ميقات حج
سال هشتم شماره بيستم و نهم تابستان 1378
حمزه سيّد الشهدا(ع) (2)
محمّد صادق نجمي
در مقاله گذشته با بخشي از فضايل معنوي و شخصيّت قدسي حضرت حمزه(عليه السلام) كه در قرآن و حديث آمده است، آشنا شديم، در ضمن به تلاشهاي حكومتها و عواملشان در حذف شخصيّت آن بزرگوار و پرده پوشي فضايل آن مجاهد بزرگ اسلام پرداختيم و اينك طبق وعده اي كه داده بوديم، با بخش ديگري از فضايل آن حضرت كه در دفاع جانانه او از قرآن و حمايت همه جانبه اش از پيامبر اسلام و در شهامت و شجاعت او در جنگها و در نهايت در شهادت مظلومانه اش متجلّي است، آشنا مي شويم:
حمزه(عليه السلام) اوّلين مدافع اسلام
در دوّمين سال بعثت، فضاي مكّه فضاي ايذاي پيامبر و شكنجه مسلمانان مستضعف بود; فضايي بود كه رسول خدا و آنان را كه به آيين وي گرويده بودند، به باد استهزا مي گرفتند.
تعداد مسلمانان از شصت و دو نفر تجاوز نمي كرد; سي و نه نفر مرد و بيست و سه تن زن. سيد شهيدان، حمزه در اين فضاي رعب و وحشت و ضعف و انزوا به آيين پيامبر ايمان آورد; ايماني كه توأم با دفاع از پيامبر(صلي الله عليه وآله) و نصرت و ياري دين خدا بود و تهديد و ارعاب دشمنان اسلام را در پي داشت.
--[65]--
مورّخان در اين باره مطالبي نوشته اند كه اينك چكيده آن را مي آوريم:
روزي پيامبر(صلي الله عليه وآله)دركناركوه صفا نشسته بود و ابوجهل از آن محلّ عبور مي كرد كه چشمش به آن حضرت افتاد، در اثر جهل و عناد و كينه و عداوتي كه نسبت به پيامبر(صلي الله عليه وآله)داشت در مقام آزار و اذيت بر آمد و دهان به سبّ و ناسزا گشود و رسول خدا در مقابل كلمات زشت او سكوت اختيار كرد و كريمانه از كنار آن همه جسارت گذشت.
لحظاتي بعد، حمزه كه از شكار برمي گشت، مانند هميشه براي طواف كعبه، وارد مسجدالحرام شد. در اين هنگام كنيز عبدالله بن جذعان كه شاهد جسارتها و ناسزاگوييهاي ابوجهل نسبت به رسول خدا بود، صورتِ واقعه را با حمزه در ميان گذاشت و چنين گفت:
ابا عماره! نمي داني برادر زاده ات محمّد، از ابوالحكم چه سخنان زشتي شنيد و چه اهانت هايي را از سوي او تحمّل كرد!
حمزه با شنيدن اين رخداد، به سرعت سوي ابو جهل، كه در كنار كعبه با گروهي از سران قريش نشسته بود، آمد و در مقابل ديدگان آنان، به ابوجهل حمله آورد و با كماني كه به همراه داشت، سر وي را شكافت و چنين گفت:
«أتشتُمُهُ وأنا عَلي دينِهِ أقول ما يَقُول فَارْدُد عَلَيَّ إن استطعت».
«آيا به محمّد ناسزا مي گويي در حالي كه من نيز در آيين او هستم و به آنچه او اعتقاد دارد من هم معتقدم؟ اگر مي تواني بر من اعتراض كن!»
چند تن از قريش كه شاهد اين صحنه بودند; براي حمايت از ابوجهل، بر حمزه پرخاش نموده، قصد حمله به وي را داشتند كه ابوجهل خطاب به آنها گفت:
«دعوا أبا عمارة فإنّي سببت ابن أخيه سبّاً قَبِيحاً».
«كاري با او نداشته باشيد; زيرا من برادر زاده اش را ناسزا گفتم و او را بر اين ضرب و شتم وادار كردم.»
آري، بدين گونه و در اين تاريخ حمزه ايمان آورد و يا ايمان خويش را اظهار نمود و علني ساخت و تا آخر بر آن ثابت ماند و در دفاع از آيين پاك خويش تا پاي جان و تا شهادت ايستاد. طبق نوشته مورّخان، با ايمان آوردن حمزه، قريش دريافتند كه پيامبر قدرت يافت و عمويش حمزه با شجاعت و شهامتي كه دارد، از وي دفاع خواهد كرد. از اين رو، در برنامه هاي ايذايي خود تجديد نظر كردند و تغيير رويه دادند.
1 ـ طبقات ابن سعد، ج3، ص4، باتفاوت مختصر در متن و كامل ابن اثير، ج2، ص56
2 ـ همان.
--[66]--
حمزه و ابولهب، دو عموي پيامبر
حمزهوابولهب، هردو عموي پيامبراند! امّا حمزه بهترين عمو، صميمي ترين دوست و مدافع پيامبر و ابولهب بدترين عمو و بدترين همسايه براي آن حضرت.
حادثه اي كه تاريخ نگاران نقل كرده اند، مي تواند بيانگر اين تفاوت عميق باشد. عمويي به حمايت و ياري او برخاست و عموي ديگر عناد و دشمني ورزيد! آري اين نور بود و آن ظلمت!
ابن اثير ابولهب را در رأس سرسخت ترين دشمنان و استزاء كنندگانرسول خدا، معرفي مي كند و مي گويد: ابولهب از بزرگترين دشمنان رسول خدا و از بدترين معاندان نسبت به مسلمانان بود. او ضمن تكذيب پيامبر، آن حضرت را پيوسته و از راه هاي گوناگون مورد آزار و اذيت قرار مي داد: چون خانه او در نزديكي خانه پيامبر بود كثافات را به درِ خانه پيامبر مي ريخت و رسول خدا، گاهي در مقابل اين عمل او مي گفت:
«أيّ جوار هذا يا بني عبدالمطّلب!»; «فرزندان عبدالمطلب! اين چه اخلاق همسايگي است!»
روزي حضرت حمزه، به هنگام عبور، اين عمل زشت ابولهب را از نزديك مشاهده كرد و بي درنگ آنها را جمع نمود و به سر و صورت ابولهب ريخت. و با اين اقدام، آن حالت غرور و نخوت ابولهب را در ميان سران قريش در هم شكست و براي دومين بار حمايت خويش را از رسول خدا اعلان كرد و زبوني سردمداران كفر را برملا ساخت.
و بدين گونه، تفاوت دو برادر و دو عموي پيامبر در آن برهه حساس ظاهر شد; حمزه در قلّه رفيعي از قلّه هاي نور، كه " وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ " . وابولهب در أسفل السافلين وبدترين انحطاط; " تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَب وَتَبَّ * مَا أَغْنَي عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ * سَيَصْلَي نَاراً ذَاتَ لَهَب " .
