متن کامل

مطالبی که در پیش روی شماست، گزارش سفر حجّی است که گروهی از اهالی اصفهان، همراه عالم ربّانی، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد یزدی اصفهانی، در سال 1322 هـ .ش. 1362 هـ .ق. مشرّف شده اند; سالی که یکی از حجاج ایرانی به نام ابوطالب، از اهالی اردکان

مطالبي كه در پيش روي شماست، گزارش سفر حجّي است كه گروهي از اهالي اصفهان، همراه عالم ربّاني، مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد يزدي اصفهاني، در سال 1322 هـ .ش. = 1362 هـ .ق. مشرّف شده اند; سالي كه يكي از حجاج ايراني به نام ابوطالب، از اهالي اردكان يزد، به دست وهابيان در مكه معظّمه ـ بلد امن ـ "  وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً " (1) به شهادت رسيد.

اين گزارش، به نقل از آن عالم وارسته و ربّاني است.

همراه با گروهي از اهالي اصفهان، به عزم حج گزاري و زيارت حرمين شريفين، راهيِ بندر بوشهر شديم و از آنجا به وسيله يك كشتي 70 نفري، به طرف كويت راه افتاديم. كشتي از نوع بَلَم بود و به وسيله پرده و باد حركت مي كرد. مقداري از مسير را رفتيم تا به محلّي از دريا، به نام خور عبد الله رسيديم. امواج دريا از چهار طرف مي آمد. ناگهان ديديم كه طوفاني شديد ايجاد شد; به گونه اي كه پرده كشتي از پايين به بالا پاره شد و كشتي از حركت ايستاد!

با توجّه به شدّت طوفان و هجوم امواج، تعادل كشتي به هم خورد; به طوري كه در تلاطم افتاد و به راست و چپ مي غلتيد و از هر طرف آب و ماهي به درون كشتي مي آمد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . آل عمران : 97


161


خدمه و كاركنان كشتي، آب ها را بيرون مي ريختند. هر لحظه بر وحشت و اضطراب مسافران و ساكنان كشتي افزوده مي شد، تا آنجا كه فريادها به استغاثه و ياري بلند شد، صداي ضجّه و شيون به آسمان رفت. حتي برخي مي گفتند: كاش نيامده بوديم!

مناظري عجيب در كشتي پديد آمد. يكي از مسافران ترك زبان، فرزند خود را در آغوش گرفت و داشت با وي وداع مي كرد...

و من (مرحوم آيت الله يزدي) كه نمي توانستم بنشينم، سر بر سجده گذارده و در آن حال، نماز حضرت زهرا(عليها السلام) را خواندم و بعد از نماز به حضرت مهدي ـ صلوات الله عليه ـ متوسّل شده و استغاثه به آن جناب نمودم. خطاب به آن حضرت گفتم:

اي حجّت خدا، اگر ما غرق شويم مسأله اي نيست. عمري از ما گذشته و تسليم مرگيم. تو مي داني كه ما روحانيون و اهل علم، همواره مردم را مخاطب قرار داده، به آنان گفته ايم: اي مردم شيعه، در گرفتاري ها، مصيبت ها، پيش آمدهاي ناگوار، هنگام ابتلا به مرض هاي بي درمان و صعب العلاج و سختي هاي دوران و در مسافرت ها، در بيابان ها و در برخورد با ناملايمات، دست توسّل به ذيل عنايتِ آقا امام زمان ـ عجّل الله تعالي فرجه الشريف ـ بزنيد و بدانيد كه حتماً آن حجّت خدا فريادرس شما خواهد بود.

اكنون ما، در اين طوفان، اگر غرق شويم و از ميان برويم. مردم خواهند گفت كه عالمان همواره به ما مي گفتند كه در شدايد و گرفتاري ها به امام عصر (عج) توسّل بجوييد كه آقا شما را نجات مي دهد. اكنون چرا خودشان توسل نجستند و از حضرت نخواستند كه ما را نجات دهند؟! در پاسخ اين پرسش چه جوابي خواهيد داد، اي حجت خدا؟!

وقتي مناجات و حرف هايم را با امام زمان ـ عليه آلاف التحية والثناء ـ در ميان گذاردم، ديدم كه از شدت طوفان كاسته شد و دريا آرام گرفت. اضطراب و وحشت مسافران كشتي كمتر شد و آرامش به كشتي بازگشت. خدمه كشتي چادر كشتي را دوختند و كشتي به حركت خود ادامه داد و ما به ياري خداوند، در سلامت به كويت رسيديم.

در كويت، به انتظار وسيله نقليه بوديم كه هر لحظه بر مسافران عازم بيت الله الحرام افزوده مي شد و از سوي ديگر وسيله نقليّه به قدر كافي وجود نداشت. برخي ناگزير از ماشين هاي باري، كه براي حمل مصالح ساختماني; مانند گچ و آجر به كار گرفته مي شد، استفاده مي كردند. ساعت به ساعت بر كرايه ها افزوده مي شد.


162


سرانجام ما نيز ماشيني را اجاره كرده، از دروازه شهر كويت، به طرف عربستان حركت كرديم. در راهي كه نه آسفالت بود و نه جادّه معيّني داشت و شن زاري بيش نبود، مقداري از مسافت را طيّ كرديم. ناگهان ماشين از حركت ايستاد. افراد خبره مقداري بررسي كردند اما نتوانستند به آن سامان دهند و به راه بيندازند. در نتيجه، در آن بيابان ماندگار شديم!

ماشينهاي ديگري نيز در اين مسير از حركت مي ايستادند و دچار نقص فنّي مي شدند. اما خوشبختانه نزديك اين منطقه بي آب و علف، يك آبادي وجود داشت به نام مُراد كه قلعه آن به خوبي نمايان بود. مردماني در آنجا زندگي مي كردند. در ميان آنان روحاني و عالمي بود كه ريش بلندي داشت. تمام امور مردم به دست او اداره مي شد و مردم به امامت او نماز مي گزاردند.

به ديدن او رفته، پس ازسلام و احول پرسي، مشكل خود را برايش شرح داديم و كم  كم طرح دوستي و رفاقت با او ريخته شد...

پيوسته آيه شريفه "  وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ " (1) را زمزمه مي كردم; زيرا ما نخستين گروهي بوديم كه به اين مكان رسيديم و همچنان در انتظار وسيله ايم كه ما را به مكّه معظّمه برساند.

عالم آباديِ مراد به ما قول داد كه با رسيدن وسيله، شما را در اولويت قرار خواهيم داد...

سرانجام ماشيني بسيار مجهّز رسيد كه حامل ريال هاي سعودي بود كه از مكّه به مقصد رياض مي رفت. شيخ به آنان پيشنهاد كرد كه پول ها را به او دهند و ابتدا حجّاج را به مكّه برسانند و سپس بازگشته، پول ها را به رياض ببرند.

آنان گفتند: ما اجازه چنين كاري را نداريم.

شيخ تلگرافي به مقامات سعودي زد و از آنان اجازه تحويل پول ها را گرفت و مسؤولان ماشين پول ها را شبانه تحويل شيخ دادند و تصميم گرفتند اوّل صبح زائران خانه خدا سوار كرده، حركت خود را آغاز كنند.

حجاج كه منتظر بودند، به مجرّد آماده شدن ماشين، هجوم آورده، داخل ماشين شدند و ماشين پر از جمعيت شد و جايي براي ما نماند! نزد شيخ رفته، ماجراي خواندن آيه شريفه: "  وَ  السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ " (2) را مطرح كردم و به او گفتم، ماشين از افراد متفرّقه پر شد و جاي خالي براي ما نماند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . واقعه : 10 و 11

2  . واقعه : 10 و11


163


شيخ بي درنگ به سوي ماشين آمد و با چوب خيزراني كه در دست داشت سرنشينان را پياده كرد و دستور داد ماشين را به درون قلعه بردند و درِ قلعه را بستند و به ما (آيت الله يزدي و جمعيّت همراه) گفت: از سمت ديگر قلعه به درون قلعه بياييد و سوار شويد و ما از آن در آمده سوار ماشين شديم و به طرف مكّه معظّمه راه افتاديم. شب هفتم يا هشتم ذي حجّة الحرام از مسير رياض وارد مكّه شديم و توفيق انجام اعمال عمره و حج را يافتيم.

امّا جريان و داستان ابوطالب يزدي

در اين سال (1322ش.) و در اين سفر بود كه ماجراي تلخ ابوطالب يزدي رخ داد. ماجرا چنين بود كه در حين طواف كعبه، از شدّت گرما و فشار جمعيّت، حالت تهوّع (و قي كردن) به ابوطالب يزدي اردكاني دست مي دهد و او به ناچار دامن لباس احرامش را بالا مي گيرد و در آن استفراغ مي كند تا مسجدالحرام ملوّث و آلوده نشود. گروهي از از اهل سنت متعصّب مصري، نزد قاضي رفته و شهادت مي دهند اين شخص (ابوطالب) تصميم داشت خانه خدا و كعبه معظّمه را ملوّث و نجس كند!

قاضي، بدون تحقيق و بررسي در كيفيّت واقعه، حكم اعدام اين مسلمان مظلوم و زائر خانه خدا را صادر مي كند و بي درنگ حكم اعدام در مقابل مسجدالحرام به اجرا در مي آيد.

ماجرا از سوي مقامات كشور ايران پي گيري شده، پس از تحقيق و بررسي، معلوم مي شود كه قضيه عمدي نبوده و هيچ گونه تصميمي جهت تنجيس مسجدالحرام در كار نبوده است. و مرحوم ابوطالب يزدي صد در صد بي گناه بوده و شهادت شاهدان و گواهان، بي اساس و از روي غرض بوده است.

و اين سرگذشت تلخ زائري است كه ميهمان خدا بود و از ضيوف الرحمان. با اين كه قرآن كريم مي فرمايد: "  إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ " (1) كه حق تعالي كليّه مسلمين جهان را نسبت به يكديگر برادر خوانده است و در جاي ديگر مي فرمايد: "  أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ " (2)

اكنون جا دارد به مناسبت اين واقعه و رخ داد تلخ، كه شهادت و گواهي ناحق موجب شد خون مسلمان و زائري در سرزمين امن خدا ريخته شود، روايتي از امام صادق(عليه السلام)نقل شود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . حجرات : 10

2  . فتح : 29


164


ابن ابي عمير از هشام بن سالم از امام صادق(عليه السلام) نقل مي كند كه فرمود:

شاهِدُ الزُّورِ لا تَزال قَدَماهُ حَتّي تَجِبَ لَهُ النّارُ ; آن كه شهادت بر دروغ دهد سرانجام گام هايش به سوي آتش كشيده خواهد شد. (1)

و نيز مرحوم صدوق (محمدبن عليّ بن الحسين) در كتاب عقاب الأعمال از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:

وَ مَنْ شَهِدَ شَهَادَةَ زُور عَلَي رَجُل مُسْلِم أَوْ ذِمِّيّ أَوْ مَنْ كَانَ مِنَ النَّاسِ عُلِّقَ بِلِسَانِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ مَعَ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الاَْسْفَلِ مِنَ النَّارِ (2)

هر آن كه به ناحق و دروغ بر ضدّ مسلماني و يا بر ضدّ يكي از اهل كتاب (يهودي، مسيحي و زردشتي) گواهي دهد و يا شهادت ناحق بر ضدّ كسي دهد كه از هيچ كدام از گروه ها نيست، او را در روز قيامت به زبانش آويزان كنند و جايگاهش در جهنم با منافقين، يعني در قعر جهنم خواهد بود.

اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَي، وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ

28 ربيع الاوّل 1426 = مطابق با 17 ارديبهشت 1384

پي نوشت ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  .، وسائل الشيعه، ج18، ص236، ح1

2  . وسائل الشيعه، ج27، ص325


165


   گزارش سفر اوليا چَلَبي به حرمين شريفين

در سال 1081

مقدمه و ترجمه از: رسول جعفريان

مقدمه

سياحت نامه اوليا چلبي، مهم ترين و مفصل ترين سفرنامه اي است كه در دوره عثماني، در نيمه دوّمِ قرن يازدهم هجري نوشته شده و در بر دارنده خاطرات سفر نويسنده از سرزمين هاي وسيعي است كه آن زمان در اختيار دولت عثماني و گاه خارج از سلطه آن دولت بوده است.

اين اثر ارزشمند، بارها به تركيِ عثماني و لاتين چاپ گرديده(1) و در دوران ما هم، از سوي انتشارات yky(انتشارات بانك ياپوكرِدي)، در دست نشر مي باشد كه تاكنون هشت مجلد آن از چاپ خارج شده است.

بخش كوتاهي از اين سفرنامه، كه مربوط به تبريز و شهرهاي اطراف آن است و مربوط به

سال 1050 مي باشد، توسط مرحوم حاج حسين نخجواني ترجمه و به فارسي منتشر شده است (تبريز، 1338 ش، 41 صص.). و ما تا آنجا كه مي دانيم، اطلاع و متن بيشتري از اين دايرة المعارف شگفت، كه به نوعي مي توان آن را با سفرنامه شاردن مقايسه كرد، در فارسي ارائه نكرده اند. مطالعه همان بخش، كه مربوط به شهرهاي مختلف آذربايجان; از جمله مراغه، تبريز و... است، نشان مي دهد كه اين اثر تا چه اندازه اهميت دارد.

در اينجا ابتدا اشاره اي به زندگي وي كرده،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . براي نسخه هاي خطي و چاپي آن نكـ : مجله الداره، سال 27، ش 3، صص70 ـ 68


166


سپس به پژوهش در باره او مي پردازيم و در آخر گزارشي فشرده از سفر وي به مدينه و مكه ارائه خواهيم كرد.

در مقدمه، از منابع گوناگون، بهويژه برخي از سايت هاي تركي استفاده كرده ايم، اما گزارش سفرنامه، از ترجمه عربي بخش حجاز آن است كه با عنوان الرحلة الحجازيه بهوسيله استاد دكتر الصفصافي احمد المرسي، از تركي به عربي در آمده است; (چاپ دارالآفاق العربيه، قاهره، 1999).

وي حواشي سودمندي بر كتاب زده، اما به نظر مي رسد متن آن دقت لازم را ندارد.

اوليا چلبي (1020 ـ 1094) در دهم محرم سال 1020 هجري در اونقپاني در شهر استانبول به دنيا آمد. همانجا به مدرسه رفت و خط ، تذهيب و نقاشي را از پدرش درويش محمد ظلّي، فرا گرفت. پدر او جواهرچي قصر بود و از اين جهت فردي محترم به شمار مي آمد. نياي اعلاي ايشان به احمد يسوي، صوفيِ مشهور مي رسد. عنوان درويش براي پدر او هم نشان آن است كه همچنان علايق تصوّف در آنان باقي مانده است. با اين حال، خاندان او، چهره هاي برجسته اي در دولت عثماني بودند و طبعاً اين وضعيت روي سرنوشت اوليا چلبي هم مؤثر بوده است.

افندي علاوه بر دروس مدرسي، قرآن را حفظ كرد و به همين جهت لقب حافظ به دادند.

در سال 1045، در شب قدر، در مسجد اياصوفيه، در حضور سلطان مراد عثماني قرآن خواند كه مورد تشويق وي قرار گرفت. سلطان از او خواست تا مصاحبش باشد; يعني در مجموعه دربار قرار گرفت.

چلبي، افزون بر دروس رسمي، مطالعاتي در موسيقي و شعر نيز داشت و پس از آن كه مورد تشويق سلطان قرار گرفت، براي تحصيل به اندرون كاخ عثماني رفت. در آنجا با عربي و فارسي آشنا شد. بخشي از گلستان سعدي و مثنوي ملاّي رومي را حفظ كرد كه گاه به عبارات آنها هم در سياحتنامه خود استناد مي كند. زماني كه وي در اندرون بود، بيست سال داشت و مطالب زيادي فرا گرفته، اشعار و قصايد فراواني در حفظ داشت. اين دوره چهار سال طول كشيد.

با حمايت دايي اش، ملك احمد پاشا، كه از مقرّبان سلطان مراد بود، در درون دربار


167


شغلي به دست آورد. در واقع خودِ وي خواست تا به سپاه بپيوندد و سلطان هم با او موافقت كرد.

به نظر مي رسد كه اوليا از همان زمان سياحت را دوست مي داشت و به دليل آن كه از پدر و دوستان پدرش مطالبي در باره بلاد مختلف شنيده بود، هوس سياحت در سر داشت. در واقع، پدر وي كه به كارهاي هنري در صفحات برنجي مشغول بود، خودش در جنگ زيگتوار شركت كرده بود و اوليا، داستان زندگي دوستان پدرش را از زبان آنان، كه با پدرش رفت و آمد داشتند، مي شنيد. شنيدن اين داستان ها، هوس سياحت را در او تقويت مي كرد. وي بيست ساله بود كه سفرش را از استانبول آغاز كرد و هرآنچه را كه در آنجا ديده بود، ثبت كرد.

او شبي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را در خواب ديد. وقتي خواست دست آن حضرت را ببوسد، رفت تا بگويد شفاعت يا رسول الله، از لرزش گفت: سياحت يا رسول الله. پس از آن كه خوابش را براي برخي از معبران گفت، آنان تأكيد كردند كه او اهل سياحت خواهد شد.

وي كارش را بااين داستان آغاز كرد. اين نكته اي است كه خود او در سياحتنامه اش آورده، گرچه قدري متفاوت با اين حكايت است.

اوليا در سال 1050/1640، پس از گردش و ديدار از استانبول و نگارش آنچه در اين گردش به دست آورده بود، به بورسا و طرابوزان رفت و در كريمه، نزد بهادرخان گراي رفت. سپس همراه برجستگاني از دولت، به نقاط مختلفي سفر كرد. در جريان جنگ ها، نامه رسان ميان پاشاهان بود و كار بريد و الاغ مي كرد. سفر او به ايران هم در همين چهارچوب بود كه طي آن، آگاهي هاي دقيقي را از آذربايجان و شهرهاي مختلف آن ثبت كرد.

در سال 1645، در جريان جنگي كه منجر به تصرف ياني شد، در خدمت يوسف پاشا بود; چنان كه در سال 1646 در ارزروم حسابدار دفتر محمدپاشا بود. از آنجا به آذربايجان و گرجستان رفت.

در سال 1648 از استانبول با مصطفي پاشا به شام رفت و سه سال در آنجا ماند و سپس بازگشت. بعد از سال 1651 سفر خود را به بخش اروپاييِ تحت سلطه عثماني آغاز كرد و مدتها در صوفيه ماند.

ميان سال هاي 1667 ـ 1678 در اطريش، آلباني، تسليا، كانديه، گومولجينه (از بلغارستان) و سلانيك بود.


168


اوليا چلبي تمامي آناتولي، خاورميانه، قفقاز، سودان، صحراي عرب تا شمال حبشه، روم اروپايي، آلباني، روماني، مجارستان، وين، آلمان، هلند، بوسني و هرزگوين، دالماچيا، جنوب روسيه و تمامي مناطق عرب را گشت و آنچه را ديد، نوشت. وي در سال 1682 در استانبول درگذشت. امروزه كسي از محلّ دفن او آگاهي ندارد.

سياحتنامه وي، حاصل اين اسفار و بزرگترين مجموعه سفرنامه اي تركي است كه تاكنون همه يا بخش هايي از آن به ده زبان برگردان شده است.

مهم ترين نسخه خطيِ برجاي مانده از او، در چهار جلد، در موزه توپقاپي سراي، در قسمت روان به شماره 1457 نگهداري مي شود. يك نسخه هم به خط مؤلف وجود دارد (و  پذيرفته شده كه از خودِ چلبي است) و آن در توپقاپي سراي به شماره 304، در قسمت بغداد نگهداري مي شود. پايان نامه اي در سال 1994 در باره اين نسخه از سفرنامه، نوشته شده است.

پژوهش بسياري در باره سياحتنامه اوليا چلبي در زبان هاي مختلف به ويژه توسط اروپايي ها نوشته شده است. سميناري هم در هشتم نوامبر 2001 در دانشگاه مديترانه شرقي، در باره اين كتاب برگزار شد كه نشاني اينترنتي آن سمينار چنين است: ] www.emu.ed.tr  [عناوين مقالات ارائه شده در اين سمينار عبارت است از:

بازارهاي آناتولي، ساختار سربازي در قرن هفدهم در كريمه، اوليا چلبي يك مورخ جنگ، منابع و محتواي سياحتنامه، جزيره رودوس; سياحتنامه به زبان گفتاري نه نوشتاري، يك كليساي يهودي استانبول از نگاه چلبي، نام هاي اماكن در باكو در سياحتنامه، جلاليان و اوباشان در آناتولي در سياحتنامه، بخش هاي منظوم سياحتنامه، سلطان حسين بايقرا در سياحتنامه، نان در مجلدات اول تا پنجم سياحتنامه در آناتولي، حمام نامه در سياحتنامه، راه هاي حج و حج گزاري در سياحتنامه، دفاتر سجلي در سياحتنامه از شهرهاي آناتولي، وصف قيافه هاي اروپايي در سياحتنامه، واژه اوغوز (تركهاي اوليه) در سياحتنامه، چلبي يك استاد اسلوب و طرح، يك معجم تركي در سياحتنامه و تصوير دربند آذربايجان در سياحتنامه.

