متن کامل

میقات حج سال دوم شماره سوم بهار 1372 خاطراتی از حضور شیعیان در مدینه در قرن یازدهم هجری و توصیف مدینه در یکصد و هفت سال پیش رسول جعفریان    در کنار همه زیباییهای حج که برای تمامی مسلمانان مطرح است، و علاوه آنها، بقیع بر

ميقات حج
سال دوم شماره سوم بهار 1372


خاطراتي از


حضور شيعيان در مدينه در قرن يازدهم هجري


و


توصيف مدينه در يكصد و هفت سال پيش


رسول جعفريان

   در كنار همه زيباييهاي حج كه براي تمامي مسلمانان مطرح است، و علاوه آنها، بقيع براي دوستداران اهل بيت بويژه شيعيان، بسي ارجمند و خاطره انگيز است. آنان در جريان حضورشان در مدينه خود را در كنار «محمد» و «آل او» ـ صلوت الله و سلامه عليهم ـ احساس كرده و اين دو را از يكديگر جداناشدني مي بينند.1 البته بسياري از برادران اهل سنت نيز به بقيع عشق ميورزند و غير از اهل بيت در آنجا علقه هاي ديگري نيز دارند، ليكن چيزي كه هست عقايد حاكم بر حرمين، فرصت بروز اين علقه ها را ـ جز درموارد محدود و معدود ـ نمي دهد. اين سخت گيري گرچه در دوره هاي اخير بيشتر شده، اما پيش از آن نيز مشكلاتي وجود داشته است.

   اينك چند خاطره پيرامون حضور شيعيان در مدينه نقل كرده، پس از آن اشارتي به سفرنامه نايب الصدر شيرازي خواهيم داشت:



صفحه 133


   * در سال 654 يك آتش سوزي در مسجدالنبي ـ ص ـ صورت گرفت. به نوشته مورخان، سبب اين حادثه آن بود كه چراغي را كه يكي از فراشان مسجد به محلي آويزان كرده بود آتش گرفت و او از عهده خاموش كردن آن برنيامد تا آنكه به همه جا سرايت كرد.

   خبر به مردم شهر رسيد و همگي براي اطفاء حريق تلاش كردند، اما تقريباً پس از سوختن همه چيز، آن را خاموش كردند.

   اين حادثه اي بود كه در اثر بي توجهي يك فراش رخ داد. اما تحليلي كه مورخان متعصب سني كردند، آن بود كه: چون در آن سالها شيعيان بر مدينه تسلط داشتند و محراب و مسجد و خطيب در دست آنان بود، خداوند بر مردم قهر كرد و اين باعث آتش سوزي گرديد! (نگاه كنيد به: سبل الهدي و الرشاد، ج 3، ص 495، مصر 1411 درباره تسلط شيعيان در مدينه و همين تحليلهاي كينه توزانه، نكـ : رسائل في تاريخ المدينه تحقيق حمد الجاسر 1392، ص 146 ـ 150).

   جالب آنكه وي مي نويسد: پس از تمام شدن آتش، اين بيت بر ديوار مسجد حك شده بود كه:

لـم يحـترق حـرم النبي لـريبـة

يخشي عليه و مـا به مـن عــار

لكنها ايدي الروافض لامست

تلك الرسوم فطـهرت بـالنــار

   چنين تعصب كوري كه در اين شعر هويدا گشته نشانگر كينه ها و نفاقهاي شديدي است كه در طول قرنهاي گذشته ميان سني و شيعه وجود داشته و سبب گشته تا بي دليل، و تنها براساس اين تنفر، نسبت به برادران مسلمان خود، چنين جسارتهاي نابخشودني را روا دارند. در ضمن، اين حادثه نشانگر آنست كه زماني حاكميت مدينه به دست شيعيان بوده است.

   ظريفي شيعي در پاسخ شعر فوق چنين سرود:

لم يحترق حرم النبي لحادث

و لكل شيء مبتـدع عـواقب

لـكن شيـطانـين قـد نـزلا بــه

و لكل شيـطان شـهاب ثاقب

   (توجه به اين شعر را، مديون آقاي جواد محدثي هستم).

