متن کامل
آمدم مَحرم حرم گردم مؤید من کیم بنده ضعیف و ذلیل *** سائل درگه خدای جلیل هستی از دست داده ای هستم *** بنده بی اراده ای هستم که ارادت به کوی او دارم *** چشم رحمت به سوی او دارم باز احرام بسته ام یا رب *** خسته و دل شکسته ام یا
آمدم مَحرم حرم گردم
مؤيد
من كيم بنده ضعيف و ذليل *** سائل درگه خداي جليل
هستي از دست داده اي هستم *** بنده بي اراده اي هستم
كه ارادت به كوي او دارم *** چشم رحمت به سوي او دارم
باز احرام بسته ام يا رب *** خسته و دل شكسته ام يا رب
ارمغان اشك و آه آوردم *** به حريمت پناه آوردم
آمدم مَحرم حرم گردم *** غوطهور در يَمِ كرم گردم
آمدم فارغ از غمم سازي *** مجرمم بلكه محرمم سازي
آمدم من بر آستانه تو *** تابگردم بگرد خانه تو
اي كه وصلت به عقل اندر نيست *** ديدنت چون به كس ميسّر نيست
لطف تو بِه ز هر كس است مرا *** ديدن خانه ات بس است مرا
آمدم تا شوم كنار حطيم *** من مقيم مقام ابراهيم
هاجر آسا به حِجر اسماعيل *** من بخوانم تورا به نام خليل
تا شود يا مفتح الأبواب *** جانم از بوسه حجر سير آب
اي خضوع تمام ابراهيم *** به خشوعت سلام ابراهيم
|
141 |
|
قهرمان يگانه توحيد *** بت شكن مرد خانه توحيد
روح تسليم در تو پيدا شد *** خلّت از خلقت تو معني شد
ياد روزي كه پر شدي از عشق *** بنده بودي و حُر شدي از عشق
داد عزّت خداي كعبه تو را *** امتياز بناي كعبه تو را
از خدايت چو اين نشان آمد *** باز هم وقت امتحان آمد
در بيابان خشك و بي حاصل *** در برِ كعبه اي تمامي دل
تكيه بر رحمت خدا كردي *** زن و فرزند را رها كردي
هاجري ماند و هجر شوهر خويش *** زن تنها و لطف داور خويش
او كه ديد از اطاعت شوهر *** جست بايد رضايت داور
صبر را پيشه كرد و برد پناه *** هاجر و كودكش به بيت الله
كودكي در ميان دامن داشت *** كه از او شام خويش روشن داشت
غمگساري در آن كوير نداشت *** كودكش تشنه بود و شير نداشت
بود جوياي آب و آب نبود *** طفل را هم به سينه تاب نبود
زير خورشيد داغ دشت حجاز *** تشنه مي رفت در نشيب و فراز
هرچه مي ديد چون سرابي بود *** كه نه آبادي و نه آبي بود
گرچه راحت نداشت پندارش *** نا اميدي نبود در كارش
از صفا سوي مروه تا مي رفت *** يا كه از مروه تا صفا مي رفت
گاه گاهي كه خسته تر مي شد *** ناظر كعبه و پسر مي شد
كه اي خدا، اي خداي ابراهيم *** به صفاي دعاي ابراهيم
جان اين دل شكسته را بنواز *** درِ رحمت بر وي من كن باز
ناگه اشكش چو از بصر افتاد *** نظرش جانب پسر افتاد
ديد فرياد او اثر داده *** نخل اميد او ثمر داده
اينك اين هاجر است و چشمه آب *** وين حقيقت كه اي دل بيتاب
اي دلت بهر ما شكسته درست *** آب در زير پاي كودك تست
آه تو رهگشاي عالم شد *** اشك هاي تو آب زمزم شد
هر كه دل مي دهد به ما يك دم *** دلبرش مي كنيم در عالم
|
142 |
|
در ره عشق رهبرش سازيم *** هر دلي را مسخّرش سازيم
قصه هاجر اندر آن صحرا *** هست درسي ز مكتب زهرا(عليها السلام)
كه آن ضيا بخش اختر و انجم *** بود اندر رضاي شوهر گم
هستي اش از علي حكايت داشت *** گرچه بر ماسوا ولايت داشت
