ميقات حج
سال هشتم شماره سي و پنجم بهار 1380
جامعه شيعه در مدينه (4)
Werner Ende / جعفر جعفريان
در مقدمه بخش سوّم مقاله حاضر كه در شماره پيشين (34) انتشار يافت وعده داده بوديم كه بخش چهارم مقاله را همراه با مشخصات منابع بياوريم ليكن به علت مفصل بودن منابع و محدوديت صفحات، موفق به عملي كردن وعده خود نشديم. ضمن پوزش، خوانندگان گرامي را به مجموعه مقالات كه يكجا و به ضميمه فهرست منابع منتشر خواهد شد، ارجاع مي دهيم.
2 . شمار جمعيت نخاوله
درباره شمار نخاوله مدينه، ترديدهايي وجود دارد. در سال 1964، يكي از جوانان نخاوله در پاسخ به پرسش جلال آل احمد، نويسنده فرهيخته ايراني، در باره جمعيت نخاوله، تعداد آن را حدود پنج هزار (5000) نفر عنوان كرد.
در كتابچه اي كه ويژه زائران شيعه نوشته شده و به سال 1972 در پاكستان به چاپ رسيد، شمار نخاوله چهار هزار (4000) نفر دانسته شده است.
عمر رضاكحّاله، نويسنده سوريِ سنّي، درچاپ دوم كتاب «معجم قبائل العرب» خود كه به سال 1968 در بيروت به چاپ رسيد، شمار نخاوله را 12000 نفر نوشته است. كحاله، در اين باره از كتاب رحلة الحجازيه بتنوني استفاده كرده است. بتنوني (م 1938) گزارش سفر سال 1909 خود را در اين كتاب نوشته و به احتمال اين عدد را از
1 . خسي در ميقات، ص 66 (ترجمه انگليسي، ص 45)
2 . , 55hajj Masail
3 . معجم قبائل العرب، ج2، ص117
4 . رحلة، ص 52 مقدمه.
5 . چاپ اول در قاهره، به سال 1910 و ويرايش جديد، همانجا، 1911
ايوب صبري پاشا (م 1890/ 1307) كه دقيقاً همين رقم را ياد كرده، گرفته است.از آنجاكه صبري پاشا به عنوان يك مقام رسمي، مدت زماني در مدينه زندگي كرده و از آنجا كه به وضعيت اوايل دهه 1880/1297 بر مي گردد، اين احتمال وجود دارد كه رقم يادشده نزديك به واقعيت باشد.
رقم 12000 نفر براي آن زمان، كم و بيش مورد تصديق محمد حسين فراهاني نيز ـ كه در سال 86 ـ 1885 / 1302 از مدينه ديدار كرده ـ قرار گرفته است. بر حسب اظهار وي، جمعيت مدينه و روستاهاي اطراف آن در آن زمان، حدود 80000 نفر بوده كه اين رقم شامل 10000 نفر شيعه نيز مي شده است. 4000 نفر از شيعيان در شهر و 6000 نفر در روستاهاي اطراف مدينه مي زيسته اند. به نظر مي رسد كه فراهاني، هم بنوحسين را ـ كه در شهر اقامت داشتند و هم كشاورزان فقيري كه خارج از حصار شهر زندگي مي كرده اند ـ در شمار نخاوله به حساب مي آورد; زيرا تصريح مي كند كه بخشي از خانه هاي آنان در داخل شهر و بخشي ديگر در بيرون حصار شهر، در نزديكي قبرستان بقيع است. وي دو گروه ياد شده را از بنوعلي و دو طايفه بدوي ديگر و نيز تعدادي اشراف حسني، كه در داخل شهر زندگي كرده و شيعه بوده اند، متمايز مي سازد.
نايب الصدر شيرازي در گزارش سفر سال 1888/ 6ـ1305 خود، از رقم 2000 ياد كرده، اما اين رقم وي، تنها مربوط به كساني است كه در محله اي در خارج شهر، جايي كه او آن را حصار جديد خوانده، سكونت داشته اند. در باره وضعيت امروز آنان، آمار رسمي در دست نيست; شايد آمار قابل اطميناني نزد سعودي ها وجود داشته باشد; اما تا آنجا كه مي دانم، چنين چيزي، تاكنون چاپ نشده است. برخي از آمارهايي كه شماري از نويسندگان شيعه مذهب بيان كرده اند، آشكارا مبالغه آميز است. افزون بر آن، بايد توجه داشته باشيم كه برخي از اين آمارها، مربوط به شمار شيعيان دوازده امامي ساكن حجاز است; در حالي كه آمارهاي ديگر به نخاوله مدينه و يا روستاهاي جنوب آن مربوط مي شود.يوسف الخويي در گزارش اخير خود از شيعيان مدينه كه درآن مي كوشد تا از كلي گويي بپرهيزد، مي نويسد:
«تعيين رقم دقيق نخاوله، كار دشواري
1 . به آنچه در صفحات پيشين نقل كرديم، مراجعه فرماييد. شگفت آن كه همين عدد در چاپ جديد دهخدا، لغت نامه، ج 11، ص 310 نيز آمده است.
2 . سفرنامه، ص 210 (ترجمه انگليسي، ص 257)
3 . تحفة الحرمين، ص 235
4 . حسن، الشيعه، ج 1، ص 68. وي حدود 100000 شيعه دوازده امامي را براي مدينه و اطراف آن و رقم 20000 نفر را براي جده، طائف و مكه ياد كرده است. همين طور 160000 نفر زيدي و رقمي ميان 250000 تا 300000 نفر اسماعيلي مذهب براي تمامي كشور سعودي نوشته است.
است. برخي رقم 100000 نفر را عنوان مي كنند; اما يك رهبر مذهبي كه من او را ملاقات كردم، تخمين محتاطانه تري ارائه كرده، رقم 32000 نفر را عنوان كرد كه شامل 19000 نفر از نخاوله، 8000 شيعه در وادي فرع، به علاوه 5000 نفر از سادات شيعه كه در اطراف شهر زندگي مي كنند، مي شود. برخي هم رقم 40000 نفر را مطرح مي كنند، بر اين اساس حدود 15 درصد از دانش آموزان مدينه، شيعه مذهب هستند.»
3 . تدفين و قبرستان ها
Eldon Rutter پس از انجام تحقيقاتي درباره نخاوله مي نويسد: «نخاوله، آن گونه كه اهالي (سنّي) مدينه مي گويند، براي پول هركاري را انجام مي دهند.» سپس مي افزايد: از اين رو، پس از گشوده شدن مدينه به دست وهابي ها، در سال 1925/1343، شماري از آنان پس از حكم قاضيِ وهابي، ابن بُلَيهد، دست به تخريب بقعه هاي بقيع زدند.
با توجه به بقعه روي قبر عثمان و صحابه ديگري كه در آنجا مدفون بودند، نخاوله دغدغه خاطر زيادي براي انجام وظيفه اي كه از سوي حاكمان جديد به آنان محوّل شده بود، نداشتند. اين احتمال نيز وجود دارد كه آنان مجبور به اين كار شده باشند. توضيح آن كه، دستور ابن بليهد مي تواند به منزله احساس تنفّر وي، نسبت به اين اقليت تعبير شود; چرا كه تخريب مزبور، شامل تخريب بقعه چهار امام مدفون در بقيع و برخي ديگر از اهل بيت نيز مي شد.
از اتفاق، اين اقدامِ ابن بُلَيهد يك پيشينه تاريخي نيز دارد. بر اساس گفته احمدبن زيني دحلان، زماني كه مكه نخستين بار در سال 1803 توسط وهابي ها اشغال شد، ساكنان (سني) شهر مجبور به تخريب بقعه هاي موجود در قبرستان مَعْلاة و اماكن ديگر شدند.
از سال 1925/1343 به بعد، اعتراض عمومي نسبت به تخريب بقاع بقيع به طور عموم، و تخريب بقعه چهارامام به طور خاص، در متون و نوشته هاي شيعيان در باره مدينه وجود دارد.
براي مدت زماني، به نخاوله، شامل ساكنان محله نخاوله و كساني كه در باغستان هاي جنوب مدينه سكونت داشتند، اجازه داده نمي شد تا مردگان خود را در بقيع دفن كنند. از سوي
1 . الخويي، شيعه، ص 4 ; در باره وادي فرع پيش از اين توضيحاتي آورديم.
2 . The Holy cities, 553, 563. فتوايي در تأييد اين اقدام، توسط شماري از علماي سني مدينه، به درخواست ابن بليهد انتشار يافت. سيد محسن امين، فتاوي مخالف اين اقدام را در كشف الارتياب، ص 359 آورده است. ترجمه ايتاليايي اين فتوا را بنگريد در: Oriente Moderno (Rome), vol. 6 288.(1926),
3 . , 146, 320 Muhammad b. AbdlwahhabPeskes:
4 . براي نمونه نكـ : الأمين، «كشف»، ص 60 ; نجفي، «مدينه شناسي»، صص 339 ـ 337 ; مغنيه، «هذه هي»، صص 49 ـ 46 ; و همان مطلب در «تجارب»، صص373ـ 371 ; فقيهي، «وهابيان»، ص 215 ; سالور، «ارمغان»، صص 18، 22 تا 24 ; حسن، «الشيعه»، ج 2، ص 203 ; اطلاعاتي هم توسط هاجري و سامرايي آمده كه پيشتر آنها اشاره شده است. شماري از نويسندگان سني زائر مدينه نيز از اقدامات وهابيان انتقاد كرده اند. براي نمونه نكـ : هيكل، «في منزل الوحي»، ص 525
مترجم: انعكاس اين مسأله در ايران چنان بود كه در اوايل شهريورماه سال 1304 شمسي كه خبر واقعه هولناك تسلط وهابيان بر مدينه به ايران رسيد، علما دست به تشكيل مجالس مشورتي زدند و دولت نيز اطلاعيه اي رسمي در اين باره صادر كرد. همچنين، دولت روز شانزدهم صفر آن سال را تعطيل كرد و در مجلس نيز مذاكراتي در اين باره صورت گرفت. رضا خان كه آن زمان سردار سپه ناميده مي شد، اطلاعيه زير را صادر كرد:
متحد المآل، تلگرافي و فوري است.
عموم حكام ايلات و ولايات و مأمورين دولتي.
به موجب اخبار تلگرافي از طرف طايفه وهابي ها، اسائه ادب به مدينه منوره شده ومسجد اعظم اسلامي را هدف تير توپ قرار داده اند. دولت از استماع اين فاجعه عظيمه، بي نهايت مشوّش و مشغول تحقيق و تهيه اقدامات مؤثر مي باشد. عجالتاً با توافق نظر آقايان حجج اسلام مركز، تصميم گرفته شده است كه براي ابراز احساسات و عمل به سوگواري و تعزيه داري، يك روز تمام، تمام مملكت تعطيل عمومي شود. لهذا مقرر مي دارم عموم حكام و مأمورين دولتي، در قلمرو مأموريت خود به اطلاع آقايان علماي اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتي و عموم مردم اين تصميم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطيل و عزاداري اعلام نمايند.
رياست عاليه قوا و رييس الوزراء ـ رضا.
