متن کامل

فصلنامه میقات حج سال دهم شماره سی و هفتم پاییز 1380 حج گزاری ایرانیان در دوره قاجار (3) رسول جعفریان (1210 ـ 1344 ق .) مقاله حاضر سوّمین بخش از «حج گزاری در دوره قاجار» است که بخش اوّل و دوّم آن در شماره های 32 و 33 منتشر شد و به یاری خداوند بخش پا

فصلنامه ميقات حج
سال دهم شماره سي و هفتم پاييز 1380

حج گزاري ايرانيان در دوره قاجار (3)

رسول جعفريان

(1210 ـ 1344 ق .)

مقاله حاضر سوّمين بخش از «حج گزاري در دوره قاجار» است كه بخش اوّل و دوّم آن در شماره هاي 32 و 33 منتشر شد و به ياري خداوند بخش پاياني آن در شماره آينده از نظر شما گراميان خواهد گذشت:

برخورد ساكنان مكه و مدينه با ايرانيان

برخورد مردم مكه با ايرانيان

به رغم آن كه دو شهر مكه و مدينه در منطقه حجاز قرار دارد و به نظر مي رسد كه بايد به لحاظ مذهبي و فرهنگي وضعيت مشابهي داشته باشد، اما به دلايل تاريخي و قومي، تا اندازه اي تفاوت ميان اين دو شهر هست. اين تفاوت اولا به لحاظ سكونت اقليتي شيعه با نام نخاوله در مدينه طي چند قرن گذشته است، در حالي كه در مكه چنين وضعيتي وجود ندارد. و ديگر آن كه تعصب مذهبي در شهر مدينه بيشتر بوده و دليل آن نيز به لحاظ تاريخي، آن است كه افراد مذهبي كه به حجاز مهاجرت مي كرده اند، به طور عمده در مدينه مقيم شده و وضعيت مذهبي اين شهر را تحت تأثير قرار مي داده اند. آگاهيم كه سكونت دائم در مكه، به عكس مدينه، به هيچ روي مورد تشويق قرار نگرفته است. در اينجا، پس از اين مقدمه كلي، به برخورد




--[91]--

ساكنان اين دو شهر با حجاج ايراني مي پردازيم. ابتدا از شهر مكه آغاز مي كنيم.

آنچه كه در باره برخورد مردم مكه ـ به عنوان مركز شريف نشين ـ با حجاج ايراني گفته شده، نشان مي دهد كه گروه هاي مختلف از شريف و دستگاه اداري او و والي مكه گرفته تا خواجگان حرم و همچنين مطوف ها و نيز توده هاي مردم، به تناسب نوع مناسباتشان با ايرانيان برخوردهاي متفاوتي داشته اند.

در ميان شرفاي مكه و خاندان آنان كه از سادات بودند، شيعيان امامي يافت مي شدند كه علاقه مند به ايرانيان بوده و به آنها احترام مي گذاشتند. اين علاقه، افزون بر علائق مذهبي مي توانست از نظر مالي نيز براي شريف مكه فوايدي داشته باشد; چرا كه علاوه بر پولي كه از حجاج گرفته مي شد، دولت ايران نيز از طريق سفارت خود در عثماني توجه به شريف داشت. به علاوه، شريف نماينده رسمي دولت عثماني بود و هر نوع برخورد منفي او با ايرانيان، جنبه سياسي نيز پيدا مي كرد.

علاوه بر شريف، مطوف ها كه سروكار با ايرانيان داشتند، به طور عمده شيعه بوده و از اين جهت و نيز براي منافع مادي خود، مي كوشيدند تا با ايرانيان برخورد مناسبي داشته باشند تا مشتريان بيشتري را براي دوره هاي بعد جذب كنند.

در ميان عامه مردم نيز شيعيان اندكي يافت مي شدند كه آنان نيز به دليل حس مشترك مذهبي، روابطشان با ايرانيان مناسب بود. از اينها كه بگذريم، توده سني اين شهر به رغم آن كه تعصب كمتري در مقايسه با مدينه دارد، اما به طور طبيعي تحت تأثير تبليغات ضد شيعه در اين شهر قرار داشته و از اين زاويه ممكن بود كه برخورد خوبي با ايرانيان نداشته باشد. اين مسأله در باره خواجگان حرم كه ممكن بود سنيان متعصبي باشند، صدق مي كند. امام حرم نيز بسته به مقدار تعصب خود و پيروي از سنت هاي پيشين، نسبت به روافض يعني شيعه ها اظهار برائت كرده در دعاهاي خود آنان را سب و لعن مي كرد.

بروجردي در سال 1261 در باره برخورد با شيعه در اين شهر چنين مي نويسد: و نماز جمعه خاصه حنفي و شافعي و پس از درود به صاحب مقام محمود و مدح صحابه و خلفا و باقي عشره مبشرَّه و حسنين و حمزه و عباس




--[92]--

عَمَّيْن نبي(صلي الله عليه وآله) به دعاي سلطان و شريف محمدبن عون مي كوشند. و در نفرين به گفتار: «الّلهم العن الكفرة و الرفضة» مي خروشند و در مكه معظمه فقط چشم از لعن و سبّ روافض نمي پوشند. و ديگر در مكه معظمه دو حمام است. ديگر از اقوام شريف غالب سابق الذكر شريف سليمان نامي است، جوان كه با وجود بودن پدر متعصب، چندي است از مذهب خارج و از خلّص شيعيان است.»(1) بروجردي در حواشي همانجا، از تشيع شريف محمدبن عون صحبت كرده و از مجلسي ياد مي كند كه در حضور امير حاج عجم ايران برگزار شده و شريف محمد به نوعي تشيّع خود را نشان داده است.(2)

حضور يك شاهزاده ايراني در مكه، سبب مي شد تا از شدت برخورد با ايرانيان كاسته شده با احترام بيشتري با آنان برخورد شود. حسام السلطنه كه به عنوان يك شاهزاده مورد احترام وارد مكه شده بود، نوشته است كه «امسال ـ يعني سال 1297 ـ به ملاحظه رعايتي كه از من مي ديدند و سفارشاتي كه از من شنيدند، با حجاج به احترام حركت مي نمودند و اذيت نمي كردند.»(3)

فراهاني در سال 1302 نوشته است كه مكه «قريب شصت نفر شيعه دارد كه اغلب همين مطوفين هستند كه با عجم محشور و از سادات حسيني مي باشند و اين شيعه ها چندان تقيه عجالة ندارند، واضح و آشكار اظهار تشيع مي نمايند و بعضي از همين شيعه ها در ايام عاشورا روضه خواني مي كنند. از جمله سيد ابوالفضل كه يكي از مطوفين و داماد موسي بغدادي، كه موسي بغدادي نيز شيعه و از تجّار معتبر و اغلب معاملات شريف مكه با اوست.»(4) همو اشاره مي كند كه پس از اعمال حج كه از مكه عازم مدينه بوده اند، در «شب هشتم عاشوراـ محَرَّم، حجاج عجم جمع شده و بي تقيه روضه خواني مفصلي كردند و اهالي رابغ هم اغلب جمع بودند.»(5)همين گروه در منازل بعدي نيز مراسم روضه خواني برپا مي كردند.(6) نايب الصدر هم در سال 1305 از مطوفين ياد كرده كه «غالب شيعه هستند».(7)

فراهاني در سال 1302 از بهبود روابط مكيان با حجاج عجم سخن گفته مي نويسد: «سابقا در مكه، اهالي، حجاج عجم را كه شيعه بودند بسيار اذيت مي كردند و آنها هم كمال تقيّه را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بزم غريب، ص 772

2 . بزم غريب، ص 772

3 . حسام السلطنه، ص 117

4 . فراهاني، ص 198

5 . سفرنامه فراهاني، صص 216 ـ 17

6 . فراهاني، ص 217

7 . نايب الصدر، ص 138




--[93]--

مي نمودند، و در اين اوان به واسطه ضعف دولت روم و قانون فرنگي مآبي كه درآنجا معمول شده و قوّت دولت عجم، اين رسم به كلي متروك و اذيتي نسبت به عجم نمي شود و اگر تقيّه هم نكنند كسي متعرض نخواهد شد و كمال احترام را از عجمها دارند.»(1)

نايب الصدر در شرح تحقير ايرانيان در مكه در سال 1305 از اطفال مكي ياد مي كند كه دور يك ايراني را گرفته او را به استهزاء گرفته بودند.(2) نجم الملك در سال 1306 با اشاره به تبعيضي كه در مكه ميان عرب و عجم گذاشته مي شود، و نقل حكايتي از كتك خوردن يك زائر ايراني به خاطر همراه بردن گيوه هايش به داخل مسجد الحرام، مي نويسد: اين ايرادات همان ـ تنها ـ بر حجاج ايراني است. اعراب مختلف، نعلين زير بغل گذاشته وارد مسجد مي شوند و احدي متعرّض آنها نمي شود. خلاصه اين است كه به سبب مجهولي، همه ساله مردم ايران در زحمت و مشقت اند.»(3)