اينها عناوين برگزيده اي بود از اين سمينار بين المللي، كه مي تواند تصويري از آن چه دراين كتاب مهم و مفصل وجود دارد، به ما ارائه كند.


169


علاوه بر اين، كارهاي پژوهشيِ ديگري نيز در باره اين سياحتنامه انجام شده است. براي نمونه، دكتر سامي بايبال، در دانشكده الهيات سلجوق، تحقيقي با عنوان اوضاع اجانب (غير مسلمانان) ساكن آناتولي در سياحتنامه چلبي نوشته است.

اكنون مهم ترين پرسش اين است كه آيا آنچه را كه وي نوشته، بر اساس واقعيت است يا خير. به سخن ديگر، آيا وي خيال پردازي كرده يا واقعيت ها را نوشته است؟

بايد توجه داشت كه وي در اواخر دوره توقف عثماني در فتوحات زندگي مي كرده است; زماني كه كوپريلي ها صدر اعظم بودند و سلطان چندان توان تصميم گيري نداشت. اين زمان، دوران سلطان مراد بود كه بيشتر سرگرم مسائل داخلي بود و جبهه اروپايي هم ساكت شده بود. در بخش آناتولي، عصيان جلالي ها وجود داشت و خود استانبول نيز گهگاه از سوي يني چري يا برجستگان دربار عثماني (ساراي) تهديد مي شد. اين روزگاري است كه چلبي گردش كرده و مي بايست نوشته هاي او را با توجه به اين اوضاع، مورد بررسي قرار داد. اگر چلبي در نقل برخي از مطالب، خيال پردازي و يا بزرگ نمايي كرده، بايد توجه داشت كه همين دوره توقف، روي او تأثير گذاشته است.

علاقه شخصي چلبي چنان بود كه در باره هر چيز، به دنبال دانش بي اندازه بود و تا آخر كار مي رفت و حتي به خيال بافي هم مي افتاد. وي مطيع فرهنگ خودي بود و در باره فرهنگش اعتماد به نفس كافي داشت و با همين اعتماد بود كه نزد اجانب و خارجي ها مي رفت و كارهاي آنان را ثبت مي كرد و در ضمن موضع مسلّط خود را داشت. وي به كليساها مي رفت و متون مسيحيان را رونويسي مي كرد. حتي در خانه اش براي آن دسته افراد، شراب و مخدّرات آماده مي كرد و دوستي اش را با آنان دوام مي بخشيد. وي براي اين گونه برخوردها كه با آن دسته از افراد داشت، بايد تحمّل زيادي مي كرد. اخبار غيبي، رؤياهاي شگفت، ستايش از خود يا نقل عجايب و غرايب را براي آن نوشته است تا خواننده را به خود جلب كند. طنز در اين كتاب جايگاه بالايي دارد و روح كتاب بر اين اساس است.

به هر حال، همين مسائل سبب شده است كه در باره ارزش اين كتاب به عنوان يك منبع، فراوان بحث شود و نكته ديگري كه بايد بدان توجه داشت اين است كه ادبيات آن كتاب، ادبيات نوشتاري نيست، بلكه حالت گفتاري دارد.

نخستين بار يك ربع قرن بعد از وي بود كه هامرِ مورخ، او را كشف كرد و تا امروز نام


170


وي در جهان باقي است; زيرا قلم او سرشار از زندگي و حيات بود و آنجا كه توضيح بيشتر مي داد، از سر همين احساس او به زندگي بود و با نيت خوب انجام مي داد. در لابلاي مطالب، گاه به طنزگويي افتاده و گهگاه كلمات تركي را با لهجه تركي بيان كرده كه خود زبان آن اثر را شيرين كرده است.

چلبي، مانند شعرا از زبان دشوار استفاده نكرده، بلكه مطالبش را به همان زبان عاميانه نوشته است. در اين سياحتنامه، معلومات فراواني در تاريخ و جغرافيا مي توان به دست آورد، اما مهم ترين چيز، بيان ذهنيت آن روز عثماني، به خصوص نسبت به كشورهاي خارجي است كه به طور كامل براي ما تصوير كرده است. وي به درون مدارس رفته و به وصف آنها پرداخته است. از علما به گونه اي سخن مي گويد، كه اكنون ما مي توانيم سطح علماي و مدارس آنان را دريابيم.

كتاب اوليا چلبي، در ميان تركها، به جد جا افتاده و به آن استناد مي شود; مثلاً مردم شهر بدليس به استناد سخن اوليا چلبي كه مي گويد كتاب بوريان از بدليس است ، چنين ادعا مي كنند كه بنا به گفته چلبي، اين كتاب متعلق به ما بوده است. همين طور اقوامي مانند علويان، بوسنيايي ها، كردها و... وجود و وضعيت و ويژگي هاي تاريخي شان را در آن دوره، با استناد به اين كتاب بيان مي كنند و نام بسياري از مدارس را از روي اين كتاب مي شناسند.

حياتي دوله، دانشمند لغت شناس ترك، مقاله اي مفصل در باره سياحتنامه نگاشته است كه به وسيله مؤسسه زبان تركي در سال 1995 تحت عنوان تركي ميانه عثماني (قرن هفدهم)، تركي اوغوزي غربي از ديد سياحتنامه چلبي چاپ شده است.

كارهاي جزئي تري هم روي سياحتنامه شده است; زندگي و استانبول در سياحتنامه اوليا چلبي ، تركهاي بلغارستان در سياحتنامه و تاريخ بوسني و هرزگوين و سياحتنامه اوليا چلبي از جمله آن تحقيقات است.

اطلاعاتي در سياحتنامه هست كه در هيچ منبع ديگري موجود نيست و همين امر، ضمن اين كه ارزش منبعي به اين كتاب مي دهد، عاملي براي ترديد در برخي از مطالب آن نيز هست; مثلا آگاهي هايي در باره دده سلطان، از رهبران بكتاشيه آورده است كه علويان تركيه، تنها با استناد به اين كتاب از وجود او خبر دارند.

سياحتنامه اوليا چلبي به كارهاي داستاني براي بچه ها و حتي فيلم هاي كارتني در تلويزيون


171


نيز راه يافته است. شگفتي هاي موجود در اين سياحتنامه، مانند وصف او از سردي هوا در اين كه گربه از ديوار پريد و در وسط هوا يخ زد، نشانگر وجود فضاي خيال پردازنه در اين اثر است.

به هر حال، اين اثر منبع آثار تاريخي فراواني است و بر آن اعتماد زيادي شده است.

و آخرين نكته آن كه، در تركي، كسي را كه زياد سفر مي كند، به اوليا چلبي تشبيه مي كنند.

اما فهرست كلّي كتاب سفرنامه:

مجلد نخست، در باره استانبول، تاريخچه و فتح و توسعه و اقدامات بايزيد دوم و چهره هاي برجسته دوران سلطان سليمان قانوني و وقايع روزگار سليم دوم و محمد سوم تا دوران محمد چهارم (1104 هجري).

مجلد دوم، شرح سفرِ وي به بورسا است كه از سال 1050 آغاز كرده و وصف دقيقي از اماكن تاريخي آنجا به دست داده است. سپس بازگشت به استانبول و سفر به بلاد شرقي; از جمله برخي از شهرهاي ايران، آنگاه به گرجستان و تفليس و در نهايت منازل ميان استانبول تا شام، زماني كه به سال 1058 به شام رفته است.

مجلد سوم، سفر از شام به صيدا و وصف دقيق تمامي مناطق طول راه است; وصف شهرهاي فلسطين و بازگشت به شام. از آنجا به رها و سپس دياربكر و برخي ديگر از شهرهاي شرق تركيه مي رود. او در جلد، او از وضعيت دولت عثماني در روزگار سلطان محمد چهارم به تفصيل سخن گفته است. پس از آن، از سفرش به بالكان (در سال 1062) و وصف شهرهاي آن نواحي و سرانجام بازگشت به استانبول (در سال 1063) و رفتنش به وان (در سال 1065)، در شرق تركيه مي نويسد.

مجلّد چهارم، گزارش سفرش به وان و از آنجا به ايران و كردستان است و آنگاه شهرهاي مختلف اين ناحيه و نيز وضعيت زندگي مردم را توصيف مي كند. از خوراك، پوشاك و... تا بازگشتش به استانبول نيز مي نويسد.

مجلد پنجم، در ادامه سفر به وان و بدليس، تا بازگشت به استانبول، در سال 1066 و سپس سفر به حدود روسيه و بيان مسائلي است كه در اين سفر رخ داده است. پس از آن، سفر به بغدان يا جبل اسود، در سال 1070 و شرح چرايي شورش افلاق بر ضدّ عثماني و نيز شرح وضعيت بوسني و هرزگوين و قلعه هاي موجود در آن نواحي است.


172


مجلد ششم، در باره سفرش به مجارستان و آلمان و سوئد و ديگر بلاد اروپايي (در سال 1070) است. وي شرح حال تفصيلي افرادي را كه در اين سفر با او بوده اند آورده است. در اين بخش، وي وصف دقيقي از نواحي مختلف مجارستان دارد.

مجلد هفتم، ادامه سفر اروپايي اوست، كه شرحي از جزيره بلاتين بر حسب اطلاعاتي كه از منابع اروپايي گرفته، به دست داده است. پس از آن، شرحي از جنگ ميان سپاه عثماني با سپاه كفر در نزديكي رودخانه رابه و ديگر نبردها آورده است. در اين بخش نيز گزارش مفصلي از وضعيت شهرهاي طول مسير ارائه كرده، آنگاه به بحث در مورد داغستان و بخارا و خراسان ايران پرداخته و شهرهايي را كه در مسير بازگشت او به استانبول (در سال 1077) بوده، وصف كرده است.

مجلد هشتم، در شرح سفرش با خان كريمه است; سپس از رفتنش به ادرنه مي نويسد و آنگاه بحث از روماني و در نهايت سفرش (در سال 1078) به آلباني و ديگر بلاد اروپايي است. او در اين جا باز هم از بازگشتِ خود به استانبول سخن گفته و از آنجا عازم مناطق آناتولي شده است. در همين بخش است كه او از سفر حجش در سال 1081 ياد كرده، هرچند تفصيل مطلب را در مجلّد نهم آورده است.

