متن کامل

فصلنامه میقات حج سال دهم شماره سی و هشتم زمستان 1380 با «عاتق بن غیث بلادی» تاریخنگار شهر مکه سید محمدباقر حجتی روز پنجشنبه 6ذی حجّه 1416هـ .ق. 6/2/74هـ . ش. بدون قرار قبلی، عازم دیدارِ یکی از دانشمندانِ مقیم مکّه شدیم که بیشترین آثارِ قلمی او دربار

فصلنامه ميقات حج
سال دهم شماره سي و هشتم زمستان 1380

با «عاتق بن غيث بلادي» تاريخنگار شهر مكه

سيد محمدباقر حجتي

روز پنجشنبه 6ذي حجّه 1416هـ .ق. = 6/2/74هـ . ش. بدون قرار قبلي، عازم ديدارِ يكي از دانشمندانِ مقيم مكّه شديم كه بيشترين آثارِ قلمي او درباره تاريخ، و به ويژه تاريخِ مكّه و جغرافياي آن و نيز قبايل و طوايف آن و جز آنها مي باشد و حدود شصت و چهار سال قمري از عمر خود را پشت سر نهاده است; چرا كه وي در 3/10/1352هـ . ق. = 18/1/1934م. در بياباني در شمالِ مكّه، جايي كه به «مِسْر» نامبردار است، در دامنه كوهي كه آن را «أبيّص» مي نامند زاده شده است.

ساعتِ پنج و ده دقيقه بعد از ظهر به منزل و نيز دفتر او به نام «دار مكّة للنشر والتوزيع» واقع در ميدانِ «اسلام» رسيديم و با دفتردار و منشيِ او ـ كه داراي اتاقكي بسيار كوچك مجهّز به ميز و تلفن و تشكيلات اندكي ديگر بود ـ صحبت كرديم كه مي خواهيم با آقاي عاتق مصاحبه و ديداري داشته باشيم. پس از دقايقي چند، رخصت يافتيم به اتاق كارِ آقاي عاتق كه تا حدّي بزرگ و مجهّز و در هر چهار جهت داراي ويترين ها و قفسه هاي آكنده از كتبِ مرجع بود در آييم. هم منشيِ آقاي عاتق و هم خودِ او با گرمي و نيز صميمانه با ما برخورد كردند. پس از معارفه اي كوتاه سرِ صحبت را بازكرديم. در اين اثنا فرزند ده ـ يازده ساله او به نام «محمّد» براي ما، چاي مطبوعي كه رايحه نعنايي آن، طعم




--[205]--

آن را دو چندان دلچسب تر مي ساخت براي ما آورد، و بسيار مؤدب و سنجيده از ما پذيرايي مي كرد. از او پرسيدم چه مي كني؟ گفت: قرائتِ قرآن كريم را فرا مي گيرم.

آقاي عاتق مردي خون گرم و عجول در گفتگو و در عين حال سرشار از معلوماتي مطمئن نسبت به مساجد و جايگاه هاي ويژه و پايگاه هاي كهنِ مكّه و نواحي آن به نظر مي رسيد كه اگر شتابزده و با لغتِ دارجه و محلّي با ما سخن نمي گفت، حظّ و بهره بيشتري نصيب ما مي ساخت.

از او درخواست كرديم درباره آثار و نيز ترجمه احوالش با ما به گفتگو بنشيند. بلافاصله قائمه و نموداري چاپ شده از آثارش را در اختيار ما گذاشت و نيز آن بخش از كتابي را كه خود تحتِ عنوان «نشر الرياحين فيتاريخ البلد الأمين» تأليف كرده و ترجمه احوالش در آن آمده، تكثير نمود و به ما تسليم كرد.

