فصلنامه ميقات حج
سال دهم شماره سي و هشتم زمستان 1380
حج گزاري در دوره قاجار (4)
رسول جعفريان
وروديه بقعه ائمه در بقيع
بقعه امامان در بقيع، متولّيان خاصي از ميان سادات مدينه داشت كه براي هر نفر كه قصد ورود به بقعه ائمه را داشته، وروديه اي مي گرفتند. اين افراد از يكي از خاندان هاي علوي مدينه بودند كه از طرف دولت عثماني به توليت بقيع گماشته مي شدند. متولي مربوط نيز به نوبه خود كساني را درمحل ورودي بقعه مي گماشته است تا از واردين مبلغي بگيرد و اجازه ورود بدهد. شگفت آن كه شيخ الحرم، كه ازطرف دولت در مدينه حكومت مي كرد، بر آنان تسلّطي نداشت و مي گفت: «توليت او ـ سيد عبدالكريم برزنجي ـ هم مثل مأموريت من به موجب فرمان سلطاني است و به او اقتداري ندارم.»
محمد ولي ميرزا در سال 1260 مي نويسد: «در بقيع هركس وارد مي شد، هزار دينار مي گرفتند و درِ حياط هم سه قروش كه هر قروشي يك عباسي مي باشد. در گنبد حرم بقيع هم، به جهت زيارت حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ پول مي گيرند كه ببوسند قبر مبارك را.»
بروجردي در سال 1261 مي نويسد: «و مداخل بقيع متعلّق به سيد محمد نامي است كه ملقّب به جمال الليل و نقيب السادات است و در اوّل ورود از آدمي پنج قروش كه عبارت از يك قراني و در ساير ايّام سه قروش ـ چنانچه داني ـ مي گيرد.»
1 . امين الدوله، ص253 ; سيد جعفر برزنجي در كتاب «نزهة الناظرين» ص276 (تحقيق احمد سعيد بن سلم، قاهره، مكتبة الرفاعي، 1418) تصريح كرده است كه ما مسؤوليت بوابي بقعه امامان را داشته ايم و اين با فرامين سلطاني بوده است.
2 . محمد ولي ميرزا، ص249
3 . بزم غريب، ص777
--[69]--
اعتمادالسلطنه هم در سال 1263 نوشته است: «خدّامِ ائمّه بقيع، هزار دينار از هر نفري مي گرفتند و اذن زيارت مي دادند».
فراهاني در سال 1302 نوشته است كه: «حُجّاج سُنّي كمتر به زيارت بقعه ائمه در بقيع مي آيند و اگر هم بيايند چيزي از آنان نمي گيرند، اما حُجّاج شيعه، هيچ يك را بي دادن وجه نمي گذارند داخل بقعه شوند. تنها پس از دادن اين وجه است كه آنان آزاد هستند بدون تقيه هر زيارتي را كه مي خواهند بخوانند.»
نايب الصدر (در سال 1305) اسامي برخي از اين سادات را آورده و با اشاره به درآمد زياد آنان، اشاره به شب نشيني هاي آنان در اين ايام دارد كه حاصل درآمد آنان از بقيع است. وي به آنان اعتراض كرده است كه چرا شب ها در «بقعه جدّتان چراغي روشن نمي نماييد.» آنان گفته اند كه اگر سالانه يك هزار و پانصد تومان به آنان داده شود، آنان هم چراغ روشن خواهند كرد و هم از عجم ها پولي بابت وروديه نخواهند گرفت.
نجم الملك در سال 1306 نوشته است: «در قبرستان بقيع، بقعه ائمّه طاهرين، بوّابي دارد كريه المَنظر، چماق به دست، غضب آلود. هر نفر ايراني كه خواهد به قصد زيارت داخل شود، با كمال تشدّد يك صاحبقران از او مي گيرد و اگر بخواهد آن شخص روزي پنج مرتبه مثلا وارد شود، بايد پنج قران بدهد و همين كه قليلي آنجا ماند، زيارت نخوانده گويد: بيرون شو. شخصي خواست روزي باني يك مجلس روضه شود در تحت قبّه مطهّر ائمّه، بوّاب مانع شده، مبلغ دو روپيه، كه شش هزار دينار باشد، داد تا اذن حاصل نمود. و اين همه ايرادات براي عجم است با اعراب احدي را كاري نيست.
گزارش ديگري هم از سال 1317 حاكي از آن است كه: «درِ حرم محترم، متصل از صبح تا غروب دو ـ سه نفر از اهل سنت نشسته اند، يك درِ حرم باز است و لنگه ديگر بسته، هر كس بخواهد مشرّف شود، معمول است نفري يك صاحبقران مي گيرند، اگرچه روزي ده مرتبه باشد. اين قران بايد در هر دفعه داده شود، گاهي ده شاهي هم راضي بودند و منع نمي نمودند.»
زائر ديگري نوشته است كه: «خادمان بقيع در عين طمع، اهل قناعتند:
1 . اعتمادالسلطنه، ص121
2 . فراهاني، ص230
3 . نايب الصدر، ص257
4 . نايب الصدر، ص257
5 . نجم الملك، ص182
6 . سفرنامه عتبات و مكه، ص179
--[70]--
«هركس از عجم... في الجمله تعارفي به خدّام بقيع بدهند، آن خادم همان ] شخص [را با رفقايش داخل صحن كرده، خود در ] كنار [ در نشسته محافظت آمد و شد اهل سنت را مي نمايند تا آن ها به دل خواه، زيارات مأثوره و... به عمل آورند و هر گاه در اين حالات كسي از اهل سنت بيايد، اعتنا به شأنش باشد و نتواند او را منع از دخول كند، پيش آمده، مردم را خبر مي دهد: يا حاج ، با خبر، جاء المنافق !
حسام السلطنه در سال 1297 نوشته است كه: «چون بوابانِ بقعه مباركه، درِ بقعه را بر روي حجاج مي بستند كه به ضرب و شتم پول گرفته در را باز كنند، لهذا به آن ها سفارش كرده، نويد رعايت و نوازش دادم كه مانع حجاج نشوند و درِ بقعه را در اين چند روز مفتوح بگذارند كه حجاج به آسودگي زيارت نمايند، آن ها هم قبول كردند».
وي مي گويد: «آنها وظيفه اي از طرف دولت ندارند و مخارج سال خود را از همين راه به دست مي آورند.»
در سال 1316 يك ايراني با نام حاجي صادق، براي امين الدوله شرح داده كه: چهل سال است كه در بقيع خدمت مي كند «و هر روز دو مرتبه بقعه و اطراف را جارو مي كنم... و از بركت ائمه اطهار(عليهم السلام) پشتِ همه از ترس من مي لرزد».
پس از آن كه امين الدوله به مدينه مشرف شده، يك روز كه به زيارت بقعه ائمه رفته، مي گويد: «غير از حاجي صادق يزدي و يك ضعيفه سياهِ كفشدار و يك سقا كسي نبود. كليددار و متولّي و زيارت نامه خوان حضور نداشتند و درِ بقعه متبركه بسته و مقفّل بود.
وي اظهار مي دارد كه: گويا اين كار به عمد بوده است. در واقع، داستان از اين قرار بوده است كه شريف از شيخ الحرم مدينه خواسته است تا به دليل حضور امين الدوله و ديگر اعيان ايراني يا به عبارت خودِ او، چون «ذوات كرام و مردم جليل و نبيل از ايرانيان به مدينه طيبه مي آيند، اهتمام كنيد خدام و كليدداران و متولّيان بدطوري و طمع و توقف بيجا و اخذ و عمل ناروا نكنند. شيخ الحرم نظر به توصيه شريف قدغن كرده اند از زوار چيزي گرفته نشود و چون در بقعه بقيع بر سبيل مقطوع از هر كس چند قروش گرفته مي شد، سيد عبدالكريم برزنجي، كليددار بقعه شريفه از حكم شيخ الحرم
1 . بزم غريب، ص774
2 . حسام السلطنه، ص152
3 . امين الدوله، صص171 و 172
4 . امين الدوله، ص250
--[71]--
اعراض كرده، در خانه خود نشسته و به بقيع نيامده است.» امين الدوله كه شاهد «ذلّت و بي شأني ايرانيان» بوده، به دليل بيرون رفتن شيخ الحرم دستش به او نرسيده، بناي تشر و لاف را گذاشته به سيد عبدالكريم پيغام مي دهد: «فضايل و كمالات شما را از دور شنيده بوديم و مي گفتند نسبت به ايراني ها چه تحقير و توهين مي كنيد و هميشه درِ حرم ائمه هدي(عليهم السلام)بسته است، حالا به رأي العين ديدم و اگر زنده به اسلامبول رسيدم، تكليف اين قسم كليدداري را معلوم خواهم كرد».