مجلد نهم و دهم، گزارش تفصيلي سفر وي به حجاز و سپس مصر و سودان است.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . نكـ : مجله الداره، سال 27، ش3، 1422ق. مقاله سهيل صابان با عنوان: اوليا چلبي و رحلته إلي الحجاز في اواخر القرن الحادي عشر الهجري ، (صص92 ـ 63)


173


سفرنامه حج چلبي

اوليا چلبي با اجازه پدرش و نيز جسارت خود، به همراه سه دوست و هشت غلام از محرم سال 1081 تا سال 1082 به سفر حج رفته و اين سفر در شصت سالگي وي بوده است. چلبي شرحي از چگونگي حركت محمل استانبول و آداب و رسوم خاص آن و نيز رخدادهاي هنگام حركت با حضور سلطان و صدر اعظم و شيخ الاسلام به دست داده كه خواندني است. با اين حال خودِ او از مسير اصلي صرّه همايون حركت نكرده و مسير ديگري را كه بسيار طولاني بوده، برگزيده است. او از استانبول تا ادنا، از آن جا تا مرعش، عنتاب، حلب، بيروت و سپس به قدس رفته است. پيش از پيوستن به كاروان حج، مسجد الأقصي و ديگر جاهاي مقدس را زيارت كرده است. زماني كه اوليا در قدس بود، محمد چهارم كه سلطان وقتِ عثماني بود، به حرموش پاشا، حاكم عثماني در قدس مكتوبي فرستاد و به او گفت: كاروان شام حج امسال مي بايست ده روز زودتر حركت كند. اين دستور به كاروان حج مصر نيز داده شد. اوليا كه بنا داشت همراه كاروان حجّ مصر برود، به آن نرسيد و تصميم گرفت به همراه كاروان شام راهي مكه شود. پس از عيد فطر، وي به شام رفت. او و دوستانش، از طرف حسين پاشا مورد استقبال قرار گرفتند. حسين پاشا نيازهاي آنان را براي مسير شام تا مكه از شتر و غيره تأمين كرد.

وي سفرنامه حج خود را از شام و از بيستم شوال 1081 آغاز كرده و همان ابتدا اشاره مي كند كه در همين روز دو هزار نفر از حجاج ايراني به كاروان شام پيوستند و از هر حاج ايراني پانزده سكّه طلا گرفتند كه يك كمك بسيار زيادي در آن وقت بود.

كاروان ما با يك جشن بسيار بزرگ از شام خارج شد، احتفالي كه تاكنون مانند آن ديده نشده بود. پس از آن به مقدار يك ساعت ميان باغ ها و بستان ها گذر كرده، به قصر كوچوك احمد پاشا رسيد . اين آغاز سفر است.

به نظر مي رسد چلبي اين راه پر خطر را تنها براي انجام فريضه حج طي نكرده است. وي به وصف منازل حج نمي پردازد، بلكه در توصيف همه مسير مي نويسد. پس از انجام سفر حج، همراه كاروان مصر به قاهره مي رود و به اين ترتيب، سفرنامه مصرش، پس از سفر حجاز او قرار دارد كه در جلد نهم سياحتنامه وي درج شده است. بعد از آن هم مدت زيادي در سودان و حبشه ماند و باقي مانده سياحتنامه خود را، كه در مجلد دهم آمده، در آنجا نوشت.


174


چلبي آنچه را كه در پيش چشمانش بوده و مشاهده كرده و شنيده، با بي طرفي نوشته است. او حتي تصوّرات خويش را نيز به قلم مي آورد. بخش اول مطالب وي در باره حجاز، بيشتر حالت جغرافيايي دارد، اما بخش دوم آن بيشتر شبيه يك قصه و شرح حال نگاري است و خصوصيت سياحتنامه ايِ آن بيشتر است.

وي شرح حال تعداد زيادي از چهره هاي قرن هفدهم را در اختيار ما مي گذارد. به اعتقاد برخي، سفرنامه اوليا چلبي از مكه و مدينه، مفصل ترين نوشته اي است كه در اين باره از قرن هفدهم ميلادي برجاي مانده است.(1)

به نظر مي رسد او هم مانند ابن بطوطه و ابن جبير، تدوين نهايي سياحتنامه را پس از سفر انجام داده، گرچه برخي بخش ها را همان لحظه نوشته است. البته نوشته ها همه از خودِ اوست، نه كس ديگر و به همين دليل زباني روان و مردمي دارد. در اين كتاب، از هنر تصويرگري قصه اي استفاده شده است. وي در اين وصف ها گاه از منابعي استفاده كرده كه از برخي نام برده و از برخي ديگر نام نمي برد. در اين باره تحقيقاتي هم صورت گرفته است. بسا در باره هر شهر، از بزرگان يا استاداني يا حتي منابع رسمي اطلاعاتي گرفته باشد. در سياحتنامه شاهديم كه حاكمان شهر معمولاً از وي استقبال گرمي صورت گرفته و او را ميزباني كرده اند.

وي در سياحتنامه خود از اشعار فارسي، تركي و عربي استفاده كرده است. گفتني است چلبي اديب نبود تا زندگي نامه شخصيِ خود را با اين ملاحظه بنويسد.

مهم ترين ويژگي اين كتاب، ثبت عقايد عاميانه است. وي هرآنچه را از مردم در باره جايي مي شنيده، ثبت مي كرده است. اين باور، بسا كه در طول زمان به هر دليل از ميان رفته باشد. در باره سفر حج او هم، چنين است.

همان گونه كه اشاره شد، متن حاضر يك گزارش منتخب مي باشد، بنابراين كوتاه شده است. بخش نخست آن در باره مدينه و بخش دومش در مورد مكه خواهد بود.

رسيدن به مدينه

پس از عبور از كوه هايي كه از شام تا مدينه امتداد داشت و لخت و عاري از اشجار و باغات بود، به وادي خازن رسيديم كه به آن وادي وداع و وادي استقبال هم گفته مي شود.

تمام شخصيت هاي مدينه و برجستگان و مطوّفين ومرشدين به استقبال موكب آمده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . نكـ : مقدمه الرحلة الحجازيه، ص67


175


بودند، در حالي كه همگي لباس سفيد به تن داشتند و صورتهايشان نوراني بود و به چشمهايشان سرمه كشيده بودند و در صدايشان رقت و شيريني بود و نشانه هاي صحت در وجودشان آشكار. آنان هلهله مي كشيدند و خوشحال بودند و هدايايي با خود داشتند. در آنجا دو ساعت مانديم، آن هم در ميان جمعيتي كه به استقبال آمده بودند. اكنون فقط يك روز به حلول ماه ذي حجه مانده است. براي اين كه به عرفات برسيم كه روز دهم ذي حجه است!(1)اصلاً نمي توانم از كاروان جدا شوم و بايد همراه با آن شب و روز حركت كنم. محمل از منزل مزيرب تا اينجا هيچ توقفي كه بارها را زمين بگذارند نداشته است.

مسافت ميان شام و مدينه، شامل 24 مرحله است كه 350 ساعت وقت مي گيرد. اين وقتي است كه حركت با شتر باشد. اما اگر راه هموارتر و آب و غذا فراهم بود، ممكن بود كه اين راه را با 100 ساعت آمد، آن هم با اسب و قاطر. اما چون راه غير از اين است، قافله ها بايد از شتر استفاده كنند. راه رفتن با شتر با راه رفتن پياده فرقي ندارد. بنابراين، اگر سلاطين همت كرده، راه هاي رييسي و سلطاني، از شام به مدينه درست مي كردند، شتران و چهارپايان به اين مصايب كه اكنون دچار شده و هلاك مي شوند، گرفتار نمي آمدند و آمدن با اسب و قاطر سريعتر و در وقتي كمتر ممكن بود. خداوند متعال در شتر قوت و صبر و تحملي داده كه اينچنين حركت مي كند، حتي در وقتي كه خواب است.

قافله به سرعت حركت كرد و ما بعد ازيك ساعت، بر بالاي يك بلندي رسيديم، چشممان به باغ هاي مدينه و گنبد مسجد نبوي افتاد. وقتي جمعيت چشمشان به گنبد افتاد، در حالي كه سوار بودند يا افسار شتر را داشتند، صورتشان را به طرف مدينه گردانده، مي گفتند: الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ . همان لحظه، همزمان، شترها و اسب ها و الاغ ها هم به صدا درآمدند و صيحه مي كشيدند. در اين هنگام، سرعت براي رسيدن به شهر بيشتر شد.

وقتي نزديك مدينه رسيديم، ديگر صحرا تمام شد و به زمين هاي سبز و نشان از آدمي رسيديم. مردم مدينه از مرد و زن و كوچك و بزرگ به استقبال آمدند و كودكان در حالي كه كيسه هاي خرما به حجاج عرضه مي كردند، مي گفتند: حَمْداً عَلَي السَّلامَة يا حاج زيارة مقبولة و حجّ مبرور . حجاج هم به آنان پاسخ مي دادند: شُكراً للهِِ.. لَقَدْ قدمنا إلي أَعتاب سَيّدنا و نبيّنا، الَّذِي هُوَ رَحمةٌ لِلْعالَمين .

دختران كوچك هم سرودهاي ديني مي خواندند و حجاج را همراهي مي كردند تا به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . كذا در متن عربي. روز عرفه، روز نهم ذي حجه است.


176


دروازه شهر مدينه وارد شدند. مرحله اخير در مدت پنج ساعت طي شد.

رييس محملِ شام، حسين پاشا بود كه با عظمت و فخر وارد شهر شد; آن گونه كه رؤساي محمل هاي پيشين; مانند سنان پاشا، رضوان پاشا (و) طاوشان سليمان پاشا اين چنين وارد شهر نشده بودند. در آن زمان بود كه اهالي براي استقبال در اطراف خيابان ها ايستاده، قرباني مي كردند. زنان مدينه هم در لابلاي ديوارها، در حالي كه لباس هاي حرير به تن داشتند، ايستاده بودند و هزمان با ديدن موكب پاشا، پاهاي خود را بر زمين مي كوبيدند; به طوري كه صداي آن همه جا را پر كرده و زمين زير گام هايشان به لرزه درآمده بود.

حسين پاشا آخرين نفر بود كه با عظمت تمام وارد شده، از ميان جمعيت عبور كرد; در حالي كه بالاپوشي از سمور داشت و عمامه اي سليمي ـ منسوب به سلطان سليم ـ بر سر، و نيروهايي با لباس نظامي در اطرافش بودند. به دنبال آن دسته، موزيك و طبّال ها آمدند، در حالي كه مي نواختند و بر طبل مي زدند. حركت او تا محل استقرارش ادامه يافت. اينجا بود كه هفتاد تا هشتاد توپ از توپخانه مدينه شليك شد و اين به معناي اجازه ورود به شهر بود.

وقتي قافله استقرار يافت، منِ بنده خدا آماده براي زيارت شدم.

جاي هاي زيارت در خارج مدينه

از راه شام كه وارد مدينه مي شوي، در مدخل و ورودي، باغ عثمان است كه درخت هاي فراوان و آب گوارا دارد و كنار آنجا مسجد ذي قبلتين است. شك نيست كه اگر كسي آنجا نماز بگزارد و خشوع كامل داشته باشد، خداوند او را بدون عذاب و حساب داخل بهشت مي كند. نزديك آنجا چهار مسجد هست; يكي مسجد سلمان، ديگري مسجد عثمان وديگري مسجد علي است ]از مسجد چهارم ياد نمي كند[ .

