متن کامل
چرا آب زمزم گاهی شیرین است و زمانی شیرین نیست؟! 1 . ابن عقبه، از برخی اصحاب، از حضرت صادق(علیه السلام) نقل کرده است که: در حضور امام(علیه السلام)سخن از آب زمزم به میان آمد، حضرت فرمودند: از زیر حِجر، چشمه ای به سوی زمزم جا
چرا آب زمزم گاهي شيرين است و زماني شيرين نيست؟!
1 . ابن عقبه، از برخي اصحاب، از حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه: در حضور امام(عليه السلام)سخن از آب زمزم به ميان آمد، حضرت فرمودند: از زير حِجر، چشمه اي به سوي زمزم جاري است، هرگاه آب چشمه غالب گردد، آب زمزم شيرين مي شود.
از چه رو مسجد الحرام محترم است و پوشيدن احرام واجب؟!
2 . عباس بن معروف از برخي اصحاب از امام صادق(عليه السلام)نقل كرده است كه: خداوند مسجد الحرام را به خاطر كعبه حرم قرار داد و حرم را به خاطر مسجد الحرام و احرام را به خاطر حرم واجب كرد.
3 . عبدالله بن محمّد بن حجّال، از برخي رجال خود، از حضرت صادق(عليه السلام)نقل كرده كه: خداوند تبارك و تعالي كعبه را قبله براي اهل مسجد و مسجد را قبله براي اهل حرم و حرم را قبله براي مردم دنيا قرار داد.
4 . حميد بن مثني العجلي، از حضرت صادق(عليه السلام) نقل مي كند كه: هرگاه
|
صفحه 38 |
|
بني اسرائيل قرباني مي آوردند، آتشي شعلهور مي شد و قربانيِ كسي را كه از او پذيرفته شده بود، مي خورد و خداوند تبارك و تعالي احرام را به جاي قرباني قرار داد.
فلسفه تشريع تلبيه در حج
5 . عبيدالله بن علي حلبي گويد: از حضرت صادق(عليه السلام) پرسيدم: چرا تلبيه جعل و تشريع شد؟ حضرت پاسخ داد: خداوند ـ عزّ وجلّ ـ به جناب ابراهيم(عليه السلام)وحي كرد «ميان مردم، انجام مناسك حج را ندا ده تا مردم پياده و سواره و از هر راه دور به سوي تو آيند» پس ابراهيم ندا داد و مردم نيز از هر راه دور اجابتش كردند و تلبيه گويان به سوي او شتافتند.
6 . عبدالكريم بن حلبي مي گويد : از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم: چرا تلبيه تشريع شد؟ فرمود: چون خداوند متعال به ابراهيم(عليه السلام) فرمود: ميان مردم حج را ندا ده، ابراهيم بر بلندي رفت و با صداي رسا مردم را دعوت كرد، مردم نيز از هر سو دعوت او را اجابت كردند.
7 . سليمان بن جعفر: از امام رضا(عليه السلام) در باره لبّيك گفتن و علّت آن پرسيدم، حضرت فرمود: وقتي مردم احرام ببندند، خداوند متعال ندايشان مي دهد كه: اي بندگان و كنيزان من، شما را بر آتش حرام خواهم كرد; آنگونه كه شما به خاطر من احرام بستيد. آنگاه مردم به عنوان اجابت خداوند متعال، كه آنان را ندا داد، مي گويند: «لَبَّيْك ، اَللَّهُمَّ لَبَّيْك».
8 . حضرت حسن بن عليّ بن محمّدبن عليّ بن موسي بن جعفربن محمّدبن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب(عليهم السلام) فرمودند: مردي به حضور مبارك حضرت رضا(عليه السلام) رسيد و گفت: اي پسر رسول الله(صلي الله عليه وآله) ، بفرماييد تفسير «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين» چيست؟
حضرت فرمودند: پدرم، از جدّم، از حضرت باقر و آن حضرت از حضرت زين العابدين و آن بزرگوار از پدرش(عليهم السلام)نقل كردند كه مردي نزد امير مؤمنان(عليه السلام) آمد و پرسيد: تفسير «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين» چيست؟
حضرت فرمود: تفسير «الحمد لله» اين است كه بندگان خدا برخي از نعمت هاي الهي را به اجمال بدانند; زيرا نمي توانند همه آن ها را بدانند و نعمت هاي خدا بيش از آن است كه به شماره آيد. پس حق تعالي به بندگان مي فرمايد: بگوييد ستايش براي خدا است، براي نعمت هايي كه پروردگار
|
صفحه 39 |
|
عالميان به ما داده است و عالميان عبارت اند از: جماعت هايي از جمادات و حيوانات. امّا حيوانات را نعمت داد; به خاطر آن كه حق تعالي به قدرت كامله اش آن ها را حركت داد و از رزق خود غذا به آن ها عنايت كرد. آن ها را در كنف و سايه خود احاطه نمود و هر يك را به گونه اي كه مصلحت ايجاب مي كند، مورد تدبير قرار داد.
و امّا جمادات را مورد نعمت قرار داد: به خاطر آن كه حق تعالي آن ها را با قدرت خود نگاه داشت; جمادات متّصل را از جدا شدن و جمادات منفصل را از اتصال و چسبيدن و آسمان را از افتادن بر زمين نگه داشت، مگر آن كه خود به آن اذن سرنگون شدن دهد و زمين را از فرو رفتن حفظ كرد، مگر به فرمان خود، كه خدا به بندگانش مهربان و رحيم است.
