متن کامل

میقات حج سال ششم شماره بیستم و ششم زمستان 1377   حُجره هایِ شریف نبوی(ص) صفوان عدنان داودی/صادق آئینه وندفصل اوّل بنایِ حُجره ها و توصیفِ آن ها هنگامی که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) وارد مدینه منورّه شدند، مردم مدینه شادان و شادمان

ميقات حج
سال ششم شماره بيستم و ششم زمستان 1377


   حُجره هايِ شريف نبوي(ص)


صفوان عدنان داودي/صادق آئينه وند


فصل اوّل


بنايِ حُجره ها و توصيفِ آن ها

هنگامي كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) وارد مدينه منورّه شدند، مردم مدينه شادان و شادمان از مقدم گرامي شان استقبال كردند.

مردم مدينه در مهمان نوازي از آن حضرت، به رقابت برخاستند. از اين تاريخ، هر كاري در اين شهر، از بركت اين هجرت فرخنده، با شادماني آغاز شد. و اين طبيعي است كه اين شهر از اين كار به وجد آيد و چرا نيايد در حالي كه خداي تبارك و تعالي اين شهر را به حضور بهترين خلقش و گرامي ترين رسولانش شرف بخشيد و به اين خصيصه مكرّم داشت.

آري، با حضور آن حضرت، مردم شادمان، هوا عطر آگين و شهر نوراني شد.

اَنَس بن مالك در اين باره گفته است: «هرگز روزي را بهتر و نوراني تر از روزي كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)وارد مدينه شدند، نديده ام. نيز روزي بدتر و ظلماني تر از روزي كه آن بزرگوار از دنيا رفتند، نيافتم.»(1)

همو گفته است: «روزي كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)وارد مدينه شدند، همه چيز در آن نوراني گرديد و چون روزي كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)در آن از دنيا رفتند، فرا رسيد، همه چيز را در مدينه تاريكي فرا گرفت. و از دفن آن حضرت فارغ نشديم كه دلهايمان را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احمد بن حنبل در مسند، ج3، ص240 و دارمي در سُنن، ج1، ص41




--[129]--

انكار كرديم.»(1)

پيامبر در محلّه بني عَمْرو بن عَوْف در قُبا فرود آمدند و اين مطابق با روز دوشنبه، برابر با ماه ربيع الأوّل بود.

چون آن حضرت وارد مدينه شدند، مردم مدينه از خانه بيرون آمدند و در كوچه ها و راه ها ريختند و بر بالايِ بام ها برآمدند. بچه ها و خدمتگزاران در حالي كه از خانه بيرون آمده بودند، فرياد مي زدند: «محمد پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)آمدند، الله اكبر، محمّد پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)آمدند.»

اَنَس بن مالك، استقبال انصار از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)را اين گونه وصف مي كند: «كنيزكاني از بنو نجّار در حالي كه دف مي زدند، اين گونه مي سرودند:

نَحْنُ جَواد مِنْ بَني النَجّارِ *** يا حَبَّذا مَحَمَّدٌ مِنْ جارِ(2)

«ما كنيزكان بنو نجاريم، چه خوش همسايه اي است محمّد(صلي الله عليه وآله)

حَبَشيان مدينه به ميمنت ورود پيامبر(صلي الله عليه وآله)به بازي نيزه پرداختند و زنان مدينه بربالايِ پشت بام ها،اين سرود را مي خواندند:

طَلَعَ البَدْرُ عَلَيْنا *** مِنْ ثَنيّاتِ الوَداع

وَجَب الشُّكْرُ عَلَيْنا *** ما دعا للهِِ داع

أيُّها المبعوثُ فينا *** جِئتَ بالأَمْرِ المُطاع(3)

«ماه از گذرگاه هايِ گردنه وداع بر ما پديدار شد.»

«تا آنگـاه كه خوانندگان خدا را بخوانند، شكـر خدايِ بزرگ بـر ما واجـب اسـت».

«اي برانگيخته خداوند در ميان ما، فرمانت مطاع است».

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)حدود ده شب در ميان بنو عمرو بن عوف اقامت گزيدند و مسجدي كه از روز آغازين بر بنياد تقوا بود، پايه ريزي كردند و در آن نماز گزاردند. پس از آن پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)بر مركبِ خويش سوار شدند و با مردم به حركت درآمدند. هر كس از همراهان از سر رقابت مي كوشيد تا زمامِ شتر آن بزرگوار را به دست گيرد ولي پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي فرمود: «دَعُوها فَإنّها مأمـورةٌ»; «شتر را رها كنيـد كه مأمـور اسـت».

شتر رفت تا در مكان مسجد پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)در مدينه زانو زد. در اين زمان آنجا كساني از مسلمانان نماز مي خواندند.

اين محل در آن دوران، محل خشك كردنِ خرمايِ سُهَيل و سَهْل دو پسر بچه يتيم بود كه در قيمومت و كفالت سَعْدبن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احمد بن حنبل در مسند، ج3، ص221; ترمذي در سنن (الشّمائل) حديث شماره 374 و ابن ماجه در سنن، حديث شماره 1631

2 ـ حاكم در مستدرك.

3 ـ ابوسعد در «شرف المصطفي»; ابن حجر در فتح الباري، ج7، ص362 و سمهودي در وفاء الوفا، ج1، ص262




--[130]--

زُرارَه به سر مي بردند پس از زانو زدن شتر فرمودند:

«هذا إنشاء الله المنزل»

«اينجـا اگـر خدا بخـواهد تنـزل خواهـد شد».

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)آن گاه آن دو يتيم را فرا خواندند و درباره خريد زمينشان با آنها گفت و گو كردند، حضرت بر آن بودند تا آن محل را از آن دو خريداري نمايند و در آن مسجد بنا كنند، ولي آن دو پسر از فروختن آن زمين خود داري كردند و گفتند: «اي پيامبر خدا، آن را نمي فروشيم بلكه به شما مي بخشيم».

پيامبر(صلي الله عليه وآله)دلسوز و مهربان بودند، از اين كه آن زمين را اين گونه بپذيرند، ابا فرموده، اصرار بر خريد آن كردند. تا آن را خريدند دستور دادند در آنجا مسجدي بنا شود.

اَنَس بن مالك در اين باره گفته است: پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)وارد مدينه شدند و در بلندي هاي مدينه در محلّه اي به نام بنو عمرو بن عوف فرود آمدند. مدتِ اقامتِ آن حضرت در اين محله دو هفته بود.

