ميقات حج
سال هفتم شماره بيست و پنجم پاييز 1377
نكاتي از كتاب:
نُزهَةُ النّاظِرينْ
في مسجد سيّد الاوّلين و الآخرين
سيد جعفر بن السيد اسماعيل المدني البرزنجي
ترجمه: جواد محدّثي شهريور 1377
توضيح:
از نكات دوست داشتني براي علاقه مندان به مباحث حرمين شريفين، آشنايي با پيشينه مسجدالنبي و مسجدالحرام و حدّ و حدود آنها و تاريخچه بنا و تعميرات و تحوّلات آنهاست.
كتاب «نزهة الناظرين» نگارش سيد جعفربن سيد اسماعيل المدني البرزنجي (1250 - 1317 هـ . ق.) يكي از اينگونه كتابهاست كه به تاريخچه حرم مطهّر نبوي و مسجد پيامبر و بنا و توسعه آن و كيفيت قبر و ضريح آن حضرت و مسائل جنبي آن پرداخته است. مؤلف از قضات مدينه منوّره و از محقّقان تاريخ و ادبيات بوده كه در مدينه به مقام افتاء طبق مذهب شافعي نيز دست يافته بود.
وقتي سلطان عبدالمجيد مسجدالنبي را تعمير و بازسازي كرد، از مؤلف خواست تا تاريخي سودمند، جامع و متقن كه مشتمل بر بناي مسجد و تعيين حدود آن و مشخّصات منبر و محرابها و توسعه ها و اضافات بعدي و فضايل مدينه و زيارت قبر رسول خدا و... باشد، بنگارد.
وي نيز در امتثال خواسته سلطان، دست به تحقيق و نگارش زد و اين كتاب را در يك مقدّمه، پنج فصل و يك خاتمه نگاشت. كتاب، مطالب خواندني دارد كه در اين مقاله نمونه هايي از نكات دلنشين و مباحثي كه كمتر مطرح شده است، از آن كتاب ترجمه شده است.
اميد آنكه براي شما نيز سودمند و جالب باشد.
محراب تهجّد
يكي از محراب هاي حرم مطهّر «محراب تهجّد» است كه پشت حجره فاطمه(عليها السلام) و بيرون از مقصوره اي قرار دارد كه حجره را دربرگرفته است و در قسمت شمالي حجره و خانه فاطمه قرار دارد. نقل شده كه آنجا محلّ نماز شب پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)بوده است. گرچه آنچه معروف است، آن است كه در غير ماه رمضان، آن حضرت تهجّد و شب زنده داري را در خانه خويش انجام مي داد. از احاديث ماه رمضان نيز چنين برمي آيد. ولي طبق نقل سمهودي در «وفاء الوفا» چنين بوده و آن جايگاه ياد شده، بيرون از مسجد و روبه روي باب جبرئيل بوده است، البته پيش از آن كه به صورت فعلي درآيد و اين با آنچه مورّخاني مانند مطري و ابن نجّار در جايگاه ستون تهجّد نقل كرده اند، موافقتر است. آنان گفته اند كه ستون تهجّد پشت خانه فاطمه(عليها السلام)در سمت شمال آن بوده است. در آنجا محرابي است كه هر كس روبه روي آن بايستد، باب جبرئيل در سمت چپ او قرار مي گيرد.
گفتني است كه در تعميرات جديد زمان ما، اين محراب بازسازي و تجديد بنا شد و آيه تهجّد را بر آن نوشتند.
محراب فاطمه زهرا(عليها السلام)
از محرابهاي ديگر حرم شريف، محراب فاطمه زهرا(عليها السلام) است كه جلوي محراب تهجّد و داخل مقصوره و ضريح است و روي ستوني ساخته شده كه به صندوقي كه روي قبر حضرت فاطمه(عليها السلام)قرار داده شده، چسبيده است (بنابر قولي كه حضرت فاطمه در آنجا مدفون باشد). بنابراين، آن محراب ميان اين ستون و ستون تهجّد قرار دارد. محلّ عروسي حضرت علي و فاطمه(عليهما السلام) نزد همين ستون
1 ـ صفحه 148 كتاب.
2 ـ آيه 17 سوره اسراء: }وَ مِنَ الليل فتهجّد به نافلةً لك عسي أن يَبْعَثَك رَبّكَ مقاماً محموداً{.
3 ـ صفحه 149 كتاب.
بوده است كه محراب ياد شده نزديك آن است، و آن بنايي توخالي و از رخام است، شبيه محراب پيامبر(صلي الله عليه وآله)، كه امروز روي آن پوششي قرار دارد كه آن محراب ديده نمي شود، مگر آنكه آن پوشش را كنار بزنند تا محراب آشكار شود.
