متن کامل

خاطراتی از پیاده روی امسال زائران حسینی به کربلای معلی پس از سالها توفیقی دست داد تا در سالروز شهادت اربعین حسینی سفری به کربلا داشته باشم. در روزهای منتهی به اربعین سیدالشهداء ( علیه السلام ) در مسیرهای منتهی به کربلا ودر خود کربلا صحنه های بس


خاطراتي از پياده روي امسال زائران حسيني به كربلاي معلي

پس از سالها توفيقي دست داد تا در سالروز شهادت اربعين حسيني سفري به كربلا داشته باشم.

در روزهاي منتهي به اربعين سيدالشهداء ( عليه السلام ) در مسيرهاي منتهي به كربلا ودر خود كربلا صحنه هاي بس باشكوهي ديدم كه بخشي از آنها رابه محضر خوانندگان عزيز پيش كش مي نمايم .

راستش را بخواهيد در اين سفر صحنه هايي ديدم كه سطح ديد ونگرش وقضاوت مرا نسبت به مردم عراق بالاتر وبالاتر برد.گمان نمي كنم ملتي تا به اين حد واندازه بتوانند تمام ظرفيت عشق وشور ودلدادگي خود رانسبت به امام حسين ( عليه السلام ) اظهاركنند.


براي نمونه كافي است به نمونه هايي پراكنده اشاراتي داشته باشم .
در حرم باصفاي حضرت قمربني هاشم ( عليه السلام )نوجواني راديدم كه غرق نگاه ونظاره به ضريح مطهرساقي باوفاي تشنگان حسيني بود.از او كه عبدالله نام داشت و مي گفت شاگرد يك نانوايي در بصره است پرسيدم از كجا مي آيي وچندروز در راه بوده اي ؟گفت از بصره ام ودر حاليكه انگشتان دو دست خودرانشان من مي داد گفت "عشر ايام" يعني ده روز مدام در راه بوده ام.مسير بصره به كربلا حدوداً 450 كيلومتراست كه باماشين سواري 6ساعت وبااتوبوس 8ساعت طي مي شود.

در راه 120 كيلومتري كاظمين وبغداد به كربلا سيل جمعيت در حركت بود.بارها زنان جوان و دختران وپسران نوجواني را مي ديدم كه در اين مسير طولاني كالسكه بدست در حركت بودند. به چهره شان كه نگاه مي كردي چنان آرام ، مطمئن اما مصمم و باشتاب راه مي رفتند كه گويي مي خواهند چند صدمترراه بروند!

مسير80كيلومتري نجف به كربلا هم حكايت ديگري داشت. تمام طول اين مسير پوشيده از مردمي بودكه غالبا بادمپايي هاي پلاستيكي، شتابان به سمت كربلا در حركت بودند .

در طول راه ،مكرر پيرمرداني رامي ديدم كه اين مسير دو روزه را با عصا راه مي رفتند.جواناني را مي ديدم كه بعضاً بدليل چاقي امكان راه رفتن نداشتند اما خود را به هر زحمتي كه بود مي كشيدند و به سوي كربلا گام برمي داشتند. زنان تنهايي رامي ديدم كه بابيرقهاي كوچك رنگارنگي در دست كه بر آنها نام مبارك حسين نوشته بود مصمم به سوي كربلا راه مي پيمودند.در دست بعضي جوانها پرچم هاي بزرگ رنگي ديده مي شد كه منظره بس باشكوهي در كنار جاده ايجادكرده بود.بعدها اينها را درحرم ديدم كه يكصدا در حالي كه شعار لبيك ياحسين سر مي دادند پرچم هايي را كه در طول مسير با خود حمل كرده بودند به بالاي ضريح امام حسين( عليه السلام ) پرتاب مي كردند و باحضرت با چشماني اشكبار وداع مي كردند.

