متن کامل

مجله میقات حج سال یازدهم شماره چهل و دوم زمستان 1381 مقایسه قصه ابراهیم(علیه السلام) در قرآن و تورات محمد مهدی فیروزمهر ابراهیم(علیه السلام) در قرآن نام ابراهیم(علیه السلام)، 69 بار و در 25 سوره قرآن مجید آمده است. در قرآن از این پیامبر بزرگ مدح و

مجله ميقات حج
سال يازدهم شماره چهل و دوم زمستان 1381ح>

مقايسه قصه ابراهيم(عليه السلام) در قرآن و تورات

محمد مهدي فيروزمهر

ابراهيم(عليه السلام) در قرآن

نام ابراهيم(عليه السلام)، 69 بار و در 25 سوره قرآن مجيد آمده است. در قرآن از اين پيامبر بزرگ مدح و ستايش فراوان شده و صفات ارزنده او يادآوري گرديده است.

معرفت او نسبت به خداوند، منطق گويايش در برابر بت پرستان، مبارزات سرسختانه و خستگي ناپذيرش در مقابل جبّاران، ايثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار، استقامت بي نظيرش در برابر توفان حوادث و آزمايش هاي سخت الهي و الگو و اسوه بودنش براي همه موحّدان، هر يك داستان مفصلي دارد كه بررسي تفصيليِ همه آن ها خارج از حد و حوصله اين نوشته است، به طور اجمال، خداوند متعال وي را در قرآن اين چنين معرفي و وصف نموده است:

1 ـ«ما او را در دنيا برگزيديم و او در آخرت از صالحان است. در آن هنگام
كه پروردگارش به او گفت: اسلام بياور (در برابر حق تسليم باش او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) و گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.»(1)

2 ـ «خداوند وسيله رشد و هدايت او را از قبل به او داده و از (شايستگي) او آگاه بود.»(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 13 و 131

2 ـ انبياء : 51




--[89]--

3 ـ «او كسي است كه روي دل را به پاكي و خلوص متوجه خدا كرد و هرگز شرك نورزيد.»(1)

4 ـ «او كسي است كه دلش به ياد خدا قوي و مطمئن شده و به همين جهت به ملكوتي كه خدا از آسمان ها و زمين نشانش داد، ايمان آورد و يقين كرد.»(2)

5 ـ «خداوند او را خليل خود خوانده است.»(3)

6 ـ «خداوند رحمت و بركات خود را بر او و اهل بيتش ارزاني داشت و او را به وفاداري ستود.»(4)

7 ـ «او بسيار بردبار، دلسوز و بازگشت كننده (به سوي خدا) بود.»(5)

8 ـ «او به تنهايي امتي خداپرست و حنيف بود و هرگز شرك نورزيد و همواره شكرگزار نعمت هاي خدابود و خدا او را برگزيد و به راه راست هدايتش نمود و به او اجر دنيوي داد و او در آخرت از صالحان است.»(6)

9 ـ «او پيغمبري صديق بود.»(7)

10 ـ «او از بندگان مؤمن و از نيكوكاران بود و خداوند به او سلام فرستاده است.»(8)

11 ـ «او از نيرو و بصيرت خاص برخوردار بود و خداوند با ياد قيامت او را (از بندگان) خالص و مخلص گردانيده است.»(9)

12 ـ «خداوند او را به شكل هاي گوناگون آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش ها برآمد و به همين جهت خداوند او را «امام» قرار داد.»(10)

13 ـ «او يكي از پنج پيغمبري است كه اولو العزم و صاحب شريعت بودند.»(11)

14 ـ «او كلمه توحيد را كلمه پاينده در ميان نسل خود قرار داد.»(12)

15 ـ «خداوند كتاب و نبوت را در ذريّه او قرار داد.»(13)

16 ـ «خداوند براي او در ميان آيندگان لسان صدق (نام نيك) قرار داده است.»(14)

17 ـ «او در قرآن به عنوان نماد مبارزه با بت پرستي و الگو و اسوه نيكو براي مؤمنان و امت اسلام معرفي گرديده است.»(15)

ابراهيم(عليه السلام) در توراتِ موجود

تورات موجود هم از حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام) به بزرگي و عظمت ياد مي كند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انعام : 79

2 ـ بقره : 260 ; انعام : 75

3 ـ نساء : 125

4 ـ نجم : 37

5 ـ هود : 75

6 ـ نحل : 125 ـ 121

7 ـ مريم : 41

8 ـ صافات : 83

9 ـ ص : 45 و 46

10 ـ بقره : 124

11 ـ شوري : 13 ; احزاب : 7

12 ـ زخرف : 28

13 ـ حديد : 26

14 ـ مريم : 41 ; شعرا : 84

15 ـ ممتحنه : 4 و 6




--[90]--

درباه اش مطالب زيادي نقل كرده است، اما آن خصوصيات و ويژگي هايي كه قرآن براي آن حضرت مطرح كرده، در توراتِ موجود حتي شبيه و مانند آن هم يافت نمي شود. در تورات چيزي در باره پيامبري ابراهيم خليل(عليه السلام) و مبارزه سرسختانه آن حضرت با بت پرستي و بت پرستان به چشم نمي خورد بلكه احياناً در تورات كنوني مطالبي راجع به ايشان مطرح شده كه هرگز لايق شأن و منزلت والاي ايشان نبوده و نيست.

برخي از خصوصياتي كه تورات درباره ابراهيم خليل(عليه السلام) ذكر كرده، عبارتند از:

1 ـ او داراي اموال، گله و رمه هاي فراوان بوده است.(1)

2 ـ از مهم ترين كارهاي ابراهيم(عليه السلام) ساختن مذابح و تقديم قرباني سوختني به درگاه خدا بوده است.(2)

3 ـ خداوند با او عهد كرده كه سرزمين كنعان (فلسطين) را به او و نسلش ببخشد و نيز با او عهد كرده كه وي پدر امت هاي بسيار باشد.

قصه ابراهيم(عليه السلام) در قرآن و توراتِ موجود

الف ـ قصه ابراهيم(عليه السلام) در قرآن

داستان زندگي حضرت ابراهيم(عليه السلام) در قرآن نسبتاً مفصل و داراي ابعاد مختلف است. قرآن بر اساس شيوه خاص خود، در موارد متعددي گوشه هايي از داستان آن حضرت را مطرح كرده است.

