متن کامل
بـسمـه تعـالی مقـدمـه : سفـربه سرزمین وحی ازآرزوهای دیرینه هرمسلمان است من نیـزیکی ازمیلیون ها انسانی بودم که همواره عشق رفتن به مکه ومدینه را درسرداشتم تفاوت عمده این سفربا سفرهای دیگردراین است که تا خـدا دعوت نکند شما راهی نخواهی
بـسمـه تعـالي<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
مقـدمـه :
سفـربه سرزمين وحي ازآرزوهاي ديرينه هرمسلمان است من نيـزيكي ازميليون ها انساني بودم كه همواره عشق رفتن به مكه ومدينه را درسرداشتم تفاوت عمده اين سفربا سفرهاي ديگردراين است كه تا خـدا دعوت نكند شما راهي نخواهي شد واجازه گام نهادن به اين سرزمين مقـدس فقط زماني به توداده مي شود كه خداوند تورا طلبيده باشد . به شكرانه توفيق حضوردرمكه ومدينه كه هرلحظه آن سرشارازنورومعنويت بود برآن شدم تا در حد توان برخي اتفاقات و رويدادهاي سفـركه با روند فعاليت ام به عنوان گزارشگرراديو همخواني داشت به صورت مكتوب گردآوري نمايم . اين دل نوشته را از م تا م مي نامم . يعني « از مدينه منوره تا مكه مكرمه » در دل نوشته سي قسمتي سعي كردم با توصيف حال وهواي مدينه ومكه بخش اندكي ازسختي ها ومشـكلات كار برنامه سازي وارسال گزارش هاي راديـويي وتلويـزيـوني را بيان كنم . ذكر مطالب تكراري كه ناشي ازاولين حضورمن درسرزمين وحي است . شايد براي خواننده اي كه چندين باربه اين سرزمين رفته است قدري خسته كننده باشد ولي فكر مي كنم خواندن يك بار آن خالي از لطف نيست .
در محدوده فرصت زماني حضورم در سرزمين وحي و با همكاري خوب جناب آقاي شيرازي مسوؤل دفتر صدا و سيما در مدينه و حجة الاسلام والمسلمين عسگري جانشين بعثه مقام معظم رهبري در عربستان سعودي و جناب آقاي بالار مسوؤل دفتر صدا و سيما در مكه به تعدادي از مساجد و اماكن ديدني و مذهبي مكه و مدينه سري زدم و به قصد بازگويي مهمترين رخدادهاي تاريخي در هر مكان در زمان حيات پربركت پيامبر اكرم ( ص ) و مولا علي ( ع ) گزارش راديويي براي پخش از شبكه هاي راديويي تهيه كردم به گفته مسوؤلان صدا و سيما در دفاتر مكه و مدينه در حوزه راديو اينگونه به موضوع پرداخته نشده است و تا كنون هرچه بوده در قالب تصوير تلويزيون خودنمايي كرده است . آنچه در قسمت هاي آينده خواهيد خواند در كنار دست نوشته ها بخشي مربوط به يادداشت برداري از گفتگوهاي راديويي است اگرچه مختصر به نظرمي رسد اما مي تواند براي اصحاب قلم و اهالي مطالعه و تحقيق بستري فراهم نمايد تا خود با بينش و انديشه اي ژرف به بررسي دقيق آن بپردازند و براي نسل هاي آينده به يادگار بگذارند. من نيز اميدوارم در باقي عمر اگر باز به اين سفر دعوت شدم با نگاهي عميق تر آنچه مي بينم و مي شنوم را به حركت قلم بسپارم تا ثبت و ضبط شود.
دل نوشته از م تا م روايت احساس قلبي گزارشگرراديوست كه همراه با اكيپ امور حج و زيارت سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در مرداد ماه سال 1387 در مأموريتي يك ماهه درگوشه گوشه هاي مدينه و مكه پرسه مي زند تا آنچه درگزارش هاي خود منعكس مي كند براي مخاطب ارزش شنيدن داشته باشد . وقتي چون نقطه اي ناچيزگرد خانه خدا طواف مي كردم آن هنگام كه دقايقي در كنارقبـرپيامبـراكـرم (ص) حضوريافتـم وزماني ديگرلحظه هاي سكوت وتنهايي بقـيع را ضبط نمودم . و در بئرطوي محل ملاقات آقا امام زمان (عج) با دوستانش آخرين گفتگو را گرفتم . همه به خواست خداوند بزرگ بود كه اورا باتمام وجود شكرمي كنم كه آخرين ماه خدمت رسمي ام (مرداد 87) در صداوسيما را بعد از27 سال تلاش
(از 1360 تا 1387) درمراكز خليج فارس ، مركزي وقزوين به زيبايي هرچه تمامتر با دعوت به خانه اش جاودان وفراموش ناشدني كرد و اين بـراي من يعـني نـقطه
آغـاز .....
هدف اصلي اين دل نوشته ها انتقال تجربه ويادآوري اين مهم به خودوديگر گزارشگران پرتلاش راديو و تلويزيون است كه رسالت گزارشگر به عنوان گوش ، چشم و زبان مخاطب اينست كه در فرايند كار رسانه اي همواره خوب بشنود ، نيكو ببيند و رسا حرف بزند تا پيامش به درستي به مخاطب منتقل شود تا در رسيدن به هدف موفق شود. پيشاپيش از نواقص دل نوشته ها عذر خواهي مي كنم و از صبر و حوصله شما به هنگام مطالعه اين نوشته تشكر مي كنم و بي صبرانه چشم انتظار دريافت نظرها و پيشنهادهاي راهگشا هستم .
والسلام
محمد مهدي توكل
شهريور تا آذرماه 1387
قسمت اول : بهتـرين فـرصت
روز پنجشنبه 5/2/87 نامه اي از اداره كل سيماي استانها آمد كه امور حج و زيارت سازمان صداوسيما درنظردارد مجريان و گزارشگران آشنا به مباحث معارفي وزبان عربي را به عربستان سعودي اعزام كند. شنبه 7/2/87 اسم من و دو نفر ديگرازهمكاران به تهران اعلام شد. روز سه شنبه 17/2/87 طي تماس تلفـني از ما دعوت كردند براي انجام مصاحبه در محل دفـتـر امور حج و زيارت حضور پيدا كنيم. من در ساعت مقـررخودم را به دفتررساندم و دو نفـر درباره اماكن ديدني و زيارتي مكه و مدينه سوال كردند چون من يكبارديگرنيزدرچنين جلسه مصاحبه اي البته با افراد ديگر شركت كرده بودم با حال و هواي موضوع آشنا بودم وحتي قبل ازآن اعلام كردم جزوه اي را نيـزآماده كرده ام كه شايـد مورد استفـاده قرار گيرد.
خلاصه چند دقيقـه اي صحبت شد ازمن خواستنـد به صورت بداهه گويي صحنه اي ازحضور در مكه و مدينه را گزارش كنم. چند هفته بعد روزدوشنبه 13/3/87 حدود ساعت 15 كه مي خواستـم از اداره (صدا وسيماي قزوين) خارج شوم تلفـن همراهم زنگ خورد آقايي به نام سلطاني ازدفتـرحج و زيارت پشت تلفـن گفت: شما آمادگي داري با گروه اعزامي به سفـرعمره بروي؟ ازخوشحالي چند لحظه سكوت كردم. سپس گفتم البته كه آماده هستم. فقط پاسپورتم تا 17/4/87 اعتبار دارد كه گفت اگراين طورباشد نمي شود كه بلافاصله گفتم من مشكل را حل مي كنم فقط چون چند روز تعطيل است (ايام ارتحال امام (ره) 14 و15 خرداد) به من فرصت بديد تا كاررا انجام مي دهم. و او با بزرگواري قبول كرد.ازهمان لحظه دست به كار شدم با كمك يكي از دوستان برادر خانمم در اداره گذرنامه تهران و مساعـدت ديگـرهمكارانش موفق شدم در ساعت 30/15 روز 21/3/87 گذرنامه جديد را دريافت كنم و بعد از تحويل به دفتر حج و زيارت سازمان قرار شد با گروهي كه اول مرداد اعزام مي شود راهي مكه و مدينه شوم. از محل دفتر حج و زيارت سازمان كه خارج مي شدم دائما ًخدا را شكر مي كردم كه بالأخره پس ازسالها چشم انتظاري دعوتنـامه من براي سفربه خانه خدا دارد آماده مي شود. با يك خوشحالي وصف ناشدني خودم را به قزوين رساندم و خانواده نيزازاين اتفاق ارزشمند و فراموش ناشدني خوشحال بودند. از روز چهارشنبه 22/3/87 براي اينكه بتوانم به عنوان گزارشگرراديوحضورمؤثـرو مفيـد در گروه اعزامي به عمره داشته باشم مشغـول گردآوري مطالب شدم. ابتدا تقويم مناسبتهاي ماه مرداد وماههاي قمري را مشخص كردم خوشبختانه اين سفـرمعنوي با دو ماه ارزشمند رجب وشعبان همزمان بود. فكروانديشه من هر روز حضوردرسرزمين وحي بود و هر لحظه احساس مي كردم در يكي از نقاط مهـم و تاريخي مكه و يا مدينه هستم و مي خواهم براي شنونـدگان راديو گزارش كنم.روز شنبه 29/4/87 دعـوت شدم براي شركت در جلسه توجيهي در تهران با حضور مسؤولان حج وزيارت صدا وسيما در اين نشست همكاران و همسفران را شناختم. آقاي شريفي از واحد مركزي خبر براي پوشش خبرهاي مكتوب وتصويري، آقاي شكري از مركز مشهد به عنوان مجري تلويزيوني و آقاي تكلـويي تصويربردار شبكه دوم سيما.
جلسه به دليـل ديرآمدن آقاي شكري وتكلـويي با 30/1 دقيقه تأخير شروع شد.ابتدا آقاي شهروي چند كلمه اي صحبت كرد واز اهميت اين سفر و مأموريت گفت و تأكيد كرد برويد روي سوژه هايي كار كنيد كه تا الأن به آنها پرداخته نشده است مهم نيست كه اين سوژه قابـل پخش باشـد يا نه چراكه مي تواند اطلاعات آن براي برنامه ريزي هاي آينده مؤثر باشد. آقاي سلطاني مديرتوليد حج وزيارت سازمان اشاره كرد تصاوير زيادي به دليل مشرف بودن هتـل محل اقامـت گروههاي برنامه ساز قبلي به مدينه از مسجد النبي(ص) و مسجد الحرام در مكه گرفته شده است كه اينها همه تكراري است شما تلاش كنيد از زواياي تازه تري تصوير تهيه شود در ضمن توصيف مكان هم زياد صورت گرفته است بكوشيد اطلاعات تازه تري به مخاطبان ارائه دهيد كه آنها تشنه اين گونه گزارشها هستند. آقاي ميـري مسؤول اعزام گروه ها هم ضمن تحويل گوشي تلفن همراه به من به عنوان گزارشگرراديـوو ديگر همكاران گفت ساعت 17روزدوشنبه31/4/87 زمان پرواز است وخواست ساعت 14 در فرودگاه مهرآباد ترمينال 1 حضور يابيـم. حدود ساعت 30/12 همان روز پشت درهاي بسته ترمينال شماره 1 فرودگاه منتظر روي چرخ دستي در كنارساك و چمدانم نشستم .به رفت وآمد مسافرها توجه مي كردم كه هركسي الأن تا قبل ازحركت چه حس و حالي دارد. همه در فرودگاه در جنب و جوش بودند اتوبوس ها پشت سرهم زائران را مي آوردند تا خودشان را آماده كنند براي عـزيمت به سفـر مهـم و تاريخي و ديني .عـده اي هم براي بدرقه آمده بودند.آخرين ديده بوسي ها، التماس دعاها، طلب آمرزش ها و... چه صحنه هاي جالبي بود. سومين مرتبه بود كه به ترمينال 1 مي آمدم يكبار در سال 1382 كه پدر و مادر خانمم عازم سفـرعمـره بودند بار دوم خود به سفـر بلاروس عـزيمت كردم براي شركت در نمايشگاه صنايع دستي ايران در سال 1384 وسال 1387 در اوج گرماي مرداد ماه در تابستان . اماعشـق رفتن به اين سفـركه مستقيماً به دعـوت خدا صورت مي گرفت گرما را برايم زياد مهـم جلوه نمي داد. گويا بهار بود چرا كه رفتـن به اين سفـرهمـزمان با ماههاي پر فضيلت رجب وشعبان بود وجالب تراينكه من بعد ازاين سفر بازنشسته مي شدم واين بهترين فرصت كاري بود كه بتوانم در آخرين روزهاي كار رسمي درصداوسيما به سفرخانه خدا بروم وان شاءالله با سربلندي حكم بازنشستگي را درسـرزمين وحي دريافت كنم. هواپيماي ماهان كه در اجاره عربستان بود بعد از 1 ساعت تأخير در ساعت 21/18 دقيقه از فرودگاه مهرآباد به پرواز در آمد ودر ساعت 35/20 دقيقه به وقت عربستان برفـرازمدينه منوره- شهر پيامبر اكرم(ص)- شهري پر رمزوراز پديدار شد. مهماندارهواپيما: مسافران محترم به شهر مدينه رسيـديم تا توقف كامل هواپيما كمربندها را بسته نگهداريد وصندلي خود را ترك نفرماييد.
( ادامه دارد ...)
قسمت دوم : زيبـا تـريـن تـصويـر
وقتي از هواپيما پايين آمدم سياهي شب همه جا را فراگرفته بود وگرماي باقي مانده از تابش نور خورشيد ازآسفالت باند فرودگاه بلند مي شد و به صورتم مي خورد.سواربراتوبوسهاي فرودگاه بعد ازچند دقيقه به سالن ترانزيت رسيدم حجم زياد جمعيت وعجله زائران براي عبور از قسمت بازرسي پليس فرودگاه مدينه كافي بود تا ازصفوف منظم خبري نباشد وهمين امربهترين دليل بود تا چند بار مأموررسيدگي به گذرنامه ها با عصبانيت بگويد اگردرصف نرويد كار را تعطيل مي كنم و اتفاقاً وقتي با عدم پذيرش در خواستش ازطرف زائران ايراني مواجه شد اين كار را كرد تا اينكه با وساطت چند نفرمجدداً راضي شد كه كاررا ادامه دهد ويزاها يكي يكي بررسي شد وبعد ازخوردن مهر ورود اجازه عبوربه زائران داده مي شد من وهمراهانم آخرين نفراتي بوديم كه ازاين مرحله گذشتيم وقتي از قسمت كنترل هاي متعدد عبور كرديم همكارمان آقاي شيرازي كه مسؤول دفترصداوسيما درمدينه است به استقبال ما آمده بود با اوسلام واحوالپرسي كرديم وبعد ازسوارشدن بر وسيله نقـليه (هايس) به سمت هتل محل اقامت درمدينه كه نامش فندق مودة العالميه بود حركت كرديم همراه ما چند نفرديگرنيز بودند كه درقسمت هاي مختلف دفتر نمايندگي بعثه مقام معظم رهبري درمدينه فعاليت مي كردند. فاصله فرودگاه تا هتـل زياد بود در مسير حركت دائماً سؤوال مي كردم كي به حرم رسول الله(ص)مي رسيم با گذشتن از چند خيابان عريض وطويل بالأخره چشمانم به گلدسته هاي نوراني مسجدالنبي(ص)افتاد وهمه با هم يك دل و يك زبان گفتيم السلام عليك يا رسول الله(ص). السلام عليك يا علي ابن ابي طالب(ع)والسلام عليك يا فاطمه زهرا(س) و آنگاه با صلوات بر محمد وآل محمد قدم در جوار حرم امن رسول الله(ص) گزاردم . بعد از استراحت كوتاهي درهتـل چون فاصله آن تا مسجدالنبي(ص)كم بود پياده راه افتاديم به سمت مسجـد النبي (ص) حدود ساعت نيـم بامـداد بود كه رفتيم تا عقـده دل وا كنيم و به سالها چشم انتظاري خاتمه دهيم وآن چيزي نبود جز زيارت قبرمطهررسول الله(ص) و اقامه نماز در مسجد پيامبر(ص) اگر چه در ساعتي كه ما وارد حرم شديم برخي از درهاي اصلي بسته بود اما با يك شوق و علاقـه اي وصف ناشدني پاي در مكان مقدسي گذاشتيم كه بسياري از مردم براي رسيدن به آن لحظه شماري مي كنند. آقاي شيرازي ما را به قسمت هاي مختلف مسجد برد و بخصوص پاي در قـسمت روضة الجنه گذاشتيم همانجايي كه منبر ومحراب پيامبر(ص) قرار دارد و 2 ركعت نماز بجاي آورديم كه خيلي حال و هوايش با ديگر نمازها فرق داشت سپس روبروي قبر شريف رسول الله(ص) قرار گرفتيم و در حالي كه آقاي شيرازي با سوز و آه توصيف اين مكان مقدس وشريف را مي كرد ما نيزبا چشمان پيوند خورده به پنجره هاي فولادي وسبزرنگ قبر پيامبر(ص) اشك مي ريختيم . چه حس و حالي داشت اگر چه روبروي ما چند نفرعرب وهابي ايستاده بودند واز نوع نگاه و قطرات اشك ما كه ازروي گونه ها سرازيرمي شد دلخور بودند و دائماً مي خواستند كه ازايستادن خودداري كنيم اما ما همچنان ايستاده بوديم درآن ساعت شب لامپهاي متعددي برون ودرون مسجدالنبي(ص) را همچون روز روشن كرده بود. اما تاريكي مطلق قسمت داخلي قبر رسول الله(ص) دل را به درد مي آورد وقتي همه جا روشن و نوراني است چرا نمي خواهند درون اين مكان مقدس كه قلب ميلياردها مسلمان عاشق به اميد ديدن يكباره آن مي طپد روشن باشد.آنها غافل ازاينند كه نور جمال محمد(ص)همه جا را روشن كرده است و علت خاموشي عمدي درون قبر پيامبر(ص)سؤوالي است كه ذهن من وشايد جمع زيادي از زائران حرم پيامبر خدا (ص) را به خود مشغول كرده است كه چرا؟واقعاً چرا؟ مأموران امر به معروف ونهي ازمنكركه نوع لباس عربي و آرايش محاسنشان آنها را ازديگران متمايز كرده بود و همچنين پليس عربستان به هيچ وجه نمي گذاشتند كسي خود را به پنجره هاي قبر رسول الله(ص) نزديك كنند مرتب سعي مي كردند با حركاتي زننده زائران را كنار بزنند. اگر كتاب ادعيه دست كسي مي ديدند مي گرفتند با عصبانيت به گوشه اي پرتاب مي كردند. حدود ساعت 2 بامداد از باب بقـيع پاي به حياط مسجد گذاشتيم يك مرتبه به پشت سر نگاهي انداختم وآن لحظه زيباترين وآشناترين تصوير در مقابل ديدگانم پديدار شد.وآن چيزي نبود جز گنبد سبز وگلدسته هاي نوراني مسجد النبي(ص)هميشه وقتي اين تصويررا از تلويزيون مي ديدم و يا عكس آن را در مكاني مشاهده مي كردم مي گفتم كي مي شود با چشمان خودم آن را ببينم كه خدا را شكـر مي كنم كه اين توفيق را نصيبم كرد. در كنار اين تصوير زيبا وقتي به صحن مسجد نگاه كردم كه در اثر اجراي طرح ساخت و سازاطراف حرم هيچ اثري از كوچه هاي بني هاشم نيست غم سنگيني بر قلبـم نشست. آن طرف تر قبرستان بقيع نيز در دل تاريكي و سكوت شب داد از مظلوميت شيعه و ائمه اطهار(ع)مي زد. ( ادامه دارد ...)
