ميقات حج
سال هشتم شماره سي و پنجم بهار 1380
حج، كانون معارف الهي
حسين شفيعي
حج، كانون معارف الهي است كه از آن، محتواي سياست اسلام را در تمامي زواياي زندگي بايد جستجو كرد. 1 امام خميني(قدس سره)
امام عارفان و قدوه سالكان، خميني كبير(قدس سره) انسان صالحِ واصلي بود كه به بارگاه رفيع معرفت نايل آمد و در كالبد همه معارف الهي و انديشه هاي ديني، روحي تازه بخشيد. حركت، رفتار و منش اين شخصيت استثنايي به نحو محسوسي در احياي تفكر ديني و معارف اسلامي اثر گذاشت. او در ميان همه معارف و احكام اسلام، به حج توجّه ويژه اي مبذول داشت و گرچه خود در دوران تصدّي رهبري انقلاب و نظام اسلامي، حج بجا نياورد، ليكن حج را اقامه كرد و اين سنّت ابراهيمي را برپا داشت. بعد سلبي حج; يعني برائت از مشركان را جزو وظايف و اركان سياسي حج برشمرد و آن را در راستاي انديشه رهايي همه انسان ها از حصارهاي ستم و زنجيرهاي بي عدالتي و غفلت مورد توجه قرار داد: } وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالاَْغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ...{.2
در اين وجيزه، دورنمايي، هرچند ضعيف، از كلام امام راحل(قدس سره)، كه حج را كانون معارف الهي شناسانده است، مي آوريم.
در روايات فراواني، حج از اركان مهم اسلام شمرده شده كه تشييد بناي دين و تحكيم آن، مبتني بر قرارگرفتن صحيح اين سنگ بناست. اين مضمون در نقل هاي متفاوتي از ائمه معصوم(عليهم السلام)رسيده است كه: بُنِيَ الاِسْلامُ عَلي خَمْس: عَلَي الصّلاة وَالزَّكاة وَالصَّوْم وَالْحَجِّ وَالْوِلايَة... .3 حج، هم خود ركني مستقل معرفي شده و هم به تنهايي مجموعه اي است از اركان و معارف الهي; به طوري كه همه باورهاي اعتقادي و هست و نيست هاي نظري و بايد و نبايدهاي اخلاقي و عملي، به نحوي با انجام گرفتن صحيح آن مرتبط است. عارف سالك، مرحوم بهاري همداني مي گويد:
شارع مقدس، عبادات را يك نسق نگردانيده بلكه مختلف جعل كرده; زيرا كه به هريك از آن ها، رذيله اي از رذايل از مكلّف زايل مي گردد تا با اشتغال به آن ها تصفيه تمام عيار گردد، چنان كه صدقات حقوق ماليه و اداي آن ها قطعِ ميل مي كند از حطام دنيويه، كمااينكه صوم قطع مي كند انسان را از مشتهيات نفسانيه و صلات نهي مي كند از هر فحشا و منكري و هكذا ساير عبادات و چون عمل حج مجمع العناوين بود با زيادي، چه اينكه مشتمل است بر جمله اي از مشاق اعمال كه هريك بنفسه صلاحيت تصفيه نفس را دارد; مثل انفاق المال الكثير، والقطع عن الأهل والأولاد والوطن، والحشر مع النّفوس الشّريرة وطيّ المنازل البعيدةِ مع الابتلاء بالعطش في الحرّ الشّديد في بعض الأوان والوقوع علي أعمال غير مأنوسة لايقبلها الطّباع، من الرّمي والطواف والسعي والإحرام وغير ذلك ; با اينكه داراي فضايل بسياري است ايضا از قبيل تذكر به احوال آخرت... . 4
گذشته از آن كه حج تبلوري است از توصيه و تجسمي است از معاد و تصويري است از عدل و تجديد خاطره اي است از نبوت و فراهم ساختن زمينه اي است براي باورداشتن امامت كه فرموده اند: مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ لِقَاءُ الاِْمَامِ 5 افزون بر همه اين ويژگي ها، در اين عبادت (حج)، هم نماز وجود دارد، هم در شرايطي روزه واجب مي شود، هم زكات و خمس با آن مرتبط است و هم ولايت كه از اركان مهم اسلام و كليد همه آنها معرفي شده، شرط اصليِ حج قرار گرفته است. پس حج جامع همه معارف
الهي است.
