متن کامل
1 معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش بسم الله الرحمن الرحیم سیره معصومین علیهم السلام در حج امیر پوربهمن 3 مقدمه حج در سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله) آنگاه و پیروی از اسوه و الگو، آدمی را زودتر به هدف می رساند.پیامبر خدا (صلی الله
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
بسم الله الرحمن الرحيم
سيره معصومين عليهم السلام در حج
امير پوربهمن
مقدمه
حج در سيره پيامبر (صلي الله عليه وآله)
آنگاه و پيروي از اسوه و الگو، آدمي را زودتر به هدف مي رساند.پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) و امامان (عليهم السلام) و اولياي دين، سرمشق مسلمانان اند و آشنايي با سيره اخلاقي و عبادي آنان، براي بهتر پيمودن اين مسير بسيار مفيد است.
از اين رو، توجه به سيره پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در عبادت، به ويژه در انجام مناسك حج و حضور در اين شعائر ابراهيمي، براي امت او كارساز است.آنچه مي خوانيد، نمونه هايي است از شيوه حج گزاري آن حضرت، كه در منابع تاريخي و حديثي آمده است، باشد كه آن «اسوه حق» را در همه ابعاد زندگي الگوي عمل قرار دهيم، تا زودتر و درست تر به مقصود برسيم.
حرمت مكه و كعبه خانه توحيد و قبله مسلمين، كه بازسازي آن، يادگار ابراهيم خليل (عليه السلام) است، مكاني است مقدس و شهري است مورد احترام. پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) نيز اين حرمت را پاس مي داشت و با ذكر و دعا و رعايت ادب، بر قداست آن توجه مي داد و با تهليل و تكبير وارد شهر و حرم الهي مي شد. هنگام رفتن به مكه، از تپه شمالي وارد و از ناحيه جنوب خارج مي گشت.(1)
پينوشتها:
1 . الطبقات الكبري، ج2، ص107
---------------------------------------------------
نقل شده است كه تنها يك بار به درون كعبه رفت. جامه و عبايش را زير پاي خود انداخت و كفش هايش را از پاي در آورد و ميان دو ستون داخل كعبه، دو ركعت نماز گزارد.(1)
هنگام ورود به مكه، خدا را به عنوان «ذي المعارج» و صاحب والايي بسيار مي ستود. در مسير راه، هنگام برخورد با هر سواره اي يا فراز آمدن بر هر تپه اي يا فرود آمدن به
هر وادي و در فرصت هاي آخر شب و در پي نمازها « لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لا شَرِيْكَ لَكَ لَبَّيْكَ »
مي گفت(2) و گاهي در طول راه، پياده ها را سوار بر شتر خويش مي كرد.
احرام و تلبيه
پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در دو پارچه يماني احرام مي بست; همان دو جامه احرام كه هنگام وفات نيز در همان ها كفن شد.(3)
جابربن عبدالله نقل كرده كه پيامبر هنگام احرام اينگونه لبّيك گفت:«لَبَّيْك، اَللَّهُمَّ لَبَّيْك، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك، اِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْك ».(4)
همچنين نقل شده كه آن حضرت، شب را در ذو الحُليفه مي گذراند. هنگام صبح، پس از نماز فجر، بر مركب خويش سوار مي شد و لبيك مي گفت. فضل بن عباس نيز نقل كرده كه پيامبر، در طول سفر، لبيك مي گفت تا آن كه رمي جمره عقبه كند. آنگاه هفت سنگ بر جمره عقبه مي زد و با هر سنگريزه، تكبير مي گفت(5) و چون از گفتن لبيك فراغت مي يافت، از خداي متعال، مغفرت و رضايت او را مي خواست و در خواست رهايي از آتش دوزخ داشت.(6)
از محرمات احرام، زير سايه رفتن است، مگر آنگاه كه به منزلگاه برسند و زير سقف يا خيمه بگذرانند.