قسمت سوم : مسجد قبا
وقتي هواپيما بر فراز شهر مدينه رسيد و ارتفاع كم كرد از پنجره نگاهي به پايين انداختم شب بود و نور از چراغ منازل ، خيابان ها و اماكن مقدس به ويژه مسجدالنبي ( ص ) خودنمايي مي كرد . در حاليكه محو ديدن نماي زيباي شب مدينه از داخل هواپيما بودم به ذهنم زد ان شا الله در كنار ارسال گزارش هاي ( زنده ) تلفني براي شبكه هاي راديويي به معرفي اماكن تاريخي و مذهبي شهر مدينه و مكه نيز بپردازم. با همين نيت وقتي موضوع را با آقاي شيرازي مسوؤل صدا و سيما در مدينه مطرح كردم ايشان بسيار پسنديد و قرار شد به اتفاق هم در مدت15 روزه مأموريت در مدينه به ديدن برخي از اين مكان ها برويم. يك روز ضبط گزارشگري ام را برداشتم و به طرف ورودي شهر مدينه از سمت مكه رفتيم بزرگ راه سرسبزي بود وقتي از چند پل رو گذر و زير گذر گذشتيم از لابلاي درختان كنار بزرگراه 4 گلدسته سفيد رنگ خودنمايي مي كردند . آرام آرام به آنها نزديك شديم وقتي در پاركينگ توقف كرديم بخوبي مسجد قبا در مقابل ديدگانم قرار داشت . قبا در فاصله شش كيلومتري جنوب مسجدالنبي ( ص ) واقع شده است . ضبط را روشن كردم با اين جمله به توصيف حال و هواي مكان پرداختم . شنوندگان گرامي وقتي به اين مكان مي آييد شدت ضربان قلبتان دو چندان مي شود . اينجا دروازه شهر مدين? النبي ( ص ) است .
اينجا محل خوشحالي پيامبر اكرم ( ص ) است . در حين بيان اين جملات آقاي شيرازي به كمك من آمد و گفت : براي شنوندگان بگو اينجا مسجد قبا اولين مسجدي است كه در اسلام و به دست پيامبر اكرم ( ص ) ساخته شد . وقتي رسول الله مكه را با همه سختي ها و تنگناها به سمت مدينه ترك كردند . با شور و حال وصف نشدني پا به اين مكان گذاشتند . جايي كه مسلمين مي توانستند نفس راحتي بكشند .
در اينجا كسي با اسلام عناد نداشت . مكاني خوش آب و هوا با ميهمان نوازي خوب اهالي اش كه همه شادي و خوشحالي رسول الله ( ص ) را به همراه داشت . بعد از مقدمه گزارش
پرسيدم جايگاه و اهميت مسجد قبا تا چه حدي است ؟ آقاي شيرازي گفت : اين مسجد به نام مسجد تقوي هم ناميده مي شود . به فرموده پيامبر اكرم ( ص ) اگر كسي در خانه اش وضو بگيرد آنگاه به مسجد قبا درآيد و دو ركعت نماز بگذارد ثواب يك عمره را برده است . تا جايي كه در قرآن كريم نيز مي فرمايد : ( هرگز در آن ( مسجد به عبادت ) نايست ! آن مسجدي كه از روز نخست برپايه تقوا بنا شده است شايسته تر است كه در آن ( به عبادت ) بايستي . در آن مرداني هستند كه دوست مي دارند پاكيزه باشند . و خداوند پاكيزگان را دوست دارد . آيا كسي كه شالوده ي آن را بر تقوي الهي و خوشنودي او بنا كرده بهتر است يا كسي كه اساس آن را بر كنار پرتگاه سستي بنا نموده كه ناگهان درآتش دوزخ فرومي ريزد؟! و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمي كند.
(سوره توبه آيات 107 و 108)
دشمنان در مقابل ساخت اين مسجد چه واكنشي نشان دادند و چه اتفاقي رخ داد ؟ دشمنان مسجد ضرار را بنا كردند و بعد از آن آيه اي بر پيامبر اكرم ( ص ) نازل شد كه مي فرمايد : ( گروهي ديگر از آنها كساني هستند كه مسجدي ساختند براي زيان رساندن به مسلمانان و تقويت كفر و تفرقه افكني ميان مؤمنان و كمينگاه براي كساني كه از پيش با خدا و پيامبرش مبارزه كرده بود . آنها سوگند ياد مي كنند كه جز نيكي و خدمت نظري نداشته ايم . اما خداوند گواهي مي دهد كه آنها دروغگو هستند ) ( سوره توبه آيه 106 )
و بدين سان تأكيد شد كه اين مسجد نبايد پا بگيرد و بايد تخريب شود . موقعيت مسجد قبا و فضاي سبز اصراف آن مكان مناسبي بود براي استراحت زائراني كه به مدينه مي آيند . در گوشه و كنار اتوبوس هاي زيادي توقف كرده بودند ، وقت اذان ظهر بود به همراه ديگر زائران وضو ساخته و در نماز جماعت شركت كردم .مسجد بزرگ ، خنك و زيبا بود . جمعيت زيادي اعم از زن ومردبا شتاب خود را به مسجد مي رساندند تافرصت اقامه نمازاول وقت ثواب عمره اي كه رسول الله(ص) فرموده اند را از دست ندهند . ( ادامه دارد ... )
قسمت چهارم : نـمـاز اول وقــت
وقتي قبل از اذان به خيابان هاي منتهي به حرم مطهر رسول الله(ص) در شهر مدينه پا مي گذاري هروقت روز يا شب خيل عظيم جمعيت اعم از زن و مرد ،كوچك و بزرگ و جوان وپير را مي بيني كه با عجله و شتابان خود را به مسجدالنبي(ص) مي رسانند. حركت يكپارچه نمازگزاران به سوي درب هاي ورودي مسجدالنبي(ص) جلوه هاي زيبايي را مي آفرينند اگرچه بخش عمـده اي از اين جمعيت نمازگزار را زائران عمره از سراسر جهان و به ويژه ايرانيان به خود اختصاص داده اند اما عده اي از مغازه داران اطراف حرم نيز با تعطيـل كردن كسب وكار به اين جمع مي پيوندند. اهميت حضور در نماز جماعت درمكه ومدينه معني وحال وهواي خاصي دارد وهركس خود را موظف مي داند حتماً نمازهاي يوميه را به جماعت و دراول وقت اقامه كند. داخل مسجدالنبي(ص) فوق العاده خنك و فرح بخش است به حدي كه بسياري از نمازگزاران بين صلاتين يا مشغول تلاوت قرآن مي شوند يا استراحت مي كنند. مسلمانان سنـي معتقدند كه هر وعده نماز را در زمان خاص خود اقامه كنند كه براساس افق عربستان معمولا" نماز صبح حدود ساعت 4 بامداد، نماز ظهرحدود ساعت 12، نماز عصرحدود ساعت 16، نمازمغرب حدود ساعت19 ونمازعشاء حدود ساعت21 با چند دقيقه عقب وجلو اقامه مي شود. تعدد وعده هاي اقامه نماز كه طبق ضوابط عربستان به تعطيلي موقت كسب وكارافراد مي انجامد اين روزها ازطرف نسل جوان عربستان زيرسؤوال رفته است وآنها ازبزرگان ديني خواسته اند براي اين امرفكري بينديشند. وقتي اذان سرداده مي شود فروشندگان بلافاصله ازمشتريان مي خواهند كه محل را ترك كنند ومجدداً بعد از اقامه نماز بيايند. در فروشگاههاي بزرگ مكه ومدينه اين وضعـيت بسيار مشكل است. تخليه كامل افراد ازفروشگاه زمان مي برد وهمين امرتأثير مستقيم بر كسب و كارآنها گذاشته است. ايراد ديگر كاركه عموماً به زائران ايراني برمي گردد اينست كه آنها وقتي هنگام اذان از فروشگاه بيرون رانده مي شوند براي اينكه بتوانند بقيه خريد خود را انجام دهند همانجا در پشت درهاي بسته فروشگاه مي نشينند و اين شكل زيبايي ندارد و در حالي كه همه مشغول نماز هستند اين ذهنيت را ايجاد ميكند كه نكند خداي نكرده شيعيان ايراني اهـل نماز نيستنـد؟ بهتر است هموطنان گرامي در چنين زماني خود را به نزديكترين مسجد برسانند و با آرامش كامل ضمن اقامه نماز جماعت از فرصت بدست آمده به نحو مطلوب استـفاده كنند.
درقسمت ورودي باب هاي مسجد النبي(ص) و مسجدالحرام عده اي از نيروهاي پليس وافراد امربه معروف ونهي ازمنكرايستاده اند ونمازگزاراني كه وارد مي شوند را كنترل مي كنند و اگر به فردي مشكوك شوند از ورود او به مسجد جلوگيري مي كنند آنها ازعكاسي و تصويربرداري در اماكن مقدس و متبركه بشدت جلوگيري مي كنند. يكبار ازيك جوان عـرب سني خواستم از من درمسجدالحرام عكس بگيرد وقتي مي خواستم دوربين را به اوبدهم نه تنها نگرفت بلكه گفت: حرام . حرام .
روزي كه براي اقامه نماز ظهر قصد داشتم از باب فهد وارد مسجدالنبي(ص) شوم يكي از افـراد امروبه معروف ونهي از منكرمستقر درمحل مرا صدا كرد وچون در كيف دستي ام ناگـراي ضبط گزارش راديويي را ديد پرسيد اين چيست؟ من هم دست و پا شكسته با كلمات فارسي وعربي به او گفتم ضبط صدا. چون شكل آن برايش آشنا نبود نفهميد، ناگراي ديجيتال خيلي ظريف وجمع و جوربود اما دوربين عكاسي كه به كمرم بسته بود نظر او را جلب كرد.لذا گفت ورود كمرا (دوربين) ممنوع . بخاطرهمين نگذاشت وارد مسجد شوم من هم رفتم وبه صورت كاملاً مخفي از درب ديگر وارد شدم فقط مي خواستم امتحان كنم آيا مي شود با ناگرا وارد مسجدالنبي (ص) شد يا نه؟ چون قصد داشتم در فرصت مناسب ازنمازگزاران گزارش تهيه كنم. كه به دليل محدوديت فراوان موفق به اين كار نشدم و لذا بيشتر گفتگوهاي راديويي را درخارج ازمسجد تهيه كـردم . زماني كه مي خواستم با تلفن همراه نيز با شبكه هاي راديويي ارتباط زنده برقراركنم در داخل مسجدالنبي (ص) مجبور بودم با صداي آرام صحبت كنم. چون كافي بود قدري صدا را بلند كنم بلافاصله بعد از جلب نظر مأموران ممانعت ها شروع مي شد . ( ادامه دارد ...)
قسمت پنجم : كوه احد
در ادامه معرفي مكان هاي تاريخي و ديدني شهر مدينه همراه با آقاي شيرازي به سمت كوه احد رفتم بعد از اينكه ضبط گزارشگري را روشن كردم در مسير حركت اولين سوالي كه به ذهنم رسيد اين بود كه چرا به اين كوه مي گويند احد ؟ آقاي شيرازي گفت : كوه احد به دليل اينكه منفرد است و به سلسله جبال اطراف پيوند ندارد به اين اسم ناميده شده است .
وقتي از چند كوچه گذشتيم به پاي كوه رسيديم ، ارتفاع زيادي ندارد و مي توان به راحتي صعود كرد . كوه احد يادگار رشادت هاي حضرت علي ( ع ) است و بوي خوش پيامبر اكرم ( ص ) كه در سرتاسر آن به مشام مي رسد . وقتي به دامنه كوه رسيديم حدود ساعت 10 صبح بود آرام آرام بالا رفتيم تا خودمان را به دهانه شكافي رسانديم كه در دل كوه قرار دارد. در ارتفاع كه قرار گرفتيم به خوبي مكان صحنه كارزار جنگ احد در مقابل ديدگانمان قرار گرفت . اگرچه امروز با ساخت و سازهاي بي رويه همچون خانه هاي تو در تو ، كوچه هاي باريك با مردمان فقير كه با زور و بدون هيچگونه سند و مدركي در محل ساكن شده اند شكل اصلي آن به هم خورده است .
سوال كردم آن نقطه اي كه نگهبانان در هنگام جنگ به خاطر جمع آوري غنايم ترك كردند كجاست ؟ آقاي شيرازي با دست دو قسمت مهم رشته كوه احد را به من نشان داد و گفت : پيامبر اكرم (ص) در هنگام معركه كارزار احد در سال سوم بعد از هجرت حدود 25 تك تيرنداز ماهر در اين دو قسمت كه در طرف چپ و راست مي بينيد قرار دادند و تأكيد كردند كه به هيچ وجه اين نقطه را رها نكنند ولي متأسفانه علي رغم تأكيدات پيامبر ( ص ) و فريادهاي فرمانده تك تيرندازان آنها محل را ترك كردند و به خاطر جمع آوري غنيمت به سمت پايين كوه حركت كردند و همين
بي توجهي باعث شكست مسلمين شد .
در جنگ احد حمزه سيدالشهدا چگونه شهيد شد ؟ در جنگ احد پنج هزار نفر از كفار كه از مكه آمده بودند با 700 نفر از مسلمين مدينه درگير شدند . مسلمين وقتي از مدينه حركت كردند 1000 نفر بودند كه منافقين با تبليغات مسموم خود 300 نفر از آنها را از همراهي لشكر اسلام باز داشتند در اين جنگ سخت پيامبر اكرم ( ص ) حدود هفتاد ضربه كاري به بدنشان وارد شد . مولا علي(ع) از هر طرف مي جنگيد ، وحشي برده اي كه از طرف هند همسر ابوسفيان اجير شده بود تا در قبال كشتن سه نفر از جمله پيامبر اكرم ( ص ) ، مولا علي ( ع ) و يا حمزه عموي پيامبر برات آزادي خود را به دست آورد . او ابتدا خواست براي كشتن پيامبر ( ص ) اقدام كند ولي ديد او را همانند گلي در ميان گرفته اند ، قصد داشت به مولا علي (ع) نزديك شود متوجه شد او سرتاسر وجودش چشم است . و به همه اطراف خود احاطه دارد . لذا با نيزه آغشته به سم به طرف حمزه رفت ديد كه چون شير مي رزمد ، در پشت سنگي خزيد و در فرصتي او را به درجه رفيع شهادت نايل كرد.
حمزه سيدالشهدا در يكي از بزرگترين و با اصالت ترين خاندان مكه يعني قريش پا به عرصه وجود گذاشت . حمزه به معناي شير ، صلابت و شجاعت است . پدر حمزه عبدالمطلب پدربزرگ پيامبر ( ص ) و كليد دار كعبه و يكي از بزرگان مكه و مادرش هاله دختر عموي آمنه مادر پيامبر ( ص ) بود . حضرت حمزه هميشه همراه پيامبر ( ص ) بود و از ايشان حمايت مي كرد ، يكي از سرداران دلاور اسلام بود و درتمامي جنگ ها مدافع سرسخت پيامبر( ص ) و مسلمانان بود.
(ادامه دارد ...)
قسمت ششم : عطر خوش محمدي ( ص ) در كوه احد
كوه احد عظمت و شكوهي خاص دارد وقتي پا به اين مكان مي گزاري دلت مي خواهد ساعت ها آنجا باشي و از لحظه هاي ناب آن بگويي و بشنوي ، در بالاترين نقطه شكافي در دل كوه نظرم را به خود جلب كرد .
زائران ايراني در قالب گروه هاي مختلف براي ديدن كوه احد و يادآوري خاطرات آن به اين نقطه مي آيند وقتي از كوه بالا مي روي به اين شكاف در كوه بر مي خوري كه از هرطرف بسته است و در بالاي آن تخته سنگ بزرگي قرار دارد . در اين شكاف كم عمق يك نفر به سختي جاي مي گيرد .
ازاتفاقي كه در اين شكاف رخ داده و علت بوي خوشي كه در اين محيط به مشام مي رسد پرسيدم ؟ آقاي شيرازي گفت : در جريان جنگ احد كه درگيري بسيار سخت بود به گونه اي كه مسلمين و كفار از هم تشخيص داده نمي شدند و حتي 4 نفر از مسلمين به دست لشكر خودي شهيد شدند . حضرت علي ( ع ) براي نجات جان پيامبر ( ص ) ايشان را وارد اين شكاف مي كند تا لحظاتي رسول الله در اين مكان نفسي بكشند . بوي خوشي كه در اين مكان به مشام مي رسد و ساليان سال است ادامه دارد به خاطر حضور مبارك پيامبر اكرم ( ص ) است .
كمي كه جلوتر رفتم ديدم مواد سياه رنگي روي سنگ ها ريخته شده پرسيدم اينها چيست ؟ آقاي شيرازي گفت : زائران با يك عشق و علاقه اي خاص پاي به كوه احد و همين شكاف كوه
مي گزارند ولي كساني ( وهابي هاي متعصب ) كه نمي توانند اين عشق و خلوص را مشاهده كنند هر وعده به ترفندي تلاش مي نمايند از آمدن زائران به اين نقطه جلوگيري كنند . روزي با ريختن چند بشكه 200 ليتري روغن سوخته در مسير حركت زائران مانع ايجاد كردند اما در اثر مرور زمان بازهم نتوانست بوي عطر موجود در محل را از بين ببرند تا اينكه اخيرا" با پاشيدن قير در شكاف كوه سعي نمودند براي زائران مشكل ايجاد كنند . اگرچه تابش نور خورشيد باعث جاري شدن قير روي سنگ ها ي كوه مي شود و لباس زائران را كثيف مي كند اما نمي تواند در مسير حركت عاشقانه آنها خللي ايجاد كند . ( ادامه دارد ... )
قسمت هفتم : احد جلوه اي از ايثار و شجاعت مولا علي ( ع )
احد مكاني است كه هنوز هم برق ضربات شمشير مولا علي ( ع ) در جاي جاي آن مي درخشد . وقتي در ارتفاعات احد ايستاده بودم و اطراف را نگاه مي كردم در حالي كه ميكروفون در دست و ناگراي راديويي روي شانه ام بود ياد صحنه اي از فيلم جاودانه محمد رسول الله ساخته هنرمند فقيد مصطفي عقاد افتادم . بخصوص آن صحنه اي كه ذوالفقار حضرت علي ( ع ) در نماي درشت تصويرجلوه اي باشكوه داشت ، در همين حال فكر كردم خوب است در اين مكان مقدس بازهم از رشادت هاي مولا علي ( ع ) يادي كنم . بلافاصله از آقاي شيرازي كه او هم مانند من غرق شكوه وعظمت كوه احد بود پرسيدم :
اين جمله معروف كه بسيار ديده و شنيده ايم« لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار » به خاطر شجاعت هاي حضرت علي (ع)در جنگ احد بيان شد؟
گفت : بله ، احد جايي است كه مولا علي ( ع ) در آن از هر طرف شمشير مي زدند . جايي است كه در دشت تاريخ ايستاده است و هنوز هم پرچم لا اله الا الله را زمين نگذاشته است .
ابو رافع مي گويد : روز جنگ احد علي ( ع ) پرچمدار كفار را به قتل رساند و جمع آنها را پراكنده كرد . در همان حال جبرئيل بر پيامبر ( ص ) فرود آمد و فرمود : اينست فداكاري و رسول خدا از آنچه جبرئيل گفت آگاه شدند و فرمودند : اين از من است و من هم از او هستم . و آن گاه جبرئيل گفت من هم از شما دوتا هستم . و سپس رسول الله آن صداي معروف را شنيدند كه گفت :
« لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار »
شيخ صدق نيز مي گويد : وقتي جبرئيل گفت : من از شما هستم ، نشان از تمنا دارد و اگر بزرگتر از علي ( ع ) بود اينگونه نمي گفت . پس نشان مي دهد جبرئيل در رتبه پايين تري قرار دارد .