اگر نماز، انسان را فرشته خو مي كند، چون مشتمل است بر نهايت خاكساري انسان در سجده و نزديك ترين حالت بنده به خدا زماني است كه در حال سجده باشد6 و فرشتگان بعضي ساجدند و بعضي راكع; اِنَّ لِلّهِ مَلائِكَةً رُكّعاً إلي يَومِ القِيامةِ وَإِنَّ لِلّهِ مَلائِكَةً سُجّداً إلي يَوْمِ الْقِيامَةِ 7 و روزه انسان را در صف فرشتگان قرار مي دهد. انجام مناسك حج نيز كه جامع اين اركان و خود ركني است مستقل، آدمي را فرشته سيرت و فرشته صورت مي كند; حاجيان به فرشتگان مي مانند كه عرش الهي را طواف مي كنند; وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ .8
توحيد در حج
افزون بر اينكه خداوند انسان را با صبغه توحيدي آفريده و وي را بر فطرت خداشناسي سرشته; به گونه اي كه با ذات او عجين شده، توحيد را در همه معارف و دستورات و اعمال جوارحي و جوانحي خود نيز اشراب كرده است. حج نيز از آغاز تا انجام آن نمونه اي است از توحيد و طرد شرك. براساس آيه شريفه: } وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ{9 حج ايمان و توحيد است و ترك آن موجب كفر عملي.
حج، سير به سوي خدا و رفتن براي ديدار او و تلاش براي نزديكي به خدايي است كه در عين علوّ و بالايي، نزديك است; } فَاِنّي قَرِيبٌ{.10 حاجي با پوشيدن لباس احرام و گفتن لبيك، همه مظاهر دنيا، ريا و شرك و هوا را كنار مي گذارد و صبغه الهي به خود مي گيرد; زيرا لبّيك حجّ جاهلي، نداي شرك بود و بانگ بت پرستي; چون مي گفتند: لَبَّيْكَ، اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ إِلاّ شَرِيكٌ هُوَ لَكَ، تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَكَ 11 و بدين گونه، وجود شريك را براي خدا بيان مي كردند. اما لبيك در اسلام بانگ توحيد است و اظهار عجز و عبوديت و صيقل دادن دل از زنگار هر نوع شرك خفي و جلي و اذعان به اين حقيقت كه ولايت مطلقه از آنِ خداي سبحان است و: } هُنَالِكَ الْوَلاَيَةُ للهِِ الْحَقِّ{.12 لذا اگر كوچك ترين سنت جاهلي را به كار بندد يا خويش را به كمترين پليديِ شرك آلوده سازد، هنگام لبيك گفتن، به او گفته مي شود: لا لَبَّيْكَ عَبْدِي وَ لا سَعْدَيْكَ .13
روح خلوص و تعبّد در حج، بيش از ساير عبادات متجلّي است; زيرا راز بسياري از عبادات بر انجام دهندگان آن پوشيده نيست... ولي پي بردن به راز مناسك حج دشوار است و اسرار بسياري از آن ها با عقل بشري قابل تبيين نيست; از اين رو تعبد در حج بيش از ساير دستورات ديني است چنان كه از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه هنگام لبيك گفتن، به خدا عرض كرد: خدايا! من با رقّيت و عبوديت محض لبيك مي گويم و مناسك حج را انجام مي دهم: لَبَّيْكَ بِحَجَّة حَقّاً تَعَبُّداً وَ رِقّ .14
