متن کامل

میقات حجسال دوازدهم شماره چهل و ششم پاییز 1382 هجوم وهابیان به مدینه منوّره دریادار ایوب صبری پاشا/ علی اکبر مهدی پور در سایه حصار مستحکمی که به فرمان «سلطان سلیمان»(1) به اطراف مدینه منوّره کشیده شد، ساکنان آن شهر مقدس به مدت 274 سال از یورش

ميقات حج
سال دوازدهم شماره چهل و ششم پاييز 1382

هجوم وهابيان به مدينه منوّره

دريادار ايوب صبري پاشا/ علي اكبر مهدي پور

در سايه حصار مستحكمي كه به فرمان «سلطان سليمان»(1) به اطراف مدينه منوّره كشيده شد، ساكنان آن شهر مقدس به مدت 274 سال از يورش اشقياي اعراب بدوي در آسايش و آرامش زندگي كردند، تا در سال 1222 هـ . گرفتار هجوم ويرانگر وهابيان شدند.

ددمنشان وهابي به سركردگي «سعود»(2) در صدد تسخير شهر پيامبر برآمدند. باديه نشينان اطراف مكّه را به اطاعت خود درآورده، به سوي مدينه منوّره عزيمت كردند. باديه نشينان اين سامان را نيز به تحت فرماندهي خود درآوردند، آنگاه سپاهي عظيم فراهم ساخته، به سوي هجرت سراي رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) گسيل كردند.

دو تن از شريران به نام هاي: «بداي بن بدوي» و «نادي بن بدوي» را به سركردگي آنان منصوب نمودند.

فرماندهان اين گروه، بدوي هاي ساكن در اطراف مدينه را با تهديد و ارعاب به پذيرش آيين ساختگي وهابيت وادار كرده، آنان را تحت اطاعت و انقياد درآوردند و مراتب را به «سعود بن عبدالعزيز» گزارش دادند.

سعود نامه اي به عنوان دعوت به آيين پوشالي؟؟ وهابيت، خطاب به اهالي مدينه ارسال و مطالبه پاسخ كرد.

وي اين نامه را توسط فرد گمراهي به نام «صالح بن صالح» به مدينه منوّره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . سلطان سليمان قانوني، دهمين پادشاه عثماني، پسر سلطان ياوز سليم، متولد 900 هـ .، جلوس 926 هـ . و متوفاي 974 هـ . مي باشد .]شمس الدّين سامي افندي، قاموس الأعلام تركي، ج4، ص2616[.

2  . سعود بن عبدالعزيز، پس از كشته شدن پدرش به سال 1218 هـ . بر جاي پدر نشست و تا سال 1229 هـ . حكومت كرد. ]علي اصغر فقيهي، وهابيان، ص 284[ .



--[136]--

فرستاد. بداي و نادي، دو پسران بدوي، اگرچه توانستند اعراب ناحيه مدينه را به اطاعت سعود وادارند، ليكن براي رسيدن به اين مقصود، روستاهايي كه به آتش كشيدند، اموالي كه به غارت بردند و خونهايي كه به جرم «ترديد در پذيرش آيين وهابيت» ريختند، بيرون از حدّ احصاء و شمار است.

برگردانِ نامه سعود بن عبدالعزيز، خطاب به اهالي مدينه، به فارسي:

به نام خداوند، صاحب روز رستاخيز.

درود بر پيروان راه هدايت، از اعيان، اشراف، علما، تجّار و ديگر طبقات.

من شما را به اسلام فرا مي خوانم، چنانكه خداوند منّان فرموده: «بي گمان دين در نزد خداوند اسلام است»;(1) «هركس به جز اسلام، آيين ديگري جستوجو كند، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است.»(2)

شما جايگاه خود را در نزد ما مي دانيد. شما به جهت همجواري با حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) مورد محبّت ما هستيد. ما هرگز نمي خواهيم در مورد شما كاري انجام دهيم كه به ضرر شما باشد و يا عرصه را بر شما تنگ سازد.

ما با ساكنان خانه خدا و حرم امن الهي نيز چنين كرديم. از روزي كه آنها به فرمان ما گردن نهادند، جز احترام از ما نديدند.

ما عازم زيارت حرم رسول خدا هستيم، اگر دعوت اسلام را پذيرا شويد، در امان خدا و در تحت حمايت من بوده، از هرگونه تجاوز به جان و مال مصون و محفوظ خواهيد بود.

پاسخ اين نامه را توسط پيك من «صالح بن صالح» بفرستيد، آنچه بر زبان او جاري شود، رأي و انديشه من همان است. «والسلام».

هنگامي كه اين نامه به وسيله «صالح بن صالح» به اهالي مدينه رسيد، به صورت فجيعي آنها را به وحشت انداخت. آنها چون از فاجعه وحشتناك طائف آگاهي داشتند و همه يكتا پرستان پس از فاجعه جانگداز طائف دچار بحران عجيبي شده بودند، به سختي دچار وحشت و اضطراب شدند و نتوانستند به نامه «سعودبن عبدالعزيز» پاسخ دهند، نه مثبت (آري) و نه منفي (نه).

در اثر بي جواب ماندن نامه «سعود» از سوي اهل مدينه، در اواسط سال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . آل عمران (3) : 19

2  . همان : 85



--[137]--

تحرير نامه (1222 هـ .) «بداي بن بدوي» پس از تسخير «ينبوع البحري» در صدد محاصره مدينه منوّره، هجرت سراي پيامبر(صلي الله عليه وآله) برآمد و هجوم گسترده اي را با لشكري جرّار، از سوي باب «عنبريّه»، به اين شهر آغاز كردند كه با قافله حجاج شامي روبه رو شدند.