زمين آن محراب، امروز گودالي شبيه حوض است و پايين تر از كف زمين حجره شريف پيامبر قرار دارد و با سنگ رخام سياه ساخته شده و مانند محراب مي ماند كه مثلّثي شكل است و اطراف آن بر روي زمين، سنگ رخام سفيد است.
ضريح ياد شده، الآن مانع از آن است كه مردم در آنجا نماز بخوانند و به آن محراب تبرّك جويند. اين ضريح، بخشي از مسجد پيامبر و روضه منوّر را نيز قطع كرده است و بخشي از بقعه حضرت، كه داخل مقصوره و ضريح قرار دارد، بي شك جزو مسجد است.
داخل حجره شريف
حجره شريفي كه قبور را دربرگرفته و روي آن حجره، پوشش مقدّس قرار دارد، در اصل، اتاق عايشه همسر پيامبر بوده كه از شاخ و برگ خرما ساخته شده بود و با پشم آن را پوشانده بودند. ساختمان آن اتاق، همانند خود مسجد از خشت بود و شاخه هاي نخل. چون رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از دنيا رفت، بدن او در همان حجره به خاك سپرده شد. سپس عمر، آن ديواره چوبي را به ديوار اساسي تبديل كرد. آن زمان ارتفاع سقف اتاق به حدّي بود كه دست به آن مي رسيد. هر يك از اتاقهاي خانه آن حضرت، از شاخ و برگي بود كه آن را با پشم پوشانده بودند و اين پرده و پوشش را با شاخه هاي درخت عرعر بسته بودند. برخي از اتاقها هم از خشت بود. خانه او در سمت غرب يا شمال قرار داشت و گفته اند كه دو در داشت، يكي در سمت غرب، يكي در شمال به طرف شام و از شاخه عرعر يا ساج بود. آن در شمالي تا وقتي كه عايشه زنده بود، باز بود و نمي بستند. پس از وفات رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از يك در وارد مي شدند و بر پيكر مطهّر او نماز مي خواندند و از در ديگر بيرون مي رفتند. نمازشان هم بر آن حضرت به صورت فُرادي بود... بين اتاق عايشه و اتاق حفصه، راه باريكي بود و به خاطر نزديكي اين دو اتاق به يكديگر، آن دو از داخل اتاقشان با هم صحبت مي كردند يا همديگر را صدا مي زدند. خانه حفصه در سمت قبله بود، همانجا كه امروز زائران رو به قبر شريف مي ايستند و زيارت مي كنند.
1 ـ صفحه 181 كتاب.
سپس عايشه اتاق خود را به دو بخش كرد. در يك بخش، قبر شريف قرار داشت، و در بخش ديگر خودش بود و ميان اين دو بخش ديواره اي قرار داده شد. گاهي عايشه با همان لباسهاي داخل خانه، وارد آن قسمت مي شد. امّا از وقتي كه عمر در آن اتاق دفن شد، جز با پوشش و حجاب كامل وارد آن قسمت نمي گشت. اين وضعيّت به همين شكل بود و حجره مطهّر ديده مي شد، تا آنكه در زمان عمر بن عبدالعزيز، وقتي مسجد را باز سازي مي كردند، ديواري مقابل آن ساختند كه روبه روي زائران قرار دارد.
داخل مرقد مطهّر
در شعبان 1296 هـ .ق. در پي تندبادي شديد، يكي از پنجره هاي بزرگ گنبد مطهّر در سمت مشرق به داخل حجره شريف سقوط كرد و قطعه اي از يك پنجره ديگر به داخل مقصوره و ضريح افتاد. خبر آن از طريق شيخ حرم، «خيرالله افندي» به مردم رسيد و ولوله اي در ميان آنان پديد آمد. شيخ حرم اقدام به كشف و پي جويي حادثه كرد. گروهي از علما را كه از جمله من و مفتي حنفيان هم از آنان بوديم گرد آورد.
طبق معمول براي رفتن به پشت بام مسجد شريف، از راه مناره شكيلي به بالاي بام رفتيم و با نهايت ادب و خشوع به سمت گنبد حركت كرديم تا آنكه به ديواره گنبد نزديك شديم تا ببينيم دقيقاً پنچره ياد شده كجا افتاده است.