امين الدوله در سال 1316 از خانه اي كه براي اقامت وي در نظر گرفته شده بوده و از منشي خاص شريف مكه بوده، خبر داده و مي نويسد كه در آنجا همه تمثال شاهنشاه شهيد ناصرالدين شاه دارد و صاحب منزل خواسته است خلوص خود را به ايرانيان اثبات كند.»(4)

در گزارشي نيز كه از سال 1317 در دست است، در مكه شهرت داشته كه شريف بر مذهب تشيع بوده است. به نظر اين زائر، «شريف مكه نسبت به حاج عجم خيلي مهربان و توجه خاطر دارد، حتي آن كه اهل مكه نسبت تشيع به او مي دهند و امسال قبل از ورود حاج، اعلان احترام حاج ايراني را عموما داده بود ... از طرف سلطنت قاهره عليه اسلامبول هم توصيه هاي رعايت حاج عجم داده مي شود.»(5) نيز گفته شده است كه در همان سال به محض ورود به مكه «در خانه شيخ علي جمّال كه شيعه و از مطوفين محترم و همراهان عجم است، منزل گرفتيم.»(6)

گفتني است كه ايرانيان حتي در انتخاب قهوه خانه، در تلاش بودند تا جايي بروند كه صاحبش شيعه مذهب باشد. از جمله در مكه «قهوه خانه حاجي قنبر معروف ]است [كه از شيعيان با همّت غيور است و در قهوه خانه اش ليله غدير تعزيه امام سجاد(عليه السلام) منعقد و آش بسيار مفصلي طبخ مي نمايد و به حاجيان هديه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فراهاني، ص 199

2 . نايب الصدر، ص 147

3 . نجم الملك، صص 182 ـ 183

4 . امين الدوله، ص 177

5 . سفرنامه عتبات و مكه، ص 175

6 . سفرنامه عتبات و مكه، ص 169




--[94]--

مي دهد». اين جلسه برگزار شده و از ديد اين گزارشگر «انعقاد چنين مجلسي در آن نقطه كه مركز متعصبين عامه است، خيلي شعار بزرگي است براي جعفريان ـ يعني جعفري مذهبان».(1)

در چنين فضايي كه شيعه كم بود، گاه اتفاق استثنايي هم رخ مي داد. محمد ولي ميرزا در سال 1260 نوشته است كه هر روز در مسجد الحرام قرآن مي خواندم. يك روز قرآن را «به دست يك حضرموتي شيعه دادم كه نگاه بدارد تا من از طواف برگردم. بعد از برگشتن سيد قرآن را برد.» شگفتي محمد ولي ميرزا آن است كه روزهاي قبل «قرآن را به عربها و اهل مكه مي دادم» همه برگرداندند، اما اين بار قرآن از دست رفت!(2)

در گزارشي از سال 1331 گفته شده است كه آغاوات هاي مكه رفتار بهتري در مقايسه با آغاوات هاي مدينه دارند: «خواجهوات كه آغاواتشان گويند، مواظبت دارند، اخلاقشان خيلي بهتر از خواجه وات مدينه است، بلكه طرف نسبت نيست، به هيچ وجه تفاوتي فيما بين ايراني و غيره نمي گذارند; خيلي نجابت آنان ما را مسرور كرد.»(3) همين نويسنده از تمسخر بچه هاي مكه نسبت به زائران شيعه سخن گفته، مي نويسد: «در بازارها مي رفتيم. حضرات جوان ها هر كس را مي فهميدند شيعه است، اداش را در مي آوردند و صدا مي زدند حاجي علي حاجي عمر!»(4) در برخي از منابع، اشاره به اقامت برخي از ايرانيان در جده شده است. از جمله آنها سيد مختار نامي بوده كه نايب الصدر با همراهانش پس از بازگشت از حج و سفر به مدينه، در جده به منزل او وارد شده اند. به نوشته او «سيد مختار از سادات دشتستاني و سالها است كه در حجاز متوقف است و همه اهالي آنجا او را به حُبّ حيدر كرار و دشمن داشتن دشمنان آل رسول مي شناسند... و در اين دو ماه محرم هر شب روضه خواني دارد.»(5)

برخورد مردم مدينه با عجم

در باره برخورد عامه مردم مدينه، با زائران عجم، گزارشهاي مختلفي در دست است. گذشت كه به دليل منازعات طولاني شيعه و سني از يك طرف، و جدال و نزاع صفويان و عثمانيان طي دو قرن و تبليغاتي كه از ناحيه عثماني ها و سنيان متعصب بر ضد شيعه در اين شهر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سفرنامه ميرزاعلي اصفهاني، صص 225 ـ 226

2 . محمد ولي ميرزا، ص 246

3 . ميرزا علي اصفهاني، ص 224

4 . جزائري، ص 43

5 . نايب الصدر، ص 276




--[95]--

صورت مي گرفته، مي بايست اصل را بر بدبيني ساكنان اين شهر نسبت به شيعه و طبعا ايرانيان گذاشت كه شيعه مذهب بودند. اين مسأله نه تنها نسبت به مدينه كه در تعصب مذهبي شهرت داشته بلكه براي ساكنان نواحي آن نيز صادق است. در باره وكيل كشتي هايي كه در بندر ينبع لنگر انداخته بوده، گفته شده است كه «آدم ستم پيشه است و سني متعصب و با جنس ايراني دشمن است».(1) نيز اشاره كرديم كه مدينه به عنوان محل مهاجرت سنيان متعصب، در برخورد با شيعيان سخت گيرتر بوده است.

در باره اين شهر يك نكته ديگر را هم بايد افزود و آن اين كه نزاع ساكنان شهر با نخاوله شيعه مذهب كه در روستاهاي اطراف بودند، آنان را نسبت به ايرانيان نيز كه نوعي اتحاد مذهبي با نخاوله داشتند، بدبين مي كرد.

اما گزارش برخورد مردم اين شهر با ايرانيان در منابع موجود:

زائري در سال 1261 نوشته است: با اين كه اهل مدينه، نسبت به اهل مكه، بسي مهربان و با سلوك اند، عجم در انظار ايشان مفلوك و معتبرين حجاج، بسي دني و صُعْلوك.»(2) اين ناشي از تعصب جاهلي است كه از قديم الايام ميان عرب وجود داشته است. متقابلا برخي از عجم ها نيز با همين ديد تحقيرآميز به عربها نگاه مي كردند. امين الدوله مي نويسد: «شترها را نزديك چادرها خوابانيده اند، عربده عرب و شتر بهم آميخته، عفونت اين دو جانور به يكديگر پيشي مي گيرد.»(3) طبعا چون در مدينه قدرتي نداشتند، نمي توانستند برخورد تندي داشته باشند.

گزارش مفصلي كه از برخورد خشن عربها با عجم ها از سال 1306 نقل شده جالب توجه است. ميرزا عبدالغفار نجم الملك منجم باشي، گويا به هدف آگاه كردن دربار قاجاري، نوشته است: آنچه خانه زاد در خاك حجاز ديد، اين است كه مردم عجم نمي دانم از چه بابت در انظار مردم آنجا مغضوب و حقير و خفيف اند، بلكه از سگ پست ترند و با وجود آن كه در اين سنوات، به حسن كفايت حاجي ميرزا حسن كارپرداز مقيم جده، خيلي رفاهيّت دست داده، باز خالي از خطر نبود، خاصه در مدينه طيبه كه خون و مال عجم را حلال و مباح مي دانند و به هر قسم بتوانند در صدمه حجاج كوتاهي نمي كنند. حتي سيد حسن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امين الدوله، ص 294

2 . بزم غريب، ص 775

3 . امين الدوله، ص 220




--[96]--

مطوّف كه از جانب معين الملك براي مطوّفي ايران مأمور است، كمال بدسلوكي را مي نمايد. سال هاست رسم چنين شده كه هر نفر حاجي مبلغ دو ريال فرنگ كه معادل دوازده هزار دينار باشد به او بدهند تا در ميان مزوّرين و خدّام قسمت كند. اين مردِ وحشي بي ادب، با جمعي از خواجه ها و عسكر، براي وصول اين تنخواه، در نيمه شبي بي خبر وارد اردوي حجاج بي صاحب مي شود و در وقتي كه مردم در چادرهاي خود خوابيده اند، بعضي تنها و بعضي با عيال، بدون اذن شبيخون زده مي ريزند بر سر آنها و با كمال خفّت آن وجه را وصول مي كنند. عجيب اين است كه اهل مدينه با اين كمال بي ادبي و وحشي گري، مردم ايران را يك ذرّه وقري نمي نهند و در نوع انسان محسوب نمي دارند ... و اهل ايران با آن كه اغلب به لباس منقّح بودند، روزها را اختيار نداشتند كه چندان در مسجد براي زيارت توقف كنند، و تنها جرأت نمي كردند به مسجد روند و شب ها را به كلّي ممنوع بودند از دخول مسجد.(1)

