متن کامل
میقات حج - سال شانزدهم - شماره شصت و سوم - بهار 1387 جایگاه و عظمت بقیع در نگاه مسلمانان علی اکبر نوایی بقیع، مرکز انوار رحمانی و مدفن اوتاد الهی و مردان و زنانی بزرگ است که هر کدام نمونه و مَثَل اعلای ایمان، اخلاص و عشق به مکتب و ایمان به صاحب رسالت&
ميقات حج - سال شانزدهم - شماره شصت و سوم - بهار 1387
جايگاه و عظمت بقيع در نگاه مسلمانان
علي اكبر نوايي
بقيع، مركز انوار رحماني و مدفن اوتاد الهي و مردان و زناني بزرگ است كه هر كدام نمونه و مَثَل اعلاي ايمان، اخلاص و عشق به مكتب و ايمان به صاحب رسالتاند؛ همانان كه به تنهـايي ملاك انسانيـتاند و دروازة ظهـور معنويـت و كرامـت و فضـل الهي.
بقيع، مدفن سالكان طريقت، واصلان به حقيقت و عاملان به شريعت محمدي است؛ آنان كه خود، به راهنمايي و هدايت گري پرداختهاند. از نور محمدي استضائه كرده، بر خي شان حامل ولايت كبراي ربوبياند. صابرين، قانتين، صادقين، منفقين و مستغفرين در اسحارند. راهبان شباند و شيران در ميدان بدر و اُحد و خندق و....
مدفن كريم و سِبط اكبر نبيّ رحمت و زينت پرهيزگاران و صادق آل البيت و شكافندة علوم نبـوي است، سينهاي مالامـال از عشق و پر از اسرار ملكوتي رحماني و نبوي. اين است كه نبي فرمود: از اين مقبره هفتاد هزار تن كه صورتهايشـان همچـون ماه شب چهـارده است، بر انگيختـه ميشوند و در صحـراي عرصـات، همچون درخشـش قمر، همگان را به خود متوجه مي سازند.
اين حقيقت را مسلمانان از صدر نشين كائنات، خواجة لولاك، حبيب خدا و دردانة هستي، ختم رسولان، فراگرفتهاند و همواره از هنگام تجلّي وجود بقيع، با حرمت و احترام به بقيع نگريستهاند.
در اين نوشتار، نگاه مسلمانان (اعم از شيعي و سني) را در باب ژرفاي ملكوت بقيع مينگاريم و ديدگاه اهل سنت و شيعه را از مطاوي كتب تاريخي و حديثي باز ميگوييم:
واژگان كليدي: غرقد، بقيع، معنويت، كرامت، مقبره، رجال، قمر، بعث و نشور.
ديدگاهها در عظمت بقيع
مسلمانان همواره با نگاه حرمتآميز و آميخته به عظمت بهبقيع نگريستهاند و اين نگرش همواره در تاريخ، از زمان تكوين صورت جسماني بقيع و از هنگام توجه آميخته به احترام نبيّ رحمت به آن، در ميان مسلمانان (به استثناي فرقة وهابيت) وجود داشته و دارد، كه به دليل اهميت موضوع، اين نگاه آميخته با حرمت از ديدگاه مسلمين را، مورد اشاره قرار مي دهيم.
البته بايد دانستكه بهحكم «شرف المكانبالمكين» بقيع، داراي شرافت وعظمتي بيمانند است كه اين مسأله، در جايجاي منابع ومتون روايي وتاريخي، انعكاس تام وكامل يافته و نيز پر واضح است كه به گواه سنت وسيرة نبوي، مسلمانان در طول تاريخ، با نگاه آميخته بهحرمت بهبقيع نگريستهاند ونيك ميدانند كه پيامبر خدا ميخواستند سنتي را از خود بر جاي نهند تا براساس آن، پيروان ايشان، در طول تاريخ، منزلتي بلند را براي بقيع قائل شوند.
