متن کامل
پیامی به وهابیّت نامه سرگشاده آیت الله دکتر محسن حیدری به حذیفی امام جمعه مسجد نبوی ( مدینه منورّه ) ... اشاره : در آستانه موسم حج سال 1430 ق ( 1388 ش ) ، دستگاه وهّابی موج تبلیغاتی سنگین و مذبوحانه ای را در راستای پروژه شیعه ه
پيامي به وهابيّت
نامه سرگشاده آيت الله دكتر محسن حيدري به حذيفي امام جمعه مسجد نبوي ( مدينه منورّه ) ...
اشاره : در آستانه موسم حج سال 1430 ق ( 1388 ش ) ، دستگاه وهّابي موج تبليغاتي سنگين و مذبوحانه اي را در راستاي پروژه شيعه هراسي و محكوميت مراسم برائت از مشركين ، با استفاده از تريبون هاي مختلف از جمله خطبه هاي نماز جمعه حرمين شريفين به راه انداخت . اين پروژه با سخنان هتّاكانه شيخ عبدالرحمن حذيفي كليد خورد . اينجانب كه براي اداي فريضه حج مشرّف بودم ، در زمينه نقد سخنان نام برده نامه سرگشاده اي را براي او به زبان عربي فرستادم ، كه ترجمه فارسي آن ، با قدري توضيحات بيشتر برخي مطالب، در اختيار كاربران پايگاه اطلاع رساني حج قرار مي گيرد.
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي شيخ عبدالرحمن حذيفي امام مسجد نبوي شريف
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
بعد از حمد و ثناي الهي و درود و صلوات بر محمد وآل محمد ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ، به عرض ميرساند كه اينجانب در روز جمعه مورخه 18 ذي العقده /1430 ه . ق به مسجد نبوي شريف تشرّف يافتم ، و در نمازي كه آن روز اقامه نمودهايد شركت جستم ، و دو خطب? شما را استماع نمودم . از آنجا كه شما مسائلي را مطرح كردهايد كه باعث رنجش برخي از مسلمانان و مايه تأسف آنها گرديد ، و اينجانب از آن جملهام ، لازم دانستم صريحاً به نقد آن مسائل بپردازم .
شما پس از اينكه پيرامون حج ، فضيلت آن و نشر توحيد در آن سخن رانديد ، بر اين مطلب تأكيد كرديد كه : « مسلمانان در اين زمان شديداً به وحدت كلمه ، تقويت برادري اسلامي و تعامل ، الفت ، رحمت و عطوفت نسبت به يكديگر نياز دارند ، تا با تمسّك به دين خود در مقابل توطئههايي كه بر ضدّ اسلام چيده ميشود ايستادگي نمايند » .
شكّي نيست كه اين سخن بسيار عالي و مفيد است ، امّا مايه تأسف است كه اين سخن در ميان عبارتهايي قرار گرفت ، كه خدمتي براي برادري اسلامي به ارمغان نميآورد ، و از آن نسيم الفت ، رحمت و عطوفت نميوزد ، و رائحه دلانگيز سماحت محمّدي استشمام نميشود ، و بوسيله آن از حقايق تابناك تاريخ اسلامي پاسداري نميگردد ، بلكه متأسفانه همه آن عبارتها آب در آسياب دشمنان اسلام و مسلمين ميريزد .
در اين نامه لازم ميدانم به چهار مطلب كه در ضمن سخنانتان به آنها اشاره نمودهايد ، با يادآوري تذكرات و تعليقههايي متناسب با اين عريضه مختصر ، تأكيد نمايم .
مطلب اوّل :
شما در سياق سخنانتان پيرامون حج و حجّاج گفتهايد : « در موسم حج ، حجّاج هرگز بر يكديگر تعدّي نميكنند ، مگر آنچه توسطّ قرامطه رافضي شيعي در سال 317 انجام گرديد ... » (1)
بر كلام شما چند اشكال وارد است :
اوّلاً : هتك حرمت خان? خدا و حرم امن الهي و ريختن خون ميهمانان خدا به جنايات قرمطيان ملعون منحصر نبوده است . چرا كه قبل از آنان ارتش سفّاك اموي به اين جنايت سبقت داشته است . آن زمان كه امويان كعبه معظّمه را بر عبدالله بن زبير و پيروان او ، هنگامي كه در مسجد الحرام تحصّن جسته بودند ، تخريب نمودند (2) ، آن هم در نيمه دوم قرن اول هجري ، بعد از كشتن سبط رسول الله ابا عبدالله الحسين ( عليه السلام ) در كربلاء (3) ، و پس از واقعه جنايتبار حرّه و هتك حرمت مدينة الرسول ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و ريختن خون هزاران نفر از اصحاب ، فرزندان و نوادگان آنان به دست مزدوران بني اميّه . (4)
بعد از قرامطه هم چندين بار حرم امن الهي مورد هتك حرمت قرار گرفت ، و چندين حمّام خون در حرم امن الهي به راه افتاد . از جمله آن حوادث خونبار :
1- كشتار حجّاج يمني در سال 1341 ق ، آنان كه به تازگي از اداي مناسك حج فارغ گشته ، و در حال مراجعت به وطن خود بودند ، در معرض تهاجم ارتش وهابيان قرار گرفتند . همگي آنان به جزء دو نفر كه از آن صحن? دلخراش گريخته بودند ، قتل عام شدند . آن دو نفر ابعاد آن جنايت را براي تاريخ گزارش نمودند . (5)
2- حادثه كشتار معترضان به حكومت سعودي كه در مسجد الحرام تحصّن نموده بودند . اين حادثه در روز اول محرّم سال 1400 ه . ق اتفاق افتاد . مسجد الحرام به مدت سه هفته مورد محاصره نظاميان سعودي با كمك برخي از كشورهاي غربي قرار گرفت ، و صدها نفر از آن متحصنان را در ساحت مسجد الحرام به قتل رسانده ، و ما بقي آنها را از جمله رهبرشان جهيمان عتيبي دستگير و پس از محاكمه اعدام نمودند . (6)
3- فاجع? مكه در موسم حج سال 1407 ه . ( سال 1366 . ش ) . آن زمان كه حجاج ايراني و غير ايراني در راستاي انجام فريض? حج ابراهيمي ، مراسم برائت از مشركين را انجام ميدادند ، و با سر دادن تكبير و شعارهاي ضد استكبار جهاني و صهيونيسم در خيابان مسجدالحرام تجمّع كرده بودند ، مورد تهاجم نيروهاي عربستان سعودي قرار گرفتند ، و با اسلحه گرم و سرد ، انداختن سطلهاي پر از شن و سنگ از ساختمانهاي مرتفع ، و پرتاب گاز اشكآور ، چهارصد نفر از آنان اعم از ايراني و غير ايراني به شهادت رسيدند .
بنابراين تاريخ اسلامي در مقاطع مختلف شاهد هتك حرمت حرم الهي و ريختن خون ميهمانان خدا توسط سه جريان همگرا از نظر خون آشامي ، ( يعني ارتش اموي ، قرامطه و سلفيان ) بوده است .
ثانياً : نسبت دادن قرامطه ، با توجه به اينكه اطلاق واژه شيعه موجب انصراف به شيعه امامي ميگردد ، بيانگر علي الاقل كمي اطلاع نسبت به تاريخ مذاهب و ملل و نحل است . زيرا قرامطه گروهي منحرف ، تروريست ، قطاع الطريق و به روشي شبيه روش خوارج در مسأله تكفير عامّه مسلمين اعم از شيعه و اهل سنّت گرايش داشتند . بلكه كينه آنها نسبت به شيعيان شديدتر بود . زيرا آنان شيعيان را از مصاديق كفار در اين آي? كريمه ميدانستند . « يا ايّها الذين آمنوا قاتلوا الّذين يلونكم من الكفّار ». (7)
زيرا شيعيان نسبت به آنها نزديكتر بودند .(8)
قرامطه پس از اينكه خون بسياري از شيعيان بيگناه را كه عازم حج خانه خدا بودند، ريختند ، به سوي بيت الله الحرام حركت كردند . و آن گناه بزرگ را در حرم امن الهي مرتكب گرديدند . از جمله سنگ حجر الأسود را ربودند و آن را به مدت چندين سال نزد خود نگه داشتند و نهايتاً آن را پس دادند .
