متن کامل

عرفان در عرفات   سید احمد محمودزاده امام سجاد7 آنگاه که از حج برگشته بود از شبلی پرسید: ... به هنگام وقوف در «عرفات»، آیا «معرفت» خداوند سبحان را ادا کردی؟ و به «معارف» و علوم الهی پی بردی؟ و آیا دانستی که با تمام وجو

عرفان در عرفات  

سيد احمد محمودزاده

امام سجاد7 آنگاه كه از حج برگشته بود از شبلي پرسيد:

... به هنگام وقوف در «عرفات»، آيا «معرفت» خداوند سبحان را ادا كردي؟ و به «معارف» و علوم الهي پي بردي؟ و آيا دانستي كه با تمام وجود در قبضة قدرت خدا هستي و او بر نهان كار و راز قلب تو آگاه است؟!...

شبلي: نه!

امام7 : ... پس حج، احرام، وقوف به عرفه و... را به‌جا نياورده­اي.

£££

باز هم موسم حج فرا رسيده است؛  فصل شور و شوق حاجيان و حسرت و آرزوي مشتاقان مُحـرم.

اگر انسان نديده باشد، چندان غصه­دار نمي­شود. اما... آن­كه به ديدار و زيارت رفته باشد، غم هجران  «خانه» و «صاحب خانه» دلش را  مي‌سوزاند و آتش اشتياق را  در درونش برمي‌افروزد.  تجلّي خدا  در «حج» دلربا و شوق افزاست. آن­كه ديده باشد و مهجور بماند، بيشتر مي‌سوزد.

ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌كني

بازار خويش و آتش ما، تيز مي‌كني

غرض، نه خاطره‌نويسي است و نه تشريح فلسفه و اهداف حج، كه آن همه،  در اين مقال و مجال  نمي‌گنجد.

اما...

آب دريا را اگر نتوان كشيد

هم به‌قدر تشنگي بايد چشيد

و ما از اين همه صحنه‌ها و فرازها و زيبايي‌ها و شورها و معنويت‌ها و حماسه‌هاي حج،  تنها به صحراي عرفات سري مي‌زنيم تا با حاجيان هم­نوا شويم.

£££

مناسك حج، سراسر الهام است.

و... زيارت خانة  خدا و حرم پيامبر، يادآور تاريخ اسلام...

و ديدار «بيت‌الله» و مسجد و مرقد رسول‌الله، صفابخش جان و اميدبخش دل و روشنگر ديده است. مكه و مدينه، تاريخ مجسّم مكتب است. هرگوشة اين ديار و هر سنگ اين بيت، هر رواق اين حرم و هر شبستان اين حريم، خاطره‌انگيز است و سرگذشت‌ها و ماجراها و درس‌ها و عبرت‌ها دارد و هر زاويه از اين ارض مقدس، كسي را،  چيزي‌ را و حادثه‌اي را تداعي مي‌كند.

مگر مي‌توان «كعبه» را بر زبان آورد و از «ابراهيم خليل الرحمان» نگفت؟

مگر مي‌شود زمزم را ديد و به‌ياد «اسماعيل» نيفتاد؟

مگر نام صفا و مروه، جدا از ياد «هاجر» تواند بود؟

«منا» خاطرة  قرباني شدن اسماعيل به دست ابراهيم را  به ذهن مي‌آورد.

و... «عرفات» صحنة شورانگيز مناجات عاشقانه حسين7 را با خداوند، در دامنة «جبل‌الرحمه»؛ كوه رحمت.

£££

«اي حسين، ...

تو در اين دشت، چه خواندي كه هنوز، سنگ‌هاي «كوه رحمت»...

از گرية تو نالان­اند؟

عشق را هم زتو بايد آموخت...

و مناجات و صميميّت را

و عبوديّت را

و خدا را هم

بايد زكلام تو شناخت.

در دعاي عرفه،

تو چه گفتي؟... تو چه خواندي، كه هنوز تب عرفان تو در پهنة اين دشت، به‌جاست؟

پهندشت عرفات،

وادي «معرفت» است.

و به مشعر، وصل است.

وادي شور و «شعور».

 

اي حسين، ...

دشت از نام تو عرفان دارد.

و شب، از ياد تو عطرآگين است.

آسمان، رنگ خدايي دارد.

و تو گويي به زمين نزديك است.

 

اي حسين، ...

