ميقات حج
سال سوم شماره دهم زمستان 1373
گزارش آتش سوزي مسجد نبوي
رسول جعفريان
گزارش آتش سوزي مسجد نبوي در سال 886 هجري و بناي مجدد آن از زبان يك شاهد عيني(ترجمه رساله هداية التصديق الي حكاية الحريق)(از فضل الله بن روزبهان خنجي)(م 927)رسول جعفريان
مكه و مدينه دو شهر مقدس و منوّري است كه دل همه مسلمانان براي آن مي تپد و شوق ديدار آن، در قلب تمامي مؤمنان موج مي زند. جايي كه به همه مسلمانان تعلق دارد و همه بدان تعلق خاطر دارند. جاي جاي شهر مدينه، يادگاري است از حضور رسول خدا ـ ص ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ . در آن ميان، حرم مطهر نبوي ـ صلّي الله عليه و آله ـ جايگاه ويژه اي دارد.در طول تاريخ، حرم مطهر و مسجد نبوي، هر از چندي به وسيله كسي يا كساني بازسازي شده و خلفا و سلاطين كوشيده اند تا با كسب افتخار تجديد بناي آن، يادگاري از خود برجاي گذارند. در اصل اين يادگارها، متعلق به مردماني است كه با اموال آنان، اين بناها ساخته و سرپا شده است.در رمضان سال 886 هجري قمري، حرم مطهّر نبوي بر اثر يك صاعقه دچار آتش سوزي شد و بخش اعظم سقف آن، كه از چوب ساخته شده بود، در آتش سوخته و ستونهايش از بين رفت و تنها قبر مطهّر نبوي و قبه آن از آتش در امان ماند. اين دومين آتش سوزي در مسجد نبوي بود; بار نخست آن، در سال 654 هجري ـ دو سال قبل از سقوط بغداد به دست مغولان ـ رخ داد كه بي احتياطي يكي از فراشان، مسبب اصلي آن بود. ابو شامه آن حادثه
1 ـ در آن زمان شيعيان بر مدينه حكمراني مي كردند. يكي از سنيان متعصب ضمن شعري گفت:لم يحترق حرم النبي لريبةيخشي عليه و ما به من عارلكنها ايدي الروافض لامستتلك الرسوم فطهرت بالناردر برابر، يك شاعر شيعي چنين سرود:لم يحترق حرم النبي لحادثو لكل شيء مبتدع عواقبلكن شيطانَيْن قد نزلا بهو لكل شيطان شهاب ثاقب
مهيب را در «تاريخ المدينه» خود ثبت كرده و ديگران; از جمله ابن كثير در «البداية والنهايه» ضمن حوادث آن سال، مطالب وي را نقل كرده است.خبر حريق دوم در برخي از مآخذ آمده است. اما به يُمن تلاش يكي از عالمان ايراني، كه آن زمان در مصر بوده و سپس به مدينه رفته، گزارش دقيقي از حادثه مزبور و نيز بازسازي حرم در دست داريم. وي فضل الله بن روزبهان خنجي اصفهاني (م927) است كه از شخصيتهاي فكري برجسته دو دهه آخر قرن نهم و سه دهه نخست قرن دهم هجري است. وي در زندگي همواره درگير تلاش هاي فكري و سياسي سختي بود. او سالها در مصر، آذربايجان و چند سالي در اصفهان و هفده سال آخر حياتش را در ماوراءالنهر گذرانيده است. از وي آثاري برجاي مانده كه مهمترينش «عالم آراي اميني»، «مهمان نامه بخارا»، «وسيلة الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم»، «سلوك الملوك» و جز آنهاست. وي در شمار اهل سنت و جماعت بوده و علي رغم تعصب ديني اش ـ كه بخش عمده آن در ضديت با صفويان، بويژه شاه اسماعيل بوده ـ علاقه به خاندان عصمت و طهارت داشته است. به همين دليل نيز كتابي در شرح حال چهارده معصوم نگاشته كه ما آن را چاپ كرده و شرح حال او را در مقدمه آن آورده ايم.