ميقات حج
سال هشتم شماره سي وچهارم زمستان 1379
موقوفات اميرالمؤمنين، علي(عليه السلام)
سيّداحمد اشكوري
شايد بعضي افراد كه درباره زندگي زاهدانه و كاملا بدون تجمّل حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) گفته هايي مي شنوند يا نوشته هايي مي خوانند، گمان كنند كه آن حضرت در فقر و بينوايي روزگار مي گذراند و از مال دنيا بهره كافي نداشت و نمي توانست در وضعيتي بهتر زندگي كند.
آن حضرت، به اضافه سهمي كه هر سال از غنايم جنگي و بيت المال داشت، همواره در اطراف مدينه به كشاورزي مي پرداخت و بر اثر بصيرت و اطلاع كامل در امور كشت و زرع و با كوششهاي شخصي، باغ ها و چشمه هايي احداث كرد كه سالانه داراي محصولي فراوان بود و مي توان گفت كه از افراد تا حدّي غني مسلمان آن روز به شما مي رفت.
امّا انفاق به فقرا و صدقات مستمرّ به مستمندان و بذل و بخشش به نيازمندان، هدف والاي آن حضرت بود و همواره آسودگي ديگران و رفع احتياج مسلمانان را، حتي بر زندگي روزمره خود ترجيح مي داد، به خصوص در روزگار خلافت ظاهريش در عمل نشان داد كه خليفه و رهبر بايد آنگونه زندگي كند كه بينواترين افراد مسلمانان زندگي مي كنند تا از وضع خويش دلشكستگي نداشته باشند و در تحمّل ناملايمات و مشكلات روزگار، صبر و شكيبايي پيشه كنند. اميرمؤمنان در پاسخ عاصم بن زياد، كه بر شدّت سختگيري حضرت در پوشاك و خوراك و ديگر احتياجات روزانه اش اعتراض داشت،
1 . در بحار الانوار، ج41، ص24 به بعد. نمونه هايي از سخاي علي(عليه السلام) را ببينيد.
فرمود: خداوند بر امامان عادل واجب كرده است كه در پايين ترين سطح مردمان ضعيف زندگي كنند تا فشار فقر آنان را از پاي درنياورد.
وقفنامه عمومي يا وصيت نامه اي كه حضرت امير(عليه السلام) نوشته و امام كاظم(عليه السلام) آن را در روايتي صحيح نقل مي كند، مشتمل بر رقبات و املاك و اموالي است كه دليل بر گفتار ماست، لذا پيش از برشمردن همه موقوفات آن حضرت، عين وقف نامه را مي آوريم و ترجمه مي كنيم تا خواننده گرامي بينايي بيشتري در موضوع داشته باشد.
متن وقف نامه امير المؤمنين(عليه السلام)
هذا ما أوصي بِهِ وَقَضي بِهِ فِي ماله عَبْدُالله عليٌّ ابتغاءَ وجه الله ، ليولجني به الجنّة ويصرفني به عن النّار ويصرف النّار عنّي يوم تَبيَضُّ وجوهٌ وتسودُّ وجوهٌ ، أنّ ما كان لي من مال بِيَنبُع يعرف لي فيها وما حولها ، صدقة ورقيقها ، غير أنَّ رباحاً وأبانَيْزَرَ وجُبَيراً عتقاءٌ ليس لأحد عليهم سبيل ، فهم مواليّ يعملون في المال خمس حِجَج ، وفيه نفقتُهم ورزقهم وأرزاق أهاليهم .
ومع ذلك ما كان لي بوادِ القري كلّه من مال لبني فاطمة ، ورقيقها صدقة .
وما كان لي بدَيْمَةَ وأهلُها صدقة ، غير أن زُرَيْقاً له مثلُ ما كتبتُ لأصحابه ، وما كان لي بِأذِينةَ وأهلُها صدقة ، والفَقيرَيْن كما قد علمتم صدقة في سبيل الله .
وإنَّ الذي كتبتُ من أموالي هذه صدقة واجبة بَتْلَة ، حيّاً أنا أو ميّتاً ، يُنفق في كلّ نفقة يُبتغي بها وجهَ الله في سبيل الله ووجهه ، وذوي الرحم من بني هاشم وبني المطلب والقريب والبعيد .
