ميقات حج
سال هشتم شماره سي و دوم تابستان 1379
حيره (2)
M.J.kister/ محمد كاظم رحمتي
براي بررسي روابط ميان حيره و قبايلش، اخبار مربوط به جمع آوري خراج توسط پادشاه حيره و موقعيت جمع كنندگان خراج نيز تا حدي مهمّ است. تحليل در آمد امراي حيره و موقعيت حيره را ابوالبقاء، با توجه به در آمد آنها از اقطاعات عراق ياد كرده است و بيان مي دارد: مقداري از در آمدشان از عراق بود، گرچه بيشترين درآمدها و بيشتر اموالشان از عوايدي بود كه از تجارت، غنايمِ حملاتشان بر ضدّ قبايل بدوي، حملات بر ضدّ
1 اين مقاله ترجمه اي است از:
كه اينك در كتاب زير چاپ شده است:
همچنين ترجمه عربي اين اثر را در كتاب زير مي توان يافت:
الحيره و مكه، وصلتها بالقبائل العربيه، تأليف م. ج. كستر، ترجمه، الدكتور يحيي الجبوري، جامعة البغداد، 1396/1976، ص 39 ـ 8
سرزمين هاي مرزي سوريه، حمله بر قلمرو هر كس كه آنها مي توانستند به آن حمله كنند و از جمع آوري خراج ها از قبايل مطيع و فرمان بردارشان به دست مي آوردند، از اين راه حتي احشام زيادي را به دست آورده بودند. حكّام حيره، رؤساي قبايل دوست را به عنوان جمع آورندگان خراج، رهبران نظامي دسته جاتي از سپاهشان و به عنوان حكم گزاران و صاحب منصباني در قلمروشان، منصوب مي كردند.
عمروبن شريك ابو حوفزان در رأس گروه هاي شرطه منذر و نعمان بود; «ولّي شُرطة المنذر و النعمان من بعده».سنان بن مالك از اوس مناة (از نمر بن قاسط) از سوي نعمان بن منذر به عنوان امير «ابلّه» منصوب شده بود.
غيلاق بن قيس بن عبدالله بن عمرو ابن همام تميمي در خدمت عمرو بن هند بود. او در شعر دجاجة بن عبد قيس مورد استشهاد قرار گرفته و در كتاب اختيارين به عنوان رهبر گروهي مهاجم همراه با حارث بن بيبة و حاجب ياد شده است. غيلاق از سوي عمرو بن هند براي مطيع كردن تغلب فرستاده شده بود. او به آنها (تغلب) حمله كرد و شمار زيادي ازآنها را كشت. اين رويداد را حارث بن حلزه در معلقه اش ياد كرده است. طبق نوشته «الأغاني» و «شرح تبريزي» غيلاق سرپرست شترهاي سفيد (هجائن) نعمان بوده است. طبق نوشته سمط اللالي12 او از سوي نعمان به عنوان سرپرست شتران سفيد قبايل مجاور قلمرو نعمان منصوب شده بود; «استعمله النعمان بن المنذر علي هجائن من يلي ارضه من العرب».خبر بكري نشان مي دهد كه غيلاق مورد اعتماد براي جمع آوري خراج ها بوده است. به گفته اين خبر عقفان بن عاصم يربوعي، شتر سفيدش (هجائنه) را از ديد غيلاق پنهان كرده بود. زماني كه او مورد تعقيب غيلاق قرار گرفت، با شترش نزد نعمان رفت و تقاضاي حمايت از او را كرد. او حمايت نعمان را به دست آورد و شترش را نگرفتند; «لم يأخذ منها (يعني ابل) شيء». داستان غيلاق نحوه روابط موجود بين حيره و رييس يك گروه قبيله اي را مشخص مي كند. غيلاق مورد اعتماد پادشاه حيره براي سركوب كردن تغلب بود. او واحد نظامي را فرماندهي كرده بود و اين محتمل است كه همراه او افرادي جهت جمع آوري خراج نيز وي
1 ـ ابوالبقاء، برگ a145، المناقب.
