متن کامل
معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش حـج در کلام معصوم روایات حج در سیره پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) حج در نهج البلاغه حج و ولایت پیوند حج با امامت و نبوی علی اکبر مرادی زمستان 87 1 بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی جعل العر
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
حـج در كلام معصوم
روايات
حج در سيره پيامبر ( صلي الله عليه و آله )
حج در نهج البلاغه
حج و ولايت
پيوند حج با امامت و نبوي
علي اكبر مرادي
زمستان 87
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذي جعل العرش مطافاً للملائكه الحافين و البيت المعمورفي السماء مثالاً للزائرين و جعل الكعبه في الارض مثالاً لهما للطائفين و العالمين و صلي الله علي جميع الانبيا و المرسلين و الائمه الهداه المهدبين الذين هم خيرالحاج و المعتمدين
مقدمه
حقيقت حج عبارت است از قصد حرم جلال . حاجي قاصد حرم حضرت رب العزه است تا خدا اذنش دهد و وارد حرم شود . پس حقيقت حج كه چنين است ، يك پيشرو مي خواهد ، عالم به طريق مي خواهد . حالا كه مي خواهد برود خود سر نباشد ، و آن مومن وارسته است . علم به مبدا ، علم به اوصاف مبداء ، پرهيز از پرستش نفس راحله مي خواهد ، كه آن صبر است قاصد حرم حضرت رب العزه امشب كه بيداري شب كشيد منتظر نباشد كه امشب جبرئيل برش نازل شود و اسرار خداي اجل عالي را در خلق در يابد ، اين دروغ است ، صبر مي خواهد كسي كه مي خواهد از حرم صاحب ملك و ملوك استفاده كند بايد كم حرف باشد ، كثير الصيام باشد . دروغگويي و دورنگي را بگذارد زمين ، طبع بچه گانه ، طبع بشري خودش را كنار بكشد . يك حرف ناملايم به او مي زنند چهار تا مي گذارد رويش جواب مي دهد اين طبع بشري است . بايد يك مقدار بلكه تمام مقدار بايد خروج داشته باشد از طبع بشري ، دائماً مقصد خودش را از هوا حفظ كند ، از طمع حفظ كند ، از منصب حفظ كند . بنشيند پهلوي مومنين ؛ نه آنكه از مومن فرار كند ، با مومنان يك رنگ شود . ملاقات رجال الله و زيارت آثار الانبياء و الاوليا و الصالحين قبور مطهر انبياء را زيارت كند . زيارت اولياء وذريه و صالحين ذريه آنها . نمازرا اعتنا كند ، مستحبات نماز را به خود لازم بداند .
كعبه ، خانه ناس و مكه ، حرم امن الهي و مهبط فرشتگان و محل نزول جبرائيل امين است . در اين سرزمين مقدس بود كه يتيمي از نوادگان خليل الله رسالت ابلاغ آيين جهاني و جاويد اسلام را بر عهده گرفت .
فرمان « قم فانذر » يافت . بتها را شكست و همراه با محرومان و پا برهنگان ، اين مظلومان هميشه تاريخ ، به قيام برخاست . شعارش : قولولا اله الا الله تفلحوا بود و تمام عمر براي رستگاري امتش مبارزه كرد . ثمره قيام ، هجرت و جهاد بي وقفه آن حضرت ، در تحكيم و گسترش دين خدا ظاهر گشت .
پيامبر اكرم - ( صلي الله عليه و اله و سلم ) - نماز ، زكات ، جهاد و ديگر مناسك آيين خداپرستي و ازآن جمله
« حج ابراهيمي » را احيا كرد و بدين ترتيب حج تجلي گاه عظمت و اقتدار پيروان دين حنيف و مظهروحدت و اخوت اسلامي و كانون يكتا خواهي و مركز فرياد برائت امت از شرك و بت پرستي شد .
بنابراين اوصاف آگاهي و توجه داشتن به سيره ائمه معصومين ( عليهم السلام ) و پيروي از اسوه و الگو آنان ، انسان را به طور كامل به هدف مي رساند ، لذا هر انساني در زندگي خود به دنبال سعادت و خوشبختي است . بعضي سعادت را در ماديات و جمع اموال مي دانند ولذا عمر خود را در اين راه هدر مي دهند اما پيروان مكتب اهل بيت سعادت را در عبوديت و بندگي خدا مي دانند . يكي از راههايي كه خدا براي ما معرفي كرده براي سعادت دنيوي و
اخروي زيارت خانه خدا و حج ابراهيمي ومدينه منوره و قبوره ائمه اطهار است دربعضي روايات فضيلت زيارت آمده است كه تعدادي از آنها را ذكر مي كنيم .
ان اول بيت وضع للناس للذي ببكه مباركاً و هدي للعالمين
« تحقيقاً اول خانه اي كه مقرر شد براي مردم همان است كه در بكه است و مبارك و وسيله هدايت براي جهانيان است . »
1- عن امير المومنين ( عليه السلام ) - في جواب سوال رجل من اهل الشام : لم سميت مكه ام القري ؟ - :
لان الارض دحيت من تحتها
امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) در پاسخ مردي از شاميان كه پرسيد چرا مكه را ام اقري گويند ؟
فرمود : چون زمين از زير آن گسترده شد .( علل شرايع ص 593 )
2- و عنه ( عليه السلام ) - من ساله : اين مكه من بكه ؟ : مكه اكناف الحرم ، و بكه مكان البيت .
قال : و لم سميت مكه ؟
جايگاه مكه نسبت به بكه چيست ؟: مكه اطراف حرم است و بكه جاي خانه خدا ( كعبه ) است .
پرسيد : چرا مكه ناميده شده ؟( الكافي ج2 ص 211 )
قال : لان الله تعالي مك الارض من تحتها ، اي دحاها . قال : فلم سميت بكه ؟ قال : لانها ابكت عيون الجبارين و المذنبين
فرمود : چون خداوند متعال زمين را از زير اين شهر گسترده است . پرسيد : پس چرا بكه ناميده شده ؟ فرمود : چون اين شهر چشم جباران و گناهكاران را گرياند .
3- عن الباقر ( عليه السلام ) : ان بكه موضع البيت و ان مكه الحرام و ذلك قوله : « من دخله كان امنا ً »
بكه جايگاه خانه خداست ، و مكه حرم است . و اين همان سخن خدواند است : هركس وارد آن شود ايمن است .
4- معاويه بن عمار : قلت لا بي عبدالله ( عليه السلام ) : اقوم اصلي بمكه و المراه بين يدي جالسته او ماره ؟
فقال : لاباس ، انما سميت بكه ( الكافي ج 4 ص 256)
در مكه به نماز مي ايستيم در حالي كه در برابر زن نشسته است يا عبور ميكند . فرمود : اشكال ندارد مكه را به اين جهت بكه گفته اند كه در آن زنان و مردان به هم مي خورند ( و ازدحام ميشود ) لانها تبك فيها الرجال و النساء
5- علي بن موسي الرضا ( عليه السلام ) : سميت مكه مكه لان الناس كانوا يمكون فيها و كان يقال لمن قصدها : قدمكاو ذلك قول الله عزوجل « و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكا و تصديه » . فالمكا ء : التصفير ، و اتصديه : صفق اليدين .
(علل الشرايع ص39)
امام رضا ( عليه السلام ) : مكه را از اين رو مكه گفته اند كه مردم در آنجا ( در جاهليت ) سوت مي كشيدند . كسي را هم كه قصد اين شهر را مي كرد مي گفتند : قدمكا ( سوت كشيد ) و اين همان سخن خداوند است كه
فرمود : « و نمازشان كنار خانه خدا جز سوت كشيدن و دست زدن نبود » مكا ء سوت كشيدن است و تصديه كف زدن :
6- علي بن الحسين ( عليه السلام ) : من ختم القران بمكه لم يمت حتي يري رسول الله صلي الله عليه و آله و يري منزله في الجنه .
هركه در مكه ختم قران كند نميرد تا آنكه رسول خدا صلي الله عليه و آله را ببيند و جايگاهش را در بهشت بنگرد .
(التهذيب ج5 ص 468 )
7-الامام الصادق ( عليه السلام ) : مكه حرم الله و حرم رسوله و حرم اميرالمومنين عليهما السلام ، الصلاه فيها بماه الف صلاه و الدرهم فيها بماه الف درهم . و المدينه حرم الله و حرم رسوله و حرم اميرالمومنين عليهما السلام . الصلاه بعشره آلاف صلاه و الدرهم فيها بعشره آلاف درهم . و الكوفه حرم الله و حرم رسوله و حرم اميرالمومنين عليهما السلام . الصلاه فيها بالف صلاه و الدرهم فيها بالف درهم .( الكافي ج 4 ص 586 )
مكه حرم خدا و حرم پيامبر ( ص ) و حرم اميرالمومنين عليهما السلام است ، نماز در آن صد هزار نماز است و يك درهم انفاق در آن برابر با صد هزار درهم است ...چ
حد المسجد الحرام ( محدوده مسجد الحرام )
8 - الحسين بن نعيم : سالت اباعبدالله ( عليه السلام ) عمازادوا في المسجد الحرام عن الصلاه فيه . فقال : ان ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام حدا المسجد ما بين الصفا و المروه ، فكان الناس يحجون من المسجد الي الصفا .
( الكافي ج 4 ص 209 )
حسين بن نعيم : از امام صادق ( عليه السلام ) در محدوده اي كه به مسجد الحرام افزوده اند پرسيدم . فرمودند : ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام محدوده مسجد را بين صفا و مروه معين كردند .
مردم هم از مسجد تا صفا حج مي كردند .
9 - عبدالصمد بن سعد : طلب ابو جعفر ان يشتري من اهل مكه بيوتهم ان يزيده في المسجد فابوا ، فارغبهم ، فامتنعوا ،و فضاق بذلك فاتي اباعبدالله ( عليه السلام ) فقال له : اني سالت هولاء شيئا من منازلهم و افنيتهم لنزيد في المسجد و قد منعوني ذلك ، فقد غمني غما شديدا ، فقال ابوعبدالله عليه
السلام : ايغمك ذلك و حجتك عليهم ظاهره ؟ فقال : و بم احتج عليهم ؟ فقال : بكتاب الله ، فقال : في اي موضع ؟ فقال : قول الله : « ان اول بيت وضع للناس للذي ببكه » ، قد اخبرك الله ان اول بيت وضع للناس هو الذي ببكه ، فان كانوا هم تولوا قبل البيت فلهم افنيتهم
و ان كان البيت قديما قبلهم فله فناوه ، فدعاهم ابوجعفر فاحتج عليهم بهذا ، فقالوا له : اصنع ما احببت .
( تفسير عياشي : 1 / 185 )
10- عبد الصمد بن صعد : منصور دوانيقي ، خليفه عباسي ، خواست خانه هاي اهلي مكه رابخرد و به مسجدالحرام بيفزايد ، نفروختند آنان را تشويق كرد ، امتناع كردند . از اين مساله دلتنگ شد . نزد امام صادق ( عليه السلام ) آمد و گفت : من از اينان بخشي از خانه ها و استانه هايشان را خواستم تا به مسجد بيفزاييم ، ندادند . اين مرا به شدت اندوهگين ساخت . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : آيا اين تو را غمگين مي سازد ، در حالي كه حجت و دليل تو بر آنان در اين مساله آشكار و ثابت است ؟ گفت چگونه بر آنان استدلال كنم ؟ فرمود : به كتاب خدا . گفت : به كجاي قران ؟ فرمود : اين سخن خدا : « ان اول بيت ...» ...... اگر آنان پيش از كعبه در آنجا حاكميت داشتند خانه ها و حياطها از آن ايشان است . اما اگر خانه خدا ....... ( حج و عمره در قران و حديث ص 73 )
اسماء البيت
1- الكعبه ، جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس
11- الصدوق : روي انه انما سميت كعبه لانها مربعه . و صارت مربعه لانها بحذا ء البيت المعمور و هو مربع و صار البيت المعمور مربعاً لانه بحذا العرش و هو مربع . و صار العرش مربعاً لان الكلمات التي بني عليها الاسلام اربع و هي : سبحان الله ، الحمد لله ، و لا اله الا الله ، و الله اكبر
( علل الشرايع 398 )
2- البيت العتيق . ثم ليقضوا تفثهم و ليو فوانذورهم و ليطو فوا بالبيت العتيق .