فرصت را غنيمت شمردم تا با نگاه دقيق و دقّت نظر به موقعيّت داخل حجره شريف، ترسيم روشني از آن براي اين نوشته خود داشته باشم; زيرا نگاشتن و تبيين اين نقشه براي آنان كه نسبت به آشنايي با آثار حجره علاقه مندند و اهميّت مي دهند، از مهمترين چيزهاست، چون ديواره اي كه حجره شريف را دربرگرفته، مانع از آن است كه انسان داخل آن را ببيند، چه داخل ضريح باشد، چه بيرون آن. از بام مسجدالنبي نيز از خلال پنجره هاي گنبد مطهّر كه از گچ و شيشه ساخته شده قابل ديدن نيست، حتّي اگر پنجره اي هم نباشد، به خاطر عرض ديواره گنبد بزرگ، داخل حجره را نمي توان ديد، مگر آنكه كسي بيش از حدّ گردن بكشد:
من به خاطر شدّت علاقه اي كه به آگاهي از وضعيّت آن آثار و نشانه هاي داخل حجره و روشن ساختن ديدگانم از فروغ آنها داشتم، با نهايت ادب و خشوع، در حالي كه آياتي از قرآن مي خواندم و بر پيامبر خدا صلوات مي فرستادم، گردن كشيدم تا
1 ـ صفحه 193 كتاب.
همچون عاشقي شيفته به آن بنگرم. ديدم حجره شريف چهار گوش است و روي آن پوششي قرار دارد كه مانع ديدنِ داخل حجره و گنبد گوچك است ـ آن گونه كه «سمهودي» ترسيم كرده است ـ ولي آنچه ديدم، وسط فضا حالتي برآمده، مانند خيمه داشت. گويا اين برآمدگي پوشش به خاطر همان گنبد كوچكي بود كه در زير آن قرار داشت.
در اطراف ديوار حجره، سايه بان مانندي ديدم از چوبهاي رنگ آميزي شده كه پرده هاي حجره شريف را بر آنها آويخته اند. تنها از سمتِ شمال آن، پرده را روي دو چوبي آويخته بودند كه از سمت شرق و غرب آمده و سر آن دو چوب روي ستوني پشت حجره به هم رسيده بود.
سر ستونهاي چهارگانه را ديدم كه بالاي هر ستون، سنگي مربّع بود. شايد سقف حجره بر اين چهار ستون بوده، پيش از آنكه قبّه شريف را بسازند. وقتي مي خواستند گنبد را بسازند، آن ستونها را همان طور باقي گذاشتند و محاذي آنها ديواره هايي برافراشتند كه گنبد مطهّر روي آنها قرار دارد... سپس نگاهم را به داخل قبّه بزرگ افكندم، بسيار زيبا و بلند بود، آراسته با نقش هاي ظريف و خطوطي روشن كه جز آنچه را از سمت غربي روبروي من بود نتوانستم بخوانم كه نوشته بود: «اين گنبد شريف و عالي را، معترف به كوتاهي و اميدوار به عفو الهي، قدير قايتباي پديد آورد.»
ضريح حرم پيامبر(صلي الله عليه وآله)
ضريحي كه در حدّ فاصل ستونها و پايه هاي گنبد مطهر كشيده شده و حجره پيامبر و خانه فاطمه(عليها السلام) را در بر گرفته است، در سال 668 هـ .ق. به دست «ملك ظاهر ركن الدين» احداث شده است. آن وقت از چوب بود و سه در داشت; دري كه به طرف قبله بود، «باب توبه» نام داشت، درِ شرقي به «باب فاطمه» نامبردار بود و به درِ غربي، كه ميان دو ستونِ پشت ستونِ سرير قرار داشت، «باب الوفود» گفته مي شد. درِ چهارمي از سمت شمال بر آن اضافه شد به نام «باب تهجّد» يا «باب شاهي» كه تاريخ آن به 729 هـ .ق. هنگام افزودن دو رواق برمي گردد. آنچه را كه ركن الدين ساخت، ارتفاعش به دو برابر قامت انسان مي رسيد. در سال 694 هـ .ق. «ملك زين الدين» از اطراف، پنجره ها و شبكه هايي بر آن افزود و ارتفاعش را تا سقف مسجد بالا برد.
1 ـ صفحه 208 كتاب.
نقشه
رنگ سبز «قبّة الخضراء»
در سال 892 هـ .ق. تعميراتي در گنبد بزرگ حرم نبوي انجام گرفته بود ولي دوباره در دوره ملك محمود خان تجديد بنا شد. شكافهايي در قسمت بالايي آن پيدا شده بود كه قسمتهاي بالا را خراب كرده و دوباره ساختند، در نهايت استحكام و در نهايت ادب و احترام، بي آنكه ضربه شديد و لرزش ايجاد كنند. اين تعميرات با نصب تخته هايي در حدّ فاصل دو گنبد زيري و بالايي، براي جلوگيري از ريزش ها بر حجره و حرم پايان يافت. در اين تجديد بنا بيشتر مردم مدينه و فرزندانشان به عنوان تبرّك شركت جستند. پس از پايان بنا، هدايايي كه از سوي پادشاه براي اهل مدينه فرستاده شد، بطور يكسان ميان همه تقسيم گرديد. اين واقعه در سال 1233 هـ .ق. واقع شد. سپس در سال 1253 هـ .ق. به دستور پادشاه، گنبد مطّهر را به رنگ سبز، رنگ آميزي كردند و جاهايي از مسجد را نيز مرمّت نمودند.
