متن کامل
معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش ابعاد حج در قرآن محمد حسین شعبانی 1 پیشگفتار به راستی حج، این مراسم با شکوه چیست که عظمت آن امام مجتبی(علیه السلام) را دست کم بیست بار پیاده از مدینه به مکه کشاند( 1 ) و هیبت لبیک آن، امام صادق و اما
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
ابعاد حج در قرآن
محمد حسين شعباني
به راستي حج، اين مراسم با شكوه چيست كه عظمت آن امام مجتبي(عليه السلام) را دست كم بيست بار پياده از مدينه به مكه كشاند( 1 ) و هيبت لبيك آن، امام صادق و امام سجاد(عليهما السلام)را لرزاند( 2 ) و هر ساله به هنگام فرا رسيدن موسم اين فريضه الهي، جنب و جوش عجيبي ميان مسلمانان جهان به وجود آورده و ميليون ها مسلمان مشتاق را از گوشه و كنار جهان با سختي ها و مشكلات، به سوي خانه خدا فرا مي خواند؟!
با نگاه اجمالي به آنچه كه در قرآن و روايات آمده، مي توان ادعا كرد كه: حج، عصاره اسلام و معادل شريعت است; چنانكه پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) در بيان علل فرايض الهي، حج را معادل همه دين و شريعت شمرده است; «والخامسه الحجّ وهي الشريعه».( 3 )حج، نمونه و نماد كوچكي است از اسلام بزرگ. گويي خداوند متعال اراده كرده است كه اسلام را در همه ابعادش، در يك عبادت جاي دهد تا حاجي تمام اسلام را يكباره تجربه كند; چه اين كه حج مشتمل است بر توحيد، معاد، نبوت، امامت، اخلاق و معنويت، عبادت بدني و مالي، تعاون و ايثار، تعامل، وحدت، سياست، اقتصاد و...
حج سيري معنوي است و نمايشگر بندگي محض خدا و جستجوي عاشقانه معبود،
كه حاجي از همان آغاز، وقتي به نيت حج از خانه و كاشانه اش خارج مي شود و تا ميقات و احرام و طواف و سعي و عرفات و مشعر و منا، همه جا خدا را مي جويد و از سوي ديگر تمريني است براي خودسازي و تزكيه نفس و زدودن هرچه كه موجب خودآرايي است و يادآور عرصه قيامت و صحنه محشر است.
ـ از نگاهي ديگر، در حج، بازسازي پايگاه توحيد به دست ابو الأنبيا; حضرت ابراهيم خليل است كه در اين راستا، بت شكني ها، فداكاري ها، ايثارگري ها، هجرت ها و... جلوه گر مي شود.
ـ از زاويه ديگر، بازنگري تاريخ نوراني انبيا و اولياي الهي; از آدم تا ابراهيم و از خاتم انبيا و تا خاتم اوصيا(عليهم السلام) است كه به انسان ها مي آموزد در راه دين و مكتب، بايد از ديار، مال و فرزند و علقه هاي زندگي بريد و همه دعوت هاي گوناگون را نشنيده گرفت و فقط به مبدأ لايزال الهي پاسخ مثبت داد.
ـ و نيز حج رزمايش سياسي ـ اجتماعي و بسيجي توحيدي بر ضدّ همه نوع شرك و كفر است و با داشتن اين بار سياسي، مي تواند هر سال تحوّلي بنيادين در اوضاع سياسي جهان اسلام به وجود آورد.
ـ حج، رويه اي اقتصادي است كه رشد اقتصادي كشورهاي اسلامي در گرو تبادل فرآورده هاي صنعتي و دست آوردهاي علمي و بازار بين الملل اسلامي در ايام حج مي باشد.
و نمايشي است از وحدت و اخوت جهاني مسلمانان، كه در پرتو آن، مي توان انواع مشكلات و مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي را بررسي و چاره جويي كرد و عزّت و عظمت و شكوه اسلام و مسلمين را در سطح جهان به نمايش گذاشت كه در اين صورت، رعب و وحشتي در ميان حكومت هاي استكباري و وابسته ايجاد مي گردد و سلاح هاي زنگ زده تفرقه خنثي خواهد شد و به حق اين اجتماع منسجم و عظيم را هيچ قدرتي، جز قدرت لايزال الهي، نمي تواند فراهم آورد.
و بالاخره موسم حج فرصتي بسيار مناسب براي نشر فرهنگ اصيل اسلامي در ميان مسلمانان جهان است كه در آن، ايمان حاجي از ناخالصي ها پاك( 4 ) مي شود و حج گزار به فرهنگ ناب محمدي دست مي يابد و با آثار ابراهيم خليل و پيامبر گرامي اسلام آشنا( 5 ) و در نتيجه هرگونه فرهنگ استعماري از جوامع مسلمين زدوده مي شود.
اگرچه در عصر حاضر، به شكل ظاهريِ حج اكتفا مي گردد و اين آثار عظيم و منافع وسيع، نصيب مسلمين نمي شود، اما اين به خاطر عدم توانمندي اين كنگره عظيم نيست، بلكه ناشي از توطئه دشمنان اسلام و غفلت و تفرقه مسلمانان است.
بررسي و پژوهش در تاريخ، ثابت مي كند كه اين فريضه الهي همواره از سوي سران شرك و كفر و حاكماني كه بقاي خود را در زانو زدن برابر قدرت هاي استكباري مي دانند يا قدرت حاصله از وحدت مسلمانان را در جهت منافع خود نمي دانند، سعي در بي محتوا كردن اين مراسم باشكوه و وحدت آفرين و دشمن شكن داشته و دارند كه بدترين و شيطاني ترين راه براي تحقّق اين هدف شوم، بي محتوا كردن حج و اكتفا نمودن به شكل ظاهري آن است.
البته اين نخستين بار نيست كه حج دچار تحريف و قلب ماهيت شده، بلكه همواره، همه كساني كه به گونه اي منافعشان با انجام مراسم صحيح حج به خطر مي افتد، سعي داشته اند كه به گونه اي آن را تحريف نمايند و حضرت ابراهيم خليل يكي از پيامبراني است كه مأموريت يافت كعبه و حج را از هرگونه انحراف، پاكسازي و به معناي حقيقي آن برگرداند.( 6 )
اما چيزي نگذشت كه اين مركز توحيد تبديل به بت خانه شد و اعمال حج دچار انحرافي ترين بدعت ها و تحريف ها گرديد و پايگاه توحيد مبدّل به بت و بت پرستي و عبادت مردم در پاكترين مركز به صورت صوت و صفير( 7 ) درآمد; به گونه اي كه هر گروهي به بتي تعلّق داشت و سر بر آستان آن خم مي كرد و هرگونه كه منافع آن ها اقتضا داشت، در مراسم و ماه هاي حج دخل و تصرف مي كردند تا اين كه پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) در فتح مكه، كعبه را از هرگونه مظاهر شرك و كفر پاكسازي و با حضور خود در حَجّة الوداع، آثار توحيدي حج را به نمايش عموم گذاشت و علاوه بر تعليم عملي مناسك حج و زدودن بدعت ها و انحراف ها از مراسم باشكوه حج، تمامي قدرت اسلام و عظمت مسلمين را به نمايش گذاشت و دشمنان
را در برابر اين عظمت و شكوه، به خضوع و عجز واداشت و به مسلمانان آموخت كه چگونه مي توان در برابر دشمنان اسلام، از نيروهاي پراكنده صف واحدي را تشكيل داد.
در چند قرن اخير هم پاي استعمار به كشورهاي اسلامي باز شد و كنگره عظيم حج را مانع بزرگ در سر راه منافع خود احساس كردند، با استفاده از تجربيات تحريف كنندگان پيشين، در صدد برآمدند كه حج را در ظاهر حفظ و از درون تهي و بي محتوا سازند و لذا آن را در قالب عملي فردي و عبادي و بدور از هرگونه فوايد جمعي و اجتماعي مطرح كردند كه متأسفانه با همراهي گروهي از علماي وابسته و درباري، اين اهداف شوم به ثمر رسيد و دگر بار حج دچار تحريف گرديد.
با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، آهنگ حركت، به سوي حج واقعي به وسيله احياگر حج ابراهيمي، حضرت امام خميني(قدس سره) نواخته شد و در پيامي به حجاج بيت الحرام فرمودند:
«بزرگترين درد جوامع اسلامي اين است كه هنوز فلسفه واقعي بسياري از احكام الهي را درك نكرده اند و حج با آن همه راز و عظمتي كه دارد هنوز به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بي حاصل و بي ثمر باقي مانده است. يكي از وظايف بزرگ مسلمانان پي بردن به اين واقعيت است كه حج چيست و چرا براي هميشه بايد بخشي از امكانات مادي و معنوي خود را براي برپايي آن صرف كنند. چيزي كه تا به حال از ناحيه ناآگاهان و يا تحليل گران مغرض و يا جيره خواران، به عنوان فلسفه حج ترسيم شده است، اين است كه حج يك عبادت دسته جمعي و يك سفر زيارتي ـ سياحتي است.
به حج چه، كه چگونه بايد زيست
و چطور بايد مبارزه كرد و با چه كيفيت در مقابل جهان سرمايه داري و كمونيسم ايستاد!
به حج چه، كه حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمين بايد ستاند!
به حج چه، كه بايد براي فشارهاي روحي و جسميِ مسلمانان چاره انديشي نمود!
به حج چه، كه مسلمانان بايد به عنوان يك نيروي بزرگ و قدرت سوم جهان، خودنمايي كنند!
به حج چه، كه مسلمانان را عليه حكومت هاي وابسته بشوراند، بلكه حج همان سفر تفريحي براي ديدار قبله و مدينه است و بس! حال آن كه حج براي نزديك شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است و حج تنها حركات و عمل و لفظ ها نيست و با كلام و لفظ و حركت خشك، انسان به خدا نمي رسد. حج كانون معارف الهي است كه از آن محتواي سياست اسلام را در تمام زواياي زندگي بايد جستجو نمود...
ولي چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حج بسان قرآن مهجور گرديده است و به همان اندازه اي كه آن كتابِ زندگي و جمال، در حجاب هاي خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج فكري هاي ما دفن و پنهان گرديده است و زبان انس و هدايت و زندگي و فلسفه زندگي ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است، حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است.»( 8 )
روشن است تبيين ابعاد وسيع حج و ارائه تصوير واقعي از اين فريضه كم نظير الهي، بر عهده كساني است كه علاقه به تجديد شكوه و عظمت اسلام و مسلمين دارند تا بدينوسيله حج ابراهيمي ـ محمدي را از مهجوريت و مظلوميت و حجاب خودساخته
بيرون آورند و با ارائه تفسيرهاي صحيح و واقعي از فلسفه حج، همه يافته ها و تافته هاي خرافاتي علماي درباري و تحليل هاي مغرضانه استكباري را به دور بريزند تا همه مسلمانان از زلال حكمت و معرفت و آثار توحيدي آن، تا ابد سيراب گردند; چنانكه حضرت امام خميني(قدس سره) احياگر حج ابراهيمي در قرن حاضر فرمود:
«حج بسان قرآن است كه همه از آن بهره مند مي شوند ولي انديشمندان و غواصان و دردآشنايان امت اسلامي، اگر به درياي معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام
و سياست هاي اجتماعي آن نترسند، از صدف اين دريا گوهرهاي هدايت و رشد و حكمت و آزادگي را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت.»( 9 )
اين نوشتار كه با محوريت متقن ترين منبع اسلامي; يعني قرآن كريم تدوين شده، تلاش اندكي است در معرفي ابعاد معنوي و عرفاني، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي حج تا زائران خانه خدا با آشنايي بيشتر در اين كنگره عظيم حج شركت كنند و اين فرصت طلايي كم نظير را، با انجام مراسم تشريفاتي و بي ثمر، از دست ندهند; چه اين كه حضرت امام خميني(قدس سره) فرمود:
«بزرگترين درد جوامع اسلامي اين است كه هنوز فلسفه حج را درك نكرده اند.»
1 ـ بُعد معنوي و عرفاني حجعبادات كه به عنوان هدف آفرينش انسان( 10 ) تعيين شده، اسراري دارد كه اين اسرار غير از آداب و احكام ظاهري عبادات مي باشد. نوعاً عبادات و فرايض الهي با اختلاف درجات فراواني كه نسبت به هم دارند، براي تقويت بُعد روحاني و نفساني و در جهت سير و سلوك انسان وضع شده تا از عوالم جسماني به عوالم روحاني تكامل يابند و به مقام قرب الهي برسند. چنانكه مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، عارف بزرگ در اين زمينه فرموده است:
«مقصود اصلي از تشريع حج و ساير عبادات، تقويت بُعد روحاني انسان است و تكاليف و فرايض الهي از نظر خاصيت اثرگذاري در روح و جان انسان مختلف اند. بعضي اثر تطهير و تخليه را دارند كه ظلمت را از فضاي روح و جان بشر دور مي كند و بعضي ديگر موجب تحليه و تزيين جان و وسيله جلب نورانيت مي گردد. و دسته ديگر، جامع هر دو اثر (تخليه و تحليه) هستند و حج از اين دسته سوم است; زيرا حج يك معجون الهي است كه جميع امراض قلوب مثل بخل و استكبار و تنبلي و... را كه مانع نورانيت قلب ها هستند، علاج مي كند.»( 11 )
بنا بر اين، حج از ميان عبادات و فرايض الهي، دربر دارنده هر نوع آثار و اسراري است كه در عبادات ديگر وجود دارد; چنانكه مرحوم علامه طباطبايي در اين مورد مي نويسد:
«وقتي كه سرگذشت ابراهيم، آن چنان كه در قرآن بيان شده را، به دقت مطالعه كنيم مي يابيم كه اين جريان يك دوره كاملي از سير عبوديت و بندگي خدا و به اصطلاح يك سير و سلوك معنوي است كه بنده از موطن خود تا قرب الهي را مي پيمايد و با پشت سر انداختن زخارف دنيا و لذائذ و آرزوهاي مادي و جاه و مقام و خلاصي از وسوسه هاي شيطاني به مقام قرب الهي دست مي يابد. اين وقايع و اعمال و نسك حج گرچه به ظاهر از هم جدا هستند، اما مطالعه دقيق آن نشانگر دقايق آداب سير طلب و حضور مراسم حب و عشق و اخلاص و بالاخره بيرون آمدن از مقامات دانيه و پيوستن به مقامات عاليه است كه هرچه بيشتر درآن دقت شود حقايق تازه تر ونكات لطيف تر عايد انسان مي گردد.»( 12 )
از اين رو، خداوند متعال هم براي فراهم شدن اين سير بندگي و رسيدن به مقام قرب و حضور الهي و زيارت كعبه حقيقي، به حضرت ابراهيم خليل الله و اسماعيل ذبيح الله مأموريت داد كه حريم خانه اش را از هر چيزي كه مانع اين سير و سلوك معنوي است، پاكسازي كنند( 13 )تا زائران خانه اش تنها به او بينديشند و پيرامون او طواف كنند و از ظلمت رهايي يابند و بتوانند در خانه عشق ميهمان او شوند و آماده ملاقات با يگانه معبود عالم هستي گردند; چنانكه همين مأموريت با همين هدف، در سوره حج، به گونه اي روشن تر و دقيق تر بيان شده است:
به خاطر بياور زماني را كه محلّ خانه كعبه را براي ابراهيم آماده ساختيم و به ابراهيم گفتيم كه اين خانه را كانون توحيد كن و چيزي را شريك من قرار مده و خانه ام را براي طواف گزاران و قيام كنندگان و راكعان و به سجده افتادگان پاك گردان وَإِذْ بَوَّأْنا لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ .( 14 )
با توجه به تفسير بودن «أَنْ» براي تبوئه،( 15 ) به خوبي استفاده مي شود كه هدف از تبوئه ابراهيم در كنار خانه خدا، دو چيز است و جامع هر دو اين است كه اين مكان مقدس مركز عبادت خدا قرار گيرد و هيچ چيز ديگر شريك پروردگار قرار داده نشود; لذا براي تحقّق اين هدف مقدس، به ابراهيم خليل(عليه السلام) دو مأموريت داده شد:
1) ...أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً... 2) ...طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ... .
