متن کامل
1 معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش بسم الله الرحمن الرحیم بررسی تاریخ حرم ائمه بقیع اصغر صفر زاده 2 مقدّمه مذهب بر حق شیعه دوازده امامی ، در طول دوران ومعاصر گذشته خصوصاً در این أعصار أخیر مورد هجمه بد خواهان و کج اندیشانی است که یا بخاط
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
بسم الله الرحمن الرحيم
بررسي تاريخ حرم ائمه بقيع
اصغر صفر زاده
مقدّمه
مذهب بر حق شيعه دوازده امامي ، در طول دوران ومعاصر گذشته خصوصاً در اين أعصار أخير مورد هجمه بد خواهان و كج انديشاني است كه يا بخاطر جهل وناداني با اين فرقه ناجيه به ستيز برخاسته اند و يا دست دشمني وستيزه جويي آنان ازآستين هوي پرستي وعناد بيرون آمده بر گرده مذهب اهل بيت چنگ زده خواهان زوال و نابودي آن مي باشد ولي بايد بدانند كه "هر كه با آل علي در افتاد برافتاد."
اما اينكه پشت اين مذهب به عنايات باريتعالي والطاف مخصوصه آقا امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) گرم است و استوار ، دليل نمي شود كه ما شيعيان از شناخت آيين و كيش خود كوتاهي كرده احياناً در وادي ضلالت و گمراهي افتاده آنچه در كف داشته ايم به باد نيستي و فنا بسپاريم، آنگاه انگشت حسرت و ندامت به دندان برگيريم و به گذشته پرافتخار خود غبطه خوريم، چرا كه در اين وادي وانفسا كه تمام جهان خواران و احزاب شياطين انس و جن دست در دست يكديگر نهاده اند نياز مبرم به يك جهش علمي وعملي فراگير شيعيان احساس مي شود تا در درياي طوفاني حوادث و بلايا چنگ در كشتي هدايت آويخته، سوار بر آن خود را به ساحل رستگاري و نجات رهنمون گردند.
پاره اي از حملات و ترفندهايي كه در چند قرن أخيرعليه شيعه راه اندازي شده و با لباس اسلام پيش آمده شبهات و بلايايي است كه گروه منحرف و مضلّ وهابيت، سردمدارآن مي باشند،كه با برداشتي نادرست از دين و ديانت چهره اي كريه از اسلام به نظاره مي گذارند واز طرفي ديگر مخالفان اين ايده را مشرك و مهدورالدم مي خوانند.
از جمله اشتباهاتي هم كه مرتكب شده اند در مورد تبرك و زيارت قبور مسلمانان بالعموم و قبور ائمه اطهار (عليهم السلام ) بالخصوص مي باشد و با توجيهات صوري و كم مايه به چه فجايعي كه دست نيازيده اند؟!
در اين راستا به تخريب قبور ائمه بقيع پرداختند و قصد ويراني ديگر حرمهاي شريف را داشتند كه با ممانعت فرق ديگر مسلمانان موفق بدان نشده اند، خذلهم الله تعالي .
لذا ما دراين مختصر به سيري هر چند كوتاه در تاريخ قبرستان بقيع و حرم ائمه بقيع خواهيم پرداخت و درنهايت به چندي از شبهات آنها بحول و قوهالهي جواب خواهيم داد.
معناي لغوي بقيع
صاحب مجمع البحرين مي گويد :«البقيع من الارض المكان المتسع وقيل لايسمي بقيعا الا و فيه شجر او اصولها ،و منه بقيع الغرقد»( 1 ) در لغت بقيع به محل وسيع گويند و همچنين بعضي اضافه كرده اند كه بقيع به آن محل وسيعي گويند كه داراي درخت و يا ريشه درخت باشد،آنگاه ابن اثير مي افزايد:چون بقيع قبلاً داراي درخت «غرقد» و ريشه هاي آن بود پس از قطع اين اشجار نيز با همان اسم معروف گرديد.( 2 )
«غرقد» نيزدرختي است وحشي و خاردار و داراي ميوه مخصوص.
چگونگي ايجاد مدفن در بقيع
اولين انصاري مدفون شده در بقيع، اسعد بن زراره و از مهاجرين عثمان بن مظعون است3 كه حضرت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به هنگام مرگ او فرمود:«ادفنوا عثمان بن مظعون في البقيع يكون لنا سلفا فنعم السلف سلفنا عثمان»( 4 ) يعني: عثمان بن مظعون را در بقيع دفن كنيد تا شاخص ويادگاري از گذشتگان ما باشد و چه شاخص نيكي است عثمان.
بعد دفن او، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سنگي را بعنوان علامت بر سر مزارش قرار داد 5ـ فوت او در ذي حجه سال دوم هجرت بود ـ و آنگاه كه فرزند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مجمع الحرين،واژه"بقع"
2 ـ نهايه ابن أثير"بقع"
3 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص891؛الإستيعاب جلد 2،ص 494؛أسد الغابه جلد 3،ص 386 ؛تاريخ المدينة جلد 1،ص 96
4 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص892
5 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 893
پيغمبراسلام،ابراهيم در سال 10 هجري وفات فرمود، بنا به فرمايش ايشان او را به عثمان ملحق كرده در كنار او به خاك سپردند.( 1 )
رفته رفته دو مدفن قديمي مدينه به نام «بني سلمه» و «بني حرام» متروك گرديد و مسلمانان بقيع را مدفن و قبرستان عمومي خود قرار دادند.( 2 )
فضيلت بقيع
در فضيلت اين مكان شريف روايات متعددي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم)
نقل گرديده كه بصورت تبرك به چند نمونه از آنها اشاره مي كنيم: پيامبراكرم فرمود:«يحشرمن هذه المقبره سبعون ألفاً يدخلون الجنة بغير حساب و كأنّ وجوههم القمر ليلة البدر»( 3 ) از بقيع 70هزار نفر كه صورتشان مانند ماه شب چهارده است محشور خواهند شد و بدون حساب وارد بهشت خواهند گرديد.
ايشان گاهي شبها و گاهي روزها در بقيع حضورمي يافتند و براي اهل بقيع دعا و طلب مغفرت مي كردند و مي فرمودند كه من ازطرف خداي خود مامور هستم كه براي اينان دعا كنم «إني أمرت أن آتي أهل البقيع فأدعو لهم وأصلّي عليهم»( 4 ).
اجمال تاريخ اين حرم مقدس اين است كه قبور ائمه بقيع (عيهم السلام) مانند ساير قبرها در محوطه باز و مكشوف نبوده بلكه قبر آنان مانند تربت پاك رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت رضا (عليهم السلام) ، از آغاز دفن اجساد مبارك و پيكر مطهرشان در داخل خانه اي كه متعلق به عقيل بوده، قرار داشته است و به مرور زمان اين خانه به ساختمان مناسب،به شكل مسجد تبديل گرديده سپس در محل همان ساختمان،بزرگترين و مرتفع ترين گنبد و بارگاه بنا شد و در قرون متمادي داراي خادم و دربان و داراي ظريفترين و گرانبهاترين ضريح و صندوق با زيباترين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـالاستيعاب جلد 2،ص 494 ؛وفاء الوفاء جلد 3 ص 893؛أسد الغابة جلد 3،ص386
2 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 892
3 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 886 ؛تاريخ المدينة جلد 1،ص 91
4 ـ تاريخ المدينه جلد 1،ص 90 و 95
روپوش وداراي فرش و قنديل بوده است و بالأخره در هشتم شوال 1344هجري قمري به وسيله غدّه سرطاني موجود در بدنه اسلام (وهابيان) منهدم گرديد.
مقبره هاي خانوادگي در بقيع
از مجموع گفتارمورخان چنين برداشت مي شود مردم مدينه كه قبلاً اجساد مردگان خود را در دو گورستان عمومي بنام:«بني سالم» و«بني حرام» و گاهي در داخل منازل خود دفن مي كردند،با رسميت يافتن بقيع با دفن عثمان بن مظعون در سال دوم هجري و ابراهيم فرزند پيامبر اكرم در سال دهم هجري به آنجا توجّه كردند و عده اي از صحابه بتدريج خارها و ريشه هاي درختان موجود در بقيع را كندند و آنجا را آرامگاه خصوصي خود و خانواده خود قرار دادند و بعضي ديگر از صحابه در منازل متصل به بقيع دفن گرديد كه با گسترش بقيع، جزء آن گرديده است و به تناسب جايگاه و انتسابشان با پيامبرالهي در يك نقطه معين و در كنار هم دفن شده اند مثلاً قبور ائمه چهارگانه با قبرعباس عموي پيامبر و فاطمه بنت اسد در يك نقطه و همه يا عده اي ازهمسران پيامبر در نقطه اي و رقيه و ام كلثوم دختران پيامبر اكرم در كنار هم كه مجموع اين بخش بنام «مقابر بني هاشم» معروف گرديده است.
مطلب دوم اينكه: خانه ها و منازل مدينه تا بقيع امتداد داشته و بقيع از طرف غرب در پشت منازل مدينه قرار داشت و كوچه هاي متعددي اين منازل را به همديگر وصل مي نمود و به محل بقيع منتهي مي گرديد.( 1 )
قبور أئمه أربعه
در تاريخ است كه :«دُفن العباس ابن عبد المطلب عند قبر فاطمه بنت أسد بن هاشم في اول مقابر بني هاشم الّتي في دار عقيل»( 2 ) يعني:عباس بن عبدالمطلب در اول مقابر بني هاشم و در داخل خانه عقيل در كنار قبر فاطمه بنت أسد دفن شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عمدة الأخبار ص:148
2 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 890؛تاريخ المدينة ،جلد 1،ص 127؛عمدةالأخبار ص:152
صاحب «تاريخ المدينه» و صاحب«عمدة الاخبار» مي نويسند: وقتي كه از دفن امام حسن مجتبي در كنار قبر جدش رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) جلوگيري بعمل آمد امام حسين (عليه السلام) طبق وصيت برادرش او را در كنار مقبره بني هاشم و در كنار قبر فاطمه بنت أسد دفن فرمود.( 1 )
بعدها اجساد مطهر سه امام ديگرـ علي بن الحسين زين العابدين و ابو جعفر محمد بن علي الباقر و ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (عليهم السلام) ـ در اين مدفن آرميدند تا جايي كه امام المشككين فخر رازي كه از بزرگان علماي اهل سنت است در كتاب خود مي آورد :«يُستحب أن يَزور قبر الحسين بن علي و فيه أيضاً علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد رضي الله عنهم»( 2 )يعني :مستحب است زيارت قبر حسن بن علي وهمچنين در آنجا است قبر علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد كه خداي تعالي از ايشان راضي باشد.