پس از آن، به سوي بنو نجّار فرستاد و آنها در حالي كه شمشير حمايل كرده بودند، خدمت رسيدند.

اَنَس گويد: گويي كه من اكنون به پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)مي نگرم كه بر مركبش سوار بودند و ابوبكر بر ردف ايشان قرار داشتند. بنو نجّار بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند تا آن كه حضرت بر در خانه ابوايوب انصاري رحلِ اقامت افكند.

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)چون وقت نماز مي شد، نمازهايِ خود را در خفتنگاه گوسفندان به جاي مي آوردند.

حضرت دستور بنايِ مسجد دادند و براي اين كار به سوي بنو نجّار فرستادند و به آنها فرمودند: «يابني النجّار ثامنوني بحائطكم هذا»

«اي فرزندان نجّار درباره قيمت زمينتان با من سخن بگوييد.»

آنها گفتند: «ما بهايِ آن را جز از خدايِ عزّوجلّ نخواهيم».

اَنَس گفته است: در اين زمين چيزهايي كه مي گويم قرار داشت، گورهايِ مشركان، ناهمواري ها و درختان خرما. پيامبر(صلي الله عليه وآله)دستور داد گورهاي مشركان را نبش كردند و ناهمواري ها را هموار ساختند و نخلستان ها را تخريب و نخلها را بريدند.

قبله مسجد را از نخل ساختند و ديوارها را از سنگ برآوردند. مسلمانان در حالي كه سنگ حمل مي كردند، رجز




--[131]--

مي خواندند. پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)در ميانِ آنها بود و اين شعر بر لبانِ مباركشان مترنّم بود.

أللّهم لاخيرَ إلاّ خيرُ الآخرة *** فانصر الأنصارِ و المهاجِرَه(1)

«خدايا! هيچ خيري جز خير آخرت نيست. خدايا! انصار ومهاجران را ياري كن.»

اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دراجراي امرآن حضرت(صلي الله عليه وآله) بر يكديگر پيشي مي گرفتند.

آنان بر آن بودند تا مسجدي نيكو بسازند و ديوارها و بنياد آن را استوار گردانند ولي پيامبر(صلي الله عليه وآله)پيش از دست بردن به چنين كاري فرمودند: براي من عريش (بناي مُسقّف) چون بنايِ مسقّف موسي(عليه السلام)از شاخه ها و ساقه هايِ نخل بنا كنيد و سرپناهي چون سرپناهِ وي بنيان نهيد; زيرا كار ساختن، به شتاب بيشتر از اين، نياز دارد.

به حضرت عرض شد: سرپناه موسي(عليه السلام)چگونه بود؟

فرمودند: «به گونه اي بود كه چون در زير آن به پا مي خاست سرش به سقف مي خورد حضرت وقت بيش از حد درباره بنا صرف كردن را مناسب ندانستند و تزيين آن را نيز تجويز نفرمودند; زيرا نمي خواستند كه نيروي اصحاب در كارهاي غير سودمند و كم اثر صرف شود.

اصحاب گرامي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)آستين جديّت بالا زدند و مجدّانه براي بنايِ اين مسجد بزرگ كوشيدند; مسجدي كه مشعل خير و هدايت شود و تا روز رستاخيز بر بشريت نور افشاني كند و چراغ تمدن و بيداري را روشن گرداند و انسانيّت را بار ديگر از خواب گران بيدار گرداند.

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)با اصحاب، خشت هايِ بنا را براي مسجد با دامن حمل مي كردند و با اين كار زمينه ساز ايجاد رغبت و همكاري در اصحاب مي شدند.

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)با اين كار درس عملي و تعاون و مساوات به اصحاب مي دادند و اين برترين توجيه و بهترين تربيتِ حقيقي بود; زيرا تربيت صحيح آن است كه از راه عمل - نه حرف - تأثير بگذارد. از قديم گفته اند: «هر كس با سخن مردم را پند دهد تيرهايش به خطا مي رود و هر كس با كارش مردم را پند دهد، تيرش به هدف مي خورد.»

آن حضرت در حالي كه همپاي مردم در ساختن اين مسجد شركت مي فرمودند اين شعر را بر لبان مبارك زمزمه مي كردند.

هذا الحِمالُ لاحمال خيبر *** هذا أَبرُّ رَبَّنا و أَطْهَرْ

«اين بارها بار خرمايِ خيبر نيست ولي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح مسلم، حديث 524 و سنن ابوداود حديث 453




--[132]--

در آخرت از بارهايِ خرمايِ خيبر نيكوتر و پاكيزه تر است.»

و يا مي فرمودند:

أللهمَ إِنَّ الأجَر أَجرُ الآخِرَة *** فارحم الأنصارَ و المُهاجرة

«خداوندگارا! پاداش، همان پاداش آخرت است. خدايا! بر انصار و مهاجران ببخش!»

طبيعي است كه انشا و شعر در حين عمل باعثِ انگيزش همّت و افزايش نشاط و سرگرم شدن و در نتيجه فراموش كردن سختي كار و مدت عمل مي شود.

اصحاب چون ديدند كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)اين گونه در عمل فرو رفته و شعر مي خواند حريصانه به كار پرداخته و از توان خود بهره جستند و تلاش و رقابتشان افزون شد. يكي از گويندگان گفت:

لئن قَعَدنا و النَبيُّ يَعْمَلُ *** ذاكَ إذاً لَلْعَمَلُ المُضُلَّلُ

«اگر ما بنشينيم و پيامبر خدا كار
كند. اين كار، كاري از سرِ گمراهي
است».

علي(عليه السلام)فرزند ابوطالب در حالي كه
با شادماني و سرور مشغول كار
بنايِ مسجد بودند، اين گونه ارشاد مي فرمودند:

لا يَسْتَوي مَنْ يَعمرُالمساجدا *** يدأبُ فيها فائماً و قاعدا

و مَنْ يُري عن الغُبارِ حائدا

«آن كس كه در بنايِ مسجد مُجدّانه مي كوشد و برخاسته و نشسته، در كار آن تلاش مي كند، با آن كس كه خود را از غبار كنار مي كشاند، يكسان نيست!»