2 ـ ابن كلبي : جمهرة النسب، برگ a205
3 ـ ابن كلبي، پيشين، برگ a232، كاسكل: جمهرة النسب، ج 2، ص 513، بنواوس در ايام رده در جنگ با خالد بن وليد از بين رفتند. بنگريد به: ابن حزم; جمهرة انساب العرب، ص 284
4 ـ ابن كلبي اين گونه آورده است. پيشين، بلاذري، انساب، غلاق، در برخي منابع ديگر (علاق)، بنگريد به كاسكل، پيشين، ج 2، ص 271
5 ـ ابن كلبي، پيشني، برگ 98; كاسكل، پيشين، ج 2، ص 232; الوزير المغربي: الايناس بعلم الانساب: نسخه خطي b37، او از تيم بن عبده مناة بن أدبود. بنگريد به بلاذري; انساب الاشراف، b929
6ـ S.m.Hvsayn: Early Arabic odes.P: 199
ترجمه آن 161، شرح ص 320 نسب در در شرح اين گونه است: علاق بن عبدالله بن حمام الرياني (از برادر او قيس بن عبدالله نيز نام برده شده است). گفته شده است ذوالكير، حارث بن منبه بن قرط بن صفوان بن مجاشع است. منبه اشتباه است و بايد الحارث بن بيبة خوانده شود. مقايسه كنيد با بيت 13 از قصيده.
اين بيت:
تجرد علاق الينا و حاجب *** وذوالكير يدعو يالحذظلة اركبوا
س. م. حسين اين گونه ترجمه كرده است:
در مورد حارث بن بيبة بنگريد به كاسكل: پيشين: ج 2، صص 305، 221
7 ـ حاجب، آشكار است كه مقصود حاجب بن زرارة است.
8 ـ ابن قتيبة: المعاني الكبير، ص 1012
9 ـ بنگريد به ابن كلبي: جمهرة النسب، برگ a72، بلاذري، انساب الاشراف، برگ a993
10 ـ الاغاني، ج 9، ص 173
11 ـ شرح القصائد العشر، ص 275
را همراهي مي كرده اند. اين ميتواند مشخص كند كه چگونه حكّام حيره توانسته اند، سلطه خود را بر گروه هاي قبيله اي، با همكاري رؤساي قبايلِ دوست و نيروهاي قبيله اي وفادار تحميل كنند. برخورد ميان جمع كنندگان خراج حيره با بخشي از قبيله، به برخورد با همه قبيله منجر مي شد. طبق يك خبر ثبت شده در«العقد الفريد» از طريق ابوعبيده13، بنواسيد (گروهي از عامر بن تميم) وائل بن صريم يشكري (از بكر بن وائل) را اسير كردند و سپس او را كشتند. زماني كه آنها وي را مي كشتند، چنين مي سرودند: «يا اَيُّهَا الْمائح دَلوي دونكا»14 برادرش باعث بن صريم به اسيد حمله كرد و بزرگ اين گروه را كشت و خودش به تنهايي يكصد مرد از همان گروه را به قتل رسانيد. اين روايت را نيز بكري در «معجم مااستعجم» آورده است.15
بكري نيز مي نويسد:16 وائل بن صريم از جانب عمرو بن هند به عنوان جمع كننده خراج (بعثه ساعياً) نزد بنو تميم فرستاده شد، آنها او را به چاهي انداختند و سنگ بارانش كردند. او توسط بنو اسيد به قتل رسيد.
روايت پيشگفته را رياشي با جزئيات بيشتر در شرح حماسه آورده است17، همه عشاير بني تميم خراج مطالبه شده (الاتاوه) از سوي وائل بن صريم را پرداختند. زماني كه او نزد اسيد رفت، آنها حشم و گوسفنداني به عنوان خراج براي وي جمع كردند و او دستور داد كه آنها حشم و گوسفند جمع شده را بشمارند، هنگامي كه او در كنار چاهي نشسته بود، پيري از اسيد نزديك او رفت و وائل به وي اعتنا نكرد، پيرمرد وي را به درون چاه هل داد. افراد قبيله، وائل را سنگباران كردند تا مُرد. برادرش، باعث تصميم گرفت تا انتقام خون او را بگيرد و همراه با بني غبر از يشكر به بنواسيد حمله كرد. باعث سوگند خورده بود كه چاه را از خون اسيد پر كند و او نذر خود را به جا آورد و چاه را انباشته از خون بنواسيد نمود.
شعراي يشكر در اشعار خود از اين رويداد ياد كرده اند. اين رويداد، همچنين توسط وزير مغربي در كتاب «الايناس»18 و توسط ابوالبقاء در كتاب «المناقب» ثبت شده است19. اين برخورد تا مدت هاي دراز درذهن دوگروه ماندواين از ناسزايي كه در بين اين دو قبيله مانده مشهود است: «تعست غبر، تعست اسيد»20
كاسكل اهميتِ تاريخيِ اين قصه را انكار كرده است21. شايد اين انكار درست باشد، گرچه داستان به خوبي نظر قبايل نسبت به جمع كنندگان خراج را باز مي نمايد; نفرت از آنان و اعمال طغيانگرانه كه بر ضدّ آنها انجام مي داداند.