در نجف كه بودم شنيدم آيت الله سيستاني كه يكي ازمطرح ترين مراجع موجود در نجف براي عراقيهاست ودامنه مرجعيتش ايران وغير ايران راهم در نورديده است در بيانيه اي خطاب به مردم عراق و كساني كه از شهرهاي مختلف عراق پياده بسمت كربلا در حركت بوده اند اعلام كرده ثواب اربعين تنها مختص روز اربعين نيست واز زوار خواسته است با ديدن گنبد امام حسين ( عليه السلام ) سلامي به حضرت بدهند وبراي اينكه توفيق زيارت نصيب ديگران هم كه پس از آنها عازم كربلا هستندبشود بلافاصله به شهرهاي خودشان برگردند.بعدها كه به كربلا رسيدم دريافتم چقدر اين نظر هوشمندانه داده شده است.در آستانه ورود به كربلا تاثير اين بيانيه راديدم.با اينكه سه روز به اربعين مانده بود اما عده اي داشتند از كربلا به شهرها وروستاهايشان برمي گشتندوتعجب آورتر اينكه باز هم پياده!


دراين ميان ذكر حكايت حضور و خدمات كساني كه از روزهاي قبل تمام اين مسير را چادر زده بودند تا از راهپيمايان و پياده روان زائر حسين ( عليه السلام ) كه در عراق به آنها مشايين مي گويند پذيرايي كنند حلاوتي ديگر دارد.

در مسيركه مي رفتي آنان رامي ديدي كه مانند فروشنده اي كه مي خواهد جنس خود را با اصرار و الحاح به مشتري بفروشد قدم به قدم با التماس از زائرين مي خواستند به چادر آنها بروند و استراحتي كنند و يا از غذاهايي كه آماده بر روي ميزهايي در جلوي چادرهايشان چيده بودند حتي اگر شده لقمه اي بردارند و آنگاه بروند.

گاه اصرارآنها تا بدان حدبود كه فردناچار مي شد تسليم التماسشان شود و لقمه اي از غذا يا از طبق خرمايشان بردارد و به راه خود ادامه دهد.

آقاي حسين واعظ كه تا حالا توفيق چند اربعين را داشته است به من مي گفت سال قبل شنيده بعضي از همين مردم سر راه پياده روندگاني كه پاهايشان زخم برمي دارد وخوني مي شود مي ايستند وخون لاي انگشت يا كف پاي زائرين رابه نشانه تبرك برمي دارند وبعنوان تبرك با خاك مزرعه شان مخلوط مي كنند.

در مسير هر غذايي آماده شده بود. از برنج و خورشت گرفته تا همبرگر وكتلت و عدسي وآب نخود و ساندويچ و...بعضي در مسير پياده روان مي ايستادند وبا صداي بلند مي گفتند نان تازه وداغ دارند.يكجا براي ديدن اين منظره به پشت يك چادر رفتم و با كمال تعجب ديدم چند تنور در چادري نصب شده ودارند نان مي پزند نانوايان كه خود زائر بودند تامتوجه من شدند به من تعارف نان تازه كردند تشكري كردم وبه راه ادامه دادم.

در مسيرراه انواع نوشيدني ها به زائرين داده مي شد از چاي وقهوه وآب هاي معدني گرفته تا چاي ليموعماني ونوشيدني هاي گازدار و..

بعضي دراين پذيرايي نهايت سليقه را بكار مي گرفتند.در ده كيلومتري كربلا در مسير بغداد مردي را ديدم كه حدود سي ظرف بزرگ تا كوچك قهوه را در دو رديف در كنارهم به ترتيب قد واندازه چيده بود وبساط قهوه اش به راه بود.

آقاي جواد واعظ كه هم مدير كارواني از شادگان است وهم مداح بر و بچه هاي شادگان، كه چند سال است در اربعين همه ساله باهم به كربلا مي آيند به من مي گفت در مسيركربلا دو دختر و پسر 3 و 5 ساله را ديده كه در جاده اي فرعي در روستاي بين راه پارچ آبي را بزحمت درلابلاي دستان كوچك خود گرفته ودر مسيرايستاده بودند تا مگر دل زائران نشسته در اتوبوسها به رحم آيد و اندك توقفي بكنند و از دست آنها آبي بياشامند،اما هيچ اتوبوسي مقابل آنها توقف نمي كرد چون همه مي خواستندبا عجله مسافران خود رابه كربلابرسانند.جواد آقا مي گفت تا بچه ها، اين صحنه راديدند از راننده خواستند اندكي توقف كند .پس از توقف همه پياده شدند و با چشماني اشكبار از دستان كوچك آن دو آب نوشيدند.

