ميقات حج
سال هشتم شماره سي ام زمستان 1378
امام خميني و عرفان حج
عرفان گريز و عرفان ستيز
محمّد تقي رهبر
1 ـ حجّ و سير و سلوك عرفاني
حج، سفر الي الله است; سفري كه سير و سلوك باطني و معراج روحاني را با سير و سفر ظاهري (آفاقي و انفسي)، پيوند مي زند و با آيات و بيّنات، در قلّه هاي بلند توحيد و مناره هاي پر فروغ ايمان به مشعل داري هدايت يافتگان كعبه حقيقت و قافله سالاران كوي عشق، توأم مي سازد و ره آورد آن، معرفت و كمال و رشد معنوي و تجلّي فطرت انساني است.
قرآن كريم، كعبه را رمز هدايت براي جهانيان خواند; } هُديً لِلْعالَمِين{ و بدينسان نور هدايت و معرفت و شعور و شناخت، در تار و پود حج تعبيه گرديد و زائر خانه خدا، از اين مشعل هدايت و عرفان و شهود بهره خواهد گرفت كه روح حجّ ابراهيمي و معنويت و آداب شرع محمّدي(صلي الله عليه وآله) را در اعمال ومناسك جاري سازد و مشاعر و مناسك را معني ببخشد و از نيت حج عزم خدا را، و از احرام تحريم غير حق را، و از طوافْ عشق و فناي ابدي را، و از نماز شوق شهود را، و از ركن و مقام قيام لله و تجديد ميثاق خدا را، و از زمزم حلاوت شراب وصل را، و از مسعي صدق و صفا و حيرت و انقطاع را و از عرفات عرفان و انابه را و از مشعر شور و شعور را، و از منا محو و فن و مجاهده و ايثار را به ارمغان آورد. و اين، زماني است كه حجّ با معرفت و ژرف نگري توأم باشد و پيام هاي معنوي مناسك به حج گزار تفهيم گردد و او
1 ـ آل عمران: 96
--[14]--
با سويداي دل دريابد و در اعماق جان جاي دهد تا مايه معراج و تعاليِ روح وي گردد.
اگر به آيه: } وَللهِِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْت{ با دقّت بنگريم و رابطه حِجّ البيت را با لله مدّ نظر قرار دهيم، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه حجّ در حقيقت قصدِ خدا كردن است و آهنگ بيت وسيله اي است براي راه يافتن به حريم كبريايي صاحب بيت كه نزديكترين راه آن دل است كه بيت الله الحرام واقعي است:
كعبه مردان نه از آب و گل است *** طالب حق شو كه بيت الله دل است
و اگر به مفهوم آيه: } وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَتُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ...{ بينديشيم كه خداوند خانه را به خود نسبت داده (بَيتي) كه اين خود نشانه تشريف و تكريم است، و به تطهير بيت از لوث شرك و بت و هر آلودگي ديگر فرمان مي دهد، نتيجه خواهيم گرفت كه طواف كننده واقعي كسي است كه با طهارت جسم و روح و پاكيزگي جان و دل و منزّه از غبار معاصي به خانه دوست رو آورد تا با رؤيت قلبي، به ديدار دوست تشرف و شهود محضرش راه يابد كه مقصود و مقصد نهايي آنجاست و كعبه بهانه است.
و اگر به آيه: } إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ{ در داستان قربانيِ ابراهيم و اسماعيل بنگريم، مي فهميم كه رمز قبولي حجّ و پاداش معنوي آن، همان راهي است كه آن پدر و پسر پيمودند و علايق را در مناي عشق سربريدند و علي رغم وسوسه هاي ابليس و جاذبه هاي عاطفي، همه موانع را از پيش پاي برداشته و شيطان را رمي و رجم كردند و درست در وسط ميدان اين مصاف; يعني محلّ جمره وُسط زير آفتاب سوزان منا تسليم امر حق شدند و سوختن و ساختن در آتش عشق محبوب ازلي را بر همه چيز ترجيح دادند تا نداي قد صدّقت الروي را از كنار مسجد خيف شنيدند و آن پاداش عظيم را گرفتند.
و اين است مفهوم واقعي فناء في الله كه در سخن عارفان تكرار شده كه ثمره آن بقاء بالله در ملك وملكوت و در همه عرصه هاست و با همين فلسفه سنّت ابراهيم و مناسك او و خاطرات خاندانش در حج ابد الدهر جاودانه مانده تا سلوك معنوي و سير الي الله و فنا و بقا را به راهيان راه ابراهيم بياموزد و نشان دهد كه سالكان الي الله در كوره آزمايش و ابتلا سوختن و ساختن را تجربه كرده اند و رضاي دوست را طلبيده اند تا در محفل انس و قدس جاودانه مانده اند:
1 ـ آل عمران: 97
2 ـ مولوي.
3 ـ حجّ: 26
4 ـ صافات : 80
5 ـ طبق روايات، محلّ قرباني اسماعيل همين مكان بوده است. كافي، ج4، ص208
6 ـ كافي، ج4، ص208
--[15]--
اي همه سالكان ره، در طلبِ رضاي تو *** سوختگان عشق تو، ساخته با قضاي تو
2 ـ سفرها و منزل ها
اگر از منظر تكويني به جهان و انسان بنگريم بايد بر اين باور باشيم كه كلّ جهان و تمام آدميان مسافران اند من الله و الي الله سفري در دو قوس نزول و صعود با سفري كه از خدا آغاز مي شود و به خدا منتهي مي گردد; } وَأَنَّ إِلَي رَبِّكَ الْمُنْتَهَي{.
ماهيّت اين سير و سفر فراتر از سير و سفر و طي طريق است. در حقيقت صيرورت است; يعني شدن و به فعليّت متناسب و كمال لايق خود رسيدن و اين با سير و سفر صوري فاصله بسيار دارد; زيرا هر سير و سفر و جابجايي و حركت مستلزم صيرورت و شدن نيست.
صيرورت يعني سفر معنويِ انسان را منزل ها و مرحله هاست و اين به قطع بيابان ها نيست; چرا كه خدا را با خلق قُرب و بُعد مكاني يا زماني نيست تا به طي منازل نياز باشد; } وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ{ و سير منزل ها نمادي است از سير و سفر با قرب معنوي. بنابر اين آنچه در سخن عارفان واقعي با عنوان سير منازل ، هفت شهر عشق ، مراحل سلوك و نظاير آن آمده، ناظر به منازل سلوك و مراحل عشق و طي طريق وصل و لقاءالله است.
امّا با اين همه:
بعد مسافت اگر چه در ره او نيست *** تا سر كويش هزار مرحله باشد
ني ز ملك جو نشان و ني ز فلك پوي *** راه به سويش نفوس كامله باشد
لذا نفوس آدميان بايد با تهذيب نفس و تزكيه روح و قطع علايق مادّي، فاصله ها را بردارند و مراحل سلوك را طي كنند تا هر كجا كه رو مي كنند با كعبه عشق و جمال محبوب روبرو گردند.
به بيان حضرت امام(قدس سره): عارف بالله، حقّ را در جميع امكنه و احياز مشاهده و همه را كعبه آمال و وجهه جمالِ محبوب بيند و از تقيّد به مرآتي دُونَ مرآتي خارج، وما رأيتُ شَيْئاً إلاّ وَرَأيْتُ اللهَ فيهِ ومَعَهُ گويد.
امام همين مطلب را در قالب يك رباعي به نظم آورده، گويد:
1 ـ نجم: 42
2 ـ حديد: 4
3 ـ شعر از حكيم الهي، حاجي ملا هادي سبزواري است، با تخلّص اسرار .
4 ـ سرّ الصلوة، ص66
--[16]--
آنكس كه ره معرفة الله پويد *** پيوسته ز هر ذرّه خدا را جويد
تا هستي خويش را فرامش نكند *** خواهد كه ز شرك عطر وحدت جويد!
باري، مقصود از سفر، همان سير و سفر عارفانه است كه عبادالله در هر يك از عبادات و آداب شرع مقدّس بايد لحاظ كنند. امّا حجّ ويژگي خاصّ دارد. حجّ، هم سير و سفر ظاهري را كه نمادي است از سير باطني ـ دارد و هم سفرهاي معنوي و روحاني را.
