متن کامل

مقدمه ادعیه مأثوره از پیامبر خدا و خاندان مکرّمِ او، میراث گرانقدر اسلام است که هم راهِ طلب و هم ادبِ مناجات و دعا را به ما می آموزد و با معارف بلند دین آشنا می سازد. از افتخارات علمای شیعه، حفظ و نگهداری این میراث ارزشمند و انتقال آن به نسل&n

مقدمه

ادعيه مأثوره از پيامبر خدا و خاندان مكرّمِ او، ميراث گرانقدر اسلام است كه هم راهِ طلب و هم ادبِ مناجات و دعا را به ما مي آموزد و با معارف بلند دين آشنا مي سازد.

از افتخارات علماي شيعه، حفظ و نگهداري اين ميراث ارزشمند و انتقال آن به نسل هاي بعد بوده است. آنان همانگونه كه حفظ اين مجموعه ها را بر خود لازم مي دانستند، از دخل و تصرّف و افزودن به آن، جلوگيري مي كردند.

محدّثان بزرگوار، همواره دو موضوع را مهم شمرده اند:

1 ـ رساندن سندِ روايت، به صورت موثّق، به امام معصوم.

2 ـ به دست آوردن نسخه هاي معتبر از مجموعه روايات.

نكته اي كه شايسته است در اين جا بدان اشاره شود، اين است كه: دعا و مناجات نياز فطريِ هر انساني است و همين او را وامي دارد كه با هر زباني با خدا مناجات كند و يا مناجات و دعاي خود را به صورت مكتوب درآورده، در ميان مردم انتشار دهد. مسلّم است بر نشر چنين مضموني، تا آنجاكه با مباني
ديني مخالفت نداشته باشد، اشكالي متوجه نيست و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . از حضرات حجج اسلام، آقايان: رضا مختاري و محسن صادقي كه در تدوين اين مقاله مساعدت بسيار كردند و اصل نگارش آن به پيشنهاد ايشان بوده، صميمانه سپاسگزارم.


صفحه 45


از سوي پيشوايان دين نهي نشده است; مانند دعاهاي مرحوم سيدبن طاووس كه در كتاب هاي دعاي خود آورده و با صراحت به خود نسبت مي دهد، يا مناجات خواجه عبدالله انصاري و يا در دوران ما، الهي نامه استاد حسن زاده آملي و... .

از طرفي نسبت دادن دعاي ديگران به پيامبر(صلي الله عليه وآله) يا يكي از معصومين(عليهم السلام) ، به هيچ وجه درست نيست. بنابراين، بايد از آن پرهيز شود. براي نسبت دادنِ هر كلامي; چه دعا و چه غير آن، به حضرات معصومين، بايد از راهي رفت كه علماي حديث در بررسي انتساب احاديث به معصومين پيموده اند.

در اين ميان، از دعاهايي كه نياز به بررسي دارد و پژوهش در باره آن ضروري است، ذيل دعاي شريف عرفه، منسوب به سالار شهيدان، حسين بن علي(عليهما السلام)است كه در الاقبال سيدبن طاووس و البلد الأمين كفعمي و بحارالأنوار و زاد المعاد علامه مجلسي و مفاتيح الجنان شيخ عباس قمي(رحمهم الله) آمده است:

 

كلام محدث قمي در مفاتيح

 

محدّث قمي(رحمه الله) در ضمن اعمال روز عرفه، مي نويسد:

از جمله دعاهاي مشهورِ اين روز، دعاي حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) است. بشر و بشير، پسران غالب اسدي روايت كرده اند كه پسين روزِ عرفه، در عرفات، در خدمت آن حضرت بوديم. پس، از خيمه خود بيرون آمدند با گروهي از اهل بيت و فرزندان و شيعيان، با نهايت تذلّل و خشوع. پس در جانب چپِ كوه ايستادند و روي مبارك را به سوي كعبه گردانيدند و دست ها را برابر رو برداشتند; مانند مسكيني كه طعام طلبد، و اين دعا را خواندند:

اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ ، وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ ،... ـ تا اين قسمت كه: ـ وَصَلَّي اللهُ عَلي خِيَرَتِهِ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّـِينَ ، وَآلِهِ الطَّيّـِبِينَ الطّاهِرِينَ الْمُخْلَصِينَ وَسَلَّمَ .

پس شروع فرمود آن حضرت در سؤال، و اهتمام نمود در دعا، و آب از ديده هاي


صفحه 46


مباركش جاري بود. پس گفت: اَللّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشاكَ كَأَنّـِي أَراكَ ... وَ ادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ .

پس سر و ديده خود را به سوي آسمان بلند گردانيد و از ديده هاي مباركش آب مي ريخت مانند دو مشك و به صداي بلند گفت:

يا أَسْمَعَ السّامِعِينَ... يا رَبّـِ يا رَبّ پس مكرر مي گفت: يا رَبّ و كساني كه دور آن حضرت بودند، تمام گوش داده بودند به دعاي آن حضرت و اكتفا كرده بودند به آمين گفتن. پس صداهايشان بلند شد به گريستن با آن حضرت، تا غروب كرد آفتاب و بار كردند و روانه جانب مشعرالحرام شدند.

مؤلف گويد كه: كفعمي دعاي عرفه حضرت امام حسين(عليه السلام) را در بلدالأمين تا اينجا نقل فرموده و علاّمه مجلسي در زادالمعاد اين دعاي شريف را موافق روايت كفعمي ايراد نموده وليكن سيدبن طاووس در اقبال، بعد از يا رَبّـِ يا رَبّـِ يا رَبّ اين زيادتي را ذكر فرموده:

إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيراً فِي فَقْرِي ... وَالْحَمْدُ للهِِ وَحْدَهُ .

طرح سؤال

سؤالي كه در ابتدا به ذهن خطور مي كند، اين است كه چرا مرحوم كفعمي با وجود در اختيار داشتنِ اقبال، اين ذيل را نقل نكرده؟ آيا نسبت به صدور آن فقرات ترديدي داشته يا از مصدر ديگري نقل كرده است؟

پرسش ديگر اين است كه علاّمه مجلسي، با مقدم بودن سيدبن طاووس و نزديك بودن زمانش به زمان ائمه از شيخ كفعمي، چرا نقل كفعمي را ترجيح داده است.

نظريه علامه مجلسي در بحار

مرحوم علامه مجلسي در بحار(1) از بلدالأمين كفعمي، دعا را بدون ذيل إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ... ذكر مي كند.

سپس از حاشيه كفعمي بر البلدالأمين نقل مي كند كه:

و ذكر السيّد الحسيب النسيب رضي الدين علي بن طاوس قدّس الله روحه في

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . ج95، چاپ بيروت، ص213


صفحه 47


كتاب مصباح الزائر، قال: روي بشر و بشير الأسديان أنّ الحسين بن عليّ بن
أبي طالب
(عليه السلام)خرج عشية عرفة يومئذ من فسطاطه متذلّلا خاشعاً فجعل(عليه السلام) يمشي هوناً هوناً حتّي وقف هو و جماعة من أهل بيته و ولده و مواليه في ميسرة الجبل مستقبل البيت، ثمّ رفع يديه تلقاء وجهه كاستطعام المسكين، ثمّ قال: اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ ... قلت: معني هوناً أي مشياً رويداً رفيقاً يعني بالسكينة و الوقار، قاله العزيزي. انتهي ما في حاشية البلد الأمين .(1)

 

سپس از مصباح الزائر سيدبن طاووس در بحث زيارت روز عرفه نقل مي كند كه رَوي بِشْر وَ بَشِير الاَْسَدِيَّانِ... و مي فرمايد: مثل آنچه در حاشيه بلدالأمين بود، سيد آورده و دعا را هم مثل نقل بلدالامين ايراد كرده.