فرداي آن روز سيد عبدالكريم نزد وي آمده، عذرخواهي كرده و اظهار مي كند «مايه معاش يك خانواده به همين آستان حوالت است.» امين الدوله به او قول داد كه پولي به او بدهد و او نيز در را به روي زوّار بگشايد. زوار نيز كه اين بار قرار نبود پولي بدهند، چون امين الدوله تقبّل كرده بود، «الحق بي مروّتي كردند و مفت خود دانسته، نقيري به كفشدار ندادند، چه رسد به كليددار و خدمه !» امام جمعه تبريز حاج ميرزا آقا پذيرفت تا «در تبريز مبلغي معيّن كنند، همه ساله هزار تومان براي خدام اين حرم محترم عايد شود.» خود امين الدوله نيز قول مساعدت داد. امين الدوله مي افزايد: خدا حاجي محسن خان مشيرالدوله را خير ندهد كه در طهران همين شيخ جزاء نخاوله آمده بود و قرار داديم چند نفر از اين طايفه شيعي با وظيفه دولتي در بقعه بقيع مشغول خدمت شوند و كار منحصراً در دست سيد برزنجي نباشد كه با زوّار شيعه و زمره اماميه شايد عداوت داشته باشد. تحرير فرمان و دستور استخدام را به عهده او گذاشتم، به قدري مسامحه كرد كه پس از استعفا و انفصال من از خدمت، شيخ جزاء آيساً به مدينه برگشت».
به هر حال، اقدامات امين الدوله در مدينه نتيجه داده و سيد عبدالكريم زمينه را براي حضور گسترده زائران ايراني در بقعه ائمه فراهم آورد و امين الدوله نيز قول تلافي داد.
كازروني از سال 1315 خبر داده است كه «از هر آدمي يك قراني مي گرفتند و داخل در روضه مطهره مي نمودند».
زائري در سال 1331 «سلوك خدمه را با زوّار» خيلي ناگوار شمرده مي نويسد: «به هر يك، يك بليت مي دهند و يك مجيدي مي گيرند. اگر كسي نداشته باشد راه نمي دهند.»
1 . امين الدوله، ص250
2 . امين الدوله، ص251
3 . امين الدوله، ص254
4 . امين الدوله، ص256
5 . كازروني، ص376
6 . ميرزا علي اصفهاني، ص190
--[72]--
دشواري هاي مذهبي شيعيان و تقيّه
در فقه شيعه، مسأله تقيه، مسأله اي اساسي است كه هر شيعه بايد به آن وفادار باشد و به هيچ روي، از آن روي برنتابد. مصداق اين تقيه، در حرمين شريفين و در برابر اهل سنت، اين بود تا در صورت حساسيت، در انجام اعمال مذهبي خود تقيه داشته باشند. اين تقيه به حدّي بود كه بنا به برخي از ديدگاه ها، فتوا و حكم به تمام خواندن نماز براي مسافر، در مسجد الحرام و مسجد النبي در اصل از روي مصلحت تقيه بوده است.
يك نمونه از اين موارد، شركت در نمازهاي جماعت اهل سنت در مسجد الحرام و مسجدالنبي بوده است كه در روايات ائمه اهل بيت(عليهم السلام) روي آن تكيه شده است. حجاج ايراني در اين باره، يا مي بايست در هنگام نماز در مسجد نباشند يا در صورت حضور، در نماز جماعت شركت كنند. امين الدوله كه در سال 1316 مشرف شده، در نمازهاي جماعت مسجد الحرام شركت مي كرده و مي نويسد: «نمازها به جماعت و فرادا ادا شد.»
زائري در سال 1317 با اشاره به برگزاري چهار نماز جماعت از سوي چهار امامِ چهار مذهبِ فقهي اهل سنت، در باره وضعيت خود در لحظه برگزاري نماز اظهار مي دارد كه: «يا بايد در آن موقع از مسجد بيرون مي رفتم يا در صورت ماندن، اين ممكن بود كه در گوشه اي بنشينم و طبعاً كسي نيز متعرض نبود ولي خيلي بد نما بود و خلاف تقيّه و احتياط».
طبعاً در سال هايي كه به دليل روابط حسنه ايران و عثماني، دولت استانبول در باره برخورد با ايرانيان، به شريف مكه سفارش مي كرد، شيعيان كمتر گرفتار تقيه بودند، اما در صورت سختگيري، تقيه لازم تر به نظر مي آمد. زائري پس از شرحي كه از احترام به حجاج ايراني ارائه داده، اشاره مي كند كه: «اين اوقات از بابت امنيت حاج در مكه معظمه و ورود مسجد الحرام و كميِ تقيّه، دخلي به سنوات سابقه ندارد.» با اين حال، همين زائر تأكيد مي كند كه: «شخص عاقل ابداً نبايد شرايط احتياط تقيه را از دست بدهد كه يك مرتبه دچار زحمت و محنت مي شود».
و همو مي افزايد: «يكي از اهل آن صفحات كه شيعه بود، به ماها توصيه
1 . گرچه برخي مبناي آن را غير از تقيه دانسته و آن را ناشي از اجازه خاص شارع براي اين دو شهر مقدس و همچنين حرم امام حسين عليه السلام مي دانند.
2 . امين الدوله، ص184
3 . سفرنامه عتبات و مكه، ص171
4 . سفرنامه عتبات و مكه، ص175
5 . سفرنامه عتبات و مكه، ص175
--[73]--
نمود كه در ذهاب و اياب قبرستان ابوطالب به هيأت جمعيت برويد و رسم تقيه را از دست ندهيد كه بيم آزار همه جا در كار و گذار خواهد بود.» همين نويسنده در جاي ديگري نيز بر حفظ «قانون تقيه» از سوي حاجّـِ عجم، تأكيد كرده است.
تقيه در منازلِ مسيرِ رفتن و بازگشتن نيز وجود داشت. ميرزا داود كه در مسير حج گذارش به استانبول و مسجد اياصوفيه افتاده بود، مي نويسد:
«رفتم گوشه اي كه نماز خود را بخوانم، حاجي قاسم عرب كه همراه بود، خيلي مي ترسيد كه من به طريق اهل شيعه نماز كنم، اعتنا نكرده، نماز خود را خواندم، كسي هم به سر وقت من نرسيد.»
در مسيرهاي داخلي حجاز نيز از آنجا كه شتربانان نوعاً سني بودند، زائرين ايراني مجبور بودند تا در حضور آنان تقيه كنند، به طوري كه «در خيمه خود، انسان نتواند يك دو ركعت نماز كند.»امين الدوله كه به عنوان يك رجل سياسي سخت مورد احترام بود، در راه، بر خود فرض ديد تا در برابر جمازه سواران و رييس آنها كه شريف محمد ـ يعني سيد ـ بود، براي وضو در پشت «چند درخت كه حايل» بود وضو ساخته، پس از آن، «نمازها را دست بسته و بي قنوت» بجاي آورد. ايضا امين الدوله در وقتي كه زيارت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را خوانده و در ادامه برابر قبر شيخين ـ ابوبكر وعمر ـ رسيد، به زيارت نامه خوان گفته كه «بايستد و زيارت بخواند». پس از آن مي افزايد: كسي جز حاج ملا باشي با من موافقت نكرد. سيد محمد ـ زيارت نامه خوان ـ هم سرهم بندي كرد و زيارتي از فحش بدتر خواند.
در كشتي نيز همين دشواري بود. زائري از سال 1317 گزارش مي دهد كه در بازگشت از جدّه به سوي اسلامبول در كشتي آنها چهارصد نفر بوده كه «نهايت پنجاه ـشصت نفر» شيعه بوده اند و به نوشته او در چنين وضعي روشن است كه «بابت آن عداوت و تنافر مذهبي چه مي گذرد».