وإنّه يقوم علي ذلك الحسنُ بن عليّ ، يأكل منه بالمعروف ، وينفقه حيث يراه الله عزّوجلّ في حلٍّ محلَّل ، لا حرج عليه فيه ، فإن أراد أن يبيع نصيباً من المال فيقضي به الدينَ فليفعل إن شاء ولا حرج عليه ، وإن شاء جعله سَرِيَّ المِلك ، وإن وُلدَ عليّ ومواليهم وأموالهم إلي الحسن بن عليّ .
1 . ثقة الاسلام محمّد بن يعقوب الكليني، كافي، ج2، ص410
2 . كافي، ج7، ص49; تهذيب الاحكام، ج9، ص146، گويا نسخه هايي از اين وصيت نامه نزد سادات بني الحسن وبني الحسين بوده كه ابن شبه در تاريخ مدينه (ج1، ص225) آن را از حسن بن زيد نقل مي كند.
وإن كانت دارُ الحسن بن عليّ غير دار الصدقة فبدا له أن يبيعها إن شاء لا حرج عليه فيه ، وإن شاء باع ، فإنّه يقسِّم ثمنَها ثلاثة أثلاث ، فيجعل ثلثاً في سبيل الله وثلثاً في بني هاشم وبني المطلب ، ويجعل الثلثَ في آل أبي طالب ، وإنّه يضعه فيهم حيث يراه الله .
وإن حَدَثَ بحسن حَدَثٌ وحسين حيٌّ فإنّه إلي الحسين بن علي ، وإنّ حسيناً يفعل فيه مثل الذي أمرتُ به حسناً ، له مثل الذي كتبتُ للحسن وعليه مثل الذي علي الحسن .
وإنّ لبني ابنَيْ فاطمة صدقة عليّ مثل الذي لبني عليّ ، وإنّي إنّما جعلتُ الذي جعلت لابنَيْ فاطمة ابتغاءَ وجه الله عزّوجلّ وتكريم حرمة رسول الله(صلي الله عليه وآله)وتعظيمهما وتشريفهما ورضاهما .
وإن حَدَثَ بحسن وحسين حَدَثٌ ، فإنّ الآخر منهما ينظر في بني عليّ ، فإن وجد فيهم من يرضي بهداه وإسلامه وأمانته فإنّه يجعله إليه إن شاء ، وإن لم يرفيهم بعض الذي يريده فأنّه يجعله إلي رجل من آل أبي طالب يرضي به ، فإن وجد آل أبي طالب قد ذهب كبراؤهم وذوو آرائهم ، فإنّه يجعله إلي رجل يرضاه من بني هاشم .
وإنّه يشتَرِطُ علي الذي يجعله إليه أن يتركَ المال علي أصوله ويُنفق ثمره ، حيث أمرتُه به من سبيل الله ووجهه وذوي الرّحم من بني هاشم وبني المطلب والقريب والبعيد ، لا يُباع شيء منه ولا يُوهب ولا يُورَّث .
]وإنّ مال محمّد بن عليّ علي ناحيته ، وهو إلي بني فاطمة(عليهم السلام)[ ، وإن رقيقيَّ الذين في صحيفة صغيرة التي كُتِبَتْ لي عتقاء .
هذا ما قضي به عليُّ بن أبي طالب في أمواله هذه الغد من يوم قدم مِسْكنابتغاء وجه الله والدار الآخرة ، والله المستعان علي كلّ حال ، ولا يحلّ لامرئ مسلم يؤمن بالله واليوم الآخر أن يقول في شيء قَضَيتُه من مالي ولا يخالف فيه أمري من قريب أو بعيد .
1 . در تاريخ المدينة المنوّره ابن شبّه اين جمله بدين صورت آمده : «وإنّ مال محمّد علي ناحية ، ومال ابني فاطمة ومال فاطمة إلي ابني فاطمة» ، وبايد اين عبارت صحيح باشد .
2 . مسكن نام جايي است در كوفه.
أمّا بعد ، فإنّ ولائدي . . .
هذا ما قضي به عليّ في ماله هذه الغد من يوم قدم مِسْكَن . شهد أبوشمر بن أبرهة وصَعصَعة بنُ صُوحان ، ويزيدُ بنُ قيس وهيّاجُ بن أبي هيّاج . وكتب عليّ بن أبي طالب بيده لعشر خلون من جماديَ الأولي سنة سبع وثلاثين .