در جنوب اين مساجد، يك كوه كوچك هست كه پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) در آنجا نماز خوانده و جاي آن معين است. كوه عسير يا جهنم هم نزديك همان كوه است و در چهارطرفش باغ هايي هست، اما خود كوه خشك است. باغ هاي اينجا خيلي پر آب و پر ثمر است و ليمون و نارنج و ديگر ميوه ها در آن ها هست.

اينجا باغ هاي ديگري هم در سر راه حجاج هست كه در يكي از آن ها، وقت آمدن حجاج، معمولاً زنان به آنجا مي آيند تا موكب حجاج را ببينند. منِ فقير در آن ها گشتي زدم.


177


من بعد از آن سفرِ طولاني، براي رفع خستگي، در يك حمام عمومي غسل كرده، لباس هاي سفر را عوض كردم و به سمت قلعه مدينه رفتم(1) در حالي كه آيه كريمه: "  ...رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْق وَ... " را مي خواندم. از آن جا به سمت مسجد نبوي رفته، از باب السلام داخل شدم و اين قسمت را سينه خيز رفتم تا به ضريح نبوي رسيدم. آنگاه روي زانو ايستاده گفتم: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ و سپس از خود بي خود شدم. وقتي به خود آمدم، با زحمت و به آرامي از وسط آن جمعيت برگشتم و به خيمه آمدم. در اين وقت اعلام شد كه محمل دو روز در مدينه خواهد ماند.

اوصاف قلعه مدينه منوره

يثرب شهر كوچكي بود كه بعد از هجرت پيغمبر(صلي الله عليه وآله) به آنجا، آباد گرديد. يكي از مهم ترين رخدادهاي مربوط به آن شهر، آن است كه وقتي كفار خواستند بر قبر پيامبر(صلي الله عليه وآله)مسلّط شده، آنجا را از بين ببرند، نورالدين زنگي، نُه روزه خود را از شام به آنجا رساند و مدينه را از شرّ دشمن نجات داد و در اطراف آن قلعه اي ساخت. اما اين قلعه به مرور زمان خراب شد تا اين كه سلطان سليمان ]قانوني 900 ـ 974[ در خواب پيغمبر را ديد كه به او فرمود: بلگراد، بودين و رودس را فتح كن و با غنايم آن، قلعه اي در اطراف قدس شريف، و در اطراف شهر من، يثرب بنا كن. سلطان سليمان هم چنين كرد.

شهر مدينه، يك مولوية القضاء(2) بود كه حقوق آن به پانصد آقچه مي رسيد، اما به خاطر دوري مدينه (از استانبول) و عدم آبادي و سرسبزي، اين دستور مورد اهمال قرار گرفته بود تا آن كه سلطان محمد رابع فرماني صادر كرد كه بدون قضاء مكه و مدينه، هيچ قاضي در استانبول نخواهد بود و همين سبب شد تا مولوية حرمين شريفين، به مولوية استانبول پيوند خورد.

مردم مدينه، به حلم و نرمي و تسالم شهرت دارند.

در اين زمان، براي هر يك از شيخ الاسلام، مشايخ حرم و معلمين، از صره همايون، هزار سكه اختصاص يافت. براي طوايف مختلف هم، هر كدام دويست كيسه گندم، كه از مصر آمده بود، اختصاص داده شد.

شيخ حرم با سپاهي كه عددشان به پانصد نفر مي رسد، امنيت آنجا را تأمين مي كند. مدينه چند بخش دارد كه زير نظر اين شهر است; ينبعِ دريا، ينبع برّ، حدديه، صفرا، دارالقري و فدك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . آن زمان، پيرامون شهر مدينه ; يعني همان ساختمان هايي كه اطراف مسجد بوده و اكنون تقريباً تمامي آن در مسجد فعلي افتاده، ديواري بوده و در چند طرف دروازه داشته است. چلبي از آن، با قلعه مدينه ياد مي كند.

2  . نوعي مرتبه علمي كه به مدرّسان بزرگ داده مي شد.


178


و ديار خيبر. در قلعه مدينه، هشتاد توپ، يك زندان و تعدادي سپاه و مهتر ـ گروه موسيقي ـ وجود دارد.

اما حدود قلعه مدينه: در جنوب شهر يك دروازه است كه دو طرفِ آن، دو برج دارد و بالاي در نوشته شده است: "  إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * أَلاّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ "  ، "  إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ * بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ " سيصد قدم به سمت شمال، باب الحاج يا باب القبله است. دويست قدم بالاتر از آن، دري است كه از آنجا تا وسط برج مياني چهارصد گام است. در سمت ديگر باب الشام است و در سمت ديگر باب البقيع.

در جمع، محيط قلعه 3350 گام است و عرض ديوار شش ذراع و ارتفاع آن بيست ذراع است. در داخل قلعه، دو هزار خانه مسكوني وجود دارد. به جز آنها، خانات و مدارس و تكايا و دارالحديث و دار القرّاء و سبيل است. داخل قلعه مسجدي ـ به جز مسجد نبوي ـ نيست، اما در بيرون نزديك ديوار قلعه هست. تنها در هفت خانه، باغچه هست. به علاوه در داخل قلعه، چند انبار و جبه خانه و هفتاد ـ هشتاد خانه كوچك هست. يك مسجد كوچك هم سلطان سليمان ساخته كه بسيار زيبا است. اما تنها در مسجد اعظم خطبه خوانده مي شود.

در مدينه، نماز جمعه تنها در مسجد بزرگ (نبوي) خوانده مي شود و به جز آن، در هيچ مسجدي نماز جمعه خوانده نمي شود. به همين خاطر، جمعيت زيادي در اينجا حاضر مي شود. حاكمان در زمان هاي مختلف به اين مسجد توجه كرده و از لحاظ معماري و هنري و تزيين آن، كارهاي زيادي انجام داده اند.

اينجا، جايي است كه وقتي پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمد، شترش نزديك خانه ابو ايوب انصاري زانو زد و او خانه اش را به پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) داد. بعد پيامبر(صلي الله عليه وآله) دستور ساختن اين مسجد را داد. خانه اي هم در جنب آن براي خود ساخت و پس از آن كه رحلت كرد، جسم آن حضرت را در همان خانه شريف دفن كردند.(1)

يك شبي هم صحابه همگي خواب پيغمبر(صلي الله عليه وآله) را ديدند كه در خواب به آنها فرمود: اي امت من... اگر شفاعت مرا مي خواهيد... من نيازي به طلا و نقره و قبّه هاي مُطلا ندارم... اگر رضاي مرا مي خواهيد مسجد را توسعه دهيد و ديوار شهر را بسازيد كه حافظ من باشد از منكرين و مشركين. اين بود كه صحابه نظرشان از مطلا كردن و تزيين آنجا منصرف شده، به توسعه مقام شريف پرداختند و عثمان مسجد را گسترش داد. بعد سيّدنا علي و سپس وليد اموي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . چلبي در اين بخش ها، اخبار تاريخي آورده كه دقيق نيست و اهميتي براي نقل آنها در اينجا وجود ندارد، لذا حذف شد.


179


و بعد قايتباي و غوري و از آل عثمان، سلطان سليمان و مراد سوم و احمد سوم و هر كدام اقدامات و اضافات تازه اي در آنجا انجام دادند.

]در اينجا اوليا چلبي به ارائه وصفي دقيق از داخل مسجد و حرم پرداخته از سنگفرش هاي بسيار زيبا، فواصل ميان درها، مخزن روغن چراغ، منبر و محراب هاي متعدد در مسجد، فرش هاي گرانبها، شمع دان هاي طلا ونقره، تعداد ستون هاي مسجد، كه سيصد عدد بوده، مئذنه ها، شيشه هاي ملوّن، كه هنگام طلوع خورشيد تصوير زيبايي از آن ها متصاعد مي شده و... سخن گفته است. وي همانجا برخي از كتيبه هاي تركي و قرآني موجود در اطراف حرم نبوي را نيز نوشته است[.

من هم در يك لوحه اي، با خط جلي نوشتم: سيّاح عالَم، اَوليا رُوحِيچون فاتحه . و در برابر مقصوره، با خط خود نوشتم: شفاعت يا رسول الله، اوليايه، 1082 .(1) در مسجد نبوي هفت هزار قنديل براي روشنايي وجود دارد.

روضه مطهّر و قبر شريف نبوي

"  وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ "  .

آغاز كنيم در بيان سبب بناي مخزن سرّ الهي. وقتي آيت "  ...إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً " در سال چهارم هجرت در حق اهل بيت مصطفي; يعني در حقّ سيدنا علي و حسن و حسين و فاطمة الزهرا نازل شد.(2)

چون ممكن است كه در آينده، دشمنان متحد شده و آزاري به جسم مبارك رسول(صلي الله عليه وآله)بزنند، اهل بيت كرام و صحابه و ديگران، به ضرورت محافظت بر قبر، بنايي در اطراف آن ساخته اند. بعدها هارون الرشيد بر اين بنا افزود. زماني كه نورالدين شهيد زنگي به حكومت رسيد، همان وقت پاپ، در اسپانيا گفت كه ما هر مقدار كه لازم باشد كشته مي دهيم و هزينه مي كنيم و فدايي آماده مي كنيم تا پنهاني به مدينه بروند و در آنجا، در انزوا زندگي كنند، اما نزديك قبر محمد رفته، در آنجا تونلي زير زمين حفر كنند تا جسد محمد((صلي الله عليه وآله)) را سرقت كنيم و به روم بياوريم.

پاپاي معلون بسياري از زبان ها را مي شناخت. در اين وقت، بيست نفر آماده شده، از آنجا به مصر رفتند و آنجا سوار بر الاغ شده، همراه با حجاج به مدينه آمدند. در اينجا به زيّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . در ابتداي سفرنامه سال 1081 آمده و در اينجا 1082

2  . اين بند، در اصل چنين است و پيداست كه مقدمه و مؤخره اي داشته است.