آب چاهي كه از عصر رسالت پناه در حرم مطهر پيامبر و در قسمت روضه منوّره بود و از قرنها پيش آبش تلخ و غير قابل شرب شده بود، از لطف و عنايت پروردگار شيرين و مطبوع گرديد و همه اهالي مدينه را تا رفع محاصره از بي آبي نجات داد.

حجاج شامي و نيروهاي انتظامي كه آنان را همراهي مي كردند، به دستور «عبدالله پاشا» امير الحاج قافله شام، به مدت دو ساعت با وهابيان درگير شدند و سپاه «بداي بن بدوي» را تار و مار ساختند و حدود 200 نفر از اشقياي وهابي را به خاك مذلّت انداختند.

تا هنگامي كه عبدالله پاشا مشغول انجام فريضه حجوزيارت حرمين شريفين بودند، اهالي مدينه تا حدي از هجوم وهابيان در امان بودند، ليكن به مجرد اينكه قافله شام از مدينه منوّره فاصله گرفت، بداي بن بدوي مدينه منوّره را محاصره كرد و سه دهكده «قبا»، «عوالي» و «قربان» را به تصرّف خود درآورد.

آنگاه دو سنگر مستحكم بنياد نهاده، نگهباناني بر آنها گمارد. همه راههاي ورودي مواد غذايي را بست، بستر چشمه «زرقا» را ويران نمود. به اين وسيله اهالي مدينه را دچار قحطي، گراني
و بي آبي كرد.


معجزه اي بزرگ

در آن هنگام كه بداي بن بدوي مسير چشمه زرقا را ويران كرد و اهالي مدينه را به تشنگي و بي آبي مبتلا ساخت، آب چاهي كه از عصر رسالت پناه در حرم مطهر پيامبر و در قسمت روضه منوّره بود و از قرنها پيش آبش تلخ و غير قابل شرب شده بود، از لطف و عنايت پروردگار شيرين و مطبوع گرديد و همه اهالي مدينه را تا رفع محاصره از بي آبي نجات داد.

ايّام محاصره مدّتي بس طولاني شد



--[138]--


وبه درازا كشيد، مردم محاصره شده به اميد اينكه امروز و فردا قافله شام مي رسند و وهابيان را قلع و قمع مي كنند و ما را از محاصره رها مي سازند، به هر سختي تن دادند و هر مشكلي را تحمل كردند، ولي ابراهيم پاشا امير الحاج قافله شام، به جهت اينكه قدرت مقابله با سپاه بداي بن بدوي را نداشت و يا به علّت ديگر، گفت:

«اهالي مدينه بايد قلعه مدينه را به وهابيان واگذار كنند!»

اهالي مدينه به خيال اينكه ابراهيم پاشا با بداي بن بدوي ملاقات كرده، براي اهالي مدينه امان نامه گرفته است، نامه زير را نوشته، توسط نمايندگان خود: محمد طيّار، حسن قلعي چاوش، عبدالقادر الياس، و علي صويغ، نزد سعود بن عبدالعزيز فرستادند.

برگردانِ نامه اهالي مدينه به سعود بن عبدالعزيز:

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر.

ستايش بر پروردگار عالميان، درود و سلام بر پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) ، بهترين تحيّت ها را به شيخ سعود تقديم كرده، از خداوند خواستاريم كه او را بر آنچه مورد خشنودي حق تعالي است موفق بدارد.

اما بعد، بر شما پوشيده نيست كه «ابراهيم پاشا قطير آغاسي» امير قافله حج، هنگامي كه به اينجا آمد و محاصره مدينه طيبه را توسط «شيخ بداي» مشاهده كرد، در اين رابطه با او گفت و گو كرد. وي اظهار كرد كه از سوي شما به اين كار مأموريّت يافته است.

ما مي دانستيم كه شما براي مجاورين حضرت رسالت پناه به جز خير، هيچ اراده اي نمي كنيد، مناسب ديديم كه اوضاع را به آگاهي شما برسانيم.

از اين رهگذر، اعيان و اشراف و حكّام
منطقه گرد آمدند و از ميان خود چهار نفر امين و عاقل برگزيده، آقايان:



--[139]--

محمد طيّار، حسن قلعي چاوش، عبد القادر الياس و علي صويغ را به سوي جناب عالي فرستادند.

از خداوند منّان مي خواهيم كه اين نمايندگان با پاسخي از سوي شما بازگردند كه ما را قرين شادي و سرور نمايند. ان شاءالله.»

سعود پس از دريافت اين نامه، با سخنان تند و اهانت آميز، نمايندگان مدينه را مورد عتاب و خطاب قرار داد.

نمايندگان مردم مدينه كينه ديرينه سعود را در مورد اهل مدينه، از سخنان تند و تيز او احساس كرده، خود را به پاهاي او انداختند و تقاضاي عفو و امان كردند.

سعود در پاسخ آنها گفت:

از اين نوشتار استفاده مي شود كه شما درصدد پذيرش آيين حق و اطاعت و انقياد در برابر من نيستيد، بلكه بر اثر محاصره، به قحطي و گراني وبي آبي افتاده، براي رفع حصر و دفع تشويش، از درِ سازش و ملاطفت برآمده ايد.

شرايطي را براي شما اعلام مي كنم، اگر طالب عفو و امان باشيد، چاره اي جز پذيرش اين شرطها نداريد.

پس از پذيرش اين شرطها، اگر كوچكترين حركتي بر خلاف افكار من از شما سر بزند، همانند اهل طائف همه شما را نابود مي كنم.