( ادامه دارد ... )
قسمت هشتم : مسجد و قبرستان حمزه سيدالشهداء
قبرستان شهداي احد چون نگيني در منطقه احد مي درخشد و آن به واسطه قبر شريف حمزه سيدالشهداء است . حمزه عموي پيامبر بسيار مظلومانه شهيد شد و تمام عشق و علاقه او پيامبر اكرم ( ص ) بود .
جايگاه والاي حمزه نزد رسول الله تا بدانجاست كه پيامبر ( ص ) فرموده اند : اگر كسي بيايد و حج به جاي آورد ولي قبر و مزار من را زيارت نكند به من جفا كرده است . اگر كسي مدينه را زيارت كند ولي قبر حمزه عمويم را در احد زيارت نكند بر من جفا كرده است . ديدن چنين مكان شريفي براي گزارشگر راديو كه به مدينه منوره آمده تا در گوشه گوشه هاي اين شهر نوراني به گشت و گذار بپردازد بسيار جالب بود و براي رفتن به اين مكان لحظه شماري مي كردم .
شب هنگام بود كه به اتفاق آقاي شيرازي براي زيارت قبور شهداي احد راهي اين محل شديم . وقتي رسيديم هنگام نماز عشاء بود . و صداي موذن از گلدسته مسجد حمزه سيدالشهداء به گوش
مي رسيد .
در شرق قبرستان شهداي احد مسجد بزرگي قرار دارد كه زائران علاوه بر زيارت قبور شهدا در اين مسجد نماز مي خوانند . اين مكان در ميدانگاهي قرار دارد كه اطراف آن اتوبان كشيده شده است . وسايل نقليه كه به سوي تبوك مي روند در هنگام حركت مي توانند اين مكان شريف را به خوبي ببينند .
وقتي ضبط گزارش را شروع كردم اواخر اذان عشاء بود منتظر ماندم تا اذان تمام شود سپس با اين جمله گفتگوي خودم را شروع كردم .
جايگاه اين مكان مقدس از ديدگاه معصومين چگونه بوده است ؟ گفت : نقل است حضرت فاطمه زهرا ( س ) درهفته دوبار همراه حسنين (ع) براي زيارت قبورشهداي احد به ويژه حمزه سيدالشهدا به اين مكان مي آمدند ودوركعت نماززيارت شهداء درمسجدحمزه مي خواندند .
در كنار قبرستان شهداي احد تپه اي قرار دارد كه به راحتي مي توان از آن بالا رفت و چشم انداز خوبي دارد .
پرسيدم كه نام آن چيست ؟ آقاي شيرازي گفت : اين تپه بنام جبل رمات يا تپه تك تيراندازان نام دارد و حجاج با بالا رفتن از آن محيط اطراف به ويژه گلدسته هاي مسجدالنبي ( ص ) را از دور بهتر مشاهده مي كنند كه در هنگام شب جلوه هاي زيباتري دارد و هر بيننده اي از ديدن آن لذت
مي برد .
در قبرستان شهداي احد غير از حمزه سيدالشهداء چه كسان ديگري دفن هستند ؟ در قبرستان شهداي احد قبر شريف مصعب ابن عمير نيز وجود دارد او از ياران پيامبر ( ص ) بود كه قبل از آمدن پيامبر ( ص ) به مدينه براي تبليغ از مكه وارد اين شهر شد . او از نظر قيافه شباهت زيادي به پيامبر اكرم ( ص ) داشت . وقتي در جنگ احد شهيد شد به خاطر همين شباهت كفار فرياد زدند «قتل المحمد ، قتل المحمد »بعضي از مسلمانان ترسو و سست بنياد بعد از انتشار اين خبر از ترس و وحشت به دل كوه زدند و اصحاب حجر نام گرفتند . همان عده اي كه خداوند در قرآن كريم خطاب به آنها مي فرمايد : «محمد ( ص ) فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند . آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب برمي گرديد ؟ ( و اسلام را رها كرده به دوران جاهليت و كفر بازگشت خواهيد نمود ؟! ) و هر كس به عقب باز گردد هرگز به خدا ضرري
نمي زند ، و خداوند بزودي شاكران ( و استقامت كنندگان ) را پاداش خواهد داد . »
( سوره آل عمران آيه 143 ) .
شب از نيمه گذشته بود و ما همچنان در اطراف مسجد و قبرستان شهداي احد قدم مي زديم . يك حس و حال عجيبي داشت با خنك شدن هوابرخي از خانواده هاي مدينه نيز آرام آرام به سمت قبرستان مي آمدند وضمن زيارت قبور شهداء با آوردن مقداري غذا لحظاتي را در كنار خانواده سپري ميكردند.همانجا يادم افتاد كه مردم خودمان نيز شبهاي تابستان از خانه مي آيند و به اتفاق خانواده سري به بوستان ها ميزنند. اين هم نوعي از تفريح است و در عين حال گرامي داشت يادو خاطره شهدائ صدر اسلام.اين صحنه ها را زائران ايراني كه طي روز براي زيارت دوره (معمولا" هر كاروان در برنامه ي خود در مكه ومدينه يك روز بازديد چند ساعته از اماكن زيارتي دارند كه به آن زيارت دوره مي گويند.)مي آيند نمي بينند. من هم با دنيايي از سوال درباره اين مكان و شهداي خفته در آن گذر زمان را احساس نمي كردم .
چون شارژ ضبط ام رو به پايان بود از آقاي شيرازي خواستم آخرين نكته اي كه به ذهنش مي رسد بگويد .
او نيز گفت : نقل است وقتي شهداي احد رابراي دفن كردن مي آوردند رسول الله( ص )جنازه حضرت حمزه را در كنار تك تك آنها مي گذاشتند و براي آن نماز مي خواندند . اين امر نشان از ديني بود كه پيامبر ( ص ) در خود مي ديدند كه بايد بر پيكر حمزه سيدالشهداء نماز فراواني خوانده شود .
همچنين پيامبر ( ص ) فرموده اند : هر كدام از شهداء را با همان حالي كه هستند دفن كنند و قتي كه بر جنازه مصعب ابن عمير حاضر شدند فرمودند : « در ميان مومنان مرداني هستند كه بر سر عهدي كه با خدا بسته اند صادقانه ايستادند ، بعضي پيمان خود را به آخر بردند ( ودر راه او شربت شهادت نوشيدند ) وبعضي ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلي در عهد و پيمان خود ندادند .» ( سوره احزاب آيه 22 ) ( ادامه دارد … )
قسمت نهم : شـكـوه بـقيـع – مـحـدوديـت هـاي بـقيـع
اما يك روز در حين عكاسي در صحن مسجدالنبي(ص) ماشين گشت وبازرسي دركنارم توقـف كرد وخواست دوربين را ازمن بگيرد كه بالاخره توانستم از دست آنها به يك شكلي خلاص شوم. البته اين روزها به مدد دوربيـن تلفـن هاي همراه آنها نمي توانند صد درصد جلوي كار عكاسي را بگيرنـد مگر شما دوربين در دست داشته باشي و نوع عكاسي شما جلب نظر كند. آن روزمن قصـد داشتم ازخوابيـدن يك نفر در زير سايه گلدسته هاي مسجدالنبي(ص) عكس بگيــرم كه متأسفانه موفق نشـدم . ولي علي رغم اين سخت گيريها هميشه در فكر بودم كه لحظه هاي ناب حرم نبوي(ص) را ثبت كنـم . يك روزبه اتفاق آقـاي شيرازي بر پشت بام يكي ازهتـل هاي مشرف به حـرم سبـز نبوي(ص) رفتيم وازآن نقطه چند عكس زيبا تهيه كردم . خيلي دوست داشتم ازقبـرستان بـقيع و قبـور مظلوم ائمه معصومين(ع) كه دراين مكان آرميده اند عكس تهيه كنم. جمعيت زيادي در مسير منتهي به قبـرستان ايستاده بودند كه عمـدتاً زائـران ايـراني بودند.
عـده اي پشت نرده هاي مشبك قبرستان ايستاده بودند و زيارت مي خواندند و اشك مي ريختند . گروهي خود را با زحمت به نزديكترين قسمتي كه قبور مطهر ائمه معصومين(ع) از آن جا بهتر ديده مي شود مي رسانند. در فاصله چند متري مانده به قبور زنجيري در دورشته كشيده بودند وچند نفر ازوهابي ها مرتب در محوطه قدم مي زدند واز زائران مي خواستند كه تجمع نكنند. اگر كسي مشغول خوانـدن زيارت نـامه بـود به طرف او مي رفتنـد و با صداي بلند مي گفتند:حاجي! كتاب را ببند. بسيار به زائران توهين مي كنند اصلاً خوششان نمي آيد كسي آنجا بايستـد وگريه كند. ازعرض ارادت شيـعيان به ائمه اطهار(ع) بقيع به شدت خشمگين مي شوند. تلاش مي كنند با الـقاء تفكرات خرافي ذهـن زائـران بخصوص جوانان را مشوش كنند. حتي در اين محل تعدادي كتاب ضد شيعه توزيع مي شود كه بايد براي آن فكري كرد. چند نفر عرب وهابي كه به صورت نوبت كاري در قبرستان بقيع مستقرمي شوند بسيار متعصب و خشك هستنـد البته ازكشورافغانستان نيز چند نفر دراين مكان حضور دارند كه چون به زبان فارسي كاملاً مسلط اند با جوانان ايراني وارد بحث هاي تندي مي شوند وزائران ايراني كه تاب چنيـن حركات توهيـن آميزي را ندارند فقط با صلوات فرستادن سعي مي كنند ازدرگيـري ومجادله لفظي جلوگيري كنند. در همين راستـا بعثه مقام معظم رهبري تأكيد دارد براي جلوگيري ازهرگونه بهانه جويي عليه شيعه ازبحث ودرگيري خودداري شود.اما ظرف تحمل افراد متفاوت اسـت روزي جمعي ازدانشجويان ايراني كه براي خداحافظي به زيارت بقيع آمده بودند دونفر آنها چون از حركات زشت وتحقيركننده وهابي ها كاسه صبرش لبريز شـده بود با يكي از مأموران درگيرمي شوند.آن روز من پنهاني چند عكس گرفتم ولي قرار بود روزديگـربراي عكاسي از بقيع ومحدوديت هاي اعمال شده براي زائران به اين مكان بروم خبر مكتوب اين رخ داد را آقاي شريفي خبرنگار گروه قبلاً ارسال كرده بود حدود ساعت 30/15بعدازظهر دراوج گرما ازهتـل محل اقامت واطاق خنك به سمت بقيع به راه افتادم. تصوير بردار گروه آقاي تكلويي با من آمد تا تنها نباشم حرارت زيادي از سنگفـرش هاي صحن مسجدالنـبي(ص) به هوا بلند مي شـد كم كم به وقت اذان عصر نزديك مي شديم .در پشت درهاي بسته بقيع وزيرسايه ديوار ايستادم تا ازتابش مستقيم نورآفتاب درامان باشم چند بارمأمورامربه معـروف ونهي از منكرآمد وخواست كه ازمحل دورشوم بالاخره با تغيير مكان خودم را از شراوراحت كردم چون مي خواستم عكس بگيرم لازم بود كه به عنوان اولين نفر وارد قبـرستان بقيـع شوم .زائران زن از جمله ايراني ها جلوي درب ها صف كشيده بودند. بعد ازظهرها اجازه مي دهند خانم ها براي زيارت قبـورائمه اطهار(ع) وارد شوند البته نه داخل قبرستان بلكه درمحوطه اي كه با نرده هاي بلند ومشبك محصور شده اسـت ومشاهـده قبور مطهر به سختي ممكـن مي شود. هجوم خانمها و عشق وعلاقه آنها براي حضور در اين مكان اگر چه با مشكلاتي همراه است اما در همين حد نيز خوب است چون ورود خانمها به قبـرستان بقيع به هيچ وجه ممكن نيست وهابي ها ورود زن به قبرستان را حرام مي داند. وهابي هاي مستقر در بقيع حتي از اين حضور هم دلخورند واگر زائري بلند درد دلش را نجوا كند، بلافاصله به سمت نـرده ها هجوم مي آورند وبا لحني ناشايست ازخانم هاي زائرمي خواهنـد كه چنين كاري نكنند. بعد از اقامه نماز عصر به محض اينكه درب هاي ورودي راهـروهاي منتهي به محوطه اصلي قبـرستان بقيـع باز شد سر از پا نشناخته با گام هاي بلند خودم را به نزديكتـرين نقطه رسانـدم هنوز وهابي ها براي كنترل وممانعت ازعكاسي سازمان نيافته بودند. درقسمت روبروي قبـورائمه اطهار(ع) درقبـرستان بقيـع چند تابـلوي بزرگ نصب شده كه روي آن به فارسي،هنـدي وانگليسي نوشته شده است كه عكاسي وتصويـربـرداري در اين مكان ممنـوع اسـت. واگر در حين كارشما را دستگيـر كننـد ضمن توقيـف دوربين واز بين بردن محتواي آن با فرد نيزبرخورد مي كنند وحتي برخي مواقع كار به بازداشت چند ساعته و يا چند روزه مي انجامد. چنـد روز قبـل در مسجدالنبي(ص) در قسمت خانم ها يك مادر ودختر زائر ايراني با دوربيـن تلفـن همراه عكس گرفته بودند كه مورد ضرب وشتم مأموران زن مسجد قرارگرفتند وعلي رغم درخواست هاي آنها وهمراهان مأموران هيچ توجهي نكردند وتلفـن آنها را گرفتند وخودشان را چند دقيقه نگه داشتند.
هنـوزجمعيت زيادي وارد قبـرستان بقيـع نشـده بود. به محض رسيدن به نقطه اي كه نزديك قبـور مطهرائمه بقيـع(ع) بود شروع كردم از زواياي مختـلف عكس گرفتـن. در قسمتي كه امكان ديـدن قبـور شريـف بقيـع در چند متري وجود دارد اخيراً علاوه بررشته زنجـير، يك رشته طناب نيز كشيـده اند كه هرچند روزيك بارمقـداري اين طناب را جلوتـرمي آورند تا آرام آرام با نزديك شدن به درب اصلي فاصله زائران با قبـوربقيـع بيشتـرشود.به نظرمي رسد اين حركت وهابي ها برنامه ريـزي شده باشد وقصد دارند در آينده امكان زيارت از اين كه هسـت مشكل تـر شـود.
با عكاسي از زواياي مختلف وهمچنين حضور زائران در پشت طناب وزنجيرهايي كه امكان نزديك شدن به قبور را از زائران مشتاق گرفته بود سعي كردم ممانعت هاي وهابي ها را در بقيـع به تصوير كشم. بيشترين تمركز وهابي ها در اطراف قبورشريف بقيع است. ودرمسيـرهاي منتـهي به قبـورائمه اطهار(ع) تعدادي مأموران پليس مدينه نيزحضوردارند. چند روزقبل دوزائر ايراني از ضلع ديگر قبـرستان بقيع وازغـفـلت مأموران استفاده كرده بودند وخودشان را به كنارقبوررسانده بودند كه سخت مورد ضرب وشتم قرارگرفتند ومأموران بعد ازآن روز كنتـرل خود را شدت بخشيدند. بعـد از اينكه عكس هاي مورد نظررا تهيه كردم بلافاصله به هتـل برگشتم وبه اتفـاق همكارم آقاي شريفي چند عكس منتخب را به تهران ارسال كرديم.
يك روز ديگر در قبـرستان بقـيع وقـتي آقاي شيرازي داشت قبورخفته گان در بقيع را به ما معـرفي مي كرد آقاي شكري مجري تلـويـزيـوني گروه با تلفـن همراه تصويربرداري مي كرد. يك لحظه متوجه برخورد ناشايست يكي از وهابي هاي متعصب شـد كه از پشت نـرده ها به شـدت به يك زن زائر ايراني توهـيـن مي كرد وحتي كار به جايي رسيد كه با دست چند ضـربه به اوزد. در اين لحظه او متوجه تصويـر برداري همـكارمان از اين صحنه شد با عصبانيـت وبرافـروختگي به سوي او آمد وبا بي سيم از ديگر مأموران كمك گرفت وخواست گوشي تلفـن همراه را بگيـرد كه خوشبختـانه همكار ما زرنگي كرد و درچشم به هم زدني تلفـن را در دست يك زائرايراني گذاشت و او از محل دور شد وهابي عصباني هرچه تلاش كرد به نتيجه نرسيد وبعـد از چند دقيـقه چون هيچ مـدركي بدسـت نيـاورد آنها را رها كرد. ( ادامه دارد...)
قسمت دهم : مسجد درع
روزي ديگر از هتل محل اقامت در مدينه منوره ضبط گزارش راديويي بر دوش به اتفاق آقاي شيرازي به حركت درآمدم . در خيابان حمزه سيد الشهداء مدينه به مسجدي برخوردم كه در فاصله 2 كيلومتري مسجد النبي ( ص ) قرار داشت . اين خيابان مسيري بود كه به كوه احد منتهي مي شد و پيامبر اكرم ( ص ) روز جمعه قبل از عزيمت به كوه احد اصحاب خود را به صف كردند و با سان ديدن از آنها به سخنراني پرداختند . پيامبر ( ص ) در همين مكان لباس ( زره جنگي ) خود را پوشيدند در قرن سوم بعد از هجرت در اين مكان مسجدي به نام درع يعني زره ساخته شد كه نام خود را بواسطه ي زره پوشيدن پيامبر اكرم ( ص ) گرفته است .
گزارش را با سوالي در خصوص مهمترين وقايع رخ داده در اين مكان شروع كردم .آقاي شيرازي در پاسخ گفت : روزي كه اصحاب رسول الله خود را آماده مي كردند تا به جنگ كفار در كوه احد بروند نوجواني از مدينه در حالي كه روي پنجه پا حركت مي كرد تا كوتاهي قد وكمي سنٌش مشخص نشود خود را به لشكر مسلمين رسانده بود . پيامبر ( ص ) وقتي لشكر را مرتب مي كردند به اين نوجوان برخورد كردند . روبه او كردند و فرمودند : مگر نمي داني كه جنگ برنوجوانان واجب نيست ؟ شما بايد برگردي به مدينه و نمي تواني در جنگ شركت كني ! او گريه كرد و به دست و پاي پيامبر ( ص ) افتاد و تقاضا كرد در اين جنگ شركت كنم .
وقتي اين جمله را آقاي شيرازي گفت ياد دوران 8 سال دفاع مقدس افتادم كه بسياري از نوجوانان كم سن و سال كشورمان براي رفتن به جبهه ها اينگونه عمل مي كردند و اين نشان از تأثيري دارد كه مردم ما از رشادت ها و دلاوري هاي صدر اسلام گرفته اند .
آقاي شيرازي در حالي كه به اطراف نگاه مي كرد در ادامه پاسخ به سوال گفت :اين نوجوان رشيد و سلحشور با استدلال هاي فراوان از جمله اينكه اگر اجازه دهيد مي توانم براي رزمندگان تشنه لب آب بياورم و يا مجروحي را از صحنه كارزار نجات دهم . باعث شد كه پيامبر ( ص ) اين دلايل را بپذيرند و به او آفرين گفتند .
اتفاق ديگري كه در محل مسجد درع رخ داده مربوط به زن جواني به نام حنظله است كه پدرش از منافقين و افراد متمٌول مدينه بود و از اتفاق شب ازدواج وي بود و پدرزنش نيز از جمله كساني بود كه دلش با پيامبر ( ص ) نبود . وقتي پيامبر ( ص ) او را ديدند فرمودند تو بايد بخاطر اينكه شب ازدواج ات است به خانه برگردي . او به اسرار پيامبر ( ص ) به خانه برگشت و مراسمي براي وي برگزار كردند . صبح زود كه خواست به سمت كوه احد حركت كند همسرش اجازه خواست كه قبل از رفتنش چند نفر شاهد بگيرد كه ديشب شب اول ازدواج آنها بوده است . حنظله در آن جنگ شهيد شد . درهنگام شهادت او پيامبر(ص) فرمودند : « من ديدم كه جنازه حنظله را ملائك به آسمان مي بردند من شنيدم آب ريختن بر جنازه حنظله را كه ملائك داشتند او را غسل مي دادند » و از آن به بعد حنزله به نام غسيل الملائكه نام گرفت .