«اين آن چيزي است كه وصيّت نموده ودستور داده است به آن در اموال و داراييش، بنده خدا علي، براي خشنودي خدا، تا مرا به واسطه آن به بهشت برد و دوزخ را از من براي خاطر آن دور سازد و آتش جهنّم را بر من روا ندارد در روزي كه گروهي روسفيد و گروهي روسياه مي شوند.
وصيت چنين است:
املاكي كه در «ينبع» و اطراف آن دارم و نسبت آنها به من شناخته شده است، همه آنها و بندگان در آنها صدقه است. جز بندگانم «رباح» و «ابونيزر» و «جبير» كه اين سه تن آزادند و هيچ كس بر آنها تسلطي ندارد. ايشان غلامان من اند و در اموال ياد شده پنج سال كار مي كنند و حق برداشت مخارج و هزينه زندگي خود و فرزندانشان را دارند.
با حفظ اين مراتب آنچه در «وادي القري» دارم و همه از اموال خودم مي باشد اختصاص به فرزندان «فاطمه» دارد، و بندگان در اين املاك صدقه اند (و در راه خدا مصرف مي شوند.)
و آنچه در «دَيْمه» دارم و افرادي كه در آنجا هستند نيز صدقه است، جز «زريق» كه مانند غلامان ياد شده مي باشد. و آنچه در «اذينه» دارم با آنان كه در آنجا هستند نيز صدقه است، و «فقيرين» ـ چنان كه مي دانيد ـ نيز صدقه است و بايد در راه خدا مصرف شود.
آنچه از اموالم در اينجا ياد كردم همه صدقه لازم قطعي است، و اين حكم در زندگي و پس از مرگ من جاري خواهد بود، بايد در آنچه سبب خوشنودي خدا و در راه خداست به مصرف رسد و خويشانم از بني هاشم و بني مطلب نزديك و دور بهره برند.
نظارت بر اين اوقاف و صدقات با (فرزندم) حسن بن علي است، از آنها به قدر ضرورت خود بدون زياده روي بهره مي برد و در مواردي كه رضاي الهي در
آن است صرف مي نمايد، در اين كار بر او باكي نيست. اگر خواست بخشي از آنها را بفروشد تا قرضي را ادا كند، بفروشد باكي بر او نيست، و اگر بخواهد مي تواند املاك برجسته و نفيس قرار دهد. فرزندان علي و غلامان و اموال وي اختيارشان در دست حسن بن علي است.
و اگر خانه حسن بن علي جز خانه صدقه باشد و خواست كه آن را بفروشد مي تواند بفروشد، بر او باكي نيست. اگر بخواهد مي تواند بفروشد و قيمتش را به سه بخش تقسيم كند; قسمتي را در راه خدا مصرف نمايد و قسمتي را به بني هاشم و بني مطلب و قسمتي را به فرزندان ابوطالب بدهد، در مواردي كه خدا مي پسندد از اين سه قسم به مصرف رساند.
اگر پيشامدي براي حسن، رخ داد (و از اين جهان درگذشت) در حالي كه حسين زنده باشد، اين كارها بدو موكول مي شود، بايد آنچه را به حسن دستور دادم وي انجام دهد. براي اوست آنچه براي حسن نوشتم و بر اوست آنچه بر عهده حسن بود.
براي فرزندان دو فرزند فاطمه (حسن و حسين) از صدقه علي آن چيزي خواهد بود كه براي فرزندان علي تعيين شد، و من هر چه براي دو فرزند فاطمه قرار دادم به جهت خوشنودي خداي عزّوجلّ و حفظ حرمت رسول الله و تعظيم و بزرگداشت و رضاي خدا و رسول است.
اگر براي حسن و حسين پيشامدي رخ داد، آخرين اين دو نفر در فرزندان علي جستجو مي كند، اگر كسي را از آنان يافت كه صلاحيت و اسلام و امانت او را بپسندد، كارها را بدو محوّل مي سازد، و اگر كسي را در آنها نيافت كه واجد شرايط باشد به يكي از فرزندان ابوطالب كه داراي صلاحيت باشد كارها را محوّل مي كند، و اگر ديد بزرگان و صاحب نظران فرزندان ابوطالب در گذشته اند به يكي از مردان بني هاشم كه او را واجد شرايط مي داند مي سپارد.