در حين كار، شخصي از يمامه به نام «طلق بن علي» از بنو حَنيفه وارد شد، او هنگامي كه ديد پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)مسجد بنا مي نهند و مسلمانان با او مشغول اند، چون در ساختنِ گِل خُبره بود، دست به كار شد. او خود گفته است: چون چنين ديدم، بيل را برداشتم و گل را به هم مخلوط كردم. پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)در حالي كه به من مي نگريست، مي فرمود: «إِنَّ هذا الحَنَفيّ لَصاحبُ طين»; «اين مرد حنفي گِل ساز خوبي است!»

پبامبر خدا(صلي الله عليه وآله)از آن مرد به خاطر مهارتش در ساختنِ گِل و آمدنش در وقت مناسب، خوشحال شد و به اصحاب فرمود:

«قَرِّبوا اليَماميَّ من الطّينِ، فإنَّه أَحْسَنُكُم له مَسْكاً و أشَدُّكُم مَنْكِباً».

«كار گل را به اين مرد يمامي بسپاريد، اواز همه شما درساختن گِل ماهرتر و شانه اش از همه شما در حمل آن توانمندتر است».




--[133]--

سرانجام اين كار با كوشش و همّت به پايان آمد، كاري كه از حيث بنا ساده و از حيث معني و محتوا پرسود بود.

مساحت مسجد نبوي هفتاد ذراع در شصت ذراع بود. ستون هاي مسجد را از چوب ساخته و در وسط آن مساحتي براي مسجد در نظر گرفته بودند.

چون بناي مسجد شريف نبوي پايان يافت، پيامبر دو حجره براي سوده دختر زمعه و عايشه، دو همسر خود; كه در اين وقت در حباله نكاح آن حضرت بودند، ساخت.

سوده دختر زمعه قرشي اول زني بود كه حضرت بعد از وفات حضرت خديجه با وي ازدواج كرد و مدت سه سال با او به سر آورد، پس از آن با عايشه ازدواج كرد.(1)

و اقدي از برادر زاده زُهْري و او از پدرش نقل كرده است كه: پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)در رمضان سال دهم از بعثت با سوده ازدواج كرد و با او به مدينه هجرت كردند. اين زن در شوال سال 54 هجري در مدينه درگذشت.(2)

ازدواج حضرت با عايشه در مكّه حدود چهارده ماه پيش از هجرت بود.(3) عايشه با والدينش هجرت كرد و پيامبر گرامي خدا(صلي الله عليه وآله)در شوال سال دوم هجري هنگام مراجعت از غزوه بدر با او ازدواج كرد و او در اين حال نُه سال داشت.

پيامبر(صلي الله عليه وآله)دو خانه بر اساس بنايِ مسجد و با خشت و چوب خرما، براي اين دو ساختند. و با پارچه اي مويين دري بر آنها آويختند.

خانه عايشه تك دري از چوب عرعر يا چوب ساج داشت. پس از مدتي اين خانه داراي دو در شد و مردم هنگامي كه براي سلام گفتن بر پيامبر وارد مي شدند، دسته دسته از دري وارد مي شدند و از در ديگر بيرون مي رفتند.(4)

بيت در عُرف آن زمان به اتاق ـ در كاربرد امروز ما ـ اطلاق مي شد و بايد دانست كه خانه رسول خدا مركّب از اتاق هايِ نسبتاً وسيعي بود، آن گونه كه اشاره كرديم.

اما فرش خانه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)چيز شگفتي بود و از آرايش و زيور دنيايي به كلّي عاري بود. و با فرش ملوك و سلاطين سازگاري نداشت... جنس آن از پوست و پوشال درخت خرما بود كه حضرت بر آن مي خوابيد.

بر حسب نقل عايشه، فرش خانه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)به هنگام خواب راحت نبود. احمد بن حنبل در مسند، از عايشه نقل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ذَهَبي، سِيَرِ اعلام النُّبَلاء، ج2، ص265

2 ـ ابن سعد، الطّبقات الكبري، ج8، ص53 و سير اعلام النبلاء، ج2، ص167

3 ـ سير اعلام النّبلاء، ج2، ص135

4 ـ وفاء الوفاء، ج2، ص542




--[134]--

كرده است كه گفت: «من بر فرش خانه بين پيامبر و قبله قرار داشتم، گاهي كه براي حاجتي مجبور به خروج بودم و آن حضرت در حال نماز بودند، از پايين پايِ تخت، از بيم آنكه چهره ام بر آن حضرت نيفتد، حركت مي كردم.

بستر پيامبر از بافتني زبر، با تار و پودهاي درشت و خشن تهيه شده بود. از جندب بن سليمان نقل است كه نخل كوچكي به پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)اصابت كرد و انگشت آن حضرت خون آلود شد. حضرت فرمود:

ماهي إلاّ إصبعٌ دَمِيَتْ *** و في سبيل الله ما لَقيتْ

«اين جز انگشتي نيست كه در راه خدا خون آلود شده است».

پس پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)را به خانه بردند و بر بالاي بستري از تار و پود زبر قرار دادند و در زير سر آن بزرگوار بالشي از پوست، كه از پوشال خرما پر شده بود، نهادند. عمر چون بر پيامبر وارد شد و اثر فرش را بر پهلوي حضرت ديد، گريست. پيامبر پرسيد: سبب گريه ات چيست؟ گفت: اي فرستاده خدا، شنيده ام كسري و قيصر بر روي تخت طلا مي نشينند و ديبا و ابريشم مي پوشند؟ حضرت فرمود: آيا خشنود نيستيد از اينكه آنها را دنيا باشد و شما را آخرت؟!

گفته اند: در خانه حضرت پوست هاي پربادي بود، عمر گفت: اگر مي خواهي اينها را هم جمع مي كنيم.(1) حضرت فرمود: نه، اين متاع خانواده است. در خانه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)تخته پوست هم بود.

مُغيرة بن شُعبه گفته است: رسول خدا(صلي الله عليه وآله)تخته پوستي داشت. پيامبر(صلي الله عليه وآله)دوست مي داشت كه پوستي دباغي شده داشته باشد و بر آن نماز بخواند.

عايشه گويد: از جمله فرش هايِ خانه، حصيري بود كه در روز مي گسترانديم و شب آن را به خود اختصاص مي داديم.(2)

از وسايل خانه، پرده كوچكي بوده كه عايشه در خانه قرار داده بود و پيامبر(صلي الله عليه وآله)دستور داد آن را بردارند، زيرا كه تصاويري بر آن وجود داشت.

