ميقات حج
سال دهم شماره چهلم تابستان 1381
حجّ سزاوار
مولود كعبه
محمّدعلي مقدادي
اي كه شد كعبه ولادتگه تو *** معبد حق شده خلوتگه تو
فاطمه بنت اسد مام تو شد *** مادر پاك و نكونام تو شد
مولد تو حرم بيت الله *** حبّذا از رجبِ شهر الله
جمعه و سيزدهم ماه رجب *** روز ميلاد علي مير عرب
عليِ عاليِ اعلا آمد *** همسر أمّ أبيها آمد
هادي دين خدا نور مبين *** حجّت بالغه و رهبر دين
عاشق و واله حقّ سبحان *** قاتل و خصم جنود شيطان
چشمه سار كرم و جود و سخا *** مرتضي شافع روز عُقبا
اسد اللهِ هميشه غالب *** ياور حق، پسر بو طالب
مهربان بر غربا و فقرا *** بر يتيمان عرب او بابا
1 . به مناسبت تقارن انتشار فصلنامه با ماه رجب و ميلاد امام علي(عليه السلام).
--[115]--
آيت روشن حيّ داور *** ناصرِ نامورِ پيغمبر
شب تاريك، تو را خفته نديد *** علم و ايمان تو چونان خورشيد
يا علي دل به هواي تو تپد *** هر كجا دل برود جان برود
جان به قربان تو و همسر تو *** من فداي تو و چشم تر تو
بيولايت به قيامت خاسر *** منكر حق تو باشد كافر
دشمن و خصم علي مطرود است *** بي علي هر عملي مردود است
عارفان چون غم عشقت دارند *** هستي خود به رهت بسپارند
اي امير دو سرا مولا جان *** اسم ما ثبت نما در ديوان
زانكه مقداد، ثناي تو سرود *** شافعش باش به روز موعود
--[116]--
حجّ سزاوار
ابوالقاسم غلامي ماياني
آنكه شويد زِگُنَه دست به يكبار كجاست؟ *** مُحرِم و مَحرَمِ حق باش ببين يار كجاست
بت نمرودي خود را بشكن همچو خليل(عليه السلام) *** تا توان ديد گلستان به دل نار كجاست
قرب دلدار طلب آينه يار دل است *** جستجو كن بنگر شخصِ گرفتار كجاست
بهر اين خلق خدا، دامن خود دام مكن *** بيم از آن دار، ببين آه شرر بار كجاست
گر تو با زَرق و ريا رِزق خود افزون كردي *** منتظر باش ببين آفت انبار كجاست
مي كند جود و سخا رفع بلا در دو جهان *** حال بنگر به عيان، صاحب ايثار كجاست
نردبان است به دنيا دِرَم و سيم و طلا *** گر توان درك كني پول زيانبار كجاست
در ايثار گشا بر رخ مسكين و فقير *** وقت انفاق مگو درهم و دينار كجاست
هريكي برگ خزان جلوه عمر من و توست *** تا به عبرت نگري عيب تو در كار كجاست
چون كه فارغ شدي از ما و من و كبر و غرور *** چشم جانت نگرد داروي بيمار كجاست
عاقلا، در ره انجام سفر همّت كن *** مشتري باش كه اقوال بهادار كجاست
از پي حجِّ معاني قدمي مُحرِم شو *** تا ببيني كه ره روشن و هموار مجاست
چون به يثرب برسي در ره خورشيد حجاز *** سوي قبله بنگر احمدِ مُختار(صلي الله عليه وآله) كجاست
خانه فاطمه(س) گنجينه اوصاف علي(عليه السلام) است *** بنگر بارقه حيدر كرّار(عليه السلام) كجاست
--[117]--
دل هر اهل دل از نور وَلا مي بيند *** بانوي هر دو جهان، سرور اطهار كجاست
درك كن فاطمه بنت اسد(س) را به بقيع *** بين اغيار نگر جلوه انصار كجاست
مددي جوي ز غمخانه خونين بقيع *** تا نمايند تو را، شافعِ ابرار كجاست
جايْ جايْ از اثر حُجَّت حق مي بيني *** پي آن باش و ببين شاه علمدار(عج) كجاست