زماني كه در مسجد نبوي آتش سوزي شد، فضل الله در مصر بوده است. او خود مي گويد:در آن زمان سلطان «الملك الأشرف ابو نصر قايتباي» بر ديار مصر حكومت مي كرد. من نيز در شهر قاهره در محله باب النصر، در نزديكي مسجدي كه به نام «امير بردي بيك» شهرت داشت، در خانه «مولانا ملك التجار بالبلادالمصرية و الديارالشامية و الحجازية الخواجا شمس الدين محمد بن الزمن الشامي، صاحب الخيرات الكثيرة» زندگي مي كردم.مردم مدينه پس از وقوع حريق، از حاكم مصر، الملك الاشرف درخواست كمك كردند و او نيز همين خواجه شمس الدين را براي بازسازي مسجد و حرم نبوي به مدينه فرستاد. او خواجه نيز فضل الله را به همراه خود برده و آنها در ربيع الآخر سال 887; يعني شش ماه پس از وقوع آتش سوزي به مدينه رسيدند.فضل الله، مجموع رخدادهاي مربوط به وقوع آتش سوزي را از زبان عالمان مدينه گردآوري و تحرير كرده، پس از آن، از وقايعي كه از زمان حركت از مصر آغاز شده تا انتهاي
1 ـ وسيلة الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم، قم، كتابخانه آية الله مرعشي، 1372 ش.
بناي مسجد را نگاشته است. به علاوه در مقدمه و مؤخره رساله خود نيز مباحثي در توجيه جنبه هاي ديني اين واقعه ارائه كرده است. وي نام رساله خود را «هداية التصديق الي حكاية الحريق» گذاشته است.رساله مزبور در چهار فصل تنظيم شده است:فصل اول: در معناي اين سخن رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ كه فرمود:«حجابه النور، لو كشف لاحرقت سبحات وجهه ما انتهي اليه بصره.»فصل دوم: در بيان شفقت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بر امتش.فصل سوم: در تفصيل حكايت آتش سوزي تا بناي آن.فصل چهارم: در نشانه ها و آيات غريب كه در حين آتش سوزي و پس از آن، در عمارت رخ داده است.آنچه كه ما در اينجا ترجمه كرده ايم، فصل سوم رساله اوست كه به عنوان نقل سخن شاهدان عيني در اصل آتش سوزي و نيز بناي عمارت از زبان خود او كه شاهد ماجرا و دخيل در كارها بوده، ارزش دارد.فضل الله اين رساله را به عربي در همان زمان تحرير كرده و بعداً در شب جمعه بيستم ماه شوال سال 907 در شهرستان جي اصفهان نسخه اي از آن را نوشته است. نسخه مزبور عيناً به خط فضل الله، به كوشش آقاي ايرج افشار در «يادنامه ايراني مينورسكي» چاپ شده و در همان يادنامه، متن حروفي آن را آقاي دانش پژوه چاپ كرده اند. متن حاضر ترجمه فصل سوم رساله است.فضل الله در آغاز نام عالماني را كه گزارش آتش سوزي را براي وي نقل كرده اند، ذكر نموده و پس از آن، به بيان ماوقع مي پردازد. افراد مزبور عبارتند از:شيخ شمس الدين محمد بن ابي الفرج بن الشيخ زين الدين مراغي عثماني مدني كه فضل الله كتاب صحيح مسلم را بر وي خوانده است. قاضي صلاح الدين محمد مدني كه امام جماعت مسجدالنبي ـ صلي الله عليه و آله ـ بوده است. قاضي القضاة حنفيان در مدينه شيخ سخاوي فقيه و اديب و قاضي القضاة مالكيان در مدينه. عبدالقادر حسيني حنبلي قاضي القضاة حنابله در مدينه. شمس الدين محمد بجاوي. شيخ مسعود مغربي. شيخ عثمان طرابلسي. جلال الدين محمد بخاري معروف به ابن حلال. شيخ محمد بن تقي. سيد شريف عبدالرحمن