احمد بن حنبل از قول عايشه آورده است: پوششي (پرده اي) داشتيم كه تصوير پرنده اي بر آن بود و هر كس از در وارد مي شد، آن را از روبه رو مي ديد. روزي پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمود: عايشه! اين پرده را تغيير ده; زيرا هر گاه وارد خانه مي شوم و آن را مي بينم، به ياد دنيا مي افتم. همچنين عايشه نقل مي كند كه: رسول خدا(صلي الله عليه وآله)قطيفه اي از حرير داشت كه آن را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن سعد، «الطّبقات الكبري»، ج1، ص466

2 ـ ابن سعد، «الطبقات الكبري»، ج1، ص467 و نجاري، ج2، ص214




--[135]--

مي پوشيديم.

پيامبر دوست نداشت در خانه اش تصوير باشد; زيرا اين كار باعث منع ورود فرشتگان به منزل مي شد. از اين رو هر گاه گونه اي از آنها را مي ديد دستور مي داد محو و زايلش كنند و اجازه نمي داد كه در خانه اش لباسي باشد كه در آن تصويري صليب گونه است. بلكه امر به زائل كردن آن مي فرمودند.(1)

و نيز از عايشه نقل است كه: پيامبر(صلي الله عليه وآله)وارد خانه شد و من خود را با لحافي كه اَشكال و تصاويري داشت پوشانده بودم، حضرت اشكال را زدود و آنگاه فرمود: «روز رستاخيز عذاب كساني از همه سخت تر است كه خلق خدا را به تصوير مي كشند».(2)

از جمله فرش هاي خانه پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرش (تشك) پشمين بود كه حضرت بر آن مي خوابيدند. عايشه درباره آن گفته است: خوابگاه پيامبر(صلي الله عليه وآله)از تشكي چرمين بود كه در درونش پوشال نخل داشت.

رسول خدا(صلي الله عليه وآله)متكّايي داشت كه عايشه درباره آن نيز سخني دارد و مي گويد: متكاي پيامبر(صلي الله عليه وآله)كه بر آن مي خوابيدند از چرم و درون آن پر از پوشال خرما بود.(3)

فرش خانه پيامبر(صلي الله عليه وآله)زياد نبود. آن حضرت مي فرمود: «بايد بستري براي مرد، بستري براي زن و بستري براي مهمان باشد و چهارمي براي شيطان است».(4)

پشت حجره عايشه محلي بود كه آن را محل قضايِ حاجت قرار داده بودند. عايشه گويد: به پيامبر عرض كردم، داخل آبريزگاه شما مي شويم و چيزي نمي بينيم. حضرت فرمود: «آنچه از انبيا خارج شود، زمين آن را مي بلعد، از اينرو است كه اثري از آن ديده نمي شود.»(5)

در دوران گذشته، آبريزگاه ها در خانه بنا نمي شد. زنان پيامبر شبانگاهان براي قضايِ حاجت به مناصع مي رفتند. و آن محل، زمينِ وسيعي بود كه در ناحيه بقيع قرار داشت.(6)

بعد از حادثه افك، آبريزگاه ها را در منزل ساختند و آن در سال پنجم هجري بود. محل پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)در داخل حجره ها بود; زيرا مكان خاصي براي استحمام آن حضرت اختصاص نيافته بود.

ميمونه همسر ديگر پيامبر(صلي الله عليه وآله)چگونگي غسل كردن آن حضرت را چنين بيان مي كند: براي پيامبر پرده كشيدم تا غسل جنابت كند. آن حضرت ابتدا با شست و شوي دستانش آغاز كرد، آنگاه آب را با دست راستش به چپ ريخت و سپس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احمد بن حنبل، مسند، ج6، ص52 و ابوداود، سنن ح1451

2 ـ احمد بن حنبل، مسند ج6، ص86

3 ـ ابوداود، سنن، ح4146

4 ـ ابوداود، ح4142

5 ـ سمهودي، وفاء الوفا، ج2، ص466

6 ـ بخاري، صحيح، ج1، ص248




--[136]--

عورت و آنچه بدان اصابت كرده بود را شست و بعد با دستان خويش بر ديوار يا زمين زد. سپس مثل وضو ساختن برايِ نماز، وضو ساخت، بدون اينكه پاهايش را بشويد. و در آخر آب بر پاهاي خود ريخت و آنها را به هم نزديك كرد و شست و شو داد.(1)

پيامبر(صلي الله عليه وآله)با هر زني كه ازدواج مي كرد، براي او خانه اي مي ساخت و او را در آن ساكن مي كرد. تا زماني كه تعداد اين حجره ها به نُه باب رسيد. اين حجره ها بين حجره عايشه به طرف سمت چپ ساخته شده بود و درهايشان همه به مسجد باز مي شد. عُمران بن ابي اَنَس در توصيف حجره هاي شريف چنين آورده است:(2)چهار تا از اين خانه ها با خشت و بعضي از شاخه نخل بود. پنج حجره از آنها از شاخه نخل بود كه با گل اندود شده بود. بر در اين خانه ها درهايي از پرده هايِ مويي آويخته بودند. اين پرده ها را اندازه گرفتم كه سه ذرع در سه ذرع بود.

وسايل منزل پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)در نهايت سادگي بود. ظرفِ (ديگ) بزرگي داشتند كه در آن مردم را غذا مي خوراندند.

عبدالله بن بُسْر اين ظرف را اين گونه توصيف مي كند: پيامبر ظرف بزرگي داشتند كه به آن «غَرّاء» مي گفتند و چهار نفر آن را حمل مي كرد.

چون چاشت مي شد و سجده چاشت مي گذاردند، اين ظرف را مي آوردند و در آن تريد مي كردند و به دور آن جمع مي شدند. و هر گاه تعداد افراد زياد مي شد، پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)از سر سفره بپا مي خاست.

يكي از باديه نشينان پرسيد: اين جلسه طعام چيست؟ حضرت فرمود: «خداوند بنده اي بخشنده قرارم داد و ستمكار كين توزم نيافريد».

آنگاه فرمود: «از اطراف آن بخوريد و برجستگي داخل آن را رها كنيد كه خداوند بر بركتش خواهد افزود».(3)

بر در خانه پيامبر درباني نبود كه مردم را از ورود به آن باز دارد. هر كس در هر زمان مي خواست وارد خانه پيامبر شود، حضرتش را مي يافت.

اَنَس گفته است: پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)بر پيرزني گذشت كه در مصيبت فرزندش مي گريست، خطاب به او فرمود: «از خدا بترس و شكيبايي كن».