عدم پرداخت خراج به پادشاه حيره، علّت حمله ارتش نعمان به تميم بوده است. داستاني كه از طريق ابوعبيده توسط مبرد ثبت شده است22، بيان مي دارد: تميم نپذيرفت خراج به نعمان بپردازد. نعمان نيز برادرش ريان بن منذر را در رأس سپاهي به سركوبي آنها فرستاد كه افراد آن عمدتاً از بكر بن وائل بودند. آنها به تميم حمله كردند، زنان و كودكان را اسير كرده و احشامشان را نيز به عنوان غنايم همراه خود بردند. ابو مشمرج يشكري (عمرو بن مشمرج) قصيده اي سرورده و در آن شكست تميم را شرح داده است:
لم رأوا راية النعمان مقبلة *** قالوا ألا ليت أدني دارنا عدن
يا ليت امّ تميم لم تكن عرفت *** مراوكانت كمن أودي به الزمن
ان تقتلونا23 فأعيار مجدعة *** أو تنعموا فقديما منكم المنن
منهم زهير و عتاب و محتضر *** وابنا لقيط و اودي في الوغي قطن24
اشراف تميم نزد نعمان آمدند و از او آزادي اسرا را خواستند، نعمان موافقت كرد هر زني كه مي خواهد باز گردد، به نزد خويشانش باز گردانده شود. از همه زنان سؤال گرديد كه آيا مايل هستند برگردند و همه آنها جز دختر قيس بن عاصم كه خواست نزد مردي كه او را اسير كرده بود، بماند. (نام آن مرد عمرو بن مشمرج ذكر شده) ديگران خواستند كه نزد خويشان خود برگردند. قيس بعد از آن سوگند ياد كرد هر نوزاد دختري كه برايش متولد گردد، زنده به گور كند.
نقلِ «الأغاني»25 علت اين حمله (عدم پرداخت خراج) و ابيات را ذكر نمي كند و داستان را تحت عنوان «حمله مشمرج» ياد مي كند. اما در اين نقل حمله تنها به بنوسعد محدود گشته است و نام زن اسير شده ، رميمه دختر احمر بن جندل26 كه مادرش خوامر قيس بن عاصم است، آورده شده است. بلاذري در روايت كوتاهي از مشمرج ياد كرده
است27. برخي از گروه ها بكر بن وائل، به عكل حمله كردند، گرچه آنها از عكل كه تحت فرماندهي نمربن تولب بودند28، شكست خوردند. در يكي از اشعار مورد استشهاد بلاذري كه به نمربن تولب منسوب گشته است، از مشمرج به عنوان اسيري از عكل ياد نشده است29 براي ارزيابي از داستان حمله، شعر خوانده شده توسط نعمان مورد استشهاد مبرد مهم است، زماني كه نعمان از خطاي تميم درگذشت، او گفته بود:
«ما كان ضر تميا او تغمدها *** من فضلنا ما عليه قيس عيلان30
نعمان به بنو تميم يادآوري كرد كه آنها اتاوه را بپردازند و با وفادار بودنشان به نعمان، از لطف وي بهره مند گردند، به نظر مي رسد كه عبارت اشاره اي است به فايده و بهره اي كه پادشاه به رؤساي قيس عيلان مي بخشيد و بزرگان آنها را به عنوان جمع كنندگان خراج منصوب مي كرد و به آنها چراگاه ها مي بخشيد و... اين نكته با ارزشي است كه مبرد اتاوه را به اديان معني كرده است، اشاره به اين كه معناي آن مطيع بودن و فرمان بردار بودن است31. بيت منسوب به نعمان تلاش هاي حيره در منقعد كردن پيمان با برخي انشعابات تميم (خصوصاً بنو سعد) را نشان مي دهد، گروهي كه سعي داشتند خودشان را از نفوذ حيره برهانند و اين مسأله از عدم پرداخت خراج آشكار مي