متن کامل

میقات حج سال اول شماره اول پاییز 1371   حج در قلمرو فرهنگ جامعه سیدعلی موسوی گرمارودی      همراه با کاروان ابراهیم خلیل(ع)، در کنار حریم یار و در میان خیل عاشقان و مشتاقانی که به زیارت بیت الله الحرام آمده بودند تا پر

ميقات حج
سال اول شماره اول پاييز 1371



 

حج در قلمرو فرهنگ جامعه

سيدعلي موسوي گرمارودي

 

   همراه با كاروان ابراهيم خليل(ع)، در كنار حريم يار و در ميان خيل عاشقان و مشتاقاني كه به زيارت بيت الله الحرام آمده بودند تا پروانهوار برگرد خانه محبوب و معبود خويش طواف كنند، ديداري دوستانه و صميمي و مصاحبه اي كوتاه با شاعر معاصر، و نويسنده متعهد و گرانقدر، آقاي سيدعلي موسوي گرمارودي داشتيم كه ضمن تشكر از ايشان ذيلاً توجه خوانندگان عزيز را به اين مصاحبه جلب مي نمائيم:

   ميقات ـجناب آقاي موسوي! با توجه به نقش مهم حج در هدايت جامعه اسلامي به سوي يك جامعه نمونه انساني و قرآني لطفاً بفرمائيد:    براي گسترش فرهنگ حجّ در سطح افكار عموم مردم و اتّخاذ روشي كه عنوان «حاجي» در جامعه، يك ارزش تلقّي گردد، چه بايد كرد؟



صفحه 151


    بسم الله الرحمن الرحيم، طيّ شصت ـ هفتاد سال اخير، در جامعه ما، از سوي عوامل تهاجم فرهنگي داخلي و خارجي، اقداماتي عموماً در راستاي اسلام زدايي و خصوصاً در تخفيف و كوچك شماري حجّ، صورت مي گرفت. به دو سه نمونه آن مي توان اشاره كرد:

   نخست كتاب «حاجي آقا»، نوشته صادق هدايت كه با نثري شيرين و استوار و طيّ داستاني پركشش و همراه با طنزي گزنده و مؤثّر، چهره اي كريه از «تيپ حاجي» در جامعه ما بدست مي دهد و مي توان آن را مؤثرترين اقدامي دانست كه در اقشار باسواد كشور، تا مدّتها، ]شايد تا كنون نيز در گوشه و كنار[ تأثير منفي داشته است.

   دو ديگر، فيلمي سينمايي بود كه در ايّام طاغوت با نام «محلّل» روي پرده سينماها رفت و از سوي اردوي الحادي روشنفكران نيز جانبداري شد ]و تنها كسي كه با آن به مبارزه مؤثّر از طريق يكي از رسانه ها، پرداخت شهيد آگاه بزرگوار استاد مطهّري بود[. منظور اصلي اين فيلم، اگر چه به مسخره گرفتن حكمي ديگر از احكام اسلامي بود ولي در آن هم، اگر درست به يادم مانده باشد، كسي كه «قهرمان منفي» داستان است يك «حاجي آقا» ست.

   سه ديگر: موردي است كه ضمن مجموعه اي، از تلويزيون پخش شد به نامِ «مَثَل آباد». در يكي از بخشهاي آن مجموعه، داستانِ مردي به تصوير در مي آيد كه «كربلائي» بوده است و سپس حجّ مي گزارد و «حاجي» مي شود; امّا تمام همّ و غم او اين است كه پس از اداي حج، او را «حاجي علي» صدا كنند و نه «كربلائي علي»... بعدهم، به صورت

نمايشنامه راديويي، از راديو پخش شد (آنهم در بخش اطفال و نوجوانان).

   راه حل به نظر من اين است كه با ارائه متوني در جهت عكس آن اقدامات و تهاجمات; اقدام گردد امّا حتماً بايد با همان قوّت، بلكه قوي تر، ارائه شود تا شكوه حجّ و جنبه هاي روحاني آن، از طرق گوناگون، در ذهنِ مردم، جاي آن تصويرهاي منفي قبلي را بگيرد.



صفحه 152


   يكي از بهترين اقدام ها شايد اين باشد كه وسائلي فراهم آيد تا اقشار خلاّق و هنرمند جامعه، هر ساله در حجّ حضور يابند (هر سال يكدسته)، تا در بازگشت، از طريق هنرهاي خويش اعّم از نثر، شعر داستان، گرافيك، نقّاشي، سرود و... آنرا به جامعه باز تابند.

   ميقات ـ جايگاه زيارت و توسّل به پيامبراكرم(ص) و اهل بيت عليهم السّلام را در اسلام و تأثير آنرا در ايجاد تحوّل روحي و معنوي، بيان فرماييد.

    جايگاه بلند دعا و مناجات با دوستِ اعلي و درگاه ربوبي، در قرآن كريم و نيز جايگاه والاي زيارت و توسّل به ائمه اطهار در متون روايي ما، بر هيچ مسلمانِ فرهيخته اي، پوشيده نيست. دعا ويژه ارتباطهاي دروني انسان با خداست يعني همان غاية القُصوايِ آفرينشِ ما كه «خداگون شدن» باشد.