يعني اي ابراهيم، هدف از جاي گرفتن تو در اينجا سكني گزيدن نيست، بلكه نبايد هيچ گونه شريكي براي من قرار بدهي; چه شرك خفي و چه شرك جلي، چه اين كه نكره در سياق نهي مفيد عموم است. ...لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً... ; بلكه بايد ساحت قدس كعبه را از هرچه كه شائبه شرك مي رود، پاكسازي كني تا ديگران در اين مكان فقط مرا عبادت كنند و به هيچ چيز ديگر نينديشند. اين مطلب با عنايت به صدر آيه و تناسب كلمه و موضوع، كه تطهير كعبه براي امور عبادي; مانند طواف و عكوف و قيام و نماز است، به خوبي فهميده مي شود; همچنان كه استعمال ضمير متكلّم وحده ( «بي»، «بيتي») بيانگر اين است كه اين خانه، خانه خداست. پس بايد تنها خداوند مورد پرستش واقع شود.
مرحوم علامه طباطبايي در توضيح آيه مي نويسد: مراد از آماده ساختن كعبه براي ابراهيم اين است كه اين محل مرجع عبادت خدا قرار داده شود تا بندگان آنجا را خانه عبادت قرار دهند، نه اين كه ابراهيم آن مكان را محل سكني و زندگي خود قرار دهد; از اين رو، خانه را به خودش نسبت داد و فرمود: «بَيْتِي» تا اعلان كند كه اين خانه، كانون توحيد و مخصوص عبادت خداست و هيچ چيز نبايد شريك خداوند قرار داده شود و هدف ديگر اين بوده كه ابراهيم براي كساني كه قصد خانه خدا نموده اند، عبادتي را تشريع كند كه خالي از هرگونه شائبه شرك باشد.( 16 )
چيزي كه اين عبادت خالص را فاسد و از اختصاصي بودن خدا خارج مي كند و در نتيجه انسان را از بندگي و عبوديت منحرف مي سازد، همانا «شرك» است. شرك انواع و اقسامي دارد كه در قرآن، ظلم عظيم تلقّي شده است.( 17 ) شايد هم در راستاي تحقّق همين هدف است كه بايد جمله: «لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك» را تكرار كرد و به تعبير عارفانه امام خميني(قدس سره) :
«لبيك گويان براي حق نفي شريك به همه مراتب كنيد و از خود، كه منشأ بزرگ شرك است، به سوي او ـ جلّ و علا ـ هجرت نماييد.»( 18 )
اين كه آيه: وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ... بعد از آيه: ...وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ... ( 19 ) ذكر شده، شايد دليلش اين باشد كه ابراهيم(عليه السلام) ابتدا مأموريت يافت محيط كعبه را براي عبادت خالص از هرگونه مظاهر شرك و كفر پاك سازد و آنگاه دعوت عمومي كند تا طواف و نماز و ساير اعمال حج فقط براي او انجام پذيرد; يعني اگر در گوشه و كنار جهان، انواع و اقسام كنگره ها و اجتماعات براي اهداف خاصي تشكيل مي گردد، هدف از كنگره جهاني حج، سير الي الله و حضور در ميهمانسراي الهي و رسيدن به مقام قرب خداوند و آزاد شدن از هرگونه وابستگي و غل و زنجيرهايي است كه به دور خود كشيده است; چه اين كه خانه خدا توصيف به عتيق( 20 ) شده است و طواف پيرامون خانه عتيق بايد سبب آزادي از بند عبوديت غير خدا شود; چنانكه ذبح و قرباني هم بايد موجب رهايي انسان گردد، كه خداوند متعال درباره قرباني مي فرمايد: گوشت ها و خون هاي قرباني به خدا نمي رسد، بلكه آنچه به خدا مي رسد تقوي و پرهيزكاري شماست.( 21 )
يعني هدف از اين سفر الهي، كسب تقوي و توشه معنوي است; چنانكه فرمود: « (در اين سفر) زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه پرهيزكاري است. اي صاحبان عقل و خرد، از من بپرهيزيد.»( 22 )
بديهي است، تنها صاحبان عقل و خرد از اين سفر كسب تقوي مي كنند و با پيمودن مدارج تقوي، به مقام قرب الهي مي رسند; چه اين كه اگر تقوي به خدا مي رسد; ...يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ... نفس متقي هم به خدا مي رسد; چنانكه استاد آيت الله جوادي آملي در توضيح آيه فرمود:
تقوي، با نفسِ متقي متّحد است و نفس متقي به خدا مي رسد و ممكن نيست كه تقوي به خدا برسد اما متقي نرسد. پس گوارا باد بر حج گزاري كه قرباني اش براي خدا باشد و غير خدا را در آن نبيند تا تقوايش به خدا برسد و در نتيجه، خودش نيز به خدا برسد و شايد به خاطر همين تقواي ارزشمند و «موعود به» در نحر است كه روز نحر را «حج اكبر» خوانده اند( 23 ) و اين كه در تفسير آيه ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ... ( 24 ) به ملاقات با امام معصوم اشاره شده، شايد به اين جهت باشد كه زائرِ متقي با قرباني به خدا مي رسد و آلودگي هاي روح را با ملاقات با حجت خدا برطرف مي كند; چنانكه امام صادق(عليه السلام) در اين زمينه فرمودند: «بايد آلودگي هاي روح و جان را در ملاقات با امام برطرف نمايند.»( 25 )
حضرت ابراهيم(عليه السلام) نيز با طي اين منازل و مراحل حج، به مقام والاي امامت نايل شد.
از آيات ديگري كه دلالت بر بُعد معنوي و عرفاني حج دارد، آيه اي است كه اشاره به
نتيجه اعمال حج مي كند; «هنگامي كه مناسك حج را انجام داديد، ذكر خدا بگوييد; همانند يادآوري از پدرانتان بلكه شديدتر و بيشتر.»( 26 ) يعني بعد از اعمال حج و پيمودن منازل آن، بايد چنان حالت ذكري به زائر خانه خدا دست دهد كه غير خدا را فراموش كند، دست كم مانند شور و سوزي كه در افتخار و مباهات به پدران خود، در جاهليت داشتند، بلكه «أَشَدُّ ذِكْراً» ; روشن است كه «أَشَدُّ ذِكْراً» كاري به كمّيت ذكر ندارد، بلكه مربوط به توجه قلبي است. چه بسا كه ذكر قلبيِ با سوز و گداز، به مراتب بهتر و برتر از گفتن يك عمر ذكر لفظي
است. پس سرانجام حاجي مي تواند با توجه قلبي به خدا برسد; چنانكه نبي گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) در اين باره فرمود:
«هدف از وجوب نماز و حج و طواف و مناسك به پا داشتن ذكر الله در قلب و جان انسان است و الاّ آن نماز و حج چه ارزشي خواهد داشت؟!»( 27 ) از اين رو، خداوند متعال در توصيف مؤمنان فرمود: «مؤمنان كساني هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دل هايشان ترسان گردد.»( 28 )
پس يكي از مناسب ترين مكان ها براي تحقّق ذكر قلبي، مراسم با شكوه حج است و شاهد آن اين است كه در چندين آيه متذكّر همين مسأله در ايام حج شده است.( 29 )
قرآن كريم آنجا كه در صدد بيان اهداف حج است; «ذكر» را يكي از آن ها مي شمارد; ...وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ... و هنگامي كه برنامه «هَدي» را در موارد متعدد بيان مي كند، تذكر مي دهد كه هدف از نحر و ذَبح «ذكر الله» و «تقرّب الي الله» است.
از ميان آيات گذشته، آيه 34 از سوره حج قابل توجه بيشتر است; زيرا:
1 . علّت تشريع عبادات، براي هر امتي، يك چيز قرار داده شد و آن «ذكرالله» است تا به اين نكته توجه دهد كه مقصود اصلي مناسك، ذكر خدا است; چنانكه بعضي از مفسران گفته اند: «از اين كه در اين آيه مبارك، تشريع نُسك را فقط به ذكر الهي تعليل آورده، فهميده مي شود كه مهمترين هدف از تشريع عبادت، ذكر الهي است.»( 30 )
1. فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ * الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصّابِرِينَ عَلي ما أَصابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ .
2 . از دنباله آيه: فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا... استفاده مي شود كه چون معبود شما يكي است، پس بايد تنها خاضع و تسليم او باشيد و ذكر او را بگوييد و توجه به غير نداشته باشيد.
3 . از تعقيب آيه پيشگفته تاآيه: وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ... الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ... ( 31 )
به دست مي آيد كه نخستين صفت مخبتين، همان توجه قلبي به خدا است كه بايد در مراسم حج براي حاجي حاصل شود.
نكته ديگري كه از اين آيه (با توجه به اين كه در سياق آيات حج واقع شده) به دست مي آيد، اين است كه حاجي بايد در ايام حج بكوشد از مخبتين باشد; آنان كه داراي چهار ويژگي; «وجل»، «صبر»، «اقامه نماز» و «انفاق» اند.
مرحوم علامه طباطبايي در توضيح آن مي نويسد:
«جمله وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ اشاره به اين است كه هركس در حج، اخلاص و حالت تسليم داشته باشد، از مخبتين است و مخبتين طبق اين آيه، كساني هستند كه وقتي نام خدا برده مي شود، دلهايشان مملوّ از خوف پروردگار مي گردد و در برابر حوادث، صبر و شكيبايي پيش مي گيرند و برپادارندگان نماز هستند و از آنچه كه خداوند به آن ها داده، انفاق مي كنند.»
علامه(رحمه الله) مي فرمايد:
«انطباق اين صفات مخبتين، با كسي كه حج خانه خدا را با حالت تسليم به جا مي آورد، روشن است; چون كه همه اين صفات در حج وجود دارد.»( 32 )
از اين رو، حضرت ابراهيم مقام تسليم را در كنار كعبه، براي خود و ذرّيه اش درخواست نمود: «پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود گردان و از دودمان ما نيز امتي مسلمان قرار ده.»( 33 )
از آيات ديگري كه دلالت بر بُعد معنوي و عرفاني حج دارد، آيه اي است از سوره مباركه مائده كه خداوند فرمود: «اي كساني كه ايمان آورديد شعائر الهي را نقض نكنيد و حريم آنها را حلال نشمريد و احترام را نگه داريد و قرباني هاي بي نشان و يا نشاندار را حلال نشمريد و نيز احترام كساني كه براي به دست آوردن فضل پروردگار و جلب رضوان او به قصد زيارت خانه خدا حركت مي كنند، نگه داريد و براي آن ها مزاحمت ايجاد نكنيد.»( 34 )
روشن است كه «رضوان» در لغت به معناي رضايت كثير( 35 ) است، پس حاجي در اين سفر بايد به دنبال كسب رضوان الهي باشد كه مهمترين سرمايه براي هر بنده اي، كسب رضايت مولي است; وَرِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَكْبَرُ ( 36 ) و محلّ كسب چنين رضايتي، موسم با شكوه حج است; چنانكه امام صادق(عليه السلام) در ضمن حديث مفصلي گفتند: «حج شعبه اي از رضوان الهي است.»( 37 )
همچنان كه حضرت ابراهيم عرض كرد: «پروردگارا! من بعضي از ذريّه ام را در سرزمين بي آب و علف، در كنار خانه اي كه حرم تو است، ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند.»( 38 ) از اين آيه نيز بُعد معنوي حج استفاده مي شود; زيرا كه كلمات «غَيْرِ ذِي زَرْع» و «عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» و «لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ» اشاره به اين است كه غرض از اسكان، زراعت و كسب و تجارت نيست، بلكه اسكان در اين مكانِ فاقدِ هر نوع امكانات اوليه، براي تقرّب محض الي الله و ممحّض شدن در عبادت اوست.
مرحوم علامه طباطبايي هم در مورد هجرت حضرت ابراهيم به اين سرزمين بي آب و علف فرمود: «براي اين كه ذريّه اش ممحّض در عبادت خدا شوند و مشاغل دنيا دلهايشان را مشغول نسازد.»( 39 )
از اين رو، اوّلين غرض و به قول بعضي از مفسران تنها غرضش را اقامه نماز ذكر كرد و چنانكه تكرار نداي «رَبَّنا» در «رَبَّنا لِيُقِيمُوا» و ذكر نماز از ميان شعائر، براي اظهار كمال عنايت به اقامه نماز در جوار پروردگار است. همچنان كه از آيه: وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ( 40 ) استفاده مي شود كه عمده عبادت حاجي در كنار خانه خدا، بايد طواف و عكوف و نماز باشد.
بنابراين، حاجي از همان آغاز، كه نيت حج مي كند و از خود و خانه و كاشانه و همه
تعلّقات مادي جدا مي شود تا احرام و طواف و سعي و رمي و هدي، همه جا خدا را مي جويد و در طلب وصال او، شب و روز آرام ندارد; اين سو و آن سو مي رود و در كوه و بيابان سرگردان مي شود تا در ميهمانسراي الهي، آيات روشن الهي را با چشم جان ببيند; فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ ( 41 ) و با سعي و تلاش انساني چون هاجر، چشمه اي از معرفت برايش گشوده مي شود. پس، هر كس كه قصد سفر الي الله را نموده، بايد از ابتدا از هرگونه اموري كه با اين سفر ضديت دارد دوري جسته و دل را فقط متوجه خدا بنمايد; چنانكه امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي گويند: «به هنگام حج، دل را براي خدا مجرد ساختن، و از هر حجابي آزاد شدن و همه امور را به خدا سپردن و در تمام حركات و سكنات بر او توكل كردن و خود را با آب توبه شستشو دادن و دنيا و ما فيها را رها ساختن، از مقدّمات سفر الي الله است.»( 42 ) يعني شرط نخستين اين سير، بيرون آمدن از خود و تعلّقات مادي است و جهت تحقّق عملي آن از لحظه اول احرام، بايد از انواع تعلّقات مادي و انواع امتيازات و تفاخرات و زخارف، حتي از كفش و كلاه رها شود، تا حالت فرشته گونه پيدا كند و فقط با دو تكه پارچه پاك و حلال، با رمز مخصوص جواز عبور براي ميهماني و ملاقات با ربّ الارباب بگيرد. از اين رو، لحظه جواز عبور گرفتن، بسي حساس و سرنوشت ساز است، كه اولياءالله در موقع گفتن لبيك رنگ عوض كرده و گريه مي نمودند كه نكند جواز عبور به آن ها داده نشود; چنانكه امام صادق و امام سجاد(عليهما السلام) در اين لحظه به حالت غشي افتادند. وقتي علت را پرسيدند، در پاسخ فرمودند: چگونه جرأت كنم كه بگويم «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ» در حالي كه مي ترسم «لبيك» بگويم اما پاسخ «لا لبّيك» بشنوم.( 43 )
لبيك را كسي مي گويد كه احساس حضور كند. در اتاق دربسته، در حالي كه كسي نباشد «بله» نمي گويند. اگر لبيك گفته مي شود; يعني در حضور او هستيم. او ما را صدا زده و ما پاسخ مي دهيم. از اين رو، حضرت امام خميني، عارف معاصر، مي گويد: مهم آن است كه
حاجي بداند كجا مي رود و دعوت چه كسي را اجابت مي كند و ميهمان كيست و آداب اين ميهماني چيست.( 44 )
حاجي مي خواهد با احرامش، حرم امن الهي در خويش به وجود آورد و وجودش را براي غير خدا منطقه ممنوعه اعلام كند; ...وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً... ( 45 ) تا براي هميشه بر روي غير خدا ممنوع گردد. ميزبان زائران (خداوند) فرمود:
«كساني كه (به واسطه احرام) حج را بر خود واجب نموده اند، بايد از هرگونه تمتّعات جنسي و انجام گناه و گفتگوهاي بي فايده و جرّ و بحث هاي بي ارزش اجتناب كنند.»( 46 )
مسائل معنوي و عرفاني حج، هرگز تمام شدني نيست و رسيدن به مقامات عالي در حج، وقف احدي نيست بلكه بستگي به سعي و تلاش، همت و خلوص و سوز و گداز زائران دارد. و زائر خانه خدا بايد بداند اگر كسي در اين بُعد از حج، كه مهمترين ابعاد حج است، موفق نگردد، در ابعاد ديگر هم چندان موفق نخواهد شد; چنانكه حضرت امام خميني(قدس سره) ، احياگر حجّ ابراهيمي ـ محمدي، در اين باره مي گويند: «تحصيل ابعاد ديگر، در گرو تحصيل بُعد معنوي حج است. بُعد سياسي و اجتماعي حج حاصل نمي شود، مگر آن كه بُعد معنوي و الهي آن جامه عمل بپوشد.»( 47 )
بنابراين، حاجي نبايد تنها اين بدن را از راه دور حركت داده و به ميقات و مطاف و مسعي و عرفات و مشعر و منا رساند، اما با جان خالي از معارف آسماني و دست تهي از بهره معنوي حج، با كيف هاي پر از عروسك و اسباب بازي برگردد;( 48 ) «فَوا أَسفاه مِن خجلتي وَافْتضاحي».( 49 )
كسي كه با پا به كعبه رود، با پا طوافش كند و آن كس كه با دل رود، با دل طواف مي كند. حاجي اگر در موسم حج به خود نپردازد و از خودبيني رها نشود و به خودسازي همت نگمارد و از احرام تا حلق و تقصير و طواف، خود را از آلودگي ها خلاصي نبخشد، كي مي تواند؟!