پيامبر ، بقيع را دار قوم مؤمنين و محلّ نشور و بعث و برانگيخته شدن هفتاد هزار تن كه صورتهايشان همچون ماه شب چهارده درخشندگي دارد، معرفي كردند. چنانكه در آغازين بحث اين
سلسله اشاره كرديم، خود به بقيع ميرفتند و همواره براي اهل آن استغفار مي كردند و بر آنان نماز مي گزاردند و صحابة خويش را امر به رفتن به بقيع و مكث و ماندن و دعا و ذكر در بقيع ميكردند. بدين روي، ديدگاهها را در اين بخش از بحث، مورد توجه و اشاره قرار مي دهيم:
ديدگاه اهل سنت
اهلسنت، از صدر اسلام تاكنون، با نگاه حرمتآميزي بهبقيع ومدفونين آن نگريستهاند. اين ديدگاه را، هم در سيرة خلفاي پس از پيامبر مينگريم و هم در نظر عالمان اهل سنت، كه به دليل اهميت موضوع، ديدگاه خلفـا و عالمـان اهل سنـت را در اين زميـنه در حد نيـاز، بررسـي ميكنيم و به تبييـن آن ميپردازيم:
ديدگاه خلفا
وقتي به تاريخ خلفا مينگريم، به وضوح مييابيمكه ديدگاه خلفا نسبت به بقيع، به تبعيت از ديدگاه پيامبر احترامآميز است و هرگز با ديدگاه سلفيها و وهابيان، همسويي ندارد. آنان، به بقيع ميرفتند، در آن مكث ميكردند و براي خفتگان در آن، از خداوند مغفرت ميخواستند.
نقلهايي وجود داردكه حاكي است خلفا با ايجاد بنا در بقيع مخالفتي نكردهاند؛ چنانكه دربارة خود پيامبر مخالفتي از آنان ديده يا شنيده نشده است. بر مضجع شريف نبوي بنايي وجود داشته و حضرت در زير سقف و بنا، كه بيت شريفش بوده، دفنگرديده است.
طبراني در معجم الكبير، داستاني مفصل از رفتن عمر، خليفة دوم، به بقيع نقل ميكند و در ادامة آن، كه بسيار طولاني است، مينويسد:
«فخرج يمشي و معه المشاؤون إلي بقيع الغرقد فقال لأصحابه ليتمن كلّ رجل منكم أمنية فقال رجل وددت يا أمير المؤمنين أن عندي مالا فأنفق في سبيل الله و قال آخر وددت أن لي قوة فامتح بدلو من زمزم لحجاج بيت الله فقال عمر وددت أن لي رجلا مثل عمير استعين به في أعمال المسلمين».(1)
«پس عمر از خانة خود خارج شد و در حالي كه همراهانش با او بودند، به بقيع غرقد رفتند. پس وي به همراهان گفت: هر يك از شما آرزوي خود را بگويد. مردي گفت: من آرزو دارم كه مال و ثروتي داشته باشم و آن را در راه خدا انفاق كنم. فرد ديگري گفت: آرزو دارم از توان و نيروي جسماني خوبي برخوردار باشم و از زمزم براي حاجيان و عمره گزاران آب بكشم. عمر گفت: من دوست مي دارم، مردي همچون عمير بن سعيد (عامل عمر در حُمص) داشته باشم و از وجودش در راه كمك به مسلمين بهره ببرم. سپس افزود: اينجا (بقيع) محل آرزو كردن از خدا و محل اجابت آن است.»
اين حديث را ابن ابي الحديد با تفاوتي اندك نقلكرده و ديگران نيز آن را با تغييرات كمي آوردهاند.
وجاء عن عمر بن الخطاب أنه مر ببقيع الغرقد، فقال: السلام عليكم أهل القبور، أخبار ما عندنا أن نساءكم قد تزوّجن، و- دوركم قد سكنت، و- أموالكم قد قسمت. فأجابه هاتف: يا ابن الخطّاب، أخبار ما عندنا أنّ ما قدّمناه وجدناه، و- ما أنفقناه فقد ربحناه، و- ما خلفناه فقد خسرناه. و- لقد أحسن القائل:
قدم لنفسك قبل موتك صالحاً *** و اعمل فليس إلي الخلود سبيل( 2 )
«نقل شده كه عمر بن خطاب به بقيع رفته گفت: درود بر شما اي اهل قبور! اخباري كه نزد ما است اين است كه زنانتان به ازدواج ديگران درآمدند و خانههايتان به دست ديگران به سكونت درآمد و اموالتان تقسيم شد.
صدايي پاسخش داده، گفت: پسر خطاب! اخبار ما اين است كه: آنچه از پيش فرستاديم، در اينجا آن را يافتيم و از آنچه انفاق كرديم، سود برديم و آنچه را كه به جا نهاديم، خسارت كرديم و شاعر چه زيبا سروده است:
پيـش از مرگ، بفرسـت عمـل صالـح را و بكوش كه چارهاي جز تلاش و عمل صالح نيست.»