نجم الملك پس از اظهار اين كه خود مشاهده كرده است كه چه طور يك بچه عرب در مدينه، دو ايراني را آزار مي كرده و آنها جرأت برخورد با او را نداشتند، مي نويسد: از امتيازات اعراب، كه در تمام خاك عربستان ديدم، اين است كه هر گاه منازعه اي رخ دهد في ما بين يك نفر عرب و يك نفر عجم، آن عرب حق دارد كه هر نوع فحش و تهمتي بر آن عجم نسبت دهد، ولي عجم حق يك كلمه سؤال و جواب ندارد و الاّ آن قدر اعراب بر سر او مي ريزند و مي كوبندش كه هلاك شود.(2)

مخبرالسلطنه هم در سال 1321 اين نكته را به حق دريافته است كه «در مدينه تعصب بيشتر» از مكه است.(3) وي به خصوص اين تعصب را متوجه بخارائي هايي مي داند كه «هميشه جمعي مجاورند». زماني كه مخبرالسلطنه وضو مي گرفته، تني چند از آنان، با نگاه «غضب آلود» به او مي نگريسته اند.(4) افزوني تعصب مدني ها، مسأله اي است كه تا به امروز نيز مي توان آن را مشاهده كرد. سيف الدوله نيز اهل آن «ولايت» را «بسيار متكبر و سخت دل، بي رحم، بدسلوك و زبان دراز» وصف مي كند.(5)

در گزارشي كه به سال 1331 نوشته شده آمده است: سلوك حضرات مدني ها با جماعت عجم و شيعه، فوق العاده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نجم الملك، ص 181

2 . نجم الملك، ص 182

3 . مخبرالسلطنه، ص 269

4 . مخبرالسلطنه، ص 269

5 . سيف الدوله، ص 143




--[97]--

مُقرّح قلب است. صاحبان غيرت و اربابان نفوذ و همّت را فريضه ذمّه است كه فكري به حال اين شيعيان بيچاره بكنند.(1) وي اشاره مي كند كه «زوّار را به شتم و ضرب طرد مي نمايند و خود با كفش در داخل روضه مطهره تفرّج و تفرعن مي نمايند و استهزاي ايشان مي كنند ... به علاوه آن كه هر نفري يك مجيدي و نيم به عنوان مزوّري و مطوّفي مي گيرند به هر تزويري باشد».(2)

برخورد آغايان حرم مدينه با شيعه نيز در دوره هاي مختلف، به صورت هاي متفاوتي نقل شده است. حجاج ايراني به دليل شيعه بودن و ايراني بودن، در اقليت بودند و در برابر متعصبين مذهبي اين شهر نياز به حمايت داشتند.

در برابر آنچه گذشت، بروجردي در سال 1261 قمري از خوش رفتاري آغايان مدينه سخن گفته مي نويسد: آغايان خواجه مدينه طيبه، برخلاف مكه معظمه، مستغني الطبع و بي آزارند.(3)

نويسنده ديگري كه سال 1317 حج گزارده، بر رعايت اصول مورد نظر آغايان در وقت حضور زائران در مسجد تأكيد كرده و مي نويسد:

با مردم ايراني و حاج عجم هم بي جهت از طرف آنها بي احترامي و ايذا و اذيت نمي شود، مگر از جانب خودشان، سوء ادب و بي پروايي و دنائت و گدايي در ورود و خروج شود و الاّ اگر از روي ادب و لباس پاكيزه و قانون تقيه وارد روضه منوّره شوند، و هنگام نماز جماعت جلوي نماز حضرات راه نروند و اقتدا كنند و مهر نماز موقوف دارند وبه آغايان خواجه و بعض مزوّرين كه مقابل ضريح مبارك نبوي و ضريح مقدس صديقه طاهره صلوات الله عليها ايستاده اند، مختصر بذلي اگرچه يك قران دو قران باشد بشود، خيلي خيلي محترم خواهند بود.(4)

البته اين موارد، براي كساني است كه پولي در بساط داشته باشند و با افراد متعصب هم برخورد نكنند، و الا قاعده آن بود كه با عجم تندخويي مي كردند. دختر فرهاد ميرزا با شرحي از اين كه عرب ها نجاست و پاكي حاليشان نيست و همانجا كه بول مي كنند «فورا وضو بجاي مي آورند» مي نويسد: «با اين پاهاي كثيف در حرم رسول الله(صلي الله عليه وآله) داخل مي شوند و عجم بيچاره را از حرم مي رانند.»(5)

البته عجم ها نيز گاه بي تقصير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميرزاعلي اصفهاني، ص 198

2 . ميرزا علي اصفهاني، ص 190

3 . بزم غريب، ص 777

4 . سفرنامه عتبات و مكه، ص 178

5 . دختر فرهاد ميرزا، ص 297




--[98]--

نبودند. انجام كاري كه موجب بي حرمتي شيعيان نسبت به گروه مخالف مي شد، سبب خشم آنان مي گرديد. در سال 1260 شايع شد كه «بد مذهبي ـ يعني يك شيعه ـ نجاست برده در سوراخي كه قبر خلفا معلوم بوده، انداخته اند، خواجه كه مي شنود، بناي چوب را مي گذارد، جمعي زدند و جمعي را پولشان را بردند. قدغن شد ورود عجم مشرّف نشود.»(1) طبيعي است كه در اين شرايط، برخورد با عجم ها سخت تر شده و آنچنان كه محمد ولي ميرزا نوشته، «در مدينه به هيچ وجه فرصت تفحص نشد، بسيار بد سلوك مي كنند با حاج عجم.»(2)

در سال 1316 نيز گفته شد كه «در بقيع متعرض دو سه نفر حجاج ترك شده بودند كه در مقبره خليفه ثالث پليدي انداخته، بي احترامي كرده اند.» امين الدوله در اين باره، به حكومت اعتراض كرده و حكومت نيز «اشخاصي را كه نسبت به تُرك ها تَرك اولي كرده بودند، تأديب و تعذير» كرده است.(3)

يكي از كهنه ترين بهانه ها، راه رفتن عجم هاي در بين صفوف نماز اهل سنت است كه تا به امروز نيز مطرح است. بهانه آغايان حرم آن بود كه «در مذاهب اربعه ممنوع است كسي از جلو مُصلِّي عبور كند و عجمان اين معنا را زشت نمي شمارند ... لهذا ايشان را از مسجد بيرون مي كنيم.»(4)

البته برخورد با اعيان و شاهزادگان ايراني، به گونه اي ديگر بود. هر سال شماري از درباريان به حج مي رفتند و به مقدار موقعيتي كه داشتند، در آنجا از سوي شريف مكه و والي آن مورد احترام قرار مي گرفتند. طبعا حكومت مدينه يا مكه، با تأكيد دربار عثماني، رعايت حال شاهزادگان را مي كرد. مثلا زماني كه اتابك در سال 1321 از جده عازم مدينه بود و اعراب به كاروان حجاج حملهور شدند، محافظين به خاطر اتابك دستور داشتند، هر حمله اي كه صورت گرفت، در مقابل از اعراب بكشند. در حالي كه در وقت هاي معمولي چنين اجازه اي را نداشتند.(5) در سال 1263 مهد عليا مادر ناصرالدين شاه همراه اعتمادالسلطنه و شماري ديگر از درباريان به حج رفت. به همين دليل آنها با احترام مواجه بوده و براي نمونه وقتي به شام رسيدند: «حضرات حاج عجم، در سر عسكري «نامق پاشا، شهر شوال سنه 1263، وارد شام شدند و به خانه هاي شهر منزل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محمد ولي ميرزا، ص 239

2 . محمد ولي ميرزا، ص 249

3 . امين الدوله، ص 273

4 . ميرزا علي اصفهاني، ص 190

5 . مخبرالسلطنه، صص 247 ـ 248




--[99]--

گرفتند». در آنجا بود كه مهدعليا «يك شب پاشاها را مهماني كرد، بسيار سنگين و خوب، به طور ايراني».(1) زماني نيز كه به مكه رسيدند، وجود مهدعليا سبب آسايش حجاج ايراني بود; چنان كه همين اعتمادالسلطنه مي نويسد: با وجودي كه امسال، جماعت حاج بواسطه داشتن نوّاب مهد عليا ـ دامت شوكتها ـ در مكّه و مدينه و شام و غيره در نهايت آسوده بودند، مع ذلك مردم حرمين شريفين، در موقع اذيّت حتي المقدور مضايقه نداشتند.(2) همو مي نويسد: سركار آصف الدوله نور محمد خان، سردار وزير حضرت مهد عليا بود، و بر حاج سمت اميري و سرداري داشت، از نگاه داري حاج از تعديّات حمله داران، و ساير عمله كوتاهي نفرموده، با ملتزمين ركاب حضرت مهد عليا، قسمي رفتار كرد، كه از حركات و سكنات ايشان تمام مردم راضي و شاكر بودند.(3)

