متن کامل

سال‌ها پس از بیعت عمومیِ غدیرخم که در 18 ذی‌حجّة سال دهم هجرت انجام شد و گروهی از سرِ حقد و کینه آن را انکار کردند و دسته‌ای نادیده‌اش گرفتند، اکنون مسلمانان به خانة امام علیّ بن ابی‌طالب علیه السلام هجوم آورده‌اند تا به عنوان خلیفة پیامبر خدا صلی الله عل

سال‌ها پس از بيعت عموميِ غديرخم كه در 18 ذي‌حجّة سال دهم هجرت انجام شد و گروهي از سرِ حقد و كينه آن را انكار كردند و دسته‌اي ناديده‌اش گرفتند، اكنون مسلمانان به خانة امام عليّ بن ابي‌طالب عليه السلام هجوم آورده‌اند تا به عنوان خليفة پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم با او بيعت كنند. آري، اين مردم،‌ پس از آن كه سلطة ديگران را تجربه كردند و در آن شكست‌هايي بس بزرگ متحمّل شدند، باز پيرامون آن حضرت گرد آمده‌اند...

علي عليه السلام با بي‌ميلي و كراهت خلافت را پذيرفت، ليكن با خود عهد كرد كه ياراني خالص، مؤمن و داراي اوصافي ويژه برگزيند تا پس از آماده سازي و وارد نمودن آن‌ها به جامعة اسلامي، بتواند نقش مهمّي را، با كفايت، به دوش بگيرد؛ نقشي براي زمان حياتش وحتّي براي دوران پس از شهادتش؛ نقشي كه از مدّتها قبل ذهن او را به خود مشغول كرده بود.

او به آنچه مي‌خواست رسيد و مردانش را يافت؛ مرداني كه بدانچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند، [1] مرداني وفادار و با اخلاص كه جان و مال و فرزندان خود را براي استوار كردن پايه‌هاي اسلام و بقاي آن، نثار مي‌كردند. چنين هم شد؛ آن‌ها يكي پس از ديگري پا در راه فداكاري گذاشتند و با خون خود، بهاي آن را نيز پرداختند؛ و اين، همان راهي بود كه دعوتگري آنان به سوي حق، كه براي احياي دين خدا بود، پيش رويشان قرار داده بود و ميثم بن يحيي، ملقّب به «تمّار» يكي از آنان بود؛ شخصيّتي والا مقام كه به فيض شهات نيز دست يافت و فضايلش دو چندان شد؛ او از نزديك‌ترين دوستان و حواريّين امام علي عليه السلام و وديعه‌دار علم او بود.

نام پيدايش و اسلام ميثم تمّار

كنيه، نام و لقب او به ترتيب، ابو سالم (يا ابو جعفر)، ميثم بن يحياي تمّار است. از آن رو كه وي در كوفه خرما مي‌فروخت، به «تمّار»؛ يعني «خرما فروش» شهرت يافت. آن را همراه با اسمش به كار نبرد، اين شخصيّت تاريخي به ذهن شنونده نمي‌‌آيد.

امير مؤمنان، علي عليه السلام در 36 هجرت در كوفه مستقر شد و اين شهر را پايتخت حكومتش قرار داد تا از آن‌جا، سرزمين پهناور اسلامي را اداره كند. از اين زمان به بعد است كه در تاريخِ كوفه به نام «ميثم» برخورد مي‌كنيم؛ بنابراين، او پيش از آن، در اين شهر نبوده و يا با گمنامي در آن زندگي مي‌كرده است.

در نقلي تاريخي مي‌خوانيم كه ميثم، غلام زني از قبيلة بني اسد بود و امام علي عليه السلام او را از آن زن خريد و آزاد كرد و از وي پرسيد: نامت چيست؟ گفت: نامم «سالم» است. حضرت فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من خبر داد كه پدر و مادرت در سرزمين عجم (يعني ايران)، نامت را «ميثم» گذاشته بودند. او مي‌گويد: حق با خدا و رسول و امير مؤمنان است؛ والله نام من همين است كه گفتي. حضرت فرمود: پس، به همين نامي كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم از تو نام برده باز گرد و نام «سالم» را رها كن. ميثم مي‌پذيرد و از آن نام دست مي‌كشد و به جاي آن، كنيه‌اش را «ابوسالم» قرار مي‌دهد. [2]

ميثم تمّار در متون تاريخي

سرگذشت ميثم در هاله‌اي از ابهام است؛ به گونه‌اي كه پرتو تحقيقات مورّخان، نتوانسته است جز اندكي از آن را روشن كند؛ البتّه اين پديده، خاصّ او نيست؛ گروهي از مردان با اخلاصي كه در موقعيّت‌هاي گوناگون در كنار امام علي عليه السلام و در ركاب او بودند نيز همين وضعيّت را دارند. سيره نويسان، سرگذشت نگاران و راوي شناسان هم، نامي از ميثم تمّار نبرده‌اند، چه رسد به اين كه شرح حال او را بنويسند. در اين ميان، تنها ابن حجر است كه در «الاصابه»، به شرح حال او مي‌پردازد و در ابتدا مي‌نويسد: «ميثم تمّار اسدي ساكن كوفه شد ودرآن جا نوادگاني دارد.» [3]