در باب معقول و عرفان براي انسان چهار سفر (اسفار اربعه) بر شمرده اند:
1 ـ منَ الخلقِ اِلَي الْحَقّ = سفر از خدا به سوي خدا.
2 ـ بالحقّ اِلَي الْحقّ = با خدا به سوي خدا رفتن.
3 ـ مِنَ الحقّ اِلَي الْخلق بالحقّ = همراه با خدا از حقّ به سوي خلق سفر نمودن.
4 ـ بِالْحَقّ فِي الْخَلق = با خدا در ميان خلق سفر كردن.
و حجّ با گستردگي و جامعيّت ابعادش، سفرهاي چهارگانه را به نحو اجمال و در قالب نمادين در درون جاي داده كه با تأمّل روشن مي گردد. و نيز مراحل تهذيب نفس را ـ كه عبارتند از يقظه (=بيداري)، تفكّر، تذكّر، محاسبه، مراقبه و مشارطه در دل دارد و زائر بيت الله از يكسو با خدا دمساز مي شود و با او راز و نياز مي كند و به صفات جلال و جمال او مي انديشد و از سوي ديگر به درون خويش مي نگرد و به تهذيب نفس مي پردازد و نيز با خيل زائران هم نوا مي گردد و سير الي الله مي كند و با خدا در ميان خلق سير و سلوك مي نمايد.
و بديهي است كه از اسرار بي پايان حج، هركس به قدر استعداد خود بهره مي گيرد. خاقاني طي قصيده اي درباره حجّ گويد:
سفر كعبه نمودارِ رهِ آخرت است *** گرچه رمز رهش از صورت معنا شنوند
جان معني است به اسم صوري داده برون *** خاصگان معني و عامان همه اسما شنوند
و به دليل همين اختلاف درجات و استعدادهاست كه به طورِ كلّي، عبادات و مناسك اولياء الله اهل معنا را به عبادات و مناسك مردمِ عادي و بسيط نتوان قياس گرفت. (ما للتراب وربّ الأرباب).
چگونه مي توان احوال سيد الساجدين(عليه السلام) را در عبادت، و حالات حضرتش را در ميقات و هنگام احرام ـ كه در روايات خوانده ايم ـ وتضرّع و نيايشش را در طواف يا عرفات و
1 ـ صدر المتألهين، الأسفار الأربعه، ج1، ص13
2 ـ نكـ : چهل حديث حضرت امام خميني(قدس سره).
--[17]--
ديگر منازل و مشاعر، به ديگران قياس گرفت؟
در اين سفر روحاني و سير آفاقي و انفسي هر كس به قدر سعه وجودي و افق معرفت خويش بهره مي گيرد، يكي كوي دوست را بيشتر مي نگرد، ديگري روي دوست را، يكي ديار را نظاره مي كند و ديگري مجذوب و سرگشته جمال و جلال يار است:
شنيده ام كه به حُجاج عاشقي مي گفت: *** كه كعبه من سرگشته كوي جانان است
به جان ملازم آن آستانه باش اي دل *** كه بار تن به در كعبه بردن آسان است
آري، حج سفر الي الله است با بارِ معنوي و عرفاني كه در روايات بسيار بدان اشاره شده است. امام محمّد باقر(عليه السلام) در تفسير آيه: } فَفِرُّوا إِلَي اللهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ{ فرمود: حِجُّوا اُلَي الله عَزَّوَجَلَّ ; يعني با حج گزاردن رو به خدا آوريد. و در همين زمينه، گفتار امام سجّاد(عليه السلام) با شبلي، كه در كتب و مقالات، مكرّر از آن ياد شده، مشحون از رازها و نكته هاي عرفاني است.
3 ـ عرفان حجّ، در پرتو ولايت
نكته ديگري كه در عرفان حجّ نبايد ناگفته بگذاريم، اينكه: تحقّق حقيقت معرفت جز با شناخت وليّ حقّ و امامت و رهبري الهي، قابل وصول نيست; چراكه سير و سلوك معنوي، خضر رهي مي طلبد تا سالكان و رهروان را از ظلمات جهل و گمراهي وهواي نفس و دام ابليس برهاند و دستگيري كند و به كعبه مقصود هدايت نمايد: }وجعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا{ امام صادق(عليه السلام)فرمود:
منْ نَظرَ اِلي الكعبةَ بِمعْرِفَة فَعَرفَ مِنْ حقِّنا وحُرمَتِنا مِثلَ الَّذي عَرَفَ مِنْ حقّها وحُرمتها غَفَرَ الله لَهُ ذُنُوبهُ وكفاهُ همَّ الدُنيا والآخرة .
كسي كه از روي معرفت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد، همانگونه كه حقّ و حرمت كعبه را شناخته است، خداوند گناهانش را بيامرزد و همّ دنيا و آخرتش را كفايت كند.
نتيجه آنكه عبادت بدون معرفت امام قالبي است بي روح و با عرفان فرسنگ ها فاصله
1 ـ عماد فقيه كرماني.
2 ـ الذاريات: 50، به سوي خدا بگريزيد كه من براي شما بيم دهنده اي روشنگرم.
3 ـ كافي، ج4، ص256
4 ـ انبيا: 73
5 ـ كافي، ج4، ص241. تفصيل بيشتر اين بحث را در مبحث حجّ و امامت، در كتاب ابعاد سياسي اجتماعي حجّ بخوانيد.
--[18]--
دارد و عارف كسي است كه فاني در ولايت الهيه باشد.
عارف و حكيم متألّه، مرحوم فيض كاشاني گويد:
يك طواف سر كوي وليّ حق كردن *** به ز صد حج قبول است به ديوان بردن
ايستادن نفسي نزد مسيحا نفسي *** به ز صد سال نماز است به پايان بردن
اگر عارف، سخن از پير طريق مي گويد: اين همان دستگيري و دم مسيحايي اولياست كه دل هاي مرده را با نفوذ معنوي و نفس قدسي و تأثير كلام از دل برخاسته خود دگرگون مي سازد (و اين حقيقت فراتر از دم و دستگاه قطب و خانقاه است كه دكان داري است.)
4 ـ امام خميني و عرفان حج
عرفان چيست؟ در مقام بحث از عرفان حج، بي تناسب نيست توضيحي كوتاه از اين واژه داده شود. گرچه عرفان يا معرفت، در مفهوم لغوي به معناي شناخت است، ولي در اصطلاح اهل معرفت هر شناختي را عرفان نمي گويند; زيرا شناخت را مراتبي است، شناخت فطري و غريزي، عقلي و استدلالي، علمي و تجربي و... كه هريك، از مصاديق معرفت اند، هرچند لزوماً به معناي عرفان اصطلاحي نباشند. همانگونه كه هريك از انسان ها را به سوي حق راهي است وچنانكه گفته اند: اين راه ها مي تواند به عدد نفوس خلق متعدد باشد; الطرق الي الله بعدد انفس الخلايق و بقدر دانش خود، هركسي كند ادراك، اما در اين ميان عرفان را كه طي يك سير و سلوك معنوي براي انسان حاصل مي شود، نسبت به ساير طرقِ شناخت برتري و ويژگي است، عرفان در اصطلاح، شناخت از راه دل و كشف حقيقت به نور باطن است. يقينِ شهودي است، نه رؤيت از ما وراي حجاب غيب. حضوري است نه حصولي . يافتن خود مطلوب و جذب شدن به آن است، نه يافتن صورت علميه آن. مقام وصل است و برچيدن حجب ظلماني و نوراني و ديوارهايي كه ميان معبود و عبد حايل گشته و آدمي را در حجاب غيب فرو برده است.
و بالأخره ذوب شدن در حق و گرم شدن به حرارت ايمان و گداختن در آتش عشق و تا مرحله فنا و بقا و لقاء پيش رفتن. اين گوهر گران سنگ را هرچند مدّعياني است اما عارفان واقعي و اهل الله را نتوان به مدعيان قياس گرفت، كه آنان از قيد تعلّقات مريد و مراد، و جامه
--[19]--
ريا و تزوير و دعاوي پوچ و دلبستگي به دنيا بدورند، در ميان خلق گمنام و بي نام و نشان امّا در ملكوت و نزد خدا شناخته شده اند.