زماني كه فرهاد ميرزا در سال 1292 وارد مدينه شد، به او خبر دادند كه يك فوج سپاه براي استقبال آورده و «دو عراده توپ هم به استقبال آورده اند كه شليك بكنند». فرهاد ميرزا با اين كار مخالفت كرده گفت: «ابدا اذن نمي دهم كه توپ بيندازيد كه پيغمبر را از آمدن خود اعلام بكنم. اگر او را عالم ماكان و ما يكون مي دانم، البته دانسته است كه يكي از سگان آستان به زيارت اين مكان آمده است.»(4)

حرمت فرهاد ميرزا سبب شد تا با درخواست وي براي باز بودن درِ حرم تا صبح، موافقت شود و در پناه او ساير زائران ايراني نيز بهره مند شود.(5) در زمان سفر فرهاد ميرزا شيخ الحرم كه از طرف دولت عثماني منصوب مي شد، علي پاشا بود كه فرهاد ميرزا در باره او مي نويسد: «آدم خوش نفسي است و با حجاج عجم خوش رفتار است.»(6)

به نظر مي رسد كه برخي از ايراني ها، براي آن كه با برخورد بد مواجه نشوند، لباس خود را تغيير داده خود را به صورت عربها و يا تركها درمي آوردند. اعتمادالسلطنه كه در سال 1263 تغيير لباس داده بوده، وقتي يك ايراني او را شناخته، به او گفته است: «تو عجم هستي، حالا عثمان لو شده اي.»(7) فرهاد ميرزا در سال 1292 مي نويسد: «در مدينه چنانچه به اهل حاج عجم غدغن كرده بودم كه تغيير كسوت و حالت لباس ندهند، امروز هم به همه اهل حاج همان تأكيد را كردم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعتمادالسلطنه، ص 88

2 . اعتمادالسلطنه، ص 120

3 . اعتمادالسلطنه، ص 136

4 . فرهاد ميرزا، ص 169

5 . فرهاد ميرزا، ص 170

6 . فرهاد ميرزا، ص 194

7 . اعتمادالسلطنه، ص 11




--[100]--

كه بعد از اتمام مناسك، كلاه فيس به سر نگذارند و تغيير لباس ندهند.»(1) زماني هم كه در مكه ديده بود همشيره زاده هاي امام جمعه اصفهان، عمامه سبز را برداشته عمامه سفيد گذاشته اند، به آنان اعتراض كرد.(2) شگفت آن كه روزنامه اختر كه در عثماني به طبع مي رسيد، در همين سال نوشته است «در بهجة الفتاوي كه در اين زمان در پاي تخت دولت بزرگ اسلام ـ يعني استانبول ـ چاپ شده است مي نويسد: هر كس كلاه عجم را بسرش بگذارد، نكاح زنش باطل خواهد شد و بايد تجديد نكاح كند.»(3) اين فتوا كه ممكن است در اصل مربوط به كلاه هاي اروپايي بوده، بر اساس روايت «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم فَهُوَ مِنْهُ» صادر شده، اما به هر روي، نويسنده مقاله، در تحليل خود، مبنا را بر اين گذاشته است كه مقصود كلاه ايراني بوده است. وي مي افزايد: «جاي تعجب است كه لفظ عجم را چه قدرها در نزد عوام مستكره كرده اند، به طوري كه هر كس كلاه عجمي يعني كسوت ايرانيه را در بر دارد، در نظر مردم اين سامان از هر گروه و ملتي مستكره تر ديده مي شود.»

فراهاني كه در سال 1302 از اعتبار يافتن عجم در ميان مكيان سخن مي گويد، نسبت به كساني كه تغيير لباس مي داده اند تا كمتر مورد اعتراض واقع شوند، معترض است. وي مي نويسد: اين بنده در مكه و مدينه و عرض راه، همه جا لباس عجمي مي پوشيدم و كلاه عجمي بر سر مي نهادم و ابدا تقيّه نمي كردم و هيچ كس يدا و لسانا متعرض من نشد، سهل است، نهايت احترام را منظور مي داشتند.»(4) نجم الملك در سال 1306 نوشته است كه «در خاك حجاز هر ملت به لباس خود آزادانه راه مي رود الاّ اهل ايران كه يا بايد عرب شوند يا افندي. با وجود آن، همين قدر كه شناختند عجم است، مورد تمسخر و استهزاء است.»(5)

كلاهِ ايرانيِ امين الدوله سبب شده است تا پيرمردي در مكه به او به عنوان يك ايراني نزديك شده و يكي دو بيت از اشعار سعدي براي او بخواند. اين پيرمرد گفته است كه از اهالي كردستان است كه «با مجاورت چندين ساله درين مكان شريف ـ يعني مكه ـ زبان فارسي» را به كلي فراموش نكرده است.(6) امين الدوله در جاي ديگري مي نويسد: جز من كه به كلاه پوست ايراني ساخته و تغييري به لباس و صورت نداده ام، همه كس فينه و عمامه و كفيه و عقال گرفته اند.(7)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فرهاد ميرزا، صص 206 ـ 207

2 . فرهاد ميرزا، ص 229

3 . اختر، ج 1، ص 757 (تهران، كتابخانه ملي، 1378)

4 . فراهاني، ص 199

5 . نجم الملك، ص 182

6 . امين الدوله، ص 210

7 . امين الدوله، ص 229




--[101]--

امين الدوله كه با فهم سياسي بالاي خود و موقعيتي كه به عنوان صدر اعظم داشته، مسائل مربوط به دولت عثماني و حكومت مدينه و سادات و نخاوله را كاملا درك مي كرده، اطلاعات جالبي در اين باره به دست داده، خبر از تلاش هايي مي دهد كه براي بهبود مسائل زوار ايراني در مدينه در جريان بوده و به دليل بي لياقتي مشيرالدوله، به جايي نرسيده است. وي از قول سيد حسن كه كار راهنمايي زائران ايراني را در مدينه عهده دار بوده، نقل كرده است كه وي «شكايت و دلتنگي» خاصي از اولياي دولت ايران داشت و آن اين بود كه «اگر از طرف دولت، براي احترام و اعزاز يك مشت ايراني كه همه ساله به اينجا مي آيند و سروكارشان با خدمه و خواجه هاي متعصّب شرير است، جزيي انفاق و انعامي مبذول بود، اين اشكالات و خفّت ها و خواري ها را نداشتيم».

امين الدوله مي گويد: گفتم: مگر انعامي كه همه ساله از جانب دولت و به توسط سفارت ما، مقيم استانبول، داده مي شود، كفايت نمي كند؟ ]سيد حسن [گفت: كدام انعام؟ گفتم: همان مبلغي كه مرحوم حاجي ميرزا حسين خان مشيرالدوله بعد از سفر حج خود و تأديبي كه به سيد مصطفي عموي تو كرد، از دولت مستدعي شد و تا پارسال برات آن صادر و وجه آن به توسط خود من به اين مشيرالدوله ]حاجي محسن[ داده مي شد و كاغذهاي او نزد من مضبوط است. با هزاران سوز و گداز براي تلطيف خاطر خدّام حرمين و وجوب ايصال اين وجه به وقت و به موقع كه گاهي من خود به قرض برات اسلامبول از طهران گرفته و فرستاده ام. ]سيد حسن[ قسم ياد كرد كه بعد از زمان مرحوم حاج ميرزا حسين خان مشيرالدوله، ديناري از اين انعام دولتي نرسيده است. حيرت كردم كه جناب مشيرالدوله با خدا و رسول هم خيانت كرده، اين جزئي پول را كه براي احترام و آسايش حجاج و زوّار ايراني در حرمين شريفين مقرر است، به مصارف غيرمشروعه خود رسانيده است.(1) وي با اشاره به اقدامات بدعت آميز سفير ايران در استانبول مي نويسد: «هيچ قوم در يثرب و حجاز مثل ايراني ذليل و اسير نيست و سبب اين كه مأمورين ايران آنها را به ثمن بخس به عثماني ها فروخته اند.»(2)

ميرزا داود كه در سال 1322 به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امين الدوله، صص 254 ـ 255

2 . امين الدوله، ص 279




--[102]--

مدينه آمده مي نويسد كه امين الحرم يا رئيس المطوفين براي وي هدايايي فرستاده از وي خواسته است كه رضايت نامه اي جهت او براي سفير كبير ـ ايران در استانبول ـ بنويسد. وي مي گويد كه آنان از هر زائر ايراني دو ريال مي گيرند كه البته از روي احترام از وي نگرفته اند.(1)

ايرانيان و شيعيان نخاوله

يكي از حساسيت هاي حجاج ايراني در سفر حج، برقراري ارتباط با شيعيان آن نواحي بود. ايراني ها به هر نقطه اي كه مي رسيدند، به دنبال يافتن محلات شيعه نشين بوده و در طول سفر و به ويژه شهر مدينه به اين مسأله توجه داشتند. براي نمونه، زائراني كه از ايران به سوي شام رفته و از آنجا قصد مدينه مي كردند، در محله خراب شام سكونت مي گزيدند. اين محله، محله اي شيعه نشين بود كه از زمان صفوي به اين سو، محل اقامت زائران ايراني بود. از جمله زائري در سال 1331 نوشته است كه در دمشق «در خانه جناب حاجي محمد مهدي حلباوي، در محله معروف به خراب كه خيلي آباد است، نزول كرديم».(2)

