متن کامل
میقات حجسال دوازدهم شماره چهل و هشتم بهار 1383 چند نامه از کارپرداز جده و سرپرست حجاج ایرانی سال 1316 ق / 1278 ش به کوشش رسول جعفریان سال 1316 قمری از جمله سالهایی بود که تعدادی از شخصیت های سیاسی قاجاری عازم حج شدند. یکی از برجسته ترین
ميقات حج
سال دوازدهم شماره چهل و هشتم بهار 1383
چند نامه از كارپرداز جده و سرپرست حجاج ايراني
سال 1316 ق / 1278 ش
به كوشش رسول جعفريان
سال 1316 قمري از جمله سالهايي بود كه تعدادي از شخصيت هاي سياسي قاجاري عازم حج شدند. يكي از برجسته ترين آنان امين الدوله بود كه پيش از آن در سمت صدر اعظم براي مظفرالدين شاه انجام وظيفه كرده بود. امين الدوله در اين سفر، سفرنامه مفصلي نوشت كه به چاپ رسيده و يكي از غني ترين سفرنامه هاي حج در دوره قاجاري به شمار مي آيد. از ديگر قاجاري هايي كه در اين سفر بود و سفرنامه نوشت، سيف الدوله نواده فتحعلي شاه بود كه سفرنامه آاو هم چاپ شده است.(1) كارپزداز جده نيز او ياد كرده همچنان كه امين الدوله هم در سفرنامه اش از وي ياد كرده است.(2)
در همين سال، كارپردازي ايران در جده كه سمت رياست حجاج ايراني را داشت و مسائل و مشكلات آنان را با والي حجاز و شريف حل و فصل مي كرد، شخصي به نام ميرزا مصطفي مشهور به صفاءالممالك بود. امين الدوله در سفرنامه خود در جاي هاي مختلف از او ياد كرده و نخستين مورد آن زماني كه است كه صفاء الممالك در وقت ورود امين الدوله به جده به استقبال او آمده است.(3) موارد ديگري كه از وي ياد شده را ذيل نام او در فهرست اعلام «سفرنامه» امين الدوله مي توان يافت.
صفاء الممالك در همان سال و گويا پس از ايام حج، برخي از اخبار حج آن سال را طي نامه هايي به تهران اطلاع مي داده و گويا تنها برگ هايي از اين نامه ها برجاي مانده است. همين تعداد حاوي چند نكته قابل توجه است كه البته شرح برخي از آنها را در سفرنامه امين الدوله هم مي توان يافت.
در اين سال، به ادعاي شريف مكه، بالغ بر 220 هزار نفر زائر به حج آمده بودند و با اين همه، هيچ گونه بيماري عمومي در ميان آنان ديده نشد. امين الدوله تأييد مي كند كه «حضرت شريف به اقتضاي نسب و اصل كريم، مذاق تشيع دارند».(4)
نامه هاي موجود، نشانگر روابط خوب شريف مكه با حجاج ايراني است، به علاوه، تأكيدي است بر اين كه شريف مكه دست كم در آن شرايط بر آن بوده است تا اين روابط را استوارتر نشان دهد. آگاهيم كه شريف به طور كلي تحت نظر والي عثماني بود و همزمان تلاش مي كرد تا به نوعي استقلال خود را هم گوشزد كند. او همچنين به كمك ايراني ها نيز چشم داشت و علاوه بر منابع مالي عثماني، مي كوشيد تا از راه هاي ديگر هم درآمدهايي داشته باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه سيف الدوله معروف به سفرنامه مكه، سيف الدوله سلطان محمد، تصحيح علي ابكر خداپرست، تهران، ني، 1364
2 . و به عكس در سفرنامه سيف الدوله از امين الدوله ياد نشده است!