وي در ادامه، برخي وقايعِ مربوط به ميثم، از جمله داستان تشرّف او به ملاقات امير مؤمنان علي عليه السلام را كه پيشتر به آن اشاره كرديم باز مي‌گويد. علاوه بر اين، در بخش ديگر كتابش كه به شرح حال جناب ابوطالب2 اختصاص دارد، در سلسلة راويانِ يك حديث از ميثم، فرزند او و نوه‌اش نام مي‌برد؛ ليكن پس از آن، در مقام داوري مي‌گويد: «اين سلسله، از زمرة شيعيان غالي‌اند و باعث سُرور و سرافرازي نيستند.» [4]

ميثم تمّار در اثر همنشيني با امام علي عليه السلام و نيز به خاطر اين‌كه به اخلاق فاضله و تعامل نيكو با مردم شناخته شده بود، جايگاه والايي، به خصوص در آغاز خلافت امام علي عليه السلام در جامعة كوفه يافت.

امام علي عليه السلام علمِ مصيبت‌ها و مرگها را به او آموخته بود، به گونه‌اي كه با داشتن اين علم، قبل از رخداد مصيبت‌ها و مرگ افراد، از آن‌ها آگاه مي‌شد و اين علم كه او در سينه داشت پيش از هر چيز بر عظمت او و ارتباط شديدش با پروردگار دلالت دارد.

ابن شهر آشوب در «المناقب» دربارة يكي از كرامات او مي‌نويسد:

«امير مؤمنان علي عليه السلام ميثم تمّار را براي انجام كاري فرستاد. او بر در دكان خويش ايستاده بود كه مردي براي خريدن خرما نزدش آمد. ميثم از او خواست درهمش را بگذارد و خرمايش را بردارد. او چنين كرد و رفت، ميثم متوجّه شد كه آن درهم مخدوش است. راوي گويد: در اين هنگام ميثم گفت: آن خرما تلخ خواهد شد! در همين حال بود كه مشتري بازگشت و گفت: اين خرما تلخ است!»[5]

ابو خالد تمّار، يكي از دوستان ميثم نيز چنين نقل مي‌كند:

«زوي جمعه‌اي من و ميثم تمّار در فرات بوديم كه بادي وزيد. او كه سوار بر يكي از كشتي‌هاي حامل بار انار بود، بيرون آمد و در آن باد نگريست و گفت: كشتي را مهار كنيد كه اين باد شديد خواهد شد! (بدانيد كه) هم اكنون معاويه مُرد!

ابو خالد مي‌گويد: جمعة بعد، پيكي از شام رسيد و من از او خبر گرفتم و گفتم: اي بندة خدا، چه خبر؟! گفت: مردم در بهترين وضعيت‌اند. امير المؤمنين (معاويه) مُرد و مردم با يزيد بيعت كردند. گفتم: مرگ او در چه روزي بود؟ پيك گفت: روز جمعه‌اي كه گذشت». [6]

همچنين در حديث جبلة مكيّه آمده است كه ميثم خبر از شهادت امام حسين عليه السلام مي‌دهد؛ او مي‌گويد:

«شنيدم كه ميثم تمّار ـ قدّس الله نفسه ـ مي‌گفت: والله كه اين امّت، پسر پيامبرشان را در محرّم، وقتي ده روز از آن بگذرد، مي‌كشند و دشمنان خدا آن روز را روز مبارك مي‌شمرند و به يقين، اين امري مقدّر است كه پيش­تر در علم خداي تعالي آمده است و آگاهي من از آن به خاطر خبري است كه مولايم امير مؤمنان عليه السلام به من داده و همچنين او به درستي، به من خبر داده كه همه چيز بر او خواهد گريست...» [7]

او از علي عليه السلام احاديثي نيز روايت كرده كه قسمتي از آن‌ها به يادگار از او باقي است و علاوه براين، كتابي در تفسير قرآن به نام «تفسير ميثم التمّار» نيز به او منسوب است.[8]

فرزندان و نوادگان ميثم تمّار

فرزندان و نوادگان ميثم نيز به شرف همنشيني با امامان اهل بيت عليهم السلام نائل شدند تا آن‌جا كه در نقل احاديث و معارف اهل بيت عليهم السلام در زمرة رجال موثّق قرار گرفتند. شيخ محمّد حسين مظفّر از او شش فرزند به نام‌هاي محمّد، شعيب، صالح، عليّ، عمران و حمزه بر شمرده است. شعيب كه يكي از پسران اوست، پسري به نام «اسماعيل» داشته و اسماعيل نيز داراي پسري به نام «علي» است و اين علي، نخستين كسي است كه عقايد اماميّه را بيان كرده و چندين كتاب تأليف نموده است؛ از جملة اين آثار، كتابي در زمينة امامت به نام «الكامل» و كتاب ديگري به نام «الاستحقاق» است. [9]


ميثم و تحوّلات اجتماعي دوران او

ميثم تمّار شاهد حوادث پس ازشهادت امام علي عليه السلام بود؛ حوادثي مانند باز نشستن كوفيان از ياري امام حسن مجتبي عليه السلام و از آن بالاتر، ياري نكردن ياران و خويشانِ ايشان كه دليل ملموس آن، موضع عبيدالله بن عبّاس بود؛ وضعيّتي كه امام حسن عليه السلام را واداشت تا براي جلوگيري از ريختن خون مسلمانان، با معاويه صلح كند؛ هر چه معاويه پس از آن كه زمام حكومت را به دست گرفت، درنده‌ترين واليانش را به­ويژه بركوفه گمارد تا از كساني كه در صفّين، در ركاب امام علي عليه السلام با او جنگيدند، انتقام بگيرد.