اينگونه عارفان، از طريق شرع و تعبد به آداب شريعت و تصفيه باطن و تخليه سرّ از غيرحق و تحليه روح به حليه فضايل و رياضت هاي مشروع و جهاد با نفس از پل شهوات و اميال نفساني عبور كرده و پس از طي مراحل به بهشت مقصود راه جسته و از اينرو با ديد خدايي مي نگرند و هرآنچه را بينند، جمال محبوب را در آن مشاهده كنند; چنانكه از مولاي عارفان، امير مؤمنان(عليه السلام) آورده اند كه فرمود:
ما رَأَيْتُ شَيْئاً اِلاّ وَقَدْ رَأيْتُ الله قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ و در دعاي عرفه امام حسين(عليه السلام)كه آكنده از معارف و اسرار معرفت و آيات عرفاني است مي خوانيم:
مَتي غِبْتُ حَتّي تَحْتاج اِلي دَليل يَدُلُّ عَلَيك... أَلِغَيْرك مِنَ الظُّهُور ما لَيْسَ لَكَ...
كي رفته اي ز دل كه تمنا كنم تو را *** كي گشته اي نهفته كه پيداكنم تو را
غيبت نكرده اي كه شوم طالب حضور *** پنهان نگشته اي كه هويداكنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدي كه من *** با صدهزار ديده تماشاكنم تو را
حقيقت توحيد و غايت قصوري عرفان، اين است كه آدمي به حقيقت بندگي و كنه معرفت برسد و چشم و گوش و عقل و هوش و اعضا و جوارح او مندك در نور الهي و فاني در بحر حقيقت گردد و صبغه خدايي گيرد و در سراسر عالم هستي جز نور خدا نبيند و اين همان غايت و مقصدي است كه خداوند، جنّ و انس را به خاطر آن آفريده است: } وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ{ كه تفسير به ليعرفون شده، هرچند اين دو، لازم و ملزوم يكديگرند. و تعبد و عرفان تفكيك ناپذيرند، بلكه يك حقيقت اند با دو جلوه; يكي در دل، جايگزين و ديگري در عمل متبلور است. يك نور با دو تجلّي كه از شجره مباركه ايمان و تقواي مؤمن مشتعل مي گردد وسرچشمه آن نور مطلق است; } اللهُ نُورُالسَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ{ و آنچه آدمي را در اين فوز عظيم ياري مي رساند درگام هاي نخستين، همانا چشم پوشي از معاصي الهي است. امام صادق(عليه السلام) فرمود:
ما اِغتَنَمَ اَحَد بمثْل ما اغْتَنَمَ بَغَضّ البصر لأنّ البصر لا يغضّ عن محارم الله
1 ـ اينهمه، عكس مي و رنگ مخالف كه نمود *** يك فروغِ رخِ ساقي است كه در جام افتاد
حافظ
2 ـ در حديث قدسي است: و انه يتقرّب الي عبدي بالنوافل .
3 ـ الذاريات: 51
4 ـ نور : 35
--[20]--
الاّ وَقَدْ سَبَق اِلي قَلْبِهِ مُشاهِدَة الْعَظَمَة وَالْجَلال
بنابراين، سالكانِ اين كوي مي بايست حجاب نفس را از ميان بردارند كه خود حجاب خويش اند و غبار ره بنشانند و چشم از معاصي فروبندند تا بتوانند نظاره گر جمال محبوب باشند. به قول حافظ:
جمال يار ندارد حجاب و پرده ولي *** غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد
5 ـ بعد عرفاني حضرت امام(قدس سره)
بي شك امام خميني(قدس سره) يكي از عارفان واصل بود. او به ژرفاي معارف اسلامي راه برده و از نور ولايت به نحو اكمل فروغ گرفته و به فقه شريعت اقدس با روشن بيني دست يافته و مدارج عالي تحقيق و تحقّق را پيموده بود. در علوم عقلي نحرير و سرآمد زمان و در عرفان و سلوك معنوي نادره دوران و در تعبد و تسليم مصداق كامل و اتمّ عبوديت يك بنده متعبد، و اينها علاوه بر فضايل اخلاقي و نفساني و بينش اجتماعي و سياسي اوست كه هريك شايان توجه است: او با سرمايه معنويِ ايماني و عرفاني علمي و عملي و دستمايه غني اسلامي و ويژگي هاي بي مانند شخصيتي خود و تأييدات خاص رباني توانست نفوس و قلوب ميليون ها انسان حق جو و شيفته حقيقت را به تسخير درآورد و درجهت خير و صراط مستقيم و آگاهي و عدالت خواهي هدايت كند و زيربناي آنهمه آثار جهانشمول و شگفت انگيز بعد معنوي و عرفاني و روشن بيني الهي آن اسوه فضائل در عصر ما بود. او روح عرفاني را در ميان نسل معاصر دميد. از حوزه هاي تحقيق و تدريس گرفته تا عرصه ها و فضاي عارفانه سنگرهاي مجاهدان پارسا. و اين همه، ثمره معنويت ايمان و تجلّي عرفان است كه امام طلايه دارش بود.
شب از عشق خدا شب زنده داري *** سحر از وصل جانان اشگباري
شود چون صبح ابراهيم آسا *** به قصد بت شكستن رهسپاري
طلوع عشق و ايماني خميني! *** خروش موج و توفاني خميني!
نمي دانم چه گويم لايق تو *** تو اقيانوس ايماني خميني!
شعر از سيد عبدالله حسيني لاجوردي
1 ـ مصباح الشريعه، ص 9
--[21]--
6 ـ امام(قدس سره) احياگرِ حجّ ابراهيمي
و حال سخن از عرفان حج است. امام به حج، حيات و معنويتي ديگر بخشيد و اين فرضيه جهانشمول اسلامي را كه در روايات، قائمه دين ناميده شده، احياكرد و از تحجّر و جمود كه گرد كدورت و نسيان بر اين زمزم جوشان فروباريده بود، رهانيد. و با وجود كارشكني هاي مرتجعان متحجّر كه حج را از فلسفه حياتي و اجتماعي آن تهي كرده و معنويت آن را نيز بي رنگ ساخته بود، امام ابعاد مختلف حج را به مرحله بالندگي آورد و به عنوان عَلَم اسلام برافراشت تا مسلمانان از كران تا كران جهان با نگرش نو و زنده و سازنده در سرنوشت امّت اسلامي به حج روآورند و همانگونه كه ابراهيم و محمد(صلي الله عليه وآله)خواسته بودند، از زمزم عرفان بهره گيرند، دست برادري به يكديگر بدهند و تبر ابراهيمي در دست گرفته بر پيكر پليد نمرودهاي زمان و ابرقدرت هاي كافر و مستكبر و بت هاي صامت و ناطق فرود آورند و چون مصطفي(صلي الله عليه وآله) و مرتضي(عليه السلام) آهنگ برائت را در موسم اعلام كنند و با فرياد آسمان كوب و صاعقه آساي اسلام، اصنام را از درون و برون فروريزند. و در زباله دان تاريخ دفن كنند. تأسف امام اين بود كه چرا اين نهر خروشان، كه سرچشمه حيات معنوي و مادي مسلمين است مي بايست در كوير بي حاصلي هدر رود. ايشان خطاب به زائران خانه خدا فرمودند:
اكنون كه حجّاج بيت الله الحرام ازخانه تن و دنيا مهاجرت الي الله و رسوله، كه خانه دل است مي كنند و همه چيز جز محبوب حقيقي در وراي آنان است بلكه همه چيز جز او نيست كه درون و برون داشته باشد، بايد بدانند كه حج ابراهيمي ـ محمدي (صلي الله عليهما وآلهما) سالهاست غريب و مهجور است، هم از جهات معنوي و عرفاني و هم از جهات سياسي و اجتماعي. و حجاج عزيز تمامي كشورهاي اسلامي بايد بيت خدا را در همه ابعادش از اين غربت درآورند.
باري، حج فريضه عظيمي است كه جان و تن، مال و توان، رنج و راحت، زمزمه و تفكر، وقوف و حركت، عقل و عشق، فرد و جمع، عبادت و سياست، گذشته و آينده و دنيا و آخرت را در خود جاي داده است. و هيچ يك از اين ابعاد نبايد دور از نظر بماند و سعي امام بر اين بود كه تمام ابعاد حج را احيا كند.