ذكر اين چند نمونه از تواريخ ،نشانگر آن است كه بدن فاطمه بنت أسد و عباس عموي پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) در محوطه باز و بدون ديوار و سقف دفن نشده اند بلكه از ابتدا در خانه عقيل بن ابيطالب ودر زير سقف به خاك سپرده شده اند آنگاه بعد از ايشان،اجساد پاك و مطهر جان جانان و قبله دل عارفان ،آن چهار دردانه غريب به آنان پيوستند.
حال سئوال اينجاست كه با وجود بقيع ،چرا پيكرعده اي ازاقوام وفرزندان رسول خدا( صلي الله عليه وآله وسلم ) درخارج اين آرامگاه عمومي ودرخانه خصوصي گرديده اند.
پاسخ اين سئوال براي كساني كه با تاريخ مدينه آشنا هستند واضح وآشكار است چرا كه آن روزها دفن شدن افراد متشخص و مورد احترام ،بجاي گورستان عمومي در داخل منازل و توجه به آرامگاههاي خصوصي بيش از آنچه امروز در دنيا مرسوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عمدة الأخبار ص :153؛تاريخ المدينه جلد 1 ،ص 111؛الإرشاد ص:175
2 ـإحياء العلوم جلد 1،ص:260
است ،معمول و رايج بوده است،بعنوان مثال مي توان از دفن شدن عبدالله پدر گرامي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه نابغه و رافع بن مالك1، انصاري بزرگوار و از صحابه و ياران با وفاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه پس از شهادت در جنگ أحد و انتقال به مدينه در خانه آل نوفل دفن گرديد ، و همچنين دفن شدن خليفه أول و دوم در داخل بيت رسول الله (صلي الله عليه و آله وسلم) و پيشنهاد امام مجتبي (عليه السلام) در اين راستا از همين نمونه ها است، أساساً هم دفن شدن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در داخل بيت و حجره خويش از نظر اجتماعي نه تنها يك مسأله تازه و بي سابقه نبوده، بلكه نسبت به شخصيت آن دو بزرگوار ،يك عمل عادي و طبيعي به حساب مي آمد.
جايگاه دعاي رسول خدا در خانه عقيل
گفته شد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در اوقات مختلف در كنار بقيع قرار مي گرفت و در آنجا به مناجات مي پرداخت وبراهل بقيع دعا واز خداوند متعال براي آنان استغفار و استرحام مي نمود و گاهي نيمه هاي شب براي همين مقصود، رختخواب خويش را ترك و به سوي بقيع حركت مي نمود.
در روايت است كه:عن خالد بن عوسجه:«كنت أدعو ليلة الي دار عقيل بن أبي طالب الّتي تلي باب الدار فمرّ بي جعفر بن محمد (عليهماالسلام) يُريدُ العريض معه أهله فقال لي أَعَنْ أثر وقفت هاهنا؟ قلت :لا. قال:هذا موقف نبي الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بالليل اذا جاء ليستغفرلأهل البقيع»( 2 ).
خالد بن عوسجه مي گويد :«شبي رو به سوي زاويه خانه عقيل كه در جنب در اين خانه قرارگرفته است،دعا مي كردم جعفر بن محمد (عليهما السلام) كه به همراه خانواده اش عازم عُريض بود، مرا در آن حال ديد و پرسيد آيا درباره اين محل خبر و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ أسد الغابه جلد 2،ص 158؛وفاء الوفاء جلد3،ص 941
2 ـ وفاء الوفاء جلد 3،ص 890
مطلب خاصي شنيده اي؟ گفتم:نه، فرمود:اينجا جايگاه دعاي رسول خداست،شب هنگام كه براي استغفار أهل بقيع مي آمد در اينجا توقف مي نمود.»
أخبار غيبي رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم)
با توجّه به آيه مباركه: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي إنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَي»( 1 ) تمام فرمايشات و أعمال حضرت رسول ،مؤيّد به تأييدات الهي است و در اين زمينه براي برپايي دين و برافراشته شدن پرچم حق و حقيقت از تمام امكانات موجود استفاده كرده اند چه با أعمال خارق العاده كه قبل از بعثت بروز مي دادند تا زمينه را براي پذيرش مردم آماده سازند كه ازآن به «إرهاص» تعبير مي شود.( 2 )
و چه بعد از بعثت با بيان حقيقت كه گاهي نيز با معجزه همراه بود حجّت را بر مردم تمام مي فرمودند،همچنان كه در ماجراي غدير خم هنگام بازگشت ازحجة الوداع همه حُجّاج را دراين محل جمع كرده بعد از بجا آوردن نمازدر ضمن خطبه اي مهم فرمودند:«من كنت مولاه فعليّ مولاه»( 3 ) و به اين ترتيب مسأله جانشيني آقا علي (عليه السلام) راعليرغم اينكه بارها در فرصتهاي مناسب مطرح كرده بودند در آن جمع عظيم حُجّاج به زيباترين شكل بيان داشتند،و يا در هنگام نزول آيه تطهير كه دليل عصمت أهل بيت بود علاوه بر بيان آن در موقع نزول ،حدود 9 ماه درأوقات نماز وقتي كه مردم منتظر پيامبراكرم بودند تا ايشان تشريف بياورند و نماز را اقامه فرمايند ايشان در جلوي در خانه آقا علي (عليه السلام) كه به مسجد باز مي شد مي ايستادند و مي فرمودند:«السلام عليكم و رحمه الله و بركاته أهل البيت انّما يُِريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا»( 4 ).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نجم ،آيه:3 و 4
2 ـ كشف المراد في شرح تجريد الإعتقاد ص:476
3 ـ الغدير جلد 1،ص:35
4 ـ الميزان في تفسير القرآن جلد 16،ص: 337
البته موضوعات و حوادث مهم ديگر نيزكه جزء اصول اسلام نبوده است از چشمان تيز و حقيقت بين آن حضرت به دور نمانده و وقوع آنها را پيشاپيش به اطّلاع مسلمانان مي رسانيدند كه اين نوع حوادث در اصطلاح محدّثين (ملاحم) و خبر دادن از اين حوادث،أخبار غيبي و پيشگويي ناميده مي شود،لازم به ذكر است كه گاهي به خود اين نوع أخبار« ملاحم» اطلاق مي گردد.(1)
فلذا مي توان چنين استنباط و اظهار نظر نمود كه حضورمستمرّ رسول خدا در مقابل در خانه عقيل بن أبي طالب از همان ملاحم و پيشگويي ها است كه آن حضرت مي خواسته عملاً اهميّت اين خانه را كه در آينده نزديك به آرامگاه چهار تن از أوصياي الهي و مدفن چهار تن از فرزندان و أهل بيت پيامبرمبدل خواهد گرديد بيان كرد،كه با گذشت روزگار ديديم كه اين خانه به مسجد و زيارتگاه عمومي تبديل شد بطوري كه آقا امام صادق (عليه السلام) نه تنها در داخل محوّطه مسقف و در داخل خانه، بلكه در داخل حرم به خاك سپرده شد يعني ديگر آن موقع اين خانه به يك مسجد و زيارتگاه عمومي تبديل شده بود ،بعدها براي اين بارگاه ،گنبد وقبه اي ارزشمند ساخته شد كه در طول قرون متمادي بارها تعمير و اصلاحاتي در اين حرم شريف انجام شد تا اينكه به دست مزدوران استعمار و شياطين خبيث در هشتم شوال 1344ه.ق تخريب شد.(2)
انگيزه پيدايش و تخريب حرم ها
يكي از برنامه هاي مذهبي مسلمانان،أعم از شيعه و سني ،از صدراسلام تا به امروز؛
مانند همه پيروان اديان و مذاهب آسماني و همه صاحبان فكر و انديشه،بزرگداشت و تجليل از مقام انبياء و اولياء و اداي احترام نسبت به راهنمايان فكري و رهبران معنوي و شهداي راه اسلام و قرآن بوده است و اين احترام و بزرگداشت كه بيشتر در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ حرم أئمه بقيع، ص: 74
2 ـ علاقمندان به آشنايي با تاريخ و سرگذشت حرم بقيع مي توانند به كتاب وزين و ارزشمند "تاريخ حرم أئمه بقيع" أثر آيت الله محمد صادق نجمي مراجعه كنند.
قالب زيارت قبور آنان جلوه مي كند ،نشأت يافته از تعاليم قرآن مجيد و سنت پيامبرخدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده و از عبادات و مستحبات به شمار مي آيد.
مسلمانان همواره از دور و نزديك، در كنار مدفن آن عزيزان حضور مي يابند و برايشان درود و سلام مي فرستند و از خداوند متعال علوّ مقام و ترفيع درجاتشان را درخواست مي كنند و جملاتي بر زبان مي رانند كه بيانگر فضلايل اخلاقي و تعليمات ديني و برنامه هاي عملي آنها است و گوياي شكيبايي آنها در مقابل مصيبتها و مشكلاتي است كه در راه تحكيم بخشيدن به اين تعاليم تحمل نموده اند.
شيفتگان آن حضرات ،بدينسان مراتب ارادت خويش را به ساحت آنان ابراز مي دارند و خود را آماده پيروي از راه ورسم آنان و عمل به برنامه ها و دستورالعملهاي ايشان مي نمايند و در كنار قبورشان ،به نماز و دعا مي ايستند وآمرزش گناهان و پذيرش توبه خويش را در كنار مرقد اين «عبادالرحمان» از خداوند مسألت مي كنند .
