ميقات حج
سال ششم شماره بيست و يكم پاييز 1376
اصحاب صُفّه
محمد الياس عبدالغني / سيدابراهيم سيدعلوي
ورود به بحث
صفّه (به ضمّ صاد و تشديد فاء) سايباني بوده در بخش آخر مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله) كه مردمان بينوا و غريب در آن پناه مي گرفتند و «اصحاب الصفّه»، بر مشهورترين اقوال، به آنجا منسوبند.
مهاجران در مدينه، بر منزل كساني كه با ايشان آشنا بودند، وارد مي شدند ولي كساني كه با انصار سابقه آشنايي نداشتند وارد مسجدالنبي مي شدند. و برخي از مهاجران به مدينه مي آمدند تا شرايع بياموزند و احكام دين بفهمند و به عنوان «آموزگار» به ميان قوم خود برگردند. اينان نمونه و مصداقي از اين آيه شريفه بوده اند: «فَلَولا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فرقة منهم طائفةٌ ليتفقّهوا في الدين وليُنذِروا قومهم إذا رَجَعوا إليهم لعلّهُم يَحذَرون»: «چرا از هر فرقه و طائفه اي، جمعي نمي كوچند تا دين فهم شوند و به هنگام بازگشت به ميان قوم خود، آنان را انذار كنند، شايد آنها پروا نمايند.»
از طلحه بصري نقل شده كه گفت: هر كس وارد مدينه مي شد و در آنجا آشنا داشت بر او وارد مي شد و هر كس آشنا نداشت در صفّه نازل مي گرديد و من با جمعي بودم كه بر صفّه نزول كرده بودند با دو مرد با هم بوديم و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هر روز يك مدّ خرما براي ما مي فرستاد.
1 ـ نورالدين علي بن احمد سمهودي، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفي، ج2، ص453، دار احياء التراث، بيروت.
2 ـ سوره توبه، آيه 122
3 ـ يكي از سخاوتمندان و بخشندگان مشهور است. از عثمان بن عفان، حديث شنيد و روز جمل با عائشه بود و به سال 63 هـ . والي سجستان شد و همانجا درگذشت. نكـ : ابن مجد، تهذيب التهذيب، ج5، ص17، دار صادر، بيروت.
4 ـ عمرو بن شيبه، تاريخ المدينة المنوره، ج2، ص486، افست دارالفكر، قم.
موقعيّت مكاني صفّه:
در تعيين مكان صفّه و موقعيّت آن در مسجدالنبي، هر چند كه مورّخان عهد كهن، اتّفاق نظر دارند ليكن واپسينان و معاصران در تعيين حدود آن اختلاف دارند. به نظر بعضي سكّوي خواجه ها، كه در سمت راست مسجد در ورودي باب جبرئيل قرار دارد، بر مكان صفّه ساخته شده است و به رأي برخي ديگر مكان صفّه جز اين است و ما در پرتو نقشه هاي باستاني و آراي دانشمندان، به بحث ذيل رسيديم.
قاضي عياض گويد: زماني كه قبله از بيت المقدس به كعبه شريف برگردانده شد، پيغمبر(صلي الله عليه وآله) دستور داد سقفي بر ديوار شمالي مسجد بسازند. اين مكان بعدها صفّه شناخته شد.
و حافظ ذهبي گفت: قبله قبل از تحويل به كعبه، در شمال مسجد بود و پس از تحويل، ديوار قبله نخست مكان اهل صفّه گرديد.
ابن حجر عسقلاني مي نويسد: صفّه مكاني بوده در آخر مسجد نبوي به شكل جايِ سايه دار و مسقّف كه براي استراحت و فرودآمدن غريباني كه خانواده و جا و مكاني نداشتند، فراهم شده بود.
به مفاد اين نظرها; مكاني كه در زمان رسول الله(صلي الله عليه وآله) به صفّه معروف بوده، در سمت شمالي مسجد واقع بوده است; يعني در غرب سكّوي خواجه ها كه الآن موجود است، زيرا صفّه پس از تحويل قبله ساخته شده و معلوم است كه تحويل قبله در سال دوّم هجرت بوده است و پيغمبر(صلي الله عليه وآله) دستور داد سقفي روي ديواره شمالي، كه در آخر مسجد بوده، بزنند. بنابراين، صفّه پيش از توسعه نخست مسجد، بوده زيرا پيغمبر(صلي الله عليه وآله)در سال هفتم هجرت مسجد را توسعه داد پس اين ديوار شمالي، برابر نمازخانه او به سوي بيت المقدس بوده است و آن، ستون پنجم پس از استوانه عايشه در سمت شمالي است و با مراجعه به نقشه جاي ديوار شمالي مسجد، قبل از توسعه آن توسّط پيامبر(صلي الله عليه وآله)و مكاني كه صفّه در آن ساخته شده، معلوم مي شود.