روزي يكي از معاندان، از امام كاظم (عليه السلام) در باره استظلال (زير سايه رفتن) پرسيد و اين كه مگر ميان سايه كجاوه در حال سفر با سايه خيمه در حال نزول فرقي هست؟ حضرت موسي بن جعفر (عليهما السلام) او را از اين كه در دين قياس مي كند نكوهش كرد و فرمود: ما مثل پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) عمل مي كنيم و مثل او ذكر و لبيك مي گوييم. سپس فرمود: «پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بر مركب خويش سوار مي شد و هنگام سوار شدن، سايه بان نداشت و گاهي حرارت آفتاب او را رنج
مي داد. بعضي از بدنش را با بعضي ديگر و گاهي صورتش را با دستش مي پوشانيد. اما آنگاه كه در منزلگاه فرود مي آمد، زير خيمه و سايه خيمه يا سايه
پينوشتها:
1 . تهذيب الاحكام، ج5 ، صص491 و 279
2 . الكافي، ج4، ص249
3 . همان، ص339
4 . جعفريات، ص64
5 . طبراني، المعجم الكبير، ج12، ص279 و ج18، ص268
6 . همان، ج4، ص85
---------------------------------------------------
ديوار قرار مي گرفت.»(1)
از مواقع استجابت دعا، هنگام ورود به خانه خداوند است كه چشم زائر به بيت الله مي افتد. خدايي كه از بندگانش خواسته به زيارت خانه اش آيند، سزاوار است كه در لحظه ورود ميهمان، پذيرايي كند و پذيرايي خدا استجابت دعاست. از اين رو، در آن لحظه سفارش به دعا شده است. پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) نيز چنين روشي داشت و هنگامي كه از طرف خانه يعلي مي خواست وارد مسجد الحرام شود، رو به كعبه مي ايستاد و اين چنين دعا مي كرد:«إنَّ النَّبِيّ (صلي الله عليه وآله) إذا جاء مكاناً من دار يعلي استقبل البيتَ فَدَعا».(2)
ادب طواف
در سيره نبوي، در باره «طواف» نكات متعددي نقل شده كه به برخي از آن ها
اشاره مي شود:از امام صادق (عليه السلام) در باره ويژگي طواف پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) پرسيدند. حضرت فرمود: پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) شب و روز، ده بار
طواف مي كرد; هر بار هفت دور. سه بار در آغاز شب، سه بار در آخر شب، دو بار هنگام صبح و دو بار بعد از ظهر. و در فاصله اين نوبت ها به استراحت مي پرداخت.(3)
در حديثي از امام هادي (عليه السلام) نقل شده كه آن حضرت فرمود:«إنّ رَسُولَ الله كانَ يطوفُ بالبيتِ وَيُقَبِّلُ الْحَجَرَ».(4) «پيامبر خدا خانه خدا را طواف مي كرد و حجر الاسود را مي بوسيد.»
امام صادق (عليه السلام) در حال طواف بود كه سفيان ثوري از آن حضرت پرسيد: وقتي پيامبر (صلي الله عليه وآله) هنگام طواف به حجر الأسود مي رسيد، چه مي كرد؟ حضرت فرمود: «كانَ يستلِمُهُ في كلّ طواف فريضة و نافلة» ، در هر طواف واجب و مستحب، دست بر آن مي كشيد. آنگاه امام صادق به طواف پرداخت و چون مقابل حجرالاسود رسيد، عبور كرد و آن را استلام نكرد. سفيان ثوري خود را به حضرت رسانيد و گفت: مگر نفرموديد كه پيامبر در هر طواف واجب و مستحب، حجرالأسود را لمس مي كرد؟ پس چرا خودتان چنين نكرديد؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود: مردم براي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) جايگاهي قائل بودند كه براي من قائل نيستند. وقتي پيامبر به حجر الأسود مي رسيد، راه را براي حضرتش مي گشودند تا استلام كند و من خوش ندارم كه در ازدحام و شلوغي
پينوشتها:
1 . الكافي، ج4، ص350
2 . مسند احمد، ج4، ص61 و ج5 ، ص374
3 . الكافي، ج4، ص428
4 . همان، ص567
---------------------------------------------------
جمعيت وارد شوم.(1)
از علي (عليه السلام) نيز روايت شده است كه:«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) يَسْتَلِمُ الرُّكْنَيْنِ; الَّذِي فِيهِ الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ وَالرُّكْنَ الْيَمَانِيَّ، كُلَّمَا مَرَّ بِهِمَا فِي الطَّوَافِ».(2)
آنچه در انجام مناسك و عبادات مهم است، تبعيت از سيره اولياي دين است و اين عملي تعبّدي است نه قياسي و استحساني. پيروان واقعي نيز بايد در كيفيت حج گزاري، دقيقاً بر اين منوال و سيره حركت كنند.
پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) هرگاه عبورش به حجرالأسود و يماني مي افتاد، آن را استلام مي كرد و دست بر آن ها مي كشيد. آنچه در انجام مناسك و عبادات مهم است، تبعيت از سيره اولياي دين است و اين عملي تعبّدي است نه قياسي و استحساني. پيروان واقعي نيز بايد در كيفيت حج گزاري، دقيقاً بر اين منوال و سيره حركت كنند.