آري : وقتي كسي سخن پيامبر اكرم ( ص ) را با تمام وجود بشنود و به كار گيرد مي شود همانند حنظله او كه پسرش عبدالله نيز62 سال بعد از هجرت رسول الله جزء فرمانده هان انتقام گيرنده خون حسين (ع) بود ودر راه حسين ( ع ) شهيد شد . ( ادامه دارد ... )
قسمت يازدهم : مسجد مستراح
از كنار ساختمان هاي مستقر درخيابان حمزه سيدالشهداء در شهر مدينه گذشتم تا اينكه به مسجد بنوحارثه يا مستراح رسيدم . اطراف مسجد را كه با گنبد و طاق خود خودنمايي مي كند بناهاي مرتفعي گرفته اند . اين مسجد نيز همانند ساير مساجد مدينه هنگام اوقات شرعي و فقط براي نماز باز است .
در مقدمه گزارش راديويي بعد از اعلام مكان و بيان موقعيت وشكل ظاهري مسجد براي شنوندگان علت نام گزاري آن را پرسيدم ؟ آقاي شيرازي گفت : اينجا مكان استراحت است . و منطقه اي كه در آن ايستاده ايم به آن حيٌ المستراح مي گويند . محيط بازي كه الآن با ديواري موقت محصور شده است جديدا" در آن بنايي به نام قصرالمستراح يا افراح ساخته اند كه براي مراسم مختلف استفاده مي شود .
پرسيدم در طي تاريخ دراينجاچه اتفاقي رخ داده است كه اين نام را براي آن انتخاب كرده اند ؟ گفت: پيامبر(ص) بعد از جنگ احد در هنگام بازگشت به مدينه به علت اينكه بدن مباركشان حدود هفتاد ضربه سخت و كاري برداشته بود و گرماي هوا و زره تن او را بسيار اذيت مي كرد در اين مكان استراحت كردند . وقتي تصميم گرفتند زره را از تن پيامبر (ص) درآورند چون زخم ها دهن باز كرده و خون زيادي از ايشان رفته بود و زره نيز به پوست بدن ايشان چسبيده بودمولي علي(ع) آب آوردند تا با ريختن آن روي بدن مبارك ايشان زره را آرام آرام از تن رسول الله ( ص ) جدا كنند . همچنين نقل است كه حضرت فاطمه زهرا (س) كه به احد آمده بودند در حي المستراح دركنار پدر دانه هاي زنجيري كه برسر وصورت پيامبر(ص) خورده بود را يكي يكي و با آرامش در مي آورند و بر سر و صورت ايشان آب مي ريختند و براي جلوگيري از ضعف بدن خرما در دهان پيامبر ( ص ) مي گذاشتند .
در پايان گزارش راديويي نگاهي عميق به نماي عمومي مسجد انداختم فكر كردم با چه جمله يا جملاتي اين بخش گزارش را به پايان ببرم ، تنها چيزي كه به ذهنم خطور كرد اين بود كه بگويم شنوندگان عزيز شما كه الآن صداي من را از مدينه النبي مي شنويد ، وقتي كه به اماكن مقدس و متبرك شهر مدينه مي آييد و تاريخ و وقايع و اتفاقات تلخ و شيرين آن رامرورمي كنيد ياد سختي ها و مشكلات بي شمار پيامبر اكرم ( ص ) واصحاب فداكارش مي افتيد كه براي ترويج دين مبين اسلام چه شرايط طاقت فرسايي را تحمل كردند ، باشد تا من و شما با پيروي از آيات قرآن كريم و اطاعت بامعرفت از فرامين پيامبر اكرم ( ص ) و ائمه اطهار ( عليهم السلام )مسلمان واقعي باشيم . ان شاالله .
اين مسجد را از آن جهت كه در منطقه بنوحارثه واقع است به نام آن طايفه (مسجد بنوحارثه ) نيز خوانده مي شود . ( ادامه دارد … )
قسمت دوازدهم : مسجد شيعيان
چند روزي از اقامت من و همكاران گروه صدا و سيما در مدينه منوره مي گذشت شنيدم گروهي از زائران ايراني مي خواهند به مسجد شيعيان بروند . ناگراي راديويي را برداشتم وهمراه آنها راهي منطقه ال عوالي شدم . اين نقطه دربلندي واقع شده و نسبت به مركز مدينه بالاتر است . جايي كه از آب خوب و نخلستانهاي وسيع برخوردار است .
در مسير راه از آقاي شيرازي پرسيدم مشربه ام ابراهيم كجاست ؟ با دست محلي را در چند قدمي مسجد شيعيان نشان داد.اينجا مشربه ام ابراهيم است ازيادگارهاي ماريه عبطيه همسرپيامبر اكرم(ص) و مادر ابراهيم كه براي مسلمين به جاي گذاشته است و آب شرب مدينه از اين محل تأمين مي شود .
وقتي اتومبيل ما از كنار نخل ها مي گذشت به خوبي تفاوت اين محل از نظر سرسبزي با ساير مكان هاي شهر مدينه مشهود بود . جايي كه گفته مي شود خانه مسكوني امام موسي كاظم ( ع ) و امام رضا ( ع ) در آن قرار داشته و محل دفن نجمه مادر امام رضا (ع) نيز مي باشد .
نزديك غروب آفتاب به مسجد شيعيان كه در ميان باغي سرسبز قرار دارد رسيديم . انوار طلايي خورشيد در لابلاي شاخه هاي نخل ها زيبايي محيط را دوچندان كرده بود . قدم زنان از درب بزرگ باغ وارد شدم ، هر گوشه كه نگاه مي كردم بيشترين بازديدكنندگان زائران ايراني بودند . در قسمتي از باغ چندين باب مغازه قرار داشت كه به واسطه حضور زائران حسابي بازارشان گرم بود. جواني نيز كيسه اي پر از نان محلي خوشمزه نذري در دست داشت و به زائران تعارف مي كرد . در اطراف مسجد شيعيان كه به آن حسينيه شيعيان و يا مزرعه آقاي امري گفته مي شود درختان نخل زيادي وجود دارد كه از طريق 2 حلقه چاه عميق درختان و فضاي سبز آبياري مي شوند . همين موقعيت مناسب فرصتي براي زائران فراهم كرده بود تا علاوه بر استراحت در سايه سار درختان با خانواده در كنار مناظر زيبا و طبيعي آن عكس يادگاري بگيرند . با نزديك شدن به اذان مغرب نمازگزاران خود را براي شركت در نماز جماعت اول وقت آماده مي كردند . وقتي زائران ايراني وارد اين مسجـد مي شـونـد علي رغم كمبـودها و تـفـاوت هايي كـه از نـظـرساختماني وامكانات رفاهي نسبت به ساير مساجـدي كه دولت عربستان درساخت وتجهيزآنها دخالـت دارد يك حس وحال عجيب وغـريبي پيدا مي كنند همه در آرامش كامل درهنگام نمـازسر بر تربت پاك مدينه (مُهر) مي گذارند وهمانـند مساجد داخل ايران ونمازهاي جماعت خودمان بدون هيچگونه دغـدغه ومحـدوديتي با حال وهواي خاص نمازرااقـامه مي كننـد . اهل سنت در هنگام سجده گذاردن پيشاني بر (مهر) را جايز نمي دانند و به همين دليل در اماكن مقدس و صفوف نماز جماعت مأموران امر به معروف مكه و مدينه براي شيعيان ممانعت ايجاد مي كنند . تا جايي كه اين محدوديت نزديك بود منجر به مرگ يك زائر جوان ايراني شود . چند روز قبـل يكي از دانشجويان ايراني رفته بود در مسجدالنبي(ص) بين محراب ومنبررسول الله(ص) 2 ركعت نماز بخواند. درسجده پيشاني خود را بر تسبيحي كه تربت كربلا بوده مي گذارد زماني كه سرازسجده برمي دارد يك جوان وهابي به قصد كشتن با پيچ گوشتي ضربه اي به گردن او مي زند كه خوشبختانه جراحت اندكي برداشته بود وي بلافاصله به اتفاق دوستش پي گيري مي كند وضارب را دستگيرمي كنند پيش پليس ازاومي خواهند كه رضايت دهـد و او نيـزكه نسبت به موضوع آگاهي نداشته وهمان روزنيـزقراربوده كاروان دانشجويان مدينـه را تـرك كنند ازشكايت خود صرفه نظر مي كند. همكارما خبراين اتفاق را به تهران مخابره كرد كه بازتاب مهمي داشت ولي نكـته اي كه حائزاهميت است اطلاع رساني دقيق مسؤولان كاروان ها به زائران بخصوص جوانان ونوجوانان است كه با آگاهي وشنـاخت ازمسايل ومقـررات مكه ومدينه وارد اين سرزميـن شونـد.
وقتي موذن با لباس عربي پشت ميكروفون قرار گرفت ، اذاني متفاوت از آنچه طي اين چند روز شنيده بودم گوشم را نوازش كرد وهنگامي كه طنين «اشهد ان علي ولي الله » ميهمان گوشم شد گل لبخند بر لبانم نشست. آخراگر در مدينه باشي و نامي از مولا علي ( ع ) برده نشود دلت مي گيرد . دياري كه كوچه پس كوچه هايش خاطرات شيريني از حضور پر بركت يار پيامبر ( ص ) و همسر زهرا(س) دارد . افراد محلي از حضور جمعيت زياد نمازگزاران در مسجد شيعيان بسيار خوشحال بودند ، با منظم شدن صفوف ، نماز جماعت به امامت شيخ امري اقامه شد .
بعد از نماز بلافاصله در محراب و در كنار شيخ امري نشستم و پرسيدم از حضور شيعيان ايراني چه احساسي دارد ؟ گفت : خيلي خوشحالم ، اينها زائران اهل بيت ( ع ) هستند و من غلام زائران هستم .
شنيده بودم كه شيخ امري علاقه زيادي به رئيس جمهورشهيد رجايي دارد و من نيز چون از استان قزوين به عنوان گزارشگر راديو همراه با گروه اعزامي حج و زيارت سازمان صدا و سيما به مدينه رفته بودم .
سوال كردم يا شيخ عشق و علاقه شما به شهيد رجايي بخاطر چيست ؟ او گفت : شهيد رجايي از دوستان امام بود و يك مرد خاكي بود . خانمم دوست داشت نام اين شهيد را براي فرزندانم انتخاب كند . لذا يكي به نام محمد و ديگري به نام علي و سومي به نام رجائي نامگذاري كرديم . من در تشييع جنازه شهيد رجايي در قم حضور داشتم و بسيار گريه كردم .
از شيخ امري امام جماعت مسجد شيعيان مدينه در مورد وحدت مسلمانان سوال كردم ؟ او گفت : اينجا ( مكه ومدينه ) سرزمين وحي است ، زمين وحدت است . اولين رسالت و كلمه پيامبر ( ص ) توحيد و توحيد كلمه بود و قرآن كريم نيز سفارش كرده است كه مسلمانان امت واحد هستند و بايد وحدت و يكپارچگي خود را هميشه حفظ كنند .
هنگام گفتگو با شيخ امري جمعيت زيادي از زائران در كنار ما جمع شده بودند و انتظار مي كشيدند تا به محض پايان گزارش با شيخ ديده بوسي و درد و دل كنند . با جدا شدن از حلقه دوستداران شيخ امري خودم را به حيات مسجد رساندم تاريكي شب همه جا را فرا گرفته بود . آقاي شيرازي چاي معطر و با طعم نعنا به من تعارف كرد بسيار خوشمزه بود . گفت : اين چاي بسيار معروف است كه با نعناي تازه كه در همين محل كشت مي شود وبو و رايحه خوشش را از پيامبر اكرم ( ص ) و حضرت فاطمه زهرا ( س ) گرفته است دم مي كنند و با آن كام زائران خسته خوش طعم مي شود. ( ادامه دارد ... )
قسمت سيزدهم : مسجد اجابه
از كنار مسجدالنبي (ص ) در مدينه منوره عبور كردم . همراه داشتن يك بطري آب خنك بهترين نوشيدني بود كه مي توانست شدت تابش آفتاب و گرماي هواي مرداد ماه را كاهش دهد . بعد از چند دقيقه قدم زدن به محل قرار رسيدم . امروز مي خواستم به اتفاق آقاي شيرازي براي معرفي يكي ديگر از مساجد مدينه راهي شوم . بعد از گزشتن از چند خيابان در چهر راه ستين مسجدي با مناره اي منحصر به فرد نظر من را به خود جلب كرد ، مسجد اجابه يا مباهله مكاني كه رسول الله (ص) براي نزول باران رحمت در اين محل نماز باران مي خواندند و از سوي خداوند به سرعت اجابت مي شده است .
پرسيدم چرا به اين مسجد مي گويند مباهله ؟ آقاي شيرازي گفت : رسول الله ( ص ) زماني كه دعوت خويش را آغاز كردند . جمعي از مسيحيان سنگ دل و كور دل گفتند اين چه دين جديدي است ؟ ما هيچ دليل و برهاني براي اين دين در كتاب هاي خود نداريم . و آن را همواره تكذيب
مي كردند . و رسول الله ( ص ) مي فرمودند : اين دعوت يك دعوت الهي است ولي آنها قبول
نمي كردند . تا اينكه قرار شد روزي به همين مكان بيايند كه الآن ما در آن قرار داريم . اينجا مكان مباهله است ، و تصميم گرفتند دو طرف در اينجا حضور يابند و در حق هم نفرين كنند تا خداوند بلا و عذاب خويش را بر كساني كه دروغ مي گويند نازل فرمايد .
براي بهتر ديدن مسجد و گرفتن چند عكس و ادامه گفتگوي راديويي به اتفاق آقاي شيرازي جلوتر رفتيم . مسجد مباهله در گذشته خارج از مدينه بوده است و امروز با گسترش شهر در حلقه محاصره منازل و چندين خيابان قرار گرفته است .
پرسيدم دو طرف براي مباهله با چه وضعيتي شركت كردند ؟ گفت : مسيحيان نجران با لباسهاي فاخر و به اتفاق تمام اقوام خود و رسول الله(ص) نيز به همراه مولا علي ( ع )، فاطمه زهرا (س) و امام حسن وامام حسين(ع) صبح روز چهارم ماه ذي الحجه به سمت محل مباهله آمدند.
پرسيدم وقتي مسيحيان حضور رسول الله ( ص ) را به اتفاق اهل بيت ( ع ) ديدند چه واكنشي نشان دادند ؟
گفت : بزرگ مسيحيان وقتي آمدن رسول الله ( ص ) و همراهان را با آن وضعيت ديد فرياد كرد و رو به مسيحيان گفت : نكند نفرين كنيد ! چرا كه هر آينه اگر آنها دست به آسمان بلند و نفرين كنند تمام آسمان و زمين بر سر شما خراب خواهد شد و چيزي از ما باقي نخواهد ماند . در قرآن مجيد نيز به خوبي به اين واقعه اشاره شده است. ( هرگاه بعد ازعلم و دانشي كه ( درباره مسيح ) به تو رسيده ( باز ) كساني با توجه به محاحٌبه و ستيز برخيزند ، به آنها بگو : « بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم . شما هم فرزندان خود را . ما زنان خويش را دعوت نماييم و شما همزنان خود را . ما از نفوس خود دعوت كنيم و شما هم از نفوس خود . آنگاه مباهله مي كنيم ، و لعنت خدا بر دروغگويان قرار مي دهيم . » ) ( سوره آل عمران آيه 60 )
گفتگوي راديويي را قبل از رفتن به طرف يكي ديگر از مساجد مدينه با اين جمله به پايان بردم : آري خداوند وعده اي كه داده بود عملي كرد و در پي اين واقعه تعدادي از مسيحيان ايمان آوردند و جمعي ديگر كه ايمان نياوردند جزيه پرداختند و بدين سان در اين مكان دعاي رسول الله ( ص ) اجابت شد . نكته مهمي كه در اين ميان حائز اهميت است حضور حضرت زهرا ( س ) در اولين جريان عمومي است كه نشان از جايگاه و نقش تأثير گذار زن در جامعه اسلامي صدر اسلام دارد . و اگر امروز شاهد حضور فعال همراه با حفظ كرامت و شخصيت زنان مسلمان در عرصه هاي مختلف هستيم همه نشأت گرفته از نگاه عميق و مثبت آيين مقدس اسلام و رسول الله ( ص ) به زنان و موقعيت حساس آنان در جامعه است . ( ادامه دارد ... )
قسمت چها ردهم : مسجد قبلتين
شوق ديدن اماكن مذهبي و تاريخي مدينه منوره سراسر وجودم را فراگرفته بود ، بعد از هر گزارش راديويي و بازگشت به هتل محل اقامت اولين كارم شنيدن مجدد صحبت هاي ضبط شده و يادداشت برداري از متون براي مقدمات تهيه گزارش مكتوب بود . در بين جزوه ها ومطالبي كه قبل از سفر در قزوين آماده كرده بودم به نام مسجدي برخوردم كه در آن يكي از مهمترين اتفاقات صدر اسلام رخ داده است و آن تغيير قبله مسلمين بود . اين مكان مقدس در شمال غربي مدينه در فاصله 5/3 كيلومتري مسجدالنبي ( ص ) در مسير جاده تبوك قرار دارد . با عبور از خيابان دو طرفه اي كه با تعدادي درخت قدونيم قد از فضاي سبز نسبتا" مناسبي برخوردار بود ، به بنايي با گلدسته ها و ديوارهاي بلند رسيديم . مسجدي كه به تازگي تعمير و مرمت شده بود و همانند مسجد قبا مراجعه كننده زيادي داشت . در فاصله اي كه آقاي شيرازي رفت تا اتومبيل را در محل مناسبي پارك كند من هم ضبط گزارشگري راديويي را بعد از لول گيري و تست ميكروفون آماده كردم .
اولين سوالم را اينگونه پرسيدم يهوديان در مخالفت با رسول الله ( ص ) روي چه نكته اي تأكيد داشتند ؟ گفت : يهوديان مدينه پيامبر اكرم ( ص ) را بسيار سرزنش مي كردند و همواره مي گفتند كي شما دين جديد آورده ايد ؟ شما هنوز به طرف قبله ما كه بيت المقدس است نماز مي خوانيد . آنها دائما" رسول الله ( ص ) را آزار مي دادند و تأكيد داشتند كه دين برحق ما هستيم و شما هيچ قبله اي نداريد .
رسول الله ( ص ) در مقابل اين نوع برخوردها چه واكنشي نشان مي دادند ؟ گفت: رسول خدا(ص) دائم منتظر وحي از طرف خداوند بودند تا مكاني براي قبله مسلمين تعيين شود تا تمام وجود و فكر آنها به آن جهت متوجه شود .