و به همين انگيزه بزرگداشت و احترام و نيز بخاطر حفاظت زائران آنان از سرما و گرما، به هنگام عبادت وزيارت و اقامه نماز به روي قبر آنان، سقفي قرار دادند و گاهي به اقتضاي نياز به فضاي بيشتر،در كنار اين مدفن ها مساجدي ساختند كه اين محلها امروز به «مشهد» و«حرم» شهرت يافته اند.( 1 )
لازم به گفتن است كه اين تجليل و بزرگداشتها از سوي مسلمانان، نه يك عمل ابتكاري و بدون دليل شرعي و مدرك و مستند مذهبي است،بلكه راه ورسمي است برگرفته از قرآن مجيد و سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم ) و كردار صحابه وپيشوايان دين ، كه اكنون نمونه هايي ازآن را مي آوريم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ حرم ائمه بقيع ص :24
*آنجا كه سخن از أنبيا است ،خداوند درباره آنها ،واژه «سلام» و درود را به كار برده و با اين كلمه زيبا از آنان ياد نموده است:«سَلامٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ»( 1 )،«سَلامٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ »( 2 )،« وَسَلامٌ عَلَي الممرْسَلِينَِ ».( 3 )
**و آنجا كه سخن از شهداء و بندگان صالح به ميان آمده،آنان را اين چنين ستوده است:
«وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفيقاً ».(4)
قرآن مجيد مسلمانان را تشويق نموده است كه درمقام توبه و إنابه و به هنگام طلب آمرزش گناهان، به رسول الله(صلي الله عليه و آله وسلم) توسل جويند و وساطت و درخواست آن حضرت را عامل آمرزش گناهان بندگان معرفي نموده،مي فرمايد:«...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًارَّحيماً ».(5)
***ودر جايي ديگر منافقان را نكوهش مي كند كه هرگاه به آنان گفته مي شود به حضور رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) برسند تا آن حضرت درباره آنان طلب آمرزش كند ،از اين أمر سرباز ميزنند :«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ ».(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صافات آيه: 109
2 ـ همان آيه:120
3 ـ همان آيه:181
4 ـ نساء آيه:69
5 ـ نساء آيه :65
27 ـ منافقون آيه :5
**** دفن شدن پيكرپاك رسول خدا درداخل خانه خويش ودرزيرسقف ، دليل روشن ومصداق عيني دراين واقعيت است كه دراسلام، وجود بنا درروي قبرشخصيت هاي معنوي،عملي مستحسن ومورد تأييد بوده است واين حقيقت را درباره قبور انبياي گذشته نيزميتوان ديد، مانند قبر حضرت ابراهيم،اسحاق ويعقوب (عليه السلام) وقبور همسرانشان درشهر الخليل، شهري كه به ياد وبه نام حضرت ابراهيم (عليه السلام) «خليل» نام گرفت.ومانند قبرحضرت داود وسليمان (عليه السلام) در«بيت لحم» وقبورو آثار ساير انبياء در بيت المقدس وشامات كه در طول قرن هاي متمادي ، قبل وبعداز اسلام، از استحكام وزيبايي بنا وساختمان برخورداربوده اند.
نكته جالب توجه در قبور انبياي گذشته اين كه شخص خليفه دوم در فتح بيت المقدس، نه تنها بر اين مقابر و براين آثار متعرض نگرديد،بلكه با نمازگذاردن در اين بقاع و أمكنه، وجود آنها را در عمل تأييد كرد.همچنين روش علماء و پيشوايان اسلام نيز در طول تاريخ به همين منوال بوده است.
اين برنامه بزرگداشت از بزرگان و پيشوايان دين از سوي مسلمانان در طول تاريخ جاري بود تا اينكه در آستانه قرن هشتم، در شام، شخصي به نام ابن تيميه پيدا شد و تجليل و احترام از انبياء و اولياء و مدفن آنها را،نه تنها غير مشروع و حرام بلكه مرتكبين آنها را مشرك و مرتد خواند و اظهار داشت كه در صورت توبه نكردن بايد به قتل برسند.
وي همچنين بر وجوب تخريب اين بناها وآثار،فتوا صادر كرد.
اين عقيده در آن زمان گرچه پيروان اندك يافت اما پس از مدت كوتاهي متروك گرديد،تا اينكه در قرن يازدهم و پس از مدت چهار قرن،با پيدايش وهابي گري در نجد حجاز، بار ديگر طرح گرديد و به مرحله إجرا گذاشته شد ودر نتيجه همين باور واعتقاد بود كه با تسلّط وهابيان بر مكه و مدينه درسال1344 ه.ق تمام حرم ها در اين دو شهر و ديگر شهرهاي حجازـ كه متعلق به اقوام و
عشيره رسول خدا و صحابه آن حضرت و ساير شخصيت هاي مذهبي بود و همچنين مساجد موجود در كنار آنها ـ منهدم و تخريب گرديد و امروز ديگر اثري از اين بناها باقي نيست.
اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه:«انگيزه و عامل اين بينش چيست؟» وچگونه است كه افرادي خود را مسلمان مي نامند ولي به خود اجازه مي دهند نسبت به بزرگان دين اهانت كنند وأبنيه وآثار آنان را منهدم نمايند.
پاسخ اين سئوال اين است كه: يكي از آفات بزرگ و خطرناك درهر مذهب و آييني،كج فهمي ها و تندروي ها و برداشت هاي غلط و انحرافي و به اصطلاح قرائت هاي خود ساخته از آن آيين است كه در مقاطع مختلف،از ميان پيروان همان مذاهب به وجود مي آيد و موجب تضعيف و تفرقه درآن مذهب مي شود.
از مصاديق بارز چنين انحراف فكري و برداشتهاي ناروا،گروه قشري ومتحجّر خوارج بودند كه در زمان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) پا به عرصه گذاشتند ودرروزگار علي (عليه السلام) گسترش يافته، به صورت يك غدّه سرطاني درميان مسلمين ريشه دوانيدند ،و سرانجام آن بزرگوار به دست يكي از عوامل همين گروه به شهادت رسيدند.
خوارج داراي عقايد و منش خاصي بودند كه ابن تيميّه و همپياله هايش در بعضي از آنها مشتركند كه به اختصار به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:
اهتمام خوارج به عبادت و تلاوت قرآن
يكي از صفاتي كه در روايات نيز به آن اشاره شده، كثرت عبادت ومقيد بودن آنان به نماز و روزه و قرائت قرآن است (البتّه بصورت قشري و پوسته اي كه هسته اي را در ميان خود نمي پرورد) به حدّي كه عبادت ساير مسلمانان نسبت به عبادت آنها حقيروكم مي نمايد:
رسول خدا آنجا كه از آينده همفكران «ذوالخويصره» ـ يكي از خوارج كه به پيامبر اعترض كرد ـ سخن مي گفت،چنين مي فرمود:
«فإنّ له أصحاباً يحقر أحدكم صلاته مع صلاتهم و صيامه مع صيامهم( 1 )»يعني: پس همانا براي او ياراني است كه هر يك از شما نمازش را در مقابل نماز آنان و روزه اش را در برابر روزه آنان كوچك و حقير مي شمارد».
امير مؤمنان (عليه السلام) ضمن سخناني در جنگ نهروان خطاب به لشكريانش چنين فرمود:
«أِيها الناس إنّي سمعت رسول الله (صلّي الله عليه وآله) يقول يخرج قوم من أمتي يقرءون القران ليس قراءتكم إلي قراءتهم بشِيء و لا صلاتكم إلي صلاتهم بشيء و لا صيامكم إلي صيامهم بشيء،يقرُؤن القرآن يحسبون أنّه لهم و هو عليهم لا يجاوز صلاتهم تراقيهم يمرقون من
الاسلام كما يمرق السهم من الرميه( 2 )»،يعني:اي مردم همانا من شنيدم كه رسول الله (صلّي الله عليه وآله) مي فرمود: قومي از أمّتم مي آيند در حالي كه قرآن قرائت مي كنند و قرآن خواندن شما نسبت به قرآن خواندن آنها چيزي حساب نمي شود ونه نماز خواندن شما نسبت به نماز خواندن آنان،و نه روزه هاي شما نسبت به روزه هاي آنها،قرآن را مي خوانند در حالي كه خيال مي كنند همانا قرآن به نفع و براي آنان است وحال آنكه آن به ضرر آنهاست نمازشان از گلوهايشان پايين تر نمي رود،از دين خارج مي شوند همان گونه كه تير از كمان رها مي شود.
دور شدن خوارج از اسلام
دومين ويژگي خوارج، كه در متن أحاديث به آن تكيه شده، فاصله گرفتن آنها از اسلام و دورشدنشان از روح قرآن است كه در أثر غرور و تحجّر حاضر نيستند از هيچ ناصحي نصيحت بپذيرند و از هدايت هيچ هدايتگري بهره گيرند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صحيح مسلم ،ح 148،باب :ذكر الخوارج و صفاتهم ،ص 449
2 ـ همان ح 156،ص 451،باب :التحريض علي قتل الخوارج
آري،ديگر اميدي به توبه و بركاتشان به سوي اسلام نيست،همان گونه كه تير پس از خروج از كمان،ديگر به آن باز نمي گيردد.
تكفير مسلمانان
يكي ديگراز خطرناكترين ويژگي هاي خوارج، تكفير مسلمانان بود و هر مسلمان متعهّد را كه با عقيده و تفكّرانحرافي آنان موافق نبود مرتد و خارج از اسلام مي دانستند كه در صورت عدم توبه بايستي به قتل برسند،در صورتي كه كوچكترين تعرض را نسبت به مشركان و بت پرستان روا نمي دانستند كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود:«يقتلون أهل الاسلام و يدعون أهل الأوثان»( 1 ) أهل اسلام و مسلمانان رامي كشند و حال آنكه بت پرستان رابه حال خود وامي گذارند.
و اين انديشه باطل بود كه موجب پيدايش جنگ نهروان و كشته شدن مسلمانان در مقاطع مختلف گرديد.
وهابيان نيز هركسي را كه با نظرات انحرافي آنها مخالفت بكند مشرك و مهدورالدم ميدانند و براين اساس بود كه به فتواي محمد بن عبدالوهاب دست به كشتار مردم در طائف زدنند و به صغير و كبيررحم نكردند،طفل شيرخوار را بر روي سينه مادش سر بريدند و چه جنايتهايي مرتكب شدند كه قلم از بيان آنها شرم دارد ـ اين واقعه در ذيقعده سال 1217 اتفاق افتاد.ـ
البته يك سال قبل از اين با تهاجم به عتبات عاليات ننگ ديگري را بر كارنامه سياه خود افزوده بودند( 2 ).