بريدبن معاويه عِجلي از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد:چرا مردم هنگام طواف، ركن حجرالأسود و يماني را استلام مي كنند، اما دو ركن ديگر كعبه را استلام نمي كنند؟حضرت فرمود: همين پرسش را عبادبن صُهَيب بصري هم از من پرسيد. به او
گفتم: زيرا كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) اين دو را استلام كرد، اما آن دو را استلام نكرد و بر مردم است كه آنگونه عمل كنند كه پيامبر عمل كرده است:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) اسْتَلَمَ هَذَيْنِ وَلَمْ يَسْتَلِمْ هَذَيْنِ فَإِنَّمَا عَلَي النَّاسِ أَنْ يَفْعَلُوا مَا فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) ...».(3)
آب زمزم
زمزم، به صورت چشمه اي زير پاي اسماعيل (عليه السلام) جوشيد. در آن واديِ خشك و بي آب، كه سعي هاجر ميان صفا و مروه، براي يافتنِ آب به جايي نرسيد، به اعجاز الهي، مايه آباداني و بركت آن منطقه شد. آب زمزم فضيلت بسيار دارد و نوشيدن از آن مستحب است.
پينوشتها:
1 . همان، ص404
2 . مستدرك الوسائل، ج9، ص389 ; الدعائم، ج1، ص312
3 . وسائل الشيعه، ج13، ص340 ; علل شرايع، ص428
---------------------------------------------------
از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) روايت است كه:«مَاءُ زَمْزَمَ دَوَاءٌ مِمَّا شُرِبَ لَهُ».(1)
«آب زمزم براي هر دردي كه به خاطر آن نوشيده شود، درمان است.»
پيامبر اعظم (صلي الله عليه وآله) به اين آب علاقه داشت و از آن مي نوشيد و گاهي مي فرمود تا براي او سوغات آورند. به نقل ابن شهر آشوب:«كانَ النّبيُّ يأتي زَمْزَمَ فَيَشرِبُ مِنها شَربَةً».(2)
«پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) سراغ زمزم مي رفت و از آب آن مي نوشيد.»
در اين حديث روشن نيست كه اين عمل، شيوه آن حضرت در پيش از اسلام و قبل از بعثت بوده يا پيش از هجرت و يا به دوران رسالت بر مي گردد. اما نقل ديگري وجود دارد كه اهتمام آن حضرت را به آب زمزم مي رساند:«كَانَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه وآله) يَسْتَهْدِي مِنْ مَاءِ زَمْزَمَ وَهُوَ بِالْمَدِينَةِ».(3)
«پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) دوراني كه در مدينه بود، همواره مي خواست كه از آب زمزم برايش هديه و سوغات بياورند.»
قرباني
قرباني به درگاه خداوند، نشانه تسليم و تعبّد و فداكاري و ايثار است. از اين رو، مستحب است قرباني حاجي چاق، درشت و پرگوشت باشد. تا هم خير بيشتري به مردم برسد و هم گذشت بيشتري از مال، در راه خداوند صورت گيرد.سيره حضرت
رسول آن بود كه قوچي بزرگ، چاق و نر قرباني مي كرد. رنگش كبود مايل به سفيدي بود.ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر خدا دو گوسفند سفيد قرباني مي كرد، پاي
خود را هنگام ذبح بر روي آن مي گذاشت و مي فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ مِنْكَ وَلَكَ، اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنْ مُحَمَّد...».(4)
و به روايت منقول از عبدالله بن سنان:«پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) روز عيد قربان دو گوسفند ذبح مي كرد; يكي از جانب خود، ديگري به نيابت از هر كس از امتش كه توان قرباني نداشت. امير مؤمنان (عليه السلام) نيز دو قرباني مي كرد; يكي از جانب خود و ديگري از طرف پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) .»(5)
نقل ديگري درباره شيوه قرباني كردن پيامبر چنين است:«پيامبر دو گوسفند سفيد را نزديك مي آورد; يكي را ذبح مي كرد و مي فرمود: خدايا! اين از جانب محمد و آل محمد. ديگري را نزديك
پينوشتها:
1 . محاسن برقي، ج2، ص399
2 . ابن شهر آشوب، مناقب، ج1، ص36
3 . تهذيب الاحكام، ج5 ، ص417
4 . المعجم الكبير، ج11، ص122
5 . كافي، ج4، ص495 ; بحارالانوار، ج16، ص276
---------------------------------------------------
مي آورد و هنگام ذبح مي فرمود: خداوندا! اين از جانب امّتم. هركس كه به يگانگي تو و به ابلاغ رسالتم شهادت دهد.» (1)
اين كه حاجي خود به قربانگاه رود و خود قرباني را سر ببرد، مطلوب و بهتر است از نيابت. انس بن مالك نقل مي كند كه پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) خود با دست
خويش قرباني اش را ذبح مي كرد و نام خدا را بر زبان مي راند: «كانَ رَسُولُ اللهِ يَذْبَحُ أضحيتَهُ بِيَدِهِ وَيُسمّي فِيها».(2)
حلق و تقصير
روز عيد قربان، روز پاكي جان و بيرون آمدن از تعلّقات و زدودن زوايد است. تراشيدن سر نيز يكي از نمادهاي «علقه زدايي» است. از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است:«قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) يَوْمَ النَّحْرِيَحْلِقُ رَأْسَهُ وَيُقَلِّمُ أَظْفَارَهُ وَيَأْخُذُ مِنْ شَارِبِهِ وَمِنْ أَطْرَافِ لِحْيَتِهِ».(3)
«پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) روز عيد قربان، موي سرش را مي تراشيد.ناخن هايش را كوتاه مي كرد و بخشي از شارب و محاسن (ريش و سبيل) خود را كوتاه مي كرد.»