ميرزا داود نيز نوشته است كه در راهِ رفتن به قرن المنازل، با يك عالم حنفي مواجه شده است. وي گفته است كه «من چندي قبل با يك نفر شيعي آشنا شدم، دعايي عالية المضامين مي خواند، خوشم آمد، از او كتابش را گرفته ام، شما مي دانيد
1 . سفرنامه عتبات ومكه، ص176 ـ 177
2 . سفرنامه عتبات و مكه، ص178
3 . ميرزا داود، ص72
4 . سفرنامه عتبات و مكه، ص182
5 . امين الدوله، ص219
6 . امين الدوله، ص249
7 . سفرنامه عتبات ومكه، ص184
--[74]--
دعا از كيست؟ گفتم: از فقرات آن در خاطر داري؟ يك فقره خواند، دعاي كميل بود. گفتم: دعا از حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السلام) است، راوي كميل بن زياد. قدري از دعاي ابوحمزه براي او خواندم، تعجب كرد و خيلي پسنديد و از حقير خواهش نسخه آن را كرد، قدري هم از جواز لعن معاويه و از مذهب صحبت كرديم، معاويه را تجويز لعن نمي كرد، اما يزيد را خيلي لعن كرد. حقير هم قدري تقيه، و قدري هم نرم نرم با او صحبت كردم».
زماني كه فرهاد ميرزا (در سال 1292) در راه مدينه به مكه، در وقت وضو مسح كرد، مورد اعتراض يكي از اعراب بدوي قرار گرفت. وي براي گريز گفت كه بر مذهب مالك بن انس هستم كه به مسح قائل است. عرب بدوي با «نعم، مرحباً» بحث را تمام كرد و فرهاد ميرزا نوشت «از بركت مالك، هالك نشديم.»گفتني است كه براي دست نگرفتن در نماز هم، فتواي مالكي ها كمكي براي شيعه بود; زيرا آنان نيز دست نمي گرفتند، و اين راه گريز براي شيعه را هموار مي كرد.
فراهاني نيز كه به سال 1302 به حج آمده، لزومي براي تقيه نديده مي نويسد: «در اين عصر تقيه كردن حرام است، منتها خلفا را نبايد سبّ كرد. ديگر تغيير لباس كردن و طريقه جعفري را پنهان نمودن، جز ذلّت و نفاق حاصلي ندارد. همه اهل تسنن مي دانند كه عجم ها مذهب جعفري دارند» و طبعاً تقيه سبب مي شود كه آنان را متهم به نفاق كنند.
وي مي افزايد: «چطور در عرفه و ميقات ها، علانيةً شيعه ها مخالفت مي كنند و هيچ كس از آن ها مؤاخذه نمي كند و هيچ طوري نمي شود، اما در مقام نماز و وضو كه آمدند، خود را مجبور مي كنند كه دست بسته نماز و قنوت بخوانند و حال آن كه مالكي ها هم دست باز نماز كرده سر و پا را مسح مي كنند.» وي در موارد ديگر نيز بر عدم لزوم تقيه تأكيد كرده و به خصوص در باره مراسم روضه خواني اشاره دارد كه در سالي كه وي حاضر بوده، حجاج عجم در نهايت آزادي اين مراسم را ـ البته در محله نخاوله ـ برگزار مي كرده اند.
جداي از مسائل مذهبي، اصولا رفتار عجم ها در مكه و مدينه، مشكل خاصي نداشته و تحريك كننده گزارش نشده است. با اين حال، برخي از
1 . ميرزا داود، ص96
2 . فرهاد ميرزا، ص203
3 . فراهاني، ص199
4 . فراهاني، ص237
--[75]--
سفرنامه نويسان در اين باب مطالب شايسته اي يادآوري آورده اند.
نايب الصدر شيرازي پس از شرحي از دزدي هايي كه از حجاج در گمرك جده شده، و تلاشي كه برخي زائران در گذراندن اموال خود، پنهان از چشم گمركيان داشته اند، به حجاجي كه به «عزم زيارت بيت الله» مي آيند گوشزد مي كند كه «سزاوار نيست مال التجاره» همراه آورند و «حواس را صرف معاملات كنند». اما «برفرض كه آوردند» تلاش كنند تا كاري «به قاعده» انجام داده موجب «بدنامي حجاج ايراني» نشوند.
در جريان تقيّه، ايراني ها نوعاً خود را بر مذهب شافعي معرفي مي كردند، گرچه در مواقع خاصي كه احكام شيعه مطابق برخي از مذاهب مانند مالكي ها بود، مانند دست رها كردن در نماز و يا مسح پا، تمسك به مذهب مالكي مي نمودند. ميرزا داود در سال 1322 در كشتي، به دو نفر از ملاهاي حنفي بخارا، خود را بر مذهب شافعي معرفي مي كند.
بايد توجه داشت كه سني ها به ويژه خواجه هاي حرم، از مذهب ايرانيان آگاه بوده و تقيه چندان سودي براي آنان نداشت. براي نمونه در وقت نماز جمعه، ايراني ها را از حرم مدينه بيرون مي كردند. ميرزا داود در اين باره مي نويسد: «روز جمعه را هم رفتم تماشاي نماز جمعه را كردم، در مدينه. گويا حقير را سني گمان مي كردند، كه در وقت صلواتشان ابداً متعرض حقير نمي شدند و احترام مي كردند، ولي باقي مردم عجم را وقت نماز از مسجد بيرون مي كردند، حقير هم در نماز اقتدا مي كردم».
پيش از اين، به بحث تغيير لباس توسط ايراني ها براي حفظ حرمت خود اشاره كرديم. طبعاً پوشيدن لباس عربي يا تركي، قدري از حساسيت ها كم مي كرد.
بحث هاي مذهبي با سنيان
به رغم تقيه شيعيان، بسياري از سنيان، از مقيم و مسافر، از مذهب ايرانيان آگاه بودند و در اين ميان، به ندرت بحث هاي مذهبي نيز مطرح مي شد. سابقه اين مسأله به دوره صفوي مي رسد كه مسافري مغربي در سال 1072 از بحث مفصل خود با يك طلبه اصفهاني سخن گفته و از تسلط او بر مباحث عقلي ياد كرده است. در اين زمينه نمونه هايي از دوره قاجاري هم گزارش شده است.
1 . نايب الصدر، ص136
2 . ميرزا داود، ص88
3 . ميرزا داود، ص158
4 . المدينة المنورة في رحلة العياشي، (محمد امحزون، كويت، دارالارقم)، ص192 ـ 193
--[76]--
از جمله در سال 1331 گزارش شده است كه در راه حج، برخي از روحانيون شيعه با عالم حنفي كه مقيم در منطقه دير بوده، بر سر مباحث مذهبي، با يكديگر گفتگو كرده اند. مهم ترين اين مسائل بحث از متعه، مسح پا، مهر، حديث منزلت، حديث غدير و برخي از مباحث فقهي و اصولي و كلامي بوده است.فرهاد ميرزا نيز كه در جماعت اهل سنت حاضر شده و كنار قاضي مدينه عيسي افندي بوده، در باره برخي از مسائل مذهبي با وي گفتگو كرده است. از جمله در باره اين كه آيا «بسم الله...» جزو قرآن است يا نه و اين كه چرا امام جماعت بسم الله را يا نمي گويد يا بلند نمي خواند.فرهاد ميرزا به شخصي كه قرآن مي خواند و جايي را كه غلط كتابت كرده بودند، غلط تلفظ مي كرد، تذكر داد، اما آن شخص«چنان عربده مي كرد و وا مي نمود كه العياذ بالله عجم ها مي گويند قرآن غلط است نه اين كه قرآن غلط دارد».
اختلاف شيعه و سني در رؤيت هلال
اعمال حج تمتع از روز نهم ذي حجه آغاز مي شود، به طوري كه حاجي مي بايست از ظهر روز نهم تا مغرب شرعي در عرفات بماند و اگر نماند، حج او صحيح نيست.
مهم ترين دشواري ميان شيعه و سني از اين بابت در آن بود كه شيعيان نظر قاضي مكه را براي حكم به اول ماه نمي پذيرفتند بلكه لازم مي دانستند تا براي خود آنان اثبات شود. طبعاً اگر در اثبات شب اول ماه، اختلاف نظري پيش نمي آمد، مسأله حل شده بود و همه حجاج اعم از شيعه و سني روز عرفه يعني روز نهم ذي حجه را درعرفات بسر مي بردند. جزائري مي نويسد كه در شب اول ماه براي استهلال روي كوه ابوقبيس رفتيم وماه ديده شد و پس از آن، شيعه و سني دسته دسته نزد حاكم مكه مي آمدند و شهادت مي دادند. نتيجه آن كه «بحمدالله ثابت شد و اختلاف بين شيعه و سني در اين خصوص پيدا نشد. و اغلب سال ها اين اختلاف مايه زحمت حجاج مي شود.»
