متن کامل

میقات حج سال ششم شماره بیست وچهارم تابستان 1377حج و رهبری محمّدتقی رهبر       از جمله مسائلی که به نحو عمیق و گسترده ای با حج و ریشه های تاریخی آن در ارتباط است، مسأله رهبری یا امامت و ولایت است. شایان تأمل است که واژه امام

ميقات حج
سال ششم شماره بيست وچهارم تابستان 1377


حج و رهبري

محمّدتقي رهبر

 

 

 

از جمله مسائلي كه به نحو عميق و گسترده اي با حج و ريشه هاي تاريخي آن در ارتباط است، مسأله رهبري يا امامت و ولايت است. شايان تأمل است كه واژه امام با بار معنوي و جايگاه والايي كه دارد، براي نخستين بار در قرآن كريم براي حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام) عنوان شده است: }وَاِذِابتلي إبراهيمَ رَبُّه بِكلمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إماماً...{(1) و آنگاه درباره تني چند از پيامبران بزرگ، از فرزندان ابراهيم مطرح گرديده است }وَجَعلْناهُمْ أئِمَّةً يَهدُونَ بِأَمْرِنا...{(2) و نيز در موارد ديگري كه ريشه در فرهنگ ابراهيمي دارد.

بدين ترتيب، اگر ابراهيم بنيانگذار حج در برهه اي خاص از تاريخ بشر بود، همو طلايه دار امامت و نخستين كسي است كه بدين منصب مفتخر گرديد و امام و اسوه پيامبران بعد از خود شد.

ناگفته نماند كه امام و ائمه به مفهوم لغوي، درباره پيشوايان ضلال گمراه نيز كاربرد دارد كه با اين مفهوم خارج از بحث فعلي ما مي باشد; مانند آيه: }فَقاتِلُوا أئِمَّةَ الكُفْرِ{.(3) }وَجَعَلناهُم أئِمَّةً يَدْعون اِلَي النّارِ{.(4)

1 ـ شأن و منزلت امامت

چنانكه از آيات قرآن و روايات معصومين(عليهم السلام) به دست مي آيد، امامت حق بزرگترين موهبتي است كه خداوند به جمعي از بندگان خالص و برگزيده خود اعطا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره: 124

2 ـ انبياء: 174

3 ـ توبه: 12

4 ـ قصص: 41



صفحه 11


فرموده و تحت شرايط خاصي قابل دسترسي و تحقّق مي باشد. صبر و يقين دو عنصر اساسي اين شرائط اند; همانگونه كه آيه كريمه: }وَجَعَلناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأمرِنا لمّا صَبَروا و كانوا بآياتنا يُوقِنُون{(1) اشاره دارد.

صبر و استقامت در انجام رسالت و مسؤوليت كه ثمره يقين به آيات الهي و مشهود عيني حقايق است، هرگاه ايمان و يقين با مراتب عاليه اش براي انسان حاصل آمد، بي شك در برابر شدايد و مصايب، آزار دشمنان و ناملايمات راه، در برابر سستي و پيمان شكني همراهان و ياران نيمه راه، صابر و شكيبا خواهد بود و بار تعهد و مسؤوليّت را با قلب و قدمي استوار بدوش خواهد كشيد. خداوند، پيامبران اولواالعزم را اسوه صبر و پايداري دانسته و پيغمبر گرامي اسلام را بر تأسي به آنان در صبر و شكيبايي فرا خوانده است; }فاصبرْ كما صبرَ اُولُوا العزمِ مِنَ الرُّسُلِ{.(2) يكي از اين طلايه داران، حضرت ابراهيم است كه در پرتو كمال يقين و صبر، به مقام امامت برگزيده شد و اين هنگامي بود كه با پذيرش عبوديت مطلق و خالص حق، به نبوّت ره گشود و از نبوت به رسالت و از رسالت به خلّت ارتقا يافت(3) و شرايط احراز امامت فراهم گرديد و در محبت و خلّت نسبت به معبود از كوره حوادث سربلند بيرون آمد كه دشوارترين عقبه آن، ماجراي ذبح اسماعيل(عليه السلام) بود كه در سن كهولت و در سرزمين منا به نمايش گذاشت; آزمايشي كه مي توانست پشت انسانهاي مقاوم را خم كند، اما خليل خدا با تصديق به آيات الهي و تسليم در برابر فرمان او، چهره در هم نكشيد و چابك و مصمم با دست خويش و با قامتي استوار، كارد بر گلوي فرزند دلبندش اسماعيل نهاد تا نداي آسماني }يا إبراهيم! قَد صَدَّقْتَ الرُّؤيا{(4) را شنيد و ماجراي امتحان آن پدر و پسر خاتمه يافت و بدينگونه ابراهيم شايستگي آن پاداش عظيم را يافت كه امام خلق باشد، }إنّا كذلِكَ نَجْزِي المحسنينَ{.(5)