اين شيوه كه به نظافت و آراستگي و اصلاح سر و صورت مربوط مي شود، شايسته روز عيد است كه روز زينت و تجمّل است.پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) روز عيد قربان دو گوسفند ذبح مي كرد; يكي از جانب خود، ديگري به نيابت از هر كس از امتش كه توان قرباني نداشت. امير مؤمنان (عليه السلام) نيز دو قرباني مي كرد; يكي از جانب
خود و ديگري از طرف پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) .
رمي جمره
رمي جمره كه يكي از اعمال حج است. نشان طرد شيطان و راندن آن از خويش است. اين عمل در روز عيد قربان و دو روز بعد انجام مي گيرد.از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) كَانَ يَرْمِي الْجِمَارَ مَاشِياً».(4)
«پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) جمرات را پياده رمي مي كرد.»و طبق نقل جابربن عبدالله، پيامبر خدا روز عيد قربان، هنگامي كه آفتاب بالا آمده بود، جمرات را رمي مي كرد، اما
پينوشتها:
1 . مجمع الزوائد، ج4، ص23
2 . الطبقات الكبري، ج1، ص293
3 . الكافي، ج4، ص502 ; علامه طباطبايي، سنن النبي، ص393
4 . كافي، ج4، ص486
---------------------------------------------------
روزهاي پس از عيد، پس از زوال خورشيد و بعد از ظهر رمي مي كرد.(1) و ابن عباس نقل كرده كه آن حضرت، پس از زوال خورشيد (نيم روز)، رمي جمرات مي كرد و چون فارغ مي شد، نماز ظهر رامي خواند.(2)و طبق نقل حضرت صادق (عليه السلام) پيامبر خدا روز عيد، چون از مزدلفه به منا آمد، ابتدا سراغ جمره عقبه رفت و با هفت سنگ ريزه آن را رمي كرد. سپس به منا برگشت و اين بخشي از سنت است.(3)
شوق حرم و عشق نماز
خانه خدا در مكه، محبوب دل هاست و عبادت در آنجا ثواب بسيار دارد و دل هاي عاشق، با آن مسجد مقدس انس و الفت دارند. از ابن عباس نقل شده كه پيامبر خدا در شب هاي تشريق، هر شب از منا به مكه مي آمد و خانه كعبه را زيارت مي كرد: «أنّ النَّبِيّ كانَ يَزُورُ الْبَيْتَ كُلَّ لَيْلَة مِنْ لَيالِي مِني».(4) در حديثي هم آمده كه امام باقر (عليه السلام) در پاسخ نامه ابراهيم بن شيبه چنين نوشت:
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) يُحِبُّ إِكْثَارَ الصَّلاَةِ فِي الْحَرَمَيْنِ فَأَكْثِرْ فِيهِمَا وَأَتِمَّ».(5)
«پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) دوست داشت كه در مدينه و مكه بسيار نماز بخواند. تو هم در اين دو شهر نماز زياد بخوان و نماز را تمام اقامه كن نه شكسته.»مسجد قبا يكي از مساجد مورد علاقه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بود.