تبلوري از نبوت
حضرت امير(عليه السلام) در وصيت خود به برپاداشتن دو ستون مهمِ دين; يعني توحيد و نبوت و فروزان نگه داشتن اين دو مشعل الهي و دخالت دادن آن دو، در شؤون مختلف زندگي سفارش مي كند كه: أَمَّا وَصِيَّتِي ... أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ 15 بديهي است اقامه اين دو، به اقامه حج مرتبط است كه جلوات توحيد و نبوت در جاي جاي مناسك آن متجلي است، شايد از اين رو بود كه خود در نامه اي به قثم بن عباس، حاكم مكه، وي را به اقامه حج دعوت مي كند: فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ .16
مكان هاي مقدسي كه در آن مناسك حج انجام مي شود، يا به نحوي با مناسك مرتبط است، يادآور تلاش و رنج هايي است كه همه انبيا به ويژه انبياي ابراهيمي و وجود مقدس نبي گرامي(صلي الله عليه وآله) و وابستگانشان، در راه تحكيم نبوت خويش كشيده اند. از كوه صفا كه يادآور حضرت آدم صفي الله است17 تا تجديد بناي كعبه كه توسط حضرت ابراهيم خليل و اسماعيل(عليهما السلام) صورت گرفته; } وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ{18 و آماده سازي آن توسط اين دو بزرگوار براي طواف كنندگان; } أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ{19 از حجر اسماعيل كه خانه او و مدفن هاجر و بسياري از انبيا است20 تا مقام ابراهيم كه آيه اي از آيات الهي و اثر دو پاي مبارك فريادگر توحيد، ابراهيم خليل است و مصلاي نماز طواف; } وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّيً{21 و زمزم، كه يادآور خاطره انقطاع الي الله هاجر و اثر فوري آن است و استجابت ادعيه ابراهيم خليل كه موجب عطف
دل ها و گسيل مردم به بيت العتيق و وفور نعمت و ميوه در آن وادي غير ذي زرع شده; } فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ{22 همه جا ردّ پاي انبياي الهي و پيروان صديق آنان و صوت دل انگيز مناجاتشان با حضرت ربّ العالمين و صداي چكاچك شمشيرهايشان در دفاع از حريم نبوت با چشم بصيرت مشاهده مي شود كه; } وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا{.23 پيامبراني كه سعي مي كردند پيام خويش را از كنار كعبه به گوش جهانيان برسانند.
مظهري از عدل الهي
سپيد جامگاني كه با صفوف تنيده در هم، يكدل و يكصدا، آواي ملكوتي لبيك را از دل سر مي دهند وهمه، فقير و غني، شاه و گدا، وضيع وشريف، با لباس هاي متحدالشكل، دور از هياهوي دوگانگي و اختلاف، در طواف و سعي و هروله مشغول انجام مناسك بر اساس معتقدات خويش هستند و هيچ گاه با مشكل تعارض و تزاحم و دوگانگي اعمال مواجه نمي شوند، مظهري از مظاهر عدل الهي را به جهانيان مي نمايانند.