وي در اين كتاب، متواضعانه در ترجمه احوالِ خود مي نويسد:

«من از اينكه شرحِ احوالِ خود را در كتابي ـ كه خودم به تأليف آن دست يازيدم ـ وارد سازم در ترديد به سر مي برم، ليكن بر اين كار به خاطر اموري كه اهمّ آنها را ياد مي كنم، مصمّم گشتم:

1 ـ كساني كه از نظر علم و انديشه و خرد، بهتر و برتر از من بوده اند ترجمه احوالِ خود را نگاشتند; به عنوان نمونه و نه جامع، چند تن از علما را نام مي برم كه گزارش زندگاني خود را قلمي كرده اند:

* استادِ مورّخان مكّه; يعني محمّد تقي فاسي در كتابِ خود به نام «العقد الثمين».

* استاد خير الدين زركلي در پايانِ كتاب خود: «الأعلام...»، كه ترجمه احوالشان در همين كتاب «نشر الرياحين» نيز عيناً همانگونه كه خود نگاشتند منعكس شده است.

* و دانشمندان ديگر مانند: عماد اصفهاني، ابن سينا، ابن الخطيب، ابن خلدون، و دانشمندانِ بي شماري كه از جهت علمي در جايگاه پايين تري بوده اند.

2 ـ تا كنون ترجمه هاي فراواني از احوالم ـ كه پاره اي از آنها را خود نگاشته ام و تؤأم با شتابزدگي و نيز فشرده بود، و اختلاف و كمبودهايي در آنها ديده مي شود ـ منتشر شده است: ولي در اينجا بر آنم ترجمه احوالي از خود بنگارم كه




--[206]--

براي قبل و بعد از خودم، مرجع مطمئني باشد و خداوند به قصد و نيّت هر كسي آگاه است، و پشت پرده اراده هر كسي را بهتر مي خواند، و «إِنَّمَا الاَْعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ».

لذا اينگونه خود را مي شناسانم:

عاتق بن غيث بن زُويربن زائربن حمودبن عطية بن صالح البلادي.

«بلاديه» شاخه اي از قبيله «حرب العريضه» است كه مي توان گفت: امروزه ـ بدون هيچ فاصله ـ از «صحراء الطف» در شمال تا «وادي حلي» در جنوب در گذرگاهِ مدينه و اطراف مكّه و جدّه و شهرهاي ديگر امتداد دارد. ] عاتق بلادي درباره «بلاديه» و «حرب العريضه» كتابي با عنوان «نسب حرب» تدوين كرده است كه گزارش كوتاهي از آن را ضمن آثارش خواهيم آورد.[

مادرم، مرزوقه دختر حظيظ بن عائذبن حُجيلان بلادي، و مادرِ مادرم، خضريه دختر ثابت مكيحيلي بلادي، و جدّه پدري ام رزنه دختر عتيق الله بن مُعتَقِ زَفيفي كه او نيز از «بلاديه» است.

من در بيابانِ شمال مكّه، جايي كه «مِسْر» نام دارد در دامنه كوهِ كوچكي كه به «أبيّص» نامبردار است زاده شدم و در بيابان و صحرا پرورش يافتم.

ممكن است كسي بگويد: تو كه در باديه و صحرا زاده شدي و در آنجا پرورش يافتي از كجا و از چه منبعي مي گويي كه در سوّم شوال 1352هـ . ق. به دنيا آمدي؟!

راستي جا دارد چنين سؤالي مطرح گردد. و حق به تمام معني براي اين پرسشگر براي چنين سؤالي وجود دارد; ولي اين داستان هم شنيدني است: خانواده ام مي گفتند: فلاني همراه مجاهدين؟ در جنگي شركت داشت; و هنگامِ ولادتِ تو با گوسفندي بازگشت; و پدرِ تو اين گوسفند را از او خريد و آن را به عنوان عقيقه براي تو قرباني كرد. قضيه تا اينجا هيچ مطلبي را درباره تاريخ ولادتم بازگو نمي سازد.