هر گاه به قبا مي رفت در منزل سعدبن خيثمه انصاري فرود مي آمد. سراغ مسجد قبا مي رفت، از چاه، آب مي كشيد و پاهاي خود را مي شست و از روي سنگ هاي كنار جاده عبور مي كرد و در آن مسجد نماز مي خواند. طبق نقل ابوسعيد خدري، آن حضرت هر هفته روزهاي شنبه پياده به مسجد قبا مي رفت. گاهي هم سواره اين راه را مي پيمود: «أَنَّ النَّبِيَّ كانَ يَأْتِي قُباء ماشِياً وَراكِباً».(6)
پينوشتها:
1 . الطبقات الكبري، ج2، ص138
2 . المعجم الكبير، ج11، ص313
3 . دعائم الاسلام، ج1، ص323
4 . المعجم الكبير، ج12، ص159
5 . كافي، ج4، ص524
6 . الطبقات الكبري، ج1، صص188 و 189
---------------------------------------------------
زيارت اُحُد
تكريم شهدا و زيارت تربت جان باختگان راه خدا، اجر فراوان دارد و نشر فرهنگ جهاد و شهادت است.پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) نيز در اين احياگري و اكرام، سهم داشت. به روايت امام صادق (عليه السلام) :حضرت رسول، هرگاه به زيارت قبور شهدا (در احد) مي رفت، خطاب به آن شهيدان اين آيه قرآني را مي خواند:
سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ .(1)
«سلام و درود بر شما به خاطر آنچه كه صبر كرديد. پس سراي آخرت چه جاي خوبي است!»(2)
رفتن به ديدار كسي كه از سفر حج و زيارت خانه خدا برگشته و درود و تحيّت گفتن به او، از آداب و سنت هاي حج و تعظيم شعائر الهي است و ثواب دارد.حضرت صادق (عليه السلام) ازپدران بزرگوارش در باره سيره حضرت رسول در اين مورد، چنين نقل كرده است:«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) كَانَ يَقُولُ لِلْقَادِمِ مِنَ الْحَجِّ: تَقَبَّلَ اللَّهُ مِنْكَ وَأَخْلَفَ عَلَيْكَ نَفَقَتَكَ وَغَفَرَ ذَنْبَكَ».(3)
«پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) به كسي كه از حج بر مي گشت، مي فرمود: خداوند از تو بپذيرد و هزينه ات را جايگزين سازد و گناهت را ببخشد.»به ديگران نيز توصيه مي كرد: هرگاه به ديدار حاجي رفتي، به او سلام ده و مصافحه كن و بخواه كه قبل از ورود به خانه اش در حق تو دعا و استغفار كند.
آموزش مناسك
اهتمام پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) بر اين كه زائران خانه خدا و انجام دهندگان حج و عمره، مناسك خود را به درستي انجام دهند، بسيار بود و در مواقف مختلف به آنان ياد مي داد; از جمله پيش از عزيمتشان به سفر، به آنان مي فرمود:«تَعَلَّمُوا مَنَاسِكَكُمْ فَإنَّها مِنْ دِيْنِكُمْ».(4)
پينوشتها:
1 . رعد : 24
2 . كامل الزيارات، ص64
3 . المحاسن، ج2، ص127
4 . تاريخ دمشق، ج26، ص211
---------------------------------------------------
«مناسك خويش را بياموزيد، كه اين جزئي از دين شماست.»
حذيفه نقل مي كند پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) فرمان داد كه مؤذنان همه جا، در مناطق بالا و پايين، اعلام كردند كه رسول الله امسال قصد حج دارد كه به مردم حج و مناسك آن را بياموزد و اين آموزش و فراگيري، پايه و سنتي شود تا آخر روزگار. همه مسلمانان در سال دهم هجرت در حج مشاركت كردند، تا هم شاهد منافع خويش باشند و هم پيامبر خدا حج را به آنان بياموزد و مناسكشان را به ايشان بشناساند.
پيامبر همراه مردم و همسرانش به حج رفت ـ همان سال حَجّة الوداع ـ حج خود و مناسكشان را انجام دادند و مردم همه آنچه را بدان نياز داشتند آموختند و حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) به آنان اعلام كرد كه آيين حضرت ابراهيم را برايشان بر پا داشته است. همه بدعت هاي مشركان را پس از ابراهيم زدوده و حج را به حالت نخستين خود برگردانده است.(1)
از ابن عمر نيز روايت است كه: پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) يك روز قبل از ترويه براي مردم خطبه مي خواند و آنان را نسبت به مناسك خود آگاه مي كرد:«كانَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه وآله) إِذا كانَ قَبْلَ التَّرْوِيَةِ بِيَوْم خَطَبَ النَّاسَ فَأَخْبَرَهُمْ بِمَنَاسِكِهِمْ».(2)
حجّ آگاهانه، توصيه حضرت رسول بود. در خطبه روز غدير هم در بازگشت از حجّة الوداع، در جمع مسلمانان حاضر فرمود:«مَعَاشِرَ النَّاسِ! حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَالتَّفَقُّهِ...».(3)
«اي مردم، با كمال دينداري و همراه با دين شناسي و تفقّه، حج خانه خدا كنيد.»