3 . سفرنامه امين الدوله، (به كوشش اسلام كاظميه، تهران، توس، 1354)، ص 175
4 . همان، ص 193
|
82 |
|
در ميان اين نامه ها، يك نامه در باره ميرزا آقا امام جمعه تبريز است كه به نظر صفاء الممالك از وقت ورود به جده تا آخر خود و اطرافيانش، دست به اقداماتي زده اند كه كارپرداز مي بايست آنها را اصلاح مي كرده است. در لحظه ورود، امام جمعه از اين كه كارپردازي جده پولي از حجاج بابت تذكره مي داده ناراحت شده و حتي دو روز آنجا توقف كرده تا مانع از پرداخت آن وجه بشود. اين امر اداره كارپردازي را عصباني نموده و گويا سبب شده است تا جناب صفاء الممالك نگران كارهاي ديگر جناب امام جمعه بوده و حتي نزد شريف براي او بدگويي كند. وي پس از آن هم گزارشي از بابت وي داده و به نظر مي رسد رطب و يابس فراوان به هم بافته است. اما امين الدوله در سفرنامه اش با احترام از امام جمعه تبريز ياد كرده و حتي در موردي به برنامه او براي كمك به وضعيت قبرستان بقيع و ايجاد شرايطي براي رفاه حال زائران داشته اند: «جناب حاج ميرزا آقا امام جمعه تبريز با همت بلند و نيت ارجمند حاضر شده اند كه در تبريز محلي معين كنند، همه ساله هزار تومان براي خدام اين حرم مطهر عايد شود».(1)
به نظر مي رسد پول خرج كردن جناب امام جمعه براي كارپرداز كه همه جا اهلِ گرفتن بوده، خوش نيامده و چنان تصوّر كرده است كه او با اين كار قصد جمع كردن مريد دارد. به هر روي، ممكن است اشكالاتي در كار بوده، اما روشن است كه ظاهرا آش به اين شوري كه كارپرداز وصف كرده، نبوده است.
صفاء الممالك در باره حسام العلماء هم بدگويي شديدي كرده و مي گويد كه او ادعاي فراوان داشته، خود را بر اين و آن تحميل مي كرده كرده است. اين مسأله، مورد تأييد امين الدوله هم قرار گرفته است. امين الدوله هم از اين حسام العلما ياد كرده، در يك مورد ايشان مي نويسد: «يك ساعت به غروب مانده به بازديد نظام العلما رفت. تحقيقات خوب از اوضاع و احوال مي كردند».(2) از آن جمله تحقيقات، گويا شناخت نظام العلماء نسبت به محل غدير خم است كه وقتي در راه محلي را نشان داده «اهل خبر» هم سخن او را تأييد كرده اند.(3) با اين حال، امين الدوله در موردي ديگر، از وي و رفتار زشت و كارهاي شگفت و دلالي ها و ديگر كارهاي نادرست او به تفصيل سخن گفته است.(4)
از مكه مكرمه
28 ذي حجة الحرام 1316
تا امروز حضرت شريف به بازديد هيچ كس غير از والي حجاز نرفته بود.
بحمدالله طوري با معظّم له گرم گرفته و خصوصيت نمودم كه در مني، در روز عيد اضحي، بعد از ختام سلامِ عام با دبدبه و شكوه تمام در وسط ظهر كه گرما خيلي شدّت داشت به عنوان بازديد به چادر فرود آمد. در ضمن صحبت چاكر گفتم: هيچ راضي نبودم كه در اين گرما به وجود خودتان صدمه بزنيد. در جواب فرمود: «بايد مردم ببينند كه من به چادر كارپرداز ايران مي آيم». وقتي معظم له به چادر فرود آمد، تمام اهالي جمع شده، به عربي (مرحبا) مي گفتند.(5)
في الحقيقه امسال شريف از هيچ بابت فروگذاري نكرد و شأن كارپردازي را خيلي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سفرنامه امين الدوله، ص 254
2 . سفرنامه امين الدوله، ص 184
3 . همان، ص 239
4 . همان، ص 260 ـ 264
5 . در باره بازديد شريف از چادر كارپرداز ايران كه قاعدتا بيش از همه به حرمت امين الدوله صورت گرفته نه جناب كارپرداز، بنگريد: سفرنامه امين الدوله، ص 193
|
83 |
|
زياد كرد به درجه اي كه تمام اعراب حساب مي برند و براي انجام كارهاي خودشان، چاكر را در نزد حضرت شريف واسطه قرار مي دهند. از روزي كه وارد مكّه شده ام تا حال دو اسب تمام يراق با يك نفر صاحب منصب و چند نفر ژاندارم به اختيار چاكر داده كه هرجا بروم و بيايم، همراه باشند. همه مي گويند شريف هيچ وقت در باره هيچ كس اين طور رفتار و احترام نكرده بود. اطلاعا جسارت شد.