پيمان برادري و اخوّت ميان حمزه و زيد بن حارثه
پيامبر خدا آنگاه كه به مدينه هجرت كرد و ناقه آن حضرت در محلي كه به دو طفل يتيم از قبيله بني النجّار تعلّق داشت زانو زد. رسول خدا در اين مكان اقدام به ساختن مسجد كرد. حمزه كه پيش از رسول خدا به همراه تعدادي از مسلمانان به مدينه هجرت كرده بود، در ساختن مسجد به آن
1 ـ وي شانزده نفر از افراد سرشناس قريش را به عنوان استزاء كنندگان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شناسانده كه بدترين آنها ابولهب و عاص بن وائل پدر عمرو بن عاص است.
2 ـ الكامل، ج2، ص47
--[67]--
حضرت ياري داد. رسول خدا آنگاه در ميان صحابه عقد اخوّت بست و فرمود: «تآخوا في الله اخوين اخوين»; «در ميان خود هر دو نفر با هم پيمان اخوّت ببنديد.» در اين هنگام بود كه دست امير مؤمنان علي(عليه السلام) را گرفت و فرمود: «هذا أخي» سپس به چهره عمويش نگاه كرد و فرمود: «وانّ حمزة اسد الله واسد الرسول و زيد بن حارثةمولي الرسول أخوين».
و لذا حمزه(عليه السلام) در جنگ احد زيد بن حارثه را وصيّ خود قرار داد كه اگر حادثه اي رخ داد زيد وصايا و خواسته هاي او را انجام دهد.
حمزه(عليه السلام) اوّلين پرچمدار اسلام
شش ماه اوّل پس از هجرت در مدينه سپري گرديد و در ماه هفتم كه مصادف با ماه مبارك رمضان بود، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) براي اوّلين بار جهت مقابله با كفّار و مشركين پرچم برافراشت و حمزة بن عبدالمطلب را به پرچمداري آن مفتخر ساخت.
مورّخان مي نويسند: رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در اين ماه پرچم سفيد رنگي را به عمويش حمزه سپرد و او را به فرماندهي سي تن از مسلمانان به جانب محلّي به نام «سيف البحر»، براي مقابله با ابوجهل كه سرپرستي يك قافله سيصد نفري از مشركين مكّه را به عهده داشت، گسيل نمود.
گر چه در اين برخورد، به علّت وساطت يكي از سران قبايل عرب، به نام «مجدي بن عمر جهني» جنگ رخ نداد و ابو جهل از اين معركه و از درگيري با حمزه نجات يافت ولي در اينجا بايد به دو نكته توجّه كرد:
1 ـ حمزه(عليه السلام) به همراه سي نفر از مسلمانان براي مبارزه با ابوجهل كه سيصد نفر از مشركين را همراه داشت، حركت كرد و آماده جنگ با آنان شد; يعني يك نفر در مقابل ده نفر و اين همان نسبتي است كه قرآن مؤمنان واقعي را به اجراي آن تشويق و تشجيع نموده است; " يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضْ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ " .
2 ـ هر چه بود، در اين رويارويي ابوجهل كه اسدالله را ديد، مرعوب و متزلزل گرديد و شايد هم به ياد روزي افتاد كه حمزه سر او را شكافت، و از اينكه مبادا اين شكست براي دوّمين بار اتّفاق بيافتد، از صحنه متواري گرديد.
حمزه(عليه السلام) دوّمين پرچمدار اسلام
در ربيع الأوّل، اوّلين ماه از سال دوّم
1 ـ زيد بن حارثه مولي رسول الله، از دوران كودكي در مكّه غلام رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) او را آزاد كرد و روي علاقه اي كه زيد به پيامبر داشت، حاضر نشد از آن حضرت جدا شود و به همراه پدرش به قبيله اش بپويندند. رسول خدا او را به فرماندهي لشكري كه عازم شام (مؤته) بود انتخاب كرد و چنين فرمود: اگر زيد كشته شد جعفر بن ابي طالب فرماندهي را به عهده گيرد. او در اين جنگ (كه در سال هشتم هجرت رخ داد) به شهادت رسيد. مشروح ترجمه زيد، در اسد الغابه ملاحظه شود.
2 ـ طبقات، ج3، ص4 ; كامل ابن اثير ج2، ص40 ; اسد الغابه، ج2، ص28
3 ـ طبري، ابن اثير، كاتب واقدي، سيره ابن هشام و البداية والنهايه، حوادث سال اوّل هجرت.
4 ـ انفال: 65
--[68]--
هجرت، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به سوي «عشيره»و مواجهه با قريشيان كه به سوي شام در حركت بودند عزيمت كرد و در اين غزوه ابوسلمه را در مدينه جانشين خود براي اقامه نماز معرفي نمود و پرچم را به دست حمزة بن عبدالمطلب داد و اين غزوه بدون جنگ پايان يافت. و بنا به قول بيشتر مورّخان در اين غزوه بود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)اميرمؤمنان(عليه السلام) را با كنيه «ابوتراب» مورد خطاب قرار داد و اميرمؤمنان هميشه با اين كنيه افتخار و مباهات مي نمود.
حمزه(عليه السلام) سوّمين پرچمدار اسلام
جنگ بني قينقاع
در ماه شوّال سال دوّم هجرت و پس از پيروزي در جنگ بدر كه نصيب مسلمانان گرديد، پيامبر اسلام مشاهده كرد يكي از قبايل بزرگ يهوديان به نام «بني قينقاع» كه در بازار مدينه مشغول كسب بودند و در يكي از قلعه ها در اطراف شهر سكونت داشتند، بر اين پيروزي مسلمانان حسادت ورزيدند و آن را تهديدي براي آينده خود مي دانستند و در صدد ايذاء و اذيت مسلمانان در آمده، پيمان خود با رسول خدا را شكستند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آنان را در بازاري كه به نام خودِ آنها «سوق بني قينقاع» معروف بود، گردآورد موعظه و نصيحتشان كرد و از پيمان شكني و آزار مسلمانان برحذر داشت و پيروزي ها و موفّقيتهاي جنگ بدر را كه با نصرت و ياري خداوند بود و دليل ديگري بود بر حقّانيت نبوّت آن حضرت، بر ايشان گوشزد نمود، سپس فرمود: علاوه بر اينها، شما نبوت مرا در كتابهاي خود خوانده ايد و از علماي خود شنيده ايد، اگر اسلام را نمي پذيريد لا اقل با مسلمانان عناد و سماجت نورزيد و خصومت و دشمني با آنان را كنار بگذاريد.
يهوديان در مقابل ارشاد و راهنمايي رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، از روي كينه و عداوت و با صراحت گفتند:
اي محمّد تو خيال مي كني ما هم مانند اقوام و عشيره تو (اهل مكّه) ضعيف و ناتوانيم؟ گويا پيروزي بر مردمي كه با فنون جنگي كوچكترين آشنايي ندارند، تو را مغرور ساخته و نيروي ما را دست كم گرفته اي؟! به خدا سوگند اگر روزي در ميان ما جنگي رخ دهد، خواهي ديد كه پيروزي از آنِ چه كسي خواهد بود؟!
و بدين گونه آنان با رسول خدا اعلان جنگ كردند و يكي از آنها در روز روشن و در ميان بازار «بني قينقاع» زن مسلماني را مورد اهانت و تحقير قرار داد و
1 ـ با تصغير، محلّي است در نزديكي ينبع.