سپس دعا را از اقبال سيدبن طاووس نقل مي كند كه البته در بحارِ چاپ جديد، ذيل هم افزوده شده است.(2)

آنگاه مرحوم مجلسي مي فرمايد:

أقول: قد أورد الكفعمي(رحمه الله) أيضاً هذا الدعاء في البلد الأمين و ابن طاوس في مصباح الزائر، كما سبق ذكرهما و لكن ليس في آخره فيهما بقدر ورق تقريباً و هو من قوله: إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ... إلي آخر هذا الدعاء و كذا لم يوجد هذه الورقة في بعض النسخ العتيقة من الإقبال أيضاً و عبارات هذه الورقة لا تلائم سياق أدعية السادة المعصومين أيضاً و إنّما هي علي وفق مذاق الصوفية و لذلك قد مال بعض الأفاضل إلي كون هذه الورقة من مزيدات بعض مشايخ الصوفية و من إلحاقاته و إدخالاته و بالجملة هذه الزيادة إمّا وقعت من بعضهم أوّلا في بعض الكتب و أخذ ابن طاوس عنه في الإقبال غفلة عن حقيقة الحال أو وقعت ثانياً من بعضهم في نفس كتاب الإقبال و لعلّ الثاني أظهر علي ما أومأنا إليه من عدم وجدانها في بعض النسخ العتيقة و في مصباح الزائر و الله أعلم بحقائق الأحوال .(3)

 

از سخنان علاّمه مجلسي، دانسته مي شود گذشته از مرحوم سيد، كه در مصباح دعا را بدون ذيل نقل كرده، مرحوم كفعمي هم آن را بدون ذيل آورده است. همچنين در بعضي نسخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . البلد الامين، ص251 ، بحارالأنوار، ج95، ص214

2  . در طبع جديد، ذيل ، داخل كروشه آمده، معلوم نيست در نسخ بحار بوده يا مصحّح آن را افزوده است!

3  .بحارالأنوار، ج95، ص227


صفحه 48


قديميِ اقبال نيز اين ذيل وجود نداشته است.

با ملاحظه اين دلايل و شواهد، ترديد جدي در انتساب اين ذيل به حضرت امام حسين(عليه السلام) پيدا مي شود.

اما اين كه مرحوم مجلسي از قول بعض الأفاضل اين ذيل را از زيادتي بعض بزرگان صوفيه مي داند ادعايي است كه احتياج به دليل و مدرك دارد.

جرقه آغازين پژوهش

چند سال پيش، حضرت آيت الله شبيري زنجاني، پيش از روز عرفه، در مدرسه فيضيه چند دقيقه اي در مورد دعاي عرفه سخن گفتند و در ضمن، اشاره به ذيل دعاي عرفه كرده گفتند: مرحوم جلال همايي در مولوي نامه اين ذيل را از ابن عطاءالله اسكندراني دانسته است. نقل اين مطلب سبب شد كه براي تحقيق و پژوهش، سراغ اين كتاب برويم و خوشبختانه پاسخِ پرسش خود و دليل بعض الأفاضل را ـ كه مرحوم مجلسي از او نقل مي كند ـ يافتيم.

توضيح جلال الدين همايي

مرحوم جلال الدين همايي در توضيحإِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ... مي نويسد:

اقتباس است از دعاي روز عرفه، منسوب به حضرت امام سيدالشهدا(عليه السلام) كه در روايت آن، از اين جهت اختلاف است كه كفعمي در بلدالامين و مجلسي در زادالمعاد اين فقرات را جزو آن دعا نياورده اند. اما سيدبن طاووس رضي الدين علي بن موسي متوفّاي ذي القعده 664 هـ . ق. در اقبال آورده است:

نكته مهم تازه اي كه شايد نخستين بار از اين حقير مي شنويد، اين است كه تمام اين فقرات را عيناً و بي كم و زياد در نسخه قديم كتاب الحكم العطائيه ديده ام، شامل دعوات و مقامات عرفاني ابن عطاء الله اسكندراني شاذلي تاج الدين ابوالفضل احمدبن محمد صوفي، عارف معروف سده هفتم هجري كه وفات او را در 709 هـ . ق. نوشته اند و مسلّم دارم كه در اين باره تخليطي شده، اما تفصيلش از عهده اين حواشي خارج است، والله العالم. (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . مولوي نامه، ج2، ص هجده، حاشيه.


صفحه 49


حكم عطائيه و مؤلف آن

البته كتاب الحكم العطائيه همراه با شروح آن، بارها در مصر و بيروت چاپ شده و نسخ آن در دسترس همگان است و كلام مرحوم همايي كاملا بجا و درست و مطابق واقع مي باشد. براي نمونه مي توان به شرح شيخ زروق بر حكم عطائيه و شرح ابن عجيبه حسني شاذلي، به نام ايقاظ الهمم في شرح الحكم و شرح ابي عبدالله محمدبن ابراهيم نفزي رندي مسمّي به غيث المواهب العليه في شرح الحكم العطائيه مراجعه كرد.

براي روشن شدن بيشترِ مطلب، خوب است توضيحي در مورد الحكم العطائيه و مؤلف آن داده شود:

 

از سخنان علاّمه مجلسي، دانسته مي شود گذشته از مرحوم سيد، كه در مصباح دعا را بدون ذيل نقل كرده، مرحوم كفعمي هم آن را بدون ذيل آورده است.

الحكم العطائيه رساله اي است كم حجم در اخلاق، به روش عرفا و كلمات حكيمانه و مناجات، كه حدود 15 صفحه است و به طور جداگانه و كامل، در ابتداي شرح ابن عجيبه چاپ شده است.

اين رساله، اين گونه آغاز مي شود: مِن علامة الاعتماد علي العمل نقصان الرجاء عند وجود الزلل... و در آخر رساله مناجاتي آورده كه با جمله: إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيرا فِي فَقْرِي آغاز و با جمله: وَ أَنْتَ الرَّقِيبُ الْحَاضِرُ وَاللهُ الْمُوَفِّقُ وَبِهِ أَسْتَعِينُ پايان مي يابد. البته تفاوت آن با آنچه در اقبال آمده، اين است كه عبارت: وَاللهُ الْمُوَفِّقُ وَبِهِ أَسْتَعِينُ را اضافه دارد و بقيه كلمات، همان عبارات الحكم العطائيه است.

كلام حاجي خليفه

حاجي خليفه در كشف الظنون مي نويسد:

الحكم العطائية للشيخ تاج الدين أبي الفضل أحمدبن محمّد بن عبدالكريم، المعروف بابن عطاءالله الإسكندراني الشاذلي المالكي، المتوفّي بالقاهرة، سنة


صفحه 50


(709) تسع وسبعمأة. أوّلها من علامة الإعتماد علي العمل نقصان الرجاء عند وجود الزّلل الخ وهي حكم منشورة علي لسان أهل الطريقة و لمّا صنّفها عرضها علي شيخه أبي العبّاس المرسي فتأملها. و قال له: لقد أتيت يا بنيّ في هذه الكراسة بمقاصد الاحياء وزيادة ولذلك تعشقها أرباب الذوق لمارَقّ لهم من معانيها وراق و بسطوا القول فيها وشرحوها كثير .

 

سپس شروع آن را ذكر مي كند.(1)

كلام مدرس تبريزي

مرحوم مدرّس تبريزي در ريحانة الأدب مي نويسد:

احمدبن محمدبن عبدالكريم بن عطاء الله بن محمد شاذلي مالكي يا شافعي(2) اسكندري يا اسكندراني يا سكندري ملقّب به تاج الدين و مكنّي به ابوالفضل و ابوالعباس و معروف به ابن عطا و ابن عطاءالله، از اكابر علماي متصوفّه عامه است كه تفسير و حديث و اصول و نحو و فقه مالكي و ديگر علوم متداوله را جامع و در تصوّف اعجوبه زمان بوده و در قاهره اقامت كرده و به وعظ و ارشاد اشتغال داشته است و از تأليفات اوست:

1 . تاج العروس و قمع النفوس.

2 . التنوير في اسقاط التدبير.

و اين هر دو، در تصوّف بوده و در مصر و قاهره چاپ شده اند.

