متن کامل

مجله میقات حج سال یازدهم شماره چهل و دوم زمستان 1381 ترسیم حاکمیت الهی در موسم حج مروری بر سخنرانی های امام حسین(علیه السلام) در منا (به مناسبت سال عزّت و افتخار حسینی) سید جواد ورعی     مقدمه کنگره عظیم حج، فرصتی است طلایی، برای پیشوا

مجله ميقات حج
سال يازدهم شماره چهل و دوم زمستان 1381ح>

ترسيم حاكميت الهي در موسم حج

مروري بر سخنراني هاي امام حسين(عليه السلام) در منا

(به مناسبت سال عزّت و افتخار حسيني)

سيد جواد ورعي

 

 

مقدمه

كنگره عظيم حج، فرصتي است طلايي، براي پيشوايان دين.

در تاريخ اسلام با آن كه زمام امور حج به دست حاكمان غاصب و ستمگر بوده و اجازه فعاليت فرهنگي و سياسي به مصلحان ديني داده نمي شد، اما ائمه اطهار(عليهم السلام) از كم ترين فرصت ها براي رساندن پيام اسلام ناب محمدي(صلي الله عليه وآله) به گوش علما و شخصيت هاي موجّه جهان اسلام و عموم مردم استفاده مي كردند.

سال عزّت و افتخار حسيني، بهانه اي شد تا به سيره سالار شهيدان حسين بن علي(عليهما السلام) در اين زمينه نظر افكنيم. آن حضرت در طول عمر با بركت خويش، بارها براي زيارت بيت الله الحرام به مكّه سفر كردند; به طوري كه در روايات از بيست و پنج سفر آن بزرگوار با پاي پياده سخن گفته شده است.(1) علاوه بر سخنان كوتاهي كه درباره احكام ومعارف حج ازايشان به يادگار مانده،(2)دو سخنراني مهم درمسائل سياسي ـ اجتماعي، يك دعاي كم نظيردرعرفه ونيز حركت نجات بخش آن حضرت در سفركربلا ميراث گران بهاي حسيني است.

در اين نوشتار مي كوشيم كه به اجمال، بر بخشي از اين ميراث ارزشمند گذري كنيم و به مقدار توانِ محدودِ خود، كام تشنگان را از معارف زلال آن سيراب نماييم.

محور يكي از سخنراني هاي حضرت كه راوي جليل القدر آن، سليم بن قيس هلالي(3) به عنوان خطابه اي در سرزمين منا نقل كرده، انتقاد شديد از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محمد باقر مجلسي، بحار الأنوار، ج43، ص276

2 . نكـ : موسوعة كلمات الإمام الحسين(عليه السلام)، صص698 ـ 708

3 . سليم بن قيس هلالي، از اصحاب جليل القدر ائمه اطهار(عليهم السلام)، از امام علي تا عصر امام باقر(عليهما السلام) بوده و كتابش با عنوان اصل سليم بن قيس مورد توجه علما و دانشمندان بوده است نكـ : كتاب سليم بن قيس، تحقيق محمد باقر انصاري زنجاني، ج2، ص788




--[36]--

حكومت بني اميّه و شخص معاويه و حق ائمه هدي(عليهم السلام) در امر حكومت است. اگر فضاي خفقان آميز عصر اموي در ذهن مجسّم شود و تلاش معاويه براي تبديل خلافت پيغمبر(صلي الله عليه وآله) به سلطنت موروثي مورد توجه قرار گيرد، آنگاه اهميت اين خطابه در كنگره عظيم حج و نمايندگان و شخصيت هاي موجّه جامعه اسلامي در سال هاي پاياني عمر معاويه روشن تر خواهد شد.

امام حسين(عليه السلام) كه در طي ده سال پس از رحلت برادرش امام مجتبي(عليه السلام)صبوري پيشه كرده و در موارد مختلف معاويه را از زير پا نهادن دين خدا بر حذر مي داشت، اين بار مخالفت خود را با حكومت غاصب بني اميه، در كنگره عظيم حج، علني ساخت و در جمع علما و دانشمندان اسلامي به افشاگري پرداخت.

سخنراني ديگرِ آن حضرت توسط حسن بن علي بن شعبه حرّاني در اثر گران سنگ تحف العقول نقل شده است.(1) مؤلف دانشمند اين كتاب، به منظور رعايت اختصار، سند احاديث را حذف كرده، اما محتواي بسياري از روايات، مورد اعتماد علما و دانشمندان اسلامي بوده، به طوري كه محتواي آن را بهترين گواه بر صدور آن از امام معصوم دانسته اند.