يك زائر شيعه هشيار، به طور معمول، در هر منزل به اين امر توجه داشت كه طرفش بر چه مذهبي است; شيعه است يا سني. زماني كه امين الدوله در نزديكي مدينه وارد سربازخانه شد، از «مصلّي و اوراقي كه در منزل رئيس كل عساكر» آنجا بود، حدس زد كه وي «بايد شيعي مذهب باشد».(3) زائراني نيز كه از طريق بصره مي رفتند، در قصبچه كوچكي معروف به مقام علي كه «اهل آنجا غالب شيعه مي باشند» منزل مي كردند.(4)

در اين زمينه مهم ترين نكته آن بود كه در مدينه، شيعيان نخاوله(5) سكونت داشتند و از اين جهت، ايرانيان، مشتاق بودند تا با آنان در ارتباط بوده و رفت و شد داشته باشند. از اين رهگذر آگاهي هاي جالبي از اين طايفه در سفرنامه هاي ايرانيان ديده مي شود. نجم الملك كه به سال 1306 به حج مشرف شده، در باره نخاوله و موقعيت بسيار ضعيف آنان در ميان ديگر ساكنان مدينه، از سر دلسوزي، آگاهي هاي جالبي به دست داده است: «اهل مدينه، مردان شان، غالب كوسج اند و سفيد پوست; ولي بد زبان و خشن و بسيار تنگ معيشت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميرزا داود، صص 157 ـ 158

2 . ميرزا علي اصفهاني، ص 181

3 . امين الدوله، ص 279

4 . نجم الملك، ص 170

5 . در باره نخاوله مفصل ترين مقاله با اين مشخصات چاپ شده گرچه از اطلاعات بسياري از سفرنامه هاي فارسي را كه در اينجا مورد استفاده قرار گرفته، استفاده نكرده است:

WERNER ENDE. THE NAKHAWILA, A SHIITE COMMUNITY IN MEDINA PAST AND PRESENT, die Welt des Islama 37, 3. Brill, Leiden, 1997.

ترجمه دو قسمت از اين مقاله در فصلنامه «ميقات حج»، ش 25، 31 چاپ شده است.




--[103]--

خاصه طايفه نخاوله كه منسوب اند به حضرت سجاد(عليه السلام). جمعي شيعه خاص اند، و عجب اين است كه اهل مدينه ايشان را كلاب مدينه ناميده اند. اين طايفه در خارج شهر قديم، خانه هاي بسيار پست خرابه دارند، و به كمال سختي زندگاني مي كنند و اهل مدينه آنها را به حرم مطهّر و به مسجد النبي راه نمي دهند و گاه گاه اتفاق نموده مي ريزند و خانه هاي ايشان را مي زنند و مي كشند و غارت مي كنند!» همين زائر مي افزايد: «اعتقاد اين بنده آن است كه اگر احدي، يك فلوس در مشرق زمين نذر داشته باشد، با وجود آنها و در صورت امكانِ رسانيدن به آن ها توسط حجاج، حرام است كه به ديگري بدهد. زندگاني نه آن قدر بر آن بيچارگان تلخ و صعب است كه بتوان شرح داد.»(1)

دليل علاقه ايرانيان براي اقامت ميان نخاوله، جداي از آرامش خاطر آنان، داد و ستد متقابلي بود كه به لحاظ مادي و معنوي ميان آنان برقرار مي شد. سكونت يك شيعه در ميان نخاوله، سبب مي شد تا او در انجام فرائض مذهبي خود از بند تقيّه آزاد باشد. چنان كه امين الدوله در وقت اقامت در منزل نخاوله مي گويد كه «نماز ظهر و عصر بي تقيه ادا شد.»(2) به علاوه، اين سكونت سبب مي شد تا زائران شيعه، پولي را كه بابت اجاره بها مي پردازند، به يك شيعه بدهند.

فراهاني در سال 1302 در باره نخاوله نوشته است كه آنان بيشتر در قراي خارج از ديوار مدينه زندگي كرده و «اغلب فقيرند و زراعت و آبياري اراضي و باغات دور شهر را مي كنند». وي به دنبال آن مي نويسد: «حجاج شيعه، اغلب در خانه هاي نخاوله منزل مي نمايند.». وي جمعيت مدينه را هشتاد هزار نفر دانسته كه از اين مقدار، ده هزار نفر آن شيعه مذهب هستند. به نوشته وي «قريب چهار هزار شيعه در شهر و شش هزار در قراي اطراف شهر هستند.»(3) همو مي نويسد كه امسال «حجاج در مدينه و همه شب در حوش نخاوله ها جمع شده و مشغول روضه خواني و تعزيه داري حضرت سيد الشهداء بودند و گاهي سني ها هم به روضه مي آمدند و مخصوصا بعد از فراغت از روضه، دعاي دوام دولت شاهنشاه ايران را به اسمه مي نمودند.»(4) حسام السلطنه كه در سال 1297 به عنوان يك شاهزاده با احترام و با استقبال رسمي و سفارش سلطان عثماني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نجم الملك، ص 180

2 . امين الدوله، ص 266

3 . فراهاني، ص 220

4 . فراهاني، ص 237




--[104]--

به مكه و مدينه آمده بود، مي نويسد كه در مدينه «سادات حسينيه و موسويه و نخاوله آمدند. چون اين دو طايفه شيعه هستند و در مدينه مسكن دارند و لازم الرعاية مي باشند، سيصد تومان بالمناصفه به آنها نياز شد كه صرف معاش خود نمايند.»(1) نايب الصدر نيز كه در سال 1305 به حج مشرف شده است، پس از ورود به مدينه مي نويسد: در محله نخاوله منزل گرفته شد.(2)

زائري كه در سال 1317 همراه با يك كاروان قريب سيصدنفري، پس از انجام اعمال حج، روانه مدينه شده شرح داده است كه «به واسطه اتّحاد مذهبي تمام قافله، به محله حضرات نخاوله كه از شيعيان خالص و اغلب سادات و مساكين اند، وارد شدند».(3)

ميرزا داود هم كه در محرم سال 1323 وارد مدينه شده مي نويسد كه «در محله نخاوله كه طايفه شيعي و مردمان فقير خوبي داشتند، منزل حاجي محمد حسين نامي كه مشتمل بود بر پنج اطاق و باغچه كوچكي و سه حوض آب هم داشت، به پنج ليره براي ما منزل گرفته بودند.»(4) همو مي نويسد كه در شب عاشورا «رفتم به محله نخاوله، روضه آنها تمام شده بود، ولي سي چهل نفري جمعيت هنوز بودند، دوباره خواهش كردم يك نفر رفت روضه خواني شيخ جابر نام آورد، جوانكي بود، روضه خوبي هم خواند، دوباره اقامه مجلس تعزيه كرديم دو سه تومان به روضه خوان و قهوه چي دادم».(5) و باز  مي نويسد: چند توماني نذر نخاوله داشتم دادم، كم كم فقراي نخاوله مطلع شدند و ازدحام كردند، به هر قسم بود، آنها را كمي زيادي داديم، حقيقتاً چيز دادن به آنها خيلي ثواب دارد».(6)

شيعيان براي شركت در نماز جماعت به محله نخاوله رفته و گاه مي شد كه روحاني ايراني در آنجا منبر مي رفت. ميرزاعلي اصفهاني در سال 1331 مي نويسد «شب را در حسينيه نخاوله نماز جماعت منعقد و جمعيت كثير شد و چون اساس روضه منعقد و مناسب بود، خودم منبر رفتم ... همه شب نماز جماعت مفصل و منبر منعقد» است.(7) كمك مالي به نخاوله نيز رسمي كهن بوده است. اين كمك در قالب پرداخت حقوق مالي ـ خمس ـ به شيعيان نخاوله انجام مي شده است: «مبلغي هم بابت حقوق آوردند. لهذا به جماعت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حسام السلطنه، ص 153

2 . سفرنايب نايب الصدر، ص 212

3 . عتبات و مكه، ص 177

4 . ميرزا داود، ص 155

5 . ميرزا داود، ص 157

6 . ميرزا داود، ص 158

7 . ميرزا علي اصفهاني، صص 190، 191




--[105]--

نخاوله و فقراي شيعه آنجا بناي تقسيم شد. صورت آوردند، رجالا و نساء، وجوه به حضرات تقسيم شد.»(1)

در برابر، نخاوله واعراب شيعه، گاه در مواقع حساس به حمايت از شيعيان ايراني برمي خواستند. زماني كه يك كاروان اسير اعراب بدوي شده و پس از تحمل صدمات فراوان به مدنيه برگشت، ـ در اين كاروان آقا سيدمحمد فرزند مرحوم حاج آية الله سيدمحمد كاظم يزدي مرجع شيعيان نيز حضور داشت ـ «از طرف شيعيان و دوستان عوالي، مكرر در مكرر رسولان و قاصدان آمدند كه ما جماعتي از شيوخ عوالي خود را حاضر خدمت ساخته كه شما را با همراهانتان در مدت هفت روز برسانيم به مكه.»(2)