أوضاع جهان إسلام هنگام ظهور إبن تيميه
فاصله زماني آغاز قرن چهارم تا نيمه قرن پنجم هجري، در تاريخ اسلام ،برهه اي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان ،ح 1064،ص 448،باب ذكر الخوارج و صفاتهم
2 ـ تاريخ حرم ائمه بقيع ص :29
بسيار خطير و شاخص است.در اين مقطع تاريخي جامعه مسلمين به يُمن وجود مردان بزرگر چون ابن سينا وابوريحان بيروني و فردوسي و صاحب بن عبّاد و خواجه نظام الملك طوسي، در عرصه هاي گوناگون علم و ادب و سياست به اوج
شكوه و شكوفايي رسيد و جلوه اي درخشان از فرهنگ و تمدن اسلامي را به نمايش گذارد،چندان كه مستشرين،بحق،اين دوران را عصررنسانس اسلامي خوانده اند.
مع الاصف پس از گذشت اين دوران،جامعهاسلامي بر اثر اختلافات سياسي و فكري موجود،به تدريج از مردان بزرگ و تاريخ ساز تهي شد و آفتاب شوكت اسلام رو به افول نهاد.
غرب صليبي كه تلخي شكست اندلس و پيشرفت اسلام در اروپا را همواره در كام داشت،با احساس ضعف در مسلمين، به انديشه انتقام افتاد و در سالهاي پاياني قرن پنجم، پاپ رُم فرمان حمله به فلسطين (قبله أول اسلام) را صادر كرد. در پي اين فرمان،صدها هزار تن مسيحي ـ برافروخته از آتش ديرينه «صليب» بر ضد «توحيد» ـ از اروپا به راه افتادند تا قدس را قتلگاه مسلمين سازند،و بدينسان جنگهاي مشهور صليبي كه حدود 200 سال به طول انجاميد و ميليونها كشته و مجروح وآواره برجاي گذارد (489 ـ 690 ق،1095 ـ1291م) آغاز شد.
اسفبارتر آنكه، هنوز زخم دشنه صليبيان بر پيكر«قدس» التيام نيافته بود كه امت اسلام دگرباره از سويي ديگر با طوفاني مهيبتر روبرو گرديد:اين بار مغولان به رهبري چنگيز پا در ركاب كرده بودند تا هر كه و هر چه را در ديار اسلام مي بينند نابود كنند يا به غارت برند.پنجاه سال بعد، نواده چنگيز(هلاكو) بغداد را به خاك و خون كشيد و طومار خلافت عباسي را درهم پيچيد(656ق).سپس نيز به منطقه شامات لشگر كشيد و بر سر حلب وموصل،همان بلا آورد كه برسربغداد آورد (657 ـ660ق)،و اين در حالي بود كه مصر و شام سخت با صليبيان در گير بود و طلايه
قشون صليبي گاه تا نزديكيهاي قاهره نيز پيش مي رفت. و اگر فوت مُنگوقاآن(خان بزرگ مغول)هلاكو را ناچارازمراجعت به ايران نمي كرد و فرمانده وي، كيتوبوقا،در غياب هلاكو ازمسلمين در عين جالوت (واقع در فلسطين) شكست نمي خورد سرنوشت قاهره معلوم نبود.
هجوم مغول به جهان اسلام در اوايل قرن هفتم هجري، براي غرب صليبي از همان آغاز،رويداد بسيار مغتنمي تلقّي شد و بر پايه همين تلقّي بود كه در همان سالهاي نخست اين هجوم،غربيان حمله طولاني براي محو تمدن اسلامي اندلس را آغاز كردند(609 ـ889ق).گفتني است كه در طول دوران سلطه مغول،فرستادگان غرب همواره به ديار مغولان رفت و آمد داشتند و مي كوشيدند با جلب نظر و همدستي آنان،
امت اسلام را ازدو سو تار و مار كنند،افزون بر اين،هولاكو خود مادر و همسري مسيحي داشت و سردار بزرگش در شامات(كيتوبوقا) نيز مسيحي بود.جانشينان هلاكو(ايلخانيان) نيز تا مدتها به راه وي رفتند:اباقاخان(663 ـ680ق) فرزند هلاكو،دختر امپراطور مسيحي روم شرقي را به زني گرفت وبا پاپ سلاطين فرانسه و انگليس بر ضد مسلمين متحد شد و به مصر و شام لشگر كشيد. بدتر از اباقاخان،فرزندش ارغون (683 ـ690ق) بود كه به وسوسه وزير يهوديش سعدالدوله ابهري در انديشه تسخير مكّه و تبديل كعبه به بتخانه افتاد و با عزل و كشتار رجال سياسي مسلمان، و تهيّه قوا براي حمله به حجاز، به مقدمات اين دسيسه پرداخت كه خوشبختانه خداي متعال دوام اين وضعيّت را نخواست و با بيماري ارغون و قتل سعد الدوله،به آن فتنه بزرگ داده شد.
حتّي غازان خان(694 ـ703ق) پادشاه مشهور ايلخاني نيز كه اسلام آورده بود،انديشه فتح دمشق و قاهره را رها نكرد و منطقه شام در سالهاي(699 ـ702ق) شاهد جنگهاي
سخت قشون مغول و سلاطين مسلمان مصر بود و فتوحات نخستين غازان در آن جنگها،با تبريك و تشويق صليبيان همراه بود.
در چنين زمينه و زمانه حسّاسي بود كه ابن تيميّه دست به نشر افكار خود زد و با واكنشي كه در بين علماي بزرگ مسلمان(اعم از سنّي و شيعه) برانگيخت،شكافي تازه در امت اسلام ايجاد كرد.جهان اسلام در آن تاريخ،نيازبه بزرگمردي داشت كه مصمم و قاطع بپاخيزد و با تكيه بر«مشتركات»مسلمين (خدا،رسول،قرآن وقبله واحد)همگان را به جهاد با خصم «مشترك» فرا خواند و از آنان صفي واحد بر ضدّ صليب و صهيون و صنم بسازد.ولي آن چه كه از ابن تيميه سر زد،درست عكس اين مقصود بود،عجيب است كه خانواده ابن تيميّه بر اثر هجوم مغولان،آواره شده و خود وي نيز در برخي از جنگها و گفتگوها شركت داشت،با اين همه ـ بدون توجه به حساسيّت وقت و مصالح مسلمين ـ دست به تكفير برده و فرقه اي بر فرقه هاي موجود افزود...
احمد بن تيميه در سال 661ق،5سال پس از سقوط خلافت بغداد،در«حرّان» از توابع شام ديده به جهان گشود و تحصيلات اوليّه را تا 17 سالگي در آن سرزمين به پايان برد.حمله مغولان به اطراف شام، ترس عجيبي در دلها افكنده بود و اين امر سبب شد كه عبد الحليم،پدر احمد،همراه خانواده و جمعي از بستگان،حرّان را به سوي دمشق ترك گويد و در آنجا اقامت كند. تا سال 698ق،چيزي از احمد شنيده نشد، ولي از آغاز قرن هشتم بتدريج افكار شاذّ وي ظهور و بروز يافت و در هر مقطعي با اظهار نظر مخالف مسلمات اسلام و آراي مشهور و رايج مسلمانان،افكار عمومي را متشنج مي كرد تا اينكه در سال 705ق در دادگاه محكوم و به مصر تبعيد شد،وي در سال 707ق از زندان آزاد شد ولي تا سال712ق به شام برگشت و در آنجا به نشر افكار و نظريّات خود پرداخت،تا اينكه مجدداً در سال 721ق محكوم به زندان شد و در سال 728ق در زندان دمشق در گذشت.( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ابن تيميّه،زمان،زندگي و انديشه صص:6 ـ 15
نوآوري ها و ابراز مطالب عوام پسندانه او موجب گرديد كه عليرغم مخالفت علما و متكلّمان، گروهي هم از نظريات وي استقبال نمايند و به وي بگروند. دراين گرايش ها افزون برتلاش و تبليغ او،زنداني شدن و مظلوم نمايي اش نيز نقش مؤثر و تأثير بسزايي داشت و همچنين حمايت جدّي شاگرد صميمي و هم عقيده اش «ابن قيّم» كه در كتابها و تأليفات خود آراء و نظريات استادش را تبيين و نشر نمود،در پيشرفت افكار«ابن تيميه» نقش اساسي ايفا كرد.
با اين همه ،مخالفت علماء وفقهاي سه گانه«شافعي،حنفي ومالكي» ونقد عقايد او از راه تأليف و مناظره،وصدور فتوا بر انحراف وارتداد او،موجب گرديد كه در مدت كوتاهي، فتاواي او متروك و تأليفاتش همانند تأليفات ابن قيّم از صحنه خارج شود و درانزوا بماند.
وضع به همين منوال بود تا اينكه در قرن يازدهم، در نجد حجاز فردي بنام «محمد بن
عبدالوهاب» پا به عرصه حيات گذاشت و پس از چهار قرن بار ديگر به تبليغ و ترويج عقايد ابن تيميّه پرداخت و توانست اين فتاوا را به مرحله إجرا درآورد وآنچه در لابلاي تأليفات ابن تيميّه و ابن قيّم بود،در صحنه عمل پياده كند.( 1 )
عوامل پيشرفت محمد بن عبدالوهاب
با توجّه به اينكه نظرات عبدالوهاب ناشي از عقايد ابن تيميه و شاگردش ابن قيّم است
اينجا پرسشي جلوه گري مي كند كه چطور شد آن دواستاد و شاگرد با مخالفتهاي شديد روبرو شدند ولي بر عكس شيخ محمد بن عبدالوهاب توانست دعوت خود را در نجد و سپس در منطقه حجاز منتشر و آراء وفتاوايش را جامه عمل بپوشاند.
