ميقات حج
سال ششم شماره بيست و يكم پاييز 1376
مكّه، جنّت اوّل
فخرالواعظين خلخالي / محمدرضا انصاري قمي
به نام خدا
كتاب «جنات ثمانيه» يا بهشتهاي هشت گانه، كتابي است كه به بررسي تاريخ و جغرافياي هشت زيارتگاه مهم جهان اسلام يعني: مكه، مدينه، بيت المقدس، نجف اشرف، كربلا، كاظمين (و بغداد)، سامرا و مشهد مي پردازد، روش نويسنده در اين كتاب بدينگونه است كه نخست پي گير پيشينه تاريخي هريك از اين شهرها است و در اين زمينه به روايات ديني و تاريخي و گفتار مورّخين اعتماد كرده و دورنماي تاريخي هركدام از اين شهرها را براي خواننده به تصوير مي كشد، سپس به تاريخ جايگاه مقدس هر شهر پرداخته و در اين باره نيز با پشتكار و جدّيت فراوان تقريباً تمامي روايتهاي مذهبي و تاريخي را درباره آن جمع آوري و دسته بندي و نقد و بررسي مي كند. وي در خصوص سه شهر مقدس مكه و مدينه و بيت المقدس به تفصيل درباره كعبه و مسجدالحرام و دشتهاي مقدس آن و درباره مسجدالنّبي(صلي الله عليه وآله) و ديگر مزارهاي مدينه و پيرامون مسجدالاقصي و قبّة الصخرة سخن مي گويد. اما درباره ديگر شهرها به زندگاني يك يك امامان معصوم آرميده در اين شهرها پرداخته و از هنگام تولّد و دوران امامت و خلفاي معاصر آنان و مسائل جنبي و تاريخي و وقايع ويژه هريك از آنان را به تفصيل آورده و در نهايت علل شهادت و چگونگي دفن و سير تاريخي ساختمان سازي و معماري بقعه
مقدسه آنان و حوادث تاريخي گذشته بر اين آرامگاهها و در پايان به مشاهير مدفونين در جوار اين بزرگواران مي پردازد.
نويسنده اين كتاب علاوه بر دارا بودن فضائل علمي، از آن جا كه يك واعظ ديني به شمار مي رفته از اين رو به تناسب وظيفه خود گريز به صحراي كربلا را از ياد نبرده و در جاي جاي كتاب و به مناسبتهاي مختلف سالار شهيدان أبا عبدالله الحسين(عليه السلام) را ياد كرده و بر ظلم و ستم و جفاي مردمان دون بر آن بزرگوار و خاندان و يارانش لعن و نفرين فرستاده است.
نويسنده اين كتاب سيد محمدباقر بن مرتضي حسيني ملقب به فخرالواعظين خلخالي است، نسب وي به شهيد بزرگوار زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب(عليهم السلام) مي رسد. وي سالها در شهر خلخال ساكن و به امور ديني مردم آن سامان رسيدگي مي كرده است، ليكن بعدها در اثر كسالت روحي و دلسردي از مردمان ديار خود عزم سفر به ديار عاشقان را كرده و در سال 1311 هـ . از وطن خود به سوي تبريز روانه و در آنجا به ديدار مظفرالدّين شاه قاجار نايل مي گردد و دو ماه محرّم و صفر را در مساجد و تكايا و اردوي دارالسلطنة تبريز به ذكر مصيبت خامس آل عبا(عليه السلام) طي كرده و سپس به همراه زوّار آذربايجان عازم زيارت عتبات عاليات مي گردد، وي مدتي را در عتبات و مدتي را در دارالخلافة طهران مي گذراند و بعدها در سال 1327 هـ . توفيق مجاورت مشهد علي بن موسي الرضا عليه آلاف التّحية و الثناء را كسب مي كند و در اين هنگام است كه به ذهن او خلجان مي كند ديده هاي خود را از عتبات عاليات به رشته تحرير درآورده تا مونسي براي خود و تذكره اي براي خوانندگان باشد، از اين رو با پشتكار قابل تحسيني در سال 1327 هـ . اقدام به نوشتن نخستين جلد كتاب مي كند و آن را در سال 1331 هـ . در 403 ورق به پايان مي برد و آن گونه كه از ميان نوشته ها و ارجاعات مطالب كتاب برمي آيد وي در تهيه مقدمات نوشتن دومين جلد كتاب خود بوده و قصد اختصاص آن به مزارات شهرستانهاي جهان اسلام را ـ به جز آن هشت شهر ـ داشته است ليكن به نظر مي آيد توفيق رفيق او نبوده و چنين اثري از او خلق نمي شود. مؤلف بعدها تنها نسخه دستنوشته خود را وقف كتابخانه آستان قدس رضوي مي نمايد كه همين نسخه مورد استفاده محقق قرار گرفته است و آگاهي من از اين نسخه و محتواي كتاب رهين راهنمائيهاي دانشمند و محقق برجسته عراق دكتر حسين علي محفوظ كاظمي ـ سلّمه الله تعالي ـ
1 ـ محقق، نويسنده و پژوهشگر عراقي، وي از خانواده ريشه دار و كهن است و نسب او به محفوظ بن وشاح بن محمد حلي اسدي (متوفي 712هـ = 1291م) از بزرگان شيعه در حله مي رسد، در سال 1926م در كاظمين در خانواده اي روحاني به دنيا آمد و پس از تحصيلات حوزوي و دانشگاهي سالهاست كه به تحقيق و تدريس در دانشگاه مشغول است و تا كنون از او بيش از يكهزار كتاب و رساله و مقاله به چاپ رسيده است، مقدمه چاپ كتاب شريف (الكافي) شيخ كليني از اوست.
است كه هنگام شركت در كنگره جهاني هزارمين سالگرد وفات شيخ مفيد(رحمه الله)در قم مرا از اين كتاب و نسخه منحصر به فرد آن در كتابخانه مشهد آگاه نمود و به احياي اين اثر تشويق نمود.
در پايان با تشكر از توجه و عنايت حجة الاسلام و المسلمين سيد علي قاضي عسكر ـ دام عزّه ـ كه وسائل تهيه و تحقيق و چاپ آن را فراهم كرده اند، نخستين بخش كتاب (جنات ثمانيه) با عنوان (حرم اول) كه در باره مكّه مكرّمه ـ زادها الله عزاً و شرفاً ـ مي باشد تقديم خوانندگان گرامي مي گردد.
سلخ جمادي الاولي 1417 هـ . ق.
بسم الله الرحمن الرحيم وبه نستعين
ديباچه جنّات ثمانيه
ستايش و سپاس بي قياس، خداي لايزالي را سزاست، كه بني نوع انسان را اشرف مخلوقات فرموده، و بيت العتيق را از براي ايشان قبله، و محلّ امن و معبدگاه قرار داده، و بقاع و مشاهد انبيا و اوليا را محلّ استجابت دعا و زيارتگاه ساخت، و بالاتر از ايشان وجودِ محمودِ صَدر صُفّه صفا را برگزيد، و نقطه دايره اصطفا را پسنديد.