امّا سكوي موجود كنوني در سمت راستِ ورودي باب جبرئيل و سمت چپ وروديِ باب النساء (زنان)، كه امروزه به آن «سكّوي خواجه ها» گويند مكان اصلي صفّه كه در احاديث شريف نبوي آمده، نيست; زيرا مكان اين سكّو در عصر پيامبر(صلي الله عليه وآله) در سمت شرقي خارج
1 ـ اصل او از اندلس است، جدّش به فاس آمد و در سبتة ساكن شد و عياض به سال 476 هـ . در سبتة زاده شد. كتاب «الشفا بتعريف حقوق المصطفي(صلي الله عليه وآله)» تأليف اوست. او در سال 544 هـ . وفات يافت. نكـ : تذكرة الحفّاظ، ج4، صص1036 ـ 1034
2 ـ وفاء الوفاء، ج2، ص453
3 ـ فؤاد عبدالباقي، فتح الباري، ج6 ، ص595، مطبعه سلفيّه.
مسجد قرار داشته و در آن جا ديواري نبوده است كه براي اهل صفّه، سقف و سايبان زنند. و در آن نقشه، جايگاه حدّ شرقي مسجد در عصر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و محل سكّوي خواجه ها كه در خارج مسجد بوده، آشكار است و اقوال دانشمندان كه درباره حدود صفّه فرموده اند به آن سكّو تطبيق نمي كند.
آنچه درستي اين نظر را تأييد مي كند آن است كه وقتي ملك اشرف قايتباي به سال 888 هـ . مسجد را تعمير مي كرد، جاي باب جبرئيل در عصر پيامبر آشكار شد و آن جلوِ باب شامي براي مقصوره شريفه، قرار داشت و معلوم است كه باب جبرئيل در منتهااليه سمت شرقي و در ديواره خاوري واقع بوده و اين دليل آن است كه مكان سكّوي خواجه ها در عصر پيامبر در خارج از ديوار شرقي مسجد بوده است.
سمهودي كه خود، عمارت و ساختمان قايتباي را ديده، چنين آورده است: وقتي بنّاها ستون غرب و باختري پس از باب حجره شامي را مي كندند تا گنبد را بسازند، در برابر جبرئيل، در جلوي همان باب حجره شامي، پله زيرزميني يافتند و سمهودي مي گويد به نظر من اين پله به سوي باب جبرئيل در عصر پيامبر، ساخته شده و ديوار شرقي مسجد آنجا بوده است. و ناگفته پيداست كه نخستين توسعه در سمت خاوري به سال 91 هـ . در عصر عمر بن عبدالعزيز بوده كه حُجره ها را داخل مسجد كردند.
از بحث مزبور چنين نتيجه مي گيريم:
الف ـ صفّه پيش از توسعه نخستِ مسجد، كه به سال هفتم هجرت انجام يافته، بنا گرديده است.
ب ـ صفّه در كنار ديوار شمالي انتهاي مسجد پس از تحويل قبله ساخته شده و جايگاه آن در موقعيّت كنونيِ مسجد، برابر ستون پنجم از استوانه عايشه به سمت شمال، است.
ج ـ پايان مسجد از سمت خاور، خط محاذي حجره عايشه، كه اكنون پشت باب شامي براي مقصوره شريفه است، بوده است.
د ـ جايگاه سكّوي آغاها و خواجه ها، كه اكنون ميان باب جبرئيل و باب زنان قرار دارد، در هنگام بناي صفّه، در خارج از مسجد در سمت خاور بوده و آن سكّو روي مكان صفّه ساخته نشده است. امّا برخي نويسندگان و پژوهشگران درباره مسجدنبوي شريف، گمان دارند كه سكّوي خواجه ها، همان جاي صفّه مي باشد، در هر حال به دلايلي كه گفتيم، چنان نيست و
1 ـ وفاء الوفا، ج2، ص470
2 ـ همان كتاب، ص522
آن پندار درست نمي باشد، مگر آن كه گفته شود سكّوي خواجه هايِ كنوني در توسعه مسجد شريف نبوي، در زمانهاي بعد در سمت شرقي به محاذات صفّه بناگرديده است; همانند درهاي باستاني مسجد كه در محاذات محل هاي نخستين قرار دارند و نام سابق آنها همچنان بر اين درب ها و جايگاههايِ كنوني، اطلاق مي شود.
آمار اهل صفّه:
از روايات تاريخي برمي آيد كه آمار اهل صفّه در زمانهاي عادي، نزديك به هفتاد تن بوده كه به هنگام ورود مهمانها و تازهواردان فزوني مي يافت و گاهي كه برخي ها به سفر رفته و يا ازدواج مي كردند و صاحب خانه مي شدند و يا درمي گذشتند، آمار و شماره كم مي شد. و برطبق رواياتي، بعضي اوقات شمار اهل صفّه از يكصد تن مي گذشت و ابونعيم اصفهاني نامهاي آنان را به تفصيل آورده است.