2 ـ كامل ابن اثير، سال دوّم هجرت.
3 ـ ابن اسحاق به نقل تاريخ الخميس، ج1، ص364
--[69]--
يك نفر از مسلمانان براي حمايت از آن زن، با آن يهودي درگير شد و او را به قتل رساند و يهوديان نيز آن مسلمان را به قتل رسانيدند. رسول خدا كه پيمان شكني و تحريكات يهوديان را مشاهده مي كرد، به محلّ سكونت آنان حمله برد و پس از پانزده روز كه در محاصره مسلمانان بودند، پيمان مجدّد بستند تا از مدينه و اطراف آن به منطقه دوردستي كوچ كنند، و بدينگونه توطئه «بني قينقاع» پايان يافت.
اين حادثه يكي از حساسترين فرازهاي سال دوم هجرت و از مهمترين حوادث داخلي آن روز براي اسلام و مسلمانان محسوب مي گرديد; زيرا اين جنگ موجب شد كه ساير قبايل يهود نيز در عين دشمني با اسلام، در جاسوسي به نفع مشركين و هماهنگي با منافقين تجديد نظر نمايند.
به هر حال در اين اقدام مهمّ و جنگ حسّاس و براي سوّمين بار پرچم اسلام در دست شجاع ترين مردم، اسدالله و اسد الرسول، حمزه سيد الشهدا(عليه السلام) در اهتزاز بود و آن حضرت بود كه در پيشاپيش سپاه اسلام حركت مي كرد و آن را هدايت مي نمود.
حمزه سيّد الشهدا در جنگ بدر
" وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْر وَأَنْتُمْ اَذِلَّة " ;
«خداوند شما را در بدر ياري كرد، در حالي كه شما (نسبت به دشمن) ناتوان بوديد.»
گر چه هدف اصلي ما ادامه بحث گذشته و ارائه نقش مؤثّر حضرت حمزه در حمايت از اسلام و حضور شجاعانه اش در جنگ بدر و احد مي باشد ولي براي بيان اهمّيت و سرنوشت ساز بودن اين حضور در اين دو جنگ براي اسلام و چگونگي به وجود آمدن آنها به ويژه اينكه جنگ دوّم (احد) به وسيله مشركين همزمان با شكست آنها در جنگ بدر طرّاحي و پي ريزي گرديده است. در ضمن بيان اصل موضوع از ذكر پاره اي مطالب حسّاس در جنگ بدر و پي آمدهاي آن در ميان مشركين مكّه ولو به اختصار ناگزيريم.
سحرگاه جمعه، نوزدهم ماه رمضان، نوزدهمين ماه پس از هجرت بود كه جنگ بدر آغاز شد. ابوسفيان براي به دست آوردن اخبار و گزارش هايي از سپاه مدينه، در كنار چاه بدر حاضر شده بود كه به وسيله مسافري، از حركت سپاه اسلام آگاه گرديد و بي درنگ شخصي به نام «ضمضم بن عمرو غفاري» را براي اطلاع رساني به مكّه اعزام
1 ـ كامل ابن اثير، البداية والنهايه ابن كثير، سيره ابن هشام، حوادث سال دوّم هجرت و طبقات، چاپ ليدن، ج3، ص4
--[70]--
كرد. او در حالي كه براي جلب توجّه مردم لباس خود را چاك زده بود و گوش و بيني شترش را شكافته و خون آلود و جهاز آن را واژگون كرده بود، وارد مكّه شد و پيام ابوسفيان را به آنان ابلاغ كرد.
سران قريش به سرعت آماده حركت شدند و هر يك از آنان كه عذري داشت، به جاي خود شخص ديگري فرستاد و از افراد سرشناس قريش كسي جز ابولهب باقي نماند و او هم «عاص بن هشام» را به نيابت از خود راهيِ بدر نمود.
تعداد سپاه مشركين نهصد و پنجاه نفر و مركب آنها هفتصد شتر و يكصد رأس اسب و بنا به قول ديگر دويست رأس اسب بود. ششصد نفر از آنان زره پوشيده بودند و گروهي از زنان خواننده را در حالي كه همه مشروب خورده بودند با خود همراه ساختند ولي در بين راه منصرف شده و زنان را به مكّه برگرداندند. در اين سفر، دوازده نفر از ثروتمندان قريش تعهّد كردند كه هر يك از آنان به نوبت تغذيه سپاه مكّه را به عهده گيرند و هر روز نُه تا ده شتر بدين منظور كشته مي شد. عتبه و شيبه و ابوجهل نيز جزو اين دوازده نفر بودند.
رسول خدا در روز دوشنبه نهم ماه رمضان، عمرو بن امّ كلثوم را به عنوان امام جماعت در مدينه تعيين كرد و به همراه سيصد و سيزده نفر كه بيشتر آنها را انصار و بقيه را مهاجرين تشكيل مي دادند، مدينه را به سوي بدر ترك نمود و اين در حالي بود كه تعدادي از ياران پيامبر از اين حركت ترس و اكراه داشتند كه قرآن مجيد اين موضوع را به صراحت بيان نموده است: " كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ * يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَي الْمَوْتِ وَهُمْ يَنظُرُونَ "
پيامبر اكرم پرچم سياه رنگي به نام «عقاب» به دست اميرمؤمنان و پرچم سفيد رنگي به مصعب بن عمير و پرچم سفيد رنگ ديگري را به يكي از انصار داد.
سپاه اسلام در اين جنگ از نظر تجهيزات هفتاد شتر و دو رأس اسب داشتند كه به نوبت سوار مي شدند و سلاح آنها عبارت بود از هشت قبضه شمشير و شش زره.
پيش بيني هاي لازم
چون سپاه اسلام وارد بدر گرديد، به دستور رسول خدا و براي احتياط گودالي را پر از آب كردند و حوض تشكيل دادند و در بالاي تلّي مشرف به دو لشگر سايه باني
1 ـ كامل ابن اثير، ج2، ص81 ; سيره بني هشام، حوادث سال دوّم هجرت.
2 ـ همان.
3 ـ سيره ابن هشام، ج2، ص186
4 ـ «ناخشنودي بعضي از شما از چگونگي تقسيم غنايم بدر همانند آن است كه خداوند تو را از خانه ات (به سوي بدر) بيرون فرستاد در حالي كه جمعي از مؤمنان كراهت داشتند. آنها با اينكه مي دانستد اين فرمان خدا است باز با تو مجادله مي كردند و آنچنان وحشت داشتند كه گويي به سوي مرگ رانده مي شوند.»، انفال: 5
5 ـ كامل ابن اثير، ج2، ص83 ; الروض الأنف، ج3، ص32 ; تاريخ الخميس، ج1، ص370
--[71]--
(اتاق جنگي) براي رسول خدا برپا نمودند.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اوّل صبح، با نيزه كوتاهي كه به دست داشت و امير مؤمنان(عليه السلام) همراه آن حضرت در حركت بود، به تنظيم صفوف و اداره صحنه جنگ پرداخت. در آن حال سوّاد بن غزيّه را كه از صف بيرون بود ديد و با نيزه به شكمش اشاره نمود كه درست بايست! سواد گفت يا رسول الله شكمم را به درد آوردي و خداوند تو را براي گسترش حق و عدل برانگيخته است. پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: سواد! بيا قصاص كن! و پيراهنش را بالا زد. سوّاد از هيجان بي قرار شد; زيرا مي ديد كه پيامبر در آن لحظه حسّاس و وضعيّت سخت كه سرنوشت او و رسالتش و سرنوشت يارانش رقم مي خورد، او را به قصاص مي خواند، او هم به جاي قصاص به شكم پيامبر(صلي الله عليه وآله)بوسه زد. پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود چرا اين كار را كردي عرضه داشت يا رسول الله اوضاع واحوال را مي بيني و من اطمينان ندارم كه از اين جنگ جان سالم بدر برم و لذا خواستم آخرين ساعت عمرم چنين باشد كه بدنم بدن تو را لمس كند. رسول خدا در حقّ وي دعا كرد.