هيثمي، (مجمع الزوائد: ج3 ، ص189) مينويسد:
عن ابن عمر، أنّ رسول الله صلي الله عليه [وآله] و سلّم خرج إلي البقيع - بقيع الغرقد - فقال: السلام علي أهل الديار من المسلمين والمؤمنين و رحم الله المستقدمين وإنّا إن شاء الله لاحقون، يعني بكم.» ( 3 )
«از ابن عمر نقل شده كه پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به سمت بقيع رفت و خطاب به مدفونين آن، فرمود: درود بر اهل ديار از مسلمانان و مؤمنان و خداوند رحمت نمايد پيشينيان ما را، انشاء الله ما به شما ملحق خواهيم شد.»
سيره و روش خليفة سوم (عثمان) نيز همين بود. او چنان عنايت و توجهي به بقيع داشت كه به نقل بسياري از مورّخان، حُشّكَوكَب را خريد و به خاك بقيع افزود.
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، اين مطلب را آورده است:
«حشّ كوكب، بفتح أوّله وتشديد ثانيه: موضع عند بقيع الغرقد، اشتراه عثمان، وزاده في البقيع، ولماّ قتل ألقي فيه».(4)
«حشّ كوكب (به فتح اول و تشديد دوم)، جايگاهي است نزديك بقيع غرقد، كه عثمان خريد و به بقيع افزود و چون به قتل رسيد، در همانجا دفن شد.»
اين قطعة تاريخي، اهتمام عثمان به بقيع را نشان ميدهد كه بخشي را خريد و به بقيع افزود.
ديدگاه عالمان اهل سنت
- بيهقي
بيهقي، رواياتي را آورده است كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
«قال: وأخبرنا أبو عبد الله الحافظ ... عن عطاء بن يسار، عن عائشة، انها قالت كان رسول الله صلي الله عليه [وآله] و سلّم كلّما كان ليلتها من رسول الله ـ صلّي الله عليه [وآله] وسلم ـ يخرج من آخر الليل إلي البقيع فيقول: السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ وَأَتَاكُمْ مَا تُوعَدُونَ غَدًا مُؤَجَّلُونَ وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِكُمْ لاَحِقُونَ اللهُمَّ اغْفِرْ لأَهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ...» ( 5 )
«ابوعبدالله الحافظ ... از عطاء بن يسار و او از عايشه نقل كرده كه گفت: هرگاه نوبت او در حضور پيامبر ميشد، حضرت آخر شب به بقيع ميرفتند و ميفرمودند: سلام بر شما خانة قوم مؤمنين، كه آنچه خدا به شما وعده داده را در مييابيد و ما به شما ملحق ميشويم و خدايا! اهل بقيع غرقد را مورد عفو قرار ده.»
بيهقي از راويان و محدثان ديگر، بارها همين حديث را نقل نموده و رفتن به بقيع را با اقتدا و تأسي به پيامبرخدا توصيه ميكند و آن را در ادامة حكم الهي {مَا آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ} ميشمارد.
و نيز ميگويد: بايد در بقيع حضور يافت و با كلماتيكه پيامبر، اهل بيت را مخاطب قرار ميداد، به آنها درود فرستاد و از خدا طلب مغفرت كرد.
اين نكته در صفحات 249 و 250 سنن كبري، مورد بحث تفصيلي قرار گرفته است.
2. حاكم نيشابوري
حاكم نيشابوري در مستدرك، مطالبي در فضيلت و حرمت بقيع آورده كه به نمونههايي از آن اشاره ميكنيم:
«عَنْ عِكْرَمَة، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ: مَشَي مَعَهُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ [وآله] وَسَلَّمَ إلَي بَقِيعِ الْغَرْقَدِ حِينَ وَجَّهَهُمْ ثُمَّ قَالَ : انْطَلِقُوا عَلَي اسْمِ اللهِ اللَّهُمَّ أَعِنْهُمْ».(6)
«از عكرمه و او از ابن عباس نقل كرده، آنگاه كه پيامبر آنها را بر رفتن به بقيع امر كرد، با آنها قدمي راه رفت و آنگاه به ايشان فرمود: برويد به نام خدا و از خدا خواستند كه: خدايا! آنها را ياري فرما!»