بيت:
ذاتي كه بگفتش ايزد پاك *** «لَولاك لَما خَلقتُ الأفْلاك»
و درود نامحدود، بر روان صاحب اورنگ كشور دين، و خداوند ديهيم، دار الملك يقين، نخستين رقم خامه ازل، ختم پيغمبران مُرسل، ماه روي «والشّمس والضّحي»، سياه موي «واللَّيل إذا سَجي»، صدرگُزين «ما وَدَّعك ربُّك وما قَلي»، مَسندنشين «وللآخرة خيرٌ لكَ مِنَ الأُولي»، شافع «ولَسوفَ يُعطيكَ رَبُّكَ فَترضي»، پرورده «أَلَمْ يَجِدْكَ يتيماً فآوي»،يتيم نواز «فَأمّا اليَتيمَ فَلا تَقْهَر»، كارساز «وأمّا السائِلَ فَلا تنهر»، صاحب نعمت «وأمّا بِنِعْمَتِ رَبِّكَ فَحَدّث»، سرافراز «إنّكَ لَعلي خُلُق عَظيم»، و ممتاز «حَريصٌ عليكُم، بالمؤمنينَ رؤفٌ
1 ـ الشمس: 1
2 ـ الضحي: 2
3 ـ الضحي: 3
4 ـ الضحي: 4
5 ـ الضحي: 5
6 ـ الضحي: 6
7 ـ الضحي: 9
8 ـ الضحي: 10
9 ـ الضحي: 11
10 ـ القلم: 4
رحيم»، مفتخر «أنت الحبيب وأنت المحبوب»، و مورد الطاف «أنت المريدُ وأنتَ المُراد»، مُدَرّس صُفّه رسالت، و مهندس حُجره جلالت، قطب فلك نبوّت، و محور آسمان فتوّت، گوينده «كُنتُ نَبيّاً وآدم بين الماءِ والطّين»، حبيب إله العالمين، محمّد بن عبدالله، صلوات الله عليه وآله أجمعين.
امّا بعد: چنين گويد مُحرّر اين مقاله، و مؤلّف اين رساله، ابن مرتضي محمدباقر الحسيني الخلخالي، چون از بدو تمييز تاكنون سال هزار و سيصد و بيست و چهار هجري است، به مقتضاي شوقي كه به زيارت مشاهد مقدسّه اهلبيت طاهرين داشتم، اگر چه كرّات و دفعات به عتبات عاليات مُشرّف شده بودم، باز روزي از روزها كه دستم نه به كعبه خدا و نه به مشاهد ائمّه هدي نمي رسيد، جذبه تجلّيات حضرت الله، و جذبات محبّت اولياءالله، دل اين محزون بينوا را به هيجان آورد، خواستم چندي از براي سكونِ دلِ پر درد خود را به مصداق «الَمجازُ قَنْطَرَةُ الحَقيقَة» به ذكر مكّه معظّمه و بقاع متبرّكه آن برگزيدگان مشغول سازم.
شعر:
سفر كعبه كنم تا به خرابات رسم *** زانكه سالك به حقيقت از راه مجاز
چون علماي اعلام، وخلفاي ائمّه انام، بسي سعي ها و كوشش ها در نشر اخبار سيّدالمرسلين و ائمّه طاهرين نموده اند، سيّما مولانا علاّمه مجلسي نهايت سعي و اهتمام در نشر اخبار سيّد انام و اهلبيت(عليهم السلام) فرمود، بعد از آنكه نزديك بود كه آثار دين و مذهب و ملّت تمام شده و مندرس گردد، سعي خود را به اعلا درجه رسانده است و بسياري از مؤلفين و مؤرّخين از علماي جغرافي و غيره، امّا هيچكدام از ايشان جغرافي مشاهد مقدّسه و شرح بقاعِ بلاد اسلام در يك مجموعه كه عوام فهم باشد مرقوم نداشته اند، تا از براي حاجيان بيت الله الحرام و زايرين ائمه هدي، دليل و بينايي بوده، از روي بصيرت و معرفت به جانب مقصد رفته باشند، لهذا آنچه از اخبار ائمه اطهار و از كتب اركان دين به يقين رسيده بود به تأليف درآوردم و اوقات تدوين اين وجيزه از كتب احاديث و تواريخ و انساب و رجال و جغرافي و لغات و اخبار، از خاصّه و عامّه تقريباً شصت مجلد كتاب حاضر داشتم، از روي اخبار صحيحه و با اسناد موثّقه معتبره به تحرير درآوردم. بحمدالله تعالي ابواب فيوضات الهيّه بر دل اين عبد گشوده شد، تا اينكه به عموم فضل و عنايت ازلي و تأثير نظرات برگزيدگان لم يزلي، و به
1 ـ التوبه: 128
همّت آل الله كه مراد انوار مقدّسه اهلبيت طاهرين اند، جغرافي حرمهاي مُطهّره و ذكر مقامهاي مشاهد منوّره، و شرح قبور و بقاع مشرّفه، از مشاهد انبيا و ائمه هدي، و امام زاده ها و اوليا و علما وحكما و عرفا و سلاطين و وزراء و شعرا، از زمان آدم تاكنون ]كه[ از مشهورين عالم بوده اند، از تاريخ ولادت و وفات و مدفن و جغرافي مكانها و انساب باهره، از فراز هر دياري كه پرتو نور اسلام به نقاط كره زمين تابيده است بر قلم و زبان اين آشفته ناتوان ملفّق گرديد، مناسب ديد كه مسمّي نمايد به جنّات ثمانيه، اميدوارم عموم حجاج بيت الله الحرام، و زوّار ائمه انام بهره مند گردند.
چون اين كتاب از مكمن غيب به وضع مرغوب جلوه گر آمد، آنكه كعبة الله و حرمهاي شريفه چهارده معصوم(عليهم السلام) است، بنابر اشرفيّت و افضليّت، به مفاد }السّابِقونَ السّابِقون أُولئِكَ المُقرّبون{، ومن باب اولي بالتّقدم، مقدمةً در جزء اوّل كتاب ذكر گرديد، لاجرم تتمه بقاع به ترتيب حروف تهجّي در جزء ثاني كتاب به تحرير پيوست، و توفيق اتمام از ملك در خواسته آمد }إنّه عَلي كُلّ شي قدير{ و بالإجابة جدير.
نظم:
چه بهتر مرد را از يادگاري *** كه بعد از وي بماند روزگاري
الإعانة والتوفيق من الملك الجبّار.
* * *
حرم اوّل از كتاب جنات ثمانيه
بسم الله الرحمن الرحيم وما توفيقي إلاّ باللهِ
اَلحَمْدُ للهِ الّذي عَظّمَ شَعائر الإسلام، وأكرَمَنا بالإرشاد إلي الحلّ والحرام، وتفضّل علينا بالركون إلي الركن والمقام، وعرّفنا وقوف العرفاتِ والمشعرِ الحرام، وجعلَ لَنا حَرَماً آمِناً وحِصناً للأنامِ، وكَهفاً حَصيناً لِصروفِ الأيام، والصّلوة والسلامُ علي مَن تشرَّفَ بِهِ البَيتَ والحُطام، واستقامَ بهِ الركنَ والمقام، محمّد سيّدِ الأنام، وآله الذين هُم حقائق بيت الله الحرام، وبواطنِ الحجِّ والإحرام، علي مُرورُ اللّيالي والأيّام.