ميثم تمّار با چندتن از اين واليان معاصر بود؛ آنان عبارت بودند از مغيرة بن شعبه و زيادبن ابيه و سپس عبدالله بن خالد بن اسيد و پس از او ضحّاك بن قيسِ فهري كه معاويه در سال 58 هجري قمري او را بر كنار و خواهر زادة خود، عبدالرّحمان بن عبدالله ثقفي را به جاي او منصوب كرد و وقتي مردم كوفه او را هم طرد كردند و معاويه شخص ديگري به نام نعمان بن بشير را والي جديد كوفه نمود. اين دوران از خطر ناك‌ترين ادواري بود كه بر دوستان امام علي عليه السلام گذشت؛ زيرا در اين دوره ده‌ها تن از بزرگان شيعه مانند حُجر بن عَدِي، عَمرِو بن حَمِق و مانند آنان كه بزرگان مكتب حقّ در كوفه بودند، به شهادت رسيدند.

در اواخر رجب سال 60 هجري قمري معاويه مُرد و دوران حكومتش به پايان رسيد. در همين سال، ميثم تصميم گرفت تا براي اداي مناسك حج، عازم مكّة مكرّمه شود و اين بدان معنا است كه ميثم در زمان ولايت نعمان بن بشير بر كوفه و پيش از آن كه عبيدالله بن زياد به جاي او زمام ولايت كوفه را به دست بگيرد، آهنگ رفتن به مكّه را داشت، ليكن تاريخ براي ما بازگو نمي‌كند كه آيا ميثم نيز مانند سليمان بن صُرد، مُسيّب بن نجبه و رفاعة بن شدّاد و ديگران در زمرة نويسندگان نامه به امام حسين عليه السلام بوده است يا نه؟ محتمل است كه انگيزة رفتن ميثم تمّار به حج، ملاقات مستقيم و چهره به چهره با امام حسين عليه السلام به منظور گفتگو دربارة مسائل مهمي بوده باشد، كه مهمترين آن­ها آن بوده كه به اطّلاع حضرت برساند كه اعتمادي بر وعده‌هاي كوفيان نيست. هرچند، خواهيم گفت كه او در اين سفر موفّق به ديدار با امام حسين عليه السلام نمي‌شود.

براي داوري در اين باره، به بررسي نصوص تاريخي‌اي كه در اختيار داريم مي‌پردازيم:

1. از يوسف­بن عمران­بن ميثم تمّار نقل شده­كه­گفت: «شنيدم كه ميثم نهرواني مي‌گفت:

«روزي امير المؤمنين عليه السلام مرا صدا زد و به من فرمود: آن‌گاه كه آن زنازادة بني اميًه، آن پسر زنازادة بني اميّه، عبيدالله بن زياد، تو را فرا بخواند تا از من بيزاري بجويي، چه خواهي كرد؟ من گفتم: اي امير مؤمنان! من، والله كه از تو بي‌زاري نمي‌جويم. حضرت فرمود: در اين صورت، والله كه او تو را مي‌كشد و مصلوبت مي‌كند. گفتم: صبر مي‌كنم؛ و اين مقدار هم در راه خدا كم است. حضرت فرمود: اي ميثم! در اين صورت تو (در بهشت) با من و در درجة من خواهي بود.» [10]

