متن کامل
اهل بیت آفتاب [1] جواد محدثی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ساقی بزم وجود است جهان مست از میِ غیب و شهود است ولایت همچو می، در جامِ هستی است غدیرخم، خم این شور و مستی است علی عطر و جهان گلخانة اوست حقیقت، برگی از اف
جواد محدثي
محمّد صلي الله عليه و آله و سلم ساقي بزم وجود است |
جهان مست از ميِ غيب و شهود است |
ولايت همچو مي، در جامِ هستي است |
غديرخم، خم اين شور و مستي است |
علي عطر و جهان گلخانة اوست |
حقيقت، برگي از افسانة اوست |
هرآنكس درس عقل و فطرت آموخت |
مرام دوستي با عترت آموخت |
شما اي عترت مبعوث خاتم |
شما اي برترين اولاد آدم |
شما از اهل بيت آفتابيد |
گل جان محمّد را گلابيد |
جهان جسم و شما جان جهانيد |
شما هم آشكار و هم نهانيد |
شما اسرار هستي را امينيد |
فروغ آسمان، روي زمينيد |
امير كشور دلها شماييد |
شما آيينههاي حق نماييد |
شما يك نور، در چندين رواقيد |
شما نور حجازيد و عراقيد |
فروزان مشعل همواره جاويد |
شماييد و شماييد و شماييد |
ديانت بيشما كامل نگردد |
بجز با عشقتان دل، دل نگردد |
كدام عاشق در اين ره در بلا نيست؟ |
كدامين دل شما را مبتلا نيست؟ |
اگر در سوگتان شد ديده نمناك |
اگر از عشقتان دل گشت غمناك |
گواه عشق ما اين ديده و دل |
رساند «اشك» و «غم» ما را به منزل |
شما راه سعادت را دليليد |
شما مقصود هر ابنُ السّبيليد |
شما حقّيد و دشمنها سرابند |
كفي پوچند و چون نقشي برآبند |
شما تفسير «نور» و «الضّحي» ييد |
شما معناي قرآن و دعاييد |
اماميد و شهيديد و گواهيد |
مصون از هر خطا و اشتباهيد |
شما راه خدا را باز كرديد |
شهادت را شما آغاز كرديد |
فداكرديد جان، تا دين بماند |
به خون خفتيد، تاآئين بماند |
شما نور خدا در روي خاكيد |
صراط مستقيم و راه پاكيد |
شما شيرازة امّ الكتابيد |
شما ميزان حق، روز حسابيد |
تولاّي شما فرض خدائي است |
قبول و ردّ آن مرز جدائي است |
هر آنكس را كه در دين رسول است |
ولايت، مُهر و امضاي قبول است |
اگر مولا «ولي» ميشد چه ميشد؟ |
خليفه گر «علي» ميشد، چه ميشد؟ |
ولي خاتم دوباره بي نگين شد |
عدالت با علي خانه نشين شد |
سقيفه ساعد ماتم شد آنروز |
نصيب و سهم شيعه، غم شد آنروز |
دوباره بولهب آتش برافروخت |
در بيت النّبي در شعلهاش سوخت |
سران توطئه با هم نشستند |
دل و پهلوي عصمت را شكستند |
هزاران دست بيعتگر كجا رفت؟ |
وفا با آل پيغمبر كجا رفت؟ |
اگر پيمان مردم با «ولي» بود |
اگر پيوند با «آل علي» بود |
نه فرمان نبي ازياد ميرفت |
نه رنج و زحمتش بر باد ميرفت |
نه بر روي زمين ميماند قرآن |
نه «قدرت» تكيه ميزد جاي «برهان» |
نه حق، بيياور و مظلوم ميماند |
نه امّت از علي محروم ميماند |
نه زهرا كشته ميشد در جواني |
نه ميشد خسته از اين زندگاني |
نه از دست ستم ميخورد سيلي |
نه رويش ميشد از بيداد نيلي |
نه بازويش كبود از تازيانه |
نه دفن او شبانه مخفيانه |
نه تيغ كينه در دست جنون بود |
نه محراب علي رنگين زخون بود |
نه خون دل نصيب مجتبي بود |
نه پرپر لالهها در كربلا بود |
نه زينب بذر غم ميكاشت در دل |