مصطفي چاكر صميمي.
]زير اين نامه نوشته شده[: جناب اشرف صدر اعظم، هر نوع مشيرالدوله صلاح مي داند به تصويب علاء الملك، مرحمت در حق صفاء الممالك بشود كه خوب خدمت كرده است. امضاء!
نامه ديگر:
البته بر رأي مبارك مكشوف است كه تا به حال از طرف هيچ دولتي، حتي خود دولت عثماني هم در مكه مكرّمه بيدق زده نشده است و گويا پانزده شانزده سال قبل يكي از مأمورين دولت عليّه خواسته بوده بالاي چادر جنرال قونسولگري در مني و عرفات بيدق بكشد و حضرت شريف مانع شده است، ولي اين فقره خيلي لزوميت و اهميت داشت و رعايا و حجاج دولت عليّه در ميان آن قدر چادر و جمعيت، بدون علامت مخصوص، نمي توانند چادر قونسولگري دولت متبوعه خودشان را بشناسند و اگر عرض و حاجتي دارند، دستشان به قونسولگري نمي رسيد، لهذا چاكر قبل از آن كه به عرفات برويم با حضرت شريف به طور خصوصيّت و دوستي مذاكره اين فقره را كرده، اجازه خواستم، هرچند مشاراليه در مجلس اول و دويم از اجازه دادن امتناع نمود، لكن بالاخره با اصرار و ابرام به طور خوش راضي شان كردم و به كسي هم ابراز نكردم تا روز عرفه. يك روز قبل از عرفه محمد حسين خان بهادر وكيل قونسولگري انگليس هم همين مذاكره را با شريف كرده بود و راضي نشده بودند ]چرا[ كه بيدق انگليس علامت صليب دارد و منافي شعار اسلام است.
چهار روز كه در مني و عرفات بوديم، بيدق شير و خورشيد بالاي چادر زده شده بود. و همه در تعجب بودند كه شريف چطور به اين فقره راضي شده است. الحمد لله اين خدمت را توانستم به دولت عليه بكنم. اميدوارم منظور نظر مبارك بوده و به عرض اولياي دولت عليه رسد. في الواقع اين فقره در انظار داخله و خارجه، خيلي جلوه كرده. اين همه عرض شد.
28 شهر ذي حجة الحرام 1316 ـ مصطفي چاكر صميمي.
نامه ديگر
از مكه مكرمه
28 شهر ذي حجة الحرام 1316
حضرت اجلّ آقاي امين الدوله با جنابان مجدالملك و معين الملك و نواب والا سيف الدوله به عزم طواف مكّه معظمه و مدينه منوّره وارد شدند. وقت ورود از طرف جنرال قونسولگري و حضرت شريف و والي پاشا احترام شد. از محترمين ايران امسال
|
84 |
|
خيلي به حجاز آمده بودند، به قدري كه ممكن مي شد در اسباب احترام و فراهم آوردن آسايش آنها اقدامات نمود. الحمدلله همگي ممنونا و مسرورا از راه شام مراجعت كردند. هوا هم هر چند خيلي گرم است، ولي سالم مي باشد. در جدّه هم ناخوش به همان حالت سابق است. روزي چهار پنج نفر مبتلا به ناخوشي طاعون مي شوند. امر ... تمام است و عنقريب اثري از او باقي نماند. اطلاعا عرض شد. مصطفي چاكر صميمي
نامه ديگر
از مكه مكرمه
28 دي حجة الحرام 1316
شب عيد قربان در من رسم است بعد از فارغ شدن از اعمال حج جلو چادر حضرت شريف و والي پاشا چراغاني و آتش بازي مفصّل مي كنند. چون امسال از محترمين ايران خيلي زيارت بيت الله الحرام آمده بودند، چاكر هم خواست در همان شب چراغاني و آتش بازي در چادر متعلق به جنرال قونسولگري نمايد. لهذا قبل از وقت، تهيه و تدارك ديده شب مذكور از جناب اشرف آقاي امين الدوله و نواب والا سيف الدوله و جنابان مجد الملك و معين الملك و چند نفر ديگر از حجاج معتبر دعوت كرده، آتشبازي خيلي خوبي شد كه همه مي گويند ترجيح به آتش بازي حضرت شريف داشت. همان شب حضرت شريف به احترام قونسولگري دو عدد مشعل كه چوب عود در آن مي سوخت با يك نفر مشعلچي فرستاد كه