در پاسخ اين سئوال بايد به چند نكته اشاره كرد:
1ـ محيط دور از معارف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ حرم ائمه قيع ص:31
همانگونه كه پيشتر گفته شد،ابن تيميّه آراء و عقايد خود را در شهرهايي مانند دمشق و قاهره اظهار كرد كه اين چنين شهرهايي از مراكز عمده علماء و قضات صاحب نفوذ مذاهب سه گانه «مالكي،حنفي و شافعي» بودند و در نتيجه با مخالفت سخت اين علماء روبه رو شدند،امّا شيخ محمّد در نجد به اظهار و نشر عقايد خود پرداخت كه مردم آن را افراد بدوي و دور از تمدن و معارف تشكيل مي داد كه در آن وقت شايد بزرگترين علماي آن ناحيه شيخ عبدالوهاب ،پدر شيخ محمد،و شيخ سليمان برادرش بود ؛گرچه اين دو تن شروع به مخالفت با او نمودند و اولين كتاب را در ردّ شيخ محمد،برادرش نوشت ولي باتوجه به وضع مردم آن سامان اينگونه مخالفتها اثري نداشت.نجديان مردمي بودند در نهايت بساطت و سادگي و داراي ذهني صاف و خالي و آماده پزيرش هر سخن تازه،به خصوص اگر در پوشش«توحيد» كه شيخ محمد مدعي بود عرضه شود.
2 ـ دستيابي به ثروت
عامل ديگري كه مردم نجد را به سوي ابن عبدالوهاب كشاند،متهم كردن تمام مسلمانان به شرك و بت پرستي بود، آن هم از سوي كسي كه به عنوان عالم وفقيه مذهب حنبلي شناخته مي شد ولذا در حملاتي كه وهابيان به مردم نجد وسايرنقاط ؛ مانند حجاز،يمن،شام وعراق مي كردند،ريختن خون مردم آن شهر و به غنيمت بردن ثروت آنها را حلال مي دانستند و اين تفكر در پيشرفت و تداوم راه شيخ محمد، آن هم در ميان مردمي كه از نظر اقتصادي در سختترين شرايط بودند،نقش مؤثري را ايفاء مي نمود.
3ـ حمايت سياسي نظامي
عامل ديگر،حمايت سياسي ـ نظامي آل سعود از اين آيين است كه طي پيماني كه در ميان شيخ محمد و محمد بن سعود منعقد گرديد ،وهابيت از ابتداي دعوت شيخ محمد از پشتيباني قوي اين خاندان به عنوان رئيس يك قبيله بزرگ برخوردار بوده و اين
حمايت و پشتيباني تا امروز ادامه داشته و حكومت سعودي خود را براي گسترش اين آيين و صرف هزينه هاي سنگين متعهد مي داند.
4 ـ به كار گيري قهر و غلبه
عامل مهم ديگر ،قهر و غلبه وبه كارگيري زور وشمشيروقتل و غارت و ايجاد رعب و وحشت در همگان بود.كشت وكشتاري كه وهابيان در شهرهاي مختلف حجاز و شام ويمن و عراق انجام دادند،هر انساني را به شگفتي وا مي دارد و از شنيدن اين جنايات لرزه بر تن مستولي مي گردد( 1 ).
در زمان حاضر نيز با انوع عملياتهاي انتحاري مخصوصا بر عليه شيعيان چه در كاظمين و بغداد وسامراء و چه در خود حرم امن الهي(كشتار خونين حاجيان در سال 66.ش) وچه در كشورهاي ديگرسعي در حفظ حيات ننگين خود دارند؛به تازگي نيز بر اساس اعلام يك منبع خبري:بيش از 550هزار نفر شيعه پاكستاني در منطقه «پاراچنار»اين كشور،مدت18 ماه است كه در محاصره گروههاي طالبان و بمباران آمريكايي ها قرار دارند و راه هاي اصلي ورود آب وغذا بر روي ساكنين اين منطقه بسته شده و مردم آنجا در محاصره قرار گرفته اند،نيروهاي طالبان تنها در يك حمله 600 تن از شيعيان پاراچناررا به شهادت رسانده اندو در يك اقدام بي سابقه به قطع دستان كودكان خردسال مبادرت نموده اند( 2 ).
أدلّه حرمت زيارت قبور انبياء
از جمله فتاوايي كه ارتباط مستقيم با بحث ما دارد ،فتواي حرمت سفر براي زيارت قبور پيامبران وصالحان وحرمت توسل وتبرك به آنان وساختن حرم وبارگاه وتعمير قبورو مشاهده آنها است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان صص:36 ـ 38
2 ـ دو هفته نامه "عبرتهاي عاشورا" جمعه 25 بهمن 1387،ص 3
واين موضوع اولين بار در سال 726ق دردمشق از سوي ابن تيميه مطرح و مجدداً موجب شورش و بلوا گرديد واين شورش و فتنه ، آنگاه به اوج خود رسيد كه علماءوقضات متوجه شدند كه او در سال 710ق وشانزده سال قبل در حرمت زيارت قبور پيامبران ودر حرمت توسل وتبرك به آنها ، كتابي به نام « اقتضاءالصراط المستقيم» تأليف نموده است، و سفر براي زيارت قبر پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) وساير انبياء و پيشوايان ديني را حرام و بدعت و عملي شرك آميز معرفي كرده و بر اساس عقيده خودش كه ارتكاب هر عمل حرام، موجب ارتداد مي شود ـ چنانكه عقيده خوارج نيز همين است ـ جان و مال چنين فردي را اگر توبه نكند مانند ساير مرتدين بر مسلمانان حلال دانسته و بايد هر چه سريع تر به قتل برسد.همانگونه كه واجب است اين قبرها و حرم ها كه نقش أصنام و أوثان را ايفاء مي كنند (نعوذ بالله من شرور انفسنا)هر چه زودتر تخريب وآثار آنها محو شود!
در جواب اينان بايد گفت:«وادي خاموشان» در هر شهر و روستا،زمين گسترده اي را در بر مي گيرد كه درآن انسانهاي ديروز از بزرگ و كوچك،توانا وناتوان،در كنار هم به خوابي ژرف فرو رفته اند.
ديدار ازاين وادي،كه نشانگر«عجز ذاتي»انسان و زوال قدرتها و مكنتهاي مادي است،آثار سازنده و حيات بخش دارد:انسان هوشمند با مشاهده اين وضع رقت بار،ناپايداري جهان را از نزديك لمس كرده در مقام چاره برمي آيد و با دركِ«هدفداري جهان آفرينش» از گرداب غفلت و خود خواهي بيرون مي جهد، و به انديشه تحصيل اسباب و لوازم «حيات جاويد» مي افتد.پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلّم ) بر اين نكته تربيتي انگشت نهاده و مي فرمايد:«زوروا القبور فانّ لكم فيها عبره»( 1 ) به زيارت قبور برويد زيرا در آن براي شما درس عبرت است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كنزالعمال،جلد 15 ص:647،ح 42558
از طرفي، مويه در مرگ عزيزان و همايش بر سر مزار آنان،رسمي عام و جهانگير بوده و از اينرو مي توان گفت ريشه در«فطرت» انسانها دارد.در معني،همان «جذبه وكشش روحي» كه آدمي را در حيات عزيزان به ديدارشان ترغيب مي كند، پس از مرگ آنان نيز بر سر مزار ايشان مي كشاند.خاصّه آنكه،بر اساس بينش اسلامي،«روح» همچون «تن» از بين نمي رود بلكه آفاق و چشم اندازي وسيع ترمي يابد و از لطف دوستاني كه قدو رنجه كرده خود را بر سر مزار وي رسانده و با قرائت حمدي وي را شاد ساخته اند به وجد مي آيد.
در ميان عزيزان،عالمان و مصلحان جهان،حسابي برتر و والاتر دارند. آنان به سان شمع،سوخته و پيروان خويش را روشن ساخته اند و گنجينه بزرگ و ماندگاري از علم و معرفت به يادگار نهاده اند؛ واز اينرو شايسته بيشترين تقدير و تكريم اند.خصوصاً عالمان دين،كه جامعه را با كتاب خدا و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم ) آشنا ساخته و موجبات دستيابي بشر به سعادت جاويد را فراهم مي آورند.
حضور در كنار تربت عالمان،گذشته از آنكه تقدير از شخص آنان است، ترويج از علم و دانش بوده و موجب رغبت همگان به اين سلسه خَدوم وحفظ ميراث ارزشمند آنان است.پيداست جامعه اي كه در آن ،علم و عالم، از حرمت و منزلت شايسته برخوردارند هيچگاه در حضيض فقر علمي و فرهنگي سقوط نخواهد كرد.
حضور بر تربت شهيدان راه حق نيز،علاوه بر آثار سازنده روحي وتربيتي، نوعي پيمان بستن با آنان است.شخص زائر، با اين حضور خود اعلام مي دارد كه به راه شهيدان وفادار است و آرمان مقدّس و ارزشمندشان را پاس مِي دارد.
حضور در حرم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يا جانشينان پاك او (عليهم السلام) نيز،علاوه بر تقدير و سپاس از فداكاريها و جانفشانيهاي آنان در هدايت خلق،حكم نوعي بيعت با ايشان را دارد.
در واقع شخص زائر هنگام زيارت قبر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم ) و امامان (عليهم السلام ) با آنها پيمان مي بندد كه در زندگي، جز راه آنان، روشي را تعقيب نكند.
زائران حرم يار، در پي وصل به محبوب،وتجديد و تشديد پيمان با اويند و رنج رسيدن به او را حتي اگر مستلزم دويدن در بيابان و خفتن بر خار مغيلان باشد،بر خود هموار مي كنند.زائر بر آن است كه روح عطشناك خويش را از كوثر وصل يار،سيراب سازد، و چون دستش به دامن معشوق نمي رسد دست به تربت وي مي سايد كه رنگ و بوي او را دارد.
زيارت قبر پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم )
با مروري بر سخنان محدثان و فقيهان،روشن مي شود كه علماي اسلام همواره زيارت مرقد شريف پيامبر اسلام رامستحب مؤكد دانسته و مردم را به زيارت حرم مطهر او دعوت مي كرده اند.