بن ابي السعادات رئيس مؤذنان حرم; ابن علبك مؤذن، كه واقعه مزبور در آغاز از پدر او شيخ شمس الدين محمد رئيس وقت مؤذنان حرم رخ داده است.* * *«هر كدام از اين مشايخ بخشي از ماجرا را برايم حكايت كردند. آنان ـ كه خداي رحمتشان كناد ـ گفتند: در يكي از شبهاي دهه دوم ماه رمضان سال 886، مردم مدينه از نماز تراويـح ـ كه آن را در پايان شب مي خوانند ـ فارغ گشتند، مؤذنان بر حسب عادت، به تسبيح پرداختند. عادت مؤذّنان در مدينه اين بود كه با گذشت دو سوم شب، به كار تسبيح و تهليل مي پرداختند. اولين كسي كه چنين مي كرد رئيس مؤذنان بود كه در «مناره بيضا» كه بر فراز قبه حرم نبوي ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ اذان مي گفت. آنگاه كه او تسبيح و تهليل مي گفت، مؤذني كه در برابر او در مأذنه طرف راست باب جبرئيل بود، به تسبيح و تهليل مي پرداخت. پس از آن مؤذني كه در مأذنه باب الرّحمه بود چنين مي كرد و آنگاه مؤذن ناحيه باب السلام و آنگاه رئيس مؤذنان در «مأذنة البيضاء» بار ديگر تهليل مي گفت و مؤذنان ديگر تا طلوع فجر در پي او چنين مي كردند. اين عادت تهليل، در مدينه منوّره بود.»مشايخ گفتند:زماني كه در آن سحرگاه، رئيس مؤذنان فرياد تهليل سرداد، آسمان در غرّش (رعد و برق) بود و مردمان بعداز فراغ از نماز تراويح مشغول خوردن سحري بودند، ناگهان مردم صداي مهيب و دلخراشي شنيدند، گويي ستوني عظيم فرو افتاد. از آنجاكه آنان برق و صاعقه اي نديده و تنها آن صداي مهيب را شنيدند، به حيرت درافتادند و گمان كردند كه در درون عمارت مسجد حادثه اي روي داده است. صداي تهليل رئيس مؤذنان خاموش شد و سكوت ادامه يافت در حالي كه مؤذنان ديگر در انتظار بودند.زماني كه اين وضعيت به درازا كشيد، يكي از خدام به مأذنه رفت و او خود براي من چنين حكايت كرد:«وقتي به مأذنه درآمدم رئيس را كه خداي رحمتش كند ديدم در حالي كه شباك مأذنه را گرفته، چشم به آسمان دوخته و در همان حالت ايستاده، مرده بود، هيچ گونه اثري از سوختگي و يا ضربه در وي مشاهده نشد. رئيس از اكابر صلحا و علما و محدثان بود، او حلقه درسي در حرم داشت و عالمي فرزانه از بزرگان اهل حرم بود. خادم مزبور افزود: وقتي او را در
1 ـ نماز مزبور از بدعتهاي خليفه دوّم است كه ضمن آن نماز شب ماه رمضان به جماعت در مسجد خوانده مي شود. وقتي به خليفه گفته شد كه اين كار بدعت است، گفت: حتي اگر هم بدعت باشد بدعت خوبي است.2 ـ مؤلف در همه جا، در اين رساله پس از نام رسول خدا ـ ص ـ به همين صورتي كه در متن آمده، تحيت برسول و آل او مي فرستد، نه چون ساير سنيان كه آل را حذف مي كنند.