ابراهيم(عليه السلام) قهرمان توحيد

حقيقتاً او شايسته عنوان قهرمان توحيد است; زيرا مجموع قصه آن حضرت در قرآن بيانگر اين است كه وي تلاش خالصانه و بي امان و طاقت فرسايي براي حاكم كردن توحيد ـ مهم ترين اصل در اديان توحيدي ـ در زندگي بشر داشته است. تلاش ابراهيم خليل(عليه السلام) براي حاكميت توحيد در سرتاسر زندگي انسان و مبارزه اش با بت پرستي و بت پرستان ـ از نزديك ترين فرد به خود گرفته تا عموم مردم و پادشاهان و گردن كشان زمان خود ـ اصلي ترين بخش از قصه آن حضرت در قرآن است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سفر پيدايش 13: 1 ـ 8

2 ـ همان 12: 7 و 8، 13: 18




--[91]--

درباره عظمت اين شخص و اهميت كار او چيزي بالاتر از آنچه قرآن گفته است ـ كه بخشي از آن تحت عنوان ابراهيم(عليه السلام) در قرآن ذكر شد ـ نمي توان گفت.

ب ـ قصه ابراهيم(عليه السلام) در تورات

داستان زندگي ابراهيم خليل(عليه السلام) در تورات موجود هم، مفصل در فصل 11 ـ 25 از سفر پيدايش بيان شده است. اما چقدر فرق است ميان ابراهيمِ تورات و ابراهيمِ قرآن.

از مجموع قصه ابراهيم(عليه السلام) در تورات چنين استفاده مي شود كه او مردي ثروتمند ـ و شايد ثروتمندترين فرد زمان خود(1) ـ اهل دنيا بود و تمام همّ و غم او اين بود كه بتواند از خدا به نفع خود و نسلش عهد و امتياز بگيرد و نيز مذبحي بسازد و براي خدا قرباني سوختني تقديم نمايد!

اين در حالي است كه تورات كنوني چيزي از پيامبري و تلاش ابراهيم خليل(عليه السلام)براي حاكم كردن توحيد در زندگي بشر و مبارزه اش با بت پرستي و خلوص و بندگي وي در برابر خداوند و ديگر فضايل و مناقب ايشان مطرح نكرده است.

درهر حال قصه ابراهيم خليل(عليه السلام) در قرآن و تورات موجود مفصل و داراي ابعاد مختلف است، اما در اين نوشته سعي خواهد شد كه بخش هاي عمده آن تحت عناوين ذيل مورد بررسي و مقايسه قرار گيرد:

* پدر ابراهيم تارح يا آزر؟

در تورات موجود اسم پدر ابراهيم(عليه السلام) «تارح»(2) و در قرآن «آزر» به عنوان «اب» (پدر) ابراهيم(عليه السلام) مطرح شده است.(3)

به همين دليل برخي از معاندين، بر قرآن اشكال گرفته و گفته اند نام پدر ابراهيم(عليه السلام)آزر نيست و آن چه قرآن در اين زمينه ذكر كرده، اشتباه و نادرست است.(4)

براي جواب اين اشكال مفسران و علماي اسلام مطالبي را مطرح كرده اند; از جمله «فخر رازي» و «بيضاوي»(5) و مفسران شيعه اصل اين مطلب را كه پدر ابراهيم(عليه السلام) «آزر» باشد، قبول ندارند; زيرا طبق صريح برخي آيات قرآن، آزر بت پرست است.(6)

در حالي كه بر اساس اصل مسلّم كلامي، در نزد «شيعه اماميه»، پدران انبيا نبايد به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ گر چه داشتن اموال و ثروت زياد في نفسه عيب نيست، اما ذكر اين نوع مسائل به خصوص به آن نحوي كه در تورات آمده ـ صرف نظر از صحّت و سقم آن ـ در شأن و منزلت شخصيتي مثل ابراهيم(عليه السلام) نيست. قرآن هم اين مسايل را در مورد ايشان و ساير پيامبران ذكر نكرده است.

2 ـ سفر پيدايش 11: 25 و 30

3 ـ انعام : 74

4 ـ نكـ : آراءالمستشرقين حول القرآن الكريم وتفسيره (عمربن ابراهيم رضوان) ج2، ص632 و 633

5 ـ نكـ : تفسير كبير، ج 13، ص 37 ; و تفسير بيضاوي، ج2، ص194

6 ـ انعام : 74




--[92]--

شرك آلوده باشند، و حتي اتّصاف پدران انبيا به صفاتي كه موجب پستي و دنائت است هم جايز نيست.(1) علاوه بر دلايل عقلي (كه در علم كلام ذكر شده) دلايل نقلي هم داريم كه مشرك بودن پدران انبيا (و در بحث ما خصوص شرك پدر ابراهيم خليل(عليه السلام)) را نفي مي كند:

از پيامبر گرامي اسلام نقل شده كه فرمود: «نقلني الله فياصلاب الطاهرين إلي أرحام المطهّرات لم يدّنسنيبدنس الجاهليّة»(2) «خداوند مرا از اصلاب مردان پاك به رحم هاي زن هاي پاك منتقل كرده و هرگز به آلودگي هاي جاهليت (از قبيل شرك و بت پرستي) آلوده ام نساخت.»

از اين كه پيامبر گرامي اسلام ـ كه خود از نسل ابراهيم(عليه السلام) است ـ فرموده خداوند او را از اصلاب مردان پاك انتقال داده و هرگز او را به شرك و بت پرستي آلوده نكرده است، استفاده مي شود كه در ميان پدران آن حضرت (پدر ابراهيم(عليه السلام) از اجداد پيامبر اسلام است) كسي كافر و مشرك نبوده است; چرا كه همه آن ها را به طهارت وصف كرده و قرآن مشركان و بت پرستان را پليد و نجس مي داند: "  إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ "  .(3)

علاوه بر اين در تفسير اين آيه: "  وَ تَقَلُّبَكَ فِيالسّاجِدِينَ "  .(4) «و (نيز) حركت تو را در ميان سجده كنندگان (مي بيند)» رواياتي از طريق اهل سنت و شيعه رسيده كه اين مطلب (مشرك نبودن پدر ابراهيم خليل) را تأييد مي كند:

از پيامبر مكرّم اسلام (صلي الله عليه وآله) نقل شده كه در تفسير و تأويل آيه فوق فرمود:


«لم أزل أنقل من أصلاب الطاهرين إلي أرحام الطاهرات»(5) «همواره از اصلاب مردان پاك به ارحام زن هاي پاك منتقل مي شدم.»