تغيير قبله مسلمين چگونه اتفاق افتاد ؟ گفت : روزي پيامبر ( ص ) براي تبليغ به خارج از مدينه آمده بودند ، در همين مكان ( مسجد قبلتين فعلي ) نماز ظهر را خواندند . ايشان دائما" به آسمان نگاه مي كردند كه آيه اي توسط جبرئيل بر پيامبر ( ص ) نازل شد:« نگاه هاي انتظار آميز تو را به سوي آسمان ( براي تعيين قبله نهايي ) مي بينيم . اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خوشنود باشي باز مي گردانيم . پس روي خود را به سوي مسجدالحرام كن و هر جا باشيد ، روي خود را به سوي آن برگردانيد و كساني كه كتاب آسماني به آنها داده شده ، به خوبي مي دانند اين فرمان حقيٌ است كه از ناحيه پروردگارشان صادر شده ( و در كتاب هاي خود خوانده اند كه پيغمبر اسلام ، به سوي دو قبله نماز مي خواند و خداوند از اعمال آنها در مخفي داشتن آيات ) غافل نيست . »
( سوره بقره آيه 143 )
بعد از اين آيه پيامبر اكرم ( ص ) نماز عصر را به سمت مسجدالحرام ( كعبه ) خواندند و از آن پس اين مسجد به نام مسجد قبلتين ناميده شد . ( ادامه دارد ... )
قسمت پانزدهم : مسجد ابر يا غمامه
هر گوشه مدينة النبي ( ص ) را كه مي نگري نشان از زندگي سراسر معنويت و الهي حضرت محمد مصطفي ( ص ) و ياران وفادارش دارد . امروز كه آفتاب عالمتاب بر گنبد سبز نبوي تابيد و با انوار طلايي اش همه جارا روشن كرد ، به قصد تكميل گزارش هاي راديويي قدم به خيابان گذاشتم . شهر چند ساعتي بود كه جنب و جوشش را آغاز كرده بود . تردد اتومبيل ها با بوق زدن هاي ممتد ، مغازه هاي بزرگ و كوچك با اجناس متنوع و مشترياني با انگيزه ها و نيازهاي مختلف جلب توجه مي كرد . وقتي به ابتداي خيابان اصلي رسيديم ، در كنار چند دست فروش كه زائران را دعوت به خريد مي كردند نگاهم به يك كلمن آب نارنجي رنگ و ليواني كه با زنجير به پايه سكوي وصل شده بود افتاد . در يك لحظه گرماي مرداد ماه عربستان سعودي ، نزول باران ، كم آبي ، رودخانه و سد ذهنم را به خود مشغول كرد به شكلي كه فراموش كردم آقاي شيرازي آن طرف خيابان منتظر من است . در مسير راه با همين ذهنيت قبلي پيشنهاد كردم با توجه به خشكسالي كه در ايران و بسياري از كشورها وجود دارد بهتر است امروز از نماز باران و مكاني كه رسول الله ( ص ) معمولا" در آنجا نماز باران مي خواندند گزارش تهيه كنم كه ايشان هم پسنديدند و مسيرمان را به سمت مسجد ابر يا غمامه ادامه داديم .
پرسيدم اين مسجد در كجاي مدينه قرار دارد ؟ گفت : در جنوب حرم مطهر رسول الله ( ص ) و در حاشيه خياباني كه زائران و حجاجي كه عازم مكه مي باشند مسجدي قرار دارد با يك گلدسته و سه گنبد كه در بين ساير مساجد مدينه خودنمايي مي كند . با اجراي طرح توسعه شهر فاصله ها كم شده است و امروز مي توان در نزديكي مسجدالنبي آن را مشاهده كرد .
چرا نام اين مسجد را ابر يا غمامه گذاشته اند ؟ گفت : در كنار مدينه قديم مصّلايي بود كه پيامبر اكرم ( ص ) در آنجا نماز عيد فطر و قربان مي خواندند . و چندين بار پس از خواندن نماز باران نيز در اين محل دعاي پيامبر ( ص ) و مسلمانان استجابت شده است و همين عنايت حضرت حق كافي بود تا مسجد به نام ابر يا غمامه ناميده شود . رسول الله ( ص ) در طي عمر شريفشان هر زمان كه به اين مكان وارد مي شدند ، دست هاي مباركشان را به آسمان بلند مي كردند و در حق مسلمين دعا مي فرمودند . نقل است وقتي خبر مرگ نجاشي پادشاه حبشه ( كسي كه وقتي جمعي از ياران رسول الله ( ص ) نزد او رفتند به گرمي آنها را پذيرفت ) به پيامبر اكرم ( ص ) رسيد . در حالي كه بسيار نگران و قصه دار بودند از راه دور بر جنازه او در اين مكان نماز خواندند .
نام ديگر اين مكان چيست ؟ گفت : در گذشته اينجا محل فرود شترها و بارانداز زائران مدينه بوده است از اين رو به آن مي گفتند : مناخه .
آورده اند روزگاري پيامبر اكرم ( ص ) كه كودكي بيش نبودند همراه ابوطالب در مسير عزيمت به شام وارد مدينه مي شوند ، در همين محل ( مناخه ) ايشان به عنوان نگهبان در كنار بارها و شتران مي مانند و ديگران به داخل شهر مي روند . زماني كه باز مي گردند مشاهده مي كنند ابري در پهنه آسمان و درست بالاي سر كودك ( پيامبر اكرم (ص) ) سايه افكنده است . از اين واقعه بسيار متعجب مي شوند . جالب كه اين ابر در فاصله بين مدينه تا شام همراه پيامبر اكرم ( ص ) بوده است تا تابش نور آفتاب ايشان را آزار ندهد . ( ادامه دارد ... )
قسمت شانزدهم : مسجد امام علي ( ع )
زنده ياد قيصر امين پور چه زيبا گفته است : « آه چقدر زود دير مي شود ، تا نگاه مي كني وقت رفتن است. » آري روزهاي پاياني اقامت در مدينه منوره از راه مي رسيد و من گزارشهاي راديويي زيادي در ذهنم داشتم كه فرصت پرداختن به آن را پيدا نكرده بودم . مدينه دنيايي از عظمت و شكوه است وطني است كه بوي حبيب خدا را مي دهد ، بوي عباي سبز پيامبر ( ص ) بوي زلف مشكين او ، شهري كه از عهد الست خاك مارا با عشق محمد ( ص ) در آن سرشته اند . مدينه بهشت است و بقيع باغ گلهاي محمدي ( ص ) است . واي كاش كبوتري بودم و در كنار اين گلستان آشيانه ام بود و هرغروب وسپيده دم صداي مهربان پاي پيامبر(ص) را مي شنيدم كه به بقيع مي آمد تا پاره اي از تنش را زيارت كند . دلم مي خواست در آخرين دقايق حضور در مدينه قبل از آنكه عازم سفر به مكه شوم گزارش پاياني را به نام مولا علي ( ع ) مزين كنم . از آقاي شيرازي خواستم در تهيه اين كار همانند چند روز گذشته ياريم كند . حدود 10 صبح روبروي بنايي سفيد رنگ ، در يكي از خيابانهاي اطراف مسجدالنبي ( ص ) از اتومبيل پياده شدم . روي تابلويي كوچك چسبيده به ديوار نوشته شده بود مسجد علي بن ابي طالب ( ع ) چند دقيقه محو مسجد و تنها گلدسته آن شدم ، در پشت در بسته ايستادم و بعد از بيان مقدمه اي در خصوص حس و حال فضاي اطراف مسجد و مردمي كه در حال عبور بودند ، آخرين گزارش خودم در مدينه را با اين سؤال آغاز كردم .
قبل از اينكه در اينجا مسجد بنا شود چه اتفاقي رخ داده است ؟ آقاي شيرازي گفت : در زمان عثمان كه مردم به شدت از ايشان گله مند بودند و او در محاصره مخالفانش بود ، حضرت علي ( ع ) به اين مكان كه آن زمان خارج از مدينه بوده است آمدند و نماز عيد را اقامت كردند . بعد از آن اين مسجد به پاس حضور مولا علي ( ع ) بنا شد .
وقتي در مقابل مسجدامام علي ( ع ) بودم به خوبي گنبد سبز نبوي ( ص ) و گلدسته هاي آن ديده مي شد ، اين مسجد در فاصله 300 متري اين مكان مقدس و در كنار كاروانسراي مناخه قديم قرار دارد . حضرت علي ( ع ) در طول حيات پيامبر اكرم ( ص ) هموار يار رسول الله بودند و گام به گام با ايشان در راه ترويج دين مبين اسلام تلاش كردند . و شايد نزديكي مسجد ايشان با حرم ملكوتي آن حضرت نشان از همان عشق و علاقه الهي دارد كه در تاريخ نمونه آن بي نظير است . بررسي زندگي سراسر تقوي ، رشادت ، پايمردي ، شجاعت و درايت مولا علي (ع ) فرصت زيادي مي طلبد تا يك به يك آنها به شكل جامع و شايسته بيان شود . در كنار مسجد آن حضرت در مدينه منوره دلم مي خواست ساعت ها بايستم و با رهگذران و زائراني كه از ايران و ساير كشورهاي اسلامي آمده اند درباره اولين پيشواي شيعيان جهان صحبت كنم . چون با توجه به محدوديت ها و شرايط موجود چنين خواسته اي محقق نمي شد .
تنها پرسيدم ديگر واقعه رخ داده در محل اوليه مسجد امام علي ( ع ) كه منجر به ساخت بناي مسجد شد. چه بود ؟ گفت : در سال نهم هجرت و در جريان غزوه تبوك پيامبر اكرم ( ص ) براي شركت در اين جنگ سخت مدينه را ترك كردند . حضرت علي ( ع ) را براي انجام امور جاري و فرماندهي و پاسداري از شهر به جانشيني خود منسوب كردند . مولا علي ( ع ) تا زمان برگشت رسول الله ( ص ) از تبوك تمام وقت بيرون از شهرودراين مكان (محل فعلي مسجد امام علي(ع) ) ماندند . و در اين مدت به خانه نرفتند ، تا بر همه امور نظارت كامل داشته باشند . بعد از اين اتفاق و به دنبال ساختن مسجد نام مبارك علي بن ابي طالب ( ع ) براي هميشه زينت بخش آن شد . مسجد را كه در فاصله 122 متري مسجد غمامه قرار دارد ، با همه خاطرات حضور امام علي(ع) و اقامه نماز عيد در همان مكاني كه رسول الله نمازهاي عيد و باران را مي خواندند پشت سر
مي گزارم تا به اميد گزارشي ديگر و معرفي مكاني ديگر در سرزمين وحي اين باراز
مكه مكرمه ... مدينه . خداحافظ اي شهر مهرباني ، اي شهر عشق ها و اي شهر شكوفه هاي آفرينش ، شهر نخل هاي سبز ولايت ، خداحافظ اي شهر ستارگان و شادي و شكفتن ، شهر درخت و دريا و سپيده دم .( ادامه دارد ... )
قسمت هفده ام : ميـقـات ( اللهـم لبيـك ، لبيـك...)
قراربود كاروان عمره دانشجويان پسـرازيكي از هتـل ها ساعت 3 بعد از ظهر عازم مسجـد شجـره شوند. تا پس از مُحرم شدن رهسـپاركوي دوست وكعبه عشق شوند.همراه گروه (تصوير بردار، گزارشگر) در اوج گرماي شديـد بعدازظهر مرداد ماه مدينه به محل اقامت دانشجويان رفتيم باد گرم وسوزان مدينه وقتي در آن ساعت روز به صورت مي خورد به قـدري سوزان بود كه گونه ها وچشم ها تاب وتحمل آن را نداشت. دانشجويان حال وهوايي خاص داشتند دل كندن ازمدينـه براي آنها سخت بود همه لباس هاي اِحرام پوشيده بودند. هركسي در گوشه اي عكس يادگاري مي گرفت ومن هم به خلوت آنها مي رفتـم و با آنها در مورد مدينه - جلوه هاي زيباي آن – اثرات معنوي اين سفر روحاني – نقش و تأثيرات آن در زندگي فردي واجتماعي مصاحبه راديويي مي كردم. بعد از چند ساعت، مداحي كوتاهي در قسمت لابي هتل برگزارشد اشك وگريه لحظه اي جوانان عاشق و دلباخته را تنها نمي گذاشت.حتي من هم تحت تأثيـراين فضا قرار گرفتـم. همه ساله دانشجـويان زيادي اعم ازدختـروپسردرقالب عمـره دانشجويي سازماندهي شده وارد سرزمين وحي مي شوند. بعـد از عبـور از زيـر قــرآن كه صحـنه اي بسـيار جالب بود وارد اتوبوس ها شدنـد وبه سمت مسجـد شجره به حركت درآمدند. وقتي به مسجـد شجـره رسيدم و پاي به حياط گذاشتـم همه يك حس وحال وصف ناشدني داشتنـد. گروه كاروان هاي سايـراستانها وبرخي كشورها آرام آرام وارد محوطه مسجد مي شدند. در هر گوشه حياط جمعي انسان يك دسـت سفيـد پوش به چشـم مي خورد كه به آخرين سفارش ها و مطالب روحاني كاروان بدقت گوش فرا داده بودند تنها تفاوت بين آنها علامت هاي روي اِحرامشان بود كه با رنگ هاي متـفاوت واشكال گوناگون آنها را ازديگران متمايزمي كرد . من هم ضبط ناگراي راديويي را روشن كردم واز فرصت استـفاده كرده با كوچكترين فردي كه حدود 7 ماهه بود ومسن ترين فرد كه حدود 70 سال داشت به گفتگو پرداختم. هركسي به نسبت توان فهم خود از اين لحظه هاي ارزشمندعمرش سخن مي گفت. ضبط ناگرا را داخل كيسه اي گذاشتم وپا به درون مسجد گذاشتم. فضاي معـنوي ومبـاركي كه تمام وجود آدم را مجذوب خودش مي كند. هر چه نگاه مي كني سفيـدي وپاكي وطهارت است. دعا وراز ونياز ونداي دلنشين وآشناي لبيك ، اللهم لبيك.... در تمام مسجد پيچيـده است. تلاوت قـرآن واقامه نمازبخش ديگري از وقت زائران را به خود مشغول مي كند. در گوشه اي از حياط مسجد كه حالت دالان مانند دارد و در محوطه بيروني آن چند دست فروش فرصت را غنيـمت شمرده وآب سرد ،نوشابه ،دمپايي ،كيك و...به زائران مي فروشنـد. آرام آرام به غروب آفتاب نزديك مي شويم ولحظه عزيمت فرا مي رسد. با رفتن كاروانيان به سوي مكه ما به مدينه باز گشتيم تا اينكه روزي به ما گفتند كه مدت مأموريت شما نيز در مدينه به اتمام رسيـده است وفردا ساعت 15 بايد آماده شويد تا به مسجد شجره برويد. هم خوشحال بودم هم ناراحت . خوشحال از اينكه مي توانم براي اولين بار در زندگي خانه كعبه را بدون هيچگونه واسطه ببينم و ناراحت از اينكه طي اين چند روز با حال وهواي مدينه ، نماز خواندن ها در مسجدالنبي (ص) اقامه نماز در روضة الجنه ، زيارت قبر پيامبر اكرم(ص) ، نجواكردن درقبـرستان بقيع ، ارسال گزارش هاي متـعدد راديويي از صحن مسجدالنبي(ص) يا پشت پنجره هاي بقيـع وگوشه گوشه هاي اين مكان مقـدس در حالي كه نگاه در گنبد سبز رسول الله (ص) مي دوختم و اشك مي ريختم ، وقتي در دنياي آرزوها در كوچه هاي بني هاشم راه مي رفتم اگر چه امروز هيچ اثري ازآنها باقي نيست. وقتي از باب مكه عبور مي كردم كه خانه امام جعفر صادق(ع) بوده است و وقتي در صحن قديمي و اوليه مسجدالنبي(ص) حضور داشتم و گزارش تلفني براي برنامه هاي راديويي وتلويزيوني ارسال مي كردم . دل كندن از آنها بسيار مشكل بود. ولي مأموريت 15 روزه ما در مدينه به دقايق پاياني خود نزديك مي شد. بعـد از مُحرم شدن واقـامه نماز مغرب وعشا در مسجد شجره حدود ساعت 30/20 شب به سمت مكه مكـرمه به راه افـتادم ومدينـه را با همه زيبايي هايش پشت سر گذاشتم مسير مديـنه به مكه را در دل تاريكي شب پيـمودم وامكان ديدن مسير راه نبود حدود ساعت 2 بامداد روز بعد اتـوبوس ما در مقابل يكي از هتل هاي مكه توقف كرد. و بعد از چند دقيقه آقاي بالارمسؤول دفتـرصداوسيما درمكه مكرمه به استقبال ما آمد وبه اتفاق او به هتـل درةالاصيـل كه محـل اقامت اصلي ما بود رفتيم و با قـرار دادن وسايل شخصي دراتاق همه با هم به راه افتاديـم به سمت مسجدالحرام براي انجام طواف عمره كه قصد داشتيم قبل از اذان صبح صورت گيرد . ( ادامه دارد... )
قسمـت هجده ام : بـه مهـمـانـي نــور
حدود ساعت 3 بامداد از هتـل محل اقامت به سمت مسجدالحرام حركت كرديم .آقاي بالارپيشنهاد كرد براي زود رسيـدن بجاي اتوبوس ازسواري استفاده كنيم. ظرف چند دقيقه به مقابل يكي از باب هاي اصلي مسجدالحرام رسيديـم . او ازمن وهمكارانم خواست لحظه اي كه در آستانه در قرار گرفتيـم چشم ها را ببنديـم و تا زماني كه نگفـته باز نكنيم دست در دست هم داديم و به راه افتاديم وقتي پلك ها فرصت ديدن ظاهري را ازمن گرفتنـد. با چشم دل به جستجو پرداختم. هر گام كه پيش مي نهادم دنيايي تصوير درذهنم فريم به فريم به سرعت حركت مي كرد. هم دوست داشتم تمام ابعاد تصاويرذهني را مرور كنم و هم دلم مي خواست مهلت پلك برهم نهادن به سرعت سر آيد وبا چشم گشودن به مهماني نور بروم. صداي جمعيت طواف كننده شدت ضربان قلبم را دو چندان مي كرد. هر چه جلوتر مي رفتم بر حجم صداها افزوده مي شد ودر حاليكه صدا در صدا گم مي شد ولي هر صدا براي اوج گرفتـن روزنه خويـش را پيـدا مي كرد و بالا مي رفت هر گام كه بر مي داشتم. آقـاي بالار مي گفت اين بهتـريـن لحظه زندگي شماست. براي اولين بار است كه به اين مكان پاي مي گذاريد هر چه مي خواهيد بگوييـد.از درياي كبريايي او چيزي كم نمي شود بقض راه گلويم را مسدود كرده بود. دلم مي خواست زودتر چشمم را باز كنم تا اينكه گفته شد الأن به جايي رسيده ايم كه مي توانيد سجده كنيد و بعد آرام آرام سر را بالا آورده وببينيد آنچه تاكنون نديده ايد با تمام احساس قلبي پيشاني را بر سنگ هاي مسجدالحرام نهادم چه حس عجيبي داشت سجده در پيشگاه حضرت حق.
بار الها : تـورا شكر مي كنم كه به من عمـري عنايـت فرمـودي كه در اين لحظه صبح با پاي دل به نزد تـو بيايـم.
معبودا : به من معرفتي ده تا بنده اي قـدرشناس نعمت هاي بي حد واندازه تو باشم.
پروردگارا : به خانـواده ام صحت وسـلامت عطا كن تا شكـرگـزاركـرم وبخشنـدگي تـوباشـم.
آرام آرام چون پرنده اي كه از سر شاخه اي پرواز مي كند پيشانيم از سجدگاه فاصله گرفت وچشم ها همچنان بستـه بود. وقـتي پرنده دراوج آسمان بود من كمرراست كرده بودم. به نرمي پلك گشودم وآن هنگام بود كه برقي تمام حجم ديدگانم را پر نور كرد. وقتي عظمت وشكوه وصف ناشدني كعبـه را ديدم مرواريد اشك هايم كه تا آن لحظه بي تاب و بي قرار جاري شدن بودند چون باران بهاري بر گونه ها لغزيدنـد ودر آني پهناي صـورتم را خيس كردنـد.