در سال 1392هـ . ق. همين شخص كه سالخورده گشته بود، بر پدرم درآمد و علي رغم آنكه امّي و بي سواد بود من اين اميد را در دل مي پروراندم كه گزارشي درباره تاريخ ولادتم از ناحيه او بيابم. به او گفتم: يا ابا صالح! آيا تولّدم را به ياد داري؟! گفت: چرا به ياد نداشته باشم در حالي كه پدر تو با گوسفندي كه از من خريد سنّتِ عقيقه كردن را درباره تو اجرا كرد. گفتم: آن سال را به يادداري؟! به فكر




--[207]--

فرو رفت، و با انگشتان خود به محاسبه سرگرم شد و گفت: در مثل چنين ماهي چهل سالِ پيش بود كه اين قضيّه اتفاق افتاد. گفتم: در سال 1352هـ . ق.؟ گفت: آري. روحانيانِ محلّي وقتي براي مردم نامه نگاري مي كردند، مي نوشتند: مثلا 52. و اين مرد نيز اوّل شوال را عيد مي گرفت چون شوال به عنوانِ اولِ ماه سال به شمار مي رفت. از اين رهگذر بر من ثابت شد كه در ماه دهم (شوال) 1352هـ . ق. متولد شدم، و من عنايت و اهتمامي جز به اين قضيه نداشتم; ليكن دو سال قبل خواهر بزرگم در ماه رمضان كه با ما در روزه گرفتن همراهي مي كرد نزد ما آمد، و با هم گفتگو مي كرديم. گفتم: ابوصالح(رحمه الله) چنينوچنان مي گفت: خواهر گفت: راست گفته است: ما، در ميدانِ «أبيّص» در «مسر» جشن عيد برگزار مي كرديم. و عادت صحرانشينان چنان بود كه براي عيد گرد هم مي آمدند، آنگاه در روز سوّم از هم مي پراكندند. در اين عيد پدرم ـ كه شيخ قوم و قبيله بود ـ پس از بامدادان خاطرنشان كرد كه امروز نمي توانم از عيدگاه بكوچم. خواهر گفت: مادرم به درد زايمان براي تولّد تو در آن روزگرفتار بود، تو را در ساعاتي ميانِ نماز عصر ومغرب در چنين روزي به دنيا آورد.اين است داستانِ 3/10/1352هـ . ق .

] يك مورّخ كه در بيابان زاده شده و تاريخ ولادت را عادةً در چنين محيط هايي ثبت و ضبط نمي كردند، به مدد ذوق و قريحه و شمّ تاريخي از درون فضايي تاريك و ناشناخته، تاريخِ ولادتِ خود را نسبةً و بلكه كاملا دقيق استنباط مي كند; والله أعلم[.

عاتق مي گويد: در چنين بياباني پرورش يافتم. پدرم ميان وادي «فزع» در شمال، تا وادي «عُرنه» در جنوبِ مكّه چوپاني مي كرد. امّا مراتع و چراگاه هاي ما غالباً ازآن پس،شمالِ «هضاب» تا جنوب «عسفان» و تا شمال «أمّ المؤمنين ـ ميان مكّه و وادي فاطمه ـ بود. و امّا ييلاق ما پيرامون نخلستانِ ما، در آن زماني بود كه رطب در قريه و آباديي ـ كه «محجوبه» نام داشت و در شمال مكّه بود و با مكّه 120 كيلومتر فاصله داشت ـ مي رسيد و شيرين مي شد. گفتني است كه فاصله اين قريه تا مكّه از بلندي هاي واديِ «خليص» در مدّ نظر است.

در خانه پدر و مادري پرورش يافتم كه اهل ايمان بودند. پدرم براي تمام نمازهاي فريضه اذان مي گفت، و نماز را




--[208]--

برگزار مي كرد، و مادرم خواندن نماز را به من تعليم مي داد; شايد بعيد به نظر رسد كه من بگويم فرق زيادي ميان آنچه مادرم به من تعليم داد، و آنچه را از استاد در مسائل مربوط به نماز فراگرفتم وجود نداشت!