آنگاه به مسلمانان دستور داد:
«غُضّوا أبصاركم ولا تبدئوهم بالقتال ولا يتكلّمن أحدٌ».
«نه به سوي دشمن نگاه كنيد و نه قيل و قال راه بيندازيد و نه شروع جنگ از طرف شما باشد تا من دستور بدهم.»
پيام به مشركين
رسول خدا به مشركين چنين پيام فرستاد:
«معاشر قريش انّي أكره أن أبدأَكُم بقتال فخلّوني والعرب وارجعوا فان أكُ صادِقاً فأنتم أعلي بي عيناً وان أكُ كاذباً كفتكم ذؤبان العرب أمري».
«اي گروه قريش من از اينكه با شما وارد جنگ شوم كراهت دارم، كار مرا به اقوام ديگر عرب واگذاريد و به شهر خود باز گرديد كه اگر در ادّعايم صادق باشم شما مي توانيد بهترين خواص و ياران من باشيد و اگر دروغگو باشم همانها خواسته شما را تأمين خواهند نمود.»
طبق نقل ابن هشام عتبه بن ربيعه كه از سردمداران سپاه شرك بود، به قبول اين پيشنهاد تمايل نمود و خطاب به سپاهيان مكّه چنين گفت:
«اي قريشيان شما از جنگ با محمّد
1 ـ سيره ابن هشام، ج2، ص195 ; اسد الغابه، ج2، ص483. مشابه اين جريان را شيخ صدوق(رحمه الله) در امالي، ص376 از ابن عبّاس در آخرين سخنراني رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نقل نموده است كه در آن نقل به جاي نيزه، عصاي منشوق و به هنگام مراجعت از جنگ طائف مطرح شده است. ضمناً در كتب تراجم اين شخص گاهي سواد بدون «تا» و گاهي با «تا« و گاهي ابن عمر و گاهي ابن غزيّه عنوان گرديده است.
2 ـ تفسير قمّي، ج1، ص262
3 ـ تفسير قمّي، ج1، ص263 ; الصحيح من سيرة النبي، ج3، ص186
--[72]--
و يارانش چه مي خواهيد؟ به خدا سوگند اگر شما در اين جنگ پيروز شويد تا ابد نگاه هر يك از قريشيان در مكّه با شما، توأم با نفرت و كراهت خواهد بود; زيرا شما يا پسر عموي آنها را كشته ايد يا پسر دايي شان و يا يكي از اقوامشان را، پس چه بهتر كه به خانه هاي خود برگرديد و كار محمّد را به ساير قبايل عرب بسپاريد كه اگر آنها پيروز شدند خواسته شما را تأمين نموده اند و اگر نتوانستند شما باز هم از اغراض مصون خواهيد بود.»
ولي ابوجهل او را به جبن و ترس متّهم كرد و به جنگ وادارش ساخت و درباره اش چنين گفت:
«او با ديدن محمّد و يارانش زهره چاك شده و مي ترسد پسرش ابوحذيفه كه در سپاه محمّد است كشته شود.»
عتبه چون اين نكوهش را از ابو جهل شنيد گفت: اين «مصفّر اِسْتِه (كلمه قبيح) خواهد ديد كدام يك از ما از ترس زهره چاك شده ايم، او يا من؟»
ولذا عتبه اوّلين كسي بود كه به همراه برادرش شيبه و پسرش وليد وارد كارزار گرديد.
آغاز تيراندازي دشمن
قبل از ورود عتبه به صحنه جنگ، از سوي مشركين تيراندازي آغاز گرديد كه در اثر آن دو تن از مسلمانان به نام «مهجع» و «حارثه بن سراقه» روي خاك افتادند، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با اينكه اجازه شروع جنگ را به ياران خود نمي داد با ديدن اين دو شهيد سپاه هيان خود را اين چنين تشويق و تشجيع نمود:
«به خدايي كه جان محمّد در دست اوست، امروز هر يك از شما وارد جنگ شود و در راه خدا تا پاي جان پايداري كند، جايگاه او در بهشت خواهد بود.»
آنگاه دست دعا و تضرّع به سوي آسمان برداشت و از خداوند ياري طلبيد; «أللّهمّ ان تهلك هذه العصابة لم تُعبَد بعدُ»; «خدايا اگر اين گروه كم، در اين جنگ از بين برود، در روي زمين كسي تو را پرستش نخواهد كرد.»
سپس مشتي خاك از زمين برداشت و به سوي سپاه شرك پاشيد و فرمود: «شاهت الوجوه»; «رويتان سياه باد!»
حمله دشمن و دفاع حضرت حمزه
در اين ميان، «اسود مخزومي» كه مردي شرير و هتّاك بود، ناگهان از سپاه
1 ـ سيره ابن هشام، ج2، ص193 ; كامل ابن اثير، ج2، ص86 ; تفسير قمّي، ج1، ص263 ; تاريخ الخميس، ج1، ص377
2 ـ الروض الأنف، ج2، ص38 ; تاريخ ابن كثير، ج3، ص272
--[73]--
قريش بيرون جست، او در حالي كه به سوي سپاه اسلام در حركت بود، فرياد برآورد:
«من با خداي خود عهد كرده ام كه از حوض اينها آب بخورم به خدا يا بايد آن را خراب كنم و يا در كنارش بميرم.»
اينجا بود كه پيش از همه حمزة بن عبدالمطلب بر وي تاخت و بي درنگ پايش را قطع نمود. او در حالي كه يك پايش را از دست داده بود براي اجراي تصميم خود به سوي حوض جست و خيز مي كرد كه حمزه مجال نداد و او را با شمشير ديگري از پاي درآورد.
دوّمين حمله و دفاع حضرت حمزه
عتبة بن ربيعه كه كشته شدن «اسود مخزومي» را ديد، در حالي كه برادرش شيبه و پسرش وليد او را همراهي مي كردند وارد ميدان گرديد و از اين سو، سه تن از جوانان انصار پيش تاختند، «عتبه» با تحقير پرسيد: شما چه كاره هستيد! گفتند ما از انصاريم، گفت برگرديد كه ما نيازي به شما نداريم، سپس فرياد زد:
«يا محمّد! اخرج إلينا الأكفاء من قومنا».