خيز و ريز اشك انابه كه جوابي شنوي *** منتظر باش كه آن بلبل اَسحار كجاست
تو دل صد دله را يك دله كن، همچو خليل(عليه السلام) *** تا ببيني به از اين، طبله عطّار كجاست
گوش بسپار كه دستور ز داور شنوي *** همچو استاد بنا بين تو كه معمار كجاست
داستان هاي جهان گذرا را بگذار *** پس به قرآن بنگر احسن اخبار كجاست
در پي معرفتش دل به احاديث سپار *** كه، توان ديد به دنيا گل بي خار كجاست
دل كه آماده شود نور خدا مي بيند *** دل آماده ببيند كه نمودار كجاست
آن كه از جام ولايش هم شب مي نوشد *** پاك بازي كه خورَد باده به تكرار كجاست
حج بود معني پرواز به جولانگه عشق *** تا رسيدن به مقامي كه نگهدار كجاست
هيچ كس با قدم خود نشده عازم حج *** شوقي افكنده به اين قلب گهربار كجاست
دل زِ زور و زَر و تزوير و وَساوِس بردار *** تا بفهمي به يقين حجِّ سزاوار كجاست
دور شو از طمع و منَّت ارباب دِرَم *** با خدا باش و ببين رحمت غفّار كجاست
هر طريقي نسزد شرط مسلماني را *** مرد رَه باش و شنو قصه اخيار كجاست
--[118]--
عاشقان طلبِ طلعتِ دلدار بسي است *** آن كه در شكر طوافش كند اظهار كجاست
سَفَرَ حج كه مشرف شده بودم يك شب *** زائري گفت: به من خالق آثار كجاست؟
گفتمش: در ره اين نكته بينديش و ببين *** كه كند از دل شب روز پديدار كجاست؟
آنكه ايجاد نمود از دل بذري اشجار *** صانع اين همه خورشيد نگونسار كجاست؟
تُو به من گوي در اين گردش زيباي فلك *** ناظم صحنه اين گنبد دوّار كجاست؟
شأن خود بين و بگو، حاجي مهمان خدا *** رازق ما و شما، رازق كفّار كجاست
غار ثور است ببين لطف خداوندي را *** آنكه گم كرده ره قوم ستمكار كجاست
در حَرا جلوه اي از نور محمّد(صلي الله عليه وآله) بيني *** وآنكه بُگزيد وِرا در دل آن غار كجاست
توبه كن دل به خداوند دو عالم بسپار *** بنگر راحم انسان گنه كار كجاست
حاجي احرام دگر بند و بجو راه يقين *** چون كه فهميده شدي ذلّت زُنّار كجاست
همه سرگشته ز عصيان خود و حاجتمند *** آنكه او بر گنه خود كند اقرار كجاست؟
بگذر از اين همه معشوقه و بت در ره يار *** با درايت بنگر مرشد زوّار كجاست
حق نگر باش به مشعر كه به ديوان عمل *** با شعورت نگري لذّت رفتار كجاست
جلوه حق بنگر در حرم كعبه دوست *** تا در اين باغ ببيني كه سَمن زار كجاست
حج شروع است و هدف نيست به دقّت بنگر *** مرضيِّ حق به كجا! حق ثَمَردار كجاست
در تَلاطُم مَنِه اين كشتي دل تا نگري *** آن كه اين غول زمين كرده چو گهوار كجاست
--[119]--
سير انديشه كن از مرحله عقل به عشق *** عاشقانه بنگر قلّه پندار كجاست
تا ز شوقش وضو از خون تن خود سازي *** پس چو منصور نگر شوق سَرِ دار كجاست
آن كه از يُمنِ وصالش چو شهيدان دگر *** بهر هر عارف و صوفي شده سَردار كجاست؟
آن كه اندر همه احوال به او مي نگرد *** دل سپار خَم آن طُرِّه طَرّار كجاست؟
اَر شوي مَحرَم حق هيچ نپرسي هرگز *** كه كلاه نَمَد و خِرقه و دستار كجاست
هركه نوشد قدح از جام ولا مي بيند *** عاشقي را كه ز عشقش شده تب داركجاست