3. محمد بن يزيد القزويني
همچنين محمدبن يزيد القزويني، ابن ماجه، (سنن: ج1)، مواردي در اهميت بقيع آورده است:
«قَالَ: مَرَّ النَّبِيُّ صَلَّي الله عَلَيْهِ [وآله] وَسَلَّمَ فِي يَوْمٍ شَدِيدِ الْحَرِّ، نَحْوَ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ وَكَانَ النَّاسُ يَمْشُونَ خَلْفَهُ، فَلَمَّا سَمِعَ صَوْتَ النِّعَالِ وَقَرَ ذَلِكَ فِي نَفْسِهِ، فَجَلَسَ حَتَّي قَدَّمَهُمْ أَمَامَهُ ، لِئَلّا يَقَعَ فِي نَفْسِهِ شَيْءٌ مِنَ الْكِبْرِ».(7)
«راوي گويد: پيامبر در روزي بسيار گرم به سمت بقيع غرقد رفتند و مردم از پشت سر، ايشان را همراهي ميكردند، چون پيامبر صداي كفشهاي مردم را شنيدند، در نفس خود بزرگي احساس كردند. حضرت نشست و مردم جلو افتادند تا چيزي از كبر در ايشان نيايد.»
4. ابن شبه نميري بصري
ابوزيد عمر بن شبه نميري بصري، دركتاب تاريخ المدينة المنوره، روايات فراوان نقل كرده و معتقد استكه مقبرة بقيع، داراي مكانت، شرافت و جايگاهي بس ممتاز و رفيع است:
«حدثني عبدالعزيز عن حمّاد بن أبي حُمَيد، عن ابن المنكدر قال: قال رسول الله صَلَّي الله عَلَيْهِ [وآله] وَسَلَّمَ يُحْشَر من البَقيع سَبعُون أَلفاً عَلَي صُورة القمر لَيلَة البَدر، كانوا لا يَكْتَوُون ولا يَتطيَّرُونْ وَعَلَي رَبِّهِم يتوكّلون» ( 8 )
نقل نمود برايم عبدالعزيز از حمادبن ابي حميد، از ابن منكدر كه گفت: پيامبر خدا فرمود:
برانگيخته ميشوند از بقيع هفتاد هزار نفر كه صورتشان مانند ماه شب چهارده است. آنان اهل تملّق و چاپلوسي نبوده و فال بد نميزنند و بر خداي خويش توكل مينمايند.
و نيز نقل كرده است:
«قال: وكان أبي يخبرنا أن مصعب بن الزبير دخل المدينة، فدخل من طريق البقيع ومعه ابن رأس الجالوت، فسمعه مصعب وهو خلفه حين رأي المقبرة يقول: هي هي، فدعاه مصعب فقال: ماذا تقول؟ قال: نجد صفة هذه المقبرة في التوراة بين حرّتين محفوفة بالنخل اسمها كفتة (لأنّه تكفت الموتي أي تحفظهم و تحرزهم)، يبعث الله منها سبعين ألفاً علي صورة القمر».(9)
«گفت: و پدرم به ما خبر داد كه مصعب بن زبير از سمت بقيع وارد مدينه شد و پسر رأس الجالوت، عالِم يهودي همراهياش مي كرد. مصعب مي گويد: تا رأس الجالوت مقبرة بقيع را ديد، گفت: همان است، همان است. مصعب از او پرسيد: چه كسي را مي گويي؟ گفت: خصوصيات اين مقبره را ديدهايم كه در تورات آمده است، بين دو حرّه، مقبرهاي است كه پر از نخل است كه نامش كفته است (چون مردگان را به خود مي گيرد و حفظشان مينمايد)، خداوند از اين قبرستان بر مي انگيزد، هفتاد هزار نفر را كه صورتشان همچون ماه شب چهارده است.»