در اين باديه انواع چهارپايان و دام ها را به چرا مي بردم، گوسفند و شتر و جز آنها را در چراگاه ها مي پاييدم، درازگوش ها را مي راندم، و از مراتع دور مي ساختم; چنانكه استاد ما غزالي مي گفت; و بلكه با عصا و چوبدستي و آتش گرگ ها را از پيرامون چراگاه ها طرد مي كردم.

پدرم داستان سرا و نسب شناس و شاعري ناقد بود; البته در سطح مردمي كه امّي و بي سواد بوده اند، نه آنگونه كه ما هم اكنون شعر و راويه ها و نسّابه ها را ارزيابي مي كنيم. و من اشعار مردمِ قبيله خود را به گونه اي جامع به خاطر سپرده بودم، و هيچ قصيده اي به گوشم نمي رسيد مگر آنكه آن را در گنجور حافظه خود ذخيره و نگاهباني مي كردم.

در سال 1364هـ . ق. پدرم از دنيا رفت; در آن زماني كه جنگِ جهاني دوم، ممالك را در تب و تاب خود مي آزرد. من مقيم مكه مكرّمه شدم، و به تحصيل و فراگيري دروس نظامي و ارتشي روي آوردم; امّا عمده اهتمام خود را به درس در مسجد الحرام متمركز ساختم و از اساتيد فاضل، علوم را فراگرفتم.

به سال 1372هـ . ق. به طائف سفر كردم و سرانجام به مقامات و مناصبي در ارتش دست يافتم و در ميان تيپ يازدهِ ارتش سعودي كه به منظور تقويت سپاه اردن همزمان با تجاوز قواي سه گانه انگليس و آمريكا و فرانسه به كانال سوئز گسيل شدند، به عنوان يكي از افسران پياده نظام مي كوشيدم.

در خلال دو سال توقّف در اردن به دريافت ديپلم تخصّصي در مطبوعات در «معهد دار عدنان العالي» دست يافتم، و نيز در زبان انگليسي به دريافت ديپلم طي يك سال نايل آمدم.

وقتي گواهي نامه در كار مطبوعاتي را گرفتم، گاهي به كارهاي فكري مي پرداختم و بالاخره پس از ارتقا به مناصبِ مختلف، به عنوانِ رييس ستادِ سلاحِ حدود مكّه منصوب گشتم. در 1/11/1397هـ . ق. حكم بازنشستگي من ـ طبق ميل و علاقه خودم ـ به منظور پرداختن به كارهاي فكري و تحقيقاتي




--[209]--

صادر شد.

در 7/3/1399هـ . ق. «دار مكّة للنشر والتوزيع» را كه تا كنون به نشر آثارِ من و ديگران همواره فعّال است ـ تأسيس كردم.

اين دانشمند كوشا و نستوه سه بار ازدواج كرد كه محصول آنها تا كنون پانزده فرزند پسر و دختر است.

فعّاليت هاي علمي

وقتي به ديپلم امورِ مطبوعاتي دست يافتم، به كارهايي از نظر نگارش توفيق يافتم. گر چه اين كارها چندان در سطح بالايي قرار نداشت. براي روزنامه ها «الندوه»، «عكاظ»، «القصيم»، «الأضواء» و جز آنها با نام مستعار ي مي نوشتم، ليكن از سال 1388هـ . ق. بحثهايي تخصّصي را در مجله «المنهل» و«العرب» به صورت منتشر ساختم، و اين مجموعاً به صدها مقاله در روزنامه ها و مجلات ديگر بالغ شد.

سفرها و كوچش هايي را در داخل عربستان و خارج آن در پيش گرفتم.

الف: سفرهاي داخل عربستان را نمي توانم برشمرم; امّا محصول آن مؤلّفات و آثار متعدّد است (كه ضمن برشمردن آثارم گزارش خواهد شد).

ب: امّا سفرهايم به خارج عربستان عبارتند از سفر به:

اردن، سوريه، فلسطين، ساحل غربيِ رودِ اردن ـ قبل از اشغال صهيونيست ها، عراق، كويت و مصر.