گردد. برخي ابهامات روابط ميان حيره و اسيد و غطفان از داستان ثبت شده توسط محمد بن حبيب روشن مي گردد32. ابن حبيب مي گويد: اين قبايل ]يعني اسد و غطفان[ بايكديگر حليف بودند و تحت فرمان پادشاهان نبودند33 عمرو بن مسعود و خالد بن نضلة از اسد34 هر سال از دربار امير حيره ديدار مي كردند، نزد او مي ماندند و در مجلس بزم امير حيره هم پياله وي بودند. در يكي ازاين ديدارها منذر اكبر مطرح كرد كه آنها مي بايستي اطاعت نعمان را بپذيرند. او به آنها گفت: چه چيز مانع مي گردد كه شما به طاعت من در آييد و از من دفاع كنيد، همانند قبايل تميم و ربيعه، آنها پيشنهاد او را نپذيرفتند و عنوان كردند; اين قلمروها براي شتران ما مناسب نيستند و ما نيز نزديك قلمرو تو هستيم و در اين شن زار هستيم و هرگاه ما را بخواهي تو را اجابت خواهيم كرد. منذر دانست كه آنها نمي خواهند پيشنهاد او را بپذيرند و
دستور داد كه آنان را مسموم كنند. گرچه اين مطلب كه واقعاً خالدبن نضله مسموم شده باشد، مشكوك است35 و چه بسا خود داستان نيز ساختگي باشد، اما اين مطلب كه: حكام حيره گرايش به گسترش دادن سيطره و نفوذشان، با به اطاعت درآوردن قبايل مستقل داشتند، از اين داستان كاملا آشكار است. از پاسخ دو بزرگ قبيله به نظر مي آيد كه حكام حيره در نظر داشتند آنها را به حيطه قلمرو تحت سيطره خود درآورند، گرچه آنها اين را نپذيرفتند36. حكام حيره سعي داشته اند كه نفوذ خود بر قبايل را با عطاي مزايا به آنها ـ كه در داستان هاي پيشين مورد استناد قرار گرفت ـ يا با نيروي نظامي تحميل كنند.
قدرت امراي حيره، به واسطه در اختيار داشتن گروه هاي نظامي بوده است. اين گروه ها از قبايل خاصي نبودند; چرا كه هيچ قبيله اي در حيره تسلط نداشت بلكه خانداني در رأس امارت بودند. بنابراين حكام حيره مجبور بودند كه گروه هاي غير خودي يا سربازان مزدور را به خدمت بگيرند. تنها گاه گاهي آنها مي توانستند از نيروي قبيله اي بر ضدّ قبيله اي ديگر استفاده كنند كه با ديگري دشمن بود، آن گونه كه پيشتر ذكر شد.
مسأله تشكيلات دوسر، شهباء و وضايع، صنائع و رهائن از سوي روتشيتن مورد بحث قرار گرفته است.37 همو، منابع در اين مورد را جمع كرده38 و نتيجه اي را كه Perceval Caussindeاستنتاج كرده، مورد بحث و نقد قرار مي دهد و به اين نتيجه مي رسد كه صنايع ارتش خاصي براي حراست ملوك schaar) (Pratorianerبوده است.39 اين نتيجه از سوي شارح نقائض نيز تأييد مي گردد.40
احمد بن عبيد بيان مي دارد كه صنايع مردمي هستند تحت فرمان پادشاه و مؤتمن او (يصطنعهم الملك) و آنان به خدمت او مشغول هستند. روايت ديگري نيز در اين مسأله ارائه شده است: صنايع پادشاه، كساني هستند كه ياريگران پادشاه هستند كه در ركاب او مي جنگند و با واسطه آنان پادشاه ياري مي گرديد. اطلاعات تكميلي را مبرد ارائه كرده است.41 بيشتر اين افراد (وضايع) از بكربن وائل بودند. وضايع از سوي روتشيتن به عنوان Besatzungstruppen معرفي مي گردد.