3 . الحِكَم العطائيه يا حكم ابن عطاء در اخلاق و كلمات حكيمانه اهل طريقت را حاوي و محل توجه اكابر بوده و شروح بسياري بر آن نوشته اند و به تصديق مرشد و پير طريقتش، ابوالعباس مرسي تمامي مقاصد احياء العلوم(3) را با زيادتي ديگر جامع مي باشد و در فاس مستقلا و با شرح ابن عجيبه سابق الذكر، چاپ شده.

4 . مفتاح الفلاح و مصباح الارواح يا مفتاح الفلاح في ذكر الله الكريم الفتّاح، در اخلاق و در مصر چاپ شده است و صاحب ترجمه در سال هفتصد و نهم هجرت، در مدرسه منصوريه قاهره وفات يافته و در قرافه صغري مدفون گرديده است.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . كشف الظنون، ج1، ص675

2  . در دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص307 آمده است كه: شهرت خاندان ابن عطاءالله در اسكندريه، به سبب فقهاي مالكيِ آن بوه است. لابد ترديد مدرّس به خاطر اين است كه نام ابن عطاءالله در طبقات شافعيه سُبكي آمده است.

3  . درست همين است كه مرحوم مدرس ترجمه كرده. بنابراين، مراد از الاحياء در كلام استادِ ابن عطا، مقاصد احياء العلوم است نه مقاصد زندگان، همانطور كه مرحوم طهراني در الله شناسي ، ج1، ص251 ترجمه كرده است.

4  . ريحانة الأدب، ج6، ص88


صفحه 51


تحقيق خانم حفيظي در دائرة المعارف بزرگ اسلامي

در دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تحقيق و پژوهش جامعي در مورد شخصيت و نوشته هاي ابن عطاءالله انجام شده كه قسمت هايي از آن را مي آوريم:

ابوالعباس (ابوالفضل) تاج الدين احمدبن محمدبن عبدالكريم سكندري جذامي، ملقّب به شيخ كبير، عارفِ شاعرِ نحويِ محدثِ مفسّر و فقيهِ مالكي و از مشايخ بزرگ طريقت شاذليه. تاريخ ولادتش دانسته نيست. از پاره اي اشارات ابن عطاء بر مي آيد كه جدّش عبدالكريم در صوفيه به ديده انكار مي نگريسته است و در مورد خودِ ابن عطا آمده كه در ابتدا، آشناييِ درستي با تعاليم شاذليه نداشته و با ايشان به مخالفت مي پرداخته است. ابن عطا در اوانِ جواني، فقيهي معروف شد و در همين هنگام بود كه با صوفيان، خاصّه اصحاب ابوالعباس مرسي به مجادله مي پرداخت و اموري را به ايشان نسبت مي داد كه به زعم وي با ظاهر شرع ناسازگار بود. اما او خود در دوره هاي بعد، مي گويد كه مخالفتش با مرسي پايه و اساس استواري نداشته، از همين روي، بر آن شده كه براي درك حقيقت، خود به مجلس مرسي رود و از نزديك سخنان او را بشنود. مرسي در آن مجلس، از انفاسي كه شارع بدانها امر كرده; يعني اسلام، ايمان و احسان سخن مي گفت و آنها را همان شريعت حقيقت و تحقيق مي دانست. ابن عطاءالله كه سخت تحت تأثير اين مجلس قرار گرفت، در بازگشت، به خلوت پناه برد. پس بر آن شد كه ديگربار به نزد مرسي رود و اين بار حالات و احساسات قلبي خويش را آشكارا بيان كند. نخستين تعليمات مرسي به او در واقع همان اصول اوليه طريقه شاذليه بود. چندي بعد، ابن عطاءالله به قاهره رفت و در قاهره به تدريس علوم ديني و تعليم تصوّف همت گماشت. برخي از بزرگ ترين علماي آن عصر نيز در مجلس درس او حاضر مي شدند; من جمله تقي الدين سُبكي پدر تاج الدين سبكي. احتمالا به همين سبب تاج الدين در طبقات الشافعيه خود ابن عطاءالله را شافعي مذهب خوانده، گرچه مالكي بودنِ وي را نيز محتمل دانسته است. از نكات مهم زندگيِ او، دفاع وي از ابن عربي در برابر ابن تيميه است كه به همين منظور به همراه 500 نفر بر دارالاماره اجتماع كرده و از ابن تيميه به جهت اهانت به مشايخشان، خصوصاً ابن عربي، شكايت كردند. بسياري از منابع كراماتي به او نسبت داده اند و مقبره اش، هم اكنون نيز برپاست و زيارتگاه مردم است.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص307


صفحه 52


نوشته هاي ديگري هم براي ابن عطاءالله ذكر شده است.

(مجموع كتب او به بيش از 17 مي رسد.)(1)

شروح حكم عطائيه

شرح هايي كه بر حكم عطائيه نوشته شده، زياد است; از جمله:

1 . ايقاظ الهمم في شرح الحكم، نوشته عارف و مفسّر مراكشي ابن عجيبه حسني، كه از سادات حسني و از بزرگان طريقه در قاوي بوده. (61 يا 1160 ـ 1224)(2)

2 . تنبيه ذوي الهمم، نوشته شهاب الدين احمدبن محمد البرنسي معروف به شيخ زروق (846 ـ 899) مي گويند هر بار حكم را تدريس كرده، شرحي بر آن نوشته و اين هفدهمين شرح آن است).

3 . غيث المواهب العليه، ابوعبدالله محمدبن ابراهيم بن عبّاد النفزي الرُندي، معروف به ابن عبّاد رندي (733 ـ 792)(3)

4 . احكام الحكم في شرح الحكم، ابوالطيب ابراهيم بن محمود آقصرايي مواهبي شاذلي حنفي.

5 . المِنَح القدسية علي الحكم العطائية، عبدالله شرقاوي.

6 . الدرر الجوهرية، شيح محمد المدعو بعبدالرؤف المناوي المصري الشافعي.

7 . شرح صفي الدين ابو المواهب.

8 . شرح عبدالمجيد الشرنوبي، (م 1348 هـ . ق.).

نتيجه سخن

خلاصه مطلب اين كه، در انتساب اين كتاب به ابن عطاء الله اسكندراني، جاي گمان و شك نيست، همانگونه كه كسي در انتساب كتاب كافي به كليني و تهذيب به شيخ طوسي ترديدي به خود راه نمي دهد; آن هم كتابي كه از زمان خودِ مؤلف مورد عنايت و توجه بوده و تا زمان حاضر چندين شرح بر آن نوشته اند. حتي نقل مي كنند كه شيخ زروق (متوفّاي 899) سي شرح بر آن نوشته است. كتابي كه تا اين درجه از اهميت است و شخصيتي كه اين همه مورد توجه بوده، حتي اگر بپذيريم كه مي خواسته كلمات امام حسين(عليه السلام) را به نام خود نشر دهد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . خانم حفيظي، مناجات را تأليفي غير از حكم عطائيه مي داند. ايشان مي گويد: المناجاة الإلهيه، مناجات عرفاني ابن عطاء الله است كه با توجه به مشابهت شيوه نگارش آن، با نثر حكم، احتمال مي رود كه در زمانِ تأليفِ حكم يا در همان دوران نوشته شده باشد. بعضي از شارحان حكم به شرح اين كتاب نيز پرداخته اند. مناجات بارها به ضميمه حكم و تاج العروس به چاپ رسيده است. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص311

2  . مدرس تبريزي در ريحانه و ناشر مصريِ كتاب (مصطفي البابي)، تاريخ وفات او را 1266 نوشته اند، اما صحيح آن، شوال 1224 است; همانگونه كه احمد رافع طهطاوي تحقيق كرده است. نكـ : ريحانه الادب، ج6، ص81 ; حاشيه اعلام زركلي، ج1، ص245 ; دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص213

3  . اين كتاب به نام التنبيه نيز شناخته شده است. حاجي خليفه به اشتباه، التنبيه را به علي فرزند ابن عباد نسبت داده است، اما گفتني است كه ابن عباد هرگز ازدواج نكرد و كنيزي نيز اختيار ننمود. بنابراين، فرزندي نداشته است.

نكـ : دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج4، ص180 حسين لاشيء.