اگر پيش و پس از حج متحوّل نشود، پس كي...؟ حج فراموش كردن خود در راه خدا و ذوب شدن «من»، در «ما» است.
2 ـ بعد فرهنگي حجموسم حج، علاوه بر رسيدگي به امور معنوي، يكي از مناسب ترين ايام براي مبادله فرهنگي و انتقال ارزش ها در ميان مسلمانان جهان است كه آثار و بركاتي از اين راه نصيب اسلام و مسلمين مي گردد و سبب رشد و شكوفايي زائران خانه خدا را فراهم مي آورد; زيرا كه ايمان و بينش ديني حج گزار در گذرگاه هاي حج، از ناخالصي ها جدا و اصلاح مي گردد و در نتيجه، حج گزار به فرهنگ ناب محمدي دست مي يابد; چون حج، دوره عمليِ آموزش دين براي هر زائر است و تا مسلمان آن را در تمام عمر دست كم يك بار پياده نكند، به حقيقت ايمان نمي رسد. از اين رو، گفته اند: «تارك حج در صف يهود و نصاري قرار مي گيرد.»( 50 ) و در مقابل، حج و عمره عامل مؤثر براي اصلاح ايمان و تقويت دين معرفي شده است;( 51 ) چه اين كه حج مروري است بر توحيد و تاريخ حاميان آن; از آدم تا ابراهيم و خاتم و درگيري مدام ايمان است با كفر و نفاق.
هر يك از اعمال حج و مكان هاي مقدس; از حرم، ميقات، مكه، كعبه، سعي، عرفات، مشعر، منا و... با انسان سخن مي گويند و حاجي را به انديشه وا مي دارند و آگاهي هاي لازم را به او انتقال مي دهند و سر انجام سبب بينش توحيدي، كه اساس همه مسائل است مي گردند.
از سوي ديگر، در حج آموزش عمليِ فرهنگِ برابري، مساوات، اخوت، تعاون و طرد هر گونه تفرّق و نفاق داده مي شود; يعني به حاجي مي آموزند كه علي رغم تفاوت هايشان در رنگ و پوست و نژاد و زبان و مقام و ثروت، همه در نزد خداوند مساوي هستند. خطبه هاي پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) در حَجّة الوداع شاهد روشن و واضح بر اين مدعاست كه فرمود:
از نظر اسلام همه مردم با همه برابرند; عرب بر عجم و عجم بر عرب، هيچ فضيلتي ندارد، جز به تقوي... مسلمان برادر مسلمان است.( 52 )
و در يك كلمه، بزرگترين و مهمترين فرهنگي كه در ايام حج به حاجي منتقل مي گردد، فرهنگ توحيد خالص ابراهيمي ـ محمدي است.
آياتي كه بُعد فرهنگي حج از آن استفاده و برداشت، مي شود عبارت اند از:
جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ... ; «خداوند كعبه را، كه خانه محترم است، وسيله اي براي سامان بخشيدن به كار مردم قرار داد...»( 53 )
وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ... * لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ... ; «اي ابراهيم در ميان مردم اعلان عمومي براي حج كن تا پياده و سوار بر مركب هاي لاغر از هر راه دور، قصد خانه خدا كنند تا شاهد منافع گوناگون خويش در اين برنامه حياتبخش باشند.»( 54 )
دقت دراطلاق دو كلمه «قيام» و «منافع» باعث رهنمون شدن به مطلب وسيع و گسترده اي مي گردد كه قوام و حيات جامعه بشري و تأمين هر نوع منافع انسان ها در گرو تحقّق مراسم با شكوه حج است. چه چيزي بالاتر و مهمتر از فرهنگ جامعه، كه قوام و حيات جامعه در گرو فرهنگ آن جامعه است. چه منافعي عزيزتر و با ارزش تر از منافع فرهنگي ـ عقيدتي! بلكه آن منافعي كه اساساً با اين فريضه الهي و امكنه مقدس تناسب دارد، كه همان ايمان و ارزش هاي الهي است. شاهد قوي و گوياي آن اين است كه بُعد فرهنگي در جوامع روايي به عنوان يكي از مهمترين علل و فلسفه هاي حج مطرح شده است; چنانكه امام صادق(عليه السلام) در جواب هشام بن حكم در مورد حكمت هاي حج فرمود: خداوند متعال به وسيله حج، زمينه اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم كرد تا همديگر را بشناسند و تفاهم كنند... و براي اين كه آثار پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) شناخته شود و اخبار و گفتار وي احيا گردد تا به دست
فراموشي سپرده نشود. جالب اين كه امام در دنباله آن، دليل اين مطلب را هم بيان مي كنند كه:
«اگر هر قوم و ملتي تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائل اختصاصي خود بينديشند، همگي هلاك مي گردند و كشورهايشان ويران مي شود و از بسياري از منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروم مي شوند، اين است فلسفه و دليل كنگره جهاني حج.»( 55 )
بنابراين، يكي از علل حج، شناخت و آشنايي مردم با آثار و احاديث رسول الله(صلي الله عليه وآله) و زنده نگهداشتن و به دست فراموشي نسپردن آنهاست; در واقع، حج مروري بر توحيد و حاميان آن; از آدم تا ابراهيم و خاتم است و تابلويي براي تمام فداكاري هاي قهرمان توحيد و پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) است كه حاجي با ديدن اين صحنه ها و مكان ها، پيام مي گيرد.
از سوي ديگر، ايام حج فرصتي است بسيار مناسب براي تبليغ فرهنگ اصيل اسلام، در ميان قشر وسيع و قابل توجهي از مسلمين، كه از اطراف و اكناف عالم در اين نقطه اجتماع كرده اند و اصولاً از مقدمات اوليه حج تعلّم بسياري از مسائل اسلامي است كه به نوبه خود، به علماي متعهّد اسلام امكان مي دهد تا از استقبال مردم براي تعليم و ارشاد و نشر فرهنگ غني اسلام استفاده كنند.
در واقع، حج آموزشگاهي است كه هر سال داير مي گردد و مؤسس آن خداوند منان و اساتيد آن انبيا و ائمه معصوم و علماي متعهّد اسلام اند كه معارف اصيل و ناب را به كام تشنگاني كه از سراسر عالم در اين مكان گرد هم آمده اند، مي ريزند; چنانكه سيره عملي انبيا (عموماً) و پيامبر خاتم و ائمه گرامي(عليهم السلام) (خصوصاً) بر اين منوال بود كه از اين كنگره عظيم حج در جاي جاي مواقف و مشاعر به نحو نيكو و درست استفاده كنند و شايد يكي از علل موفّقيت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) در نشر و گسترش اسلام به سراسر عالم، اين بود كه در
مدّت سيزده سال اقامت در مكه، با نمايندگان و سران قبايلي كه از اطراف عالم براي اداي حج به مكه مي آمدند، تماس برقرار كنند و به تبليغ بپردازد كه بعضي از مورّخان نمونه هايي از اين قبيل ذكر كرده اند.( 56 )
همچنانكه امامان معصوم(عليهم السلام) نيز از اين مرتبت استفاده مي كردند كه به نمونه هايي ازآن اشاره مي شود:
ـ پيام رساني و تبليغ حضرت علي(عليه السلام) در سرزمين منا، در ضمن تلاوت آيات برائت.
ـ تبليغ امام حسين(عليه السلام) در موسم حج، براي بيان رسالت خود و اوضاع سياسي جامعه و وضعيت يزيدبن معاويه، كه براي تحقّق اين هدف، چند ماه در مكه توقف كرد تا حجاج از سراسر دنيا در موسم حج گِرد هم آيند.
ـ تبليغ امام صادق(عليه السلام) در عرفات، در ميان انبوه جمعيت، كه با صداي بلند رو به هر طرف نمود و در هر بار سه مرتبه مي فرمود: «اي مردم، رهبر شما پيامبر خدا، بعد حضرت علي، سپس امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر و فعلاً من هستم. پس از من سؤال كنيد.»( 57 )
ـ امام صادق(عليه السلام) در موسم حج خيمه اي مي افراشتند و دانشمندان آن روز به حضورش مي رسيدند و شيوه مبارزه با مفاسد فكري و اعتقادي را مي آموختند. در مقابل، مسلمانان و علما هم در ايام اختناق، اين فرصت ها را مغتنم شمرده، در موسم حج شركت مي كردند و از محضر ائمه(عليهم السلام) بهره مي بردند. گواه روشن آن، مباحثات عقيدتي و فقهي ائمه(عليهم السلام) و صحابه و تابعين و علما در موسم حج است كه به افتا، تدريس و مناظره مي پرداختند.
پيام هاي حضرت امام خميني(قدس سره) ، مقام معظم رهبري ـ مدّظله ـ در هر سال، به حجاج بيت الله الحرام نيز در همين راستا است.
بنابراين، ايام حج، فرصت بسيار مناسب و استثنايي براي تبليغ و نشر فرهنگ اصيل اسلام در ميان قشر وسيع و قابل توجهي از مسلمانان است; هم تبليغ گفتاري و هم بررسي مسائل مختلف اسلامي به وسيله برجسته ترين افراد از نظر علم و تقوي، و هم مبارزه با ريشه هاي فرهنگ استعماري وخنثي نمودن هرگونه توطئه ونقشه هاي شوم بر ضدّ اسلام ناب محمدي(صلي الله عليه وآله)است. همچنانكه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) در جريان فتح مكه و حَجّة الوداع، فرهنگ جاهليت را در گفتار و رفتار ريشه كن كرد.
نكته ديگري كه در بُعد فرهنگي حج نمايان است، مسأله پيام رساني است. حاجي و زائر خانه خدا، علاوه بر اين كه معارف اصيل اسلام و آيات روشن الهي را مشاهده و پيام را دريافت مي كند،( 58 ) بايد اين پيام را به عنوان «ره توشه حج» با خود به همراه برده و در محيط و شهر و آبادي خود نشر دهد; چه اين كه پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) در حَجّة الوداع خطاب به مردم فرمود:
«بايد اين مطالب و معارف را حاضران به آنان كه حضور ندارند و غايب اند، انتقال دهند.
همانطور كه امام حسين(عليه السلام) در سال 58 هجرت، دو سال پيش از مرگ معاويه، در سرزمين منا، در ميان جمعيت هزار نفري، بعد از انتقاد از وضع موجود، گفتند:
«گفتارم را بشنويد و به خاطر بسپاريد. آنگاه كه به محلّ سكونت خود برگشتيد، پيام مرا به افرادي كه مورد اطمينان هستند، برسانيد.»( 59 )
همچنين علي بن موسي الرضا(عليه السلام) در ضمن بيان علل و فلسفه حج گفتند:
«در حج، تفقّه و آشنايي با دين و گسترش فرهنگ اهل بيت به تمام نقاط ، نهفته است; «مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَنَقْلِ أَخْبَارِ الاَْئِمَّةِ(عليهم السلام) إِلَي كُلِّ صُقْع وَنَاحِيَة».( 60 )
يعني در حج، هم پيام گيري است هم پيام رساني و در واقع بهترين و مؤثرترين رسانه گروهي جامعه اسلامي است. اما نكته قابل توجه اين است كه امام(عليه السلام) در بيان اين مطلب،
تمسّك به آيه ذيل نمودند; چرا از هر گروهي، طايفه اي از آنان كوچ نمي كنند تا در اين امر دين تفقّه نمايند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آن ها را انذار نمايند تا شايد (از مخالفت فرمان الهي) بترسند و خودداري كنند; ...فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَه مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ .( 61 )
نعمت بهره برداري از معارف و فرهنگ ناب محمدي در مراسم حج مختص به مسلمين، كه توفيق حضور دارند نيست، بلكه آن ها موظف اند اين فرهنگ را به عنوان بهترين سوغاتي با خود برده و در منطقه خود نشر دهند و بدين وسيله نقش فرهنگي حج با توجه به تكرار آن در هر سال، ابعاد گسترده تري پيدا مي كند و در نهايت عامل قوي براي تقويت دين و ضامني جاودانه براي فرهنگ اصيل اسلام خواهد بود و در نتيجه فرمايش امام صادق(عليه السلام) كه گفتند: «تا كعبه برپاست دين هم استوار است»; «لاَ يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَة» ، جايگاه خودش را پيدا خواهد كرد.
بنابراين، يكي از اهداف و ابعاد عالي حج، آشنايي بيشتر و عميق تر مردم با مسائل اسلامي و انتقال اخبار و پيام هاي حج به سراسر عالم است. حج آموزش چند روزه است براي آماده سازي فرد در پهنه زندگي. حج تابلويي از تمام فداكاري هاي قهرمان توحيد و پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) است كه با ديدن صحنه و امكنه تبليغ مي شوند و پيام مي گيرند، سپس به سراسر عالم نشر مي دهند. حج يك دانشگاه و دانشسراي عالي فرهنگي است كه فرهنگ خودسازي، امنيت، عدالت اجتماعي، ايثار، مقاومت، نظم و انضباط، اتحاد و مساوات و... به حاجي تعليم داده مي شود و عملاً به مسلمين مي آموزند كه چگونه مي توان از نيروهاي پراكنده، قدرت واحدي به وجود آورد; چنانكه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) در حَجّة الوداع اين قدرت را به معرض نمايش گذاشت. حج محلّ زنده كردن آثار رسول الله است «وَ لِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ(صلي الله عليه وآله)وَ تُعْرَفَ أَخْبَارُهُ وَيُذْكَرَ وَلاَ يُنْسَي» و حج محل تعليم علوم اهل بيت و
نشر آن به سراسر جهان «مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَنَقْلِ أَخْبَارِ الاَْئِمَّةِ(عليهم السلام) إِلَي كُلِّ صُقْع وَنَاحِيَة» مي باشد.
حضرت امام خميني(قدس سره) ، احياگر حج ابراهيمي، درباره بُعد فرهنگي حج فرمودند:
حج كانون معارف الهي است... حج بِسان قرآن است كه همه از آن بهره مند مي شوند، ولي انديشمندان و غواصان و درد آشنايان امت اسلامي اگر دل به درياي معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياست هاي اجتماعي آن نترسند، از صدف اين دريا گوهرهاي هدايت و رشد و حكمت و آزادگي را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت. ولي چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حج بسان قرآن مهجور گرديده است. و به همان اندازه اي كه آن كتابِ زندگي و كمال و جمال در حجاب هاي خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرارِ آفرينش در دل خروارها خاك كج فكريهاي ما دفن و پنهان گرديده است و زبان انس و هدايت و زندگي و فلسفه زندگي ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است، حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است، سرنوشتي كه ميليونها مسلمان هر سال به مكه مي روند و پا جاي پاي پيامبر و ابراهيم و اسماعيل و هاجر مي گذارند، ولي هيچ كس نيست كه از خود بپرسد ابراهيم و محمد(عليهما السلام) كه بودند و چه كردند هدفشان چه بود; از ما چه خواسته اند؟»( 62 )
3 ـ بُعد سياسي حجحج، عبادت و پرستش حضرت حق، در بهترين شكل ممكن است. اين فريضه بزرگ الهي، با ديگر عبادات تفاوتهاي بسيار دارد; زيرا حج، نقطه پيوند «عبادت» با «سياست» و مركز اتصال پرستش خداوند با مسائلي; چون سياست، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ است.
چنانكه حضرت امام خميني گفتهاند: «اهميت بُعد سياسياش كمتر از بعد عبادياش نيست. بُعد سياسي علاوه بر سياستش، خودش عبادت است.»( 63 ) و هيچگاه نميتوان حج را از دو خصيصه «عبادت» و «سياست» جدا كرد. بلكه اين دو، تار و پود حج را تشكيل ميدهند.
