متن کامل

حج نامه انزاب (مروری بر یک سفرنامه حج به زبان آذری) جواد محدّثی حج نامه انزاب سفرنامه ای منظوم از شاعر معاصر، آقای غلامرضا انزابی پور، متخلّص به انزاب است، در 149 صفحه جیبی، که از سوی انتشارات کتاب فروشی ذاکر کریمی، در مراغه به

حج نامه انزاب

(مروري بر يك سفرنامه حج به زبان آذري)

جواد محدّثي

حج نامه انزاب سفرنامه اي منظوم از شاعر معاصر، آقاي غلامرضا انزابي پور، متخلّص به انزاب است، در 149 صفحه جيبي، كه از سوي انتشارات كتاب فروشي ذاكر كريمي، در مراغه به چاپ رسيده است. اين كتاب، مقدّمه اي كوتاه از نويسنده و تقريظي به نظم از شاعر آذري زبان و نامدار معاصر، آقاي كريمي مراغي دارد. تشرف مؤلف به حج، در سال 1399 ق. مقارن آغاز چهاردهمين قرن هجرت نبوي و اوّلين دوره حج پس از پيروزي انقلاب اسلامي بوده است.

در مقدمه آن آمده است: ... اين مجموعه را به خاطر آگاهي حجاج محترمي كه ان شاءالله در نظر دارند به زيارت حرم كبريايي و خانه خدا مشرّف شوند، نگاشتم كه قبل از عزيمت به كلّيه اعمال و مناسك حج، شخصاً آگاهي پيداكرده و در صورت لزوم، ياد بگيرند و نيازي به مطوّف و پيشنماز، يا نايب و غيره نداشته باشند.

نگاهي گذرا به محتواي اين سفرنامه و ديدگاه هاي لطيف شاعر، مي تواند مفيد باشد.


97


در آغاز، حمد و ثناي الهي و بيان نعمت هاي پروردگار در جهان هستي و هدف بعثت نبوي و سرّ ولايت و جريان حق و باطل در معارف كربلا و آثار اجتماعي آن حماسه در پر آوازه ساختن شيعه و رسواسازي شياطين مي پردازد:

وحدتي عاجز ايده قدرت لري *** ماتْ قُويا همّتي ملّت لَري

دنيا دا وحدت عَلَمين ساچديرا *** خلقه سعادت قاپُوسين آچديرا

سپس با عنوان آغاز مطلب ، اشاره به توفيق الهي و قسمت شدن زيارت خانه خدا و لبيك گويي به دعوت ابراهيم خليل و به نوعي اشاره به مناسك حج و اعمال اين سفر آمده است:

چشمه زمزم دَن آلوب دستَماز *** باشليا سان پشت مقام دا نماز

هم حجر الأسودي با احترام *** بوس ايليوب، يا ايدَه سَن استلام

ايليه سن عمره ني اوّل ادا *** سعي صفا مروه ني اوندان صورا

سعي دَه ياده سالاسان هاجري *** هروله حاليندا او خوش منظري

تقصير ايديب، شكر ايده سن آلاّها *** زار و ملول اوز قُوياسان درگاها

از آن پس، اشاراتي به اسرار و آثار اجتماعي حج و نقش وحدت آفريني و كبرزدايي و تقويت مراتب بندگي و رهايي از وابستگي هاي مادي و علقه هاي دنيوي آمده است و اين كه حاجي نبايد خود را در مقابل زرق و برق و جلوه هاي دنيايي ببازد و چرب و شيرين دنيا او را از هدف خلقت، كه عبوديت است، غافل سازد (ص 17):

دنيا مالين گُورْجاق اِيتيرمز اُوزين *** قورخُو قَباقيندا دگيشمز سوزين

ثروت و امواليني چكمز گوزه *** پولدان اوتور بعلي دِمَز هر سوزه

هر پلووي ياغليا اگمز باشين *** ساتماز اجانب لره دين قارداشين

پست و رياست اوني ايتمز عوض *** منصف اُولار، سوزلري اولماز عوض

و ... البته كه نگاه انتقادي و طنزآميز وي در سروده هايش، گزنده و نيش دار است. گاهي هم از مرز متانت در تعبير فراتر مي رود و عباراتي ديده مي شود كه چندان درخور چنين سفرنامه اي نيست.


98


آغاز سفرنامه، ورود به جده است و گرماي هوا، ازدحام و فشار جمعيت، معطّلي گمرك، و از همين جا گريز به مسأله تفرقه امت هاي مسلمان و سلطه يهود و حراج نفت و غارت بيگانگان و وابستگي سران و خواب و غفلت مردم سخن مي گويد كه شيرين است. باز هم بازگشت به منزلگاه جدّه و ناهار و ميوه ها، قال و مقال سر سفره بر سر غذا و ميوه و تنگيِ جا و خاموش و روشن بودن پنكه و انتقاد از اينكه توجه به خوردني ها مانع توجه به معنويات و اهداف اصليِ سفر شده است و مشكلات از اين است كه گويا هميشه گريبانگير برخي كاروان ها و بعضي زائران بوده است.