1 ـ الواقعه: 11
2 ـ الحج: 6
«جَنّاتِ عَدن مُفَتَّحةٌ لَّهُمُ الأبْوابُ»
«الجنّات الثّمانية»
تأليف
محمّد باقر بن مرتضي حُسيني خلخالي (ق 13 و 14)
تحقيق
محمّد رضا انصاري قُمّي
پس شروع نماييم به ذكر هشت حرم:
باز گو از نَجُد، از ياران نجد *** تا در و ديوار را آري به وجد
حرم اوّل در بيان مكّه معظّمه
حرم: در لغت عربي به معني حُرمت و تعظيم و محّل ستور در نظر بيگانگان مهجور، به اين مناسبت اندرون سلطان را حرم گويند. امّا در اصطلاح، مشاهد مشرّفه را حرم خوانند، مشهورترين آنها حرم كعبه است و حرم رسول الله و حرم هاي ائمه(عليهم السلام)است.
اسامي مكّه: اُمّ القري، كعبه، عرش الله، بَلدُالحرام، بيتِ العتيق، اُمّ رحم، اُمّ الأرضين، قادس، مقدّسه، بساسه، نساسه، حجاز، حاتمه، بَطحا، رأس، كوثي، بيت الله الحرام، مكّه، بكّه، بلد أمين.
جغرافياي آنجا: شهر مكّه مركز ولايت حجاز، و منشأء دين مبين، و قبله مؤمنين، و مولد حضرت سيّد المرسلين، و زيارتگاه مؤمنين و مسلمين است. در ميان كوهستان غير مُنبتدر وسط درّه واقع است و عدد نفوس آنجا شصت و هفت هزار و اهلش عرب و شافعي مذهب، حنفي و مالكي و حنبلي و زيدي نيز بسيارند. قر]يـ[ـب هشتاد و پنج خانه شيعه اماميّه در آنجا سكونت دارند و فرقه شافعي در كمال اقتدارند. و ضعيف اندام و سياه چهره و اسمر اللّون مي باشند.
آب آنجا: اوّل بئر زمزم بود و آن چاهي است كه ابراهيم(عليه السلام) از براي اسماعيل كنده بود، مدّتي انباشته گشته مخفي شد، بعد عبدالمطلب حفر نمود، آن چاه در طرف مغرب كعبه واقع است نزديك به مقام ابراهيم، و چهل گز عمق اوست و آب آن چاه شورناك است.
در ابتدا غير از آب زمزم آبي نداشت، تا اين كه زبيده خاتون زن هارون الرّشيد از سمت طائف و عرفات و منا قناتي كنده آبي اخراج كرده و به جريان آورد. مدتي از ريگ انباشته گرديد، بعد به همت سلطان ابوسعيد و سلاطين آل عثمان آن را جاري گردانيده و لوله هاي مسين در زمين نشانده آب را به شهر آوردند و مأكولات آنجا را از طائف و از اطراف ديگر آورند.
حدود آن: طرف شرقي كوه صفا و كوه ابوقبيس، سمت غربي كوه عرفه و شاما، جانب جنوب كوه مروه، طرف شمال كعبه صفا است.
1 ـ پوشيده.
2 ـ لم يزرع.
3 ـ نزديك.
4 ـ رنگ سبزه.
5 ـ كندن.
6 ـ گز معادل ذرع و 16 گره است، امروزه گز را معادل متر اروپاييان گيرند. ]لغت نامه دهخدا[
7 ـ سلطان ابوسعيد بن خربنده از پادشاهان مغول در ايران، به دستور وي امير چوپان حاكم عراق عرب و عجم در سال 725 هـ . مأمور بازسازي و مرمّت قنات زبيده گرديد، وي فرستاده اي به نام امير بازان را مأمور انجام اين كار نموده و 50 هزار دينار طلا در اختيار وي گذاشت و پس از 4 ماه كار مداوم، عاقبت در 10 جمادي الاُولي سال 726 هـ . آب چشمه زبيده ميان صفا و مروه جاري گشت.
8 ـ خوردنيها.
امّا جغرافي كبعه: بدان كه كعبه در وسط مسجد الحرام مي باشد و هر دو در ميان شهر واقع اند.
اركان آن: ركن عراقي، ركن يماني، ركن غربي، ركن شامي است.
طول كعبه: از ركن عراقي كه حجرالاسود در اوست الي ركن شامي، بيست و پنج ذراعاست.
عرض كعبه: از ركن يماني الي ركن عراقي بيست و يك ذراع و يك شبر است.
ارتفاع ديوار كعبه: سي ذراع است.
دور سطح سقف كعبه: بيست و هفت ذراع است.
ضخامت سقف: دو ثلث ذراع است.
ضخامت ديوار: چهار شبر و چهار انگشت است.
و پشت بام: كعبه را به قلعي اندوده اند.
و سه ستون: در عرض است براي نگهداري سقف دوّم كه پرده هاي بيت شريف به آن مربوط است، و در پنج موضع از خانه، پنج چوب عريض و محكم و متين به قامت انساني منصوب مي باشد.
بابهاي كعبه: او را دو در است; يكي از پايين و ديگري از بام خانه است و هر دو از درخت عود است.
طول در: هفت ذراع است كه در آن چهار حلقه از نقره است و در اندرونخانه سُلّمينزديك ركن شامي است، ]كه[ در ديوار پنهان است.
مرقاة آن: يعني پلّه هاي كعبه بيست و نه است و از اطراف خانه حلقه ها و چوبها براي پرده نصب شده است.
ميزاب آن: قطعه]اي[ از چوب است، بر او صفحه هاي نقره كشيده اند و نقره را مطلاّ كرده اند.
طول ميزاب: چهار ذراع و نيم است.
عرض ميزاب: دو ثلث ذراع است و آنچه در طول ميزاب داخل ديوار است به ذراع بنّايان دو ثلث ذراع است. و در نزديك به ديوار دايره اي از طول دارد و در سه موضع از نقره ]پوشيده شده است[.
1 ـ ذَرْع يا ذراع مقياس طول و معادل 04/1 متر بوده است.
2 ـ تا.
3 ـ وَجَب.
4 ـ درها.
5 ـ پلكان.
6 ـ ناودان.
و حجرالأسود: به ركن عراقي منصوب است، كسي كه ميانه بالا است به سهولت او را مي بوسد، براي اين كه از زمين به اندازه شش وجب بلند است. و در اين اوقات اطراف حجرالاسود را به طلا محكم كرده اند، نظر كردن به آن موجب سرور و بهجت است.
حطيم: واقع است در ميانه خانه و حجرالاسود و آن مقام افضل بقاع ارض است و حطيم به معني خورد شده است، چه ازدحام حاج در آن محل زياد مي شود تا خورد مي گشتند.