روز ياد شده تعطيل شد و از نواحي مختلف تهران، دستجات سينه زني و سوگواري به راه افتاده، در مسجد سلطاني اجتماع كردند. عصر همان روز نيز يك اجتماع چند ده هزار نفري در خارج از دروازه دولت تشكيل شد و سخنرانان مطالب تندي عليه اقدام وهابي ها ايراد كردند. (تاريخ بيست ساله ايران، (حسين مكي، تهران، علمي، 1374)، ج 3، صص 395 و 396)
گويا براي مدتي اوضاع آرام بود تا آن كه خبر انهدام بقاع شريفه در بقيع انتشار يافت و بار ديگر در خردادماه 1305، جريان مزبور خبرساز مي شود. از نجف، دو تن از مراجع تقليد، مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني و محمد حسين نائيني تلگرافي به تهران مي زنند كه متن آن چنين است:
قاضي وهابي به هدم قبه و ضرايح مقدسه ائمه بقيع حكم داده; 8 شوال مشغول تخريب. معلوم نيست چه شده با حكومت مطلقه چنين زناندقه وحشي به حرمين. اگر از دولت عليّه و حكومت اسلاميه علاج عاجل نشود، علي الاسلام السلام.
به دنبال آن، مدرس در مجلس نطقي كرد و از شاه خواست تا افرادي از نمايندگان مجلس معين كند تا كميسيوني ترتيب داده و در اين باره مشورت كنند. نتيجه كميسيون آن شد كه در اين باره تحقيق بيشتري صورت گيرد و پرونده هايي كه از قبل در باره ماجراي وهابيان است، مطالعه شده، ضمن تلگرافي خبر اين واقعه به همه ولايات اعلام شود. در همين جلسه، مستوفي الممالك با پيشنهاد مدرس، پست نخست وزيري را پذيرفت.
پس از آن نيز، مستوفي الممالك در مقام رياست وزرايي ايران، اعلاميه مشروحي در باره اين واقعه صادر كرد، ضمن اعلام انزجار از اين حركت فجيع و وحشيانه، از قاطبه مسلمانان خواست تا «به حكم وحدت عقيده اسلامي، متفقا به وسايل ممكنه از اين عمليات تجاوزكارانه جلوگيري به عمل آورند و از آنجا كه حرمين شريفين حقيقتاً به تمام عالم اسلام تعلق دارد و هيچ ملت مسلمان، دون ملت ديگر حق ندارد اين نقاط مقدسه را كه قبله جامعه مسلمانان و مركز روحانيت اسلام است به خود اختصاص داده تصرفات كيف مايشاء نمايد و اصول تعاليم خود را بر عقايد ديگران تحميل كند; بنابر اين، از تمام ملل اسلاميه تقاضا مي شود كه در يك مجمع عمومي ملل اسلامي مقدرات حرمين شريفين را حل و تسويه نمايند و قوانين و نظاماتي وضع گردد كه تمام مسلمانان بر طبق عقايد مختصه خود بتوانند آزادانه از بركات روحاني و فيوض آسماني اماكن مقدسه مكه معظمه و مدينه طيبه برخوردار و متمتع شوند. (تاريخ بيست ساله ايران، ج 4، صص 86، 87، 92 و 93).
5 . The Holy Cities, 563Rutter:. مدني و زُعْبي، «الاسلام»، ص 126 ; بر اساس گزارش انصاري، نخاوله نمي خواستند مردگان خود را در كنار سنيان دفن كنند. نكـ : به آنچه پيش از اين (ص 303 اصل مقاله) در باره آنان نقل كرديم.
ديگر، علي بن موسي اين مطلب را يادآور مي شود كه شماري از سادات علوي، همانند برخي از اميران مدينه، از طايفه بنوحسين، مردگان خود را در نزديكي مقبره اهل بيت دفن مي كردند. اين اطلاعات توسط ريچارد بورتون نيز تأييد مي شود.
براساس گزارش علي بن موسي از سال 1885 در حالي كه وي براي مدتي يك مقام محلي در مدينه بوده و مدتي هم امام مالكيان را بر عهده داشته، بر هيچ يك از مردگان نخاوله در حرم نماز خوانده نمي شود. به بيان دقيق تر: آنان از دري از درهاي بقيع كه به همين منظور تعبيه شده، وارد بقيع مي شوند تا به كنار مقبره اهل بيت آمده و بر مردگان خود نماز گزارند. مي توانيم فرض كنيم كه تقريبا در تمامي اين موارد، مردگان نخاوله در بيرون ديوارهاي بقيع، در قبرستاني كه بورتون از آن ياد كرده و در نقشه وي از مدينه، محل آن مشخص شده، دفن مي شده اند. با توجه به اين مسأله است كه وي در شرح خطاي عمدي و لحظه اي خود، در حركت از كنار بقيع، اشاره به رفتن به محل مخروبه و كثيفي كه نخاوله در آنجا هستند، مي كند; آن هم در قياس با بقيع كه قبور صالحين در آنجا است.
در سال هاي اخير به شيعيان مدينه اجازه داده مي شود تا مردگان خود را در بقيع در بخش خاصي، در نزديكي مدفن اهل بيت، دفن كنند. اين نكته لازم به يادآوري است كه برخي از زائران شيعه، كه در دوره عثماني يا سعودي، به طور اتفاقي در مدينه درگذشته اند، در بقيع دفن شده اند. در باره دوره سعودي، محمد شريف رازي از سه عالم ايراني نام مي برد: 1 ـ محمد تقي طالقاني (در باره وي توضيحاتي خواهد آمد.) 2 ـ سيد محمد رضا بهبهاني حائري (م 1391/ 1971 ـ 72) 3ـ حجت الاسلام حاج ميرزا عبد الرسول مرزباني تبريزي (م 1393/ 1973 ـ 74).
به علاوه، يك قبرستان شيعي در نزديكي روستاي قبا وجود دارد. ادعا شده است كه زمين اين قبرستان جايي است كه مسجد ضرار قرار داشته است; اين مسجد به دستور حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)در سال نهم هجري ويران گرديد. با توجه به معناي ضمني مذهبي اين مسأله، بعيد به نظر نمي رسد كه دشمنان شيعه اين داستان را ساخته باشند. در اينجا از
1 . ابن موسي، «وصف»، ص 11 ; , vol. 2, 4 Personal NarrativeBurton:
2 . نكـ : مقدمه عبيد مدني بر كتاب ابن موسي، وصف، ص 10
3 . همان، ص 12
4 . vol, 2. pp. 2, 31 Personal Narrative, Burton: و نقشه در vol. 1, 392.
ترجمه متن عربي سفرنامه بورتون چنين است: وي در شرح عبور خود از آن حدود، به طناب هاي فراوان خيمه ها اشاره كرده كه بدون هيچگونه نظامي به اين سوي و آن سوي كشيده شده است. پس از آن مي نويسد: بالأخره به نهايت در رسيديم و به عمد، به سمت موضع منحطي (محل كثافات) كه شيعيان نخاوله در آن سكونت دارند، در عوض رفتن به سمت بقيع كه مقبره صالحين است، رفتيم كه سيد حامد مسير مرا اصلاح كرد... نكـ :: بورتون، الرحله، (ترجمه و تحقيق عبدالرحمان عبدالله الشيخ، قاهره، الهيئة العامة المصريه، 1994) ج 2، ص 164. بورتون در صفحه بعد از آن، مي نويسد: هر كسي كه در مدينه بميرد، از ساكنان شهر باشد يا افراد غريب، در بقيع دفن مي شود، مگر شيعيان و زنادقه. همان، ص 165. بورتون در جاي ديگري از اين سفرنامه خود، در باره سادات مي نويسد: محل اقامت آنان در حش ابن سعد است كه يك محله مسكوني در خارج از مدينه به سمت جنوب از درِ الجنازه به آن سو است. البته هيچ اعتراضي در اقامت آنان در داخل حصار مدينه وجود ندارد. بعد از مردن آنان، مرده (براي نماز) به حرم نبوي آورده مي شود، مشروط بر آن كه كارهاي زشتي از او گزارش نشده باشد. اينان در بقيع دفن مي شوند. چنين برخورد مسامحه آميزي با آنان، از آن روي است كه فرض بر آن است كه برخي از آنان بر مذهب سني هستند. حتي رافضيان آنان نيز تشيع خود را پنهان مي كنند. همان، صص 141 و 142، «مترجم».
5 . 5The Shi'a,
6 . گنجينه دانشمندان، ج 7، ص 99
لازم بود مؤلف به مطالبي كه در سفرنامه هاي دوره قاجاري، در باره قبر شيخ احمد احسايي (م 1243 قمري) در بقيع، آن هم در كنار قبور ائمه بوده و ميان سنيان به «مقبرة شيخ الروافض» شناخته مي شده است، اشاره مي كرد. در «حج گزاري ايرانيان در دوره قاجار» چنين آمده است: در پشت ديوار قبور ائمه بقيع، قبر شيخ احمد احسايي بوده كه برخي از زائران ايراني آنجا را نيز زيارت مي كرده اند.(سفرنامه فرهاد ميرزا، ص 172 ; سفرنامه دختر فرهاد ميرزا، ص 288).
ملاابراهيم كازروني و نايب الصدر شيرازي شعري را كه روي سنگ قبر احسايي بوده، آورده اند (كازروني، ص 378 ; نايب الصدر، صص 228 و 229) فراهاني متن سنگ قبر احسائي و شعر را آورده كه سال فوت احسايي در آن (1243) حك شده بوده است. وي ادامه مي دهد كه سني ها آن را مقبره شيخ الروافض مي دانند. وي كرامتي نيز در باره شيخ نقل كرده كه مربوط به دزداني است كه مي خواسته اند سنگ قبر شيخ را از جا كنده، ببرند. همو افزوده است كه قبر شيخ الاسلام شيراز نيز كه در سال 1286 درگذشت، كنار قبر احسايي است. (فراهاني، ص 230 و 231). نكـ : جعفريان، مقالات تاريخي، دفتر هشتم، صص 245 و 246
آقاي علم الهدي نيز مي گويد: هر كس از شيعيان، در مدينه مرحوم مي شد، در نزديك قبور ائمه دفن مي كردند; البته با فاصله سه تا شش متر. بعد از آقاي لواساني هم همين طور بود; به طوري كه ايشان مي فرمود: من پول مي دهم به اين قبركن ها كه اگر از سادات يا از زائران حجاج به رحمت خدا رفتند، در بالاسر قبور امامان معصوم دفن كنند. مهدوي راد، جعفريان، با كاروان عشق، ص 364
7 . 74, 145 Muslims,Lecker: و نكـ : EI, vol. 6. 642
بحث بيشتر در اين باره، خودداري مي كنيم. نويسنده و سياستمدار مشهور مصري، محمد حسين هيكل (م 1956) كه در سال 1936 از اين محل ديدن كرده، مي نويسد: قبرستان مورد بحث در حال حاضر محل دفن روافض، شيعيان و نخاوله است. به هر روي، او هر گونه ارتباط اين نقطه را با مسجد ضرار رد مي كند. بر اساس گفته يوسف الخويي، كه در سال 1996 در آنجا بوده، آن محل در حال حاضر، يك قبرستان بزرگ است كه زائران شيعه اي نيز كه در مدينه وفات مي كنند، در آنجا دفن مي شوند.