«كساني از اقوام ما را به سوي ما بفرست كه هم شأن ما باشند!»
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود:
«يا بني هاشم قوموا قاتلو بحقّكم الذي بعث الله به نبيّكم اذ جائوا بباطلهم ليطفئوا نورالله».
در اينجا بود كه حضرت حمزه و امير مؤمنان و عبيده در مقابل آن سه تن قرار گرفته و چون سر و صورت خود را پوشانده بودند و شناخته نمي شدند، عتبه بار ديگر فرياد زد اينها چه كساني هستند؟ آنان وقتي خود را معرفي كردند، گفت: «كفوٌ كريم»; «هماوردان خوبي هستند.»
درگيري ميان آن شش تن آغاز شد، عبيده كه هفتاد سال داشت، با عتبه در آويخت. حمزه با برادر وي شيبه و اميرمؤمنان(عليه السلام) با وليد بن عتبه درگير شدند. امير مؤمنان و حمزه(عليهما السلام)به حريفان خود امان ندادند وآنان را به خاك انداختند ولي عبيده با هماورد خويش در حالي كه يكي از پاهايش قطع شده بود، همچنان درگير بود. در اين حال آن دو بزرگوار به همرزم سالخورده خود ياري كردند و عتبه را از پاي در آوردند. سپس عبيده را، كه مجروح شده بود، به پشت جبهه حمل كردند و در مقابل
1 ـ سيره ابن هشام، ج2، ص194 ; الروض الأنف، ج2، ص38 ; تاريخ الخميس، ج1، ص378
2 ـ «اي بني هاشم برخيزيد در مقابل عقيده باطل آنان كه مي خواهند با آن، نور خدا را خاموش كنند، از آيين حقّتان، كه خدا به وسيله پيامبرش فرستاده است، دفاع كنيد.» طبقات واقدي چاپ ليدن، ج2، ص10
3 ـ عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب پسر عموي رسول خدا است. وقتي بدن او در مقابل پيامبر(صلي الله عليه وآله) قرار گرفت چشمش را باز كرد و گفت: «يا رسول الله بأبي أنت و أمّي أَلسَتُ شهيداً؟» پيامبر در حالي كه اشكش جاري بود، فرمود: «أنتَ أوّل شهيدِ منْ أهل بيتي!»
--[74]--
رسول خدا بر زمين نهادند. آن حضرت چون پسر عموي خود را با پاي قطع شده و بدن مجروح مشاهده كرد اشك از چشمانش جاري گرديد.
حمله عمومي
با كشته شدن «اسود مخزومي» و اين سه تن از سردمداران كفر و الحاد، در ميان سپاه مكّه ولوله عجيب وجوش و خروش بي سابقه اي به پا شد; زيرا ديدند كه خلاف آنچه از ضعف و ناتواني سپاه اسلام پيش بيني كرده بودند به وقوع پيوست و در اولين مرحله از جنگ، چهار تن از برجسته ترين افرادشان به دست حمزه(عليه السلام) و اميرمؤمنان به هلاكت رسيدند، در صورتي كه ارزيابي جاسوس آنها (عُمير بن وهب حُمحي) از نيروي اسلام چنين بود:
«ما لهم كمين ولا مَدد ولكن نواضح يثرب حملت الموت الناقع»
«سپاه محمّد نه كميني دارد و نه كسي به كمك آنها مي شتابد، بدانيد كه شتران آبكش يثرب! چيزي جز مرگ فراگير و ذلّت بار حمل نمي كنند.»
ابو جهل نيز كه از سران و طرّاحان جنگ بود چنين اظهار نظر كرد: «ما هم الاّ أُكْلَةُ رأس لو بَعَثنا إليهم عبيدنا لأخذوهم أخذاً باليد»; «سپاه يثرب لقمه اي بيش نيست، ما اگر تنها غلامان خود را بفرستيم آنها را خفه خواهند كرد.»
آري بر خلاف اين پيش بيني هاي دشمن، شجاعت و شهامت عمو و پسر عموي رسول خدا در اوّلين مصاف، سرنوشت جنگ را به نفع اسلام رقم زد و دشمن با از دست دادن چهارتن از نام آوران خود، كه طليعه شكست قطعي بود، به اين فكر افتاد كه به جاي جنگ تن به تن، از حمله عمومي و تهاجم جمعي بهره گيرد تا بتواند در اثر قلّت سپاه توحيد و كثرت سپاه كفر، سرنوشت جنگ را تغيير دهد و پيروزي را نصيب خود سازد.
گرچه مّدتِ اين درگيريِ خونين چندان روشن نيست ولي مسلّم است كه دشمن براي زدودن ننگ شكست قبلي و حفظ غرور جاهلي و تأمين هدف خود، كه براندازي نظام توحيد وتثبيت پايه هاي شرك و بت پرستي بود، تمام توانش را به كار بست و همه تيراندازان و شمشير زنان و نيزه داران را بسيج كرد.
از سوي ديگر، مجاهدان اسلام با نداشتن عدّه و عُدّه، در اثر ايمان و صلابت دروني خود و در اثر سخنان آتشين فرمانده اين سپاه، (رسول خدا(صلي الله عليه وآله))، درقلب هزار نفر
1 ـ سيره ابن هشام، ج2، ص195 ; تاريخ ابن كثير، ج3، ص273 ; تاريخ الخميس، ج1، ص378
2 ـ تاريخ ابن كثير، ج3، ص270 ـ 269
--[75]--
سلاح به دست فرو رفته است.
سپاه دشمن با كشته شدن هفتاد تن كه ابوجهل هم در ميان آنها بود و اسارت هفتاد تن ديگر از سران مشركين، به شكست قطعي خود اذعان كرد و از صحنه خارج گرديد و هر يك از سپاهيان به سويي فرار نمود; زيرا در صورت مقاومت بيشتر در مقابل سپاه اسلام چيزي بجز از دست دادن بقيه نيرو براي آنان قابل تصوّر نبود.
نتيجه جنگ بدر
نتيجه ظاهري و اثر زود رس جنگ بدر كه با شكست قطعي مشركان به دست آمد، به طور خلاصه چنين بوده است:
1 ـ مقتولان و اسراي مشركين
مشهور در ميان مورّخان و مفسران، همانگونه كه اشاره گرديد، اين است كه تعداد مقتولان از مشركان هفتاد نفر و تعداد اسراي آنها نيز هفتاد نفر مي باشد ولي واقدي مي گويد: تعداد مقتولين بيش از هفتاد نفر بوده است.
2 ـ غنايم جنگي
مسلمانان در اين جنگ يكصد و پنجاه شتر و سي رأس اسب و تعداد بسياري شمشير و مقدار قابل توجّهي اجناس و سلاحهاي ديگر، از دشمن به غنيمت گرفتند كه در كيفيّت تقسيم در ميان يكي دو نفر از آنان بحث و گفتگو به عمل آمد و آيه شريفه انفال در اين زمينه نازل گرديد و به بحث آنها خاتمه داد.