بخاري از ابوهريره نقل كرده كه او گفت: من هفتاد تن از ايشان را ديدم و احدي از ايشان عبا به دوش نداشت و بعضي يا شلوار و يا جامه اي حوله مانند كه بر گردنها گره مي زدند به پا كرده بودند و گاهي به نصف ساقها نمي رسيد و شخص با دست خويش جامه را نگه مي داشت كه عورتش ديده نشود و گاهي جامه بلند بود و تا استخوانهاي روي پا مي رسيد. (يعني شديداً بينوا بودند.)
ابن حجر گفت: اين هفتاد تني كه ابوهريره ديده است، جز آن هفتاد نفري هستند كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) آنان را به غزوه بئرمعونه فرستاد آنان نيز اهل صفّه بودند و در آن غزوه شهيد شدند و ابوهريره در آن زمان هنوز مسلمان نشده و به مدينه نيامده بود.
عدّه اي، همچون ابن الأعرابي، سلمي، حاكم، ابونعيم به جماعت اصحاب صفّه عنايت داشتند و مطالبي آورده اند كه نزد هر كدام چيزي است كه ديگري آن را نگفته است.
ابن تيميّه گفت: شماره اهل صفّه و تاريخ آنان را ابوعبدالرحمان سلمي گرد آورده است، آنان حدود ششصد و يا هفتصد تن بوده اند و در يك زمان هم، يكجا جمع نبوده اند. آنان به صفّه اي كه در شمال مسجد قرار داشت، پناه مي آوردند و مردمي بينوا از مهاجران بودند و گاهي يكي از ايشان ازدواج مي كرد و يا مسافرت مي رفت و يا در جهاد شركت مي جست و از آن جمع خارج مي شد و معمولا هفتاد تن بودند، اندكي كم و يا زياد.
1 ـ نكـ : حلية الأولياء، ج1، ص339 وبعد، دارالكتاب العربي، بيروت.
2 ـ صحيح بخاري، ج1، ص120، افست دار احياء التراث، بيروت.
3 ـ فتح الباري، شرح صحيح بخاري، ج1، ص536
4 ـ مجموع فتاوي شيخ الاسلام، ج11، ص81 ، چاپ المغرب.
مشهورترين هاي اهل صفّه:
پيشتر درباره تعداد و آمار اجمالي اهل صفّه سخن گفتيم و اينك نام مشهورترين آنان را مي آوريم:
1 ـ ابوذر غفاري، 2 ـ ابوهريره دوسي، 3 ـ بلال بن رباح، 4 ـ حارثة بن نعمان، 5 ـ حذيفة بن اليمان، 6 ـ حنظلة بن ابي عامر، غسيل الملائكه، 7 ـ سالم مولي ابن حذيفه، 8 ـ سعد بن مالك، ابوسعيد الخدري، 9 ـ سلمان فارسي، 10 ـ صهيب بن سنان رومي، 11 ـ عبدالله بن مسعود، 12 ـ كعب بن مالك انصاري.
شادابي اهل صفّه:
اهل صفّه، بيشترين اوقاتشان را با دانش آموزي و عبادت مي گذراندند و پيامبر(صلي الله عليه وآله) با آنان مي نشست و به ايشان آموزش مي داد و مأنوس مي شد و شخصاً به شؤون و رفع نيازمنديهاي شان مي پرداخت و اصحابش را هم به رسيدگي به حال ايشان ترغيب و تشويق مي فرمود. ولذا صحابه برخي از ايشان را به خانه هاي خود مي بردند تا با آنان هم غذا شوند و گاهي خوشه هاي خرماي تازه مي آوردند و از سقف مسجد (كه كوتاه بود) مي آويختند تا اصحاب صفّه از آنها بخورند.
اصحاب صفّه همانند ديگر صحابه براي جهاد بيرون مي رفتند و در ميان ايشان ابوهريره به حفظ احاديث زياد، مشهور است و پيامبر(صلي الله عليه وآله) بعضي از اصحاب صفّه را به عنوان معلّم و مبلّغ، به نواحي مختلف مي فرستاد. از خود ابوهريره نقل شده كه گفت: شما مي گوييد كه ابوهريره از رسول خدا زياد حديث مي كند، چرا مهاجران و انصار مانند ابوهريره حديث فراوان نقل نمي كنند؟ برادران مهاجر من در بازار مشغول كار و كاسبي بودند و امّا من بر شكم پر ملازم رسول الله بودم. وقتي آنان غايب مي شدند من حضور داشتم و وقتي آنان فراموش مي كردند من ياد داشتم و برادران انصاري من هم مشغول استفاده از سرمايه شان بودند و من مردي بينوا بودم از بينوايانِ صُفّه موقعي كه ديگران از ياد مي بردند من فرامي گرفتم. رسول خدا روزي طي حديثي فرمود: هيچ كس جامه اش نگسترد و تا پايان سخن من آن را نپيچد مگر آن كه آنچه را كه من مي گويم فرامي گيرد و من يك ملافه راه راه داشتم آن را گستردم و تا حديث رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به پايان برسد آن را جمع نكردم و بعد از خاتمه كلام رسول الله(صلي الله عليه وآله) آن
1 ـ نكـ : حلية الاولياء، ج1، ص350 و بعد.