روتشيتن عنوان مي كند كه وضايع نمي بايست اشاره به گروه هاي خاص باشد. او چنين استنباط مي كند كه وضايع احتمالا اشاره به گروه هايي بود كه در پادگان ها مستقر بودند، خصوصاً در پادگان هاي مرزي. طبق نظر روتشتين دوسرو شهباء احتمالا اشاره اي به گروه هاي مستقر در پادگان هاي حيره است. تعريف ارائه شده از وضايع از سوي احمد بن عبيد متفاوت است. ابن عبيد مي گويد كه وضايع گروه هايي هستند كه با پادشاه زندگي مي كند، يكصد نفر از هر قبيله و قومي كمتر يا بيشتر. تعريف ديگر ارائه شده در همان منبع اين است كه:42 وضايع نيروهايي هستند منتصب پادشاه. طبق اين تعريف Bevanوضايع را در لغت نامه و مفرداتش اين گونه ترجمه كرده است:
ûLevies troops, raised by the Lakhmid king43
با اين وجود ابن اثير آنها را شبه رؤسا معرفي مي كند.44 عقيده متفق القول درباره رهائن اين است كه آنها گروگان هايي از قبايل بوده اند. روايت مفصل درباره گروه هاي حيري را ابوالبقاء نقل كرده است.45 او مي نويسد: امراء القيس البدن كسي بود كه به تقليد از تقسيمات سپاه كسري گروه هاي تحت فرمان خود را تقسيم بندي كرد و بر هر كدام نامي نهاد كه تا پايان پادشاهي حيره بر جا ماند. مردماني كه به واسطه روابط خويشي با پادشاه ارتباط مي يافتند، اهل الردفاده ناميده شده بودند. آنها رهبران گروه هايي بودند كه در پيشاپيش گروه هاي ديگر در نبردها و حملات حركت مي كردند.46 فرماندهان هر يك از تقسيمات اين گروه ارداف ناميده مي شد.47 بخش خاص ارتش حيره از ميان آل لخم گردآوري مي شد و اين گروه به جمرات يا جمار مشهور بود. از سربازان اين گروه اريش بن جزيله از لخم را ياد كرده اند.48 در روايت ديگر ادعا شده است كه اين گروه از كساني تشكيل شده بود كه از لخم و ديگر گروه ها گرد آمده بودند. و از ديگر گروه ها بنو سلسله از جعفي، بنو معاويه از كلب49 و گروه هايي از بنو سلامان بن ثعل (از طي)50 را برشمرده اند.
بر طبق نوشته ابوالبقاء صنايع گروهي از سركشان قبايل مختلف بودند. اينان رانده شدگاني از قبيله شان به دليل ارتكاب تقل يا انجام جرايم بوده اند. آنها
مورد حمايت پادشاه حيره و در امان او بودند. اينان در نبردها و حملات پادشاه حيره حضور داشتند.51 روايت ديگري نيز درباره صنايع ارايه شده است، آنها مرداني از بكر بن وائل، لهازم، قيس و عبدالات و ثعلبة بن عكابة بودند. ابوالبقاء روايت نخستين را مي پذيرد.
ابوالبقاء مي گويد وضايع واحدي ايراني بود كه از سوي كسري به نزد امير حيره به عنوان نيروهاي امدادي فرستاده مي شد، تعداد آنها 1000 بود و يك سال در حيره مي ماندند. بعد از يك سال خدمت آنها به ايران برمي گشتند و گروه ديگري جايگزين آنها مي شد در واقع آنها قدرت حاكم حيره را شكل مي دادند و از طريق قدرت آنها حاكم حيره مي توانست مردم حيره و همچنين قبايل بدوي را به طاعت خود درآورد و آنها را وادار به اطاعت خود كند. اگر اين نيروها نمي بودند: يعني بدون اين نيروها، حكام حيره ضعيف بوده تا آنجا كه حتي از خود مردم حيره نيز هراس بودند.52
مردم حيره سه بخش در ارتش تشكيل مي دادند: دوسر يا دوسرة (برگزيدگان گروه جنگي و پهلوانان)، الشهباء (گرچه بر اساس روايت متضاد ديگران اين گروه وضايع نام داشت) و الملحاء به دليل رنگ زره شان به اين نام ناميده شده بودند.53 رهائن جواناني بودند از قبايل عرب كه حكام حيره آنها را به عنوان گروگان نزد خود نگه مي داشتند كه قبايلشان به قلمرو حيره حمله نكرده و به عنوان التزاماتي بين قبايل و امراء حيره مي ماندند بعد از اين تاريخ آنها برمي گشتند و گروه ديگري جايگزين آنها مي شدند.54 اين نيروها مردم حيره و گروه هاي ايراني ـ قدرتي را تشكيل مي دادند كه امراء حيره قدرتشان بر آن تكيه داشت. آنها در كنار نيروهاي حيره به عنوان وفاداري به كسري به منظور دفاع از وطنشان: خانواده شان و داراي هايشان مي جنگيدند و آنها نمي توانند از فرمان هايشان سرپيچي كنند.55
زماني كه پادشاه همراه با نيروهايش حيره را براي انجام عمليات نظامي ترك مي كرد، مردم حيره از هجوم حملات بدويان در هراس بودند و در قلاع خود مي ماندند تا اين كه پادشاه همراه با نيروهايش باز مي گشت. گاهي اوقات پادشاه پيمان هاي را با
قبايل مجاور خصوصاً بكر بن وائل و تميم منعقد مي كرد كه آنها در غياب او ديگر نمي توانستند به حيره حمله كنند.56
جلوه خاص از روابط قبايل با حكام حيره توسط ابوالبقاء تبيين شده است: قبايلي كه در قلمرو مجاور پادشاهي حيره احشام خود را مي چراندند، مجبور كه ما يحتاج خودشان (الميرة و الكيل) را از پادشاهي حيره تأمين كنند و بنابراين مجبور بودند كه نسبت به حكام حيره وفادار باشند.57 حكام حيره كاملا از وضعيت قبيله ها آگاه بودند و از اين آگاهي ها براي مداخله كردن در مسائل داخلي قبايل استفاده مي كردند.