سپس امام(عليه السلام) فرمود: ربّ جهانيان، مالك و خالق آنان و روزي رسان به ايشان است; از آن جا كه مي دانند و نمي دانند. روزي تقسيم شده است و تمام انسان ها از آن بهره مندند و به فرزند آدم مي رسد، هرگونه كه مي خواهد رفتار كند. نه تقواي متّقي بر آن مي افزايد و نه عصيان و فجور معصيت كار از آن مي كاهد. ميان ما و آن رزق، حجاب و پرده اي است كه رزق طالب آن است. اگر يكي از شما بخواهد از روزي خود بگريزد، روزي به دنبالش مي آيد همان طور كه مرگ به دنبالش مي آيد.
خداوند ـ جلّ جلاله ـ مي فرمايد: بگوييد حمد براي خدا است، در برابر نعمت هايي كه به ما داده است و در كتب پيشينيان، قبل از اين كه آفريده شويم، ما را ياد كرده است. پس در اين عبارت بر محمّد و آلش ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ و شيعيان ايشان واجب گرديده كه خدا را شكرگزار باشند و در مقابل برتري و تفضّلي كه در برابر ديگر امّت ها به ايشان داده، از او قدرداني كنند.
و اين همان است كه پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله)فرمود: زماني كه خداوند ـ عزّوجلّ ـ حضرت موسي بن عمران(عليه السلام) را مبعوث كرد و وي را براي رازگويي برگزيد و دريا را برايش شكافت و بني اسرائيل را نجات داد و تورات و الواح را به وي عطا كرد و منزلت خود را در دربار خداي عزيز و جليلش ديد، گفت: پروردگارا! به من كرامتي دادي و عنايتي فرمودي كه به هيچ يك از پيشينيانم چنين توجّهي نداشته اي.
خداي ـ عزّوجلّ ـ فرمود: اي موسي، آيا مي داني كه محمّد نزد من از تمام
|
صفحه 40 |
|
فرشتگان و از تمام مخلوقاتم برتر و بالاتر است؟!
موسي عرض كرد: پروردگارا! اگر محمّد(صلي الله عليه وآله) از تمام آفريدگانت افضل و برتر است، آيا در ميان آل انبيا، از آل من كسي گرامي تر و برتر هست؟
خدا فرمود: اي موسي، آيا نمي داني كه فضل و برتري آل محمّد بر تمام انبيا، مانند برتري محمّد بر همه پيامبران است؟
موسي(عليه السلام) : عرض كرد: پروردگارا! اگر آل محمّد چنين هستند، پس آيا در ميان امت انبيا امّتي برتر از امّت من هست؟ چه آن كه بر امّت من ابر سايه افكند، ترنجبين و مرغ بريان بر ايشان نازل كردي و دريا را بر ايشان شكافتي؟
خداوند ـ جلّ جلاله ـ فرمود: اي موسي، آيا نمي داني فضل و برتري امّت محمّد بر تمام امّت ها، چون فضل خود او بر تمام خلايق است؟
موسي(عليه السلام) گفت: پروردگارا! كاش من ايشان را مي ديدم. پس خدا وحي كرد كه: تو ايشان را هرگز نخواهي ديد; زيرا هنگام بروز و ظهور و خلقت ايشان اكنون نيست ولي به زودي آن ها را در بهشت; يعني در جنّات عدن و فردوس برين در محضر حضرت محمّد خواهي ديد، كه در نعمت هاي بهشتي غوطهور و در خيرات و زيبايي هاي آن غرق اند. آيا دوست داري سخن ايشان را به تو گوشزد كنم؟
موسي(عليه السلام) عرض كرد: آري، اي پروردگار من.
خداوند فرمود: در مقابل من بايست و تن پوش خود را محكم و استوار كن و همچون بنده رامي در مقابل سلطان با عظمت و شكوه قرار گير. موسي(عليه السلام) چنين كرد. پس حق ندا داد: اي امّت محمّد، تمام آن ها در حالي كه در پشت پدران و رحم هاي مادرانشان بودند، اجابت كرده، گفتند: «لَبَّيْك ، اَللَّهُمَّ لَبَّيْك ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك، إِنَّ الْحَمْدَ وَ النّـِعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْك، لا شَرِيكَ لَكَ».
|
صفحه 41 |
|
آنگاه امام(عليه السلام) فرمودند: خداوند ـ عزّوجلّ ـ اين اجابت را با عباراتي كه ذكر شد، شعار حج قرار داد. پس از آن، پروردگار متعال ندا داد: اي امّت محمّد، حكم من بر شما چنين تقدير شده كه رحمت من نسبت به شما بر غضبم سبقت دارد و عفو و بخششم پيش از عقاب و مؤاخذه ام مي باشد. پيش از آن كه مرا بخوانيد، دعاي شما را مستجاب مي كنم و پيش از آن كه از من بپرسيد و درخواست كنيد، به شما عطا خواهم كرد. هريك از شما مرا ملاقات كند، در حالي كه اينگونه شهادت دهد:
«لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، صادِقٌ فِي أَقْوالِهِ، مُحِقٌ فِي أَفْعالِهِ...».
«خدايي جز خداي يگانه نيست. او تنها است و شريكي ندارد و محمّد بنده و فرستاده او، راستگو در گفتار و كردار است و عليّ بن ابي طالب برادر و جانشين بعد از او و وليّ حضرتش مي باشد و پيروي و اطاعت از او، لازم است; همان گونه كه اطاعت از محمّد. همچنين كسي را كه شهادت دهد: اولياي آن حضرت برگزيدگان و پاكيزگان و بركشيدگان با آيات شگفت الهي و راهبر به حجّت هاي خدا بعد از آن دو (پيامبر و علي(عليهما السلام)) و دوستان خدا هستند، او را در بهشت خود وارد خواهم كرد، حتي اگر گناهانش مانند كف روي دريا باشد.»