در مسيرراه باندهاي قوي بلندگو در كنار چادرها نصب بود و از آنها مدام نوحه پخش مي شد .
جالب اينكه جواناني در كنار اين باندهاي صوتي مي ايستادند و دقايقي درست مثل اينكه يك مداح دارد برايشان بطور زنده اجراي برنامه مي كند با جديت تمام سينه مي زدند.

درمسير كه مي رفتم سه نوجوان را در اين حال ديدم روبروي شان ايستادم ودقايقي در كنارشان سينه زدم، تامراديدند به وجدآمدند فورا با من همراهم يك حلقه تشكيل دادند و به سبك عراقيها كه سعي مي كنند نوع سينه زدنشان را به طرفي كه روبروي آنها ايستاده و سينه مي زند نشان بدهند روبروي من سينه زدند.

در مسير تنها شعائرحسيني بود كه خودنمايي مي كرد .من در طول اين مسير جز در مواردي كه هواداران مقتدا صدر تصاويري از او و پدر شهيدش را در سر راه گذاشته بودندهيچ اثر ونشانه اي از شعائر سياسي ودولتي نديدم.حتي يك عكس ازآيت الله سيستاني نديدم.

باز به مسيرادامه دادم. تا چشمم به تابلويي خورد كه نشان مي داد 14 كيلومتر بيشتر به كربلا باقي نمانده است انگار غمي بزرگ تمام وجودم را فراگرفت درست مانند غمي كه روزآخر ماه مبارك رمضان به سراغ روزه دار مي آيد .با اينكه من از حدود 35 كيلومتري بغداد به كربلا يعني از نزديكي روستاي مصيب كه بنا بقول كاملا تحريف شده اي قبر منسوب به دو فرزند مسلم در آن وجود دارد- اينكه مي گويم تحريف چون فرزندان مسلم اولا طفل نبوده بزرگسال بوده اند و ثانيا در كنار امام حسين دركربلا به شهادت رسيده و در پايين پاي آن حضرت درميان ساير شهداي كربلا دفن شده اند.-به پياده روان حسيني پيوسته بودم اما آرزو مي كردم كاش اين مسير كه به زيارت مولايم حسين( عليه السلام ) مي رسيد به انتها نرسد! يك دليل آن شور و شعف و ابتهاجي بود كه در اين مسير بمن دست داده بود كه به جرات مي توانم ادعا كنم و خداي بزرگ را بر اين ادعا شاهد بگيرم كه نظير اين شعف و سبكبالي را حتي در هنگام طواف خانه با عظمت خدا كه زادگاه مولاي ما علي بن ابيطالب( عليهما السلام ) است در خود نديده ام.

در مسير انواع واقسام شبيه سازي ها از شب عاشورا يا مقتل كربلا با هنرمندي تمام ديده مي شد .جالب اين بود كه در چهره امام سجاد يا امام حسين يا حضرت زينب ( عليهم السلام )گاه لامپ سفيدي در وراي روپوش صورتشان ديده مي شد.

در مسير راه، مستمرا تمثال يا مجسمه سر بريده امام حسين( عليه السلام ) باچشماني بسته بر روي نيزه ديده مي شدكه نقاشي است و مي گويند منسوب به نماينده دولت روم است كه در آن روز سخت ورود اسراي اهل بيت ( عليهم السلام ) به شام در مجلس يزيد نظاره گر رويارويي يزيد ملعون با اسراي اهل بيت ( عليهم السلام ) در محضر آن سر بريده بوده و آن را به تصوير كشيده است.

در مسير و در كنار چادرهاي پذيرايي ،گاه مجسمه هايي از حضرت عباس( عليه السلام ) ديده مي شد كه تيري به چشم مبارك او اصابت كرده بود.از صحنه هاي تكراري مسير گهواره هايي بود كه در آنها عروسكي آرميده بود و جمعيت اصرار داشتند به رسم ادب و ارادت به هنگام رسيدن به آنها دستي به آنها بزنند و آنها را تكاني بدهند.

بعضي از زائرين از اين شبيه سازي ها با موبايلشان تصويري مي گرفتند و باز به راه خود ادامه مي دادند.