قريب به اين مضمون رويات متعددي نقل شده است.(6)

بنابراين، «آزر» نمي تواند پدر ابراهيم(عليه السلام) باشد. اما اين كه در قرآن آزر به عنوان «اب» (پدر) ابراهيم مطرح شده: «وَ اِذْ قالَ إِبْراهِيمَ لاَِبِيهِ آزَر» بايد گفت كه «اب» اعم است از «والد» چرا كه «والده والده» كسي است كه انسان از او متولد مي گردد (يعني به پدر و مادر حقيقي والده والده گفته مي شود)، اما «اب» به پدر، مربي و معلم، جدّ مادري و عمو هم اطلاق مي شود،(7) و تنها اختصاص به پدر (پدر حقيقي) ندارد.

در قرآن هم از «عمو» تعبير به «اب» شده است، آن جا كه فرزندان يعقوب(عليه السلام) در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مراجعه شود به «باب حادي عشر» ص 39

2 ـ تفسير تبيان ج 4 ص 175. صاحب تبيان (مرحوم شيخ طوسي) مي گويد صحّت اين روايت جاي بحث و گفتگو ندارد.

3 ـ توبه : 28. براي اگاهي بيشتر مراجعه شود به تفسير تبيان ج 4، ص 175

4 ـ شعراء : 219

5 ـ تفسير فخر رازي (التفسير الكيبر) ج13، ص 39 ; تفسير برهان، ج4، ص 191 ; الدر المنثور، ج6، ص 331 و 332 ; نور الثقلين، ج4، ص69

6 ـ همان.

7 ـ نكـ : مفردات راغب ماده «اب».




--[93]--

جواب پرسش او كه «بعد از من چه چيزي را پرستش مي كنيد؟» گفتند:

} نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً{ .(1)

«خداي تو و خداي پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق كه خداي يگانه است را مي پرستيم.»

در اين آيه «اسماعيل» به عنوان پدر (ابِ) يعقوب(عليه السلام) مطرح شده، درحالي كه اسماعيل عموي يعقوب است. بنابراين، ممكن است آزر عمو و يا جدّ مادري ابراهيم خليل(عليه السلام) بوده باشد نه پدر حقيقي او.

از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نقل شده كه در مورد عمويش عباس كه در جنگ بدر اسير شده بود چنين فرمود: «ردَّوا عليّ أبي»(2); «پدرم را به من برگردانيد».

بنابراين اطلاق «اب» بر عمو، در لغت و در استعمالات عرفي، يك امر شايع و رايج بوده است.

مرحوم علامه طباطبايي در يك تحقيق ارزشمند، از آيات قرآن استفاده كرده كه آزر پدر حقيقي ابراهيم(عليه السلام) نبوده است. وي مي گويد: تا مدتي كه ابراهيم(عليه السلام) در اور كلدانيان بود، براي پدرش چنين دعا و استغفار مي كند:

} وَ اغْفِرْ لاَِبِيإِنَّهُ كانَ مِنَ الضّالِّينَ{ ;(3)

«و پدرم را بيامرز كه او از گمراهان بود».

اما بعد از اين كه برايش روشن شد كه او دشمن خداست از او تبرّي جست:

} وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لاَِبِيهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ{ ;(4)

«و استغفار ابراهيم براي پدرش فقط به خاطر وعده اي بود كه به او داده بود; اما هنگامي كه برايش روشن شد كه وي دشمن خداست از او بيزاري جست.»

پس از اين وقتي كه ابراهيم(عليه السلام) به فلسطين مهاجرت كرد و اسماعيل(عليه السلام) متولد شد و او را در مكه اسكان داد و كعبه را بنا نهاد و شهر مكه آباد شد عرض مي كند:

} رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً{ ;

«پروردگارا! اين شهر را شهر امن قرار ده...»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 133

2 ـ تفسير كبير (فخر رازي)، ج13، ص40

3 ـ شعراء : 86

4 ـ توبه : 114




--[94]--

و دعايش را ادامه مي دهد تا اين كه مي گويد:

} رَبَّنَا اغْفِرْ لِيوَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ{ ;(1) «پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز كه حساب بر پا مي شود بيامرز.»

بنابراين، آيات قرآن تصريح دارد كه ابراهيم(عليه السلام) براي پدرش دعا و استغفار كرد و بعد از آن كه برايش روشن شد كه او دشمن خداست، از او تبرّي جست دوباره در اواخر عمرش براي پدرش دعا و استغفار مي كند در حالي كه وجهي ندارد، ابراهيم(عليه السلام) براي پدري كه به خاطر شركش از او تبري جست، دوباره در پايان عمر برايش استغفار نمايد.

از قراين بسيار مهم بر اين مدعا، اين است كه ابراهيم خليل(عليه السلام) در دعاي اخيرش مي گويد: «والدَيَّ» يعني از پدر تعبير به «والد» مي كند و والد تنها به پدر حقيقي اطلاق مي گردد! اما در دعاي اولش مي گويد: "  وَ اغْفِرْ لاَِبِي " يعني از پدر تعبير به «اب» نموده و اب تنها به پدر حقيقي گفته نمي شود، بلكه علاوه بر آن به جد، عمو، مربي و معلم هم اب گفته مي شود.

پس به طور قاطع مي توان گفت آزر پدر ابراهيم(عليه السلام) نيست(2) و اين كه آن حضرت آزر را به عنوان پدر خطاب كرده يا از اين جهت است كه وي، عمو يا جدّ مادري ايشان بوده و يا اين كه چون سرپرستي و اداره امور او را در زمان طفوليتش بر عهده داشته است.

برخي گفته اند: در اصطلاح كتاب مقدس واژه «پدر» به پيشكار اطلاق شده است.(3)پيشكار حضرت ابراهيم(عليه السلام) فردي به نام «اليعازر» (اِليعاذار) دِمشقي بوده(4) و اليعازر در عربي «آزر» شده است.(5)

اما لحن آيات قرآن در اين خصوص نشان مي دهد كه طرف ابراهيم خليل (آزر) شخصي در حد برده و پيشكار نبوده; زيرا از لحن آيات قرآن برمي آيد كه آن شخص يك نوع سلطه اي بر ابراهيم(عليه السلام) داشته است.

* فعاليت هاي ابراهيم(عليه السلام) در زادگاه خويش

در تورات موجود، داستان آن حضرت در هجرت ايشان از اورِكلدانيان به سرزمين فلسطين شروع مي شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابراهيم : 41

2 ـ براي آگاهي بيشتر، مراجعه شود به الميزان ج7، ص162 تا 165

3 ـ سفر پيدايش 45: 8

4 ـ همان 15: 2 ـ 4

5 ـ نگاهي به اديان زنده جهان، ص 66، به نقل از الهدي الي دين المصطفي.