موارد اختلاف البته فراوان بود. در گزارشي كه از سال 1260 در دست است، اختلاف در رؤيت ماه پديد آمد، «به جهت اين كه پيش پاشاي شام به شهادت دو عرب بدوي ثابت شد كه ماه از
1 . ميرزاعلي اصفهاني، ص169 ـ 170
2 . فرهاد ميرزا، ص179
3 . فرهاد ميرزا، ص194
4 . جزائري، ص53
--[77]--
چهارشنبه است و حكم كرد كه پنج شنبه نهم است به خلاف قاضي و شريف كه عرفه را جمعه مي دانند.» محمدولي ميرزا از ترس مجبور شده است تا از سنيان پيروي كند. وي خود تصريح مي كند كه «ماهم از ترس آمديم به منا و شب را در آنجا نماز كرديم». دامنه اين اختلاف بالا گرفت و شيعيان كه الزاماً مي بايست بر مبناي خود عمل مي كردند، مجبور شدند تا پولي به شريف مكه بدهند: «بعد از سعي و دوندگي بسيار پانصد غازي به شريف وعده كرديم كه مرخص كرد كه شب جمعه و روز جمعه را در عرفات بمانيم. جمعيت گذاشته مانديم. پانصد غازي به هزار زحمت مردم دادند.»
در سال 1263 كه حجاج ايراني از ماه شعبان از بغداد حركت كرده و آخر رمضان را در حلب بودند، از همانجا اختلاف در رؤيت ماه آغاز شد. اعتمادالسلطنه مي نويسد كه روز بيست و هشتم رمضان بود كه گفتند براي مفتي شام اول ماه ثابت شده و فردا عيد است، در حالي كه حتي روز شنبه هم ماه رؤيت نشد.
از سال 1317 نيز گزارش شده است كه «چون امسال اختلاف در غره ذي حجّه ميان شيعه و سني پيدا نشده بود، لهذا كثرت خلق و ازدحام حاج در اينجا نمايشي زايدالوصف داشت».
ظهيرالملك در سال 1306 مي نويسد: «ديشب در عرض راه رؤيت هلال شد، خيلي هم ارتفاع داشت، الحمد لله رفع اين اختلاف شد.» اما غافل از آن كه، سني ها يك شب قبل را شب اول ماه اعلام كرده بودند. در چنين شرايطي بود كه اختلاف بالا گرفت. شيعيان خود را موظف مي ديدند تا فرداي روزي كه سني ها آن را روز عرفه مي دانستند، در عرفات حاضر شوند و به اين ترتيب يك روز عقب تر از اهل سنت بودند. اين تعويق، تا پايان اعمال حج در منا ادامه داشت. ظهيرالملك مي نويسد: «امروز كه سه شنبه هشتم است، اهل جماعت، نهم كردند، لهذا خيال دارند امروز عصر بروند ] عرفات [ و ان شاءالله ما خالي از اغيار آسوده باشيم.»
كازروني هم در سال 1315 نوشته است: «شب جمعه غرّه ذي حجة الحرام، هلال را به مباركي و ميمنت رؤيت نموديم، خيلي مرتفع بود و همين ارتفاع سبب اختلاف ميان فريقين شد.» به همين دليل بود كه «دو روز در عرفات
1 . محمد ولي ميرزا، ص245
2 . اعتماد السلطنه، ص85
3 . سفرنامه عتبات ومكه، ص172
4 . ظهير الملك، ص257
5 . ظهيرالملك، ص258
6 . كازروني، ص361
--[78]--
توقف كرديم و نيت وقوف را از ظهر يكشنبه نهم كه روز دهم اهل خلاف بود، تا غروب آفتاب قصد كرديم».
فرهاد ميرزا كه در سال 1292 به حج مشرف شد، خود اهل علم و دانش و مدعي نجوم شناسي بوده و موقعيت شاهزادگي نيز داشت. زماني كه در راه آمدن به مكه احساس كرد كه ممكن است اختلاف شود، به سعيد پاشا امير حج گفت: «من از اهل علم هستم و روز پنجشنبه را غرّه مي دانم، اگر شما اختلاف داشته باشيد، بايد عسكر بدهيد، من روز جمعه را در عرفات خواهم ماند. من علم خود و دين خود را به تقويم سالنامه اسلامبول تابع نمي كنم.» به دنبال آن، اختلاف وسعت گرفته و محمل شامي و مصر يك روز زودتر ـ روز چهارشنبه ـ به منا رفتند; اما فرهاد ميرزا كه روز جمعه را عرفه مي دانست، نرفت. به طور معمول، زائران شب عرفه را به منا رفته و صبح روز بعد به عرفات مي روند تا از ظهر تا مغرب را در آنجا باشند.
فرهاد ميرزا مي نويسد: «اهل شيعه از هر ولايت و عجم ها كه تقريباً پنج هزار نفر مي شدند، از من استعلام كردند. گفتم من امروز نخواهم رفت و اهل عجم هم مأذون نيستند بروند. همگي متابعت مرا كردند و كسي از شهر مكه معظمه حركت نكرد.» ظاهراً ميان خود متولّيان حج اهل سنت نيز اختلاف پيش آمده و «خطيب خطبه عرفه را» نخواند. اين امر سبب خشنودي عجم ها شده و از اين كه «به جهت متابعت و خدمت شاهزاده» حج آنان باطل نشده، مسرور گشتند.نتيجه آن كه سني و شيعه هم روز جمعه را عرفه كردند.
اين اختلاف در سال 1297 نيز صورت گرفت و گزارش شده است كه «شب جمعه هشتم ـ ذي حجه ـ در ميان حضرات اهل تسنن شهرت يافته كه امشب عرفه است. همه بحمد الله كوچيده، رفتند به منا.» اين امر سبب خوش حالي زائران ايراني شده، آن شب را به خلوتي در مسجد الحرام گذرانده «به كام دل حَجَر را» بوسيدند. البته برخي از درباريان ايراني كه در حج حضور داشتند، لازم بود تا حرمت اكثريت را حفظ كرده و از جمله ـ به گزارش دختر فرهاد ميرزا، عمويش ـ حسام السلطنه در همين سال (1297) «به ملاحظه اين كه زياد مخالفت حضرات نكرده باشد، شب را در منا توقف نكرده، يك سر به عرفات رفتند».
1 . كازروني، ص363
2 . فرهاد ميرزا، ص200
3 . فرهاد ميرزا، ص210
4 . فرهاد ميرزا، ص212
5 . دختر فرهاد ميرزا، ص282
6 . دختر فرهاد ميرزا، ص282
--[79]--
در ميان سنيان اين شايع بوده است كه اگر روز عرفه كه نهم ذي حجه است، به روز جمعه بيفتد، حج آن سال، حج اكبر مي شود. به همين دليل، زماني كه عرفه به اختلاف رؤيت ماه، به پنجشنبه يا جمعه مي خورد، بيم آن مي رفت كه قاضي مكه روز جمعه را انتخاب كند كه حج آن سال حج اكبر باشد. حسام السلطنه نوشته است كه «گويند هر سالي كه قاضي آنها اثبات اين مطلب كرده، حج را به اصطلاح آنها حج اكبر ساخت، از جانب دولت عليّه عثماني وظيفه كلّي به او عطا شود كه در نسل او باقي و برقرار بماند». همين مسأله بود كه در باب اثبات اول ماه در اين موارد، سبب ترديد ديگران مي شد. حسام السلطنه كه در سال 1297 به حج مشرف شده، از اختلاف شيعه و سني در اين باب ياد كرده است. وي مي نويسد: «قدغن كردم به حمله داران ايراني ... امروز حركت نكرده فردا را مستعد حركت باشند». وي مي افزايد كه اكثر اهل تشيع نيز متابعت ما را نموده خارج نشدند. در عرفات نيز «اردوي شامي و مصري با جناب شريف مكه در سمت يمين بود و اردوي ما با تمام شيعه ها در سمت يسار». شيعه ها آن شب را در منا ماندند و به امامت ميرزا حبيب الله رشتي كه از مراجع ديني نجف بود و به حج آمده بود، نماز گزاردند. شمار شيعيان در ميان يكصد و پنجاه هزار نفر زائر، از ديد حسام السلطنه، در سال 1297 حدود بيست هزار نفر بوده است. البته رقم حجاج در سي سال پيش از آن، در حدود هفتاد هزار نفر بوده است. چنان كه گفته شده است كه شمار حجاج در سال 1306 بالغ بر يكصد هزار نفر بوده است.
در سال 1302 نيز اختلاف نظر پيش آمد و عامل آن همين مسأله حج اكبر; يعني افتادن روز عرفه به روز جمعه بود.