2. پس از آن كه ولايت كوفه به عبيدالله بن زياد سپرده شد و او آهنگ كوفه نمود، هنگامي كه مي‌خواست وارد كوفه شود، پرچمش به درخت نخلي آويخت و پاره شد. او اين اتّفاق را به فال بد گرفت و فرمان داد تا آن نخل را قطع كنند. مرد نجّاري آن نخل را خريد و آن را چهار پاره كرد. ميثم مي‌گويد: «به پسرم صالح گفتم: ميخي آهنين بردار و نام من و پدرم را روي آن حك كن و آن را بر يكي از پاره‌هاي آن درخت بكوب. چند روز كه از آن گذشت، گروهي از بازاريان كوفه نزد من آمدند و گفتند: اي ميثم، برخيز و با ما بيا تا به نزد امير عبيدالله بن زياد برويم و نزد او از مسؤول بازار شكايت كنيم و از او بخواهيم تا او را عزل و شرّش را از سر ما كم كند و كسي غير از او را بر ما بگمارد. ميثم مي‌گويد: هنگامي كه نزد امير آمديم من سخنگوي آن گروه شدم. امير كاملاً به سخن من گوش داد و از تواناييم در سخن داني در شگفت شد. در اين هنگام بود كه عَمر و بن حُرَيث به عبيدالله بن زياد گفت: امير به سلامت باد! آيا اين گوينده را مي‌شناسي؟ عبيدالله گفت: مگر او كيست؟! عمرو بن حريث گفت: اين ميثم تمّار است؛ همان دروغ گويِ دوستدار دروغگو...ميثم مي‌گويد: در اين هنگام، امير كه نشسته بود كمر راست كرد و (روي به من نمود و) گفت: او چه مي‌گويد؟! گفتم: دروغ مي گويد. امير به سلامت باد! بلكه من راستگويِ دوستدارِ راستگو، عليّ بن ابي طالب، اميرِ بر حقّ مؤمنان هستم. عبيدالله بن زياد (برآشفت و ) به من گفت: يا از علي بيزاري مي‌جويي و از بدي­هايش مي‌گويي و به عثمان ابراز دوستي مي‌كني ودر فضايلش سخن مي‌راني و يا اين دست­ها و پاهايت را قطع و تو را مصلوب مي‌كنم. در اين لحظه ميثم به گريه مي‌افتد. عبيدالله بن زياد به او مي‌گويد: از سخني به گريه افتاده‌اي كه هنوز عملي نشده؟! ميثم پاسخ مي‌دهد: والله كه نه از اين سخن مي‌گريم و نه از عملي شدن آن؛ بلكه از اين مي‌گريم كه (سال­ها پيش) وقتي كه سيّد و مولايم اين (تصميم تو) را به من خبر داد، در دلم شك افتاد. عبيدالله بن زياد مي‌گويد: مگر او به تو چه گفته بود؟ ميثم پاسخ مي‌دهد: روزي به در خانة او (يعني امام علي) آمدم. اهل خانه به من گفتند: باور كن كه او خوابيده است. من صدا زدم: بيدار شو. اي به خواب رفته! والله كه محاسنت از خون سرت رنگين خواهد شد. حضرت از خواب بيدار شد و فرمود: راست مي‌گويي و تو (نيز بدان كه) والله، دست­ها و پاها و زبانت قطع ‌شود و مصلوب ‌شوي. من گفتم: چه كسي با من چنين مي‌كند اي امير المؤمنين؟! حضرت فرمود: آن گستاخِ زنا زاده، آن پسرِ كنيزِ زناكار، عبيدالله بن زياد تو را دستگير (و با تو چنين مي‌كند). پس از اين سخنان ميثم، عبيدالله بن زياد با قلبي پُر كينه گفت: والله كه دست­ها و پاهايت را قطع مي‌كنم، ولي زبانت را رها مي‌كنم تا تو و مولايت را تكذيب كرده باشم. آن‌گاه به فرمان او دستها و پاهاي ميثم را قطع مي‌كنند و سپس بيرونش مي‌برند ومصلوبش مي‌كنند. در همان حال، ميثم تمّار شروع به گفتن فضائل علي عليه السلام براي مردم مي‌كند. عمرو بن حريث به عبيدالله ابن زياد خبر مي‌دهد كه اگر سخنان ميثم ادامه پيدا كند، خوف شورش كوفيان مي‌رود، لذا بايد دستور بدهد تا زبانش را ببرند. عبيدالله نيز فرمان مي‌دهد. مأمور نزد ميثم مي‌آيد و مي‌گويد:

اي ميثم! او مي‌گويد: چه مي‌خواهي؟ مأمور مي‌گويد: زبانت را بيرون بياور كه امير به من فرمان داده تا آن را قطع كنم. ميثم مي‌گويد: مگر آن پسرِ كنيزِ زناكار گمان نكرده بود كه من و مولايم را تكذيب مي‌كند؟! بيا زبانم را بگير و آن را قطع كن. آن مأمور زبان ميثم را قطع مي‌كند و ميثم مدّتي در خون خود مي‌غلتد تا آن كه از دنيا مي‌رود. صالح، فرزند او مي‌گويد: چند روز بعد كه از آن‌جا عبور مي‌كردم، ديدم كه پدرم بر همان پارة نخلي كه آن ميخ را بر آن كوفته بودم مصلوب شده است.[11]