شاذروان: احاطه به تمام خانه دارد، ارتفاع آن دو ثلث شبر است و عرضش نصف ذراع و بر پشت آن گچ ريخته اند و الواح رخام، كه طولا يك ذراع و نيم است، بر آن منصوب و خميده است كه كسي بر آن نتواند بايستد.
مُستجار: مكاني است در پشت كعبه، مقابل باب است، نزديك به باب مسدود است، آن محل را مستجار نامند. قبل از آن كه تجديد تعمير بيت شود، آن باب كعبه بود، حال مسدود است، وجه تسميه مُستجار آن است: در همان مكان طلب آمرزش و مغفرت كنند تا از آتش جهنّم محفوظ باشند، چنانكه سابق بر اين انبيا و اوليا در آن محل با خداوند راز و نياز كرده و دعاهاي ايشان مستجاب گشته.
حجر الكعبه: مشهور است به حِجْر اسماعيل:
«والحِجْر الحائط المستدير الي جانب الكعبة الغربي، وكلّه من البيت أو ستة أذرع منه أو سبعة، نقل أنّ إسماعيل بن إبراهيم دَفَن أُمّه في الحِجْر فَحَجر عليها لئلاّ توطأ.
قال الصادق(عليه السلام): دفن في الحجر ممايلي الركن الثّالث عُذراي بنات اسماعيل، وفيه الحجر بيت اسماعيل وفيه قبر هاجر و قبر اسماعيل» انتهي.
يعني آن مصطبه محوّطه به حايط آن، محوّطه مدوّري است در سمت غربي كعبه، نزديكي ركن واقع است، و آن ديواري است كوتاه و مستدير مانند نصف دايره، مقابل ركن شامي و ارتفاع آن ديوار دو ذراع است و عرض آن نيز به همين مقدار است و طول آن عرض كعبه است و در طرفين حجر دو معبر است عرض هر يك دو ذراع و نيم است.
مقام ابراهيم: آن سنگي است كه اثر پاي مباركش در اوست، مابين ركن و مقام است.
تاريخ بناء كعبه: هزار و هشصد و نود سال قبل از ميلاد عيسي به وقوع پيوست.
1 ـ قرار گرفتن.
2 ـ سنگ سفيد.
3 ـ بسته.
4 ـ علت نامگذاري.
5 ـ حِجْر ديوار نيم دايره اي است نزديك به سمت مغرب كعبه، تمامي درون آن، يا 6 ذرع يا 7 ذرع آن از كعبه است. گويند اسماعيل فرزند ابراهيم ما در خود را در آنجا دفن نموده و بر روي آن سنگ (= حَجَر) قرارداد تا پايمال نگردد.
6 ـ امام صادق(عليه السلام) فرموده: در حِجر كه پايين تر از ركن سوم قرار دارد، دختران باكره اسماعيل دفن شده اند و آنجا خانه اسماعيل است كه در آن آرامگاه او و هاجر مي باشد.
7 ـ سكو.
8 ـ ديوار.
9 ـ نيم دايره.
10 ـ راهرو.
تاريخ قبله مسلمانان بودن كعبه: در سال دوم هجرت از جانب بيت المقدس به سوي كعبه بگشت.
وضع كعبه با مسجد الحرام: اصل خانه كعبه از جحرالاسود تا ركن يماني كه بر طول مسجدالحرام است، عرض كعبه حساب مي شود ]و[ يازده ذرع است، و از ركن يماني و شامي كه عرض مسجد و طول خانه كعبه است دوازده ذرع است.
جغرافياي مسجد الحرام
قوله(صلي الله عليه وآله): «أوّلُ مَسجد بُنِيَ علي وَجْهِ الأرضِ هُوَ مَسْجِدُ الحَرامِ وَبَعْدُهُ بَيتِ المَقدِس بأربَعينَ سَنة».
طول مسجد: چهار صد ذراع است.
عرض مسجد: دويست و هفتاد ذراع است.
بابهاي مسجد: سي و نه است، در سمت باب الزياره، كه غربي خانه كعبه است، هفت در دارد، و در سمت باب ابراهيم كه جنوب خانه كعبه است چهار در دارد، در سمت باب الصّفا كه شرقي خانه كعبه است هفده در است، و در سمت باب السّلام كه شمالي خانه كعبه است، يازده در است.
طاقهاي مسجد: مشتمل است بر سي و شش طاق، دهنه هر طاقي چهار ذرع و نيم است كه مجموع آن، صد و هشت ذرع است، و چهار اطراف شبستان است.
عرض شبستانها: از همه طرف سيزده ذرع است.
ستونهاي مسجد: مجموع ميلهاي سنگي كه طاقها را بر بالاي آن بنا كرده اند پانصد عدد است، و از جمله آن پانصد ميل يكصد و بيست و پنج آن سنگ كوچك، مثل آجر تراش كرده بر بالاي آن كار كرده اند، و سيصد و هفتاد و پنج آن ستون يكپارچه است كه از سنگ سفيد است و بلندي هر يك تقريبا سه ذرع و نيم است، قالَ رَسولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله): «لا يُشدُّ الرّحالَ إلاّ إلي ثلاثةِ مساجِدَ، مَسجِدَ الحَرامِ، وَمَسجِدَ الأقصي، وَمسجِدي هذا».
چنانكه گفته شد خانه كعبه در مسجدالحرام است و آن مسجد در وسط شهر مكه است، و آن شهر از ولايات حجاز است و از اقليم دوّم است، و در شهر در ميان درّه واقع است كه در طرف شرقي آن كوه ابوقبيس ]و[ قعيقعان است، و كوه ابوقبيس كوه بزرگي است، و طرف
1 ـ مسجدالحرام نخستين مسجدي است كه بر روي زمين ساخته شد و پس از آن به 40 سال بيت المقدس بناگرديد.
غربي كوه شاما و كوه شيبر و آن كوه بلند]ي [است مُشرف بر منا و مُزدلفه.
دور شهر مكه: ده هزار و سيصد و هفتاد گام ]است[، امّا اندرونش خراب و جبال و تلالبسيار است و آن زمين محلّ كشت و زرع نيست، قوله تعالي: }بِواد غَيرَ ذي زَرع عِنْدَ بَيتِكَ الُمحَرّم{، و هر چه ايشان را به كار آيد از ولايت ديگر آورند، ولايت طائف بر هشت فرسنگي آنجا است و مدار مكّه ارتفاعات طائف است، و طائف نزديك كوه عروان واقع است و بر آن كوه برف و يخ مي باشد، و در مُلك عربستان غير آنجا برف و يخ نبود، و خوبي هواي طائف از آن كوه است.
چاه زمزم: بر طرف غربي كعبه است و چهل گز عمق دارد، و دور سرش يازده گز است، و بر سرش قبّه ساخته اند و دو درخت مربّع از چوب ساج گذرانيده، و بر هر يك جهت آب مي توان كشيد و آب آن شور است، و اكنون در مكّه آب روان است، مردم آنجا اكثر سياه چهره اند و به تجارت مشغول و بر مذاهب مختلفه عمل مي كنند.