در فصلي كه با عنوانحمله دار آغاز مي شود (ص 31) به گله از وظيفه نشناسي مدير كاروان و پولكي بودن او پرداخته و از رفتار نامناسب و بدون مراعات حاجيان شكوه كرده و از نداشتن صلاحيت لازم و پارتي بازي در آوردن آشپز و نظافتچي و خدمه و معاون و پزشك و... مي گويد و از پايين آمدن كيفيت غذا و پذيرايي در روزهاي بعد نسبت به آغاز سفر. و باز هم قلم تند و طنز تلخ او گاهي خطوط قرمز در وادي قلم را پشت سر مي گذارد. قلم انتقادي اش حتي سراغ روحاني كم كار و وظيفه نشناس كاروان هم مي رود. البته در كنار آن، از حسن انجام وظيفه و آگاهي و تعهّد و آموزش احكام و مراقبت بر اعمال حاجيان و ... هم از سوي اغلب قريب به اتفاق روحانيون كاروان ها تقدير و تمجيد مي كند (ص 36):


99


مُلاّ لارين بعضي سي انسان ديلار *** پيروِ حق صاحب ايمان ديلار

علم لَرين وقف ايليوب امّتَه *** دوشمُويه تا خلقِ خدا ذلّتَه

اوزلرينه فرض بولور خدمتي *** تا كه هدايت ايليه اُمتي

بيلميه نَه، مسأله سين آنديرير *** قانمياني باشه سالير، قانديرير

حالنه واقف دي مسلمانلارين *** تكميل ايدير هر اوزه نقصانلارين

فكري بودور قالميا نادان، حاجي *** گيتميه آلله يولوني قيقاجي

باشه سالير مسأله سين بير به بير *** لازم اولان ايشلري بير بير ديير

چوخلاري وار دور كه كمال اَهلي دي *** بعضي سي افسوس كه مال اهلي دي

نقد عملكرد حاجي ها نيز، كه برخي بدون درك فلسفه اين سفر و اسرار عظيم حج، دائم به خوردن و خوابيدن و پول شمردن و حرص مال و اثاث داشتن و... مي پردازند، از محورهاي ديگر اين سفرنامه است (ص 41)

گويا گلوب دور اوزين اُويناتماقا *** فكريني ويرميشدي فقط ياتماقا

بيز دانيشيرديق، او ياتيردي مُدام *** خوش گوني ايتمشدي بيزه لاپ حرام

حاسد و بد كيش و عبوس و خسيس *** تنگ نظر، موذي و كرداري پيس

اِيوْدن اياقين ايشيگه قويمادي *** ياتدي نقدري يُوخُودان دويمادي

پنكه ني آچديق، او دوروب باغلادي *** اوتدي، يِدي، ايچدي، بوغون ياغلادي

ياتدي اتاق دا گهي، گَه حال دَه *** ايتدي معذّب بيزي هر حال ده

در تشريح تشرف به حرم و زيارت با معرفت و ادب و درخواست حاجت ها از خداي متعال در كنار ضريح نبوي و كنار منبر پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) و ياد كردن از رفقاي بدرقه و ملتمسين دعا، چنين مي سرايد (ص 45):

جانب منبر ده دوروب دِلده آه *** غصه لي قلبيله ديديم، اي اِلاه

بو قليل اعمالي به حقّ رسول *** بيزدن ايله اوز كَرَمينلن قبول

ايليه هدايت بيزه ايت مرحمت *** تا سني تاپماقدا تاپاق معرفت

ايله حقيقتلَه بِزي آشنا *** سالما بيزي كبر و هوس دامنا


100


شيطاني بيزدن اوزاق ايت يا كريم *** اِنَّكَ غَفّار، و أَنْتَ الرَّحيم

عفو ايله گر ايلَمِيشوخ معصيت *** قدرت خدمت بيزه ايت مرحمت

ملت اسلامي ايلَه سرفراز *** لطفيله ايت رهبر  ين عمرين دراز

دشمن اسلامي ايله مضمحل *** كافره يول ويرمه بيزه تاپسون اَل

كبر و نفاقي آراميزدان آپار *** ملته وير صبر و ثبات و قرار

بيزلره وير سيرت آزادگي *** ايلمياخ غيرِ سَنَه، بندگي

ايندي كي ايراندا اولوب انقلاب *** كاخ ستم پايه دَن اولموش خراب

خانه طاغوتي ييخوب دست عدل *** دولت اسلامي ايديب حق، بَذل

قصر ستم خاكيله يكسان اولوب *** عالَمَه اسلام نمايان اولوب

وير بيزه توفيق كه وحدت تاپاق *** دشمنه بو عرصه ده نصرت تاپاق

فتنه ني ايراندان ايله ريشه كَن *** تا تاپا آسايش و راحت، وطن

كه بُعد سياسيِ نيازها و حاجت هاي اجتماعي و دعا به رهبر و دفع شرّ دشمنان سلطه جو و آزادي امت هاي مسلمان از بردگي جباران، در مضامين آن نهفته است.