ابن شبه از عمدة الأخبار، روايتي مهم را نقل كرده:
«عن سعيد المقبري، قال: قدم مصعب بن الزبير حاجاً - أو معتمراً - ومعه ابن رأس الجالوت، فدخل المدينة من نحو البقيع، فلما مرّ بالمقبرة قال ابن رأس الجالوت: إنها لهي. قال مصعب: وما هي ؟ قال: إنّا نجد في كتاب الله صفة مقبرة في شرقيها نخل وغربيها بيوت يبعث منها سبعون ألف كلّهم علي صورة القمر ليلة البدر، وقد طفت مقابر الأرض فلم أر تلك الصفة حتي رأيت هذه المقبرة.» ( 10 )
«از سعيد مقبري نقل شده كه گفت: مصب بن زبير در سفر حج يا عمره بود كه فرزند رأس الجالوت نيز همراه او بود. وي از جانب بقيع وارد مدينه شد. وقتي از قبرستان (بقيع) مي گذشتند، فرزند رأس الجالوت، گفت: آري اين همان است. مصعب پرسيد: چه ميگويي؟ گفت: در كتاب خدا ويژگي و خصوصيـتي براي اين قبرستان ميبينيم و آن اين كه در شرق آن نخل و در غربش خانههايي است. خداوند از آن هفتاد هزار مرد را برمي انگيزد كه صورت هر كدام مانند ماه است، من قبرستانهاي بسياري را گشتهام، مانند اين گورستان نديدهام.»
و نيز نقل كرده است:
«عن عقبة بن عبد الرحمن بن جابر بن عبد الله، وعن ابن أَبي عتيق وغيرهما من مشيخة بني حرام، عن رسول الله ـ صلي الله عليه [وآله] وسلّم ـ قال: مقبرة بين سبلين غربية، يُضيء نورُها يوم القيامة ما بين السماء إِلي الأرض.» ( 11 )
«از عقبة بن عبد الرحمان، از جابر فرزند عبدالله و از ابن ابي عتيق و غير ايشان، ازشيوخ بنيحرام، از پيامبر خدا نقل كردهاند كه فرمود: بين دو راه غربي، مقبرهاي است كه نورش در روز قيامت از زمين تا آسمان مي درخشد.»
ابن شبه، احاديث مختلف ديگري را هم آورده كه حاكي از نگاه احترام آميز او نسبت به بقيع است:
«وأخبرني عبد العزيز، عن أَبي مروان بن أَبي جبر، عن عادل بن علي، عن أَبي رافع مولي رسول الله ـ صلي الله عليه [وآله] وسلم: أَن رسول الله صلي الله عليه [وآله] وسلّم، أَتي البقيع فوقف فدعا واستغفر.» ( 12 )
«عبدالعزيز از ابي مروان بن ابي جبر، از عادل بن علي و او از ابو رافع غلام پيامبر برايم نقل كرد: پيامبر خدا به بقيع رفته، ايستاد و براي اهل آن دعا و استغفار كرد.»
در جاي ديگر گفته است: سنت پيامبر بود كه به بقيع برود و براي اهل آن دعا و استغفار كند.
وي همچنين ميگويد:
«لا شكّ أن مقبرة البقيع محشوة بالجماء الغفير من سادات الأمة و قد ابتني عليها مشاهد» ( 13 )
«شك نيست كه بقيع پر است از بزرگان و سروران امت، كه بر قبور آنها بارگاههايي بنا شده است.»
5 . نووي
نووي، شارح صحيح مسلم، دربارة بقيع و اهميت آن مينگارد:
«وي به تأسي از عالمان ديگر اهل سنت، همين ديدگاه را دربارة بقيع ارائه ميكند كه بقيع در نظر پيامبر خدا داراي مكانت و جايگاه عظيمي بوده و به دليل اهميتي كه در نظر پيامبر داشته، ايشان كراراً به بقيع رفتهاند و سيرهشان همين بوده كه به بقيع فراوان بها دهند.»
ايشان نيز حديث معروف عايشه را درجلد هفتم شرح مسلم آورده و سپس توضيحاتي را در آن باب مطرح كرده است كه حاكي از نگاه احترام آميز به بقيع از سوي ايشان بوده است:
«يَخْرُجُ رسول الله ـ صَلَّي الله عَلَيْهِ [وآله] وَسَلَّمَ ـ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ إِلَي الْبَقِيعِ فَيَقُولُ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لأَهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ».( 14 )
«پيامبر در آخر شب به بقيع رفته و به درگاه پروردگار عرضه مي داشت: خدايا! اهل بقيع غرقد را بيامرز.»