ابن عباد رندي، حياته و مؤلفاته، غنيمي تفتازاني، ج6، ص250 و 251


صفحه 53


قدرت و جسارت چنين سرقتي را نداشته است. پس اگر بر اساس گمان و حدس بگوييم كه ابن عطاءالله اين بخش دعا را از دعاي عرفه گرفته و بدون ذكر منبع آورده، شايد بعيد و بلكه محال باشد.

بنابراين، با توجه به اين كه دقيقاً همان قسمتي كه شيخ كفعمي نقل نكرده، در كتاب حكم عطائيه آمده و با ضميمه عدم نقل كفعمي در بلدالأمين و سيدبن طاووس در مصباح الزائر(1) و يافت نشدن اين بخش در نسخ قديميِ اقبال به شهادت علامه مجلسي(2)، جاي شك و شبهه نمي ماند كه اين ذيل از حضرت اباعبدالله(عليه السلام) نيست و از منشآت ابن عطاءالله اسكندراني، عارف مشهورِ قرن هفتم است.

مؤيدات:

افزون بر دلايل پيش گفته، مؤيدهايي هم بر اين مطلب وجود دارد; مانند:

الف: عدم سازگاريِ لسان اين دعا با ادعيه صادره از معصومين(عليهم السلام) و همچنين با خودِ دعاي عرفه سيدالشهدا(عليه السلام) ; به طوري كه خواننده وقتي وارد اين قسمت از دعا مي شود، تغيير لحن را به خوبي مي فهمد.

ب : عبارات دعا، در بعضي موارد، شبيه به اصطلاحات اهل معقول و عرفان است و شايد سرّ توجه بيش از حد بعضي به اين قسمت، همين بوده كه احساس كرده اند با اصطلاحات و كلمات فلاسفه و عرفا سازگارتر است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . البته در مصباح الزائر چاپ آل البيت، دعاي عرفه سيدالشهدا نقل نشده. به نظر مي رسد نسخ معتمده آنها اين دعا را نداشته، اما از نقل كفعمي و مجلسي فهميده مي شود در نسخ آنها بوده است. بعضي مانند حسين علي محفوظ ، احتمال داده اند كه شايد مصباح الزائر دو تحرير داشته است. البته چند نسخه خطي مربوط به قرن 11 هـ . هم كه ملاحظه شد، دعاي عرفه سيدالشهداء را نقل نكرده بود، مثل نسخه كتابخانه مرعشي و دو نسخه از مجموعه ارموي. والله اعلم.

نكـ : حسين علي محفوظ در ادب الدعا، مجله البلاغ، 1، 6، 1386 ص 86ـ56 و اتان گلبرگ كتابخانه ابن طاووس، ص83

2  . با مراجعه به نسخ خطي كتابخانه آستان قدس رضوي معلوم شد نسخه اي كه به تاريخ 957 هـ .ق. نوشته شده، اين ذيل را ندارد (آقاي قيومي در مقدّمه اقبال، ج1، ص21 مي نويسد: اين نسخه اقدم نسخ موجود است). اما در بقيه نسخ ذيل موجود است كه به فاصله (1065 تا 1076) نوشته شده اند و محتمل است از روي هم نوشته شده باشند و در دو نسخه بي تاريخ هم ذيل موجود بود.

در نسخ كتابخانه آية الله مرعشي هم ذيل موجود بود.


صفحه 54


براي نمونه به اين فقرات توجه كنيد كه هم اصطلاحي اند و هم با عبارات معصومين از حيث سبك همخواني ندارند،

1 . كَيْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِمَا هُوَ مُحَالٌ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ .

2 . عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الآْثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الاَْطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْء حَتَّي لا أَجْهَلَكَ فِي شَيْء .

3 . مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِيَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ دَعَاوِيهِ دَعَاوِيَ .

4 . إِلَهِي تَرَدُّدِي فِي الآْثَارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ .

5 . كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ .

6 . أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ .

7 . مَتَي غِبْتَ حَتَّي تَحْتَاجَ إِلَي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَي بَعُدْتَ حَتَّي تَكُونَ الآْثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ .

9 . إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي .

10 . إِلَهِي أَنْتَ الْغَنِيُّ بِذَاتِكَ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّا عَنِّي .

11 . فَصَارَ الْعَرْشُ غَيْباً فِي ذَاتِهِ .

12 . مَحَقْتَ الآْثَارَ بِالآْثَارِ .

13 . إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الاْثَارِ .

14 . وَ اسْلُكْ بِي مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ .(1)

 

ج : در اين تتمّه و ذيل دعا، حتي يك بار هم ذكر صلوات بر محمد و آل او نيامده است. در صورتي كه روش و دأب ائمه(عليهم السلام) بر اين بوده كه، به ويژه در دعاهاي مفصل و طولاني، حتي اگر در اوايل دعا نام پيامبر و آلش نيايد و صلوات بر آنان نفرستد، در اواسط و خاتمه آن، مكرر نام محمد و آل او مي آيد. همين دعاي عرفه سيدالشهدا نيز چنين است و مي بينيم كه بعد از دو صفحه و نيم، به مناسبتي يادي از انبيا و رسل شده و بعد از هفت سطر (خاتمه قسمت اول دعا) صلوات بر محمد و آل او مي آيد. آنگاه قسمت دوم دعا آغاز شده و بعد از تقريباً 12 سطر، صلوات آمده و بعد از 15 سطر ديگر باز هم از پيامبر و آلش ياد شده و سپس بعد از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . اصولا از مباحث بسيار مهم در بررسي نسبت كلمات به هركس روش سبك شناسي است; يعني دقت در استفاده از كلمات و سبك نگارش و گفتار آن دوره است، چون مي دانيم در هر دوره و زماني مردم آن زمان به سبك خاصي تكلّم كرده و از لغات خاصي استفاده مي كرده اند; به خصوص نسبت به كلمات پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) كه كلماتشان سبك منحصر به خود دارد و حتي لغت مستعمل در زمان آنها هم محدوده خاصي داشته و از بسياري از لغاتِ استفاده شده در دوره هاي بعد، در آن زمان اثري نيست.


صفحه 55


حدود سه صفحه و نيم، صلوات بر محمد و آل مي آيد. آنگاه پس از پنج سطر، صلواتِ ديگر و بعد از 7 سطر باز صلوات ديگر و بعد 4 سطر، از نام پيامبر ياد مي شود و بعد دو سطر صلوات بر محمد و آل او فرستاده مي شود تا اينكه در آخر دعا; يعني قسمت سوم، سه سطر مانده به آخرِ دعا، صلوات بر محمد و آل او مي آيد.

اما در تتمه، نام پيامبر و آل او نيامده است و اين با ديگر دعاهاي مأثوره تفاوتي چشم گير دارد.

د : در هيچ جاي دعا، از موقف حج و عرفه ياد نشده، در حالي كه در دعاي امام(عليه السلام)چندين بار، به مناسبت، از آنها نام برده شده است.

استبعاد عده اي نسبت به صدور اين كلام از غير معصومين

از آنجاكه اين مناجات و دعا، بسيار مورد توجه اهل معنا بوده و بعضي به خاطر معاني راقي و مضامين عالي اش، تصور صدور آن از غير معصوم را نمي كنند، اكنون به جاست اين اشكال مطرح شود كه چگونه ممكن است اين كلمات عالي و راقي از غير معصوم صادر شود؟!

از پژوهشي كه انجام شد، پاسخ اين اشكال هم دانسته مي شود; چرا كه أدلّ شَيء عَلي اِمكانه وُقوعه . اگر بنا باشد كه هر كلام زيبا و حكيمانه اي را تنها از ناحيه معصوم بدانيم، بايد بگوييم كه ديگر كلمات هم كه در كتاب حكم عطائيه آمده، از معصومين صادر شده است! به اين جملات دقت كنيد:

* مِن عَلامة الإعتماد عَلَي العمل، نقصان الرجاء عند وجود الزَّلل .

* الغافل إِذا أصبح ينظر ماذا يفعل والعاقل ينظر ماذا يفعل الله به .