فراهاني نوشته است كه «سني ها اصرار دارند كه عرفات به جمعه بيفتد. يكي به واسطه آن است كه دريافت حج اكبر كنند و يكي به جهت آن كه اگر عرفات به جمعه بيفتد، قضات، هم از دولت علاوه وظيفه دارند و هم از بابت حج اكبر نذرها و نيازها بيشتر مي شود.» نتيجه آن شد كه سني ها عصر جمعه از عرفه رفتند و «شيعه ها كه قريب شش هزار مي شدند و بيشتر رعيت دولت ايران بودند، چون هيچ كس ماه را نديده بود، روز شنبه را عرفه كردند». نيروهاي
1 . حسام السلطنه، ص105
2 . حسام السلطنه، ص119
3 . حسام السلطنه، ص 120 ـ 121
4 . حسام السلطنه، ص125
5 . اعتمادالسلطنه، ص112
6 . نجم الملك، ص175
7 . فراهاني، ص207
--[80]--
نظامي عثماني نيز براي محافظت از شيعيان ماندند، اما قريب چهارصد ريال فرانسوي كه معادل دويست و سي تومان ايراني بود، پول گرفتند.
نايب الصدر در سال 1305 با اشاره به اين كه هيچ كس ادعاي رؤيت ماه را نكرده بود، يك مرتبه خبر دادند كه «قاضي بما هو راضي، حكم داده اند كه امروز روز هشتم است». تمام شواهد حكايت از آن داشت كه كسي ماه را رؤيت نكرده است; اما اين كه چرا قاضي چنين حكمي كرده، باز هم حكمت آن در حج اكبر اهل سنت و افتادن عرفه به روز جمعه بوده كه شرح آن را نايب الصدر آورده است. وي ادامه مي دهد كه: «چاره اي جز تبعيت نبود»، و بنابراين، يك روز قبل از ترويه; يعني روز هفتم به سمت منا حركت كرده اند. فردا صبح به عرفات رفتند و شب هنگام زماني كه يك صد و پنجاه هزار سني از عرفات به سمت مشعر حركت كرده اند، «به قرب سي هزار شيعيان حيدر كرّار آن شب را احيا داشتند... چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي.» البته اين ماندن اضافي خرج داشت: «هر يك نفر شيعه ايراني مبلغ يك ريال فرنگسا به اسم مخارج عساكر سلطاني كه براي حفظ زوار مقرر است» بايد مي دادند. نايب الصدر توضيح مي دهد كه در مواردي كه اختلاف نظر پيش مي آمد و شيعيان روز بعد را مي ماندند، شريف مكه دو نفر از بني اعمام خود را نزد شيعيان مي گذاشت تا اگر مسأله اي پيش آمد حل كنند.
امين الدوله در سال 1316 نوشته است كه «بحمدالله در اين سال ميان فريقين در رؤيت هلال و موقع عيد خلاف نيست».
در سال 1331 نزديك بود كه اختلاف پيش آيد كه علماي شيعه به تحقيق و تفحص پرداختند كه مشكل رفع شد.
بر اساس نوشته هاي برخي از زائران، حجاج ايراني و به طور كلي شيعه، در عرفات، در محل مستقلي وقوف مي كرده اند. بر اساس گزارشي از سال 1317 از يك صد هزار زائر شيعه در اين سال، حدود «هفت ـ هشت، نهايت ده هزار نفر» شيعه بودند كه «يك طرف ديگر مقابل كوه كه شرعاً نبايد بالاي كوه رفت، به خلاف حضرات كه بالا بودند» اقامت داشته اند.
1 . نايب الصدر، ص174
2 . نايب الصدر، ص179
3 . امين الدوله، ص189
4 . ميرزا علي اصفهاني، ص215 ـ 216
5 . سفرنامه عتبات و مكه، ص172
--[81]--
حجاج ايراني و گذران اوقات در ايام حج
كار اصلي زائر در اين سفر، انجام فريضه حج و زيارت قبر پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود كه به هر روي انجام مي گرفت. افزون بر آن، انجام كارهاي مستحبي بهويژه دوره كردن قرآن در مكه و مدينه و اقامه نمازهاي مستحبي و قضا در مسجد الحرام و مسجد النبي جزو معمول ترين كارهايي بود كه با رفت و آمد روزانه به اين مساجد انجام مي گرفت. زيارت اماكن متبركه، به ويژه بقيع و ساير مساجد، همان طور كه گذشت، جزو كارهاي زائران بوده است. با اين حال، فرصت هاي فراواني براي زائر باقي مي ماند كه بايد آن را به گونه اي سپري مي كرد. اين فرصت ها اغلب به ديد و بازديدها و رفت و آمد با يكديگر و نشستن و برخاستن و سخن گفتن از هرچيز بوده است. طبيعي است كه در سفر، افراد غريب با يكديگر آشنا شده و گفتگوها از هر نوع ميان آنها صورت مي گرفت.
توده زوار شب را به مسجدالحرام رفته و به طواف و نماز و خواندن قرآن مي پرداختند. آنان فرصت هاي ديگر خود را به گردش در بازار، ديد و بازديد برگزار كرده و اگر روزهاي آغازين محرم را در مكه يا مدينه مي ماندند، با مجالس روضه خواني سپري مي كردند.
اعيان و اشراف نيز كه به حج مي آمدند، طبعاً راحت تر از ديگران بودند. اين افراد، جداي از ملاقات هايي كه با شريف مكه يا والي اين شهر داشتند، همانند ساير حجاج ديد و بازديد از يكديگر داشته، به گفتگوهاي مختلف مي پرداختند. امين الدوله كه پس از عزل از رياست وزاريي به حج آمده و در حقيقت براي فرار از اوضاع غيرعادي پايتخت بر ضد خود از ايران درآمده، حتي در مكه نگران حضور آشنايان امين السلطان صدر اعظم جديد مظفرالدين شاه است. براي همين است كه مي گويد: «مكه مجمع جماعتي از ايرانيان منافق است» كه اشاره اش به خصوص به آشنايان صدراعظم جديد است.
وي مي نويسد كه «امسال شمار زيادي از حجاج از جمله معاريف ايران هستند» و سپس برخي از آنان را معرفي مي كند كه به ديدن وي آمده و «چاي و قهوه و قليان صرف كرده برخي ناهار را هم ماندند.
در جمع كاروان ها، افراد عالم و
1 . امين الدوله، ص173
2 . امين الدوله، ص181 ـ 182
3 . امين الدوله، ص184
--[82]--
روحاني، نقشي خاص در پاسخگويي به پرسش هاي مردم از يك سو و گذراندن اوقات آنان داشته اند. در سفر امين الدوله عالمي با نام حاج شيخ جعفر ترشيزي و فردي ديگر با نام ملاّباشي بوده كه امين الدوله اوقاتش را با آنان سپري مي كرده است. يكجا مي نويسد: «شب ها به صحبت حاج شيخ و تحقيقات و قصه هاي او ساخته وقت مي گذرانيم».و در جاي ديگر «حاج شيخ ترشيزي هم مشغول تحقيقات و بيان مهملات است». با اين وصف، امين الدوله، معمولا وقت رفتن به حرم شيخ را همراه مي برد: «حاج شيخ ترشيزي را آواز دادم و متفقاً به حرم رفتيم». زمان فرارسيدن عاشورا هم ترشيزي مي خواسته براي امين الدوله روضه بخواند كه او اكراه داشته، به شوخي مي گفته: مراد از روضه ذكر مصائب و رقت و بُكاء است; مي ترسم منبر حاج شيخ براي من مضحك واقع شود و ثواب تعزيه داري به گناه مبدّل گردد.
گذشت كه جداي از حجاجي كه با هزينه خود مي آمدند، شماري درويش مسلك و حجه فروش نيز به حج مي آمدند كه حج گزاري براي آنان شغل به حساب آمده و مي كوشيدند تا ديگران را بدوشند و اندوخته اي جمع آوري كنند. برخي هم در آنجا به دوره گردي و مداحي و نوحه خواني پرداخته پولي جمع مي كردند. امين الدوله كه شب عرفه را در منا گذرانده از آرامش آنجا خبر داده، مي افزايد: «جز اين كه درويش هاي ترك وخراساني و كاشاني و همداني و غيره به مدح گويي و نوحه خواني با آواز كريه و الفاظ ركيك پرسه مي زنند و آفت راحتند.» و در وقت «باز چاووش ها و درويش ها پرسه مي زنند و آهنگشان گوش و دل را مي خراشد».