6 . اسحاق بن راهويه
اسحاق بن راهويه در مسند خودش، فضايلي را براي بقيع آورده كه بسيار مهم و داراي اهميت است:
«عن ذكوان أبي صالح السمان، عن أبي سلمة، عن عائشة قالت: قال رسول الله ـ صلي الله عليه [وآله] وسلم لجبريل إني أحبّ أن أراك في صورتك، فقال: أو تحب ذاك؟ فقلت: نعم، فواعده جبريل في بقيع الغرقد لمكان كذا وكذا من الليل فلقيه رسول الله ـ صلي الله عليه [وآله] وسلّم ـ في موعده فنشر جناحاً من أجنحته وقال روح جناحين من أجنحته فسد أفق السماء حتي ما يري رسول الله ـ صلي الله عليه [وآله] وسلّم ـ من السماء شيئاً وأجيب رسول الله ـ صلي الله عليه [وآله] وسلم ـ عند ذلك».( 15 )
«از ذكوان ابو صالح سمان، از ابو سلمه، از عايشه نقل شده كه پيامبرخدا به جبرئيل گفت: من دوست مي دارم كه تورا در صورت خودت ببينم. جبرئيل پرسيد: آيا اين امر را دوست ميداري؟ پيامبر فرمود: آري. پس جبرئيل به پيامبر در بقيع غرقد وعده داد، به خاطر مكانهاي بزرگي كه در آن است. پس پيامبر در بقيع جبرئيل را در صورت واقعياش ديد كه پري از پرهاي خود را گشود. پيامبرخدا فرمـود: بخشـي از بال او، افق آسمـان را گرفت. و اين بهگونهاي بود كه پيامبـر از عالم مـاده چيزي را نمي ديد.»
اينكه جبرئيل، به پيامبر وعده حضور در بقيع را جهت رؤيت صورت واقعيش مي دهد، نشانه اي بزرگ بر فضل و عظمت و جايگاه بلند بقيع است.
7 . ابن حبان
ابن حبان در صحيح خود، به فضيلت و اهميت بقيع اشاره كرده و حديثي اين گونه آورده است:
«أخبرنا الحسن بن سفيان قال: حدثنا قتيبة بن سعيد قال: أخبرنا إسماعيل بن جعفر عن شريك بن أبي نمر عن عطاء بن يسار عن عائشة أنّها قالت: كان رسول الله ـ صلّي الله عليه [وآله] و سلم كلّما كانت ليلتها من رسول الله ـ صلي الله عليه [وآله] و سلّم يخرج من آخر الليل إلي البقيع فيقول: السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ ... اللهُمَّ اغْفِرْ لأَهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ».( 16 )
«حسن بن سفيان بر ما نقل كرده، گفت: قتيبة بن سعيد در روايتي گويد: اسماعيل بن جعفر از شريك بن ابينمر، از عطاء بن يسار و او از عاشيه نقل كرده كه: هر شب نوبت حضور پيامبر در خانة او بود، آن حضرت در اواخر شب راهيِ بقيع ميشد و مي فرمود: سلام و درود بر شما، خانه قوم مؤمن، خدايا! اهل بقيع غرقد را بيامرز!»
8 . جارالله زمخشري
جارالله زمخشري در كتاب الفائق في غريب الحديث، موارد قابل توجهي را براي بقيع آورده كه حاكي از عظمت بقيع در نگاه او بوده است.
« إنّ الناس قحطوا علي عهده فخرج إلي بقيع الغرقد فصلي بأصحابه ركعتين جهراً فيهما بالقرائة ثمّ قلب ردائه ثمّ رفع يديه فقال: اللّهم صاحت بلادنا و اغبرت أرضنا و هامت دوابّنا اللهمّ ارحم بهائمنا الحائمة و الانعام السائمة و الاطفال المحتلة.» ( 17 )
«مردم، در دوران پيامبر خدا گرفتار قحط و تنگنا، به جهت نباريدن باران شدند، پيامبر بهبقيع غرقد رفته، با اصحاب دو ركعت نمازـ كه قرائت را مخفي مي گفت ـ خواندند، سپس عباي خود را وارونه كردند و دستهاي مبارك را به سمت خدا بلند نموده، عرضه داشتند: خدايا! شهرهاي ما خشك شد و زمينهاي ما را گرد و خاك گرفت و رو به مرگ نهادند. چارپايانمان عطشان شدند، خدايا! رحم كن بر چهارپايان تشنه و علفخوار ما و كودكان بي پناهمان.»