را به سوي سينه ام گرد آوردم پس هيچ چيز از كلام رسول الله را فراموش نكردم.
و از مالك بن انس در گذشته به سال 179 هـ . نقل شده كه گفت:
روزي ابوطلحه آمد در حالي كه رسول الله(صلي الله عليه وآله) ايستاده و اصحاب صفّه را قرائت مي آموخت و از شدّت گرسنگي بر شكم خود سنگ بسته بود تا بتواند راست بايستد كه اهتمام آنان به فهم قرآن و آموختن و زمزمه كردن و تكرار آن كتاب مقدّس، فراوان بوده است.
و عبادة بن صامت هم براي اهل صفّه قرآن مي آموخت.
بينوايي اصحاب صفّه:
خداوند ياران صفّه را در قرآن كريم ستوده است.
}للفقراء الَّذين اُحصروا في سبيل الله لا يستطيعون ضرباً في الأرض يَحسَبُهُم الجاهل أغنياء مِنَ التعفّف تَعرِفُهُم بسيماهُم لا يسألون النّاسَ إلحافاً{
1 ـ سخن در اين زمينه از حوصله اين مقال ما بيرون است و درباره تحليل شخصيّت ابوهريره و تعيين ميزان اعتبار احاديث او و قصّه حديث سازي هايش به سود بني اميّه و به ويژه معاويه، در ميان اهل علم و پژوهشگران و دانشگاهيان مشهور است و در اين مورد آثار ارزشمندي در عالم مطبوعات انتشار يافته است. (نكـ : ابوريّه، اضواء علي السنّة المحمّديه، قاهره. و ايضاً: شيخ المضيره ابوهريره، با ترجمه فارسي: بازرگان حديث. تهران، محمدي. و نكـ : علاّمه شرف الدين عاملي، ابوهريره، دارالتعارف، بيروت و جز اينها.)
و ما در اينجا يك نمونه از سخنان محقّقانه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملي را در تحليل همان سخن ياد شده ابوهريره مي آوريم:
ابوهريره فقط سه سال فيض صحبت رسول الله را پيدا كرده بود و بدين سبب عمر، عثمان، علي و عايشه منكر احاديث او بودند و او را متّهم مي دانستند و او نخستين راوي است كه در اسلام متّهم به كذب و جعل شده است. و در اين ميان، عايشه بيش از ديگران بر وي معترض بوده است. و نظّام گفت: هر كدام از عمر، عثمان، علي و عايشه، ابوهريره را دروغپرداز مي دانسته اند. (ابوهريره، به قلم امام سيدعبدالحسين شرف الدين، چاپ چهارم، صص183 و 184. برخي دانشمندان معروف مصر، مانند احمد اميني، محمّد سعيد العريان، نقد نظر نوشته و از آن كتاب تجليل به عمل آورده اند.)
و شايسته است نمونه اي هم از شيخ محمود ابوريّه نقل كنيم: ابوهريره به شيخ المضيره معروف بوده و مضيره، نوعي خوراكي لذيذي بوده كه براي معاويه آماده مي كردند و ابوهريره از اين خوراكي بسيار خوشش مي آمد. او با معاويه اين خوراكي را مي خورد و به هنگام دخول وقت نماز، در پشت سر علي(عليه السلام) نماز مي گزارد و در اين خصوص بر او اعتراض كردند. او گفت مضيره معاويه بسيار چرب است و نماز در پشت سر علي(عليه السلام) با فضيلت تر مي باشد. و نقل كرده اند كه او مي گفته: نماز در پشت سر علي(عليه السلام) كاملتر است و سفره معاويه چرب تر و ترك جنگ و جهاد سالمتر مي باشد. و ابن سعد در طبقات از خود ابوهريره نقل نكرده است كه عمر او را دشمن خدا، اسلام و كتاب خدا خطاب كرده و گفته است تو مال خدا را دزديده اي؟!... (نكـ : محمود ابوريّه، شيخ المضيره، ابوهريره، چاپ سوم، صص56 و 80).
2 ـ صحيح بخاري، جزء3، ص68
3 ـ حلية الاولياء، ج1، ص342
4 ـ او يكي از نقباي عقبه است و تمام غزوات را شاهد بوده و نخست كسي است كه در فلسطين به پست قضا رسيده و در همان جا هم در گذشته است. (نكـ : الإصابه، ج2، ص260)
5 ـ سوره بقره: 273
«براي بينواياني كه در راه خدا گرفتار شده نمي توانند سفر كنند. ناآگاهان ايشان را دارا و ثروتمند مي پندارند از بس كه آنان عفيف و پاك نظرند شما از سيما و صورتشان مي شناسيدشان با اصرار و سماجت از مردم چيزي نمي خواهند.»