جلو چادر فدوي نصب كردند، و چند دسته گل كه از طايف برايش آورده بودند با دو ظرف آب نيل مصر كه خيلي گوارا مي باشد، براي چاكر فرستاد. موزيك مخصوص خودش را هم با موزيك حكومتي فرستاد كه جلو چادر تا شش ساعت از شب گذشته موزيك مي زدند. في الواقع در آن شب شكوه و تجمّل چادر جنرال قونسولگري دولت عليّه از همه بيشتر و بهتر بود و تمام خلق از عرب و عجم دعاگوي ذات مقدّس اعليحضرت اقدس شاهنشاهي روحنا فداه بودند و تا به حال در مني هيچ وقت در چادر مأمور دولت عليه چراغاني و آتش بازي نبوده و موزيك مخصوص شريف و دولت جلو چادر قونسولگري نيامده بود. بحمدالله تعالي امسال طوري شده كه همه تعريف و تمجيد مي كنند. خود حضرت شريف به چاكر مي گفت: شما دست روي دست ما گذاشتيد. من هم خواستم شما خوب از عهده برآييد. اين بود كه تقويت كردم و موزيك خودم و حكومت را كه تا حال غير از جلو چادر خودم جاي ديگر نرفته است براي شما فرستادم و خودم پي موزيك ماندم. الحق شريف امسال كاري و همتي كرد كه در عمرش نكرده بود. اطلاعا عرض شد. چاكر صميمي مصطفي.
نامه ديگر
از مكّه مكرمه
28 شهر ذي حجة الحرام 1316
جناب امام جمعه تبريز، روز ششم ذي قعده براي زيارت بيت الله الحرام بدون اين كه جنرال قونسولگري اطلاعي داشته باشد، وارد جدّه شدند. در راه به قدر دويست نفر از اشخاص كه هميشه طالب هنگامه و فساد مي باشند به ايشان ملحق گرديده و براي اين
|
85 |
|
كه جزئي وجه امضاي تذكره را ندهند، معزّي اليه را وادار و مصمّم به اين كرده بودند كه در روز ورود به اينجا به هر قسم ممكن است نسبت به مأمورين دولت عليّه توهين نمايند. چاكر قبل از اين مقدمه براي فراهم آوردن اسباب آسايش حجّاج به مكه مكرّمه مشرّف شده بودم و معتمد السلطان حاجي ميرزا موسي خان، وكالت قونسولگري را در عهده داشت. همين كه از ورود جناب امام جمعه خبردار مي شود با وجود ضيق وقت به قدري كه ممكن بود، رسم احترام را به عمل مي آورد. ولي ايشان به محض ورود، آدم فرستاده حاجي ميرزا موسي خان را مي طلبند و عوض اظهار محبّت و احوال پرسي از مأمورين دولت بناي پرخاش گويي و توپ و تشر(1) زدن را مي گذارند كه شما ابدا نبايد مداخله به امور حجاج نماييد، من خودم از طرف دولت وكالت دارم كه رسيدگي نمايم و از جدّه حركت نخواهم تا كشتي هاي ديگر هم كه حامل حجاج است وارد شوند و بدون دادن وجه تذكره عازم گردند. حمله دارها و سايرين هم كه اين وضع را مي بينند، دوروبر ايشان جمع شده بناي تملّق و كاسه ليسي را مي گذارند و باطنا دستوالعمل مي دهد كه از مأمورين قونسولگري امضاي تذكره از آنها خواسته نسبت به آنها بي احترامي نمايند.
در اين بين حكومت محلّيه خبردار شده به كارپردازخانه اطلاع مي دهد كه هرگاه اين شخص خيال فسادي دارد ما جلوگيري خواهيم كرد و هر كس را كه مصدر شرارت بود، حبس و تنبيه مي نماييم. حاجي ميرزا موسي خان همين كه مي بيند اگر از طرف حكومت نسبت به جناب امام جمعه بي احترامي شود، بدنما خواهد شد، حكومت را خاطرجمعي داده و از ترس اين كه مبادا مفسده از وجود اين شخص برپا شود با ملايمت و نصيحت آنها را از اين خيال منصرف مي كند. جناب امام جمعه نيز به قدري كه مي توانست از بدگويي خودداري نكرده و در جدّه دو روز نشست تا تمام مردم وارد شدند و آنها را با پول و انعام به طرف خود جلب كرده، اسباب پيشرفت كار قرار داد.