نه ميزد سر زغم بر چوب محمل |
بقيع ما نه غم افزاي جان بود |
نه ويران و چنين بيسايبان بود |
غدير خم اگر سايه فكن بود |
«ولايت»، اهرمي دشمن شكن بود |
صفوف ما جدا از هم نميشد |
شكوه و عزّت ما كم نميشد |
نه بذر فتنه ميپاشيد دشمن |
نه «ما» تقسيم ميشد بر «تو» و «من» |
نه صدها بار ميمُرديم هر روز |
نه جام زهر ميخورديم هر روز |
كنون مائيم و درد داغداري |
كنون مائيم و اشك و سوگواري |
هنوز اشك عزا پيوسته جاري است |
رواق چشممان آيينه كاري است |
غدير ما محّرم دارد امروز |
محّرم، بذر غم ميكارد امروز |
ولايت، گنج عشقي در دل ماست |
محبّت هم سرشته با گِل ماست |
شما آلِ رسولِ خاتم استيد |
كه با جود و كرم ميثاق بستيد |
دل و جان جهاني عاشق آباد |
فداي نام شيرين شما باد |
كريمان، با بَدان هم بد نكردند |
كسي را از درِ خود ردّ نكردند |
اگر ناقابليم و شرمساريم |
بجز عشق شما چيزي نداريم |
شما در ظاهر و باطن اميريد | |
عنايت كرده، دست ما بگيريد |
مدينه ـ غدير 1411 تير 1370
كربلا، آيينة عشق
كربلا، آيينة عشق خداست |
در نمازِ مِهر، خاكش مُهر ماست |
باغسار عشق يزداني بوَد |
هرچه ميگوييم و ميداني بوَد |
بركة خون است و اقيانوس عشق |
چشمه سار جوشش ناموس عشق |
خاك خون آلوده، امّا چون شفق |
تابناك آيينة گلگون حق |
خاك گفتن اين مكان را نارواست |
اين شفق آيينة خون خداست |
اين چكار حشمت و آزادگي است |
قلّة نستوه هر دلدادگي است |
برج بيداري است اين، گودال نيست |
جز به خون عشق، مالا مال نيست |
(علي موسوي گرمارودي)
هواي كربلا
نميرود ز دل برون هواي تو
نهادهام سرِ ادب به پاي تو
تو سروري و سربلنديام ز توست
خوشم از اين كه گشتهام گداي تو
نوشته نام پاك تو به لوح دل
دلم پر از شميم كربلاي تو
به جام جان نريخت مهرِ ديگري
از آن دمي كه دل شد آشناي تو
به زخم دل نهاده مرهم غمت
خريدهام به جان خود بلاي تو
تو آفتاب و جلوة جمال حق
من عاشقي كه گشته مبتلاي تو
روا بود كه در ره خدا و دين
تمام هستيام شود فداي تو
(جواد محدثي)
قبلة ما حرم توست حسين!
اي حسين، اي غم تو همدم ما |
اي تو خود شاهد اشك غم ما |
اي به هر رنج و غمي محرم ما |
اي خجل از كَرَم تو كمِ ما |
تو كريمي و تو مولا، تو ولي | |
اي جگر گوشة زهرا و علي | |
دل ما غرق غم توست حسين |
سرما و قدم توست حسين |
كمِ ما و كرم توست حسين |
قبلة ما حرم توست حسين |
به صفاي دل صحرا سوگند | |
به نماز شب زهرا سوگند | |
اي كه ناز تو خريدن دارد |
بار عشق تو كشيدن دارد |
گل ز گلزار تو چيدن دارد |
حرم پاك تو ديدن دارد |
به غم گفته و ناگفته قسم | |
به شهيدانِ به خون خفته قسم | |
اي حسين اي پسر خون خدا |
اي تو روشنگر مصباح هدي |
اي جمال تو بهشتِ شهدا |
ما و دل از تو بريدن؟ ابدا |
صف اصحاب محبت صف ماست | |
جان اگر ميطلبي در كف ماست | |
تو كه خود مردِ ره توحيدي |
تو كه در ظلمت شب توحيدي |
تو كه از شاخة غم گل چيدي |
تو كه خود داغ برادر ديدي |
سوخته حاصل ما را بنگر | |
داغهاي دل ما را بنگر |
(محمد جواد غفور زاده (شفق
آبروي وفا
به ياد علمدار رشيد كربلا، ابوالفضل العباس عليه السلام