آن زن گفت: تو بر مصيبت من دل نمي سوزاني! به وي گفتند: اين پيامبر بود. آن زن به سوي پيامبر آمد و بر در خانه اش درباني نيافت و به پيامبر عرض كرد: اي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عبدالرزّاق، المصنّف، ج1، ص261

2 ـ ابن سعد، الطّبقات الكبري، ج1، ص500 و تاريخ مدينه ابن نجّار، ص358

3 ـ ابوداود، ح3773




--[137]--

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)تو را نشناختم.

حضرت فرمود: «صبر، در مصيبتِ نخستين است».(1)

روايت ديگري در توصيف حُجره هاي خانه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)آمده كه بخاري آن را از طريق داود بن قيس در كتاب الأدب المفرد آورده است.

داود بن قيس گويد: حُجره هايي از شاخه هايِ خرما، كه از بيرون به پوششِ مويين آميخته شده بود، ديدم. فكر مي كنم عرض حجره از درِ آن تا درِ خانه، شش يا هفت ذرع بود. بيتِ درون ده ذرع بود و تصور مي كنم كه ستون هاي آن به هشت يا هفت عدد مي رسيد.(2)

حسن بَصْري كه در دامن ام سَلَمه همسر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)تربيت شده، در توصيف خانه هايِ پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)آورده است:

من هنگامي كه جواني نورس بودم و داخل حجره هايِ پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي شدم، سقف حجره ها را مي توانستم با دستم لمس كنم. حجره هاي پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)از چوب عرعر پوشيده شده بود.(3)

اما در اين حُجره ها، آنهارا كه حلقه نداشتند، با انگشت مي زدند.

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)خارج از حجره ها تنوري داشتند كه از آن، براي پختن نان و جز آن استفاده مي كردند. اين تنور مخصوص به پيامبر نبود، بلكه شريكي هم داشتند. در اين باره يكي از زنان صحابي، دختر حارث بن نعمان، كه پدرش از اهل بدر و احد بود، چنين مي گويد: «حرف قاف» را جز از لبان پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)نياموخته ام، هر روز جمعه خطبه مي خواند. تنور ما و تنور پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)يكي بود.(4)

نوشته اند: هنگامي كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)غزوه دومة الجندل را انجام دادند، امّ سَلَمه خانه اش را با خشت تعمير كرد. پيامبر(صلي الله عليه وآله)چون از سفر برگشت به خشت ها نگاه كرد و در حالي كه اولين كس از زنانش هم وارد شد از او پرسيد: اين بنا چيست؟ ام سَلَمه در پاسخ گفت: مي خواستم با اين كار مانع چشم هايِ بينندگان به درون خانه شوم. حضرت فرمود: «اي ام سلمه، از بدترين چيزي كه مال مسلمان در آن صرف مي شود، ساختمان است».(5)

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)از گرايش به زيورِ دنيا روي گردان بودند. آن بزرگوار از ورود به خانه دخترش حضرت فاطمه(عليها السلام) كه از دوست داشتني ترين كسان نزد او بود، به سبب زينتي كه يك بار بر در خانه به كار برده بود، امتناع فرمودند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوداود، ح3124

2 ـ سيوطي، الدرالمنثور، ج7، ص554

3 ـ ابي سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص501، وفاء الوفاي سمهودي، ج2، ص463

4 ـ ابوداود، سنن، ح1100

5 ـ ابن سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص499 و وفاء الوفا، ج2، ص461




--[138]--

ابوداود از سفينه ابوعبدالرّحمن نقل كرده كه شخصي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب را با هديه طعامي مهمان كرد. حضرت فاطمه(عليها السلام)فرمودند: كاش پيامبر(صلي الله عليه وآله)را دعوت مي كرديم تا از اين غذا با ما بخورند. پس حضرت را دعوت كردند و چون هنگام ورود دست به چهار چوب در نهادند، پرده اي پشمين و رنگين را مشاهده فرمودند كه در محلي از خانه نصب شده بود. حضرت(صلي الله عليه وآله)برگشتند.

حضرت فاطمه(عليها السلام)به علي(عليه السلام)فرمود: به دنبال پيامبر(صلي الله عليه وآله) برويد و ببينيد سبب مراجعت ايشان چه بوده است؟ علي(عليه السلام)فرمود: بر اثر پيامبر(صلي الله عليه وآله) حركت كردم، عرض كردم اي پيامبر خدا، چه كاري باعث برگشت شما شد؟ حضرت فرمود: «نه مرا و نه هيچ پيامبري را سزد كه وارد خانه آرايش شده شود!»(1)

از عبدالله بن عمر نقل شده است: روزي پيامبر(صلي الله عليه وآله) براي ديدار فاطمه(عليها السلام) آمد و پرده اي بر درخانه اش يافت، روي برگردانيد. در حالي كه نوشته اند، پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) كمتر ديده شده كه مدينه وارد شود و به فاطمه(عليها السلام)سر نزند.

علي(عليه السلام)به خانه آمد، فاطمه را اندوهگين يافت. فرمود: چه پيش آمده است؟ فاطمه(عليها السلام)فرمود: پيامبر پيش من آمدند ولي به خانه وارد نشدند. علي(عليه السلام)نزد پيامبر آمد و عرض كرد: اي فرستاده خدا، فاطمه از اينكه بر او وارد شده و به خانه نيامده اي، سخت اندوهگين شده است! پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: «مرا با دنيا چه كار؟ مرا با پرده الوان چه كار؟».

علي(عليه السلام)پيش فاطمه(عليها السلام)رفت و او را از گفته رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آگاه كرد. فاطمه فرمود: به پيامبر خدا عرضه كن در اين باره مرا چه امر مي كنند؟

پيامبر فرمود: «به فاطمه بگو آن را براي فلان قبيله بفرستد».

در اين باره باز از ثوبان مولايِ پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)چون سفر مي كردند آخرين كس از خانواده اش را كه ديدار مي كردند، حضرت فاطمه بود و چون از سفر برمي گشتند اولين كس از خانواده اش را كه ديدار مي كردند باز فاطمه(عليها السلام)بود.

پيامبر از غزوه اي برمي گشت، فاطمه(عليها السلام)پرده اي بر در آويزان كرده و دو دستبند نقره اي به دستان حسن و حسين(عليهما السلام) كرده بود. حضرت بر در خانه فاطمه آمد ولي داخل نشد. فاطمه(عليها السلام)پنداشت آنچه باعث وارد نشدن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوداود، ح4149




--[139]--

پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به خانه ايشان شده، همين ها بوده است. پرده را برداشتند و دست بندها را از دستان فرزندان گشودند. آن دو گريان پيش پيامبر رفتند.