اما از آنجاكه حجّ واقعي، نمايش قدرت، عزّت و شكوه جهاني اسلام بوده و مايه تزلزل قدرتهاي پوشالي استكبار ميگردد، در طول تاريخ، همه كساني كه منافعشان با پويا شدن حج به خطر ميافتد، همواره كوشيدهاند اين فريضه الهي را تحريف كنند. روشن است كه شيطانيترين راه، ابقاي ظاهر حج و تهي كردن آن از محتوا است. آيا اين همه اصرار بر جدايي بُعد سياسي حج از آن، دليل بر وحشت دشمنان از حج عبادي ـ سياسي نيست؟
مسلم است كه چنين حجي ميتواند در هر سال، تحوّلي بنيادين در زندگي مسلمانان و نيز اوضاع جهاني اسلام به وجود آورد. به همين دليل است چندين سال پيش، گلادستون، يكي از سردمداران انگليس گفت: «قدرتِ حج را بايد از دست مسلمانان گرفت». از اين رو است كه حضرت امام خميني احياگر حجّ ابراهيمي، در اين باره گفتند:
«از همه ابعاد آن مهجورتر و مورد غفلتتر، بُعد سياسي اين مناسك عظيم است كه دست خيانتكاران براي مهجوريت آن بيشتر در كار بوده و هست و خواهد بود.»( 64 )
با توجه به اهميت بُعد سياسي حج، برآنيم تا با استمداد از آيات و روايات، اين بُعد را به خاطر مظلوميت و مهجوريت آن و جهت مقابله با تبليغات و توطئههاي دشمنان اسلام و شناساندن چهره واقعي حج ـ با تفصيل بيشتري، به بررسي بگذاريم:
الف ـ حج و منافع آنخداوند سبحان درباره منافع حج فرموده است: وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات....( 65 )
مطلب مورد نظر در اين آيه مباركه، جمله لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ... است كه با دقت در آن، موارد ذيل روشن ميگردد:
* با توجه به اينكه جمله وَيَذْكُرُوا اسْمَ الله عطف بر لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ... است و هر دو جمله، علّت يا غايت( 66 ) براي جمله وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ قرار داده شده، به اين نكته پي ميبريم كه حج داراي دو بُعد است; «عبادي» و «غير عبادي».
* مقصود از «مشاهده منافع براي مردم»; لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ، كه نخستين فلسفه حج قرار داده شده، چيست؟ با توجه به اينكه «منافع» براي تعظيم، تكثير و يا تنويع، جمع و نكره( 67 )آورده شده; منافعي كه تعداد آن كثير و ارزشش عظيم است; براي همين جهت «منافع»، هم جمع آمد و هم مبهم و به صورت «منفعه، المنافع و منافعهم» ذكر نشده تا به ذهن كسي نرود كه مراد منفعت خاص يا منافع معروف و مشهوري است كه در عبادات ديگر هم يافت ميشود، بلكه مراد منافعي است كه مختص به اين عبادت است و در غير آن پيدا نميشود( 68 ) و ظاهراً منفعتهاي ديگري هم كه در آيات ديگر، همچون آيات: قِيَاماً لِلنَّاسِ،( 69 ) مَثَابَهً لِلنَّاسِ وَأَمْن،( 70 ) وَهُديً لِلْعَالَمِينَ( 71 ) و... ذكر شده، همه از مصاديق بارز منافع در آيه مورد بحث است.
همچنانكه امام هشتم، علي بن موسي الرضا در توضيح منافع فرمود:
«... مَعَ مَا فِي ذَلِكَ لِجَمِيعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنَافِعِ لِجَمِيعِ مَنْ فِي شَرْقِ الاَْرْضِ وَغَرْبِهَا وَمَنْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ مِمَّنْ يَحُجُّ وَمِمَّنْ لَمْ يَحُجَّ...»( 72 )
«منافع و آثار حجّ، تمام اهل زمين; از شرق و غرب و دريا و خشكي را فرا ميگيرد; چه آنها كه حج ميگزارند و چه آنان كه به جا نميآورند.»
با توجه به گستره «منفعت»، بايد پرسيد: اين چه منافعي است، حتي آنان كه در حج توفيق حضور ندارند را در بر ميگيرد؟ بي گمان، نه «منافع فردي» كه «منافع جمعي» است و اين، در ترتيب آيه، مقدم بر منافع فردي وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ ذكر شده است.
به بيان ديگر، واژه «منافع»، بدون هيچ قيدي و به صورت مطلق آمده و شامل هرگونه منفعتي ميگردد و كسي حق ندارد بي دليل آن را در بُعدي خاص محدود كند. از اين رو، بسياري از مفسران; از شيعه و سني، حمل بر اطلاق كرده و گفتهاند: مراد از منافع، منافع ديني و دنيايي است.( 73 ) همچنانكه وقتي از امام صادق عليه السلام پرسيدند مراد از «منافع»، منافع دنيوي است يا اخروي، حضرت فرمود: «هر دو را در بر ميگيرد»; «...مَنَافِعَ الدُّنْيَا أَوْ مَنَافِعَ الاْخِرَةِ؟ فَقَالَ: الْكُلَّ».( 74 )
از همين رو است كه شيخ محمود شلتوت، رييس الازهر مصر (در سالها پيش از اين)، در تفسير جمله لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ گفت:
«منافعي كه حج وسيله شهود و تحليل آن بوده و به صورت نخستين فلسفه حج مطرح شده است، مفهوم گسترده و جامعي دارد، كه هرگز در نوع يا خصوصيتي خلاصه نميشود. بلكه اين جمله با عموميت و شمولي كه دارد، همه منافع فردي و اجتماعي را در بر ميگيرد. با توجه به موقعيت ويژهاي كه حج در اسلام دارد و اهدافي كه براي فرد و جامعه در آن در نظر گرفته شده، شايسته است كه مردان دانش و شخصيتهاي علمي و فرهنگي و مسؤولان سياسي و اداري و آگاهان مسائل اقتصادي و مالي و معلمان شرع و دين و مردان نبرد و جهاد، به آن توجه خاص داشته باشند....»( 75 )
شاهد محكم ديگر، تمسك حضرت امام رضا عليه السلام به جمله لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ است كه منافعي را براي حج ميشمارد; از جمله آنها است:
* برطرف كردن احتياجات و مشكلات مسلمانان جهان، كه در اين باره فرمود:
«از اسرار حج، بررسي گرفتاريهاي مسلمانان جهان و برطرف كردن مشكلات آنان است و به همين منظور در قرآن آمده است كه مردم به حج بيايند تا شاهد منافع بزرگ حج باشند.»( 76 )
اينجا است كه حضرت ابراهيم عليه السلام از سوي خداوند مأموريت يافت نداي عمومي براي اقامه حج سر دهد تا مؤمنان، از راه دور و نزديك، در زمان خاص و مكان معيّن، گرد هم جمع شوند و منافع سرشار و عظيم حج را كه نصيب آنها ميشود، شاهد باشند و در عمل، از اين هم انديشي عظيم بياموزند كه چگونه ميتوان از نيروهاي پراكنده، قدرت واحدي ساخت و در سايه آن، چه مشكلاتي را ميتوان حل كرد و چه عزّت و شوكتي به اسلام و مسلمان ميتوان داد و چه رعب و وحشتي در دل دشمنان اسلام ميشود انداخت و چه توطئهها و تبليغات شومي را ميتوان خنثي كرد.
حضرت امام خميني در تفسير جمله لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ فرمود:
«چه نفعي بالاتر از آن، كه دست جباران جهان و ستمگران عالم، از سلطه بر كشورهاي مظلوم كوتاه شود و مخازن عظيم كشورها براي مردم خودِ آن كشورها باشد... حج براي اين است كه مشكلات يك سال مسلمين را بررسي كنند و در صدد رفع مشكلات برآيند... و يكي از بزرگترين و اساسي ترين مشكلات، عدم اتحاد بين مسلمين است».( 77 )
ب ـ حج عامل قيام و پايداري مسلمانانخداوند تعالي كعبه را، كه خانه اي محترم است، وسيله سامان بخشيدن به كار مردم قرار داد; جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ....( 78 ) «قيام» و «قوام» اسم براي چيزي است كه پايداري و ثبات هر چيزي به آن است. با توجه به اين نكته، از اين آيه استفاده ميشود كه كعبه وسيله اي است كه معاش و معاد مردم به وسيله آن تأمين ميگردد.( 79 )
همانگونه كه بعضي از مفسران در معناي «قيام» گفتهاند: «اصل قيام، قوام است و آن چيزي است كه امور مردم با آن اصلاح و درست ميگردد».( 80 )
با توجه به معاني پيش گفته و مفهوم گسترده آن و با تمسّك به اطلاق قِيَاماً لِلنَّاسِ...، چنين برداشت ميشود كه مسلمانان ميتوانند در پناه اين خانه محترم و برگزاري مراسم حج، همه كارهاي فردي، اجتماعي، مادي، معنوي، سياسي و اقتصادي متعلّق به جامعه خويش را سامان ببخشند و نيز استفاده ميشود كه هيچ فرد يا گروهي حق ندارند اين مفهوم گسترده را بدون دليل و قرينه اي، در مصالح فردي محدود نمايند.
چرا كه امام صادق عليه السلام در تفسير قِيَاماً لِلنَّاسِ... فرمود: «خداوند متعال كعبه را برپا دارنده دين و دنياي مردم قرار داده است.»( 81 ) و همچنين بيشتر مفسران; اعم از شيعه و سني، را به قِيَاماً لِلنَّاسِ... را به معناي وسيع و گسترده، تفسير كردهاند.( 82 )
به راستي كه چه سرمايه عظيمي به مسلمانان اعطا شده است! بهترين راه اقامه قسط و عدل در جامعه، كه بنا به گفته قرآن، هدف پيامبران بوده است; لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ،( 83 ) استفاده از اهرم حج است كه تجلّيگاه واقعي و عيني قسط و مساوات ميباشد. اگر بخواهيم دين ما پابرجا و استوار باشد، بستگي به استواري كعبه دارد; «لاَ يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ»( 84 ) و در سايه حيات دين است كه حيات مردم هم باقي ميماند.
امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «حجّ خانه خدا را ترك نكنيد كه هلاك و نابود ميشويد «لاَ تَتْرُكُوا حَجَّ بَيْتِ رَبِّكُمْ فَتَهْلِكُوا».( 85 ) اگر بخواهيم مردم را به قيام برضدّ ستم دعوت كنيم، مناسبترين مكان، كنگره عظيم حج است. همانگونه كه امام حسين عليه السلام براي نهضت خونين كربلا چنين كرد و قيام مصلح جهاني، حضرت مهدي عليه السلام نيز از كنار كعبه آغاز خواهد شد. پس كعبه خانه اي براي قيام، تحرّك و جنب و جوش است، نه سكون و سكوت.
بديهي است مركزِ قيام، لازمه اش داشتن مكان و سنگر امن است كه مظلومان از سراسر جهان در آن جمع شوند و دردهاي خويش را به گوش مسلمانان جهان برسانند تا چاره انديشي شود. آري، خداوند حكيم، اين مكان مقدس را پناهگاه امن براي جهان اسلام قرار داد و فرمود: «بياد
بياوريد هنگامي كه خانه (كعبه) را مرجع و ملجأ و مركز امن براي مردم قرار داديم»; وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً....( 86 )
شكي نيست كه جامعه بشري، به هنگام بروز اختلاف و جنگ و خونريزي، احتياج به چنين مرجع و ملجائي دارد، همانگونه كه اين نياز، بشر متمدّن امروز را وادار به تشكيل مجامع بين المللي كرد. اما خداوند متعال، طبق حكمت متعالي اش، از ابتداي خلقت، كعبه را اما ن خانه و پناهگاه جهاني براي مردم قرار داد تا در مواقع نياز به آن مراجعه كنند. از اين رو، در ذيل آيه مورد بحث فرمود:
«خداوند اين برنامه هاي منظم و حساب شده را به خاطر اين قرار داد تا بدانيد خدا آنچه را در آسمانها و در زمين است ميداند و همانا خداوند به هر چيزي دانا است.»( 87 )
و اين آيه بيانگر اين مطلب است كه در تشريع و جعل كعبه به عنوان قِيَاماً لِلنَّاسِ...حكمت هايي وجود دارد كه از علم الهي سرچشمه گرفته است; همچنانكه بعضي از مفسران در اين باره گفتهاند:
«قرار دادن كعبه به عنوان قِيَاماً لِلنَّاسِ... از روي حكمت الهي است كه اين حكمت، ناشي از علم او به امور پنهاني است و همين دليل بر اين است كه خداوند به آنچه در آسمان و زمين است، آگاهي دارد.( 88 )
اكنون اگر كسي در دلالت آيه اي كه گذشت بر بُعد سياسي حج ترديد داشته باشد، هيچگاه نميتواند در عمل حضرت علي عليه السلام، نماينده رسميِ پيامبر خد صل الله عليه و آله و سلم در سال نهم هجرت، در موسم حج، كه صد در صد سياسي بوده، شك نمايد كه حضرت امير از سوي پيامبر مأموريت يافت تعدادي از آيات سوره برائت را به همراه قطعنامه اي در يوم الحج الاكبر، در ميان مسلمانان و مشركين تلاوت و قرائت نمايد.
نتيجه:
اگر قوام دين و دنياي مردم به كعبه و انجام حج واقعي وابسته است، پس همواره بايد كوشيد كه اين خصوصيت قِيَاماً لِلنَّاسِ... در همه ابعادش به قوّت خود باقي بماند كه نتيجه آن، «بقاي حيات دين و حيات متديّنين» خواهد بود.
ج ـ حج و برائت از مشركينبَرَاءَةٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ مِنْ الْمُشْرِكِينَ * فَسِيحُوا فِي الاَْرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَأَنَّ اللهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ * وَأَذَانٌ مِنَاللهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَبَشِّرْ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَاب أَلِيم.( 89 )
«اين است اعلام بيزاري و برائت خداوند و پيامبرش به مشركاني كه با آنها عهد بسته ايد. پس چهار ماه (مهلت داريد كه) در زمين آزادانه سير كنيد، اما بدانيد كه شما نميتوانيد خدا را ناتوان سازيد و نيز بدانيد خداوند خوار كننده كافران است. اين اعلامي است از سوي خدا و پيامبرش به عموم مردم، در روز حج اكبر (عيد قربان)، كه خدا و رسولش از مشركان بيزارند. اگر توبه كنيد به نفع شماست و اگر سرپيچي نماييد، بدانيد نميتوانيد خدا را ناتوان سازيد. (اي پيامبر!) كافران را به عذاب دردناك بشارت ده.»
پيش از توضيح مطلب، توجه به نكات زير، اهميت بحث را دوچندان ميكند:
1. از آنجاكه سورة توبه بدون «بسم الله» آغاز شده است، مفسّران چند وجه براي آن آورده اند كه يكي از آنها روايتي است كه مرحوم طبرسي روايتي از امير مؤمنان نقل كرده كه حضرت فرمود:
«دليل نيامدن «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» در آغاز سوره برائت آن است كه «بسم الله» نشانه صلح و امان و رحمت است، اما سوره برائت براي رفع امان و صلح نازل شده است.»( 90 )
2. برائت; يعني گسستن عهد و پيمان; «برائه، لغهًً، انقطاع العصمه»( 91 ) و «اذان» در لغت «اعلام» را گويند.( 92 )
3 ـ جمله اسميه، در آيه اول برائهٌ مِنْ اللهِ... و آيه سوم وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ...، دلالت بر استمرار و دوام اعلان برائت دارد همچنانكه تنوين «برائهٌ» براي تفخيم و تهويل برائت است و استفاده از اسم ذات (الله) و رسول با وصف تبليغ، براي تأكيد حكم است.( 93 )
4. از آنجاكه برائت در اين آيات به خدا و رسول نسبت داده شده و با توجه به اينكه حكم، شامل همه مسلمانان است، مفسران وجوه مختلفي آورده اند; از جمله، علاّمه آلوسي، در اين باره گفته است:
«براي اينكه اعلان شود حكم برائت متوقف بر نظر مخاطبين نيست، بلكه يك حكم منجّز و حتمي است، آن را به خدا نسبت داد زيرا برائت يعني تمام شدن حكم امان و رفع خطري كه مترتب بر پيمان سابق بود و اين كار فقط به عهده خداوند متعال است و توقف بر هيچ چيزي ندارد و اگر مسلمانان هم در اعلان برائت شركت دارند، از راه امتثال است نه چيز ديگر.»( 94 )
5. در مورد «يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ»، سه نظريه وجود دارد:
الف ـ يوم النحر; روز عيد قربان.
ب ـ يوم العرفه; روز عرفه.