حضرت رضا(عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: خداوند ابراهيم را پس از نبوت و خلّت به امامت برگزيد... اين سوّمين مرتبه و فضيلتي بود كه خداوند او را در خور تشريف آن گردانيد و بدين وسيله نام و آوازه اش را بلند ساخت و فرمود: همانا تو را به امامت مردم برگزيدم .

إنَّ الإمامةَ خَصَّ اللهُ عزّ و جلّ بها إبراهيمَ الخليلَ بَعدَ النبوّةِ و الخُلَّةِ مَرْتِبَةً ثالثةً و فضيلةً شرّفَهُ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سجده: 24

2 ـ احقاف: 35

3 ـ اصول كافي، ج1، ص175. إنّ اللهَ اتّخذَ إبراهيمَ عبد الحديث.

4 ـ صافات: 105

5 ـ همان.



صفحه 12


بها و أشادَ بها ذِكْرَهُ فقال: }اِنّي جاعِلُكَ لِلناسِ إماماً{.(1)

2 ـ شرط احراز امامت

مقام امامت و پيشوايي و شايستگي براي هدايت خلق تحت امر الهي، چيزي نيست كه براي هر كس قابل دسترسي باشد، از اينرو مي بينيم هنگاميكه بشارت الهي در خصوص امامت ابراهيم بدو مي رسد، از شدّت وجد و اشتياق عرضه مي دارد: آيا از ذريّه من نيز كساني هستند كه به امامت برگزيده شوند؟ و آنگاه پاسخ مي شنود كه امامت عهد الهي است و ستمكاران شايستگي تصدي آن را ندارند، هرچند از دودمان تو باشند; }قال و مِنْ ذُرِّيَّتي قال لا ينال عهدي الظّالمينَ{.(2)باري امامت امانت گرانسنگ الهي است و حاملان آن كساني هستند كه از شايستگي حمل اين امانت و خلافت خداوندي برخوردار باشند، نه انسان هاي ظلوم و جهول ; چه; آنها غاصباني هستند كه گستاخانه خود را در معرض چنين امتحاني قرار داده و با قهر و غلبه و تزوير به حريم امانت الهي خيانت كرده و آن را به قبضه درآورده اند.

حضرت علي بن موسي الرّضا(عليه السلام) در حديث مفصّلي به تبيين اين مطلب پرداخته كه بخشي از آن چنين است:

آيه }لا ينال عهدي الظّالمين {امامت هر ستمگري را تا روز قيامت مردود شمرد و به برگزيدگان خالص خدا منحصر ساخت. آنگاه خداوند ابراهيم را به آن گرامي داشت و به آنان كه از ذريه او اهل صفا و اخلاص و تقوا و طهارت بودند اختصاص داد و فرمود: }وَوَهَبْنا له إسحاقَ و يَعقوبَ نافِلَةً و كُلاّ جعلنا صالحينَ. و جعلناهُمْ أئِمَّةً يهدونَ بأمرنا و أوحَينا إليهم فِعْلَ الخيرات و إقام الصلاةِ و كانوا لنا عابِدِينَ{.(3)

3 ـ امامت در ذريه ابراهيم

امام رضا(عليه السلام) در ادامه سخن پيشين خود مي فرمايد: امامت در ذريه ابراهيم(عليه السلام)جريان يافت و نسلي از نسلي و قرني از قرني آن را به ارث مي برد تا آن كه خداي متعال آن را به پيامبر اسلام ميراث داد و در اين خصوص فرمود: }اِنَّ أولي النّاس بأبراهيم للّذينَ اتَّبَعُوهُ و هذا النبيُّ و الّذين آمنوا و الله وليُّ المؤمنينَ{.(4)بدينسان امامت به طور كامل در اختيار آن حضرت قرار گرفت تا آن را به علي(عليه السلام) سپرد و به ترتيب در ميان برگزيدگان از ذريه و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي، ج1، ص199