ايراني ها حتي مي كوشيدند تا در اجاره كردن الاغ نيز اين ملاحظات را داشته باشند. كازروني مي نويسد كه شتر را از طايفه فُرْعي كه «غالب آنها شيعه هستند» كرايه كرده بوديم.(3) مقصود از اين ناحيه، منطقه فرع است كه ده قريه داشته و «چهار قريه آن شيعه و از سادات عالي درجات» بوده اند. حسام السلطنه در سال 1297 از يكي از روستاهاي شيعه اين منطقه يادكرده و مي نويسد: «شيخ فرعي كه از شاگردان مرحوم شيخ ـ انصاري ـ است در اين آبادي توقف دارد، مروّج مذهب اماميه است و جمعي را شيعه كرده و هر ساله به مكه معظّمه مي رود و مقام اجتهاد دارد.»(4) فراهاني نيز در باره منطقه فرع نوشته است: «اهالي فرع اغلب شيعه اثناعشري هستند».(5)

نيز در گزارشي كه از سال 1315 در دست است، آمده است كه همراه كاروان ايراني ها، آية الله سيد عبدالحسين لاري بوده كه وقتي به منطقه فُرع و روستاهاي شيعه آن رسيده، «اهل آن قريه مي آمدند و مسائلي كه داشتند سؤال مي كردند.»(6)همين زائر، وقتي به مدينه رسيده است «در باغ نخلي كه دو بركه آب در آن بود، قريب به خانه نخاوله ها، منزل» گرفته است.(7) فراهاني مي نويسد كه شماري از مردمان قراي اطراف وادي فاطمه نيز كه در نزديكي مكه قرار دارد، شيعه اثناعشري و زيدي هستند.(8)

به طور معمول، حاجياني كه ابتدا اعمال حج را به جاي آورده و سپس به مدينه مي رفتند، ممكن بود كه ايام سوگواري محرم را در مدينه باشند. در اينجا بود كه رسم شيعيان با رسم سنيان متعارض مي شد; چرا كه در ايام عاشورا،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميرزا علي اصفهاني، ص 191

2 . ميرزاعلي اصفهاني، ص 197

3 . كازروني، ص 370

4 . حسام السلطنه، ص 136

5 . فراهاني، ص 217

6 . كازروني، ص 373

7 . كازروني، ص 375

8 . فراهاني، ص 214




--[106]--

سنيان به جشن و سرور مي پرداختند و عاشورا را عيد مي گيرند در حالي كه شيعيان مشغول روضه خواني و نوحه سرايي مي شدند. حضور شيعيان در ميان سنيان، در اين ايام، سبب گرفتاري و نگراني بود. دختر فرهاد ميرزا با اشاره به اين كه در كشتي مراسم سوگواري بوده و اهل كشتي كه همه فرنگي وخارج از مذهب اند، چيزي نمي گويند، از اعراب ياد مي كند كه در «مدينه طيبه، در شب قتل ـ شب عاشورا ـ در همه خانه ها آواز دف و دايره و هلهله بلند بود، كسي از ترس جرأت نكرد كه اسم امام حسين(عليه السلام) را به ميان آورد.»(1)

در مكه، شريف عبدالله اين مسائل را ممنوع كرده بود. فرهاد ميرزا در سال 1292 مي نويسد: از محاسن شريف آن است كه سابقا در روز عاشورا اهل مكه معظمه عيش و عشرت داشته ساز و طنبور مي زده اند كه كشتي نوح امروز در جودي قرار گرفته و اين شريف موقوف كرده كه براي كشتي نوح بايد صبح عيش و عشرت كرده و نبايد براي پسر فاطمه كه امروز شهيد شده، محزون وملول شد ... اين رسم قديم را موقوف كرده است كه در ايام امارت معزّي اليه ديگر در مكه در روز عاشورا اين عمل شنيع را مرتكب نمي شوند.»(2)

فراهاني در سال 1302 با اشاره به اين كه «سابقا اهالي مكه به اسم اين كه روز عاشورا كشتي نوح به كوه جودي قرار گرفته» در «روز عاشورا شادي ها مي كردند و اسباب لهو و لعب فراهم مي آوردند» مي نويسد: «بعد از شريف عبدالمطلب چون شريف عبدالله و شريف عون كه شريف حاليه است به تشيع بي ميل نبودند، اين قاعده را منسوخ كردند و به احترام قتل سيد الشهداء(عليه السلام)موقوف نمودند».(3) امين الدوله نيز در سال 1316 خبر از آن داده است كه «حضرت شريف به اقتضاي نسب و اصل كريم، مذاق تشيع دارند.»(4)

نايب الصدر نيز كه عاشوراي سال 1306 را در مدينه بوده، خبر از برگزاري مراسم سوگواري در محله نخاوله داده كه عرب و عجم در آن شركت كردند و حتي مداحي، اشعاري از ناصرالدين شاه را در عزاي امام حسين خوانده و «بعد از ختام، متفق الكلام دعاي شاه اسلام پناه را گفتند.»(5) به گزارش همو، شب هاي بعد نيز مراسم سوگواري برقرار بوده كه نخاوله نيز در آن شركت مي كردند. وي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . دختر فرهاد ميرزا، ص 305

2 . فرهاد ميرزا، ص 208

3 . فراهاني، ص 198 و بنگريد، ص 200

4 . امين الدوله، ص 193

5 . نايب الصدر، ص 233




--[107]--

درباره نخاوله و روابط آنان با ايرانيان مي نويسد: «جمعيت نخاوله كه همگي بيرون مدينه در حصار جديد منزل دارند، دو هزار نفر مي شوند و تمامْ محب آل ابي طالب و شيعيان اسدالله الغالب مي باشند، با زوّار ايراني كمال الفت را دارند، غالب فقير مي باشند». وي سپس توصيه مي كند كه از ايرانيان «هر گاه به قدر مقدور، هر كس مشرف بشود، اعانت نمايد، بسيار به موقع است».(1)

امين الدوله از طرحي سخن گفته كه قرار بوده است تا از طريق مشيرالدوله سفير ايران در عثماني، برخي از شيوخ نخاوله را نيز در كار اداره بقعه ائمه اطهار (عليه السلام) شريك با سادات برزنجي كه فرمان سلطاني براي اداره اين بقعه داشتند، شريك كنند; اما كوتاهي و تسامح حاجي محسن خان مشيرالدوله، سبب شده است تا شيخ جزاء از رؤساي نخاوله كه به تهران آمده بوده، دست خالي بازگردد.(2)اين شيخ جزا در سفر امين الدوله به مدينه، در كنار وي بوده است.(3) امين الدوله كه در عقيده تشيع خود سخت جدي است، اظهار مي دارد كه در مدينه «قدري هم از آشنايان نخاوله و سادات و شرفا كه در ميان مردم مدينه با اين همه تعصب، حفظ مذهب تشيع كرده اند، پذيرايي كردم. معرف همه و مترجم بنده، شيخ جزا است و خلاصه مطلب را به من مي گويد كه براي آقايان فكر پول بكنيد.»(4)

روزي كه امين الدوله به قبا مي رفت، سر راه به منزل يكي از نخاوله وارد شده در آنجا جواني از نخاوله نيز بر او وارد گرديد و «بي مقدمه سرود آغاز كرد و ابياتي در مرثيه حضرت ابي عبدالله ـ ارواحنا فداه ـ به آهنگي سوزناك خواند». امين الدوله مي نويسد: «من كه در عزا، سوز دلم بيش از اشك چشم است، بي اختيار سيل از دو ديده روان كردم و همگي چندان گريستيم كه به تلافي بي فرصتي ايام عاشورا، عزاداري به وجه اكمل شد».(5) امين الدوله مي افزايد با آن كه توسط «حاجي تقي صراف تبريزي سي ليره» به نخاوله داده بوده، باز «تقاضاي رعايتي شد». به همين جهت «مجددا وجهي به رعايت ايشان تخصيص شد». وي مي افزايد: «البته اهل توقع بسيارند و كيسه ما كفايت نمي كند.»(6)

گفتني است كه به احتمال از قرن سيزدهم هجري به بعد، در تزئينات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نايب الصدر، ص 235. وي شرحي هم از وجه تسميه نخاوله ارائه داده است.

2 . امين الدوله، ص 254

3 . امين الدوله، ص 257

4 . امين الدوله، ص 259

5 . امين الدوله، ص 265

6 . امين الدوله، ص 271




--[108]--

مسجد النبي (عليه السلام) در كنار نام خلفا، عشره مبشره و ائمه مذاهب اربعه، نام دوازده امام نيز افزوده شده كه تا به امروز نيز وجود دارد و تنها نشان تشيع امامي در يكي از مهم ترين مساجد دنياي اسلام است. شيعيان زائر در مدينه طبعا از ديدن اين اسامي در مسجد النبي خشنود بوده اند. گزارش اين اسامي در سفرنامه هاي دوره قاجاري آمده است.(1)

زيارت اماكن

جداي از اعمال حج، و نيز زيارت قبر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مراكز و اماكن ديگري در مكه ومدينه وجود دارد كه عامه مسلمانان به زيارت آنها مي روند. در اين ميان، شيعيان نسبت به برخي از اين اماكن توجه بيشتري از خود نشان داده و حتي در مواردي، تنها شيعيان بودند كه به زيارت برخي از اين اماكن مي رفتند.