شهداي جنگ بدر
تعداد شهداي مسلمانان در جنگ بدر بنا بر مشهور چهارده نفر مي باشد كه هشت تن از آنها از انصار و شش نفر ديگر از مهاجران بودند ولي از مسلمانان حتّي يك نفر به اسارت مشركين درنيامد.
اهميت جنگ بدر
امروز با وجود جنگهاي جهاني و جنگهاي بزرگ منطقه اي كه ميليونها انسان در آنها از بين مي رود و ضايعات فراوان و غير قابل جبران به همراه دارد، جنگ بدر با محدوديت مقتولان و اسراي آن كه اشاره گرديد، شايد براي بعضي از خوانندگان داراي چندان اهمّيتي نباشد و مانند يك برخورد قبيله اي و عشيره اي تلقّي شود ولي با توجّه به اهداف و آثار اين جنگ، مي توان به اهمّيت آن پي برد و ابعاد آن را كه در هيچيك از جنگها در تاريخ اسلام وجود
1 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج14، ص205 ; طبقات واقدي، ج2، ص11
2 ـ انفال: 1
--[76]--
ندارد درك نمود; زيرا سرنوشت اسلام با اين جنگ رقم مي خورد و پيروزي مسلمانان در آن مساوي با پيروزي قطعي اسلام و احياناً شكست آنان در اين جنگ پيروزي قطعي شرك و بت پرستي را در كلّ تاريخ به دنبال داشت. و لذا قرآن مجيد از اين جنگ به عنوان: " ...يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ... " ياد نمود; يعني جنگي كه حق و باطل و توحيد و بت پرستي در اثر آن ظاهر گرديد; روزي كه در آن، دو گروه متكي به ايمان و متكّي به كفر درگير شدند.
و در آيه ديگر در اهمّيت اين جنگ چنين فرموده است: «به خاطر بياوريد زماني را كه از شدّت ناراحتي، از پروردگارتان تقاضاي كمك مي كرديد و او تقاضاي شما را پذيرفت و گفت من شما را با يك هزار از فرشتگان كه پشت سرهم مي آيد ياري مي كنم ولي خدا اين را تنها براي شادي و اطمينان خاطر شما قرارداد و گرنه پيروزي جز از طرف خدا نيست.
در اين جنگ رسول خدا مكرّر به دعا و تضرّع به سوي پروردگار برمي داشت و گاهي پيشاني به سجده مي نهاد و از خداوند درخواست پيروزي مي كرد و از جمله دعاهايش اين بود:
«اللّهمّ إن تَهلك هذه العصابة لم تُعبد بعدُ»
«خدايا! اگر اين گروه مسلمانان از بين بروند كسي تو را پرستش نخواهد كرد!»
نقش حضرت حمزه در پيروزي جنگ بدر
در پيروزي سپاه توحيد، در جنگ بدر مانند هر جنگ ديگر، عوامل مختلفي قابل بررسي است ولي ازهمه مهمتر فضل و عنايت پروردگار بود كه در اثر استغاثه و استمداد رسول خدا(صلي الله عليه وآله)و مسلمانان براي شادي و اطمينان خاطر سپاهيان اسلام و براي امداد و ياري آنان هزار فرشته را پياپي فرو فرستاد:
" إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنْ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ* وَمَا جَعَلَهُ اللهُ إِلاَّ بُشْرَي وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ "
وهر يك از سپاهيان اسلام به اندازه درجه ايمان و كمال يقينش از اين مدد غيبي و اطمينان الهي بهره جسته و در شكستن صفوف دشمن و پيروزي اسلام سهمي را ايفا نموده است.
اينك بايد ديد اين مژده و بشارت
1 ـ انفال: 41
2 ـ انفال: 10
3 ـ انفال: 10
--[77]--
الهي بر دل كدام يك از لشكريان اسلام بيش از ديگران اشراق داشته و اين اطمينان آسماني در آن صحنه حسّاس در دست و بازوي كدام يك از حاضرين ظهور و تجلّي بيشتري يافته و مشركين را ناباورانه به خاك مذلّت كشانيده است.
آمار مقتولان از مشركان
براي روشن شدن اين حقيقت، بايد آمار مقتولان از مشركان را و اينكه به دست چه كساني كشته شده اند، به دست بياوريم تا راه قضاوت درست در اين فضيلت را در پيش روي خواننده عزيز قرار دهيم.
لازم به يادآوري است همانگونه كه آمار دقيق مقتولين جنگ بدر و معرفي همه آنان و خصوصيات ديگر به دست ما نرسيده و آنچه در تاريخ منعكس گرديده است اغلب درباره سران و سردمداران شركت بوده است. اين ابهام درباره تلاش قهرمانان اسلام نيز، كه نقش اساسي را در اين جنگ ايفا نموده اند، صادق است و تعداد دقيق كساني كه به وسيله آنان به هلاكت رسيده اند مشخّص نيست، ولي مي توان از آنچه در تاريخ به طور، ناقص به دست مي آيد، تا حدّي به حقيقت امر پي برد و با نقش اين افراد در اين جنگ آشنا گرديد.
ابن ابي الحديد در زمينه عدم انعكاس آمار دقيق پس از نقل و معرفي تعداد پنجاه و دو نفر از مقتولان از واقدي، مي گويد: روايات زيادي داريم كه مقتولان بدر هفتاد نفر بوده، وليكن آنها كه به نام شناخته شده اند، همان افرادي است كه ما معرّفي نموديم.
بايد به گفتار ابن ابي الحديد اين نكته را نيز اضافه كنيم: همانگونه كه در مقدّمه اين بحث اشاره نموديم و در آينده ملاحظه خواهيد كرد در تعميه و پرده پوشي حقايق تاريخي، به ويژه درباره اميرمؤمنان وحمزه(عليهما السلام) نبايدنقش سياستها را ناديده گرفت و از جعل و تحريف در پيروزي هاي آن دو بزرگوار، كه در ارتباط مستقيم با سلطه گران بني اميّه قرار داشت، غفلت نمود.
دو قهرمان جنگ بدر، علي امير مؤمنان و حمزه سيد الشهدا(عليهما السلام)
كشته شدن بيشتر مقتولين جنگ بدر به دست مهاجرين و به ويژه اقرباي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و در رأس آنان اميرمؤمنان(عليه السلام) و حمزه سيد الشهدا به وقوع پيوسته است.
و به طوري كه در تاريخ آمده است در همين جنگ بدر بود كه از سوي مشركان
1 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج14، ص212
--[78]--
اميرمؤمنان به لقب «موت احمر»; «مرگ سرخ» ملقّب گرديد و چرا چنين نباشد در حالي كه در همين جنگ بيش از نصف مقتولين را او از پاي در آورده و در به هلاكت رسانيدن تعداد ديگر نيز سهيم گرديده است; به طوري كه شيخ مفيد تعداد سي و شش تن از مقتولين را، كه به دست آن حضرت كشته شده اند، به نام معرفي نموده است.
ابن اسحاق از مورّخان معروف جهان تسنّن مي گويد:
«أكثر قتلي المشركين يوم بدر كان لعليّ»;
«در جنگ بدر بيشترين كشته شدگانِ از مشركان به دست علي بوده است.»
ولي بعضي از مورّخان اين تعداد را بيست و هفت، و گاهي حتّي به بيست و دو نفر تنزّل داده اند.