2 ـ بقره: 124

3 ـ انبياء: 73

4 ـ آل عمران: 68



صفحه 13


دودمان آن حضرت، كه از موهبت علم و ايمان برخوردار بودند، جريان يافت. خداوند در اين خصوص فرمود: }و قالَ الّذينَ أُوتُوا العِلْمَ و الإيمانَ لقد لبِثْتُم في كتابِ الله إلي يَومِ البَعْثِ{.(1) بنابراين امامت تا روز قيامت به علي و فرزندان علي اختصاص دارد; زيرا بعد از محمّد(صلي الله عليه وآله) پيامبري نيست. پس اين جاهلان از كجا به دلخواه خود كسان ديگري را برگزيدند؟! امامت منزلت انبيا و ميراث اوصيا است. امامت خلافت خداوند و خلافت رسول الله و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين(عليهم السلام)است.(2)

فرستاده گرامي خدا، هنگام بازگشت از حجّة الوداع، در غدير خم، ضمن خطبه تاريخي خود فرمودند:

مَعاشِرَ النّاسِ! إنّي أدَعُها إمامةً وَوَراثةً في عَقِبي إلي يَومِ القِيامةِ... .(3)

هان، اي گروه مردم! من امر خلافت و رهبري را به صورت امامت و وراثت در دودمان خويش تا روز قيامت به وديعه مي نهم... .

 

اين است ريشه امامت و مسير تاريخي آن كه به اجمال از نظر گذشت. مقصد اصلي ما بسط سخن در مسأله امامت نيست بلكه اشارتي است گذرا به تناسب ارتباط امامت با حضرت ابراهيم; يعني بنيانگذار حج و نقشي كه امامت در شكل گيري حقيقت حج و سرنوشت امت دارد كه توضيح آن را خواهيم داد.

4 ـ مسأله ولايت

ولايت بُعد عملي امامت و يكي از شؤون امام است. ولايت، پرتو ولايت الهي و تالي تلو آن است; }إنّما وليّكُمُ اللهُ ورسولُهُ و الّذينَ آمنوا{.(4) آن كس را كه خداوند منصب امامت داده، ولايت خلق را بدو سپرده است. وليّ خدا بر خلق قيموميّت دارد و از آن رو كه از سرچشمه وحي مدد مي گيرد و به مصالح خلق واقف و به خصلت علم و عدل آراسته است، نسبت به مردم از خودشان اولويت دارد; }النَّبيُّ أولي بِالمؤمنينَ مِن أنْفُسِهِم{(5) ولايت امانت بزرگ الهي است كه آسمان و زمين و كوه ها از پذيرش آن سرباز زدند، اما انسان، اين موجود شگفت آفرينش و اعجوبه هستي، آن را پذيرفت و هرچند گروهي از انسانها كه قرآن از آنها به ظلوم و جهول (6) تعبير نموده، حق چنين امانتي را ادا نكردند، اما انسان كامل، با بي كرانگي در علم و عمل و كمالات نفساني و مؤمنان صادق با پذيرش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ روم: 56. بارزترين مصداق علم و ايمان، علي و ائمه از فرزندان او مي باشد كه آيه بدان تفسير شده است.

2 ـ اصول كافي، ج1، ص199

3 ـ احتجاج طبرسي، ص62

4 ـ مائده: 55

5 ـ احزاب: 6

6 ـ وَحَمَلَها الإنسانُ إنّه كان ظلوماً جهول ، احزاب: 72



صفحه 14


مسؤوليت و تعهد و تسليم مطلق، اين بار گران را به دوش كشيدند و هر كسي شايستگي آن را ندارد. امام هشتم علي بن موسي الرضا(عليه السلام) مي فرمايد:

الأمانةُ الوِلايةُ مَنِ ادّعاها بِغَيرِ حَقٍّ فقد كَفَرَ (1) امانت همان ولايت است، هركس به ناحق دعوي آن كند كافر شده است .