تقي الدين سبكي شافعي(متوفاي 756 ه.ق) يكي از فقيهان چيره دست قرن هشتم است.او در نقد سخن ابن تيميه(م 728) كه استحباب زيارت قبر پيامبر را انكار كرده بود، كتابي به نام«شفاء السقام في زيارة خير الأنام» نوشت و با پژوهشي گسترده، آراي فقيهان اهل سنت را از قرن چهارم تا روزگار خويش در آن كتاب گرد آورد و مبرهن ساخت كه استحباب زيارت قبر آن حضرت، از مسلمات فقه اسلامي است، و محدثان و فقيهان بزرگ، روايات گوناگوني را در استحباب زيارت مزبور نقل كرده و به آ ن فتوا داده اند( 1 ).
علامه و محقق سخت كوش معاصر،آيت الله اميني(1320 ـ 1390.ق) در كتاب شريف و وزين «الغدير» به تكميل موضوع پرداخته و توانسته است نظريات بيش از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شفاء السقام،صص 53 ـ 67
40 دانشمند مسلمان أعم از فقيه و محدث را در اين زمينه تا عصر خويش گرد آورد.( 1 )
زيارت مرقد پيامبر (صلّي الله عليه وآله) از ديدگاه قرآن وسنّت
الف: از ديدگاه قرآن
قرآن مجيد به مسلمانان دستور مي دهد كه به حضور پيامبر رسيده، در محضر او استغفار كنند و از او بخواهند كه او نيز در باره آنان طلب آمرزش كند:«...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًارَّحيماً ».(2)
هرگاه آنان زماني كه بر خويش ستم كرده اند (مرتكب خلاف شده اند) نزد تو (اي رسول خدا) بيايند و استغفار كنند، وپيامبر نيز براي آنان طلب آمرزش نمايد خداوند را توبه پذيرو رحيم خواهند يافت.
در جاي ديگر،خداوند منافقان را نكوهش مي كند كه هرگاه به آنان گفته مي شود به حضوررسول خدا برسند تا درباره آنان طلب آمرزش كند، از اين امر سرباز مي زنند: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ ».(3)
آنگاه كه به آنان گفته شود بياييد تا رسول خدا براي شما طلب مغفرت كند روي خود را به عنوان (استنكار) بر مي گردانند و آنان را مي بينيد كه از سخن تو اعراض كرده و كبر مي ورزند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الغدير جلد 5،صص:167 ـ 187
2 ـ نساء آيه :65
40 منافقون آيه :5
تقي الدين سبكي،محقق اهل سنت،معتقد است:مسلمانان در حال حاضر به حكم اين آيه مي توانند به حضور رسول خدا برسند و در ضمن استغفار،از او بخواهند كه درآنان از خداوند طلب آمرزش كند. به گفته وي هر چند اين آيه مربوط به دوران حيات پيامبر است، ولي درخواست آمرزش از او،اختصاص به زمان حيات او ندارد،زيرا اين مقامي است كه به رسول خدا(به نشانه عظمت او) داده شده است و با مرگ او از ميان نمي رود.( 1 )
ممكن است گفته شود:آنچه در آيات فوق آمده،حاكي از شئون پيامبر و نشانه عظمت اوست ولي انجام اين عمل از سوي پيامبر تنها در حال حيات او امكان پذير است نه در حال ممات،كه رابطه ما با او قطع شده است.
ايراد فوق وارد نيست و حق با محقق ياد شده است. دلايل زير روشن مي كند كه مرگ رسول خدا در اين مورد تأثيري نداشته و حيات و ممات او از اين نظر يكسان است:
1 ـ مرگ از نظر قرآن پايان زندگي انسان نيست بلكه دريچه اي است به جهان ديگر و گسترده تر و همه چيز آن برتر از جهان پيشين بوده،و انسان در آن جهان زنده و بينا و شنواست. به ويژه صالحان پس از مرگ نزد خدا روزي مي خورند واز لذّات روحي خاصّي برخوردارند.
2 ـ در روايات فراواني است كه فرشتگان،درودي را كه مسلمانان بر پيامبر مي فرستند به او مي رسانند و انسان در هر نقطه اي به آن حضرت درود بفرستد به وي مي رسد.چنانكه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) مي فرمايد:
«صَلّوا عَلَيَّ فإنَّ صلاتكم تبلُغني حيثما كنتم»( 2 )برمن درود بفرستيد،درود شما به من ـ در هر كجا باشيدـ مي رسد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شفاء السقام ص:67
2 ـ التاج الجامع للاصول في أحاديث الرسول جلد 2،ص 189
3 ـ مسلمانان در تشهد نماز مأمورند به پيامبرسلام كنند و درود بفرستند و بگويند:«السّلام عليك أيُّهاالنبي و رحمة الله و بركاته» اين سلام ، جنبه تشريفاتي نداشته و سلامي است كاملاً واقعي از زنده اي به زنده ديگر كه مثل او شنوا است.
أمور فوق، حاكي از آن است كه پيانبر در جهان برزخ زنده بوده و ارتباط او با ما برقرار است.سخن ما را مي شنود و درخواست ما را در شرايط خاصي انجام مي دهد.( 1 )
ب:از ديدگاه أحاديث
روايات مربوط به زيارت مرقد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم ) در كتب حديث وارد شده و جمعي از علماي مسلمان به گردآوري و تصحيح أسانيد آنها همت گمارده اند كه ما به اختصار به دو مورد اشاره مي كنيم و مشتاقان به زيادي را،به كتب حديث إرجاع مي دهيم:
حديث اوّل:دار قطني از عبدالله بن عمر نقل مي كند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود:«من حجّ فزَارَ قبري بعد وفاتي فكأنّما زارني في حياتي»( 2 )؛هركس پس از درگذشت من، قبر مرا در هنگام حج زيارت كند،مثل اين است كه در حال حيات، مرا زيارت كرده است.
حديث دوم:امام صادق (عليه السلام) از رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله) نقل مي كند كه فرمود:« من أتي مكة حاجاً و لم يزرني إلي المدينة جفوته يوم القيامة، و من جائني زائراً وجبت له شفاعتي و من وجبت له شفاعتي وجبت له الجنة»( 3 ) هر كس براي انجام وظيفه حج،آهنگ مكه كند ومرا در مدينه زيارت نكند به او در روز قيامت جفا مي كنم(شايد مقصود اين است كه در حق او شفاعت نمي كنم) وآن كس كه به زيارت من آيد شفاعت من بر او واجب شده و هر كس كه شفاعت من بر او واجب شود وارد بهشت مي شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ زيارت قبور پاكان صص :33 ـ 38
2 ـ الغدير جلد 5،ص:150 علامه اميني آن را از 25 مصدر نقل نموده است.
3 ـ علل الشرائع،ص 460؛ بحارالانوار،جلد 97،ص :140
دستاويز تحريم كنندگان سفرزيارتي
تا پايان قرن هفتم همه علما در اين مسأ له اتفاق نظرداشتند كه سفر براي زيارت، امري مباح بوده ومقدمه يك امر مستحبي اگر خود مستحب نباشد دست كم مباح وجايز است. ولي دراوايل قرن هشتم ، ابن تيميه حديثي را كه ابوهريره آن را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده دستاويز خود قرار داد و با اجماع علما به مخالفت بر خاست. روايت مورد نظر ابن تيميه ، به سه صورت نقل شده است و آنچه كه به صورت ظاهر مي تواند هدف او را تأ مين كند دو صورت زير مي باشد:
1 ـ «لا تشد الرحال إلا إلي ثلاثه مساجد: مسجدي هذا، و مسجد الحرام ، مسجدالأ قصي» بار سفر بسته نمي شود مگر به سه مسجد : مسجد من، مسجد الحرام، مسجد الأ قصي.( 1 )
2 ـ «إنما يسافر إلي ثلاثه مساجد : مسجد الكعبه، ومسجدي، مسجدإيليا( 2 )».
ابن تيميه به ظاهر اين حديث تمسك جسته و مدعي شده است كه براي انجام كارهاي عبادي، فقط به سه مورد مي توان سفر كرد، و زيارت قبر پيامبر كه يك امرعبادي و مستحب است داخل در اين سه مورد نيست. اين استدلال با يك دقت كوچك كاملاً فرو مي ريزد و روشن مي شود كه پايه درستي ندارد.
از آنجا كه در جمله نخست، مستثني منه صريحاً وارد نشده است و به اصطلاح اديبان
استثناء «مفرغ» است، به اقتضا ي قواعد زبان عربي بايد كلمه اي را در آن مقدر كنيم كه در اينجا دو احتمال بيشتر وجود ندارد:
.( 1 ) بگوييم مستثني منه ،«مسجد» است.
.( 2 ) مستثني منه ،«مكان» است.
بنابر احتمال اول، مضمون حديث چنين خواهد بود:«لا تشد الرحال إلي مسجد من المسجد إلا إلي ثلاثة»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صحيح مسلم ،باب "لا تشد الحال الا إلي ثلاثة" از كتاب حج،ص 594
2 ـ همان
چنانچه معني حديث اين باشد، بايد گفت كه گفتار حضرت در نفي و اثبات ، بر محور مسجد مي چرخد مفاد آن اين است كه براي اقامه نماز، نبايد براي هيچ مسجدي رنج سفر را تحمل نمود مگر براي سه مسجد. در اين صورت، سفربراي زيارت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مستثني منه «مسجد» داخل نبوده و موضوعاً از دايره كلام خارج است و نهي شامل آن نمي گردد. علت اين هم كه نبايد براي اقامه نماز در مسجدي سفر كرد آن است كه به استثناي سه مسجد ياد شده ، ديگر مساجد از ارزش يكساني برخوردارمي باشند ،ولذا در صورت امكان اقامه نماز دريكي از آنها ، سفر به مساجد مشابه كار لغو و بيهوده اي است مثلا شهري كه مسجد جامع دارد وجهي ندارد كه انسان براي اقامه نماز به مسجد جامع شهرديگر برود، زيرا پاداش دومي با پاداش اولي يكسان است ، و در اين صورت سفر وي بي ارزش خواهد بود. ولي سه مسجد ياد شده از اين قانون مستثني مي باشد ، زيرا پاداش نماز گزاردن در آنها از ارزش والاتري برخوردار است.
با توجه به اين اصل كه حديث در جانب نفي وجانب استثنا پيرامون مساجد سخن مي گويد، سفر به مراكز ديگر مانند سفر براي روضه پيامبر از دايره توجه بيرون بوده و نسبت به جواز و تحريم آن ساكت است.