ترسيمِ قبرستان بقيع، اشگ ها و ناله هاي شيعيان و اذن دخول براي ورود به آن بقعه منور و زيارت قبور بي سايه بان و غم هاي بزرگ شيعه و جفاي مخالفان در حق اهل بيت و زيارت مشتاقان از پشت نرده ها و يادي از قبور امامان معصومِ آن مدفنِ غريب و عباس عموي پيامبر و فاطمه بنت اسد و امّ البنين، دختران پيامبر و عمه هاي حضرت رسول و يادي از مزار امام غريب در خراسان و اشاره به اين كه غريب واقعي اين عزيزانند، از نكته هاي ديگر اين اثر منظوم است،(ص54):

او عظمت صاحبينه اي عجيب *** بي سبب ايراندا دييولر غريب

اصل غريب ايستو يه سيز، اوردا دي *** اولدوغي توپراقدا چكيلمير آدي

شهر مدينه آرا غربتده دي *** گيت گَلي يوخ، گوشه عُزلت دَه دي

نه واريدي قبّه سي، نه بارگاه *** نه ويريلور گلديغي زوّاره راه

آنگاه از آثار با عظمت يثرب مي گويد، كه هر كدام يادگار و نشانه حادثه اي و خاطره اي است; از مسجد قبا، مسجد سلمان، مسجد فاطمه، مسجد علي، مساجد سَبعه، ذو قبلتين،


101


بيت الأحزان، كوي بني هاشم، مسجد غَمامه، مسجد مباهله و... و هنگام ياد از اُحد و شهداي آن نبردِ بزرگ و شهادت حمزه و ترك آن تپه حساس و شكست مسلمانان به خاطر نافرماني، گريزي به مسأله حفظ سنگر وحدت زده و با عبرت گيري از آن حادثه در جنگ احد، حساسيت وضع مسلمانان و توطئه هاي دشمنان و منافقان را ياد مي كند و چنين مي سرايد(ص59):

ايمدي بو ايّام دَه اُول صحنه لَر *** مدّ نظردَه اُولُوري جلوه گر

دور و بَري خيل منافق آلوب *** امت اسلام كمك سيز قالوب

بير پارا اسلام نماي دَغَل *** آتش فتنه ايلوري مشتعل

پس از سپري شدن ايّام مدينه، عزيمت به مكه و احرام در مسجد شجره و حركت به سوي مكه و پذيرايي در ميان راه و بالاخره رسيدن به آن شهر مقدس و ترسيم نگاه اول زائران به كعبه و اشگ هايي كه جاري مي شود، از صحنه هاي شورانگيز اين اثر است (ص66):

اولدي نمايان حَرمِ كبريا *** كعبه مقصود و حريم خدا

گورسَنوب اُولْ لحظه دَه كوي وصال *** اوز ويروب عُشّاقه او دَم اوزگَه حال

شوقه گَلوب ذكر جلي باشلاديخ *** شكر حقِ لَمْ يَزلي باشلاديخ

تلبيه تكرار اولوب يكسره *** نعره تكبير گِدوب گُويْلَرَه

گورجاق او احوالي ايديب خلق ذوق *** توكْدُولَه رُخساره تمام اشگ شوق

پس از ساعتي به هتل محل اقامت مي رسند. با طبيعي ترين وصف، صحنه پياده كردنِ بارها و چمدان ها و شلوغي آسان بر (آسانسور)، عرق ريزانِ تلاش، مسائل كرايه كردن ماشين براي رفت و آمد به حرم و قول و قرارها و وعده هاي عمل نشده و ريال هايي كه به عنوان كرايه داده شد و... بالاخره عزيمت به حرم براي انجام اعمال عمره مفرده، در اين اشعار ديده مي شود. نمازهاي پرشكوه، صف هاي دايرهوار نماز جماعت، برابري شاه و گدا در پيشگاه خدا و راهپيمايي عظيم و پنجاه هزار نفري ايرانيان به سوي مسجد الحرام در 5 ذي حجه در برابر چشمان مأمورين سعودي و زوار كشورهاي ديگر، كه همه نشان دهنده وحدت و انسجام ملت و مديريت شايسته زائران و تبعيت كامل از رهبري است، از جلوه هاي ديگر اين سفرنامه


102


منظوم است. در اين مورد چنين مي سرايد (ص87):

ويردي نشان عالَمه ايرانلي لار *** جامعه دَه يك دِل و يك جانلي لار

مرد و زن و پير و جوان، يكسره *** جمله سي همبسته دي بير رهبَرَه

قدرت ملت كه بو شدّت دَه دور *** عامل و انگيزه سي وحدت دَه دور

گورمه لي اولموشدي اوگون اُول محل *** دور دي تماشايه تمامِ ملل

باري باخان اوردا بو سنخيّتَه *** آفرين ايلوردي بيزيم ملَّتَه

كم كم فصل عزيمت به عرفات فرا مي رسد و زائران به آن سرزمين مقدس و عرفاني مي روند. ترسيم عرفات و دعاي عرفه، حركت به سوي مشعر، شب با معنويت مزدلفه، جمع كردن ريگ ها براي رمي جمرات و... البته وضع نامناسب بهداشتي و نظافت در آن شب پر ازدحام و عدم امكانات دستشويي و كمبود آب و... بحق، شاعر را به ستوه آورده و زبانش را به گِله گشوده است.