اين حالت ديدم، از ديدن آن منظره وحشت كرده به تحيّر افتادم، به پيرامون نگريستم اما چيزي نديدم، آنگاه به سقف مسجد نگاه كردم، ديدم در نزديكي مأذنه اي كه در ناحيه باب السلام بود، از سقف مسجد شعله اي به قد يك انسان در چوبهاي سقف مسجد زبانه مي كشد. پس فرياد آتش! آتش! سردادم. خدام و همسايگان همه جمع شده به كار انتقال قرآنها، كتابها، فرشها و قفسه ها و اثاث حرم پرداخته با فرياد درخواست آب كردند. هرچه آب روي آتش مي ريختند، شعله آن زيادتر شده و آتش بيشتر مي شد، گويي روغن در چراغ ريخته مي شود! آتش همه سقف مسجد را دربرگرفت. هرچوبي كه در مسجد بود و همه عودها در آتش سوخت، آنگاه به ستونهاي سُربي مسجد سرايت كرده و آنها را ذوب نمود. بيشتر ستونها در آتش سوخته و تنها قبه شريف كه محفوف به انوار قدسي و بركات قدوسي بود و ملائكه از هر طرف آن را پاس مي داشتند، به امر خداوند از آتش در امان ماند.كم كم آتش به روضه سرايت كرده، منبر، قرآنها، فرشها و قفسه هايي كه براي نگهداري قرآنها و كتابها بود، در ميانه آتش قرار گرفت. گروهي از خادمان و طواشي كوشيدند تا قسمتي از وسايل را خارج كنند و اين سبب شد تا با رئيس ده نفر در آتش بسوزند. كساني در حالي كه آتش گرفته و شعله آتش از آنان بلند بود، از مسجد خارج مي شدند. آثار سوختگي تا مدتها بر جسم آنان بود. گروهي مردند و كساني زنده ماندند. همه اين حوادث در كمتر از سه ساعت نجومي اتفاق افتاد. اين خود امري شگفت آور است; چرا كه عمارات مسجد بسيار زياد بود. و اگر آتش به آنها مي رسيد، تا چند روز آتش قابل كنترل نبود و آتش در ميان ستونها پراكنده مي گرديد. استوانه ها از سنگهاي سخت سياهي ساخته شده و همچون سنگهاي آسيا بصورت فلكي و مدوّر بود; آنها را بر يكديگر قرارداده و با سرب مذاب به يكديگر پيوند داده بودند. به علاوه در ميان هر استوانه يك ميله آهني قوي وجود داشت. همه استوانه هاي مزبور كه اين چنين مستحكم و پايدار بود، در برابر آتش چونان چوب خشكي بود كه در كمتر از سه ساعت آتش گرفت و از آنها جز مشتي سنگ متفرق دودزده چيزي نماند.منزه است خداوند آفريننده توانايي كه آنچه را در كتابش بدان تهديد مي كرد، به آنان نماياند:«واتقوا النّار التي و قودها الناس و الحجارة.»
1 ـ بقره: 24.
و اين رخداد از نشانه هاي قيامت بود كه خداوند به مردم نماياند تا از قدرت و عذاب او آگاه باشند و از عقوبت و تعذيبش بهراسند.اين آن چيزي بود كه موثقين از اخبار آتش سوزي براي من حكايت كردند. و بالله التوفيق.* * *زماني كه آتش سوزي رخ داد، مردم متحيّر شده و درباره آن به تفكر فرو رفتند; چرا كه از عمارت مسجد هيچ اثر و بنايي برجاي نمانده بود. آنان نماينده اي را به سوي سلطان «الملك الأشرف» ـ انارالله برهانه ـ فرستادند; ناظر حرمين شريفين و قاضيان، حكايت آتش سوزي را براي او نوشتند. وقتي خبر به مصر رسيد، دلهاي مردم آتش گرفت، همه به گريه افتادند و فرياد ناله شان از هر سو برخاست. آتش اندوه در درونشان شعلهور شده، غم آن حريق دلشان را كباب كرد. سلطان نيز به شدّت متأثر شد. ناله عاشقان از درد آتش سوزي به آسمان برخاست و آشفتگي دل مشتاقان در مصيبتها مضاعف گرديد.در آن زمان خواجه شمس الدين محمدالزمن بعداز نماز عشاء در مسجد جامع بردي بيك، در كنار خانه اش در حره باب النصر ـ پايين تر از قلعه ـ خبر آتش سوزي را براي من نقل كرد. او از بهترين دوستان من بود و در حالي كه قصه حريق را تعريف مي كرد، اشك بر گونه هايش روان بود و مي گفت:«و ما أدريك ماهية، نار حامية.» ما تمام آن شب به نقل حكايت حريق و آنچه درباره آن گفته شده گذرانديم. من خواجه را با نصايح و مواعظ خود آرامش دادم و گفتم: اين از تقديرات الهي بوده و در آن اسرار و آياتي است كه بر هيچ كس مخفي نخواهد ماند; خدا! خدا! گمان مبر كه اين يك مصيبت بوده، بلكه براي آنان كه رأيشان صائب است يك نشان غيبي است.خواجه آرام شد و فرداي آن روز نزد سلطان رفت. او آنچه را من در تعزيت و تسليت وي گفته بودم، براي سلطان بازگو كرده بود. پس از آن، شاعران مصر شروع به انشاي مراثي و قصايد كردند.پس از آن، سلطان به كار تهيه اسباب عمارت پرداخت. آن روزها تابستان و فصل
1 ـ زمان آتش سوزي، مؤلف در مصر بوده است.2 ـ در اينجا مؤلف سه بيت شعر از انشاي خود نقل كرده است.