180


علما درآمده، ده نفر در نزديك حرم شريف و ده نفر بيرون از مدينه ساكن شدند. آنها سه سال تلاش مي كردند تا نفق بزنند. آنها خاك را در كيسه هايي كرده، از آنجا دور مي كردند. در وقتي كه به شش متري قبر رسيدند، نورالدين، پيغمبر(صلي الله عليه وآله) را به خواب ديد كه به او مي فرمود: اي نورالدين، اين ملعون ها مي خواهند قبر مرا حفر كرده، جسدم را ببرند. نورالدين برخاست و شش هزار سرباز برداشت و سه روز و سه شب مثل برق راه را پيمود. وقتي به مدينه رسيد، از همه مردم دعوت كرد تا به آنها وليمه بدهد. بعد پرسيد: آيا از فقراي شهر كسي هست كه در وليمه حاضر نشده باشد؟ گفتند: بلي ده نفر هستند كه همه اش در حال روزه و عبادت اند و سه سال است كه در حجره اي در مدرسه باب الشفا زندگي مي كنند و شغل شاغل آنان عبادت است. نورالدين گفت آنان را حاضر كنيد. بعد كساني را به جستجوي منازل آنها فرستاد و وسايل زيادي براي حفاري پيدا كردند. آنان زير شكنجه زبان به اعتراف گشودند و ده نفر ديگر را هم گرفتند. آنها گفتند: ما از رهبانان اسپانيا هستيم. از زماني كه دين محمد آمده، آرامش از ما گرفته شده. اعراب، ديار ما را گرفتند و مقدس ترين بقاع ما را در تصرّف خود درآوردند. ما در فكر انتقام افتاده و اين راه را انتخاب كرديم تا جسد پيامبر شما را به روم ببريم و از اين راه اندلس و افريقيا و سوريا را بگيريم و عرب ها دوباره به صحراي خودشان برگردند.

آنها گفتند يك ماه پيش هم باز پاپ به ما پيغام فرستاد كه اگر بتوانيد، جسد محمد را به روم بياوريد يا اسپانيا، كه ما آن را كعبه كنيم و هر سال هزاران نفر از عرب و ترك براي زيارت آن بيايند و ما از هر كس يكصد قطعه طلا بگيريم. آن ها اظهار توبه و پشيماني كرده و گفتند كه مسلمان مي شويم. اما نورالدين فريب آنها را نخورد و دستور داد همگي را كشتند تا هيچ يهودي و نصراني جرأت نكند پاي به زمين مكه و مدينه بگذارد.

نورالدين و بناي مجدد روضه مطهر

نورالدين تعدادي از استادان معمار را از شام به مكه و مدينه آورد و از اين دو شهر و نيز از شام و حلب مقدار زيادي سرب و آهن و غيره آورد. ابتدا دستور داد تا قبه اي را كه روي قبر شريف بود برداشتند. پس از آن، به فاصله بيست ذراع عقب تر از قبر رفته و در آنجا خندق هايي به عمق بيست ذراع و عرض ده ذراع كندند، سپس در چهار طرف قبر شريف، شبكه اي از آهن درست كردند; به طوري كه گويي قبر شريف در يك صندوق آهنين قرار


181


گرفت. پس با سرب آن مشبك آهنين و خندق را پر كردند. در اين وقت، در اطراف قبر شريف، ديواره اي از برنز ساخته شد. سپس باز از ديواري كه عثمان گذاشته بود تا سمت باب جبريل و از آنجا تا درون مسجد، خندقي كنده، باز در آنجا هم شبكه اي آهنين قرار داده آنجا را مثل سدّ سكندر كردند. بعد هم در بالاي قبر شريف يك مقصوره آهني دور تا دور گذاشتند.

در اينجا عقايد ديگري هم هست كه مي گويد: آن هايي كه قصدِ جسد مطهر را داشتند، از روافض بوده اند. اما اين رأي از نظر تاريخي غلط است و هيچ سند و برهاني ندارد و اين تدبير از سوي كفار اسپانيا بود.

قبّه حضرت پنجاه ذراع است و روي نوزده ستون قرار گرفته كه اطراف آن ها را سُرب ريخته و نقش و نگار از گل ها كشيده اند. در آنجا بوي بسيار خوشي به مشام مي رسد و بالاي آن جا نوشته شده است: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ و نام سلطان قايتباي به چشم مي خورد. مرقد سيده، فاطمه زهرا هم داخل همان مقصوره است.

وقتي بخواهي زيارت كني، اول بايد غسل كني، لباس هاي تميز بپوشي، خود را با بوي هاي خوش معطّر سازي، با توجهِ قلبي به توسل و دعا بپردازي، در حالي كه تو در حضور حضرت مصطفي(صلي الله عليه وآله) هستي. در اين وقت بايد مطوّفي باشد كه تو با راهنمايي او حركت كني. دست را بر سينه بگذار و نزديك مقصوره كه رسيدي، اين آيت را بخوان كه: "  ...يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً " و بعد بر محمد سلام بفرست: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ و بعد استغفار و توبه كن. بعد هم ابوبكر و عمر را سلام بفرست ]اينجا مؤلف يك صفحه در فضايل و تاريخ زندگي دو خليفه مطلب نوشته است.[

اي زائر عزيز، در اينجا تو بايد فاتحه براي اهل علم و عرفان بخواني و به طور مخفي، به فقرا و مساكين صدقه بدهي. مبادا كه صدقه دادن را عيان سازي كه در غير اين صورت، فقرا همه چيز حتي لباس هايت را مي برند و مزاحم تو مي شوند.

در آنجا هفتصد خادم از طواشيه هستند كه در حرم كار مي كنند و سيصد كليد از طلا دارند. به جز اين ها هزار خادم ديگر در مسجد كار مي كنند. اگر اينان كسي را در حال دادن صدقه ببينند، ممكن است مشكلي برايش درست شود و كار به جاي باريك برسد و خطرناك شود. در مدينه، تمامي مردم، از فقير و غني، منتظر آمدن حجاج هستند و هرچه به آن ها بتوان


182


داد، محل دارد و ثواب، اما بهتر، بلكه واجب است مخفيانه باشد.

من توانستم با ولي نعمت خودم، حسين پاشا داخل روضه مطهّره شوم. ما لباس پاكيزه و حلال پوشيديم و با خشوع و بهجت، صلوات بر محمد مي فرستاديم. شيخ حرم آمد، در حالي كه همراه او دوازده طواشيه بودند و بخور و عطريات همراه داشتند. ما هم هفت نفر بوديم. در را باز كردند و داخل شديم. در وقت ورود مي گفتند: دستور يَا بِنْتَ رَسُول اللَّهِ ; يعني از فاطمه زهرا(عليها السلام) اجازه ورود مي خواستند، چون بايد از كنار او رد شده به سمت قبر شريف مي رفتند.

حسين پاشا و من، هر دو، زمين را به قصد شفاعت بوسيديم. بعد شروع به نظافت آنجا كرديم. بدين ترتيب پانزده نفر در داخل بودند. من خودم، گويي هوشياري ام را از دست داده بودم و روحم از عشق در حال پرواز بود. هر لحظه به خودم مراجعه مي كردم، به اطرافم مي نگريستم، باز به قصد شفاعت رسول(صلي الله عليه وآله) متوسل مي شدم. سه قنديل روشن شد. در ميان قبه، قبري شريف بود كه در صندوقي قرار داشت و روي آن پارچه اي از كسوه سبز كعبه كشيده شده بود.

در اين مكان پاك، قطعات طلا و شمع دان هاي طلا و قناديل مرصّع و غيره چندان بود كه چشم نديده و به عقل بشر خطور نمي كرد و قيمتش را نمي شد تعيين نمود.

مسؤولان و خدّام، هر سال يكبار به اينجا مي آيند تا آن را نظيف كرده، غبار را از روي اين چيزها پاك كنند. ابوبكر و عمر هم زير همين قبه هستند، اما فاطمه زهرا خارج از اين قبه قرار دارد.

زمين آنجا سنگ فرش است و از بهترين سنگ ها; مانند


183


عقيق و فيروز و كريستال و غيره فرش شده است. اشيا و هدايا هم با زنجير آويزان شده است. برخي از شمع دان هاي طلا كه آنجا هست، به قد يك انسان طول دارد.

من اكنون پنجاه سال دارم، اما وقتي جوان بودم، در خواب مشغول اذان بودم، ديدم كه در حضور پيامبر(صلي الله عليه وآله) هستم و دو دست او را بوسيدم. حضرت به من بشارت داد: الشفاعة،... الزيارة... السياحة... فاتحة. حال خدا را شاكرم كه بشارت حبيب در حق من محقّق گرديد.

از وقتي كه ما از خيمه خودمان در قلعه مُزَيْرب شام خارج شده ايم تاكنون، هفده روز است و در خلال اين مدت من هفت بار قرآن را ختم كرده ام. در برخي از اين دفعات، سوره والضحي و ديگري ياسين و سوم اخلاص را خواندم كه آن ها را در اينجا تمام كردم. خداوند در محفل مؤذّنين، در وقت ظهر، توفيق اتمام آخرين ختم را داد.

ساختمان هاي موجود در قلعه مدينه

بيرون از باب الرحمه، مدرسه سيف الدين سلطان است، كه روي در آن نوشته شده: "  وَ مَنْ أَرادَ الاْخِرَةَ وَ سَعي لَها سَعْيَها... " و زير آن نوشته است كه اين بنا به دستور امير سيف الدين چوپان(1) و خاتون معظمه در سال 724 ساخته شد.

در كنار اين مدرسه، وچسبيده به آن، مدرسه سلطان قايتباي است. در بيرون باب جبرئيل، مدرسه صوقوللي محمد پاشا (از صدر اعظم هاي عثماني كه پانزده سال سر كار بود) قرار دارد. در نزديكي باب السلام، يك بناي وقف از سلطان محمد ثالث هست. وآن جا تمام و كمال، 118 مدرسه وجود دارد!

در داخل قلعه، چندين حمام و چندين خان ـ مسافرخانه ـ هست. راه هاي داخل قلعه بسيار نظيف است و دائماً روي آن ها آب پاشيده مي شود. يك مدرسه براي بچه ها، هفت مركز براي قراء، هفت محل براي حديث، و هفتاد محل استقرار براي افراد غريب هست كه برخي اوقاف هم دارد كه با استفاده از آن ها عسل و شربت هاي محلي ديگر ميان حجاج توزيع مي شود. چند آب انبار هم هست كه يكي از آنها بيست ـ سي پله دارد و آب آن از عين الزرقاء مي آيد و اين از خيرات سلطان سليمان است. روي اسبله ـ محل سبيل الله كه آب در آنها هست ـ نوشته شده: "  ...وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً " و بر برخي ديگر نوشته شده:"  عَيْناً فِيها تُسَمّي سَلْسَبِيلاً "  .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . در متن اصلي تركي و عربي خوبان . درستِ آن چوپان است. وي از امراي دمشق در دوره مماليك و سلطنت ملك ناصر بوده است. شرح حال وي را نكـ : الوافي بالوفيات، ج10، ص297. وي به احتمال در سال 730 درگذشته است. ابن كثير در البداية و النهايه، ج18، ص265 (چاپ دكتر عبدالله تركي) ذيل حوادث سال 726، از وي با عنوان امير سيف الدين چوپان ياد كرده است.