گفته اند: مراد از بينوايان مذكور در اين آيه، مستمندان مهاجر; اعمّ از قريش و ديگرانند و سبب آن كه فقط بينوايان مهاجر ياد شدند، آن است كه در آن روز، جز ايشان نبودند و آنان همان اصحاب صفّه اند; زيرا ايشان بودند كه با دست خالي و بي آن كه ما و خانواده اي داشته باشند به رسول خدا وارد مي شدند و پيامبر(صلي الله عليه وآله)، صفّه را براي ايشان ساختند و ياران صفّه همانهايند.
از ابن كعب قرظي در تفسير آيه مزبور نقل شده: آنان ياران صفّه اند و در مدينه، خانه و كاشانه و زن و فرزندي نداشتند و خداوند احسان به ايشان را ترغيب كرد و در احاديث، تصوير روشني از اهل صفّه نشان داده كه آنان، در راه اسلام، گرسنگي و بدحالي و سختي را تحمّل مي كردند.
ابوهريره در يك حديث نسبتاً طولاني آورده است: خدايي را كه جز او معبودي نيست (شاهد مي آورم) كه از شدّت گرسنگي پهلويم را به زمين مي چسباندم و سنگ بر شكم خود مي بستم، روزي بر سر راه مردم نشستم، ابوبكر گذشت درباره آيه اي از كتاب خدا پرسيدم، مقصود من آن بود كه شكم مرا سير كند، او گذشت و مقصود مرا ندانست. عمر گذشت درباره آيه اي از كتاب خدا پرسيدم، سؤالم براي آن بود كه مرا سير كند او نيز گذشت و كاري نكرد، سپس ابوالقاسم(صلي الله عليه وآله) گذشت، تا مرا ديد لبخندي زد و از چهره من وضع مرا متوجّه شد. گفت اباهرّ (پدر گربه)، گفتم بلي اي رسول خدا! فرمود: به دنبال من بيا و راه افتاد من هم به دنبال او. او وارد خانه شد و اجازه خواست. براي من هم اجازه داده شد. داخل شدم. كاسه بزرگي شير ديد، پرسيد اين شير از كجاست؟ پاسخ داده شد: فلان مرد و يا فلان زن آورده است. فرمود: اباهرّ! گفتم: بلي، اي رسول خدا! برو سراغ اهل صفّه آنان را نيز دعوت كن و فرمود: اهل صفّه مهمانان اسلامند، مالي ندارند و داراي خانواده و كسي نيستند.
پيغمبر(صلي الله عليه وآله) طوري بود كه هر وقت صدقه اي برايش مي آوردند اصحاب صفّه را فرامي خواند و خود از آن، چيزي نمي خورد ولي هر گاه هديه اي دريافت مي كرد باز اصحاب صفّه را دعوت مي كرد و با آنان هم غذا مي شد و خود هم چيزي تناول مي كرد.
1 ـ قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج3، صص340 ـ 339
2 ـ ابن سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص255، دار بيروت للطباعة والنشر، بيروت.
من از اين دعوت خوشم نيامد و در دلم گفتم اين شير مگر چقدر است و اهل صفّه را چگونه كفايت مي كند؟ من مستحق تر هستم كه از اين شير بنوشم و نيرو تازه كنم. پس اگر اهل صفّه آمدند، من به آنان ظرف شير مي دهم طوري كه شايد براي خود من چيزي نماند و از سويي ديگر چاره اي جز اطاعت خدا و فرمانبرداري رسول الله، نداشتم. به هر حال آمدم اصحاب صفّه را دعوت كردم، آنان حركت كردند و آمدند و اجازه خواستند و در جايگاههاي خود نشستند. پيغمبر(صلي الله عليه وآله)فرمود: اي اباهرّ! عرض كردم بلي يا رسول الله! فرمود: بگير به آنان شير بده و آن حضرت كاسه را به دست داشت و من يك يك شير مي دادم آنان مي خوردند و سير مي شدند و پياله را برمي گرداندند تا به خود پيغمبر(صلي الله عليه وآله)رسيدم در حالي كه همه ياران صفّه شيرخورده و سير شده بودند.
پيامبر(صلي الله عليه وآله) كاسه را گرفت و لبخندي زد و نگاهي به من افكند و فرمود: اي اباهرّ! گفتم: بلي يا رسول الله، فرمود: فقط من و تو مانديم. گفتم: راست فرموديد، اي فرستاده خدا. فرمود: بنشين تو هم بخور. من نشستم و نوشيدم. آنقدر از آن شير مرا نوشانيد تا گفتم نه، بس است. سوگند به خدايي كه تو را به حق فرستاد، ديگر جا ندارم. فرمود: پس مرا ببين! كاسه به دست او دادم حمد خدا كرد و نام او برد و مانده شير را نوشيد.