آمار مقتولين به دست حمزه سيّد الشهدا
در منابع اهل سنّت تعداد مقتولين به دست حمزه سيّد الشهدا نُه نفر ذكر شده است كه در ميان اين عدّه، افرادي هستند مستقلاّ به وسيله آن حضرت و افراد ديگر به اشتراك او و حضرت علي، اميرمؤمنان(عليه السلام) به هلاكت رسيده اند و تنها در يك مورد از سعد بن وقّاص به عنوان شريك آن بزرگوار ياد شده است.
لازم است قبل از بيان آمار و معرّفي اين مقتولين به اين مطلب توجّه شود همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم، بر اساس دلايل تاريخي، اين تعداد بخشي از كساني هستند كه به وسيله حضرت حمزه به هلاك رسيده اند نه همه آنها، ولي عدم ذكر همه مقتولين و يا اختلاف نظر در مورد آنان، همانند اختلاف نظر در آمار مقتولين به وسيله اميرمؤمنان(عليه السلام) كه بعضي از مورّخان بيشترين كشته شدگان و بعضي ديگر تنها بيست و دو تن را از آنِ آن حضرت دانسته اند. با در نظر گرفتن حقايق موجود تاريخي چندان مهم نيست; زيرا اگر همه مقتولان دراين جنگ مشخّص و منعكس مي گرديد نظر مورّخان در مورد هر دو بزرگوار تغيير مي كرد. به هر حال با اينكه آمار دقيق از آن مقتولين به دست دو بزرگوار در دست نيست ولي دلائل مسلّم تاريخي نقش اساسي آنها را در پيروزي جنگ بدر ثابت نموده است و در اين جنگ شكست دشمن در مرحله اوّل به دست اميرمؤمنان و سپس به دست حضرت حمزه
1 ـ ارشاد، ص39
2 ـ به نقل بحار الانوار، ج19، ص291
3 ـ تفسير قمّي، ج1، ص271 ; بحار الانوار، ج19، ص240
4 ـ نور الابصار شبلنجي، ص86
--[79]--
آنگاه به دست ساير افراد سپاه توحيد به وقوع پيوسته است، آنهم نه همه افراد سپاه; زيرا طبق مضمون صريح قرآن تعدادي از صحابه از اوّل حركت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از مدينه، از اين برخورد ناخشنود و از ورود به صحنه جنگ شديداً مضطرب و نگران بودند. و تاريخ هم گوياي اين واقعيت است كه بعضي از صحابه در ميدان جنگ يا نقشي نداشتند و يا داراي نقش كم رنگي بودند.
تحليل ابن ابي الحديد از پيروزي مسلمانان
در اينجا مناسب است تحليلي را كه ابن ابي الحديد از پيروزي در جنگ بدر و از شجاعت و نقش مؤثّر اميرمؤمنان و حضرت حمزه(عليهما السلام) در اين پيروزي ارائه داده است به طور خلاصه نقل نماييم:
وي در تحليل خود از اين پيروزي با وجود نيروي قوي و تواناي مشركين و ضعف و ناتواني مسلمانان مي گويد: آري، سپاه كوچك اسلام از عدّه اي از انصار از قبيله اوس و خزرج و تعدادي از مهاجرين كه در بطولت و شجاعت معروف بودند، تشكيل يافته بود و مهمتر اينكه در كنار اين گروه به ظاهر كم، علي بن ابي طالب و حمزة بن عبدالمطلب كه شجاع ترين افراد در تاريخ بشريّت مي باشند، قرار گرفته بودند و فرماندهي آنها را شخص رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آن پيامبر داعي به حق و منادي بر حق و عدل و توحيد و مؤيّد به قوّه الهي به عهده داشت. «وفيهم عليُّ بنُ أبي طالب وَحَمزَةُ بن عَبدِ المطّلب وهُما أشجع البشر! و جَماعةُ من المُهاجرين أنجاد وأبطال».
اعتراف يكي از سران مشركين به شجاعت حضرت حمزه(عليه السلام)
پس از خاتمه جنگ و در هنگام انتقال اسيران به پشت جبهه، يكي از آنان به نام «اميّة بن خلف» كه از مشركين سرشناس بود، چون چشمش به حضرت حمزه افتاد از عبدالرحمان بن عوف پرسيد:
«مَنْ هذا المُعلّم؟»; «اين كه در سرش علامت است كيست؟».
گفتني است حضرت حمزه در جنگها با نصب ريش نعامه اي بر كلاه خودش، از ديگر سرداران متمايز بود. عبدالرحمان پاسخ داد: «حمزه بن عبدالمطلب است.» أميّه با تأسّف و تحسّر شديد از شكست سپاه شرك، چنين گفت: «ذاك الذي فعل بنا الأفاعيل»; «اين بود كه صفوف ما را در
1 ـ انفال: 5
2 ـ شرح نهج البلاغه، ج14، ص107
--[80]--
هم شكست و ما را به خاك سياه نشاند!»
اسامي نُه تن از مقتولان مشرك كه به دست حضرت حمزه كشته شدند، طبق منابع اهل سنت:
1 ـ أسود بن عبدالاسد مخزومي
2 و 3 ـ عتبه و شيبه فرزندان ربيعه
4 ـ طُعَيمة بن عَديّ
5 و 6 ـ زَمعه و عقيل فرزندان اسود
7 ـ ابو قيس بن وليد
8 ـ نُبيه بن حجّاج
9 ـ حَنظَلة بن أبي سفيان.
* * *
اين بود اجمالي از نقش حضرت حمزه در جنگهاي مختلف و به ويژه در جنگ بدر و نمونه اي از ايمان و شجاعت او در دفاع از اسلام و اين بود حمايت اسدالله از دين خدا و جهاد و تلاش او در شكستن صفوف دشمنان توحيد وپيروان شرك وبت پرستي.
پي آمدهاي جنگ بدر در ميان مشركين
تصميمات جديد قريش
مشركين مكّه كه مدّت سيزده سال در آزار و اذيت رسول خدا و مسلمانان، تمام همّت خويش را به كار بستند تا آنجا كه آنان را مدّتي در داخل درّه اي زنداني نمودند و سپس از شهر و ديارشان بيرون راندند و آنان را مجبور به ترك وطن و هجرت به سوي حبشه و مدينه كردند و... باز هم از تصميم خود در ريشه كردن درخت توحيد و از بين بردن مسلمانان منصرف نگشتند و پيوسته در دشمني خود اصرار ميورزيدند تا اينكه سرانجام جنگ بدر به وقوع پيوست و آنان پس از تحمّل ضربه سنگين و چشيدن طعم تلخ شكست، و پذيرش خفّت بار اسارت در دست مسلمانان، كه همه غرور و تفرعن آنها را در جزيرة العرب به ننگ و حقارت تبديل نمود، كينه و عداوتشان نسبت به مسلمانان مضاعف گرديد و با مراجعت از بدر، خود را براي جنگ ديگري كه بتواند اين شكست را جبران و داغ ننگ آن را از پيشانيشان بزدايد، آماده مي شدند، و همزمان، نقشه ترور رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را نيز در سرمي پروراندند و موفّقيت در اين طرح را، بهترين راه پيروزي خود مي دانستند.