« سپس آلودگيهاي خود را بزدايند و به نذرهاي خود وفا كنند و برگرد خانه آزاد و طواف كنند »
12 - ابان بن عثمان ... عن ابي جعفر عليه اسلام : قلت له : لم سمي البيت ، العتيق ؟
قال : هو بيت حر عتيق من الناس
لم يملكه احد ( الكافي 4/189 )
از امام باقر ( عليه السلام ) پرسيدم چرا ( كعبه ) بيت را عتيق ناميدند ؟ فرمود : چون خانه اي است آزاد از مردم ، هيچكس مالك آن نيست . ( عتيق ، فعيل به معني مفعول )
13- عن الصادق ( عليه السلام ) : ان الله عزوجل اغرق الارض كلها يوم نوح الا البيت ، فيومئذ سمي العتيق ، لانه اعتيق يومئذ من الغرق . ( علل الشرايع : ص 399 ) خداوند در طوفان نوح همه زمين را زير آب برد جز خانه خدا را ، آن روز اين خانه « عتيق » ناميده شد چون از غرق شدن رها شد .
3- البيت الحرام :
14 - حنان بن سرير قال : قلت لا بي عبدالله ( عليه السلام ) : لم سمي بيت الله ، الحرام ؟
قال : لانه حرم علي المشركين ان يدخلوه ( علل الشرايع ص 398 )
اكرم البيوت ( گرامي ترين خانه ها )
15- عن النبي صلي الله عليه و آله : اكرم البيوت علي وجه الارض اربعه : الكعبه ، و بيت المقدس و بيت يقرا فيه القران و المساجد
( المواعظ اعوديه ص 158 )
16 - عن ابي جعفر الباقر ( عليه السلام ) : ما خلق الله عزوجل بقعه في الارض احب اليه منها - ثم او ما بيده نحو الكعبه - و لا اكرم علي الله عزوجل منها . لها حرم الله الا شهر الحرام في كتابه يوم خلق السموات و الارض ، ثلاثه متواليه للحج : شوال و ذوالقعده و ذوالحجه و شهر مفرد للعمره ( و هو ) رجب
( الكافي 4 / 239 )
: خداوند هيچ خانه ايي را بر روي زمين محبوب تر از آن نيافريده - اشاره فرمود به كعبه - و هيچ خانه اي نزد خداوند گرامي تر از آن نيست به جهت كعبه ، خداوند ، ماههاي حرام را قرار داد در روز
خلقت آسمانها و زمين . سه ماه را پشت سر هم تا بتوان حج گزارد : شوال ، ذوالقعدهو ذوالحجه و يك ماه جدا براي انجام عمره كه رجب است .
17- عن ابي جعفر ( عليه السلام ) : كان باب الكعبه علي عهد ابراهيم و جرهم بالارض حتي بنتها قريش ، قالابو حذيقه بن المغفره : يا معشر قريش ارفعوا باب الكعبه حتي لايدخل عليكم الا بسلم فانه لا يدخل عليكم الا من اردتم ، فان جاء احد ممن تكرهون رميتم به فيسقط فكان نكالاً لمن راه ففعلت قريش ذلك و ردموا الردم الا علي و صرفوا السيل عن الكعبه و كسوها الوصائل . ( اخبار مكه لازرقي : 1/171 )
18 - عايشه - سالت النبي صلي الله عليه و آله عن الجدار ، امن البيت هو ؟ قال : نعم . فما لهم يدخلوه في البيت ؟ قال : ان قومك قصرت بهم النفققه . قلت : فما شان بابه مرتفعاً ؟ قال : فعل ذلك قومك ليدخلوا من شاووا و يمنعوا من شاووا، و لولا ان قومك حديث عهدهم بالجاهليه فاخاف ان تنكر قلوبهم ان ادخل الجدار في البيت و ان الصق بابه بالارض . ( صحيح بخاري : 2/574 )
« پرسيدم آيا ديوار هم جزء بيت است ؟ فرمود : آري . گفتم : پس چرا آن ( قسمت بيرون زدگي پايين ديوار كعبه - شاذروان ) را جز كعبه قرار ندادند ؟ فرمود : قوم تو در هزينه و مخارج آن كوتاهي كردند . گفتم : پس چرا در كعبه بلند است ؟ ( از سطح زمين ) فرمود : قوم تو چنين كردند تا هركه را خواهند وارد كنند و هركه را خواستند جلوگيري كنند و اگر نبود كه قوم تو فريب جاهليتند و ممكن است زير بار نروند از اينكه اصل ديوار را به كعبه اضافه كنم و در كعبه را به زمين بچسبانم .
( چنين مي كردم )
19- رسول الله صلي الله عليه و آله : الحجر يمين الله في الارض ، فمن مسح يده علي احجر فقد بايع الله ان لايعصيه .
( الفردوس 2/159 ) « حجرالاسود ، دست خدا در زمين است هركه دست خود را بر آن بكشد با خدا بيعت كرده كه او را نافرماني نكند»
20 - الامام الصادق ( عليه السلام ) : الحجر بيت اسماعيل ، و فيه قبر هاجر و قبر اسماعيل.
( الكافي 4 / 210 )
« حجر اسماعيل خانه اسماعيل بوده و قبر هاجر و اسماعيل در آنجاست .
21- معاويه بن عمار : سالت ابا عبدالله ( عليه السلام ) عن الحجر : امن البيت هو او فيه شي من البيت ؟ فقال : لا و لا قلامه ظفر و لكن اسماعيل دفن امه فيه فكره ان توطا ، فحجر عليه حجراً ، و فيه قبور انبياء ( الكافي 4/210 )
« معاويه بن عمار گويد : از امام صادق ( عليه السلام ) درباره حجر پرسيدم كه آيا جزء كعبه است يا بخشي از كعبه در آن است ؟ فرمود : نه ، حتي به اندازه چيده ناخني هم . ليكن اسماعيل ( عليه السلام ) مادرش را در آنجا به خاك سپرد ، و لذا دوست نداشت كه پا روي آن بگذارند ، دور آن را حصار ي كشيد . قبور پيامبراني هم در آنجاست .
22- عن الصادق ( عليه السلام ) : دفن في الحجر ، مما يلي الركن الثالث ، عذاري بنات اسماعيل .
( الكافي 4/210 )
« در حجر نزديك ركن سوم دختران دوشيزه حضرت اسماعيل دفن شده اند »
23- عن معاويه بن عمار : سالت ابا عبدالله ( عليه السلام ) عن الحطيم ، فقال : هو ما بين الحجر الاسود و باب البيت . و سالته : لم سمي الحطيم ؟ قال : لان الناس يحطم بعظهم بعضاً . ( علل الشرايع /400 )
«از امام صادق ( عليه السلام ) درباره حطيم پرسيدم . فرمود : ميان حجر الاسود و در كعبه است . پرسيدم : چرا به آن حطيم مي گويند ؟ فرمود : چون در آنجا مردم همديگر را فشار مي دهند . »
24- رسول الله صلي الله عليه و آله : ما دعا احد بشي في هذا الملتزم الا استجب له .( الفردوس : 4 / 94)
« هيچكس در اين ملتزم چيزي نخواست مگر آنكه مستجاب شد »
25- الامام الصادق ( عليه السلام ) : بني ابراهيم البيت ... و جعل له بابين : باب الي المشرق و باب الي المغرب و الباب الذي الي المغرب يسمي المستجار . ( تفسير قمي : 1 / 62 )
« حضرت ابراهيم كعبه را ساخت و براي آن دو در قرار داد ، دري به مشرق و دري به مغرب ، دري كه رو به مغرب است مستجار است »
26- رسول الله صلي الله عليه و آله : النظر الي الكعبه عباده . ( الجامع الصغير : 2 / 681 )
27 - اميرالمومنين ( عليه السلام ) : اذا خرجتم حجاجا الي بيت الله فاكثروا النظر الي بيت الله ، فان لله ماه و عشرين رحمه عند بيته الحرام : ستون للطائفين و اربعون للمصلين و عشرون للناظرين .
( المحاسن : 1 / 144 )
28 - رسول الله صلي الله عليه و آله : النفقه في الحج كالنفقه في سبيل الله عز و جل بسبعماه ضعف .
( مسند ابن حنبل : 9 / 21 )
« خرج كردن در راه حج هفتصد برابر انفاق در راه خدا است . »
29- محمد بن عثمان العمري : و الله ان صاحب هذا الامر ليحضرالموسم كل سنه ، يري الناس و يعرفهم و يرونه و لا يعرفونه ( الفقيه 2/520 )
« و الله صاحب الامر ( عليه السلام ) همه ساله در موسم حج حضور مي يابد ، مردم را مي بينيد و مي شناسد ، و مردم هم او را مي بينند ولي نمي شناسند . »
30- عن المشمعل الاسدي : خرجت سنه حاجا ، فانصرفت الي ابي عبدالله ( عليه السلام ) فقال : من اين بك يا مشمعل؟
فقلت : جعلت فداك ، كنت حاجاً . فقال : او تدري ما للحاج من الثواب ؟ فقلت ما ادري حتي تعلمني ، فقال : ان العب اذا طاف بهذا البيت اسبوعاً و صلي ركعتيه و سعي بين الصفا و المروه كتب الله له سنه الاف حسنه و حط عنه سنه الاف سيئه و رفع له سته الاف درجه و قضي له سته الاف حاجه للدنيا ، و ادخر له للاخره كذا .
فقلت : جعلت فداك ، ان هذا لكثير . فقال : الا اخبرك بما هم اكثر منه ؟ قلت : بلي . فقال : حاجه مومن افضل من حجه و حجه ... - حتي عد عشراً ( عوالي اللالي : 4/25 )
« سالي به حج رفته بودم ، در بازگشت خدمت امام صادق ( عليه السلام ) رسيدم . پرسيدند : از كجا مي ايي ؟ عرض كردم : فدايت شو حج بودم فرمود : آيا مي داني حج گزار چه پاداشي دارد ؟ عرض كردم : از شما مي اموزم . فرمود : هرگاه كه بنده هفت بار دور اين خانه طواف كند و دو ركعت نماز طواف را بخواند و سعي صفا و مروه را انجام دهد ، خداوند شش هزار حسنه براي او مي نويسد و شش هزار گناه او را مي بخشد و شش هزار درجه بر او مي افزايد و شش هزار حاجت دنيوي او را بر مي آورد و به همين اندازه براي آخرتش ذخيره مي كند .
عرض كردم : فدايت شوم اينها پاداش بسياري است . فرمود : تو را خبر دهم به بيشتر از اين ؟ عرض كردم : اري . فرمود : در خواست و حاجت مومني را بر آوردن برتر از حجي و حجي و ... و تا ده حج بر شمرد »
31- رسول الله صلي الله عليه و اله : من مات في هذا الوجه من حاج او معتمر ، لم يعرض و لم يحاسب ، و قيل له : ادخل الجنه .
« كسي كه در اين مسير ( كعبه ) بميرد او را براي حساب به محشر نمي اورند و به او گفته مي شود وارد بهشت شو . ( عوالي اللالي : 1/96 )
32- علي ( عليه السلام ) : الحاج و المعتمر و فدالله ، و حق الله ان يكرم و فده و يحبوه بالمغفره .
( الخصال :635 )
حج گزار و عمره گزار ، مهمان خدايند ، و بر خداست كه مهمان خويش را گرامي دارد و با آمرزش خويش او را پاداش دهد .
33- رسول الله صلي الله عليه و اله : من زار قبري بعد موتي ، كان كمن هاجر الي في حياتي ، فان لم استطيعوا فابعثوا الي بالسلام فانه يبلغني . ( اتهذيب : 6/3 ) هركه قبر مرا زيارت كند ، مانند كسي است كه در حياتم به سوي من هجرت كرده و اگر نتوانستيد ، به من سلام كنيد كه به من مي رسد .
34- رسوا الله صلي الله عليه و اله : من اتاني زائراً ، كنت شغيعه يوم القيامه . ( الكافي : 41/4 )
35 - رسول الله صلي الله عليه و اله : من زارني او زار احداً من ذريتي زرته يوم القيمه فالقذته من اهوالها .
( كامل الزيارات : 41/4 )
36 - عنه صلي الله عليه و اله : اما الحسن ... من زاره في بقيعه ثبتت قدمه علي الصراط يوم تزل فيه الاقدام . ( امالي صدوق ص 176 )
« اما حسن ... هركس در بقيعش او را زيارت كند ، در روزي كه قدمها مي لغزد ، گام او بر صراط استوار مي ماند .»
حج در سيره پيامبر (صلي الله عليه وآله)
آموزش مناسك
اهتمام پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بر اين كه زائران خانه خدا و انجام دهندگان حج و عمره، مناسك خود را به درستي انجام دهند، بسيار بود و در مواقف مختلف به آنان ياد مي داد; از جمله پيش از عزيمتشان به سفر، به آنان مي فرمود: «تَعَلَّمُوا مَنَاسِكَكُمْ فَإنَّها مِنْ دِيْنِكُمْ». ( تاريخ دمشق، ج26، ص211)
«مناسك خويش را بياموزيد، كه اين جزئي از دين شماست.»