مورّخان نوشته اند: ابوهريره در سال هفتم هجرت به حضور پيامبر(صلي الله عليه وآله) رسيد و مسلمان شد و چون پيامبر(صلي الله عليه وآله) در اوائل سال يازده هجري رحلت فرمود، پس او فقط حدّاكثر سه سال در حضور پيامبر(صلي الله عليه وآله)بوده و در رديف اصحاب صفّه جاگرفته است و طبق گزارش تاريخنگاران توسط رسول خدا از مدينه به خارج آن تبعيد شده است و همين حضور او را نزد پيامبر(صلي الله عليه وآله) به حدّاقل مي رساند و كثرت روايات او با اين وجود، زير سؤال مي رود و شك و ترديد در آن مورد كاملا جنبه علمي دارد و معقول است.
ياران صفّه از زبان امام صادق(عليه السلام)
امام جعفر بن محمد صادق(عليه السلام) به نقل از پدرانش(عليهم السلام) روايت كرد كه حضرت رسول الله(صلي الله عليه وآله) به اصحاب صفّه سر مي زد كه آنان ميهمانان پيامبر(صلي الله عليه وآله) بودند و خانواده و مال و دارايي را ترك كرده و به مدينه هجرت كرده بودند و رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) آنان را در صفّه اسكان داده بود. آنان چهارصد تن بوده اند و رسول خدا هر صبح و شام بر آنان سلام مي كرد و احوال
1 ـ صحيح بخاري، ج8 ، ص119. ما اين حديث را با وجود طولاني بودنش آورديم كه با استفاده از فقرات آن، شخصيت ابوهريره را تحليل كنيم. از اين روايت بخاري، شكم بارگي و ضعف اعتقادي و شخصيتي ابوهريره آشكار مي شود و در اين خصوص تذكر چند نكته ضروري است:
الف: سنگ بستن بر شكم به سبب گرسنگي، مطلبي است كه چه در مورد رسول خدا و يا ديگر اصحاب; مثل ابوهريره، بايد تحقيق بيشتر شود و صحّت و سقم آن روايت از ديدگاه علمي و فن حديث شناسي بايد معلوم گردد.
ب: تكفّف در آيين اسلام ناپسند است به ويژه براي كساني كه آن را حرفه و شغل خود سازند. قضا را در آيه مزبور به اصحاب صفّه با ضدّ آن صفت، توصيف شده اند كه آنان سماجت نمي كنند و با اصرار زياد از مردم چيزي نمي خواهند ولي سوگمندانه بايد گفت ابوهريره هم اهل سؤال بوده و هم در آن راه، سماجت و اصرار ميورزيده است.
و در اين باب علاوه بر حديث مزبور كه چنان نكته اي از آن حديث درباره ابوهريره، استفاده مي شود ماجراهاي صريح و حتي تا سرحدّ تكّدي، از وي در كتب تاريخ و حديث، مي خوانيم.
ابوريّه پژوهشگر مصري با طرح حديث «زرغباً تزدد حبّاً»; «ديردير زيارت كن تا مهر و محبت فزون شود» مي نويسد: ابوهريره فراوان به خانه هاي مردم مي رفت، به اندازه اي كه آنان دلگير مي شدند سرانجام رسول خدا آن معلّم اخلاق و آن مربّي الهي، به وي آموخت كه قناعت پيشه كند و زياد مزاحم مردم نشود و از آنان تقاضاي كمك ننمايد و حرمت انساني خود را حفظ كند ولي او اين درس بزرگ را نياموخت و همچنان نزد اين و آن مي رفت. روزي رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) از ابوهريره پرسيد: ديروز كجا بودي؟
ابوهريره گفت: نزد برخي آشنايان بودم. پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمود: اباهريره! دير دير به زيارت برو تا مهر و محبّت براي تو افزون شود. ليكن ابوهريره گوش شنوانداشت و عادت ديرينه اش را ترك نكرد و به همين سبب، پيامبر(صلي الله عليه وآله) او را از مدينه تبعيد كرد و مدّتي او را از محيط مدينه دور ساخت. (شيخ المضيره ابوهريره، ص59).
مي پرسيد. يك روز كه به آنان سر مي زد يكي را ديد كه كفش خود را پينه مي زند و دوّمي را ديد كه جامه اش را وصله مي كند و سوّمي را مشاهده كرد كه موهاي سرش را نظافت مي كرد و رسول خدا(صلي الله عليه وآله)هر روز براي هر كدام از ايشان يك مدّ خرما تقسيم مي كرد.