پبامبر خدا(صلي الله عليه وآله) دست بندها را از آن دو گرفتند و فرمودند: «اي ثوبان اينها را براي فلان قبيله (خانواده) ببر. اين ها اهل بيت من اند، من دوست ندارم از طيّباتشان در همين دنيا بهره ببرند. اي ثوبان براي فاطمه(عليها السلام)گردن بندي از چوب و دو دست بند از عاج خريداري كن.(1)

عطاء خراساني گفته است: حُجره هاي زنان پيامبر(صلي الله عليه وآله) را ديدم، از پوشال خرما بود و بر درشان پارچه اي مويين آويزان بود. بعداً من خود شاهد بودم دستور وليد بن عبدالملك را مبني بر ويران كردن حجره ها كه خوانده مي شد. روزي غمناك تر از اين روز نديدم.

عطاء همچنين گويد: از سعيد بن مُسيّب شنيدم كه مي گفت: سوگند به خدا دوست داشتم آنها خانه ها را به حال خود رها مي كردند تا نسل جديد مدينه و كسان ديگري كه از مكان هاي ديگر مي آمدند، مي ديدند كه چگونه فرستاده خدا در طول زندگي اش به اين وضعيّت اكتفا كرد! اين كار باعث مي شد تا مردم از افزون خواهي و فخر فروشي باز داشته شوند.(2)

عمران بن ابي اَنَس به هنگام شنيدن كلام عطاء گفته است: در مسجد بودم و تني چند از اصحاب پبامبر خدا(صلي الله عليه وآله) مثل، ابوسَلَمة ابن عبدالرّحمن، ابواُمامة بن سَهْل، خارجة ابن زيد را ديدم كه از شدّت اين مصيبت آن اندازه گريستند كه ريششان از اثر اشك خيس شد.

در اين موقع ابواُمامه گفت: اي كاش بناها به حال خود رها مي شد تا مردم بنا را مي ديدند و در مي يافتند كه خداوند چگونه براي پيامبرش ـ كه كليدهايِ خزانه هايِ دنيا در دستش بود ـ به چنين بنايي رضايت دادند!

* * *

منابع فصل اوّل:

ـ مُسْنَد احمدبن حنبل، ج3، ص240 و221 وج6، 52 وج6، ص86 وج3، ص328

ـ سُنَن دارمي، ج1، ص41

ـ سنن ترمذي، الشمائل، ح374

ـ سنن ابن ماجه، ح1631

ـ مستدرك حاكم

ـ شرف المصطفي، ابوسعد

ـ فتح الباري ابن حجر، ج7، ص362

ـ وفاء الوفا سمهودي، ج1، ص262 و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوداود، ح4213

2 ـ سمهودي، وفاء الوفا، ج2، ص461




--[140]--

ج2، ص542 و 466 و 463 و 461 و 461

ـ صحيح مسلم، ح524 و 1478

ـ سنن ابوداود، حديث هاي شماره 453، 4151، 4146، 4142، 3773، 3124، 1100، 3753، 4149، 4213

ـ سِيَرُ أعلام النُّبَلاء، ذَهَبي، ج2، ص265، 167، 135

ـ الطّبقات الكبري، ابن سعد، ج8، ص53 و ج1، ص467 و ج1، ص500 و 501 و 499

ـ صحيح البخاري، ج2، ص214 و ج1، ص248

ـ المصنّف، عبدالرزاق، ج1، ص261

ـ تاريخ المدينه، ابن النجّار، ص358

ـ الدر المنثور في الّتفسير بالمأثور، ج7، ص554

ـ الدّلائل، بيهقي ج5، ص488

ـ مجمع الزّوائد، هيثمي، ج8، ص272

فصل دوم

محل جغرافيايي حُجْره ها

پيش تر گفتيم كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) وقتي بنايِ مسجد شريف را به پايان آورد، دو حُجره براي دو تن از همسرانشان سوده و عايشه ساخت. اين دو خانه از همان مواد بنايِ مسجد از خشت و پوشال نخل بنا نهاده شده بود. درباره جهت وقوع مكان حُجره ها ابن نجّار در تاريخش(1) آورده است:

سيره نويسان نوشته اند: پيامبر(صلي الله عليه وآله)حجره ها را بين قبله و شرق، به سمت باب شامي بنا نهادند، نه در جهتِ غرب.

اين حجره ها از مسجد بيرون بود و جز از طرف مغرب، به صورت دايره مانندي مسجد را در ميان گرفته بود. درِ همه اين حجره ها به مسجد باز بود.

نيز همين مورّخ گفته است: چون پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) با ديگر همسران ازدواج كردند، براي هر يك از آنها حجره اي ساختند. اين حجره ها نُه عدد بود. محل بنايِ اين حجره ها از خانه عايشه تا دري كه بعد از باب النبي مي آمد، قرار داشت.

سَمْهودي(2) گفته است: «مراد ابن نجّار از بابي كه بعد از باب النبيّ(صلي الله عليه وآله) مي آمد، بابي است در جهت مقابل از طرف مغرب كه اكنون به باب الرّحمه معروف است.

سمهودي مي افزايد:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ المدينه، ابن النجّار، ص358

2 ـ وفاء الوفاء، ج2، ص459




--[141]--

«آنچه باعث شد تا اين رأي را اظهار كنيم، نظر ابوسعد در «شرف المصطفي» است كه به سند خود از محمّد بن عمر روايت كرده، مي گويد:

از مالك بن ابي الرّجال پرسيدم: خانه هايِ همسران پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)كجا واقع شده بود؟ وي از طريق پدرش و پدرش از طريق مادرش بيان داشت كه همه اين خانه ها در سمتِ چپ واقع شده بود، به طوري كه اگر پشت سر امام در مقابل منبر به نماز مي ايستادي، همه اين خانه ها در سمت چپ تو واقع مي شد. اين محدوده خانه ها بود.

چون زينب در گذشت، پيامبر(صلي الله عليه وآله)امّ سَلَمه را داخل خانه ايشان كردند».

منظور از «زينب» در اينجا زينب دختر خُزَيمه هلالي است كه از امّ المؤمنين هاست وي به سبب كارهايِ خيرش لقب «اُمّ المساكين» داشت.