1 ـ لايزال الدين قائماً ما قامت الكعبة. از امام صادق(عليه السلام)، وسائل الشيعه، ج 8، ص 14
2 ـ جَعَلَهُ سُبْحانه وَتَعالي للإسلام عَلَما و للعائذين حرم ، از علي(عليه السلام)، نهج البلاغه، خطبه اول.
3 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 17 و 18
--[22]--
7ـ بعد عرفاني، زيربناي ساير ابعاد حج
يكي از نكات مهم كه حضرت امام بر آن تأكيد فرمودند، اين است كه: بُعد عرفاني و معنوي حج، زيرساختِ بُعد اجتماعي، سياسي و... مقدم بر همه ابعاد ديگر است و در همان حال كه از نقش خلاّق حج در سرنوشت سياسي ـ اجتماعي امت سخن مي گفت، تأكيد ميورزيد كه اين بعد را نبايد مجرّد از بعد معنوي و عرفاني لحاظ كرد; به عبارت ديگر خلق را نبايد از خدا جدا نمود; زيرا حج سير مع الحق الي الخلق وفي الخلق است; يعني با خدا در ميان خلق بودن، نه بي خدا با خلق زيستن! و آن كس كه به حقيقت دل به خدا نسپرده و لبيك به حق نگفته است، نمي تواند مدعي همبستگي با خلق باشد و براي او امكان ندارد كه رو در روي اقطاب كفر و شرك و نفاق بايستد و استقامت كند. لذا در مرحله نخست، درون انسان ها بايد از لوث هوا و شرك و آلودگي اخلاقي مبرّا گردد و سپس به مصاف مشركان و منافقان و مفسران برخيزد. تا در صحنه پيكار پيروز آيد.
امام در پيام خود به زائران خانه خدا فرمود:
و بعد سياسي و اجتماعي آن حاصل نمي گردد مگر آنكه بُعد معنوي و الهي آن جامه عمل پوشد و لبيك هاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي حق، نفي شريك به همه مراتب كنيد و از خود كه منشأ بزرگ شرك است به سوي او ـ جلّ وعلا ـ هجرت نمايند و اميد است براي جويندگان، آن موتي كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجري را كه علي الله است دريافت نمايد و اگر جهات معنوي به فراموشي سپرده شود، گمان نكنيد كه بتوانيد از چنگال شيطان نفس رهايي يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد، نمي توانيد جهاد في سبيل الله و دفاع از حريم الله نماييد.
و در پيامي ديگر تأكيد ميورزد كه: خود حجاب آدمي است كه او را از خدا محجوب مي گرداند و سدّ راه هجرت الي الله مي شود و معنويت حج را بي رنگ مي سازد. بنا بر اين، بايد خودخواهي و خودبيني را در مسلخ عشق قربان كرد و پا روي نفس امّاره و شيطان درون نهاد تا بتوان به مهماني دوست باريافت و از اسارت اغيار رهيد.
و در مصاف با دشمن، سرافراز از ميدان به درآمد. امام در اين خصوص فرمود:
1 ـ صحيفه نور، ج 19، ص 44
--[23]--
جهات معنوي حج بسيار است و مهم آن است كه حاجي بداند به كجا مي رود و دعوت كي را اجابت مي كند و ميهمان كيست و آداب اين ميهماني چيست و بداند هر خودخواهي و خودبيني با خداخواهي مخالف است و با هجرت الي الله مباين و موجب نقص معنويت حج است و اگر همين يك جهت عرفاني و معنوي براي انسان دست دهد و لبيك به راستي مقرون به نداي حق تعالي تحقق حقيقي يابد، انسان در همه ميدان هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و حتي نظامي پيروز مي شود و براي چنين انساني شكست مفهومي ندارد.
8 ـ حج آميزه اي از عرفان و سياست
هرچند حضرت امام(قدس سره) در پيام هاي جهانشمول حج، مسلمانان را به وحدت و توحيد و برائت از شرك و مشركان و توجه به مسائل حياتي امّت فراخواندند و از اين بابت دستورالعمل جاودانه اي به راهيان كوي حق آموختند، اما توجه به اين ابعاد نبايد موجب شود بُعد عرفاني و معنوي حج كه روح و فلسفه عبادات و زيربناي ساير ابعاد و همه فتوحات از منظر امام است، دور بماند; چرا كه زيباترين ابعاد عبادات، به طور عام و در اين ميان حج، همانا بُعد معنوي و عرفاني است كه با جان ها آميخته و با سويداي دل ها پيوند خورده و از فطرت و جاذبه دروني آدمي سرچشمه مي گيرد. و اگر عبادت از اين ويژگي تهي شد، قالبي خواهد بود بي روح و صورتي بي معنا. و حج كه ترسيمي است از يك سفر معنوي و مرز عبور از خود به خدا و از خلق به خالق و آنگاه با خدا درميان خلق بودن و همراه با آنان منازل عشق پيمودن و سفر آخرت را پيش روي كشودن و فاني درحق شدن، گام نخستينش تجريد قلب و انقطاع اِلي الله است.
9 ـ تجريد قلب و ديدار با خدا
روايت از امام صادق(عليه السلام) است كه فرمود:
اذا أرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّد قَلْبَكَ لِلّه عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَبْل عَزْمِك مِنْ كُلّ شاغل وَحَجْب كُلّ حاجِب وَ فَرِّض أُمُورك كُلّها اِلي خالِقك...
آنگاه كه اراده حج كردي قبل از عزيمت، قلب خويش را براي خداوند بزرگ، خالص و
1 ـ صحيفه نور، ج 19، ص 199 و 200
2 ـ مصباح الشريعه، ص 47
--[24]--
خالي گردان و از هرچه تو را مشغول مي دارد و حجاب ميان تو و خدا مي شود خالي كن، و همه امورت را به آفريدگارت واگذار و در تمام حركات و سكنات بر او توكل كن و تسليم حكم و قضا و قدر الهي باش و دنيا و راحت و خلق را رها ساز و از مسؤوليت حقوق مخلوق بدرآي و بر زاد و راحله و ياران و همسفران و قدرت و ثروت و جواني ات تكيه مكن; زيرا بيم آن است كه اينها دشمن و وبال تو گردند تا براي بنده معلوم شود كه براي او و براي هيچ كس توان و چاره اي جز در پناه خداوند متعال و توفيق او نيست و بدانگونه آمادگي پيداكن كه گويي اميد بازگشت نداري.
10 ـ ديدار با خدا در كعبه دل!
نكته اساسي سخن حضرت صادق(عليه السلام)، توجه به روح حج; يعني قصد خدا كردن است و نه چيز ديگر، كه هرآنچه جز او قصد كني شرك است. قصد مستلزم قرب است و قرب خدا مكاني و زماني نيست، قرب معنوي و شأني و عرفاني است و اين به فناي در حق و رهايي از قيد خودي است. هرچند ميان بنده و خدا حايلي نيست اما تقرّب به او عقبه هايي دارد و طيّ منازل را مي طلبد تا نفس كامل شود و با كمال مطلق سنخيت پيدا كند و اين همان تقرّب و حضور است.
و راه آن جز دل نيست. دلي كه حرم خدا باشد، نه حرمسراي بت ها و هواهاي نفساني; چنانكه امام صادق فرمود:
اِنَّ القَلْبَ حرم الله فلا تسكن حرم الله غيرالله .
دل، حرم خدا است، در حرم خدا جز خدا را جاي مده.
و زائر مي بايست پيش از آنكه به حرم درآيد و به قبله محسوس روآورد، دل را حريم دوست كند و همزمان با توجه به كعبه، به سوي صاحب خانه روكند.
كعبه مردان نه از آب و گل است *** طالب دل شو كه بيت الله دِل است
و راه دل به خدا نزديك است و منازل آن با سير باطني و سلوك دروني طي شدني است. در چنين حالتي است كه احرام و طواف و حج معني مي دهد كه در غير اين صورت، تنها تن را به كعبه رسانيدن است و اين چندان دشوار نيست.