حذيفه نقل مي كند پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) فرمان داد كه مؤذنان همه جا، در مناطق بالا و پايين، اعلام كردند كه رسول الله امسال قصد حج دارد كه به مردم حج و مناسك آن را بياموزد و اين آموزش و فراگيري، پايه و سنتي شود تا آخر روزگار. همه مسلمانان در سال دهم هجرت در حج مشاركت كردند، تا هم شاهد منافع خويش باشند و هم پيامبر خدا حج را به آنان بياموزد و مناسكشان را به ايشان بشناساند. پيامبر همراه مردم و همسرانش به حج رفت همان سال حَجّة الوداع ـ حج خود و مناسكشان را انجام دادند و مردم همه آنچه را بدان نياز داشتند آموختند و حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) به آنان اعلام كرد كه آيين حضرت ابراهيم را برايشان بر پا داشته است. همه بدعت هاي مشركان را پس از ابراهيم زدوده و حج را به حالت نخستين خود برگردانده است.( الحج و العمره في الكتاب و السنه، ص249). از ابن عمر نيز روايت است كه:
پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) يك روز قبل از ترويه براي مردم خطبه مي خواند و آنان را نسبت به مناسك خود آگاه مي كرد: «كانَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه وآله) إِذا كانَ قَبْلَ التَّرْوِيَةِ بِيَوْم خَطَبَ النَّاسَ فَأَخْبَرَهُمْ بِمَنَاسِكِهِمْ». (الحج و العمره في الكتاب و السنه، ص246)
حجّ آگاهانه، توصيه حضرت رسول بود. در خطبه روز غدير هم در بازگشت از حجّة الوداع، در جمع مسلمانان حاضر فرمود: «مَعَاشِرَ النَّاسِ! حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَالتَّفَقُّهِ...».( احتجاج، ج1، ص156)
«اي مردم، با كمال دينداري و همراه با دين شناسي و تفقّه، حج خانه خدا كنيد.»
اين ها نمونه ها و گوشه هايي بود از سيره نبوي در مورد حج خانه خدا و مناسك حج و اعمال گوناگون اين زيارت معنوي كه آورديم.البته چگونگي حج گزاري پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) درآخرين سال عمرشريفش وجزئيات آن سفر پر خاطره، كه درمنابع حديثي و تاريخي گزارش شده، گفتني بسيار است و كتاب هاي مستقلي نگاشته شده كه شيوه حج پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) را ترسيم مي كند. ليكن آنچه در اين نوشته تقديم شد، نكاتي است كه در نقل هاي تاريخي و احاديث، به صورت سيره مستمر و روش ساري و جاري آن حضرت در اين زمينه آمده است.
شوق حرم و عشق نماز
خانه خدا در مكه، محبوب دل هاست و عبادت در آنجا ثواب بسيار دارد و دل هاي عاشق، با آن مسجد مقدس انس و الفت دارند. از ابن عباس نقل شده كه پيامبر خدا در شب هاي تشريق، هر شب از منا به مكه مي آمد و خانه كعبه را زيارت مي كرد: «أنّ النَّبِيّ كانَ يَزُورُ الْبَيْتَ كُلَّ لَيْلَة مِنْ لَيالِي مِني».( المعجم الكبير، ج12، ص159) در حديثي هم آمده كه امام باقر ( عليه السلام ) در پاسخ نامه ابراهيم بن شيبه چنين نوشت:
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) يُحِبُّ إِكْثَارَ الصَّلاَةِ فِي الْحَرَمَيْنِ فَأَكْثِرْ فِيهِمَا وَأَتِمَّ».
( كافي، ج4، ص524)
پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) دوست داشت كه در مدينه و مكه بسيار نماز بخواند. شما هم در اين دو شهر
نماز زياد بخوان و نماز را تمام اقامه كن نه شكسته.» مسجد قبا يكي از مساجد مورد علاقه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بود. هر گاه به قبا مي رفت در منزل سعدبن خيثمه انصاري فرود مي آمد. سراغ مسجد قبا مي رفت، از چاه آب مي كشيد و پاهاي خود را مي شست و از روي سنگ هاي كنار جاده عبور مي كرد و در آن مسجد نماز مي كشيد و پاهاي خود را مي شست و از روي سنگ هاي كنار جاده عبور مي كرد و در آن مسجد نماز مي
خواند. طبق نقل ابوسعيد خدري، آن حضرت هر هفته روزهاي شنبه پياده به مسجد قبامي رفت. گاهي هم سواره اين راه رامي پيمود: «أَنَّ النَّبِيَّ كانَ يَأْتِي قُباء ماشِياً وَراكِباً». (الطبقات كبري.ج 1 ص 189.188)
حرمت مكه و كعبه
خانه توحيد و قبله مسلمين، كه بازسازي آن، يادگار ابراهيم خليل ( عليه السلام ) است، مكاني است مقدس و شهري است مورد احترام. پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) نيز اين حرمت را پاس مي داشت و با ذكر و دعا و رعايت ادب، بر قداست آن توجه مي داد و با تهليل و تكبير وارد شهر و حرم الهي مي شد. هنگام رفتن به مكه، از تپه شمالي وارد و از ناحيه جنوب خارج مي گشت.) الطبقات الكبري، ج2، ص107)
نقل شده است كه تنها يك بار به درون كعبه رفت. جامه و عبايش را زير پاي خود انداخت و كفش هايش را از پاي در آورد و ميان دو ستون داخل كعبه، دو ركعت نماز گزارد. ( تهذيب الاحكام، ج5 ، صص491)
هنگام ورود به مكه، خدا را به عنوان «ذي المعارج» و صاحب والايي بسيار مي ستود. در مسير راه، هنگام برخورد با هر سواره اي يا فراز آمدن بر هر تپه اي يا فرود آمدن به هر وادي و در فرصت هاي آخر شب و در پي نمازها « لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لا شَرِيْكَ لَكَ لَبَّيْكَ » مي گفت و گاهي در طول راه، پياده ها را سوار بر شتر خويش مي كرد.( الكافي، ج4، ص249)
اداب طواف
در سيره نبوي در باره «طواف»نكات متعددي نقل شده كه به برخي از آن ها اشاره مي شود از امام صادق ( عليه السلام ) درباره ويژگي طواف پيامبر خدا(صلي الله عليه وآل) پرسيدند.
حضرت فرمود: پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) شب و روز، ده بار طواف مي كرد; هر بار هفت دور.سه بار در آغاز شب، سه بار در آخر شب، دو بار هنگام صبح و دو بار بعد از ظهر. و در فاصله اين نوبت ها به استراحت مي پرداخت. (الكافي، ج4، ص428)ز در حديثي از امام هادي ( عليه السلام ) نقل شده كه آن حضرت فرمود: «إنّ رَسُولَ الله كانَ يطوفُ بالبيتِ وَيُقَبِّلُ الْحَجَرَ».( الكافي، ج4، ص567)
«پيامبر خدا خانه خدا را طواف مي كرد و حجر الاسود را مي بوسيد.»
امام صادق ( عليه السلام ) در حال طواف بود كه سفيان ثوري از آن حضرت پرسيد: وقتي پيامبر (صلي الله عليه وآله) هنگام طواف به حجر الأسود مي رسيد، چه مي كرد؟ حضرت فرمود: «كانَ يستلِمُهُ في كلّ طواف فريضة و نافلة» ، در هر طواف واجب و مستحب، دست بر آن مي كشيد. آنگاه امام صادق به طواف پرداخت و چون مقابل حجرالاسود رسيد، عبور كرد و آن را استلام نكرد. سفيان ثوري خود را به حضرت رسانيد و گفت: مگر نفرموديد كه پيامبر در هر طواف واجب و مستحب، حجرالأسود را لمس مي كرد؟ پس چرا خودتان چنين نكرديد؟ امام صادق ( عليه السلام ) فرمود: مردم براي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) جايگاهي قائل بودند كه براي من قائل نيستند. وقتي پيامبر به حجر الأسود مي رسيد، راه را براي حضرتش مي گشودند تا استلام كند و من خوش ندارم كه در ازدحام و شلوغي جمعيت وارد شوم. از علي ( عليه السلام ) نيز روايت شده است كه:
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) يَسْتَلِمُ الرُّكْنَيْنِ; الَّذِي فِيهِ الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ وَالرُّكْنَ الْيَمَانِيَّ، كُلَّمَا مَرَّ بِهِمَا فِي الطَّوَافِ». (مستدرك الوسائل، ج9، ص389)آنچه در انجام مناسك و عبادات مهم است، تبعيت از سيره اولياي دين است و اين عملي تعبّدي است نه قياسي و استحساني. پيروان واقعي نيز بايد در كيفيت حج گزاري، دقيقاً بر اين
منوال و سيره حركت كنند.پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) هرگاه عبورش به حجرالأسود و يماني مي افتاد، آن را استلام مي كرد و دست بر آن ها مي كشيد. آنچه در انجام مناسك و عبادات مهم است، تبعيت از سيره اولياي دين است و اين عملي تعبّدي است نه قياسي و استحساني. پيروان واقعي نيز بايد در كيفيت حج گزاري، دقيقاً بر اين منوال و سيره حركت كنند. يزيد بن معاويه عِجلي از حضرت صادق ( عليه السلام ) پرسيد:چرا مردم هنگام طواف، ركن حجرالأسود و يماني را استلام مي كنند، اما دو ركن ديگر كعبه را استلام نمي كنند؟حضرت فرمود: همين پرسش را عبادبن صُهَيب بصري هم از من پرسيد. به او گفتم: زيرا كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) اين دو را استلام كرد، اما آن دو را استلام نكرد و بر مردم است كه آنگونه عمل كنند كه پيامبر عمل كرده است: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) اسْتَلَمَ هَذَيْنِ وَلَمْ يَسْتَلِمْ هَذَيْنِ فَإِنَّمَا عَلَي النَّاسِ أَنْ يَفْعَلُوا مَا فَعَلَرَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) ...». (علل شرايع، ص428)
حج در نهج البلاغه
خانه امن
* «بَيتِهِ الْحَرَامِ... جَعَلَهُ... لِلْعَائِذِينَ حَرَماً». (خطبه 1)
«خداوند سبحان، كعبه را خانه امن و امان براي پناهندگان قرار داد.»
به فرمايش حضرت، خانه كعبه، پناهي امن براي پناهجويان است؛ پناهگاهي امن براي:
ـ دنياي مشوش و سرگردان از فساد و تباهي.
ـ جوامع شكست خورده و ظلم زده.
ـ انسانهاي تشنه عدالت و امنيت.
ـ مردم گرسنه و مظلوم.
ـ خانوادههاي از هم گسيخته.
ـ گناهكاران طالب عفو و رحمت.
ـ مجرمان و توبهكنندگان. و ...
ـ و حتي براي گياهان و حيوانات.
* «بَيتِهِ الْحَرَامِ... يأْلَهُونَ إِلَيهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ». (خطبه1)
«خانه محترم خدا كه... مردم همانند كبوتران به آن پناه ميبرند.»
كعبه پناهي امن براي مردمان است كه بهسان كبوتران بيپناه و بيآشيان، بدان روي
ميآورند، بههمان آرامش، بههمان سكوت.
دعوت به حج
«...حَجَّ بَيتِهِ الْحَرَامِ... وَاخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيهِ دَعْوَتَهُ». (خطبه1)
«خداوند در ميان انسانها، شنوندگاني را برگزيد كه دعوت او را براي حج اجابت نمايند.»
حاجيانِ خانه خدا، دعوتشدگان بيتاللّه هستند. پول و مال و منال و رابطه و... نميتواند
باعث اين سعادت شود.
رحمت الهي در حج
«... جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ». (خطبه 192)
«خداوند حج را سبب و وسيلهاي براي رحمت خويش قرار داد.»
از امام صادق عليهالسلام نقل شده كه فرمودند: روزي شخصي به محضر پدرم وارد شد و گفت: شما خاندان رحمتيد كه خداوند اين ويژگي را به شما عطا فرموده است.
فرمود: آري، ما چنينيم و خدا را بر اين نعمت سپاس مينهيم.
و در بيان حضرت امير مؤمنان در اين خطبه، از جمله طرق كسب رحمت الهي، انجام فريضه حج است.
زيارت خانه خدا
«وَ كَتَبَ (سبحانه) عَلَيكُمْ وِفَادَتَهُ». (خطبه 1)
«و خداوند سبحان بر همه شما مقرّر داشت كه به زيارت بيتاللّه الحرام برويد.»