آخرچگونه مي توان چشم درچشم كعبه عشق دوختـه باشي ودلـت نـلرزد؟
چگونه مي توان بازتاب نور آيـات قـرآن كـريم كه با طلا بر پرده كعبـه نقش بسته را ديـد و خيـره نشـد؟
چگونه مي توان در پشت مقام ابـراهـيم(ع) ايـستاده باشي ولحظه اي ايثار وگذشت آن پيامبر الهي را فراموش كني؟
چگونه مي توان در حجراسماعيل(ع) و درست زيـرناودان طلا جايي به اندازه ايستادن به سختي پيدا كني تا دو ركعـت نماز بجاي آوري وفراموش كـني كه حضرت اسماعيل(ع) كه بود ؟ وچه كرد؟
وقتي نجواي رازو نياز با جاري اشك ها به هم پيوند مي خورند رودي خروشان مي شوند وتو را با خود مي برند وقتي بخـود مي آيي مي بيني كه در طواف عشق ،اين تو نيستي كه با پاي ظاهري گام برمي داري. موج قـلب هاي عاشقي است كه از گوشه گوشه كره خاكي حرم امن الهي را مأواي جولان خـويـش يافتـه اند وتـورا نيز سوار براين امواج 7 دور به طواف خانه دعوت مي كنند. وآن هنگام كه كف پاهايت زمين سخت صفا ومروه را حس مي كند به ياد لحظه هاي بي تابي هاجر(س) مي افتي كه در آن گرماي طاقت فرسا ودر بين سنگلاخ ها چگونه 7 بار اين فاصله را در جستجوي جرعه اي آب دويد وتو با خـوردن چنـد ليوان آب گواراي زمـزم كه در هر چند قـدم در ظروف خاصي ريخته اند تشنگي ات را ازبين مي بري و با سلام و درود بر امام حسين(ع) كه در صحراي كربلا با لب تشنه شهيد شد از خداي خويش مي خواهي كه:
خداوندا به من نيرو وتواني عنايت فرما كه در سختي ها و مشكلات زندگي آني از پاي نيفتم. سراب ها مرا دل زده نكند و چون هاجر(س) در مسير رسيدن به سر منزل مقصود همواره ثابت قـدم باشم ...... ( ادامه دارد )
قسمت نوزده ام : فتح مكه
مدينه را با همه زيبايي ها ، عظمت و شكوهي كه دارد شبانه پشت سر گذاشتم به عشق ديدن مسجدالحرام.
آرزويي كه هر مسلمان براي تحقق آن لحظه شماري مي كند . بعد از انجام اعمال عمره مفرده به قصد ادامه ضبط گزارش هاي راديويي كه با معرفي مكان هاي تاريخي و مذهبي شهر مدينه شروع شده بود در مكه نيز مقدمات كار با همكاري خوب حجة السلام والمسلمين عسگري و آقاي بالار فراهم شد.
فكركردم بهترين آغازبراي شروع گزارش هاي مكه مي تواند معرفي محل ورود پيامبراكرم(ص) به اين شهرباشد.جايي كه زيباترين ومهمترين واقعه تاريخي اسلام يعني فتح مكه درآن رخ داده است .
با ورود به خيابان ريوزاخر با ساختمان هاي چندين طبقه با نماهايي مختلف كه عمدتا" متعلق به مراكز دولتي و تعدادي ازهتل هاي مكه بود روبرو شدم ، چند دقيقه ايستادم و به دقت اطراف را زير نظر گرفتم . هوا گرم بود و نخل هاي بلند در ميان فضاي سبز خودنمايي مي كردند . سر و صداي رفت و آمد اتومبيل هاي رنگارنگ و مدل بالاي آمريكايي و اروپايي كه به مدد دلارهاي نفتي خيابان را جولانگاه خود يافته بودند گوش را آزار مي دادند . من درست در مكاني ايستاده بودم كه امروز بعد از گذشت قرن ها از لحظه ورود پيامبر اكرم ( ص ) در سال 8 هجرت تا كنون دست خوش تغييرات تحولات بي شمار شده بود. وقتي اينجا همانند ساير امكان مذهبي و تاريخي مكه و مدينه به بهانه اجراي طرح هاي عمراني براي توسعه و آباداني به سرعت برق و باد تخريب شده است چگونه مي توانم نشانه اي از محل اوليه ورود پيامبر اكرم (ص) و يارانش بيابم .
اما درنگ جايز نبود ضبط گزارش راديويي را روشن كردم وپس از بيان مقدمه اي كوتاه از آقاي عسگري كه در كنارم ايستاده بود پرسيدم :
پيامبر اكرم(ص) براي فتح مكه از كجا ، چگونه و در چه ماهي وارد مكه شدند ؟ گفت : پيامبر اكرم (ص) در سال 8 هجرت و در ماه مبارك رمضان با 000/10 نفر از اصحابشان از مدينه منوره براي فتح مكه به اين شهر آمدند . حدود 5 هزار نفر از نيروهاي خودشان را در ارتفاعات مستقر كردند بعد با دست به قسمت ديگري از مكاني كه براي تهيه گزارش آمده بوديم اشاره كرد و افزود پيامبر (ص) در حاليكه در ميان لشكر 5 هزار نفري قرار داشتند و لشگر با جلوه و شكوهي خاص در اطراف ايشان حلقه زده بودند . از سمت شمال شرقي مسجدالحرام سوار بر شتر پاي به اين شهر مقدس گذاشتند .
حالت معنوي رسول الله (ص) در اولين لحظه ورود به مكه و ديدن خانه كعبه چگونه بود ؟ گفت : پيامبر اكرم (ص) وقتي خانه كعبه را ديدند تعظيم فرمودند و در حالي كه محاسن مبارك را روي جهاز شتر گذاشته بودند قطرات اشك از چشمانشان سرازير شد . ايشان از باب فتح پا به مسجدالحرام گذاشتند و بعد از طواف شكر ايزد منان را بجاي آوردند .
وقتي شما خود با چشم دل نگاه در نگاه اماكن مقدس مي اندازيد و با مرور تاريخ سراسر افتخار آن دقايق و ساعتي از قيد و بند روزمرگي زندگي دنيا فارغ مي شويد ، هيچ گزارش راديويي و يا تلويزيوني و يا نوشته اي قادر نيست نقش انتقال دهنده زيباترين احساس قلبي به انسان عاشق و شيفته را ايفا نمايد .
محدوديت زمان و مكان همواره مانعي است كه نتواني آنگونه كه دلت مي خواهد گزارش تهيه كني و مواجه شدن با دنيايي از سوال هاي متعدد قدرت انتخاب را از تو مي گيرد . زماني كه در مقابل هتل ثمر در منطقه اي كه به ازاخر معروف است ايستاده بودم و دقايق لحظه ورود رسول الله (ص) به مكه مكرمه را مرور مي كردم ، نگاهم در امتداد مسير ورود پيامبر (ص) به مكه به سمت نقطه اي به نام محله جعفريه افتاد . از آقاي عسگري خواستم در دقايق پاياني گزارش درباره اين محله نيز بگويد . او گفت : در امتداد باغ خرمانيه به طرف مسجدالحرام در نزديكي پل حجون و حد فاصل بين قبرستان ابوطالب و جميزه محله اي وجود دارد كه معروف به جعفريه است . بنا به روايت تاريخ دو سالي كه امام جعفرصادق (ع) در مكه تبعيد بودند در خانه اي در همين محله سكونت داشتند .
بعدا" شيعيان اين خانه را تبديل به مسجد جعفريه كردند و حدود 10 سال قبل براي ساخت و ساز هتل ، مسجد تخريب شد و ديگر اثر از آن بجاي نمانده است .
امروزه شيعيان وقتي وارد اين محله مي شوند با ذكر صلوات ياد امام جعفر صادق (ع) را گرامي مي دارند . ( ادامه دارد ... )
قسمت بيستم : بسـوي مـسـجـدالـحـرام
در مكه مكرمه اتـوبـوس هاي خط ويژه كار حمل و نقـل زائـران ايـراني از هتـل هاي محل اقامت به مسجد الحرام را انجام مي دهند اتوبوس ها دراجاره بعثه مقام معظم رهبري هستند و حركت آنها كه درمقصد توسط افرادي ازسوي بعثه كنترل مي شـود بعد ازتوقف حد اكثر 10 دقيقه در مبادي ورودي درمسيـرهاي چند گانه تردد مي كنند. اين كار در حفظ سلامت زائران بويژه خانمها وافراد مسن مؤثر است و از اتلاف وقت نيز جلوگيري مي كند . ما نيز هر روز براي رفتن به مسجدالحرام از اين امكانات استفاده مي كرديم. روزي صحنه جالبي دراتوبوس نظرمن را به خود جلب كرد. درمدت زمان چند دقيقه اي كه اتوبوس مقابل هتـل توقف كرد تا زائران سوارشوند ديدم راننده عرب قـرآن را باز كرد و روي فرمان اتوبوس گذاشت ومشغول تلاوت آن شد. دراين مدت نمونه اين صحنه ها را زياد ديدم و اُنس و الفتي كه با قـرآن دارند .
درايستگاه آخـرهمه ازاتوبوس ها پياده مي شوند وزائران بعد ازطي مسافـتي عموماً از درب مسعي وارد مسجدالحـرام مي شوند. درحال حاضربدليل اجراي عمـليات ساختماني براي افزايـش ظرفيت سعي صفا ومروه گرد وغبـاروسـروصداي زيادي وجود دارد كه البته تلاش بر اين است تا موسم حج تمتـع اين قسمت آماده شود. وقتي پا به صفا ومروه مي گذاري باسيـل انـسانهاي اِحرام پوشيده روبرومي شوي كه گروهي ويا فردي اين مسيـررا طي مي كنند. اين موج انسانها جـلوه اي زيبا و باشكوه دارد. وقتي به مسجـدالحـرام وارد شـديـم حدود ساعت 22 شب بود گوشه گوشه آن پرازجمعيـت طواف كننده گرداگرد كعبه بـود .
قراربود براي ايام ماه مبارك رمضان چند بحث كارشناسي تلويزيوني ضبط كنيم تصويربردارگروه احرام پوشيده واورا سواربرصندلي چرخداركرديم ازبين جمعيت عبورداديم ودرگوشه اي ازمسجدالحرام مستقركرديم حدود 3 هزار نفراعم از نيروهاي امنيتي وشخصي مسؤوليت حفاظت داخل مسجدالحرام را برعهده دارند. ما نيز با صبروحوصله وبدون جلب توجه تا ساعت 1 بامداد چند برنامه ضبط كرديم ، موقع بازگشت يكي ازهمكاران سريعاً تصويربردار را با صندلي چرخدار به حركت در آورد در بين جمعيت آنها را گم كرديم . چون تلفن همراه نداشتند هيچگونه اماكن ارتباط با آنها نبود خيلي مضطرب ونگران بوديم چند ساعت منتظر آنها مانديم چندين بار مسير آمدن (صفا ومروه) را طي كرديم ولي خبري از آنها نبود. مسؤول دفترصدا وسيما در مكه وقتي هيچ اثـري ازهمكاران بدست نياورديم گفت احتمالاً آنها گرفتار پليس شدند بعد ازچنـد دقـيقـه يكي ازهمـراهان را فرستاديـم هتـل محـل اقـامت تا اگر خبري كسب كرد ما را مـطلع كند. بعـد از چند ساعت دلهـره واضطراب خـوشبختانه خبـردار شديم كه هـمكاران به سلامـت به هتـل رسيـده انـد . (ادامه دارد...)
قسمت بيست و يكم : مسجد آل كرز
حركت اتومبيل و بيابان وسيع وتا چشم توان ديدن داشت شن بودو شن. در اثر وزش با شن هاي روان روي هم جمع شده بودند و به صورت تپه هاي بزرگ و كوچك بيابان مسطح را از يكدستي در آورده بودند.
جاده باريك و دو طرفه اي با ترافيك متوسط در مقابل ما قرار داشت ، وقتي از مكه به راه افتاديم آفتاب تازه طلوع كرده بود و گرماي آن طاقت فرسا نشده بود.در كنار جاده چندين مكان كه با تعدادي چوب محصور شده بود براي نگهداري شتران خودنمايي مي كرد . در اين بيابان پر از شن و با آن طوفان هاي منحصر به فرد فقط شتر مي تواند به راحتي حركت كند .
چند دقيقه اي كه گذشت و فاصله ما از مكه بيشتر شد ، ضبط گزارش راديويي را آماده كردم تا به محض رسيدن به محل فوري كارم را شروع كنم . چند كيلومتر باقي مانده از مسافت را طي كرديم تا به بناي سنگي بدون سقف رسيديم . تنها آثار به جاي مانده تكه سنگ هاي سياه و قهوه اي رنگي بود كه هر كدام در اثر مرور زمان به گوشه اي پرتاب شده بودند و برخي ديگر بخاطر استحكام ملات نگهدارنده بين آنها هنوز مقاومت نموده و شكل ديوارهاي كوتاه و محلي كه به نظر ورودي باشد را حفظ كرده بودند.قدم زنان از روي قطعات خورد شده سنگ هاي ريخته شده روي زمين گذاشتم.
از آقاي عسگري پرسيدم نام اين محل چيست؟ گفت : اينجادرختي بوده است به نام (شجره رضوان) كه در سال 7 هجرت به دستور خليفه دوم ( عمربن خطاب ) قطع مي شود . بعدها به جاي آن مسجدي بنا مي كنند به نام شجره كه پس از تخريب مجددا" مسجدي به نام آل كرز ساخته مي شود. مورخان تاريخ بناي مسجد را در قرن چهارم هجرت ذكر كرده اند .
پرسيدم مهمترين واقعه تاريخي كه در كنار مسجد آل كرز رخ داده كدام است ؟ بادست اشاره كرد و گفت : در امتداد همين مسجد به طرف كوه دشت حديبيه است جايي كه به امر الهي شتر پيامبر(ص) زانو زد و رسول الله به اصحاب و يارانش كه بين 1300 تا 1800 نفر بودند دستور فرمودند كه ما در اينجا مي مانيم تا تكليفمان با كفار قريش يكسره شود .
در همين محل بود كه پيامبر (ص) زير درخت رضوان نشستند و مسلمانان گروه گروه با ايشان بيعت كردند . بيعتي با عظمت و شكوه كه قرآن اينگونه از آن تمجيد كرده است : « خداوند از مؤمنان ، هنگامي كه زير درخت با تو بيعت كردند راضي و خشنود شد ، خدا آنچه را در درون دلهايشان ( از ايمان و صداقت ) نهفته بود مي دانست ؛ از اين رو آرامش را در دلهايشان نازل كرد و پيروزي نزديكي به عنوان پاداش نصيب آنها فرمود . » ( سوره فتح آيه 17 )
وقتي در حين گفتگو به منطقه حديبيه اشاره شد ذهنم متوجه رخداد مهم تاريخ صدر اسلام يعني صلح حديبيه شد . جايي كه پيامبر اكرم (ص) براي مظلوميت علي (ع) و مولا براي پيامبر (ص) اشك ريختند . مكاني كه پيامبر(ص) و علي (ع) 19 روز در كنار هم مظلومانه در حال نه جنگ و نه صلح در برابر دشمن ايستادگي كردند . ( ادامه دارد ... )
قسمت بيست و دوم : صلح حديبيه (1)
كفار شايع كرده بودند كه پيامبر ( ص ) با حج و عمره مخالف است و اگر دست اش به كعبه برسد خانه را خراب خواهد كرد . تا اينكه رسول الله ( ص ) در سال 6 هجرت خواب مي بيند كه به اتفاق اصحاب پاي به مسجدالحرام گذاشته و اعمال انجام مي دهند . ايشان اين خواب را به فال نيك مي گيرند و پس از آن قصد عمره مي كنند در همان سال به روايتي با 1300 يا 1600 و بعضي نوشته اند با 1800 نفر از اصحاب خود به منطقه حديبيه وارد مي شوند و نزديك به 19 روز با لباس احرام در اين منطقه مي مانند به تعبير مورخين پيامبر اكرم ( ص ) در خصوص اهميت انجام عمره فرمودند: « اگر اين عمره انجام شود يا نشود به نفع ماست . اگر صورت گيرد صداي ما به جزيرة العرب مي رسد و نام اسلام فراگير مي شود واگر مانع ورود ما به مسجدالحرام شوند قريشي كه مي گويد ما كليد داركعبه هستيم و اين خانه را براي طواف كنندگان آماده كرده ايم با اين ممانعت رسوا خواهند شد و اين بازهم به نفع ماست .مكاني كه ايستاده بودم در غرب مكه و در 24 كيلومتري مسجدالحرام بود .گرماي هواي مرداد ماه صحراي عربستان كه در منطقه حديبيه به نسبت شهر مكه بيشتر خودنمايي مي كرد مانع نشد كه من روال تهيه گزارش هاي راديويي را پي نگيرم با همين نيت از آقاي عسگري كه نسبت به منطقه شناخت خوبي داشت و دلايل واقعه صلح حديبيه را مي دانست خواستم قبل از طرح هر سوال مقدمه اي درباره ماجراي اين رخ داد مهم تاريخي بازگو كند . او گفت :
وقتي قريش مانع ورود پيامبر ( ص ) از سمت غرب به شهر مكه شدند . رسول الله ( ص ) بعد از زانو زدن شترشان به امر الهي از آن پياده شدند و فرمودند : « ما اينجا مي مانيم تا تكليفمان با قريش يكسره شود . اگر قريش پيشنهادي بدهد كه موجب تحكيم روابط خويشاوندي ما شود ما آن را مي پذيريم . » با رسيدن اين پيام به آنها قريش ضمن صف آرايي ، نماينده اي فرستاد كه هرچند بياناتي تند داشت ولي در عين حال خيلي نرم صحبت مي كرد . او طرفداران رسول الله ( ص ) را كساني دانست كه با شنيدن صداي شمشير فرار خواهند كرد . رسول الله از او خواستند آخرين حرفش را بزند . ونماينده قريش گفت : بايد برگرديد وگرنه شما را برمي گردانيم .
پرسيدم پيامبر اكرم ( ص ) در مقابل سخنان و نظر نماينده قريش درمورد اصحاب رسول الله(ص) چه واكنشي نشان دادند ؟ گفت : پيامبر اكرم ( ص ) براي اينكه قدرت خود و وفاداري اصحاب را نشان دهند فرمودند آب بياورند تا وضو بگيرند به دنبال آن مسلمانان چون پروانه گرد شمع وجود پيامبر ( ص ) حلقه زدند تا هر يك سهمي از باقي مانده آب وضوي ايشان كه روي زمين
مي ريخت بردارند و به عنوان تبرك به سر و صورت خود بزنند . نماينده قريش كه شاهد اين صحنه بود وقتي نزد قوم خود بازگشت . گفت : من كسري ها و شاهان ومريدان زيادي ديده ام ، ولي كسي مثل محمد و يارانش نديده ام ، كه براي برداشتن باقي مانده آب وضو و يا يك تار موي او از روي زمين اينگونه بر يكديگر سبقت بگيرند و سرو دست بشكنند . شما نمي توانيد با اين جماعت بجنگيد. ( ادامه دارد ... )
قسمت بيست و سوم : صلح حديبيه (2)
منطقه صلح حديبيه يكي از مكان هايي است كه كاروان هاي زيارتي ايران حجاج را در طول زيارت دوره به اين مكان مي آورند ، در حين تهيه گزارش راديويي چند كاروان از استانهاي مختلف وارد منطقه شدند و با حلقه زدن گرد روحاني كاروان با اشتياق به حرف هاي او گوش
مي دادند .خيلي دلم مي خواست ميكروفون را به جمع آنان ببرم و از احساسشان بپرسم . اما گفتگوي من با آقاي عسگري نيمه كاره مانده بود . در فاصله اي كه دونفري جرعه اي آب نوشيديم و قبل از اينكه سوال بعدي را مطرح كنم . گفت : بعد از عدم توفيق نماينده اول پيامبر (ص) كه به قصد ملاقات با قريش اعزام شده بود . پيامبر (ص ) براي رفتن نماينده ديگرنزد قريش فردي را انتخاب كردند كه او تا كنون در جنگ ها خون نريخته باشد و قريش هم با او خورده حساب نداشته باشد و ضمن داشتن شخصيت پذيرفته شده آنها حرف او را قبول كنند .