اين ها نمونه ها و گوشه هايي بود از سيره نبوي در مورد حج خانه خدا و مناسك حج و اعمال گوناگون اين زيارت معنوي كه آورديم.البته در مورد چگونگي حج گزاري پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در آخرين سال عمر شريفش و جزئيات آن سفر پر خاطره، كه در منابع حديثي و تاريخي گزارش شده، گفتني بسيار است و كتاب هاي مستقلي نگاشته شده كه شيوه حج پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) را ترسيم مي كند. ليكن
آنچه در اين نوشته تقديم شد، نكاتي است كه در نقل هاي تاريخي و احاديث، به صورت سيره مستمر و روش ساري و
پينوشتها:
1 . الحج و العمره في الكتاب و السنه، ص246
2 . همان.
3 . احتجاج، ج1، ص156
---------------------------------------------------
جاري آن حضرت در اين زمينه آمده است.
باشد كه از سيره آن رسول مكي و مدني، در همه ابعاد; از جمله در چگونگي حج گزاري الهام بگيريم و با تأسّي به سيره نبوي، گام جاي گام آن پيامبر رحمت بنهيم، ان شاء الله.از سيره آن رسول مكي و مدني، در همه ابعاد; از جمله در چگونگي حج گزاري الهام بگيريم و با تأسّي به سيره نبوي، گام جاي گام آن پيامبر رحمت بنهيم.
پيامبر خدا و فرصت طلائي حج
پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در سال دهم هجرت اعمال و مناسك حج را به طور كامل به مسلمانان آموخت. آيه مباركه وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق... [1] به همين مناسبت نازل شد و آن حضرت را مأمور كرد كه با به جا آوردن مراسم حج، همه اعمال و مناسك اين فريضه بزرگ الهي را به مسلمانان بياموزد. آنچه در تاريخ مسلم است اين است كه پيامبر پس از هجرت به مدينه تنها يك مرتبه حج به جا آورد و البته چند مرتبه نيز براي انجام عمره به مكه مكرمه مشرف شد:
1- در سال ششم، كه به صلح حديبيه منجر شد.
2 ـ در سال هفتم، به مقتضاي قرارداد صلح با مشركين و براي جبران عمره ناتمام سال پيشين، كه عمرة القضاء را به جا آورد.
3 ـ در سال هشتم، پس از جنگ طائف كه از جِعرانه عمره به جا آورد.
به همين جهت در بعضي از روايات تعداد عمره هاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) را سه مورد نقل كرده اند. آن حضرت در حجة الوداع به دليل همراه داشتن قرباني، حج قِران به جا آورد; از اين رو، روايتي كه عمره هاي پيامبر را چهار مرتبه نقل كرده، كه يكي از آنها در حجة الوداع بود، از طرق اهل سنت نقل شده و از نظر ما ثابت نيست.
از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) روايات ديگري نقل شده كه پيامبر بيست مرتبه به طور پنهاني و سري حج به جا آوردند.گرچه مراسم حج داراي اهداف و ابعاد گوناگوني است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در جهت تحقّق آنها قدم برمي داشت و هر يك از اعمال و مناسك حج داراي آثار فردي و اجتماعي، مادي و معنوي، سياسي و اجتماعي اند، اما آنچه كه در اين نوشتار در پي آنيم، پي گيري اين اهداف و آثار و بركات نيست، بلكه بحث ما در استفاده اي است كه پيامبر از فرصت حج و اجتماع عظيم مسلمانان در حرم الهي مي كردند.موسم حج موقعيتي استثنايي است كه مي توان از ظرفيت بالاي آن براي رسيدن به اهداف متعالي ديني از آن بهره جست. پيامبر با آن كه چند مرتبه بيشتر در مكه مكرمه به عنوان حج يا عمره به صورت علني حضور نيافت، اما توانست از اين فرصت طلايي براي پيشبرد اهداف رسالتش بهره فراواني ببرد، حتي سالي كه پس از فتح مكه خودبه حج مشرف نشد، با اعزام نماينده خويش برنامه هاي مهمي را به اجرا گذاشت. باتأمل و درنگ در سيره پيامبر و جانشينان معصوم (عليهم السلام) در ارتباط با مسأله حج مي توانسياست ها و برنامه هاي متنوّعي را به دست آورد تا الگويي براي مسلمانان در عصر حاضر باشد.