پايبندي به تعهّدات الهي و فناي در حق، معياري است كه امانتداران صادق را از مدعيان كاذب تفكيك مي كند، تا سيه روي شود آن كه در او غش باشد.

بديهي است كه طبق كتاب و سنت، حاملان بار امانت الهي در مرحله نخست علي(عليه السلام)و فرزندان او مي باشند كه پذيرش ولايت آنان بر همگان فرض است. اسحاق ابن عمار بايك واسطه از امام صادق(عليه السلام)نقل مي كند كه آن حضرت در تفسير آيه }إنّا عَرَضْنا الأمانةَ عَلَي السَّماواتِ والأرضِ و الجِبالِ فأبَيْنَ أنْ يحمِلْنَها و حَمَلَها الإنسانُ إنَّه كانَ ظلوماً جهولاً{(2) فرمود: هي وِلايةُ أميرالمؤمنينَ(عليه السلام)(3) يعني آن امانتي كه به آسمانها و زمين و كوهها عرضه شد و آنها از حمل آن ابا كردند و هراسان شدند اما انسان آن را پذيرفت، عبارت است از ولايت اميرمؤمنان علي(عليه السلام). در روايت ديگر از سخن امام محمد باقر(عليه السلام)چنين آمده است: خداوند از شيعيان ما در ولايت ما پيمان گرفت، در حالي كه در عالم ذر بودند همان روز كه جهت اقرار به ربوبيت خدا و نبوت محمد(صلي الله عليه وآله) پيمان گرفت ; إن اللهَ أخَذَ ميثاقَ شيعَتِنا بِالولايَةِ وهم ذَرٌّ يومَ أخَذَ الميثاقَ علي الذَّرِّ بالإقرارِ للّهِ بالربوبيّةِ و لُِمحَمّد بالنُّبُوَّة .(4)

هرچند در تفسير امانت ديدگاه هاي ديگري نيز وجود دارد، اما بارزترين مصداق آن، طبق روايات، همانا ولايت اميرالمؤمنين و ائمّه معصومين است.

بنابه روايات وارده از ائمه(عليهم السلام): آنچه در قرآن كريم به عنوان ولايت الهيه، امانت ربوبي، هدايت واقعي طريق حق، قدم صدق، صراط مستقيم، عبوديت و تسليم و موعظه خداوندي و امثال آن عنوان گرديده است، مصداق بارزش، ولايت ائمه طاهر است. و آنچه به عنوان: استكبار، كفر، ضلالت، نفاق، انكار، همگامي با شيطان و مانند اينها ذكر شده، بارزترين مصداقش انكار اين ولايت است(5). دليل آن روشن است; چه، اگر از حريم ولايت اهل بيت گامي فروتر يا فراتر نهاده شود جز ضلالت و فسق و فساد چيز ديگري وجود ندارد. شواهد عيني اين مدعا را در اعمال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج17، ص455 از تفسير برهان، ذيل آيه 72 سوره احزاب.

2 ـ احزاب: 72

3 ـ اصول كافي، ج1، ص413

4 ـ همان، ص436

5 ـ به اصول كافي، ج1، ص412 تا 439 بازگشت شود (باب فيه نكت و نتف متن التنزيل في الولاية)



صفحه 15


دوستان و دشمنان اهل بيت مي توان ديد.

5 ـ اعلام ولايت در حج

مسأله امامت و ولايت اهل بيت تا بدانجا اهميت داشت كه در حجة الوداع، در مسجد خيف، جبرائيل امين بر پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نازل شد و فرمان خداوند را در ابلاغ خلافت و وصايت علي، اميرالمؤمنين(عليه السلام) رسانيد(1) و در غدير خم نيز بار ديگر بر آن تأكيد ورزيد و پيامبر به فرمان الهي در جمع زائران خانه خدا كه عددشان را از هفتاد هزار تا صد و بيست هزار نفر گفته اند، به طرح آن پرداخت و با اين كه از همان آغاز بعثت بر مسأله وصايت و خلافت، به عبارات و صور گوناگون تأكيد ورزيده بودند، در آخرين سال عمر مباركشان و در يك اجتماع بي نظير، از وجوه مسلمين كه از بلاد اسلامي به حج آمده بودند، در غديرخم (سرزمين معروف در نزديكي جحفه)، طي خطابه اي غرّا و طولاني آن را عنوان فرمودند و بر اين مسأله حياتي از مردم پيمان گرفتند و قرآن كريم ابلاغ ولايت و خلافت را بدانسان اهميت داد كه بدون تبليغ آن رسالت، ناقص و ابتر بود; }يا أيُّها الرَّسولُ بَلِّغْ ما اُنزِلَ إليكَ مِنْ رَبِّكَ و اِنْ لم تفعلْ فما بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ{.(2)