--[95]--

اما قرآن مي گويد ابراهيم(عليه السلام) در مدت اقامتش در اور، مبارزات سرسختانه اي با بت پرستي و بت پرستان داشته و تمام تلاش او در اين مدت اين بود كه توحيد و اخلاق و شريعت الهي بر زندگي و روح و جان مردم حاكم گردد.

بخش عمده قصه ابراهيم(عليه السلام) در قرآن اختصاص دارد به مبارزات وي با بت پرستان و بت پرستي و دعوت به خداي يگانه و دين الهي و موانعي كه مخالفان بر سر راه وي ايجاد مي كردند.

طبق آيات قرآن آن حضرت در مدت اقامت خود در اور كلدانيان با افراد و گروه هاي مختلف وارد گفتگو و احتجاج شده و در اين احتجاج ها و مناظره ها با منطق قوي و برهان روشن و اخلاق نيكو، افراد و گروه ها را به يكتاپرستي و ترك بت پرستي دعوت مي كرد تا اين كه سرانجام بت پرستان بي منطق به هدف نابوديِ وي، او را در آتش عظيمي كه ايجاد كرده بودند افكندند، اما به لطف خدا و به نحو اعجازآميز، وي از اين حادثه جان سالم به در برد و پس از اين حادثه به فلسطين مهاجرت نمود. در اين جا ترجمه آياتي كه متضمن اين احتجاج ها و مناظره ها و حادثه به آتش افكندن ابراهيم خليل(عليه السلام) است را مي آوريم و قبل از آن، مقدمه اي را ذكر مي كنيم و آن عبارت از اين است كه: از روايات اسلامي استفاده مي شود كه ابراهيم(عليه السلام) از اوان طفوليت تا وقتي كه به حد تميز رسيده، در نهانگاهي دور از جامعه خود مي زيسته است. پس از آن كه به حد تميز رسيد، از نهانگاه خود به سوي جامعه اش بيرون آمد و به آزر (عمو يا جد مادري ابراهيم خليل) پيوسته و ديده كه او و مردم آن محيط همه بت مي پرستند، اما ابراهيم(عليه السلام)چون داراي فطرتي پاك بود و خداوند هم با ارائه ملكوت تأييدش نمود و كارش را به جايي رسانده بود كه تمامي اقوال و افعالش موافق حق شده بود، بت پرستي را از قوم خود نپسنديد و نتوانست ساكت بماند.(1)

مبارزه با بت پرستي

الف ـ احتجاج هاي ابراهيم(عليه السلام) با آزر

خداوند متعال ماجراي احتجاج ابراهيم(عليه السلام) با آزر را به عنوان يك خاطره اي كه شايسته يادآوري است، ذكر مي كند و آن حضرت را از اين جهت كه به خاطر حق و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير الميزان، ج7، ص215




--[96]--

حقيقت از نزديك ترين فرد خود كناره گيري كرده، به عنوان يك الگو و اسوه معرفي كرده است:

«در اين كتاب ابراهيم را ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر(خدا) بود. هنگامي كه به پدرش (آزر) گفت: اي پدر، چرا چيزي را مي پرستي كه نه مي شنود و نه مي بيند و نه هيچ مشكلي را از تو حل مي كند؟!

اي پدر دانشي براي من آمده كه براي تو نيامده است، بنابراين، از من پيروي كن تا تو را به راه راست هدايت كنم.

اي پدر شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداوند رحمان عصيانگر بود.

اي پدر من از اين مي ترسم كه از سوي خداوند رحمان عذابي به تو رسد، در نتيجه از دوستان شيطان باشي!

گفت: اي ابراهيم آيا تو از معبودهاي من روي گرداني؟! اگر (از اين كار) دست برنداري تو را سنگسار مي كنم و براي مدتي طولاني از من دور شو!

(ابراهيم) گفت: سلام بر تو به زودي از پروردگارم برايت تقاضاي عفو مي كنم، چرا كه او همواره نسبت به من مهربان بوده است.

و از شما و آنچه غير از خدا مي خوانيد كناره گيري مي كنم و پروردگارم را مي خوانم و اميدوارم در خواندن پروردگارم بي پاسخ نمانم».(1)

طبق آيات فوق ابراهيم(عليه السلام) در گفتگو با آزر با منطق و برهان و در عين حال با مهرباني و اخلاق نيك در برابر تهديدهاي برخاسته از بي منطقي وي، با مدارا و سلام و خوشرويي برخورد مي كند و نيز آن حضرت در عين رعايت اخلاق انساني و مهرباني و احترام به آزر، به خاطر شرك و بت پرستي وي، تصميم مي گيرد كه رابطه خود را با او قطع نايد; چرا كه تنها معيار حبّ و بغض ـ در نزد شخصيتي مثل ابراهيم خليل(عليه السلام) ـ حق و توحيد است و بس.

اين گوشه اي از چهره اين ابرمرد توحيد و بي نظير در تاريخ زندگاني بشر است كه قرآن با بيان اعجازآميز خود نمايانده است. اما تورات كنوني كاري به اين ندارد كه او پيامبري بزرگ و داراي منطق قوي و اخلاق نيك و مبارز و شجاع در برابر قدرت هاي شيطاني بوده بلكه همواره مي كوشد او را مردي ثروتمند معرفي كند و اين كه خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مريم : 41 ـ 48




--[97]--

سرزمين مقدس را به او و نسلش بخشيده و حداكثر اين كه او براي خدا مذابحي ساخته و قرباني هاي سوختني تقديم درگاه پروردگارش كرده است!

ب ـ گفتگوي ابراهيم(عليه السلام) با بت پرستان

آن حضرت پس از احتجاج با آزر و ارشاد وي، سراغ مردم بت پرست اور كلدانيان رفته و با همان منطق قوي و اخلاق والاي انساني، با آنان به احتجاج و گفتگو پرداخت. آنان را به يكتاپرستي و ترك بت پرستي دعوت كرد و ناچيز بودن معبودان خيالي را به آن ها نماياند. اما اين بار هم مشركان بي منطق او را به شكنجه هايي بدتر از سنگسار شدن ـ كه آزر بدان تهديدش كرد ـ از قبيل قتل و سوزاندن تهديدش كردند. امّا لطف خداوند او را از كيد آنان رهايي بخشيد:

«ما ابراهيم را فرستاديم هنگامي كه به قومش گفت: خدا را پرستش كنيد و از (عذاب) او بپرهيزيد كه اين براي شما بهتر است اگر بدانيد. شما غير از خدا فقط بت هايي از (سنگ و چوب) را مي پرستيد و دروغي به هم مي بافيد، آن هايي را كه غير از خدا پرستش مي كنيد مالك هيچ رزقي براي شما نيستند، روزي را تنها نزد خدا بطلبيد و او را پرستش كنيد و شكر او را به جاي آوريد كه به سوي او بازگشت داده مي شويد.