موردي از اين شكل در داستان لقيط بن زاره مشخص شده است; او از سوي منذر بن ماء السماء متقاعد شده بود كه فرزند ضمرة بن جابر نهشلي را برگرداند.58 فرزند وي به عنوان گروگان به لقيط سپرده شد در مقابل فرزندان كبيش و رشيه59 و بنو نهشل از پادشاه تقاضا كرده بودند كه در اين امر وساطت و پا در مياني كند.60 فرزندش ضمرة بن ضمرة مورد توجه منذر و نعمان بود. او يكي از معتمدان پادشاه براي مراقبت از شتر سفيدش بود.61 مورد آموزنده حاجب بن زاره با بنوعدي بن عبدمناة است.62 بنوعدي در خدمت حاجب بودند و حاجب تمايل داشت كه به موجب حكمي از منذر آنها را بردگان خود كند.63
رؤسا بخش هاي قبيله در همكاري متقابل با حكام حيره در لشكركشي هاي آنها بر ضد سوريه شركت مي كردند، از دربارشان ديدن مي كردند و مورد اعتماد و احترام ايشان بودند. گرچه هيچ خط مشتركي از تداوم وفاداري و پيمان با حكام حيره وجود نداشت. رهبران ستيره جويي گروه ها بر ضد اين پيمان هاي منعقد شده رؤسايشان با حيره مي شوريدند، وقتي كه آنها سهمي از مزايا كه انتظار داشتند، نمي رسيدند. رقابت مداومي بين رؤسا در جلب حمايت حاكم حيره بود كه اين امر احساس نبود اطمينان را تقويت مي كرد. تغييرات ناگهاني در سياست ايران نسبت به حكام حيره بيش از پيش بر اين احساس بي ثباتي مي افزود. كار برد روش تفرق و قدرت64 به عنوان وسيله اي جهت سيطره يافتن بر قبايل و نبود ثبات كافي جهت
وفادارنگه داشتن قبايل، همه اينها احساس نااميدي و دلسردي را در قبايل پديد آورده بود. حملات موفق آميز واحدهاي كوچك برخي قبايل بر ضد حيره ستوت حيره را كاهش داده بود. عصيمه بن خالد بن منقر توانست با خواسته هاي نعمان مخالفت كند، هنگامي كه نعمان فردي از عامر بن صعصعه كه عصيمه به او پناه داده بود از وي خواست. هنگامي كه گروه هاي نعمان حمله كردند، عصيمه قوم خود را با نداي جنگ (كوثر) فرا خواند و در مقابل پادشاه مقاومت كرد. او نيز خود را بر يال اسبش گرفت و گفت:
«وراءك ايها الملك الضرو ما فلوشئت ان اضعد في سوي هذا الموضع لوضعته»65
«زماني كه به تو عامر بن تميم بر نيروهاي نعمان حمله كردند، موفق شدند كه ارتش او را عزيمت دهند و اردوي او را تاراج كنند.»66
پيروزي قبايل بدوي بر نيروهاي سلطنتي حيره دليلي كافي بود بر ضعف دولت تابعه حيره و نويدبخش سقوطش و اين مقارن بودباظهورسيادتوقدرت مكه.
تذكر:
از مهمترين منابعي كه در تأليف اين مقاله استفاده شده است كتاب المناقب المزيديه في اخبار الملوك الاسديه نوشته هبة الله بن ناصر بن الحسين بن نصر (يا نصير) زنده به سال 552 هـ . از علماء اماميه است كه در دو جلد توسط صالح موسي درادكه و محمد عبدالقادر خريسات، اردن 1984 م. در دو جلد به چاپ رسيده است.مؤلف اين كتاب را به خطا ابوالبقاء هبة الله (محمد) بن نما بن علي بن حمدون ربعي، معرفي گرديده است. ر.كـ : نشر دانش، سال شانزدهم، شماره 3، پاييز 1378، صص2 ـ 81، نوشته آقاي حسن انصاري قمي كه به نام اصلي مؤلف اين كتاب اشاره كرده اند.
1 اين نكته از عبارت خود مؤلف كتاب (ج 2، ص 426) به دست مي آيد جايي كه بيان مي دارد: ومنها أن ... سنجر بن ملكشاه(رضي الله عنه) ... ، سال وفات سنجر 552 است.