آري آنها خود را از وابستگان حاكم فاطمي مصر ميدانستند . ليكن حاكم فاطمي عمل آنها را محكوم نمود و از آنها خواست كه فوراً حجر الاسود را به سر جاي خود قرار دهند ، امّا آنها زير بار نرفتند و در پي آن جنگي بين آنان و حاكم فاطمي در گرفت . (9)
ثالثاً : آيا تأكيد بر نسبت دادن قرامطه كافر مسلك به مذهب شيعه ، در راستاي بهانه دادن به تكفيريون خونآشام و تشويق آنها به ريختن خون شيعيان بيگناه در عراق ، حجاز ، ايران ، پاكستان و ديگر كشورهاي اسلامي در اين زمان نيست ؟ و آيا عمل جنايتكارانه سلفيون تكفيري جز ريختن آب در آسياب مصالح آمريكا و صهيونسيم ، كه هدف آنان برافروختن شعله جنگ و خصومت بين طوايف مسلمان براي استمرار سلطه خويش بر قدس شريف ، فلسطين اشغالي و ديگر كشورهاي تحت اشغال آنان همچون عراق و افغانستان مي باشد ، عاقبت و فايده ديگري هم دارد ؟
مطلب دوم :
شما در ضمن سخنانتان مسأله برائت از مشركين در موسم حج را اينچنين مورد تهاجم قرار دادهايد :« ما به شدت انحراف از مقاصد حج و غايت بلند آن ، تبديل آن را ، ـ به بهانه برائت از مشركين ، ـ به أغراض سياسي ، و تبليغات مذهبي ، تجمعات و راهپيماييهاي اجتماعي آشوبگرانه و بينظمي محكوم ميكنيم . اينگونه راهپيماييها و بلند كردن پرچمها و سر دادن شعارهاي زباني را پيامبر اكرم ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و بعد از او مسلمانان هرگز انجام نداده بودند.
چيزي كه هست اين بود ، كه پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) به ابوبكر امر فرمود تا در سال نهم هجرت سوره برائت را در موسم حج بر مردم بخواند ، و در پي او علي ( عليه السلام ) را هم فرستاد تا با پيشوايي ابيبكر ، آن دو نفر پيام رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) را تبليغ نمايند ، به اين معني كه بعد از سال نهم هيچ مشركي حق گزاردن حج را نداشته باشد ، و اينكه هيچ كس حق نداشته باشد عريان طواف نمايد ، آنگونه كه در احاديث صحيح آمده است . آن دو شخص در آن سال آن پيام را به اطلاع مردم رساندند . پس از تبليغ آن پيام ، ديگر هيچ مشركي حج را به جاي نياورد » . (10)
اين سخن شما نيز چندين اشكال دارد :
اولاً : شما صريحاً مقصود خودتان را از « تظاهرات اجتماعي به بهانه برائت از مشركين » بيان ننمودهايد . اگر مقصود شما همان تجمّع ساليانهاي باشد ، كه حجاج ايراني و ديگران در روز عرفه انجام ميدهند ، و در آنجا مسلمانان به حفظ وحدت در مقابل دشمنان اسلام دعوت ميشوند ، و تجاوزات آمريكايي و صهيونيستي بر مسلمانان محكوم ميگردد ، پس توصيف آن تجمّع به آشوبگري و بينظمي و تجاوزگري يك تهمت صريح است . چرا كه آن تجمّع همواره مسالمتآميز و آرام ، آن هم با هماهنگي قبلي با دولت عربستان انجام ميشده است .
امّا اگر مقصود شما از آن برنامهها ، همان شعارهايي است كه توسط برخي از حجاج در سالهاي اخير در مسعي يا مطاف ، و يا حين برگشت از مني به سوي مكه ، به صورت خودجوش و بدون برنامهريزي قبلي سر داده ميشد ، بايد بدانيد كه آن شعارها محتوايي جز تكبير و تهليل و تكريم اولياء الله و ابراز انزجار نسبت به آمريكا و اسرائيل نداشته است .
اينگونه محتواها هم چيزي جز آن چه را وجدان جمعي آنها از تعاليم صريح اسلامي برداشت نموده ، نبوده است . همان تعاليمي كه مسلمانان را به عدم سكوت در مقابل ظلم و تعدّي بر كيان مسلمين ، و احساس مسئوليت و نفي لا اباگيري دعوت مينمايد . از قبيل آنچه كه قرآن فرموده است : « و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرّجال والنساء والولدان الذين يقولون ربّنا اخرجنا من هذه القرية الظّالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليّاً و اجعل لنا من لدنك نصيراً » . (11)
« و قاتلوا ائمّة الكفر انهم لا ايمان لهم » . (12)
« و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر انّ الله برئ من المشركين و رسوله » . (13)
«و لن ترضي عنك اليهود ولا النصاري حتّي تتّبع ملّتهم ... » . (14)
« قد كانت لكم أسوة حسنة في ابراهيم والذّين معه إذ قالوا لقومهم إنّا برءاوا و منكم و ممّا تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة والبغضاء أبداً حتّي تومنوا بالله وحده ».(15)
« انّما ينهكم الله عن الذين قتلوكم في الدين واخرجوكم من دياركم و ظاهروا علي اخراجكم ان تولوّهم و من يتولهم فاولئك هم الظالمون » . (16)
« لا يحبّ الله الجهر بالسوء من القول الّا من ظلم » . (17)
و نيز آن چه كه از پيامبر اكرم ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) رسيده است ، مانند : « من اصبح و لم يهتمّ بامور المسلمين فليس بمسلم » . (18)
« من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين و لم يجبه فليس بمسلم » . (19)
با اين ترتيب چگونه ميتوان اينگونه شعارها را به عنوان انحراف از مقاصد حج و غايات بلند آن و تبديل آن به أغراض سياسي و تبليغات مذهبي توصيف نمود ؟
بلكه ميتوان گفت ، كه محكوم نمودن اينگونه شعارهاي اسلامي ، چيزي جز تلاشي مذبوحانه براي جدا كردن حج از مقاصد بلند الهي و عرضه داشتن آن به صورت اعمالي خشك ، سرد و عاري از هر گونه احساس مسئوليت اجتماعي در مقابل سرنوشت امّت اسلامي نميتواند باشد . بديهي است ، كه اين تلاش ، همان چيزي است كه همواره قواي كفر و ظلم در هر زمان و مكان بدنبال آن است . و آن عبارت است از : همان جدا ساختن دين از سياست و ترويج سكولاريسم با پوشيدن رداي دين . قواي كفر همواره با ترويج اينگونه افكار منحرف توانسته است سلطه ظالمانه خود را بر مسلمانان تحميل نمايد .
ثانياً : اگر مقصود شما از نفي بلند كردن پرچمها و سر دادن شعارها در زمان رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و مسلمين بعد از آن حضرت ، نفي مطلق حتّي در زمان جنگ ميباشد ، لازم? آن كلام انكار تاريخ آشكار و مسلم اسلام است . زيرا پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ، هنگامي كه در جنگ احد مشركين را مشاهده فرمود كه اين گونه شعار سر ميدادند « اعلُ هُبل اعلُ هبل ! » به مسلمين دستور داد . اينگونه جوابشان را بدهند « الله اعلي و اجل » و هنگامي كه مشركين گفتند : « إنّ لنا العزّي و لا عزّي لكم » به مسلمين دستور داد تا جوابشان را با اين شعار بدهند « الله مولانا و لا مولي لكم » . (20)
و نيز پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) در جنگها ، همواره اصحاب خود را به برافراشتن پرچم امر ميفرمودند . نمونه آن روايتي كه در صحاح وارد شده است كه ، پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) در غزوه خيبر پرچم را به دست علي ( عليه السلام ) سپرد و خداوند به دست او قلعه خيبر را فتح فرمود ، و قبل از آن فرموده بود : « لأعطين الرّاية غداً رجلاً يُفتح علي يديه يحبّ الله و رسوله ».(21)
پوشيده نيست كه برافراشتن پرچمها و سر دادن شعارها يك سنّت تعبّدي نبوده است ، كه اسلام براي اولين بار تشريع فرموده باشد . زيرا آن عادت عرفي بوده كه همه امتها در هر زمان و مكان براي ابراز مواضع خود و شناساندن جايگاه خويش آن را انجام ميداده و ميدهند . همانگونه كه امروز مشاهده ميكنيم همه كشورها و دولتها براي خود پرچمها و شعارهايي را ، كه بيانگر استقلال و هويت آنها است، برافراشته ميكنند . آري اسلام اين گونه عادات عرفي را امضاء فرموده است و في ذاته هيچگونه اشكالي ندارد .