از جمله سفرهايم سفري بود كه ضمن آن هفت هزار واندي كيلومتر را در صوب مكّه، عمان، دمشق، بيروت، لاذقيه، حلب، حماة، حمس، بغداد، بصره، كويت، دمّام، رياض، و بار ديگر ايضاً سرزمين هاي مكّه و عمّان و دمشق را با اتومبيل پشت سرنهادم.

در شماري از كنفرانس ها ـ با وجود آنكه معتقدم چندان مفيد نبوده است ـ شركت كردم، و عضو چند انجمن ادبي نيز هستم.

مصاحبه هاي مطبوعاتي و راديويي و تلويزيوني بي شماري تا كنون برگزار كرده ام و راجع به من ده ها زندگي نامه و تحقيقات از چين در شرق تا شيكاگو در غرب نگارش يافته، و پاره اي از كتاب هايم به زبانهاي ديگر برگردان شده است.

تا كنون بيش از سي كتاب تأليف كرده ام كه بيشتر آنها به چاپ رسيده




--[210]--

است، بدين شرح:

1 ـ آيات الله الباهرات: در بررسي آياتي كه حاوي عبرت و موعظه و دعوت به تفكّر در مخلوقات است. در يك مجلد.

2 ـ اخبار الأمم المبادة: درباره داستان هاي امّت هايي كه نابود و منقرض شده و انبيايي كه به سوي آنها مبعوث گشتند; مانند امّت هاي: عاد، ثمود، قوم شعيب و قوم لوط. در يك مجلّد.

3 ـ اخلاق البدء: (درباره اشعار و اخبار و تاريخ صحرانشينان و بيابان گردان). اين كتاب، اطلاعاتي درباره خُلق و خوي و نحوه زندگاني و حالت اجتماعي و رواني آنان را در اختيار مطالعه كنندگان قرار مي دهد.

4 ـ الأدب الشعبيفيالحجاز: نخستين بررسيِ جامع و پر محتوا درباره آداب و عادات و راه و رسم زندگاني در حجاز به شمار مي آيد. اين كتاب چند بار به طبع رسيده است.

5 ـ ألحان و أشجان: عاتق مي گويد: من آن را ديوان شعر برمي شمارم كه بارها تصميم گرفتم آن را از ميان ببرم، ليكن از اين كار بيمناك بودم (وَلَعَلَّ لَهُ عُذْرٌ وَأَنْتَ تَلُومُ).

6 ـ أمثال الشعر العربي: كتابي كه طي آن، ابياتي از شعرهايي كه از زمان پيدايش آن تا پايان سده نهم هجري به صورت ضرب المثل درآمده، گزارش شده است. در يك مجلد كه در 1409هـ . ق. به طبع رسيده است.

7 ـ أودية مكّة: اين كتاب داراي سه پيوست: جغرافياي منطقه مكّه، مقداري از تاريخِ مكّه، و مطالبي راجع به ساكنانِ مكّه مي باشد. در يك جلد.

8 ـ بين مكّه و برك الغماد: سفرنامه و مشاهدات نويسنده است.

9 ـ بين مكّة و حضرموت: سفرها و مشاهدات نويسنده در سرزمين هاي نجران، الربع الخالي، قبايل يمن و حضرموت و انساب التاريخ و تيره هاي كنوني آنها است كه چاپ اوّل آن در 1402هـ . ق. صورت پذيرفت.

10 ـ حصاد الأيام: ياد كرد يادگارهاي ايام طفوليّت و كودكي و سالخوردگي است.

11 ـ بين مكّة ويمن: سفرهاي تحقيقي راجع به تهامه حجاز و يمن، قبايل، جغرافيا، تاريخ، عادات و رفتارهاي اجتماعي و اوضاع اداري آنها است. در يك مجلّد.