ولايت و امامت، اصل استواري بود كه طمع كافران را، كه چشم اميد به نابودي اسلام پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله)بسته بودند، به يأس و نوميدي مبدّل ساخت و از اينروي اكمال دين و اتمام نعمت بدان بستگي دارد; }اليَوم يَئِسَ الّذينَ كَفَروا مِن دينِكُم فلا تخشَوْهُم و اخْشَوْنِ اليومَ أكملتُ لكم دينَكُم و أتْمَمْتُ عليكُمْ نِعْمَتِي و رضيتُ لكُم الإسلامَ ديناً{(3) و اين بدان معنا است كه تنها در سايه ولايت مي توان به بقاي اسلام در سيماي واقعي اش اميدوار بود و بدون آن، كفار زمينه نفوذ در اسلام را خواهند يافت.

به هر حال، اين واقعه مهم تاريخي در عصر درخشان رسالت و آخرين سال حيات مقدس رسول الله(صلي الله عليه وآله) در حجة الوداع، گواه صادق ديگري است بر اهميّت مسأله رهبري و مسائل حكومت و زعامت ديني و سياسي مسلمين كه بنيانگذار اسلام حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)بدان قيام و اقدام كرد و در حضور حاجيان و زائران بلاد براي تبليغ مهمترين ركن معنوي اسلام پس از توحيد و نبوت; يعني امامت و ولايت، بهره گرفت. چه، در وضعيت عصر رسالت، فرصتي مناسب تر از اين و اجتماعي انبوه و باشكوه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احتجاج طبرسي، ص57

2 ـ مائده: 67، به اتفاق مفسران شيعه و جمعي از عامّه، اين آيه در روز غدير و اعلام ولايت علي، اميرالمؤمنين نازل شده است. فخر رازي از اهل سنّت وجوهي را براي آيه آورده; از جمله از ابن عبّاس و براء بن عازب و محمد بن علي نقل كرده كه آيه در فضيلت علي بن ابي طالب(عليه السلام)نازل شد كه با نزول آن پيامبر(صلي الله عليه وآله) دست علي را گرفت و گفت: مَنْ كنتُ مَوْلاه فعليّ مولاه أللّهم وال مَنْ والاه و عاد من عاداه آنگاه عمر نزد علي آمد و گفت: هنيئاً لك ياابن أبي طالب أصبحتَ مولاي و مولي كلِّ مؤمن و مؤمنة . التفسيرالكبير و مفاتيح الغيب، ج13، ص53، دارالفكر، بيروت 1410 هـ . نك: روح البيان آلوسي، ج3، ص193، الدّرالمنثور سيوطي و نيز مجمع البيان، از تفسير ثعلبي و شواهدالتنزيل حسكاني و روايات اهل بيت، در منابع روايي و تاريخي.

3 ـ مائده: 2، نك: اصول كافي، ج1، ص199



صفحه 16


و مؤثرتر از آن وجود نداشت كه پيامبر اسلام تكليف امر رهبري امت را پس از خود روشن سازد.

6 ـ پيام غدير خم

محور اصلي خطبه غدير، تبيين مسأله امامت و خلافت بعد از رحلت پيامبر خدا و در آينده تاريخ بود. در بخشي از اين خطابه، با توجه به مسأله امامت و انحصار آن به علي(عليه السلام) و فرزندانش(عليهم السلام) آمده است:

هان اي مردم، من آن را به عنوان امامت و وراثت در دودمان خود تا روز قيامت به وديعه مي نهم. من آنچه را به ابلاغش مأمور بودم رساندم تا بر حاضر و غايب و آن كه شاهد بوده و يا نبوده و آن كس كه زاده شده يا آن كه زاده نشده تا قيام رستاخيز حجت باشد. پس حاضر به غايب برساند و پدر به پسر اعلام دارد تا هنگامي كه قيامت بپا شود.