بنابر احتمال دوم ، معني حديث چنين خواهد بود:« لا تشدّ إلي مكان من الأمكنه إلا إلي ثلاثة» يعني: به هيچ نقطه نبايد سفر كرد مگر به سه مسجد ».
بر پايه اين احتمال ، استناد ابن تيميه به حديث مزبور، درست خواهد بود. منتها حديث، مفهوم ناصحيحي پيدا مي كند كه صدور آن از شخص خبير و حكيمي چون پيامبر، محال مي نمايد. زيرا بر پايه احتمال دوم ، سفر به هر نقطه اي از جهان ـ به استثناي اين سه مسجد ـ نهي شده است. در حالي كه منطق اسلامي، سفرهاي فراواني را جايز و مستحب مي شمارد. همچون سفر براي تحصيل علم، سفر براي تجارت،سفر براي جهاد وده ها سفر حلال ديگر، در اين صورت چاره اي نداريم كه
به احتمال اول گردن نهاده و واژه «مسجد» را در تقدير بگيريم وسفر براي زيارت را موضوعاً از دايره مضمون حديث خارج شمريم.
بگذريم ، كه اصولاً در صحت اساس اين حديث ، شك و ترديد جدي وجود دارد . زيرا حديث از زبان رسول خدا (عليه السلام) ادعا مي كند كه سفر به هيچ مسجدي جز مساجد سه گانه جايز نيست، در حالي كه محدثان نقل مي كنند كه پيامبر (عليه السلام) در روزهاي شنبه پياده و گاهي سواره براي نماز گزاردن به مسجد قبا مي رفت ودرآنجا دو ركعت نماز مي گذارد و مسجد قبا در زمان پيامبر (عليه السلام) در دوازده كيلومتري مدينه قرار داشت.( 1 )
از طرفي بايد مد نظر داشت كه اسلام يك دين جهاني بوده و تا روز رستاخيز، به عنوان كامل ترين دين آسماني باقي و پايدار مي باشد و از آنجا كه ممكن است ميان ما و رستاخيز، هزاران سال فاصله زماني باشد، ما موظفيم آنچه را كه بر اصالت اسلام دلالت مي كند از گزند روزگار حفظ كرده و سالم به دست آيندگان بسپاريم. زيارت قبور پيامبر خاتم (صلّي الله عليه وآله) و پيشوايان اسلام نوعي حفظ اصالت ها است و در صورت ترك زيارت، آثار وبركات اين سنت نيز به مرور از بين مي رود، تا آنجا كه چه بسا براي آيندگان وجود چنين شخصيتهايي ،حالت افسانه اي پيدا مي كند!
لهذا مسلمانان براي جلو گيري از اين خطر بزرگ، بايد كليه آثار مربوط به رسالت و امامت را حفظ كرده و پيوسته از نابودي تدريجي است. در اين صورت نمي توان اين سنت و مزيت بزرگ راناديده گرفت و باب ديدار روحي و معنوي با آ ن بزرگان را به روي مسلمين بست.
از آيات قرآن نيز استفاده مي شود كه امت هاي پيشين آثار پيامبران خود را حفظ مي كردند و به آن تبريك جسته و در نبردها همراه خود حركت مي دادند، تا از طريق
تبريك به آثار پيامبران، بر سپاه شرك پيروز شوند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سفر براي زيارت،صص:11 ـ 19
به عنوان نمونه، قرآن يادآورمي شود كه بني اسرايل صندوقي را كه در آن مواريث خاندان موسي و هارون قرار داشت حفظ كرده و از آن حراست مي نمودند وآن را به عنوان تبرك در نبردها حمل مي كردند تا بر دشمن غلبه كنند.( 1 )
اين صندوق به قدري متبرك ومورد توجه بود كه فرشتگان آن را حمل مي كرند اگر واقعاً حفظ آثار گذشتگان (مانند صندوق مزبور) امر نامطلوبي بود، چرا قرآن از آن با لحني جا نبدارانه ياد مي كند ، چرا فرشتگان آن را حمل مي كردند ، و چرا باز پس گرفتن آن ازعمالقه ، در آيه مباركه نشانه حقانيت فرمانده سپاه شمرده است؟!
روايت «تسويه قبور»
از جمله دستاويزهاي فرقه «وهابيه» در موضوع ساختن قبّه و بارگاه كه مكرراً در كلماتشان مي آورند و آنرا دليل بر وجوب هدم گنبد و ضريح امامان (عليه السلام) مي دانند، روايت مخدوش«ابي الهياج اسدي» است كه مي گويد:
«قال لي عليّ بن ابيطالب (عليه السلام) : إنّي لابعثك علي ما بعثني عليه رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم،ألا تدع تمثالاً إلا طمسته و لا قبراً مشرفاً ألا سوّيته»؛علي بن ابيطالب به من گفت: من، تو را به كاري مأمور مي كنم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم مرا مأمور به آن فرمود آن، اينكه هر صورت و تمثالي را محو كني، و هر قبر بلندي را تسويه كني.
گروه وهابيه به اين حديث، تمسك كرده و «تسويه» را به معناي هدم و تخريب گرفته اند؛ ونتيجةً دست به تخريب بِقاع متبركه زده و شيعه را متّهم به شرك و بدعت نموده اند .
در صورتي كه اين حديث، هم از لحاظ سند، داراي خدشه است؛ و هم از لحاظ متن و دلالت ِ بر مدعا، نارسا است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره،آيه 248
توضيح سند را به كتب مفصله ارجاع مي كنيم1،و تنها مقداري به شرح نا رسايي متن و دلالت آن مي پردازيم:
أولاً:«تسويه» نه در لغت و نه در استعمالات عرفي،به معناي هدم و تخريب نيامده است،بلكه معناي لغوي و عرفي آن،«تعديل» است يعني چيزي را در حد وسط قرار دادن و آنرا از طرفين افراط و تفريط،دور داشتن.( 2 )چنانكه در آيات شريفه:
« فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّحي..(3) »
« رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا»( 4 )
« الَّذي خَلَقَ فَسَوّي»( 5 )
«الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ( 6 )»
به همين معنا است، زيرا چنانكه روشن است در اين آيات، سخن از آفرينش آسمان و انسان و كل موجودات جهان بصورتي كامل و معتدل، به ميان آمده و آن معني، با لفظ «تسويه» تعبير شده است.
و اگر مراد در حديث مزبور از بين بردن آثار قبر و مساوي نمودن آن با زمين بود،از نظر قانون إلقاء كلام مي بايست با يكي از از اين عبارات تعبير شود:
«لا تَدَعَ قبراً مشرفاًالامحوته(يا)وطئته»
«جعلته لاطئاً»
«سويّته بالأرض»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صاحب "كشف الإرتياب" به نقل از سيوطي شارح سنن نسايي،مي گويد:اين حديث از راوي ديگري غير "ابي الهياج"نقل نشده است؛ و از "ابي الهياج"نيز جز اين حديث،روايت ديگري نقل نگرديده است.(كشف الإرتياب ص 368)
2 ـ مفردات راغب:تسوية الشيء:جعله سوإً امّا في الرفعة أو في الضعة؛و السويّ يقال فيما يصان عن الافراط و التفريط.
مجمع البحرين:التسوية و هي عبارة عن التّعديل
3 ـ حجر،آيه 29
4 ـ نازعات آيه 28
5 ـ اعلي آيه 2
6 ـ انفطار آيه 7
يعني: هر بلندي را بايد محو كني،بكوبي و بمالاني،به زمين بچسيباني و با زمين برابر كني.
در صورتي كه مي بينيم هيچكدام از اين تعبيرات در حديث نيامده است،و هيچ نوع قرينه اي هم موجود نيست كه لفظ «تسويه»، در معناي تخريب و يا هم سطح با زمين قرار دادن بكار رفته باشد.
وانگهي أصلاًمحو نمودن آثار قبر و مساوي نمودن آن با زمين در شرع مقدس اسلام استحبابي ندارد بلكه ظاهراً اجماع فقهاء اسلام بر اين است كه ارتفاع و بلندي قبر از سطح زمين في الجمله و بنا بر بعض فتاوي و روايات تا حد چهار انگشت باز يا بسته از مستحبات دفن است.( 1 )
و لذا مناسبترين و نزديكترين معني از معاني محتمله نسبت به معناي لغوي «تسويه» كه «تعديل» است، همانا معناي «تسطيح» يعني مسطّح نمودن و صاف كردن روي قبر مي باشد كه مقابل «تسنيم» است.زيرا آن روز از رسوم جاهلي يكي آن بوده كه روي قبر را «مسنّماً» يعني به صورت «پشت ماهي» مي ساخته اند.
و احتمالاً كلمه مشرفاً نيز در حديث مزبور اشاره به همين صورت مي باشد و چون اين كيفيت در شرع مقدس اسلام مكروه است لذا در حديث امر به «تسطيح» آن شده است كه در عين بلند بودن از زمين صاف و مسطح باشد.
و ثانياً: بنا به گفته اهل تاريخ در آن زمان به مقتضاي اعتقاد سخيف بت پرستي كه در افكار مردمان آن عصر رسوخ يافته بود پس از دفن اموات تمثالها و صورتهايي روي بعضي از قبر ها نقش مي كردند وآنها را مي پرستيدند.
و لذا بفرض اينكه «تسويه» در حديث به معناي «تخريب» باشد ترديدي نخواهد بود در اينكه مقصود تخريب آن نوع از قبرها است، مخصوصاً با توجّه به اينكه در همان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ جواهر الكلام ،جلد 4،ص:312
حديث آمده است:« ولا تمثالاً الا طمسته» يعني:تو،مأموريت داري كه هيچ صورت و تمثالي را مگذاري،مگر اينكه آنرا محو كني.
وگرنه در همان زمان قبرهاي مسلمانان در مرئي و منظر پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) بوده و هرگز دستور خراب كردن آنها را نداده است.
و ثانياً: بفرض اينكه حديث سنداً صحيح و دلالتاً نيز تمام باشد و مفاد آن، تحريم « رفع قبور» باشد، ولي مع الوصف ارتباطي به گنبد و صحن و رواق و ضريح نخواهد داشت ، زيرا هيچكدام از اينها «قبر» نيستند بلكه تمام اينها ساختمانهايي هستند جدا از قبر كه در اطراف و يا برفراز قبر ساخته مي شوند.