امّا اگر مقصود شما از نفي برافراشتن پرچمها و سر دادن شعارهاي زباني ، در خصوص موسم حج ميباشد، كه اين سخن شما با واقعيتهاي تاريخ اسلام منافات دارد زيرا : در رواياتهاي تاريخ اسلامي وارد شده است ، كه علي ( عليه السلام ) و همراهان او از مسلمانان در سال نهم هجرت شعارهايي با محتواي اعلان برائت از مشركين در راستاي مأموريت الهي از طرف خدا و پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) سر دادند . و خود شما در سخنانتان به برخي از آنها اشاره نمودهايد .
آري در موسم حجّة الوداع ، از آنجا كه مشركان پرچمهاي تسليم را در مقابل اسلام آوران بلند نمودند ، شرايط جهت سر دادن شعار بر ضدّ آنها مساعد نبود . ولي در هر حالي كه شرايط براي برافراشتن پرچمهاي اسلامي و سر دادن شعار در مقابل دشمنان اسلام مهيّا باشد ، اينگونه اعمال هيچ گونه مانعي و اشكالي از ناحيه شرعي ندارد . و هرگز نميتوان آنها را به عنوان بدعت و افزودن چيزي از خارج دين به درون آن توصيف نمود . بلكه آنها ابزار مناسبي براي اعلان مواضع مسلمانان بر ضدّ كفار و دشمنان اسلام و مسلمين است . در اين زمان، كه مسلمانان با دشمنان سرسختي مثل يهود و مسيحيان مواجهند، كه سلطه خود را ظالمانه بر قدس ، فلسطين و برخي ديگر از كشورهاي اسلامي تحميل نمودهاند ، چگونه براي مسلمانان روا نباشد تا به تأسّي از پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و اصحاب گرانقدرش ، پرچمها را برافراشته كنند و شعارهاي حماسي را بر ضد احزاب كفر و نفاق سر دهند ؟ در حالي كه خداوند پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) را به عنوان اُسوه حسنه براي همه مؤمنان در هر زمان و مكان معرفي نموده است . آنجا كه ميفرمايد :
« لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة لمن كان يرجوا الله واليوم الآخر و ذكر الله كثيراً . و لمّا رأي المومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الّا ايماناً و تسليماً » . (22)
ثالثاً : شما به شأن نزول سوره توبه و اعلان برائت از مشركين از سوي خداوند و رسول او در جريان حج اكبر اشاره نمودهايد . از سخن شما استفاده ميشود كه گويا آن جريان اختصاص به سال نهم هجرت داشت ، و ربطي به زمانهاي بعدي ندارد ، در حالي كه شأن نزول نه تخصيص ميزند و نه تقييد ميكند . چرا كه همواره قواعد كلي و عام و دايمي از آيات قرآني استفاده ميشود ، حتّي اگر براي آيهاي شأن نزول خاص و مورد مخصوصي باشد .
علاوه بر آن ، سياق آيات سوره برائت بر اين معني دلالت ميكند كه ، برائت بايد به صورت دايمي و ابدي در مقابل مشركين و كفار باشد . از آيات ديگر قرآني هم استفاده ميشود كه استعداد و آمادگي برخورد و مواجهه با قواي كفر ، كه خواهان تحميل سلطه بر كشورهاي اسلامي باشد ، يك وظيفه شرعي دايمي براي مسلمانان است . چرا كه خداوند سلطه كفار بر مؤمنين را در تمام زمانها نفي نموده است . « و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً » . (23)
بنابراين چگونه ممكن است در اين زمان در مقابل كفار مسلّط بر شؤون امّت اسلامي و اشغال كننده برخي از كشورهاي اسلامي ، سكوت روا و جايز باشد ؟ چرا نميتوان لزوم برائت از اعمال جنايتكارانه كفار اشغالگر را بر اساس آن قاعده قرآني كه در تمام زمانها جاري است، استفاده نمود ؟
رابعاً : درباره سخن شما كه گفتهايد : « پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) علي را پشت سر ابوبكر در حالي كه به او اقتداء ميكرده است فرستاد » ، بايد گفت : اميدوارم كه انگيزه شما كاستن از فضايل اهل البيت ( عليهم السلام ) ـ كه خداوند مودّت آنها را در قرآن واجب نموده است ـ و به فراموشي سپردن آن فضايل كه مورد اتفاق فريقين از اهل سنّت و شيعيان قرار گرفته است ، نبوده باشد . يكي از آن فضايل مورد اتفاق ، واگذاري امر ابلاغ سوره برائت و قرائت آن در موسم حج به علي بن ابيطالب( عليه السلام ) است . كتب تاريخ و حديث به نحو اجماع با نص صريح روايت ميكند كه پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) نخست ابابكر را مأمور ابلاغ سوره برائت در موسم حج سال نهم هجري فرمود . ابوبكر براي انجام مأموريت راهي مكّه گشت . لكن فرشته وحي بر پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) نازل گرديد ، و امر خدا را اينگونه ابلاغ فرمود كه ، مأموريت ابلاغ برائت بايد به علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) واگذار شود بنابراين حضرت علي ( عليه السلام ) نماينده برتر و سرپرست گروه در ابلاغ برائت از سوي رسول الله بود ، نه تابع و اقتداء كننده !
احاديث مربوط به جريان فوق را ترمذي در كتاب جامع ص 44 ، كتاب التفسير ، سوره توبه ، و ابن سعد در كتاب الطبقات ص 121 ج 1 ( چاپ ليدن ) ص 62 ج 2 ( چاپ بيروت ) ، و امام احمد در كتاب المسند ج 1 ص 3 ( چاپ حلبي ) ح 4 / چاپ المعارف ) ، و ابن هشام در كتاب السيرة ص 920 ( چاپ ليدن ) و ج 4 ص 190 ( چاپ حلبي ) نقل نموده اند . همه آن احاديث بر اين مطلب اتفاق دارد كه ابلاغ برائت جز به واسطه پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و يا حضرت علي ( عليه السلام ) امكان پذير نبود ، زيرا علي( عليه السلام ) از پيامبر و از اهل بيت اوست. اگر چه روايات منقول از پيامبر در اين رابطه الفاظ متفاوت دارند ولي از جهت معني به هم نزديك ميباشد . مانند : « لا ينبغي لأحد ان يبلغ هذا الّا رجل من اهلي » يعني : « سزاوار نيست كه احدي برائت را جز مردي از اهل بيتم تبليغ نمايد » . « و لكن امرت أن لا يبلّغه إلّا انا او رجل منّي » « ليكن امر شدهام كه كسي جز من يا مردي از من برائت را تبليغ نكند » ، « و لكن جبرئيل جائني فقال : لن يؤدّي عنك إلّا أنت او رجل منك » « ليكن جبرئيل نزد من آمد و گفت هرگز اين مأموريت را جز شما يا مردي از شما انجام ندهد » و عبارتهايي شبيه اين سخن در اين خصوص آمده است .
اين عبارتها نشان دهنده مقام ممتاز حضرت علي ( عليه السلام ) است ، كه هيچگونه سازگاري با سخن شما ندارد .