قبل از آن كه اين خبر از جده به چاكر برسد، در منزل نشسته بودم، ياوري از طرف حضرت امير مكه مكرّمه و والي پاشا آمد كه شما را مي خواهند. همين كه رفتم شريف تلگرافي از طرف نايب الحكومه كه در جدّه مي باشد نشان داد به اين مضمون كه يك نفر ملاّ از ايران وارد جدّه شده و خيال فساد را دارد و حرف قونسولگري را هم نمي شنود. تكليف چيست؟ و از فدوي ايضاحات خواست كه اين شخص كيست و چه كاره است؟ چاكر به قرينه فهميدم كه مقصودشان جناب امام جمعه است. في المجلس تلگرافي آورده به چاكر دادند كه حاجي ميرزا موسي خان نوشته بود، ورود ايشان را به آن تفصيل كه عرض شد خبر داده بودند. شريف تلگراف را گرفته خواند و به چاكر فرمود: اين شخص معلوم مي شود خيال دارد بر ضد دولت حركت كند و آدم سالمي نيست، در اوّل ورود اين حركت خلاف از او صادر شده است، فردا كه وارد مكه خواهد شد و عموم حجاج ايراني اينجا خواهند بود، بالاتر از اينها را خواهد كرد، و مي خواست تلگراف كند او را في الفور به كشتي نشانده برگردانند. چون مناسب نبود فدوي خواهش كرد كه عجالتا دست نگاه دارند. بنا به خواهش چاكر از برگرداندن او صرف نظر كرد، ولي امر داد در همه جا عسكر مخفي مواظف حال و رفتار او باشد كه اگر حركتي خلاف كرد، گرفته چنين نمايند. گويا خودش هم مطلب را دريافت نموده و علنا نتوانست كاري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در اصل: طشر
|
86 |
|
بكند.
يك دفعه خبردار شدم كه حسام العلماي اروميه اي چون شنيده است جناب امام، خيلي پول خرج كن تشريف دارند و دور نيست اگر خودش را به او ببندد و مخارج مكه اش در مي آيد، رفته به ايشان بعضي سؤال و جوابها را كرده است و يك ثوب عبا هم خلعت گرفته است و پيش چاكر آمد كه شما بايد معرّفي آقا را به طور خوب خدمت شريف بكنيد كه در حق ايشان احترام و ديد و بازديد به عمل آيد. چون ديدم شريف باطنا از معزّي اليه خيلي بدش آمده و اگر چاكر خواهش در اين باب نمايم قبول نخواهد كرد، عذر خواستم.
روز ديگر شريف باز چاكر را طلبيده فرمود كه يك نفر حسام العلما نامي آمده مي گويد كه اين امام جمعه خيلي نقل دارد. بندگان اعليحضرت اقدس همايون شاهنشاهي روحناه فداه در ايران تملّق مي فرمايند و تمام كارهاي ايران به اراده ايشان تسويه مي شود. لازم است در باره او بيشتر از همه احترام نماييد. و ضمنا خودش را هم معرفي كرده كه من از دولت ايران رو گردان شده ام، هر قدر در ايران خدمت كردم كسي قدر مرا ندانست، حالا به اميد احسان و انعام به اين طرف ها آمده ام. در اسلامبول حضرت سفير كبير مرا به حضور اعليحضرت سلطان نبرد، در اينجا هم كه آمده ام قونسول خدمت شما مرا معرفي نكرده، حالا خودم آمدم وخلعت مي خواهم.