گردش بازار هم براي ايراني ها جالب توجه بوده است. در واقع، زائران بر اساس حكم استحبابي خريدن هديه از حرمين، به طور معمول اجناسي را خريداري مي كردند. يكي از معروف ترين اين بازارها در منا بوده كه ايام توقف حجاج در آنجا از روز دهم تا دوازدهم يا سيزدهم ذي حجه، مملوّ از جمعيت فروشنده و خريدار بوده است. در واقع اين ايام، افزون بر آن كه اعمال مذهبي در آن انجام مي گرفته، هم ايام سرور و شادي و آتش بازي بوده و هم ايام خريد و رفتن به بازار.
1 . عين الدوله، ص184
2 . امين الدوله، ص195
3 . امين الدوله، ص205، 252
4 . امين الدوله، ص228
5 . امين الدوله، ص187
6 . امين الدوله، ص194
--[83]--
يكي از ديدني ترين بازارها براي ايرانيان، بازار برده فروشان بوده است كه به خاطر عرضه غلامان و كنيزكان و خواجگان سخت براي ايراني ها ديدني بوده است. نجم الملك در سال 1306 بازار برده فروشان را ديده و شرح مفصلي از آن نوشته است. وي اشاره مي كند كه «مشتري از اهل هر مملكت كه در آنجا وارد شود، با كمال مهرباني با او گفتگو مي كنند ... مگر آن كه مشتري از اهل ايران باشد، ابداً به او اعتنايي ندارند، و بلكه اگر اندك توقفي نمود، دور نيست صدمه اي به او بزنند و معامله با او را حرام مي دانند.
امين الدوله نيز در سال 1316 اين بازار را ديده و گزارش كرده، مي نويسد: «آنچه معلوم شد اين بيچاره ها را از عجم ترسانيده اند و گمان مي كنند كه در دست ايراني ها جور و ظلم مي بينند، سهل است، گوشت آنها خورده مي شود». يكي از كنيزكان صبا نام داشته كه فارسي هم مي دانسته است. وي مدتي در ايران كنيز حاج اسدخان بوده و سال پيش از آن، وقتي اسدخان با همسرش به حج آمده «عيال حاج اسدخان به تصور آن كه شوهرش به صبا مايل است، اصرار كرده او را در مكه فروختند و از پارسال هر كس به او مشتري شده، به تعصب تشيع تن نداده» است. اين كنيز اصرار داشت تا ايراني ها او را بخرند و «از ذلّت دستگاه برده فروشان برهانند». بالأخره امين الدوله سر غيرت آمده، با توجه به اين كه هزينه بردن اين كنيز تا ايران قريب پانصد تومان مي شود، او را خريداري كرده است.
اصولا بازار برده فروشان براي ايراني ها بازاري جذاب و ديدني و به قول ميرزا داود كه در سال 1322 از آن ديدن كرده «از جمله چيزهاي عجيب و تماشايي» شهر مكه بوده است. به گزارش وي، نوع اين افراد ] نوعا [ توسط اعراب دزديده شده و به قسمتي از بازار كه سرپوشيده است آورده مي شوند. آنگاه «تاجر اين كار هم مثل عمر سعد، بالاي كرسي نشسته، به محض اينكه صدا بلند مي كند، همه بر خود مي لرزند». كنيزكان كه نگران برخوردخشن اعراب ناراضي اند، اصرار دارند كه كسي آنها را خريده و ببرد. كنيزها را لباس هاي عربي خوب پوشانيده اند، بعضي را كه مي ديدم و به عربي مي گفتم ميل داري كه تو را خريده و ببرم، التماس مي كرد كه ببريد!»
1 . فراهاني، ص197
2 . نجم الملك، ص176
3 . امين الدوله، ص197
4 . امين الدوله، ص199
5 . ميرزا داود، ص140 ـ 141
--[84]--
بخش هاي ديگر بازار هم براي ايراني ها دلپذير بود; چرا كه آنان به عنوان يك شيعه، معتقد بودند كه خريدن سوغاتي مستحب است. امين الدوله سفارش مي كند كه از بازار مكه براي او «عطر و تسبيح و يسر و مرجان و برد يماني و عقيق يمني ... و مجلداتي از كتاب الله مجيد كه در استانبول و اسكندريه به طبع رسيده» خريداري كنند.
ايراني ها طي اين سفر كه عمومي ترين به عنوان يك سفر خارجي بود، و ملل مختلف را به مناسبت هاي مختلف در آن مي ديدند، مي توانستند اخلاق خود را با اخلاق ديگران مقايسه كنند. براي نمونه، وقتي امين الدوله تلاش آرام مأموران عثماني را در كشتي مي بيند و «اهتمام بي صدا و ادب و نجابت بي منتهاي» آنان را مشاهد مي كند، آن را با اصطلاحات معمول ايراني ها در اين موارد مقايسه مي كند، آن گونه كه با فحش و تندي با يكديگر برخورد كرده، به هم مي گويند: «هاي پدر سوخته مگر كوري و...»
زائر ايراني در سفر حج، لزوماً مي بايست رعايت مسائل ديني و اخلاقي را مي كرد. به همين دليل، در سفرنامه هاي موجود كمتر اشاره به رخدادهايي شده كه نشاني از توجه زائران به مسائل جنسي داشته باشد; به ويژه كه در سرزمين عربي، افزون بر تعصب اسلامي، به لحاظ سنتي نيز روي اين قبيل مسائل حساسيت وجود داشت.
از اواخر دوره قاجاري به اين سو كه در برخي از شهرها مانند بيروت و دمشق و اسكندريه و قاهره، اين قبيل مسائل رايج گرديد، طبيعي بود كه برخي از زائران ثروتمند، همان گونه كه با برخي از پديده هاي جديد تمدني روبرو مي شدند، با پديده هايي مانند تئاتر و رقص نيز آشنا گشته و گاه در اين قبيل مجالس عمومي شركت كنند. و در عين حال، با آن كه اصل بر آن بود كه زائر خانه خدا بايد ازاين قبيل امور پرهيز كند، برخورد با نژادهاي مختلف و ديدن زنان زيبا از ساير نژادها، كساني را بر سر ذوق مي آورد. امين الدوله در سفر حج، وقتي در استانبول به كشتي نشسته و به سوي ازمير مي رفت، در سفرنامه حجش دست كم سه ـ چهار صفحه وصف يك دختر زيباي آلماني را آورده و علاوه، از مجالست و گفتگو و خوش و بش خود با او سخن گفته و يك
1 . امين الدوله، ص206
2 . امين الدوله، ص305
3 . امين الدوله، ص95 ـ 97
--[85]--
آن از شرح زيبايي او خودداري نكرده است.
زائران با ورود به شهرهاي جديد، نژادهاي تازه اي را مي ديدند و آنان كه دستي به قلم داشتند، وصفي از زنان آن ناحيه مي كردند و گاه از تمايلات موجود در آنان سخن مي گفتند. حاج علي خان اعتمادالسلطنه در سال 1263 در باره زنان حلب مي نويسد: «زن هايش جميعاً بي روبنده راه مي روند، كلا صورت باز دارند، ابداً صورت خودشان را نمي پوشند، جميعاً سفيدپوست هستند و همگي چادرسفيد سر مي كنند، صورتشان با چادر چندان فرق ندارد، آدم مقبول بسيار هم مي رسد، و كلاًّ بي عصمت هستند، به ابرام به حضرات حاج اظهار ميل مي كردند.» اعيان و اشراف و شاهزادگان اين تفاوت را با ديگران داشتند كه بيشتر به اين امور توجه مي كردند. اعتماد السلطنه، بار ديگر در وصف زنان شام مي نويسد: روزِ استقبال حاج، قرب دو فرسخ اهل شام بيرون آمده بودند، بيشترش زن بود، همه به قدر احوال خود زينت كرده بودند، ولي يك نفر در ميان اين همه جمعيت، آدم مقبول كه به دل چنگ بزند به نظر نيامد، با وجود اين كه همگي بدون روبند مي باشند، برخلافش اهل شهر حلب. از ده نفر البته يك نفر آدم مقبول هم مي رسد.