فهرستي از اين اماكن را كه در روزگار قاجار در حرمين شريفين مورد توجه حجاج و زائران بوده، مي توان در سفرنامه ها به دست آورد. البته روشن است كه براي يك حاج، شيعه يا سني، هيچ كجا بهتر از مسجد الحرام و مسجد النبي (صلي الله عليه وآله) نبود. محمد ولي ميرزا در سال 1260 نوشته است كه طي پانزده روز اقامت در مكه «تمامي نمازها در مسجد الحرام كردم، يك صد و ده طواف كردم و يك ختم كلام الله كردم».(2) اين رويه اي بود كه بسياري از حجاج داشتند.

در اين ميان، پس از مسجد الحرام و مسجد النبي (صلي الله عليه وآله)، بقيع در ميان مراكز زيارتي رتبه اول را براي عموم مسلمانان به ويژه شيعيان داشته و زائران هر روز، آن هم دو يا سه بار، به زيارت آن محل مشرف مي شده اند. در بسياري از سفرنامه ها، از بقعه هاي موجود در بقيع نيز كه در آستانه انحلال دوره قاجار و تسلط دولت وهابي بر عربستان از ميان رفت، خبر داده شده است. بقعه اي براي چهار امام، بقعه اي براي ابراهيم پسر پيغمبر و چندين بقعه ديگر به همراه بيت الاحزان يا مسجد فاطمه زهرا (س) از اماكني است كه مورد زيارت شيعيان قرار مي گرفته است.(3) برخي از زائران زيارت را در بقعه ائمه خوانده، نماز آن را در مسجد بيت الاحزان بجا مي آورده اند.(4)

گفتني است كه ايراني ها به ويژه اشراف و بزرگان هميشه در انديشه بهبود بخشيدن اوضاع ساختماني بقعه ائمه بوده و براي آن هزينه مي كرده اند. زماني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حسام السلطنه، صص 147 ـ 148 ; فرهادميرزا، ص 181 ; بنگريد: فصلنامه «ميقات حج»، ش 19، ص 179 ; فراهاني، ص 226 ; نايب الصدر، صص 220 ـ 221 ; نجم الملك، ص 179 ; ميرزا داود، ص 165

2 . محمد ولي ميرزا، ص 247

3 . بنگريد: محمد ولي ميرزا، ص 261

4 . امين الدوله، ص 266




--[109]--

كه يك زائر اصفهاني در اواخر دوره صفوي به زيارت بقعه امامان شتافت، و سادگي آن را ديد، از شاه ايران خواست تا براي آبادي آن چاره اي انديشيده و كمك كند.

ميان يك ضريحي چهار مولاي *** گرفته هر يكي در گوشه اي جاي

زميني كو بُدي بالاتر از عرش *** به كهنه بوريايي گشته بد فرش

مكاني را كه بد توأم به جنّت *** ندادندش از قنديل زينت

نسيما سوي اصفاهان گذر كن *** در آن سلطان ايران را خبر كن

بگو كي شاه عادل در كجايي *** از اين جنّت سرا غافل چرايي

بيا بنگر بر اولاد پيمبر *** بدان رخشنده كوكب هاي انور

كه مسكن كرده اند در يك سرايي *** ضريح از چوب و فرش از بوريايي

روان كن اي غلام آل حيدر *** فروش لايق آن چار سرور

ز بهر زينت آن خلد رضوان *** قناديل طلا چون مهر رخشان(1)

خبر جالبي كه مخبرالسلطنه در سال 1321 آورده اين است كه امين السلطنه، داماد امين السلطان، ضريحي از فولاد در اطراف قبور ائمه بقيع نصب كرده بوده است.(2) اين ضريح بايد همان ضريحي باشد كه بعدها با پيشنهاد شهردار مدينه يعني سيد مصطفي عطار، در روي ديوار مقبره حمزه در احد نصب گرديد.(3)

در پشت ديوار قبور ائمه بقيع، قبر شيخ احمد احسايي بوده كه برخي از زائران ايراني آنجا را نيز زيارت مي كرده اند.(4) ملاابراهيم كازروني و نايب الصدر شيرازي شعري را كه روي سنگ قبر احسايي بوده، آورده اند.(5)فراهاني متن سنگ قبر احسائي و شعر را آورده كه سال فوت احسايي در آن 1243 حك شده بوده است. وي ادامه مي دهد كه سني ها آن را مقبره شيخ الروافض مي دانند. وي كرامتي نيز در باره شيخ نقل كرده كه مربوط به دزداني است كه مي خواسته اند سنگ قبر شيخ را از جا كنده و ببرند. همو افزوده كه قبر شيخ الاسلام شيراز نيز كه در سال 1286 درگذشته، كنار قبر احسايي است.(6)

نايب الصدر به تفصيل از بقعه هاي موجود در بقيع سخن گفته و كتيبه هاي تركي كه در بالاي هر بقعه بوده، عينا نقل كرده است.(7) برخي از زائران در مدينه، به زيارت قبر پدر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) نيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سفرنامه منظوم حج، ص 72

2 . مخبرالسلطنه، ص 270

3 . مدينه شناسي، ج 2، ص 262

4 . فرهاد ميرزا، ص 172 ; دختر فرهاد ميرزا، ص 288.

5 . كازروني، ص 378 ; نايب الصدر، صص 228 ـ 229

6 . فراهاني، ص 230 ـ 231

7 . نايب الصدر، ص 229 ـ 231




--[110]--

مي شتافتند.(1) قبر عبدالله در محلي كه به دارالنابغه شهرت داشته بوده و در حال حاضر در مسجد النبي (صلي الله عليه وآله) واقع شده است.

در زيارت احد و قبر حضرت حمزه كه در فاصله پنج شش كيلومتري مسجد النبي (صلي الله عليه وآله) قرار دارد، مورد توجه زائران ايراني قرار داشته،(2) و حسام السلطنه شرحي از چگونگي بقعه حمزه و شهداي احد را ارائه داده است.(3) نايب الصدر نيز در سال 1306 به زيارت قبر حمزه شتافته واشعاري كه بر الواحي در آنجا بوده، نقل كرده است.(4) اطلاعات ميرزا داود از مزار حمزه قابل توجه است، مخصوصا كه مي نويسد آنجا از «فرش هاي بخارايي و ايراني مفروش بود».(5)

حسام السلطنه شرحي هم از اماكن متبركه قبا به دست داده كه جالب توجه است.(6) نايب الصدر نيز افزون بر شرحي كه از مسجد قبا و بقعه هاي اطراف داده، كتيبه هاي تركي آنجا را نيز ضبط كرده است.(7)

با اين حال، در سفرنامه هاي موجود كمتر اشارتي به زيارت اماكن مختلفي كه در مدينه و اطراف آن بوده، مانند مساجد فتح، مسجد غمامه، و حتي مسجد قبا و جز آن شده است. البته اين اماكن از نگاه تيزبين كساني كه معرفت تاريخي داشتند، پنهان نبوده است. ميرزا محمد مهندس كه طي سفري در سال 1292 ـ به همراه فرهاد ميرزا ـ جغرافياي مدينه را نگاشته، از اين قبيل اماكن در مدينه و اطراف آن ياد كرده است.(8)

در مكه، زيارت قبرستان حَجون يا مَعْلاة كه ايراني ها آن را قبرستان ابوطالب مي نامند و محل دفن حضرت خديجه، عبدمناف، عبدالمطلب و ابوطالب بوده و هر كدام بقعه هاي مخصوصي داشته اند، جزو زياراتي است كه شيعيان به آن علاقه زيادي داشته اند. نايب الصدر در سال 1305 آنجا را زيارت كرده و گزارش بقعه هاي موجود در آن را داده است. وي اشاره به روضه خواني شيعيان در آنجا كرده و نام ذاكرين را هم آورده است.(9)در بقعه حضرت ابوطالب لوحي آويزان بوده كه متن نوشته آن را كه از سال 1299 بوده، نايب الصدر نقل كرده است.(10)كازروني نيز به تفصيل از وضعيت قبرستان ابوطالب و بقعه هاي موجود در آن سخن گفته و اشاره به زيارت مكرر خود از آنجا كرده است.(11) حسام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امين الدوله، ص 250 ; ميرزا داود، ص 165

2 . فرهاد ميرزا، ص 175 ; دختر فرهاد ميرزا، ص 287 ; امين الدوله، ص 258

3 . حسام السلطنه، ص 154

4 . نايب الصدر، ص 240

5 . ميرزا داود، ص 160

6 . حسام السلطنه، ص 157

7 . نايب الصدر، صص 249 ـ 251

8 . الوجيزه في تعريف المدينه، صص 316 ـ 322. وي در ص 322 به همراهيش با فرهاد ميرزا معتمدالدوله اشاره كرده است.