و نيز از آن حضرت نقل شده كه:
«الْحَاجُّ وَالْمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللَّهِ وَحَقٌّ عَلَياللّهِ تَعالي أَنْ يكْرِمَ وَفْدَهُ وَيحِبُّوهُ بِالْمَغْفِرَةِ»؛ «حج و عمرهگزار ميهمان خداوندند و بر خداوند است كه ميهمانش را گرامي بدارد و از او با غفران خويش پذيرايي نمايد.»(بحارالانوار، ج9، ص8)
زيورهاي كعبه
«... وَكَانَ حَلْي الْكَعْبَةِ فِيهَا يوْمَئِذٍ فَتَرَكَهُ اللَّهُ عَلَي حَالِهِ... فَأَقِرَّهُ حَيثُ أَقَرَّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ». (حكمت 270)
«و اما زيورهاي كعبه، اموالي بودند كه خداوند آنرا بهحال خود گذاشت، تو نيز آنرا بهحال خود واگذار، همانطور كه خدا و پيامبرش آنرا بهحال خود واگذاردند.»
حضرت بيان فوق را زماني ايراد فرمودند كه از وي در مورد مصرف زيورهاي كعبه توسط خليفه دوم سؤال شد و ايشان در پاسخ آنرا جايز ندانستند و او (خليفه) نيز از مصرف آنها منصرف شد و زيورهاي كعبه را بهحال خود گذاشت.
سنگهاي كعبه
«أَحْجَارٍ لا تَضُرُّ وَلا تَنْفَعُ وَلا تُبْصِرُ وَلا تَسْمَعُ». (خطبه 192)
«سنگهاي كعبه، كهنهزيان ميرسانندونه نفعي دارند، نهميبينند ونه ميشنوند.»
حضرت در ادامه خطبه ميفرمايند: خداوند همين سنگها را با اين خصوصيات، در شكل بيتاللّه الحرام، وسيله امتحان آدميان ساخت.
مركلوخ كعبه را چون قبله كرد * خاك مردان باش اي جان در نبرد
كعبه مردان نه از آب و گِل است * طالب دل شو كه بيتاللّه دل است
مولوي
* «وَ لَوْ كَانَ... الاْءَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَينَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَياقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَنُورٍ وَضِياءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَلَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ». (خطبه 192)
«و اگر... سنگهاي كعبه از زمرد سبز و ياقوت سرخ و داراي نور و روشنايي بودند، دلها ديرتر به شك و ترديد ميرسيدند و تلاش شيطان بر قلبها كمتر اثر ميگذاشت.»
بيان حضرت در اين است كه سادگي خانه كعبه، آلايههاي ظاهرپذيري و بندگي پوچ را از بين ميبرد، چهبسا كه شكوه و عظمت ظاهري كعبه مانند قصر پادشاهان، آنان را به عبادتي بيمحتوا سوق دهد؛ چرا كه توجه به قدرتهاي طاغوتي و قصرهاي رفيع زورمداران، يك اقدام شيطاني و يك وسوسه اهريمني و يك رويكرد شيطاني است. و عبادت خداوند نه براي شكوه خانهاش، كه براي عظمت و جلال خود اوست. و اين وسيلهامتحاني ميبايست اينچنين سخت باشد تا آزمون بندگان بهدرستي صورت پذيرد.
شستوشوي گناهان در حج و عمره
«وَ حَجُّ الْبَيتِ وَاعْتِمَارُهُ... يرْحَضَانِ الذَّنْبَ». (خطبه 110)
«حج و عمره بيتاللّه الحرام... شست وشو دهنده گناهان هستند.»
و نيز از امام صادق عليهالسلام است كه فرمودند: «مِنَ الْحُجّاجِ... صِنْفٌ يخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيئَةِ يوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ»؛ «از حاجيان گروهي هستند كه در بازگشت... از گناه خارج ميشوند؛ مانند زمان تولد از مادرشان (پاك ميگردند) ». (كافي، ج4، ص253)
شيطان و حج
«وَ لَوْ كَانَ... الاْءَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَينَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ... لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَلَنَفَي مُعْتَلَجَ الرَّيبِ مِنَ النَّاسِ». (خطبه 192)
«اگر (ساختمان كعبه ساده نبود)... تلاش شيطان بر قلبها كمتر اثر ميگذاشت و وسوسههاي پنهاني او در مردم كارگر نبود.»
شيطان همواره سعي در تشكيك در قلوب اهل ايمان دارد، از آنجا كه خانه خدا نيز براي امتحان و آزمايش بندگان بنا شده است، اين وسيله امتحان ميبايست هرچه ممكن است مؤثر و فعاليت شيطان در اطراف خانه توحيد بيش از ساير نقاط باشد، تا آنانكه ايمانشان ضعيف و دنبالهرو شيطان هستند و خدا را فراموش ميكنند، از اهل ايمان راستين جدا گردند. اما در اين حرم امن، چنان روح توحيد حاكم ميگردد و لطف و رحمت خداوند چنان تبلور مييابد كه شيطان را عاجز ميكند.
پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: هيچ روزي شيطان كوچكتر و خردتر و زبونتر و خشمگينتر از روز عرفه ديده نشده است و اين نيست مگر به اينجهت كه مهرباني و گذشت و آمرزش خدا گناهان بزرگ را مورد عفو و غفران قرار ميدهد.
علت انتخاب سرزمين خشك مكه براي خانه خدا
«وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يضَعَ بَيتَهُ الْحَرَامَ وَمَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَينَ جَنَّاتٍ وَأَنْهَارٍ... لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَي حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاءِ...». (خطبه 192)
«و اگر خداوند، بيتاللّه الحرام و مكانهاي مراسم حج را در ميان باغها و نهرها و سرزمينهاي سبز و هموار و پردرخت و ميوه و مناطق آباد قرار ميداد، بههمان اندازه پاداش آن سبكتر بود، بر حسب اينكه آزمايش و امتحان آن سادهتر بود.»
قرآن از زبان حضرت ابراهيم عليهالسلام ميفرمايد: رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيتِي بِوادٍ غَيرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يشْكُرُونَ ؛ «پروردگارا ! من بعضي از فرزندانم را (اسماعيل و آنانكه از او بههم خواهند رسيد) در وادي و درهاي بيكشت و زرع (در اثر بيآبي) نزد خانه محترم تو، سكونت دادم. پروردگارا ! تا نماز بپا دارند. پس دلهاي پارهاي از مردم را بهسوي آن مايل بگردان (براي حج) و ايشان را از انواع ميوهها روزي ده شايد كه تو را شاكر باشند.» (ابراهيم: 37)
علت ساده بودن بناي كعبه
«وَ لَوْ كَانَ الاْءِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيهَا وَالاْءَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَينَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَياقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَنُورٍ وَضِياءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَلَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ».(خطبه 192)
«و اگر پايهها و بنيان كعبه و سنگهايي كه در ساختمان آن بهكار رفته است، از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و داراي نور و روشنايي بود، دلها ديرتر به شك و ترديد ميرسيدند و تلاش شيطان بر قلبها كمتر اثر ميگذاشت.»
علوم ديني در حج
«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ... فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِي وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ وَذَاكِرِ الْعَالِمَ». (نامه 67)
«پس در حج، فتواها را به پرسشكنندگان ابلاغ كن و ناآگاهان را آموزش بده و با دانشمندان به گفتگو بپرداز.»
تعليم و تعلّم زمان و مكان خاص ندارد، اولياي الهي حتّي در صحنه جنگ، اين مهم را به شيعيان خود آموختهاند. در اين فرمايش علي عليهالسلام ترويج و توجه به آموزش علوم ديني در حج را طي نامهاي به فرماندار منصوب خود در مكه فرمان ميدهند.
حضرت امام خميني رحمهالله در توصيهاي به علما ميفرمايند:
«به روحانيون محترم عرض ميكنم كه علاوه بر آنكه مسائل را بهطور وضوح كه همهكس بفهمد، در جلسات متعدد به گروه خود ياد دهيد، در وقت اعمال آنان نيز مواظب آنها باشيد وآنها را هدايت فرماييد.»
(فصلنامه ميقات حج، ش32)
عمره
«إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَي اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَحَجُّ الْبَيتِ وَاعْتِمَارُهُ».(خطبه 110)
«بهترين وسيله تقرّب به خداوند سبحان (ده چيز، از جمله)... حج و عمره بيتاللّه الحرام است.»
در اين خطبه كه به خطبه ديباج نيز مشهور است، حضرت در كنار حج، عمره را نيز بهترين وسيله توسل به خداوند متعال برميشمارند.
عمره، شستوشو دهنده گناهان
«وَ حَجُّ الْبَيتِ وَاعْتِمَارُهُ... يرْحَضَانِ الذَّنْبَ». (خطبه 110)
«حج و عمره بيتالحرام... شست و شو دهنده گناهان هستند.»
عمره، نابود كننده فقر
«حَجُّ الْبَيتِ وَاعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا ينْفِيانِ الْفَقْرَ». (خطبه110)
«حج و عمره بيتاللّه الحرام نابود كننده فقر هستند.»
در اين بيان حضرت، در كنار حج، عمره نيز ميتواند رونقبخش امور اقتصادي و نابود كننده فقر مسلمانان و جوامع اسلامي باشد كه اين مهم در اثر اطلاع مسلمين از حال يكديگر ويا در اثر تجارت ودر نتيجه افزايش توليد و در اثر توزيع ثروت به دست ميآيد.
فلسفه احرام
«...قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ». (خطبه 192)
«روي آوردندگان به سوي بيتاللّه الحرام... لباسهاي خود را (كه نشانه شخصيت هرفرد است) در آورند و پشت سر اندازند.»
يك يك اعمال و مناسك حج، داراي رموز و اسراري است و در اين ميان احرام آغاز راه است و از
فلسفههاي پوشيدن لباس احرام، جدا شدن از لباسهايي است كه انسانها را از يكديگر جدا ميسازند،
لباسهايي كه بعضاً هركدام نشان از قوم، كشور، نژاد، شخصيت،ثروت،مقام وموقعيت هر فرد دارد. در
احرام، حجگزاربهدور از منيتهاي دنيوي، همرنگ و هملباس با ديگر انسانها، راه خدا و خدايي شدن را
برميگزيند.
قبله مردم
«بَيتِهِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلاْءَنَامِ». (خطبه 1)
«همانا كعبه خانهاي است كه خداوند آنرا قبلهگاه انسانها قرار داد.»
بيش از يك ميليارد مسلمان جهان در هر نقطه عالم، با هر رنگ و نژاد و يا قوميت و زبان و در هر پست و مقام و با هر مقدار مال و منال، يك هدف دارند، يك قبله ميشناسند و تنها به يك سمت نماز ميگزارند، و آن نقطهاي است كه خداوند آنرا تعيين كرده و تمامي انسانها را بهسوي آن خوانده است.
قدمت كعبه
«أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الاْءَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ عليهالسلام ... بِأَحْجَارٍ... فَجَعَلَهَا بَيتَهُ الْحَرَامَ».(خطبه 192)
«همانا خداوند سبحان آزمايش كرد انسانها را از آدم عليهالسلام ... با سنگهايي... كه آنرا خانه محترم خود قرار داد.»
در اين خطبه، بناي كعبه و قدمت آن قبل از حضرت آدم عليهالسلام و فرزندانش بيان گرديده است. قرآن ميفرمايد: إنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكَاً وَهُدَي لِلْعالَمِينَ ؛ «اولين خانهاي كه براي انسانها نهاده شد همان خانهاي است كه در مكه است. خانهاي مبارك و فرخنده كه مايه هدايت براي جهانيان است.» (آلعمران: 96)
قدمت كعبه و حج
«فَجَعَلَهَا بَيتَهُ الْحَرَامَ... ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ7 وَوَلَدَهُ أَنْ يثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ».(خطبه 192)
«سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه بهسوي كعبه بازگردند.»
فرشتگان پس از حج آدم عليهالسلام به استقبالش آمده، عرض كردند: «يا آدَم بَرِّ حَجّكَ، طِفْ، فَقَدْ طِفْنا بِأَلْفَي عامٍ»؛ «اي آدم، نيك و پذيرفته باد حج تو، طواف كن كه ما نيز دو هزار سال پيش از تو طواف كرديم». (فصلنامه «ميقات حج»، ش 25، ص12)
كعبه، پناهگاه بيپناهان
«جَعَلَهُ (سُبْحَانَهُ)... لِلْعَائِذِينَ حَرَماً». (خطبه 1)
«خداوند (سبحان)... كعبه را خانه امن براي پناهندگان قرار داد.»