پيامبر (صلي الله عليه وآله) علاوه بر آنكه فريضه حج را به عنوان بزرگترين و گسترده ترين فريضه الهي به مسلمانان آموخت و براي هميشه مجد و عظمت امّت اسلامي را در پرتو برپايي حج تأمين نمود. از فرصت حج ـ كه پرشكوه ترين اجتماع ساليانه امت
اسلامي به شمار مي آيد ـ به عنوان فرصتي استثنايي و بي بديل بهره فراواني برد. آن حضرت در هر يكاز سفرها افزون بر انجام اعمال و مناسك حج يا عمره، با گفتار و كردار خويشنكته هاي فراواني به آيندگان آموخت. گرچه برخي از گفتارها و رفتارهاي ايشان به وضعيت خاص آن زمان مربوط مي شد، اما ملاحظه مجموع آنچه كه حضرت در طول اين سفرها از خود به يادگار نهاد، مي توان خط مشي مسلمانان را در هر زماني بهدست آورد.
پيامبر (صلي الله عليه وآله) به امتش آموخت كه چگونه بايد از فرصت طلايي ـ كه خداوند سبحان به بركت خانه خويش و تشريع حج فراهم ساخته ـ استفاده كرد و چه سان بايد در اين مكان و در موسم حج ؟زندگي توحيدي؟ به تمرين پرداخت و پس از بازگشت به شهر و ديار خود آن را در اقصي نقاط جهان تحقق بخشيد. به خصوص كه در ميان مجموع سخنان حضرت، ؟ميراث گران قدري؟ از وصاياي پاياني ايشان به چشم مي خورد و معمولاً سخنان پاياني شخصيت هاي بزرگ تاريخ، گهربارترين و ارزنده ترين يادگارهاي آنهاست كه ضمن بحث، به آنها اشاره خواهيم كرد.
اگر مجموع سفرهاي جمعي پيامبر (صلي الله عليه وآله) به مكه مكرمه را سه سفر بدانيم; عمرة القضاء، فتح مكه و حجّة الوداع، و نيز حج سال نهم را كه پيامبر خود حضور نداشت اما با اعزام نماينده اي ويژه پيام مهمي را ابلاغ كرد، مورد چهارم به شمار آوريم، در هر يك از اين موارد چهار گانه، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) استفاده شاياني از اين فرصت نمودند كه مهمترين پيام در هر يك از اين سفرها عبارتند از:
ـ پيام توحيد و تحقق وعده هاي الهي، در سفر اول.
ـ برچيدن بساط بت پرستي و پيروزي و حاكميت اسلام در سرزمين وحي، در سفر دوم.
ـ ابلاغ اعلان برائت از مشركين به وسيله امام علي (عليه السلام) در حج سال نهم هجري
ـ و بالأخره سفارش به پيروي از ثقلين (قرآن و عترت) و تعيين جانشين خود و حماسه غدير، در آخرين سفر خود.و اينك تفصيل و شرح هر كدام:پيام توحيد در پايگاه كفر و شرك اولين سفر پيامبر به مكه، يك سال پس از انعقاد صلح حديبيه بود. پس از عزيمت مسلمانان براي زيارت خانه خدا در سال ششم هجري و ممانعت مشركان از ورود آنان به مكه، در نهايت صلح حديبيه منعقد شد كه بر اساس آن مسلمانان مي توانستند همه ساله سه روز براي زيارت كعبه به مكه سفر كنند، اينك يك سال از انعقاد قرار داد سپري شده، پيامبر در ذي القعده سال هفتم در مدينه صَلاي سفر به مكه سر داد و عاشقان و شيفتگان زيارت خانه خدا، به خصوص مهاجران كه ساليان دراز از خانه و كاشانه و همسر و فرزندان خود دور مانده اند، فرصتي يافتند كه به وطن خود بازگردند. دو هزار نفر ازمسلمانان در يك سفر دسته جمعي، همراه پيامبر عازم مكه اند; سفري كه بيش از آنكه سفر زيارتي باشد، به سفري تبليغي براي بسط و گسترش اسلام بدل شد. پيامبر كه اعتمادي به مشركين نداشت، گروهي را مأمور ساخت با سلاح و ادوات جنگي در بيرون حرم مستقر شوند تا در صورت نياز از وجود آنان استفاده شود.