براي اين مأموريت اولين گزينه عمر بن خطاب بود كه عذر آورد و به جاي او عثمان راهي مكه شد ، مذاكره عثمان با سران قريش به درازا كشيد و همين امر زمان بازگشت اورا به تأخير انداخت.
وقتي مسلمانان با غيبت طولاني او مواجه شدند شايعه كشته شدن نماينده رسول الله ( ص ) در بين آنها قوت گرفت و لذا از پيامبر اكرم ( ص ) خواستند وارد جنگ شود تا مكه را آزاد كنند . در همين گيرودار 50 نفراز جوانان قريش كه به زائران حمله كرده بودند به اسارت ياران پيامبر(ص) درآمدند . رسول الله (ص) در اوج قدرت بود و مي توانست به راحتي وارد مكه شود .
پرسيدم وقتي چنين شرايط مناسبي براي پيامبر(ص) فراهم بود چرا ايشان وارد مكه نشدند ؟ گفت : به نوشته مورخين پيامبر(ص) با داشتن نزديك به 1800 نفر شمشيربدست و 50 اسير قريش
مي توانست به راحتي ازاين حربه استفاده كند و بر قريش غلبه نمايد ولي ايشان هدفي ديگرداشتند . دستور دادند اسراء را آزاد كردند و فرمودند : هدف ما انجام اعمال عبادي و عمره است ، ما براي جنگ نيامده ايم ! ايشان با اين كار خود مي خواستند پاسخ بي اساس بودن حرف آنهايي را بدهند كه مي گفتند اسلام با زور شمشير گسترش پيدا كرد .
وقتي عثمان بازگشت پيام قريش را اينگونه بازگو كرد: يا رسول الله اينها به لات وعزا (نام دو بت) قسم خوردند و كوتاه هم نمي آيند . اما يك روزنه كوچكي باز شده و آن اينست كه شما امسال بازگرديد و سال ديگر بعد از مذاكره براي انجام اعمال بياييد .
و بدين سان پيامبر(ص) بعد از پذيرفتن نماينده قريش و علي رغم سخت گيري هاي او و فراز و فرودهاي بسيار مواد صلح حديبيه آماده شد .
سوال كردم صلح حديبيه در چند ماده تنظيم شد ؟ گفت : در 7 ماده .
ماده 1 – 10 سال متاركه جنگ .
ماده 2 – اگر بچه كافري بدون اجازه بزرگتر خودش مسلمان شد پيامبراكرم (ص) وظيفه دارد او را برگرداند . اما اگر كافري مسلمان شد كفار وظيفه برگرداندن او را ندارند . ( اين موضوع مورد اعتراض برخي قرار گرفت و آنها گفتند ما به نبوت پيامبر شك داريم و به او ايمان نداريم ... )
ماده 3 – هم پيماني كه با طرفين پيمان مي بندد ، پيمان آنها محترم باشد .
ماده 4 – امسال مسلمانان برگردند و سال ديگر براي اعمال عمره بيايند : ( پيامبر اكرم ( ص ) در سال هفتم هجرت با 2000 هزار نفر با عظمت خاص وارد مكه شدند و عمره را انجام دادند به گونه اي كه تعدادي از كفار دلشان به اسلام نرم شد و از اين شكوه پشت قريش فروريخت . )
ماده 5 – مسلماناني كه در مكه هستند در اعمال عبادي آزاد باشند .
ماده 6 – مسلماناني كه از بيرون مي آيند در اعمال عبادي آزاد باشند و كسي حق تمسخر آنها را ندارد . ( يك فضاي باز تبليغاتي فراهم شد . )
ماده 7 – مال و ناموس طرفين مورد احترام باشد .
و بعد از آن صلح حديبيه در دو نسخه تنظيم شد و به امضاء مسلمانان و كفار رسيد . يك نسخه تحويل پيامبر ( ص ) شد و يك نسخه نزد كفار ماند .
صلح نامه حديبيه باعث افتخار اسلام است . ( ادامه دارد ... )
قسمت بيست و چهارم : لحظه هاي فراموش ناشدني
قرار بود گروه ما براي زيارت غار حرّا وتهيه گزارش به اين مكان مهم وتاريخي عزيمت كند. يك روزصبح تصويربردارگروه(تكلويي) ومجري تلويزيوني(شكري) حدود ساعت3بامدادخودشان را آماده كردند تابا كاروان دانشجويان كه براي زيارت دوره مي روند همراه شوند .من هم قراربود بروم كه قسمت نشد تا اينكه روزجمعه 25 مرداد دسته جمعي با هماهنگي آقاي بالارحدود ساعت 4 بعدازظهرسوارماشين شديم به سمت شرق مكه رفتيم و در 5 كيلومتري مسجد الحرام بعد از گذشتن از چند كوچه و خانه مسكوني به پاي كوه رسيديم معمولا" زائران ايراني وسايرافراد قبل ازطلوع آفتاب ويا نزديكي هاي غروب كه هوا قدري خنك تر است به كوه صعود مي كنند ودراين زمان اگرچه ازتابش شديد نورآفتاب خبري نيست ولي مسيـرتـردد وبخصوص مدخل ورودي غاربسيارشلوغ است مسير منتهي به غار حرا درطي زمان تغييرات زيادي كرده و دربعضي قسمت ها تلاش شده است با تغييرشكل سنگ ها وجابجايي آنها وبه كمك سيمان پله هاي كوتاهي ايجاد كنند تا زائران راحت تربتوانند خودشان را به محل غار در بالاي كوه برسانند قدري كه مسافت راطي مي كني به افرادي برمي خوري كه عمدتاً معلول هستند وبا تكدي گري فضاي معنوي اين مكان مقدس را برهم زده اند . پراكنده شدن انواع واقسام زباله ها دراطراف كوه ضمن اينكه جلوه اي ناخوشايند به محيط داده – بهداشت وسلامت محيط رانيزبه مخاطره انداخته است . از همين وضعيت ناگوار جانوران مزاحم بخوبي استفاده مي كنند چند ميمون بزرگ وكوچك دائماً از صخره اي به صخره اي ديگر مي جهند ودر يك چشم برهم زدن وسايل شخصي افراد را برمي دارند وفرارمي كنند وموجب ترس ونگراني زائران مي شوند. اگرچه هواي بعدازظهر قدري گرم بود ولي به خاطرخلوتي مسير به راحتي بالا مي رفتيم ارتفاع غار از سطح دريا 621 متر است و از پايين كوه 281 متر است پس ازعبورازلابلاي سنگ ها بالاخره نگاهمان به روزنه اي افتاد كه نزديك به 60 سانتي متر بيشتر عرض ندارد و فقط يك نفرمي توانست به سختي ازآن عبور كند . چند تخته سنگ بزرگ روي هم قرارگرفته بودند بعد ازعبوربلافاصله چشمم به دهانه غارحرّا افتاد مكاني كه بارها وبارها عكس آن را ديده بودم . خوشبختانه چند نفربيشتردرمحل نبودند جاي باصفايي بود وقتي درآن ارتفاع قرار مي گيري .درمكاني كه سرشارازعطروجود پيامبراكرم(ص) آن لحظه اي را به ياد مي آوري كه در شب بعثت جبريل امين بر پيامبر اكرم(ص) وارد شد وندا داد كه اي محمد بخوان – بخوان به نام پروردگارت كه تورا آفريد ومحمّد گفت . . . . . .
احساس زيبايي سرتاسروجودت رادربرمي گيرد . چند دقيقه اي در فكرفرومي روي پيش خودمي گويي خدايا :آيا اين من هستم كه توفيق زيارت اين مكان شريف رايافته ام . من وهمكارانم فرصت را غنيمت شمرده وبه نوبت هركدام درمدخل ورودي غار 2ركعت نماز خوانديم . غاري كوچك با 2 متر ارتفاع و 3 متر طول و 1 مترونيم عرض كه فقط براي ايستادن يك نفرو يك نفر نشسته در كنار او جا وجود دارد . نوري زيبا درآن ساعت روز از روزنه جلوي غار داخل را روشن كرده بود . اين روزنه درست روبه روي كعبه است و اين نشان مي دهد كه جهت غار درست به سمت قبله يعني همان كعبه است .
از آقاي عسگري كه همراه ما به كوه نور آمده بود پرسيدم : پيامبر اكرم (ص) چرا در غار حرا پناه گرفتند ؟ گفت : اينجا محل عبادت و راز و نيازهاي عزيز قريش است . رسول الله (ص) شب ها و روزها قبل از بعثت در اينجا به سر مي بردند و تمام ماه مبارك رمضان در اين نقطه اعتكاف
مي كردند . و در اين مدت در انديشه و تفكر دو موضوع مهم بودند .
1- تفكر در ملكوت زمين و آ سمان ها
2- در باره وظيفه ي سنگيني كه در آينده بر عهده خواهند گرفت و آن هم اصلاح جامعه و نجات جوامع دنيا از ا نحطاط .
تاريخ واقعي اسلام از روزي آغاز شد كه پيامبر (ص) در اين محل مبعوث به رسالت شدند. در آن زمان حضرت خديجه كبري (س) و علي مرتضي كه كودكي بيش نبود تنها يار و ياوران ايشان بودند.
پرسيدم : در شرايطي كه پيامبر اكرم (ص) در غار حرا بودند حضرت خديجه چه كمك و ياري به رسول الله (ص) داشتند ؟ گفت : هر روز حضرت خديجه (س) چندين بار غذا در دست در ماه مبارك رمضان راه سخت و صعب العبور كوه نور را طي ميكرد و عاشقانه خود را به پيامبر (ص) مي رساند . فداكاري و همكاري حضرت خديجه به حدي رسيد كه جبرئيل بر پيامبر نازل شد و فرمود : « يا رسول الله من مأمورم تا سلام پروردگار را خدمت حضرت خديجه ابلاغ كنم. » بعد از آن اشك در چشمان پيامبر (ص) حلقه زد ناگهان خديجه را در كنار خودش ديد و سلام خدا را به او ابلاغ كرد. بعد از اينكه نمازخواندم وازغارخارج شدم ساعت حدود 18 و47 دقيقه بود ازطرف خانمم يك پيام كوتاه دريافت كردم كه نوشته بود . امروز بچه ها آقاي غفاري (مسؤول هماهنگي راديو) را ديدند گفته كه جانشين بابات آمده ودنبال خانه است . احتمالاً از اول شهريور حكم اش را مي زنند . چند لحظه رفتم تو فكر، گفتم خدايا چه صحنه هاي زيبايي را براي من در اين سفر خلق مي كني . چه حكمتي دركاراست كه دراين مكان مقدس وشريف اين پيام بدست من مي رسد درشرايطي كه هيچكس ازآمدنم به غارحرا خبرنداشت . ازاين همه لطف خداوند درحق خودم سپاسگزارم . چرا كه روزها وساعاتي كه به بازنشستگي نزديك مي شوم را درمكه ومدينه رقم زد تا هرثانيه با فضاي معنوي اينجا گذرعمركنم واين شد كه تمام لحظه ها برايم درس و تجربه وخاطره فراموش ناشدني شد .
وقتي كه ازمحوطه جلوي غارخارج شديم وبه سمت پايين به راه افتاديم .آفتاب آرام آرام پشت كوه پنهان مي شد وزماني كه به نزديكي خانه هاي پايين كوه رسيديم صداي اذان مغرب از مساجد شهر به گوش مي رسيد . (ادامه دارد...)
قسمت بيست وپنجم : مسجد جن
امروز به سراغ يكي از مساجد كهن شهر مكه رفتم در پايين كوه حجون در خيابان مسجدالحرام ، وقتي فهميدم در مسيري قدم مي زنم كه در سال 11 بعثت پيامبر اكرم (ص) گام هاي مباركشان را بر زمين آن نهاده اند به خود باليدم . اما ناراحتي ام زماني اوج گرفت كه ياد اهانت دشمني از دشمنان اسلام افتادم كه هنگام عبور رسول الله (ص) با ريختن شكمه شتر بر سر پيامبر (ص) دل ايشان را آزردند و اشك فاطمه زهرا (س) را جاري ساختند . همين بي مهري و سخت گيري ها در مكه وغم تنهايي فوت حضرت خديجه (س) وعمويش ابوطالب ، پيامبر (ص) را بر آن داشت كه از مكه به سمت طائف هجرت كنند .
ايستادن در كنار بناي مسجد جن كه حدود 50 متر بعد از پل حجون و در حاشيه قبرستان حجون واقع شده است . مرا برآن داشت تا ميكروفون را به سمت آقاي عسگري ببرم و از سرانجام هجرت رسول الله (ص) و علت نامگذاري اين مسجد جويا شوم.
پرسيدم حضرت محمد (ص) بعد از اقامت در طائف چه كردند ؟ گفت : پيامبر(ص) در طائف با سران اين منطقه ملاقات داشتند اما سخنان ايشان در آنها اثر نگذاشت ، چون در محاصره اشرار بودند در كنار باغي پناه گرفتند و آنجا بود كه با عداس مسيحي مواجه شدند . هنگام گرفتن انگور از دست آن فرد نصراني وقتي ذكر « بسم الله الرحمن و الرحيم » بر لبان مبارك پيامبر(ص) جاري شد ، عداس متعجب شد كه چرا ايشان همانند اهالي حجاز به نام لات و عزا آغاز نمي كند . زماني كه پيامبر از يونس بن مطاب سخن به ميان آورد و فرمود او پيامبري از پيامبران خداست ، عداس احساس نزديكي بيشتري كرد واز خوشحالي بر دستان پيامبر(ص) بوسه زد و شهادت داد بر نبوت او .
ابوسفيان اعلام كرده بود اگر پيامبر وارد شهر شود او را به قتل خواهد رساند لذا پيامبر(ص) چند روزي در نخله ماندند و در صدد بودند تا در پناه يكي از بزرگان وارد شهر شوند ولي كاري از پيش نبردند .
سوال كردم : پيامبر (ص) با وجود اين همه موانع و سخت گيري ها چگونه به مكه بازگشتند ؟ گفت: پيامبر وقتي با اين موانع مواجه شدند به طرف كوه نور رفتند و در كنار غار حرا همان مخفيگاهي كه قبلا" محل عبادت ايشان بود مستقر شدند . در اينجا با فردي به نام خزائه برخورد كردند ، او پيامبر(ص) را نزد مطعم بن عدي برد تا پناه بگيرد . شبي كه قصد ورود به خانه مطعم را داشتند از گذرگاهي عبور كردند كه الآن ما در كنار آن ايستاده ايم و امروز به نام مسجد جن معروف است .
وقتي آقاي عسگري به نام مسجد جن اشاره كرد نگاهي به بناي مستحكم آن انداختم ، كه با مناره اي در ركن شمالي جلوه نمايي مي كرد . نام مسجد برايم جالب بود تا درباره آن بيشتر بدانم .
پرسيدم چرا نام اين مسجد را جن گذاشتند ؟ گفت : پيامبر(ص) وقتي از اين مسير عبور مي كردند آياتي از كلام الله مجيد را تلاوت فرمودند كه تعدادي ازجنيان آيات را شنيدند و به اوايمان آوردند ، و در همين محل با پيامبر(ص) بيعت كردند . خداوند كريم سوره جن را در شأن عمل جنيان نازل فرمود : « بگو به من وحي شده است كه جمعي از جن به سخنانم گوش فرا داده اند ، سپس گفته اند: ما قرآن عجيبي شنيده ايم كه به راه راست هدايت مي كند . پس ما به آن ايمان آورده ايم و هرگز كسي را شريك پروردگارمان قرار نمي دهيم . » ( سوره جن آيات 1و2 )
برخي ناميده شدن آن به عنوان مسجد البيعه را به دليل بيعت جنيان با پيامبر (ص) مي دانند .
( ادامه دارد ... )
قسمت بيست و ششم : كوه قربان
در مكه مكان هاي تاريخي و مذهبي فراواني وجود دارد كه پرداختن به هركدام فرصت زيادي
مي طلبد . در طي 15 روز مأموريت در مكه كه براي تهيه گزارش در سطح شهر مي گشتم چندين مرتبه از منطقه معاوده عبور كردم و هر بار قسمتي از كوه كم ارتفاعي كه امروزه به دليل ساخت و سازهاي متعدد تنها بخش اندكي از آن ديده مي شود نظرم را به خود جلب كرد . اين كوه در خياباني قرار دارد كه به مسجدالحرام منتهي مي شود .
كشيده شدن بخشي از ديوارهاي شهرداري مكه برفراز كوه شكل طبيعي و اوليه اش را تغيير داده است . اينجا محلي است كه در كنار آن واقعه بزرگ تاريخي رخ داده است . كنجكاوي گزارشگر راديو و همراهي خوب آقاي عسگري دست به دست هم داد تا دقايقي در كنار كوهي كوچك از نظر ظاهر ، اما بزرگ از حيث جايگاه و عظمت توقف كنم . تجمع چند مركز اداري مكه در اين منطقه و محدوديت هاي موجود من را مجبور كرد گفتگوي راديويي را داخل اتومبيل انجام دهم . براي اينكه از فرصت پيش آمده بيشترين استفاده را ببرم ، سوالم را با علت نام گذاري كوه شروع كردم .
پرسيدم چرا به اين كوه كوچك مي گويند قربان ؟ گفت : اينجا قربانگاه حضرت عبدالله پدر بزرگوار پيامبر (ص) است . حضرت عبدالمطلب نذر كرد خداوند به او 10 فرزند پسر عنايت كند تا او يكي از پسران را در راه خدا قرباني كند . نذر او برآورده شد و 10 پسر يكي پس از ديگري پا به عرصه گيتي گذاشتند . عبدالمطلب براي اداي نذر قرعه كشيد تا يكي را قرباني كند . قرعه به نام حضرت عبدالله افتاد كه در آن زمان 24 سال سن داشت . وقتي پدر فرزند را به قربانگاه آورد مردم مكه گرد آنها را گرفتند و به عبدالمطلب پيشنهاد دادند بجاي قرباني كردن فرزند 10شتر، قرباني كند . او قبول كرد اما به اين شرط كه بين عبدالله و شتران قرعه بيندازد . وقتي اين كار را كردند قرعه به نام عبدالله افتاد . پدر خواست فرزند را قرباني كند ، ولي بازهم به اسرار مردم چندين بار ديگر قرعه كشيده شد . اما درهر بار قرعه سهم عبدالله بود حتي تعداد شتران را10 تا 10 تا اضافه كردند تا اينكه به نود شتر رسيد . ولي بازهم قرعه به نام عبدالله افتاد . عبدالمطلب مصمم بود كه قرباني بايد انجام شود . مردم براي آخرين بار با اضافه كردن 10 شتر ديگر بين عبدالله و 100 شتر قرعه انداختند كه اين بارقصه تغيير كرد و قرعه به نام شتران افتاد . عبدالمطلب قبول نكرد و براي اطمينان بيشتر خواست اين كار چند مرتبه ديگر تكرار شود ، و از اتفاق در هر سه مرتبه قرعه به نام شتران افتاد و اينجا بود كه دستور داده شد بجاي عبدالله 100 شتر در كنار كوه قرباني شوند . و از آن زمان اين كوه به قربان معروف شد . در گذشته در كنار كوه قربان مسجدي قرار داشت كه به آن ناقه و يا نيغ مي گفتند ، باتخريب آن امروز مسجد بزرگي در همان محل ساخته اند . ( ادامه دارد ... )
قسمت بيست و هفتم : شهداي فخ
روز جمعه حدود ساعت 8 صبح به اتفاق آقاي بالار از هتل محل اقامت در مكه مكرمه حركت كرديم تا پس از سوار كردن آقاي عسگري به ديدن يكي ديگر از اماكن تاريخي و مذهبي برويم .