در ميان علماي شيعه حكمي است كه در آن اتفاقنظر وجود دارد و آن اين است كه چنانچه مجرمي، به حرم
پناهنده شود، در داخل حرم نميتوان او را قصاص كرد و يا بر او حد جاري ساخت. او در امان است، مگر
اينكه از لحاظ غذا و آب در مضيقه و سختي قرار گيرد و ناگزير شده، از حرم خارج گردد». قرآن
ميفرمايد: وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً ؛ «هركس وارد آنجا(حرم) شود، در امنيت است.» (فصلنامه ميقات حج،
ش8، ص44)
كعبه، حق واجب دارد
«... فَرَضَ حَقَّهُ». (خطبه 1)
(خداوند سبحان)... اداي حق كعبه را واجب گردانيد.»
كعبه، اين خانه محترم خداوند، بهفرمايش حضرت، بر مردمان حق واجبي دارد كه بايد ادا شود. و حق آن، احترام كردن، حفظ حرمت، روي آوردن به آن، طواف و حج با شكوه است.
كعبه، مركز اجتماع انسانها
فَجَعَلَهَا بَيتَهُ الْحَرَامَ... فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ». (خطبه 192)
«پس خداوند كعبه را مركز اجتماع... سر منزل و مقصود سفرها گردانيد.»
حضرت آيتاللّه خامنهاي ـ مدّ ظلّه العالي ـ : «حج يك مركز اجتماع است؛ چرا كه خداوند متعال ميتوانست براي زيارت خانه خدا تمام دوره سال را بگذارد. اگر فقط رفتن و دور خانه خدا طواف كردن و حال و توجه پيدا كردن بود، چه لزومي داشت كه همه مردم دنيا موظف باشند كه در يك روز و در يك مقطع زماني و در روزهاي مشخصي خانه خدا را زيارت كنند.» (فصلنامه «ميقات حج»، ش 4)
كعبه، مظهر عبوديت و تواضع بندگان
بَيتِهِ الْحَرَامِ... جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ». (خطبه 1)
«كعبه، اين قبله مسلمانان جهان، در تمام لحظات سال، شاهد سجود و خضوع بندگان در برابر عظمت و عزت خالق بيهمتاي عالم است.»
كعبه محور طواف حجگزاراني است كه همهساله شكوه بندگي و اطاعت محض را در برابر تنها شايسته بندگي، به نمايش ميگذارند.
كعبه، وسيله امتحان آدميان
«أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الاْءَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ عليهالسلام إِلَي اْلآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ... فَجَعَلَهَا بَيتَهُ الْحَرَامَ». (خطبه 192)
«همانا خداوند سبحان، انسانهاي پيشين از آدم عليهالسلام تا آيندگان اين جهان را... بهوسيله بيتاللّه الحرام آزمايش كرد.»
پس، بناي كار بر آزمايش انسانها بوده است؛ آزمايشي سخت و دشوار.
در حديث آمده است:
«وَ هَذا بَيتٌ استَعْبَدَ اللّهُ بِهِ خَلقَه لِيختَبِرَ طاعَتهُم في اِتيانِهِ، فَحَثّهُمْ عَلي تَعْظيمِهِ وَزِيارَتِه»؛
«اين خانهاي كه خلق را از رهگذران به عبادت فراخواند تا طاعت آنانرا در آمدن بهسوي آن بيازمايد، لذا آنان را به بزرگداشت اين خانه واداشته است.» (بحار، ج99، ص29)
كعبه، وعدگاه آمرزش الهي
«بَيتِهِ الْحَرَامِ... يتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ». (خطبه 1)
«دعوت شوندگان حج بيتاللّه الحرام... بهسوي وعدگاه آمرزش الهي ميشتابند.»
مراقبت بيگانگان در مراسم حج
«فَإِنَّ عَينِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَي يعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَي الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ الْعُمْي الْقُلُوبِ... فَأَقِمْ عَلَي مَا فِي يدَيكَ قِيامَ الْحَازِمِ الصَّلِيب». (نامه 33)
«مأمور و گزارشگر من خبر داده است كه گروهي از كوردلان و... از اهل شام (بهقصد توطئه) بهسوي مراسم حج در مكه روي آوردهاند... پس در اداره امور خود هشيار و سرسخت و استوار (مراقب) باش.»
همواره در طول تاريخ اسلام، اين مكتب آسماني مورد تاخت و تاز دشمنان بوده است. از همان آغاز كه اسلام پديد آمده، دشمنان سرسخت آن نيز ظاهر شدند و در برابر آن صفآرايي كردند. آنان هر فرصتي را براي ضربه زدن به اين دين حنيف از دست نميدهند. و در اين ميان هر ارزشي كه در اسلام مهمتر باشد بيشتر مورد هجوم قرار ميگيرد. و از آن جمله است كعبه و حج و اين مراسم عظيم عبادي ـ سياسي.
و بر مسلمانان است كه مراقب فعاليت دشمنان در اين اجتماع پرشكوه باشند.
حضرت امير مؤمنان عليهالسلام نيز دقيقاً به اين امر مهم توجه داده و والي مكه را از توطئه بيگانگان و جاسوسان معاويه هشيار و دستور مراقبت بيشتر به وي را صادر ميكنند.
مسكن حجاج
«... وَمُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلاّ يأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً».(نامه 67)
«و به مردم مكه فرمان بده تا از هيچ زائري در ايام حج اجرت مسكن نگيرند.»
حضرت با توجه به لزوم رفع نيازمنديهاي حجاج و از همه مهمتر نياز مسكن آنان، طي فرمان فوق كه به قثمبن عباس، فرماندار منصوب خود در شهر مكه صادر مينمايند، لزوم تأمين مسكن حجاج را از طريق مردم مكه بهصورت رايگان بيان ميكنند.
منافع حج
«... يحْرِزُونَ الاْءَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ». (خطبه 1)
«دعوت شوندگان حج بيتاللّه الحرام... سودهاي فراوان در اين بازار عبادت الهي به دست ميآورند.»
به فرمايش حضرت، حج سودها و منافع بسياري دارد؛ سودهاي دنيوي و سودهاي اخروي كه حضرت در اين بيان سودهاي اخروي در بازار عبادت الهي را كه نصيب حجگزار ميگردد، ياد آورد ميشوند.
نابودي فقر در حج و عمره
«حَجُّ الْبَيتِ وَاعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا ينْفِيانِ الْفَقْرَ». (خطبه 110 )
«حج و عمره خانه خدا، نابودكننده فقر هستند.»
نابودي فقر كه نتيجه رونق اقتصادي يك جامعه و ايجاد زمينههاي رفاه و بينيازي مردم است، از آثار دنيوي حج و عمره شمرده شده است.
وصف حجّاج
* «... تَهْوِي إِلَيهِ ثِمَارُ الاْءَفْئِدَةِ». (خطبه 192)
(عاشقان بيتاللّه)... بهسوي كعبه با عشق قلب و ميوه دلها روي ميآورند.»
اين فرمايش حضرت برگرفته از آن دعاي ابراهيم خليل است كه در سوره ابراهيم آيه 37 آمده است كه از خداوند چنين ميخواهد: رَبَّنا... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوي إِلَيهِمْ ؛ «خدايا! دل هاي مردم را بهسوي آن متوجه گردان كه هواي آن را در سر بپرورند.»
* «... يتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ». (خطبه 1)
«دعوت شوندگان حج بيتاللّه الحرام... بهسوي وعدگاه آمرزش الهي ميشتابند و از هم پيشي ميگيرند.»
در اين بيان، حضرت علاوه بر اينكه بيتاللّه را محل غفران الهي ميخواند، حجاج خانه خدا را محتاج و طالب و حتي حريص آمرزش الهي شمرده، آنان را براي وصول به اين وعدگاه شتابان و مشتاق ميداند.
* «... يحْرِزُونَ الاْءَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ». (خطبه 1)
«دعوتشوندگان به حج بيتالحرام... سودهاي فراوان در اين تجارتگاه عبادت الهي بهدست ميآورند.»
حجاج خانه خدا به بازار ميروند و معاملهاي را انجام ميدهند؛ معاملهاي كه در آن خسران و ضرر نيست، تجارتي كه سودهاي فراوان دارد. بازار آن، تجارتگاه عبادت خداوند؛ يعني مكه و حج است. بندگي و عبادت ميدهند و غفران و جنت خداوند ميخرند.
* «يهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلاً». (خطبه 192)
«عاشقان بيتاللّه الحرام... شانههاي خود را با خضوع و فروتني ميجنبانند (در سعي و طواف)
حالت ذلت و فروتني حجاج در برابر حق، كه اوج نمادين آن در هروله پديدار ميگردد، نشان از تواضع آنها در برابر خالق بيهمتا در كل اعمال حج و سپس در تمامي افعال زندگي دارد.
* «يهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ». (خطبه 192)
(عاشقان بيتاللّه الحرام) گرداگرد كعبه، تهليل (لا اِلهَ اِلاّ اللّه) را خالص براي خداوند بر زبان جاري ميسازند.»
حجاج خانه خدا در اين بيان حضرت: «بر گرد خانه خداوند طواف ميكنند». در طواف و حجشان نيتي للّه و خالص دارند. آنان ذكر توحيد و يگانگي خدا را بر زبان و در دل جاري ميسازند.
* «وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيائِهِ». (خطبه 1)
(دعوت شوندگان به خانه خدا كساني هستند كه) پاي بر جاي پا و جايگاه پيامبران الهي مينهند.»
پا جاي پاي انبيا گذاردن و در مقام آنها ايستادن، بهمعناي پيروي از انبياي الهي است كه هركدامشان در اين وادي عشق، حج خانه كردهاند. و حاجي در اين مكان، حركت در مسير آنها و پيروي آنان را درنظر دارد.
* «وَ يرْمُلُونَ عَلَي أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ». (خطبه 192)
(عاشقان بيتاللّه الحرام) در اطراف خانه خدا طواف ميكنند، در حاليكه موهايشان آشفته و بدنهايشان پر گرد و غبار است.»
شيفتگان خانه مقصود، بهمحض ديدار كعبه، سر از پا نشناخته، به عشق معبود، با همان سر و وضعِ بههم ريخته هر مسافر خسته، با جاني تازه و فراموش از رنج سفر، بهسوي بيتاللّه الحرام ميشتابند.
* «تَشَبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ». (خطبه 1)
«دعوت شوندگان حج بيتالحرام مانند فرشتگاني ميشوند كه بر گرد عرش الهي طواف ميكنند.»
حجاج خانه خدا، در طوافشان، بسان فرشتگاني ميگردند كه با تمام وجود و از روي اخلاصِ تمام و صفاي دل، بر گرد خانه حق ميگردند.
* «وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ». (خطبه 192)
«عاشقان بيتاللّه... بر اثر اصلاح نكردن موهاي سر، قيافه زيباي خود را به زشتي گراييدهاند.»
امير مؤمنان در اين خطبه كه به «خطبه قاصعه» نيز مشهور است، مواردي از توصيف حجاج را بيتوجهي به وضعيت آراستگي ظاهري در اثر از خود بيخود شدن آنان هنگام ديدار خانه خدا، برميشمارد.
حجّاجي كه در اثر راه طولاني و سفري سنگين و سخت با وضعيت ظاهري پريشان به محض ديدار كعبه، با همان شكل آشفته، بهسوي خانه دوست هجوم ميآورند.
* «يرِدُونَهُ وُرُودَ الاْءَنْعَامِ». (خطبه 1)
(زائران بيتاللّه الحرام) چون تشنگان بهسوي آن (كعبه) روي ميآورند.»
حجاج بيتاللّه الحرام، چنان با شور و ولع به كعبه روي ميآورند كه گويي تشنگاني هستند كه براي نوشيدن آبي كه به آن محتاجاند، به آبشخور و چشمه حيات ميرسند.
* «حَجَّ بَيتِهِ الْحَرَامِ... وَاخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيهِ دَعْوَتَهُ». (خطبه 1)
«خداوند سبحان از ميان انسانها، شنوندگاني را برگزيد كه دعوت او را براي حج اجابت كنند و تصديق سخن او بنمايند.»
حضرت در اين بيان، پنج توصيف از حجاج بيان كرده، ميفرمايند حاجيان:
1ـ انتخاب شده خداوندند.
2 ـ در برابر فرمان خداوند گوش شنوا دارند.
3 ـ براي حج بيتالحرام دعوت شدهاند.
4 ـ دعوت حق را لبيك ميگويند.
5 ـ فرمان الهي وَأَذِّنْ فِي النّاسِ... را تصديق و اطاعت ميكنند.
وظايف اميرالحاج، آموزش حج
«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ... فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِي وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ». (نامه 67)
«پس حج را براي مردم بپا دار... و فتاواي صادره را به پرسشكنندگان ابلاغ كند وناآگاهان را تعليم ده.»