بر آن كسي كه كارها بدو محوّل مي گردد، شرط مي شود كه اصول اموال را حفظ كند و بهره آن را انفاق نمايد در آنچه او را بدو دستور داده ام; از سبيل الله و بر خويشان از بني هاشم و بني مطلب، دور و نزديك. چيزي از آن اصول به فروش نمي رسد و بخشيده نمي شود و به ارث منتقل نمي گردد.
آنچه در اختيار محمّد بن علي (ابن حنفيه) است در اختيار او مي ماند و پس از او
به اولاد فاطمه منتقل مي شود، و آن دو برده كه نامشان را در صحيفه كوچك آورده ام، آزادند.
اين است آنچه علي در اموالش دستور مي دهد، از روزي كه به «مسكن» آمده، و اين وصيّت براي خوشنودي خدا و پاداش در آخرت انجام گرفته، و از خدا در هر حال ياري مي خواهم. بر هيچ فرد مسلماني كه ايمان به خدا و روز واپسين دارد، حلال نيست كه در اموالم كاري كند جز دستوري كه داده ام و از نزديك يا دور خلاف امر من انجام دهد.
سپس آن حضرت در ادامه وصيّت نامه فرمودند:
اين است آنچه علي در اموال خود دستور مي دهد از روزي كه به مسكن آمده است. شاهدان بر اين وصيّت ابوشمر بن ابرهه و صعصعة بن صوحان و يزيد ابن قيس و هيّاج بن هيّاج مي باشند. اين وصيّت را علي بن ابي طالب به دست خود پس از گذشتن ده روز از جمادي الاوّل سال سي و هفت نوشته است.»
* * *
اينك چند موضع از موقوفات حضرت امير(عليه السلام) را كه نام آنها را در كتابهاي حديثي و تاريخي يافته ايم در اينجا مي آوريم، با توضيحات مختصر جغرافيايي و بيان بعضي از خصوصيّات هر يك از اين موقوفات:
1 ـ الأحْمر:
صحرايي است در «الرَّجْلاء» بين مدينه و شام، نيمي از آن از موقوفات آن حضرت ونيم ديگر متعلّق به وراث بود.
2 ـ أدْبِيَة:
در صحراي «إضَم» در اطراف مدينه واقع است.
3 ـ أُذَيْنَة:
نام يكي از وادي هاي «قَبَليّه» در اطراف مدينه مي باشد.
املاك و بردگان آنجا صدقه اند، چنانچه در وقفنامه عمومي آمده.
4 ـ الاَسْحَن:
صحرايي است در حدود «فدك».
1 . ابن شبه، تاريخ المدينه، ص234
2 . همان، ص222
3 . معجم البلدان، ج4، ص309
4 . تاريخ المدينه، ج1، ص225
5 ـ بِئْر المَلك:
در صحراي «قَناة» واقع است.
6 ـ البُغَيْبِغَة
چاهي است نزديك «رشاء» در اطراف مدينه. از حضرت صادق(عليه السلام) از پدرش نقل شده كه چون به علي(عليه السلام) پيدا شدن اين چشمه را بشارت دادند، فرمود: وارث خوشنود مي گردد، آنگاه فرمود: وقف است بر مساكين و مسافراني كه خرجي راه ندارند و نيازمندان نزديك.
7 ـ البُغَيْبِغات
چند چشمه است در «ينبع» به نام هاي «خَيْفُ الأراك» و «خَيف ليلي» و «خَيف بسطاس». مجموع اين چشمه ها را حضرت علي وقف نموده است.
8 ـ البَيْضاء
صحرايي است در «حَرَّة الرَّجلاء» داراي مزارع و باغ ها.
9 ـ خانه اي در مدينه
اين خانه در محلّه «بني زُرَيق» در شهر مدينه واقع است و حضرت آن را وقف نمود تاخاله هايش در آن سكني داشته باشند وپس از آن ها دراختيارنيازمندان ازمسلمين باشد.
10 ـ دَيمَة
معلوم نشد كجاست. املاك آنجا وقف و بردگان آن صدقه اند جز «زُرَيق» كه آزاد است; چنانچه در وقفنامه عمومي آمده.