3. ميثم در همان سالي كه به قتل مي‌رسد؛ يعني سال 60 هجري قمري، به حج مي‌رود و با امّ المؤمنين، امّ سلمه ملاقات مي‌كند. امّ‌ سلمه به او مي‌گويد: تو كيستي؟ او مي‌گويد: ميثم. او مي‌گويد: «والله كه بسيار از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌شنيدم كه از تو ياد مي‌‌كرد و دربارة تو، به علي عليه السلام توصيه مي‌نمود». ميثم از حسين عليه السلام سراغ مي­گيرد. جناب امّ سلمه مي‌گويد: او اكنون در باغِ ملكيِ خويش است. ميثم مي‌گويد: به او بگو كه من دوست داشتم براي عرض سلام به حضورش بروم ولي او را نيافتم و ما ـ ان شاءالله تعالي ـ نزد پروردگارِ عرش، همديگر را ملاقات خواهيم كرد. در اين هنگام، امّ سلمه امر مي‌كند كه عطري بياورند و با آن محاسن ميثم را معطّر كنند. پس از آن، امّ سلمه به ميثم مي‌گويد: بدان كه اين محاسن به زودي به خون آغشته مي‌شود. پس از آن ملاقات، ميثم به كوفه مي‌آيد وعاملان عبيدالله بن زياد او را مي‌گيرند و پيش وي مي‌برند و به او مي‌گويند: اين (ميثم)، محبوب ترينِ مردم، نزد علي بوده است. عبيدالله مي‌گويد: واي بر شما! منظورتان اين مرد فارسي است؟! مي‌گويند: آري. آن‌گاه او روي به ميثم مي‌كند و مي‌گويد: پروردگارت كجاست (تا تو را از دست من نجات دهد)؟ ميثم مي‌گويد: در كمين ظالمان، كه تو هم يكي از آناني. عبيدالله مي‌گويد: تو علي‌رغم فارس زبان بودنت به خوبي منظورت را مي‌رساني! به من بگو رفيقت (يعني علي) دربارة رفتاري كه من با تو خواهم كرد چه گفته است؟... تا آخر داستان شهادت او... [12]

همان­گونه كه خوانديد، ميثم تمّار براي امّ سلمه گمنام و ناآشنا نيست، بلكه او را مي‌شناسد و در پاسخ به او مي‌گويد: «والله كه بسيار از پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌‌شنيدم كه از تو ياد مي‌كرد و دربارة تو به علي عليه السلام سفارش مي‌نمود»؛ او با اين خبر، قلب ميثم را خنك و شاديش را دو چندان مي‌كند؛ به راستي براي ميثم چه چيزي ازآن مهمتر بود كه پيامبرخدا صلي الله عليه و آله و سلم از او ياد نمايد و دربارة او به امير المؤمنين علي عليه السلام سفارش كند؟!

نيز در اين حكايت مي‌خوانيم كه ميثم به امّ سلمه گفت: «به او بگو كه من دوست داشتم براي عرض سلام به حضورش بروم، ولي (تقدير چنين است كه اين ملاقات صورت نگيرد) وما ـ ان‌شاءالله ـ نزد پروردگارِ عرش، يك‌ديگر را ملاقات خواهيم كرد»؛ اين عبارت حاكي از آن است كه مثم مي‌دانسته كه ديگر موفّق به ديدار حسين عليه السلام نمي‌شود.

منابع تاريخي داستان شهادت او را يكسان روايت مي‌كنند و تنها در كيفيّت دستگيري او اختلاف دارند. اگر ما سه متن تاريخي نخست را مرور كنيم به دو گونه روايت بر مي‌خوريم:

1. ميثم با بازاريان كوفه نزد عبيدالله ابن زياد مي‌رود تا عليه مسؤول بازار شكايت كنند و از وي بخواهند او را بر كنار كند و شخص ديگري را به جاي او بگمارد و هنگامي كه ميثم پيشاپيش آنان و به نمايندگي از آنها با عبيدالله سخن مي‌گويد، او از سخندانيش در شگفت مي‌شود. در اين بين، عمرو بن حريث، عبيدالله را متوجّه مي‌كند كه او يكي از ياران علي عليه السلام است و عبيدالله نيز همان‌جا او را دستگير مي‌كند.

2. عبيدالله بن زياد به رييس قوم ميثم اصرار مي‌كند و به او فشار مي‌آورد كه ميثم را تحت پيگرد قرار دهد و او نيز بي درنگ به قادسيّه، كه در فاصلة يك منزليِ كوفه است مي‌رود و به محض اين كه ميثم از مكّه باز مي‌گردد او را دستگير مي‌كند.

از اين دو روايت، ظاهراً دومي صحيح است، البتّه اگر بپذيريم كه او مناسك حج را تمام كرده و راهي كه بيش از بيست روز زمان مي‌برده تا كسي را به كوفه برساند، را با تلاش و بدون توقّف طي كرده و در عرض يك هفته خود را به كوفه رسانده باشد. در اين صورت است كه مي‌‌توان گفت كه ميثم در قادسيّه، به دست رييس قوم خود دستگير مي‌شود و او ميثم را به نزد عبيدالله بن زياد مي‌برد و پس از آن گفتگويي كه ميانشان در مي‌‌گيرد، به دستور عبيدالله به قتل مي‌رسد، ليكن ابتدا او را به زندان مي‌افكنند؛ زيرا ابراهيم بن محمّد ثقفي در «الغارات» مي‌نويسد: «عبيدالله او و مختار بن ابي‌عبيده را به زندان افكند و در زندان، ميثم تمّار به مختار گفت: تو به زودي آزاد مي‌شوي و براي انتقام خون حسين قيام مي‌كني و همين كسي كه قصد كشتن تو را دارد را مي‌كشي.» [13]

تاريخ بارگاه ميثم تمّار

لويس ماسينيون دركتابش، آن‌جا كه به ثبت مشاهدات خود در سفر به كوفه، مي‌پردازد مي‌نويسد:

«... و از آن‌جا به سمت تّپه‌هايي كه در سمت جنوب قرار داشت و نامشان قصر الإماره، بيت علي و قبر ميثم تمّار بود رفتم.» [14]

ماسينيون مي‌نويسد: در تاريخ 10 مارس سال 1934 ميلادي به اين سفر رفته و اين بدان معني است كه قبر ميثم تمّار از گذشته، ساخته و معمور بوده است، هر چند كتب مربوط به معرّفي آثار تاريخي و سرگذشتنامه‌ها نتوانسته‌اند به­طور دقيق حدود آن را معيّن كنند.