آنگاه حركت پياده در صبح روز دهم از مشعر به سوي منا، خستگي گرما، سرگرداني در آن صحرا براي يافتن چادرهاي كاروانِ خود، تشنگيِ مردم، كمبود آب و يخ، گم شدنِ افراد زيادي از كاروان و باقي ماندن فقط ده ـ پانزده نفر از افراد كاروان، همراه روحاني، با زباني فصيح ترسيم شده است (ص106):

عِدَّه ميزه سالديم او ساعت نظر *** گوردوم اولاردان قالير اون بِش نفر

مابَقي يولّلاردا ايتيب بير بَه بير *** بَللي دگُل هاردا اولوب لار اسير

بير اَلِميز دَه پتو، بير اَلدَه ساك *** آز قالير ايتسين بيزي گرما هلاك

و معاون راه مي افتد تا چادر را پيدا كند و همه از گرما بي تاب مي شوند و زمان مي گذرد و فرصت ها مي سوزد و بالأخره يافتن چادر و استقرار در آن، سپس تصميم به رفتن براي رمي جمرات. ترسيم شاعر از رمي جمرات و دشواري سنگ زدن به شيطان بزرگ، با بياني لطيف و اشاراتي زيبا به جلوه ها و رمزهاي معنوي اين مناسك اين گونه ادامه مي يابد (ص109):

يِدِّي داش آلديم اَلَه بي وَسوسه *** غيضيله پرتاب ايلَدِيم اِبليسه

ديوِ هواييله جَدَل باشلاديم *** سنگ ملامتله اوني داشلاديم


103


اَزديم او نوعيله هَوَس باشيني *** توكدوم اَتَكْدَن يِرَه غم داشيني

ديده امّاره ني كور ايلَدِيم *** قووْدُوم اوزِيمدَن اوني، دور ايلَديم

ايلَه كه پرتاب ايلَديم داشلاري *** باشيما ييغديم گَنَه يولْداشلاري

صويلَدِيم اولْدُوخ بو عَمل دَن رَها *** ايمدي گيداخ ياخچيدي قربانگاها

و عزم رفتن به قربانگاه و ذبح قرباني مي كنند و دشواري هاي مسلخ پيش مي آيد. در اينجا شاعر به سازندگي هاي اين رنج و مشقت و ثواب هاي اعمال دشوار حج و عهدي كه با خدا مي بندند و شرط عاشقي و مسأله بلا و ابتلا در وادي محبت اشاره مي كند و چه زيبا مي سرايد(ص 113):

عشق طريقيندَه هزاران هزار *** محنت و اندوه و غم و غصّه وار

عاشق اگر مايلِ هجران دگُل *** شربت وصل ايچماقي آسان دگُل

عشقدَه عاشق دِل و جانْدان گِچَر *** سهل ايدي جان، هر دو جهاندان گِچَر

گر دل عاشقدَه اولا عشق يار *** هيچ زادي ايتمز اوزينه اختيار

عاشق او دور آتش عِشقَه يانا *** محنت هجراني چكيب قاتدانا

جانِنَه هر درد و غَمي نوش ايدَه *** راحتِ ايّامي فراموش ايدَه

قلبيني اندوه و محن داغليا *** غيرَه شكايت قاپوسين باغليا

عشق يولوندا چكه مين جور جفا *** صبريدي عاشقده نشان وفا

اولميا شالي غم ايام دَن *** اگميه بِل، محنت و آلام دَن

عشق طريقينده كه گوتدون قدم *** منتظر اول، رنج و غَمَه دم به دم

هر نه چيخور اوغرووا، باس باغريوا *** ياددان آپار هر زادي ياردان سوا

ناله و فرياد ايلَمَز عاشقان *** قلبيده فريادِنِي ايلَر نهان

عشق طريقين كيم ايده اختيار *** اولمويا منظوري گَرَك جز نگار

معركه عشقدَه فاني اولا *** اِسمي آتا، محو معاني اولا

آلمويا منظوره اوز آسايشين *** خاطر معشوق ايده هر ايشين

اولماسا هر كيم بيله، عاشق دگُل *** مرحله ؤ عشقدَه صادق دگُل

اشاره به هدر رفتن گوشت هاي قرباني و افسوس و دريغ بر نبودن برنامه اي براي استفاده


104


بهينه از اين گوشت ها، آن هم در زماني كه اين همه گرسنه و فقير در جهان وجود دارد، از نكات ديگر است (ص121):