ج ـ «جميع أيّام الحجّ كما يقال: يوم الجمل و يوم الصّفين... ويراد به الحين و الزمان»( 95 )يعني همه روزهاي حج، همچنان كه «يوم الجمل» و «يوم الصفين» ميگويند و مراد زمان است. در اينجا هم، مراد از «يوم حجّ الأكبر» تمام زمان حج است. آنچه از شواهد ذيل به دست ميآيد اين است كه مراد از حج اكبر عيد قربان است زيرا:
اولاً: از روايات فراوانيكه به وسيله اهل بيت و اهل سنت نقل شده، استفاده ميگردد كه منظور از آن روز، روز عيد قربان; يعني يوم النحر است، چنانكه معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام پرسيد: چه روزي حج اكبر است؟ فرمود: «روز عيد قربان»، «هو يوم النحر».( 96 )
همچنانكه عبدالله بن سنان هم از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه مراد از حج اكبر، عيد قربان است.( 97 )
جالبتر از همه، روايتي است از امام صادق عليه السلام كه حضرت در مقابل كساني كه ميگفتند مراد از حج اكبر «عرفه» است، با تمسّك به كلام حضرت علي عليه السلام فرمود: «مراد از حج اكبر، عيد قربان است».
شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد: «حج اكبر» چيست؟ حضرت ابتدا از همان شخص سؤال كرد: آيا در اين باره چيزي شنيده اي؟ آن شخص از ابن عباس نقل كرد كه مراد از حج اكبر، روز عرفه است. بعد حضرت از امير مؤمنان عليه السلام نقل كرد كه حج اكبر روز قرباني است.( 98 )
افزون بر روايتهاي مذكور، بيشتر رواياتي كه از طرق اهل سنت نقل شده، مؤيد همين مطلب است.( 99 )
ثانياً: پايان مهلت چهار ماه; فَسِيحُوا فِي الاَْرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر....( 100 )
بر اساس روايات( 101 ) و تاريخ، دهم ربيع الثاني بوده و اين با روز عيد قربان منطبق است و الاّ اگر مراد از حج اكبر، روز عرفه باشد، به طور دقيق چهار ماه نخواهد شد، بلكه چهار ماه و يك روز ميشود و شاهد اين وجه، روايتي است از امام صادق عليه السلام كه در آن، حضرت بعد از اينكه فرمود: مراد از «حج اكبر» يوم النحر (روز قرباني) است، استدلال به همين مطلب كرده، فرمود:
«آن چهار ماه، عبارتاند از 20 روز ذي حجه و سه ماه محرم، صفر، ربيع الاول و 10 روز از ربيع الثاني. اما اگر مراد از حج اكبر، روز عرفه باشد، چهار ماه و يك روز خواهد شد».( 102 )
ثالثاً: از آنجاكه در روز عيد قربان، بخش زيادي از اعمال پايان يافته، بنابراين، ميتوان بر آن، «حج» اطلاق كرد، به خلاف روز عرفه كه چنين نيست.
رابعاً: بيشتر مفسّران خاصه و عامه، بر اين باورند كه مراد از حج اكبر، عيد قربان است.( 103 )
6. در تفاوت ميان آيه اول و سوم، ضمن اينكه گفتهاند آيه سوم تأكيد بر حكم قبلي است، فرقهايي هم براي آن دو، آورده اند از جمله اينكه:
بعضي از مفسّران گفتهاند: اگرچه برگشت هر دو جمله به يك معني است و آن، عبارت است از «بيزاري از مشركين» ليكن آيه نخست برائت را تنها به خود مشركين اعلام ميكند، به دليل جمله إِلَي الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ مِنْ الْمُشْرِكِينَ; به خلاف آيه دوم، كه خطاب در آن متوجه مردم است، نه فقط مشركين، تا همه بدانند كه خدا و رسول از مشركين بيزارند و همه بايد خود را براي اجراي فرمان الهي; يعني جنگ با مشركين، بعد از انقضاي چهار ماه، آماده كنند، به دليل كلمه (إِلَي النَّاسِ) و تفريع فَإِذَا انسَلَخَ الاَْشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ( 104 ) و ( 105 )
تفاوت ديگر اينكه: در آيه اول، برائت از مشركاني است كه نقض عهد كردهاند، اما در آيه سوم، برائت از مطلق مشركين است تا اعلان شود آنچه كه باعث برائت از آنها شد، كفر و شركِ آنها است و در هر جا كفر و شرك باشد، برائت هم خواهد بود.( 106 )
د ـ برائت، حكم هميشگي ديناز همه آنچه آورديم، استفاده ميشود كه «برائت» حكمي حتمي و منجّز است كه در همه زمانها استمرار دارد و مربوط به زماني خاص نيست. از سوي ديگر، از استناد تبرّي و اعلان آن به خدا و رسول، ميشود فهميد كه هيچ مسلماني حق ندارد با قومي كه خدا و رسول از آنها
قطع رابطه كردهاند، ارتباط داشته باشد و اين آيات، در واقع ترسيم يك خطي است براي همه مسلمانان در همه زمانها، كه ميان «اسلام» و «كفر» فاصله زيادي وجود دارد و از آنجاكه اسلام و كفر دو خط و دو جريان متضاد هستند، در همه موارد كلّي و جزئي، از تنظيم امور اجتماعي و سياسي گرفته تا فرهنگي، اقتصادي و... ميان اين دو، تفاوت اساسي وجود دارد.
شروع آيات، بدون «بسم الله...» و اعلان برائت، آن هم در ضمن تأكيدهاي بسياري كه در جملهها ديده ميشود و با توجه به اينكه برائت به وسيله نماينده رسمي پيامبرخد صلي الله عليه و آله و سلم در روز حج اكبر، آن هم در نقطه بلند و در اجتماع بزرگ مسلمانان و مشركان اعلام شده و همچنين لحن صريح قرآن كه با قاطعيت هرچه تمامتر ميفرمايد:
«هنگامي كه ماههاي حرام پايان گرفت، مشركان را هر كجا يافتيد به قتل رسانيد و آنها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه بر سر راه آنها بنشينيد».( 107 )
همه اينها دلالت بر اهميت و ضرورت حكم و تضاد دائمي ميان اسلام و كفر دارد، ازاينرو، هيچ مسلماني، نه تنها حق ندارد با قومي كه خدا و رسول از آنها قطع رابطه و اعلام انزجار نمودهاند، ارتباط برقرار كند، بلكه بايد با تأسي به رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم و امير مؤمنان عليه السلام و متابعت از امر خداوند، در هر سال، در مراسم حج و در روز حج اكبر، با صداي رسا (اذان) فرياد برائت از مشركين سر دهند تا همچون رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رعب و وحشت در دل مشركان و كافران بيندازند.
حضرت امام خميني در اين باره ميگويد:
«آيا تأسي از رسول الله و متابعت امر خداوند، خلاف مراسم حج است يا عين مراسم حج و در راستاي سنت پيامبر و اطاعت از اوامر الهي است؟ آيا اعلان برائت و انزجار از قومي كه خدا و رسول با آنها برائت جستهاند، شرك است يا خم شدن و اطاعت كردن از ابرقدرتها كه عين
شرك و عبوديت بشر براي بشر است، شرك نيست»؛( 108 ) وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ;( 109 ) «اگر از آنها اطاعت كنيد شما هم مشرك خواهيد بود».
مگر نه اين است كه تحقّق ديانت جزو اعلان محبت و وفاداري نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است. مگر پيامبر خد صلي الله عليه و آله و سلم نفرمود: «محكم ترين دستگيره هاي ايمان، دوستي در راه خدا و دشمني در راه خدا و دوست داشتن اولياي خدا و تبرّي جستن از دشمنان خدا است.»( 110 ) و آيا برائت چيزي جز دشمني در راه خداست؟
مگر در جوامع روايي، به حدّ تواتر نرسيده است كه ايمان چيزي جز حبّ و بغض نيست.( 111 ) آيا عمل حضرت اميرعليه السلام به نمايندگي از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در سال نهم هجرت، چيز جديدي بوده يا ادامه همان روش حضرت ابراهيم عليه السلام بوده است كه در منطق و عمل، اعلان برائت از شرك و كفر جُست؟ چنانكه پيامبر خد صلي الله عليه و آله و سلم هم در راستاي حضرت ابراهيم در جريان فتح مكه و حَجّة الوداع، ساحت قدس كعبه را از هر گونه مظاهر شرك و كفر پاكسازي نموده است.
جمع بندي
1. «برائت»، چيزي نيست كه جمهوري اسلامي ايران آن را پديد آورده باشد، بلكه اين عمل الهي، به تأسّي از ابراهيم خليل عليه السلام و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و متابعت از امر الهي است; چنانكه حضرت امام خميني فرمود:
«سياست حج، سياستي نيست كه ما درست كرده باشيم. حج سياست اسلامي است. ما از اول بنايمان بر اين بوده، به حج، آن طوري كه بوده است عمل كنيم، همان طور كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بتها را در كعبه شكست، ما هم بتها را بشكنيم و اين بتها كه در زمان ما هستند، از آن زمان بالاتر و بدترند.»( 112 )
2. با توجه به دوام و استمراري كه از جمله اسميه در آيات برائت استفاده شد و با عنايت به تضادّ دايمي ميان اسلام و كفر، اين مطلب به دست ميآيد كه برائت اختصاص به مقطع خاصي از زمان ندارد، بلكه با تأسي به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و نماينده آن حضرت، در هر سال بايد عمل برائت در كنگره جهاني حج با قاطعيت هر چه تمامتر اجرا شود. چرا كه عمل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در موسم حج، ترسيم خط كلّي براي همه مسلمانان بوده و هست و خواهد بود; ازاينرو، حضرت امام فرمود: «حج بي برائت حج نيست.»( 113 )
3. با توجه به معناي «اذان» و با عنايت به واژه «يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ»، اولاً بايد برائت با صداي رسا و در ثاني در محل اجتماع حجاج برگزار شود.
4. از آنجاكه در اين آيات «برائت» و «اذان» به خدا و رسول نسبت داده شده و بر آن تأكيد گرديده است، برداشت ميشود كه هيچ مسلمان و حاكم اسلامي، نه تنها حق ندارد با قومي كه خدا و رسول از آنها تبرّي جستهاند، ارتباط برقرار كند، بلكه بايد بيزاري و تبرّي از آنها را علني و آشكارا اعلام كند.
5. اگر خاتم النبي صل الله عليه و آله و سلم اعلان برائت از مشركين كرد، پس بر عالمان و حاكمان اسلامي لازم است در برگزاري هرچه با شكوهتر مراسم برائت كوشا بوده و ساحت قدس كعبه را از هر گونه مظاهر شرك و كفر، در گفتار و رفتار، پاكسازي نمايند.
هـ حج و حكومت اسلامييكي از شؤون حكومت اسلامي، تعيين «امير الحاج» ميباشد كه هر ساله، نمايندهاي از جانب حاكم وقت، منصوب ميگردد تا ضمن سرپرستي حجاج، مواضع حكومت اسلامي را، در امور مختلف، به طور رسمي ابلاغ كند، كه بارزترين نمونه آن، در سال نهم هجرت رخ داد و به اجماع شيعه و سني، نمايندهاي از سوي پيامبر صل الله عليه و آله و سلم، به عنوان اميرالحاج برگزيده شد و از مدينه به مكه اعزام گرديد.
به راستي، اسلامي كه ميگويد: «اگر در سفر سه نفر بوديد، يكي را به اميري برگزينيد» چگونه ممكن است براي انبوه جمعيتي كه از مناطق مختلف جهان، با تفاوت در رنگ، نژاد و عادات گرد هم ميآيند، حاكم و اميري معيّن نكند و آنان را به حال خود واگذارد!
اينجا است كه بعضي از مورّخان نوشتهاند: تعيين اميرالحاج، از سال نهم هجرت به بعد رايج و مرسوم گرديد و در اين راستا، كساني كه از سال نهم تا سال 335 هجري عهده دار اين مسؤوليت بودهاند، نام برده شده است.( 114 ) همچنان كه حضرت اميرعليه السلام در دوران خلافتش، اين مسؤوليت را سه بار به عهده عبدالله بن عباس و يك بار هم طي ابلاغيه اي به قثم بن عباس واگذار كرد كه در بخشي از آن آمده است:
«حج را براي مردم برپا دار و ايام الله را به آنان يادآوري كن.»( 115 )
شاهد قطعي ديگر بر اينكه مديريت حج، از شؤون حكومت اسلامي است، گفتار امام صادق عليه السلام است كه فرمود:
«اگر مردم فريضه مهم حج را تعطيل كنند و خانه خدا بي زائر شود، بر حكومت اسلامي فرض و لازم است مردم را براي انجام حج اجبار نمايند; چه آنان مايل باشند و يا نباشند و اگر مردم قدرت مالي براي رفتن به مكه نداشته باشند، بر حكومت اسلامي است كه هزينه آنها را از بيت المال تأمين كند.»( 116 )
بنابر اين، برپايي مراسم باشكوه حج، يكي از شؤون واجب و لازم حكومتهاي اسلامي است. شاهد اين مطلب آن است كه بزرگاني چون شيخ حرّ عاملي (صاحب وسايل الشيعه)، آيت الله بروجردي، شيخ كليني و... از اين روايات، «وجوب» استفاده كرده و عنوان باب را «باب وجوب اجبار الوالي الناس علي الحج» گذاشتهاند.( 117 )
شاهد ديگر، دستهاي از روايات است كه حج را نوعي بيعت با رهبران و حاكمان الهي مطرح كرده است; چنانكه امام باقرعليه السلام در اين زمينه فرمود: «مردم مأمور شدهاند كه دور اين
سنگها طواف كنند و آنگاه نزد ما بيايند و پايداري خود را نسبت به اطاعت و رهبري ما اعلام و امكانات و قدرتشان را براي ياري اهداف ما عرضه كنند; «إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الاَْحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلاَيَتِهِمْ وَيَعْرِضُوا عَلَيْنَا نَصْرَهُمْ» از جمله «وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نَصْرَهُمْ» برداشت ميشود كه حج يكي از شؤون حكومت اسلامي است وگرنه «عرضه كردن نصرت» چه معنايي خواهد داشت و از تعبير كردن «كعبه» به «سنگ» استفاده ميشود كه كعبه بدون «ولايت» سنگي بيش نيست و طواف پيرامون آن، مانند طواف پيرامون سنگ است.
پس در واقع، يكي از اهداف حج، ملاقات با رهبران الهي و اظهار ولايت و عرضه كردن نصرت و ياري به امام است; همانگونه كه امام باقرعليه السلام در روايت ديگر فرمود: «اعمال حج بدون ولايت، حجّ زمان جاهليت است».( 118 )
شاهد ديگر، عمل پيامبر خد صل الله عليه و آله و سلم در حَجّة الوداع است كه نقش رهبري در حج را ثابت كرد و نشان داد كه چگونه ميتوان با رهبري صحيح، از نيروهاي پراكنده، قدرتِ واحدي ساخت و عظمت و شكوه حكومت اسلامي را به نمايش گذاشت و صف واحدي در برابر دشمنان اسلام تشكيل داد و با نمايش قدرت ظاهري و عظمت معنوي، هرگونه توطئه و فكر شيطاني را خنثي ساخت و در همين راستا پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از سوي خداوند متعال مأموريت يافت كه «ولايت و امامت علي بن ابيطالب عليه السلام را در سرزمين غدير خم طرح كند. اين مسأله به قدري مهم بود كه خداوند متعال به پيامبرش فرمود: «اي پيامبر آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شد، به مردم برسان و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام ندادهاي».( 119 )
اگر رسالت بدون ولايت كامل نيست، حج بدون ولايت نيز به كمال نميرسد و شايد آيه مباركه لاَ أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ.( 120 ) ناظر به همين معني باشد كه مكه و كعبه بدون وجود رهبران الهي، تبديل به بتخانه خواهد شد و به ظاهر، رمز تولّد حضرت علي عليه
السلام در درون كعبه، همين باشد كه كعبه با رهبران الهي پيوندي عميق دارد; به طوري كه اعمال بدون ولايت آنها ارزشي نخواهد داشت. چنانكه امام سجاد عليه السلام به ابو حمزه ثمالي فرمود:
«... هرگاه كسي عمر نوح داشته باشد و در اين مقام (ميان ركن و مقام)، روزها روزه بگيرد و شبها به عبادت بپردازد، اما بدون ولايت ما خدا را ملاقات كند، او را بهره اي نخواهد بود.»( 121 )
و ـ حج و بهره گيري سياسيرهبران و حاكمان اسلامي; اعم از عادل و غير عادل، در طول تاريخ همواره از اين فرصت بينظير به نفع خود استفاده سياسي ميكردند; از زماني كه پيامبر خد صلي الله عليه و آله و سلم با ياران محدودش در مكه حضور داشتند و تحت محاصره و شكنجه هاي شديد به سر ميبردند، همواره در پي فرا رسيدن ايام حج بودند تا از اين فرصت ارزشمند براي انتقال پيام الهي به مردم استفاده كنند. پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم از اين مراسم عبادي ـ سياسي چنان براي ترويج دين توحيدي و طرد شرك و كفر بهره ميگرفت كه مشركين قريش درصدد برآمدند عدهاي را در دروازه هاي ورودي شهر مكه مأمور كنند تا آنها به كساني كه قصد شركت در مراسم حج را كردهاند، بگويند: شخصي در اين سرزمين هست و مطالب و آرمانهايي دارد كه شما را سِحر ميكند و شما در گوش خود پنبه بگذاريد تا پيام او را نشنويد.