سپس امام(عليه السلام) افزود: پس از آن كه حق تعالي حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) را مبعوث كرد، فرمود:
اي محمّد، تو در كوه طور نبودي، آن زمان كه امّتِ تو را خوانده و به اين كرامت اختصاص دادم. سپس خداي عزيزِ جليل، به پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) فرمود:
بگو اي محمّد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين»; ستايش تنها براي خداست، پروردگار عالميان، بر اين فضيلتي كه به من اختصاص داد. به امّت آن حضرت نيز فرمود:
بگوييد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَلي مَا اخْتَصَّنا بِهِ مِنْ هذِهِ الْفَضائِلِ»; يعني ستايش براي خدا است كه پروردگار عالميان است، بر اين فضيلت هايي كه به ما اختصاص داده است.
9 . جابر از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود : حضرت موسي(عليه السلام) از رمله مصر احرام بست و از «صفائح الروحاء»(1) گذر كرد; در حالي كه محرم بود و شتر خويش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علامه مجلسي(رحمه الله) مي گويد : جايي است ميان دو حرم مكه و مدينه و در سي يا چهل ميلي مدينه. «صفح» به معناي جانب است و «صفح جبل» يعني پايين كوه. ممكن است نام اين مكان، به همين اعتبار نهاده شده است.
|
صفحه 42 |
|
را با زمامي از ليف (خرما) مي كشيد و چون تلبيه گفت: كوه ها به او پاسخ مي دادند.
10 . ابو بصير گويد : شنيدم كه امام باقر(عليه السلام) فرمود: حضرت موسي بن عمران(عليه السلام)با هفتاد پيامبر، سوار بر شتري سرخ مو، كه مهارش از ليف بود، هنگام عبور از درّه فراخ روحاء، كه همگي عباي قطوانيه به دوش انداخته بودند، مي گفت:
«لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدَيْكَ لَبَّيْك» ; آري، آري، بنده است و فرزند بنده است، آري، آري.
اي امّت محمّد، حكم من بر شما چنين تقدير شده كه رحمت من نسبت به شما بر غضبم سبقت دارد و عفو و بخششم پيش از عقاب و مؤاخذه ام مي باشد. پيش از آن كه مرا بخوانيد، دعاي شما را مستجاب مي كنم.
11 . هشام بن حكم، از حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده كه: حضرت موسي بن عمران(عليه السلام)در حالي كه روي شتر سرخ مويي نشسته بود و آن شتر مهاري از ليف داشت و آن حضرت دو جامه قطوانيه به بر كرده بود، از راه فراخ روحاء گذر كرد و پيوسته مي گفت: «لَبَّيْكَ يا كَرِيم لَبَّيْكَ».
يونس بن متي(عليه السلام) نيز از همين راه مي گذشت و مي گفت:
«لَبَّيْكَ، كَشّافَ الْكُرَبِ الْعِظامِ، لَبَّيْك»; آري، آري، اي بازگشاي سختي هاي بزرگ، آري، آري.
جناب عيسي بن مريم(عليه السلام) هم از همين جاده مي گذشت و مي گفت:
«لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ لَبَّيْك» ; آري، آري، بنده ات و فرزند كنيزت، آري، آري.
همچنين حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) از همين راه عبور كرد و در آن حال رو به درگاه الهي گفت:
«لَبَّيْكَ ذَا الْمَعارِجِ لَبَّيْك».
از چه رو گروهي يك حج، گروهي دو حج يا بيشتر به جا مي آورند و برخي اصلا حج نمي گزارند؟!
12 . عبدالله بن سنان، از حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده كه آن جناب گفت:
وقتي حقّ ـ عزّوجلّ ـ به ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) فرمان داد بيت الله را بسازند و آن ها خانه را ساختند. به ايشان امر كرد ركني را بالا ببرند و پس از آن، در ميان مردم ندا كنند: «آگاه باشيد و توجّه كنيد، «بيا حج»، «بيا حج».
گفتني است، اگر ندا مي داد: «بياييد به
|
صفحه 43 |
|
حج»، تنها كساني اجابت مي كردند كه در آن روز بودند، اما وقتي گفت: «بيا حج»، تمام مردم; چه انسان هاي مخلوق و چه آنان كه در اصلاب و پشت مردان بودند، لبيك گفتند و دعوت حق را اجابت كردند. پس آنان كه ده بار لبيك گفتند، ده بار به حج رفتند و كساني كه پنج بار لبيك گفتند، پنج مرتبه حج گزاردند و آنان كه لبيك بيشتري گفتند، به تعداد لبيكي كه گفتند، حج انجام دادند و كساني هم كه يك بار لبيك گفتند، يك حج انجام دادند و آنان كه اصلا لبيك نگفتند، براي انجام حج گام برنداشتند.
13 . غالب بن عثمان از يكي از صحابه و او از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده كه گفت: چون خداوند متعال به ابراهيم(عليه السلام)فرمان داد كه ميان مردم نداي حج سر دهد، بر بالاي مقام رفت و بر فراز آن ايستاد، و در آن حال روبه روي كوه ابو قبيس قرار گرفت. پس در ميان مردم به حج ندا داد و به گوش همه آنان كه تا برپاييِ قيامت، در صلب مردان و رحم زنان هستند، رسانيد.
14 . علي بن سالم ، از حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده كه آن حضرت فرمودند: اگر براي كسي، در شبي كه تمام امور خلايق مقدّر مي شود و آن شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان است، حج نوشته نشود، در آن سال به حج نخواهد رفت; چه آن كه در شب مزبور، سفر تمام حاجيانِ آن سال نوشته مي شود و همچنين روزي ها و عمرها و وقايع و اتّفاقاتي كه در آن سال رخ خواهد داد، مقدّر مي گردد.