1 ـ بحار الأنوار، ج 7، ص 25
--[25]--
11 ـ رياضت و پالايش روح
و بدين خاطر است كه سفر حج را با رنج و غربت و مشقت و رياضت آميخته و از جلوه هاي مادي و دنيوي تهي ساخته اند.
امير مؤمنان(عليه السلام) در فرازي از خطبه قاصعه با اشاره به ذلّت و انكسار راهيان كوي دوست كه عزّت بندگي خدا و تشرف حضور را در درون مي پرورند، مي فرمايد:
خداوند آدم و فرزندانش را فرمان داد تا آهنگ اين خانه كنند و به هنگام سعي شانه هاي خود را (از روي تواضع) بجنبانند و لا اِله اِلاّ الله گويان گرد كعبه طواف نمايند و با موهاي ژوليده و بدن هاي غبارآلود به كوي يار بشتابند و لباس هايي را كه نشانه شخصيت و تشخّص است، به دور افكنند و با آشفته كردن موهاي خود، زيبايي شان را دگرگون سازند. و اين آزموني است بزرگ و امتحاني شديد و آشكار و تصفيه و پاكسازي مؤثر براي نفوس كه خداوند آن را وسيله رحمت خود و رسيدن به بهشت قرار داده است.
ودر ادامه، بااشاره به اينكه انتخاب سرزمين خشك وسوزان حجازبراي حج با اين فلسفه بوده كه انسان ها از تعلّقات دنيوي بدرآيند و حجاب غرور و خودبيني و رفاه طلبي را از تن بدرندتا خدابين شوند وحقيقت عبوديت رالمس كنند وپاداش معنوي ببرند،چنين مي فرمايد:
و اگر خداوند مي خواست خانه محترم و مشاعر عظام خود را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاي هموار و درختان انبوه و پرثمر و كاخ ها و آبادي هاي به هم پيوسته و درميان گندم زارها و بوستان هاي خرم و پرگل و گياه و گلستان هاي زيبا و باطراوت و آب هاي فراوان و جاده هاي آباد قرار مي داد، اما در آن صورت پاداش آن كمتر بود. و اگر پي و بنيان خانه و سنگ هايي كه در آن بكار رفته، از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نوراني و درخشنده بود، شك و ترديد كمتر به سينه ها راه مي يافت و مجاهده با ابليس آسان تر صورت مي گرفت و وسوسه به سراغ مردم نمي آمد، اما خداوند بندگانش را به انواع سختي ها آزمايش مي كند و با مجاهدت هاي گوناگون به بندگي فرامي خواند و با گرفتاري ها به امتحان مي كشد تا كبر و غرور را از قلب هايشان بيرون كند و خضوع و خاكساري را در نفوسشان جايگزين سازد و از اين طريق ابواب فضل خويش را بگشايد و موجبات عفو و آمرزش را فراهم آورد.
1 ـ نهج البلاغه، خطبه 192 ; كافي، ج 4، ص 199 و 200
--[26]--
حج سفر از خلق اِلي الحق است; يعني خلق را پشت سر افكندن و راهي كوي حق شدن، خانه، خانواده، مال و تجارت، عنوان و مقام و همه تعلّقات را رها كردن و حتي خود را فاني در معبود دانستن و قطع اميد كردن از آنچه غيرخدا است و چون ابراهيم باني كعبه و داعي حج خليلوار از زن و فرزند و مال و جان گذشتن و چون اسماعيل تسليم امر حق شدن و چون هاجر در كوي انقطاع، آسيمه سر دويدن و برهنه پاي در سنگلاخ حيرت و انقطاع از اين سو به آن سوي رفتن و اشگبار و بي قرار به خدا التجا كردن، تا از زمزم عشق و جرعه فيض ربّاني سيراب گشتن و در دامن مهرِ دوست، جاي گرفتن.
حج، وفود و ورود به محضر خدا است ـ هرچند همه عالَم محضر خداست ـ امّا حج ميعاد و ميقاتي است براي عاشقان كويش و شيفتگان وصلش. امام علي بن موسي الرضا(عليهما السلام)مي فرمايد:
عِلَّةُ الْحَجّ الوِفادَة اِلَي الله تَعالي .
حج، تنها مناسك نيست، بلكه سير و سلوك باطني و طي منازل روحاني است، تا منزل قرب، و هريك از منازل و مشاهد، رازهاي عرفاني، معنوي، اخلاقي، تربيتي و ارشادي دارد و همين هاست كه به حج معنا و مفهوم مي بخشد و اگر حج از اين معاني و مفاهيم خالي شد، به قالبي بي روح مي ماند و بس و شايسته و بايسته است اين اسرار و رموز مورد توجه زائران قرارگيرد. هريك از مواقف و مشاعر، از ميقات گرفته تا حرم و كعبه و زمزم و حجر و مُستجار و صفا و مروه و مشعر و منا و عرفات و جمرات، با ريشه هاي تاريخي كه در سرزمين توحيد و موطن موحدان دارند، رازهاي نمادين و رمزهاي عميق عارفانه اي در درون جاي داده اند كه نبايد از ديد زائران پنهان بماند. و در روايات معصومين(عليهم السلام) به اين راز و رمزها كه منزل به منزل در سير و سلوك حج فراروي زائر گشوده است، اشاره شده تا زائران و سالكان كوي دوست در هريك از مناسك و مشاعر به اين راز و رمزها توجه كنند و غناي روحي تحصيل نمايند.
در اينجا به خلاصه اي از آنچه در روايت مصباح الشريعه منسوب به امام صادق(عليه السلام)آمده است مي پردازيم و همزمان به پاره اي از نكته هاي مطرح شده در سخنان امام راحل درباره حج به تناسب مي نگريم.
1 ـ وسائل، ج 8، ص 5
--[27]--
12ـ ميقات نخستين منزل عشق
ميقات مرز عبور از خود به خدا و از خلق به حق و نخستين منزل از منازل عشق معبود است.
احرام و تلبيه در ميقات به منزله تكبيرة الإحرام نماز است، يعني جز خدا را بر خود حرام كردن!
و در حريم الهي وارد شدن، و از لباس تعيّن و تجمّل و انّيّت و انانيت بيرون گشتن.
احرام بستي در رهش از جان گذشتي *** و ز دني دون در ايمان گذشتي
از هرچه جز يادِ رُخ جانان گذشتي *** كانجا شوي در باغ حسن دوست مهمان
احرام حج و عمره با تلبيه محقّق مي شود با كلمات مخصوص: لبّيك ألّلهمّ لبّيك... و تلبيه را روايت مصباح چنين معنا مي كند:
وَ لَبِّ بمعني اجابة صافية خالصة زاكية لِلّه عزّ و جَلّ في دعوتك متمسّكاً بِالْعروة الْوُثْقي .
لبيك بگو! بدين معنا كه خداوند بزرگ را در دعوتي كه فرموده است، اجابت نموده اي و از سر صدق و صفا و اخلاص و بدون غلّ و غش پاسخ داده اي و به رشته استوار الهي چنگ زده اي.
حضرت امام به تناسب تلبيه و احرام با اشاره به راز توحيدي و غايت معرفت كه در اين مقام تعبيه شده، مي فرمايد:
تلبيه هاي مكرّر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت الله تعالي به اسم جامع جواب مي دهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گويي گوينده از خود در اين محضر بي خود شده و جواب دعوت را تكرار مي كند و دنباله آن سلب شريك به معناي مطلق مي نمايد كه اهل الله مي دانند، نه شريك در الوهيت فقط، گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم در نظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است; مثل الحمد لك والنعمة لك و حمدرا اختصاص مي دهد به ذات مقدس. همچنين نعمت و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد; حمد خدا و نعمت خداست، بدون شريك و
1 ـ مهدي الهي قمشه اي.
--[28]--
در هر موقف و مشعري و وقوف و حركتي و سكون و عملي، اين مطلب و مقصد اعلي جاري است و خلاف آن شرك به معناي اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.