همين متن را، متّقي هندي، در جلد هشتم كنز العمال، با اضافاتي نقل كرده كه اضافات آن اينگونه است: پيامبر خدا در ادامه، گفتند:
«اللهم منزل البركات من أماكنها وناشر الرحمة من معادنها بالغيث المغيث أنت المستغفر للآثام فنستغفرك للجامات من ذنوبنا ونتوب إليك من عظيم خطايانا ، اللهم أرسل السماء علينا مدراراً ... فما فرغ رسول الله ـ صلي الله عليه [وآله] وسلّم حتّي جادت السماء حتّي أهم كلّ رجل منهم كيف ينصرف إلي منزله فعاشت البهائم وأخصبت الأرض وعاش الناس، كلّ ذلك ببركة رسول الله ـ صلي الله عليه [وآله] وسلّم ـ ».( 18 )
«بار خدايا! فرستندة بركتها از جايگاه آن! و نشر دهندة رحمتها از معادن آن، كه در آن بارانهاي متراكم است. بار خدايا! تو بخشندة گناهاني. از تو براي گناهان بزرگمان، طلب بخشش مي كنيم و به تو بازميگرديم از بزرگي گناهان. خدايا! باران رحمتت را پيوسته بفرست ... آنگاه كه پيامبر خدا از دعا
فارغ شد، آسمان بارانش را نازل كرد؛ بهگونهاي كه هر فردي مي كوشيد: چگونه به منزل بازگردد. پس چارپايان متنعم و زمين سبزه زار شد و مردم شادمان گرديد، همة اينها به بركت وجود پيامبر بود.»
متقي هندي در كنزالعمال، دعاهاي فراواني را نقل كرده كه فرد عازم بقيع، بايد آن را بخواند؛ مانند:
«السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَإِنَّا بِكُمْ لاَحِقُونَ».( 19 )
«درود بر شما خانه قوم مؤمن، شما پيش از ما رفتيد و ما به شما ملحق مي شويم.
بسياري از عالمان و بزرگان اهل سنت؛ مانند احمد بن حنبل در مسند، بخاري در صحيح و نيز مسلم در صحيح خودش، نسائي در مسند و بسياري ديگر، در جاي خود، از فضيلت و عظمت بقيع سخن گفتهاند و سيره و سنت پيامبر نسبت به حضور در بقيع را مطرح كردهاند كه به دليل عدم نياز، از ادامه اين بخش از نوشتار دست باز ميداريم.
به ياري و توفيق الهي، در نوشتار بعد، «ديدگاه عالمان شيعي دربارة بقيع» را مينگاريم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشتها
1. طبراني، ابو القاسم سليمان بن احمد، المعجم الكبير، مكتبة ابن تيميه، قاهره، بيتا، ج7 ، ص52 (ج17، ص51).
2. القرطبي، محمد بن احمد الأنصاري، الجامع لأحكام القرآن، دار احياء التراث العلمي، بيروت، 1405هـ ، ج2، ص72
3. الهيثمي، نورالدين علي بن ابي بكر، مجمع الزوائد و الفوائد، دارالكتب العلميه، بيتا، ج2 ، ص60
4. ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، 1387 هـ. ، منشورات مكتبة آيت الله المرعشي، ج16، ص12
5 . سنن الكبري، ج4، ص78
6 . الحاكم النيشابوري، الامام الحافظ ابي عبدالله، المستدرك عليالصحيحين، دارالمعرفه بيروت، لبنان، بيتا، ص98
7. حافظ ابي عبدالله محمد بن يزيد القزويني ابن ماجه، سنن، دارالفكر للطباعة و النشر، بي تا، ج1، ص90
8 . ابوزيد عمر بن شبة النميري البصري، تاريخ المدينة المنوره، دارالفكر قم، 1368 ش، ص93
9. عمر بن شبه نميري، تاريخ المدينة المنوره، دارالفكر قم، 1368 ، ص93
10. ابن شبه، ص 93
11. همان، ص 94
12. همان، ص 94
13. همان، ص86
14. النووي، شرح صحيح المسلم، ج 7 ، دارالكتاب العربي، 1407 هـ.، ج 7 ، ص41
15. اسحاق بن ابراهيم بن مخلد الحنظلي المروزي، مسند ام المؤمنين عائشه، مكتبة الايمان، 1410 هـ.، ج2، ص491
16. ابن حبان، صحيح، تأليف امير علاءالدين، 1414 هـ.، بي نا، ص 444
17. جارالله محمود بن عمر زمخشري، الفائق في غريب الحديث، دارالكتب العلمي، بيروت، 1417 هـ.، ج 2 ، ص 277
18. علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي، كنزالعمال، مؤسسة الرساله، بيروت، بيتا، ج8، ص426
19. همان، ج 15 ، ص64