راوي گويد: به آن حضرت عرض كردم: پس، كسي كه در شب قدر نامش در صف حاجيان نوشته نشود، استطاعت رفتن به حج را ندارد؟ فرمود: خير. عرض كردم: چرا چنين است؟ فرمود: من با شما خصومت و مجادله نمي كنم، واقعيت امر اينگونه است.
چرا محدوده حرم، همان مقدار كنوني است و بيشتر يا كمتر نيست؟
15 . احمد بن محمّد بن ابي نصر بزنطي گويد : از امام رضا(عليه السلام) در باره حرم و محدوده آن پرسيدم و اين كه چرا در برخي مناطق محدوده حرم به خانه خدا نزديك و در برخي مناطق دور است؟ حضرت فرمود: وقتي خداوند آدم(عليه السلام) را از بهشت فرود آورد، او بر كوه ابو قبيس هبوط كرد. در اين هنگام، آدم احساس وحشت كرد و احساس كرد آن چه را كه در بهشت مي شنيد ديگر نمي شنود، از اين رو به پروردگار شكايت كرد. خداوند ياقوت سرخي را فرود آورده، در محلّ كعبه قرار داد. آدم بر گِرد آن
|
صفحه 44 |
|
طواف مي كرد و نور آن تا محدوده كنوني حرم مي رسيد. حدّ و حريم آن نشانه گذاري شد و خداوند آن را حرم قرار داد.
16 . محمّد بن اسحاق ، از حضرت صادق(عليه السلام) ، از پدران گرامي اش(عليهم السلام) نقل كرده كه فرمودند:
خداوند متعال به جبرئيل وحي كرد: من خداوند بخشنده و مهربانم. به آدم و حوّا ترحّم كردم; زيرا بسيار شكوه و شكايت كردند، از اين رو، خيمه و چادري از چادرهاي بهشتي برايشان فرستادم، به خاطر گريه و وحشت و تنهايي شان، مورد رحم و مهرباني خويش قرارشان دادم. پس خيمه را بر ترعه،(1) كه ميان كوه هاي مكّه است، سر پا كردم.
باري، جبرئيل خيمه را، كه به مقدار حج بيت بود، جاي آن نصب كرد و آدم را از صفا و حوّا را از مروه آورد و هر دو را در خيمه جمع كرد.
حضرت افزودند: ستون خيمه، شاخه اي از ياقوت سرخ بود كه نور و شعاعش كوه هاي مكه و اطراف آن را روشن كرده بود. اين نور امتداد داشت و نهايت بُرد و تابش آن، حدود حرم كنوني است; لذا حق تبارك و تعالي منتهي اليه اين نور را از اطراف حرم براي خيمه عمود منظور كرد و سرّ حرم قرار دادن براي خيمه و عمود، آن بود كه اين دو از بهشت محسوب شده، لاجرم احترامشان لازم بود; از اين رو، حق تعالي اجر و ثواب حسنات را مضاعف و مؤاخذه و عقوبت بدي ها را نيز دو چندان قرار داد.
امام(عليه السلام) ادامه دادند: و طناب و ريسمان هاي خيمه، از اطراف كشيده شد و منتهاي آن ها كه ميخ هاي چادر را آن جا مي كوبند، اطراف و حريم مسجدالحرام به حساب آمد.
ميخ هاي خيمه، سنگ هايي از طلاي ناب بهشتي و طناب هاي آن از موهاي بافته شده سرخ رنگ بود.
خداوند متعال به جبرئيل(عليه السلام) وحي كرد: هفتاد هزار فرشته بر زمين فرود آورده تا خيمه را از دستياران ابليس محافظت كنند و در ضمن با آدم مأنوس شوند، به منظور تعظيم بيت و خيمه، پيرامون آن طواف كنند.
حضرت فرمودند: جبرئيل فرشتگان را پايين آورد و آن ها در آستانه خيمه، به حفاظت و جلوگيري از گزند دستياران شياطين پرداختند. اطراف ستون هاي بيت و خيمه، هر روز و شب طواف مي كردند; همان گونه كه در آسمان، پيرامون بيت المعمور مي گرديدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ترعه، جايگاه بيت و ستون هاي آن است كه فرشتگان پيش از آدم آن را بالا بردند.
|
صفحه 45 |
|
اركان و ستون هاي بيت الحرام در زمين، به موازي و محاذي بيت المعمور بنا شده كه در آسمان است. باري، حق تعالي به جبرئيل(عليه السلام) وحي كرد: به زمين، نزد آدم و حوّا برو و آن ها را از جاي ستون هايي كه بعداً براي بيت من نصب مي شود دور كن و ستون هاي خانه اي را براي فرشتگان و آفريدگانم، از فرزندان آدم، بالا ببر.
خداوند متعال به جبرئيل(عليه السلام) وحي كرد: هفتاد هزار فرشته بر زمين فرود آورده تا خيمه را از دستياران ابليس محافظت كنند و در ضمن با آدم مأنوس شوند، به منظور تعظيم بيت و خيمه، پيرامون آن طواف كنند.
جبرئيل نزد آدم و حوّا آمد و آنان را از خيمه بيرون كرد و از ترعه و پايه هاي بيت، كنار برد و خيمه را از جاي پايه ها دورتر سرپا كرد و سپس آدم را بر كوه صفا و حوّا را بر مروه نهاد.