رسيدن خرما و جمع آوري محصول بود، در چنين فصلي فرستادن قافله ها كار دشواري بود، چنانكه سرپرستي چنين كاري، موقعيّت ويژه اي را مي طلبيد. اين اقدام نيازمند آن بود تا شخصي بلندمرتبه، صاحب برهاني قاطع، داراي ابهت و مال و غلامان و مردان، آن را عهده دار شود و در عين حال مهابت عربي داشته باشد تا باديه نشينان از وي اطاعت كنند و چنانكه مي بايست آگاه به كار عمارت باشد تا تجّار و حكام حجاز از وي پيروي نمايند. بعد از مشورتهاي زياد، خواجه ابن الزمن دوست و سيد من انتخاب شد. او به عذرهايي كه مي دانست، از پذيرفتن آن خودداري مي كرد، اما سلطان نيز اصرار ورزيده بر او تكليف مي كرد اما وي به هر روي، راضي نمي شد. اين وضعيت ادامه يافت، خواجه اصرار بر عدم پذيرش داشت. در استنكاف از پذيرفتن، به استبداد گراييد. روزي در اين باره با من به مشاوره پرداخت. من از او خواستم تا دلايل خود را بازگويد و او چندي را گفت. مهمترين آنها تغيير مزاج سلطان و بي اعتمادي به او بود; چرا كه انديشه او مرتب دگرگوني يافته و به عهد و پيمان خود پايبند نيست. خواجه افزود: اين كار بزرگي است، چنانكه تمام كردن اين بنا نياز به پول فراواني دارد، اما سلطان از اين امر آگاهي ندارد، او بر اين گمان است كه با انفاق مختصري مي توان آن را به انجام رساند. اما زماني كه بنا باشد پول زيادي بپردازد، كار بر او دشوار شده، حوصله اش تمام گشته و بخل او گل مي كند; سخن چينان مفسد نيز برايش «حبّ مال» را زينت داده فتنه انگيزي مي كنند و همه اين كينه ها عليه من خواهد بود. در آن صورت جان و مالم هلاك خواهد شد.خواجه فردي پرتجربه و در شمار زيركان عرب و دقيق در امور بود. وقتي دلايل خود را برايم گفت، از من درخواست استخاره و اداي حق مشاورت كرد. من پس از استخاره به او گفتم: مطلب همان است كه تو مي گويي، تو بر انديشه سلطان آگاهي و آنچه درباره او مي گويي از وي متوقع است بلكه مسلّم واقع خواهد شد، اما من تو را ميان دو چيز مخيّر مي كنم; يكي آن كه براي حفظ مال و جان، اقدام به اين عمارت و خدمت را ترك كني، در آن صورت در شمار كساني هستي كه دنيا را انتخاب كرده و خدمت مولاي خويش را وانهاده اند و در شمار كساني قرار مي گيري كه چنين منفعت آماده اي را، كه كسب شرافت با چنين خدمتي است، به دليل ضرر از دست دادن دنيا، رها كرده اي، در حالي كه قبول آن سبب شرف و سرافرازي تو در دنيا و بلندي رتبت و نجات تو در آخرت خواهد بود. راه ديگر آن كه اين خدمت را بپذيري و
توكّل بر خداوند كني، خداوند ضامن نجات و افزودن رتبت كسي است كه در راهش قدم مي نهد. اگر عمارت مسجد تمام شد و تو از شرّ آنچه در انتظارش بودي، در امان ماندي، چه خوب! در غير آن صورت تو از مجاهدان راه خدايي و رفتن جان و مال تو در راه حق چيزي نخواهد بود.با اين سخن من، خواجه به گريه افتاد و گفت: من آخرت را برگزيدم اما مايلم تا مرا در اين سفر همراهي كرده، در كار عمارت با همت و رأي خود ياريم كني. من پذيرفتم و اشتياق خود را براي عزيمت، همراه وي به سوي آن حرم امن ـ كه سبب خلاصي من از فراق و درد بود ـ بيان كردم.