جان فداي علي و زهرايش *** كه اي مؤيّد نبود همتايش
طوافِ خانه حق
محمّد پروانه
اي اميدِ مسلمين، اي مقصد و ملجاي ما *** مكّه ما، قبله ما، مسجد الأقصاي ما
اي تجلّي گاهِ مكتب سازِ ما، دارالولا *** شهرِ ميلادِ علي(عليه السلام) ، اي گوهرِ يكتاي ما
اي مطافِ قدسيانِ عرش بر فرشِ خدا *** بيتِ ربِّ العالمين، اي وادي بطحاي ما
اي فضاي تو معطّر، از دَمِ ختم رُسُل *** اي امينت سيّدِ ما، مأمنَت مَأواي ما
اي مكانِ سَرمدي، اي مَطلعِ شمسِ ظهور *** آن فروغِ آسماني، ناجيِ فرداي ما
اي بهشتِ جاودانه، روضه ارضِ بقيع *** در كجاي او نشاني هست، از زهراي ما؟
اي تجلّي گاهِ خورشيد و سَرِ پيغمبران *** اي گُلِ گلدسته هايت، سنيه سيناي ما
اي حضورِ بي نشانت شايع، اي رَبِّ جليل *** پُر اميد و آرزوي توست، اين دل هاي ما
اي نشاني از بهشت، اي رَوضَة الجنّاتِ حق *** قابِ تصويرت، ميانِ چشمِ گوهر زاي ما
|
143 |
|
قطره اي ناچيز مي باشم، در اين شَطِ عظيم *** دستِ ما و دامنِ لطفِ تو، اي درياي ما
زيرِ ابرِ رحمتت ماندم، در اين ارض السرور *** اي سحابِ رحمت، اي جانبخشِ روح افزاي ما
جامِ دل ها پُر شراب از عشقِ ناب و معنوي *** باده وصلِ تو را كم دارد اين ميناي ما
اي ز خورشيدِ بلند اختر، منوّرتر شده *** خانه اَعلاي تو، سازنده معناي ما
آن كه از الطافِ تو مأيوس باشد، حاج نيست *** چون كه باشد كان لطفت، خارج از احصاي ما
اي سحابِ رحمتت جان بخش، با دستِ كَرم *** مي زَند رنگِ بهاري بر سر و سيماي ما
هر كس اينجا، در نمازِ عشق، از خود مي رَود *** اي فروغِ لطفِ تو، روشنگرِ يلداي ما
گرچه مَبهوت اند از حيرت، همه مهمانِ تو *** مي زَند فرياد اما، جمله اعضاي ما
در طوافَت وحدتِ هر زائر اينجا كثرت است *** كثرت اينجا، هيأتي از وحدت زيباي ما
در ترنّم از دُعا، در مسجد پيغمبر است *** روشن از وِردِ خداوندي دلِ شب هاي ما
موسمِ حج، موسمِ ديدار با ذاتِ خدا *** چون توانَد ديد او را، ديده اَعماي ما
عطرِ حيدر ميوزد، از بيتِ اَللهُ الصمد *** آن كه مي باشد به گيتي، اُسوه تقواي ما
عارفِ حق، عامل معروف در طولِ حيات *** شيرِ روز و زاهد شب، سَرورِ بي تاي ما
|
144 |
|
ما همه ذرّاتِ سرگردان و تو كُلِّ وجود *** ذاتِ كُلِّ تو نمايد جذبِ خود، اَجزاي ما
مي رود تا عرشِ اَعلا اي همه خيز و كمال *** در طوافِ كعبه ذكر و ناله و غوغاي ما
صحنه شور آفريني هاست، ميقات خدا *** عشق مي بارد خدا، در جنّت المأواي ما
جامه ها يكسان و همرنگ است چون صبح ازل *** اين سپيدي آيتِ صُلح است بر بالاي ما
در صفا و مروه، يادِ هاجرِ حق زنده شد *** تا بجوشد زمزم از متنِ دلِ صحراي ما
بر لَب اَللّهمُ لَبّيكَ بر دلم عشقِ خدا *** مي رود راهي كه اينجا رفته هاجر، پاي ما
عِطر افشان مي شود راهِ صفا تا مروه چون *** جُز خدا نامي نمي آيد برون از ناي ما
در مَنا، گُليادِ اسماعيلِ ابراهيم هست *** آزموني آسماني در دلِ شيداي ما
در سكوتِ مَهْبطِ روح الامين تابيده است *** رشته هاي نورِ پاكِ عُروة الوثقاي ما