تلبيه پاسخ دادن است، پاسخ به دعوت حق، به نداي ابراهيم خليل و وارث صادق او، خاتم النبيين(صلي الله عليه وآله)، ولحظه احرام كه همراه با تلبيه است، لحظه ورود در ضيافت الهي و حريم قدس و قرب و حضور است. شكوه احرام و ورود در حريم كبريايي را كساني دريافته بودند كه همچون حضرت زين العابدين(عليه السلام) از روي تواضع و تذلّل، هنگام گفتن تلبيه به خود مي لرزيدند و اضطراب سراسر وجودشان را مي گرفت و مي فرمودند: مي ترسم در پاسخ من گفته شود لا لبّيك ; يعني: نه، تو پاسخ نداده اي! و در آن مواقف كريمه اشك خوف و رجا مي ريختند.
در اين ميقات و ميعاد قرب و حضور، تكرار تلبيه، چنانكه در سخن امام آمده بود، رمزي است براي اهل معني و آن هجرت و انقطاع كه در روح حج نهفته است و زائر در اين هجرت قدم جاي قدم ابراهيم خليل الله و خاندانش مي نهد و از زلال زمزم عشق مي نوشد، همانگونه كه آن ها از آن نوشيدند و از همه باز آمدند و با دوست نشستند و از آن آزمايش بزرگ سرفراز بيرون آمدند تا فيض رحماني را در آغوش كشيدند و در دامان مهرش جاي گرفتند.
ميقات ميعادي است براي عاشقان كوي دوست و شيفتگان وصل يار و تلبيه زمزمه لقاء الله است. در اين ميعاد و تكرار آن شيريني و حلاوت هم سخن شدن با معبود را تفسير مي كند و هركس به اين محفل انس بار يافت ديگر غير و غيريّت نمي بيند و هرآنچه را كه جز جلوه يار است تصويري كاذب مي نگرد و همزمان با توحيد خالص هرنوع شرك خفي و جلي را زير پاي مي نهد. لبّيك لا شريك لك لبّيك و ستايش و حمد را تنها از آن خدا مي داند، حتي اگر از غير او ستايش شود! چرا كه همه چيز، جلوه جمال جميل اوست و به گفته حافظ:
اينهمه عكس مي و رنگ مخالف كه نمود *** يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد
حال تصور كنيم اگر مسافر الي الله به اين منزل و منزلت راه يافت و روح خود را بدينگونه كمال و استغنا بخشيد، در دل و جان و اعتقاد و عمل و خُلق و خوي چه تحوّلي
1 ـ صحيفه نور، ج 19، ص 42
--[29]--
خواهد يافت، و اين تحول نشانه قبول شدن حج است; چنانكه در روايات آمده است: تحول اخلاقي فرد در اين سفر روحاني و احتراز او از معاصي، نشانه قبولي حجّ اوست ; قال رسول الله(صلي الله عليه وآله): آية قَبُولِ الْحَجّ تَرك ما كانَ عَلَيْهِ مُقِيماً مِنَ الذُّّنُوبِ و اين است ارمغان سفر حج، با دلي عاشق رفتن و لبريز از معرفت و با اخلاق و عملي آراسته برگشتن.
13ـ در طواف كعبه، قبله عشق
در حديث مصباح الشريعه، از قول حضرت صادق(عليه السلام) آمده كه فرمود:
وَ طِفْ بِقَلبِكَ مَعَ الْمَلائِكة حَوْلَ الْعَرْش كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِين بِنَفْسِك حَوْلَ الْبَيْتِ .
در حالي كه با طواف كنندگان مسلمان به طواف بيت مي پردازي، با قلب خود همپاي فرشتگان كه پيرامون عرش در طواف اند، طواف كن.
زائر بايد با الهام از اين راز معنوي از فرش تا به عرش و از ملك تا ملكوت پرواز كند و دايره اي را كه نقطه آغاز و پايانش خداست بپيمايد تا فرشته خوي شود. اين طواف تنها به گردش در آوردن جسم نيست كه پرواز روح است و پروانه صفت گرد شمع وجود محبوب گرديدن و كعبه بهانه اي است و سنگ نشاني در راه كوي دوست; چنانكه گفته اند:
پيش ما كعبه به جز خاك سر كوي تو نيست *** قبله اهل نظر جز خم ابروي تو نيست
و يا:
بنياد كعبه بر سر كويت نهاده اند *** زان گشت قبله همه اخيار و اصفيا
بنابر اين كعبه خود قبله نماست و از كوي دوست به روي دوست توجه كردن; قبله اي كه از مرز طبيعت مي گذرد و از خانه گِل به خانه دل و حريم عشق ره مي گشايد و از اين سنگ نشان به كوي بي نشان ره مي سپرد و براي آن كعبه، احرامي ديگر بايد بست; احرامي كه از جامه تقوا كه تار و پودش معرفت و حجت است; معرفت خدا و رسول او و اوليا و اوصياي حضرتش كه بدون معرفت آنان نيز عرفان حج حاصل نيايد، و هم برائت از دشمنان خدا، چه، حب و بغض از ايمان جدا شدني نيستند. در اينجا به سخن حضرت امام(قدس سره) بنگريم:
1 ـ الحجّ والعمرة في الكتاب و السنه، ص 269
2 ـ ابن نصوح شيرازي، حج در ادب فارسي، ص 247
3 ـ حسن دهلوي، همان، ص 245
--[30]--
و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غيرحق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت هاي بزرگ و كوچك و طاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جسته و همه آزادگان جهان از آنان بريء هستند.
و در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان، دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان ـ هركه باشد و هركجا باشد ـ سرننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند...
امام(قدس سره) در اين سخن، عرفان حج را به تولّي و تبرّي پيوند زده; زيرا اين دو از يكديگر تفكيك ناپذيرند. هرآنكه عاشق محبوب است دل به دشمنان نسپارد و باغيرت عشق هر نوع دوگانگي را در مسلخ قرباني كند.
آنكه با ما سر سودا سپرد *** نيست لايق كه دگر جا نگرد
هست آيين دو بيني ز هوس *** قبله عشق يكي باشد و بس
از اينرو در روايتي از سخن امام باقر(عليه السلام) آمده است:
اِنّما اُمِرُوا النّاس أنْ يَأتُوا هذِهِ الأحْجار فَيَطوُفوُا ثمّ يأتوا فيجزونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم .
مردم مأمور شدند به سوي اين خانه كه از سنگ ها بنا شده بشتابند و بر آن طواف كنند. سپس نزد ما آيند و ولايت و محبت خود را به ما اظهار كنند و براي ياري ما اعلام آمادگي نمايند.
اين همان انسجامي است كه ميان ابعاد حج وجود دارد و عرفان و عمل امامت و امت و جامعه و سياست و دنيا و آخرت و صورت و معني را پيوند مي زند.
13 ـ در صفا و مروه، حيرت و انقطاع
زائر پس از طواف و نماز به صفا مي رود و فاصله صفا و مروه را سعي مي كند كه اين نيز قلّه بلندي است از عرفان. پيمودن ميان اين دو كوه تاريخي كه يادواره ساكنان كوي عشق
1 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 18
2 ـ همان.
3 ـ علل الشرايع، ج 1، ص 459
--[31]--
هاجر و اسماعيل است، تأسي به آن بانوي صابري است كه با اطمينان و اميد در برابر اراده حق تسليم شد و با تعبد و تضرع به درگاه خدا استغاثه كرد و سرگردان و تشنه كام به اين سو و آن سو مي دويد تا جرعه آبي بيابد و كودك تشنه كامش را از مرگ برهاند و چون درمانده و بيچاره شد، آب زمزم درخشيد و برق اميد نويدش داد كه:
ميهمان ماست هركس بي نواست *** آشنا با ماست چون بي آشناست
از اين رو در حديث مصباح از سخن حضرت صادق(عليه السلام) آمده است كه با توجه به واژه صف حضرتش به تصفيه روح و ضمير اشاره فرمود:
وصَفِّ رُوحكَ وَ سِرَّكَ لِلِقاءِ اللهِ تعالي يَوْمَ تَلْقاهُ بِوُقوفِك عَلَي الصَّفا ...
و با وقوف بر صفا، روح و ضميرت را به ديدار خدا در ميعادگاه روز ديدار (قيامت) تصفيه كن و با رسيدن به مروه، مروت و جوانمردي را در راه خدا پيش گير و صفات بد خويش را از ميان بردار و بر شرايط حج و عهدي كه با خدا بسته اي و بدان گردن نهاده اي تا قيامت ثابت و استوار باش.