شيخ محمّد حسين مظفّر، بارگاه ميثم را اين گونه توصيف مي‌كند:

«امروزه بر فراز قبر ميثم، گنبدي كوچك است كه همسايگان و مجاوران مسجد كوفه و حتّي كساني كه بالغ بر هشتاد سال سن دارند، از زمان ساخت آن بي‌خبرند. زير گنبد و داخل ساختماني كه گرداگرد قبر قرار گرفته نيز نوشته يا نقشي نيست كه از روي آن، زمان ساختش را دانست. اخيراً حاج عبّاس ناجي نجفي ـ وفّقه الله ـ اين گنبد را كاشي كاري نموده است. ديواري كه صحن اطراف قبر را احاطه كرده نيز به دست سيّد عطاء الله ارومي كه از اهالي اروميّة آذربايجان و يكي از طلاّب علوم ديني نجف اشرف است ساخته شده و حدود پنجاه سال از بناي آن مي‌گذرد. ايواني كه امروزه جلوي اتاق قبر ميثم است را نيز او ساخته و اتاق و گنبد را هم او مرمّت كرده است و كما كان از او آثار ديگري هم درمسجد و اطراف آن مشاهده مي‌شود و اين براساس گفته‌هايي كي از پير مرداني است كه خادم مسجد كوفه است وخودش در دوران نوجواني يكي از كساني بوده كه به عنوان كارگر در اين ساخت وساز مشاركت داشته است.»

شيخ محمّد حسين مظفّر در ادامة توضيحاتش مي‌‌گويد:

«روي قبر، سكوّيي بوده و روي آن سكّو، تخته سنگي بوده كه نام ميثم و اين كه از ياران امير المؤمنين علي عليه السلام بوده، بر آن منقوش بوده است. اين سكّو و آن تخته سنگ اكنون در زير صندوقي چوبي است كه حاج خضر سيّاب نجفي ـ وفّقه الله ـ آن را ساخته و بر روي آن نوشته است: قبر ياور امير المؤمين، ميثم بن يحياي تمّار، سال 1360 هجري...»

او باز اين گونه ادامه مي‌دهد كه:

«گرداگرد قبر ديواري قديمي بوده كه در حدود پنج متريِ اتاقِ قبر قرار داشته و كافي است كه درآن فاصله، خاك را اندكي كنار بزنيد تا پِيِ آن را ببينيد. اين مطلب را شيخ طعمه بن شيخ ياسين، كليدار قبر مسلم بن عقيل عليه السلام به من گفت. پهناي پيِ اين ديوار كه طرف شرقيِ آن پيداست، حدود يك‌متر است. او همچنين به من گفت كه در ضلع شرقي، ميان ديوار قديم و ديوار جديد، قبرهايي قديمي وجود دارد و اين­ها شواهد ديگري است بر اين كه اين جا قبر ميثم تمّار است.» [15]

شيخ محمّد حرز الدّين دركتاب «مَرِاقد المَعارف»، در بارة قبر ميثم به­طور اشاره مي­نويسد:

«مرقد او در كوفه، در جانب غربي مسجد اعظم كوفه و در نزديكي آن و كنار خانة عمرو بن حريث، متوفّاي سال 85 هجري قمري است؛ امروزه مرقد او معمور و برپا است و بر فراز آن گنبدي است سپيد، با حجم و ارتفاعي متوسّط و در ميان حرمي ساده». [16]

تاريخِ آغاز كار بازسازي، 26 ژون سال 1962، مطابق با سال 1382 هجري قمري و تاريخ اتمام آن، 4 نوامبر 1968، مطابق با 1388 هجري قمري بوده است. او براي ميثم تمّار حرمي ساخت و بر روي آن گنبدي بلند بالا بنا كرد و آن را با كاشيِ فيروزه‌اي پوشانيد و در اطراف مرقد او رواق­هايي براي زائران برپا نمود. نيز وي جلوي مرقد ميثم، ايواني شرقي، متناسب با ارتفاع بناي حرم ساخت كه بر سَر درِ آن، با خطّ ثُلثِ نماياني چهار بيت زير، سرودة مورّخ جليل، علاّمه سيّد محمّد حسيني حلّي، نوشته شده است. در اين شعر به تاريخ بازسازي آن مرقد شريف نيز اشاره شده است.

من يزرع الخير سيجني غداً خيراً و يبقي بعده مقتدي

و لم ينله غير من قد غدا متنهجاً نهج (رشاد) الهدي

فكم له من عمل صالح لصوته في كلّ ناديٍ صدي

صان قديم المجد تاريخه «و ميثم التمّار قد جدّداً»

سنه1384ه‍

آن‌كه خيري بكارد فردا آن را خواهد چيد × و پس از آن الگو مي‌شود و نمي‌رسد به چنين خيري مگر كسي كه* به راه (رشاد) كه راه هدايت است برود. چه بسيارند كارهاي نيك او* سخن او در هر محفلي انعكاسي دارد آن عظمت قديم را در تاريخ حفظ كرد × و مزار ميثم تمّار تجديد بنا شد، سال 1384 هجري قمري.