آدم(عليه السلام) فرمود: اي جبرئيل، آيا به جهت غضب پروردگار ـ جلّ ذكره ـ ما را نقل مكان داده، ميانمان جدايي انداختي يا تقدير الهي بر ما چنين اقتضا كرد؟ جبرئيل پاسخ داد: غضب پروردگار متوجّه شما نشد، ولي در عين حال، از فعل خدا نبايد پرسيد. اي آدم، هفتاد هزار فرشته را كه حق تعالي به زمين فرستاده تا با تو انس بگيرند و پيرامون اركان و عمودهاي خيمه طواف كنند، از خداي ـ عزّوجلّ ـ درخواست كرده اند كه براي ايشان به جاي خيمه، اطراف مكان آن، خانه اي مبارك و ميمون، به محاذات بيت المعمور بنا كند تا ايشان بر گرد آن طواف كنند; همان گونه كه در آسمان، بر گرد بيت المعمور طواف مي كنند. پس حق تعالي به من وحي فرستاد تا تو را دور سازم و خيمه را بالا ببرم.
آدم(عليه السلام) پس از شنيدن اين كلام، گفت: ما به تقدير خداوند راضي هستيم و به امرش كه درباره ما نافذ و مؤثّر است، خشنوديم.
پس جبرئيل پايه هاي خانه را با سنگي از صفا و سنگي از مروه و سنگي از طور سينا و سنگي از كوه «السّلام»، كه پشت كوفه است، ساخت و بالا برد، بعد حق تعالي به جبرئيل(عليه السلام)وحي كرد كه بيت را بساز و تمام كن. جبرئيل به فرمان خدا، با بال خود چهار سنگ را از جاهاي چهارگانه كند و در همان جاهايي كه حق تعالي به او امر كرده بود، در اركان بيت، روي پايه هايي كه حضرت جبّار ـ جل جلاله ـ تقدير و معين كرده بود، قرار داد و نشانه هاي آن ها را نيز نصب كرد.
|
صفحه 46 |
|
سپس به جبرئيل وحي كرد: بيت را از سنگ كوه ابوقبيس بسازد و براي آن دو در تعبيه كند; دري در شرق و دري در غرب.
امام(عليه السلام) فرمود: بدين ترتيب جبرئيل(عليه السلام)بنا و ساخت خانه را به پايان برد و آنگاه كه فراغت يافت، فرشتگان پيرامون آن به طواف پرداختند و چون آدم و حوّا طواف فرشتگان را ديدند، آنان نيز حركت كرده، هفت شوط طواف نمودند. سپس از طواف بيرون آمده، رفتند تا طعام تناول كنند.
علت ماندگاري اثر دو پاي ابراهيم(عليه السلام)در مقام و سبب انتقال مقام از محل خود به جاي كنوني
17 . عمار بن موسي يا سليمان بن خالد از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود : چون خداوند به حضرت ابراهيم وحي كرد كه مردم را به حج ندا دهد، سنگي را كه اثر گام هايش در آن است (مقام) رو به رو و چسبيده به كعبه; در همان جاي كنون قرار داد. سپس بر روي آن ايستاد و فرمان خدا را با رساترين فرياد، ندا داد. چون آن سخن را گفت، سنگ تاب نياورد و پاهاي ابراهيم(عليه السلام) در آن فرو رفت. پس ابراهيم، پاهايش را از سنگ بركند. چون مردم افزون شدند و به شرّ و بلا گرويدند، بر آن ازدحام آوردند و تصميم گرفتند در جاي امروزيِ آن قرار دهند تا مطاف براي طواف كنندگان خالي شود. چون خداوند، حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) را برانگيخت، به همان جايگاهي كه ابراهيم قرار داده بود، بازگرداند و همانجا بود تا آن كه رسول الله(صلي الله عليه وآله) از دنيا رفت و زمان ابوبكر و اوايل حكومت عمر نيز همانجا بود. سپس عمر گفت: مردم برگِرد مقام در فشارند، كدام يك از شما جايگاهش را در جاهليّت مي دانيد؟ مردي گفت: من آن را اندازه گرفته ام. پرسيد: اندازه پيش تو است؟ گفت: آري. گفت: آن را بياور و آن مرد آورد. پس عمر فرمان داد كه مقام را به جايي برگرداندند كه اكنون هست.
فلسفه استلام و لمس حجرالأسود، ركن يماني و ركن مستجار
18 . عبيدالله علي حلبي ، از حضرت صادق(عليه السلام) ، حلبي نقل مي كند كه گفت: از امام(عليه السلام) پرسيدم: چرا حجرالأسود را لمس مي كنند؟
فرمود: زيرا تجديد عهد كردن بندگان با خدا، در همين لمس است. در حديث ديگر نيز آمده است كه امام(عليه السلام) در پاسخ اين پرسش فرمود: براي اين كه وقتي حق تعالي از بندگان ميثاق مي گرفت، به حَجَر فرمان داد و حجر ميثاق هاي بندگان را در خود فرو
|
صفحه 47 |
|
برد. پس، هركس پيمانِ دوستي را حفظ كرد، حَجَر برايش شهادت مي دهد كه او پيمان و عهدش را نشكسته و به آن وفادار بوده است.
19 . محمّد بن سنان گويد : حضرت ابو الحسن عليّ بن موسي الرضا(عليهما السلام) در پاسخ پرسش هاي من، در باره علّت استلام حَجَر فرمود: وقتي خداوند متعال از بندگان پيمان گرفت، به حجرالأسود فرمان داد تا پيمان بگيرد (و آن را فرو برد). از اين رو، گفته مي شود: امانت من است كه ادا كردم و پيمان من است كه وفا كردم تا براي من گواهي دهي كه وفا كردم.