اين سخنراني كه به نظر حضرت امام خميني(قدس سره) و بعضي از حديث شناسان(2)در سرزمين منا و در جمع علما و دانشمندان اسلاميِ آن عصر ايراد شده، حاوي نكات بسيار مهمي است. جايگاه امر به معروف و نهي از منكر ، مقام و منزلت علما در جامعه اسلامي ، وضعيت اسف بار جامعه در اثر حاكميت بني اميه و رسالت امام در جهت به دست گرفتن حاكميت از محورهاي مهم اين خطابه است.

توقف چند ماهه امام حسين(عليه السلام) در مكه، به سال 60 هجري كه مرحله اي از قيام خونين آن حضرت بود و گفتگو با شخصيت هاي اجتماعي و سياسي آن روز، همچنين ترك مكه در روز هشتم ذي حجه و حركت به سوي عراق، در حالي كه زائران بيت الله الحرام براي انجام اعمال و مناسك حج تمتّع مُحرم شده و به سمت عرفات حركت مي كنند، از اقدامات قابل توجه امام به شمار مي آيد. توجه به اين نكته كه حجاج، ماه ها و هفته ها قبل از موسم حج به سوي مكه سرازير شده و در اين شهر منتظرِ فرا رسيدن ايّام برگزاري حج مي شدند، حضور امام و اقدامات آن حضرت را معنا و مفهوم ديگري مي بخشد. امام براي تبيين اهداف قيام خود، از هر راهي استفاده مي كرد تا مردم را بيدار كند، هر چند تبليغات وسيع امويان و جوّ استبداد وخفقان سبب شد تا مردم نداي آن حضرت را بي پاسخ بگذارند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بعضي از محققان معاصر اين سخنراني را بخشي از همان سخنراني دانسته اند كه سليم بن قيس روايت كرده است. در حقيقت يك سخنراني بيشتر نبوده كه محدّثان به تناسب، بخشي از آن را نقل كرده اند. بخش نخست آن به تفصيل در كتاب سليم بن قيس و اجمالاً در احتجاج و بخش دوم و سوم آن در تحف العقول و به تبع آن در بحارالأنوار، ج100، ص79 و وافي، باب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر نقل شده است. (نكـ : محمد صادق نجمي، سخنان امام حسين، ص302 به بعد).

2 . نكـ : امام خميني(قدس سره)، ولايت فقيه، ص112 ; كتاب البيع، ج2، ص486 ; ابن شعبه حرّاني، تحف العقول، ج1، ترجمه بهزاد جعفري، پاورقي ص422 ، از قول آقاي علي اكبر غفاري، نشرصدوق.




--[37]--

بسياري از شخصيت هاي اجتماعي و سياسي آن روز، بر اين عقيده بودند كه قلب هاي مردم با امام است اما براي ياري آن حضرت آمادگي ندارند، بلكه بعضي از آنان مجبور به مقابله و جنگ با امامند.(1)

به هر تقدير، در اين نوشته مروري كوتاه بر دو خطابه مهم امام در سرزمين منا و در جمع بزرگان از صحابه و تابعين خواهيم داشت تا گوشه اي از ظرفيت هاي فراوان حج، كه مورد استفاده آن حضرت قرار گرفته، آشكار گردد. از آنجا كه حكومت بني اميه، به خصوص در عصر معاويه، اوضاع را به شدّت تحت كنترل داشت و اجازه هيچ نوع فعاليت سياسي به مخالفان خود نمي داد، امكان ايراد چنين خطابه هايي در مكه يا مدينه براي شخصيتي چون حسين بن علي(عليهما السلام) فراهم نبود، از اين رو آن بزرگوار از فرصت اجتماع مردم و بزرگان جهان اسلام در سرزمين منا استفاده كرد و با جمع كردن ايشان به ايراد سخن مي پرداخت، هر چند فضاي سنگين و مسموم جامعه از يك سو و ضعف و بي مسؤوليتي خواص از سوي ديگر موجب مي شد كه كاري از آنان نيز بر نيايد و تنها راه باقي مانده براي بيدار كردن مردم و ايجاد تحوّل در جامعه، ايثار و فداركاري و جانفشاني باشد.