اگر حج گزار به اين مرتبه از صفاي سرّ و درون رسيد، همه تيرگي ها از روح و جانش رخت برمي بندد و دلبستگي هاي مادي فرو مي ريزد و قيد و بندهاي اسارت شياطين گسسته مي شود. به سخن زيباي امام خميني در اينجا بنگريم:
و در سعي صفا و مروه، با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاي دنيايي گسسته شود و همه شك ها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف ها و رجاها زايل شود و همه دلبستگي هاي مادي گسسته شود و آزادگي ها شكفته گردد و قيد و بندهاي شيطان و طاغوت ها كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند در هم ريزد.
آري، در سعي، خضوع و انكسار بندگي و بيرون ريختن باد غرور و استكبار از سرها را مي بينيم. آنگاه كه حاجيان هروله كنان و نفس زنان سعي مي كنند و به تكبير و تحليل مي پردازند و روح كبريايي طلبي و امتيازات و مشخه هاي مادي را زير پا مي گذارند. در حقيقت تمرين تعبد و تواضع و سكينه و صبر و اميد و انقياع مي نمايند. از اين رو امام
1 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 18
--[32]--
صادق(عليه السلام) سعي را محبوب ترين مكان ها نزد خداوند خوانده، براي اين كه هر جباري در اينجا ذليل و حقير مي شود; وَاِنّما صارَ الْمَسعي أَحَبّ البِقاعُ اِلي الله لاَِنَّهُ يذلّ فيه كُلّ جَبّار
15 ـ عرفات و مشعر، طور سيناي عارفان
از مواقف عظيم حج، پهن دشت عرفات است كه تاريخ كهن دارد و با پيشينه حج ، از عهد آدم تا ابراهيم و از ابراهيم تا حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) گره خورده است. عرفات وادي ايمن عارفان و شاهدِ حضور انبوهِ حاجيان است كه همه كفن پوشان و بدون نام و نشان در تضرع و نيايشِ حق مستغرق اند. از ادعيه مشهور اين روز دعاي عرفه امام حسين و حضرت زين العابدين(عليهما السلام) است كه درس هايي عميق عرفاني و الهي مي آموزد كه عقول انسان هاي مادي را به ژرفايش راه نيست و جاي آن دارد كه عاشقان حق كه شهر و آباداني را پشت سر انداخته و به تمنّاي حضور در مهماني حضرت دوست، راهيِ بيابان ها شده اند، با مفاهيم اين دعاها كه از چشمه سار ولايت جوشيده است دمساز شوند، تا در كوير انقطاع به وصل يار برسند، و حجاب ها از ديدگان برچينند و الهي شوند و با ملكوت عالم آشنا گردند و پر و بال در فضاي بي كران عشق بگسترانند. به رازهاي عرفانيِ عرفه و عرفات و ادعيه مأثوره و سير و سلوك روحاني توجه عميق كنند و اين سير و سفر الهي را تنها به وقوف ظاهري و به عنوان انجام تكليف برگزار نكنند. به خاطر آورند كه آدم ابوالبشر در اينجا به خطا اعتراف كرد و خدايش مشمول آمرزش خود قرار داد و غروب آن روز مشمول رحمت الهي قرار گرفت.ابراهيم خليل در عرفات به مناسك حج واقف و عارف گرديد و دعايش مستجاب شد و اشك ميليون ها انسان بر اين سرزمين تفته ريخته تا به مقام عرفان دست يافته اند.
پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود:
خداوند را در آسمان ها دري است كه از آن به: رحمت، توبه، تفضّل، احسان، جود، كرم، عفو، طلب حاجات و ... ياد مي شود و روز عرفه، در عرفات، اين در گشوده است.
از سخن امام صادق(عليه السلام) در مصباح آمده است كه: وَاعْتَرِفْ بِالْخَطاءِ بالْعَرَفات وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِندالله لِوَحْدانيَّتِهِ .
1 ـ من لا يحضر الفقيه.
2 ـ شب تار است و رَهِ واديِ ايمن در پيش *** آتشِ طور كجا وعده ديدار كجاست
حافظ
3 ـ بحار الانوار، ج 99، ص 252
4 ـ بحار الانوار، ص 300
--[33]--
در عرفات، به خطا و لغزش اعتراف كن و نزد خدا با وحدانيت او تجديد عهد بنما.
آفتاب روز عرفه غروب مي كند و ميعاد ديدار در آن سرزمين به پايان مي رسد و زائر رهسپار مشعر مي شود و در آنجا نيز ذكر خدا توصيه قرآن است: } فاذكروا الله عند المشعر الحرام{ و اگر به ديده تحقيق بنگريم، كوه هاي مزدلفه ياد آور طور سيناست كه موسي از آنجا نداي } اِنّي أَنَا رَبُّك{ شنيد و به امر حق موزه از پاي بيرون كرد كه در آن وادي مقدس وارد شود، و اينك زائر در مشعر است و به خدا تقرّب مي جويد تا به فرموده امام صادق(عليه السلام)روح خود را به ملأ اعلا عروج دهد: وَتَقَرّبْ اِلَيه بَمُزدَلَفَة وَ اصعَدْ بِرُوحِكَ الي المَلأ الأعلي بِصُعودِكَ الي الجَبَلَ و همزمان با اين شعور و شناخت، سلاح مبارزه با شيطان را براي صبح پيروزي فراهم مي آورد تا عيد خون را همزمان با رزم شياطين و قرباني اقامه كند و ابراهيمي شود و تولّي و تبرّي را به نمايش گذارد.
امام خميني(قدس سره) در اين خصوص و راه رهايي آنها و با اشاره به تأثير آن شاعر در سرنوشت بندگان در بند كشيده شده خدا گويد: و با حال شعور و عرفان به مشعر الحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاي حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون، تفكّر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راه هاي نجات را از حق در آن مواقف كريمه طلب كنيد.
آري، راه رهايي انسان از سلطه جباران، همانا بندگي خالص خدا و رهيدن از هر نوع عبوديت شرك آميز است. آنها كه سر تسليم در برابر خالق فرود آورند و در راه او مجاهده كنند، خداوند راه رهايي را به آنان مي آموزد چنانكه فرمود: } وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ{
فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم *** بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار *** چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
توجه شود كه عرفان حج از منظر امام(قدس سره) عرفانِ انزواطلب، عزلت گزين و فردگرا و به دور از واقعيت هاي اجتماعي و سرنوشت خلق نيست; آنكه كه برخي عارفان تعليم مي دهند، بلكه عرفاني است كه در آن خدا و خلق، حبّ و بغض، تولّي و تبري، نفس و اثبات مندرج در
1 ـ بقره: 198
2 ـ طه: 12
3 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 18 و 19
4 ـ عنكبوت: 69
--[34]--
كلمه توحيد (لا اِله الاّ الله) لحاظ شده است و در عين حال كه اعراض از زخارف دنيا و تعيّنات خرد را در درون دارد (عرفان گريز)، حماسه مبارزه با اقطاب استكباري و تلاش براي رهايي مستضعفين را فرياد مي كند (عرفان ستيز). و اين حقيقت در تمام پيام ها و سخنان حضرت امام به زائران بيت الله الحرام به چشم مي خورد.
16 ـ منا، عيد خون و عشق
من به معناي آرزوست. آرزوي چه؟ در اين سرزمين خشك و ميان كوه هاي داغ و سوخته، زائر به تمنّاي چه چيز گام برمي دارد؟ اين آرزو و ايده، كه براي رسيدن به آن از شهر و ديار و حتّي مكه معظمه بايد آواره شد، چيست؟! گويي خداوند را رحمت ها و فيوضاتي است كه در كوير انقطاع و وادي حيرت و دور از آب و آباداني و در سختي و تشنگي بايد آن را جست. زائر اميدوار از خدا جز خدا چه مي خواهد؟ مي خواهد همچون ابراهيم كه از همه تعلقات و حتي اسماعيلش گذشت، و محبّت فرزند را سر بريد تا به مقام خلّت و دوستي و وصال رسيد و فديه آسمانيش دادند و امامت خلق را بدو سپردند او نيز اين سرگذشت را تجديد مي كند و آن فداكاري را تمرين نمايد باشد كه در زمره راهيان اين كوي به حساب آيد و از سوي ديگر نبرد با شيطان را در يك حركت نمادين (رمي حجرات) تا رهايي از دام ابليس و ابليس صفتان به نمايش مي گذارد. بدين سان منا ميعادگاه عاشقاني است كه غير خدا را از خدا تمنّا نكنند كه جز اين در قاموس عشق نگنجد. آري:
غوغاي عاشقان و تمناي عارفان *** شوق بهشت نيست كه شوق لقاي توست
حافظ گويد:
ما زدوست غير از دوست مقصدي نمي خواهيم *** حور و جنّت اي زاهد بر تو باد ارزاني
سعدي گويد:
خلاف طريقت بود كاوليا *** تمنا كنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست *** تو در بند خويشي نه در بند دوست!