   * خاطره دوم مربوط به حضور شيعيان در مدينه، نقلي است كه ابوسالم عياشي در سفرنامه خود آورده است. (سفر وي در سال 1072 هجري بوده است.)

   وي در برشمردن مشاهد مدينه، از



صفحه 134


جـمـله بـه مـشهد اسماعيل بن جعفر الصادق ـ ع ـ اشاره مي كند، هرچند در اينكه محل آن دقيقاً در كجا بوده و به عبارتي كداميك از دو بقعه مربوط به اسماعيل بود، قدري تأمل مي كند. (نكـ : المدينة المنوره في رحلة العياشي ص 88، 94، كويت 1408) ما در اين باره فعلاً بحثي نداريم.

   عياشي در ادامه مي افزايد: زماني كه كاروان عراق (محقق در پاورقي مي گويد مقصود عراق عجم است) ـ كه بيشترشان بلكه همه آنها از «روافض» هستند ـ وارد مدينه مي شوند، گروه گروه به زيارت قبر اسماعيل مي شتابند، همانطوري كه ديگر اهل بيت را زيارت مي كنند. و كمتر كسي از آنهاست كه به زيارت اين مشهد نيايد. وي مي افزايد كه: محل اقامت آنها نزديك مشهل اسماعيل بوده است. و قطعه اي از زيارت آنها بر اسماعيل را نيز نقل مي كند:

   «السلام عليك يا اسماعيل... نشهد انك علي دين اخيك موسي ـ ع ـ و نشهد انك غير مخالف له متيع لطريقه» اين زيارت و عبارت، براي نفي امامت اسماعيل، پس از جعفر بن محمد ـ عليهماالسلام ـ بوده، عقيده اي كه اسماعيليه برآنند. از اين عبارت مؤلف، چنين به دست مي آيد كه مقصود وي از زيارت كنندگان، شيعيان امامي مذهب و اثني عشري بوده است. با اين حال وي در ادامه، سخن كذب و ناروايي را به اين افراد نسبت مي دهد، او مي نويسد: زماني كه آنها از زيارت اسماعيل فراغت يافتند، نزديك «البئر الخارجة» آمده در كنار آن توقف كرده و دعا مي خوانند، بزرگ آنان خطاب به آنها مي گويد: اين همان چاهي است كه امام صادق ـ ع ـ به درون آن رفته و تاكنون از ديد مردم غايب است، گمان آنها اين است كه او هنوز زنده است!».

   افتضاح اين نسبت دروغ، بحدي است كه محقق كتاب نيز در پاورقي مي نويسد: «وهذا ـ لا شك ـ و هم من المؤلف» (المدينة المنورة في رحلة العياشي، ص 96، پاورقي2) وي پس از آن، از عقيده مهدويت در نزد شيعه نسبت به امام دوازدهم ـ ع ـ سخن مي گويد و توجهي ندارد كه اندكي قبل از آن چه نسبت كذبي را بر شيعه وارد ساخته است. اشارت بعدي او تعجبي است كه از تمايل برخي سران تصوف نسبت به عقيده مهدويت كرده، او مي نويسد: چنين شنيده كه محيي الدين عربي نيز به مهدويت اعتقاد داشته



صفحه 135


است و مي افزايد: اگر مطمئن باشيم كه اين بزرگان چنين عقيده اي دارند، به صدق عقيده آنان اعتقاد خواهم داشت، جز آنكه آن را به خدا وامي گذارم، زيرا در شريعت چيزي كه نشان دهد روافض در اين مسأله دروغ مي گويند وجود ندارد، گرچه در امور ديگر دروغ مي گويند! (همانجا 97).

   وي در جاي ديگري نيز سخن از مشكلات حجاج ايراني (اصفهاني) سخن گفته و اينكه مجبور بودند پول زيادي را براي حفاظت از خود به عامل بصره بپردازند تا گرفتار راهزنان نشوند (همانجا، ص 187) او در آغاز، از لزوم حمايت از زائران سخن مي گويد، اما مي افزايد: چون روافض از فساق هستند، اهانت بيشتر بر آنها اشكالي ندارد، ولي در عين حال چون فعلاً عنوان زائر دارند، بهتر است حرمت آنها رعايت شود! (ص 188).