... اما جواب قوم او (ابراهيم) جز اين نبود كه گفتند: او را بكشيد و يا بسوزانيد.

ولي خداوند او را از آتش رهايي بخشيد...»(1)

ت ـ بت شكني ابراهيم(عليه السلام)

در مرحله بعد قرآن، داستان و مرحله مهم تري از زندگي ابراهيم(عليه السلام) را مطرح مي كند. در اين مرحله آن حضرت براي از ميان بردن بت پرستي و مظاهر آن عملاً اقدام كرده و تمام بت ها ـ به جز بت بزرگ ـ را شكست تا اين كه آنان به ناچيز بودن آن ها پي ببرند.

بت پرستان علي رغم اين كه به ناتواني و ناچيز بودن بت ها اعتراف كردند، اما شرك و بت پرستي در دل و جان آنان ريشه دوانيد، لذا براي از بين بردن ابراهيم(عليه السلام) دست به كار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عنكبوت آيات 16 و 17 و 24. داستان احتجاج جناب ابراهيم(عليه السلام)با بت پرستان در سوره هاي متعدد از قرآن مطرح شده است.




--[98]--

خطرناكي زدند: جهنمي از آتش افروخته اند و آن حضرت را در آتش افكندند.

اما خداي سبحان آتش را بر او خنك گردانيد و او را سالم از درون آتش بيرون آورد و بدين ترتيب چاره و تدبير آنان را بي اثر گردانيد:

«ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم و از (شايستگي) او آگاه بوديم».

آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قومش گفت: اين مجسمه هاي بي روح چيست كه شما همواره آن ها را پرستش مي كنيد؟!

گفتند: ما پدران خود را ديديم كه آن ها را پرستش مي كنند.

گفت: مسلماً هم شما و هم پدرانتان در گمراهي آشكار بوده ايد.

گفتند: آيا مطلب حقي براي ما آوردي يا شوخي مي كني؟!

گفت: (كاملاً حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمين است كه آن ها را ايجاد كرده و من بر اين امر از گواهانم.

و به خدا سوگند در غياب شما نقشه اي براي نابودي بت هايتان مي كشم.

سرانجام (با استفاده از يك فرصت مناسب) همه آن ها، جز بت بزرگشان را قطعه قطعه كرد; شايد سراغ او بيايند. (و او حقايق را بازگو كند).

(هنگامي كه منظره بت ها را ديدند) گفتند: هر كسي با خدايان ما چنين كرد قطعاً از ستمگران است و (بايد كيفر سخت ببيند).

(گروهي) گفتند: شنيديم نوجواني از (مخالفت با) بت ها سخن مي گفت كه او را ابراهيم مي گويند.

جمعيت گفتند: او را در برابر ديدگان مردم بياوريد تا گواهي دهند.

(هنگامي كه ابراهيم را حاضر كردند) گفتند: تو اين كار را با خدايان ما كرده اي، اي ابراهيم؟!

گفت: بلكه اين كار را بزرگشان كرده است از آن ها بپرسيد اگر سخن مي گويند.

آن ها به وجدان خويش بازگشتند و (به خود) گفتند: حقا كه شما ستمگريد.

سپس بر سرهايشان واژگونه شدند (و حكم وجدان را به كلي فراموش كردند و گفتند:) تو مي داني اين ها سخن نمي گويند.

ابراهيم گفت: آيا جز خدا چيزي را مي پرستيد كه نه كمترين سودي براي شما دارد و نه زياني به شما مي رساند؟!

اُف بر شما و بر آنچه به جز خدا مي پرستيد! آيا انديشه نمي كنيد؟!



--[99]--

گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خود را ياري كنيد اگر كاري از شما ساخته است.

(سرانجام او را به آتش افكندند ولي ما) گفتيم: اي آتش بر ابراهيم سرد و سالم باش.

آن ها مي خواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند ولي ما آن ها را زيانكارترين مردم قرار داديم».(1)

ابراهيم(عليه السلام) همچنين در خلال اقامت خود در «اور» يا «بابل» با گروه هاي ديگري هم به احتجاج و مناظره پرداخت. اين گروه ها عبارت بودند از: ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشيد پرستان كه داستانش در سوره انعام (آيات 75 ـ 78) آمده است.


و نيز ابراهيم(عليه السلام) در همين مدت با «نمرود» پادشاهي كه ادعاي ربوبيت داشت ملاقات كرد و با او احتجاج نمود و با منطق قوي خود وي را مبهوت و ناكام ساخت. داستان اين بخش از زندگي ابراهيم(عليه السلام) در سوره بقره، آيه 258 ذكر شده است. ولي در واقع تورات موجود چيزي راجع به مبارزه ابراهيم با بت پرستي و بت شكني آن حضرت ذكر نكرده است.

* هجرت ابراهيم(عليه السلام) از اور كلدانيان به كنعان

قرآن و تورات موجود در اين جهت اتفاق دارند كه ابراهيم خليل پس از مدتي اقامت در زادگاه خويش (اور كلدانيان ـ عراق ـ) از آنجا به سرزمين مقدس (كنعان ـ فلسطين ـ) هجرت كرد.

اما شيوه و نوع پرداختن قرآن و تورات به اين بخش از زندگي ابراهيم(عليه السلام) كاملاً متفاوت است. قرآن به جزئيات زندگي پيامبران، كه در هدايت، تربيت و عبرت آموزي انسان دخلي ندارد نمي پردازد. مسايلي از قبيل بيان سلسله نسب پيامبران، تاريخ تولد و وفات، ازدواج ،تعداد و نام فرزندان و نوع شغل و حرفه آن ها و... در قرآن يا اصلاً مطرح نشده و يا به صورت اشاره و با جهت گيري و هدف خاصي مطرح گرديده است.