در اين فرمان، حضرت پس از برپايي حج، لزوم تعليم فتاواي ديني و آموزش حجاج را بهعنوان وظايف ديگر حكومت اسلامي و سرپرست حجاج به فرماندار منصوب خود در مكه ابلاغ ميكنند.
امام خميني قدسسره ميفرمايند: «يكي ديگر از وظايف مهم، قضيه آشنا كردن مردم است به مسائل حج، آدم بسيار ميبيند كه حج ميروند، زحمت ميكشند، ليكن مسأله حج را نميدانند.»
وظايف اميرالحاج، رفع نياز حجاج
«وَ لا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ». (نامه 67)
«و (در حج) هيچ نيازمندي را از ديدار خود محروم مگردان.»
رفع نياز محتاجان و از همه مهمتر رفع نياز حاجيان، از وظايف ديگر حكومت اسلامي است كه در حج توسط سرپرست حجاج، اعمال ميگردد.
وظايف اميرالحاج، تبليغات حج
«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيامِ اللّهِ». (نامه 67)
«حج را براي مردم بپاي دار و روزهاي خدا را يادشان بياور.»
يادآوري روزهاي الهي و اياماللّه، تبليغ و اشاعه معروفها و اعمال حسنه و تبليغ اسلام ناب، از وظايف سرپرست حجاج در اين فريضه الهي است. در ضمن تبليغات حج ميتواند در تشويق و تهييج مردم به اقامه قسط و عدل و شكوه بيشتر مراسم حج كمك نمايد و عشق و علاقه مسلمانان را به روزهاي خوب پيروزي و روزهاي بزرگ تاريخ اسلام افزايش و به روزهاي مهم مرگ و معاد متوجه گرداند.
وظايف اميرالحاج، بررسي نياز حجاج
«وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَينِ... وَلا حَاجِبٌ اِلاّ وَجْهُكَ». (نامه 67)
«در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومي با آنان (حجاج) بنشين. و جز چهرهات، دربان و مانعي ميان تو و ايشان وجود نداشته باشد.»
سرپرست حجاج بايد مستقيم و بدون واسطه با حجاج روبهرو شود، مسائل و مشكلاتشان را از نزديك بررسي نمايد. چهبسا نظريات و مشكلات حجاج بهخوبي به وي منتقل نشده و چهبسا عوامل خدماتي حج مسؤوليتشان را بهخوبي انجام نداده باشند.
وظايف اميرالحاج، گفتگو با دانشمندان
«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ... وَذَاكِرِ الْعَالِمَ». (نامه 67)
«در حج با دانشمندان به گفتگو بپردازو تذكرات لازم را به يادشان آور.»
هماهنگي علما در آموزش و هدايت حجگزاران، از ضروريات بيترديد اجتماع عظيم اسلامي است كه هم مناسك حج را خوب بدانند و هم با اخلاقيات سفر و اسرار حج و معارف اين درياي بيكران عرفان الهي آشنا شوند.
هروله
«... يهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلاً». (خطبه 192)
«عاشقان بيتاللّه الحرام شانههاي خود را با خضوع و فروتني در سعي و طواف ميجنبانندو هروله ميكنند.»
هروله شكل خاصي از دويدن است كه حجاج با شباهت دويدن اشتران، كبر و غرور راه رفتن را دور ميريزند و در برابر حقتعالي، خاضعانه مراتب ذلّت و حقارت خويش را بهنمايش ميگذارند و بسيار زيبا ارزش فروتني و افتادگي در برابر همنوع را ميآموزند و تمرين ميكنند.
* «... يرْمُلُونَ عَلَي أَقْدَامِهِمْ». (خطبه 192(.«عاشقان بيتاللّه الحرام بر پاهايشان هروله ميكنند.»
هروله از مستحبات سعي است كه مردان حجگزار در فاصلهاي مشخص از مسعي را بهحالت هروله ميدوند.
همبستگي مسلمانان در حج
فَرَضَ اللَّهُ... الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ». (حكمت 252)
«خداوند حج را براي نزديكي و همبستگي مسلمانان، واجب گردانيد.»
همبستگي و وحدت مسلمانان ضرورتي است انكارناپذير و كعبه بهعنوان قبله واحد مسلمانان و حج بهعنوان بزرگترين همايش جهاني توحيدي، تأثيري شگرف در اين امور مهم دارند:
همبستگي كشورهاي مسلمان؛
همبستگي افكار و انديشههاي اسلامي؛
همبستگي ملتهاي مسلمان؛
و همبستگي افراد در اين دين الهي
حج و ولايت
ولايت و امامت
به عنوان روح اعمال و معنابخش و جهت دهنده مناسك و مشاعر حج، به عصر يا نسلي خاص اختصاص ندارد، بلكه اصلي است جاري در همه عصرها و براي همه نسلها.در روايات تصريح شده است كه آهنگ حج و زيارت كعبه، تنها با معرفت منزلت معنوي اهلبيت و پذيرش رهبري آنان منشأ سعادت دنيا و آخرت است و بدون معرفت امام و حقحرمت مقام ولايت، اعمال حج ناقص و بيحاصل خواهد بود اينك به چند روايت در اين خصوص مينگريم:(عن عبد الخالق الصيقل قال: سألت أباعبداللّه ـ ع ـ عن قول اللّه ـ عزّوجل ـ «وَمَنْ دخلهُ كانَ آمنا» فقال لقد سألتني عن شيءٍ ما سألني عنه أحد إلاّ من شاءاللّه. ثمَّ قال: «من امّ هذا البيت و هو يعلم أنه البيت الذي أمرهاللّه به وعرفنا أهل البيت حقّ معرفتنا، كان آمنا في الدنيا والآخرة (وسائل الشيعه، ج 8 ، ص 68)ـ يكي از ياران امام صادق ـ ع ـ از آن حضرت معناي آيه: «وَمَنْ دَخَله كانَ آمنا»را ميپرسد.امام در پاسخ ميفرمايد: چيزي را از من پرسيدي كه كسي ديگر از آن پرسش نكرده است. سپس فرمود: آن كس كه قصد زيارت اين خانه كند، در حالي كه بداند خداوند بدان امر فرموده و ما خاندان را آن گونه كه شايسته و حق و معرفت ماست، بشناسد. چنين كسي در دنيا و آخرت در امان خواهد بود. و نيز امام صادق ـ ع ـ در روايات ديگر چنين فرموده است:«كسي كه از روي معرفت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد آن گونه كه حق و حرمت كعبه را شناخته است، خداوند گناهانش را بيامرزد و مشكل دنيا و آخرتش را كفايت كند.» «مَنْ نَظرا إلي الكعبةَ بمعرفةْ فعرفَ منْ حقّنا وَحرمتنا مثل الذي عرف من حقها و حرمتها غفراللّه له ذنوبه وكفاه همّ الدنيا والاخرة(فروع الكافي،ج2،ص241 ) بدين ترتيب آنچه مكمل و پايان بخش فريضه حج است، ولايت است، چنان كه امام باقر ـ ع ـ ميفرمايد: «از مكّه آغاز كنيد و به ما ختم نماييد»؛ «أبدؤا بِمكّة وَأختموا بِنا(ـ من لا يحضرهُ الفقيه، ج 2، ص 334)
» همچنين شيخ صدوق روايتي را از پيشوايان معصوم آورده كه بر اساس آن، خرج كردن و به مصرف رسانيدن يك درهم در راه حج، پاداشي معادل هزار هزار درهم خرج كردن در ساير امور خير را دارد اما اگر يك درهم به دست امام برسد مانند آن است كه هزار هزار درهم در حج به مصرف رسانيده شود؛ (وَروي أن درهما في الحجّ خيرٌ مِن ألف ألف في غيره وَدرهمْ يصِلْ إلي الإمام مثل ألف ألف درهم في حجّ) .(من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 245 )
دليل اين مطلب روشن است؛ زيرا بديهي است زماني كه بيت المال مسلمانان در دست حاكمان غاصب باشد با اسراف و تبذير به مصارفي ميرسد كه در دست حاكمان باشد خلاف مصالح اسلام و مسلمانان است، در چنين وضعيتي، رسانيدن مال به دست امام حق تا آن مال را به مصارف شرعي و الهي برساند كه ثمره آن تقويت اساس دين و رفع نياز مسلمين خواهد بود فضيلت و پاداشي معادل هزار هزار انفاق در حج را دارد. در حقيقت اين روايت از نقش رهبري امام حق و لزوم تأييد و حمايت وي با مال و ديگر امكانات سخن ميگويد و آن را با انفاق در حج مقايسه ميكند. در برخي از اين روايات چنين توصيه شده است كساني كه عازم حج ميشوند و طواف خانه ميكنند، وظيفه دارند در پايان مناسك، نزد امام بيايند و براي ياري دادن به وي، اعلام آمادگي كنند. تا حجشان كامل شود و معنا و مفهوم پيدا كند. امام باقر ـ ع ـ ميفرمايد: «مردم مأمور شدهاند به سوي اين خانه كه از سنگها ساخته شده بشتابند و بر آن طواف كنند سپس نزد ما آمده و ولايت و محبت خود و آمادگي شان را براي ياري ما عرضه كنند؛ (زرارة عن أبي جعفر ـ ع ـ قال: «أن أمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا ثمّ يأتوا فيخبرونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم». (علل الشرايع, ج 1,ص 459 )اين روايت حاوي نكته ظريفي است: در اين روايت از خانه كعبه به احجار تعبير شده است؛ زيرا از سنگهاي صامت و بيجان بنا شده و آنچه آن را تشريف و تكريم ميبخشد همانا انتسابي است كه به خداوند كعبه دارد و اين فرمان خدا است كه مردم برگرد آن طواف كنند و مراتب عبوديت خود را نسبت به صاحب خانه اعلام دارند و با تأسي به فرشتگان خدا كه گرد «بيتالمعمور» ـ صورت ملكوتي كعبه ـ در آسمانها در طوافند، پروانهوار گرد كعبه طواف كنند و صاحبخانه را بندگي نمايند و خداوند بدينسان بندگان را آزمايش ميكند چنانكه فرشتگان را به سجده آدم خوانده است. امير مؤمنان ـ ع ـ
ميفرمايد: «آيا نمينگريد كه خداوند انسانهاي پيشين، از عهد آدم گرفته تا آخرين انسانهاي اين جهان را، به سنگهايي كه سود و زيان نميرسانند و نميبينند و نميشنوند، در معرض امتحان قرار داده و آن را خانه محترم خود ساخته است؟ خانهاي كه پابرجايي مردم بدان بستگي دارد»؛ (أن ترون أنّ اللّه إختبر الأوّلين من لدن آدم إلي الآخرين من هذا العالم بأحجار لا تضرّ ولا تنفع ولا تبصر ولا تسمع فجعله بيته الحرام الذي جعله قياما للنّاس) نهج البلاغه،خطبه 192)بنابراين، آنچه روح حج را تشكيل ميدهد همانا تسليم و تذلّل و عبوديت خالص حقّ است كه بارزترين نمونه آن معرفت امام و اطاعت ولي امر ميباشد كه اطاعتش اطاعت خدا است و خدا بدان فرمان داده است؛ (اطيعوا للّه و أطيعوا الرسول وأولي الأمر من).( انفال: 34)
كعبه آنگاه سنگ نشاني است براي رهپويان راه خدا كه ولايت و زعامت آن در دست صالحان و متّقين باشد. چه، خداوند ولايت كعبه را به دست آنان سپرده است؛ (إنّ أوليائه إلاّ المُتّقون).(نساء:59 )
حال اگر كسي به طواف اين خانه بيايد و از تسليم و تعبد مطلق در برابر اساسيترين عامل انسان ساز كه همانا محبّت امام و اطاعت ولي امر است، رخ بتابد و يا در شناخت آن تقصير كند، از طواف و مناسك نيز بهرهاي نبرده و از معرفت كامل بينصيب مانده استبديهي است كه چنين حجّي در تكامل انسان نقشي ندارد. اين است كه با قاطعيت ميتوان گفت حجّ بيولايت حج نيست، چنانكه حجّ بيبرائت. كه تولّي و تبرّي از يكديگر تفكيك ناپذيرند و بدون زيارت كعبه دل، طواف كعبه گل بيحاصل است.جابر عن ابي جعفر ـ ع ـ : «من تمام الحجّ لقاء الإمام(ـ علل الشرايع، ج1، 459)»و از امام صادق نقل شده كه فرمود: «هر گاه يكي از شما به حج ميرود بايد حج خود را به زيارت ما ختم كند؛ زيرا اين يكي از عوامل تماميت حج است»؛عن جعفر بن محمّد ـ ع ـ قال: «إذا حجّ أحدكم فليختم حجّه بزيارتنا لأنّ ذلك من تمام الحج(علل الشرايع، ج1، 459)