   وي اهل يمن را نيز از اماميه دانسته و موقعيت آنان را از لحاظ امنيت به لحاظ آنكه با شرفاي مكه پيوند مذهبي و خويشي دارند بسيار خوب مي داند (ص 190). پولي كه امير مكه از حجاج ايراني مي گرفت، يازده دينار (طلا) بوده، 6 دينار براي وارد شدن به مكه و 5 دينار براي ورود به مدينه (190).

   وي مي افزايد كه: در اين سال دايه شاه ايران طبيب، حاجب و وزير او به حج آمده بودند و قريب يك ماه در مدينه ماندند. آنها جز به زيارت مشاهد اهل بيت نمي رفتند و بـه هـنگام زيارت رسول خدا ـ ص ـ نزديك قبر دو خليفه نمي ايستادند، بلكه بسياري از آنها حتي از آن طرف عبور نيز نمي كردند (ص 191). او از مباحثه خود با يكي از زائران ايراني (اصفهاني) كه در آغاز خود را مالكي مذهب نشان داده، اما بعداً معلوم شده كه امامي مذهب است، ياد كرده است. آن زائر كه به سختي به عربي سخن مي گفته، در باره صفات خداوند با او به بحث پرداخته است. عياشي مي نويسد: با وجود ثقل لسان به صورت خوبي در بحث شركت كرد (له مشاركة حسنة) و در معقولات بر مبناي عقايد معتزلي(!) قوي بود (وقوة بحث في المعقولات علي مذهب الاعتزال).

   عياشي مي گويد كه: او را متهم كرد كه «عقل» خود را بر «ظواهر» حاكم مي كند. او مي گويد: پس از جدا شدن او را نديدم اما شنيدم كه با شيخ ما بدرالدين هندي نيز ديداري داشته و اين در حضور احمد بن التاج «رئيس



صفحه 136


الموقتين» (رئيس تعيين وقت و اول ماه و...) بوده است (ص 192، 193). او بر اين باور است كه آن فرد اعجمي از پاسخ دادن ناتوان شده است! ظاهراً آنها در انديشه بازخواست و تعذيب آن اعجمي بوده اند اما بهرحال حرمت او را نگاه داشته و در پي يافتن او برنيامده اند! بد نيست بدانيم كه مالكيان نيز بدليل آنكه دستشان را در نماز رها مي كنند به تصور برخي از جاهلان اهل سنت رافضي شناخته شده و اين براي آنها يك مصيبت شده است (ص 209).

   وي مي نويسد: نوعاً جنازه ها را داخل مسجد مي آورند و بر آنها نماز مي گذارند اما جنازه روافض (نخاوله) را در بيرون مسجد در كنار روضه مي نهند و داخل مسجد نمي آورند (215).

   * سومين خاطره از وضع شيعه در مدينه و آن هم نسبت به بقيع، در مرآة الحرمين ابراهيم رفعت پاشا (قاهره 1344) آمده است: او ضمن وصف بقيع، پيرامون مدفونين اين مكان شريف و تخريب قبه هاي آن توسط وهابيون، مي نويسد: مردم مدينه هر پنجشنبه، براي زيارت قبور، به بقيع آمده و ريحان بر روي قبور مي ريزند. اما شيعياني كه مي خواهند به قبه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ وارد شوند، تنها با پرداختن 5 قروش مي توانند اجازه ورود بيابند (مرآة الحرمين، ج 1، ص 427).


توصيف مدينه در 107 سال پيش

   اكنون به بيان گزارش نايب الصدر شيرازي (1270 ـ 1344 ق) از وضعيت بقيع و مدينه در سال 6 ـ 1305 قمري مي پردازيم: گفتني است كه نايب الصدر يكي از علاقمندان به تصوف است كه كتاب «طرائق الحقايق» را در شرح حال مشاهير تصوف و عقايد آنان نگاشته است. او سفر خود را در سال 1305 قمري از هندوستان آغاز كرده و خاطرات خود را در طي سفر تا مكه و مدينه نگاشته است (درباره شرح حال او نكـ : مقدمه طرائق الحقايق).