مطلب سوم :
اين مطلب به تهاجم شديدي مربوط است كه نسبت به بزرگداشت و احترامي كه اكثر مسلمانان در برابر مراقد اولياء خدا انجام ميدهند ، روا داشتهايد . آنجا كه گفتهايد : « بحمدالله در مملكت عربستان سعودي قبوري كه بجاي خدا پرستيده ميشود ، وجود ندارد . در اين مملكت شاهد ضريحهايي كه در برابر آنها سجده ميشود ، و مورد طواف قرار ميگيرند ، و براي آنها ذبح ميشود ، و رزق و روزي و نصرت و حاجت از آنها خواسته شود ، و از اصحاب آن ضريحها زدودن غمها و آمرزش گناهان درخواست گردد ، وجود ندارد . در اين مملكت از اين خبرها چيزي نيست . زيرا همه آنها شرك اكبر و بتپرستي جاهلي است ، كه اسلام براي ابطال و محو و نابودي آن آمده است ، تا عبادت مخصوص خداي تبارك وتعالي باشد ». (24)
اين كلام شما هم قابل مناقشه است. زيرا كلام شما حاوي تعرّضي است آشكار نسبت به آنچه كه همه مسلمانان به ويژه پيروان اهلبيت ( عليهم السلام ) در برخي از كشورهاي اسلامي همانند عراق، مصر ، سوريه ، ايران ، افغانستان ، پاكستان و غيره در امر تكريم مراقد اولياءالله و توسّل به آن ذوات مقدّسه جهت تقرّب به خدا انجام ميدهند .
بديهي است كه توصيف آن اعمال عبادي مقرِّب الي الله به شرك و عبادت غير خدا، سجود براي آنها ، جاهليّت و بتپرستي ، افتراء تازه اي نيست .
بلكه آن افتراء همان كجانديشي و اعوجاجي است كه وهابيت از روز اول تا اين زمان در پيش گرفته است . به اين افتراء محققان جواب قاطع و علمي دادهاند ، كه در اينجا مجال تفصيل در بحث نيست . و به اشارهاي كوتاه اكتفاء ميكنيم .
حقيقت اين است كه بزرگداشت اولياء الله و تكريم مقامات آنها و توسّل به آن ذوات مقدّس هيچ ربطي به عبادت غير خدا ندارد ، بلكه عين عبادت خداست . زيرا اينگونه تكريم و بزرگداشت مورد اذن خدا قرار گرفته است . و هر چيزي كه مورد اذن خدا قرار بگيرد روا و عبادت است .
قرآن در اين زمينه ميفرمايد :
« في بيوت اذن الله أن ترفع و يذكر فيها اسمه يسبّح له فيها بالغدوّ والأصال . رجال لا تلهيم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة وايتاء الزكوة يخافون يوماً تتقلّب فيه القلوب والابصار .» (25)
در زمينه تفسير آيه فوق مفسران و محدّثان حديثي را به اين مضمون نقل نمودهاند ، كه از پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) سؤال شده ، كه آن خانههايي كه خداوند اذن داده بزرگ داشته شوند ، چه خانههايي است ؟ پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) فرمود: آنها خانههاي پيامبران است . ابوبكر در حالي كه به خانه علي و فاطمه( عليهما السلام ) اشاره ميكرد، سؤال كرد ، آيا اين خانه از همان خانههاست ؟ پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) پاسخ دادند كه : آري آن از برترين آن خانههاست » . (26)
از اين بالاتر بايد گفت كه اصولاً خداوند مردم را امر فرموده است تا براي رسيدن به او بوسيلهاي توسّل جويند . در قرآن آمده است : « يا ايّها الّذين آمنوا اتّقوا الله وابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوا في سبيله لعلّكم تفلحون » . (27)
وسيلهاي كه در آيه فوق مطرح شده ، مطلق است ، ميتواند نماز ، روزه ، كعبه ، قرآن و يا ذوات مقدّس باشد . مثلاً پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) به خودشان و انبياء قبلي توسّل جسته است . طبراني در حديثي كه سندش به أنس بن مالك ميرسد نقل ميكند كه ؛ « وقتي فاطمه بنت اسد ـ مادر حضرت علي ( عليه السلام ) ـ در حال احتضار بود ، پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) بر او وارد شد . كنار او نشست و فرمود : مادر ! خداوند ترا رحمت كند . تو بعد از مادرم براي من مادر بودي . آنگاه بعد از رحلت او و هنگام دفن ، فرمود : « الحمد الله الّذي يحيي و يميت و هو حيّ لا يموت ، اغفر لامّي فاطمة بنت اسد ، و لقنّها حجّتها ، و وسّع عليها مدخلها بحق نبيّك والانبياء الذين من قبلي ، فانّك ارحم الرّاحمين » .(28)
در حديث فوق پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) هم به خود توسّل جست ، و هم به انبيايي كه قبل از او بودند . و از احاديث ديگر استفاده ميشود كه ، مسلمانان را به اينگونه توسّلات تشويق ميفرمود . از جمله آن احاديث ، حديث عثمان بن حنيف پيرامون توسّل شخصي نابينا به پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) است ،كه خداوند به بركت آن توسّل او را بينا ساخت. حديث مذكور كه با سند صحيح دركتب معتبر اهل سنّت نقل شده، از اين قرار است.
طبراني به سند معتبر خود از عثمان بن حنيف روايت نموده است ، كه مردي در زمان خلافت عثمان بن عفّان براي انجام كاري نزد او ميآمد ، اما عثمان او را تحويل نميگرفت ، و به كار او رسيدگي نميكرد . روزي نزد عثمان بن حنيف از اصحاب پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) آمد ، و از اين مطلب شكوه نمود . عثمان بن حنيف به او گفت : وضو بساز ، و به مسجد برو ، در آنجا دو ركعت بخوان ، و اين دعا را بخوان : « اللهم انّي اسألك و أتوجّه اليك بنبيّنا محمد ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) نبيّ الرّحمة ، يا محمد اني أتوجّه بك الي ربّي فتقضي لي حاجتي » يعني : خدايا من با توسّل به پيامبرمان محمد ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ، پيامبر رحمت ، از تو مسألت ميجويم ، و به تو روي ميآورم . اي محمد ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) من با توسّل به تو نزد پروردگار تقرّب ميجويم، تا حاجتم را برآورده سازي » . پس از آن حاجت خود را ذكر ميكني و ميروي ، و من هم با تو ميروم .
آن مرد رفت و آن كار را انجام داد . پس از آن به در خانه عثمان بن عفان رفت . عثمان او را تحويل گرفت . او را بركنار خود نشاند ، و گفت : حاجت تو چيست ؟ مرد حاجت خود را مطرح كرد. عثمان هم حاجت او را برآورده ساخت ، و به او گفت : من هرگز به ياد تو نبودم . همين الآن به ياد تو افتادم . از اين به بعد هر حاجتي داشته باشي ، نزد من بيا . آن مرد از نزد خليفه بيرون آمد ، و به ديدار عثمان بن حنيف رفت ، و به او گفت : خداوند ترا جزاي خير دهد . جناب خليفه قبل از اين به كار من رسيدگي نميكرد ، و التفاتي نداشت ، تا اينكه درباره من با او صحبت كردي . عثمان بن حنيف گفت : به خدا قسم من هرگز با عثمان صحبت نكردم . اما پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) را ديدم كه ، وقتي شخص نابينايي نزد او آمد ، و از مشكل كوري خود شكوه نمود ، پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) فرمود : آيا صبر نميكني (و كوري را تحمل نمايي ؟) نابينا گفت : يا رسول الله كسي نيست مرا راهنمايي كند ، و مشقت كوري بر من زياد است . پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) فرمود : برو وضو بساز ، و دو ركعت نماز بخوان و خدا را با اين دعاها بخوان . اين حنيف ميگويد : به خدا قسم پراكنده نشديم و سخن ما به درازا كشيد ، تا اينكه آن مرد آمد ، در حالي كه هيچ گونه اثري از نابينايي بر او نبود. (29)
مسلمانان بر اساس تعاليم پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) نه تنها به خود پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) توسّل ميجستند ، بلكه به نزديكان او هم توسّل مينمودند . از قبيل توسّلي كه خليفه دوم به جناب عباس بن عبدالمطلب عموي گرامي پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) داشت . (30)
علاوه بر آن صحابه پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) به قبر پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) تبرّك ميجستند . اين معني را حديثي كه تبرّك ابو ايّوب انصاري را به سنگ قبر پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) گزارش ميدهد ، ثابت مينمايد . اگر چه امثال مروان بن الحكم اموي ـ همان كسي كه مورد لعنت پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) قرار گرفته بود ـ با آن گونه اعمال تبرّك و توسّل آميز صحابه جليل القدر پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) مخالفت ميكردند . و از اين حادثه ريشههاي منع از توسّل و تبرّك به آثار رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) شناخته ميشود .