ميرزا داود هم كه از طريق روسيه به استانبول رفته، با ديدن زنان آن ناحيه مي نويسد: «در اينجا زن هاي خيلي خوشگل، صورت هاي خيلي سفيد مقبولِ بانمك» هست. همانجا نوشته است كه همراه برخي ديگر از همفسري ها شب را نيز به تماشاخانه رفته، كه در يكي از آنها «سي ـ چهل دختر فرنگي، و به همين عدد مرد از لژها پايين آمدند و دست هم را گرفته، به اشكال مختلف رقص كردند، چندان عيبي نداشت». يكي ديگر از درباريان هم كه در سال 1288 به حج رفته، در باره زنان گداي مكه مي نويسد: «ظاهراً گداتر و رذل تر و بي حياتر از اعراب در دنيا نباشد. روزي كه آنجا وارد شديم، پنج زن آمدند به گدايي; دوتاش پير و سه تاش جاهل ـ يعني جوان ـ بود. بناي گدايي را گذاشتند. پولي در مكّه هست، به آن پاره مي گويند، شانزده دانه اش سه پول اين جاست. اين بنده به اين جاهلش گفتم: اگر رقص مي كني، اين پاره را ] به تو مي دهم [يكي را گرفت، به خدا اينقدر رقص
1 . اعتماد السلطنه، ص78
2 . اعتماد السلطنه، ص87
3 . ميرزا داود، ص 64
4 . ميرزا داود، ص 77
5 . ميرزا داود، ص78
--[86]--
كردند تا يك ساعت تمامشان به رقص آمدند. گفتم اينها باشند، آن بهترشان را به اشاره حالي كردم تو برقص، دندان هايش را روي هم گذاشت، زور مي كرد يك صداي قرچي از اين دندان هايش بيرون مي آمد، به طريق نعيف و رقص مي كردند ميان پانصد نفر حاج.»
در مكه نيز شب ها زائران، بعد از زيارت و طواف و نماز، به شب نشيني مي پرداختند. زائري در سال 1331 مي نويسد: «آقا ميرزا شمس الدين را صدا مي زديم. بالاي بام مجلس گرم مي شد و اغلب آقاميرزا شمس الدين با زن هاي عرب كه صاحب خانه بودند و در كمال زشتي و كراهت منظرند، ولي ابداً رو نمي گيرند و از اجنبي پروايي ندارند، مشغول مزاح و شوخي مي شد و صداهاي غريب و عجيب در مي آورد و آنها در مي آوردند و ما مي خنديديم. اغلب اين زن ها، شوهرهايشان سال به سال در سفرهاي دزدي و يغما رفته و آنها هم در مكه به حضرات حمله دار و عكام آشنا مي شوند.»
به طور كلي مي توان گفت كه حجاج ايراني از قشر متوسط به بالا بوده و تعداد اندكي از افراد فقير عازم حج مي شدند. دليل آن نيز اين بوده است كه فريضه حج تنها در صورتي واجب مي شد كه فرد استطاعت مالي لازم را براي انجام اين فريضه مي داشت. به همين دليل در فرهنگ ايراني، حاجي علاوه بر جنبه ديني خود، نشان از نوعي مرتبت اجتماعي نيز داشته و به نوعي حاجي مرادف با ثروتمند شده بود. در آن روزگار، لقب حاجي، انتظار پاكي و درستكاري را در اطرافيان ايجاد مي كرد و زماني كه فرد حاجي، با نادرستكاري از اين عنوان، به سوء استفاده از آن مي پرداخت، نوعي واكنش منفي در جامعه در برابر فرد حاجي به وجود مي آمد.
به هر روي، روشن است كه ثروتمند بودن به معناي باسواد و با فرهنگ بودن نبوده و شماري از حجاج از اين زاويه از طبقات پايين و بي سواد بودند. اين افراد متناسب با ظرفيت خود، به حج و ابعاد آن نگريسته و به رغم انجام عبادات معموله، ممكن بود برداشت صحيحي از حج و اعمال آن نداشته باشند. نايب الصدر از قول يكي از حمله دارها نقل مي كند كه ده سال قبل، يك حاجي كاشاني در همين مسجد
1 . سفرنامه يكي از درباريان، نسخه خطي كتابخانه ملي.
2 . جزائري، ص52
--[87]--
الحرام از من پرسيد كه اينجا قبر خداست؟ وقتي به او گفتم: خدا جسم ندارد تا ممات و حيات به اين معنا داشته باشد، گفت: پس اينجا قبر كيست؟ به او گفتم: كسي در اين خانه دفن نيست. آن حاجي كاشاني گفت: شش ماه راه آمده ايم، از كتل بالا پايين كرده ايم، سرما گرما خورده ايم، عبثي دور اين خانه مي گرديم ؟!
حكايت ديگري هم كه به صورت يك طنز درآمده، مربوط به زائري روستايي است كه وقتي، پس از بازگشت از حج، از وي در باره مكه و كعبه پرسيدند، در باره گرماي شهر مكه گفت: «اما چه بُگم، قبر خدا جهنّم درّه واقع شده».
علاقه منداني از حجاج نيز يافت مي شدند كه با همان سادگي ذهن ديني خود بر آن بودند تا رمز و راز طواف را دريابند. اين افراد اندك در گوشه اي از مسجد الحرام مي نشستند و در اين باره به بحث مي پرداختند. اعتماد السلطنه در سال 1263 گفتگوي دو حاجي ايراني را در مسجد الحرام اين چنين گزارش كرده است كه يكي به رفيقش ] كه پرسيد [ «چرا دور اين خانه مي گردند و طواف مي كنند؟ گفت: آخر خانه خدا است، آن مرد سائل گفت: در ده ما هم مسجد است، هر جا مسجد است خانه خدا است، پس ما چرا دور مسجد ده مان نمي گرديم؟ رفيقش گفت: مگر مسجد ده شما را از سنگ ساخته اند و به اين بلندي و به اين جلال است؟! سائل گفت: اگر به جلال است، پس تو چرا هر روز، دور تخت آصف الدّوله ـ وزير مهد عليا كه همان سال به حج آمده بود ـ نمي گردي كه از همه حاجي ها با جلال تر است؟! جواب گفت كه، اگر دور آدم بايد گشت شاه ايران از آصف الدوله خيلي متشخص تر است، چرا رسم نيست دور آدم گشتن، چه شاه چه گدا! سائل، مردِ چيز فهمي بود، گفت: خانه خدا هم همان صورت دارد، چنان كه دور آدم گشتن متعارف نيست و در همه مساجد هم كه خانه خدا هستند، متعارف نيست، و اين خانه هم مثل ساير مساجد خانه خدا است، پس بايد سواي آن كه ملاّها مي گويند، و مناسك حج را نوشته اند، يك چيز فهميد كه اگر براي خاطر بيت الله است، همه مساجد بيت الله است، چرا دور سايرمساجد، باآن كه در فلان وقت معين است طواف نمي كنند؟ سائل گفت: به خدا قسم من تا به اين جا
1 . نايب الصدر، ص164
2 . نايب الصدر، ص246
--[88]--
نمي توانستم تحقيق قولي بكنم، بعد از اين واجب شد كه سرّ اين مسأله حالي بشود، تا حالا هفت هزار و پانصد، كه به گدايي جمع نموديم به عرب ها داديم، ودوازده روز سر وپا برهنه دراين هواي عربستان با آن آب هاي مُتعفّن كه خورديم، سرّ اين مسأله را ندانيم، پس به دنيا خر آمده ايم، علاوه بر زحمات اين راه. حقير در پشت سر اين دو نفر نشسته بودم از صحبت اين دو جوان حظ كردم!
در اين ميان حجاجي بودند كه به دفعات به حج رفته و آگاهي بيشتري از اوضاع و احوال داشتند. كساني از اينان حج نيابتي براي ديگران انجام مي داند كه به آنان حجه فروش مي گفتند.
حجاج و بيماري ها
از دشواري هايي كه كما بيش در مسير و در حجاز وجود داشت، بيماري هاي واگيردار به ويژه وبا بود. اصولا آب و هواي خشك و سوزان حجاز چندان زمينه مناسبي براي رشد اين قبيل بيماري ها نبود، اما به هر روي، به دليل آن كه زائر از هر سوي به اين نقطه سرازير مي شد، لازم بود تا چاره اي براي اين كار انديشيده شود. تنها مسيري كه به خوبي مي توانست كنترل شود، مسيرهاي دريايي بود كه در چند نقطه، با ايجاد قرنطينه و نگاه داري حجاج براي ده تا دوازده روز، آنان را از نظر سلامتي مراقبت مي كردند. گزارش اين قرنطينه ها در برخي از سفرنامه ها آمده كه پيش از اين به آنها اشاره كرديم. به علاوه زماني كه مسافران به جده وارد مي شدند، به دليل حساسيت موضوع، از سوي پزشك معاينه مي شدند: «اول دكتر حافظ الصّحه آمد، وارسي از حال كشتي كرده، واذن خروج داد».