   وي سفرنامه خود را تحفة الحرمين ناميده كه در سال 1306 در بمبئي به چاپ رسيده و در سال 1362 ش در تهران افست شده است. ارزش اين سفرنامه به لحاظ اشتمال آن بر اطلاعات ذي قيمت تاريخي، اجتماعي و فرهنگي بسيار والا بوده و حق آنست كه با تحقيقي نيكو و به صورت حروفي



صفحه 137


به زيور طبع آراسته گردد (چاپ قبلي سنگي بوده چاپ تهران نيز افست همان است). بايد دانست كه سنت سفرنامه نويسي گرچه در اصل ميان مسلمانان ريشه داشته (همچون سفرنامه هاي ابودلف، ناصرخسرو، ابن جبير و ابن بطوطه) با اين حال در دوره معاصر، تحت تأثير سفرنامه هاي فراوان خارجي ها، رجال ايراني نيز بدين كار همت گماشته، آثاري از خود در زمينه سفر به عتبات، حرمين شريفين، اروپا و هند از خود برجاي گذاشتند. يكي از اين سفرنامه ها، كتاب حاضر است كه ما تنها در باب بقيع و مدينه اطلاعاتي را از آن استخراج كرده و عرضه مي كنيم. وي در دهه اول محرم سال 1306 وارد مدينه شد. ابتدا به توصيف مسجد پرداخته و اطلاعات نسبتاً دقيقي از وضع كلي مسجد و نيز سوابق تاريخي آن به دست داده است، وي علاوه بر شمارش دقيق ستونها، برخي از كتيبه ها را نيز كه بر ديواره هاي مسجد بوده شناسانده است. كتيبه ها علاوه بر آيات قرآن، شامل اشعار تركي زيادي است كه به لحاظ تسلط عثماني ها ـ نه تنها در مسجدالنبي ـ ص ـ بلكه بر بيشتر آثار اسلامي، تاريخي مدينه ـ وجود داشته است وي در وصف آنچه به عنوان مرقد فاطمه ـ س ـ در كنار مرقد رسول الله ـ ص ـ وجود دارد مي نويسد: ... و صديقه طاهره در وسط خانه خود، آثار مرقدي دارند و پوششي به روي او كشيده اند و شمع كافوري و بعضي جارها در روضه حضرتش روشن مي شود و دو درب دارد كه از روضه آن حضرت داخل ضريح پدر بزرگوارش مي شوند... و بحمدالله به همت درويشان، هنگام غروب و بردن شمع در روضه، به تغيير لباس بشرف آستان بوسي شاه ايشان سر را قدم نموده بار يافتم (ص 224).

   وي در توصيف صحن مسجد مي نويسد: زمين مسجد را هنوز فرش سنگ ننموده اند; ريگهاي سرخ رنگ ريخته اند; شايد مقصودي در آن باشد در صحن مسجد به طرف باب النساء باغچه دارد مشتمل بر دو نخل و بعضي گلها; بي صفا نيست. در اطراف صحن مسجد محاذات اسطوانه ها، كتيبه مانند بطور دايره و سطح او به رنگ سبز و به خط ثلث جلي با طلا اسم جلاله و رسول و ثلاثه و اصحاب مانند ابي هريره و عشرة معروفة و ائمه اثني عشر را تمام مؤدبا نوشته اند تا به امام دوازدهم به اين



صفحه 138


عبارت: محمد المهدي رضي الله عنه و در چهار كنج اسامي (رؤساي) چهــار




صفحه 139


مذهب نوشته شده است (ص 221). اين اسامي اكنون نيز برجاي مانده و در دو صحن مسجدالنبي ـ ص ـ در اطراف مسجد موجود مي باشد.

   در سال 71 خداوند توفيق داد تا با كمك دوستمان جناب آقاي محمد علي خسروي اين اسامي را با نشان دادن جاي آن بنويسيم كه ضميمه همين مقاله شده است.