--[35]--
و عيد قربان آنگاه تحقق مي پذيرد كه حج گزار به اين آرمان و آرزو برسد. دامن دوست به دست آرد، و در نبرد با نفس و شيطان، ظفرمند از پيكار برگردد، قرباني كند كه رمز ذبح علايقِ جز خدا است و از زيّ تجمل بدر آيد و جامه بي رنگي برتن كند!
در سخن حضرت صادق(عليه السلام) (به روايت مصباح) چنين آمده است:
وَاخرُجْ من غَفْلَتِك وَزنتك لِخُرُوجِكَ اِلي مِني وَ لا تَمُنّ ما لا يَحل لَك وَ لا تستحقّه .
و چون رهسپار منا شدي از غفلت و لغرش هايت بيرون شو و آنچه را كه براي تو حلال نيست و شايسته آن نيستي آرزو مكن.
و نيز مي فرمايد:
وَاذْبَح حَنْجَرة الْهَوي وَ الطَّمَع عَنْكَ عِنْدَ الذَّبيحة .
و هنگام ذبح كردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خويشتن دور گردان.
وَارْمِ الشَّهَوات والخساسة والدَّنائة وَالذَّميمَة عِندَ رَمْيِ الجِمار .
و چون رمي جمرات كني، شهوات نفساني و بخل و دنائت و افعال نكوهيده را رمي و رجم كن.
بدينسان منا قربانگاه عاشقان است و تجلّي عشق الهي را كه غايت آن قربان شدن در راه محبوب است، به نمايش مي گذارد و به مسلخ كشيدن آرمان ها، جز حق متعال را به تصوير مي كشد و تجلّي غيرت ايماني را با ابراز تنفر و خشم نسبت به شياطين كوچك و بزرگ و جنّي و انسي، مرئي و نامرئي و دروني و بيروني مجسم مي سازد و زائري كه به تمنّاي وصل محبوب است بايد همچون ابراهيم و اسماعيل كه تسليم امر معبود شدند تا اينكه خداي ابراهيم با آن آزمايش بزرگ وي را به امامت و خلّت برگزيد و اسماعيل ذبيح را فدا فرستاد، عمل كند تا به آن پاداش نائل آيد كه آنها نائل آمدند:} إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ{ و گام نخستين اين سفر و طريق وصال يار، همانا قربان كردن نفس در راه تمنّاي محبوب است و برداشتن حجب و موانع تا به مقام وصل رسيدن.
و اين سنت ديرين الهي است كه آيه بدان اشاره دارد: ما اينگونه به نيكوكاران پاداش دهيم اگر كسي طالب ديدار و خواهان پاداش است ـ كه بالاترين پاداش قرب الهي است ـ راه
--[36]--
و رمزش اين است كه ابراهيموار عمل كند تا خليل خدا گردد و چون اسماعيل تسليم دشنه عشق شود تا خدايش از بهشت فدا فرستد; } وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْح عَظِيم{.
حضرت امام(قدس سره) در اين خصوص گويد:
پس به منا رويد و آرزوي حق تعالي را در آنجا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوب ترين چيزها در راهِ محبوبِ مطلق است و بدانيد كه تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حبِّ نفس است و حبِّ دنيا تابع آن است ـ نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان زادگان همه گريزان شوند.
راز پيروزي بر خصم
نكته ظريفي كه در سخن امام شايان توجه است، اين كه: رجم شياطين و طرد و نفي شيطان صفتان و شيطان زادگان، هنگامي ميسّر است كه بنده از حبّ نفس، خود را برهاند و از همه محبوب ها دل بركند و عبد صالح خدا گردد تا از شرّ ابليس رهايي يابد چنانكه قرآن كريم تاكيد ميورزد: } إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ...{; شيطان را بر بندگان من سلطه و فرمانروايي نيست آن چيزي كه راه نفوذ را براي شيطان هموار مي سازد، نفس اماره است و در مقام مبارزه با شيطان، نخست بايد با نفس جنگيد و مشتهيات نفساني را به تسليم كشانيد تا شيطان به ذلت و حقارت افتد و از نفوذ در قلمرو كشور خدايي مأيوس گردد و اين درست برخلاف آن چيزي است كه غالب انسان ها مي پندارند و نفس اماره را تبرئه مي كنند! و هر گناهي مرتكب مي شوند مسبب آن را شيطان مي دانند! پس بايد ريشه نفوذ شيطان را در نفس كاويد و از درون راه را بر او بست و اين مستلزم معرفت كامل و تعبد و بندگي و مجاهده با نفس است.
در صحنه هاي اجتماعي نيز مطلب بدين گونه است دشمنان از درون جامعه نفوذ مي كنند و اگر جامعه اي اسير و گرفتار هواي نفس نباشد; يعني دشمن دروني نباشد دشمن بيروني بر او شبيخون نخواهد زد و در حمله خود شكست مي خورد، از اين رو پيامبر اكرم جهاد با نفس را جهاد اكبر ناميده است. و اين نكته بسيار مهمي است كه نبايد از آن غفلت ورزيد و خود را تبرئه كرد و گناه را تنها به گردن دشمن و شياطين جنّ و انس انداخت.
1 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 20 ـ 19
2 ـ حجر 42
--[37]--
بنابراين، درس اخلاقي و عرفاني حج، درس اجتماعي نيز هست.
17 ـ عرفان گريز و عرفان ستيز
سخن را با فرازي ديگر از سخنان حضرت امام(قدس سره) به پايان مي بريم. امام با اشاره به عيد بزرگ قربان و داستان ابراهيم و اسماعيل و درسهايي كه اين واقعه مهم تاريخي به فرزندان آدم مي آموزد به شيوه اي دلپذير و ابتكاري آميزه اي از عرفان گريز و عرفان ستيز را كه در جاي ديگر نمي توان يافت ترسيم مي كند و مي فرمايد:
... عيدي كه انسان هاي آگاه را به ياد قربانگاه ابراهيمي مي اندازد. قربانگاهي كه درس فداكاري و جهاد در راه خداي بزرگ را به فرزندان آدم و اصفيا و اولياي خدا مي دهد عمق جنبه هاي توحيدي و سياسي اين عمل را جز انبياي عظام و اولياي كرام ـ عليهم الصلاة والسلام ـ و خاصه عبادالله كس ديگري نمي تواند درك كند. اين پدر توحيد و بت شكن جهان به ما آموخت كه قرباني در راه خدا پيش از آنكه جنبه توحيدي و عبادي داشته باشد، جنبه هاي سياسي و ارزشهاي اجتماعي دارد. به ما آموخت كه عزيزترين ثمره حيات خود را در راه خدا بدهيد و عيد بگيريد، خود و عزيزان خود را فدا كنيد و دين خدا و عدل الهي را بپا نماييد. به همه ما ذريه آدم فهماند كه قربانگاه مكّه و منا، قربانگاه عاشقان است و اينجا محلّ نشر توحيد و نفي شرك كه دلبستگي به جان و عزيزان شرك است..
آري مشيّت الهي اين است كه بندگان خدا قرباني كنند و عيد بگيرند! قرباني آنچه در توان دارند، در راه ارزشمندترين آرمان ها و اگر جز اين باشد بايد به عزا بنشينند! و اسارت و ذلّت را بپذيرند!
* پي نوشتها:
1 ـ صحيفه نور ج18، ص78
|