اولسا بو مورد دَه اگر قاعده *** خلق بو ايشدَن آپارا فايده

ايمدي بو دوراندا تاپيلمور غذا *** اَت دَن اوتور خلق دوتوبدور عزا

بير پارا يِرلَردَه قالوب خلق آج *** مين بو قدر اَت لَرَه وار احتياج

چوخلاري تاپمور سالا اَت آشينا *** بوردا بياباندا قاليب باشينا

شاعر از حلق موي سر در روز عيد قربان، به عنوان نماد تسليم و آمادگي براي سر باختن در راه جانان ياد مي كند و اين كه براي عاشق، حتي جان هم مانع ديدار معشوق نيست(ص122):

اَلْده دوتوب هر حاجي بير خود تراش *** نيّت تسليميله قيرخير دِي باش

يعني كه عاشق، ره جانانيده *** سهليدي باش وقف ايلوير، جانيده

عشق يولوندا سر و سامان نَدِي؟ *** عاشقه بو مرحله دَه جان نَدِي؟

ساحت عشق ايلَسَه گر اقتضا *** عاشق ايدَر جانيني آسان فدا

مرحله عشقه چاتان فاني دور *** عاشقي آواره قويان جاني دور

در رمي جمرات، اشاره به فلسفه اين سه جمره مي كند و چنين مي سرايد (ص124):

شرع بو اعمالي كه قويموش قرار *** هر عملين اصل دَه بير سرّي وار

اوچ يره داش وورماق اولوب شرط اگر *** هر بيرينين رمزي وار، اي با هنر

جنگ اوچ ابليسله منظور دِي *** بو اوچي تزوير و زر و زوردِي

اوندا كه حاجي گيريرِي ميدانا *** اوّل ايدير حمله بويوك شيطانا

چون يِكَه شيطان بد و نااهل دِي *** وقتي بويوك گيتدي، كيچيك سهل دِي

راحت ايدندن صورا افكاريوِي *** باشلا كيچيك خصميله پيكاريوِي

خصم ضعيف اولدي، يوگور باش داشا *** خيردا بويوك، هر اوچي وور، قوي آشا

واجب اولوب يِدّي سي حتماً دَگَه *** تا كمرِ دشمني بير يول اَگَه


105


قرباني را، رمزي از ذبح نفس اماره و ديو هوي و هوس مي داند و به فايده فقرزدايي آن از محرومان و گرسنگان اشاره مي كند و اين كه اگر درك اين مفاهيم و فلسفه ها از اعمال حج نباشد، از سنگ روي سنگ انداختن، يا خوابيدن در صحراي مشعر چه فايده؟ (ص129):

هر عَمَلين فلسفه سي وار غرض *** تااولا ماهيت انسان عوض

گرنه قوري چولده گيجه ياتماقين *** يا داشي داش اوسته دوروب آتماقين

وجهي ندور، اولماسا خاصيتي؟ *** پس بولارين واردي يقين حكمتي

و اين اشارات، يادآور شعرهاي ناصر خسرو است و حديث امام سجاد(عليه السلام) با شِبلي كه رمزوار تك تك اعمال و مناسك را ياد آورد مي شود.

سپس بازگشت به مكه و انجام بقيه اعمال است و بيرون آمدن كامل از احرام و محرّمات. آنگاه انجام عمره مفرده در روزهاي بعد، به نيت پدر و بقيه ايام تا پايان سفر. در پايان، دعاهاي فراوان به درگاه خداي متعال و حاجت خواهي از آستان دوست; حاجت هاي مادي و معنوي، فردي و اجتماعي، حتي خواستن گشايش و فرج براي جهان اسلام و امت عرب و نابودي اسرائيل و ابرقدرت شرق و غرب و اكنون ابياتي از اين بخش پاياني (ص146):

محو ايله روسيه و آمريكاني *** غصب ايليوب بو اِيكي سي دنياني

دولت اسرائيلي نابود ايله *** سلطه يولون اونالارا مسدود ايله

ملّت اعرابه وير آزادگي *** ايتميه بيگانه لَرَه بندگي

وحدت اسلام ده ايجاد ايله *** اونلاري جمعيته ارشاد ايله

حاكم اعرابي اويات خواب دَن *** اولميا غافل غم اعراب دَن

سدّ ايله حكّامه خيانت يولون *** عاجز و بيچاره لَرِين آچ قولون

وعدهوَه ايت بار خدايا وفا *** ايت ضعفاني هم وغم دَن رها

ايله ايا صاحب عرش و تراب *** لطفله بو ادعيه ني مستجاب


106


حكايت دو بيت بر ديواره بيت النبي(ص)

حكايت دو بيت بر ديواره بيت النبي(صلي الله عليه وآله)

علي گودرزي

بر نيمه آشكار دو ستون از ستون هاي جانبِ قبله مسجد نبوي، دو بيت شعر نوشته شده كه چون از نظر معني و محتوي، زبان حال همه كساني است كه به جهت حرمت صاحب حرم از راه دور و نزديك در آنجا گرد مي آيند، قابل توجه است. گرچه سراينده آن ناشناخته و گمنام است ولي گويا چون زبان حال همه را گفته، گفتارش به سنگ ستون حرم نقش بسته است.