   اما بقيع در نظر وي عبارت است از: «گورستان عبرت انگيز و وحشت آميزي است (كه) اطرافش باغات نخيلات بسياري و بساتين متصل مي شود به احد و از يك طرف به قبا» تاريخ بناي ديوار بقيع در سال 1224 بوده و اشعاري به تركي نيز بر سر درب وروي بقيع بوده است (ص 227). در ميان بقعه هاي مختلفي كه در بقيع بر سر قبور افراد شناخته شده بود يكي نيز بقعه امامان شيعه بوده كه قبر عباس نيز در همانجا قرار داشته است. او مي نويسد كه قبر هر چهار امام در يك ضريح قرار داشته است... و اصل اين بقعه را مجدالملك قمي براوستاني (يكي از روستاهاي قم) وزير بركيارق سلجوقي ساخته و در اين اواخر حاجي عبدالحسين(؟) در مرمت آن موفق شده است (ص 227). در بيـرون از بـقـعه ائمه ـ عليهم السلام ـ ، قبور بسياري از علماي شيعه وجود دارد كه وي برخي از آنها را نام برده است. از جمله قبر شيخ احمد احسائي در مقابل بيت الاحزان در كنار ديواره بقعه امام حسن ـ ع ـ بوده است (ص228).

   ظاهراً آثاري كه بر قبور ائمه بوده كهنه و بناي مختصري بوده است (ص 232).

   وي از مجلس روضه اي كه در محله نخاوله بوده در خانه «مرجان آغا» كه از آغايان حرم نبوي بوده و «از عرب و عجم و ترك» فراوان در آن محفل حضور داشته اند خبري نيامده است (ص 233). وي درباره مردم نخاوله مي نويسد: «نخاوله كه همگي بيرون مدينه در حصار جديد منزل دارند دو هزار نفر مي شوند و تمام آنها محب آل ابي طالب و شيعيان اسدالله الغالب مي باشند، با زوار ايراني كمال الفت را دارند و غالب فقير مي باشند» (ص 235).

   وي از زيارت مقبره حمزه و شهداي احد ياد مي كند و مي افزايد كه: «در دماغه كوه بقعه ايست مي گويند موضع شكستن دندان مبارك... است، به فاصله سيصد قدم از مدفن جناب حمزه به سمت مدينه بقعه و آثاري



صفحه 140


است كه مي گويند مقتل آن حضرت (حمزه) آنجاست (ص 241).

   وي از رفتن به مسجد قبا كه خارج از شهر بوده سخن مي گويد و اينكه رفتن به آنجا خالي از خطر نبوده «بلكه رفتن با جمعيت هم احتياط لازم است» (ص 247) وي چند شعر تركي كه بر سردرب مسجد قبا و مشتمل بر تاريخ بنا و باني آن بوده آورده است (ص 249).

   «بيرون از مسجد ده قدم بالاتر بقعه ايست بر سر در آن نوشته است: «هذا مقام مولانا علي ـ كرم الله وجهه ـ و نيز شعري به زبان تركي بر سردرب آن در كوچه بالاتر از آن، مسجد كوچكي است و در آن چاه آب شيرين و گوارا معروف به «بئر الخاتم» است (ص 250). در نزديكي آن جا، دو بقعه ديگر است كه بر سر در و بر محراب يكي از آنها نوشته: «هذا مقام حضرت الفاطمة الزهراء ـ رضي الله عنها ـ شعري نيز به تركي:

مقام حضرت بنت الرسول فاطمه بي

زيارت ايله بولورسي حيوة و ائمه بي

(ص251)

   از نكات جالب مطالبي است كه در باره «قبة رأس الوهابي» مي گويد، وي درباره آن سئوال كرده و پاسخي كه شنيده چنين است: چندين سال قبل شيخ وهابي به عزم تصرف نمودن، مدينه مشرفه را با جمعي محاصره نمودند و آثار چند گلوله در مسجدالنبي باقي است. از مصر به حمايت رسيدند، شيخ وهابي را به قتل آوردند، و محض يادداشت بر سر او، مناره ساخته اند كه عبرت طاغيان شود» (ص 265).




پاورقي:

1 . در حج سال 71 همراه با حجة الاسلام والمسلمين قرائتي و دوست شاعرمان حجة الاسلام جواد محدثي نـزديك درب بقيع ايستاده بوديم در آن حال آقاي قرائتي فرمود: اينك ما در ميان محمد و آل محمد ـ عليهم صلوات الله اجمعين ـ ايستاده ايم.



صفحه 141



| شناسه مطلب: 80598