عبداللّه بن مسكان از ابو حمزه ثمالي نقل ميكند كه گفت: شرفياب محضر امام باقر ـ ع ـ شدم در حالي كه آن حضرت بر درب ورودي مسجدالحرام نشسته بود و به مردمي كه در حال طواف بودند مينگريست. آنگاه خطاب به من فرمود: ابو حمزه! ميداني اين مردم به چه چيزي مأمور شدهاند؟ ابوحمزه گويد: من ندانستم در پاسخ آن
حضرت چه بگويم. سپس امام چنين فرمود: «همانا اين مردم مأمورند بر گرد اين سنگها (اشاره به كعبه معظّم) طواف كنند سپس نزد ما بيايند و ولايت (محبّت و اطاعت) خود را به ما اعلام دارند»؛ (عبداللّه بن مسكان عن أبي حمزة الثمالي، قال: «دخلت علي أبي جعفر ـ ع ـ وهو جالسٌ علي الباب الّذي الي المسجد وهو ينظر إلي النّاس يطوفون. فقال: يا أبا حمزة بما امروا هؤلاء؟ قال: فلم أدر ما أردّ عليه. قال: إنّما أمروا أن يطوفوا بهذه الأحجار، ثمّ يأتونا فيعلنون ولايتهمز(ـ علل الشرايع، ج1، 406 )
امام حسين ـ ع ـ در منا:
در چنين اوضاع و احوال كه دو سال به مرگ معاويه مانده بود حسين بن علي ـ ع ـ رهسپار حج شد در حالي كه عبداللّه بن جعفر و عبداللّه بن عبّاس آن حضرت را همراهي ميكردند فرزندان هاشم را از مرد و زن و دوستداران و پيروانشان را، چه آنان كه به قصد حج آمده يا قصد حج نداشتند و از انصار آنهايي را كه به صلاح و عبوديت مشهور بودند، و گروهي از اصحاب پيامبر را در منا گرد آوردهاند كه عدد آنها به هزار تن رسيد، آنگاه امام در خيمهاي كه تابعين و فرزندان صحابه را در برگرفت، بپا خاست و خطابهاي ايراد كرد و پس از حمد و ثناي الهي چنين فرمود:
«اين طاغي سركش؛ يعني معاويه با ما و شيعيان ما كاري كرده كه خود ميدانيدميبينيد و شاهد آن هستيد يا آن را شنيدهايد. اينك من ميخواهم چيزهايي را از شما بپرسم، پس اگر راست ميگويم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيب كنيد. سخن مرا بشنويد و گفتارم را پنهان داريد و چون به شهرهايتان برگشتيد و نزد قبيلههاي خود رفتيد، كساني را كه به امانت و وثاقتشان اطمينان داريد به آنچه ميدانيد آگاهي دهيد؛ چرا كه من بيم آن دارم كه اين حقايق مندرس شود و بر باد رود. و البته خدا نور خود را تمام ميكند، گرچه كافران كراهت داشته باشند.»آنگاه امام حسين ـ ع ـ از ذكر آنچه خدا در قرآن در شأن پدر و مادر و برادر و خودخاندان خود نازل فرموده است، فروگذار نكرد و همه را عنوان فرمود و تفسير نمودتمام آنچه را پيامبر ـ ص ـ درباره پدر بزرگوارش علي ـ ع ـ و مادرش حضرت زهرا و خداندانشان ـ سلام اللّه عليها ـ فرموده بود، روايت كرد و در
همه اين موارد صحابه ميگفتند: «بار خدايا! اينها درست است، ما اينها را شنيدهايم و بدان گواهي ميدهيم»و تابعين ميگفتند: «بار خدايا! كساني اينها را براي ما روايت كردهاند كه به صدقامانتشان ايمان داريم.» پس از آن كه همه چيز را بيان فرموده، خطاب به آنان گفت: «شما را به خدا سوگند ميدهم كه چون به ديار خود برگشتيد اينها را به آنان كه مورد اعتماد شما هستند منتقل كنيد.» سپس از منبر فرود آمد و مردم متفرّق شدند.( احتجاج طبرسي، ج2، ص296 ـ 293) ملاحظه ميكنيم كه در آن اوضاع بحراني و فضايي كه معاويه و عمّالش به وجود آورده و تمام توان خويش را بر محو و اعدام نام و شخصيت اميرمؤمنان ـ ع ـ امام به حقبرجستهترين شخصيت پس از پيامبر اكرم ـ ص ـ مصروف داشته و از سلاح اسلامحديث در اين توطئه بزرگ مدد ميگرفتند. امام حسين ـ ع ـ بر مهمترين موضوع سرنوشت ساز؛ يعني ولايت امير المؤمنين ـ ع ـ و معرفي شخصيت والاي او تكيه ميكند و در حساسترين موقعيت اجتماع با حضور حاجيان و وجوه ناس در سرزمين منا پيام آسماني و رسالت الهي خود را ابلاغ ميكند و حقايق كتمان شده در حق علي و خاندانش را كه اوصياي پيامبرند، برملا ميسازد و نقاب از چهره بدعتگران كه معاويه پيشتاز آنهاست برميدارد و اين خود گواهي است صادق بر ضرورت بهرهگيري از حج در مقام معرفي رهبري امّتزدودن زنگار جهل و بدعت از چهره دين در مسأله امامت و رهبري.ابن قتيبه دينوري كه از مورخان كهن اهل سنّت است، در كتاب معروف خود «الإمامة والسياسة» بر خورد امام حسين ـ ع ـ با معاويه را در مسأله خلافت و وليعهدي يزيد، در سفري كه معاويه به حرمين شريفين داشت به گونهاي ديگر نقل كرده است. وي پس از آن كه آمدن معاويه را به مدينه به منظور بيعت گرفتن اجباري از مردم نقل كرده و مذاكراتش را با چهرههاي معروف چون حسين بن علي ـ ع ـ عبداللّه بن عبّاس، و عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير، به تفصيل آورده، به نقل گفتاري قاطع و صريحي از امام حسين ـ ع ـ در پاسخ معاويه پرداخته است. وي مينويسد: هنگامي كه معاويه در حضور آن حضرت ولايتعهدي يزيد را مطرح ساخت و از شايستگي او براي خلافت امت سخن گفت، امام به ايراد خطابهاي پرداخت و پس از حمد و ثناي الهي و درود بر محمد ـ ص ـ فرمود: «اي معاويه، آنچه در توصيف پيامبرجانشينان او گفتي فهميدم.. هيهات هيهات، اي معاويه! سپيدهدم ظلمت شب را رسوا كرد و خورشيد روشنايي چراغها را بيرنگ ساخت، اما تو از حدّ خود
تجاوز كردي و بدانچه از آنِ تو نبود چنگال افكندي و حقي براي صاحب حقي باقي نگذاشتي تا آن كه شيطان از اين كار، كاملاً بهره خود را گرفت.. و اما آنچه درباره يزيد و كمالات او! و شايستگياش براي سياست امّت محمّد ـ ص ـ گفتي فهميدم، گويا تو ميخواهي كسي را كه در حجاب و از نظرها دور است معرفي كني يا از چيزي كه به علم خاص خود كشف كردهاي خبر دهي، حال آن كه يزيد خود بهتر از تو معرف خويش است، بگذار يزيد خود از خود بگويد؛ از سگ بازي و كبوتر بازياش، و سرگرمي با كنيزان آوازهخوان و نواختن آلات لهو، اينها را بنگر و بيش از اين تلاش مكن و به كاري دست مزن كه وزر و وبال آن را بيش از آنچه بر اين خلق روا داشتي نزد خدا ببري. به خدا سوگند تو همواره راه باطل رفته و از جور و ستم ابا نداشتهاي تا بدانجا كه ظلمِ تو هر جا را گرفته است. تو را با مرگ جز چشم برهم زدني فاصله نيست. كاري كن كه در روز قيامت سرافكنده نباشي آنجا كه راه جاده بسته است. ميبينم تو را كه اين امر را تصرف كردي و ميراث پدران ما را از ما گرفتي.. و اين براي تو زيان آشكاري است؛ «إنَّ هذا لهوَ الخُسرانُ المُبين».( الإمامة والسياسه، ص165 و 166)
پيوند حج با امامت و نبوي
حضور «امامت» در بناي كعبه
كعبه به عنوان خانه خدا و عبادتگاه او به امر الهي و به وسيله ابراهيم خليل الرحمان و فرزندش اسماعيل عليهماالسلام بنا گرديد. ابراهيم از پيامبران اولوالعزم الهي، پس از آن كه به مقام نبوّت رسيد، براي رشد و تعالي بيشتر و رسيدن به مقام «خلّت» و «امامت» در معرض آزمايشهاي متعدد و دشواري قرار گرفت. قرآن كريم با صراحت از اين مطلب سخن ميگويد و ميفرمايد:
وَإِذْ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاما قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لاَ ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(بقره:124)اينكه ابراهيم با موفقيت در چه امتحاناتي صلاحيت احرازِ مقامِ «امامت» را يافت، ميان مفسّران اختلاف وجود دارد و مستند هر يك، رواياتي از پيشوايان معصوم عليهمالسلام است.در بعضي از روايات، ولادت اسماعيل در سنين كهولت پدر، بردن او مادرش هاجر به حجاز و رها كردن در آن سرزمين خشك و بيآب و علف و مأموريت يافتن براي ذبح اسماعيل در سنين جواني، مصداق «كلمات» در آيه شريفه و امتحانات ابراهيم دانسته شده(بحار الأنوار، ج 12، ص 113)، در بعضي از روايات نيز از ماجراي ذبح اسماعيل(مجمع البيان، ج 1، ص 200)، و در بعضي از روايات مأموريت او براي بناي خانه خدا و انجام مناسك حج به عنوان امتحاناتي كه ابراهيم با آنها روبرو بوده(مجمع البيان، ج 1، ص 200)، سخن گفته شده است. به هر تقدير، از مجموع روايات و آراي مفسّران در اين زمينه برميآيد: امتحاناتي كه ابراهيم به خاطر توفيق در آنها، شايسته احراز مقام امامت شد، «ارتباط مستقيمي با خانه خدا و حج» دارد. توفيق او در بناي خانه خدا، بردن همسر و فرزندش به سرزمين حجاز و فراهم شدن زمينههاي آبادي آن سرزمين با چشمه آب زمزم و اجتماع مردمان، بناي خانه خدا و تأسيس مركز عبادت بندگان خدا، انجام اعمال و مناسك حج كه تنها يكي از آنها به قربانگاه بردن فرزندش اسماعيل در سرزمين منا است و در يك كلمه «بنيانگذاري حج» او را شايسته مقام امامت
نمود. حج حقيقتي بود كه پيامبر و خليل الهي آن را بنيان نهاد و از رهگذر آن به مقام امامت و رهبري نايل گشت. آيا از بنيانگذاري حج با اين كيفيت و به دست چنين شخصي، نميتوان پيوندي عميق ميان حج و امامت را مشاهده كرد و به وجود رمزها و رازهاي فراوان شهادت داد؟البته از بعضي از روايات هم برميآيد كه ابراهيم پس از نيل به مقام امامت، مأموريت يافت تا فرزندش اسماعيل را به قربانگاه بَرَد، گويا چنين ايثاري جز از عهده امام برنميآمد. امام صادق عليهالسلام ميفرمايد:ابراهيم پس از آنكه اعمال را انجام داد و به منا آمد، مأمور ذبح فرزند شد، فرزند را به همراه خود ميآورد كه پيرمردي با او برخورد كرد و پرسيد: اي ابراهيم، ميخواهي با اين پسر چه كني؟ گفت: ميخواهم او را ذبح كنم.عرض كرد: سبحان اللّه ! پسري را ميخواهي ذبح كني كه لحظهاي مرتكب معصيت الهي نشده؟! فرمود: خداوند بدان امر فرموده است.عرض كرد: پروردگار تو از اين كار نهي ميكند و شيطان تو را به اين كار امر ميكند. فرمود: واي بر تو، آن كسي كه مرا به اين مقام رساند، مرا به اين كار مأمور كرده و اين سخن را در گوش من نهاد. عرض كرد: نه به خدا سوگند، جز شيطان تو را به اين كار دستور نميدهد.فرمود: نه به خدا سوگند، با تو سخن نميگويم. سپس تصميم بر ذبح فرزند گرفت. پيرمرد گفت: اي ابراهيم، تو امام هستي كه مردم به او اقتدا ميكنند و اگر تو او را قرباني كني، مردم نيز فرزندان خويش را قرباني ميكنند. ابراهيم با او سخني نگفت و رو به فرزند آورد و با او درباره قرباني كردنش مشورت كرد و چون هر دو تسليم امر پروردگار شدند، فرزند گفت: اي پدر، صورتم را بپوشان و دستانم را ببند. (بحار الأنوار، ج 12، ص 127 - 125)