درسي كه امام حسين(عليه السلام) به جهانيان آموخت:

سخنراني اول

سليم بن قيس مي گويد: يك سال (يا دو سال) قبل از مرگ معاويه، امام حسين(عليه السلام) به همراه عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر راهي سفر حج شدند. امام(عليه السلام) در اين سفر، زنان و مردان بني هاشم و دوستان آن ها را و نيز كساني از انصار كه امام ايشان را مي شناخت، همچنين اهل بيت خود را جمع كرد.
افرادي را هم فرستاد تا آن دسته
از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله)را كه به صلاح و
سداد شهرت دارند، خبر كنند. بدين وسيله در سرزمين منا بيش از نهصد تن جمع شدند كه حدود دويست نفر از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) و بقيه از تابعين بودند. امام برخاست و در جمع آنان، پس از حمد و ثناي الهي، به ايراد سخن پرداخت.(2)

حقّ حاكميت

امام(عليه السلام) با اشاره به اوضاع اسفناك اجتماعي، برخورد زشت و ظالمانه معاويه را به شيعيان يادآور شد و به آنان سوگند داد، چنان كه آن حضرت را بر حق يافتند، به خاطر بسپارند و پس از بازگشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . موسوعة كلمات الإمام الحسين(عليه السلام)، ص347

2 . همان، صص270 ـ 274




--[38]--

به شهر و ديار خود، به كساني كه اطمينان دارند، منتقل كنند و مردم را به احياي حق اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) در امر حاكميت جامعه فرابخوانند; فَادْعُوهُمْ إِلَي مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنَ .(1)

امام بيم آن داشت كه به مرور زمان، همه چيز به فراموشي سپرده شود و مردم نسبت به حق حاكميت جانشينان پيغمبر(صلي الله عليه وآله) در جامعه بي خبر بمانند; فإنّيأتخوّف أن يدرس هذا الأمر و يذهب الحقّ و يغلب "  ...وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ "   (2) و(3)

از آن جا كه رياست طلبان و سياست بازان پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) حق اهل بيت آن حضرت را غصب كرده و نام و ياد علي(عليه السلام) را به فراموشي سپردند، به مرور زمان، نسلي اكثريت جامعه
را تشكيل داد كه آگاهي شان از
علي بن ابي طالب(عليه السلام) تنها اين بود كه
مي دانستند وي داماد پيغمبر(صلي الله عليه وآله) است! همه فضايل و مناقب آن حضرت را ناديده گرفتند.

در دوران كوتاه حكومت آن حضرت نيز دشمني ها و جنگ ها فرصت هرگونه اصلاح در جامعه را; چه در ابعاد فرهنگي و چه اقتصادي، از آن حضرت سلب كرد. با شهادت امام علي(عليه السلام)، معاويه با فريب افكار عمومي توانست امام مجتبي(عليه السلام) را نيز از عرصه حاكميت كنار زند و زمام امور جامعه را به دست گيرد و بيست سال بر جامعه اسلامي حكمراني كند.

حوادث نيم قرن پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) به گونه اي رقم خورد كه امام حسين(عليه السلام)نسبت به حقّ اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله)در امر حكومت احساس نگراني مي كرد و بيم آن داشت كه اين حقيقت به كلّي فراموش شده و نسل هاي بعدي از آن بي اطلاع گردند، از اين رو، از فرصت اجتماع مردم و رجال و شخصيت هاي مذهبي و سياسي ـ اصحاب و تابعين ـ در موسم حج استفاده كرد و آنان را به احياي اين حق فراخواند.

اگر شرايط تحقّق حاكميت آن بزرگواران در شرايط دشوار آن زمان فراهم نبود، لااقل اين اثر را داشت كه مردم حق اهل بيت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را در امر حكومت به فراموشي نسپارند و در ذهن داشته باشند كه حكومت از آن كيست تا در شرايط مناسب، اين حق به صاحبان واقعي خود برسد و پيش از اين كه اين تعداد از اصحاب و تابعين هم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كتاب سليم بن قيس، ص787 ; مستدرك الوسائل، ج17، ص290

2 . صف : 8

3 . بحارالأنوار، ج33، ص182




--[39]--

از دنيا بروند و اين واقعيت از سوي حاكمان ستمگر به كلّي مخفي بماند، در ميان مردم مطرح شود و به گوش نسل جديد برسد.