اي زلال ايمان،

مرد عرفان و سلاح!

در دعاي عرفه،

تو چه خواندي، تو چه گفتي، كامروز

زير هر خيمة گرم

يا كه در ساية هر سنگ بزرگ

يا كه در دامن كوه

حاجيان گريان­اند؟

با تو در نغمه و در زمزمه‌اند؟(1)

£££

عرفات، صحراي عرفان است و دعاي معروف امام حسين7 در اين روز، و نيايش عرفة امام زين‌العابدين7 (صحيفة سجاديه) در زمزمة عاشقانة حجاج، در زير چادرهاي گرم، در دشت سوزان عرفات، شنيده مي‌شود.

اشك‌ها جاري است.

دل‌ها شكسته است.

حسين7، اين عارف معروف و اين معرفت آموز عرفا، در عرفه، با چشم اشكبارش، با دست‌هاي رو به خدايش، با حالت تضرع و زاري‌اش، در نظر مجسّم است.

نماز و دعا و نيايش و گريه، از ظهر عرفه تا غروب آن روز، محشري به پا مي‌كند. هركس به‌حال خويش مي‌انديشد و قيامت را در نظر خود مجسّم كرده و به ياد مي‌آورد. عده‌اي هم با اشتياق، گمشدة خود را دنبال مي‌كنند.

عاشقان ديدار «مهدي»[... مي‌گويند در عصر عرفه، حتماً امام زمان در عرفات است.

ديده‌هاي منتظران، در پي اين يوسف، غايب از نظر است.

مگر احساس را مي‌توان با قلم بيان كرد؟!... مگر حالات دل و تأملات دروني را مي‌توان به رشتة تحرير كشيد؟!

مگر عشق، قابل توصيف است؟

از كجا معلوم كه بعضي از اين حاجيان دلسوخته و دل‌شكسته، «او» را نديده باشند؟!

اين تشنگان ديدار، كه عطش را عميقاً چشيده‌اند، از كجا كه به «لقا» نرسيده باشند؟

اين فانيان محبّت و ولاي حضرت مهدي[ ، از كجا كه توفيق «حضور» را نيافته باشند؟

در كوي مهدي[ فيض ديدار، نصيب ديده‌هاي پاك و قلب‌هاي خاضع و دل‌هاي باتقوا مي‌گردد.

«دركوي ما، شكسته‌دلي مي‌خرند و بس

بازار خود فروشي از آن سوي ديگر  است»      
£££

تنگ غروب است و در اين صحراي عرفان، عطر حضور حضرتش را مي‌توان يافت.

«مهدي»، كدامين خيمه را ديدار كرده است؟

توفيق ديدار،

سهم كدامين حاجي خوشبخت گشته است؟

آيا كدامين چشم لايق، ديده «او» را؟

آيا كدامين حاجي بشكسته دل را،

بر دامن پرفيض ديدارش نشانده است؟

اينجا،  در اين دشت،

هر سوي، آثاري ز ردّ پاي «مهدي» است.

فرياد «يامهدي» در اين صحرا بلند است.

نجواي جان‌خيز كه را،

آن دوست،

آن مولا و سرور،

از خيمه‌هاي گرم و سوزان، اندر اين دشت

«لبيك» گفته است؟

چشم انتظاري، درد جانسوزي است.

اي دوست،

در انتظارت، صبح و شب، تا كي نشستن؟

اين چشم را در چشمة عشق تو، شستيم

در زمزم ديدار هم، بايد كه اين چشم،

روي تو بگشودن، به روي غير بستن

هرگز روا نيست،

اينجا هم از ديدار تو، محروم ماندن

اين ديدگان منتظر، خاك ره توست.

£££

از «عرفات» كه پا به بيرون مي‌گذاريم،

همه‌جا عرفات است... همه‌جا مشعر و منا است.  همه‌جا حرم است و حريم احرام!

خدا را، پيامبر را، علي را، حسين را،  زهرا را،  مهدي: را، امامان و اوليا را... همه‌جا مي‌توان حاضر ديد.

باشد كه وقوف ما، در عرفات، معرفت‌آموزمان گردد و در عرفه، عارف حق گرديم و عامل به «معروف».

 

(پي نوشتها)

1 - شعر?ها، برگرفته از سروده‌هاي استاد جواد محدثي است.


| شناسه مطلب: 80563