--[211]--

12 ـ رحلات فيبلاد العرب: وصف و تعريفِ آثارِ شمال حجاز و اردن و شناسنامه قبايل اين منطقه، شاخه ها، انساب، سرزمين ها، تاريخ آن ها، و نيز وصف عمانِ عرب: كوه ها، خيابان ها، بازارها، و امكنه تجمّع آنها است. اين كتاب چند بار به طبع رسيده است.

13 ـ الرحله النجديّه: سفرنامه اي است مربوط به اعماق گسترده نجد كه در آن، شهرها و آبادي ها و روستاهاي نجد و مسافت هاي ميان آنها، و قبايل و بطون، و جنبش هاي فكري و ادبي در رياض، وصف و گزارش شده، و چند بار به طبع رسيده است.

14 ـ سقيط الندي: بندهايي حاوي لطايف ادبي كه بخشي از آن در مجلّه «المنهل» به طبع رسيده، و بخشي ديگر هنوز به دست چاپ سپرده نشده است.

15 ـ طرائف و امثال شعبيه.

16 ـ علي طريق الهجرة: محصول سفرهايي است در قلب حجاز كه جغرافياي ميان حرمين در آن شناسانده شده، و نقشه هايي در آن آمده است كه جايگاه هاي غزواتِ حضرتِ رسول(صلي الله عليه وآله)را در آن شرح مي دهد. در يك مجلّد، كه چند بار به چاپ رسيده است.

17 ـ علي ربي نجد: سفرها و مشاهدات نويسنده در مناطق ميان مكّه و قصيم و بلندي هاي نجد مي باشد. در يك مجلّد.

18 ـ فضائل مكّة و حرمة بيت الله الحرام: در بيان فضائل امّ القري و حرمتِ آن، و پاداش اعمال حسنه در آن، و گزارش كيفر كساني كه حرمتِ اين سرزمين را نگاه نمي دارند و در آن به الحاد دچار مي آيند. در يك مجلّد كه چند بار به طبع رسيده است.

19 ـ فضائل القرآن: درباره فضائلِ تلاوت و تعليمِ قرآن و فضائل پاره اي از سوره ها و فضيلت مداومت بر تلاوت و حفظِ آنها. در يك مجلّد.

20 ـ فيقلب جزيرة العرب: سفرها و مشاهدات نويسنده در جزيرة العرب. در يك مجلد.

21 ـ قلب حجاز: درباره مشهورترين وادي ها و درّه ها و قُراء و سكّانِ حجاز، و جغرافياي ميان حرمين و مقداري از تاريخ آن مي باشد. در يك مجلّد.

22 ـ معجم قبائل الحجاز: كتابي است در 610 صفحه كه طي آن همه قبائل و بطوني كه از آغاز تاريخ تا روزگارِ ما در




--[212]--

حجاز به سرمي بردند، و انساب و فروع و تاريخ و سرزمين هاي آن گزارش شده است. در يك مجلّد، كه چند بار به طبع رسيده است.

23 ـ معجم الكلمات العجمية والغريبة فيالتاريخ الإسلامي: كتابي است كه طي آن، واژه هاي تركي و فارسي و قبطي و جز آنها ـ كه در كتب تاريخ اسلامي وارد شده ـ مورد استقصا و بررسي قرار گرفته است.

24 ـ معجم المعالم الجغرافيّة فيالسيرة النبوية: در اين كتاب، همه مواضع و جايگاه هايي كه در كتب سيره نبوي آمده، استقصا و بررسي شده، و وضع كنوني آنها نيز مشخّص گريده است. در يك مجلّد.

25 ـ معجم معالم الحجاز: كتاب جغرافيايي، ادبي و تاريخي پرحجمي كه در ده مجلّد تدوين شده است.

26 ـ معالم مكّة التاريخية والأثرية: معجم و فرهنگي است كه به ويژه، مواضع محدوده مكّه مكرمه ـ كه در قرآن و حديث و شعر و تاريخ آمده ـ در آن مشخّص گرديده و وضع كنوني آنها نيز گزارش شده است.