184


اينجا، در مدينه، هيچ چيز عزيزتر از آب نيست و هر كسي بايستد و آب به مسجد رسول(صلي الله عليه وآله) برساند و حوضي براي آب بسازد، ثواب هزار حج خواهد داشت. چه بسيار سلاطيني كه اينجا آمده اند اما نتوانسته اند در اين باره خدمتي بكنند. اينجا برخي از حجاج فقط براي اين كه وضو بگيرند، بايد ظرف آبي را به قيمت دو سكه بخرند تا با آن وضو بگيرند. در اينجا تجار، اشيايي را كه از بلاد دور آورده اند، عرضه مي كنند و اهالي هم كار تجاري مي كنند. دروازه هاي مدينه در طول رجب و شعبان و رمضان، در همه شبها باز است و در مدينه، هزاران قنديل شب را روشن مي كند، اما عيد حقيقي اين مردم وقتي است كه حجاج مي آيند. وقتي محمل شام و مصر با صرّه و سكه مي رسد، اهالي بهترين لباس خود را مي پوشند و حجاج را به خانه هاي خود دعوت مي كنند و با آنان دوستي مي كنند و آنان را به زيارت مي برند و واضح است كه از اين راه سود زيادي مي برند.

اما ضاحيه و اطراف مدينه هم مملو از باغ ها و قصرهاست. خانه هايي كه در وسط باغ است فراوان. در مدينه، هفت محله وجود دارد كه دو هزار خانه در آن هاست و دو طبقه. چوب هايي كه در آنها به كار رفته از طريق سوئز از مصر به ينبع آورده شده و از آنجا با شتر به مدينه آورده مي شود. مردم مدينه از اين چوب ها براي خود خانه مي سازند. در اطراف مدينه، زمين هاي خشك سنگي هست كه مثل يك خندق مدينه را محاصره كرده است.

...مسجدي هست(1) كه بالاي محراب آن نوشته شده: "  ...وَ كَفَّلَها زَكَرِيّا كُلَّما دَخَلَ... "  ، يك ايوان خارجي دارد، اما داخل آن با سنگ ريزه فرش شده و دعا در آنجا مستجاب است; زيرا كه مصطفي(صلي الله عليه وآله) در آنجا دعا كرده است. غرب اين مسجد، مسجد ابوبكر است و يك صد قدم با مسجد النبي(صلي الله عليه وآله) فاصله دارد... (اينجا هم در اصل عبارت افتادگي دارد).

برخي از مدارس كه تعدادش به 46 مي رسد، به صورت منزل درآمده است. شش مدرسه براي قراء، يازده مدرسه دار الحديث، و بيست مدرسه براي اطفال هست. همه اين مدارس از صُره سَنَويه (سكه هاي اهدايي سالانه) استفاده مي كنند و سهم معيّن دارند. خيراتي كه براي شهر مدينه است، با هيچ شهري برابر نيست.

در ضاحيه مدينه يك حمام عمومي هم هست اما در طول روز كار نمي كند. نزديك آن يك مدرسه خاصگيه هست كه حجاج در آن مي خوابند. چاه سيدنا علي هم در همين جاست.

در آنجا چهار بناي بزرگ وجود دارد كه يكي از آثار سلطان سليمان است و اين نزديك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . نام اين مسجد نيامده و به نظر مي رسد در اينجا از اصل چيزي افتاده است. در متن تركي نقطه چين هست كه نشان سقط است. در متن عربي (ص 157) اين نقطه چين نيامده است.


185


به حمام مراد سوم است. در آنجا از پول سلطان، شوربا و برنج و زرده و عاشورا(1) ميان فقرا تقسيم مي شود. از اين غذا به كساني هم كه داخل قلعه هستند; از فقير و غني و خادم و مخدوم داده مي شود.

در ضاحيه مدينه، چهل ميهمان سرا هست كه عابرين سبيل از آن ها استفاده مي كنند. مهم ترين آن ها ميهمان سراي محمد پاشا است كه در ايوان جامع اميرال قرار دارد. بالاي آن هم كتيبه اي بود كه من نتوانستم بخوانم. در بيرون باب مصر، سبيل آغا هست كه روي محل ورودي آن نوشته شده: "  وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْء حَيّ... " و زير آن خاصگي سلطان . همچنين سبيل آغا در السعاده هم آنجا است. كنار هر خان و مدرسه يك سبيل هست كه آبش را از عين زرقا مي آورند. هفت حوض هم هست. چاه هاي پراكنده ديگري هم هست. در آنجا حوالي يك صد مغازه هست كه بيشتر آنها قهوه خانه و دكان قصابي و مطعم و عطاري و صرافي است.

وقتي حجاج به مدينه مي آيند، مدينه مثل يك دريا مي شود و همه جا پوشيده از آدم. سكنه اصلي مدينه، پيش از آمدن حجاج حوالي چهارده هزار نفرند. خوردني هاي آنها همه از مصر مي آيد كه آن از اوقاف سليم در وقت فتح مصر است و از سليمان و مراد سوم و سلطان احمد كه اوقاف زيادي براي مدينه در مصر درست كرده اند. وقف دشيشه(2) از اوقاف مراديه و محمديه و خاصگيه به اينجا مي آورند. از دشيشه چهارده هزار و از گندم صد هزار كيسه، از مصر به مدينه مي آورند و بر حسب فرمان سلطاني تقسيم مي شود.

وقتي امين صرّه با قافله شام به مدينه مي رسد، مبالغ اختصاص يافته كه از مصر رسيده، كه مقدار آن ها شصت و دو هزار سكّه طلا است، نزد او حاضر مي شود، به علاوه، آنچه از اوقاف ديگر مي رسد و از شهرهاي تازه فتح شده به مكه و مدينه اختصاص يافته، همه در حضور شيخ حرم و جمعيتي از مردم مدينه، ميان صاحبان آنها تقسيم مي شود. روز و شب زير نور چراغ ها و بر طبق دفاتر سلطاني. اينها همه در ميان شادي اهالي و هلهله و دعا و ثناي آنان براي سلطان، توزيع مي شود.

هواي مدينه، در غايت اعتدال و زيبايي است. زنان مدينه، غالباً لباس هاي حرير آبي مي پوشند و كفش به پا دارند و روي آنها سرتا پا ازار مشكي بر مي كنند و روي سرشان نقاب مي گذارند كه رنگ هاي آن بين سبز، قرمز و زرد است. اما رجال روي سرشان طاقيه شاميه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . نوعي غذا است كه در گذشته روزهاي عاشورا (دهم محرم) پخته و توزيع مي شد و به همين نام مشهور گرديد.

اين غذا از دوازده نوع حبوبات تهيه مي شد و ميان خانواده و نزديكان و همسايگان و فقيران تقسيم مي گرديد.

2  . دشيشه رسول الله، يكي از قديمي ترين انواع صدق است. در زمان حضرت، نوعي گندم بزرگ را با جو و خرما و گوشت مخلوط كرده، نزد ايشان مي آوردند و با اصحاب مي خوردند. اين تركيب ادامه يافت. در دوره مماليك، براي اين كار وقفي صورت مي گيرد و نام وقف دشيشه به آن مي دهند. براي همين گندم مصر را گندم دشيشه مي گويند.


186


مي گذارند و بالاي آن شال كشميري و عمامه سفيد و همه مردم مدينه از زن و مرد بر چشم خود سرمه مي كشند.

باغ صوقوللي محمد پاشا و باغ شيخ الاسلام و ديگر باغات، انواع ميوه هاي تازه دارد. در مدينه انواع مختلف خرما و نيز سيب و انگور و هلو و مشمش و ليمون و آلوچه، كه گاه به اندازه سر انسان است، وجود دارد. انواع نارنج، ليمون ترش، درختان زيتون و انار و هندوانه و غيره هست. با اين حال، منطقه مدينه، صخره اي است و مزارعش كم و حبوبات غالباً از مصر و طائف و حجاز مي آيد. در مدينه، يك گل قرمز هست كه مانند آن در هيچ كجا نيست. گل هاي ديگري هم مانند سوسن و ميخك و ياسمن و نرجس و بنفشه در آنجا هست و خرماي مدينه، بهتر از انواع مشابه آن از ساير بلاد است.

زيارتگاه هاي بيرون قلعه مدينه

اولين جاي زيارت، بقيع است، كه در شرق قلعه مدينه قرار دارد. زائر بايد نخست وضو بگيرد، سپس به طرف بقيع برود، در حالي كه مي خواند: السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ... بعد "  أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ " را بخواند.

دويست قدم پايين تر، قبر عثمان است. بعد بيايد به زيارت قبر امّ سلمه. قبر حكم بن ابي العاص هم نزديك عثمان است. ابوسعيد خضري (كذا. خدري درست است) نزديك قبر عباس است. جابربن عبدالله نزديك قبر عايشه است. قبر عبدالله بن جعفر، بعد امام زين العابدين كه امام چهارم است; زير قبه امام حسن است كه امام حسن خود فرزند سيّدنا علي است ـ رضي الله عنهم اجمعين ـ . كما اين كه عباس، عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) هم زير اين قبّه است. همين طور امام محمد باقر و امام جعفر صادق.

عباس و امام حسن و امام محمد باقر و امام جعفر صادق، همگي در بقيع زير يك قبه هشت ضلعي هستند و ما، سوره ياسين را براي همگي خوانديم.

در مقابل اين بقعه طاهره، مسجد سيّدنا علي است، كه مسجد كوچكي است، بدون مناره. داخل اين بقعه مرقد عقيل بن ابي طالب است، همين طور نافع. نزديك آن مرقد مادر سيّدنا علي است. نزديك آنجا باز مرقد امام مالك است كه نزديك آن قبر واثق عباسي است و نزديك آنجا امّ صفيه!


187


آل بيت پيغمبر(صلي الله عليه وآله) همگي در بقيع و زير قبّه واحدي هستند، اما عايشه و امّ حبيبه و برخي از كنيزان آن حضرت، نزديك قبر عايشه هستند. نزديك قبر عايشه اين تاريخ هست: امر بتجديد هذا المرقد المبارك لحضرة الصديقة عايشة السلطان سليمان شاه بن بايزيد خان بن محمد خان خلّد الله ملكه سنة 950 .