سعود با قرائت مكرّر در مكرّر گفتار بالا، نمايندگان مدينه را به پذيرش شرايط تحميلي خود مجبور ساخت.

شرايط تحميلي سعود به نمايندگان مدينه را در كتاب «تاريخ وهابيان» آورده ايم.(1)

نمايندگان مردم مدينه پيشنهادهاي خانمانسوز سعود را پذيرا شده، با دريافت امان و عفو عمومي، به مدينه برگشتند.

اهالي مدينه ناگزير مفاد آن را پذيرفتند و طبق ماده هفتم قرارداد، قلعه مدينه را به بداي بن بدوي تسليم كردند و تعداد 70 نفر از سوي ايشان وارد حصار مدينه شده، نگهباني قلعه را به دست گرفتند و به اجراي ديگر موادّ مندرج در آن معاهده پرداختند. يكي از موادّ معاهده تخريب گنبد و بارگاه بر فراز قبور اهلبيت(عليهم السلام) بود. اهالي مدينه اگرچه به ظاهر همه موارد عهد نامه را پذيرفتند و در اجراي مواد آن شتاب و صميميّت نشان دادند، ليكن هرگز از ظلم و تعدّي رهايي نيافتند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . سرتيپ ايّوب صبري / علي اكبر مهدي پور، تاريخ وهابيان، نشر طوفان، صص 88 ـ 87



--[140]--

اگر كوچكترين حركتي بر خلاف افكار من از شما سر بزند، همانند اهل طائف همه شما را نابود مي كنم.

پذيرش آيين وهابيت اگرچه به صورت جدّي و از اعماق دل نبود، ولي همين پذيرش ظاهري آن نيز پيامدهاي خطرناكي براي آنها در پي داشت. اهالي مدينه عرض حالي به امپراتوري عثماني نوشته، به استانبول فرستادند و منتظر پاسخ ماندند.

سه سال به اين منوال گذشت و هيچ امدادي از دولت عثماني نرسيد. پس از نوميد شدن از امداد امپراتوري عثماني، به ناگزير از سعود طلب عفو و امان نمودند.(1)

آنها اين نامه را توسط «حسين شاكر» و «محمد رسغايي» به درعيه فرستادند.

سعود بن عبدالعزيز كه قبلاً از استمداد و استرحام اهالي مدينه از امپراتوري عثماني آگاه شده بود، فرستاده هاي اهالي مدينه را به حضور نپذيرفت و براي اعمال تضييقات بيشتر به ساكنان دارالهجره، كه از سه سال پيش سينه هاي خود را آماج جنايات بي شمار او كرده بودند، با لشكري جرّار به سوي آنها حركت نمود.

اعراب باديه نشين، سعود را به عنوان پادشاه نواحي درعيه پذيرفته بودند، او نيز از اين پذيرش تحميلي باد به غبغب انداخته، نامه هاي ارسالي اش را به عنوان: «إمام الدّرعية المجديّة و الأحكام الدّعوة النّجديّة» مهر و امضا مي كرد.

سعود در لحظه ورود به مدينه منوّره، فرمان داد كه بايد همه گنبدها و بارگاهها ويران گردد و بايد هر گنبدي به دست خادمان آن حرم مطهّر تخريب شود. اهالي مدينه اگرچه بر اساس سوّمين مادّه معاهده خود با سعود، بسياري از گنبدها را تخريب كرده بودند، ولي بر تعدادي از مشاهد مشرّفه جرأت نيافتند.

خادم حرم مطهر حضرت حمزه سيد الشّهدا، به بهانه اينكه در اثر ضعف و پيري قدرت تخريب آن حرم مطهر را ندارد، عذر آورد، سعود شخصاً با عده اي از نزديكان خود به حرم مطهر حضرت حمزه رفته، به يكي از اشقيا فرمان داد كه به تخريب گنبد آن حضرت بپردازد.آن شقي به مجرد قرار گرفتن بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . متن عربي و ترجمه فارسي آن در تاريخ وهابيان، صص 93 ـ 90 آمده است.



--[141]--

فراز گنبد مطهّر، از روي گنبد به قعر جهنم سقوط كرد و به هلاكت رسيد.

سعود پس از مشاهده اين واقعه، از تخريب گنبد منصرف شده، به كندن درِ حرم و سوزاندن آن بسنده كرد.

آنگاه به ميدان «مناخه» رفت و بر فراز تختي كه از پيش تهيه شده بود قرار گرفت و با صداي رسا اعلام كرد كه شما چون از پذيرش آيين وهابيت سرباز زده ايد، همه منافق هستيد و مي خواهيد كه در شرك باستاني خود باقي بمانيد.

آنگاه به نگهبانان دستور داد كه همه اهالي را در ميدان مناخه گرد آورند و هر كس مخالفت كند، با او همانگونه رفتار شود كه با اهالي طائف انجام شد. او در حالي كه اين جنايت را «عدالت مذهبي»(!) مي ناميد، با تعبيرات زشت و ناپسندي به تهديد و ارعاب آنها پرداخت.

فرمان گرد آمدن مردم در ميدان مناخه توسط جارچي ها اعلام شد ودرهاي قلعه بسته شد. اهالي مدينه مطمئن شدند كه همانند اهالي طائف قتل عام خواهند شد، از اين رو، همسران خود را وداع كردند و با فرزندان خود ديده بوسي نموده، در ميدان مناخه گرد آمدند.

مردها در يك سوي ميدان و زنها در ديگر سو صف كشيده، چشم حسرت بر گنبد رسول الله(صلي الله عليه وآله) دوختند.