سخن من كه تمام شد، خواجه نزد سلطان رفت و كار عمارت را پذيرفت و براي همراهي من با او در سفر حجاز، از وي رخصت گرفت. آنگاه خواجه به تهيه مقدمات و اسباب پرداخته، قافله اي عظيم از صنعتكاران، بنّايان، سنگكاران...، نقاشان، نجاران و ديگر مايحتاج كار عمارت، ترتيب داده ساج و مرمر و غلات و خوراكي، از راه دريا به ينبع ارسال كرد.ما در تاريخ بيست و هشتم ربيع الأول از مصر خارج شده، بعد از پشت سرگذاشتن عقبه، به ينبع رسيديم و در بيست و هشتم ربيع الثاني وارد مدينه شريف شديم. اولين روزي كه به مدينه درآمديم و به شرف زيارت حرم نبوي نائل گشتيم، مشاهده كرديم كه سقف مسجد و برخي از ستونها سوخته و شماري هنوز سرپاست;طوري كه در هيچ جاي مسجد به جز قبّه مرقد مقدّس، حتي به اندازه سايبان يك نفر، سقفي وجود ندارد. در قسمت روضه، ستونهايي از نخل نصب كرده با شاخه هاي درخت خرما آنجا را مسقف كرده بودند. درست همانند زمان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ ما با چنين وضعي به روضه مشرف شديم و اين بهترين سعادت ما بود كه آن را همانند وضعيتي كه زمان رسول خدا ـ ص ـ داشت مشاهده كرديم نه وضعي كه سلاطين آن را ساختند و با طلا و ساج آذين بستند. اين وضعيت تا پايان كار سقف زني روضه، سرپا بود و ما در مدتي قريب به شش ماه، در روضه با همان وضعيت نماز مي گزارديم.زماني كه خواجه در مدينه استقرار يافت، كار عمارت را آغاز كرد. در آنجا بود كه درباره چگونگي آن ميان مهندسان، اختلاف افتاد. آنها مي گفتند: اگر مثل بناي قبلي بسازيم و سقفهاي چوبي را بدون عمل طاق زني ]قوسي[ روي ستونها قراردهيم، آتش به سرعت آنها را
فرامي گيرد، چنانكه پيش از اين، دوبار چنين شده است. بنابراين تصميم گرفتند تا طاقها را بر روي ستونها بگذارند و سقفهاي چوبي را در بين طاقها قراردهند تا آتش بدان نرسد. در اين صورت ـ العياذبالله ـ حتّي اگر سقفهاي چوبي آتش بگيرد، مسجد به تمامه خراب نخواهد شد بلكه طاقها همچنان سرپا مانده، تنها سقفهاي چوبي كه بر روي طاقها قرار گرفت خواهد سوخت، در اين صورت كار تعويض آنها آسان خواهد بود.پس از آن، در اين كه قبّه مقدسه را با سقفهاي چوبي بپوشانند، اختلاف نظر پديدار شد. سرانجام تصميم بر آن شد تا بر روي قبه مرقد، قبه بزرگتري بسازند كه نقش غلاف آن را داشته باشد. پيش از آن تنها يك قبه بوده و قبه ديگري روي آن وجود نداشت، اين عمل كار دشواري بود; زيرا اگر بنا شود قبه بالايي، قبه زيرين را دربرگيرد، بايد بسيار بزرگ باشد در اين صورت خطر تَرَك و انهدام در آن وجود دارد. براي اين كار چهار حفره بزرگ در چهار زاويه قبه ايجاد كردند، آنگاه ستونهايي به بلندي مأذنه هاي برافراشته ساخته، آنها را با سنگ و گچ مستحكم كردند، سپس قبه را بر اين پايه هاي چهارگانه قراردادند و بدين ترتيب قبه بزرگ و برافراشته اي بنا نمودند.