* پي نوشتها:
12 ـ بنگريد به: T.Noldeke: Funf Moallawat, I,76
و در مورد پسرش عفاق بن غلاق كه عبس او را به قتل رساند، بنگريد به: نفائض، ص 336، الحطيئه:
ديوان، ص 323، بلاذري، پيشين، برگ b929
13 ـ بكري، سمط اللالي ص 746 و بنگريد به لسان العرب (زلف) در متن بلاذري، پيشين. برگ b798، عقفان بن قيس بن عاصم به نزد اروي دختر كريز آمد. (روايت ديگر: ان الزائر كان متمم بن خويرة) بنت عقفان. بنگريد به: ابن قتيبه: المعاني الكبير، ص 105 و بنگريد به: بلاذري، انساب الاشراف ج 5، ص1: او گفت: كه او از اصحاب پيامبر است. بنگريد به ابن حجر : الاصابة رقم 5619
14 ـ ابن عبدربه، العقد الفريد: ج 3، ص 354
15 ـ در مورد اين بيت بنگريد به: مرزوقي: الازمنة و الامكنة ج 2، ص 159; الفراء، معاني القرآن، ج 1، ص323، لسان العرب (ميح)، الانصاري، شذور الذهب، ص 436
16 ـ معجم ما استعجم (حاجر)
17 ـ پيشين، طويلع
18 ـ تبريزي: شرح ديوان الحماسة ج 2، صص 112 ـ 113 و بنگريد به بكري، السمط، ص 286، 476 (و مصادر ديگر كه در پاورقي 5 گرد آوري شده است.)
19 ـ برگ هاي b28، a29
20 ـ المناقب، 123
21 ـ بلاذري، انساب الاشراف، برگه b1075، تبريزي، شرح ديوان الحماسة ج 2، ص 113، نوه باعث عمرو بن جبلة بن باعث در جنگ ذي قار نبرد كرده است. بنگريد به مرزباني: معجم الشعراء، ص 225
كاسكل: جمهرة النسب: ج 2، صص 221، 585 (باعث بن صريم و وائل بن صريم)
22 ـ آنگاه كه عَلَم سپاه نعمان را ديدند، گفتند: نزديك ترين مسكن ما عدن خواهد بود.
كاش مادر تميم مرا نمي شناخت.
23 ـ المبرد، الكامل، ج 2، صص 82 ـ 83
24 ـ همچنين در روايت مبرد، همان منبع، همان جا، ميداني، مجمع الامثال، ج 1، ص439، مرزباني، معجم الشعراء ص 211 (ان تقتلوهم) كه به نظر مي رسد قرائت درستي از عبارت است.
25 ـ الاغاني، ج 12، ص 144
26 ـ در عبارت (احمد) است كه نادرست مي باشد. احمر بن جندل برادر سلامة بن جندل است. بنگريد به ديوان سلامة بن جندل، ص 21، جاحظ، البيان و التبين، ج 3، ص 318، بغدادي، خزانة الارب، ج 2، ص 86; عمرو بن كلثوم: ديوان، ص 3، بلاذري، انصاب الاشراف a1040; كاسكل، جمهرة النسب، ج 2، ص 146
27 ـ بلاذري، پيشين، a928
28 ـ در مورد او بنگريد به: كاسكل: پيشين، ج 2، ص 444
29 ـ راح المشمرج للركاب جنيبة *** في القدماً سورا علي ادباها
در عبارت: مشمرح، جنبية
30 ـ المبرد، پيشين، ج 2، ص 84
31 ـ پيشين، ج 2، ص 83، ج 1، ص 2 و آنچه كه در قبل درباره اين مطلب آورده ايم. اللسان (لقح)، الجاحظ
مجموعة الرسائل ص 59 (فخر السودان علي البيضان) اديان مثل اربان و اريان
32 ـ ابن حبيب، اسماء المغتالين (نوادر المخطوطات، ج 3، ص 133)
33 ـ پيشين، ص 12، ج 1، ص 3، نكته 3
34 ـ بنگريد به كاسكل، جمهرة النسب، ج 2، ص 179، 342
35 ـ بنگريد به بلاذري، انساب، a903 (با روايت ديگري راجع به وفاتش)، الضبي: المفضليات، ص 7، س 1 (چاپ لايل، توضيح ص 14) القالي: النوادر ص 195، الاعشي، ديوان، ص 306 (چاپ جابر، الاسود بن يعفر قصيده 49، بيت هاي 6 ـ 7) و بنگريد به: جواد علي: تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 73، ابوسحل، النوادر ج 1، صص 122 ـ 123 (وبنگريد به توضيحات عزة حسن)
36 ـ «... هذه البلاد لاتلائم مواثينا» و بنگريد به نقل ديگر و متفاوت از پرسش پادشاه (البغدادي، خزانة، ج4، ص 151: «... و ان تدنوا مني كما دنت تميم و ربيعه».