نخاوله: انزوا، تبعيض و بقا
1 . محلّه
نويسندگان شيعي و سني و نيز نويسندگان غير مسلمان، افزون بر بيان تبعيض موجود در رابطه با دفن مردگان، از انواع تبعيض ها و رفتارهاي ناشايست ديگري نسبت به نخاوله توسط اكثريت سني ياد مي كنند. البته، هر آنچه در اين باره گفته شده، لزوماً درست نيست. براي نمونه، بعضي از پاشاهان (عثماني) به نخاوله دستور دادند تا دستارهاي قرمز و لباس هاي نارنجي بپوشند. اينكه آيا هرگز چنين دستوري وجود داشته است يا خير، قطعي نيست. اگر چنين باشد، مي توانيم فرض كنيم كه دستور مورد بحث (دستار قرمز اشاره اي به قزلباش ها دارد؟) به علاوه اقدامات تبعيض آميز ديگر كه در منابع ذكر شده است، كوتاه مدت بوده و (يا) به طور جدي اعمال نمي شده است.
با اين همه، اين مشخص است كه نخاوله (به استثناي اشراف) براي مدّت زماني طولاني مجبور به زندگي در شرايط يك جامعه مطرود مانند، شده بودند. نخست آن كه ـ دست كم در دوره عثماني ـ به آنان اجازه داده نمي شد، شب هنگام داخل ديوارهاي مدينه بمانند، چه رسد به آن كه در آنجا سكونت اختيار كنند ! محله آنان شامل چهار ديواري هايي بود كه در اصطلاح به آنها حوش (جمع آن: احوشه، احواش و حيشان) گفته مي شد و خارج از حصار اصلي شهر در جنوب حرم قرار داشت. در نقشه اي كه توسط عبدالقدوس انصاري در كتاب «آثار المدينة المنوره» (چاپ 1935/1354 ق .) كشيده شده، از آن با عنوان محله نخاوله ياد شده
1 . في منزل الوحي، ص 574 (و نسبة مسجد الضرار الي هذا المكان وهم).
2 . 5The Shi'a,
3 . مدني و زعبي، «الاسلام»، ص 126
عبارت متن عربي چنين است: «و اما الشيعة المدينة المنورة، فهم بقية الأنصار الكرام، الَّذين لم يغادروها، لأنهم كانوا يشرفون علي الفلاحة و تنسيق النخيل، فنسبوا الي النخلة، و قد كانوا بضيق شديد حيث لم يسمح لهم جهلة الباشوات بارتداء الألبسة العامة، بل فرضوا عليهم العمائم الحمراء، و اللون البرتغالي من الثياب و امتهان الحرف الحقيرة، كما خصصوا بمدافنهم... و النخلية الجعفرية اليوم، قد رفعت عنهم تلك الأغلال، و منحوا كلّ حقوق الإنسانية العليا، التي فرضها الله للناس كافة في القرآن المجيد، فأنشئت لهم المدارس الحديثة، و أصبحوا يشاركون اخوانهم في كلّ شيء.» همان، ص 126
4 . , 552 The Holy citiesRutter:
است. در يك نقشه قديمي تر كه نماي كلي شهر توسط مقامات تركي در آن تصوير شده و و توسط Bernhard Moritzدر سال 1916 به چاپ رسيده، منطقه مورد بحث Garten mit Hausernناميده شده است. بهترين توصيف از اين مناطق حومه شهري جنوب شهر مدينه در كتاب بورتون كه طي سفر او در سال 1852 نوشته شده، آمده است:
مناطق مسكوني جنوب مدينه، عبارت از مجموعه هاي مسكوني به صورت قريه هايي با ديوارهاي اطراف آن است كه باغ و بستان ميانه آنها را پر كرده است. اين قريه ها را حوش مي نامند، نامي كه در مصر به كار مي رود. هر حوش از چندين منزل يك طبقه تشكيل شده كه در برابر آن زميني باز قرار دارد و در هر حوش، گروهي زندگي مي كنند. هر حوشي يك در چوبي استوار دارد كه براي جلوگيري از دزدي، شب هنگام بسته مي شود تا ساكنان بتوانند به راحتي از خود دفاع كنند. بيشتر ساكنان اين احواش، بدوي هاي يكجانشين و Schismaticsهستند كه در فصل بعدي از آنها سخن خواهيم گفت.
محله پيشگفته، بر روي بعضي نقشه ها و طرح هاي جديد، قابل تشخيص نيست يا دست كم از آن ياد نشده است. با اين حال، خيابان نخاوله (شارع النخاوله)، كه از جنوب به بقيع منتهي مي شود، در نقشه اي كه در چاپ دوم كتاب عبدالسلام هاشم حافظ و همچنين تعدادي ديگر از آثار عربي، ديده مي شود. همچنين از آن با عنوان (خيابان نخاوله) در جلد اول يكي از آثار جديد فارسي، درباره شناخت مدينه ياد شده است.
طبق گفته R. B. Winder گويا حوش النخاوله، نخستين بار توسط وهابي ها در دهه 1920 آسيب ديده و به طور قطعي در اواسط دهه 1960، به دنبال آشوب ها و درگيري هاي شديد فرقه اي، هنگامي كه يك بزرگراه عظيم بر روي آن كشيده شد، بهوسيله رژيم سعودي شكسته شد.اين بزرگراه، كه بخش جنوبي خيابان ابوذر را امتداد مي دهد، روي تعدادي از نقشه هاي جديد مدينه قابل رؤيت است. به موازات آن، اما با يك بن بست به سمت درب الجنائز (دست كم تا سال هاي اخير) يك خيابان كوچك از جنوب به شمال هست كه به احتمال همان شارع النخاوله قديم است.
1 . آثار، ص 2. همچنين نكـ : هيكل، في منزل، نقشه ضميمه ص 512; نجفي، مدينه شناسي، نقشه ش 45 ; ابن سلام، مدينه، ص 241
2 . Bildwr, no 63a روشن است كه اين نقشه، همانند نقشه قديمي تري كه توسط بتنوني (رحلة، نقشه چسبيده به ص 252) كشيده شده و جز آن، بر اساس بوركهارت ( vol. 2, 144Travels,) و بورتون (, vol. 1, 392Personal Narrative) مي باشد. نيز نكـ : Butter, op. cit., و The Middle East vol. 2, 562Intelligece Handbooks,. بوركهارت (ج 2، ص 146، ش 37) و عده اي ديگر از نويسندگان غربي كه شامل Butterنيز مي شود، منطقه جنوب درب الجنائز را EI-Shahriyeناميده اند; نامي كه توسط هيچ نويسنده مسلماني بكار نرفته است.
3 . در لغت به معناي جدايي جويان ـ كنايه از شيعيان.
4 . Burton, vol. 1, 396 (ترجمه عربي: رحلة بيرتون، ج 2، ص 101
5 . حافظ، المدينة، نقشه ضميمه ص 208; ابن سلام، المدينه، ص173 (ش 7) ; بليهيشي، المدينة، ص 32
6 . نجفي، مدينه شناسي، نقشه ش 36 ـ 40; 42 ـ 43، 46
7 . مقاله : AL-Madina, 999
8 . همان، ص 1001 (نقشه جديد شهر); MapsBindaqji:; Map;Farsi:; بدر، تاريخ، ج 3، نقشه ضميمه ص 301
ويران شدن يا نشدن اين محله در دهه 1920، بلافاصله پس از پيروزي سعودي ها بر حجاز، چندان روشن نيست. در منابعي كه در دسترس بود، يادي از آن وقايع با ملاحظه آن مقطع زماني، نشده است.
به هر حال، از ادامه وجود محله نخاوله در بسياري از منابع تا سال 1960 ياد شده است. بر اساس گفته حمزة الحسن، منطقه اي كه پيش از اين با عنوان «محلة (زقاق) النخاوله» از آن ياد مي شد، در حال حاضر، «حيّ الروضه» ناميد مي شود. هيچ گونه توضيحي در باره طرح و نقشه آن محل و منطقه اي را كه در برگرفته، وجود ندارد. چكيده اطلاعاتي كه مي توان از منابع مختلف به دست آورد، يك موضوع ويژه جالب را براي مطالعه در باره يك گروه و طايفه محلي در خاورميانه، در اختيار ما قرار مي دهد; مطالعه بر روي يك گروهِ بسته اي كه ويژگي هاي هويتي خود را ـ كه مبتني بر موقعيت نژادي، مذهبي، زباني و فرهنگي است ـ در چهارچوب يك قبيله، طايفه يا خانواده، آن هم در يك منطقه، شهر يا روستا حفظ كرده است. در جنبه هاي مختلف اين موضوع، از قبيل ارتباط مهاجرت با ايجاد يك محله ثابت، ايجاد مرزهاي جدايي ميان اعضاي اين گروه بسته با ساكنان اطراف، پروسه پيوند و جدايي و مسائل ديگر مي توان تحقيق كرد. محله نخاوله، دقيقا موضوعي ارزشمند براي تحقيق است. گفتني است كه تا اين زمان، اسناد و اطلاعات موجود براي انجام يك تحقيق فراگير كافي به نظر نمي رسد. با توجّه به تأثير توسعه راه ها و بناها از دهه 1960 به اين سو از جمله در محلّه نخاوله اطلاعات كم و بيش مبهمي انتشار يافته است. يك نويسنده از ضرورت ايجاد راه در ميان احواش (نه لزوماً محله نخاوله به هدف تسهيل رفت و آمد، به ويژه حركت ماشين هاي آتش نشاني به اين منطقه، سخن گفته است.
در سال هاي 87 ـ 1986 دولت سعودي موج جديدي از پيشرفت هاي شهري را در مدينه به راه انداخت.مي توان مطمئن بود كه هرآنچه از محله قديمي نخاوله باقي مانده است، دير يا زود ويران خواهد شد، هر چند نخاوله هنوز عنصر مهمي در بعضي از مناطق جديدالتأسيس حومه شهر، در جنوب شرقيِ آن مي باشند، اما به احتمال، منطقه واحدي كه به طور انحصاري در اختيار
1 . (سفرنامه سال 1935) 59 A Pilgrim,Philby: ; بيگلري، احكام، ص 353 ; شهابي، اوقاف، ص 128 ; آل احمد، خسي درميقات، ص 76 (از سال 1964); مكي، سكان، ص 127 (حوش النخاوله).
2 . الشيعه، ج 1، ص 67 ; نكـ : Map and Guide.Farsi:
3 . 120 Quarters, Greenshields:
4 . سيد رجب، المدينه، 39ff ; همچنين نكـ : حافظ، فصول، صص 301، 308، 310 ; براي اطلاعات بيشتر نكـ : ابن سلام، المدينه، صص 195 ـ 192 ; 226-28Die Zeltstadte,; مصطفي، المدينه.
5 . بدر، التاريخ، ج 3، صص 323 ـ 310 ; در باره طرح توسعه عظيم حرم براي نمونه نكـ : Al-Nounou:On s'y rend, و ExpansionAl-Hamid: در سال 1997 يك پلان اصلي براي مدينه انتشار يافت. بر اساس گفته امير مدينه، شاهزاده عبدالمجيد، حاكميت بر آن است تا مدينه را به صورت يكي از پيشرفته ترين شهرهاي دنيا درآورد. (Arab News, Aoril 13, 1997, p. 2).