عرفات است زهنگام سفر تا بر دوست *** بنده حق نگرد اجرت كردار كجاست
هركسي در هوسي غرق و به خود مي بالد *** آنكه گشته به جز او از همه بيزار كجاست؟
در پي خوف و رجايي شود از خود بي خود *** كوزه خود شكند در پي جوبار كجاست
آنكه آزاد شد از هر دو جهان مي بيند *** صانع عقل و روان، خالق جبّار كجاست
هربلايي به تو از دوست رسد بس نيكوست *** عاشقانه بنگر عِلّت اخطار كجاست
لعن ابليس كن و توبه كن از وسوسه ها *** تا ز جودش نگري عفو گنهكار كجاست
مردِ رَه باش و چو ابرار ره نيكان جو *** تا بداني به جهان حيله اغيار كجاست
شهد شِكَّر همه شكرانه عارف باشد *** در ره معرفتش كوشي اگر، عار كجاست؟
رَمي كن ديو درون، نفس دني قربان كن *** پس در آيينه نگر حاجي هُشيار كجاست
عارف حق چو شدي منكر خود باش كه تا *** شرحِ صَدرَت نگرد وعده ديدار كجاست
--[120]--
همه شاهان به گداييِّ دَرَش محتاجند *** پشت اين در نتوان ديد زيانكار كجاست
از حجاب تن خاكي نفسي بيرون شو *** تا ببيني طيران دل طيّار كجاست
خضر خود باش و بينديش به امداد خدا *** آن كه آورد تو را در ره هنجار كجاست
چون به ميقات روي با دل آماده برو *** تا ز عرفان نگري لذّت سرشار كجاست
نيّت قُربِ اِلَي الله نما در دل خود *** تا ببيني به يقين ارزش و معيار كجاست
از ره صدق بيا وَز در ايمان، بنگر *** آنكه شويد ز دلت دوده و زَنگار كجاست
به طواف حَرَمِ امنِ الهي چو روي *** دل بده تا نگري قافله سالار كجاست
تا مقدَّر نشود عازم حج كي گردي؟ *** قدر خود دان و ببين قسمت و مقدار كجاست
حج جهاد تو و ميقات همان نخله نور *** جبهه اي باش نگر ميثم تمّار كجاست
هفت خوان جمرات است به پيكار عدو *** بهر هر ديو درونت نگر افسار كجاست
سعي هاجر ز پي آب حيات من و توست *** هجرتي كن بنگر هادي اسفار كجاست
زآب زمزم كه بود چشمه اي از لطف خدا *** جرعه اي نوش و ببين حامي احرار كجاست
رنگ غفلت ز رخ خويش از آن آب بشوي *** تا به جنّت نگري لذّت اَنهار كجاست
حجرُ الاَْسْوَد و بيعت همه چون جام ولاست *** آنكه نوشد قدح لعل شكربار كجاست؟
كلِّ هستي به طواف و همه در سير و سلوك *** سعي كن تا نگري نقطه پرگار كجاست
نور خورشيد شعاعي است از آن مِهر منير *** تا ز نورش نگري منشأ انوار كجاست
--[121]--
دل هر ذرّه كه بيني چو جهاني دگر است *** آنكه اعجاز خدا را كند انكار كجاست؟
چون به مولودي كعبه برسي پرسش كن *** راهِ پنهانيِ خمخانه خمّار كجاست؟
آخرين آيه قرآن ز مقامات علي(عليه السلام) است *** با ولايش بنگر مرضي صبّار كجاست
بر سر دست محمّد(صلي الله عليه وآله) گل خورشيد شِكُفت *** تا ببينند همه، والي اقطار كجاست
بعد او در پي اولاد علي(عليه السلام) مي بيني *** آفتاب و مَهِ تابان به شب تار كجاست
تيغ بر فرق منيّت بنه و پند مرا *** بشنو تا شنوي زُبْدَةُ الاشعار كجاست
من به تو بخشي از اوصاف خدا را گفتم *** حق نگر باش ببين يار جهان دار كجاست
در غلاميِ خدا كوش چو من تا نگري *** آنكه در دل بود و نيست در ابصار كجاست
|