بارگاه كنوني ميثم تمّار

امروزه مرقد ميثم تمّار با آن چه شيخ محمّد حرزالدّين= گزارش كرده و ما آن را نقل كرديم تفاوت زيادي نكرده و ساختمان، همان ساختمان است و بخش جديدي بدان افزوده نشده است. فقط نماي بيرونيِ پيش رويِ حرم كه مشرف بر ايوان است به ارتفاع يك و نيم متر با سراميك و پس از آن با كاشي كربلايي پوشانده شده است. با اين حال ما مي‌خواهيم جزئيّات بيشتري را دربارة مرقد ميثم بازگو كنيم تا تغييراتي كه در روزهاي آينده پديد خواهد آمد را مستند سازي كرده باشيم؛ به ويژه كه محدودة محيطِ به مرقد، داخل در محدودة طرح بازسازي و نوسازي قرار گرفته است.

مرقد مطّهر ميثم تمّار از سمت غرب، مشرف به خيابان كوفه است، ولي ورودي آن در سمت شمال قرار گرفته و در آينده، ورودي جديدي ساخته خواهد شد كه هم مشرف به سمت جنوب است و هم مشرف به خياباني فرعي كه به برخي محلاّت شهر كوفه منتهي مي‌شود.

مرقد، در وسط صحن قرار گرفته و متشكّل از ايواني بيروني است كه به يك ورودي مركزي با عرض تقريباً شش متر منتهي مي‌شود كه بر بالاي آن با كاشي كربلايي اين آيه شريفه نوشته شده است:{وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ}. [17] بر بالاي ايوان نيز اين آية شريفه نوشته به چشم مي­خورد: {فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ...}. [18] اين ايوان مشرف به صحن است و حصاري آهنين آن­ها را از هم جدا كرده است. در دو سوي ورودي اصلي، دو قطعه كاشي كربلايي قرار دارد كه زيارت نامة ميثم تمّار= بر آن نوشته شده وكفشداري كوچكي نيز در سمت چپ مدخل حرم واقع است.

صندوق قبر در وسط قسمت داخلي حرم قرار گرفته است. اين صندوقِ قديمي از جنس آهن و مستطيلي به ابعاد 2 متر در 5/2 متر است كه بر بالاي بدنة آن آياتي از قرآن حك شده و داخل آن صندوق چوبي است كه درست روي قبر مطهّر قرار گرفته است.

داخل گنبد آينه كاري شده و گرداگرد طوق داخلي آن در فواصل مساوي، اسامي امامان معصوم عليهم السلام نقش بسته‌اند. ارتفاع و قطر اين گنبد حدود پنج‌متر است و ستون­هاي آن در داخل ديوارهاي اصلي حرم تعبيه شده‌اند و به همين خاطر، فضاي كلّي حرم را اشغال كرده‌اند. جدارة خارجي گنبد نيز با كاشي سبز رنگي پوشانده شده كه در خلال آن­ها قطعاتي از كاشي سفيد با چينشِ هندسيِ زيبايي به كار رفته‌اند.

بخش­هاي ديگر حرم عبارت­اند از: دو رواق كه يكي ويژة زنان است و از راهِ دري كه مقابل قبر مطهّر قرار گرفته مي‌توان بدان وارد شد و به رواق ديگر كه ويژة مردان است، از دو راه مي‌توان وارد شد؛ يكي از آن­ها در سمت مقابل ورودي رواق زنان و ديگري در سمت مقابل ورودي اصلي حرم است. اين ورودي دوم، مدخلي بزرگ، شيشه‌اي و مشبّك با عرض تقريباً پنج متر است و از وسط آن دري به ابعاد تقريباً دو متر باز مي‌شود.

مساحت حرم و رواق‌ها 20 متر در 15 متر و ارتفاع ديوارها حدود 6 متر است. ديوارهاي حرم با رنگ‌آبي روشني رنگ آميزي شده و مي‌توان گفت كه اين ديوارها از سمت داخل به رنگ آميزي جديدي نياز دارند. ديوارهاي داخلي با كاشي­هاي نگارينِ زيبايي پوشانده شده‌اند، ولي سطح آجري ديوارهاي خارجي پيدا است و گويا هيچ گونه رنگ آميزي‌اي نشده است.

زمين حرم، رواق­ها و ايوان، تماماً با كاشي موزاييك مرغوبي فرش شده‌اند. مساحت حرم بالغ بر 4100 متر مربّع است [19] كه نخل­هاي پراكنده‌اي اين سو و آن سوي­آن قد كشيده‌اند و رواق­هاي بزرگي گرداگرد آن قرار گرفته‌اند؛ رواق­هايي با سقف مشترك و يكپارچه و گشوده به يكديگر كه گويا به تازگي با سراميك پوشانده شده‌اند.