امّا حدود حرم:
به فرمان حق شهر مكّه و حواليش همه حرم است:
اوّل: از راه مدينه تا ده ميل، كه سه فرسنگ و ميلي بُود، حرم است، و ميقاتش ذوالحليفه و از او تا مكه 3 ك.
دوّم: از راه جدّه تا ده ميل كه سه فرسنگ و ميلي بود، و ميقاتش تا مكه 3 ك.
سيّم: از راه مصر و شام تا نود فرسنگ حرم است، و ميقاتش جُحفه و از آنجا تا مكّه سي و سه فرسنگ و تا دريا دو ميل.
چهارم: از راه يمن و تهامه تا هفت ميل كه دو فرسنگ و ميلي بود حرم است، و ميقاتش يَلَمْلَم و از او تا مكه 5 ك.
پنجم: از راه نجد تا نود فرسنگ حرم است، و ميقاتش از حاجر ]است[.
ششم: از راه عراق تا نه ميل كه سه فرسنگ بود حرم است، و ميقاتش ذات العرق و از او تا مكّه پانزده فرسنگ و ميلي بود، و دور و حوالي اين حرم سي و هفت ميل است كه دوازده فرسنگ و ميلي بود، و جهت نشان در آن اميال ساخته اند، همه لم يزرع است.
و امّا خارج حرم بساتين و باغات و زراعات فراوان و آب روان ]مي[باشد.
1 ـ تپه.
2 ـ ابراهيم: 37
3 ـ گنبد، اين گنبدها بعدها در دوران تسلط آل سعود بر عربستان ويران گرديد.
4 ـ بيشتر و غالب.
5 ـ ميلهاي نشان.
ميقاتگاه:
كه حاجيان بيت الله بايد در آنجا غُسل كرده، احرام ببندند، شش مقام است:
1 ـ ذوالحليفه: در شش ميلي مدينه است، و مسجد شجره در آنجا واقع است ]كه [احرامگاه اهل مدينه است.
2 ـ حُجفه: در سه منزلي مكّه است، و ميقاتگاه اهل شام است كه اهل مصر از آنجا احرام مي بندند.
3 ـ يَلَمْلَم: كوهي است از جبال تهامه، احرامگاه اهل يمن است.
4 ـ قرن المنازل: ميقاتگاه اهل نجد است، و اويس قرني از آنجا است.
5 ـ وادي العقيق: صحرايي است طويل، زياده از دو منزل قاصِدِ سريع السّير است، ميقاتگاه عراق عرب و جبل عامل است، اوّل آن صحرا را مسلخ گويند از سمت عراق كه به مكه روند، و آخر صحرا را ذات عرق گويند.
6 ـ خود مكه: ميقاتگاه است از براي حجّ تمتّع ]كه[ احرام مي بندند، افضلشمسجدالحرام است، يا از تحت ميزاب، يا در مقام ابراهيم، يا در حِجْراسماعيل مُحرم شوند.
مساحت: دور و حوالي ميقاتگاه هفتصد و سي سه ميل ]است[، كه دويست و چهل و چهار فرسنگ و ميلي بود كه نهاده شد.
طوافگاه: صحن مسجدالحرام طوافگاه حجاج بُود، چون خانه كعبه در ميان آن صحن است و آن كه در جامعهاي بلاد در ميان صحن عمارتي سازند جهت مناسبت با مسجدالحرام و كعبه باشد، اكنون طول طوافگاه سيصد و هفتاد گز است در سيصد و پانزده گز، در بيرون مسجد يك هزار و پانصد و هشتاد گز، در حوالي آن خانقاه، و مدارس، و ابواب البرّبسيار است، از جمله زاهد خمار تاش عمادي قزويني جهت قزاونه خانقاهي ساخت و سي هزار دينار به حكام مكّه داده تا اجازت دادند كه پنجره به مسجدالحرام گشود، و خانه به دار محمد بن يوسف منسوب بوده و مولد رسول الله آنجا اتفاق افتاده، به طرف مسجدالحرام است، و خيزران والده هارون الرشيد آن را با مسجد ساخت، يعني ولادتخانه حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) در كوچه اي كه مشهور به شعب ابوطالب بود، همان خانه بر حسب ميراث به حضرت رسول منتقل شد، حضرت آن خانه را داخل سراي خود كردند و بيضا مي ناميدند، بعد هارون الرشيد آن خانه را خريده داخل مسجد نمود.
1 ـ كوهستان.
2 ـ يكي از ياران با وفاي اميرالمؤمنين(عليه السلام).
3 ـ دراز.
4 ـ يعني برترين جايي كه مي توان در مكه احرام بست درون مسجدالحرام است.
5 ـ زير ناودان.
6 ـ مساجد جامع.
7 ـ نواخانه.
8 ـ قزوينيها.
9 ـ مادر.
10 ـ يعني خيزران مادر هارون الرشيد اين خانه را ضميمه مسجدالحرام نمود.
تاريخ ميلاد آن حضرت: بعد از گذشتن پنجاه و پنج روز از عام الفيل در روز دوشنبه هفدهم ربيع الأول در محل معروف به «اراق المولد» است در مكه، از آمنه خاتون بنت وهب متولّد شد.
عربية:
(فَمولِدُ النَّبيُ عامُ الفيلِ *** بِمَكّةَ وَالحَرَمُ الجَليل)
و امّا محل ولادت حضرت اميرالمومنين علي(عليه السلام): اندرون كعبه است، يعني وسط خانه خدا، محاذي مكاني كه سنگ سرخ فرش است و آن را رخامه حمرا گويند، وقتي كه فاطمه بنت اسد را آثار زاييدن گرفت، روي به بيت شريف آورد و دست به دعا برداشت و گفت: (إلهي إنّي مؤمِنةٌ بِكَ، وَبِما جاء مِن عِندِكَ مِنْ رُسُل وكُتُب، وإنّي مُصدِّقَةٌ بِكَلامِ جدّي إبراهيمَ الخليلِ، وإنّهُ بَني بيتِ العتيقِ، بِحقِّ الذّي بَني هذا البيتِ وَالمَولودِ الذّي في بَطني ألاّ ما يَسَّرتَ لي عَليّ وِلادَتي)، مقارن دعا ديوار كعبه شكافته شد، و فاطمه داخل گرديد، و ديوار به هم بر آمد، سه روز از آن بگذشت، فاطمه بيرون آمد و علي(عليه السلام) در دست او ]بود[.
شعر
طواف كعبه زان شد بر همه واجب *** كه آنجا در وجود آمد عليُّ بنُ أبي طالب
مقامهاي ديگر در آنجا: سعادت خانه خديجه كه محلّ وحي هم مي گويند، يعني در آنجا وحي به پيغمبر رسيد.
ديگر سنگ آسياي حضرت فاطمه در حجره راست مي باشد.
ديگر در محلّه گود محلّ ولادت حضرت فاطمه زهرا است و محلّ شقّ القمر، و محلّ معراج پيغمبر است، و خانه حمزه سيّد الشهدا(عليه السلام) و مسجدالجنّ كه پيغمبر به طايفه جنّ مسائل دينيّه تعليم فرمود، دكانّ ابوبكر، چاه عثمان مظعون، قبرستان حجون و جسيم.