طرح ترور رسول خدا(صلي الله عليه وآله):
«عمير بن وهب يكي از افراد فتّاك و خونريز در ميان قريش، كه فرزندش وهب در اسارت مسلمانان به سر مي برد، با
1 ـ شرح نهج البلاغه، ج14، ص49 ; الروض الأُنُف، ج2، ص41 ; تاريخ الخميس، ج1، ص382
2 ـ الروض الأنف، ج3، ص103 ـ 102
--[81]--
عموزاده اش «صفوان» به طور مخفيانه و در گفتگويي در حجر اسماعيل همپيمان شدند كه صفوان قرضهاي عمير و كفالت فرزندانش را به عهده گيرد. عمير هم در مدينه رسول خدا را به قتل برساند. وي با همين هدف وارد مدينه شد و علي رغم مخالفت صحابه كه از او به جان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) احساس خطر مي كردند، آن حضرت عمير را به حضور خويش فراخواند و او به همراه چند نفر ا ياران پيامبر وارد گرديد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پرسيد عمير! به چه منظور به مدينه آمده اي؟ عمير گفت: براي آزادي فرزندم وهب. حضرت فرمود: اين شمشير براي چيست؟
عرض كرد: «قبّح الله هذه السيوف» كه همراه داشتن آنها جزو عادت ما شده است. آنگاه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آنچه راكه در حجر اسماعيل در ميان او و صفوان گذشته بود، بيان كرد. عمير با شنيدن رازي كه بجز او و صفوان از آن مطّلع نبود بر نزول وحي به رسول خدا و نبوّت آن حضرت ايمان آورد و از اشتباهات گذشته اش پوزش خواست. پيامبر(صلي الله عليه وآله) خطاب به صحابه فرمود: «فقّهوا أخاكم في دينه وأقرِئُوهُ القُرآنَ وأطْلِقوا أسيره»; «به برادر تازه مسلمانتان قرآن و احكام بياموزيد، اسيرش را هم آزاد كنيد.»
گرچه در كتب تاريخ اين موضوع يك تصميم دو جانبه و در ميان عمير و صفوان عنوان گرديده است ولي قرائن موجود از شدّت عداوت قريش با مسلمانان و طراحي جنگ مجدّد نشانگر اين است كه اين طرح نيز نمي تواند بدون هماهنگي و سازماندهي آنان انجام گيرد، البته براي جلوگيري از اشاعه چنين موضوع حساسي بايد تصميم گيري ها به طور خصوصي و دور از ديد ديگران انجام پذيرد.
تصميم بر جنگ مجدّد
ابو سفيان كه از سلسله جنبانان و اركانِ اصليِ جنگ بود، با كشته شدن سران قريش و اسارت عدّه ديگر، رياست مستقيم مشركين را در آماده سازي آنان بر جنگ ديگر و ايفاي نقش اساسي در اين هدف را به عهده گرفت. و بلا فاصله پس از مراجعت به مكّه، در حالي كه پسرش حنظه و عتبه و وليد و شيبه به ترتيب پدر و برادر وعموي همسرش هند در اين جنگ كشته شده بودند و پسر ديگرش به نام عمر به اسارت مسلمانان در آمده بود، در ميان اجتماع قريشيان خطاب به آنان چنين گفت: اي گروه قريشيان، پس از اين جنگ كه بزرگان
1 ـ مشروح اين رخداد را در سيره ابن هشام، ج2، ص220 ; تاريخ طبري، ج2، ص345 ; تاريخ ابن كثير، ج3، ص313 ; شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج14، ص154 ـ 153 مطالعه فرماييد.
--[82]--
و عزيزان ما و شما را از دست ما گرفت، نبايد از خود ضعف نشان دهيم بلكه بايد صبر و صلابت خود را حفظ كنيم بركشته شدگان خود گريه نكنيم. هيچ زنِ نوحه گري بر آنان نوحه سرايي نكند و هيچ شاعري در عزايشان شعري نگويد; زيرا اين اعمال موجب تخفيف كينه و عداوت ما نسبت به محمّد و يارانش مي گردد و شعله آتش دشمني و خونخواهي ما را فرو مي نشاند و قدمهاي ما را در انتقام گرفتن از آنان سست مي گرداند، گذشته از اينكه اگر آنان جزع و فزع و آه و ناله ما را بشنوند، زبان بر شماتت و استهزا خواهند گشود و اين درد و مصبت بالاتر از مصيبت از دست دادن عزيزانمان خواهد بود و من نيز از اين ساعت استفاده از عطر و زنان را با خود حرام مي كنيم تا روزي كه با محمّد بجنگيم.
ابو سفيان و سران قريش نه تنها از گريه جلوگيري كردند، بلكه حتّي از آزاد سازي اسراي خويش نيز امتناع ميورزيدند و لذا وقتي به ابوسفيان پيشنهاد شد كه با فديه دادن، فرزندت عمر را آزاد كن، چنين پاسخ داد: فرزندم حنظله كشته شد، شما مي گوييد براي فرزند ديگرم هم فديه بدهم ودرمقابل دشمن بيشتر تحقيرشوم؟ بگذاريد او را تا هر وقت كه مي خواهند نگهدارند.
همچنين درتحريك مشركين برجنگ، تنها مردان وقريش نبودندكه فعّاليت داشتند بلكه زنان آنها نيز در اين راه سعي و تلاش مي كردند; از جمله آنها هند همسر ابوسفيان بود. او در پاسخ گروهي از زنان قريش كه، چرادر كشته شدن عزيزانت (پدر، برادر، عمو و پسرت) گريه نمي كني؟ گفتار همسرش ابوسفيان را تكرار كرد و گفت:
من در مكّه بر عزيزانم گريه كنم محمّد و يارانش و زنان قبيله خزرج در مدينه شماتتم كنند؟! نه، به خدا سوگند تا انتقام عزيزانم را از محمّد نگيريم خود را معطّر نخواهم كرد.
او اين جمله را هم اضافه نمود: به خدا سوگند اگر مي دانستم كه گريه مي تواند حزن و اندوهم را برطرف كند مي گريستم ولي نه، تنها چيزي كه سوز دلم را برطرف مي كند و شعله هاي درونيم را فرو مي نشاند، گرفتن انتقام اين كشته ها است.
و بدينگونه قريشيان در تب و تاب انتقام و در انديشه حمله به مدينه به سر مي برند و خود را براي جنگ ديگري آماده مي كردند تا پس از گذشت يك سال از جنگ بدر به سوي مدينه حركت نمودند و جنگ احد به وقوع پيوست.
1 ـ سيره ابن هشام، ج2، ص2111 ; تاريخ ابن كثير، ج3، ص309 ; واقدي به نقل بحار، ج19، ص341
2 ـ سيره ابن هشام، ج2، ص213 ; تاريخ الخميس، ج1، ص389 ; شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج14، ص151
3 ـ سيره ابن هشام، ج2، ص213 ; شرح نهج البلاغه، ج14، ص151 ; تاريخ الخميس، ج1، ص389
--[83]--
* پي نوشتها:
|