تعداد اين رواق­ها به 40 مي­رسد. در گوشة جنوب شرقي، مجتمع بهداشتي‌اي قرار دارد كه در آينده تخريب خواهد شد و جاي خود را به يك مجتمع بهداشتي جديد خواهد داد تا به شمار روز افزون اين بارگاه مبارك، خدمات كافي ارائة كند. ما در ادارة اوقاف شيعيان در استانداري نجف نقشه‌هاي آن را مشاهده كرديم.

زائراني كه به زيارت مرقد مطهّر ميثم تمّار مي‌‌آيند، گورستاني را در پشت اين زيارتگاه مشاهده مي‌كنند كه خياباني باريك ميان آنها فاصله افكنده است. در زمان انتفاضة شعبانيّه سال 1991 ميلادي به دليل آن كه گورستان وادي السّلام در معرض بمباران شديد قرار گرفته بود و مردم نمي‌توانستند مُردگانشان را در آنجا دفن كنند، از اين گورستان استفاده مي‌كردند و ظاهراً به خاطر طرح توسعة كاملي كه اين منطقه شاهد آن خواهد بود، از بين خواهد رفت.

اخيراً ادارة اوقاف شيعيان در استانداري نجف اشرف، اقدام به اجراي پروژه‌اي عمراني با نام «شهرِ سبز» نموده كه هدف آن ايجاد منطقه‌اي با جنبة گردشگري ديني است. محيط تقريبي اين طرح عمراني 2300 متر است كه فعلاً با حصاري احاطه شده و مرقد ميثم تمّار نيز در محدودة آن قرار دارد. اين منطقه از سمت جنوب، از پس از مرقد ميثم تمّار آغاز مي‌گردد و از سمت شمال، به مرقد سيّده خديجه، دختر امام علي عليه السلام مي‌رسد و از سمت غرب، از مُحاذيِ ضلع غربي خيابان كوفه شروع مي‌شود تا در سمت شرق، به پشت خانة امام علي عليه السلام برسد. اين منطقه، خانة امام علي عليه السلام مسجد كوفه و صحني كه مرقد مسلم بن عقيل و هاني بن عروه در آن واقع شده را در بر خواهد گرفت.

اين محدوده شامل فضاهاي سبز و پُر سايه‌اي است كه در خلال آنها نيمكت­هايي براي نشستن و استراحت گردشگران و زائران تعبيه خواهد شد و همچنين داراي فروشگاه‌هايي خواهد شدكه نيازهاي غذايي آنان را تأمين كند. به علاوه، پاركينگ بزرگي كه شمار قابل توجهي از اتومبيل­ها و اتوبوس­ها را در خود جاي خواهد داد.

در اين پروژة عمراني، نماي خارجي ديوار مرقد ميثم تمّار (هر چهار ضلع آن)، طيّ دو مرحله با سراميك سبز تيره، نماسازي مي­شود و نيز گرداگرد اين مرقد راه روهاي هندسيِ منتظمي ايجاد مي‌گردد و اين بارگاه نوراني با يك خيابان جديد به مسجد كوفه و ساير اماكن تاريخي متّصل مي‌شود. همچنين در نظر است كه ديواري در سمت مقابل ورودي اصلي مرقد احداث شود كه شكل آن مُلهَم از شكل همان نخلي است كه ميثم ـ رضوان الله عليه ـ برآن مصلوب شد و در آن آبفشاني تعبيه خواهد شد تا به اين مكان، نمايي زيبا ببخشد و آن حسّ معنوي مطلوب را ايجاد كند.

اميد است كه اين پروژه با موفّقيّت به پايان برسد تا منعكس كنندة منظرِ زيبا و تمدّنيِ عظيم شهر كوفه باشد؛ شهري كه در گذشته پايتخت امير المؤمنين علي عليه السلام بوده و در آينده‌اي كه تنها خداوند از آن آگاه است، پايتخت نوادة گراميش حضرت حجّت بن الحسن العسكري خواهد شد.


[1] . مظفّر، ميثم التمّار، ص5

[2] . ابن حجر، الإصابه،ج3، ص504

[3] . همان، ج4، ص118

[4] . بحر العلوم، الفوائد الرّجاليّه، ج1، ص39

[5] . ابن شهر آشوب، المناقب، ج2، ص154

[6] . آغا بزرگ تهراني، الذّريعه، ج4، ص127

[7] . همان، ج10، ص370

[8] . ابراهيم بن محمّد ثقفي، الغارات، ج2، ص843

[9] . كشّي، رجال، صص83 و 84

[10] . نيشابوري، روضة الواعظين، صص 288و 289

[11] . شريف رضي، خصائص الأئمّه، ص54

[12] . ابراهيم بن محمّد ثقفي، الغارات، ج2، ص796

[13] . همان، ص797

[14] . مظفّر، ميثم تمّار، ص75

[15] . همان

[16] . حرز الدّين، مراقد المعارف، ج2، ص342

[17] . آل عمران (3) : 169

[18] . نور (24) : 36

[19] . بخشي از گفتگوي شفاهي با مهندس حسنين كربول.


| شناسه مطلب: 80397