* أجهل الناس مَن ترك يقين ما عنده لظن ما عند الناس .

* من عرف الحقَّ شهده في كلّ شيء و من فني به غاب عن كلّ شيء .

* العطاء مِن الْخلق حرمان و المنع من الله إِحسان .

* معصية أورثت ذلاّ وافتقاراً خيرٌ من طاعة أورثت عزّاً واستكبار .

* متي أطلق لسانك بالطلب فاعلم أنّه يريد أن يعطيك .

* أنت إِلي حلمه إِذا أطعته أحوج منك إِلي حلمه إِذا عصيته .


صفحه 56


* من علامات اتّباع الهوي، المسارعة إِلي نوافل الخَيرات والتكاسل عن القيام   بالواجبات .

* ما فاتَكَ مِن عُمرك لا عوض له و ما حَصَل لك مِنهُ لا قيمة له .

* العلم إِن قارنته الخشية فلك و إِلاّ فَعَلَيك .

وكلمات ديگر، كه حكيمانه اند و بسيار سنجيده. مانند اين كلماتِ حكيمانه، هم در گذشته بر زبان اولياي خدا جاري شده كه پيامبر و امام نبوده اند مثل كلمات حكيمانه لقمان، كه در قرآن كريم آمده و يا كلمات حكيمانه سلمان يا ابوذر و يا كلمات خواجه عبدالله انصاري و در زمان ما، علاّمه حسن زاده آملي و حضرت امام خميني(قدس سره) كه سخن معروف: عالَم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد شبيه به كلمات انبيا و اوليا است! امّا همه مي دانيم كه اين كلام پيامبر و امام نيست.

پس معلوم مي شود كه توان و قدرت انشاي اين كلماتِ حكيمانه، منحصر به پيشوايان معصوم نيست بلكه كساني كه اهل تأمل و صفاي باطن و تهذيب نفس بوده اند نيز اين امكان برايشان وجود دارد كه ينابيع حكمت از قلب آنها بر زبانشان جاري شود.(1) البته كلام پيامبر و امامان، با ديگر خلايق متفاوت است; لذا ما با مقايسه مي فهميم كه چه كلامي به كلمات آنها شبيه نيست. البته اين درك براي كساني است كه مدتها با كلمات معصومين(عليهم السلام) سر و كار داشته و با جوامع حديثي مأنوس بوده اند.

امّا چگونه ممكن است اين دعا كه از شخص ديگري است، به كتاب اقبال راه يافته باشد؟!

بايد گفت: اصل چنين امري، هيچ بعيد به نظر نمي رسد; چه در زمان گذشته كه بسيار اتفاق مي افتاده و چه در زمان خودمان. اما در گذشته مثل دستكاري و كم و زياد كردن در كتب حديثي، كه نمونه هاي آن فراوان است و مثل كم و زياد كردن در كتب محيي الدين عربي و يا اضافه كردن قسمت هايي در ردّ و ذمّ صوفيه به حديقة الشيعه. هرچند در انتساب حديقه به مقدس اردبيلي جاي شبهه نيست اما در انتساب بعضي قسمت ها به ايشان، جاي ترديد وجود دارد.(2) و در زمان حاضر، مثل اين كه ناشري، قرآني با ترجمه مرحوم شعراني چاپ كرده، در حالي كه مرحوم شعراني اصلا ترجمه قرآن نداشته است و برخي آثار علامه حسن زاده آملي را به نام آقاي شعراني انتشار داده اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . اشاره به حديث مشهور نبويِ مَنْ أخْلَصَ للهِِ أَرْبَعِينَ يَوْماً... .

2  . نكـ : مقدمه حديقة الشيعه، به قلم آقاي صادق حسن زاده. انتشارات انصاريان، چاپ اول ـ 1377


صفحه 57


در مورد اين ذيل، شايد اين دعا در حاشيه بوده و به متن ملحق شده و يا بعض از صوفيه مضامين آن را پسنديده و ملحق كرده و سپس اين نسخه مشهور شده است و...

نظريه علامه تهراني

و از جمله كساني كه متوجه داخل شدن مناجات ابن عطاءالله در دعاي عرفه امام حسين(عليه السلام)شده اند، مرحوم علاّمه سيدمحمد حسين حسيني طهراني، از عالمان بزرگوار معاصر و از شاگردان برجسته مرحوم علاّمه طباطبايي و مرحوم حاج سيد هاشم حداد است كه خود بسيار به اين معاني عرفاني دلبستگي داشته، اما آن دلبستگيِ شديد مانع از رؤيت حق و توجيه اين ذيل براي ايشان نشده است. ايشان در جلد اول كتاب گرانقدر الله شناسي بعد از ذكر قسمتي از مناجات ابن عطاءالله كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ... مي فرمايد:

باري، اين دو مناجات آخر كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ و عَمِيَتْ عَيْنٌ فقره نوزدهم و بيستم از سي و پنج فقره مناجات شيخ تاج الدين احمدبن محمدبن عبدالكريم بن عطاءالله اسكندري (متوفّاي سنه 709 هجري قمري) است.(1)

 

سپس بقيه آن را بتمامه نقل مي كند با ترجمه و توضيح مختصر، آنگاه در ادامه مي افزايد:

باري اين دعا در كتب ادعيه شيعه يافت نمي شود، مگر در نسخ مطبوعه كتاب اقبال سيّدبن طاووس(رحمه الله) و ديگر، كتاب دعاي مفاتيح الجنان محدّث معاصر، مرحوم حاج شيخ عباس قمي(رحمه الله) كه در تتمّه مُذيّل دعاي روز عرفه به حضرت سيدالشهدا، اباعبدالله الحسين عليه افضل الصلوات منتسب شمرده اند. (2)

 

سپس كلمات مرحوم مجلسي را آورده و دو احتمال را كه علاّمه مجلسي ذكر كرده، يادآور مي شود كه: يا سيد اين مناجات را الحاق كرده و يا بعدها ديگران چنين كرده اند. سپس مي فرمايد:

باري، اين مناجات و حكمي كه از ابن عطاءالله مشهور شده، از آن اوست و اسنادش به حضرت امام حسين، سيدالشهدا ـ روحي فداه ـ غلط است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . الله شناسي ، ج1، ص251

2  . همان مدرك، ص268


صفحه 58


مرحوم سيدبن طاووس، كه وفاتش در پنجم ذو القعده، سنه 664 بوده است، چطور تصوّر دارد كه اين فقرات را از ابن عطاءالله، كه وفاتش در جمادي الآخره، سنه 709 بوده است، اخذ كند و به حضرت نسبت دهد؟ ميان زمان ارتحال اين دو نفر، چهل و چهار سال و هفت ماه فاصله است و سيد بدين مدت; يعني قريب نيم قرن پيش از انشاكننده اين دعاها رحلت نموده است. بنابراين، در اينجا به طور حتم بايد گفت: الحاق اين فقرات به دعاي امام در روز عرفه، در كتاب اقبال، پس از ارتحال سيد تحقّق يافته است. بنابراين، احتمال دوم علاّمه مجلسي به طور يقين به تعيّن مبدّل مي گردد و احتمال اولِ او، كه شايد در بدو امر در كتب بعضي از آنان آمده است و ابن طاووس در كتاب اقبال با غفلت از حقيقت حال نقل كرده است، نادرست خواهد شد. حاشا و كلاّ كه سيد، با آن عظمت مقام، كلام عارفي را از كتابي اخذ كند و بردارد به دنبال دعاي امام بگذارد و اسناد و انتسابش را به امام بدهد. شاهد بر اين، عدم ذكر سيد در كتاب مصباح الزائر و عدم ذكر آن در نسخه هاي عتيقه از اقبال است; يعني اين نسخه ها در زمان حيات سيد بوده است و پس از وفاتش بدان الحاق نموده اند، اما چون مجلسي از كتاب حكم عطائيه بي اطلاع بوده است، و از مؤلف آن و از زمان تأليفش خبر نداشته است، لهذا به چنين اسناد اشتباهي درافتاده است.