در مسير، گاه پيش مي آمد كه كسي حالش بهم مي خورد .در اين مواقع كه خود يك نمونه اش را شاهد بودم جواني از هوش رفت وجواناني بدون رعايت ملاحظات پزشكي چهار دست و پاي او را گرفته و بسرعت به چادرهاي امداد و درماني كه هر چندصد قدم برپاشده بود مي بردند .مادرش راديدم كه حسين حسين گويان مضطرب و نگران بدنبال جواناني مي دويد كه جوانش را بسرعت از او جداكرده و به چادر امداد مي بردند.پيرزن بانگاهي نگران بدنبال اثري از جوانش مي گشت.

در مسير و در چادرهايي كه از زوار امام حسين( عليه السلام ) پذيرايي مي كردند چادرهايي بودند كه كار آنها ماساژ دادن پاها وكمر پياده روندگان بود .صحنه هايي كه تا كسي آنها را نبيند نمي تواند عظمت روحي اين عشاق حسيني را درك كند. در مسير جوان تنومندي راديدم كه دو پاي زائر خسته اي را بلندكرده بود و به دقت و سانت به سانت ماساژ مي داد .كارش كه تمام شد و از چادر بيرون آمد با او خوش و بشي كردم و به اوگفتم خداي حسين( عليه السلام ) بزرگترين اجر را به شما عنايت كند لبخند زنان سري تكان دادكه يعني كاري نكرده است.

در اين چادرها انواع واقسام ماساژورهاي برقي ديده مي شد كه خود زائرين اعم از زن ومرد خوددرماني مي كردند. جالب اينكه صندلي هايي در مسير ما بود كه به سبك بعضي فرودگاهها وقتي فرد بر روي آنها لم مي داد بكار مي افتادند و بدن او راماساژ مي دادند.

در مسير راه چادرهاي خواب فراواني ديده مي شد كه به تفكيك زنانه و مردانه بود. بعضي كه از اذان صبح راه رفته بودند از همان اوائل شب به خواب عميقي رفته بودند.پياده روي من و همراهم از ساعت 8شب تا ساعت يك نيمه شب طول كشيد هنوز ده كيلومتر مانده به كربلا بود كه ترجيح دادم در مسير راه استراحت نمايم و لذت يك شب خواب ساده را در مسير زيارت حسين( عليه السلام ) درك كنم .درست مانند بيابان مشعرالحرام كه حاجي يك شب كارتون خوابي را تجربه مي كند.اما اينجا برخلاف بيابان مشعر پتوهاي تازه از پلاستيك در آمده در دسترس زائران حسيني بود وچادرهايي كه با بخاري كاملاً گرم نگاه داشته مي شد. من و همراهم كه پسرم بود از متولي حسينيه كه از بغداد آمده بود يك پتو در خواست كرديم . و تن خسته مان را بخواب زديم تا پس از نماز صبح دوباره به راه بيفتم .يك دليل اين تصميم آن بود كه مناظر باشكوه مسير و شكوه و حماسه عزاداران پياده حسيني را در روز هم ببينيم.

پس از نماز صبح كه به راه افتادم هر چه كه به كربلا نزديك و نزديكتر مي شدم صفوف راه پيمايان چنان بهم فشرده مي شد كه امكان راحت راه رفتن را از انسان سلب مي كرد .چادرهاي پذيرايي كننده كاملا بهم چسبيده بودند.

هنوز آفتاب نزده بود كه از دور چراغهاي دو مناره وگنبد مطهر پرچمدار حماسه كربلا اباالفضل العباس ( عليه السلام ) چشمان راه پيمايان را زينت و نور و اميد مي بخشيد.توگويي عباس اين يگانه دوران به زائران قبر خود و برادرش خوش آمد مي گفت. به كربلا رسيديم،كربلايي كه آغوش خود را با تمام شوق براي زائران حسين وعباس( عليهما السلام ) گشوده بود.

اينجا كربلاست سرزميني كه خداوند تمام عظمت هستي خود رادرآن يكجا به وديعت نهاده است.
السلام عليك يا ابا عبدالله وعلي الارواح التي حلت بفنائك.
خدايا ،آه، من در اين روز همسفر زينب( عليها السلام ) شده ام و به ديدار حسين( عليه السلام ) آمده ام؟ اشك امانم نمي دهد...


| شناسه مطلب: 80390