حاكمان اموي به شدت از توجه مردم به اين واقعيت بيمناك بودند، حتي در اعصار بعد نيز از اين كه فرزندان علي بن ابي طالب(عليه السلام) حق خود را مطالبه نمايند، هراس داشتند.

عمربن عبدالعزيز مي گويد: پدرم خطيب ماهري بود و فصيح سخن مي گفت، اما هنگامي كه حاكم مدينه شد و خطبه نماز جمعه مي خواند، به فراز سبّ و لعن علي بن ابي طالب(عليه السلام) كه مي رسيد، لكنت زبان مي گرفت.
روزي از او پرسيدم چرا به اين جمله
كه مي رسي، زبانت دچار لكنت
مي شود؟ گفت: چون كسي را كه ما
در خطبه نماز جمعه لعن مي كنيم،
افضل اصحاب پيغمبر است. گفتم:
اگر چنين است چرا لعن مي كنيد؟
گفت: اگر مردم علي را با آن فضايل
بشناسند، از ما بريده و به فرزندان او مي پيوندند.

پس ناچاريم كه او و فرزندانش را در ميان مردم سبّ و لعن كنيم.(1)

تلاش امام حسين(عليه السلام) نيز زنده نگاه داشتن اين حقيقت در تاريخ بود تا حاكمان غاصب نتوانند اصل آن را انكار كنند.

امام(عليه السلام) آيات قرآن و احاديثي را كه از پيامبر(صلي الله عليه وآله) در وصف پدرش علي بن ابي طالب(عليه السلام)، برادرش امام مجتبي(عليه السلام) ، مادرش فاطمه زهرا(عليها السلام) و خود و اهل بيت پيامبر مي دانست، نقل كرد و حاضران را گواه گرفت كه آيا اين جملات را از پيامبر و اصحاب بزرگ او شنيده ايد يا نه؟ آنان در همه موارد گفتند: آري. اصحاب پيغمبر شهادت دادند كه اين جملات را از خودِ پيغمبر شنيده اند و تابعين نيز تصديق كردند كه از اصحاب امين و مورد اعتماد شنيده اند.

البته اين گونه سخن گفتنِ امام، از يك نكته تأسف بار نيز حكايت دارد و آن مظلوميّت ائمه(عليهم السلام) است. شخصيتي چون امام حسين(عليه السلام) براي اثبات جايگاه اهل بيت پيامبر، به شهادت اصحاب و تابعين متوسّل شده است. فضايل و مناقب و حقوق آنان به گونه اي در جامعه اسلامي پايمال گشته كه مردم در غفلت و ناداني به سر مي برند و بايد به شخصيت هاي موجه گوشزد كرد تا اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن اثير، الكامل، ج5، ص42




--[40]--

حقايق را براي مردم بازگو كنند و اين امر از مسائل عبرت آموز تاريخ اسلام است.

حاكمان غاصب، افكار عمومي جامعه را به گونه اي جهت دادند كه مردم شام از اين كه علي بن ابي طالب(عليه السلام) در مسجد به شهادت رسيد، اظهار تعجب كردند! حركت اصلاحي امام حسين(عليه السلام) از سوي افكار عمومي به عنوان فساد در جامعه و خروج بر ضدّ دستگاه خلافت پيغمبر تلقي گرديد!(1) و امام براي بيداري افكار عمومي بايد بارها بگويد:

براي اصلاح جامعه و احياي سنت پيامبر قيام كرده ام.

امام در اين سخنراني، از سخنان و اقدامات پيامبر مي گويد: عقد اخوّت ميان خود و علي(عليه السلام)، بستن درِ منازل همه همسرانش به مسجد، جز درِ خانه علي و فاطمه به امر الهي، نصب علي بن ابي طالب(عليه السلام) به ولايت و جانشيني خود در غدير خم، ماجراي مباهله، حديث منزلت در ماجراي جنگ تبوك و سپردن پرچم به دست علي(عليه السلام) در جنگ خيبر و توصيف وي به اين كه خداوند به دست او فتح و پيروزي را نازل خواهد كرد، اعزام علي(عليه السلام) براي ابلاغ سوره برائت، ماجراي قضاوت پيامبر(صلي الله عليه وآله) ميان علي(عليه السلام) از يك سو و جعفر و زيد از سوي ديگر و بيان اين جمله يا عَليّ، أنت منّيو أنا منك و أنت وليّ كلّ مؤمن بعدي (2). و اينكه همه روزه با علي(عليه السلام) خلوت مي كرد و هر شب بر او وارد مي شد و به دخترش فاطمه مي فرمود: تو را به بهترين اهل بيتم تزويج كردم و بدين وسيله او را بر حمزه و جعفر نيز برتري داد، همچنين فرمود:

وَ أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ أَخِيعَلِيّ سَيِّد الْعَرَبِ وَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ اِبْنايَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ .(3)

و علي را مأمور غسل خود كرد و فرمود كه جبرئيل او را ياري خواهد نمود و در آخرين سخنراني خود، كتاب خدا و اهل بيتش را به عنوان ثقلين از خود به جا نهاد و...

امام حسين(عليه السلام) هر آنچه را كه درفضيلت اهل بيت رسول خدا(صلي الله عليه وآله)وبخصوص علي(عليه السلام)قابل استشهاد بود، نقل نمود و در همه موارد اصحاب و تابعين شهادت دادند كه آن را شنيده اند.

امام بدين وسيله حجّت را بر خواص جامعه زمان خود تمام كرد تا از
حق اهل بيت پيامبر دفاع كنند و براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . موسوعه، ص330

2 . بحارالأنوار، ج33، ص182

3 . بحارالأنوار، ج33، ص182




--[41]--

جلوگيري از نابودي و فراموشي آن، مردم را مطلع سازند و زمينه را براي استيفاي حق از غاصبان خلافت فراهم كنند.

سخنراني دوم

ابن شعبه حرّاني در تحف العقول اين خطبه را به تفصيل نقل كرده است.(1)امام در اين سخنراني ابتدا سخن امير مؤمنان(عليه السلام) را، كه با استناد به آيات قرآن در باره علماي بني اسرائيل مردم را موعظه كرده، نقل نموده است.

خداوند در اين آيات علماي اهل كتاب را به خاطر آن كه از روي طمع و يا ترس، در برابر فساد و منكر سكوت اختيار كرده و در برابر ظلم و بي عدالتي قيام نمي كردند، لعن كرده است.

امام سپس با استناد به بعضي از آيات قرآن كريم، درباره امر به معروف و نهي از منكر، حكمت تأكيد قرآن بر اين فريضه را تشريح نمود كه اگر اين فريضه احيا شود، بقيه فرايض اقامه خواهد شد; چرا كه حقيقت امر به معروف و نهي از منكر، فراخواندن مردم به اسلام و بازگرداندن حق ستمديدگان و مخالفت با ستمكار و تقسيم عادلانه بيت المال مسلمين و صرف صدقات در مصارف واقعي خود است.

حضرت با بيان اين مقدمه، موقعيت اجتماعي خواص جامعه را توصيف مي كند و برخورداري از چنين نعمتي را نشانه داشتن مسؤوليت هاي سنگين مي داند. آنان را به خاطر آن كه فقط از مزاياي خواص جامعه بهره مندند ولي از مسؤوليت هاي آن غافلند، سرزنش مي كند و از اين كه براي احياي حق خدا قيام نمي كنند و كوتاهي ميورزند و در نتيجه حق ائمه را خفيف شمرده و حق ضعيفان جامعه را تضييع مي كنند و براي گرفتن آنچه كه حق خود مي پندارند، تلاش مي كنند و... با اين همه، آرزوي رضوان الهي و همنشيني با پيامبران الهي و ايمني از عذاب خداوند را دارند! مورد نكوهش قرار مي دهد.

ثمّ أنتم أيّتها العصابة عصابة بالعلم مشهورة و بالخير مذكورة و بالنصيحة معروفة و بالله فيأنفس النّاس مهابة يهابكم الشريف... أنتم تتمنّون علي الله جنّته و مجاورة رسله و أماناً من عذابه .(2)

امام(عليه السلام) در ادامه سخن، جايگاه رفيع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن شعبه حرّاني، تحف العقول، ص 271

2 . تحف العقول، ص237




--[42]--

اجتماعي آنان را نعمتي الهي شمرده كه بايد در پرتو برخورداري از آن، نسبت به دين خدا احساس مسؤوليت كنند، در حالي كه حساسيت آنان نسبت به عهد و پيمان پدرانشان، بيش از عهد و پيمان خداست كه در جامعه آشكارا نقض مي شود.