و رابعاً: اين قبر شريف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه از همان ابتدا امر، طبق وصيّت خود آن حضرت1 در بقعه و حجره طاهره واقع شده و بعداً نيز ابوبكر و عمر در همان بقعه دفن شده اند .
و امروز هم پس از گذشت چهارده قرن مي بينيم آن قبر شريف مزيّن به قبّه و بارگاه و ضريح و ديگر تزيينات عاليه است و همه ساله زيارتگاه و مركز اجتماع صدها هزار مسلمان از عارف و عامي مي باشد و هيچگاه از زمان صحابه تا به امروز اين جريان مورد اعتراض مسلمانان قرار نگرفته است.
آيا به زعم آقايان «وهابيان» رسول اعظم خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) (العياذ بالله) با وصيت خود، به دفن جسد مطهرش در حجره طاهره كه مرتفع بوده است وصيتبه «بدعت» نموده و تمامي اصحاب با دفن آن حضرت در ميان حجره و بعد هم با دفن ابوبكر و عمر در همان بقعه شريفه،رضا به «بدعت» داده اند و عموم امت اسلامي در طول چهارده قرن ه مرقد مطهّر رسول خدا و مدفن شيخين را، با همان بنا و ساختمان ابقا نموده و برتزيين و تشريفاتش افزوده اند و قبه و ضريح از براي آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قال النبيّ (صلّي الله عليه وآله) لعلي (عليه السلام) :"يا علي ادفني في هذا المكان و ارفع قبري من الأرض اربع أصابع و رُشَّ عليه من الماء".پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) ـ به هنگام ارتحال از دنيا ـ به علي (عليه السلام) فرمود: اي علي،مرا در همين مكان (كه هم اكنون در آن بستري هستم)دفن كن و قبرم را بقدر چهارانگشت از زمين بالا ببر و آب برآن بپاش.اصول كافي،جلد 1 ،ص 450،ح 36
ساخته اند، همه و همه ،ضالّ و گمراه و مبتدع بوده و هستند؟؟!! ما لكم كيف تحكمون؟1
مسلم است كه امام (عليه السلام) ابو الهياج اسدي را تنها در دوران حكومت و خلافت خويش مأموريت داده است.بنابراين باز هم اين سئوال پيش مي آيد كه : مأموريت امام (عليه السلام) به ابوالهياج در كجا و چه وقت بوده است؟ در عصرخلافت امام علي (عليه السلام) و پس از فتوحات اسلامي وپس از دوران خلفاي سه گانه يا پيش از آن ؟ امام (عليه السلام) ابوالهياج را به كدام يك از سرزمينها فرستاده تا قبرها را ويران و صاف و بتها را محو و نابود كند؟! در هر حال ،در هر دو روايت،فرمان صادره از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و امام علي (عليه السلام) ـ اگر هر دو خبر صحيح باشد ـ فرمان نابودي و ويراني قبور مشركين در سرزمين شرك است. گسترش اين حكم مسلمانان و وجوب ويراني آنها از كجاي روايت به دست مي آيد؟ً!2
تا به حال اشكالات و شبهات وهابيان در مورد تخريب قبور (بالعموم )، به طور اختصار جواب داده شد؛الان به اشكالي كه بالخصوص در مورد قبور ائمه بقيع كرده اند مي پردازيم:
بقيع يك گورستان عمومي است وتمام مسلمين در آن حق دارند و شما با ساختن گنبد و بارگاه و ساختمان، مانع از دفن ديگر مسلمانان در آنجا مي شويد چراكه شما بيش از مقدار مورد نياز،مكان اشغال كرده ايد فلذا به حقوق ديگران تجاوز نموده ايد، و ما به عنوان وكلاي مردم، حق آنها را از شما مي ستانيم و مانع ساخت اين ساختمانها مي شويم .
پاسخ اين شبهه ـ كه در بادي أمر به نظر وارد مي آيد ـ با توجه به مطالبي كه در ابتداي مقاله آمده است به سادگي داده مي شود مگر آنكه كسي عناد كند كه در اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توسل،صص:163 ـ 167
2 ـ معالم المدرستين جلد 1،ص 69
صورت با او بحثي نداريم چرا كه خفته را مي توان بيدار كرد ،ولي كسي كه خود را به خواب زده نمي توان بيدار كرد.
در ابتدا گفته شد كه در صدر اسلام دفن بزرگان و افراد متشخص در خانه خصوصي رسم بود چنانكه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) در حجره خويش مدفون گشتند، و عباس عموي پيامبرو فاطمه بنت اسد در خانه عقيل بن ابيطالب دفن گرديدند ،آنگاه بعد ايشان امام حسن مجتبي و به مرور زمان سه امام ديگر به آن بدن پاك پيوستند ؛كه با گسترش بقيع ،اين خانه را نيز در بر گرفت.بنابراين مي بينيم كه مكان دفن اين عزيزان منزل خصوصي است وتجاوز به حقوق ديگران نيست تا اين مهربانتر از دايه ها ـ به زعم خود ـ آن را دستاويز خود قرار دهند و براي نجات از سقوط خود و حفظ عقايد پوشالي و پوچ خود بدان چنگ زنند،بله خوب گفته اند كه:آدم غريق براي نجات خود به هر خاشاكي دست مي آزد.( خذلهم الله تعالي بقدرته و عقابه).
منابع
1 ـ قرآن كريم
2 ـ محمد بن يعقوب كليني،الأصول من الكافي،نشر دارالكتب الاسلاميه،چاپ ششم،1375.ش،تصحيح علي اكبر غفاري
3 ـ طباطبايي،محمد حسين،الميزان في تفسير القرآن،چاپ سوم،دارالكتب الاسلاميه،
1396.ه.ق
4 ـ علامه حلّي،كشف المراد في شرح تجريدالإعتقاد،تصحيح و تعليق علامه حسن زاده،نشر مؤسسه النشر الإسلامي،چاپ نهم،1422.ه.ق
5 ـ علامه عسگري،سيدمرتضي،معالم المدرستين،مطبعه:صدر، چاپ پنجم،1416.ه.ق
6 ـ ضياء آبادي،سيد محمد،توسّل،نشر بنياد بعثت،چاپ سوم،1375 ش
7 ـ علامه اميني،سيد عبدالحسين أحمد،نشر مركز الغدير للدراسات الاسلاميه قم،الطبعة الأولي المحققة،1416.ق،
8 ـ نجفي ،محمد حسن، جواهرالكلام في شرح شرائع الإسلام،نشر دار اكتب الإسلاميه،چاپ سوم،1373ش
9 ـ نور الدين علي بن أحمد السمهوري، وفاء الوفاءبأخبار المصطفي،تحقيق:محمد محيي الدين عبدالحميد،الطبعة الثالثة،دارإحياء التراث العربي بيروت،1401ه.ق
10 ـ أبي الحسين مسلم بن الحجّاج،صحيح مسلم،دارإحياء التراث العربي،الطبعة الأولي،1420ق،
11 ـ ابن عبدالبر النمري القرطبي،الإستيعاب في معرفة الأصحاب،نشر مطبعة مجلس دائرة المعارف النظامية،الطبعة الاولي،1319ق
12 ـ عزالدين ابي الحسن المعروف بابن الأثير، أسد الغابة في معرفة الصحابة،نشر المطبعة الإ سلاميه تهران،
13 ـ أحمد بن عبد الحميد العباسي ،عمدة الأخبارفي مدينة المختار،نشر:المطبعة المدني
14 ـ عمربن شبّه، تاريخ المدينة المنورّة،نشر دار الفكر قم،1410ق ـ 1368ش
15 ـ فخرالدين الطريحي،مجمع البحرين ،تحقيق سيد احمدالحسيني،ناشر:مرتضوي،چاپ دوم،1362ش
16 ـ راغب اصفهاني، المفردات في غريب القران ،المكتبة المرتضويه تهران،تحقيق محمد سيد گيلاني
17 ـ منصور علي ناصف ،التاج الجامع للأصول في أحاديث الرسول (صلّي الله عليه وآله) ،دار إحياء التراث العربي بيروت،الطبعة الثالثة،1381ق
18 ـ مجلسي،محمد باقر، بحارالأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمة الأطهار،مؤسسة الوفاء بيروت،الطبعة الثانية المصححة،1403ه.ق،
19 ـ شيخ صدوق محمدابن بابويه قمي ،علل الشرائع،منشورات المكتبه الحيدريه نجف،
20 ـ علاالدين علي المتقي بن حسام الدين الهنديالبرهن،كنز العمّال في سنن الأقوال و الأفعال،مؤسسة الرسالة،تصحيح صفوة السقا،چاپ پنجم،1405ق
21 ـمحمد بن محمد بن النعمان الملقب بالمفيد،الإرشاد،تصحيح سيد كاظم الموسوي،نشر دار الكتب الاسلاميه،1377ه.ق
22 ـ محمد الجزري ابن أثير،النهاية في غريب الحديث و الأثر،ناشر :مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان قم ،چاپ چهارم،1364ش
23 ـ ابن تيميه،زمان،زندگي و انديشه،زير نظر هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق،نشر مؤسسه در راه حق،چاپ اول،1378ش
24 ـ سفر براي زيارت،زير نظر هيأت تحريريه مؤسسه در راه حق،نشر مؤسسه در راه حق،چاپ اول،1379ش
25 ـ نجمي،محمد صادق، تاريخ حرم أئمه بقيع،نشر مشعر،چاپ چهارم،1385ش
26 ـ دو هفته نامه «عبرتهاي عاشوراء»شماره:128،25 بهمن 1387ش
27 ـ تقي الدين سبكي شافعي،شفاء السقام في زيارة خير الأنام،الطبعة الأولي،المطبعة الكبري الأميريه،1318ق
28 ـ سيد محسن الأمين الحسيني العاملي،كشف الإرتياب،الطبعة الثالثه،نشر المكتبة الإسلامية الكبري العامة،
29 ـ ابو حامد محمد بن الغزالي،إحياء علوم الدين،دار المعرفة بيروت،