27 ـ الميضاح: در اين كتاب تصحيحاتي كه در مورد منشوراتِ عربستان و احياناً جز آن، از سوي عاتق بلادي انجام گرفته فراهم آمده است.

28 ـ نسب حرب: كتابي درباره قبيله «حرب» است. در ارتباط با انساب و سرزمين ها و شاخه هاي اين قبيله و افراد برجسته آن، كه مجموعاً بخش مهمّي از تاريخ جزيرة العرب را تشكيل مي دهند.

29 ـ نسيم الغواديمن مثنيّات البلادي: اشعاري است از عاتق بلادي.

30 ـ نشر الرياحين فيتاريخ البلد الأمين: شرح حال مورّخان و جغرافي دانانِ مكّه در گذرِ اعصار است. در دو مجلّد.

31 ـ هديل الحمام فيتاريخ البلد الحرام: ترجمه احوال شعراي مكّه از عهد «جُرهُم» تا زمان حاضر، و درج همه و يا نمونه اي از اشعار آنها است كه در 4 مجلّد به طبع رسيده است.

32 ـ رسائل و مسائل: عاتق بن غيث بلادي در مقدّمه اين مجموعه مي گويد:

دفتر و محلّ كارم از سال 1392هـ . ق. = 1972م. شمار فراواني از نامه ها را توسط مطالعه كنندگان كتاب هايم و نيز دوستانم دريافت مي كند.

ـ پاره اي از آنها مراتب تقدير و




--[213]--

ستايش خود را پيشكش مي كردند.

ـ شماري از آنها حاوي نقد و تصحيح مربوط به آثارم بوده است.

ـ دسته اي از آنها در مقامِ اثبات اطلاعاتي، مبتني بر آراء و ذوق و سليقه هاي شخصي بوده است.

ـ و سرانجام تعدادي از آنها جفاكارانه و غير منصفانه قلمي شده بود.

خدا مي داند كه در تمام مساعي و كوشش هايِ علمي و جز آن مي خواستم با معيار و ميزان عدل كارهايم را برگزار كنم و به اصطلاح، عادل باشم. عدل در گفتار همانندِ عدلِ در عمل و كردار از اجر و ثواب برخوردار است.

ليكن جلب رضاي مردم، هدفي است كه دست يافتن به آن امكان ناپذير است. و كسي كه به چيزي دلبستگي مي يابد با چيز ديگري نمي توان رضاي خاطرش را به دست آورد.

هر چند بحمدالله، انتشار و رواج علم، و گسترش آشنايي مردم به خواندن و نوشتن ـ منهاي توان كافي فكري و آشنايي به شؤون اجتماعي ـ به مدد مردم آمد; ليكن اين ناتواني ها موجب پديد آمدن لغزشهايي غير قابل اغماض گشت:

لذا بعضي به مجرّد اينكه نام كسي در كتب تراجم آمده و همنام با كسي است كه به قبيله اي منسوب است انتساب او را به آن قبيله مدعي شده اند. به همين جهت شخصي از بني عمرو مدعي شده كه ما از «انصار» هستيم. و فردي ديگر از بني موسي مي گفت: ما از «بني موسي بن جعفر» مي باشيم. شماري از مردم انصاف و واقع بيني را نصب العينِ خود ساخته، و اصول و ريشه هاي اين قبايل را شناساندند.

باري، وقتي با يكي از برادران درباره اين نامه ها به مذاكره نشستيم او نشرِ اين رسائل و نامه ها را به همان صورتي كه هست پيشنهاد كرد; و گفت اگر اين نامه ها به صورتِ كتابهاي معمولي حروف چيني شده و به چاپ برسد بهانه اي براي انكار و مغالطه در اختيار ديگران قرار مي گيرد. اين موضوع را با دوستان در ميان گذاشتم ديدم آنها چنين كاري را پسند كرده و طبع اين نامه ها را به همان صورتِ دست نوشت و يا اصل تايپ شده تأييد و بدان تشويق نمودند.