افراداين قبيله باشد، وجود نخواهد داشت. طبق گفته الخويي، به هر حال، نخاوله هنوز در منطقه اي نزديك به 12 كيلومتر مربع كه به نام آنان ناميده مي شود، ساكنند.
اهميت بخش كشاورزي مدينه، كه شامل باغستان هاي نخلي نيز مي شود و زماني مشهور بودند، به سرعت رو به زوال است; به طوري كه باغ ها و زمين ها به سرعت به مناطق مسكوني مدرن تبديل مي شوند. بنابراين، كشاورزان نخاوله مجبورند حرفه اي ديگر برگزينند. طبق اطلاعات شفاهي (مارس 1988)، اكنون تعداداندكي از آن ها، بيشتر در يك خيابان مدينه، صاحب مغازه و دكه مي باشند و در آنجاگوشت كباب شده و غيره مي فروشند.
بي توجهي و تخريب بسياري از مساجد، گورستان ها و مناطق ديگر كه داراي اهميت مذهبي هستند (آن هم در نتيجه سياست هاي ساختمان سازي و غيره) نه تنها به وسيله شيعيان، بلكه توسط نويسندگان سني نيز مورد انتقاد قرار گرفته است.
برخي از نخلستان ها به پارك هاي عمومي تبديل شده اند. در فوريه 1997 جشن هاي رسمي سالانه عيد فطر، كه شهرداري مدينه آن را ترتيب داده بود، در يك پارك عمومي به نام «النخيل پارك» برگزار شد. هر جا كه شيعيان (چه اشراف ساكن شهر، يا نخاوله)، در مناطق تحت پوشش طرح هاي توسعه جديد، صاحب زمين بودند، به احتمال ـ مانند سنيان ـ به آنها به خاطر تصرّف زمين شان، غرامت پرداخت شده است.
شمار قابل توجهي از آنان، از افزايش قيمت نفت سود برده و تاجران، مغازه داران و زمين داران موفقي شده اند كه خانه هاي خود را در خارج زمين هايشان در نزديكي حرم به زائران اجاره مي دهند. علاوه بر اين، بسياري از آنها از منافع اقتصادي دولت سعودي مانند پرداخت social security و همچنين وام هاي بدون بهره تا سقف 300000 ريال (80000 دلار) استفاده مي كنند.
درباره دو باغ «صفا» و «مرجان» اين امكان وجود دارد كه بخش بزرگي از آنها، در پي اقدامات گسترش شهري دولت سعودي، همچنان برجاي مانده باشند.
جلال آل احمد، با تعجب از شهرت اين دو باغ نزد ايرانيان ياد كرده و آن را بسيار كم جاذبه و مورد غفلت واقع شده وصف مي كند: «توالت هاي صفابسيار كثيف بودند.» آل احمد بدون ذكر نام
1 . The Shi'a, 4. بر اساس گفته الحسن (الشيعه، ج 1، ص 67) شماري شيعه در باب الكما در شمال غربي مسجد النبي(صلي الله عليه وآله) سكونت دارند.
2 . براي نمونه نكـ : اليوسف، المساجد، صص 25، 46 تا 48، 66، 74، 82، 91، 95 (يادداشت ش4 و 5).
3 . مكي، توزيع، , February 2, 197, p. 2Arab News
4 . حافظ، فصول، ص 306، 307 ; Die Zeltstadte, 226Rasch: ; بدر، التاريخ، ج 3، ص 232
5 . خويي (Khoei)، همان، ص 4
6 . نكـ : پاورقي ش 244
7 . عبارت آل احمد چنين است: برگشتن با جواد ـ شوهر خواهر جلال ـ رفتيم سراغ باغ صفا كه حجاج آن قدر حرفش را مي زنند. چنان «باغ باغ...» مي كردند كه گمان كردم «ارم» شيراز است يا اصلا خود باغ بهشت. اما نخلستاني مخروبه بود و بالايش آبي از موتورخانه اي به استخري مي ريخت... اينها حجاجي هستند كه خرجشان با خودشان است و فقط پول مختصري به يك راهنما داده اند براي سرپرستي داشتن در امور مذهبي. و شبي يك ريال سعودي كرايه باغ مي دهند. در عوض براي استحمام مزدي نمي دهند. به خلاي ـ توالت ـ عمومي شان هم سرزدم. صد رحمت به خلاي مسجد شاه در بيست سال پيش ! خسي در ميقات، صص 44 و 45، «مترجم».
دقيق، از يك ايراني مهاجر ـ مردي از يزد يا اصفهان ـ به عنوان مالك (صاحب) باغ الصفا ياد مي كند. ممكن است جلال به خطا چنين برداشتي را كرده باشد; به اين معنا كه ايراني مورد نظر، تنها اين باغ را اجاره كرده بوده است. به هر روي، بسيار نامحتمل به نظر مي رسد كه دو باغ الصفا و المرجان در سال 1964 و يا حتي در قرن نوزدهم، هنوز وقف تلقي مي شده اند.
اگر ما اين گفته را كه دو باغ ياد شده براي مدتي طولاني وقف بوده اند، معتبر بدانيم مي توان اطمينان يافت كه در دوره عثماني، آنها به ملك خصوصي تبديل شده اند. نام هاي اين دو باغ اين مسأله را تأييد مي كند.
بر اساس گفته علي بن موسي (كه يكي از سنيان مدينه بوده و گزارش خود را در سال 1885 نوشته (يكي از اين دو باغ، جزو اموال يكي از خدام حرم با نام مرجان آقا سليم بوده (و باغ به نام وي مشهور شده) است. وي از خواجه هاي حرم بوده كه مسؤوليت اداره موتسليم Mutesellimرا داشته است. اين اطلاعات توسط يك نويسنده ايراني در سال 1888 نيز تأييد مي گردد.
علي بن موسي درباره باغ ديگري ـ بدون ذكر نام ـ مي گويد: مالك آن السيد الصافي است. حمد الجاسر به عنوان مصحّح مي نويسد: متن نسخه خطي در اينجا مغلوط است. اين امكان وجود دارد كه نام باغ، صفا باشد كه در اصل نسخه آمده است و اين نام به احتمال از نام سيد صافي گرفته شده باشد. به هر روي، قطعي نيست كه آيا اين شخص مالك رسمي اين باغ بوده است يا خير.
درباره محبوبيت و عموميت استفاده از اين دو باغ، بهويژه توسط ايرانيان، اين نكته را بايد يادآور شد كه نه تنها شيعيان (بلكه دست كم در برخي از زمان ها) سنيان ايراني نيز در وقت زيارت مدينه در آنجا سكونت مي گزيدند. به همين جهت است كه سيد عبدالله شيرازي، كه در سال 1942 مشرّف شده است، مي نويسد: در زمان حضور وي در آنجا، برخي از روستاييان سني خراسان نيز در باغ الصفا اقامت داشتند. آنان حاضر بودند تا بخشي از فضاي باغ را كه در تصرفشان بود، خالي كنند تا شيعيان بتوانند مراسم عاشوراي خود را بدون خطر ازدحام برگزار كنند.
1 . خسي در ميقات، ص 44 (ترجمه انگليسي، ص 30) براي باغ مرجان به عنوان محل برگزاري نماز جمعه نكـ : سالور، ارمغان، صص 20، 25
عبارت جلال اين است: و خود صاحب باغ يك يزدي يا اصفهاني مجاور شده و سخت چاق و سخت خوش و بش كننده، «مترجم».
2 . وصف، صص 27، 54 ; نايب الصدر شيرازي، تحفة الحرمين، ص 233
3 . وصف، ص 54 (شايد مقصود السيد صافي الجعفري باشد كه در همان كتاب صص 43 و 50 از وي ياد شده است). فرهاد ميرزا كه در سال 1875 به مدينه سفر كرده است، از السيد صافي به عنوان ميزبان خود ياد كرده است. خانه او باغي با درختان نخل بوده است. (سفرنامه، صص 139، 147، 158).
4 . در باره استفاده از اين باغ ها در دوره اخير، حجة الاسلام علم الهدي با شرحي از وضعيت نخاوله مي گويد: كلمه نخوله و نخاوله عبارت از شيعيان مدينه است كه زندگاني خود را در جنوب بقيع و جنوب حرم رسول خدا(صلي الله عليه وآله)مي گذراندند و سه باغ در اختيارشان بود كه از آن ارتزاق مي كردند. يكي باغ صافيه كه مالكش سني بود، اما عاملين آن شيعه بودند و ديگري باغ ملائكه بود و سوم باغ مرجان... شيعياني كه مي آمدند به دو دسته تقسيم مي شدند:
يك دسته، مثل ما به باغ صافيه مي رفتند و با دادن بيست ريال سعودي و بستن چادري دور چهار درخت و از آذوقه و غذا و خشكباري كه از ايران آورده بودند با پخت و پز خودشان زندگي را اداره مي كردند. در حقيقت بيست ريال، حق ورودي اين باغ بود و موتور آب هم تازه درست شده بود و آب در اختيار مردم مي گذاشت تا مردم اينجا زندگي كنند.
دسته ديگري از مردم هم، كه يك سال ما هم با آنها بوديم، به خانه هاي سادات و غير سادات مدينه مي رفتند. به سادات آنها «هاشميين» و به شيعيان «نخاوله» مي گويند كه لغت نخاله از نَخْوَل است كه نَخْوَلي يعني كسي كه درخت خرما را پيوند مي زند و خبره در كار نخل است. اين شهرت هم به دليل اين است كه مي گويند اجداد ما عمال باغ هاي ملكي حضرت زين العابدين و امام باقر و امام صادق(عليهم السلام)بودند. اين سه امام كه از اول تا آخر ساكن مدينه بودند، معروف است كه اين باغ ها در سابق متعلق به همين بزرگواران بوده است و اجداد ما، غلامان و باغداران و خدمتگزاران اين امامان معصوم بودند. در خانه هايشان كه مي رفتيم مي ديديم كه مفاتيح الجنان ـ اگرچه به تازگي چاپ شده بود ولي آنجا ـ در خانه ها يافت مي شد. عكس هاي ترسيمي از امامان معصوم در اتاق هايشان بود و ساداتشان شجره نامه هايي داشتند كه در ظروف مخصوص فلزي نگه مي داشتند كه نشان مي داد آنها از اولاد ائمه معصوم(عليهم السلام)هستند. هم علاقه قلبي داشتند و هم شواهد نشان دهنده بستگي آن ها به ائمه بود. در آن وقت شيخ محمدعلي عمراوي ـ در متن در باره او مطالبي خواهد آمد ـ كه الان بيش از ]بخوانيد: حدود [نود سال دارند مرد كاملي بودند كه تحصيلاتشان در نجف بوده است; ايشان خانه كوچك خودشان را اجاره مي دادند و يك سال ما ميهمان ايشان بوديم. آن وقت تازه آمده بودند. نكـ : مهدوي و جعفريان، با كاروان عشق (تهران، 1372) صص 361 و 362، «مترجم».