Rothstein: die Dynastie der lahmiden , PP: 134 - 138
37 ـ الحماسة: الاغاني، العقد الفريد، الصحاح
38 ـ Rothstein: OP.cit, P:137
39 ـ الكامل، ج2، ص83
40 ـ النقائض، ص884
41 ـ بنگريد به: جواد علي: تاريخ العرب قبل الاسلام، ج4، ص92 (الوضائع وهم الذين كانوا شبه المشايخ).
42 ـ ابوالبقاء، المناقب، برگ a21 به بعد.
43 ـ بنگريد به: جواد علي، پيشين، ج4، ص31 و
S. Smith: Events in Arabia, in BSOAS, 1954, P: 430, Table a.
44 ـ كلمه مورد اشاره در عنوان رهبران اينان قابل تبيين نيست و به العرامي نگاشته شده است.
45 ـ ابوالبقاء: پيشين، برگ a21: «والارداف وهم عرفاء الجند وزعماؤهم وأزماتهم».
46 ـ بنگريد به ابن حزم: جمره، ص396
47 ـ بنگريد به كاسكل: پيشين، ج2، ص405
48 ـ بنگريد به الاشتقاق، ص386
49 ـ بنگريد به شعر يزيد بن صعق و بيت جرير:
حمينا يوم ذي نجب حمانا *** واحرزنا الصنائع النهابا.
بنگريد به ديوان جرير، ص68 (چاپ الصاوي)
50 ـ ابوالبقاء، پيشين، برگ b99 به بعد
51 ـ پيشين، برگ b22 و ابوالبقاء قول طبري را كه اين دو گروه (الشهباء و الدوسر) دو گروه ايراني فرستاده شده به حيره بوده اند،ذكر كرده است.
52 ـ ابوالبقاء، پيشين، b21، جواد علي: تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 93
53 ـ ابوالبقاء، پيشين، برگ b99
54 ـ ابوالبقاء، پيشين، a102
55 ـ پيشين، a100، در مورد اهميت فراهم كردن اين آذوقه ما، مقايسه كنيد با داستان يوم المشقر
56 ـ او ابوضمرد بن ضمرة مشهور است و اسم ضمرة بن ضمرة بن واقع شقة بن ضمره است و مادرش هند دختر كرب بن صفوان يكي از رهبران بنو سعد بود. در مورد ضمرة بن جابر بنگريد به كاسكل: جمرة النسب: ج 2، ص 241 و در مورد شقة بن ضمرة، همان، ج 2، ص 530
57 ـ كلب بن كنيس (يا كنيش) بن جابر پسر كنيس و (شية با مادر ام الحطيئة ازدواج كرد. الاغاني ج 2، ص43، ZDMG,xLIII, P:3, N:2
58 ـ الضبي: امثال العرب، ص7ـ9، المفضل بن سلمه: الفاخر: ص53، الميداني: مجمع الامثال: 1/136.
59 ـ بنگريد به مأخذ ارايه شده در پاورقي قبل و بلاذري: انساب، برگ b986
60 ـ بلاذري، پيشين، برگ b987: وجعله من حدّاثه وسمّاره ودفع اليه بلا كانت له، فكانت في يده وهي هجائنه وهجائن النعمان ابنه بعده، ورثها عن أبيه وكانت من أكرم الإبل...
61 ـ مشخص است كه او عدي بن عبد مناف بن اد است. بنگريد به كاسكل: جمهرة النسب: 2/137
62 ـ ابن رشيق، العمدة 2/174 (قاهرة 1934).
. - W. Caskel: Die Bedeutang der beduinen inder geschichte der araber, p:15 (Kآln, 1953)
63 ـ مشخص است كه او عصمة بن سنان بن خالد بن منقر است. ابن كلبي: جُمهرة، برگ b78، بلاذري، انساب الاشراف، 10305، بنگريد به طفيل الغنوي: ديوان ص59 (شماره 19) چاپ كرنكو وبنگريد به: كاسكل: جمهرة النسب، 2/359 (عصمة بن سنان).
64 ـ محمّد بن حبيب: المحبر، ص354
65 ـ ابوالبقاء: المناقب، a126
|