 

امامت و ولايت، زعامت بي قيد و شرط ظاهري و باطني مسلمانان است كه خداوند اين منصب را به افراد واجد شرايط رهبري سپرد تا حيات معنوي ومادي امّت قوام گيرد. امامت و ولايت تنها راه مستقيم به سوي حق و معيار شناخت اسلام و عامل رهايي از چنگال سلطه گران غاصب است. امامِ حق، تنها تكيه گاه مطمئني است كه امت مي تواند زمام دين و دنياي خود را بدو بسپارد و حيات اخلاقي و نظام سياسي و اجتماعي خود را در پرتو آن به نحو مطلوب شكل دهد. بدون امام، جامعه اسلامي بي صاحب و سالار و بدون معلم و مربي است. امامت و ولايت علاوه بر جنبه معنوي، عرفاني، اخلاقي و فرهنگي، بعد سياسي و اجتماعي نيز دارد و حسن انتظام امور امت بدان وابسته است. چنانكه امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام) در حديث جامع و مفصّلي به ابعاد تأثير و نقش امام در سرنوشت اسلام و مصالح امت و جايگاه و شؤون ولي امر در اين مسأله پرداخته اند كه بخشي از آن چنين است:

إنَّ الإمامةَ زِمامُ الدِّينِ ونظامُ المُسلمينَ وصلاحُ الدُّنيا و عِزُّ المُؤمنينَ. إنَّ الإمامةَ اُسُّ الإسلامِ النامي و فرعُهُ السّامي. بالإمامِ تمامُ الصلاةِ و الزكاةِ و الصيامِ و الحَجِّ و الجهادِ و توفير الفَيءِ و الصّدقاتِ و إمضاء الحدودِ و الأحكامِ و منع الثُغُورِ و الأَطرافِ .(1)

امامت، زمامداري دين و انتظام امور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي، ج1، ص200



صفحه 17


مسلمين و سامان بخش دنيا و عزت مؤمنان است. امامت، شالوده استوار اسلام و شاخه بلندپايه آن مي باشد. تماميت و كمال نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و فزوني غنائم و صدقات و اجراي حدود و احكام و دفاع از مرزها و سرحدات، به وجود امام بستگي دارد... .

 

هيچيك از اعمال و فرايض، بدون ولايت، روح و مفهوم ندارد و در پيشگاه خداوند پذيرفته نيست و ره به بيراهه مي برد و انسان ها را به كعبه مقصود نمي رساند. ولايت راز قبولي عبادت و بندگي است و والي، هادي و راهبر و دليل اين راه. بنابراين هر عملي كه فاقد اين رهبري باشد حركتي است كور و بي هدف و بسا انحرافي و گمراه كننده.

7 ـ جايگاه ولايت در اسلام

به اين دلائل است كه روايات، آن همه بر ولايت پاي فشرده و در ميان دعائم و شعائر اسلام، از ولايت به عنوان ستون اصلي دين ياد كرده است. امام باقر(عليه السلام)مي فرمايد:

بُنِيَ الإسلامُ علي خمس: علي الصّلاةِ و الزكاةِ و الصومِ و الحَجِّ و الوِلايةِ و لم ينادِ بشيء كما نودي بالولايةِ، فأخذ الناسُ بالأربعِ و تركوا هذه; يعني الولاية (1) و در روايت ديگر از قول آن حضرت آمده است: و لم يَنادَ بشيء ما نودي بالوِلايَة يَومَ الغديرِ .(2)

 

اسلام بر پنج چيز بنيان نهاده شد، برنماز، زكات، روزه، حج و ولايت و بر هيچيك از اينها چون ولايت توصيه نشده است، اما مردم چهار چيز را گرفتند و ولايت را رها ساختند .