5 . الاحتجاجات، ص 24 ; در فارسي «مناظرات»، ص 41
2 . آموزش عمومي
مسؤولان سعودي سطح تحصيلات عمومي را بالا برده اند، و به نظر مي رسد كه نخاوله نيز در اين گسترش، ناديده گرفته نشده اند. كتابي كه در سال 1950 در بيروت چاپ شده و به ارتقاي تفاهم بيشتر ميان سنيان و شيعيان مي انديشد، نامه اي را خطاب به نويسندگان، از سوي شيخ محمد الدفتردار (يك مقام سعودي عهده دار مسائل آموزشي در مدينه) آورده است كه وي در آن تأكيد ميورزد كه دولت سعودي، مدارس جديدي را براي فرزندان نخاوله تدارك ديده است و آنان مي توانند در كنار برادران سني خود در همه امور مشاركت داشته باشند; به همان صورت كه سلف صالح چنين بودند; زيرا حكومت سعودي چيزي جز پيروي از سلف و حركت در مسير آنان را در نظر نداشته و تسامح اسلامي را مي پذيرد. ما اين مطلب را از مسؤول امور معارف در مدينه منوره; يعني استاد الشيخ محمد دفتردار اخذ كرديم.
در نگاه اول، اينگونه به نظر مي آيد كه چنين بيانيه اي، تصويري بسيار جذاب از اوضاع به دست مي دهد; اما اين مي تواند (و به احتمال قوي) بدين شكل تعبير گردد كه دولت، سياست ايجاد يكپارچكي در امور مذهبي را دنبال مي كند. در واقع، اين امر به شدت نامحتمل است كه دولت سعودي مطلقا از ايجاد مدرسه اي مخصوص شيعيان براي مسائل مذهبي حمايت كند; هم از آن روي كه دولت ياد شده، دولتي سختگير است و هم به دليل رويه اي كه در تاريخ اسلام وجود دارد; بلكه، با توجه به طبيعت اين دولت، بايد انتظار آن را داشت كه هر مسأله اي در اين زمينه، به طور يكسان و به صورت سخت گيرانه در همه مدارس آموزش داده مي شود; مدارسي كه دانش آموزان نخاوله اي نيز در آنها تحصيل مي كنند. در آن مدارس به صورت سختگيرانه اي بر اساس عقايد وهابيت تدريس مي شود. در تاريخ صدر اسلام، برخورد صحابه با فتنه، تصوير معاويه و فرزندش يزيد و نقش عبدالله بن سبا از نمونه هاي مورد نظر هستند.بچه ها و اولياي آنان نيز ناگزير اين قبيل آموزش ها و آموزه ها را در مدارس سعودي، در جهت تقويت ديدگاه ضدّ شيعي از اسلام و تاريخ به حساب مي آورند. در نوامبر 1991، دانش آموزان
1 . براي آگاهي از مدينه در دوره اخير عثماني و هاشمي نكـ : شامخ، التعليم، ص 59 ; دهيش، مدارس ابتدايي (Elementary Schools) ; بليهيشي، همان، ص 111 ; الانصاري، التعليم.
2 . مدني و زُعْبي، الاسلام، ص 126 ; در باره شيخ محمد دفتردار نكـ : حافظ، المدينه، ص 167 ; ابن سلام، موسوعة الادباء، ج 1، ص 361
3 . 191 Arabische Nation,Ende:
شيعه مذهب در منطقه شرقيه ]احساء و قطيف[ بر ضد كتاب جديد درسي كه با مذهب آنان به عنوان يك بدعت تمام عيار برخورد مي كرد، اعتراض كردند.
طبق گزارشي تازه، اين يك قانون نانوشته است كه يك فرد شيعه مذهب، نمي تواند معلم درس ديني، تاريخ يا عربي، و يا مدير يك مدرسه گردد. از طرفي، هيچ مدرسه اي زير نظر دولت سعودي، ويژه نخاوله وجود ندارد. همچنين به آنان اجازه ايجاد مدرسه خصوصي داده نمي شود. آخرين مدارس سنتي شيعي (در منطقه شرقيه) در دهه 1950 بسته شد. همچنين دانش آموزان نخاوله اي كوچك ترين شانسي براي دريافت بورسيه براي تحصيل در خارج از كشور را ندارند. با اين همه، مي توان فرض كرد كه در سال هاي اخير، آموزش عمومي، كه شامل دخترها نيز مي شود، پيشرفت هايي را در بين آنان به همراه داشته است.
نتيجه اين پيشرفت هر چه باشد، اين امكان وجود دارد كه دست كم بعضي از فرزندان نخاوله، از فرصتي كه بهوسيله آموزش هاي جديد به آنها داده شده، استفاده كرده باشند و شايد شمار بيشتري از آنان امروز نيز چنين بهره اي را ببرند. اما هرچه باشد، آموزش بهتر براي نخاوله، لزوماً به معناي در اختيار قرار دادن فرصت هاي برابر (با سنيان) در زندگي اجتماعي به نخاوله نمي باشد. احياناً اقدامات زيركانه اي براي دور نگه داشتن آن ها از شغل هاي قابل توجه وجود دارد. درباره اين شرايط، الخوئي در باره احساس تبعيضي گسترده و فراگير در استخدام صحبت مي كند: كساني كه موفق به يافتن كار در خدمات شهري مي شوند، در پليس و در نيروهاي نظامي، نمي توانند به مدارج بالا دست پيدا كنند; گرچه گاهي اوقات ممكن است به درجه هاي متوسطي دست يابند. هيچگاه به نخاوله وظايفي در مسائل و مناطق حساس، مانند قوه قضاييه، حرم، يا بقيع داده نمي شود.
3 . حضور در سياست داخلي
درباره حضور آنها در سياست داخلي، Nallinoـ بر اساس اخباري كه خود شنيده - درباره اعتراض محلي گسترده (سنيان) بر ضد اجازه شركت نخاوله در انتخابات مجلس شوراي حجاز، در سال 1937 صحبت مي كند.
1 . حسن، ضجّه، ص 16 ; نكـ : "Issues" (Paris), January 1992, 7
2 . khoei, 4
3 . حسن، الشيعه، ج 2، ص 341
4 . khoei, 4
5 . همان. بايد مواردي را كه كساني از روي تقيه توانسته اند به موقعيت هاي شايسته اي دست يابند، از اين قاعده كلّي استثنا كرد. موارد متعددي از اين قبيل را شيعيان زائري كه به نوعي به برقراري رابطه دوستانه با سعودي ها موفق مي شوند، مي توانند ببينند يا بشنوند، «مترجم».
ابن سعود، با استناد به سابقه اجازه دادن تركان جوان به نخاوله، براي داشتن حق رأي در اوايل اين قرن، نسبت به مخالفت هاي موجود، واكنش نشان داد.
بر اساس نوشته هاي ضد سعودي، كه در بيروت و نقاط ديگر توسط افراد تبعيدي منتشر شده است، شيعيان نخاوله در سال 1952 (؟1953) تظاهراتي ترتيب دادند و خواستار آن بودند تا برخوردي يكسان نسبت به آنان (باديگران) شود و به تمامي تحقيرها، و آزار و اذيت و تعقيب آنان ـ به عنوان شعيان ـ توسط كارگزاران مذهبي (سني) سعودي خاتمه داده شود. گفته مي شود كه پسر شاهزاده (و سپس شاه) فيصل; يعني امير عبدالله الفيصل (كه براي مدت زماني وزير كشور بود) شخصاً اعزام يك نيروي تنبيهي را توسط سربازها و برده ها ( slavesكذا) بر ضد روستاييان بي دفاع نظارت كرد; ابتدا روستاييان را در خانه هايشان گرد آورده، به شدت كتك زدند، سپس بعضي از آنان را با غل و زنجير به پشت وسايل نقليه موتوري بستند و در خيابان هاي مدينه روي زمين كشيدند. در پايان، بسياري از بازداشت شدگان را با خشونت درون كاميون انداختند و به زندان بردند; به طوري كه برخي از آنها در نتيجه شكنجه در زندان جان دادند.
به سختي مي توان درستي و قابل اعتماد بودن اين خبر را دريافت. اين ممكن است كه خبر ياد شده بر اساس يك منبع (به احتمال متعصب) بوده باشد. طبق اطلاعات قابل دسترس من، در نزد دولت سعودي، چنين متني درباره چنين حادثه اي در سال 1952 يا 1953 وجود ندارد. بررسي مطبوعات معاصر خاورميانه ممكن است نتيجه اي دراين مورد به دست دهد; ولي اين كاري است كه تاكنون موفق به انجام آن نشده ام. اين احتمال هم وجود دارد كه به حادثه مورد نظر، در بعضي از مكاتبات ديپلماتيك اشاره رفته باشد.
در ارتباط با خواسته هاي مطرح شده بهوسيله نخاوله در تظاهراتشان، نشريات مخالفي كه حادثه را گزارش كرده اند، جزئيات زيادي نيامده است. نويسنده اي بيان آورده است كه نخاوله اجازه شهادت در دادگاه را (در مسائلي كه سنيان درگير آن هستند) ندارند. آنان ممكن است درخواست لغو چنين رويه اي را از مسؤولان سعودي كرده باشند. متني در نشريه اي ديگر تلميحاً
1 . , 92L'Arabia Saudiana
2 . جبهة الاصلاح، جحيم، ص 7 ; العطار، الحركات، ص 70 ; السعيد، تاريخ، ص 491 ; اميني، مكه، ص 305 (جبهة و العطار سال 1953 را ياد كرده اند در حالي كه دو منبع ديگر، سال 1952 را نوشته اند).
چنين مي نويسد: در همان موقع، نخاوله درخواست حق تشكيل «نقابت» را دشته اند; يعني نوعي صنف يا اتحاديه، شبيه آنچه كه به گفته همين نويسنده در اواخر حكومت عثماني وجود داشته و سعودي ها در نخستين روزهاي تثبيت قدرتشان در مدينه آن را منحل كردند. (شايد اشاره به نقابت شيعيان يا مزوّرون باشد).
در اوايل دهه 1950، در واقع، ناآرامي هاي كارگري در سعودي سامان يافت كه به اعتصابات عمومي در بخش نفت خيز در منطقه دمام (در منطقه شرقي) در اكتبر 1953 منجر شد. دولت با اقدامات مختلف; از جمله ممنوع كردن مكرر تمامي اتحاديه هاي كارگري، واكنش نشان داد. بر اساس منابع در دسترس من، نمي توان دريافت كه آيا ارتباطي ميان تظاهرات برگزار شده توسط نخاوله در مدينه و ناآرامي هاي منطقه شرقي ـ جايي كه بسياري از كارگران و كارمندان شركت آرامكو (ARAMCO) شيعه مذهب هستند ـ وجود داشته است يا خير.
اگر تظاهرات نخاوله به جاي 1952، در سال 1953 صورت گرفته باشد، آنگاه مي توان چنين تصور كرد كه رابطه اي ميان اين حادثه و مرگ ملك عبدالعزيز ابن سعود در همان سال (9نوامبر، 1953) وجود داشته است.
4 . جنبه مذهبي
چنين تصور مي شودكه در دوره عثماني، از ورود نخاوله به مسجد پيامبر(صلي الله عليه وآله)جلوگيري مي شد; همچنين گفته مي شود كه يكي از شهرداران مدينه، گاردي از آنان را فراهم آورده بود تا سگ ها را از مقابل آن مسجد دور كنند.