از سخنان علاّمه مجلسي، دانسته مي شود گذشته از مرحوم سيد، كه در مصباح دعا را بدون ذيل نقل كرده، مرحوم كفعمي هم آن را بدون ذيل آورده است.

و اما اشتباه مرحوم محدّث قمي، آن است كه پس از آن كه ايشان كه خبره فن و تأليف و بحث و فحص هستند، كلام علامه مجلسي را در بحارالأنوار ديده اند كه فرموده است: اين فقرات از دعا در نسخ عتيقه كتاب اقبال يافت نشده است ، چرا در مفاتيح الجنان فرموده اند: وليكن سيد بن طاووس در اقبال بعد از يا رَبّـِ يا رَبّـِ يا رَبّـِ، اين زيادتي را ذكر فرموده است؟ زيرا كه اين عبارت، اسناد دعا را به سيدبن طاووس مي رساند. ايشان بايد فرموده باشند: در بعضي از نسخ كتاب اقبال كه عتيقه نيستند، اين زيادتي ديده شده است.

حاصل سخن آن است كه اين دعادعاي بسيارخوب بامضمون رشيقوعالي است و خواندن آن در هر وقت مساعدي كه حال اقتضا كند ـ نه با تكلف ـ مغتنم و مفيد مي باشد، اما اسناد آن به حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)جايز نيست وَالْحَمْدُ للهِِ أَوّلاً وَآخِراً وَظاهِراً وَباطِن .(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . الله شناسي ، ج1، صص273 ـ 271


صفحه 59


نقد نظريه بعض بزرگان

با توجه به مطالب پيش گفته، پاسخ از ادله بعضي از بزرگان، كه خواسته اند اين ذيل را از حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) بدانند، معلوم مي شود ايشان در شرح دعاي عرفه نوشته اند:

قسمت نخست دعاي شريف عرفه را همه نقل كرده اند، اما بخش پايانيِ آن را برخي مانند علامه مجلسي نقل نكرده است. از اين رو، بعضي احتمال داده اند كه از امام حسين(عليه السلام) نباشد، ليكن قرائن و شواهدي بر صدور آن از سالار شهيدان گواهي مي دهد. در بررسي اسناد روايات، آنچه اصل است و موضوعيت دارد، صدور آن از امام معصوم است; يعني يك حديث پژوه بايد اطمينان يابد كه محتواي مورد نظرِ وي، از معصوم صادر شده است. اين اطمينان گاهي از راه وثاقت و اصالت و صداقتِ راوي به دست مي آيد، گاهي از راهِ بلنديِ محتوا و اتقانِ متن و گاهي نيز از راه شواهد و قرائن منفصل و متصل. از اين رو، بررسي سندي احاديث از آن جهت مورد توجه قرار مي گيرد كه راهي براي حصول اين اطمينان است و به اصطلاح موضوعيت ندارد، بلكه داراي طريقيت است.

 

البته با اين قسمت از سخنان ايشان موافقيم كه راه منحصر در بحث سند نيست، اما بايد پرسيد كه آيا هر محتواي بلند و متن متقني، از امام معصوم صادر شده است؟! اين همان چيزي است كه پيشتر هم اشاره كرديم كه شناخت سبك و سياق كلام به ما كمك شاياني مي كند.

ايشان در ادامه قرائني ذكر مي كنند:

* قرينه نخست اين است كه سيد بن طاووس، كه از بزرگان اماميه است، آن را در كتاب قيّم اقبال الأعمال نقل كرده و در نقل او هيچ خدشه اي نيست. گرچه بر اثر شهود نسيان برخي از نسخه نويسان در برخي نسخ دست نويس اقبال، ذيل دعاي عرفه نيامده، ليكن استاد بزرگوار، مرحوم علاّمه شعراني نوشته اند:

در كتابخانه آستان قدس رضوي، به نسخه اي قديمي و معتبر از اقبال الأعمال برخوردم كه ذيل دعا در آن آمده است. (1)

 

در پاسخ بايد گفت: اتفاقاً تمام خدشه در همين نقل است كه: آيا سيد چنين چيزي نقل كرده يا نه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . مرحوم ميرزا ابوالحسن شعراني در مقدمه فيض الدموع مي نويسد:

اما عبارات دعا در اقبال و بلدالأمين با يكديگر اختلاف دارد بلكه نسخ اقبال كه ما ديده ايم متفق نيست و از آن نبايد عجب داشت، چون هرگز عنايت روات به حفظ الفاظ حديث به اندازه عنايت به حفظ قرآن نبوده است.

در پاورقي ترجمه ذيل دعا مي نويسد:

اين زيادتي در بلدالأمين نيست و ظاهراً كفعمي هم از سيد بن طاووس نقل كرده و راوي آن بشر و بشير اسدي هستند كه اصل دعا را نقل كرده اند. در كتابخانه آستانه مقدسه رضوي(عليه السلام) نسخه قديمي و معتبر از اقبال ديدم با اين زيادت و كفعمي آن را نقل نكرده. شايد براي آن كه در نسخه وي اين زيادت نبوده و من خود بعض نسخ اقبال را ديدم كه سقط بسيار داشت... از جمله اين زيادت. باري، از جهت معني ضعفي در آن مشاهده نمي گردد و از جهت لفظ و بلاغت نيز اگر چند كلمه بدان جزالت نباشد كه در اول دعا هست، احتمال اختلاف نسخه و تصرف سهوي روات بعيد نمي نمايد چنانكه در اول دعا هم تغيير و زياده و نقصان و اختلاف ميان نسخ اقبال و بلدالأمين موجود است.


صفحه 60


* قرينه دوم عبارتِ محتواي بلندِ اين دعاي نوراني، نشانه صدور اين متن از زبان معصوم است. مي باشد كه پاسخ اين هم به طور مشروح داده شد.

* به عنوان قرينه سوم مي فرمايند:

بخش آغازينِ دعاي شريف عرفه، محتواي عمومي دارد; مسألت كردن از خدا، در ميان گذاشتن مشكلات با ذات اقدس الهي، حوائج علمي و عيني را از او خواستن و... اينها در ساير دعاها نيز هست، ليكن سلطانِ مباحثِ دعاي عرفه و كوهان بلند معارف آن، قسمت هاي پاياني دعاست كه شباهت محتوايي با سخنان ديگرِ امام حسين(عليه السلام)دارد!

 

گويا مؤلف محترم، به صورت ناگفته، اعتراف به عدم شباهت اين قسمت با بقيه قسمت هاي دعا و ناهمگوني آن با همديگر دارد كه مي نويسد: اين قسمت شباهت محتوايي با سخنان ديگرِ امام حسين(عليه السلام) دارد! (1)

شرح سيد خلف مشعشعي

از كساني كه در مقام شرح دعاي عرفه برآمده اند، عالم رباني مرحوم سيدخلف مشعشعي موسوي، معاصر شيخ بهايي و ميرزا محمد استرآبادي است. ايشان به پيشنهاد مرحوم استرآبادي شروع به شرح اين دعاي شريف مي كنند و در گزارشي كه جناب حجة الاسلام دكتر حجتي از اين شرح در فصلنامه علوم حديث به چاپ رسانده اند(2) قسمت هايي از اين شرح را نقل كرده است. با توجه به قسمت هاي نقل شده، برمي آيد كه شرح اين عالم جليل، صبغه عرفاني دارد، لذا در توضيح و شرح فرازهايي از ذيل دعا مطالبي فرموده اند و باتوجه به ندانستن منشأ اين قسمت ها، آن مطالب را به حضرت سيدالشهدا نسبت داده است كه بايد توجه داشت كه شرح اين مطالب در حقيقت شرح و توضيح مراد جناب ابن عطاءالله خواهد بود، لذا لوازم و آثار آن را نمي توان به آن امام همام نسبت داد. بنابراين، نمي توان گفت كه از كلام سيدالشهدا در دعاي عرفه مي توان فهميد كه براي رسيدن به مؤثر بايد آثار و كثرات را پشت سر نهاد(3) يا استدلال براي حال جمع و توحيد آورد(4) يا از عبارت بالخدمة الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ و يا فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ نتيجه گرفت كه امام، مقام خدمت، كه مقامي است اكتسابي و دون شأن امام را درخواست كرده، آنگاه دست به توجيه زده و بگوييم امام مي خواسته انكسار و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . مجله ميقات حج شماره 42 مقاله نيم نگاهي به شرح فرازهايي از دعاي عرفه، ص184