به هر حال، اگر سراينده را يك اعرابي باديه نشينِ بي نام و نشان دانسته اند، داستانش آنچنان در كتب قوم مشهور و معروف گشته است كه مي تواند جبران آن بي نام و نشاني را بنمايد و شهرت و كثرت نقل داستان به قدري زياد است كه در مرحله نخست، چنين به نظر مي رسد كه صفاي باطن و صدق اعتقاد آن باديه نشين، موجب جاودانه شدن شعر او گشته است. آن حكايت ابتدا از زبان چند نفر نقل شده كه خود، شاهدانِ اوّليه واقعه بوده اند وسپس در طول تاريخ نقل كتاب ها گشته، تا آنجا كه بر ستون مسجد نبوي نيز نقش بسته است و چون جزئيات آن داستان متفاوت و شخصيت ناقلان مختلف مي باشد، ابتدا لازم است نقل ها را يادآوري كنيم و سپس مسائل پيرامون آن را مورد بررسي قرار دهيم:

1 . عتبي; كهن ترين سند تاريخي كه اين داستان را از عتبي نقل مي كند، ماوردي (متوفاي 545. ق.) است. ماوردي مي نويسد:

عتبي حكايت كرده كه نزد قبر پيامبرخدا نشسته بودم، مردي اعرابي آمد و پيش رفت و


107


سلام داد و نيك سلام و درود فرستاد، سپس (خطاب به قبر پيغمبر) گفت: در قرآن چنين يافته ام:

"  ...وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً "  .(1)

هنگامي كه مرتكب گناهي شدند، اگر نزد تو آمده، از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر بر ايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.

اكنون به حضور شما رسيدم و از گناهانم توبه كردم و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار دادم و سپس اشگي ريخت و چنين گفت:

يا خير من دفنت بالقاع أعظمه *** فطاب من طيبهنّ القاع و الأكم

نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه *** فيه العفاف و فيه الجود و الكرم

اي بهترين كسي كه استخوان هايش در زمين هموار دفن گشته و از بوي خوش آن دشت و دمن خوشبو شده است.

جانم فداي قبري كه تو در آن آرميده اي، كه عفاف جود و كرم در آن است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . نساء : 64


108


و سپس سوار بر مركب خود شد و بازگشت، عتبي مي گويد: خوابي سبك مرا فرا گرفت و پيامبرخدا را ديدم كه فرمود: اي عتبي، آن اعرابي را درياب و به او بگو كه خداوند او را آمرزيد.(1)

2 . داستان به گونه اي ديگر و با توضيحي بيشتر از محمدبن حرب هلالي نقل شده كه گفته است: مردي اعرابي حج گزارد، چون (به مدينه آمد) به درِ مسجد رسيد، افسار مركب خود را بست و به مسجد رفت، روبه روي قبر پيامبر ايستاد و گفت: پيامبرخدا! پدر و مادرم فداي تو باد، با بار سنگين گناه آمده ام كه تو را شفيع نزد پروردگارم قرار دهم، چون در قرآن آمده است:

"  ...وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ... "  .(2)

هنگامي كه مرتكب گناهي شدند، اگر نزد تو آمده، از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر بر ايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.

بر خويشتن ستم كردم، اكنون آمده ام. پدر و مادرم فداي تو گردند. با بار سنگين گناه آمده ام. نزد پروردگارت شفاعتم كن كه گناهانم را ببخشد و بعد از آن، در حالي كه در جمع مردمان گم شد، مي گفت: يا خير من دفنت في القاع أعظمه... .(3)

3 . برخي اين واقعه را مشهور و معروف يافته اند و بي آن كه از گوينده نخستينِ آن نامي ببرند، به عنوان ارسال مسلّمات شمرده و به نقل آن پرداخته اند.(4) كثرت نقل اين داستان و تمسّك به اين آيه و ترنّم به اين شعر، در دل و جان و انديشه نسل هاي بعد، چنان تأثيري نهاد كه به مرور و اندك اندك، در كتب ادعيه جا باز كرد و نويسندگان براي خوانندگان كتب خويش آن را به عنوان شيوه گفتگوي با پيامبر و آداب زيارت او معرفي كردند و از آن جمله گفته اند:

الف : چون به حرم پيامبر رسيدي روبه روي قبر پيامبر ايستاده و در حقّ خويش توسّل جسته، او را شفيع پروردگار خود قرار ده و از بهترين سخناني كه رسيده، آن است كه مارودي نقل كرده(5) و سپس داستان را به عنوان الگوي ادب زيارت نقل كرده است.