در اواخر دوره عثماني، اعمالي مانند مجالس عزاداري شيعيان، تا حدودي توسط مسؤولان تحمل مي شد. همان گونه كه امين الدوله در سال 1899 مشاهده كرده، مراسم سوگواري و نوحه سرايي براي امام حسين(عليه السلام) در عوالي، كم و بيش به صورت آشكار برگزار مي شده است. دشوار است كه بتوان گفت روستاهاي شيعي آن منطقه نيز شاهد مراسمي از اين دست براي ايام شهادت امام حسين(عليه السلام) بوده است يا نه. مراسم سينه زني يا اعمال ديگر از اين دست، به صورت عمومي و علني اجازه داده نمي شده است; اما محتمل است كه
1 . السعيد، همان، ص 492
دست كم مي توان اين احتمال را به عنوان احتمال اول مطرح كرد كه مقصود آنان، ايجاد نقابت براي سادات و تعيين نقيب براي آنان بوده است. اين احتمال، به اصطلاح نقيب نزديك تر است تا نقابت يا سرپرستي حجاج شيعه كه مزوّرون براي رعايت امور مذهبي زائران شيعه، مسؤوليت آن را برعهده مي گرفتند و مبلغي به عنوان اجرت دريافت مي كردند.
2 . حسن، الشيعه، ج 2، ص 296
3 . رفعت پاشا، مرآت الحرمين، ج 1، ص 440 ; Rutter: op. cit., 552
4 . سفرنامه، ص 265
5 . لغتي كه مؤلف به كار برده و گويا مقاله اي هم در آن باره نوشته است Flagellationsمي باشد. اين لفظ ; اعم از سينه زني، زنجير زني و حتي قمه زني بوده و در واقع، شلاق زني است.
مراسم ياد شده در پشت درهاي بسته، در مجالس خصوصي سوگواري صورت مي گرفته است. به هر روي، بايد به خاطر داشت كه زنجير زني در دوران متأخر وارد جوامع شيعي در غرب (دنياي اسلام) (مانند منطقه جبل عامل) شده است. در باره حجاز نيز مي توان تصور كرد كه اين «مجاورون» ـ شيعيان نقاط ديگر كه به مدينه مهاجرت كرده بودند ـ يا زائران شيعي بوده اند كه اين قبيل اعمال را به آن ناحيه آورده اند و خود نخاوله لزوماً اين قبيل كارها را انجام نمي داده اند.
مطبوعاتِ مخالفِ اخير، از دولت سعودي، براي جلوگيري از انجام آداب و رسوم مذهبي توسط نخاوله انتقاد مي كنند. در رابطه با اين انتقاد، بايد به ياد داشت كه شماري از مواردي كه تحت عنوان بدعت از سوي وهابيان مورد مخالفت قرار مي گيرد، به طور يكسان بر شيعيان و سنيان تأثير گذاشته است. جشن عمومي تولّد حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) و اذكار صوفيانه نمونه اي از اين موارد هستند.به هر روي، ترديدي وجود ندارد كه هرگونه بيان آشكار آداب و رسوم شيعي، كم و بيش، به سختي توسط مسؤولان سعودي سركوب مي گردد. در مقايسه با وضعيت حاكم در منطقه شرقي (قطيف و احساء) وضعيت شيعيان مدينه چنين است:
آنان نه مي توانند آشكارا عقيده خود را بيان كنند و نه قادرند تا به آداب و رسوم خويش عمل كنند. آنان آشكارا نمي توانند دعوت به نماز كنند. آنان حق به سر كردن دستار سنتي خود را ندارند; اين در حالي است كه زائران خارجي از اين قبيل ممنوعيت ها معاف هستند ... مستخدمان دولتي (شيعه مذهب) كه مجبور به حضور در نماز جماعت هستند، نمي توانند علائمي از تشيع خود، مانند استفاده از مهر و تربت را در نماز از خود نشان دهند.»
علاوه بر اين، اجازه ساختن مسجد به نخاوله داده نمي شود; گرچه آنان در مكان هايي كه از آن با عنوان حسينيه ياد مي شود، اجتماع مي كنند. (به ادامه بحث توجه كنيد).
از طرف ديگر، نمي توان در عمل، آنان را از ورود به حرم منع كرد، يا مانع نماز خواندن آنان در آنجا شد. با توجه به رشد جمعيت شهر (بر طبق سرشماري 1974 تقريباً 200000 نفر در
1 . , 26-28 The FlagellationsEnde:
2 . براي اطلاعات بيشتر نكـ : حسن، الشيعه، ج 2، بسياري از موارد; لجنة الدوليه، حقوق، صص44 ـ 42
3 . نكـ : مقاله اي كه Mark Sedgwick در اين موضوع نوشته است.
4 . , 5 The Shi'aKhoei:. شهادت ثالثه (اَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَليّ الله) نيز به صورت علني در اذان آورده نمي شود. در باره بحث در باره استفاده از مهر توسط زائران شيعه خارجي نكـ : شيرازي، الاحتجاجات، صص13 تا 16 (مناظرات، صص 17 تا 22).
آن زمان) و نيز فزوني زائران سعودي و خارجي در مدينه، براي مأموران و خادمان حرم بسيار دشوار است كه نخاوله را جدا كرده و از ورود آنان به حرم جلوگيري كنند. اين احتمال وجود دارد كه اعتراض نسبت به مسأله تبعيض در حق نخاوله، (در ميان چيزهاي ديگر) به اين نكته هم اشاره داشته باشد كه مراسم عمومي شيعي; مانند مراسم عزاداري، به ويژه اعمال احساساتي آن و غيره، ممنوع مي باشد. به هر روي، يك عالم لبناني شيعه كه زائر مدينه در ايام حج سال 1964 بوده است، از نخاوله ديدن كرده و از حسينيه آنها، جايي كه وي روز عيد غدير در اين موضوع سخنراني كرده است، ياد مي كند. عالم مورد بحث، محمد جواد مغنيه (م دسامبر 1979)، به گفته خودش، اين كار را به درخواست شيخ محمد علي العَمْري، رهبر مذهبي نخاوله، انجام داده است. مغنيه مي گويد: عده زيادي در مراسم سخنراني او شركت كردند.
حسينيه اي كه مغنيه از آن ياد كرده، به احتمال، شبيه همان حسينيه اي است كه يوسف الخويي در سال 1996 آن را وصف كرده است; جايي كه مراسم سوگواري محرم در آن برگزار مي شده است. براساس گفته اين نويسنده، حسينيه ياد شده در يك زمين مخروبه دور از شهر و در همسايگي مسجد سلمان فارسي قرار دارد. علاوه بر حسينيه بزرگي كه الخويي از آن ياد مي كند، در مدينه امروز، حسينيه هاي ديگري (حدود ده باب) وجود دارد كه يكي از آن ها مخصوص زنان است. تمامي اينها در خانه هايي قرار دارد كه هيچ نشاني از اين كه حسينيه باشد، در شكل بيروني آن وجود ندارد.
روشن است كه نخاوله، حتي تحت سلطه حكومت سعودي نيز، فرصت هايي را براي زائران شيعه ايراني جهت برگزاري مراسم سوگواري اهل بيت، بر طبق رسوم خود و بدون دخالت وهابيان فراهم آورده (و مي آورند). يك نويسنده ايراني، به هم مذهبان خود چنين توصيه مي كند:
«بهتر است عزاداري و نوحه سرايي براي غربت و شهادت زهراي اطهر و ائمه بقيع(عليهم السلام) در اجتماع شيعيان و محل مسكوني آنان و دور از انظار اهل تسنن انجام گيرد.»
نويسنده ايراني، سلطان حسين تابنده گنابادي (رضا عليشاه
1 . , El, vol. 5, 999Al-Madine
2 . هذه هي، ص 50 ; تجارب، ص 374
3 . 5The Shi'a,
4 . بيگلري، احكام، ص 353
متولد 4ـ1913) در فصلي كه در باره اقامتش در مدينه به سال 1950 نوشته است، از شكايت يك عالم سعوديِ وهابي، از رفتار غيرمعقول و غيرقابل قبول نخاوله ياد مي كند. به نوشته وي، اين شخص; يعني ابراهيم السلام، كه زماني كتابدار اصلي حرم بوده، اظهار كرده است كه نخاوله هنوز بر شيخين لعن مي كنند. نويسنده اعتراف مي كند كه در واقع، اين رسم، بايد از بين برود.
بي شك بيشتر عالماني كه در حرم يا دانشگاه اسلامي مدينه (تأسيس 62 ـ 1961) تدريس مي كنند، ديدگاهي كاملا منفي نسبت به شيعه، به ويژه نسبت به هر نوع وحدت و آشتي ميان شيعيان و سنيان دارند. اين مسأله كه يك فرد شيعه مذهب، از خارج از عربستان، يا مدينه يا منطقه شرقي بتواند در اين مراكز علمي تحصيل كند، تا به امروز غير قابل تصور است; مگر فردي كه به طور رسمي و به صورت قانع كننده اي، تغيير عقيده خود را اعلام كرده باشد. طبعاً پيشنهادي كه ميرزا خليل كمره اي طي نامه اي به ملك فيصل در دسامبر 1964 مطرح كرده و ضمن آن خواستار آن شد تا اجازه داده شود فقه شيعه در برنامه هاي آموزشي مسجد النبي(صلي الله عليه وآله) گنجانده شده و همچنين به طلاب ايراني نيز اجازه ورود به اين حوزه داده شود، با توجه به رويه اين دولت، غير واقعي به نظر مي رسد و گويا مسؤولان سياسي و مذهبي سعودي نيز با بي اعتنايي با آن برخورد كرده اند.
5 . راهنمايي مذهبي
به نظر مي رسد، از قديم رسمي ميان نخاوله وجود داشته (و به احتمال هنوز نيز وجود دارد) كه از عالمان خارج دعوت مي كردند تا براي مدت زماني ميان آنان بمانند و به عنوان راهنما و روحانيِ مذهبي عمل كنند. در زندگي نامه سيد عبد الحسين شرف الدين، عالم شيعه لبناني، آمده است: وقتي به سال 1328 / 11 ـ1910 به مدينه آمد، به دعوت نخاوله به سخنراني پرداخت و در باره اخلاقيات اسلامي سخن گفت و آنان را موعظه كرد. به احتمال، سيد محسن امين نيز كه سه بار مدينه را زيارت كرده، چنين كاري را انجام مي داده است. براي سال 1964، تنها مي توانيم، از محمد جواد مغنيه ياد كنيم.
پس از جنگ جهاني دوم، آيت الله بروجردي ايراني (م 1961) كه براي
1 . خاطرات، ص 80، 84
2 . بدر، تاريخ ج 3، ص241 ـ 236 ; بليهيشي، همان، صص105 ـ 85 ; انصاري، التعليم، صص 640 ـ 610
3 . در باره وي نكـ : رازي، محمد شريف، گنجينه، ج 4، صص537 ـ 535 نامبرده آثار متعددي در باره مكه و مدينه دارد.
4 . منازل الوحي، ص 110 ]ترجمه متن نامه در صص 129 ـ 114 آمده است.[
عنوان ديگر كتاب بالا «ارض النبوة جسر عظيم» است. در ميان آثار كمره اي كتابچه اي با عنوان پيام ايران به نجد و حجاز و مصر (تهران، 1382 ق . چاپ اسلاميه، به مناسبت يكمين سالگرد رحلت آية الله بروجردي) چاپ شده كه افزون بر پيام، ادامه كتاب در باره غلاة و مبارزات امامان(عليهم السلام) با غلوّ مي باشد. وي همچنين كتابي با عنوان «قبله اسلام كعبه يا مسجد الحرام» دارد، «مترجم».