حديث مزبور را حاكم در مستدرك از داود ابن صالح اين چنين نقل ميكند : مروان روزي ( به حرم پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) آمد ، مردي را ديد كه صورت خود را بر قبر آن حضرت نهاده است . گردن او را فشار داد و گفت : آيا ميداني كه چه كار ميكني ؟ آن مرد سر خود را بلند كرد ، و معلوم شد كه او ابوايّوب انصاري است. جواب داد كه بلي ، من براي سنگ نيامدهام. من براي رسول الله ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) آمدهام نه سنگ . اما از پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) شنيدهام كه فرمود : « لا تبكوا علي الدين اذا وليه أهله و لكن ابكوا علي الديّن اذ اوليه غير اهله » (31) « هنگامي كه متدينان متولي امور جامعه شدهاند بر دين گريه نكنيد . امّا اگر نا اهلان مستولي شدهاند بر دين بگرييد » .
بر اين سيره تابناك ، سلف بعد از صحابه ادامه داد . روايت شده كه ابوجعفر منصور دوانيقي ـ خليفه عباسي كه براي زيارت پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ، آمده بود ، از مالك بن انس متوفاي 179 ، كه فقيه مدينه بود ، سؤال كرد كه موقع زيارت پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم )، آيا روي به قبله بايد باشد،يا روي به قبر پيامبر( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ؟ مالك در جواب گفت : چرا از پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) روي بر ميگرداني در حالي كه او وسيله تو ( مايه توسّل تو ) و مايه توسّل پدرت آدم تا روز قيامت خواهد بود . بلكه روي به آن حضرت بياور و به وسيله او شفاعت طلب كن ، يقيناً خداوند شفاعت او را ميپذيرد . خداوند ميفرمايد : « و لو انّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توابّاً رحيماً ». (32)
آنچه ذكر شد ، نمونههايي معدود از كميت بسيار زياد از روايات است كه مشروعيت توسّل را مورد تأكيد قرار ميدهد . علاوه بر آن ، سيره متشرعه ، كه به عصر صحابه بر ميگردد ، مؤيّد توسّل و تبرّك به آثار اولياء الله است . اين است اسلامي كه سلف صالح آن را فهميده و به آن عمل نموده است .
اما آنچه را ابنتيميّه در قرن هشتم به ارمغان آورده است ، از قبيل : تحريم بار سفر بستن جهت زيارت قبر پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) ، تحريم توسّل به آن حضرت ، و ديگر بدعتها مانند قول به جسم بودن خدا ، و طرفداري از يزيد بن معاويه و ديگر دشمنان اولياء الله ، پايين آوردن مقامات اهل البيت ( عليهم السلام )، همگي بر خلاف قرآن و سنّت پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) و اجماع امّت اسلامي است . به طوري كه فرياد اعتراض علماي اهل سنّت و جماعت را در آن عصر برانگيخت ، علماي بزرگ مذاهب اهل سنت هم عصر ابنتيميّه با افكار او مخالفت صريح خود را اعلام نمودند.
از جمله:
1- شيخ صفي الدين هندي ارموي متكلم اشعري مسلك متوفاي 715 ه
2- شيخ شهاب الدين ابن جهبل الكلابي متوفاي 733 ه
3- قاضي القضاة كمال الدين الزملكاني متوفاي 733 ه
4- الحافظ شمس الدين محمد بن احمد الذهبي متوفاي 748 ه
5- شيخ امام صدر الدين المرحل متوفاي حدود 750 ه
6- الحافظ علي بن عبدالكافي السبكي شافعي متوفاي 756 ه . مؤلف كتاب شفاء السقام في زيارة خير الأنام عليه الصلاة والسلام ، و كتاب « شنّ الغارة علي من انكر السفر للزيارة وكتاب « الدرر المضيئة في الرد علي ابنتيميّة » در رد ابنتيميّة .
7- جلال الدين الحنفي
8- ابن مخلوف المالكي
9- القاضي بدرالدين بن جماعة .
و علماي ديگر از اهل سنّت كه بعد از عصر ابنتيميّة آمدهاند ، و بر كتابهاي او ردّيه نوشته و ابراز مخالفت نمودند ، زيادند . در اين زمينه به كتاب « بحوث في الملل والنحل » تأليف حضرت آيت الله علّامه سبحاني ج 4 مراجعه شود .
بسياري از علماي اسلام در همان زمان با ابنتيميّه مناظره نموده ، افكار و آراء او را با دليل مردود اعلام كردند . امّا مواضع لجبازانه ابنتيميّه به محكوميت او توسّط علماء و حكّام اهل سنّت ، و زنداني ساختن او منتهي گرديد ، و نهايتاً در زندان مرد .
اين است ابنتيميّه و مخالفتهاي او با سلف صالح ، اگر چه مذهب او را سلفيگري و پيروي از سلف صالح ناميده اند !
محمد بن عبدالوهاب هم تنها هنر او در قرن دوازدهم پيروي از ابنتيميّه بود .
ضمناً وهابيّان وقتي كه در مقابل براهين محكمي كه مشروعيت توسّل را اثبات ميكند ، قرار ميگيرند ، با تغيير جهت بحث سعي ميكنند فرار نمايند چون ادله مشروعيت توسل مبتني بر قرآن و سنت و عقل و اجماع است . آن ادله بيان ميدارد كه توسّل از مصاديق عبادت غير خدا نيست ، چرا كه « متوسِّل » براي « متوسَّل به » استقلالي نميبيند و آنچه از دعا براي متوسلين انجام ميدهد ، و اجابت دعايي كه به نفع او صورت ميپذيرد ، همگي به اذن الله است ، و لذا اگر كسي بر فرض از حضرت عيسي بن مريم ( عليه السلام ) طلب شفاي بيمار كند ، هيچ كس آن را عبادت غير الله نميداند . زيرا آنچه را حضرت حضرت مسيح ( عليه السلام ) انجام ميداده، باذن الله است ، همين طور است ديگر اولياء الله، هر كاري را كه انجام ميدهند، باذن الله است . كسي كه با اين اعتقاد به اولياء الله توسّل بجويد ، خدا را عبادت كرده است ... .
آري وقتي وهابيّون با اين منطق روشن مواجه ميشوند، جهت بحث را منحرف ميكنند ، و ميگويند : قبول داريم كه توسّل به ولّي زنده صحيح و مشروع است ، امّا توسّل نمودن به مرده را شرك و غير مشروع ميدانيم !
امّا اين جواب ، مايه برون رفت آنها از مشكل نيست . زيرا اگر توسّل به ذات مقدّس حتّي در صورتي كه متوسّل قائل به عدم استقلال آن باشد ، شرك تلقّي گردد ، در اين صورت فرقي وجود ندارد بين اينكه صاحب آن ذات مقدّس زنده باشد يا مرده ، و بنابراين لازمه آن حرف اين است كه شرك را بايد به دو بخش جايز و غير جايز تقسيم نمود . در حالي كه شرك ظلم عظيم است و عقلاً به صورت مطلق محكوم است . بنابراين تخصيص پذير نيست ، و استثنا بردار نميتواند باشد .
اين كج فهمي علاوه بر مخالفت با ادّلهاي كه مشروعيت توسّل به اولياء غير زنده را ثابت ميكند ، و به برخي از آنها اشاره گرديد ، متضمّن انكار بسياري از آيات قرآني است .