زير همان قبه، قبر امّ كلثوم و رقيه دختران رسول(صلي الله عليه وآله) هم هست. همين طور زينب و امّ هاني. و نزديك آنها سه نفر از كنيزان آن حضرت. نزديك به آنجا قبر حليمه سعديه و خواهر رضاعي آن حضرت سيّده سلمه! و كنيز آن حضرت بركه هست كه از پدرش به او رسيد و دوران كودكي آن حضرت، از ايشان پرستاري مي كرد و به او ام ايمن مي گفتند و نزديك قبر حليمه مدفون است. مادر حضرت مصطفي(صلي الله عليه وآله) در مسير مدينه به مكه وفات كرده، همانجا مدفون شد. برخي از كتاب هاي سيره موثق نوشته اند كه حضرت در سال ششم، جنازه ايشان را به مدينه منوره منتقل كرده، زير همان قبه اي كه مادر رضاعي او در آنجاست، دفن كرد! ما براي آن ها سوره نساء را تلاوت كرديم.

همچنين قبر ابراهيم پسر رسول(صلي الله عليه وآله) و مادرش در بقيع است.

اما از صحابه، شمار زيادي از آنان در بقيع مدفون هستند.

قبور برخي از علماي روم است كه در اين ديار مرده اند; مانند مصلح الدين افندي و سيد ابراهيم مدني هست كه نزديك قبر سيدنا عباس دفن شده اند. همين طور محمد افندي، مولانا سنان نهجي و...

قبا

قريه اي است با باغات فراون، كه دويست منزل در آن هست و به عنوان نزهتگاه اهل مدينه شناخته مي شود. در آنجا مسجد قبا هست كه خود حضرت رسول آن را مثل يك درّ يكتا ساخت. با هفت پله به آن مي رسيم. در داخل آن نخلي هست كه رسول با دو دست پاكش آن را غرس كرده است. يك درخت سدر هم آنجا هست. زير اين درخت يك چاه آب قرار دارد. در اين مسجد تمامي دعاها مستجاب مي شود. به جز محراب اصلي، محرابي هم در گوشه شمالي آن هست كه به آن محراب مكشف مي گويند و رسول در آنجا نماز مي خوانده و از آنجا به سوي مكه، وطنش مي نگريسته است. مسجد سيدنا علي در سمت قبه اين مسجد


188


قرار دارد و گنجايش پنجاه نفر را دارد. در سمت قبله، پنجاه قدم آن طرف تر، مسجد سيده عايشه است. چاه اريس هم در كنار راه قرار دارد. هركس چهل روز از آب اين چاه بخورد، از همه بيماري ها شفا مي يابد. خود من بعد از شكست اردل(1) مرض خفقان گرفتم و از همين آب خورده، خوب شدم. باغات اطراف را از آب همين چاه، آبياري مي كنند.

باغ صوقوللي يكي از باغ هاي بسيار زيباي قُبا است كه قصرهايي در نهايت زيبايي و عظمت هم در آنجا هست.

زائر در اين وقت بايد براي ديدن دو نخلي كه خود حضرت غرس كرده، برود و در آنجا دو ركعت نماز بخواند.

در باغ هاي مدينه، چاهي به نام چاه عروة بن زبير هست. در ميان باغي كه دو نخل رسول(صلي الله عليه وآله) هست، آب عجيبي است كه براي زنان خاصيت هايي دارد; مثلاً كسي كه درد زايمان دارد و برايش خيلي سخت است، اگر از آن آب بخورد، زايمان بر او آسان مي شود. يا كسي كه حيض مي شود، اگر از آن بخورد، حيض نشده و پاك مي شود. تمامي زن ها و دختران مدينه اين حوض را مي شناسند و آنجا غسل مي كنند. براي همين مردم مدينه، بستان دو نخل را بستان النساء مي نامند و كسي جز زنان داخل آن نمي شود.

مرقد حمزه

چون مرقد حمزه مقدار زيادي از مدينه فاصله دارد، براي زيارت آنجا، همراه جمع زيادي به آنجا رفتيم كه بالغ بر 150 اسب سوار و مسلّح بود. مرقد در موقعيت اُحد قرار دارد و ميدان نبرد در سمت شمالي آن است. يك هزار گام كه از مدينه بيرون برويم، جايي هست كه حضرت درع خود را در آنجا گذاشته است. اين راه را بايد پياده رفت تا ثوابش مضاعف باشد. من خودم پياده رفتم و اسبم را به غلامم دادم. يك ساعت بعد به آنجا رسيدم.

موقعيت سپاه رسول(صلي الله عليه وآله) در اين وادي بوده. در آنجا ايوان كوچكي هست و خيمه حضرت در بالاي آن ايوان بوده است. خواندن دو ركعت نماز درآنجا از سنن مستحبه است. در اين جايگاه، سپاه آن حضرت بوده. رسول(صلي الله عليه وآله) حمزه را فرمانده قسمت چپ و خالدبن وليد را در سمت راست گذاشت!(2)

در شمال اينجا، به مقدار پانصد قدم ايوان عاشورا است. اينجا جايي است كه شامي ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . جايي در روماني كه عثماني ها با اروپايي ها نبرد كردند.

2  . اين نكته بي اطلاعي اوليا چلبي از تاريخ اسلام را مي رساند. خالدبن وليد در اين جنگ فرماندهي از فرماندهان مشركين بود كه حمله او سبب شكست سپاه اسلام و شهادت حمزه و هفتاد نفر ديگر از اصحاب شد. اما وي او را همرديف حمزه، جزو فرماندهان اسلام معرفي كرده است!


189


غذاي عاشورا درست كرده، به حجاج مي دهند. در كنار آن ايوان، امين صره است و ايوان ملا، و ايوان شيخ الحرم. رسول(صلي الله عليه وآله) هر سال بر اين مكان، براي زيارت سيّدنا حمزه و آماده كردن عاشورا اشراف دارد.(1)

مزار حمزه، يك ساعت راه تا مدينه است و به شكل قبه اي است. مدخل آن از بابي است كه به سمت قبله باز مي شود. داخل آن با سنگ هاي سفيد فرش شده است. زير اين قبه قبر حمزه، داخلِ يك صندوق مربع شكل است و صندوق داخل يك مقصوره مرعب است. هر كسي شمشير دارد، بايد شمشير خود را داخل صندوق سيّدنا حمزه بگذارد و بعد از اندكي، در حالي كه حارس مقبره تكبير مي گويد آن را درآورد و وسط تهليل گويان آنان بدان دست بكشد، در آن صورت ثواب جنگ احد را برده است. شريف صالح كه از ذريّه حمزه است، كنار او دفن شده است. در عمق ضريح، چاه آبي است. و به حكمت خداوندي خاك اين منطقه در اطراف ضريح، سفيد است در حالي كه خاك اين نواحي قرمز مي باشد. قرمزي آن هم به خاطر خون پاكي است كه از دندان پيامبر(صلي الله عليه وآله) ريخته است. اگر كسي دندانش را با خاك اينجا مالش دهد، از دردهاي دندان در امان مي ماند. اين تجربه شده است.

پانصد قدم بالاتر، كوه احد است كه كوه سخت و بلندي است و صخره هاي سرخ رنگ دارد و غارهاي چندي در آن است. در همين وادي، جايي هست كه آن را وادي حمزه مي نامند كه مكان ترسناكي است. كفار در اين غارات مخفي شده و به حمزه كه شهيد شد يورش بردند، در حالي كه با آنان نبرد مي كرد. ما به سرعت از اين منطقه بازگشتيم، در حالي كه دو ركعت نماز خوانديم. بعد به مقدار دويست قدم به جنوب آمديم تا به مزار ميدان شهدا رسيديم.

اينجا بيش از يك هزار صحابي شهيد شده اند! و قبه اي ندارند اما براي برخي از مشاهير آنان، علائم قبر هست. به خاطر باران هاي سيل آسا، خاك و سنگريزه ها از روي حدود هفتاد يا هشتاد شهيد كنار رفت; به طوري كه اجساد طاهر آنان آشكار شد. وقتي مردم مدينه شنيدند، همه آمدند و ديدند آنچه را كه شادمانشان كرد و قلبشان را آرامش داد. آنها اجساد را تازه يافتند. گويي تازه شهيد شده بودند. از برخي هنوز خون تازه مي آمد. برخي سرهاشان جدا شده بود و... مردم اين را ديدند و عظمت شهادت در راه خدا را دريافتند. سپس براي پوشاندن اجساد اقدام كردند. شيخ حرم دستور داد ديواري به طول چهارصد قدم ساختند تا جلوي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . عبارت در عربي همين است: و كان صفوة الخلق(ص) يشرف هذا المكان كلّ عام لزيارة سيّدنا حمزه ـ رضي الله عنه ـ و اعداد العاشورا.


190


سيلاب را بگيرد.

شرط زيارت در آنجا اين است كه وقت سحر باشد، زائر چيزي روي سر نيندازد. وقت ظهر اصلاً وقت خوبي براي زيارت نيست; زيرا زمين و رمل ها همه مثل آتشي ملتهب هستند. اگر زائر كفش به پا كند، بسا كه توهين به اين مكان باشد. همه اين صحرا مزار شهداست و همه، از كوچك و بزرگ، از زيارت بدون وضو پرهيز مي كنند.

در خلال دو ماه محرّم و صفر، در هر سال، در اينجا و نزديك مقبره حمزه مولوديه برگزار مي شود.(1) اين مكان مملو از جمعيت مؤمنين شده و ارواح مؤمنان، هر سال، در پي خواندن اشعار ديني و دعا و راز و نياز كه صدايش همه جا مي پيچد، از آن به وجد مي آيد; به طوري كه برخي در اين حال، جانشان از دست مي رود و همانجا دفن مي شوند.

زيارت اماكن بيرون مدينه تمام شد.

براي وداع بايد زائر لباس طاهر بپوشد و با ادبِ تمام از باب قلعه وارد شده، به سمت مسجد رفته، از باب جبرئيل داخل شود، فاتحه بخواند و السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ بگويد و سپس بگويد: الْوَدَاعُ يَا رَسُولَ اللَّهِ .

پي نوشت ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . در ادبيات تركي ـ مثل عربي ـ نوعي شعر ديني هست كه به مولد شناخته شده و مدائح نبوي است. معروف ترين آن اشعار تركي، وسيلة النجاة از سليمان چلبي (م 825 / 1422م) است كه همزمان مقبول ميان افراد نخبه در كنار توده هاي مردم است. در دولت عثماني، احتفال به طور رسمي از زمان سلطان مراد سوم (982 ـ 1003) آغاز شد و او در تشريفات سلطان، از سال 996 جايي را به احتفال اختصاص داد كه تا روزگار ما برگزار مي شود. (در اين باره نكـ : د. نجلايپك اولجاي، اسلامي تورك آديبالتي، استانبول، 1966، صص 140 ـ 153). سليمان چلبي وقتي شصت ساله و امام جماعت مسجد بورسا بود، اين اشعار را سرود كه بنابر مشهورترين نظر، 317 بيت است. محتواي آن توحيد باري تعالي، دعا، روح محمد، ظهور محمد، معجزات و معراج، هجرت و نصيحت و ارشاد است.


| شناسه مطلب: 80556