مردي از ايشان بپاخاست و گفت: اي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اين خرماهايي كه شما به ما مي خورانيد شكم هاي ما را مي سوزانيد. رسول خدا فرمود: بدانيد اگر مي توانستم دنيا را به شما مي خوراندم ولي شما پس از من مي مانيد و هر صبح و شام غذاهاي رنگارنگ و ظرف هاي زياد پر از طعام خواهيد داشت. برخي از شما صبح سفره اي چهارگوش و پهن گشايد و شب سفره اي ديگر. شما خانه هايي بزرگ مي سازيد و همانند كعبه آن را بلند و آراسته بالا مي بريد.
يكي از آن اصحاب صفّه بلند شد و گفت: اي رسول خدا، من به آن زمان راغبتر و علاقمندترم، آن زمان كي فراخواهد رسيد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: شما در اين زمان، بهتر از آن زمان هستيد اگر شكم خود را از حلال پركرده باشيد بيم آن است كه از حرام هم پر كنيد.
و در تفسير علي بن ابراهيم آمده است: در مدينه مردمي بينوا و تهي دست زندگي مي كردند كه به آنان ياران صفّه مي گفتند و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آنان را در زير سايباني پناه داده بود و شخصاً به وضعشان مي رسيد و گاهي برايشان خوردني مي برد و مأنوس و همنشين مي شد. رسول خدا اصحاب صفّه را خيلي به خود نزديك مي كرد و وقتي دارايان و صاحبان ثروت چنين وضع را مي ديدند ايراد مي گرفتند و مي گفتند اينان را از خود دور كن.
روزي يكي از همان ياران صفّه نزديك رسول خدا نشسته بود و خيلي خود را به رسول الله چسبانده و صحبت مي كرد. يكي از انصار آمد و با فاصله زياد نشست. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمود: جلوتر بيا. او نيامد. پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: شايد مي ترسي كه فقر او به تو بچسبد؟! انصاري گفت: اي رسول خدا، اين گدا و گرسنه ها را از خود دور كن! آيه نازل شد: }ولا تطرد الذين يدعون ربّهم بالغداة والعشي يريدون وجه...{; «و كساني را كه شب و روز پروردگارشان را مي خوانند و جز رضايت خدا را نمي خواهند، از خود مران. از حساب ايشان چيزي بر تو نيست و از حساب تو هم چيزي برايشان نيست. مبادا كه ايشان را طرد كني و از ستمكاران باشي. و شأن نزول اين آيه، اهل صفّه اند.
و از ابن عباس نقل شده است كه وقتي آيه }للفقراء الذين احصروا في سبيل الله لا يستطيعون ضرباً في الأرض يحسبهم الجاهل أغنياء من التعفّف لا يسألون النّاس الحافاً..{
1 ـ محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج22، ص310 و ج70، ص128 و ج72، ص38. چاپ افست مؤسسة الوفاء، بيروت.
2 ـ انعام: 52
3 ـ بحار الانوار، ج17، صص82 و81 و همان كتاب، ج22، صص66 و 67
4 ـ توبه: 273
نازل شد، عبدالرحمان بن عوف دينارهاي بسياري براي اصحاب صفّه فرستاد به حدّي كه آنان با آن پول بي نياز مي شدند و علي ابن ابي طالب(عليه السلام) نيز در دل شب يك خورجين خرما (شصت صاع) فرستاد و در ميان اين دو صدقه، صدقه و احسان علي(عليه السلام) نزد خدا بهترين و محبوبترين بود و از پيامبر(صلي الله عليه وآله)علّت پرسيدند:
«أيّ الصدقة أفضل في سبيل الله؟ قال جهدٌ من مقلٍّ».
كدام احسان و صدقه در راه خدا با فضيلت تر است؟ فرمود: حدّاكثر كوشش از كسي كه كمترين را دارد.»
تكافل و تعاون:
آيين اسلام با وضع قوانين و مقرّراتي، پايه يك جامعه برين را ريخته است و زمينه تكافل و تعاون اجتماعي را فراهم كرده است و اگر آن قوانين و مقرّرات مورد توجّه قرار بگيرد، جامعه انساني نمونه، به وجود مي آيد.
در جامعه اسلامي، ثروتمندان موظّف هستند به وضع بينوايان و تهيدستان رسيدگي كنند و صحابه پيامبر(صلي الله عليه وآله) نمونه اي عيني براي تطبيق اين اصول و قوانين بوده اند. محمّد بن سيرين تابعي، متوفا به سال 110 هـ . گفت: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) وقتي شب فرامي رسيد، عده اي از اصحاب صفّه را به ميهماني انصار مي فرستاد و آنان گاهي يك مرد و گاهي دو و ديگرگاه سه مرد و تا ده مرد را به ميهماني مي بردند و حتي سعد بن عباده هر شب هشتاد نفر را براي شام با خود به خانه اش مي برد.