تا آن روز چنين روز سياهي در مدينه منوره مشاهده نشده بود. سعود همه نگهبانهاي بومي را از حصار مدينه بيرون راند و به جاي آنها نگهبانان وهابي گماشت و از ميان اهالي مدينه، شخصي به نام: «حسن قلعي چاوش» را ـ كه بيش از همه به او اعتماد داشت ـ به عنوان «والي مدينه» برگزيد و فرماندهي قلعه را بر عهده او نهاد و خود به سوي «درعيه» مراجعت نمود.

به يكي از اشقيا فرمان داد كه به تخريب گنبد آن حضرت بپردازد.آن شقي به مجرد قرار گرفتن بر فراز گنبد مطهّر، از روي گنبد به قعر جهنم سقوط كرد و به هلاكت رسيد.

پس از مدتي موسم حج فرا رسيد، سعود نيز از درعيه به سوي مكّه معظمه شتافته، پس از مناسك حج رهسپار مدينه شد.(1)

هنگامي كه قافله شام چند منزل از مدينه دور شد، سعود شخصاً در محكمه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . مشروح جنايات فجيعي را كه سعود در آن سفر مرتكب شد، در كتاب تاريخ وهابيان، صص 107 ـ 93 ملاحظه فرماييد.



--[142]--

حضور يافت و به سپاه بي فرهنگ خود فرمان داد كه همه زر و زيور و جواهرات گرانبهاي موجود در روضه مطهر و گنجينه هاي حرم نبوي را غارت كنند.

پس از اين گستاخي، دستور داد گنبدهايي را كه تا آن روز تخريب نشده بود، منهدم سازند. آنگاه درصدد برآمد كه گنبد روضه مطهر رسالت پناه را نيز تخريب نمايد، كه در اثر تضرّع و التماس اهالي صرف نظر كرد و به صورت نيمه ويران فرو گذاشت.

سپس در مورد تحكيم و مرّمت سازي حصار مدينه، دستوراتي صادر كرده، همه اهالي مدينه را در مسجد النّبي گرد آورد و درهاي مسجد را بسته، بر فراز منبر قرار گرفت و اينگونه سخن آغاز كرد:

اي اهالي مدينه، هدف من از گرد آوردن شما در اينجا اين است كه يك پند و اندرز به شما دهم و پيروي كامل شما را از دستورها و فرمان هايي كه صادر خواهم كرد، گوشزد نمايم.

اي اهالي مدينه، بر اساس آيه شريفه: } اَلْيَوْم اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ ...{(1) دين شما امروز به كمال رسيد، به نعمت اسلام مشرف شديد، حضرت احديت از شما راضي و خشنود گرديد.

ديگر، اديان باطله نياكان خود را رها كنيد. هرگز از آنها به نيكي ياد نكنيد. از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدّت بپرهيزيد; زيرا همه آنها به آيين شرك درگذشته اند.

اعمال، اطاعات و عبادات خود را در كتاب هايي كه به دست علما سپرده ام، تعيين و مشخص كرده ام. بايد در پاي درس هاي خواجگان حضور پيدا كرده، بر پندها و اندرزهاي آنها گوش بسپاريد و به مقتضاي رهنمودهاي آنان گام برداريد.

اگر كسي از ميان شما درصدد اعتراض و مخالفت درآيد، جان و مال و زندگي اش را بر سپاهيانم مباح كرده ام.

بر اساس دستورات مؤكّدي كه به آنها داده ام، شما را به زنجير مي كشند، زن و بچّه هايتان را به اسارت برده، مردانتان را به دلخواه شكنجه خواهند داد. ايستادن در پيش روي رسول الله(صلي الله عليه وآله) ، صلوات و سلام فرستادن به رسم سابق، در مذهب ما ممنوع است. اين نوع تعظيم و تجليل در آيين وهّابي نامشروع است، و چنين اقدامي از ديدگاه وهّابي بدعت، زشت،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . مائده (5) : 3



--[143]--

ناپسند و ممنوع مي باشد!

كساني كه از پيش روي مبارك عبور مي كنند، بايد بدون توقف حركت كنند، فقط مي توانند در حال عبور بگويند: «اَلسَّلامُ عَلي مُحَمَّد».

همين مقدار، بنابر اجتهاد پيشواي ما «محمد بن عبدالوهّاب» كافي است.

بعد از مراجعت سعود به درعيّه، جنايتي نماند كه وهابيان در مورد اهالي مدينه مرتكب نشوند.

اين جنايت ها به مركز خلافت عثماني گزارش گرديد، از سوي عثماني ها «احمد توسون پاشا» پسر محمّد علي پاشا (والي مصر) به قلع و قمع وهابيان مأموريّت يافت.

وي با ساز و برگ نظامي، با نيروي
رزمي نيرومندي از مصر به سوي مدينه حركت نموده، نيروهاي وهابي را به محاصره درآورده، مدتي بس دراز به نبرد پرداخت و با تار و مار كردن چهارده هزار نفر از آنها، هجرت سراي رسول خدا را در سال 1227 هـ . از سيطره آنها بيرون آورد.

والي مصر (محمّد علي پاشا) پس از پاكسازي حجاز از نيروهاي وهابي،
گنبدهاي تخريب شده را تجديد بنا كرد و
هر قسمتي از حصار آسيب ديده بود،


اصلاح و بازسازي نمود.