تفاوتي نيست كه از نظر اجتماعي در حضيض ذلّت باشي يا در اوج قدرت. قلّه هاي معرفت و معنويت را فتح كرده باشي يا ـ العياذ بالله ـ در كنيف رذايل گرفتار، تو را پذيرفته اند; زيرا راه براي همگان باز است و همه بر سر سفره ضيافت دعوت شده اند. هيچ كس بدون دعوت نرفته و هيچ كس از رفتن خود پشيمان نيست; كلام در اين است كه از اين مائده آسماني چه برگيري؟ مَنّ و سَلْوي يا عدس و بصل؟ از خدا خدا را طلب كني يا دنيا را؟ چون هارون الرشيد با تبختر و تكبر در شناخت ولي خدا خود را به تجاهل بزني يا چون سجاد(عليه السلام) باشي كه وقتي به او گفتند مأموران هيئت حاكمه باغ شما را تصاحب كرده اند، حال كه عبدالملك به مكه آمده تظلم كنيد و از او كمك بخواهيد فرمود:
وَيْحَكَ أَ فِي حَرَمِ اللَّهِ أَسْأَلُ غَيْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ؟ ; واي بر تو، آيا در حرم خدا، از غير خدا چيزي بخواهم؟! 24
پيوند حج با امامت
حج با امامت گره خورده و در
روايات زيادي هدف نهايي از انجام مراسم حج ملاقات با امام زمان و عرضه نصرت بر او شمرده شده است و حج بدون ولايت به حج جاهلي25 و چرخش بر گرد سنگ هايي كه لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ 26 تشبيه شده است. ذيل آيه شريفه } وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للهِِ{27 لقاي امام از مصاديق باطني اتمام حج بيان شده كه حج گزار پس از انجام مناسك به زيارت امام(عليه السلام) مشرف شود; و چون حضرات معصوم(عليهم السلام) حيات و مرگشان يكسان است: يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّت 28 تفاوتي نيست كه در زمان حيات، وجود شريفشان را از نزديك زائر باشيم و مراتب ولايت و نصرت خويش را بر آنان عرضه داريم يا در كنار قبور مطهرشان با سلام و درود فرستادن بر روح و جسم شريفشان مراتب مودت و وفاداري بر پيمان ولايت آنان را اذعان كنيم.
امام محمدباقر(عليه السلام) مي فرمايد: به مردم گفته شده گرد اين سنگ ها! طواف كنند تا پس از انجام مناسك، نزد ما بيايند و ميزان ولايت خويش را به ما اعلام كنند و ياري خود را بر ما اظهار دارند; إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الاَْحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلايَتِهِمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نَصْرَهُمْ .29
يحيي بن يسار مي گويد: پس از اتمام مراسم حج، افتخار تشرف به محضر مبارك امام صادق را پيدا كرديم، آن حضرت فرمود: شما حج گزارانِ خانه خدا هستيد و زائران قبر پيامبر او و شيعه آل محمد. بر شما اين فضيلت گوارا باد; حَاجُّ بَيْتِ اللَّهِ وَ زُوَّارُ قَبْرِ نَبِيِّهِ(صلي الله عليه وآله) وَ شِيعَةُ آلِ مُحَمَّد هَنِيئاً لَكُمْ .30
تجسمي از معاد
مناسك حج و حضور در مواقف و ميقات هاي آن، هريك نمونه اي است از حشر و نشر در قيامت كه به برخي از اين نمونه ها اشاره مي كنيم:
1ـ آماده شدن براي سفر حج به پرداخت بدهي هاي شرعي و قانوني و رد مظالم عباد و كسب رضايت كساني كه با او معاشرت داشتند، وصيت كردن و خداحافظي يادآور حالت احتضار و سفر به سوي آخرت است.
2ـ حضور در سرزميني كه پيشتر با آن آشنايي نداشت و دوري از زن و فرزند و خانه و كاشانه و قطع توجه از ديگران تداعي گر } يَوْمَ تُبَدَّلُ الاَْرْضُ غَيْرَ الاَْرْضِ
وَالسَّمَاوَاتُ{31; } يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ...{32; } وَتَقَطَّعَتْ بِهِمْ الاَْسْبَابُ{ است.33
3ـ حركت اعضاي هر كاروان به دنبال مدير، راهنما و مسؤول هدايت كاروان، هنگام انجام اعمال يا ورود در خاك عربستان و در دست داشتن رواديد كه به منزله نامه عمل و جواز عبور است: خاطره بيان شده دراين آيه در باب قيامت را مجسم مي كندكه: } يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَيُظْلَمُونَ فَتِيلا{.34
4ـ عاري بودن از مظاهر و مفاخر دنيوي، چون لباس و حشمت و كبكبه و پوشيدن دو جامه ساده شبيه كفن، با توجه به اين نكته كه براي حج گزار مستحب است در همان جامه كفن شود، چنان كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) نيز در دو جامه احرامش كفن شد،35 جلوه اي از جلوات قيامت را به تماشا مي گذارد.