9 . نايب الصدر، ص 157

10 . نايب الصدر، صص 157 ـ 158

11 . كازروني، صص 361 ـ 362; ظهيرالملك، ص 259; فرهاد ميرزا، صص 218، 231




--[111]--

السلطنه نيز از زيارت قبور قبرستان ياد شده، ياد كرده و به خطا آنجا را شعب ابي طالب تصور كرده است.(1) البته نايب الصدر و فراهاني كاملا متوجه اين نكته بوده و شعب ابي طالب را همانجايي دانسته اند كه محل تولد پيغمبر (صلي الله عليه وآله) در آن واقع شده است.(2) ميرزا داود شرحي مفصل از قبرستان و مدفونين آن آورده و شرح حال خديجه، عبدالمطلب و ابوطالب را در سفرنامه اش آورده است.(3)

همچنين در مكه، زيارت مولد النبي(صلي الله عليه وآله) و خانه حضرت خديجه كه هر دو در نزديكي مسجد الحرام بوده، مورد توجه زائران همه كشورها و از جمله ايراني ها قرار داشته است.(4) كازروني كه خود به زيارت اين دو مكان رفته، همانند حسام السلطنه، شرحي از چگونگي بناي آن به دست داده است.(5) كوه ثور و حراء نيز توسط حسام السلطنه زيارت شده است.(6)مزار شهداي فخّ نيز مورد توجه بوده است; چنان كه ميرزا داود شرحي از آن و واقعه مربوطه به دست داده است.(7)

در فاصله مكه تا مدينه، در محل غدير خم مسجدي بوده كه به احتمال مورد زيارت برخي از زائران ايراني قرار مي گرفته است. يك نمونه مربوط به محمدولي ميرزا در سال 1260 است كه از كنار اين محل گذشته، اما شتردار اجازه پياده شدن و نماز خواندن به او را نداده است.(8) زماني هم كه امين الدوله به اين منطقه رسيده، به او گفته اند كه «غدير خم همين جاست كه منزل داريم.»(9)

مقبره حضرت حواء در جده نيز مورد زيارت ايراني ها قرار داشته و اطلاعات فراواني در منابع در باره اين مقبره آمده است.(10) نجم الملك كه در سال 1306 به زيارت آنجا شتافته مي گويد: «خدامي دارد چه طرّار و كلاّش و اوباش».(11) يك زائر ديگر كه به سال 1331 آنجا را زيارت كرده به وصف قبر پرداخته مي گويد: رفتيم سر مقبره جدّه كه مي گويند حضرت حوا است، بيرون شهر است. دري دارد كه از در وارد مي شوند. بقعه كوچكي است. چند نفر خدام سني ايستاده، زيارت مي خوانند و مي گويند اين سر حضرت است. كفش ها را كنديم. وارد بقعه شديم. زيارت خوانديم. از بقعه به آن طرف رفتيم. قبر مستطيلي است كه از دو طرف ديوار كشيده اند. صد قدم پايين تر، بقعه ديگر است كه مي گويند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حسام السلطنه، ص 126

2 . نايب الصدر، ص 154; فراهاني، ص 201

3 . ميرزا داود، صص 142 ـ 149

4 . سفرنامه فرهاد ميرزا، ص 219 ; سفرنامه حسام السلطنه، صص 126 ـ 127

5 . كازروني، صص 366 ـ 367

6 . حسام السلطنه، صص 127 ـ 128

7 . ميرزا داود، صص 149 ـ 150

8 . محمد ولي ميرزا، ص 247

9 . امين الدوله، ص 239. گرچه به نظر مي رسد محلي كه به او گفته اند، نادرست است; زيرا كه اين محل نزديك مدينه بوده است.

10 . براي نمونه بنگريد: فرهاد ميرزا، ص 236 ; نايب الصدر، ص 281 ; امين الدوله، صص 160 ـ 161

11 . نجم الملك، ص 173




--[112]--

ناف حضرت است. باز زيارت خوانديم. باز بيرون رفتيم. صد قدم پايين تر بقعه ديگر است كه مي گويند پاي حضرت است. تا تمام قبر موهوم مجعول را قدم زديم، تقريبا دويست و پنجاه قدم معمولي قبر اين جدّه بود. گمان مي كنم صرف جعل و خيالات است و الا يقينا مردم سابق به اين قد و قباره ها نبوده اند. وانگهي حضرت حوا در اين خراب شده چه مي كرد.»(1)

افزون بر اينها، شيعيان در مسير سفر حج نيز در پي يافتن اماكني بودند كه به نوعي با ائمه اطهار (عليه السلام) ارتباط داشت. براي نمونه اعتماد السلطنه در سال 1263 در مسير حج، پيش از رسيدن به قطيفه و دمشق، از «منزل سي و دويم» با عنوان «چشمه امام زين العابدين كه اسم واقعش نه بيك باشد» ياد كرده و شرح داده است كه «روايت مي كنند كه حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) را، با اُسراي كربلا از آن ده عبور مي دادند، آب بسيار كمي داشت، حضرت امر فرمود يك چشمه از جانب خدا در آن مكان جاري شد، قدر آبش قريب يك سنگ، و چنان آب گوارا و لطيف و به حدي سرد است كه البته از آب يخ سردتر و خوش طعم تر است، و مكان بسيار خوش آب و هوائي است.»(2)

پرداخت وجوه مختلف به خواجگان و خدّام

در حرم مكه و مدينه، خواجگاني بوده اند كه از چندين قرن پيش، كارهاي داخلي مسجد را انجام داده و به حاجيان خدمت مي كردند. اين افراد، درآمدهاي مختلفي داشتند كه هم از طريق حكومت مماليك و سپس عثماني و هم از طرف شرفاي مكه و نيز كمك هاي اهدايي از طرق مختلف به آنها مي رسيده است. با اين حال، مبالغي نيز به بهانه هاي مختلف از زائران دريافت مي كرده اند.

همانگونه كه در مكه مُطوّف وجود داشت، در مدينه نيز مزوّر بود كه كار هدايت زائران را در زيارت انجام داده و مبالغي از آنان مي گرفت. به گزارش بروجردي در سال 1261 «شخصي از اعيان مسمي به شيخ مصطفي، شيخ المزوّرين است و قرار چنين كه آنچه از زوار گرفته بالمثالثه قسمت مي شود: ثلثي از آن خاصه شيخ مسطور و ثلث ديگر متعلق به آقايان خواجه و ثلثي قسمت ساير مزورين كه يكصد و پنجاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جزائري، ص 42

2 . اعتماد السلطنه، صص 86 ـ 87




--[113]--

نفرند.»(1)

در مكه جداي از آنچه مطوف مي گيرد، زائران به فراخور دارايي خود و براي انجام كارهاي ويژه، پولي به يكي از آغايان حرم داده و كار خويش را به سامان مي رسانده اند. براي نمونه زائري در سال 1317 نوشته است كه «يك ريال فرانسه» به يكي از آغايان حرم داده تا به او كمك كند، نزديك مقام ابراهيم رفته، نماز طواف خويش را به جاي آورد.(2) در مدينه نيز به حجاج ايراني تأكيد شده است تا با پرداخت يك قران يا دو قران هم شده به آغايان خواجه حرم داده شود تا حرمتشان حفظ شود.(3)

در آن روزگار، با پرداخت اندكي پول، امكان ورود به كعبه نيز وجود داشت. اين رسمي كهن بود كه البته برخي در اصل آن به لحاظ فقهي، تشكيك مي كردند.(4) كازروني (در سال 1315) مي نويسد كه «حقير با جناب حاجي شيخ عبدالحميد، بعد از دادن دو ريال فرنگ داخل در كعبه منوره شديم».(5) امين الدوله نيز كه شخصيت سياسي شناخته شده اي بود، در سال 1316 پس از انجام فريضه حج از سوي كليددار كعبه كه از خاندان بني شيبه بوده، دعوت شده است تا به درون كعبه برود. وي حتي قطعه اي از پرده كعبه را نيز به او داده است.(6)ميرزا داود در سال 1322 با پرداخت يك مجيدي به داخل كعبه رفته است.(7) در سال 1331 نيز گزارش شده است كه «امام حنفي كه جوان سي ساله كليددار بيت شريفه است و مال حرام هم خيلي مي خورد، از هر آدمي دو روپيه و يك مجيدي براي دخول بيت شريف مي گيرد».(8)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بزم غريب، ص 776

2 . سفرنامه عتبات و مكه، ص 171

3 . سفرنامه عتبات و مكه، ص 178

4 . شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، الفاسي، ج 1، ص 129 به نقل از: التاريخ القويم لمكة و بيت الله الكريم، محمد طاهر الكردي، ج 4 (مكه، 1385)، صص 179 ـ 180

5 . كازروني، ص 368

6 . امين الدوله، ص 200

7 . ميرزا داود، صص 130 ـ 131

8 . ميرزا علي اصفهاني، ص 224


| شناسه مطلب: 80675