پيشتر رنگ قبّه شريف كبود بود; به رنگ لوحهاي مسي كه بر آن بود. پيوسته و همه ساله آن رنگ تا زمان ما (1289 ق.) تجديد مي كنند. پيش از اين، آن را گنبد سفيد، سپس گنبد كبود يا گنبد بزرگ مي ناميدند و اكنون به گنبد سبز «قبّة الخضراء» معروف است.
گشايش زبان با كليد ضريح
در حاشيه فتاواي برخي از اهل مدينه ديدم كه به خط بعضي از علما كه چنين نگاشته بود:
«از سنن و آداب اهل مدينه اين است كه هر گاه كودك آنان زبان نگشايد يا دير به سخن گفتن آيد، او را كنار حجره شريف پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي آوردند و كليد مرقد را مي گرفتند و چندين بار به آن زبان مي زدند و مي ليسيدند، او به اذن خداي متعالي زبان باز مي كرد». از بزرگان مدينه چنين دريافت كرده ايم.
فاكهي نيز از سنن و عادات اهل مكّه نظير اين را نقل كرده و گويد: آنان همين سنت و برنامه را تا امروز هم دارند. هرگاه زبان كودكشان سنگين مي شد و ديرتر از موقع معمول، به سخن مي آمد، كودك را نزد نگهبانان كعبه مي آوردند و از آنان مي خواستند كه كليد درب كعبه را داخل دهان كودك كنند. مراقبان كعبه نيز چنان مي كردند; بدين صورت كه چيزي بر صورت كودك مي انداختند و آن را مي پوشاندند، سپس كليد كعبه را در دهانش وارد مي كردند
1 ـ صفحه 215 كتاب.
2 ـ صفحه 308 كتاب.
و او به سرعت زبان مي گشود و به اذنِ خداي متعال به سخن مي آمد. اين مسأله در مكّه تجربه شده وتا زمان ماادامه دارد.
ديگري افزوده است: اين كار را تنها درباره كودكاني كه دير زبان باز مي كنند، انجام نمي دهند، بلكه كودكان را به نحو عموم چنين مي كنند، تا متبرّك شوند و اميدوارند تا خداوند منّت نهد و كودكانشان را حفظ و فهم بيفزايد. سپس افزوده است: پدران ما با ما چنين مي كردند. ما هم نسبت به فرزندان خود (در باره تبرّك با كليد در مرقد نبوي) چنين مي كرديم و خدا را بر اين نعمت و سنّت، سپاس!».
آنچه را خود ما از عادت مردم مدينه ديديم، يكي هم اين است كه مادران نوزادان خود را، پس از نماز مغرب در شبهاي جمعه يا شبهاي دوشنبه، آنهم اغلب پس از آنكه چهل روز از تولّدشان گذشته باشد، به حرم پيامبر مي آورند و كنار در خانه فاطمه زهرا قرار مي دهند. خادمان حرم، كودكان را گرفته و به طرفِ پيش روي قبر مطهر رسول الله مي برند و آنها را آنجا نگه مي دارند و برايشان دعا مي كنند و به قصد تبرّك و اميد به آنكه خداوند عنايت كند و منّت نهد و براي حفظ و سلامتي نوزادان از بيماريها و مرضها و براي طول عمر و... يك لحظه كوتاه، كودك را زير پوشش قبر مطهّر پيامبر داخل مي كنند.
آنچه به نقل از برخي علما درباره سيره مردم مدينه گذشت، كه كودكانشان اگر دير زبان باز مي كرد، كليد درِ مرقد پيامبر را به دهان كودكان مي گذاشتند تا حرف بزنند، اگر چه ما در زمان خود مشاهده نكرديم، ولي به هر حال كار شايسته اي است و لازم است كه به آن توجّه و اعتنا شود، به خاطر همان تبرّك و فال نيك زدن و خجستگي و به اميد آنكه خداوند آنها را نگاه دارد، فهم و حفظشان را بيفزايد و زبانشان باز و گويا گردد و اين تنها مخصوص آنان كه زبانشان سنگين است نباشد، بلكه شايسته تر است تا چنين كار را با همه فرزندانشان انجام دهند، آنگونه كه اهل مكّه نسبت به كليد در كعبه چنان مي كردند.
شايد مستند و مبناي كار اهل مكّه در اين زمينه، عمل عبدالمطلّب باشد كه او در روزي كه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) به دنيا آمد، بعنوان شكرانه الهي وي را وارد كعبه مقدس كرد. اهل مدينه نيز در اينكه فرزندانشان را وارد حجره و ضريح پيامبر مي كنند و كليد در حرم را مي ليسند، به مردم مكّه تأسّي مي كنند و همچون آنان عمل مي نمايند.
* پي نوشتها:
|