از جمله آنها ، آياتي است كه حيات شهداء را ثابت ميكند مثل « و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لكن لا تشعرون » . (33)
معلوم است كه پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) امام الشهداء است ، و وقتي كه شهداء زنده باشند ، امام شهداء به طريق اولي زنده است . لذا همه مسلمانان در نمازها و غير نمازها بر او سلام ميكنند « السلام عليك ايّها النبي و رحمة الله بركاته » . آيا مسلمانان بر كسي سلام ميكنند كه او را غير زنده و غير شنوا ، و در حكم ديوار ميدانند ؟ هم چنين لازمه كلام وهابيت تكذيب آياتي است ، كه ايجاد ارتباط بين جهان برزخ و عالم دنيا را ممكن ميداند ، و اينكه مردگان به خاطر قدرتي كه خداوند در نيروي روحي آنها قرار داده ، ميتوانند سخنان زندگان را بشنوند . از جمله آن آيات ، آياتي است كه حاكي سخن گفتن انبياء با امّتهاي خودشان بعد از نزول عذاب بر آنها ميباشد . قرآن درباره امت شعيب ميفرمايد :
« فأخذتهم الرّجفة فأصبحوا في دارهم جاثمين . الذين كذّبوا شيعباً كأن لم يغنوا فيها ، الذين كذّبوا شعيباً كانوا هم الخاسرين . فتولّي عنهم و قال يا قوم لقد أبلغتكم رسالات ربّي و نصحت لكم فكيف آسي علي القوم الكافرين » . (34)
ظاهر آيات فوق اين است كه حضرت شعيب ، پس از نزول عذاب بر قوم تكذيبگرش ، آنها را مورد خطاب و عتاب قرار داد . يقيناً اگر مردگان كلام زنده را نميشنوند ، بايد بگوييم كه تكلّم شعيب و نقل آن در قرآن كار لغو و عبثي بوده است . درباره امّت صالح ( عليه السلام ) نيز آمده است :
« ... فأخذتهم الرّجفة فأصبحوا في دارهم جاثمين . فتولّي عنهم و قال : لقد أبلغتكم رسالة ربّي و نصحت لكم و لكن لاتحبّون النّاصحين » . (35)
لسان قصّة دوم همانند قصّه اوّل است ، و حضرت صالح نيز بعد از مرگ امّت ، با آنها سخن گفته بود .
درباره سخنان پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) با كشتگان بدر ، بعد از آنكه آنها را در چاه انداخت ، كه از مسلّمات تاريخ اسلام است ، و مؤلفان كتب تاريخ و حديث آن را نقل نمودهاند ، همين مطلب نيز صادق است .
در صحيح بخاري نقل شده است كه پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) بر چاه بدر ايستاد و كساني كه كشته شده و اجسادشان در درون چاه افكنده شده است ، مورد خطاب قرار داد و فرمود :
« لقد كنتم جيران سوء لرسول الله ، أخرجتموه من منزله و طردتموه ، ثم اجتمعتم عليه فحاربتموه و قد وجدتُ ما وعدني ربّي حقّاً » .
يعني :« شما براي پيامبر بد همسايگاني بوديد. او را از منزلش بيرون ساختيد و طرد نموديد. پس از آن بر عليه او گرد آمده و جنگ نمودهايد . و من آنچه را پروردگارم وعدهام فرمود حقّ يافتم » .
مردي به پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) عرض كرد : يا رسول الله اين سخن با سرهاي كوبيده شده چه معني دارد ؟
پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) فرمود : « والله ما أنت بأسمع منهم ... » يعني : به خدا قسم شما شنواتر از آنها نيستيد . بين آنها و بين اينكه ملائكه عذاب آنها را با گرزهاي آهنين ميبرند فاصلهاي نيست جز اينكه ـ اينچنين ـ از آنها روي برگردانم » ! (36)
بنابراين اگر سخن گفتن با مردگان ممكن نيست ، بايد كلام پيامبر ( صلَّي اللّه عليه و آله وسلَّم ) را ـ نعوذ بالله ـ لغو و بيفايده بدانيم . و اين لازمة عقيدة وهابيت است .
با توجه به اين همه آيات بيّنات و روايات آشكار ، توصيف توسّلات به عنوان شرك و عبادت غير الله ، معنايي جز خروج از جادّه انصاف و برهان ندارد .
ضمناً اگر از باب جدل قبول كنيم كه سخن گفتن با مردگان ممكن نيست ، به خاطر اينكه آنها نميشنوند ، و ضرر و نفعي ايجاد نميكنند ، نهايت چيزي كه درباره سخن گفتن با آنها ميتوان گفت كه آن كار لغو ، عبث و بيفايده است ، و نميتوان آن را به عنوان عبادت غير الله توصيف نمود.
زيرا عبادت داراي تعريف مشخصّي دارد . و آن اين است كه عابد در مقابل موجودي به عنوان الله ، يارب كرنش و خضوع كند . بدون اين قيد آن خضوع ارتباطي به عبادت ندارد . در غير اين صورت لازمه عبادت انگاشتن اينگونه توسلات اين است كه تواضع و خفض جناح در مقابل والدين ، سجود فرشتگان در مقابل آدم ( عليه السلام ) ، و به سجده افتادن حضرت يعقوب ( عليه السلام ) و فرزندان او در مقابل يوسف ( عليه السلام ) را از عبادت غير الله بايد بدانيم . درحالي كه آن لازم باطل است پس ملزوم هم باطل ميباشد . پس در نتيجه عبادت غير از مطلق خضوع يا نهايت خضوع است . بنابراين تكريم و بزرگداشت اولياء الله كه به عنوان الله يا ربّ صورت نميگيرد ، نبايد آن را به عنوان عبادت غير الله توصيف نمود .
مطلب چهارم :
مربوط به آن چيزي است كه به عنوان دفاع از جريان سلفي و دولت آن و تأكيد بر نفي مشروعيت برائت از مشركين در حج مطرح نمودهايد . در آن خطبه گفتهايد :
« بلند كردن شعار برائت از مشركين هيچ جايگاهي در حج ندارد . زيرا حجگزاران مسلمانند ، و بلند كردن شعار برائت از مشركين نه در حج و نه در مملكت عربستان جايي ندارد . چون اين مملكت دولت توحيد در اين زمان است . پس اين دولت ، سنّي و سلفي مسلك است ، نه دولت سلفي حزبي . برخي از كساني كه بيجا تهمت ميزنند ، گمان ميكنند كه اگر اين دولت و علماي آن را به عنوان وهابّي متهم كنند ، به موضع حسّاس و نابود كنندهاي دست يافتهاند ، و يا بدنامي ايجاد كرده و به جايي آسيب رساندهاند ، اين گروه بداند كه جز به خود به كسي ضرر نميزند . زيرا سلفيها ، با اين عنوان ( وهابيت ) خود را نمينامند . زيرا آنها هيچ بدعتي در عقيده اسلامي ايجاد نكردهاند . بلكه آنها خود را به اهل سنّت و جماعت همانند ساير مسلمين منسوب ميدانند . پس همه مسلمانان از اول تا آخر برادران آنها هستند . چرا كه مسلمين همگي برادرند . و امام مجدّد شيخ محمد بن عبدالوهاب ـ رحمه الله ـ هيچ بدعتي كه در آن مخالفت با سلف امّت و ائمّه اسلام باشد ، ايجاد ننموده است . و هيچ كس نميتواند از كتابهاي او مسألهاي را معرفي كند كه مخالف عقيده سلف صالح باشد . وقتي كه برخي از علماي معاصرش براي او نامه نگاشتند ـ هنگامي كه در اقوال ناقلين از او اختلاف پيش آمد ـ تا براي آنها عقايد خود را بيان نمايد ، گفت : خدا و كساني را كه از ملائكه حضور دارند ، گواهي ميگيرم ، و نيز شما را به شهادت ميگيرم ، كه من به آنچه فرقه ناجيه از اهل سنّت و جماعت اعتقاد دارند ، از قبيل ايمان به خدا و ملائكه او ، كتابهاي او ، رسول او ، رستاخيز روز قيامت و نيز به قَدَر چه خير باشد و چه شر ، عقيده دارم ... الي آخر آن رساله . و آن رسالهاي است مفصّل و از نظر معاني و الفاظ با رساله العقيدة الواسطيّه شيخ الاسلام ابنتيميّه ـ رحمه الله ـ شباهت دارد ... » . (37)
اين كلام نيز از چند جهت قابل مناقشه است :
اوّلاً : مخالفت شما با شعار برائت از مشركين در موسم حج ، از مصاديق مبارزه با شعار توحيد است . زيرا ـ همانگونه كه گذشت ـ برائت از مشركين قاعدهاي است كلي ، و فريضهاي است دائمي كه از قرآن كريم استفاده ميشود . علاوه بر آن ، شعار برائت يكي از دو ركن توحيد است . چون كلمه توحيد « لا اله الّا الله » داراي دو بخش است . بخش اول آن سلبي « لا اله » و متضمّن نفي همه معبودها و نيروهاي متضاد با خدا ميباشد ، و بخش دوم آن اثباتي « الّا الله » كه متضمن اثبات وجود الله و هر چيزي كه رنگ و بوي الهي دارد . « صبغة الله و من أحسن من الله صبغةً و نحن له عابدون » . (38)
روشن است كه توحيد جز با تحقق هر دو بخش آن به منصّه ظهور نميرسد. از سوي ديگر در اين زمانه ، نيروهاي استكباري از مصاديق حقيقي نيروهاي متضاد با صبغه الهي است بنابراين نفي آن نيروها و بلند كردن شعار بر ضدّ آنها اجراي عملي توحيد است .