11 ـ ذاتُ كمات
چهار چاه است در «حرّة الرجلاء» به نامهاي «ذوات العشراء» و«قعين» و «معيد» و «رعوان». مجموعاً از جمله موقوفات آن حضرت مي باشد.
12 ـ رعيه
صحرايي است در حدود «فدك» داراي نخل و اندكي آب كه از كوه ريزش مي كند.
13 ـ عين أبي نَيْزر
چشمه اي است در «ينبع» پر آب و داراي نخل هاي بسيار، منسوب به «أبونَيْزر» يكي از غلامان حضرت امير(عليه السلام).
1 . همان، ص223
2 . همان، ص220
3 . همان، ص222
4 . همان، ص234
5 . شيخ الطايفه محمّد بن حسن طوسي، تهذيب الاحكام، ج9، ص131
6 . تاريخ المدينه، ج1، ص224
7 . همان، ص224
8 . نور الدين علي بن احمد سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي، ج1، ص127
14 ـ عين موات
چشمه اي است در «وادي القري».
15 ـ عين فاقة
چشمه اي است در «وادي القري» و «عين حسن» نيز ناميده مي شود.
16 ـ عين يَنبُع
«ينبع» دهي است نزديك كوه «رَضْوي» و از مدينه هفت منزل فاصله دارد، داراي چشمه هاي پر آب وگوارا و زميني حاصل خيز. بعضي چشمه هاي آنجا را يك صد و هفتاد چشمه گفته اند.
از عمار ياسر نقل شده كه حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) زميني را از «ذي العَشِيره» در ينبع به حضرت امير بخشيد و عمر نيز در ايام خلافتش قطعه اي در همانجا بدو بخشيد و علي(عليه السلام)در آنجا ملكي ديگر خريد و مجموعاً چند چشمه در آنجا داشت و همه را وقف نمود.
اين ملك در وقفنامه عمومي ذكر شده با قيد هر چه در اطراف آن است و صدقه بودن بردگاني كه در آنجا به كار مشغول اند جز سه تن از آنها; «رباح»، ابو «نيزر» و «جبير» كه آزاد مي باشند.
17 ـ فَقْرَين
نام دو جاست در اطراف مدينه كه حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين بخشيده، و اصل اين نام به معني چاه يا حفيره اي است كه براي به كار گذاشتن نخل حفر مي كنند.
اين زمين حاصل خيز در عصر ما نيز معروف است و به زبان محلّي «الفُقير» ناميده مي شود.
از حضرت صادق(عليه السلام) روايت شده كه در ينبع چشمه اي احداث كردند، آبي از آن به طرف آسمان جوشيد مانند گردن يك شتر، چون به حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)بشارت دادند فرمود: به وراث بشارت دهيد، اين چشمه صدقه و وقف است براي زايران خانه خدا و مسافريني كه نياز به خرج راه دارند، فروخته و بخشيده و به ارث گذاشته نمي شود...
18 ـ القُصَيْبَة
باغي است در حدود «فدك».
1 . تاريخ المدينه، ج1، ص223
2 . همان، ص223
3 . ابوعبدالله ياقوت بن عبدالله حموي، معجم البلدان، ج1، ص450
4 . شيخ احمد بن عبدالحميد عباسي، عمدة الاخبار في مدينة المختار، ص353
5 . وفاء الوفا، ص1334
6 . معجم البلدان، ج4، ص269; وفاء الوفا، ص1282
7 . عمدة الاخبار، ص318
8 . كافي، ج7، ص54; تهذيب الاخبار، ج9، ص148
9 . تاريخ المدينه، ج1، ص225
19 ـ وادي القُري
نام صحراي وسيعي است ميان مدينه و شام، داراي ده هاي بسيار و حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله)آنجا را فتح نمود. حضرت امير در آنجا املاكي داشت و وقف نمود، بعضي از آنها با نام مخصوص ذكر شده و بعضي را نام نبرده اند.
در وقفنامه عمومي آمده است كه براي فرزندان فاطمه(عليهم السلام) وقف شده و بردگان آنجا صدقه مي باشند.
* پي نوشتها:
1 . معجم البلدان، ج5، ص345
|