20 . محمّد بن مسلم ، از امام صادق(عليه السلام) نقل كند كه فرمود: رسول الله(صلي الله عليه وآله)فرمود: پيرامون بيت الله طواف كنيد و ركن را استلام نماييد; زيرا ركن (حجرالأسود) بركت خدا است در زمين. خلق خدا با آن مصافحه مي كنند; مانند مصافحه بنده با مرد و ركن (حجرالأسود) درباره هركسي كه او را استلام كند شهادت مي دهد كه وي به عهدش وفا كرده است.
21 . يونس از كسي ياد كرده كه او گفته است، از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم: به چه جهت كسي ملتزم به حَجَر و متوسّل به آن مي شود و براي چه چيزي ملتزم مي شود و چه چيزي را در التزامش ذكر مي كند؟
حضرت فرمود: در كنار حَجَر نهري از بهشت جاري است كه در هر پنج شنبه اعمال بندگان را در آن مي اندازند.
22 . ابو بصير و زراره و محمّد بن مسلم، از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده اند كه: خداوند تبارك و تعالي حجرالأسود را آفريد، آنگاه از بندگان پيمان و ميثاق گرفت، بعد به حجرالأسود فرمود: اين ميثاق و پيمان را فرو ببر و اهل ايمان ميثاق و عهدشان را نزد حجرالأسود تجديد مي كنند.
23 . عبدالله بن سنان مي گويد : در طواف بوديم كه مردي از آل عمر از نزديك ما گذشت و مردي ديگر دستش را گرفته بود، پس وي حجر را استلام كرد. مرد عمري بر سر مردي كه دستش را گرفته بود فرياد زد و با او درشتي گفت: حجّ تو باطل است. چيزي را كه تو استلام مي كني سنگ است، نه سودي به حال تو دارد و نه ضرري.
عبدالله بن سنان مي افزايد: خدمت امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: فدايت شوم! آيا كلام مرد عمري را شنيديد و ديديد كه او به استلام كننده چه گفت؟
حضرت پرسيد: چه گفت؟
گفتم: به وي گفت: اي بنده خدا، حجّ تو باطل است! سپس اضافه كرد: اين چيزي
|
صفحه 48 |
|
كه تو استلام مي كني سنگ است نه ضرري داشته و نه نفعي.
امام صادق(عليه السلام) فرمود: دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت. در روز قيامت، حجرالأسود زباني تيز و گويا دارد و با آن، به وفاداري كساني كه او را استلام نموده و بدين وسيله به عهد خود وفا كرده اند، شهادت مي دهد.
حضرت آنگاه فرمود: وقتي حق تعالي آسمان ها و زمين را آفريد، دو دريا ايجاد كرد; يكي شيرين و ديگري تلخ. تربت آدم(عليه السلام) را از درياي شيرين آفريد، سپس از درياي تلخ بر آن پاشيد. بعد آدم را از آن آفريد. آنگاه آن را همچون پوست ماليد، سپس رهايش كرد و وقتي خواست در آن روح بدمد، او را به صورت شبح و تمثالي سرپا نگهداشت، بعد مشتي از كتف راستش برداشت، بلافاصله اجزاي ريزي چون مورچه از آن خارج شدند. و ادامه داد: اين ها اهل بهشت اند و مشتي هم از كتف چپش برداشت و فرمود: اينها اهل جهنّم اند.
حق تعالي پس از آن، اصحاب يمين (ذرّاتي كه از كتف راست بيرون آمده بودند) و اصحاب يسار (ذرّاتي كه از كتف چپ خارج شده بودند) را به سخن گفتن واداشت. اصحاب يسار گفتند: پروردگارا! چرا آتش را براي ما آفريدي و حق را براي ما روشن نكردي، به سوي ما رسولي مبعوث ننمودي؟ خداي تعالي خطاب به آنان مي فرمايد: به خاطر آن كه مي دانم شما به طرف جهنم مي رويد. اگرچه بعد از فرستادن پيامبر و روشن نمودن واقع و حقيقت باشد و من شما را به زودي مي آزمايم. پس حق تعالي به آتش فرمان داد. آتش گرم و افروخته شد. سپس به آن ها فرمود: همگي داخل آتش شويد كه آن را براي شما سرد و سالم مي كنم.
آنان گفتند: پروردگارا! ما از تو پرسيديم چرا براي ما آتش آفريدي و مقصودمان از اين پرسش فرار و گريز از آن بود، حال بر ما امر مي كني كه در آتش داخل شويم؟! اگر به اصحاب يمين نيز اين فرمان را بدهي داخل آن نمي شوند. خداوند به آتش فرمان داد گرم و افروخته شود. پس از آن، به اصحاب يمين فرمود داخل آتش گداخته شوند و آتش بر ايشان سرد و سالم مي شود. بعد، به تمام آن ها فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ اصحاب يمين، از روي ميل گفتند: چرا. و اصحاب يسار نيز از روي كراهت گفتند: چرا. پس باري تعالي از همه آنان پيمان گرفت و ايشان را بر خودشان شاهد قرار داد.
|
صفحه 49 |
|
بعد امام(عليه السلام) فرمود: حجرالأسود در آن هنگام در بهشت بود. پس خداوند بيرونش آورد و آن، ميثاق و پيمان خلايق را در خود فرو برد. به همين معنا اشاره دارد فرموده حق تعالي: } وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ{ ; «تمام موجودات در آسمان و زمين; خواه و ناخواه، مطيع او بوده و برگشتشان به سوي او است.».