امام آنان را به خاطر اين كه امنيت زندگي دنيوي را با مداهنه و سازشكاري با حاكمان جائر تأمين كرده اند، سرزنش مي كند، در حالي كه خداوند خواص جامعه را به پروا و پرهيز دادن از آن فراخوانده است و علماي جامعه بايد بيش از ديگران بدين امر اهتمام ورزند.

حكومت از آن عالمان الهي

امام حسين(عليه السلام) آنگاه فصل ديگري را در تشريح شرايط حاكمان جامعه و متصديان امور مي گشايد و مي فرمايد:

أَنَّ مَجَارِيَ الاُْمُورِ وَ الاَْحْكَامِ بِيَدِ الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ، الاُْمْنَاءِ عَلَي حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ (1)

همين فراز از سخنراني امام مورد توجه فقيهان قرار گرفته است. شيخ مرتضي انصاري، فقيه نامدار شيعي، آن را در زمره دلايل اثبات ولايت فقيه به معناي لزوم استيذان غير فقيه از فقيه به منظور تصرف در امور ديگران قرار داده است.(2) محقق نراقي نيز آن را از ادله نقلي ولايت فقيه شمرده است.(3)امام خميني ـ برخلاف نظر فقهايي كه بر شيخ انصاري خرده گرفته و تعبير الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ را مخصوص ائمه اطهار(عليهم السلام)دانسته اند ـ بر اين باروند كه اگر سند روايت ارسال نداشت، از دلايل نقلي ولايت فقيه بود ولي ضعف سند موجب شده كه آن را از مؤيّدات به شمار آوريم، هرچند به نظر ايشان و بسياري از علما، متن روايت گواه روشني بر صدور آن از امام معصوم است.(4) برخي از فقهاي معاصر نيز براي اثبات شرط علم و فقاهت درحاكم جامعه، به اين حديث استناد جسته و آن را مخصوص ائمه ندانسته اند.(5)

باري، حضرت علّت وضعيت اسف بار حاكميت امويان را دو امر مي داند:

1 ـ فاصله گرفتن علما از حق و حقيقت.

2 ـ اختلاف در سنت پيامبر، با آن كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك الوسائل، ج17، ص315

2 . المكاسب ج 3، ص 554

3 . مولي احمد نراقي، عوائد الأيام، ص534

4 . ولايت فقيه ص 95 ـ 112

5 . حسينعلي منتظري، فقه الدولة الاسلامية ج1، ص313 ـ 317




--[43]--

دليل آشكار بر آن وجود دارد.

چه اين كه راه بازگشت جامعه به مسير اصلي و قرار گرفتن علما در جايگاه واقعي خود را، صبر و استقامت در برابر آزارها و اذيت ه و تحمل هزينه جهاد در راه خد مي داند. حضرت از آنان گله مي كند كه در اثر كوتاهي، ستمگران را بر امور الهي مسلط ساخته ايد و سبب اين وضع، ترس و گريزِ شما از مرگ و دلبستگي تان به زندگي دنياست، در نتيجه ضعفا در چنگال آنان گرفتارند.

امام در ادامه، گوشه اي از وضع نابسامان اقتصادي، فرهنگي و مذهبي جامعه را ترسيم مي كند و در نزاع ميان اهل بيت پيامبر و حاكمان جائر، خداوند را به حكميت فرا مي خواند. سپس در پايان براي آن كه هرگونه توهّمي را از اذهان افراد بزدايد، اهداف خود را از اين مخالفت و مطالبه حق حاكميت از غاصبان و ستمگران ترسيم مي كند:

پروردگارا! تو مي داني كه ما علاقه اي به سلطنت و حكومت بر مردم نداريم و به دنبال مال و منال دنيا نيستيم وليكن وظيفه داريم تا نشانه هاي دين تو را آشكار ساخته، زمين تو را اصلاح كنيم تا بندگان مظلوم تو امنيّت يابند و واجبات و سنن و احكام تو در جامعه جريان پيدا كند و به آن عمل شود.

امام با تشريح اهداف حكومت اسلامي، حاضران را هشدار مي دهد:

اگر شما ما را در گرفتن حق خود ياري نكنيد و در حق ما منصفانه رفتار ننماييد، ستمگران بر شما مسلط شده وتلاش خودرادرجهت خاموش ساختن نور پيامبرتان صرف خواهند كرد.