بعدها، در اثر مرور زمان، قسمت هايي از سور مدينه فرسوده شد و فرو ريخت; از اين رهگذر، در سال 1285 هـ . «سلطان عبدالعزيز»(1) پول فراواني هزينه و برج و باروي بخش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . سلطان عبدالعزيز، سي و دوّمين پادشاه عثماني، فرزند سلطان محمود ثاني، متولد 1245 هـ . جلوس 1277 هـ . و متوفاي 1293 هـ . مي باشد ]قاموس الأعلام، ج4، ص3077[ .



--[144]--

شرقي حصار مدينه را تجديد كرد و توپخانه هاي محكم و مكمّل، انبار سلاح و مهمّات، زندان و ميهمان سراي دولتي تأسيس نمود و حصار شهر را به صورت شايسته اي استحكام بخشيد كه ديگر بدوي هاي بي فرهنگ، انديشه يورش به مدينه را از انديشه خود دور سازند.

ساكنان مدينه منوّره، اگرچه مدتها در اثر هجوم بدوي ها مورد ايذا و اذيت بودند و جان و مالشان در معرض قتل و غارت بود و به همين جهت مدتها از داشتن توپهاي نيرومند محروم بودند، ولي در دوران سلطان عبدالعزيز، از توپهاي نيرومندي برخودار شدند. سنگرها و خاكريزها در موارد مقتضي تأسيس گرديد و از شرّ تهاجم بدوي ها رهايي يافتند.

حصار مدينه ـ به طوري كه در اين نوشتار بيان شده ـ به صورت قلعه اي محكم و استوار، در جهت باد شمال تأسيس شده بود كه در قسمت داخلي، در كنار درِ شرقي، 5 يا 6 بلوك به سربازها اختصاص داشت كه سپاهيان مسلّح را در خود جاي مي داد و به مقدار لازم انبار براي سلاح، مهمّات، موادّ غذايي و غيره وجود داشت.

شكل ظاهري اين حصار نشان مي داد كه در برابر سلاح هاي جديد تاب مقاومت ندارد، ولي با توجه به تأسيس آن بر فراز تپه ها و سنگلاخ هاي صعب العبور، از نظر استراتژي از اهميت ويژه اي برخوردار بود. در گذشته به نگهبان حصار: «مستحفظ» و «قلعه دار» مي گفتند. آنها وظيفه داشتند كه همواره به صورت مسلّح نگهباني داده، با تجاوزگران مقابله كنند و به هنگام لزوم با آنها به نبرد برخيزند، تا ساكنان قلعه از هر تعرّضي مصون بمانند.

در آن زمان، تجاوزگران بدوي در هر چندي يورش مي بردند و امنيت و آسايش را از منطقه سلب و ناامني را حاكم مي كردند. اين ناامني به قدري گسترده بود كه رفتن به دهكده قبا، زيارت حضرت حمزه و ديگر محلاّت دور دست مخاطره آميز مي شد.

اين نا امني حدود 150 سال
پيش آغاز شد و به تدريج رو به
افزايش نهاد.

پيش از آغاز اين ناامني، نيروهاي انتظامي، كه عبارت از كدخدايان مسلح بودند، در شهرها گشت مي زدند، رفت و آمد بدوي ها را زير نظر داشتند و هرگونه



--[145]--

تعرّض و تعدّي آنها را از زائران و بازرگانان دفع مي كردند.

نيروهاي انتظامي مدينه، هر فرد بدوي را به هنگام ورود به قلعه، توقيف و شناسايي مي كردند و به اين وسيله افراد مورد نظر خود را پيدا كرده، دستگير مي نمودند.

از نظر اينكه هر فرد بدوي براي تأمين و تدارك نيازهاي خانواده اش ناگزير بود به شهر رفت و آمد كند، از اين رهگذر، هر بدوي كه به يك زائر و يا تاجر ضرر جسمي و يا مالي مي زد، قبيله اش شناسايي مي شد، چون يكي از افراد قبيله اش وارد مدينه مي شد، توسط نيروهاي انتظامي دستگير و به قلعه بانها داده مي شد. خبر دستگيري آن فرد به رييس قبيله مي رسيد. او ناگزير بود كه براي نجات دادن فرد دستگير شده، به قلعه بان مراجعه كند.

رييس قبيله اگر فرد تجاوزگر را مي شناخت، او را به نيروهاي انتظامي تحويل مي داد و اگر نمي توانست او را شناسايي كند، از افراد قبيله مي خواست كه آن ضرر مالي و يا جاني را جبران نموده، شخص گرفتار را مستخلص نمايد.

آرامش نسبي

اعراب معتقدند كه عقل عرب ها در ديدگان آنهاست، نه در كاسه سرشان. اين نظريّه كاملاً درست است; زيرا عرب ها تا چيزي را به چشم خود نبينند، هر قدر براي آنها تعريف و توصيف شود باور نمي كنند، از اين رو كدخدايان مسلّح با ارائه سلاح، قدرت و شوكت دولت عثماني را بر آنها نماياندند و به ترك شقاوت واداشتند. اگرچه در اثر تبليغات شبانه روزي مشايخ، خود را ضربه ناپذير تصوّر مي كردند.

بر اين اساس، تعدادي قانون وضع كرده، هر متخلّفي را كه دستگير مي شد، مورد تأديب قرار مي دادند و لذا شهر بزرگ مدينه در پرتو 400 نفر مسلّح، به بهترين وجه محافظت مي شد.

متأسّفانه اين قوانين بعدها به وسيله مداخله زورمداران، مورد سوء استفاده قرار گرفت. حيله و تزوير با قوانين نامشروع مخلوط شده، به رعايت قوانين عادله وضع شده از سوي دولت، خط بطلان كشيده شد.