اين ام المؤمنين، پيش از ازدواج با پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) همسر عبدالله بن جَحْش بود كه در غزوه اُحُد به شهادت رسيد. پس از آن پيامبر(صلي الله عليه وآله) او را به همسري خود در آوردند. وي دو ماه در خانه پيامبر(صلي الله عليه وآله)بود و درگذشت. پس از وي پيامبر در سال چهارم هجري با امّ سَلَمه ازدواج كرد و او را در خانه زينب جا داد. در ماه ربيع الأوّل(1) همين سال پيامبر غزوه دَومة الجَنْدل را انجام داد و در مدت اين غزوه، سِباع بن عَرْفَطَه غَفاري را به نيابت، در مدينه گماشت. چون از اين غزوه باز گشت، مشاهده كرد كه ام سَلَمه حجره اش را با خشت بنا نهاده است. خطاب به وي فرمود: اين بنا چيست؟ ام سَلَمه گفت: مي خواستم با اين كار مانع از ديد مردم شوم.

حجره ها جز از طرف غرب، مسجد را در ميان مي گرفتند و درهاي اين حُجره ها همگي به مسجد باز مي شد.

اگر كسي دست خود را از داخل حجره ها بيرون مي كرد، دستش داخل مسجد مي شد. مؤيد اين سخن مطلبي است كه بخاري از عايشه نقل كرده است. وي مي گويد:


من چون در عادت به سر مي بردم، پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)از داخل مسجد سرشان را به من نزديك مي كردند و من مويشان را مرتّب مي كردم. پيامبر در اين حال در مسجد معتكف بودند.(2)

ابن حَجَر عَسْقَلاني آورده است كه: حُجره عايشه به مسجد چسبيده بود.(3)

همچنين بخاري از عايشه نقل مي كند: گرچه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) هنگامي كه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الّروض الأنف، سُهَيلي، ج3، ص258

2 ـ فتح الباري، ج4، ص272

3 ـ همان، ج4، ص273




--[142]--

مسجد بود، سرش را براي مرتب كردن داخل خانه مي كرد، ولي در زماني كه معتكف بود، جز براي حاجتي به خانه نمي آمد.

اتّصال در حجره عايشه با مسجد نبوي شريف از طريق آنچه كه احمد بن حنبل در مسند(1) آورده، توضيح داده شده است بدين صورت كه: پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) در ايّامي كه در مسجد معتكف بودند، پيش مي آمدند و بر باب حجره من تكيه مي زدند. من سرشان را مي شستم. در اين حال من در حجره ام بودم و پيامبر هم در داخل مسجد بودند. ...

نوشته اند كه در خانه عايشه پنجره اي بود و او از آن به مسجد مي نگريست. همين سان، خانه ام سَلَمه مقابل مسجد بود.

زينب دختر امّ سلمه از مادرش نقل كرده است كه: بسترش در جوار ديوار مسجد پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)بوده است.(2)

حجره ها به هم متّصل بودند. بين خانه حَفْصه و عايشه راهي بود و آن دو از طريق اين راه در حالي كه در خانه نشسته بودند، با هم صحبت مي كردند.(3)

خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)در پيچ گذرگاه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) قرار داشت. بين خانه عايشه و حضرت فاطمه(عليها السلام)دريچه اي بود كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) هرگاه قصد بيرون آمدن از منزل عايشه را داشتند، از دريچه حال حضرت فاطمه(عليها السلام)را جويا مي شدند. حضرت فاطمه(عليها السلام)از پيامبر تقاضا كرد كه اين دريچه را مسدود نمايند و آن حضرت دستور به مسدود كردن آن فرمودند.(4)

«سير تحولِ حُجْره هاي شريف بعد از رحلت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)»

در كتاب وفاء الوفا آمده است كه:

«بعد از وفات پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) همه را اندوه فرا گرفت. مردم به موضع قبر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)مي آمدند و از خاك مقدس قبر برمي داشتند.

عايشه اولين كسي بود كه ديواري بر اطراف قبر بنا كرد و چون در ديوار روزني بود، مردم از همان شكاف باز خاك برمي داشتند.

پس از مدتي آن روزن را هم بستند».(5)

پس از آن ابوبكر را در پهلوي پيامبر خدا دفن كردند و لحدش را به لحد پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)چسباندند.

ابوبكر را بر همان تختي كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) را به هنگام فوت حمل كردند، نهادند و عمر بر او نماز خواند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، ج1، ص401

2 ـ ابوداود، مسند، ح543

3 ـ سمهودي، وفاء الوفا، ج2، ص543

4 ـ همان، ج4، ص466

5 ـ وفاء الوفا، ج2، ص244




--[143]--

عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن و پسرش داخل قبر او شدند.(1)

عمر به هنگام مرگ، فرزندش عبدالله را پيش عايشه فرستاد كه از او اجازه بگيرد تا در جوار پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) به خاك سپرده شود. عايشه به عبدالله گفت: مي خواستم آن را براي خودم محفوظ دارم ولي امروز تو را بر خود ترجيح مي دهم و ايثار مي كنم.

عبدالله برگشت و خبر موافقت عايشه را اعلام كرد. بدين سان عمر را هم در كنار رسول خدا(صلي الله عليه وآله)به خاك سپردند.

عايشه گفته است: پس از دفن عمر، بين قبور و خودم ديواري برآوردم.(2) از اين تاريخ بعضي از حجره ها فروخته شد.

سوده خانه اش را به عايشه داد و آن را طيّ وصيتي در حق او كرد.

وارثان صفيّه، خانه او را به صدو هشتاد هزار درهم به معاويه فروختند.

معاويه منزل عايشه را نيز به يكصد و هشتاد هزار درهم خريد.

در حجره اي كه قبر پيامبر خدا، ابوبكر و عمر قرار داشت، جاي قبر ديگري نيز بود و مي شد كسي ديگر را هم در آن دفن كرد.

زماني كه عمر بن عبدالعزيز حاكم مدينه بود، ديوار قبور فرو ريخت و عمر دستور داد آن را بسازند.(3)

وليد بن عبدالملك، حجره ها را خريد و به عمر دستور داد تا آنها را خراب كند و مسجد را توسعه دهد. عالمان و مردم مدينه از اين امر ناراحت شدند و از آن اظهار ناخشنودي كردند.

عمربن عبدالعزيز، ديواري از سقف تا كفِ مسجد براي قبر پيامبر برآورد.