و چه مكاني براي بلند كردن آن شعار توحيد از موسم حج شايستهتر است ؟ همان حجّي كه در واقع يك همايش بينالملل اسلامي و ميعادگاه مردمي همه مسلمانان كره زمين است . از طرف ديگر ميدانيم ، كه فلسفه حج كه از سخن خداي سبحان در آيه « ليشهدوا منافع لهم ... » (39) استفاده ميشود ـ از آنجا كه منافع عام و مطلق است و شامل منافع دنيوي ، اخروي و سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي و اقتصادي و غيره ميشود ـ هرگز تحقق نميپذيرد ، مگر اينكه مشكلات و چالشهاي جهان امروز دنياي اسلام و راهكارهاي عملي حلّ آنها در موسم حج مطرح گردد . با توجه به اينكه بزرگترين چالش جهان اسلام امروزه سلطه سياسي ، و فرهنگي كفّار بر بسياري از كشورها و اشغال نظامي برخي از كشورهاي اسلامي ، در رأس آنها فلسطين و قدس شريف است ، بنابراين چرا نبايد شعار برائت از مشركين و كفّار مسلّط بر سرنوشت عالم اسلام داده شود و حمايت از مسلمانان تحت اشغال آن دشمنان در موسم حج صورت گيرد ؟!
ثانياً : توصيف دولت عربستان به اينكه ، اينجا دولت توحيد است ، متضمن تعريض به ساير كشورهاي اسلامي كه آنها غير توحيدياند . اين تعريض چيزي جز روش غلط تكفير عامّه مسلمانان نيست . همان روشي كه وهابيت از ابتداي تأسيس در قرن دوازدهم تا امروز بر اساس آن مشي نموده است . اگر چه احياناً به آن روش تصريح نميشود ، بلكه چه بسا به برادري آنها با عامّه مسلمانان اشاره ميگردد ، تا عمليات فريب به نحو احسن صورت گيرد ، همانگونه كه دقيقاً در همين خطبه صورت گرفته است .
ثالثاً : توصيف وهابيت به اينكه آن ، همان تسنّن است امّا با مسلك سلفيگري ، و استنكاف از پذيرش نام وهابيّت ، حزبيگري و طايفهگري ، چيزي از واقعيت را تغيير نميدهد .
واقعيت تاريخي جريان مذكور اين است كه ، اين جريان در قرن دوازدهم هجري در نجد بر اساس تكفير عامّه مسلمانان تأسيس گرديد . وهابيان به مسلمانان منطقه نجد اعلام كردند ، كه شما از شمشير ما در امان نيستيد، مگر اين كه به اسلامي كه محمد بن عبدالوهاب به تبع ابنتيميّه قبول دارد ، گرايش پيدا كنيد . در غير اينصورت خون و مال شما براي ما مباح است . كساني كه در اوايل امر در معرض قتل ، تبعيد ، غارت و چپاول اموال از ناحيه ارتش وهابي در خلال دهها سال و طي صدها جنگ و كشتار قرار گرفتند ، كساني جز اهل سنّت و جماعت ساكن نجد و حجاز نبودند . در اين زمينه وهابيان و نويسندگان طرفدار آنها دهها كتاب با افتخار از جزئيات آن جنگها و كشتارها در حدود پنجاه سال پرده برداشتند .
اوّلين قبري كه توسّط وهابيون منهدم گرديد قبر زيد بن الخطّاب برادر خليفه دوم بود ، كه معمولاً در بين اهل سنّت جايگاه و احترام خاصي دارد. بنابراين ، آن قبر مربوط به شيعيان نبود . و خود شيعيان قربانيان اوّليه وهابيت نبودند . آري بعد از اينكه وهابيت بر حجاز چنگ انداخت ، و قبور پاكان و بزرگان مكّه و مدينه را كه نزد همه مسلمانان محترم است ، منهدم نمود ، نوبت حمله به مناطق شيعهنشين رسيد . در قرن سيزدهم بود كه به عراق تهاجم نمودند . و طي سالهاي 1216 تا 1225 ه ، دهها هزار نفر را از زائرين مراقد اهل بيت در نجف و كربلاء به شهادت رساندند. در آن سالها به كربلاء يورش برده ، ضريح امام حسين ( عليه السلام ) را مورد هتك حرمت قرار دادند ، و اشياء گرانبهاي آنجا را ربودند . همه اين وحشيگريها و جنايتها به اين بهانه صورت ميگرفت كه توسّل و تبرّك شرك است ، و كساني كه اهل توسّل و تبرّكند ، مشرك مي باشند !
آنگونه اعتقادات و يا بهانهها غالباً از سوء تفسير مفاهيم اسلامي مانند عبادت ، توحيد ، توسّل ، شفاعت ، تبرّك و غيره ناشي شده است . به طوري كه برخي نخبگان متعّهد سعودي را وادار كرد كه كتابهايي پيرامون ارائه صحيح آن مفاهيم بنويسند . به عنوان نمونه ، ميتوان به كتاب « مفاهيم يجب ان تصحح » يعني مفاهيمي كه بار ديگر بايد تصحيح و بازنگري شود ، تأليف سيد محمد بن علوي المالكي ، كه چند سال پيش در مكّه در گذشت ، اشاره نمود .
امّا مسأله تكفير عامّه مسلمين توسط وهابيت ، آن قدر عيان است كه نيازي به بيان ندارد . پس خود وهابيون هم نميتوانند آن را منكر شوند . زيرا اين مطلب به طور ظاهر و آشكار بلكه احياناً به شكل صريح ، از نوشتهها و خطابات محمد بن عبدالوهاب و پيروان او استفاده ميشود . مثلاً آشكارا به كشتار مسلمانان در نجد و حجاز تصريح ميكرد . در اين خصوص يكي از نخبگان وهابّي كتابي را به نام « داعية و ليس نبيّاً » يعني محمد بن عبدالوهاب مبلّغ بود نه پيامبر ، نگاشته و با مدارك متقن عقيده تكفير مسلمين توسط محمد بن عبدالوهاب را مورد نقد و بررسي قرار داده است .
بنابراين چگونه ميتوان وهابيت را به عنوان اهل سنّت معرفي نمود . در حالي كه وهابيت قائل به تكفير اهل سنّت غير وهابي ميباشد ؟!
رابعاً : انطباق رساله محمد بن عبدالوهاب و موافق بودن آن با رسالة العقيدة الواسطيّة ابنتيميّه مشكل را از وهابيت حل نميكند . و آن را از انحرافات عقيدتي نسبت به امّت اسلامي تبرئه نميسازد ، بلكه اين مطلب را مورد تأكيد قرار ميدهد . چرا كه ابنتيميّه چيزي را جز بدعتهايي كه خشم امّت اسلام به ويژه حكّام و دانشمندان آنها را برانگيخت ، انجام نداده بود . لذا پس از مشاهده انحرافات و بدعتهايش او را در شام و مصر بارها به زندان افكندند . پس از اينكه در زندان دمشق در قرن هشتم مرد ، افكار او در عالم اسلام ، علي رغم تلاش برخي از شاگردانش همانند ابن قيّم جوزيّه ، مرد ، تا اينكه محمد بن عبدالوهاب بعد از گذشت چهار قرن آنها را زنده ساخت و ترويج نمود .