امام صادق(عليه السلام) فرمود: أثافي الإسلامِ ثلاثةٌ: الصلاةُ و الزّكاةُ و الولايةُ، لا تصحُّ واحدةٌ مُنْهُنَّ إلاّ بِصاحَتَيه .(3)

سنگهاي زيرين اسلام سه چيز است: نماز، زكات و ولايت كه هيچيك از اينها بدون ديگري صحيح نيست .

و نيز آن حضرت، در روايت ديگر از ولايت و محبت اهل بيت به عنوان اساس و بنياد اسلام ياد مي كند: لِكُلِّ شيء أساسٌ و أساسُ الإسلام حُبّنا أهلَ البَيتِ .(4)

8 ـ نقش كليدي ولايت

در برخي از اين روايات به فلسفه و راز اين موضوع اشاره شده كه چرا ولايت برترين اعمال است و بدون آن اعمال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي، ج2، ص18

2 ـ همان، ص21

3 ـ اصول كافي، ج2، ص18

4 ـ همان، ص46



صفحه 18


عبادي ارزش ندارند. زراره از امام باقر(عليه السلام)نقل مي كند كه فرمود: اسلام بر پنج چيز بنا شده است; نماز، زكات، حج، روزه و ولايت . آنگاه زراره مي پرسد: كداميك از اينها برتر است؟ امام پاسخ مي دهد: ولايت افضل است; چراكه ولايت كليد آنها است و والي دليل و رهنما و مبين و مفسر آنها. لأنّها مفتاحُهُنَّ و الوالي هو الدليلُ عَلَيهِنَّ آنگاه به شرح بيشتر اين موضوع پرداخته و در بخش ديگر از سخن مي فرمايد:

ذُرْوَةُ الأمْرِ وَسَنَامُهُ وَ مِفتاحُهُ وَ بابُ الأشياءِ وَ رِضا الرحمانِ الطاعةُ للإمامِ بعدَ معرفَتِهِ...

بلنداي قلّه هر چيز و كليد و درب ورود به اشيا و خشنودي خداوند در اطاعت امام است بعد از شناخت و معرفت او. خداي متعال مي فرمايد: آن كس كه پيامبر را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و آن كه روي برتابد ما تو را نگهبان او نساخته ايم، اگر مردي شب را به قيام و روز را به صيام بگذراند و همه دارايي خود را انفاق كند و در تمام عمر حج بجاي آورد اما ولايت وليّ خدا را نشناسد و تسليم آن نباشد و اعمال خود را به رهنمود وي انجام ندهد، از خداي بزرگ حق مطالبه پاداشي ندارد و اصولاً از اهل ايمان نيست.. .(1)

در روايت ديگر آمده است كه يكي از ياران امام صادق(عليه السلام) بنام عيسي بن سرّي از آن حضرت اركان و مباني اسلام را مي پرسد امام در پاسخ مي فرمايد: شهادت به يگانگي خدا و رسالت حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) و اقرار به آنچه او از نزد خدا آورده و زكات و ولايت آل محمد(صلي الله عليه وآله)كه خداوند بدان فرمان داده است. راوي مي پرسد آيا ولايت را برتري است براي كسي كه آن را بشناسد؟ امام صادق(عليه السلام)پاسخ مي دهد: آري، خداوند مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و پيروي كنيد از پيامبر و اولي الأمرتان .

اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول و أولي الأمر مِنكُم .(2)

و پيامبر گرامي مي فرمايد: مَنْ مَاتَ ولم يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتةً جاهليَّةً .(3) آن كس كه بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است (اين امام) پس از رسول خدا علي(عليه السلام) بود اما ديگران مي گويند: معاويه بود! پس از علي حسن و بعد از وي حسين(عليهما السلام) بود، اما ديگران گفتند: يزيد بن معاويه بود! و اينها برابر نيستند و تفاوت آنها بر كسي پوشيده نيست. آنگاه امام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي، ج2، ص19

2 ـ مائده: 59

3 ـ اين بخش از روايت مورد اتفاق شيعه و سني است و با اندك تفاوت، در جوامع روايي عامه آمده است. المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوي، ج6، ص302 از صحيح مسلم.