5 ـ افاضه و كوچ از عرفات به طرف مشعر و پس از درك وقوف مشعر، كوچيدن هنگام طلوع آفتاب به سوي منا مظهري است از } يَخْرُجُونَ مِنْ الاَْجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنتَشِرٌ{.36
6ـ تذلل وفروتني گردن فرازان هنگام انجام مناسك درپيشگاه حيّ قيوم، چنان كه امام صادق(عليه السلام) در مقام بيان سرّي از اسرار سعي مي فرمايد: جُعِلَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ مَذَلَّةً لِلْجَبَّارِينَ ،37 يادآور تذلل و خضوع همه چهره ها در قيامت است: } وَعَنَتْ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ{.38
7ـ اعتراف و اقرار حج گزار بر گناهان خويش، اعتراف بر گناه در قيامت را تداعي مي كند كه بعضي در پيشگاه خداوند مي گويند: } قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَي خُرُوج مِنْ سَبِيل{.39 امام صادق(عليه السلام) پشت خود را برهنه در برابر آفتاب گرفت و فرمو: لَبَّيكَ في الْمُذْنِبِين لَبَّيك و چون به ملتزم رسيد به همراهيانش فرمود: أَمِيطُوا عَنِّي حَتَّي أُقِرَّ لِرَبِّي بِذُنُوبِي فِي هَذَا الْمَكَانِ ; از من دور شويد تا در اين مكان به گناهان خويش نزد پروردگارم اعتراف كنم كه جاي آمرزش است. 40
8 ـ احساس امنيتي كه حج گزار از تجاوز و جدال و آزار ديگران دارد، سخن خداي متعال را در باب قيامت تداعي مي كند كه فرمود: } لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ{.41
اين نمونه ها و موارد ديگر نمايانگر جامعيت حج و تمثيلي از قيامت است كه اثري سازنده و مفيد در حج گزار دارد.
شرافت زماني و مكاني حج
حج از معدود عباداتي است كه از نظر زمان و مكان، در موقعيتي استثنايي قرار دارد كه اين مختصر را گنجايش بيان جزئيات آن نيست. تنها به برخي از آن اشاره مي شود:
1ـ از نظر زماني براي هريك از ماه هاي حج شرافت هاي خاصي ذكر شده; مثلاً در روايات آمده است كه كعبه در 25 ذي قعده نصب شد و زمين از آن بسط يافت. آدم در آن روز هبوط كرد و ابراهيم خليل و حضرت عيسي به دنيا آمدند و رحمت در آن روز نشر يافت.42 از حضرت امير(عليه السلام) نقل شده: اولين رحمتي كه از آسمان نازل شد، در بيست و پنجم ذي قعده بود.43
2ـ بخش اعظم مناسك حج در دهه اول ذي حجه انجام مي شود كه جزو ايام معلومات است و بيان شده در آيات } وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات{44 و } وَالْفَجْرِ* وَلَيَال عَشْر{.45 موساي كليم(عليه السلام) قرار چهل شبي كه با خدا داشت از اول ذي قعده شروع و با دهه اول ذي حجه خاتمه يافت و محصول اين چله نشيني دريافت تورات بود.46
از رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) نقل شده كه ثواب عمل صالح در هيچ ايامي به ثواب آن در دهه اول ذي حجه نمي رسد، حتي جهاد در راه خدا جز آن كه مجاهد، مال و جانش را در راه خدا بدهد و به فيض شهادت برسد.