گفت: اِقراء در حَرا، در مَهبطِ وحي رسول *** همصدا شد با مَلَك آن سيّد والاي ما
شد حريمِ حُرمتت، غارِ حَرا، بابُ المُراد *** سايه سارِ سنگهايش، سايه طوباي ما
در جَبالِ كوهِ رحمت، در جوارِ كوهِ نور *** معرفت مي تابَد اينجا، بر دلِ رسواي ما
سنگها مي نالد، از آواي مولايم حسين(عليه السلام) *** همنوا شد، با حسين بن علي(عليه السلام) آواي ما
|
145 |
|
حجِ ما را كن قبول، اي رحمتِ للعالمين *** در جوارِ خانه ات اين است استدعاي ما
گر رديف چامه م شد، آيتي از وحدت است *** گر چه در نزد تو هيچ است، اين من و اين م ي ما
گفته ام را مي كند تأييد، استادِ كمال *** فاش گويم، نيست توصيفِ تو در، ياراي ما
در خراسانم، خراساني است سبكِ چامه ام *** اين من و اين طبعِ ناموزونِ ناشيواي ما
سايه لطفِ تو كي شامل شود پروانه را *** تا شود مهمانِ تو پروانه ي تنهاي ما
رباعي
ذرّات قدم دور علي مي گردند *** در شادي و غم دور علي مي گردند
حُجّاج ندانسته و يا دانسته *** در طوف حرم دور علي مي گردند
* * *
از راه گناه خسته بر مي گردم *** با بال و پر شكسته بر مي گردم
در ترك گناه عهد بستم با دوست *** نك بر سرِ عهد بسته بر مي گردم
* * *
اي دايره لطف و كرامت حَرَمت *** باشد همه عالم حرم محترمت
شرمنده ام از عمر تبه كرده خويش *** شرمندگي مرا بجز با كرمت
* * *
آنان كه ز صدق ربّنا مي كردند *** با مِهر علي خدا خدا مي كردند
گويند نبود دوزخي گر همه خلق *** اقرار به مهر مرتضي مي كردند
* * *
آنان كه جهاني به نگاهي مي بخشند *** باغي گل و لاله بر گياهي بخشند
نالم كه به آه من ببخشند اثر *** تا كوه گناه را به كاهي بخشند
* * *
|
146 |
|
بر قول پيمبر ار كسي گوش كند *** با شاهد جان دست در آغوش كند
فرمود ره بهشت را گم كرده است *** هركس صلوات را فراموش كند
* * *
دل بستن بر حسين دَيْن است مرا *** پرداخت دَيْن فرضي عين است مرا
با داغ حسين و ياد غم هاي حسن *** اميد دو بين الحرمين است مرا
* * *
من گرچه گنهكار و بدم يا الله *** از درگه خود مكن ردم يا الله
گفتم كه من و اين همه عصيان چه كنم *** گفتي كه بيا، من آمدم يا الله
* * *
بر درگهِ لطف و كرَمَت يا الله *** من جامه سفيد آمدم و نامه سياه
در پيش تو آمدم كه از من بخري *** يك عمر گناه را بر يك لحظه نگاه
* * *
من غرقه گناه آمده ام يا الله *** با روي سياه آمده ام يا الله
با مِهر محمّد و علي و زهرا *** اينجا به پناه آمده ام يا الله
* * *
در كوي تو سر بر آستان دارم من *** وين كار من است تا كه جان دارم من
از من تو مپرس تا چه داري من هيچ *** تو هرچه به من دهي همان دارم من
* * *
اي كاش به گوش ما ندايت برسد *** يا دست به دامان ولايت برسد
چندان به زمين كعبه رخ مي سايم *** شايد كه سرم به جاي پايت برسد
* * *
اي دوست به كويت دل خون مي آرم *** رنج و غم از اندازه فزون مي آرم
من سائل كور و كر و لالم اما *** كاري كه كنم دست برون مي آرم
* * *
من ماندم و آهي كه تو مي داني و من *** با روي سياهي كه تو مي داني و من
اي خالق بخشنده ببخشا و بپوش *** هر گونه گناهي كه تو مي داني و من