2  . فصلنامه علوم حديث، س1، ش1 پاييز 75، ص127

3  . همان، ص130

4  . همان، ص131


صفحه 61


تواضع خويش را به خدا عرضه كند، اما مطلوب برين همان مقام جمع العين است(1)

و يا لازم نيست تقديم و تأخير حال وصول و حال جمع را توجيه كنيم و نمي توان از عبارت مَتَي بَعُدْتَ حَتَّي تَكُونَ الآْثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ پي برد كه سيدالشهدا اعتقاد داشته كه روش راه بردن از اثر به مؤثر را بي تمكين و ضعيف مي دانسته.(2)

اينها نمونه هايي بود كه شارح محترم با استفاده از عبارات مناجات ابن عطاءالله اسكندراني، به حضرت سيدالشهدا نسبت داده و درصدد اثبات ابحاث عرفاني برآمده كه در كتب اهل معرفت موجود مي باشد.

يا مثلا با عبارت مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَيْهَ در صدد اثبات تجريد است كه امام(عليه السلام) مي خواهد مقام تجريد را بيان كند.(3)

البته ما در صدد انكار اين ابحاث شريف نيستيم بلكه هركدام از اينها در محل خود قابل اثبات است اما اين كه بخواهيم به حضرت سيدالشهدا نسبت دهيم، محل اشكال است و درست نيست، هرچند اهل بيت وحي، مطالبي را در توحيد و سلوك الي الله بيان داشته اند كه دست مايه تمام عرفا و اهل معني است و در حقيقت آنها ريزه خوار سفره رسول خاتم و آل اويند. در حقيقت بايد به شروح مناجات ابن عطاءالله يك شرح ديگر هم اضافه كرد كه آن هم همين شرح است.

سرِ بي صاحب تراشيدن:

انسان از مطالعه بعضي مطالب و مشاجرات در باره اين دعا، به ياد اين جمله معروف مي افتد كه اينها سرِ بي صاحب مي تراشند. چون پيش از آن كه در مورد انتساب ذيل دعا به حضرت امام حسين(عليه السلام) بررسي دقيق صورت گيرد، بعضي در صدد اثبات فلان مطلب عرفاني يا فلسفي و... هستند و در مقابل، گروه ديگر درصدد ابطال اين برداشت و استنباط برآمده و طرف مقابل را تخطئه مي كنند و حال آن كه هر دو گروه بر خطايند و چون نديدند حقيقت، رهِ افسانه زدند. به قول عرب ثَبِّتْ الْعَرش ثُمَّ انْقُش .

براي نمونه، دو مقاله اي است كه در مجله مشكوة مربوط به بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي در دو شماره آن چاپ شده، اوّلي به نام عرفان سيدالشهد به قلم دكتر محمدكاظم فرقاني (شماره 82) و ديگري به نام آيا دعاي عرفه وحدت وجود را بيان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . همان، ص132

2  . همان، ص137

3  . علوم حديث، س1، ش1، ص145


صفحه 62


مي كند؟ به قلم دكتر محمد مهدي ركني يزدي (شماره 83)

آقاي دكتر فرقاني با استشهاد به عباراتي از ذيل دعا، در صدد اثبات وحدت وجود بر مي آيند. نويسنده بعد از نقل كلام علاّمه مجلسي، كه مي فرمايد اين ذيل ناسازگار با سياق ادعيه معصومين و موافق مذاق صوفيان است مي نويسد: منظور از مذاق صوفيان، انديشه وحدت وجود است كه بدان شهره اند و عباراتي كه در اين بخش از دعا موافق آن انديشه به نظر مي رسد، چنين است:

كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ .

 

اين عبارت چند مطلب را بيان مي كند:

1 . استدلال از طريق غير خدا بر وجود خدا نادرست است.

2 . همه موجودات در وجود خود فقيرند.

3 . وجود موجودات ديگر، غيرخدا نيز ظهور دارد (اصل پذيرش وجود موجودات غيرخدا)

4 . خداي تعالي واجد هر ظهوري است كه ديگر وجودات دارند.

ما معتقديم كه محتواي اين بخش از دعا نه تنها با سياق ادعيه معصومين ناسازگار نيست بلكه علاوه بر وجود عباراتي مشابه آن، در ادعيه و سخنان آن حضرات، با آيات قرآن كريم نيز سازگار است و ادله عقلي نيز مؤيد آن مي باشد و اين بخش از دعاي عرفه مي تواند به عنوان اوج بروز و بروز اوج عرفان حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) به خداي تعالي و رابطه هستي با خدا و نحوه حضور خدا در هستي و كيفيت معرفت مخلوقات نسبت به خداوند مطرح شود.

آنگاه نويسنده به مطرح كردن سه تفسير از وحدت وجود مي پردازد كه به نظر ايشان با آموزه هاي ديني ناسازگار نيست. در ذيل تفسير دوم كه وحدت تشكيكي وجود باشد، مي گويد:

يك تفسير از جمله منقول از سيدالشهدا(عليه السلام) با اين نظريه سازگار است. آن تفسير اين است كه آيا غير تو ظهوري دارد كه تو ]به آن اندازه[ نداشته باشي; يعني هر مقدار از ظهور كه در غير تو باشد، تو بيش از آن را واجدي. اين معني براي غيرخدا نيز ظهوري را


صفحه 63


اثبات مي كند هرچند خدا از ظهور بيشتري برخوردار است، اما بنابر نظريه بعدي، اصلا غيرخدا را ظهوري جز ظهور خدا نيست و هرچه ظهور است از آنِ اوست، لذا بايد جمله سيدالشهدا(عليه السلام) را چنين معني كرد كه آيا غير تو ظهوري دارد كه آن ظهور مال تو نباشد، البته مي توان اين دو نظريه را به يكديگر بازگرداند و تشكيك در مراتب وجود را همان تشكيك در مظاهر آن دانست.

 

آنگاه ايشان تفسير سوم از وحدت وجود كه وحدت شخصي وجود است را مطرح كرده و در ادامه مي افزايد:

به نظر ما معناي صحيح عبارت منقول از دعاي عرفه، از طريق اين قول نمايان مي شود و كفه سخن عارفان و اصل و نتيجه حكمت متعاليه نيز همين قول است اما درك معناي آن، به مقدّمات فلسفي و عرفاني بسيار نيازمند است و بايد مواظب بود تا به دام قول به حلول خدا در جهان يا اتحاد خدا با جهان گرفتار نيايد. (1)

 

در شماره بعدي مجلّه مشكوة (83)(2) آقاي دكتر ركني يزدي بر استفاده نويسنده از دعاي عرفه اعتراضاتي وارد كرده اند كه البته بيشتر به رد و انكار نظريه وحدت وجود بر مي گردد و چيزي در مورد استنباط نويسنده مقاله عرفان سيدالشهدا(عليه السلام)  از دعاي عرفه به ميان نياورده، در هر حال، آنچه مهم است، عدم صحّت انتساب اين ذيل به حضرت سيدالشهدا است و اگر نويسنده محترم درصدد اثبات مسأله وحدت وجود است (آن هم به هر تفسيري كه لحاظ شود)، بايد از راه ديگري ريشه هاي آن را در كلمات معصومين(عليهم السلام) بيابد، نه در كلام ابن عطاءالله كه مسلماً از پيروان اين مسلك است.