و حجرالأسود: هم واقع است در سمت شمال مكّه، در ركن عراقي است بر بلندي كم از قامتي تا دست در آن توان ماليد، و آن ركن مايل شرقي است، و مقام ابراهيم و زمزم نزديك اوست، و ركني كه مايل شمالي است ركن شامي گويند، و ركني كه مايل غربي است ركن حبشي يماني، و آن كه جنوبي است ركن يماني گويند.
1 ـ به موازات.
2 ـ براي آگاهي از منابع تاريخي داستان ولادت حضرت علي(عليه السلام) درون كعبه به كتاب ارزشمند «عليٌ وليدُ الكعبة»، اثر دانشمند گرانمايه مرحوم شيخ محمدعلي اردوبادي نگاه كنيد.
3 ـ حجرالاسود در جنوب شرقي كعبه قرار دارد.
طول خانه: بيست ]و[ چهار گز است و به دستي، و عرضاً بيست ]و[ سه گز و به دستي،و مساحتش: پانصد و هفتاد و پنج گز باشد، مساحت اندرون خانهچهار صد و چهل ]و[ چهار گز است، ارتفاع آناز بيرون بيست و هفت گز است.
پرده آن: اوّل كسي كه آن خانه را جامه پوشانيد تُبّع بن اسعد ابوحرب الحميري بود، و او معاصر بهرام گور ساساني بود، و در اين معني گفته است:
عربيّة:
«وَكسَونا البيتَ الذّي حرمَ الله *** ما رأي معضداً و بروداً
سقاية الحاج: به طرف غربي خانه كعبه است در پسِ چاه زمزم.
دارالنّدوه: هم در غربي مسجد است در پسِ دارالإماره.
و كوه صفا: به طرف شرقي مسجدالحرام است، و در كلام مجيد ذكر صفا و مروه بسيار است، منها:}إنَّ الصّفا وَالمَروةَ مِنْ شَعائرِ الله{، و رسول الله(صلي الله عليه وآله) فرموده كه دابة الأرض ]كه [خروجش از نشان ظهور قيامت است، از كوه صفا بيرون خواهد آمد.
مساحت صفا و مروه: از صفا الي مروه چهار صد و نود و سه گام است، و وسعت صفا هفده گام است و چهارده پلّه دارد، و سه ميل بينهما فاصله است.
وجه تسميه آن: حضرت آدم به صفا هبوط فرمود ملقّب بصفيّ الله گشت، و حوّا اُمّ البشر به كوه مروه هبوط نمود كه اسمش به عربي مرئه شد.
كوه ابوقبيس: به طرف غربي مسجد است.
و مشعرالحرام و حطيم: در ميان كوه صفا و مروه است، و نجد كوه قعيقعان و منا درّه است به طرف غربي مسجدالحرام به درازي دو ميل، و جَمَره عقبه در انتهاي منا واقع است، و مسجد خيف هم به طرف غربي مسجدالحرام است، و كوه عرفات هم به طرف غربي مسجدالحرام است، از آنجا تا مكه سه ميل است، و مسجد عايشه هم خارج حرم است، و جمره اوّل و حُديبيّه محاذي حرم است و ما بين شعبي است در ميان دو كوه كه آخرش بَطن عُرنه است، و از آنجا راه حايط بني عامره است، كه حجاج نماز ظهر و عصر آنجا گزارند،و آنجا چشمه اي است كه به عبدالله عامر منسوب است، و مُزدلفه در ميان مكّه و عرفات است.
1 ـ مقدار اندكي.
2 ـ سقاخانه.
3 ـ البقره: 158
4 ـ تا.
5 ـ ميان صفا و مروه.
6 ـ امروزه به نام مسجدتنعيم يا مسجدالعُمره مشهور است، بر دروازه شهر مكه از سوي مدينه قرار دارد، و چون عايشه در حجة الوداع از آنجا احرام بست به نام او شهرت يافت.
7 ـ دره ميان دو كوه.
8 ـ يكي از سنتهاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) جمع نمودن ميان نماز ظهر و عصر در روز عرفه (9 ذي حجه) در صحراي عرفات مي باشد.
9 ـ كه به نام مشعر نيز شهرت دارد.
دَر بني شيبه بين صفا و مروه است نزديك به خانه عبّاس بن عبدالمطلب.
طاق شعيب: طاقي است معروف.
امّا جبال مكّه: بسيار است آنكه مشهور است:
صفا، مروه، عرفات، منا، حُجون، فاران، ابوقبيس، ايله، ثبير و ثور در يك فرسخي منا ]و [در دو فرسخي عرفات واقع اند.
ضبّه: هم شعبه]اي[ است از رشته هاي كوه منا، آخرش منتهي مي شود به مسجد خيف.
مسجد خيف: در دست چپ راه عرفات است.
مسجدالكبش: كه از براي اسماعيل فديه قرباني آمده و سنگي كه كارد حضرت ابراهيم ]را [دو پاره كرد با كاردش معين است.
مغارة الفتح: پيغمبر قبل از نبوت در آنجا عبادت ]مي[كرد.
مسجد مرسلات: معروف است و در قرب مسجد خيف است. در آنجا سوره «والمرسلات» به پيغمبر نازل شد.
مسجد كوثر: پيغمبر در حجة الوداع به قرار شصت و سه شتر نحر كرد و سوره }إنّا أعطَيْناكَ{در آن محل نازل شد.
جبل ثور: متّصل است به كوه منا كه غار در آنجا است، پيغمبر با ابوبكر در آنجا پنهان شدند، جبل ثور از آن شش كوه يكي است كه هنگام تجلّي خدايي به حضرت موسي(عليه السلام)، كوه پاره پاره، شده يكي از آن شش پاره به جبل ثور افتاد.
مُحصَّب: آن مكاني است كه در كوه منا رمي جمره مي كنند.
ابطح: راه وسيعي است در وادي منا و جاي ريگزار است، اوّلش منقطع الشعب، انتهايش متصل به مقبره مُعلّي است.
قزح: اسم كوهي است در مُزدلفه.
مشعرالحرام: همان مزدلفه است.
خيف: مكاني است در پشت كوه ابوقبيس.
عرفات: اسم بقعه معروف است كه حجاج در آنجا وقوف نمايند.
يوم عرفه: روز وقوف در آن مكان را گويند، چون حضرت ابراهيم همان روز بر صحت رؤياي خود عارف شد، و همچنين حضرت آدم(عليه السلام) به حوّا همان روز رسيد ]و [همديگر را
1 ـ اين دروازه سنگي در عكسهاي قديمي مسجدالحرام در نزديكي مقام ابراهيم و چاه زمزم ديده مي شود در سال 1965 ميلادي منهدم گرديد.
2 ـ كوهها.
3 ـ يعني مسجدي است درون منا و در سمت چپ كسي كه از سوي مكه به عرفات مي رود.
4 ـ غار.
5 ـ نزديكي.
6 ـ بنابر مشهور.
7 ـ اين قبرستان امروزه به قبرستان ابوطالب نيز شهرت دارد، و در منطقه حُجون مكه واقع است.