--[146]--

افراد مسلّح

در آغاز، افراد مسلّحي كه مسؤوليت حفاظت و حراست از مدينه منوّره را بر عهده داشتند، چهار گروه بودند و هر گروهي براي خود كدخدايي داشت.

اين چهار دسته عبارت بودند از:

1) قلعه چي ها، كه تعدادشان 200 نفر بود و مسؤوليّت حفاظت از قلعه را بر عهده داشتند.

2) سپاهيان، كه تعداد آنها نيز 200 نفر بود و مسؤوليّت حفاظت از درهاي قلعه و حراست از شهر بر عهده آنها بود.

از هر طرف كه اعراب باديه نشين درصدد تهاجم برمي آمدند، اين دو گروه در مقابل آنها مي ايستادند و واكنش شايسته اي از خود نشان مي دادند و وظيفه حفظ و نگهباني را به بهترين شيوه ايفا مي كردند.

3) نوبت چي ها، كه تعدادشان 7 نفر بود و مسؤوليّت حفاظت و نظافت حُجره شريف را بر عهده داشتند.(1)

4) مشدّيان، كه تعدادشان به 8 نفر مي رسيد ومسؤوليّت حفاظت و حراست از روضه مطهر بر عهده آنها بود. آنها در بيرون حرم شريف نبوي به نوبت كشيك مي دادند و با هرگونه سوء قصدي مقابله مي كردند.

مسؤوليّت پذيرايي از ميهمانان شيوخ نيز بر عهده اين دو گروه بود. اگر چه در زمان ما ـ عصر مؤلّف ـ به جز نوبت چي ها، ديگر كسي از آن سه گروه نمانده است، ليكن فرزندان و نوادگان آنها سازمانها تشكيل داده، مراسم رژه رفتن و سان ديدن را انجام مي دهند و نوبت چي ها وظيفه حفاظت و نظافت حجره شريفه را به نيكوترين وجهي انجام مي دهند.

از جمله توفيقات ربّاني كه شامل حال خلافت پناهي(2) شده، ايجاد امنيّت در سراسر منطقه است.

در گذشته، اشقياي باديه نشين همواره بر ساكنان مدينه منوّره فشار مي آوردند، پرچم عداوت را عليه آنها برمي افراشتند و منطقه را به قدري ناامن مي كردند كه كسي جرأت نمي كرد به تنهايي به مسجد قبا و يا زيارت حضرت حمزه سيد الشّهدا برود.

اين اشقيا گاهي مدينه منوّره را محاصره مي كردند، گاهي راههاي منتهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . شيخ امين افندي، دليل و راهنماي نظاميان نيز از گروه نوبت چي ها بود. ]مؤلف[ .

2  . منظور «سلطان عبدالحميد خان ثاني» آخرين و سي و چهارمين پادشاه عثماني، پسر عبدالمجيد خان، (جلوس 1293 هـ . و متوفّاي 1327 هـ .) مي باشد.



--[147]--

به مدينه را مي بستند و با سپاهياني كه از سوي دولت عثماني گسيل مي شد، مدتها مي جنگيدند، در موسم حج راه حجاج را مي بستند و به زائران خانه خدا ايجاد مزاحمت مي كردند، گاهي كار به جايي مي رسيد كه قافله هاي مسلّح سيصد ـ چهارصد نفري نمي توانستند از آن مسيرها عبور كنند.

گاهي اهالي مكّه را تهديد مي كردند. گاهي اهل طائف را مي آزردند. گاهي به روستاهاي مجاور حمله مي كردند. گاهي چيزهاي كوچكي را بهانه كرده، مشكلات بزرگي به وجود مي آوردند.

دولت عثماني ناگزير مي شد براي دفع شرّ آنها نيرو اعزام كند، از اين رو، هزينه سنگيني بر خزانه كشور تحميل مي شد.

اين افراد معمولاً آلت دست عده اي از شيوخ قبايل واقع مي شدند. آنها به منظور تحميل عقيده خود، اين افراد را به اين كارهاي ظالمانه تشويق و تشجيع مي كردند.

برخي از شيوخ قبايل آنقدر ظالم و ستم پيشه بودند كه براي رسيدن به اهداف و اميال خود، از كشته شدن هزاران نفر از قبيله خود و يا سپاهياني كه براي دفع آنها گسيل مي شدند، ذرّه اي متأثر نمي شدند و از اينكه دولت ناگزير مي شد براي اعزام نيرو مخارج سنگيني را متحمل شود، انديشه نمي كردند.

آنها خود را براي افراد قبيله آنقدر جسور و گستاخ نشان داده بودند، كه هر خواسته اي داشتند، بدون هيچ مقاومتي از سوي قبايل، دريافت مي كردند...(1)

جغرافياي مدينه

شهر مدينه بر اساس داخل و خارج سور و محلاّت، به سه منطقه تقسيم مي شود. تعداد خانه هايي كه در داخل سور وجود دارد، با خانه هايي كه به صورت بزرگ و چشمگير در بيرون سور ساخته شده، تقريباً برابري مي كند.

كوچه هاي داخل از نظر وسعت و انتظام در حدّ مطلوب است، جز اينكه برخي از آنها باريك و غير منظّم است. اين كوچه ها موجب اذيت رهگذرها مي شود.

اين كوچه ها سنگ فرش نشده، به هنگام وزش بادهاي تند، گرد و خاك بلند شده موجب اذيت مردم مي گردد، كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . در اينجا مؤلف پيشنهاد تأسيس يك منطقه نظامي در ميان مكّه و مدينه به دولت عثماني، با 500 شتر راهوار، از نوع هَجين، و 1000 تا 1500 سرباز مسلّح، براي تأمين امنيّت راه زائران و امنيّت داخلي حرمين شريفين، مطرح نموده، كه به جهت اختصار برگردان نشد.