اما تورات موجود بخش هاي مهمي از قصه پيامبران را به ذكر همين گونه مسائل اختصاص مي دهد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انبياء : 51 ـ 70




--[100]--

مثلا: ابراهيم فرزند تارح، فرزند ناحور، فرزند سُروح، فرزند رَعُو، فرزند فالج، فرزند عابر، فرزند شالح، فرزند اَرْفَكْشاد، فرزند سام، فرزند نوح و سلسله نسب از نوح(عليه السلام)تا حضرت آدم در قصه نوح(عليه السلام) ذكر شده است. و دو برادر داشت و... .(1)

* جدايي ابراهيم و لوط(عليهما السلام)

بر اساس آنچه كه در تورات كنوني آمده است «لوط»(عليه السلام) برادر زاده حضرت ابراهيم(عليه السلام) است. پدر ايشان «هاران» با داشتن يك فرزند (لوط) از دنيا رفت و لذا جناب لوط(عليه السلام) همواره، همراه و همسفر ابراهيم(عليه السلام) بوده; از «اور» تا كنعان و از كنعان تا سرزمين مصر و از آنجا به كنعان، لوط (عليه السلام) همراه ابراهيم(عليه السلام) بوده، اما وقتي كه ازمصر به كنعان برگشتند هر دوي ايشان داراي اموال و املاك و گلّه فراوان بوده اند و سرزمين كنعان گنجايش آن ها را نداشت، لذا ابراهيم(عليه السلام) پيشنهاد مي كند كه از يكديگر جدا شوند تا اين كه دعوا و نزاعي بين ايشان و چوپانانشان پيش نيايد...! به همين دليل لوط (عليه السلام) از ابراهيم(عليه السلام) جدا مي شود و وادي اردن را براي محل زندگي خود اختيار و خيمه خود را در شره «سَدُوم» برپا مي كند; اما ابراهيم(عليه السلام) در سرزمين كنعان باقي مي ماند!(2) اين در حالي است كه قرآن مي گويد لوط (عليه السلام) به عنوان پيامبر و رسول خدا براي هدايت و ارشاد مردم به سوي حق و بازداشتن آنان از بت پرستي و اعمال زشت به سوي قوم خود فرستاده شد.(3)

در باب سيزدهم از سفر پيدايش مي خوانيم:

«و ابرام با زن خود و تمام اموال خويش و لوط از مصر به جنوب آمدند و ابرام از مواشي و نقره و طلا بسيار دولتمند بود.

و زمين گنجايش ايشان را نداشت كه در يك جا ساكن شوند; زيرا كه اندوخته هاي ايشان بسيار بود و نتوانستند در يك جا سكونت كنند و در ميان شبانان مواشي ابرام و شبانان مواشي لوط نزاع افتاد و در آن هنگام كنعانيان و فرزّيان ساكن زمين بودند.

پس ابرام به لوط گفت: زنهار، در ميان من و تو و در ميان شبانان من و شبانان تو نزاعي نباشد; زيرا كه ما برادريم.

مگر تمام زمين پيش روي تو نيست، ملتمس اين كه از من جدا شوي اگر به جانب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سفر پيدايش، فصل 11

سفر پيدايش، باب 11، در همين سفر باب 20 شماره 12 از قول ابراهيم(عليه السلام) چنين نقل شده است: وفي الواقع نيز او (ساره) خواهر من است دختر پدرم امّا نه دختر مادرم و زوجه من شد.

سفر پيدايش 11: 31 و 32

بين آنچه در پايان باب 11 آمده با آنچه كه در ابتداي باب 12 آمده است گويا ناهمگوني و تناقض وجود دارد; چرا كه در پايان باب 11 آمده است; پس تارح پسر خود ابرام و نواده خود لوط... را برداشته با ايشان از دور كلدانيان بيرون شدند تا به ارض كنعان بروند و به حرّان رسيده در آنجا توقّف نمودند... و تاريح در حران مرد. امّا در ابتداي باب 12 آمده كه: و خداوند به ابرام گفت از ولايت خود و از مولد خويش و از خانه پدري خود به سوي زميني كه به تو نشان مي دهم بيرون شو. در «كتاب اعمال رسولان» باب 7 شماره 2 و 3 چنين آمده است: ... خداي ذوالجلال بر پدر ما ابراهيم ظاهر شد وقتي كه در جزيره بود قبل از توقفش در حرّان و بدو گفت از وطن خود و خويشانت بيرون شده به زميني كه ترا نشان دهم برو. پس از ديار كلدانيان روانه شده در حران درنگ نمود و بعد از وفات پدرش او را كوچ داد به سوي اين زمين كه شما در آن ساكن مي باشيد.

سفر پيدايش 12: 2ـ7

سوره عنكبوت آيه 26 و سوره ممتحنه آيه 4

سوره ممتحنه آيه 4

سوره انبيا، 71 و سوره عنكبوت آيه 26 و سوره صافات آيه 99

سوره صافات آيات 99 و 100

2 . سفر پيدايش، 11: 27

3 ـ اعراف : 80 ـ 84 و شعراء : 160 ـ 173




--[101]--

چپ روي من به سوي راست خواهم رفت و اگر به طرف راست روي من به جانب چپ خواهم رفت.»

اما قرآن برعكس كتاب مقدس تنها مسؤوليت و وظيفه پيغمبران خدا را ارشاد و هدايت مردم به خير و صلاح و سعادت ابدي مي داند و آنچه از قصص آن ها نقل مي كند همه در همين راستا قرار دارد.

* عهدهاي خدا با ابراهيم(عليه السلام)

در اين بخش مرور كوتاهي خواهيم داشت به عهدهاي خدا با ابراهيم(عليه السلام) از ديدگاه تورات كنوني و قرآن:

درتورات موجود آمده است:

«و چون اَبرام نود و نه ساله بود، خداوند بر ابرام ظاهر شده گفت من هستم خداي قادر مطلق، پيش روي من بخرام و كامل شو.

و عهد خويش را در ميان خود و تو خواهم بست و تورا بسيار كثير خواهم گردانيد.

آنگاه ابرام بر وي درافتاد و خدا به وي خطاب كرده گفت: اما اينك عهد من با توست و تو پدر امت هاي بسيار خواهي بود.

و نام تو بعد از اين اَبرام خوانده نشود، بلكه نام تو ابراهيم خواهد بود; زيرا كه ترا پدر امت هاي بسيار گردانيدم.(1)

... و زمين غربت تو; يعني تمام زمينِ كنعان را به تو و بعد از تو به ذرّيت تو به ملكيت ابدي دهم و خداي ايشان خواهم بود.

پس خدا به ابراهيم گفت و اما تو عهد مرا نگاه دار تو و بعد از تو ذريت تو در نسل هاي ايشان.

اين است عهد من كه نگاه خواهيد داشت در ميان من و شما و ذريت تو بعد از تو، هر ذكوري از شما مختون شود.

و گوشت قُلفه خود را مختون سازيد تا نشان آن عهدي باشد كه در ميان من و شماست، هر پسر هشت روزه از شما مختون شود...».