8 ـ اقامت.
9 ـ آگاه.
شناختند، بنابراين يوم عرفه گفته شد.
بنيان كعبه: «أوّلَ مَنْ بَني الكعبة الملائكة، ثمَّ إبراهيم، ثمَّ قُريش في الجاهلية وحضرهُ النّبي وله خَمسٌ وثلاثون، ثمَّ ابن الزُّبَير، ثمَّ الحَجّاج بن يُوسفَ، وَقيلَ بُنيَ بَعدَ ذلكَ مَرّتين أو ثلاثاً.»
گويند بناي كعبه را آدم و شيث(عليهما السلام) فرمودند، ديگر بعد از طوفان نوح حضرت ابراهيم با پسر خود اسماعيل بنا نهادند، بعد از آن قريش قبل از بعثت رسول الله(صلي الله عليه وآله)در سال سي و پنجم از مولود حضرت، خراب كردند و از نو به تجديد عمارت مشغول شدند، بعد عبدالله ]بن [زبير در زمان استيلاي خود بناي قريش را خراب ساخت ]و [بار ديگر از نو به تعميرش پرداخت، و حَجّاج ظالم بعد از غلبه خراب كرد و از نو تعمير نمود.
و در كتاب «معارف ]بن[ قُتيبه، وهب بن مُنيّه گويد: كه چون حضرت آدم از بهشت به زمين سرانديب هبوط كرد، بعد از صد سال تضرع و زاري توبه او قبول شد و او را به مفارقت بهشت تاسّف عظيم بود، حق تعالي خيمه از بهشت بدو فرستاد آن را بر زمين كعبه فرود آوردند و آن خانه]اي [بود از يك پاره ياقوت با قناديل زرّين، و در ديگر كتب آمده آن خانه بيت المعمور بود، به روايتي به وقت طوفان و به نقلي به وقت وفات آدم(عليه السلام)آن خانه را به آسمان بردند و بني آدم به فرمان شيث(عليه السلام) بر جاي آن، خانه از سنگ و گل ساختند، و در زمان طوفان خراب شد. مدّت دو هزار سال خراب ماند تا چون حضرت ساره را با اسماعيل و هاجر رشك آمده ابراهيم خليل(عليه السلام) را الزام نمود تا هر دو را از پيش ساره دور كند، و او به فرمان حق تعالي ايشان را بدان زمين بي آب و علف آورد، هاجر به طلب آب بر آن كوهها مي دويد و اكنون آن دويدن را بر حجاج لازم نمود و اسماعيل مي گريست و پاشنه پايها بر زمين مي ماليد، از زير پاشنه او آب زمزم پيدا شد، هاجر پاره از خاك در پيش آب بند كرد تا تلف نشود، نقل است اگر هاجر آب را بند نمي كرد رودي بودي از همه رودها بزرگتر، و گفته اند اگر اهل آنجا كافر نشدندي آن آب بر روي زمين بودي، امّا به سبب كفرشان همه بر زير زمين رفت تا مانند چاهي شد، چون آنجا آب پيدا شد قوم بني جُرهم آنجا رفتند و اسماعيل در ميانشان پرورش يافت، چون اسماعيل به حدّ مردي رسيد به فرمان حق تعالي ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) آنجا خانه كعبه را ساختند و از سنگ كوه قيقعان، و آن خانه بي سقف بود، حق تعالي از بهشت حجرالأسود را بديشان فرستاد تا در ركن خانه كعبه نشاندند، و آن سنگي بود
1 ـ ساختمان.
2 ـ كعبه را نخست ملائكه ساخت، سپس ابراهيم(عليه السلام)، سپس قريش در دوران جاهليت و پيامبر(صلي الله عليه وآله)حضور داشت و عمر او 35 سال بود، سپس ابن الزبير، سپس حجاج بن يوسف و گفته شده است پس از او دو يا سه بار ديگر نيز ساخته شده است.
3 ـ حجاج بن يوسف ثقفي در پي قيام ابن الزبير بر عليه خلافت اموي، به محاصره مكه پرداخت و منجنيقهاي خود را بر روي كوه ابوقبيس قرار داده و درون مسجدالحرام و پيرامون كعبه را كه پناهگاه ابن الزبير و ياران او بود آتش باران نمود و پس از كشته شدن ابن الزبير وي را به دستور عبدالملك بن مروان به تجديد ساختمان كعبه كه در اثر حملات او ويران شده بود پرداخت و ساختمان ابن الزبير را منهدم و آن را از نو بنا نمود. اين ساختمان در سال 74 هـ . پايان پذيرفت.
4 ـ وادار.
5 ـ مقصود سعي ميان صفا و مروه است.
به مقدار نيم گز تقريباً و در اوّل سفيد بود، از بس كه دست ناپاك بدان ماليدند سياه شد.
قالَ النَبيّ: (أُنزِلَ الحَجَر الأسوَد مِنَ الجنّة وهو أشدُّ بياضاً من اللّبن، فسوّدَتْهُ خَطايا بني آدم)، وهُوَ تَمثيل ومُبالغة في تَعظيمِ شَأنِهِ وتَفضيحِ أمرِ الخَطايا، يعني إنّهُ لِشَرفِهِ يُشارك جواهر الجنّة فَكأنّهُ نَزَلَ مِنْها، وإنَّ خطاياكُم تَكادُ تُؤثّرُ في الجمادات، فكيفَ بِقلوبكُم أو مِن حيث أنَّهُ مكفِّرٌ للخطايا كأنّهُ مِنَ الجَنَّةِ وَمِنْ كِثْرَةِ تَحَمّلِ أوزارهُم كأنّهُ ذا بياض فسوّدته هكذا.»
حاصل آن كه حجرالأسود در اوّل به صورت دُرّه بيضا بود، و آدم در بهشت با وي مأنوس بود، در وقتي كه جبرئيل به زمين آورد، پس آدم دويده وي را گرفت و بوسيد از اين جهت ساير اولاد آدم او را مي بوسند و استلام مي كنند، بعد حايض و جُنب در ايّام جاهليّت مسّ كردند برگشت سياه شد. روايت است كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) در وقت بناي كعبه روي آن تخته سنگ جلوس مي فرمودند.
و امّا در فضيلت حجرالأسود:
«قال رسول الله(صلي الله عليه وآله) في الحَجَر: (فالله تعالي يُحيه يوم القيامة، لهُ عينان يَبْصُر بِهِما، وَلسانٌ يَنطق، فيَشهدَ علي مَنِ استلمهُ).
وقال ايضاً: (إنّ الحَجَر يُحشر يوم القيامة وَلهُ عينان يَنْظُرُ بهما وَلسانٌ يتكلّم به، ويشهدُ لكلّ من قبّله، وإنّه حَجرٌ يطفو علي الماء، و لا يُسخَنُ بالنّار إذا أوقدَ عليه).
شاهد بر اين حكايت: غزّالي در «إحياءالعلوم» مي نويسد: «عمر بن الخطاب در طواف مكّه چون حجرالاسود را بوسيد گفت: مي دانم تو سنگي باشي نه سود داري نه زيان، اگر اين نبود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) تو را مي بوسيد، هرگزت نمي بوسيدم.»