اما پيامبر و يارانش حداكثر بهره را ميبردند تا پيام انقلاب اسلامي را به مردم برسانند و «پيمان عقبه» ثمره چنين تلاشي بود كه مردمِ مدينه، در نتيجه همين رفت و آمدها با اسلام اُنس گرفتند و در همين راستا پيامبر اسلام بارها از همين كنگره حج براي گسترش اسلام ناب و نابودي شرك و كفر بيشترين استفاده را بردند. نمونه هاي بارز آن، «پيمان عقبه»، «جريان فتح مكه»، «تعيين امير الحاج در سال نهم هجرت» و «خطبه هاي آن حضرت در حَجّة الوداع»
است. چنانكه پيامبر از همين موقعيت استفاده كرد و «مسأله رهبري و ولايت علي عليه السلام» را در ميان آن جمعيت انبوه مطرح ساخت.
حضرت امير نيز در زمان خلافت خود بارها از اين فرصت استفاده كرده و از آنجاكه منصب «امير الحاج» علاوه بر سرپرستي حجاج در امور ديني و... بار سياسي هم داشت، در سال 37 (هـ..ق.) هم از طرف حضرت امير عليه السلام شخصي به نام عبدالله بن عباس و هم از طرف معاويه شخصي به نام يزيد بن شجره رهاوي براي تصدّي اين امور عازم شدند كه كارشان به نزاع كشيد و سرانجام بر شخص ثالثي به نام شيبة بن عثمان توافق نمودند.( 122 )
در تاريخ اسلام، موارد مشابهي از اين حركتهاي سياسي ديده ميشود كه گروهي براي اجراي سياستهاي خويش از مراسم حج بهره ميبردند; چنانكه معاويه مسأله جانشيني يزيد را در سفر حج مطرح كرد و منصور دوانيقي در سال 136(ه.ق.) امير الحاج شد و در همان مراسم، به نفع خود بيعت گرفت. همچنين حضرت ابوذر در زمان عثمان، يك سال به حج رفت و در كنار كعبه، ضمن نقل رواياتي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره دوستي با عترتش، از وضع موجود انتقاد كرد( 123 ) و نيز عمل سيد الشهدا عليه السلام در ايام حج و سخنراني انقلابي آن حضرت در ميان جمعيت، نمونه بارز استفاده سياسي از حج است كه حتي براي اين منظور چند ماه در مكه توقف كرد تا موسم حج فرا رسد و مردم از سراسر عالم در اين مكان جمع شوند و حضرت به تبليغ بپردازد.
همچنانكه آن حضرت در سال 58 (هـ.ق.) دو سال قبل از مرگ معاويه در سرزمين منا در ميان جمعيت هزار نفري، به انتقاد از معاويه پرداخت و فرمود:
«فَإِنَّ هَذَا الطَّاغِيَةَ قَدْ صَنَعَ بِنَا وَبِشِيعَتِنَا، مَا عَلِمْتُمْ وَرَأَيْتُمْ...».( 124 )
«همانا اين طاغوت (معاويه)، برخوردهايي با ما و شيعيان ما كرد كه همه شما ميدانيد و ديده ايد و گواه بوده ايد.»
و در دنبال روايت، به نكته ديگر اشاره كرد كه همان پيام رساني باشد و فرمود:
«گفتارم را بشنويد و به خاطر بسپاريد و وقتي كه به محل سكونت خود برگشتيد، پيام مرا به افرادي كه مورد اطمينان شما هستند، ابلاغ نماييد... من ترس آن را دارم كه با اين وضع، حق فرسوده گردد...»
ديگر ائمه نيز با حضور خود در ايام حج و تشكيل جلسات و ذكر احاديث، استفاده سياسي ميكردند; از جمله جريان امام سجاد عليه السلام، هشام بن عبد الملك و شعر فرزدق در مدح امام سجاد عليه السلام و... ميباشد.
شايد رواياتي كه نقل شد كه «حج نوعي جهاد است»، بيانگر بُعد سياسي قضيه باشد; چنانكه امام صادق عليه السلام در اين باره فرمود:
«هُوَ أَحَدُ الْجِهَادَيْنِ هُوَ جِهَادُ الضُّعَفَاءِ وَنَحْنُ الضُّعَفَاء»;( 125 ) «حج، يكي از دو جهاد است و آن جهاد افراد ضعيف است و آن ضعفا ما هستيم.»
يعني ما از ضعيفان هستيم و حكومت در دست ما نيست و نميتوانيم با كفر، مبارزه عملي نماييم. پس لا اقل به حج برويم و از آن موقعيت بهره برداري سياسي و فرهنگي نماييم.
اطلاق جهاد بر حج نوعي وجه اشتراك ميان آن دو را ميطلبد تا نام «جهاد» بر «حج» اطلاق كرد; چنانكه همراه ساختن آيات حج و جهاد( 126 ) در سوره مباركه حج، به ما ميفهماند كه ميان حج و جهاد، رابطه اي خاص وجود دارد و آن اينكه سرزمين حج بهترين مكان براي تجمّع متفكّران اسلامي است كه موقف سياسي و دفاعي خود را به بحث بگذارند و از نيروهاي پراكنده، صف واحدي تشكيل دهند و از طريق انجام صحيح حج، آمادگيهاي لازم را كسب كنند و مانند سربازي كه در ميدان آموزش، تعليم ديده، خود را در مقابله با دشمنان اسلام آماده سازند; از اين رو، پيامبر گرامي اسلام در روايات متعدّد مجاهد و حاج را كنار هم قرار داده و براي آن دو، يك حكم نموده است; «مجاهد در راه خدا و حاجي و معتمر، ميهمانان خدايند كه اگر دعا
كنند، دعايشان به اجابت ميرسد.»( 127 ) و در روايات ديگر، نفقه اي كه در راه حج مصرف شود را با نفقه اي كه در راه جهاد مصرف ميگردد، مقايسه كرد.( 128 )
پس هم رديف بودن حج و جهاد در قرآن و روايات، بيانگر اين حقيقت است كه ميان اين دو فريضه الهي، وجوه مشتركي وجود دارد.
جمع بندي
از مجموع مباحث اين فصل، به خوبي روشن شد شبهاتي كه بعضي از مغرضان در مورد بُعد سياسي حج مطرح كردهاند و آن را مخالف اسلام و قرآن دانستهاند، چيزي بي اساس، بلكه توأم با اغراض سياسي بوده است; زيرا ثابت شد كه بُعد سياسي حج، نه تنها مخالف قرآن، اسلام و سنت نيست، بلكه عين قرآن و متابعت از اوامر خداوند و تأسّي از ابراهيم خليل، حضرت رسول و سلف صالح است.
قرآن كريم ميفرمايد: اعلامي است از طرف خدا و رسولش به عموم مردم در روز حجّ اكبر كه خدا و رسولش از مشركين بيزارند.( 129 )
برائت از مشركين، بر اساس اين آيه مباركه، حكمي قطعي و حتمي است و در همه زمانها استمرار دارد و مخصوص موسم حج نيست، بلكه بيزاري و برائت از مشركين تأسي از ابراهيم خليل است.( 130 ) و بايد مسلمانان به پيروي از ابراهيم عليه السلام فضاي سراسر عالم را از محبت و عشق به ذات حق و نفرت و بغض نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند و لحظه اي از اين آهنگ توحيدي غافل نشوند.( 131 )
امام خميني، احياگر حج ابراهيمي، ميفرمايد:
«فرياد برائت ما، فرياد دردمندانه ملتهايي است كه خنجر كفر و نفاق قلب آنان را دريده است. فرياد فقر و تهيدستي گرسنگان و محرومان و پابرهنه هاست، كه حاصل عرق جبين و زحمات شبانه روزي آنان را زراندوزان و دزدان بين المللي به يغما بردهاند. فرياد مظلومانه مردم لبنان و
فلسطين و بوسني و كشمير و افغان و عراق... است. فرياد همه مردماني كه ديگر تحمّل تفرعن آمريكا و حضور سلطه طلبانه آن را ندارند.»( 132 )
گويا آيه مباركه، از سوره توبه، كه خداوند در مقياس افتخار و فضيلت فرمود: «آيا سيراب كردن حجاج و عمران مسجد الحرام را همانند عمل كسي قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد و در راه خدا جهاد كرده است؟! اين دو، هيچگاه در نزد خدا يكسان نيست و خداوند گروه ظالمان را هدايت نميكند.»( 133 ) در عصر ما نازل شده است و بيانگر حال ماست; كعبه، متعلّق به عموم مسلمانان است و بايد شيوه برگزاري حج متناسب با مصالح و منافع امت اسلامي و در جهت رشد و استقلال كشورهاي اسلامي باشد. در مراسم حج و در كنار خانه خدا كه مثابه و مأمن( 134 ) و مايه قوام جامعه بشري( 135 ) است. بايد مشكلات مسلمانان و حكومتهاي اسلامي مطرح و براي حلّ آن گامي برداشته شود. چه دردناك است اگر بشنويم كه در حج نبايد به مسائل سياسي و اجتماعي مسلمين پرداخت!
4ـ بعد اجتماعي حجحج يگانه فريضه اي است كه خداوند براي اداي آن، همه مسلمانان را، از گوشه و كنار جهان، به يك نقطه معين و در «ايّام معلومات» فرا خواند; به طوري كه اگر در غير اين مكان و زمان انجام گيرد، پذيرفته نخواهد شد.( 136 )
اگرچه در گذشته و امروز تلاشهايي شده و ميشود تا حج را فريضه فردي قلمداد كنند، اما با توجه به آيات و روايات، فهميده ميشود كه حج مركز اجتماع مسلمانان است; زيرا اگر هدف، تنها انجام دادنِ مناسك و طواف گرد خانه خدا و... بود، چرا جايز نباشد در تمام سال انجام گيرد؟ چه لزومي داشت كه همه مردم مكلّف باشند در مقطع زماني خاص، در يك نقطه جمع شوند و در آن ايام هم در اجتماعات يك روزه و يك شبه و سه روزه گرد هم آيند تا شاهد منافع خود باشند; لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ( 137 )؟ پس منافعي كه مسلمانان بايد شاهد آن باشند،
منافعي است كه با حيثيت تجمّع مردم و حالت اجتماع ارتباط پيدا ميكند و حتي ميشود گفت كه اگر از اين اجتماع، فايده عمومي به دست نيايد، مقصود حاصل نخواهد شد.( 138 )
«يكي از امتيازات مخصوص به حج اين است كه خطاب در آن، متوجّه عموم مردم است; «اي ابراهيم، در ميان مردم، براي حج اعلام عمومي كن.( 139 ) براي خدا بر مردم است آهنگ خانه او كنند. همانا نخستين خانه اي كه براي مردم قرار داده شده، سرزمين مكّه است.( 140 )به خاطر بياوريد هنگامي را كه خانه كعبه را محلّ بازگشت مردم قرار داديم;( 141 ) خداوند كعبه را كه خانه محترم است، وسيله اي براي اقامه امر مردم قرار داده است.»( 142 )
اينگونه آيات و روايات، دلالت روشن بر «بُعد اجتماعي حج» دارد وگرنه اگر حج فريضه اي فردي بود، لازم نبود اين همه روي كلمه «الناس» تكيه شود. همچنان كه لازم نبود مردم از راه دور و نزديك با هر وسيله ممكن، در زمان و مكان معين، گرد هم جمع شوند تا اين فريضه الهي را با به طور جمعي انجام دهند. اگر ثمره و بهره حج فردي بود، چرا فرمود: «پس از همانجا كه مردم كوچ ميكنند، كوچ كنيد»( 143 ) اين آيه ميرساند كه حج مركز اتحاد مسلمانان است و هيچ كس حق تكروي و دوري از اجتماع مردم را ندارد; زيرا كه حج افزون بر اين كه فريضه اي فردي است، همچنين فريضه جمعي است و ثمره و منفعت آن، به تمامي مسلمانان برميگردد.
با عنايت به عموميت دعوتِ وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ و اطلاق «منافع» و تفسير امام رضا عليه السلام مبني بر اينكه منافع حج، افرادي را كه در مراسم حج نبودهاند، در بر ميگيرد. ميشود ادعا كرد كه قدر متيقّن از منافعي كه بر مراسم با شكوه حج مترتب ميشود، همان «منافع عمومي و اجتماعي» حج است.
همچنين قدر متيقّن از قِيَاماً لِلنَّاسِ... در آيه مباركه جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ....( 144 ) بعد اجتماعي آن است; زيرا با توجه به اطلاق كلمه «قِيَاماً» و مناسبت آن با
«لِلنَّاسِ» و با عنايت به معناي «قِيَام»( 145 ) چنين برداشت ميشود كه كعبه و حج، سبب اصلاح امور ديني و دنيوي مردم( 146 ) و باعث رفع نابسامانيها از جوامع مسلمين خواهد گرديد; چرا كه كعبه به عنوان ضامن جامعه بشري مطرح شده است و اين به خاطر حرمت و جلالت و قداستي است كه كعبه در نظر عموم مردم دارد; لذا كعبه موصوف به «بيت الحرام» شده است، چون محور فعاليت همگاني واقع ميگردد.
از سوي ديگر، همانطور كه هدف از ارسال رسل و انزال كتب، «قيام مردم به قسط»( 147 )ميباشد، بهترين وسيله تحقّق اين هدف، مراسم باشكوه حج است و اين يكي ديگر از منافع اجتماعي حج ميباشد.
خلاصه اينكه، قوام جامعه بشري، اقامه عدل و قسط در ميان مردم و اصلاح امور ديني و دنيوي به انجام حج است و اين، در گرو برگزاري صحيح حج ميباشد و نقطه مقابل آن، از هم پاشيدن جامعه هاي بشري و رواج ظلم و فساد امور ديني و دنيوي است كه در گرو تعطيلي حج ميباشد. از اين رو، مولي علي عليه السلام در اين باره فرمود: «حج خانه خدا را ترك نكنيد كه هلاك و نابود ميشويد.»( 148 ) در حقيقت بقاي اصل دين و در نتيجه بقاي متديّنين، بستگي به بقاي كعبه دارد. «تا كعبه پابرجاست دين و مكتب هم پابرجاست.»( 149 )
الف) منافع و آثار اجتماعي حجاز آنجا كه حج مركز اجتماع و اتّحاد مسلمانان است، منافع و آثار اجتماعي فراواني را به همراه دارد، كه در ذيل به بعضي از آنها اشاره ميگردد:
* يكي از بارزترين منافع اين اجتماع عظيم، ايجاد تفاهم، تحكيم برادري و رفع اختلافات ديني ميان طبقات مسلمانان است. اگر از بررسي آيات و روايات( 150 ) به دست ميآيد كه اسلام، دين اتّحاد و يكدستي است. بهترين و مناسبترين زمان و مكان، براي تحقّق اين هدف، موسم حج است. اگر به نماز جماعت سفارش و تأكيد شده كه اهالي هر محل، به كمك يكديگر، امور
زندگي جمعي خويش را اراده نمايند و اگر نماز جمعه مقرّر شده تا مردم شهرها گِرد هم آيند و در پرتو اجتماع و اتّحاد، امور خود را حل كنند، حج هم در هر سال، در زمان و مكاني خاص واجب شده تا مسلمانان از نقاط مختلف عالَم پيرامون خانه خدا جمع شوند و دست اتّحاد و برادري به سوي يكديگر دراز كنند و در پرتو آن، مشكلات همديگر را حل نمايند.