5 . قبيسي، حيات، ص 106 ; و در باره شرف الدين نكـ : EI, vol. 9, 314
6 . در باره او نكـ : EI, 3-4, 157 و vol. 4, 376-379Encyclopaedia Iranica,
چندين سال، مرجعيتِ مطلق شيعه را در اختيار داشت، يكي از شاگردان پيشين خود را به مدينه فرستاد تا در آنجا «بقاياي شيعه را حفظ كند.» اين نماينده، كه محمد تقي طالقاني ناميده مي شد، به طور ناگهاني در سال 1953 دو سال بعد از رسيدنش به مدينه، فوت كرد. سيزده سال بعد، برادر جوانتر او، نويسنده ايراني، جلال آل احمد، (م1969) ـ كه زماني عضو حزب توده بود ـ براي انجام حج به مكه رفت و مدينه را هم زيارت كرد. وي در آنجا، در پرس و جو و تحقيق در باره وضعيت درگذشت برادرش، اصرار نكرد. شايد در قم يا جاي ديگري، نامه ها و مداركي در باره فعاليت هاي محمد تقي طالقاني در مدينه وجود داشته باشد; اما اگر هم باشد، هنوز در دسترس قرار نگرفته است.
سيد محمد تقي طالقاني، تنها كسي نبود كه به عنوان نماينده آيت الله هاي قم به مدينه فرستاده شد. حدود يك سال بعد از مرگش، بروجردي به حاج سيد احمد لواساني دستور داد كه براي كارهاي مشابه به مدينه برود. يك نويسنده ايراني، به اختصار از او و فعاليت هايش در آنجا، در گزارشي كه از سفرش در سال 1956 نوشته است، نام مي برد. از اطلاعاتي كه در اختيار من است، معلوم نيست لواساني چند سال در مدينه اقامت داشته است.
در طول سال ها، عالم ديني ديگري، با نام شيخ عبد الحسين فقيه رشتي (متولد 1903 در نجف) در موسم حج به مكه و مدينه مي رفت تا حجاج ايراني را درباره مسائل شرعي و زيارت توجيه و موعظه كند. او اين كار را به فرمان استادش، در زمان حيات استاد و پس از آن تا سال درگذشت آيت الله بروجردي (1961) و دست كم تا اوايل دهه 1970 انجام مي داد. به هر روي، كار اصلي او تعليم حجاج بود، نه آموزش شيعيان محلّي مدينه.
بحث درباره سياست ]آيت الله [بروجردي براي فرستادن حجاج به خارج از كشور، از دايره اين بحث بيرون است. نكته جالب اين است كه چطور جامعه شيعه محلي، اين نمايندگان قم را مي پذيرفت، در حالي كه رهبر مذهبي آنها، شيخ عَمْري، دنباله رو مراجع نجف بود. سؤال ديگر اين است كه مسؤولان سعودي، اطلاعاتي از اين تحول
1 . در اين صفحه، مطلبي در اين باره نيامده است. به علاوه شمس آل احمد در شرح حال برادرش محمدتقي طالقاني (متولد 1280) نوشته است: وي از شاگردان نخبه مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني و نماينده ايشان ـ و نه آية الله بروجردي ـ در مدينه براي شيعيان نخاوله آن شهر بوده است. در آنجا افزوده است كه: به سال 1330 توسط ايادي ملك فيصل مسموم و كشته شد. نكـ : آل احمد، شمس، از چشم برادر (قم، كتاب سعدي، 1369) ص 194.
گفتني است كه علي دواني هم در شرح حال آيت الله بروجردي و بيان فعاليت هاي ايشان در اعزام مبلغ به خارج از كشور، يادي از محمدتقي طالقاني نكرده است. نكـ : زندگاني زعيم بزرگ عالم تشيع آيت الله بروجردي، صص 257 ـ 252 (تهران، نشر مطهر، 1372).
در مصاحبه اي كه با شيخ عمري صورت گرفت ـ و در ادامه همين مقاله خواهد آمد ـ ايشان نيز تصديق كردند كه طالقاني، نماينده مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني بوده است. همچنين جناب حجة الاسلام علم الهدي در خاطرات حج خود گفته اند كه سيد محمد تقي طالقاني از طرف آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني به مدينه اعزام شده بود. نكـ : مهدوي راد، محمدعلي; جعفريان، رسول، با كاروان عشق (تهران، مشعر، 1372)، ص 360، «مترجم».
2 . آل احمد، خسي، ص 139 (ترجمه انگليسي، ص 115)
3 . رازي، آثار، ج 2، ص 348 ; گنجينه، ج 4، ص 506 ; ج 7، ص 66 (تصوير او در آثار ج 2، ص 349 و گنجينه ج 4، ص 692 آمده است.)
4 . جلال آل احمد براي مدتي در حزب توده بود، اما در سال 1326 ش . به همراه تني چند از اعضاي برجسته حزب، از جمله خليل ملكي از حزب بيرون رفت. وي پس از سرخوردگي از جريانات رشنفكري و غرب گرا، بار ديگر به مذهب روي آورد و ايمان مذهبي او در جريان نهضت روحانيت در سال هاي 41 تا 43 بيشتر شد. سفر حج وي و حتي مكاتباتش با امام خميني نشان از گرايش مذهبي او دارد; چيزي كه سبب خشم روشنفكران لامذهب دوره اخير شده، به رغم سهم آشكار او در ادبيات داستاني معاصر، با كمال بي اعتنايي، با وي برخورد مي كنند.
5 . خسي در ميقات، ص 40، 66 و 167 (ترجمه انگليسي، صص 7، 45 و 115) نكـ : The Mottahedeh: .303Mantle,
تنها در صفحه 40 خسي در ميقات آمده است: ... نگو كه اين يك كاسب نخاوله است. اقليت شيعه اهل مدينه. كه برادرم مأمور روحاني ميان ايشان بود و در سال بيشتر دوام نياورد و در همين بقيع خاكش كردند. فردا سراغ قبرش خواهم رفت، «مترجم».
6 . جناب حجة الاسلام علم الهدي در خاطرات خود مي گويند: نماينده حضرت آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني(رحمه الله) آقاي سيد محمد تقي طالقاني، در كنار يكي از همين باغ ها در خانه نخاوله اي ها ساكن بودند و بعد از ايشان كه آقاي سيد احمد لواساني از تهران، به دستور آية الله بروجردي آمدند و ماندگار شدند، ايشان در باغ ملائكه، اتاق كوچكي براي خودشان درست كرده بودند و آنجا بودند. مهدوي و جعفريان، با كاروان عشق، ص 361
7 . رازي، آثار، ج 2، ص 349 ; سالور، ارمغان، صص 26، 28 و 34
8 . بنا به نقل آقاي علم الهدي، وي پس از درگذشت آية الله بروجردي، از طرف آية الله عبدالهادي شيرازي، آية الله حكيم، آية الله شاهرودي و حتي آية الله خويي، به اين وظيفه اشتغال داشته است. مهدوي راد، جعفريان، با كاروان عشق، ص 369، «مترجم».
9 . رازي، گنجينه، ج 2، ص 222
10 . به نظر مي رسد اين پرسش مؤلف بي مورد باشد. نخست بدان دليل كه اگر طالقاني از طرف مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني به مدينه اعزام شده باشد، اين پرسش از اساس منتفي است. و نكته ديگر آن كه، زماني كه مرحوم بروجردي كسي را فرستاده، مرجعيت مطلق را داشته و اصولا قم بر جهان تشيع حكومت داشته است. به علاوه، آقاي عمري (كه در حال نزديك به نود سال دارند) در آن زمان، در حدي نبوده اند كه رهبري ديني نخاوله را داشته باشند، «مترجم».
داشته اند يا نه.
از اطلاعات اندكي كه در دسترس من هست، به روشني به دست مي آيد كه نخاوله رهبران ديني خودشان را در اين اواخر (به احتمال به طور مرتب و متوالي) داشته اند; اما مايل به داشتن علمايي از بيرون، براي به دست آوردن حمايت معنوي، از طريق آنان بوده اند. مي توان چنين فرض كرد كه علمايي كه از بيرون مي آمدند و پاسپورت ايراني داشتند (دست كم در بخش عمده دوره پهلوي) موقعيت بهتري در ارتباط با حاكميت سعودي، در قياس با رهبران مذهبي بومي نخاوله داشته اند.
در ارتباط با روحانيون محلي، پرسش بي پرده آن است كه اينان، آموزش هاي ديني عالي خود را از كجا فرا مي گرفته اند. ممكن است برخي از آنان در عتبات تحصيل كرده باشند. سيد محسن امين در گزارش سفر خود به مدينه، در اواخر روزگار عثماني، از دو نفر از مردم عوالي نام مي برد كه طلبه نجف بوده اند. كساني مانند شيخ محمدعلي الهاجوج كه احيانا در آغاز به عنوان روحاني در ميان قبيله خود فعاليت مي كرده و سپس، دست كم در برخي از اوقات ـ اگر نه هميشه ـ در ميان نخاوله مدينه فعاليت مي كردند.
درباره شيخ محمد العمري، كه پيش از اين، از او نام برده شد، بايد فرض كنيم كه نسب او به بنو عمرو، از طوايفِ قبيله حرب بر مي گردد. الخويي او را «يك رهبر مذهبي و قبيله اي مسن» مي نامد.تصويري از اين شخص، كه مغنيه او را «العلامه» مي نامد، در كتاب حمزة الحسن درباره شيعيان عربستان آمده است. تا آنجايي كه مي دانم، اين تنها تصويري است كه از يك نخاوله اي واقعي، تاكنون چاپ شده است. با توجه به اطلاعات شفاهي كه من قادر به گردآوري آنها بوده ام، در سال 1995 شيخ محمد العمري بيشتر آموزش هاي مذهبي خود را در نجف كسب كرد. استاد اصلي او، در دهه هاي چهل و پنجاه ميلادي، سيد باقر (ابن سيد علي) احسائي، معروف به الشخص بوده است. اين فرد (كه برخي او را آيت الله مي دانند) در شهرك الاحساء، به سال 99 ـ 1898/1316 متولد شده، در سال 4ـ1903 /1321 به نجف آمد و تا زمان مرگش در 1962 در آنجا زندگي مي كرد. از آنجايي كه وي يكي از شاگردان ميرزا محمد حسين ناييني و
1 . اعيان، ج 10، ص 364 ; همچنين نكـ : به مطالب صفحه 289 (متن اصلي).
2 . بلادي، نسب، ص 66 ; , vol. 2, 379-382 Die BeduinenOppenheim:
3 . The Shi'a,
4 . الشيعه، ج 2، ص 367
شماري ديگر از مجتهدان برجسته بود، خود نيز استادي موفق شد; هرچند كه تعداد آثارش ـ دست كم آنهايي كه به چاپ رسيده است ـ به نظر محدود مي رسند.
نزد همين عالم بود كه شيخ عَمْري ما، براي مدت زماني تحصيلاتش را آغاز كرد. وي پيوند بيشتري با استادش داشت و گفته مي شود كه با يكي از دختران وي ازدواج كرد; همان كه همراه وي به مدينه آمد.