--[148]--

چنين مسائلي در شهرهاي متمدن يافت نمي شود.

سكّوها و سنگ فرشها در مواردي كج و كوله و در مواردي به قدري تنگ و باريك است كه دو نفر به زحمت از كنار يكديگر عبور مي كنند.

ولي معماري لطيف و زيباي سور و تزيينات دلگشاي خانه ها و مغازه ها تماشاگران را به شگفتي وا مي دارد.

شيوه معماري مدينه

در داخل و خارج سور مدينه، حدود 10000 خانه بي نقص وجود دارد كه به شكل بسيار مطلوب، اساسي، دلپسند و مطابق ميل زائران و مسافران ساخته شده، از نظر معماري كاملاً منظّم، بلند، فراتر از سطح زمين، داراي دريچه، پنجره و نورگير بوده، شبيه خانه هاي آسياي ميانه مي باشد.

برخي از آنها; مانند خانه هاي استانبول، داراي شاه نشين، باغچه هاي وسيع، منظم، با مناظر زيبا و دلنشين بنياد شده، با تزيينات و زيبايي خارج از وصف نماي خارجي، به شهر پيامبر زيبايي خاص بخشيده، آن را در رديف شهرهاي ديدني كشورهاي متمدّن قرار داده است.

محله هاي سه گانه مدينه

خانه هايي كه در بيرون سور، در طرف جنوب و غرب ساخته شده، با جادّه وسيعي كه به «درِ جنايز» معروف است، از يكديگر جدا شده و منازلي كه در طرف مشرق ساخته شده، با دشت پهناوري كه «ميدان مناخه» نام دارد، از آنها جدا مي شود.

به نظر مي رسد خانه هايي كه در اين سه محلّه، در بيرون سور ساخته شده، از نظر تعداد، بيش از خانه هاي داخل سور باشد، ولي اين تصوّر از آنجا نشأت







--[149]--

مي گيرد كه خانه هاي بيرون سور، باغچه هاي وسيعي دارند كه بر وسعت خانه ها افزوده است، و گرنه تعداد منازل داخل سور كمتر از آنها نيست.

محلاّتي كه در بيرون سور مدينه واقع است، عمدتاً به صورت غير منظّم ساخته شده و چون هيچوقت از شرّ اشقيا در امان نبوده، بيشتر ساكنان اين خانه ها از فقرا و كشاورزان مي باشند.

دروازه اصلي سور، در سمت غربي شهر قرار دارد و باب «عنبريه»(1) ناميده مي شود. نماي خارجي اين دروازه در سطح دروازه هاي مشهور قاهره است ولي شباهت كامل به آنها ندارد.

ميدان مناخه

دشت مناخه صحراي بسيار وسيعي است كه حدود 400 متر پهنا دارد. پنج مسجد بسيار زيبا در ميدان مناخه، در سمت دروازه مصر، با سنگهاي بسيار زيبا، با معماري بسيار دلگشا، با اسلوبي هماهنگ و شبيه يكديگر ساخته شده است. در گرداگرد اين مساجد، خانه هاي فراواني براي اسكان زائران وجود دارد.

در موسم حج زائران خانه خدا تا نزديكي اين مساجد با شترهاي خود مي آيند، آنجا كه براي خود راهنما و مطوّف انتخاب مي كنند، آنگاه به خانه اي كه توسط دليل و راهنما اجاره شده عزيمت مي كنند.

افراد مستمند; از جمله حج گزاران مراكشي، براي خود دليل و راهنما انتخاب نمي كنند، بلكه در همين ميدان چادر زده، درون چادر اقامت مي كنند.

اين زائران اگرچه توفيق زيارت رايگان نصيب شان مي شود، ولي با توجه به فاصله ميدان مناخه تا روضه مطهر، خستگي زيادي را براي تشرّف به مسجد نبوي(صلي الله عليه وآله) در اوقات پنچگانه نماز متحمّل مي شوند، آنگاه براي يافتن جا در مسجد النّبي نيز به مشكل مي افتند.

اين زائران براي اينكه چند ريال به دليل نپردازند، در داخل شهر مسكن نمي گزينند و اين همه مشكلات را تحمّل مي كنند، ولي حجاج متموّل اين سعادت را دارند كه در داخل شهر مسكن گزيده، در همه اوقات نماز به آرزوي ديرين خود برسند و سعادت زيارت پر ميمنت حرم مطهر را پيدا كنند.

در يك سوي ميدان مناخه، محلّي براي استراحت اشتران منظور شده، كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . تصوير زيباي «باب عنبريه» در حال رژه رفتن نيروهاي انتظامي، در كتاب «مدينه شناسي» ج1؟؟؟، تصوير شماره 101 آمده است.



--[150]--

پس از اسكان زائران، مسؤول اشتران هر قافله اي، شترها را تحويل گرفته، به ساربانها تحويل مي دهند، تا هنگام بازگشت زائران آنها را به چرا مي برند و به نوبت از آنها محافظت مي كنند.

سرزمين مناخه كه در سمت غربي مدينه قرار دارد، در گذشته مالكان خصوصي داشت، بعدها بر اساس نياز مبرمي كه احساس مي شد، از سوي دولت خريداري شده، براي اسكان زائران اختصاص يافت و لذا ساختمان سازي در آنجا ممنوع اعلام شد و به عنوان استراحتگاه زائران وقف گرديد.