حضرت امام خميني در اين باره فرمودند: «از جمله وظايف، در اين اجتماعِ عظيم، دعوت مردم و جوامع اسلامي به وحدت كلمه و رفع اختلافات ميان طبقات مسلمين است.( 151 ) با اتكال به خداي بزرگ در اين مواقف عظيمه، پيمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرك و شيطنت ببنديد و از تفرّق و تنازع بپرهيزيد; وَلاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ....( 152 )
* پس يكي از آثار و منافع مهم اجتماعي حج، «وحدت كلمه» است كه زائران بيت الله بايد از راه دور و نزديك بيايند و تحكيم برادري در فكر و عمل را ملاحظه و مشاهده نمايند كه همه امّت اسلامي، يك خدا را ميپرستند; امت يك پيامبرند. معتقد به يك كتابند. به طرف يك قبله ميايستند. دوش به دوش هم، بر گِرد يك محور ميچرخند و همه يك هدف، يك مسير و يك برنامه را دنبال ميكنند. اين چنين وحدتي، به طور قطع جمعيتها را فشرده و متراكم و قلبها را به هم نزديك ميكند و در نتيجه يك نيروي قوي توليد ميكند كه باعث عظمت و شكوه اسلام و مسلمين و ذلّت و خواري كفر خواهد شد; از اين روي، نبيّ مكرّم اسلام در خطبه معروف «حَجّة الوداع» به همين نكته اشاره فرمودند:
«اهل ايمان با هم برادرند. خونهاي آنها ارزش مساوي دارد. پيمان كوچكترين فردشان در حكم پيمان عموم مسلمين است. همه با هم در حكم يك دست و قدرت واحدي در برابر بيگانهاند.»( 153 )
احساس وحدت و يگانگي در ايّام حج، در حدّ اعلا وجود دارد; چرا كه عالِم و جاهل، غني و فقير، رييس و مرئوس، كوچك و بزرگ، سياه و سفيد، همه با هم در دو قطعه لباس سفيد ميخروشند و ميروند و مينشينند و ميخورند و ميخوابند.
خلاصه، افرادي كه در همايش حج گِرد ميآيند، هيچ اختلاف ريشه اي ندارند و رابطه اي كه ميان آنها حكمفرماست، رابطه دين است كه از هر رابطه ديگر، نظير ملّيت، نژاد و رنگ، قويتر و محكمتر است.
* يكي ديگر از منافع اجتماعي حج، «مساوات واقعي اجتماعي» است كه همه زائران، از حدّ اقل زندگي بهره مند بوده و يك نمونه از زندگي اقتصادي، بدون فاصله يا لا اقل با فاصله كم، در هر سال يك بار، در عمل به نمايش گذارده ميشود; به طوري كه زندگيها نزديك به هم، لباسها كاملاً يكسان، مكانها و غذاها شبيه هم ميباشد; چنانكه لغو امتيازات نژادي، رنگ، امتيازات شخصي; مانند ثروت و مقام، اصل و نسب، زيبايي و زشتي، شاهد گوياي ديگري بر اين مساوات است.
خداوند متعال در لغو امتيازاتي كه قريش( 154 ) براي خود قائل شده بود، فرمود: «سپس از همانجا كه مردم كوچ ميكنند، كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نماييد كه خدا آمرزنده مهربان است.»( 155 ) همچنان كه نبي مكرّم اسلام در خطبه حَجّةالوداع فرمود: «اي مردم! پروردگار همه شما يكي است و پدر همه شما يكي است; همه از آدم و آدم از خاك است; عرب را بر عجم فضيلت و برتري نيست، جز با ملاك تقوا.»( 156 )
اين سلوك جمعي در حج، عدالت اجتماعي اسلام را در پي دارد كه از مصاديق بارز آن، سير كردن فقرا، دفع حقوق شرعي، پاك كردن اموال و اداي دين است; زيرا نخستين مرحله حج، تصفيه حساب مالي با خدا و مردم است و اين نوعي توزيع ثروت اجتماعي است كه مبتني بر عدالت ميباشد و از سوي ديگر، اگر تقسيم قرباني صحيح انجام گيرد، ميليونها گرسنه سير
ميشود و بدينوسيله ميان نيازمند و بي نياز، ارتباط برقرار ميگردد; چنانكه لباس احرام در يك رنگ، نوعي تعامل اجتماعي ميان نيازمند و بي نياز، حاكم و محكوم و رييس و مرئوس ميباشد و به انسانها ميفهماند كه ارزش حقيقي انسان، غير از مال و مقام است.
* يكي ديگر از منافع اجتماعي حج، ايجاد مسؤوليت اجتماعي در فرد است; زيرا فرد در طواف پيرامون كعبه، سعي ميان صفا و مروه، وقوف در عرفات و مشعر، بيتوته در منا ورمي جمرات، احساس ميكند كه جزئي از امّتاسلامي است كه عمل، هدف، خدا، قبله و كتاب واحد دارد و در نتيجه، به فكر مسؤوليت اجتماعي ميافتد.
* ديگر از منافع اجتماعي، «امنيت اجتماعي» است كه هيچ كس در ايام حج حق تعرّض به ديگران، حتي حيوانات را ندارد; چرا كه خداوند متعال فرمود: «هركس داخل آن شود، در امان است.»( 157 ) و «به ياد آور هنگامي را كه خانه كعبه را مرجع و مركز امن و امان براي مردم قرار داديم.»( 158 )
وجود جامعه امن و مطمئن و به دور از هر گونه تجاوزي، از آرزوهاي ديرين دانشمندان و مصلحان بوده و هست كه سازمانها و جوامع بين المللي، در تحقّق چنين آرزويي هستند، امّا تاكنون ره به جايي نبردهاند، ولي خداوند حكيم، بر اساس حكمت متعاليه اش قرنها قبل، منطقه اي را در يك نقطه از زمين براي چنين هدفي بنيان نهاده است; به حدّي كه شكار حيوانات و حتي كمك كردن شكارچي به واسطه نشان دادن آن با گوشه چشم هم ممنوع گرديده است; آن هم در منطقه اي كه نا امن بود. انسانها ربوده ميشدند و همه جا غارت و كشتار بود( 159 ) و منطقه اي كه ظلم و فساد و بحث و جدال در آن منع شده است. قرآن در اين باره ميفرمايد: «كساني كه با احرام، حج را بر خود واجب كردهاند، بايد از تمتّعات جنسي و انجام گناه و بحث و جدال اجتناب نمايند.»( 160 )
وجود چنين جامعه اي، از آغاز خلقت، مورد عنايت خداوند متعال بوده است، كه شرط اساسي بقاي هر جامعه، چنين نعمتي است تا انسانها كلاس آن را در هر سال در اين مكان بگذرانند و در سراسر جهان گسترش دهند. اين تمرين و نمايش، اگرچه در مدّت كوتاهي است، اما هرچه هست، تمريني براي شركت كنندگان و اتمام حجتي براي جهانيان است و اگر محلّ تشكيل كنگره حج در نقطه امني قرار داده شد، براي اين است كه سران و نمايندگان مسلمانان، آزادانه و با كمال اطمينان نسبت به يكديگر و بدون هيچ تشويشي، منافع مسلمانان را در نظر گرفته و از همديگر جهت رفع مشكلات ياري بجويند.
* از منافع ديگر اجتماعي حج، معارفه و آشنايي بين المللي مسلمانان جهان است كه امام ششم، جعفربن محمد عليه السلام در بيان علل حج فرمود: «خداوند در حج وسيله اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم آورد تا همديگر را بشناسند.»( 161 )
در سايه شناخت يكديگر، زمينه تبادل آرا و افكار فراهم ميشود و هر گروه، از هر دياري كه ميآيد، دستاوردهاي علمي و پيشرفتهاي فرهنگي و اقتصادي خويش را به برادران ديني ديگر مناطق و كشورها انتقال ميدهد و با اين عمل، نردبان ترقي و تعالي را براي همديگر فراهم مينمايد و نقطه هاي قوّت و ضعف خويش را شناسايي ميكنند و در صدد تقويت خويش بر ميآيند.
* از آثار و منافع اجتماعي حج، تنظيم برخورد اجتماعي زن و مرد است; چرا كه در ايام حج، آموخته ميشود كه در برخوردها مواظب يكديگر باشند و به گونه اي ظاهر نشوند كه هوس انگيز باشد، بلكه بايد به دور از هرگونه آرايش و با لباس معمولي، در مقابل هم ظاهر گردند و حتّي بايد از لذّت جنسي حلال هم صرف نظر كنند تا تمرين و آزمايشي در پهنه زندگي اجتماعي گردد; فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ( 162 ) كه مراد از «رفث» هرگونه لذّت
جنسي در ايام احرام است. پس «عفّت اجتماعي» در موسم حج، تمرين داده ميشود تا در غير موسم حج برخوردهاي زن و مرد بهبود يابد.
* «آموزش و تمرين نظم و انضباط اجتماعي» نيز از آثار اجتماعي حج است; و اينكه حج از آغاز تا انتها، از روي نظم و ترتيب خاصي انجام ميگيرد; شروع آن در وقت معين و در مكان معين و با لباس و رمز مشخص و طواف، سعي، وقوف، رمي، هدي و... بايد بر اساس اندازه معين و نظم خاص انجام پذيرد تا بشر درسي از نظم و انضباط اجتماعي را بياموزد و براي هميشه آن را در جامعه رعايت كند.
* و بالأخره، اجتماع عظيم حج، ارائه نمونه عملي جامعه اسلامي است كه در سايه ايمان تشكيل گرديده و نمونهاي كوچك از اجتماع روحدار به نمايش گذاشته ميشود كه روابط اجتماعي مردم با يكديگر تحت تأثير ايمان و محبت واقع شده و در آن محيط معنوي خودخواهي و رفتار و گفتار ناپسند بسيار كم ديده ميشود; محيطي آرام و با صفا كه رعايت فضايل اخلاقي و حقوق اجتماعي به چشم ميآيد و اين اجتماع در واقع، نمايشي از جامعه اسلامي است كه داراي شكوه، عظمت، امنيت، عدالت، مساوات واقعي و نظم و انضباط اجتماعي ميباشد كه از امتيازات آن اين است كه هر سال اين اجتماع تشكيل و در معرض عمومي گذاشته ميشود.( 163 )
ب: منافع سلوك جمعي در حجبيشك، حج از برنامه هاي سلوك جمعي و قضيه اي جهاني است و براي منطقه و گروه مخصوص و جغرافياي ويژه نيست; همانطور كه خداوند متعال در خطاب به حضرت ابراهيم فرمود: «مردم را دعوت عمومي به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاي لاغر، از راه دور قصد خانه خدا كنند.»( 164 )
اين سلوك جمعي، كه از افراد مختلف جهان، با تفاوت در رنگ و پوست و زمان و مكان به وجود آمده منافع زيادي را در بر دارد نخست اينكه زمينه ساز يك دولت واحد جهاني است و خود اين سلوك جمع، دليل بر اين است كه اسلام جهاني است مسلمانان از قاره هاي مختلف جهان با تفاوتهاي بسيار در يك نقطه دور هم جمع ميشوند و يك خدا و يك پيامبر و يك كتاب و يك قبله و يك هدف را دنبال ميكنند و از يكرنگي و همفكري فهميده ميشود كه تشكيل دولت واحد جهاني امكان دارد و در واقع حج ارائه نمونه عملي اين دولت واحد جهاني است
از سوي ديگر شكي نيست كه سلوك جمعي، باعث تغيير اجتماعي ملموس ميشود، اما از آنجا كه سلوك جمعي در حج، از بالاترين درجه تعامل اجتماعي است پس نتيجه اين سلوك، در مرتبه برتر قرار دارد چرا كه:
اولاً: تغيير اجتماع آن مطلوب، ثابت، عميق و ريشه دار خواهد بود.
ثانياً: بعد از اداي مناسك حج، دو تغيير در انسان حاصل ميشود; يكي تغيير روحي و تطهير نفسي و ديگري تغيير اجتماعي.
ثالثاً: از آنجا كه حج نقش خطيري در تغيير حيات روحي و اجتماعي دارد، بنابر اين، حرمتي از حرمات الله است كه هتك آن روا نيست و هركس كه برنامه هاي الهي را بزرگ بشمارد و احترام آن را حفظ كند، براي او نزد پروردگارش بهتر است.( 165 )
رابعاً: در اين سلوك جمعي مترقّي ترين شعار اجتماعي وجود دارد و آن شعاري است كه اسلام به آن امر كرده و سنت پيامبر است و آن شعار برائت از مشركين است كه بهترين شعار براي احياي عدالت اجتماعي است چرا كه بزرگترين انحراف در دين اسلام كه باعث انواع شقاوت ميشود شرك به خداست و ترديدي نيست كه وجود شرك در جوامع انساني مانعي بر سر راه
«عدالت اجتماعي» است و اعلان برائت از مشركين، سرآغاز تغيير اجتماعي انسان است تا اجتماع موحّد در همه سطوح، بر اساس احكام اسلام و عدالت اجتماعي، استوار گردد.( 166 )
5ـ بُعد اقتصادي حجحج به جهت داشتن بُعد معنوي و عرفاني، ابعاد ديگر آن، به ويژه بُعد اقتصادي و مادي آن، مورد ترديد واقع شده است; به طوري كه گفتهاند مگر ممكن است چنين عبادت با معنويت، همراه با بُعد مادي و اقتصادي باشد، بلكه اين مسائل را منافي با روح حج ميدانستهاند و اين خاصيت يك سو نگري به حج است; همچنانكه اين توهّم در زمان جاهليت هم وجود داشته و خيال ميكردند معامله و تجارت و كسب و كار در ايام حج، حرام و باعث بطلان آن ميگردد.( 167 ) اما خداوند متعال براي مقابله با اين طرز تفكّر، آيات متعددي را نازل نموده است كه تعدادي از آنها به شرح زير است:
ـ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّكُمْ....
«گناهي بر شما نيست كه از فضل پروردگار خود (منافع اقتصادي در ايام حج) برخوردار شويد.»( 168 )
شكي نيست كه مراد از «فضل» در آيه، فضل و بهره مادي است; زيرا مسائل معنوي، جاي هيچگونه ترديدي نبود تا بفرمايد: لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ... همچنان كه مراد از «ابتغاء»، ابتغاي بعد از اتمام حج نيست; چراكه معامله و تجارت بعد از اعمال حج، جاي بحث و گفتگو ندارد، بلكه آنجا كه محلّ كلام بود، معامله و تجارت در هنگام عمل بود و آيه مباركه هم در ردّ اين نوع تفكّر، با صراحت تمام فرمود:
«هيچگونه مانع و اشكالي وجود ندارد كه مردم از فضل خدا بهره مند گردند، بلكه با توجه به معناي ابتغاء( 169 ) ميتوان در راه كسب آن اجتهاد و كوشش هم نمود و حتي با ملاحظه «مِنْ رَبِّكُم» ميتوان به آن رنگ عبادت داد تا از مصاديق بارز آيه رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَنْ
ذِكْرِ اللهِ...( 170 ) به شمار آيد. منتهي بايد مواظب بود كه تجارت در خلال حج، «ابتغاء مِن فضل الله» باشد.
مؤيد ديگر بر اطلاق «ابتغاء فضلاً مِن ربكم» بر امور مادي، نظاير اين آيه در قرآن است كه «ابتغاء فضل الله» بر امور مادي نيز اطلاق شده است; از جمله در سوره مباركه جمعه فرمود:
هنگاميكه نماز پايان گرفت، شما آزاديد، در زمين پراكنده شويد و از فضل الهي طلب كنيد.( 171 )
فَإِذَا قُضِيَتْ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الاَْرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ....
از سوي ديگر، اينگونه يك سو نگري به حج، در زمان ائمه نيز براي ياران آنها ايجاد سؤال كرد كه آيا تجارت و بهره مندي مادي در ايام حج ضرري به حج نميرساند. چنانكه شخصي مثل معاوية بن عمار، به امام صادق عليه السلام عرض كرد: مردي براي تجارت به طرف مكه حركت ميكند يا شتري دارد كه كرايه ميدهد، آيا حجش ناقص است يا كامل؟ حضرت پاسخ فرمودند: حجش كامل و تمام است.( 172 )
ـ از آيات ديگري كه دلالت بر بُعد اقتصادي حج دارد، آيه شريفه ذيل ميباشد: وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ... * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ...( 173 ) است. با توجه به تقابل دو جمله لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ و يَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ، برداشت ميشود كه حج، دو بُعد دارد; «عبادي» و «غير عبادي» و به يقين يكي از مصاديق بارز منافع، همان منافع اقتصادي حج است كه احتمالاً به دليل اهميت اين بُعد يا جهت مقابله با تفكّر جاهلي، مقدّم بر بُعد معنوي حج ذكر شده است.