به دليل تعطيلي روز جمعه خيابان هاي مسير راه به نسبت روزهاي قبل خلوت تر بود . بعد از پشت سر گذاشتن تونلي كه در دل كوه زده اند تا دو طرف شهر به هم پيوند بخورد وارد يكي از محلات قديمي شهر مكه شديم . در قسمت شمالي مسجدالحرام مسيري كه به طرف مدينه منوره مي رود در خيابان شهداء در كنار چهار ديواري سفيد رنگي با در فلزي كه قفلي بزرگ مانع ورود به آن مي شد توقف كرديم . در ضلع مقابل اين مكان تپه اي نسبتا" مرتفع قرار داشت كه برفراز آن نمادي از گنبد و بارگاه سنگي خود نمايي مي كرد.
پرسيدم اينجا كجاست ؟ آقاي عسگري گفت : اين محل دفن شهداي فخ است . حسين بن علي عابد بعد از اينكه در سال 168 هجري قمري در مدينه قيام كرد و حاكم عباسي را از اين شهر بيرون كرد . سال 169 با توجه به ايام حج و فضاي تبليغاتي به وجود آمده براي افشاگري عليه عباسيان وارد مكه شد . صبحگاه روز هشتم ماه ذي الحجه كه مردم به سمت عرفات حركت مي كردند ، در حالي كه نماز صبح به امامت حسين فرزند علي عابد اقامه مي شد ناگهان نمازگزاران مورد هجوم 4 هزار نفر از لشگريان هادي غباسي قرار گرفتند . اگرچه ماه حرام بود و آنها براي جنگ نيامده بودند ولي جانانه با سربازان عباسي مقابله كردند . در اين درگيري سخت ، حسين و نزديك به 100 نفر از ياران او كه از نوادگان امام مجتبي ( ع ) بودند به شهادت رسيدند . عده اي كه جان سالم به در بردند به افريقا فرار كردند و حكومت فاطمي را در آنجا پايه گزاري كردند . وقتي
بدن هاي شهداء روي زمين بود سرهاي آنها را جدا كردند وبر سر نيزه به طرف محفل و بارگاه هادي عباسي بردند . وقتي سر بريده حسين را روبروي هادي گذاشتند ، امام موسي بن جعفر ( ع ) و تعدادي از علويان را به مجلس فراخواندند ، امام درحالي كه عزادار بودند به سربريده حسين بن علي عابد اشاره كردند و فرمودند : « به خدا اين حسيني كه افتخار به كشتن او مي كنيد ، انسان مسلمان و صالحي بود كه هميشه در حال نماز ، روزه و امر به معروف و نهي از منكر بود . »
سوال كردم مردم مكه در برابر اين جنايت هولناك چه عكس العملي از خودنشان دادند ؟ مردم مكه وقتي از اعمال مني فارغ شدند و به شهر بازگشتند ديدند بوي عطر سراسر مكه را فراگرفته است ، به مركزيت واقعه آمدند ، با بدن هاي پاره پاره سادات كه سه روز روي زمين افتاده بود مواجه شدند . آنها اجساد مطهر شهداء را در محلي كه امروز به شهداي فخ معروف است دفن كردند . در خصوص محل دفن حسين بن عابد روايت هاي مختلفي ذكر شده است . عده اي گفتند در محل چهار ديواري پايين تپه ، برخي گفته اند او در همان گنبد و بارگاهي كه آثار بجاي مانده از آن برفراز تپه ديده مي شود قرار دارد و بعضي ديگر به خانه اي كه روبروي همين مكان است اشاره كرده اند . خبر شهادت حسين بن عابد از زبان پيامبر اكرم ( ص ) نيز نقل شده است .
محل شهداي فخ درمكه مكرمه مكان مقدسي كه براي بسياري ازدوستداران وعاشقان اهل بيت (ع) نا شناخته است . جايگاه متبركي كه امام جواد (ع) در خصوص آن مي فرمايند : « ما اهل بيت دو قتلگاه داشتيم ، يكي در كربلا در زمان حكومت جنايتكار يزيدبن معاويه و قتلگاه دوم فخ است . »
( ادامه دارد ... )
قسمت بيست و هشتم : سـجـده شـكـر
درنگـاه اول تصـوربراين است كه ارسال گزارش تلفني راديويي بسيارساده ترازارسال گزارش تصويري است چرا كه در نوع دوم بايد حتماً مكان ارسال گزارش وشكل قرارگرفتن در محل ارسال به گونه اي باشد كه مخاطب با حس وحال وهواي محيط همراه شود وگزارش دريافتي براي او جـذابيت داشته باشد .درصورتي كه به نظرمن براي راديو نيز بايد به همين نحـوعمـل كرد . وقتي شما درمحل مورد نظـرخود قرارمي گيريد وگزارشي رابه صورت تلفني ارسال مي كنيد . صداي محيط وچشم اندازهاي روبروي شما حس وحال گزارش راتحت تأثيـرقـرار مي دهد واينجاست كه بابرانگيختن حس باورپذيري شنونده اورادرمسيراهـداف گزارش خود همراه مي كنيد. وقتي پا به سرزميـن وحي گذاشتـم وقـراربـرآن شد كه دركنار ضبط برنامه هاي توليدي با شبكه هاي راديـويي سراسري ومراكزاستانها ارتباط زنده برقرار كنم ، ازخداوند خواستم به من توفـيقي عنايـت كند كه در حد توان گزارشهاي درخواستي را حتماً ازكنـاراماكـن مقـدس مكه ومدينه ارسال كنـم ودرهرارتباط اساس را براين گذاشتم كه ضمن ارائه اطلاعات اوليه درخصوص موضوع با يك نفرزائـرايـراني گفتگوي زنده راديويي انجام دهم اين امرضمن جذاب كردن گزارش وايجاد تنـوع دركارفرصتي را فراهم مي كرد تا يك هموطن ايراني و زائرمكه ومدينه ازسرزمين وحي با مشتاقان اين ديارصحبت كند. تحقق چنين امري مستلزم هماهنگي هاي اوليه بود ولي معمولاً همكاران شبكه هاي سراسري صدا درتهران واستانها چند دقيقه قبـل ازارسال تماس مي گرفتند وهمان لحظه مي خواستند كه گزارش ظرف چند دقيقه براي آنها ارسال شود. درنتيجه هيچگونه فرصت برنامه ريزي ازقبـل نبود ودرعين حال زمان تماس ها هم مشخص نبود صبح ،ظهر ،عصر يا شب .هرگاه برنامه سازي تماس مي گرفت ودرخواست ارتباط زنده راديويي داشت. ازآنها فرصت چند دقيقه اي مي خواستم تا در يك محل مناسب قراربگيرم خوشبختانه در نزديك به 346 دقيقه گزارش زنده راديويي كه ازصحن وداخل مسجـدالنبي(ص) كنارقبـرستان بقيـع ومسجـدالحـرام ارسال كردم زماني كه شروع مي كردم به صحبت چشمم به يك زائـرايـراني مي خورد وباحدس اينكه اوفردي مناسب براي گفتگو است و ان شاءالله درحين پخش زنده اتفاق خاصي نمي افتد با اوصحبت را آغازمي كردم والحمدالله همه گزارش ها وگفتگوهاي ارسالي بدون مشكل انجام شد. درروزهاي پاياني مأموريت يكماهه درسرزمين وحي درآستانه فـرارسيدن نيمه شعبان خيلي دلم مي خواست علي رغم بي مهري ها وكم توجهي هايي كه دراين اماكن مقـدسه به ساحت مقـدس ائـمه اطهار(ع) وبويژه حضرت صاحب الزمان(عج) مي شود به گونه اي حس وحال وعلاقه قـلبي زائران ايراني در چند روز مانده به جشن ميلاد آقـا امـام زمـان(عج) را ازكنارخانه خـدا منعكس كنم. درهتـل محل اقامت ما يك كاروان از استان قزوين جديداً وارد شده بود. ديدم فرصت خوبي است تا براي اولين بارطي اين چنـد روزبا هماهنگي قبـلي بعدازظهر پنجشنبه 24 مرداد كه مي خواهم با يكي ازبرنامه هاي راديـوقـزوين ارتباط برقراركنم چند نفـرازاين كاروان را به مسجـدالحـرام ببرم و با آنها گفـتگو كنـم . بعد ازصحبت هاي اوليه با معاون كاروان او اعلام كرد به دليل برگزاري جلسه امكان حضور آنها درآن ساعت مقدور نيست .حدود ساعت 5 بعدازظهر همان روز به طرف مسجدالحرام حركت كردم . ازسمت باب مسعي پا به صحن متبركه مسجدالحرام گذاشتم وبا نگاه به كعبه دراطراف آن قدم زدم تا شايد فردي مناسب را پيدا كنم تا درلحظه برقراري ارتباط با او گفتگو كنم. هرچه گشتم موفـق نشدم . به طبقه دوم مسجـدالحـرام رفتم درست درمقابل حجراسماعيل وناودان طلا قرارگرفتم و چند دقيقه محو حركت منظم وپيوسته طواف كنندگان شدم . دركنارم جواني ايستاده بود با چـفيه اي سفيد رنگ روي شانه اش، او نيزهمانند من غرق تماشاي كعبه وزائران گرد خانه خدا بود . به نيت شناخت اوليه براي گفتگو سرصحبت را با او بازكردم ودر ادامه گفتم گزارشگر راديو هستم وچون قراراست با من تماس بگيرند مي خواهم شما قدري درباره امام زمان(عج) ومقـدمات برگزاري جشن نيمه شعبان در مكه مكرمه صحبت كنيد . اول راضي نمي شد ولي بعد گفـت مهمتـرين حرف من دراين مكان شريف تعجيل در فـرج آقـاست .در چهره اش غمي احساس مي كردم ازحرف هاش فهميدم كه ازدانشجويان دانشگاه شيرازاست وچون مي خواهد برود دل نگـران است . چند دقيقه اي گذشت وچون تماس برقرار نشد اورفت تا براي تجديد وضـو واقامه نمازجماعت به سايردوستانش بپيوندد. بعد ازرفتن او بلافاصله زنگ تلفن همراه به صدا درآمد وتهيه كننده برنامه گفت اگرآماده هستي ارتباط بدهم گفتم چند دقيقه ديگر. رفتم تا شايد كسي را پيدا كنم از دورديدم گروهي به طرف من مي آيند . جلورفتم وبا روحاني كاروان صحبت كردم ايشان قبول كرد. بعد ازاينكه 2ركعت نماز خواند زنگ تلفن مجدداً به صدا درآمد وبا گوينـده برنامه صحبت راشروع كردم وازحال وهواي بيت الله الحـرام ومكه مكـرمه وشوروحال زائـران ايـراني براي استقبال ازنيمه شعبان گفتم روحاني كاروان دركنارمن ايستاد اوكه ازاستان اردبيل بود با زبان شيرين تركي وفارسي خيلي زيبا حرف زد . در حين گزارش وقتي خطاب به شنوندگان گفت اينجا كه من الأن دارم با شما حرف مي زنم درست مقابل قسمتي از كعبه است كه روزي آقا امام زمان(عج) ازاين نقطه ظهورخواهند كرد . يك مرتبه حال عجيبي پيدا كردم وبا چشمان خيـره به آن نقطه متمركز شدم .محلي بين درب خانه خدا – حجـرالاسود وركن عـراقي .درست نقطه اي كه قبله ايران عزيز ومردم مسلمان ما به اين سمت است . طبق اعلام گوينـده كم كم به لحظات ملكوتي اذان به وقت قـزوين نزديك مي شديم وبايد گزارش راخاتمه مي دادم . بعد ازبيان كلمات پاياني ازشنوندگان راديو و روحاني كاروان خداحافظي كردم . درحين قدم زدن پيش خودم گفتم خدايا : اين چه نيرويي بود كه من را به نقطه اي آورد كه درست مقابل محل ظهورامام زمان(عج) باشد آن هم درآستانه اذان مغرب ولحظه ارسال گزارش راديويي نيمه شعبان .با همين فكرو انديشه رو به كعبه ايستادم وبخاطراين توفيق الهي سجده شكربجاي آوردم و2 ركعت نماز شكر خواندم . آري من اين عنـايت را مشيت الهي وتوجه حضرت ولي عصر(عج) مي دانم كه در روزهاي پاياني مأموريتم در مكه ومدينه به اين گونه زيبا مزد گزارش هاي ارسالي خودم از سرزمين وحي راگرفتم و اين لحظه هيچگاه از ذهنم پاك نخواهد شد وايمان دارم كه در تمام اين مدت وهنگام ارسال گزارش هاي تلفني آنگونه كه دلم مي خواست كارانجام شد فقط وفقط خواست خداوند بزرگ وصاحب كعبه و توجهات پيامبـراكـرم(ص) و ائـمه اطهار(ع) بوده است . (ادامه دارد...)
قسمت بيست و نهم : قبرستان ابو طالب
در كنار پل حجون در تقاطع خيابان حجون و مسجد الحرام ايستاده بو دم. مي خوا ستم براي تهيه گزارش راديويي از قبرستان ابو طالب در مكه بروم . در كنار ستون هاي بلند پل خاطره شهداي حج ابراهيمي سال 1366 يادم آمد . محلي كه در روز 6 ذي الحجه سال 1407 هجري قمري جمعي از زائران خانه خدا كه به خيابان آمده بودند تا از آمريكا و شيطان بزرگ برائت بجويند به دستور او توسط مأموران آل سعود به خاك و خون كشيده شدند .
آرام آرام جلو تر رفتم تا به محل قبرستان قديمي شهر رسيدم كه قدمت آن به قبل از هجرت پيامبر(ص) باز مي گردد. لب ديوار قبرستان چندين كبوتر نشسته بودند و قتي به آنها نزديك شدم تا عكس بگيرم چند تا پرواز كردند و تعدادي همچنان مشغول نوك زدن و جابجا شدن بودند. دور تا دور قبرستان پنجره هاي سبز رنگي كشيده شده است و در بزرگي زائران را به محوطه قديمي قبرستان هدايت مي كند. وقتي نگاهم به طرف پنجره هاي شش گانه قبرستان افتاد.
از آقاي عسگري پرسيدم در اين قبرستان جه كساني دفن هستند ؟ با دستش به سمت پنجره اي اشاره كرد و گفت: روبروي ما مقبره حضرت خديجه (س) همسر پيامبر(ص) قرار دارد و در كنار آن قبر كوچكي ا ست كه مربوط به حضرت قاسم فرزند پيامبر (ص) است در سمت راست كه با ديواري محصور شده است در قسمت انتهايي آن قبر حضرت عبدالمطلب جد بزرگوار پيامبر (ص) و سمت چپ قبرستان كه درختي سر سبز نيز ديده مي شود قبر حضرت ابو طالب عمومي پيامبراكرم (ص) وجود دارد.
قبرستان ابو طالب را پشت سر مي گذارم. اينجا مكاني است كه بعد از قبرستان بقيع در مدينه منوره نزد مسلمانان از جايگاه ويژه اي بر خوردار است. . از جمله زيارتگاههاي عمومي زائران خانه خدا به شمار مي ايد.اين قبرستان چهره هاي بر جسته و ممتاز را در آغوش گرفته است. كه بيشتر آنان اجدادواصحاب رسول خدا (ص)و علماء و تابعيين هستند. قبرستان ابو طالب (حجون) آرام گاه جسم پاك و شريف انساني آزاده اي است كه سالهاي عمر خويش را در راه پاسداري از پيامبر (ص) و تبليغ دين اسلام سپري كرد. حضرت ابو طالب در سال دهم بعثت در 85سالگي چشم از دنيا فروبست.نقل است كه : نبي اكرم (ص) در حالي كه دنبال جنازه او راه مي رفت،از نيكي ها و ياري بي دريغ ابو طالب ياد و گريه مي كرد. (ادامه دارد ...)
قسمت سي ام : بئر طوي
روزها و شب ها به سرعت سپري مي شد و به آخرين دقايق و لحظات حضور در مكه مكرمه و به تعبيري تنفس در سرزمين وحي مي رسيديم . عقربه زمان طلوع و غروب خورشيد را شمارش مي كرد و اصلا" قصد عقب گرد نداشت . من تشنه بودم و دريا پيش رو اما توان نوشيدن حتي جرعه اي نبود . هرچه بيشتر نگاه مي كردم كمتر مي ديدم ، گويا به دنيايي ديگر پاي گذاشته بودم . وقتي در اولين روزهاي ورود به مدينه ضبط گزارش راديويي را روشن كردم تا مكان هاي تاريخي و مذهبي را معرفي كنم ، نمي دانستم كه سرنوشت كار به كجا خواهد انجاميد . اما به عنايت خداوند و توجه پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) ايمان داشتم . امروز كه وارد خيابان كعبه در منطقه شمالي مسجدالحرام شدم ، وقتي در كنار درختي ايستادم كه سايه اش روي مكاني افتاده بود كه به خاطر نوشته هاي متعدد و عدم مرمت رنگ سفيدش به زحمت قابل ديدن بود ، احساس كردم اينجا نقطه پايان گزارش هاي راديويي من است . كمي كه جلوتر رفتم تابلو سبز رنگ كوچكي نوشته اي به خط درشت عربي روي آن مكان را به من معرفي كرد ، بئر طوي .
قبل از اينكه آقاي عسگري آماده شود تا گفتگوي راديويي را انجام دهم چند عكس از زواياي مختلف گرفتم تا ضميمه يادداشت هايم كنم .
طبق روال قبل پرسيدم جايگاه تاريخي بئر طوي و اهميت آن به خاطر چيست ؟ او گفت : اينجا چاهي است به نام طوي كه يادآور وادي ذي طوي است . پيامبر اكرم (ص) در سال 7 هجرت كه براي انجام عمره به مكه آمدند شبانگاه در اين محل مستقر شدند . بعد از غسل و عبادت و راز و نياز در كنار چاه خيمه اي براي ايشان برپا كردند كه بعدا" در محل خيمه مسجد الخيمه بنا شد ، كه مسجد نيز در پي توسعه خيابان تخريب شد و مسجد ديگري بجاي آن احداث كردند . پيامبر(ص) طبق بند 4 معاهده صلح حديبيه با 2 هزار نفر از مسلمانان لبيك گويان وارد مكه شدند . همچنين روايت شده است در سال دهم هجرت ( حجة الوداع ) نيز پيامبر (ص) شبانگاه در كنار بئر طوي مستقر شدند .
بعد از پايان گفتگو حس غريب حاكم بر مكان ، تنهايي و خلوتي آن رهايم نمي كرد . همچنان مانده بودم و با اشتياق بيشتري نگاه مي كردم . نجواي دلنشين فراز دعاي ندبه در ذهنم طنين انداز شد آنجا كه مي گويند : « ... اي كاش مي دانستم كه دوري به كجا سركشيده و چه زميني و خاكي ترا برداشته ، در كوه رضواني يا كوه ديگر ، يا در ذي طوي . سخت است بر من خلق را ببينم و ترا نبينم و نشنوم از تو ... »
آري : ذي طوي وادي مقدسي است جايگاهي كه مورخين نوشته اند ، دوستان آقا امام زمان (عج) در اين مكان با ايشان ملاقات داشتند . من گزارش راديويي را در اين نقطه از كره خاكي به پايان مي برم به اين اميد كه اين پايان آغازي باشد بر شناخت و معرفت بيشتر نسبت به مولايمان حضرت صاحب الزمان (عج) او كه خواهد آمد و جهان را سراسر عدل و داد مي كند .
خوشا به حال كساني كه خداوند توفيق سفر به سرزمين وحي را نسيبشان مي كند . پاي گذاشتن به مكه و مدينه زيباترين لحظه هاي زندگي است . ديده ها و شنيده هاي اين ديار سرشار از شور و معنويت و عشق است كه شيريني آن هيچگاه تمام نخواهد شد .
دل نوشته ام از م (مدينه منوره ) تا م ( مكه مكرمه ) با تمام كاستي ها و ضعف هايش فقط قطره اي بود از دريا « آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد » و ... تمام .