   اين حديث قدسيِ زيبا را لابد شنيده ايد كه مي گويد: در بهشت، نخستين چيزي كه از سوي خداوند به مؤمن، مي رسد نامه اي است كه عنوان آن مطرّز و مزيّن به اين نوازش رحمت الهي است:

«مِنَ الملك الحيّ الذي لا يموت، اِلي الملك الحيّ الذي لا يموت»1.

«از پادشاه زنده ناميرا به پادشاه زنده ناميرا. و اين سند خداگون شدن آدمي در بهشت است.»

   تنها راهي كه آدمي را به اين مقصودِ متعالي، رهنمون مي تواند شد،

ارتباط معنوي او با خدا، از طريق دعاست زيرا فطرت او (اگر دست مالي نشود) راهبر او به همين سو است و از درون او راهي به دوست اَعلي هماره گشوده است; به قول غزالي مشهدي:

   من دانم و من، كه چيست در سينه من2.

   اغلب متون و آثار بر جسته در سخنان اهل بيت عليهم السلام، در بخش هاي دعاست، از كميل امير سخنوران علي(ع)، تا عرفه سيّد عارفان حسين(ع) تا صحيفه صفحه آراي كتابِ دل عابدان، سجّاد(ع) ذوالثفنات و...



صفحه 153


   تمام اين بزرگواران، جدّي ترين و پربارترين بخشهاي زندگي خود را در راز و نياز و توسّل و اشك در درگاه الهي گذرانده اند.

   خوشا كساني كه شيوه بشكوه و بلند آنان را همان از ايام جواني سرمشق خود قرار مي دهند كه بقول ميرابوطالب ترشيزي:

آنكس كه هميشه ديده تر دارد *** از خرمن عمر بيشتر بردارد

از گريه ايّام جواني مگذر *** بارانِ بهار، فيض ديگر دارد.

بقول صائب:

به ذوق مطرب و مي، روزها به شب كردي *** شبي به ذوق مناجات كردگار مَخْسب

***    ميقات ـ شاعران و نويسندگان و هنرمندان چه رسالتي در گسترش فرهنگ حج دارند و به طور كلّي جنابعالي سيماي حج را در ادبيات فارسي تا كنون، چگونه ارزيابي مي كنيد؟

    بايد عرض كنم كه در ادبيّات گذشته ما، شعرهايي وجود دارد كه يا گويندگان آنها خود، به پيروي از اباحيگري و با روحيّه «صلح كل»، نسبت

به واجبات از جمله حجّ كم توجّهي بلكه بي لطفي كرده اند و يا خوانندگان چنين برداشتهايي از آن اشعار مي كنند.

   در دسته اوّل بايد شعرهايي نظير اين شعر سحابي استرآبادي را نام برد:

هر چيز كه جز خداي، نامي چند است *** نامي چند است و بهر عامي چند است

تكليف و نماز و حجّ و هر چيز كه هست *** جوشي ز پيِ پختن خامي چند است

   از دسته دوّم، مي توان مثال هاي بيشتري ذكر كرد; گويندگان آنها هم، عرفا يا دانشمندان بزرگ بوده اند و مقصود آنان از شعري هم كه سروده اند، با مقصود شعرهايي كه در دسته اول ذكر كرديم، فرق ماهوي دارد; امّا در نزد برخي پخته خواران و خام فكران، برداشتِ نادرست مي تواند داشت;



صفحه 154


از اين جمله است شعر يقيني لاهيجي:

در مذهب ما، سبحه و زنّار يكي است *** بتخانه و كعبه، مست و هشيار، يكي است

گر همچو «يقيني» زخودي باز رهي *** داني كه دراين چمن، گُلوخار، يكي است

يا اين شعر خواجه نصير طوسي:

گر چشم يقين تو نه كج مج باشد *** ترسا به كليسيا رود، حج باشد

هر چيز كه هست آنچنان مي بايد *** ابروي تو گر راست بود، كج باشد

و يا اين رباعي از خواجه عبدالله انصاري:

مست توام، از باده و جام آزادم *** مرغ توام از دانه و دام، آزادم

*** مقصود من از كعبه و بتخانه، توئي

ورنه من از اين هر دو مقام، آزادم ***    ]كه شيخ بهايي نيز در شعر مشهور خود: «مقصود تويي، كعبه و بتخانه بهانه» ، متأثّر از همين رباعي خواجه عبدالله است[.

   گذشته از آنچه ذكر شد، البته مواردي داريم كه شعراي ما گاه با لحني خطابي و پندآموز و گاه با تأثري عميق و شاعرانه، از حجّ يا از زيارت حرم رسول الله، سخن گفته اند كه براي دسته اوّل، بهترين نمونه قصيده مشهور ناصر خسرو و علوي قبادياني است و براي دسته دوّم، قصائد پرشور خاقاني، ابن حُسام خُوسْفي و...

 

پاورقي ها:

ــــــــــــ

1 ـ البته عنايت داريد كه اين تعبير زيبا نشانه خداگون شدن اوست و بس و آدمي همچنان بنده مي ماند زيرا كه اگر چه ابدي شده است امّا ازلي نبوده است.

2 ـ تمام رباعي غزالي چنين است:

سلطان گويد كه: نقدِ گنجينه من *** صوفي گويد كه: دلقِ پشمينه من

عاشق گويد كه داغ ديرينه من *** من دانم و من كهچيست در سينه من



| شناسه مطلب: 80417