علي(عليه السلام) در جواب فرمود: «او را هم سود دارد و هم زيان، چه آنگاه كه خداوند او را ذريّه بني آدم عهد گرفت، مكتوب كرد و بدين حجر خورانيد: (فهذا يَشهدُ للمؤمنِ بالوفاء، وَيشهدُ علي الكافِرِ بالجُحُود).
چون ايشان خانه كعبه ساختند و بر زيارت آن امر شد مردم بدان جا مقام كردند، و ابنيه خير ساختند و رغبت نمودند، به تدريج شهري شد، هوايش به غايت گرم است، و آبش در اوّل
1 ـ سنگ سفيد.
2 ـ دست ماليدن.
3 ـ تماس با دست.
4 ـ خداوند در روز قيامت اين سنگ را زنده خواهد نمود و او دو چشم خواهد داشت كه با آنها مي بيند و زباني كه بدان سخن مي گويد، پس شهادت مي دهد از آناني كه او را استلام كردند.
5 ـ حجر الاسود در روز قيامت حاضر خواهد بود و دو چشم دارد كه با آنها نگاه مي كند و زباني كه بدان سخن مي گويد و شهادت مي دهد از آناني كه او را بوسيدند، حَجَرالاسود سنگي است كه بر روي آب قرار مي گيرد و اگر زير او آتشي قرار داده شود گرما نمي پذيرد.
6 ـ اين از گفتارهاي مشهور عمر بن الخطاب درباره حجرالاسود است كه از ديرباز مورد طعن و تمسخر قرار گرفته و آن را دليل ناآگاهي وي به سنت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و روايتهاي فراواني كه از آن حضرت درباره پيشينه ماوراءالطبيعي اين سنگ مقدس آمده است دانسته اند، نخستين كسي كه به اين گفتار عمر اعتراض نمود اميرالمؤمنين(عليه السلام) است، در اين باره در روايتي آمده است: «عن أبي عبدالله(عليه السلام)قال: مرّ عمر بن الخطاب علي الحجر الأسود فقال: والله يا حجر إنّا لنعلم أنّك حجرٌ لا تضرُّ ولا تنفع، ألا إنّا رأينا رسول الله(صلي الله عليه وآله)يحبّك فنحن نحبّك. فقال أمير المؤمنين(عليه السلام): كيف يابن الخطّاب! فوالله ليبعثنّه الله يوم القيامة وله لسان وشفتان، فيشهد لمن وافاه، وهو يمين الله في أرضه يبايع بها خلقه، فقال عمر: لا أبقانا الله في بلد لا يكون فيه علي بن أبي طالب» ]وسائل الشيعة: 13/320[
7 ـ سكونت.
غير زمزم نبود، حكايت آن چاه را و انباشتن و آن كه كس نمي دانست كه كجا است مشهور است، عبدالمطلب جدّ رسول الله(صلي الله عليه وآله) در خواب ديد و حفر كرد و در آن جا آهوان زرّين و اسلحه يافت و قريش با او نزاع كردند و به حكم خداي تقسيم شد، و در عهد رسول الله(صلي الله عليه وآله)، پنج سال پيش از مبعث، قوم قريش خانه كعبه را عمارت كردند، و به درختهايي كه نجاشي پادشاه حبشه جهت كليساي انطاكيه، از راه دريا به شام مي بردند، حق تعالي آن كشتي را غرق كرد و آن چوبها را به جدّه انداخت، و مكّيان به اجازت بردند و خانه كعبه را بدان مسقّف گردانيدند، و چهار قائمه چوبين در زير سقفش وضع كردند، و رسول الله(صلي الله عليه وآله) به امر خدا به دست مبارك خود بيرون خانه كعبه در ركن عراقي ]حجرالاسود را[ نشاندند، تا در عهد عبدالله زبير چون به حكم يزيد ديوار كعبه را به سنگ منجيق خراب كرده بودند، آن را عمارت كرده، خانه را بزرگتر و دو در گردانيد و حجرالأسود را در اندرون خانه كعبه در ديوار نشانيد، و گفت چون رسول الله(صلي الله عليه وآله)فرموده كه حجرالأسود از خانه كعبه است بايد كه در اندرون خانه باشد، بعد از او حجّاج بن يوسف ثقفي وضع عمارت او را خراب كرد و حجرالاسود را بيرون آورد، چنان كه رسول الله(صلي الله عليه وآله) به ركن يماني كه عراقي هم گويند نشانيد، و عثمان بن عفان در آن حوالي مسجدي خريده بود اضعاف مسجد كرد تا بزرگ شد، و وليد بن عبدالملك مروان در آن مسجد عمارت عالي ساخت، و ستونهاي سنگي از شام بدان مكان نقل كرد ]و[ سقف مسجد را از چوب ساج ساخت، و منصور ابودوانيق مسجد و طوافگاه را بزرگتر گردانيد، و پسرش مهدي در سنه ستّ و ستمائه بر عمارت آن افزود، تا در عهد مقتدر خليفه عباسي در سنه تسع عشر وثلثمائه در وقت حج ابوسعيد جبال قرمطي با جمعي به مكه آمد، با مسلمانان جنگ عظيم و قتال تمام كردند، چنان كه چاه زمزم از كشتگان پر شد، در طوافگاه سه هزار كس بيشتر كشته افتاده بود، و حجرالأسود را ببرد و بدان خاري كرد و مدّت بيست سال در دست قرامطه بود تا در سنه تسع وثلاثين وثلثمائة در كوفه به سي هزار دينار عوال به وكلاء مطيع خليفه بفروختند، خليفه او را به كعبه فرستاد و در ركن عراقي نصب كردند و تا اكنون از شرّ مخاذيل ايمن ماند. حفظها الله تعالي إلي يوم القيامة من كلّ مخذول ومردود ومطرود.
1 ـ ستون و پايه.
2 ـ يعني براي كعبه دو در قرار دادند.
3 ـ ضميمه.
4 ـ مقصود أبوجعفر منصور عباسي است كه به لقب دوانيقي نيز شهرت دارد.
5 ـ وي محمد بن عبدالله بن محمد بن علي عبدالله بن العباس مشهور به مهدي عباسي است و پس از مرگ پدرش ابوجعفر منصور در مكه در سال 158 هـ . به خلافت رسيد.
6 ـ مهدي عباسي در سال 161 هـ (777 م) به حج رفت و فرماني براي توسعه مسجدالحرام صادر نمود، وي بار ديگر در سال 164 هـ . به حج رفت و مجدداً دستور توسعه مسجد را داد كه بنابر روايات مورخين اين دو توسعه بزرگترين ترميم و توسعه و ساختمان مسجدالحرام در طول تاريخ آن تا پيش از دوران معاصر مي باشد.
7 ـ پست شمردن.
8 ـ قرامطه حجرالاسود را با خود به بحرين حمل كرده و تا هنگام بازپس دادن در همانجا قرار داشت.
9 ـ طلاي خالص و ناب.
|