و بالأخره با جمله وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُِ (1)اوج ايمان و توكّل خود را به نمايش مي گذارند.

بيان اين جملات توسط شخصيتي چون حسين بن علي(عليه السلام) از قبيل جمله پاياني اهل منبر يا شخصيت هاي علمي نيست كه به بيان آن عادت كرده اند. بلكه از عمق جان امام برمي خيزد.

تأمّل در اين دو سخنراني، نشان مي دهد كه امام حسين(عليه السلام) همچون پدر بزرگوارش امير مؤمنان علي(عليه السلام) و برادرش امام مجتبي(عليه السلام) حكومت را حق اهل بيت پيغمبر مي دانست; حقّي كه از ناحيه خداوند به بندگان شايسته اش اعطا
شده، شايستگاني كه امور جامعه بدون حاكميت ايشان به سامان نخواهد رسيد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحف العقول، ص237




--[44]--

آن بزرگوار چون احساس مي كرد كه حاكمان غاصب بر غصب حكومت اكتفا نكرده و در صدد كتمان حقايق اند، به طوري كه نسل هاي جديد، بيگانه از اهل بيت پيامبر و حقوق الهي آنان تربيت مي شوند و بيم آن مي رود كه نام و ياد پيامبر نيز محو گردد، در مراحل مختلفي به مخالفت و مبارزه برخاست; از نگارش نامه هاي تند و انتقادآميز به معاويه و رد كردن درخواست او مبني بر پذيرش خلافت يزيد تا ايراد سخنراني در موسم حج و در سرزمين منا، در زمان حاكميت معاويه و بالأخره مخالفت علني با حكومت يزيد و قيام و نهضت آشكار بر ضدّ حاكميت او.

امام هيچ مشروعيتي براي حكومت معاويه و يزيد قائل نبود، نه از اين باب كه حكومت مبتني بر رضايت مردم نبود; چرا كه معاويه با تبليغات و فريب افكار عمومي خود را وجيه ساخته بود، بلكه بدين جهت كه اين دودمان به خصوص يزيد صلاحيت حكومت بر جامعه اسلامي و تكيه زدن بر مسند خلافت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را نداشتند.

دو سخنراني ياد شده، آشكارا ديدگاه حضرت را در عدم مشروعيت حكومت اموي نشان مي دهد.

اگر اقدامات عمليِ آن حضرت نيز در تاريخ جمع آوري شود، گواه روشن ديگري بر اين واقعيت است. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره مي شود:

1 ـ در منابع متعددي نقل شده كه امام در زمان حيات معاويه، اموالي را كه كارواني براي معاويه حمل مي كرد، مصادره كرد و طي نامه اي به وي نوشت:

از حسين بن علي به معاوية بن ابي سفيان.

اما بعد، كارواني از يمن بر ما گذشت كه مال پوشاك و عنبر و عطر براي تو مي آورد تا به خزائن دمشق بسپاري و پس از نوشيدن (و تصرّف) نخستين خود، آن ها را به فرزندان پدرت بخوراني. من به آن ها نياز داشتم و آن را تصرف كردم، والسلام. (1)

2 ـ امام وقتي كه از مكه به طرف كوفه حركت كرد، در منطقه تنعيم با كارواني روبه رو شد كه هداياي بحيربن ريسان حميري، كارگزار حكومت يزيد در يمن را براي يزيد مي برد. حضرت هدايا را از آنان گرفت و مصادره كرد و كاروانيان را نيز به همراهي خود فراخواند
كه گروهي نداي آن حضرت را پاسخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . موسوعه، ص248




--[45]--

دادند. امام با كمال بزرگواري هزينه سفر كساني را هم كه دعوت امام را رد كردند، پذيرفت.(1)

اينگونه اقدامات امام حسين(عليه السلام) تنها مي تواند مبتني بر اين مبنا باشد كه حكومت و تصرف در بيت المال مسلمين حق فرزند پيغمبر است و حاكمان غاصب حق هيچگونه تصرفي را در امور اجتماعي ندارند.

علاّمه مجلسي نيز در توضيح اين اقدام به اين نكته اشاره مي كند كه لاَِنَّ حُكْمَ أُمُورِ المُسْلِمينَ إِلَيْهِ .(2)

* پي نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ طبري، ج3، ص 296

2 . بحارالانوار ج 44، ص 367




| شناسه مطلب: 80128