ب : بهترين سخني كه زائر (قبر پيامبر) مي تواند بگويد، اين است كه: يا خير من دفنت في القاع أعظمه... .(6)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . ابو الحسن علي بن محمدبن حبيب البصري البغدادي الماوردي، احكام السلطانيه، چاپ تهران، مكتب الاعلام السلامي، صص191 ـ 190

النووي 676، الاذكار، چاپ بيروت، دار احيا التراث، صص176 ـ 175

ابن كثير ـ 774، تفسير قرآن العظيم، چاپ بيروت، دار المعرفه، 1412، ج1، ص522

النووي 676، المجموع في شرح المهذب، لبنان، بيروت، دار الفكر، ج8، ص274

ابن قدامه 620، المغني، لبنان، بيروت، دار الكتاب العربي، ج2، ص590

عبد الرحمان بن قدامه 682، الشرح الكبير، بيروت دار الكتاب العربي، ج2، ص494

البهوتي 1051، كشاف القناع، بنان، بيروت، دار الكتب العلميه، ج2، ص601

2  . نساء : 64

3  . جلال الدين السيوطي، الدار المنثور، بيروت، دار المعرفه، چاپ 1365، ج1، ص228

4  . النووي، المجموع في شرح المهذّب، همان مدرك.

محمد الشربيني الخطيب م 977، مغني المحتاج، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ 1377، ج1، ص512

5  . النووي، همان مدرك.

6  . محمد الشربيني الخطيب، همان مدرك.


109


ج : برخي اصل داستان را به عنوان يك ادب مسلّم و قطعي در زيارت پيامبر نقل كرده اند.(1)

داستاني از زبان امير المؤمنين علي(عليه السلام)

علي(عليه السلام) فرمود: سه روز از دفن پيامبر(صلي الله عليه وآله) نگذشته بود كه عربي باديه نشين آمد و خود را به قبر پيامبر افكند و از خاك آن بر سر مي ريخت و مي گفت: اي پيامبرخدا، گفته هاي تو را گوش كردم. شما سخن خدا را حفظ كرديد و ما گفته هاي تو را پاس داشتيم; از جمله آياتي كه بر تو نازل شده، اين بود:

"  ...وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ... "  .

بر خويشتن ستم كردم و اكنون نزد تو آمده ام تا برايم طلب بخشش كني، از قبر ندا آمد كه بخشيده شدي. (2)

و در گفتار منقول از علي(عليه السلام) ، سخني از آن دو بيت شعر نيست و هم چنين سخني از خواب ديدن پيامبرخدا به ميان نيامده، بلكه ندايي از قبر بيرون آمد كه آمرزيده شده است.

حقيقت داستان چيست؟

از اين جهت كه اهل تسنن خود را از ثقل اصغر دين و نيمه مكمّل آن; يعني ولاي اهل بيت پيامبر محروم كرده اند، از منابع مهم معرفت شناسي و درياي معارف امامان معصوم، محروم شده اند.

آنچه قابل توجه و دقت است، اين است كه بايد دانسته شود كه آيا يك واقعه رخ داده و هر سه نفر شاهد آن بوده اند و هريك جداگانه به آن پرداخته اند؟ يا سه واقعه جداگانه بوده و براي هريك از آنان، به طور جداگانه رخ داده و هركدام مشاهده خويش را چنانكه رخ داده، نقل كرده است؟ ولي از آنجاكه هر سه ناقل معاصرِ هم نبوده اند، نمي تواند يك واقعه باشد كه همه آنها شاهد آن باشند; زيرا علي(عليه السلام) در سال 40هـ .ق. به شهادت رسيده(3) و عتبي در سال 228 فوت كرده است.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . الرمياطي، همان مدرك.

2  . المتقي الهندي، كنز العمال، لبنان، بيروت، مؤسسة الرساله، ج14، ص260

الصالحي الشامي، سبل الهدي في سيرة خير العباد، بيروت، دار الكتب العلميه، ج12، ص282

3  . محمدبن خاوند شاه، روضة الصفا، چاپ تهران، انتشارات علمي، ص317

4  . ابن كثير، تفسير كبير، بيروت، دارالمعرفه، ج1، ص522


110


محمدبن حرب هلالي را نيز از شاگردان امام صادق(عليه السلام) دانسته اند(1) و او را از اصحاب آن حضرت در علم رجال شمرده اند، معلوم است كه امام صادق(عليه السلام) در سال 148 وفات يافت،(2)پس ناگزير بايد گفت حوادث متعدّدي رخ داده است; چنانكه برخي از اهل تحقيق هنگام نقل داستان منقول از علي(عليه السلام) گفته اند: و اين داستان، غير از داستان عتبي است در توسّل بر پيامبر كه قصه آن در نهايتِ شهرت است.(3)