زماني كه حضرت آدم(عليه السلام) در بهشت ساكن شد و مرتكب لغزش گرديد، پروردگار عالم، حجر را از بهشت فرو فرستاد و آن را در ركني از اركان بيت خود قرار داد و جناب آدم(عليه السلام) را از بهشت به زمين، روي كوه صفا هبوط داد. آدم براي مدّتي آنجا درنگ نمود، سپس حجر را در بيت ديد و آن را شناخت و به ياد ميثاق و عهدش افتاد; ازاين رو; به سرعت خود را به حجر رسانيد و خويش را روي آن افكند و مدّت چهل بامداد گريست و از خطايش توبه كرد و از اين كه عهد را نقض كرده اظهار پشيماني نمود.
سپس امام(عليه السلام) فرمودند: و به همين جهت دستور يافته ايد وقتي حَجَر را استلام كرديد، بگوييد: «أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيامَةِ».
24 . عبدالله بن ابي يعفور ، از حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده كه آن حضرت فرمود:
ارواح، لشگرهايي هستند آراسته و منظّم، در صفوف متعدّد. پس آن دسته از ارواح كه در عالمِ ميثاق، با هم آشنا و هم صف بودند، در اينجا و عالم دنيا با يكديگر الفت و انس دارند و آن دسته كه در عالمِ ميثاق، ميانشان تفرقه و تناكر بود، در اين عالم نيز ميانشان اختلاف و مخاصمه مي باشد و ميثاق و عهد در اين حجر نهفته است.
حضرت آنگاه فرمودند: به خدا سوگند حَجَر دو چشم و دو گوش و يك دهان و يك زبان تيز و گويا دارد. اين سنگ در ابتدا سفيدتر از شير بود، ليكن به واسطه استلام مجرمان، گناهكاران و منافقان رفته رفته تيره شد تا به اين وضعي كه مي بينيد درآمد.
25 . علي بن حسان واسطي، از عمويش عبدالرحمان بن كثير الهاشمي، از حضرت صادق(عليه السلام) ، نقل كردند كه حضرت فرمود:
عمر بن خطّاب بر حجرالأسود عبور كرد و گفت: اي سنگ، به خدا سوگند مي دانيم كه تو سنگ هستي، نه نفع و نه
|
صفحه 50 |
|
ضرري داري، ولي ديده ايم كه رسول الله(صلي الله عليه وآله)تو را دوست دارد، از اين رو، ما نيز تو را دوست مي داريم.
امير مؤمنان(عليه السلام) خطاب به وي فرمود: اي پسر خطّاب، چگونه چنين سخن مي گويي؟! به خدا سوگند حتمي است كه حق تعالي در روز قيامت اين سنگ را برانگيزد، در حالي كه يك زبان و دو لب دارد. پس شهادت مي دهد در حق كساني كه با او وفادار بوده اند، اين سنگ بركت خدا در زمين است. مخلوقات الهي با او بيعت مي كنند.
عمر گفت: خداوند ما را در شهري كه در آن عليّ بن ابي طالب نباشد باقي ندارد.
26 . ابان بن تغلب گويد، حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: آيا مي داني براي چه مردم حجرالأسود را مي بوسند؟ گفتم: خير. فرمودند: آدم(عليه السلام) از وحشت در زمين به خدا شكايت كرد. جبرئيل نازل شد و ياقوتي از بهشت آورد كه هر گاه آدم در بهشت به آن عبور مي كرد، با پايش به آن ميزد. وقتي آن را در زمين ديد شناخت، بي درنگ آن را بوسيد و از آن جا است كه مردم نيز حجر را مي بوسند; چه آن كه حجر همان ياقوت است.
27 . ابن عبّاس گويد : پيامبر(صلي الله عليه وآله)طواف مي كرد، عايشه نيز در كنارش بود، وقتي ركن را استلام كردند و به حَجَر رسيدند، به عائشه گفت:
اگر ارجاس و آلودگي هاي جاهليّت بر اين سنگ منتقل نشده بود، انسان به واسطه آن، از هر بيماري شفا مي يافت و نيز به همان هيأتي كه خداوند روز اوّل آن را به زمين فرستاد، ديده مي شد. اين سنگ در اصل ياقوت سفيد بود كه از ياقوت هاي بهشتي به حساب مي آمد ولي حق تعالي حسن آن را به واسطه معصيت عاصيان تغيير داد و آن را از سردمداران و ظلمه مستور ساخت; زيرا براي ستمكاران شايسته نيست به چيزي كه پيدايشش از بهشت بوده بنگرند; چه آن كه هركس به چيزي كه مبدأ و آغازش از بهشت بوده نگاه كند، بهشت بر او واجب مي شود.
سپس فرمود: ركن بركت خداي تعالي در زمين بوده و حق ـ جلّت عظمته ـ آن را در روز قيامت مبعوث كرد، در حالي كه زبان و دو لب و دو چشم دارد و در آن روز آن را به نطق و سخن درآورد و آن با زباني گويا براي كسي كه استلامش نموده، شهادت مي دهد.
امروز استلام حجر بيعت است در حق كساني كه بيعت با رسول الله(صلي الله عليه وآله) را
|
صفحه 51 |
|
درك نكرده اند.
وهب يماني مي گويد: ركن و مقام، هر دو، دو ياقوت از ياقوت هاي بهشتي هستند كه به اين دنيا آورده و بر روي كوه صفا نهاده شدند. پس نور آن ها ميان مشرق و مغرب را براي اهل زمين روشن كرد; همان طوري كه در شب تار، چراغ فروزان، ظلمت را به روشنايي مبدّل مي سازد.
به واسطه آن ها (ركن و مقام)، هر اضطراب و نگراني برطرف مي شد و انس و الفت حاصل مي گشت. خداوند اين دو را مبعوث كرد، در حالي كه از نظر عظمت و بزرگي، همچون كوه ابوقبيس بوده و براي هر كسي كه آن ها را استلام كرده و بدين وسيله تجديد عهد نموده و شهادت به وفاداري مي دهند، بعداً نور و درخشندگي از آن ها رفع گرديد و حسنشان تغيير داده شد و به وضعي كه الآن هست در آمدند.