اي آبروي عالم جان، خاك پاي تو |
اي كرده جان به دوست فدا، جان فداي تو |
بال فرشته، فرش رهِ زائران توست |
اي آفتاب، سايه نشين لواي تو |
اي ياور حسين و علمدار كربلا |
دارد بهشت، رايحة كربلاي تو |
بيند چو پايگاه تو در حشر هر شهيد |
حسرت برد زحشمت بيانتهاي تو |
بوسيدن ضريح تو ما راست آرزو |
دلهاي ما به سينه تپد از براي تو |
هيچ آشنا ز نزد تو نوميد برنگشت |
خوش باد حال آنكه بود آشناي تو |
هر مشكلي كه ريخت به جانم شرار غم |
حل شد به يك اشارة مشكل گشاي تو |
قربان شور عشق تو اي مير كربلا |
شد نينوا پر از عظمت از نواي تو |
سقّاي كربلايي و لب تشنه جان دهي |
در پيش آب، جان به فداي وفاي تو |
ديگر نديد مثل وفاي تو روزگار |
باشد خجل فرات هنوز از وفاي تو |
ديگر نديد ديدة گردون برادري |
هرگز به پاكبازي و صدق و صفاي تو |
بعد از تو خاندان حسيني نيافتند |
پشت و پناه و ملجأ ديگر به جاي تو |
مرحوم حجت الاسلام بهجتي (شفق)
سفر به كربلا
خرّم دلي كه منبع انهار كوثر است |
كوثر كجا ز ديدة پر اشك بهتر است |
نام حسين و كربلا هر دو دلرباست |
نام علي اكبر از آن دلرباتر است |
رفتم به كربلا به سرقبر هر شهيد |
ديدم كه تربت شهدا مشك و عنبر است |
هر يك مزار مرقد شان چهار گوشه داشت |
شش گوشه يك ضريح در آن هفت كشور است |
پرسيدم از كسي سببش را، به گريه گفت |
پايين پاي قبر حسين، قبر اكبر است |
نزديك نهر علقمه ديدم يكي شهيد |
گفتم چرا جدا ز شهيدان ديگر است |
گفتا خموش باش كه عباس نوجوان |
منظور او ادب به جناب برادر است |
رفتم به خيمگاه، شنيدم به گوش دل |
آنجا فغان زينب مظلوم اطهر است |
رفتم به كربلا به سر تربت علي |
ديدم كه بارگاه علي عرش اكبر است |
برگشتم از رواق و شدم وارد حرم |
ديدم كه چشم نوحِ نبي جاي حيدر است |
«ناصر» چو برنجف برسيد و به گريه گفت |
هرصبح و شام، چشم اميدم به اين در است |
(ناصر قاجار)
كربلاي دل
بيا كه خيمه در اين كربلاي دل بزنيم |
كه نينواست، نوايي به ناي دل بزنيم |
هوا هواي غم و فصل، فصل قرباني است |
بيا سري به سراي مناي دل بزنيم |
ز دشت مروة خونين كربلاي حسين |
پلي زعشق، به پاي صفاي دل بزنيم |
دلم هواي خوش بال و پر زدن دارد |
بيا كه بال و پري در هواي دل بزنيم |
دل است و سوز غم و ناي نينواي عطش |
به ناي آتش از اين ره نواي دل بزنيم |
براي سوز گريزي به ظهر عاشورا |
بيا كه خيمه در اين كربلاي دل بزنيم |
(حمدالله رجايي)
ياد حسين عليه السلام
اي ياد تو در عالم، آتش زده بر دلها |
هرجا ز فراق تو چاك است گريبانها |
اي گلشن دين سيراب، با اشك محبّانت |
از خون تو شد رنگين، هر لاله به بستانها |
بسيار حكايتها گرديده كهن، امّا |
جانسوز حديث تو، تازه است به دورانها |
يك جان به ره جانان دادي و خدا داند |
كز ياد تو چون شورد تا روز جزا جانها |
در دفتر آزادي، نام تو به خون ثبت است |
شد ثبت به هر دفتر، با خون تو عنوانها |
اين سان كه تو جان دادي، در راه رضاي حق |
آدم به تو مينازد، اي اشرف انسانها |
قرباني اسلامي، با همّت مردانه |
اي مفتخر از عزمت، همواره مسلمانها |
(ناظر زاده كرماني)