عتبي كيست؟

نام او محمد ، پدرش عبيدالله، كنيه اش ابو عبد الرحمان و اموي است. او معروف به عتبي منسوب به جدش عتيبة بن ابي سفيان است. بيشتر كارش نقل تاريخ بوده و اخبار را بيشتر از بني اميّه نقل كرده است و تاريخ و ايام و جنگ هاي آنان را گزارش مي داده است.(4) او شاعر بود و در مورد جدش عتبه شعر مي گفت. به بغداد رفته، حديث نقل مي كرد و حديث فرا مي گرفت و شهرت به شراب خواري داشته است.(5) و به جهت اديب بودنش، او را از مردمان بليغ دانسته اند و نيز كاتب و ديوان دار خليفه مخلوع ـ المقتدر بالله عباسي ـ شمرده اند.(6)

آيا عتبي كه از نوادگان ابو سفيان است و تمام همت خود را مصروف نقل تاريخ آنان كرده و شعرش را در استخدام توصيف جدش عتبه قرار داده كه دشمن سر سخت پيامبر و خاندان او بوده است، مي توان چنين حالتي روحاني توقّع داشت كه پيامبر را در خواب ببيند و پيام رسان او به اعرابي باشد؟!

فقر منابع ديني و نياز معنوي:

از آنجاكه بشر براي تأمين نيازهاي معنويِ خويش ناگزير از توجه به اماكن مقدس و زمان هاي ارزشمند و شخصيت هاي بزرگوار و مكرّم است و خويشتن را در ساحت آن اماكن و ازمنه و بزرگان قرار مي دهد تا بدانوسيله تقرّب به حق پيدا كند، حضور پيدا كردن در آن ساحت مقدس، يك نياز است و طريقه مناسب گفتگو و راز و نياز و بيان خواسته ها، نيازي ديگر است و اگر ادب مناسب را نداشته باشد، گاهي نقض غرض و خلاف هدف و مقصد پيش مي آيد و از اين جهت كه اهل تسنن خود را از ثقل اصغر دين و نيمه مكمّل آن; يعني ولاي اهل بيت پيامبر محروم كرده اند، از منابع مهم معرفت شناسي و درياي معارف امامان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . ابن داود، رجال، تهران، دانشگاه تهران، ص303

اردبيلي، جامع الرواة، چاپ قم، منشورات مكتبة آيت الله العظمي النجفي المرعشي، ج2، ص88

2  . محمد بن خاوند شاه، همان مدرك.

3  . الحصني الدمشقي، دفع الشبهه عن الرسول و الرساله، قاهره، دار احياء الكتب العربي، ص829

4  . حاج شيخ عباس قمي، الكني و الألقاب، چاپ تهران، مكتبه صدر، ج2، ص464، نقل از ابن خلكان.

5  . ابن قتيبه، المعارف، تحقيق ثروت عكاشه، چاپ قم، منشورات شريف رضي، ص538

6  . ابن نديم، الفهرست، ترجمه تجدد، چاپ تهران بانك بازرگاني، ص207


111


معصوم محروم شده اند، چون از جهان عرفان آنان بركنارند، لذا براي مناجات با خدا يا زيارت پيامبرخدا دستي خالي دارند و نمي دانند چه بگويند و چگونه خواسته هاي خود را بيان كنند، دردهاي خويش را با چه زباني بازگو نمايند، محبت و عشق خود را با چه كلماتي اظهار كنند، چون هيچ منبع موثقي ندارند، ناچار دست به دامن عتبي مي زنند و كتاب هاي دانشمندان نيز گفته او را يادآوري مي كنند. آري، آن نياز معنوي و اين فقر منابع، كار را به آنجا مي كشاند كه سخن و شعر يك شرابخوار ورد زبان مسلمانان شود و شعرش بر ستون ديوار حرم پيامبر نقش بندد. بنابراين، عتبيِ شرابخوار نمي تواند چنين حال روحاني پيدا كند كه چنان واقعه معنوي براي او رخ دهد و پيام رسان پيامبر به اعرابي و در نتيجه بر همه مسلمانان باشد، بلكه شايد اين واقعه را از زبان علي(عليه السلام) خوانده است و چون اديب و شاعر بوده، شعري نيز براي آن سروده است.

نتيجه:

اگرچه حكايتي كه در كتب قوم، از علي(عليه السلام) نقل شده، در منابع شيعه نيامده است، ليكن صحّت آن بعيد نيست; زيرا مضمون آن نه تنها مورد انكار شيعه نيست بلكه مورد تأييد نيز مي باشد و لذا علما و دانشمندان شيعه در مورد مسأله جواز زيارت قبر پيامبر، آن را به عنوان تأييد از كتب اهل تسنن ذكر كرده اند كه چون اين واقعه در حضور علي(عليه السلام) رخ داده(1) و خود آن حضرت ناقل آن مي باشد، نوعي تقرير بر جواز زيارت است و ديگري نيز آن را يكي از بيست دليل بر جواز زيارت قبر پيامبر دانسته، كه كتب اهل سنت به هشت طريق آن را ذكر كرده اند.(2)

پي نوشت ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . السيد ابو القاسم الخوئي، البيان، عراق، مطبعه آداب النجف الأشرف، ص599

2  . الأميني، الغدير، تهران، مكتبة الامام امير المؤمنين، ج5، ص148


| شناسه مطلب: 80236