چرا حَجَر از سفيدي رو به سياهي نهاد و دليل بهبود نيافتن بيمار به سبب مسّ نمودن حجر در اين زمان
28 . حريز بن عبدالله ، از حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: حجرالأسود پيشتر از شير سفيدتر بود. اگر ارجاس و آلودگي هاي جاهليّت آن را مسّ نمي كرد، هيچ صاحب مرضي آن را استلام نمي كرد مگر آن كه از مرضش بهبودي مي يافت.
29 . عبدالله بن ابي يعفور، از حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده كه: راوي در حضور حضرتش نام حجرالأسود را بر زبان آورد، حضرت فرمود:
توجه داشته باش، حجر دو چشم و يك بيني و يك زبان دارد، قبلا از شير سفيدتر بود و نيز مقام هم، همين منزلت و موقعيّت را داشت.
چرا از ميان اركان چهارگانه، تنها حَجَر و ركن يماني را استلام مي كنند و چرا مقام ابراهيم(عليه السلام)در چپ عرش واقع است؟
30 . يزيد بن معاويه عجلي گويد: محضر امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: چرا مردم، حجر و ركن يماني را استلام كرده ولي دو ركن ديگر را استلام نمي كنند؟
اگر ارجاس و آلودگي هاي جاهليّت بر اين سنگ (حجر الأسود) منتقل نشده بود، انسان به واسطه آن، از هر بيماري شفا مي يافت و نيز به همان هيأتي كه خداوند روز اوّل آن را به زمين فرستاد، ديده مي شد..
|
صفحه 52 |
|
حضرت فرمود: عباد بن صهيب بصري نيز از من همين سؤال را كرد و من به او گفتم: به خاطر آن كه رسول الله(صلي الله عليه وآله) تنها اين دو را استلام كردند و آن دو ركن ديگر را مسّ نكردند. بر مردم لازم است آنچه را كه رسول الله(صلي الله عليه وآله) انجام دادند، انجام دهند و به زودي به تو خبر خواهم داد غير آنچه را كه به ديگر بندگان خبر دادم و آن اين است كه:
حجرالأسود و ركن يماني در طرف راست عرش هستند و حق تبارك و تعالي امر كرد آنچه را كه در طرف راست عرش است استلام كنيم.
بريد مي گويد پرسيدم: چگونه شد كه مقام ابراهيم درسمت چپ عرش قرار گرفت؟
حضرت فرمود: به خاطر آن كه براي حضرت ابراهيم(عليه السلام) در قيامت مقامي است و حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) نيز در قيامت مقامي دارند، مقام پيامبر اسلام در طرف راست عرش و مقام ابراهيم در جانب چپ واقع است; از اين رو، مقام ابراهيم در قيامت، در جاي خودش كه چپ عرش باشد، قرار دارد و روي عرش پروردگار به سوي ما است نه پشت آن.(1)
31 . معاوية بن عمّار از حضرت صادق(عليه السلام) نقل مي كند كه آن حضرت فرمودند: در طواف بودم كه شخصي پرسيد: چرا مردم اين دو ركن «حجر» و «يماني» را مسح مي كنند ليكن آن دو ركن ديگر را مسح نمي كنند؟ در پاسخ وي گفتم: زيرا پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) اين دو را مسح كرد نه آن دو را و ما نبايد متعرّض كاري شويم كه رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) متعرّضش نشدند.
32 . جعفر بن محمّد كوفي از مردي از اصحاب، به اسنادش از امام صادق(عليه السلام)نقل كرده كه آن حضرت فرمود : رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ، هنگام طواف، وقتي به ركن غربي رسيد، ركن به پيامبر گفت: اي فرستاده خدا، آيا من ركني از اركان بيت پروردگارت نيستم؟ چرا مرا استلام و مسّ نمي كنند؟
پيامبر(صلي الله عليه وآله) نزديكش رفت و فرمود: آرام بگير، سلام بر تو باد، مهجور و كنار گذارده نشده اي.
پي نوشت ها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علامه محمدتقي مجلسي در اين مورد سخني دارد كه خلاصه اش چنين است : شايسته است اينگونه تصوّر شود كه خانه خدا مساوي و موازي عرش است در دنيا و قيامت ، و اين كه خانه به منزله مردي است كه يك طرف صورتش به طرف مردم و طرف ديگرش به طرف در است. هرگاه به خانه رو كند، مقام طرف راست او و حَجَر طرف چپش قرار مي گيرد، ليكن حجر طرف راست خانه و مقام ابراهيم(عليه السلام) طرف چپ آن است و همچنين است عرش در حال حاضر و در قيامت، و حجر به منزله مقام پيامبر ما(صلي الله عليه وآله) ، و ركن يماني به منزله مقام ائمه معصومين(عليهم السلام) مي باشد و همانطور كه مقام نبي و ائمه(عليهم السلام) در دنيا، در طرف راست خانه خدا و موازي طرف راست عرش است، در آخرت نيز چنين است، چون عرش روبه روي ماست، نه پشت سر; زيرا اگر پشت سر بود، مقام ابراهيم طرف راست قرار مي گرفت، و مقام پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) طرف چپ. اين تفسير خبر به حسب ظاهر است.
و ممكن است اشاره به بلندي مرتبه پيامبر ما و عظمت مقام وي باشد و همچنين برتري وي نسبت به حضرت ابراهيم، كه او بعد از پيامبر اسلام و ائمه(عليهم السلام) افضل و برتر انبياست.
|
صفحه 53 |
|