به اين طريق حجره در وسط آن ديوار واقع شد.

در سال 232 هجري در زمان متوكل عبّاسي اسحاق بن سَلَمه كه مأمور بناي مكه و مدينه بود، مأمور شد كه اطراف حجره را با سنگ مرمر تزيين كند.

اين اثر تا سال 548 هجري، زمان خلافت مقتفي عباسي، باقي بود. جمال الدين وزير زنگيان، بنا را تجديد كرد و در اطراف حجره پنجره هايي تا سقف از چوب صندل و آبنوس تعبيه كرد.(4)

در رمضان سال 654 هجري آتش سوزيي در مسجد نبوي رخ داد كه باعث فرو ريختن سقف حجره قبر شريف شد.

مستعصم عباسي، گروهي از معماران را براي تعمير فرستاد. اين گروه، از باب احتياط، به آنچه از سقف بر روي حجره فرو ريخته بود، دست نزدند. سقف حجره شريف را ساختند و ديوارهاي قبلي را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ المدينه، ابن النجار، ص389

2 ـ وفاء الوفا، ج3، ص844

3 ـ صحيح البخاري، ج3، ص255

4 ـ تاريخ ابن النجّار، ص393




--[144]--

برآوردند. و ديوار شرقي را نيز تا باب جبريل برآوردند در سال 667 هجري ملك ظاهر بيبرس از مماليك، مقصوره اي بر گرد حجره شريف بين ستون ها و ديوار حجره ها و خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)بنا كرد.

وي براي اين بنا سه باب منظور كرد و بر اطراف حجره ها پلّكاني براي صعود به پشت بام احداث نمود. پس از آن در سال 629 هجري درِ چهارمي بر آن افزوده شد.

در سال 678 هجري، در عهد ملك منصور قَلاوون صالحي از پادشاهان مماليك گُنبدي بر بالاي سقف حجره شريف برآوردند. اين گُنبد از پايين مربع شكل بود و از بالا هشت ركن داشت.

اين قُبه، در ايام ملك ناصر حسن بن محمد بن قلاوون تعمير شد و در عصر ملك اشرف شعبان در سال 765 هجري ترميم و محكم گرديد.

در سال 694 هجري، عادل زين الدين كتبغا پلكان حجره را توسعه داد و به سقف مسجد رسانيد.

در سال 760 هجري در عصر سلطان صالح اسماعيل بن ملك ناصر محمد بن قلاوون، قريه اي از بيت المال مسلمين در مصر خريداري شد و وي آن را براي امور پوشش كعبه و حجره مقدس و منبر نبوي(صلي الله عليه وآله) وقف كرد.

پوشش حجره در اين زمان از ابريشم سياه مخلوط به حرير سفيد بافته مي شد و بر گِردش رشته هاي نقره مذهب بود كه به صورت مطرّز مي بافتند.

در سال 853 هجري در دولت ظاهر چقمق، داخل مقصوره شريف را از مرمر رنگي فرش كردند.

در سال 878 هجري، سلطان اشرف براي بناي عمارت، مقصوره اطراف، حجره را خراب كرد. به هنگام ويراني، آثار حريق قبلي هم نمايان شد. مضجع شريف را از آن آثار پاك كردند وبناي حجره را برآوردند.

در سال 886 هجري آتش سوزي ديگـري در مسجــد نبـوي رخ داد. آتـش در سقـف محاذي حجـره شريف درگرفـت و  فلز (مس) گنبد بالاي سقف ذوب شد و چوب هاي آن آتش گرفت. مقصوره اطراف حجره شريف هم سوخت ولي حجره شريف سالم ماند.

پس از اين حريق، به تجديد بناي مقصوره پرداختند و گنبدي بزرگ محاذي حجره و اطراف آن بر بالايِ آن ساختند و اطرافش را با ستون هايي كه از زمين مسجد برآمده بود، بالا آوردند.

در اين تجديد بنا به جاي گنبد كبود




--[145]--

قبل از آتش سوزي، گنبدي از آجر ساختند. سپس برايِ استواريِ كار، ستون هايي در سه ضلع حجره بنا كردند تا گنبد را استوار نگه دارد. حجره و اطراف آن را از مرمر تزيين نمودند و پنجره هايي از مس بر گرد آن تعبيه كردند.

در سال 1233 هجري در زمان سلطان محمود بن عبدالحميد عثماني، بار ديگر گنبد شريف تجديد بنا شد; زيرا شكاف هايي در بالاي آن پديد آمده بود. گنبد را از بالا خراب كردند و از نو بنا نهادند. گنبد فعلي همان است كه در عصر عثماني ساخته شده است.

در سال 1253 در زمان سلطان عبدالحميد عثماني رنگ گنبد را سبز كردند و از اين زمان گنبد مضجع شريف به نام «القُبَّةُ الخَضْراء» (گنبد سبز) معروف شد.

در داخل حجره شريف قصيده شيخ عبدالله بن علوي حدّاد حَضْرَمي (متوفاي 1132 هجري) با مطلع زير نقش بسته است:

سَلَكنا الفيافي و القِفَارَ عَلي النُّجب *** تَجدُّ بنا الأشواق لاحادي الرَكْبِ

اين قصيده، شانزده بيت دارد.

در دوران ملك عبدالعزيز بن آل سعود، بعض ترميمات و تعميرات، در
ستون هاي داخل حجره صورت پذيرفت.

حجره ها اكنون با ديوارهايي فلزي به رنگ سبز كه بر بالاي آن آيه شريفه: } إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَي لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ{ نوشته شده، از مسجد مشخص شده است و سه قوس (طاق نما) كه اوّلي موازي قبر پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله)، دومي قبر ابوبكر و سوّمي قبر عمر قرار گرفته، در آن تعبيه شده است.

ستون هايِ روضه نبوي با مرمر منقّشِ زيبا برآورده و بر رويِ ستوني كه در طرف راست سلام كننده بر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)قرار مي گيرد، اين شعر نقش بسته است:

يا خَيرَ مَنْ دُفِنَتْ بِالقاعِ أعظمُه *** فطابَ من طيبهنَّ القاعُ و الأَكَمُ

بر روي ستون سمت چپ نيز اين شعر را نوشته اند:

نفسي الفداءُ لقبر أنْتَ ساكِنُهُ *** فِيهِ العِفافُ وَ فيهِ الجُودُ وَ الكَرَمُ

* * *




| شناسه مطلب: 80311