ابوذر غفاري، كه علي(عليه السلام) درباره اش فرمود: آسمان بر كسي سايه نيافكند و زمين سنگين انساني را تحمّل نكرد كه راست لهجه و صادقتر از ابوذر باشد، گفت: من از اهل صفّه بودم، وقتي شب فرامي رسيد در كنار درب خانه رسول خدا، حاضر مي شديم و او دستور مي داد هر مردي، كسي را با خود مي بُرد و از اهل صفّه ده نفر و يا كمتر مي ماندند، شام پيامبر را مي آوردند و ما هم با او شام مي خورديم وقتي از خوردن فراغت مي جستيم به گفته پيامبر(صلي الله عليه وآله)در مسجد مي خوابيديم.
عبدالرحمان بن ابي بكر گويد: اصحاب صفّه مردمي بينوا بودند، روزي پيامبر فرمود: هر كس طعام دو نفر را دارد به سر سفره اش سوّمي را هم بنشاند و هر كس خوراك چهارتن را
1 ـ بحار الانوار، ج41، صص25 و 26
2 ـ حلية الاولياء، ج1، ص341
3 ـ الجامع لأحكام القرآن، قرطبي، ج3، ص340
داراست يك يا دو نفر را پنجمين و ششمين نان خور خود كند...
آويختن خوشه هاي خرما:
ياران پيامبر(صلي الله عليه وآله) به وضع اصحاب صفّه مي رسيدند از جمله محمّد بن مسلمه(رحمه الله)هميشه و به طور دائم به فكر ارائه خدمت به قصد گرفتن بهترين نتيجه بود. او برنامه اش را به پيامبر رحمت(صلي الله عليه وآله)عرضه داشت و پيامبر(صلي الله عليه وآله) موافقت فرمود و ماجراي ذيل يكي از آن برنامه هاست.
محمّد بن مسلمه، در مسجد براي رسول خدا مهماناني را مشاهده كرد و گفت: آيا اينان را به خانه هاي انصار نمي فرستيد و ما براي شما (براي ميهمانان) از هر باغ خرما، يك خوشه مي آوريم تا وقتي اينگونه برايتان مهمان مي آيد وسيله پذيرايي وجود داشته باشد، رسول خدا فرمود: بد نيست وقتي خرماي تازه رسيد، او يك خوشه آورد و در مسجد ميان دو ستون آويخت و ديگران نيز چنين كردند و معاذ بن جبل مسؤول اين كار شده بود و طنابي ميان دو ستون مي بست و سپس خوشه هاي خرما را بر آن طناب مي آويختند. بيست نفر و يا بيشتر گرد مي آمدند، او آن خوشه ها را تكان مي داد و آنان مي خوردند و سير مي شدند و مي رفتند و عدّه اي ديگر مي آمدند با آنان نيز چنين مي كرد تا شب ديگر فرا مي رسيد.
براء بن عازب(رضي الله عنه) متوفا به سال 72 هـ . گفت: صاحبان خرما و نخل هر كدام به قدرت خود كم و يا زياد مي آوردند. يكي يك خوشه مي آورد و در مسجد آن را مي آويخت و اهل صفّه كه طعامي نداشتند وقتي يكي از ايشان گرسنه مي شد مي آمد با عصاي خويش به آن خوشه مي زد و خرماي تازه از آن مي ريخت و تناول مي كرد و بودند افرادي كه چندان به كار خير رغبت نداشتند. آنان خوشه هاي خشك و خرماي نوع پست و سخت مي آوردند و گاهي خرماهايي كه شاخه اش شكسته و زمين ريخته بود مي آوردند و آنها را در مسجد مي آويختند. قرآن براي تربيت اين اشخاص فرمود:
}يا أيّها الذين آمنوا أنفقوا من طيّبات ما كسبتم و ممّا أخرجنا لكم من الأرض ولا تيمَّمُوا الخبيث منه تنفقون ولستم بآخذيه إلاّ أن تغمضوا فيه واعلموا أنّ الله غنيّ حميد{.
«اي گروه مؤمنان! از چيزهاي پاكيزه كه كسب كرده و به دست آورده ايد و از آنچه ما براي شما از زمين بيرون آورديم، انفاق و احسان كنيد. چيز ناپاك چيز پاكيزه را در
1 ـ صحيح بخاري، ج4، ص236
2 ـ محمّد محمود نجّار، اخبار مدينة الرسول، ص88 ، مطابع دارالثقافة، مكّه مكرّمه.
3 ـ بقره: 267
نظر مگيريد. چنان كه خود شما هم چنان چيز ناپاكيزه را نمي پذيريد، مگر آن كه چشم بپوشيد و بدانيد كه خداوند بي نياز و ستوده است.»
پس از نزول اين آيه، مردم بهترين چيزي كه داشتند مي آوردند و احسان مي كردند.
دو نقشه و شكل.
1 ـ عماد الدين اسماعيل، تفسير ابن كثير، ج1، صص569 ـ 568. دار احياء الكتب العربيه، قاهره.
|