شاهد قطعي بر اينكه مراد از منافع، اقتصادي هم هست، تمسّك حضرت امام رضا عليه السلام به اين آيه شريفه است كه در ضمن بيان علل و فلسفه حج فرمود:
«منافع و آثار حج، تمام اهل زمين; از شرق و غرب و خشكي و دريا را فرا ميگيرد، چه آنان كه حج را به جا ميآورند و چه آنان كه به حج نميروند. از اين رو است كه قرآن فرمود: لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ».( 174 )
ـ توجيه ديگري كه ميشود براي تقدّم بُعد «غير عبادي» بر «عبادي» در اين آيه مباركه ذكر كرد، جنبه رواني قضيه است كه براي جذب مردم عادي به سوي خانه خدا، ابتدا روي منافع مادّي تكيه نموده و به تعبير مرحوم علاّمه طباطبايي، از آنجاكه انسان به طور فطري، حبّ ذات دارد و به منافع خويش علاقمند است، در همان اول فرمود: لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ.( 175 )
ـ از جمله آيات ديگر، آيه دوم از سوره مباركه مائده است كه خداوند متعال خطاب به مؤمنان ميفرمايد: «احترام كساني را كه به خاطر معاش و معاد، قصد خانه خدا را كردهاند، نگهداريد.»( 176 ) يعني زائران خانه خدا، انسانهاي محترمي هستند. بنابراين، حرمت آنان را حفظ كنيد.
علاوه بر اينكه لسان اين آيه لسان مدح است و نيز بُعد اقتصادي آن مقدم بر بُعد عبادي ذكر گرديده، از تقابل فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَان، به خوبي استفاده ميشود كه مراد از منافع، نفع اقتصادي است.
ـ شاهد قرآني ديگر بر اهميت بُعد اقتصادي حج، آيه اي از سوره مباركه قصص ميباشد كه خداوند تعالي، ضمن منّت نهادن بر مشركان، روي دو نعمت تأكيد ميكند; «امنيت» و «مواهب اقتصادي»; «آيا ما حرم امني در اختيار آنها قرار نداديم كه محصولات هر شهر و دياري به سوي آن آورده شود ولي اكثر آنها نميدانند.»; ...أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْء رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ.( 177 )
عنايت در كلمات «كُلِّ شَيْء» و «رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا» و فعل «يُجْبَي» كه دلالت بر استمرار دارد، اهميت مطلب را دو چندان ميكند. به علاوه، اين دو نعمت، متعلق به زماني بود كه آنان
مشرك بودند و خداوند به ايشان وعده ميدهد: اگر آنان كه در شهرها و آباديها زندگي ميكنند، ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند، بركات آسمان و زمين را برايشان ميگشايد;( 178 ) وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنْ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ....
ـ شاهد قرآني ديگر آيه 28 از سوره توبه است. در اين آيه ميفرمايد:
«اي كساني كه ايمان آورده ايد، بدانيد كه مشركين آلوده و ناپاك اند. بنابراين، پس از اين سال نبايد قدم به مسجد الحرام بگذارند و اگر از فقر ميترسيد، به زودي خداوند شما را از فضل خويش ـ هرگاه بخواهد ـ بي نياز ميسازد. خداوند دانا و حكيم است.»
از آنجاكه مكيان به دنبال سود و تجارت بودند، ترسيدند كه نكند به خاطر اين منع، تجارت آنان از رونق بيفتد و وضع اقتصاديشان خراب شود، لذا خداوند در مقام دلجويي آنها، وعده فرمود كه به زودي شما را از فضل خويش بي نياز ميسازم.
همچنان كه تاريخ گواهي ميدهد، بزرگترين بازار، از جمله بازار معروف عكاظ، در موسم حج بر پا ميگرديد و احتمالاً سوره قريش( 179 ) را بتوان مؤيد ديگر قرآني بر اينگونه بازار دانست.
ـ آيات مربوط به قرباني نيز دليل قطعي ديگر بر بُعد اقتصادي حج است; زيرا يكي از اسرار قرباني، سير كردن گرسنگان ميباشد:
...فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ...( 180 )
فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ .( 181 )
همچنان كه پيامبر گرامي اسلام فرمود: «خداوند اين قربانيها را براي سير كردن مساكين قرار داده است.»( 182 )
علاوه بر آيات، روايات، زيادي هم دلالت بر بُعد اقتصادي حج دارد; به طوري كه در بعضي از احاديث معصومين ، يكي از علل و اسرار حج، بُعد اقتصادي آن بيان شده است.
امام صادق عليه السلام يكي از آثار حج را منافع اقتصادي شمرده است.( 183 )
امير مؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه ميفرمايد: «وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ... يُحْرِزُونَ اْلاَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ».( 184 )
حضرت رسول نيز حج را عاملي براي ريشه كردن فقر در جوامع اسلامي خوانده، ميفرمايد: «الْحَجُّ يَنْفِي الْفَقْرَ...».( 185 )
با توجه به مطالبي كه گفته شد، اقتصاددانان كشورهاي اسلامي ميتوانند از زمينه و فرصت حج استفاده نموده، با همفكري و همگامي، پايه محكمي را براي اقتصاد سالم اسلامي پي ريزي نمايند و با ارائه مظاهر رشد اقتصادي و نمونه هاي توليدي در ايام حج، سبب رشد سطح توليد از نظر كمّي و كيفي و در نتيجه زمينه مشاركتهاي اقتصادي را ايجاد و شاهد شكوفايي آن در جوامع اسلامي باشند. بديهي است، يكي از راههاي تحقّق اين هدف، برپايي نمايشگاه بين المللي فراورده هاي اقتصادي مسلمانان جهان در كنار حرمين شريفن است كه موجب رشد مبادلات تجاري ميان كشورهاي اسلامي نيز خواهد شد; همچنانكه نبي مكرّم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم وقتي به مدينه هجرت كردند، بازاري را در كنار مسجد تأسيس نموده، دستور دادند مسلمانان از اين بازار خريد و فروش نمايند و بكوشند كالاهاي مورد نياز را، خودشان توليد و در اين بازار به معرض نمايش بگذارند.( 186 )
ليكن با كمال تأسف امروزه در اين اماكن مقدس، توليدات بيگانگان و دشمنان اسلام به معرض نمايش گذاشته ميشود و سود و منافع آن به جيب اجانب ميرود و گاهي بر ضدّ مسلمانان به كار گرفته ميشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پينوشتها:
(1). بحار الأنوار، ج43، ص332
(2) . المراقبات، ص204 و محجة البيضاء، ج2، ص201 و بحار الأنوار، ج47، ص16
(3) . وسائل الشيعه، ج1، ص26
(4) . امام سجاد(عليه السلام) : «حُجُّوا وَاعْتَمِرُوا... يَصْلُحْ إِيمَانُكُمْ...» بحار، ج96، ص25
(5) . امام صادق(عليه السلام) در بيان فلسفه حج فرمود: «...وَ لِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ(صلي الله عليه وآله) وَتُعْرَفَ أَخْبَارُهُ»، همچنانكه امام رضا(عليه السلام) فرمود: «...مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَنَقْلِ أَخْبَارِ الاَْئِمَّةِ(عليهم السلام)». وسائل، ج11، ص13 و 14
(6) . وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ... ، بقره : 125
(7) . وَما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكاءً وَتَصْدِيَةً... . انفال : 35
(8) . حج در كلام و پيام امام خميني، صص69، 71، 72 و 73
(9) . حج در كلام و پيام امام خميني صص69، 71، 72 و 73
(10) . وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَاْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ- ذاريات: 56
(11) . المراقبات، ص197
(12) . الميزان، ج1، ص298
(13). بقره : 125
(14). حج : 26
(15). الميزان، ج14، ص368 ; تفسير روح المعاني، ج7، ص143 ; تفسير كبير، ج23، ص26
(16). الميزان، ج14، ص348 و 367
(17). ...إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ... . لقمان : 13
(18). حج در كلام و پيام امام خميني(قدس سره) ، ص10
(19). حج : 26
(20). وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ... ، ثُمَّ مَحِلُّها إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ... ، حج : 29 و 33
(21). حج : 27
(22). بقره : 197
(23). جرعه اي از بيكران زمزم، ص143
(24). حج : 29
(25). نور الثقلين، ج3، ص493 ; بحار الأنوار، ج4، ص459
(26) . بقره : 200
(27). جامع السعادات، ج2، ص345
(28). انفال : 2
(29). انفال : 2 ; بقره : 203 و 198 ; حج : 28، 34 و 36
(30). روح المعاني، ج17، ص154
(31). حج : 35
(32). الميزان، ج14، ص375
(33). بقره : 127
(34). مائده : 2
(35). المفردات.
(36). توبه : 72
(37). بحار الأنوار، ج96، ص29
(38). ابراهيم : 37
(39). الميزان، ج12، ص77
(40). حج : 26
(41). آل عمران : 97
(42). بحار الأنوار، ج96، ص124
(43). محجّة البيضاء، ج2، ص201 المراقبات، ص204
(44). حج در كلام و پيام امام خميني، ص12
(45). آل عمران : 97
(46). بقره : 197
(47). حج در كلام و پيام امام خميني(قدس سره) ، ص10
(48). حج در كلام و پيام امام خميني(قدس سره) ، ص11
(49). مفاتيح الجنان ـ مناجات تائبين.
(50). نور الثقلين، ج1، ص374
(51). بحار الأنوار، ج96، ص25 و نهج البلاغه، حكمت 244
(52). تحف العقول، ص30
(53). حج : 27
(54). حج : 28
(55). وسائل الشيعه، ج11، ص14
(56). سيره ابن هشام، ج1، ص422
(57). فروع كافي، ج4، ص466
(58). حج : 29 و آل عمران : 97
(59). احتجاج طبرسي، ج2، ص296
(60). نور الثقلين، ج2، ص283
(61). توبه : 124
(62). حج در كلام و پيام امام خميني ص72 و 73
(63). حج در كلام و پيام امام خميني ص61
(64). حج در كلام و پيام امام خميني ص61
(65). حج: 28 ـ 27
(66). الجدول في اعراب القرآن، مجلد 9، ص99; الميزان، ج14، ص369
(67). روح المعاني، ج17، ص145
(68). كشاف، ج2، ص52
(69). مائده: 97
(70). بقره: 125
(71). آل عمران: 96
(72). بحار الانوار، ج96، ص32; وسائل الشيعه، ج11، ص12
(73). تفاسير جامع البيان، تفسير كبير، كشّاف، روح المعاني و في ظلال القرآن.
(74). الكافي، ج4، ص422; نور الثقلين، ج3، ص488
(75). سبحاني(آيت الله)، جعفر، آيين وهّابيت.
(76). بحار الأنوار، ج96، ص32
(77). حج در كلام و پيام امام خميني ص5، 68 و 158
(78). مائده: 97
(79). المفردات.
(80). تفسير كبير، ج12، ص100
(81). نور الثقلين، ج1، ص680
(82). از مفسران عامه، همچون طبري در جامع البيان و رشيد رضا در المنار، ج7، ص118
(83). حديد: 25
(84). فروع كافي، ج4، ص271; من لايحضره الفقيه، ج2، ص243
(85). بحار الانوار، ج96، ص19; وسائل الشيعه، ج11، ص23
(86). بقره: 125
(87). مائده: 97
(88). المنار، ج7، ص120
(89). توبه: 3 ـ 1
(90). مجمع البيان، ج3، ص2
(91). مجمع البيان، ج3، ص5
(92). مجمع البيان، ج3، ص5
(93). روح المعاني، ج10، ص42
(94). روح المعاني، ج10، ص42
(95). مجمع البيان، ج3، ص5
(96). نور الثقلين، ج2، ص185 و 186
(97). نور الثقلين، ج2 ص185 و 186
(98). نور الثقلين، ج2، ص185 و 186
(99). در المنثور، ج4، ص127 و 128
(100). توبه: 2
(101). نور الثقلين، ج2 ص185 و 186
(102). نور الثقلين، ج2، ص185 و 186
(103). الميزان، ج9، ص149 و جرعهاي از بيكران زمزم، ص146 و المنار، ج10، ص160
(104). توبه: 5
(105). الميزان، ج9، ص149; تفسير كبير، ج15، ص221
(106). تفسير كبير، ج15، ص222
(107). توبه: 5
(108). حج در كلام و پيام امام خميني(قدس سره).
(109). انعام: 121
(110). اصول كافي، ج2، ص126
(111). ميزان الحكمه، ج2، ص214
(112). حج در كلام و پيام امام خميني(قدس سره)، ص67 و 155
(113). حج در كلام و پيام امام خميني(قدس سره)، ص67 و 155
(114). مروج الذهب، ج4، ص302
(115). نهج البلاغه، نامه 67
(116). وسائل الشيعه، ج11، ص24; فروع كافي، ج4، ص272; بحار الأنوار، ج96، ص18
(117). وسائل الشيعه، ج11، ص23 و فروع كافي، ج4، ص272
(118). اصول كافي، ج1، ص392
(119). مائده: 67
(120). بلد: 1; «قسم به اين شهر مقدس; شهري كه تو ساكن آن هستي.»
(121). بحار الأنوار، ج96، ص129; من لايحضره الفقيه، ج2، ص158
(122). مروج الذهب، ج4، ص201 به بعد.
(123). الاحتجاج، ج2، ص296
(124). الاحتجاج، ج2، ص296
(125). من لايحضره الفقيه، ج2، ص359
(126). از آيه 25 تا 37 مربوط به حج و از آن به بعد مربوط به جهاد مي باشد.
(127). سنن ابن ماجه، ج2، ص966
(128). مسند احمد بن حنبل، ج5، ص200
(129). توبه: 3
(130). انعام: 78
(132). با استفاده از پيام امام خميني (رحمه الله) .
(133). با استفاده از پيام امام خميني (رحمه الله) .
(134). توبه: 19
(135). بقره: 125
(136). مائده: 97
(137). بقره: 197
(138). حج: 27 و 28
(139). با استفاده از پيام مقام معظم رهبري، در تاريخ 8/3/72
(140). حج: 27 و 28
(141). آل عمران: 96 و 97
(142). بقره: 125 و 199
(143). مائده: 97
(144). بقره: 125 و 199
(145). مائده: 97
(146). معناي آن قبلاً گذشت.
(147). بحار الأنوار، ج86، ص65
(148). حديد: 25
(149). بحار الأنوار، ج96، ص19
(150). وسائل الشيعه، ج11، ص21
(151). آيات 103 آل عمران و 46 انفال و 10 حجرات و نظير روايات: «الْمُؤْمِنَ أَخُ الْمُؤْمِنِ»، اصول كافي، ج2، ص165
(152). حج در كلام و پيام امام خميني، ص34 و 37
(153). حج در كلام و پيام امام خميني، ص34 و 37
(154). تحف العقول، ص30
(155). قريش بر اين باور بودند كه وقوف در عرفات، وظيفه كساني است كه از خارج مكه آمدهاند، اما قريش و طوايف اطراف حرم و وابستگان آنها خود را از اين كار معاف مي شمردند.
(156). بقره: 199
(157). تحف العقول، ص30
(158). آل عمران: 97
(159). بقره: 125
(160). عنكبوت: 67
(169). بقره: 197
(161). وسائل الشيعه، ج11، ص14
(162). بقره: 197
(163). با استفاده از كتاب حج در قرآن شهيد بهشتي.
(164). حج: 27
(165). حج: 30
(166). با استفاده از جزوه دكتر الأعرجي.
(167). مجمع البيان، ج1، ص295
(168). بقره: 198
(169). «ابتغاء، فقد خصّ بالاجتهاد في الطلب»، مفردات راغب.
(170). نور: 37، «مردان الهي كساني هستند كه نه تجارت آنها را از ياد خدا باز مي دارد، نه خريد و فروش.»
(171). جمعه: 10; آل عمران: 174; نحل: 14; اسراء: 12
(172). فروع كافي، ج4، ص275
(173). حج: 27 و 28
(174). بحار الأنوار، ج96، ص32
(175). الميزان، ذيل آيه.
(176). مائده: 2
(177). قصص: 57
(178). اعراف: 96
(179). لاِِيلاَفِ قُرَيْش * إِيلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ
(180). حج: 36
(181). حج: 28
(182). بحار الانوار، ج96، ص296
(183). وسائل الشيعه، ج11، ص13
(184). نهج البلاغه (صبحي صالح)، ص45
(185). بحار الانوار، ج74، ص62
(186). محمد خاتم پيامبران، مقاله حضرت آيت الله حسين نوري