پس از آن طاقها را بنا كردند، سقفهاي تزيين شده را بر روي آنها قرار دادند، كتيبه ها را نگاشتند و در ديوارها از سنگ مرمر و سماق استفاده كردند. درباره منبر نيز از اين كه با چوب باشد يا سنگ اختلاف شد، عاقبت از سنگ مرمر ساخته شد. پيش از آن، از چوب بوده كه برخي از شاهان يمن آن را ساخته بودند. و پيش از اين، سطح محراب مسجد از سطح قسمتهاي ديگر متفاوت بود; چرا كه مردم بر آن بودند تا زمين محراب را به همان صورت زمان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ حفظ كرده با بالاتر بودن ساير قسمتهاي مسجد و پايين تر بودن آن از يكديگر متمايز سازند. بنابراين، محراب از ديگر قسمتهاي روضه و مسجد پايين تر بود، و اين سبب انگيزش بحث فقهاي مدينه درباره آن شده بود، آنها بر آن بودند كه بالا بودن مأمومين بر امام كراهت دارد، بطوري كه امام ابن فرحون مدني رساله اي در اين باره نوشته و كراهت آن را بيان كرد. ما اين مطلب را به خواجه يادآوري كرده و او را به تسطيح زمين مسجد واداشتيم.پيش از اين براي زيارت قبر پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ روبروي ميخ فضّه اي كه زير چراغ ـ قنديل ـ بود مي ايستادند چنانكه براي زيارت ابوبكر روبروي ميخ دوم و براي
زيــارت عمــر روبـروي ميـخ سـوم مـي ايستـادنـد، امــا اكنـون مـحـل زيـارت رسـول خــدا ـ عليه الصلاة و السلام ـ بر اساس آنچه ما مشخص كرديم. روبروي سنگ، سماقي است كه در قبه مرقد قراردارد. براي زيارت شيخين نيز دو ذرع پايين تر، براي هر يك، يك ذرع. مأذنه ها نيز تغييري نيافت مگر «مأذنة البيضاء» كه در آغاز آتش در آنجا شعلهور شده بود، بنابراين آن را تعمير كرده و مزين نمودند. كار ساختن عمارت مزبور هفت ماه به طول انجاميد، ما شاهد اين بنا بوديم و خداوند به دفعات، توفيق حمل خاك و خشت و كارگري در مسجد را نصيب ما كرد و ما را در زمره «من يعمر مساجدالله» قرار داد و نيز در زمره آنان كه مي گفتند:اللّهم لا عيش الاّ عيش الآخرةفاغفر للأنصار و المهاجرةدر زمان بناي عمارت، بود كه، الشريف الهمام السلطان الاجل المقدام شريف حرم مكه السيد جمال السيادة و السلطنه محمد بن ابي البركات الشريف الحسني ـ انارالله برهانه ـ به دارالهجره وارد شد. سلطان او را به «شريفي مدينه»، همانند «شريفي مكه» مشرف ساخته و او را شريف تمامي حجاز كرده است. وي به مدينه درآمده، روضه مقدسه و قبه منوره را زيارت كرده و چون از زيارت فراغت يافت، به كار حمل خاك و سنگ پرداخت. او سطل را برسر نهاده و مردم نيز در نقل خاك و كار عمارت وي را همراهي مي كردند. وي هر روز در مسجد كار مي كرد و مردم نيز تلاش زيادي كردند تا كار عمارت تمام شد.سپاس خداي را كه كار عمارت مسجدي را كه «اُسّس علي التقوي مِنْ اوّل يوم» بود تمام كرده، حسنات مضاعف براي قيام كنندگان به اين اقدام و بناكنندگان اين اساس قرار داد و الحمدلله رب العالمين.
1 ـ شعار مسلمانان در زمان ساختن مسجدالنبي در عهد خود رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلم.
|