وجه تسميه

«إناخه» در لغت، به معناي خوابانيدن شتر و «مُناخ» به معناي استراحتگاه اشتران است.(1) از اين رهگذر، پس از انتخاب اين منطقه به عنوان استراحتگاه اشتران، به آنجا «مناخه» گفتند.

در اوايل، اين واژه تنها در مورد ميدان مناخه به كار مي رفت، ولي بعدها تعميم يافت و به كلّ سرزميني كه در جهت غربي بيرون سور قرار دارد «مناخه» گفته شد.

اكنون مناخه بسيار گسترش يافته و براي خود كشوري شده است، تا جايي كه در آن نماز جمعه اقامه مي شود.

كوهها و كوهپايه هاي مدينه

به طوري كه در فصل هاي بعدي توضيح داده مي شود، مدينه منوّره دو كوه مهم به نامهاي: «اُحُد» و «عيْر» دارد(2)و چهار دشت به نام هاي: «قنات»، «بطحان»، «عقيق اكبر» و «عقيق اصغر».

در مواقعي كه باران تند مي بارد، سيل هايي در اطراف مدينه به راه مي افتد; به ترتيب از وادي هاي: بني سليم، حَرّه، غابه و سپس أضم عبور كرده، به سوي چاه هاي: عثمان و عروه سرازير مي شود.(3)

نواحي مدينه

در پيرامون شهر مقدس مدينه، ناحيه هايي است با نام هاي: كَوْر، تيما، دومة الجندل، فرع، ذوالرّمه، وادي القري، ينبع، سيّاله، رهاط، اكحل، مدين، فدك،(4) خيبر، روستاهاي عُرَينه و دهها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . لسان العرب، ج14، ص321

2  . جنگ اُحُد در دامنه كوه اُحُد واقع شده، قبر شريف جناب حمزه سيّد الشهدا و ديگر شهداي اُحُد بر فراز آن قراردارد. احاديث فراواني درعظمت وقداست كوه احد وارد شده و ازرسول گرامي(صلي الله عليه وآله)روايت شده كه ميان دو كوه «اُحُد» و «عيْر» را حرم قرار داده است.]معجم البلدان، ج4، ص172[.

3  . موقعيت چاه عُروه در جنوب حَرّه و بَرّه، در كتاب مدينه شناسي، ج1، نقشه شماره 45 مشخّص شده و چاه عثمان همان چاه «رومه» مي باشد كه به چاه عثمان اشتهار يافته است.]مرآت الحرمين، ج1، ص484[ .

4  . بسيار جالب توجّه است كه مؤلف محترم در ميان نواحي مدينه از ناحيه «فدك» نام مي برد و معلوم مي شود كه به هنگام تأليف كتاب (=1299 هـ .) فدك از نواحي مشهور مدينه بوده است.



--[151]--

ناحيه ديگر، كه اسامي آنها معروف و مشهور است.

اسكله جار

كرانه درياي «قُلْزُم»(1) را در نواحي مدينه «جار» مي گويند و در آنجا بندر و اسكله زيبايي است كه آن نيز به «جار» معروف است.

در ساحل درياي قلزم ـ بحر احمر ـ شبه جزيره اي به طول سه ميل واقع است كه از سه طرف به وسيله درياي «شاپ»(2)احاطه شده است. به هنگام وزش بادهاي مخالف و مخاطره آميز شدن دريا، بَلَم ها و قايق ها در اين ساحل پهلو مي گيرند و تا عادي شدن دريا آنجا را ترك نمي كنند.

ساحل جار براي نگهداري دام بسيار مناسب است.

سرزمين عجايب

بر اساس نقل شمس الدّين، ابو عبدالله محمد بن طالب انصاري دمشقي، در كتاب «نخبة الدّهر في عجائب البرّ و البحر» در كوهها و كوه پايه هاي اطراف مدينه، حيوانات شگفت و عجيب الخلقه فراواني يافت
مي شود.

از شگفتي هاي خلقت، از قدرت حضرت احديت، نشانه اي در آفرينش، نوعي ملخ به نام «جربوع» تجلّي كرده،
كه پيرامون چشمه «نُخَيل»(3) يافت
مي شود و اهالي مدينه به آن «جربوع»
مي گويند.

جالب توجه است كه جلوه هايي از حيوانات عظيم الجثّه در اين حيوان (جربوع) به چشم مي خورد:

1) چهره اش شبيه چهره اسب،

2) ديده هايش; مانند ديدگان فيل،

3) گردنش شبيه گردن گاو،

4) سينه اش مانند سينه شتر،

5) شكمش شبيه شكم عقرب،

6) بال هايش چون بالهاي كركس ـ از تيره قره قوش ـ ،

7) ران هايش شبيه ران شتر،

8) پاهايش همانند پاهاي شتر مرغ،

9) و دمش شبيه دم مار است.

منزه است آفريدگاري كه عقل ها
در عجايب خلقتش در حيرت و
شگفتي اند.

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . در ساحل درياي احمر ـ ميان مكّه و مصر ـ شهري بوده به نام «قُلْزُم» كه درياي احمر را به اين مناسبت «درياي قلزم» مي گفتند. در كرانه درياي قلزم بندري در نواحي مكّه بوده كه آن را «جدّه» مي گفتند و بندري در منطقه مدينه، كه آن را «جار» مي ناميدند.

2  . درياي احمر در زبان عاميانه، به «درياي شاپ» شهرت داشت.]قاموس الاعلام، ج4، ص2803[ .

3  . «نُخَيل» نام چشمه اي در 5 ميلي مدينه است.]معجم البلدان، ج5، ص278[ .



--[152]--


| شناسه مطلب: 80690