3ـ شرافت47 مكاني حج نيز قابل شمارش نيست; امكنه اي كه در قداست و ارزش نظير ندارد; برخي از آن، از آيات بيّنات الهي و برخي ديگر از شعائر الهي محسوب شده است: } فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ{48; } إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ{.49
آنچه بيان شد دورنماي كوچكي بود از عبادتي بزرگ و جامع كه ابعاد و شؤون مختلف عبادي، سياسي، ولايي، اخلاقي، عرفاني، اجتماعي و... را دارد و اسرار نهفته اي كه عقل را بدان راهي نيست و كسي جز خداي سبحان از آن آگاهي ندارد.
بديهي است حج، آن گاه عظمت شأن و رفعت خاص و اثر ويژه خود را دارد كه به همه ابعاد، به ويژه به بُعد ولايي و سياسي آن توجه شود وگرنه حج از مصاديق هَكَذَا كَانُوا يَطُوفُونَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ 50 خواهد شد و حج گزاران از مظاهر مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ .51
اين مهم را وارث ابراهيم خليل; يعني امام رحيل به مسلمانان توجه داد و برائت را از شؤون مهم حج شمرد و حج ابراهيمي را حياتي دوباره بخشيد طاب اللهُ ثَراه بوابل رحمته والسّلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيّ .
* پي نوشتها:
1 . صحيفه نور، ج20، ص229.
2 . اعراف (7) 157.
3 . وسائل الشيعه، ج1، ص7، ابواب مقدمات عبادات، باب1، ح1; كافي، ج2، ص18، ح2.
4 . تذكرة المتقين، ص48، انتشارات نور.
5 . كافي، ج4، ص549.
6 . قال الصادق(عليه السلام): إنّ أقرب ما يكون العبد من الربّ عزّوجلّ وهو ساجدٌ باك (كافي، ج2، ص483).
7 . بحارالأنوار، ج59، ص174، ح4
8 . نهج البلاغه، خطبه اول.
9 . آل عمران 3: 97
10 . بقره (2): 186
11 . كافي، ج2، ص542
12 . كهف (18): 44
13 . وسائل الشيعه، ج8، ص102، باب 52، ح1
14 . صهباي حج، ص330
15 . نهج البلاغه، خطبه 149، كلام 23
16 . همان، نامه 67
17 . إنّما سميت الصفا، لأن صفوة اللهِ نزل عليه (بحارالأنوار، ج11، ص161، ح5
18 . بقره (2): 127
19 . بقره (2): 125
20 . وسائل الشيعه، ج9، ص431، ح10
21 . بقره (2): 125
22 . ابراهيم (14): 37
23 . آل عمران (3): 146
24 . بحارالأنوار، ج46، ص63، ح20.
25 . هكذا كانوا يطوفون في الجاهلية (بحار، ج24، ص314، ح9).
26 . نهج البلاغه، خطبه 192
27 . بقره (2): 196
28 . نهج البلاغه، خطبه 87
29 . كافي، ج4، ص549
30 . همان.
31 . ابراهيم (14): 48
32 . عبس (80): 34
33 . بقره (2): 166
34 . اسراء (17): 71
35 . وسائل الشيعه، ج9، ص37، باب 27، ح2
36 . قمر (54): 7
37 . وسائل الشيعه، ج9، ص511، باب 1، ح4
38 . طه (20): 111
39 . غافر (40): 11
40 . وسائل الشيعه، ج9، ص424، باب 26، ح5
41 . غافر (40): 17
42 . المراقبات، ص306; اقبال الأعمال، ص616
43 . همان.
44 . حج (22): 28
45 . فجر (89): 1 ـ 2
46 . بنيان مرصوص امام خميني، ص263
47 . اقبال الأعمال، ص624
48 . آل عمران (3): 97
49 . بقره (2): 158
50 . بحارالأنوار، ج24، ص314، ح9
51 . همان، ج27، ص29
|