نكته در خور توجه در مقاله هاي دكتر فرقاني، تنبّه ايشان به ناسازگاري عبارت هاي ذيل دعا با ساير كلمات و ادعيه معصومين(عليهم السلام) است و ديگر توجه ايشان به مسائل زبان شناختي و دقت در تولّد لغات در هر دوره است. ايشان مي نويسد:

نبايد به صرف ناسازگاريِ ظاهري، بخشي از ادعيه با روايات، از صدور آن از معصومين(عليهم السلام) ترديد روا داشت، بلكه اين ترديد بايد مستند به تشكيك در وثاقت راويان، بخش هاي زبان شناختي دقيق، ناسازگاري با آيات قرآن يا ناسازگاري با عقل باشد. (3)

 

ايشان در بخش ديگر، تنها به يك مورد از مواردي كه ادعاي ناسازگاري زباني با ساير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . مجله مشكوة، ش82 ، ص48  بهار 83

2  . مجله مشكوة، ش 83 ، تابستان 83

3  . مجله مشكوة، ش82 ، ص 49


صفحه 64


ادعيه و كلمات معصومين(عليهم السلام) دارد، پرداخته و به موارد مهم تر اشاره نكرده اند.

ايشان مي گويد:

گفتني است، پرسش اساسي در بحث هاي زبان شناختي اين است كه واژگاني كه در اين دعا به كار رفته اند، آيا در زمان سيدالشهدا به همين معني كاربرد داشته اند; به عبارت ديگر، كاربرد هر واژه در يك معناي خاص، يك تاريخ تولد دارد و پيش از آن يا اصلا آن واژه به كار نمي رفته يا اين معناي خاص را افاده نمي كرده است. در اين مورد تنها به ذكر اين نكته بسنده مي كنيم كه اگر به نظر برخي مي رسد كه اين بخش از دعاي عرفه به دليل آن كه لفظ وجود درآن آمده است، نمي تواند از حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) صادر شده باشد (زيرا لفظ وجود اصطلاحي فلسفي است كه با ظهور فيلسوفان مسلمان وارد جهان اسلام شده است و پيش از آن به معناي وجدان و يافتن به كار مي رفته است.) به اينان يادآور مي شويم كه لفظ وجود با مفهوم فلسفي آن (تحقق شيء، نقيض عدم) و حتي لفظ حقيقت وجود در روايات بسياري آمده است كه براي نمونه، مي توان به معجم الفاظ احاديث بحارالأنوار مراجعه كرد.

]علي رضا برازش المعجم المفهرس لألفاظ احاديث بحارالأنوار، مؤسسة الطباعة والنشر، وزارة الثقافة(1) والارشاد الاسلامي، 1373 ش، ج28، ص21154.[

 

البته تنبّه ايشان به اين نكته زبان شناختي، بسيار مغتنم و در خور توجه است.

امّا، اولا: اشكال وارد بر ذيل دعا فقط منحصر به اين جمله نيست.

ثانياً: فقط لفظ وجود مورد اشكال نبوده بلكه همان طور كه گذشت، عبارات متعددي در اين ذيل يافت مي شود كه با ساير ادعيه و كلمات معصومين(عليهم السلام) از جهت سبك و لفظ همخواني ندارد.

چقدر خوب بود كه ايشان بقيه موارد را هم بررسي مي كرد كه آيا مي تواند شاهدي براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . مسكوة، ش82 ، ص49


صفحه 65


همخواني آن فقرات بيابد يا نه.

نويسنده محترم در بخش ديگري از مقاله، به بررسي سازگاري اين قسمت از دعا با آيات قرآن و ادعيه و روايات معصومين مي پردازد كه بر فرض تماميت اين تطبيق، باز انتساب اين ذيل محلّ خدشه است; زيرا آنچه مهم است، اثبات صدور اين كلمات از حضرت سيدالشهدا است، نه اين كه اين كلمات (از هر شخص صادر شده باشد) آيا با قرآن و روايات سازگار است يا نه; زيرا اين بررسي را مي توان در مورد كلمات مندرج در اشارات بوعلي و اسفار ملا صدرا و رساله اعتقادات صدوق و ذخيره سيدمرتضي و تجريد محقّق طوسي و ديگران هم انجام داد و در آخر به اين نتيجه رسيد كه مثلا فلان گزاره در اين كتاب ها با قرآن و روايات سازگار است. آيا بايد نتيجه گرفت كه اينها صادر از معصوم است؟!

به نظر بنده آنچه مهم است و مغفول مانده، بررسي سندي و سبك شناسانه اين ذيل است نه بررسي محتوايي. چه بسا اين جملات از جهت محتوا بسيار عالي و راقي باشد اما دليل بر انتساب آن به سيدالشهدا نيست.

فهرستي از كتاب هايي كه در شرح دعاي عرفه نوشته شده است:

1 . بركات دعاي عرفه، عباس عزيزي، 1378 ش. ، قم، سلسله.

2 . تحفة الأبرار، مصطفي بن ابراهيم قاري (م 1080 ق.).

3 . توحيد در مكتب امام حسين(عليه السلام) ، جواد اميري اراكي، قم، دارالنشر 1363 ش.

4 . دعاي روز عرفه و شناخت و خودسازي، عبدالكريم بي آزار شيرازي، 1361ـ 68 ـ 72ش. دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

5 . سيري در دعاي عرفه امام حسين(عليه السلام) ، علي رضا سيدكباري، قم آستانه مقدسه، 1374ش.

6 . شرح دعاي عرفه، اثر شيخ محمدعلي بن شيخ ابوطالب زاهدي جيلاني اصفهاني (م 1181 ق.) 7 . شرح دعاي عرفه، اكبر گودرزي (چاپ نشده).

8 . شرح دعاي عرفه، سيد احمد فقيه امامي، (نسخه خطي).

9 . شرح دعاي عرفه، سيد علي اكبر واعظ موسوي (محبّ الاسلام) ]بي تا[.

10 . شرح دعاي عرفه، ماجدبن هاشم صادقي بحراني شيرازي، اصفهاني (10972 ق.) تحقيق فارس حسون كريم، فصلنامه ميقات حج سال 2، ش3، 1416 ق.)


صفحه 66


11 . شرح دعاي عرفه، محمد هادي بن ابي الحسن الشريف النائيني (ق 13) مجله تراثنا، ش2، سال اول، ص68

12 . شرح دعاي عرفه، محمد ابراهيم موسوي كاشاني، (ق 12) قم، كتابخانه آيت الله مرعشي، رساله سوم از مجموعه شماره 6025 (فهرست، ج 16، ص26)

13 . شرح دعاي عرفه، محمدتقي تقوي قائني بدر، 1371

14 . شرح دعاي عرفه، محمد علي بن عباس علي خرواري سبزواري (م 1342 ش.) مشهد، كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي، ش478 ـ 15857 (فهرست 1540).

15 . شرح دعاي عرفه، محمدعلي فاضل خوانساري كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي، ش6746

16 . شرح دعاي عرفه، مصطفي روحاني، انتشارات اصباح.

17 . شرح گزيده اي از دعاي عرفه، آيت الله جوادي آملي.

18 . شكواي سبز (دريافت هايي از سه مناجات ندبه، شعبانيه و عرفه) سيدمهدي شجاعي، تهران، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، 76 ش.

19 . كنوز المعرفه في شرح دعاء عرفه، علي اكبر نصرالله موسوي حائري موسوي شيرازي (ق 13) كتابخانه آيت الله مرعشي، ش 8430 (فهرست ج 22).

20 . مظهر الغرائب، تأليف سيد خلف بن حيدر مشعشعي موسوي حريزي، معاصر شيخ بهايي (10302 هـ . ق.) الذريعه، ج8 ، ص193 ـ فصلنامه علوم حديث، س1، ش1 پاييز 75 صص 152 ـ 127، نسخه اي نفيس از شرح دعاي عرفه، دكتر حجتي.

21 . نيايش امام حسين در صحراي عرفات، علاّمه محمدتقي جعفري، تهران مؤسسه نشر كرامت.

22 . نيايش در عرفات، لطف الله صافي گلپايگاني، قم، دفتر انتشارات اسلامي.

23 . وصال العارفين (شرح بر دعاي عرفه امام حسين(عليه السلام)) احمد زمرديان شيرازي، شيراز، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378 ش.


| شناسه مطلب: 80145