هدف از نشر اين رسائل و نامه ها به صورتِ دست نوشت و يا تايپ شده ـ و به همان صورت اصلي ـ به شرحي است كه ذيلا ياد مي كنيم:



--[214]--

1 ـ بدين منظور كه مطالعه كنندگانِ معاصر و كساني كه پس از ما مي آيند نمونه هايي از خطوط و تعبيرات و سطوح فرهنگ و معلومات و طرز تفكّر و گرايش ها و موضع گيري هاي آنها و ما را باز يابند.

2 ـ باورداشتِ كساني كه اين نامه ها را مي خوانند مبني بر اينكه دست آورد و نوشتارِ خود آنها است; چرا كه خطوط و املا و تعبير اين نامه ها متفاوت مي باشد، و شايد مطالعه كننده اين نامه ها در ميان نويسندگان آنها افرادي را شناسايي كنند كه وارد كارهاي تحقيقاتي شده و در عين حال، فاعل را از مفعول تشخصي و تمييز نمي دهند! و علي رغمِ آن به اظهار نظر دست مي يازند، و بسا افرادي در جمع آنها ديده مي شوند كه نمي دانند حكومت عباسيان مقدم بوده و يا حكومت عثماني ها؟!

شخصي براي من نامه اي نوشت كه من، فلان بن فلان... تا عباس بن مرداس سلمي ] نسبِ من [ مي باشد. بدينسان مردي كه ديروز از باديه خود آمده نسب خود را در صحيفه اي با استمداد از كامپيوتر ترسيم كرده است.

شخص ديگري به من چنين نگاشت: از فردي شنيده كه من ] عاتق بن غيث بلادي [، انساب را از برده «مقطه» فرا مي گيرم; بدانيد عاتق ـ كه جزيرة العرب را زير پا گذاشته و با اتومبيل سرزمين هاي مختلف اين جزيره را درنورديده، كسي جز برده «مقطه» را نيافته كه علمِ انساب را از او فراگيرد! من به «المقطه» به خاطر داشتن برده اي اين چنين تبريك مي گويم كه چنين بنده اي و عبدي از او به جاي مانده است; و پيشنهاد مي كنم كه براي اين برده، مؤسسه اي بنياد كنند كه او اين علم را ـ كه پيچيده تر از و غامض تر از دم سوسمار و بزمجه است ـ به مردم تعليم دهد!

3 ـ هدف عمده و اساسي نشر اين رسائل، نشر نامه هايي است كه جز نامه هايي كه در آن سود و فايده اي يافتم، نامه هاي ديگري را نياورم. و بالأخره بايد بگويم هدف نهايي، شناخت و آگاهي مطالعه كنندگان به عناوين و آدرس ها و مشخصات پاره اي از آنها، و مراسله و مبادله نامه نگاري به منظور دستيابي به فوايد علمي از رهگذر بحث و گفتگوهاي طرفيني است. و من سرانجام بر اين باورم كه اين رسائل و نامه ها خالي از فايده نيست. «وإِنَّمَا الاَْعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ،




--[215]--

وَاللهُ مِنْ وَراءِ الْقَصْد، وَ آخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ـ مكّة المكرّمة، عاتق بن غيث بلادي، 22 شوال 1415هـ . ق.).

در ميان اين نامه ها يادداشت هايي از شخصيت هاي برجسته علمي از قبيل پروفسور حميدالله و جز او جلب نظر مي كند; و عاتق بن غيث بلادي را پاسخ هايي به اين نامه ها است.

ما پس از مذاكره با آقاي بلادي و استفاده از بيانات ايشان درباره تاريخ و جغرافياي مكّه و شبه جزيرة العرب، او را ترك گفته، توفيق بيشتري را در خدمت به اسلام واقعي برايش آرزو كرديم.

مكّه مكرّمه ـ المعابده ـ قصر حسن عابد

16/2/1374هـ . ش. = 16ذي الحجّه 1416هـ . ق.

سيّد محمّد باقر حجّتي


| شناسه مطلب: 80450