پس از مرگ الشخص، شيخ عَمْري براي مدتي تحصيلات خود را در نجف ادامه داد; آن هم همراه با دو آيت الله مشهور; يعني سيد محسن حكيم (م 1970) و سيد ابوالقاسم خويي (م 1992). تاريخ دقيق بازگشت او به مدينه براي من مشخص نيست. همين طور من نمي توانم بگويم، آيا شيخ عَمري قبل از آمدن به نجف، آموزش هاي ديني اوليه اش را در مدينه كسب كرد يا در نزديكي همان مدينه منوّره; و اگر چنين باشد، معلم او يك معلم بومي نخاولي، يك مجاور و يا شخص ديگري بوده است. اين ناممكن است كه او مي توانسته ـ يا حتي به او اجازه شده ـ تا به عنوان يك طلبه عادي در حوزه هاي سنّي در حجاز يا جاي ديگر ثبت نام كند.
به بيان دقيق تر، بايد چنين فرض كنيم كه او در جواني مستقيماً به نجف رفته است. به احتمال، در جريان رفتنش به نجف، يا پس از پايان تحصيلاتش در مسير بازگشت، در بحرين يا احساء، در منزل استادش سيد باقر الشخص، مدتي اقامت گزيده باشد. (روابطي ميان شيعيان احساء و شيعيان مدينه وجود داشته; اما در باره جزئيات آن آگاهي ندارم). بر اساس گفته الخويي، در حال حاضر (1996) «تعداد انگشت شماري روحاني مذهبي شيعه در مدينه وجود دارد» اما طي سال ها، شيخ محمد العمري، نماينده اصلي مراجع نجف; مانند سيد محسن حكيم، ابوالقاسم خويي و در حال حاضر، آيت الله سيستاني بوده و هست. الخويي در جريان ديدارش از محلي كه شيخ عمري در آنجا نماز جماعت برگزار مي كرده، تصاويري از (پدربزرگ خودش) ابوالقاسم خويي، و همچنين هر دو آيت الله گلپايگاني (م1993) و سيستاني را ديده است.
علاوه بر امامت نمازهاي ظهر و عصر و همچنين نماز براي اموات، شيخ
1 . الشخص، من علمائنا (نام شيخ عمري هم به عنوان شاگرد او در ص 298 ياد شده است) در باره خاندان الشخص نكـ : همان (؟) الاُسَر، صص 114 تا 116; اميني، معجم رجال، ج 2، ص 722
2 . 5The Shi'a,
العمري، عقد ازدواج نيز منعقد مي كند; و از آنجايي كه هيچ دادگاه شيعي در مدينه وجود ندارد، وي به عنوان يك قاضي غير رسمي، به حل و فصل اختلافاتي كه نخاوله در آن درگير هستند، مي پردازد. همين طور، وي در مسائل مربوط به اوقاف شيعيان مورد مشورت قرار مي گيرد. از اتفاق، روشن نيست كه بر سر تشكيلات قديمي چه آمده است; اما به نظر مي رسد كه تشكيلات جديدي توسط شيعيان تأسيس شده است كه جداي از تشكيلات سني ها، به ثبت رسيده است.
نشانه اي وجود دارد كه آموزش علوم ديني در خانواده شيخ عمري، ادامه يافته است. در اول جولاي سال 1987; يعني چند هفته قبل از «جمعه خونين» در مكه (31 جولاي)] 6 ذي حجه 1407 / 11 مرداد 1366 [خبري در كيهان هوايي (تاريخ 23 ژوئن سال 1987) درج شد بدين مضمون كه رهبر شيعيان مدينه با نام شيخ كاظم علي العمري بازداشت شده است. طبق گزارشِ «منابع موثق و آگاه» مأموران امنيت سعودي، وي را در اواسط آوريل و به دنبال مراسمي كه وي به مناسبت مراسم شب نيمه شعبان (كه شيعيان دوازده امامي آن را، روز تولد امام دوازدهم مي دانند) خطبه خوانده بود، دستگير شد. حمزة الحسن، شيخ كاظم را فرزند محمد علي العمري معرفي مي كند.
از آنجايي كه من اطلاعات موثقي در باره دستگيري شيخ كاظم، از جمله در باره زمينه سياسي، مدت دستگيري و بازتاب احتمالي آن بر نخاوله، ندارم، از اظهار نظر در باره اين رخداد، خودداري مي كنم.
كاملا روشن است كه در حال حاضر، نخاوله در خطر تبديل شدن به كانون تحريكات شيعي انقلابي (نه فقط ايراني) بوده و مورد ترديد و سوء ظن شديد مسؤولان سعودي قرار دارند. در پي تنش ميان ايران و عربستان سعودي، مي توان بخشي از اين ترديدها را سياسي دانست; اما در كنار آن، مسأله، با برخي از ادبيات بحث انگيز و انتقادي ميان شيعه و سنّي از جمله بحث سبّ صحابه نيز درآميخته است. بالا گرفتن موجي از اين اختلاف نظرها و ادبيات رديه نويسي و بحث انگيز از پس از ماجراي جمعه خونين در سال 1987 / 1366 ش . به روشني اين گفته را تأييد مي كند.
1 . همان.
2 . نكـ : Behind the Riot;Kramer:; و Tragedy and Khomeini's MessengersKramer:
3 . الشيعه، ج 1، ص 66
4 . Sunni Polemical WritingsEnde:
فتواهاي جديدي توسط علماي وهابي مانند عبد العزيز بِنْ باز، ابن جبرين و ديگران صادر شد دائر بر اين كه شيعيان (دوازه امامي ها و همچنين زيدي ها) ملحد هستند و اين كه بنا بر اين، به طور مثال، مسلمانان واقعي ]سني[، حتي نبايد از گوشت حيواناتي كه توسط قصابان شيعي ذبح مي شوند، استفاده كنند.
با اين همه، گفته مي شود تسامح و نرمي در سياست وهابيون سعودي نسبت به شيعيان كشور سعودي، از جنگ خليج ]فارس[ در سال 1991 به بعد به ويژه از سال 93 و 94 به اين سو، در پيش گرفته شده است. حتي قول هايي داده شده است كه ممنوعيت مساجد و حسينيه ها برداشته شده و برگزاري مراسم عزاداري (عمومي) اجازه داده شود. به هر روي، چنين به نظر مي رسد كه اگر هم چنين تخفيف هايي وجود داشته باشد، تنها ويژه منطقه شرقي است نه مدينه.
چنين به نظر مي رسد كه شيعيان مدينه، در مقايسه با هم مذهبان خود در منطقه شرقي، حتي به دنبال انقلاب ايران در 79/1978 كمتر سياسي شده اند. آنان در بيشتر موارد، از دخالت در سياست داخلي و تنش هاي سياسي ايجاد شده، پس از درگيري در مكه و مدينه (به ويژه دهه 1980) ميان زائران شيعي (بيشتر ايراني ها) و نيروهاي امنيتي سعودي در مراسم سالانه حج، خودداري كرده اند. گفته مي شود كه در اين سال ها، شيخ محمد العمري، مدينه را در زمان حج ترك مي كرد تا از ورود در اين درگيري ها جلوگيري كند.
مسأله اي كه در اين مشاجرات بارها مطرح شده آن است كه اداره امور حرمين شريفين به يك تشكيلات بين المللي اسلامي سپرده شود. اين عقيده تازه اي نيست. طي سال ها، اين عقيده توسط نويسندگان، جنبش ها و برخي از سياستمداران ـ اعم از شيعه و سني ـ مطرح شده است. بي ترديد اگر اين پيشنهاد به وسيله ايران يا هر گروه شيعه ديگر از ساير نقاط جهان مطرح شود، دير يا زود، توجه مسلمانان جهان را از وجود يك جامعه شيعه در حجاز جلب خواهد كرد. نتيجه آن كه حاكميت سعودي (كه هرگونه كنترل بين المللي را بر حرمين شريفين رد مي كند) با سوء ظن فزاينده اي در حال كنترل اين اقليت هستند. حتي ممكن است در انديشه برخي از اقدامات پيشگيرانه نيز باشند.
1 . حسن، الشيعه، ج 2، ص 341 ; همان نويسنده، ضجه، چاپ پاريس، ژانويه 1992 ; هنچنين نكـ : بن باز، فتاوي هيئة كبار، ص 136 ; همان نويسنده، فتاوي اسلاميه، ج 3، صص 104 تا 107
2 . esp. 113 The Politics,al-Rasheed:
3 . نكـ : (پاورقي 296 Kramer) و مقاله همان نويسنده در Middle East Contemporary Survey, vol. 11 (1987)
4 . Al-Khoei, 5
5 . نكـ : vol. 11 (1987) , 175Middle East Contemporary Survey,براي اطلاعات بيشتر نكـ : The Makkah Massacre, esp. 77-85Bangash: همچنين: آل احمد، خسي در ميقات، ص 45 (ترجمه انگليسي، ص 31).
تاكنون دولت ايران و همچنين متحدان ديگر وي در خارج از كشور، از هرگونه برنامه مبازراتي قاطعانه به نفع نخاوله خودداري ورزيده اند. در حقيقت چنين مبارزه اي، كمكي به نخاوله نخواهد كرد; گرچه جلب توجه بين المللي به وضعيت دشوار اين اقليت، موضوع ديگري است.
* پي نوشتها:
1. در اينجا افزودني است كه روابط مسؤولان ايراني با رهبر شيعيان مدينه، هميشه گرم بوده، اما مصالح سياسي، به ويژه مصلحت آنان ايجاب مي كرده است تا روابط ميان آنان، طبيعي بوده و تحريك آميز نباشد. پس از سه سال تعطيلي حج، به دنبال فاجعه جمعه خونين، يعني سال هاي 67 تا 69 شمسي، در سال 1370 باز هم رهبر شيعيان اين جرأت را داشت تا ديداري با مسؤولان بعثه ايران داشته باشد. در گزارشي در اين باره آمده است: امروز ـ 18 ذي قعده 141112 خرداد 1370 ـ جمعي از علماي حاضر در بعثه مقام معظم رهبري، به همراه حجة الاسلام تسخيري، معاونت امور بين الملل بعثه، با شيخ العمري از روحانيون برجسته عربستان و رهبر شيعيان مدينه ملاقات كردند. اين ديدار در حسينيه شيعيان مدينه واقع در يكي از نخلستان هاي اطراف اين شهر انجام شد. شيخ العمري، با پشت سر نهادن حدود هشتاد بهار، همچون نگيني در ميان شيعيان مدينه مي درخشد. ايشان دوران تحصيلات حوزوي خود را در نجف اشرف گذرانده و به عنوان يك شخصيت علمي قديمي محسوب مي شود. در مدينه شخصيت ديگري همطراز با ايشان نيست. شيخ العمري به گرمي از ديداركنندگان استقبال كردند و به آنان خوش آمد گفتند. ايشان عنوان نمودند كه شيعيان نگران سلامتي حضرت آية الله خامنه اي بوده و براي صحت سلامتي ايشان دعا مي كنند. نكـ : سيماي حج در سال 70، گزارشي از فعاليت هاي بعثه مقام معظم رهبري، (تهران، 1371) صص 47 و 48
|