اسلام و پيوند دادن امامت با حج
پيوند كعبه و حج با امامت، به مرحله تأسيس و بنيان اوّليه آن منحصر نيست، بلكه پيوندي مستمر ميان آنها
برقرار است؛ پيوندي كه ايجاب ميكند تا «امامت و رهبري جامعه» پس از رحلت رسول خدا صلياللهعليهوآله در سرزمين وحي و موسم حج، ابلاغ و تثبيت شود. رسول خدا صلياللهعليهوآله در سال دهم هجري مأموريت يافت تا براي اوّلين بار پس از تأسيس حكومت اسلامي عازم سفر حج شود و اعمال و مناسك حج را در عمل به مردم
آموزش دهد. وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ(حج:27)و صلا دهد كه: «خُذُوا عَنِّي مَناسِكَكُمْ» و در همين سفر مأموريت يابد كه پيام الهي را مبني بر امامت و رهبري علي بن ابي طالب عليهالسلام به عنوان جانشين خويش به مردم ابلاغ كند؛ پيامي كه بدون ابلاغ آن، رسالتش را انجام نداده است. امام باقر عليهالسلام در اين باره ميفرمايد:
«حَجَّ رَسُولُ اللّه صلياللهعليهوآله مِنَ الْمدينةِ وَقَدْ بَلَغ جميع الشرايع قومه غير الحجّ و الولاية، فأتاه جبرئيل عليهالسلام فقال له: يا محمد! اِنَّ اللّه جَلَّ اِسْمُهُ يقْرَؤُكَ السَّلام وَيقُول لَكَ: اِنِّي لَمْ اقبض نَبِيا مِنْ اَنْبِيائي وَلا رَسُولاً مِنْ رُسُلي اِلاّ بَعْد اِكْمال دِيني وَتَأْكِيد حجَّتي وَقَدْ بِقِي عَلَيكَ مِنْ ذلك فَرِيضَتان مِمّا تَحْتاجُ اَنْ تُبَلِّغَهُما قَومَك: فَرِيضة الحَجّ وَالوِلاية وَالْخِلافَة مِنْ بَعْدِكَ، فَاِنّي لَمْ اخل اَرضي مِنْ حَجَّة وَلَنْ خلّيها أَبَدا، فَاِنّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ يأْمُرُكَ اَنْ تبلغ قَومك الْحَجّ وَتحجّ وَيحجّ مَعَكَ مَنْ اسْتَطاعَ اِلَيهِ سَبِيلاً مِن أهْل الْحَضَر وَالأطراف و الأعراب وَتَعَلّمهم وَمِن مَعالم حَجِّهِم مِثْل ما علّمتم مِنْ صَلاتِهِم وَزَكاتِهِم وَصِيامِهِم.»( احتجاج، ج 1، ص134) رسول خدا صلياللهعليهوآله از مدينه عازم سفر حج شد، در حالي كه همه احكام و شرايع دين، به جز حج و ولايت را ابلاغ كرده بود. جبرئيل نزد او آمده، گفت: اي محمد، خداوند بلند مرتبه سلامت ميرساند و ميگويد: من هيچ پيامبري از پيامبرانم و رسولي از فرستادگانم را قبض روح نكردم مگر بعد از كامل كردن دينم و تأكيد بر حجتم، در حالي كه از دين تو دو فريضه بر تو باقيمانده كه لازم است بر قومت ابلاغ كني: فريضه حج و فريضه ولايت و خلافت پس از تو، من زمينم را از حجت خالي نگذاشتم و هرگز خالي نخواهم گذاشت، خداوند به تو امر ميكند كه حج را به قومت ابلاغ كني و خود حج به جا آوري و هر كه از مردم مدينه و اطران آن و اعراب استطاعت دارد با تو حج گزارد و از نشانههاي حجشان به آنان بياموزي؛ مانند آنچه كه از نمازشان و زكاتشان و روزهشان به ايشان آموختي ...».آيا همين كه پيامبر و فرستاده خداوند مأموريت مييابد تا دو امر مهم «مناسك حج» و «امامت و ولايت» جامعه را در يك سفر به مردم ابلاغ كند، حكايت از پيوند اين دو حقيقت ندارد؟پيامبر عازم سفر ميشود، اعمال و مناسك حج را به جاي ميآورد، ابتدا در عرفات و سپس در منا و در اجتماع عظيم مسلمانان مأمور ابلاغ پيام دوّم الهي (ولايت) ميشود، اما در توطئه منافقان و دشمنان و «عدم پذيرش مردم» و تمرّد آنان بيم
دارد(احتجاج، ج 1، ص. 139.135)، تا آن كه خطابي توأم با بيم و اميد صادر ميشود كه اگر اين پيام را ابلاغ نكني، گويا رسالتت را انجام ندادهاي و ما تو را از مردم حفظ خواهيم كرد؛ يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ.(مائده:67)بدين ترتيب، پس از مقطع بنيانگذاري كعبه و حج توسط ابراهيم و تداوم آن در طي ساليان متمادي كه بار ديگر حج ابراهيمي به حج جاهلي بدل شده بود، اين بار پيامبر اسلام مأموريت يافت كه حج ابراهيمي را احيا كند و احياي آن جز به پيوندش با «امامت و رهبري» امكانپذير نيست، از اين رو پيامبر هر دو را با هم ابلاغ و احيا ميكند.حج ازچنان فرصت و ظرفيتي برخورداراست كه ميتواندظرف ابلاغ پيام امامت و ولايت باشد؛پيامي كه ابلاغ آن با رسالت رسول خدا صلياللهعليهوآله گره خورده وعدم ابلاغ آن با عدم تبليغ رسالت دين همسنگ است...
حج و ابلاغ پيام برائت
پيامبراسلام صلياللهعليهوآله بهتدريج آمادگي ابلاغ حج ابراهيمي را در مردم ايجاد ميكند. او در سال هشتم هجري كه با سپاهي عظيم مكه را فتح ميكند، علي بن ابي طالب عليهالسلام را، كه بنا بر وعدههاي او جانشين پيامبر و امام و رهبر آينده بود، بر دوش ميگيرد تا به همراه خود، او نيز بتها را به زير افكند و بت شكني ابراهيم را در يادها زنده كند، آيا بدين جهت نيست كه پاك كردن خانه خدا از لوث وجود بتها بايد اولين بار به دست امام و رهبر جامعه انجام شود تا الگويي براي همگان باشد؟ بت شكني در پايگاه توحيد راه و رسم ابراهيم است و او الگوي بشر، به خصوص امت اسلامي است. پيامبر عظيم الشأن اسلام نيز مأمور بود تا به او تأسّي نمايد؛ چنانكه هم خود و هم جانشينش به او تأسي كرد و خانه خدا را از لوث بتها پاك ساخت؛ قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَينَنَا وَبَينَكُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدا حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ.( بحار الانوار، ج 21، ص 275)
رؤوس سخنرانيهاي رسول خدا در حَجَّة الوداع
افزون بر رفتار رسول خدا صلياللهعليهوآله ، سخنان آن حضرت در حَجّة الوداع، همچنين سخنرانيهاي متعدد حضرتش در يوم الترويه در مكه، در عرفات، در روز عيد، وسط ايام تشريق و يوم النفر در منا و در صحراي غدير خم، حكايت از پيوند عميق حج و ولايت و رهبري در شؤون مختلف آن دارد. حضرت از تعاليمي سخن ميگويد كه جز در سايه ولايت و رهبري و حج امكان تمرين و تحقّق آن وجود ندارد:
ـ تأكيد بر وحدت انساني و الغاي تمايزات قومي و قبيلهاي و نژادي.
ـ رفتار انساني با زنان و دختران.
ـ الغاي آثار و بقاياي جاهليت.
ـ برقراري اخوت و برادري اسلامي ميان مسلمانان.( تحف العقول، ص 30)
ـ احترام به حقوق يكديگر در جامعه.
ـ تأكيد بر ثقلين؛ كتاب و عترت.( تفسير القمي، ج 1، ص 171)
ـ بشارت به امامت و جانشيني علي بن ابي طالب عليهالسلام .
ـ بشارت به امامت فرزندان علي بن ابي طالب عليهالسلام .
ـ اطاعت از رهبري (تحف العقول، ص 30) و ...
دقت و تأمل در هر يك از سر فصلهاي ياد شده، كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در اين سفر و سرزمين وحي به مردم ابلاغ كرد، نشان ميدهدكه حج، آن هم در پرتو ولايت و رهبري، ميتواند جامعه را به سمت صلاح و فلاح سوق دهد. امام خميني قدسسره ، احياگر حج ابراهيمي در عصر حاضر ميفرمود:
«از آنجا كه جامعه امت اسلامي از هر نژاد و ملّيتي بايد ابراهيمي شود تا به خيل امت محمد صلياللهعليهوآله پيوند خورد و يكي گردد و يد واحد شود، حج تنظيم و تمرين وتشكّل اين زندگي توحيدي است(صحيفه نور،ج20 , ص 228 ). آري، بديهي است بدون چنين تمريني نميتوان ارزشهاي انساني و الهي را به معناي واقعي در جامعه اسلامي تحقّق بخشيد و تمرين ارزشهاي انساني و الهي در حج ابراهيمي و محمدي صلياللهعليهوآله ، كه محور اساسي آن ولايت و رهبري است، امكانپذير است و بس.
برائت از مشركان
نكته مهم ديگري كه حج ابراهيمي و محمدي صلياللهعليهوآله بدون آن، معنا و مفهومي ندارد، «برائت از مشركان» است؛ همان چيزي كه در عصر رسول خدا صلياللهعليهوآله به پيروي از ابراهيم خليل عليهالسلام احيا شد و در عصر ما توسط امام خميني، احياگر حج ابراهيمي، بار ديگر مطرح گرديد. اعلان برائت از مشركان و مستكبران عالم و حمايت از محرومان و مظلومان و مستضعفان، فلسفه مهم ديگر حج است كه خود حكايت از پيوند حج با حكومت دارد؛ زيرا اين مهم بدون حضور حكومت و حمايت جدي آن از زائران بيتاللّه الحرام عملي نميشود. برائت انفرادي از سوي تعدادي از افراد يا گروهها به صورتي پراكنده و متفرق و به تشخيص خويش، هر چند بيثمر و بدون تأثير نيست، اما هدف اصلي از تشريع اين دستور را تأمين نميكند. برائتي داراي اثر و ثمر است كه با هدايت امام و حاكم جامعه از سوي همه حجاج بيت اللّه الحرام و در اجتماعي عظيم و كم نظير و به صورتي متشكل و منسجم انجام شود. به تعبير امام راحل: «فرياد برائت مكه و مدينه است كه پايانبخش غارتگري آمريكا و ساير مستكبران نسبت به ذخاير مسلمين است.»( صحيفه نور، ج 20، ص 233) در صدر اسلام نيز پس از تأسيس حكومت اسلامي در مدينه و استقرار آن، ابلاغ پيام برائت بر عهده رسول گرامي صلياللهعليهوآله نهاده شد و آن حضرت نيز امير مؤمنان علي عليهالسلام را به اين مأموريت اعزام كرد. اساسا اعلان برائت از شرك و بت پرستي و مشركان و مستكبران، به طوري كه كيان آنان را در معرض خطر قرار دهد، چنانكه مستظهر به قدرت حكومت نباشد، كاري بس دشوار و گاهي غير ممكن است. براي آن كه اعلان برائت از مشركان به ثمر نشيند، لازم است كه از پشتوانهاي قوي و نيرومند برخوردار باشد تا با تحمّل كمترين
صدمات، بيشترين ثمر را براي اسلام و مسلمين به ارمغان آورد، هر چند در صورت محروميت از چنين پشتوانهاي هم، اعلان برائت از مشركان به قدر توان لازم است.باري، از مجموع اهداف ياد شده و نيز آرمانهاي ديگري كه سبب تشريع عبادتي چون حجگرديده، برمي آيد كه ميان اين عبادت جمعي با حكومت، پيوندي مستحكم برقرار است؛ چرا كه بعد سياسي اين عبادت به حدي است كه تأمين آن از عهده افراد خارج است و تشكّلي قوي و برخوردار از امكانات فراوان همچون حكومت را ميطلبد. از همين رو نظام جمهوري اسلامي و هر حكومتي كه داعيه اسلاميت دارد، در عرصه حج وظايفي سنگين و اساسي بر عهده دارد. نميتوان حكومتي را اسلامي خواند ولي نسبت به تحقق اهداف و آرمانهاي حج بيتفاوت بود، حكومت اسلامي نميتواند خود را از اين شأن و مقام تنزّل دهد و امر حج را به افراد يا سازمانهاي غير حكومتي واگذارد.