پوشيده نباشد كه در خطب? شما مسائلي ديگر وجود دارد ، كه قابل مناقشه است . امّا شما و آنها را به مجالي ديگر وا ميگذاريم ، تا ببينيم خداوند چه مقدّر فرمايد.
در پايان ، همگي را به اعتصام به حبل الله ، ترك تفرقه و پراكندگي ، همبستگي و به هم پيوستگي صفوف امّت اسلامي در مقابل توطئههاي شيطاني ،كه قدرتهاي غربي و صهيونيستي براي نابودي اسلام و مسلمين ميچينند ، دعوت ميكنيم . و آخر دعوانا أن الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمد وآله الطاهرين و رضي عن اصحابه المنتجبين .
محسن حيدري
عضو مجلس خبرگان رهبري از خوزستان و امام جمعه موقت اهواز
مدينه منورّه 24 ذي العقدة 1430
آبان ماه 1388
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مراجعه شود به سايت « بوابة الحرمين الشريفين » www.alharamain.gov.sa .
عنوان الخطبة : الحج فضله و مكانته لفضيلة الشيخ د : عبدالرحمن الحذيفي في المسجد النبوي 18/11/1430 ق .
2- الكامل في التاريخ ، ابن اثير ج 2 ص602 ، نشر دار احياء التراث العربي ـ بيروت 1408 ه .
3- همان ص 551 ـ 584 .
4- همان ص 593 ـ600 .
5- كشف الارتياب ، سيد محسن امين ، ص 50 .
6- انتفاضة الحرم 1400 ه 1979 م ، منظمة الثورة الاسلاميّة في الجزيرة العربيّة ص 28 ـ73.
7- التوبة 123 . ترجمه آيه « اي كساني كه ايمان آورده ايد . با كفاري كه نزديك شما هستند جنگ كنيد ».
8- كتاب فرق الشيعه ، نوبختي 72/76 .
9- اتحاف الوري بأخبار امّ القري ، النجم عمر بن فهد متوفي 885 ه ، ج 2 / 374 / 379 ، و 394 ـ396 .
10- سايت « بوابة الحرمين الشريفين 18/11/1430 ق .
11- نساء/75 . ترجمه آيه. « چرا در راه خدا ، و ( در راه ) مردان و زنان و كودكاني كه به ( دست ستمگران ) تضعيف شدهاند ، پيكار نمي كنيد ؟! همان افراد ( ستمديده اي كه ميگويند : « پروردگارا ! ما را از اين شهر ( مكه ) ، كه اهلش ستمگرند ، بيرون ببر ؛ و از طرف خود ، براي ما سرپرستي قرار ده ، و از جانب خود ، يار و ياوري براي ما تعيين فرما ».
12- توبه/ 12:« با پيشوايان كفر پيكار كنيد ، چرا كه آنها پيماني ندارند » .
13- توبه / 3: « و اين اعلامي است از ناحيه خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر ( = روز عيد قربان ) كه خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند !
14- البقرة 120 : « هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهند شد ، تا ( به طور كامل با تسليم خواستههاي آنها شوي، و از آيين ( انحراف يافته ) آنانان ، پيروي كني » .
15- الممتحنة 4: براي شما سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامي كه به قوم (مشرك) خود گفتند : « ما از شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد بيزاريم ، ما نسبت به شما كافريم ، و ميان ما و شما عداوت و دشمني آشكار شده است تا آن زمان كه به خداي يگانه ايمان بياوريد .
16- الممتحنة 9 ترجمه آيه : « شما را تنها از دوستي و رابطه با كساني نهي مي كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانههايتان بيرون راندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستي داشته باشد ظالم ستمگر است ».
17- نساء 148 ترجمه آيه : خداوند دوست ندارد كسي با سخنان خود ، بديها (ي ديگران ) را اظهار كند ، مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد » .
18- ترجمه حديث : هر كس صبح كند در حالي كه براي امور مسلمين اهتمام نداشته باشد ، مسلمان نيست .
19- ترجمه حديث : هر كس صداي مردي را بشنود كه مي گويد اي مسلمانان ياريم كنيد ، و او را اجابت نكند ، مسلمان نيست .
20- سيره رسول خدا صلي اله عليه وآله ، رسول جعفريان ص 483 . مغازي واقدي ج 1 غزوه احد .
21- صحيح بخاري ، كتاب الجهاد ص 143 ـ باب فضل عن اسلم علي يد رجل ح 1405 .
22- الاحزاب 21-22 . ترجمه آيات : « مسلماً براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكويي بود ، براي آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد ميكنند . امّا مؤمنان وقتي لشكر احزاب را ديدند گفتند : « اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده داده ، و خدا ورسولش راست گفته اند » . و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود » .
23- النساء 141 . « خداوند هرگز سلطه اي براي كفار بر مؤمنان قرار نمي دهد » .
24- سايت ، بوابة الحرمين الشريفين ، خطبه نماز جمعه 18 / 11 1430 ق .
25- النور 36 / 37 . ترجمه آيه : « اين چراغ فروزان نور الهي » در خانههايي است كه خداوند اذن داده تا بزرگ داشته شود و در آن صبحگاهان و شامگاهان او را تسبيح گويند . مرداني كه هيچ تجارت و خريد و فروشي آنان را از ياد خدا ، برگزاري نماز و دادن زكات باز نميدارد . آنان از روزي ميترسند كه در آن دلها و ديدهها دچار دگرگوني ميشود .
26- تفسير الدر المنثور ، سيوطي ، ج 5 / 50 .
27- مائده 35 . « اي كساني كه ايمان آوردهايد ! ( از مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد ، وسيلهاي براي تقرب به او بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد » .
28- الطبراني ، المعجم الاوسط ص 356 ـ 357 ـ الحاكم ، المستدرك ج 3 / 108 .
29- المعجم الكبير ، الطبراني متوفاي 360 ج 9 ، ص 30 ح 8311 .
30- صحيح بخاري ج 2 / 34 باب الاستسقاء ، اسد الغابة في معرفة الصحابة 3 / 62 .
31- مستدرك الحاكم 4 / 56 ، حديث 8571 .
32- وفاء الوفاء ج 2 / 253 ، و آيه 64 از سوره نساء .
33- بقره / 154 ترجمه آيه « و به آنها كه در راه خدا كشته ميشوند ، مرده نگوييد ، بلكه آنان زندهاند ، ولي شما نميفهميد » .
34- اعراف 91 ـ93 ـ ترجمه آيات : « سپس زمين لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان به صورت اجسادي بيجان در خانههايشان مانده بودند . آنها كه شعيب را تكذيب كردند ، آنچنان نابود شدند كه گويا هرگز در آن (خانهها) سكونت نداشتند آنها كه شعيب را تكذيب كردند زيانكار بودند . سپس از آنان روي برتافت و گفت : اي قوم من ! رسالت هاي پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براي شما خيرخواهي نمودم ، با اين حال چگونه بر حال قوم بي ايمان تأسف بخورم ؟! »
35- الاعراف 78 / 79 ـ ترجمه آيات « سرانجام زمين آن هارا فرا گرفت و صبحگاهان ، ( تنها ) جسم بي جان شان در خانه هايشان باقي مانده بود . ( صالح ) از آنها روي برتافت ؛ و گفت : اي قوم ! من رسالت پروردگارم رابه شما ابلاغ كردم ، و شرط خيرخواهي را انجام دادم ، ولي ( چه كنم كه ) شما خيرخواهان را دوست نداريد » .
36- صحيح بخاري 5 / 76 – 77 ، باب قتل ابي جهل .
37- به سايت بوّابة الحرمين الشرفين 18 / 11 / 1430 مراجعه شود .
38- البقرة 138 ترجمه آيه : « رنگ خدايي ( بپذيرد : رنگ ايمان و توحيد واسلام ) . و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر است ؟ و ما تنها او را عبادت مي كنيم » .
39- الحج 28 . ترجمه آيه « تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حيات بخش حج) باشند» .