صفحه 19


صادق(عليه السلام) سكوتي كرد و سپس فرمود: باز هم بگويم؟ راوي عرضه داشت: بفرماييد، فدايت شوم. امام فرمود: سپس علي بن الحسين(عليهما السلام) امام بود و بعد از وي محمد بن علي اباجعفر(عليهما السلام) و قبل از أبي جعفر(عليه السلام)(امام باقر(عليه السلام)). مردم مناسك حج و حلال و حرام دينشان را نمي شناختند و آن حضرت ابواب معرفت را بر آنان گشود و احكام و مناسك حج را بيان فرمود و حلال و حرامشان را روشن ساخت و مردم دانستند كه به آنها نياز دارند و ديگران نمي توانند نيازشان را رفع كنند و بدين منوال امر (امامت) جريان دارد و زمين از امام خالي نمي ماند و هركس بميرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است و بيشترين چيزي كه هر كسي بدان محتاج است، آنگاه كه جان به حلقوم مي رسد، اين است كه بگويد: راهي درست و آيين نيكو را برگزيدم . (يعني اقرار به ولايت كردم).(1)

روايات دراين باره بسيار است كه در اينجا به نقل دو روايت بسنده مي كنيم. حارث بن مغيره از امام صادق(عليه السلام)مي پرسد كه آيا پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فرموده است: كسي كه بميرد و امام خود را نشناسد مرگش مرگ جاهليت است؟ حضرت پاسخ مي دهد: آري. راوي مي پرسد: آيا مقصود، جاهليت قبل از اسلام است يا جاهليت به معناي عدم معرفت امام؟ حضرت در جواب مي فرمايد: جاهليت كفر و نفاق و ضلالت ; عن حارث بن مغيرة قال: قلت لأبي عبدالله(عليه السلام)قال رسول الله: مَنْ ماتَ لا يعرفُ إمامه ماتَ ميتةً جاهليةً؟ قال: نعم. قلت: جاهليةً جهلاءَ أو جاهليةً لا يعرفُ إمامَهُ؟ قال: جاهليةَ كُفْر وَ نفاق و ضَلال .(2)

محمد بن مسلم از امام باقر(عليه السلام) چنين نقل مي كند: كُلُّ مَنْ دانَ الله بعبادة يجهدُ فيها نفسَهُ و لا إمامَ لهُ مِنَ اللهِ فسعيُهُ غيرُ مقبول و هو ضالُّ متحيّرٌ و الله شانيءٌ لأعماله... هر آن كس كه به بندگي خدا تن دهد و خود را در عبوديت به رنج افكند اما امامي از جانب خداوند نداشته باشد، سعي و تلاشش پذيرفته نيست و او گمراهي است سرگردان و خداوند از اعمال او بيزار است. امام سپس با بيان تمثيلي در اين خصوص مي فرمايد: چنين كسي به گوسفندي مي ماند كه چوپانش را گم كرده و از گلّه خود بريده شده و روز را در حيرت بسر برد و چون شب رسد گلّه بيگانه اي ببيند و به آن گله بپيوندد و شب را با آنها بسر برد و هنگام صبح ببيند چوپانش نيست بار ديگر سرگردان شود و به جستجوي چوپان و رمه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي، ج2، ص19 و 20

2 ـ اصول كافي، ج1، ص376 و 377



صفحه 20


خود برآيد تا به گلّه ديگري بپيوندد، آنگاه چوپانِ آن گله بر آن گوسفند نهيب زند كه به چوپان و گلّه خود بپيوند! تو گم شده سرگرداني! از آن گله نيز رانده شده تا بالأخره طعمه گرگ گردد. امام آنگاه با خطاب به محمد بن مسلم فرمود: به خدا سوگند اي محمد! آن كس كه از آحاد اين امت امامي آشكار و عادل كه منصوب از جانب خداوند باشد، ندارد، گمراه و سرگردان است و اگر به اين حال بميرد به مرگ كفر و نفاق مرده است. بدان اي محمد! كه زمامداران جور و پيروان آنها از دين خدا معزول اند، گمراه اند و گمراه كننده و اعمال آنها چون خاكستري است كه گردباد روز طوفاني پراكنده اش كند و نتواند آن را جمع آوري نمايد و اين است گمراهي عميق.(1)

 

 

* پي نوشتها:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اصول كافي، ج1، ص375




| شناسه مطلب: 80097