در مسيرهاي زميني كمتر از قرنطينه ياد شده، گرچه مواردي وجود داشته است. اعتمادالسلطنه در سال 1263 در مسير دمشق به حجاز، از شهر مزيرب ياد كرده و با اشاره به هواي آلوده آن مي نويسد: «اكثر از حاج عجم، در آن كه توقف داشتند ناخوش شدند و اكثري از آن ناخوشي ها تلف مي شدند، من جمله از مشاهير، زن «سليمان خان قاجار، دختر حاجي رضا قلي خان قاجار، كه بسيار وجيهه و مقبول بود، در منزل تبوك ] كه [چهارده منزلي مدينه است فوت شد، و نعش او را صد و بيست تومان دادند به
1 . اعتمادالسلطنه، ص110
2 . در سال 1292 براي يك حج نيابتي يكصد و ده تومان گرفته شده است. بنگريد: فرهاد ميرزا، ص160. به اين افراد حجه فروش و حجّه خر گفته مي شد و برخي اساسا به داشتن لقب حجه فروش شهرت داشتند. بنگريد: ميرزا داود، ص94
3 . ميرزا داود، ص89
--[89]--
حمله دار، كه قرار نيست در مذهب اهل سنت نعش را حركت بدهند، و در خُفْيه به مدينه بردند و در بقيع دفن كردند، و همچنان كنيز تركي از مهد عليا ـ والده اقدس همايوني ـ ناصرالدين شاهـ و رفيع خان نايب فراش باشي، از اين گونه بسيار تلف شدند».
كاروان حجاج در بازگشت از مسير شام به عراق، در حاشيه رود فرات در منطقه اي با نام «اورفه» براي قرنطينه نگاه داري مي شدند. اعتمادالسلطنه در سال 1263 گزارش كرده است كه «هركس از سمت حجاز و شام بيايد، دوازده روز در قرانتين نگهدارند، خواه محترم باشد خواه غير محترم، ناظري هم براي اين كار معين است كه بعد از مرخصي از قرانتين، نفري بيست و دو قروش و نيم از مردم مي گيرد، كه به عبارت اخري، چهار هزار و چهارصد دينار ايران باشد».
مرگ و مير در ايام حج امري عادي بوده واگر سالي، تعداد كمي تلف مي شدند، اسباب خوشحالي مردم مي شد. در كنار آن، حمله داران و عكام و جمّال ها كه از اين قبيل مرگ و ميرها فراوان داشتند، رفتار آنان با مردگان، از چشم ديگر زائران، بسيار نفرت انگيز تلقي مي شده است.
ميرزا داود مي نويسد: در اين راه چند چيز خيلي ارزان است، اول پول، بعد شتر كه خيلي زود مي رود و فوري عسكر و پياده ها كارد را كشيده او را تشريح مي كنند، و همين كه شتر خوابيد ديگر خواهي نخواهي نحرش مي كنند، ليره هم به قدر يك تومان كار نمي كند. ديگري جانِ آدم است كه اگر بيچاره اي، چه از حاج و چه از جمّال و غيره تبي كرد، يا چند دست اسهال كرد، همين قدر كه في الجمله سستي كرد و نتوانست خود را روي شتر نگاه دارد، يا پياده نرود، او را بر شتر مي بندند، خود حركت شتر و عدم توجه و آفتاب، بيچاره را از حال مي برد، عكام باشي مي رسد و مي گويد خلاص خلاص; يعني مرد، معلوم نيست كه مرده يا زنده است، نيزه ها را مي كشند و حفيره اي به عمق دو وجب، در وسط راه كنده او را با همان لباس، بدون غسل و كفن، مشتي خاك بر رويش مي ريزند، واقعاً سلامت و زنده برگشتن حاجي خيلي مشكل است، خداوند بايد محافظت كند.
* * *
1 . اعتمادالسلطنه، ص93 ـ 94
2 . اعتمادالسلطنه، ص141
3 . ميرزا داود، ص173
--[90]--
كتابنامه
1 ـ افضل التواريخ، غلامحسين افضل الملك، به كوشش منصوره مافي و سيروس سعدونديان، تهران، نشر تاريخ ايران، 1361
2 ـ اكسير التواريخ، اعتضادالسلطنه، به اهتمام جمشيد كيان فر، تهران، 1370
3 ـ بزم غريب، (سفرنامه حج از سال 1261) محمدعلي بن محمدرضي بروجردي، به كوشش محمد مهدي معراجي، ميراث اسلامي ايران، دفتر ششم، قم، كتابخانه مرعشي. 1375
4 ـ تاريخ عضدي، ميرزا احمد خان عضدالدوله، به كوشش عبدالحسين نوايي، تهران، نشر علم، 1376
5 ـ التاريخ القويم لمكة و بيت الله الكريم، محمد طاهر كردي، ج 5 مكه، مكتبة النهضة الحديثه، 1412 ق.
6 ـ خلاصة التواريخ، قاضي احمد قمي، تصحيح احسان اشراقي، تهران، 1359
7 ـ رسائل، اعلاميه ها مكتوبات،... و روزنامه شيخ شهيد فضل الله نوري، گردآوردنده: محمد تركمان، تهران، خدمات فرهنگي رسا، 1362
8 ـ سفرنامه امين الدوله، (1316) ميرزا علي خان امين الدوله، به كوشش اسلام كاظميه، تهران، توس، 1354
9 ـ سفرنامه جزائري، (1340) سيد فخرالدين جزائري، نسخه خطي.
10 ـ سفرنامه حاج علي خان اعتماد السلطنه (1263)، به كوشش سيد علي قاضي عسكر، تهران، نشر مشعر، 1379
11 ـ سفرنامه حسام السلطنه، (1297) به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر مشعر، 1374
12 ـ سفرنامه دختر فرهاد ميرزا (1297)، به كوشش رسول جعفريان، ميراث اسلامي ايران، دفتر پنجم، قم، مرعشي، 1376
13 ـ سفرنامه سيف الدوله، (1279) سيف الدوله سلطان محمد، تصحيح علي اكبر خداپرست، تهران، 1364
14 ـ سفرنامه ظهيرالملك، (1306)، به كوشش رسول جعفريان، ميراث اسلامي ايران، دفتر پنجم، قم، مرعشي، 1376
15 ـ سفرنامه عتبات و مكه (1317)، مؤلف؟ به كوشش رسول جعفريان، صادق برزگر، ميراث اسلامي ايران، دفتر پنجم، 1376، قم، كتابخانه مرعشي.
16 ـ سفرنامه فرهاد ميرزا معتمدالدوله، (1292) به كوشش اسماعيل نواب صفا، تهران، زوار، 1366
17 ـ سفرنامه كازروني، ملاّابراهيم كازروني، (1315 ق .)، به كوشش رسول جعفريان، ميراث
--[91]--
اسلامي ايران، دفتر پنجم، قم، مرعشي، 1376
18 ـ سفرنامه محمد ولي ميرزا (1260)، چاپ شده در به سوي امّ القري، به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشرمشعر، 1373
19 ـ سفرنامه مخبرالسلطنه، مهدي قلي خان هدايت (1321) ، به كوشش سيد محمد دبير سياقي، تهران، تيراژه، 1368
20 ـ سفرنامه منظوم حج، زوجه ميرزا خليل رقم نويس، به كوشش رسول جعفريان، قم، نشرمشعر، 1374
21 ـ سفرنامه ميرزا داود وزير وظايف (1322)، به كوشش سيد علي قاضي عسكر، تهران، نشر مشعر، 1379
22 ـ سفرنامه ميرزا علي اصفهاني، (1331) چاپ شده در به سوي امّ القري، به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر مشعر، 1373
23 ـ سفرنامه ميرزا محمد حسين فراهاني، (1302) به كوشش مسعود گلزاري، تهران، فردوسي، 1362
24 ـ سفرنامه نايب الصدر شيرازي، (تحفة الحرمين)، (1305) ميرزا معصوم نايب الصدر شيرازي، تهران، بابك، 1362
25 ـ سفرنامه نجم الملك (1306) چاپ شده با عنوان سفرنامه اي شيرين و پر ماجرا، به كوشش سيد علي قاضي عسكر، فصلنامه ميقات حج، ش 19، بهار، صص 165 ـ 189 1376
26 ـ سفرنامه يكي از درباريان، (1288)، نسخه خطي كتابخانه ملي، ش 776 / ف
27 ـ مدينه شناسي، ج 2، غزا دفاعي براي صلح، محمد باقر نجفي، كلن، 1375
28 ـ الوجيزه في تعريف المدينه، (1292) ميرزا محمد مهندس، چاپ شده در به سوي امّ القري، به كوشش رسول جعفريان، تهران، مشعر، 1373
|