فرمودند: جواب دادم، اوّلا جناب امام را كه اين قدر تعريف و تمجيد كرديد، من عكس آن را در اينجا ديدم. هرگاه لازم بود احترامي در باره ايشان به عمل بيايد، بايستي در طهران از طرف اولياي دولت عليّه ايران به شمس الدين بيك سفير كبير عثماني اظهاري بشود و او تلگراف كند و توصيه نمايد، و الاّ من نمي توانم هر كس وارد حجاز شد و توقعي داشته باشد، اظهار او را قبول كنم. وانگهي من چطور مي توانم به كسي احترام كنم كه در صدد توهين و تحقير مأمور دولت خودش مي باشد و بخواهد در مكه فساد برپا نمايد و عذر خواستم. ثانيا مي گويد: شما خودتان در ايران خدمت كرده ايد و قدر شمار را ندانسته اند و به اين سبب روگردان شده ايد، آيا شما در ايران مأموريتي داشته ايد كه از وجود شما به دولت ايران فايده و خدمتي حاصل شود و دولت قدر شما را نداند؟ گفته بود: من قاضي كل عساكر ايران مي باشم; در دعواي شيخ عبيدالله اگر من نبودم ايران به باد رفته بود. جواب شريف اين شده بود كه اگر شما اين قدر شأن داريد چرا آبروي خود را ريخته، از مردم احسان و انعام مي طلبيد. از نزد شريف مأيوسًا مراجعت كرده بود.
بعد حضرت شريف به چاكر فرموده: خوب جواب ها دادم يا نه؟ خيلي تشكّر كردم. بعد به چاكر فرمود: جاي تأسف است كه دولت عليه به اين گونه اشخاص كه از وجودشان جز مضرّت و فساد حاصلي براي دولت و ملّت نيست اين قدر پروبال مي دهد. شصت سال قبل دولت عثماني هم به همين بلا گرفتار بود; ولي زود خبردار شده چاره آنها را كرد و حالا يك نفر از اين قبيل اشخاص كه بخواهد به لباس علم در تخريب دولت بكوشد، در خاك عثماني يافت نمي شود.
در مني هم آدم هاي امام يك نفر عسكر عثماني را كتك زده بودند. يك دفعه خبر آوردند كه عساكر جمع شده مي خواهند به خودشان و آدم هايشان تلافي بكنند. سراسيمه نزد عبدالرحمن پاشا رفته فتنه را خوابانيدم و الاّ مفسده عظيمي برپا مي شد. بعد
|
87 |
|
معلوم شد كه امين شرع سبب شده است.
در عرفات و مكّه هم ميان عوام شهرت داده بود كه تلگراف به امام رسيده است كه چون مشاراليه را از ايران بيرون كرده اند، تمام اهل طهران شورش كرده و از بندگان اعليحضرت اقدس همايون روحنا فداه مراجعت دادن امام را به تبريز مي خواهند وهمچو شهرت داده است كه از طهران دستخط مرحمت آميز تلگرافي به ايشان صادر شده و خواهش فرموده اند كه امام به تبريز مراجعت كرده با كمال استقلال با زور در مسند امامت برقرار باشند. عوام هم اين فقره را شنيده، خيال مي كنند اصل دارد.
پريروز هم كه به حرم مطهّر مشرّف شده بودم، ديدم يك نفر سيف العلما نامي كه از مخصوصين و نديم هاي ايشان است در حرم بناي بدگويي و پرخاش را با خواجه هاي حرم مي كند و آنها هم به قدر ده نفر مصمم شده اند او را بزنند، همين كه خواجه ها چاكر را ديدند، آمده گفتند كه اين شخص نسبت به يك نفر خواجه فحش داده است، از شما اذن مي خواهيم او را بزنيم. با آنها به ملايمت و زبان خوش حرف زده، قدري انعام داده اين مفسده را هم خواباندم. اگر بخواهم عرض بكنم كه چقدر از وجود اين مرد امسال صدمه وارد شد، بايد يك شرح كَشّافي عرض نمايم. به اسم زيارت خانه خدا مي خواهد هر ساعت يك نوع اذيّت و آزار براي مردم و دردسر را براي قونسولگري وارد بياورد; حالا كم كم عوام هم از خيالات او مطلع شده و تكذيب او را مي كنند. از فضل الهي است كه شريف كمال مهرباني و محبّت را نسبت به ايراني ها عموما و اين چاكر خصوصا دارد و همه را چشم پوشي مي كرد و الاّ فساد عظيمي برپا مي شد. چون لازم بود عرض شد. مصطفي چاكر صميمي.