از اين داستان استفاده مي شود كه خداوند متعال سه عهد با ابراهيم(عليه السلام) داشته است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابراهيم يعني پدر عالي و يا پدر سرافراز و ابراهيم يا ابراهام يعني پدر جماعت و قوم ها (قاموس كتاب مقدس).




--[102]--

1 ـ عهد خدا با ابراهيم(عليه السلام) مبني بر اين كه وي پدر امت هاي بسيار خواهد بود.

2 ـ عهد خدا با او در بخشش تمام سرزمين كنعان به او و نسل وي.

3 ـ عهد خدا با او مبني بر ختنه كردن پسران در روز هشتم ولادت.

عهدي كه در قرآن بر ابراهيم(عليه السلام) مطرح شده است ماهيتاً با عهدهاي تورات فرق دارد; آن عهد چيزي است كه آن حضرت پس از طي آزمايش ها و امتحان هاي بزرگ و سخت به آن دست پيدا كرده است.

آن عهد قرآني عبارت است از «مقام امامت»:

} وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّيجاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِيقالَ لا يَنالُ عَهْدِيالظّالِمِينَ{(1)

«(به خاطر بياور) هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش برآمد و خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز اماماني قرار بده)

خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمي رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو، كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند)».

حقيقت و ماهيت امامت هر چه باشد، از اين آيه استفاده مي شود كه از مقام نبوت و رسالت بالاتر و برتر است; چرا كه ابراهيم(عليه السلام) پس از رسيدن به مقام نبوت و رسالت و با طي مراحل و مواقف سختي، به آن دست يافته است.

درباره ماهيت امامت اجمالاً مي توان گفت: امامت از ديدگاه شيعه اماميه، معناي وسيع و عميقي دارد و آن عبارت است از يك رهبري خاص در تمام امور دنيوي و ديني مردم.

به عبارت ديگر، امامت از ديدگاه شيعه عبارت است از: تحقق بخشيدن برنامه هاي ديني; اعم از حكومت به معناي وسيع كلمه و اجراي حدود و احكام خداوند و اجراي عدالت اجتماعي وهم چنين تربيت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن ،به اين معنا كه علاوه بر هدايت تشريعي، هدايت تكويني انسان ها را هم شخص امام به عهده دارد.

در هر حال عهدي كه قرآن براي ابراهيم(عليه السلام) متذكر مي گردد، به طور كلي غير از آن عهدهايي است كه تورات موجود از آن سخن گفته است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 124




--[103]--

* تولد اسماعيل و اسحاق(عليهما السلام)(1)

قرآن و تورات هر دو در اين جهت اتفاق دارند كه سن زيادي از
حضرت ابراهيم(عليه السلام) سپري شده بود در حالي كه او هيچ فرزندي نداشت. بر اساس آنچه كه در تورات آمده است، آن حضرت در سن هشتاد و شش سالگي صاحب فرزند شد.(2)

قرآن هم بدون اين كه مقدار سن آن حضرت را ذكر كند، از قول ايشان چنين نقل مي كند: «حمد خداي را كه در پيري، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد».(3)

و نيز هنگامي كه آن حضرت مي خواهد از سرزمين «اور كلدانيان» به فلسطين بيايد عرضه مي دارد: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش».(4)

و اين دعاي حضرت در زماني است كه سن زيادي از او سپري شده بود ولي هنوز فرزندي نداشت.

و نيز قرآن و تورات در اين جهت اتفاق دارند كه اولين فرزند حضرت ابراهيم(عليه السلام)جناب اسماعيل(عليه السلام) بوده است و براساس آنچه كه در تورات آمده بعد از حدود چهارده سال فرزند ديگرش (اسحاق (عليه السلام)) متولد گرديده.(5)

اسماعيل(عليه السلام) از «هاجر» (كنيز ساره كه به حضرت ابراهيم(عليه السلام) بخشيده بود) متولّد شد و اسحاق(عليه السلام) از «ساره».

به هر حال اسماعيل و اسحاق(عليهما السلام) در سن پيري آن حضرت و پس از هجرت ايشان از سرزمين «اور» به كنعان متولد شدند.

* ابراهيم(عليه السلام) و بناي كعبه

از بخش هاي مهم تاريخ زندگي ابراهيم(عليه السلام) در قرآن مربوط مي شود به بناي كعبه توسط آن حضرت، كه از تاريخ بناي آن بيش از چهار هزار سال (دو هزار سال قبل از ميلاد مسيح(عليه السلام)) مي گذرد.

اين بخش از تاريخ زندگاني ابراهيم خليل(عليه السلام) از لحاظ تاريخي، متواتر و مسلّم است(6) و جاي هيچ انكاري نيست، اما در تورات موجود هيچ ذكري از بناي كعبه توسط آن حضرت به ميان نيامده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مشروح داستان تولد اسماعيل(عليه السلام) به طور تطبيقي در ميقات 33، ص162 آمده است.

2 ـ سفر پيدايش 16: 16

3 ـ ابراهيم  : 39

4 ـ صافات  : 100

5 ـ سفر پيدايش 17: 1 و 19

6 ـ الميزان، ج3، ص358 و ج7، ص 225




--[104]--

نويسندگان تورات به ابراهيم(عليه السلام) نسبت داده اند كه آن حضرت وقتي وارد كنعان شد، خداوند در مكان شكيم و بلوطستان موره بر او ظاهر شد و ايشان در آنجا مذبحي براي خداوند بنا كرد و نيز از آنجا به كوهي كه در شرق بيت ئيل قرار داشت، كوچ كرده و در آنجا هم مذبحي براي خدا بنا نمود،(1) اما آنان اين پديده مهم (بناي كعبه) در زندگي ابراهيم(عليه السلام) را اصلا مطرح نكرده اند. اين بي اعتنايي نويسندگان تورات در واقع نتيجه تعصب نژادي آنان است كه آنان را از گفتن و نوشتن حقايق بازداشته است، ولذا وقتي آن ها به فضايل اسماعيل(عليه السلام) و آنچه كه مربوط به ايشان است مي رسند، با بي تفاوتي و غرضورزي از كنار آن مي گذرند و او را به عنوان مردي وحشي و مطرود پدر و همگان معرفي مي نمايند!(2)

داستان بناي كعبه از سوي ابراهيم(عليه السلام) از اين قرار است كه(3) : آن حضرت به فرمان خداي سبحان فرزندش اسماعيل (عليه السلام) كه در اين زمان كودكي بيش نبود را به همراه مادرش هاجر در وادي بي آب و علف (مكه) اسكان مي دهد و خود به سرزمين شام برمي گردد... قرآن از قول ابراهيم(عليه السلام) نقل مي كند كه او (به هنگام بازگشت به شام) به درگاه پروردگار عرضه داشت:

«پروردگارا! من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بي آب و علفي در كنار خانه اي كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند; تو دل هاي گروهي از مردم را متوجه آن ها ساز و از ثمرات به آن ها روزي ده شايد آنان شكر تو را به جاي آورند.»(4)

آن وادي كه در آن زمان هيچ نشان حيات و زندگي در خود نداشت با پيدايش آب (چاه زمزم) مورد توجه اعراب باديه نشين (قبيله جُرهم) كه در اطراف زندگي مي كردند، قرار گرفت، در آنجا جمع شده و آن مكان را به عنوان محل زندگي خود برگزيدند. بدين ترتيب اسماعيل(عليه السلام) و هاجر از تنهايي به در آمده و در آن وادي در ميان اعراب باديه نشين رشد و نمو و زندگي مي كردند. ابراهيم(عليه السلام) گاه گاهي پيش از بناي كعبه به آن وادي (مكه) مي آمد و از همسر و فرزندش ديدن مي كرد تا اين كه در يكي از اين سفرها از سوي خدا مأمور مي شود كه كعبه را تجديد بنا كند. بدين ترتيب ابراهيم(عليه السلام) به كمك فرزندش اسماعيل(عليه السلام) كعبه را كه بعد از طوفان زمان نوح(عليه السلام) تا اين زمان ويران و متروك مانده بود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سفر پيدايش 12: 5 ـ 9

2 ـ همان باب 165 شماره 12 و 13. نيز نكـ : الميزان، ج7، ص225

3 ـ داستان بناي كعبه توسط ابراهيم(عليه السلام) در سوره هاي آل عمران (آيات 96 و 97) و حج (26 و 27) و بقره (125 ـ 129) آمده است.

4 ـ ابراهيم  : 37، مشروح داستان مسافرت ابراهيم(عليه السلام) به همراه همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل(عليه السلام) در ميقات 33 ص 165 ذكر شده است.




--[105]--

براي هميشه سراپا و آباد كرده است:

«و (به خاطر بياوريد) هنگامي كه خانه كعبه را به محل بازگشت و مركز امن امان براي مردم قرار داديم و از مقام ابراهيم، عبادتگاهي براي خود انتخاب كنيد و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه: خانه مرا براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه كنيد.

و به (ياد آوريد) هنگامي را كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا! اين سرزمين شهر امن قرار ده و اهل آن را ـ آن ها كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آوردند ـ از ثمرات (گوناگون) روزي ده.

گفت: (دعاي تو را اجابت كردم و مؤمنان را از انواع بركات بهره مند ساختم) اما به آن ها كه كافر شدند بهره كمي خواهم داد; سپس آن ها را به عذاب آتش مي كشانم و چه بد سرانجامي است!

و (نيز به ياد آوريد) هنگامي را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه (كعبه) را بالا مي بردند، (و مي گفتند) پروردگارا از ما بپذير، كه تو شنوا و دانايي.

پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتي كه تسليم فرمانت باشند (به وجود آور) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذير كه تو توبه پذير و مهرباني.

پروردگارا! در ميان آن ها پيامبري از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و آن ها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند; زيرا تو توانا و حكيمي.»(1)

پس از ساخت كعبه، ابراهيم(عليه السلام) به فرمان خدا مردم را به انجام مراسم حج دعوت كرد(2) و اعمال و مناسك حج را براي مردم تشريع نمود. آن حضرت خود حج انجام مي داد و در فرزندش اسماعيل(عليه السلام) را هم در انجام اين فريضه شركت مي داد.

اين همه، تدبير و تمهيدات الهي بود براي ظهور و پيدايش خاتم پيامبران حضرت محمدبن عبدالله(صلي الله عليه وآله) و دين جهاني اسلام و امت اسلام.

به هر حال دو حادثه مهم در زندگي ابراهيم وجود داشت كه تورات هيچ كدام از آن ها را مطرح نكرده است: يكي حادثه بت شكني و به آتش افكنده شدن آن حضرت و ديگر، بناي كعبه توسط ايشان و فرزندش اسماعيل(عليه السلام).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره  : 125 ـ 129

2 ـ حج  : 27




--[106]--

* ذبح فرزند(1)

قرآن و تورات در اين جهت هم اتفاق دارند كه ابراهيم خليل(عليه السلام) پس از آن كه در سن پيري صاحب فرزند شد، خداوند متعال او را مأمور ساخت كه فرزند خويش را براي خدا ذبح نمايد و اين در واقع يك امتحان بسيار سخت و بزرگ براي او بوده است; چرا كه بر اساس فرمان خدا او مي بايست از تنها فرزند خود چشم بپوشد و با دست خود او را براي خدا ذبح نمايد، اما چون ابراهيم(عليه السلام) قهرمان توحيد بود و تمام وجودش تسليم پروردگارش بود از اين امتحان سخت، سربلند بيرون آمده و نهايت توحيد و تسليم در برابر پروردگارش را نشان داد.

قرآن و تورات در اين جهت هم متفق هستند كه اين فرمان فرمان آزمايشي بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجي پيدا نكرده است; اما در اين كه فرمان ذبح در مورد كدام فرزند ابراهيم(عليه السلام) بوده است قرآن با تورات موجود اختلاف دارد; چرا كه قرآن اسماعيل(عليه السلام) را به عنوان فرزند ذبيح ابراهيم(عليه السلام) معرفي مي كند اما تورات اسحاق(عليه السلام) را.

اين اختلاف از اين جهت است كه نويسندگان تورات به خاطر ديدگاه نژاد پرستانه خود همواره اصرار دارند كه فضايل اسماعيل ـ كه جدّ پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) است ـ را انكار كنند و آن را براي اسحاق كه جدّ نبي اسرائيل است اثبات نمايند.

در قرآن اسماعيل و اسحاق(عليهما السلام)، دو پيامبر از پيامبران الهي و مورد احترام هستند; اما نويسندگان تورات اسماعيل(عليه السلام) را به عنوان مردي وحشي و كسي كه دست همه بر ضد او و دست او بر ضد همه دراز است، معرفي مي كنند.(2)

مشروح داستان ذبح فرزند در شماره 33 ميقات (ص 162) ذكر شده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ داستان ذبح فرزند در قرآن، در سوره صافات (آيات 100 ـ 105) و در تورات، در سفر پيدايش، باب 22 (1 ـ 13) آمده است.

2 ـ سفر پيدايشس 17: 12


| شناسه مطلب: 80684