در اين سفر، پيامبر و همراهان، عمره مفرده به جا آوردند و از اين جهت است كه به عنوان قضاي عمره سال گذشته، به ؟عمرة القضا؟ ياد شده است. اين سفر چون نخستين سفر مسلمانان به مكه محسوب مي شد، و قبل از تشريع فريضه حج انجام مي گرفت، تقريباً همه مسلمانان حضور داشتند. از اين رو فراتر از يك سفر فردي براي انجام عمره بود، در حقيقت كارواني تبليغي و معنوي در تاريخ اسلام به شمار رفته است. پيامبر براي نشان دادن قدرت مسلمانان بازوي راست خود را از زير جامه احرام بيرون آورد و فرمود: ؟خدا رحمت كند كسي را كه امروز نيرومندي خود را به اينان نشان دهد.؟
در اين كاروان، كه پيامبر چون نگيني در جمع مسلمانان بود، عبدالله بن رواحه مهار شتر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را در دست داشت و با صداي رساي خود اين شعار را مي خواند:
خَلّوا بَني الكفّار عن سبيله خَلّوا فكلّ الخير في رسوله يا ربِّ إنّي مؤمن بِقيله اَعرفُ حقَّ الله في قبوله نحن قتلناكم علي تأويله كما قتلناكم علي تنزيله ضرباً يزيل الهامَّ عن مقيله و يذهل الخليل عن خليله
اي فرزندان كفر و شرك، راه را براي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) باز كنيد، بدانيد او سرچشمه خير و منبع نيكي است.
بار الها! من به گفتار او ايمان دارم و حق خداوند را در قبول سخنان او مي دانم.
ما با شما به علت انكار تأويل او مي جنگيم، چنانكه به علت انكار تنزيل او پيكار كرديم.
چنان ضربتي به شما خواهيم زد كه كاسه سر شما را از جا بكند و دوست را از ياد دوست خود غافل گرداند.
پيامبر به او فرمود: اين جملات را با صداي بلند بخوان
؟لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ وَحْدَهُ، صَدَقَ وَعْدَهُ، وَنَصَرَ عَبْدَهُ، وَاَعَزَّ جُنْدَهُ، وَهَزَمَ اْلأَحْزابَ وَحْدَهُ؟.
بدين وسيله نداي توحيد و يكتاپرستي در فضاي مسجد الحرام و اطراف آن صفا و مروه پيچيد; فضايي كه تا كنون چنين ندايي را با اين عظمت به خود نديده بود. بلال به امر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر بام كعبه رفت و نداي اذان سر داد، شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در فضاي كعبه طنين انداز شد. كسي كه روزي تنها به خاطر ايمان به پيامبر در همين شهر تحت شديدترين شكنجه ها قرار داشت، اينك بر بام خانه خدا نداي توحيد سر مي دهد و هيچيك از مشركان جرأت تعرض به او را ندارند. كسي كه روزي به خاطر ادعاي نبوت تحت شديدترين آزارها و اذيت ها قرار گرفت و شبانه مكه را ترك كرد، امروز با صداي بلند رسالتش بر بام كعبه گواهي مي شود. بدين وسيله عظمت اسلام و مسلمين به نمايش درمي آيد. اين منظره زيبا و با شكوه به قدري براي سران كفر دشوار بود كه با
عصبانيت مي گفتند: سپاس خداي را كه پدرانمان مردند و صداي اين غلام حبشي را نشنيدند و بعضي ديگر كه توان مشاهده اين صحنه ها را نداشتند، به كوه ها پناه برده و حتي صورت خود را پوشاندند.
پيامبر در مدت كوتاه اقامت خود در مكه، حداكثر استفاده را در جهت گسترش نداي توحيد در سرزمين بت پرستي نمود، حادثه اي كه سران كفر وشرك تصورش را نمي كردند. پيامبر در ضمن نداي توحيد، تحقق وعده الهي را در پيروزي بندگان صالحش و عزت و عظمت آنان را به مسلمانان گوشزد كرد تا از سرچشمه عزت و عظمت و پيروزي خود غافل نشوند.[1] بدين ترتيب وعده خدا به پيامبرش محقق شد:
لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحاً قَرِيباً .
؟بدين وسيله خدا صدق و حقيقت خواب رسولش را آشكار ساخت كه در عالم رؤيا ديد شما مؤمنان به مسجد الحرام با دل ايمن وارد شويد و سرها را بتراشيد و اعمال تقصير احرام، بدون ترس و هراس بجا آوريد و خدا آنچه را كه شما نمي دانستيد، مي دانست و قبل از آن فتح نزديك را مقرر داشت.؟در هم شكستن بت ها و حاكميت اسلام علي رغم اين كه مسلمانان و مشركان در حديبيه قرار داد بسته بودند كه تا ده سال ميان آنان صلح برقرار شود كه به موجب يكي از مواد آن، تعرض به هر يك از طرفين و قبايل متحد با هر كدام ممنوع است، اما مشركان مكه با زير پا نهادن اين تعهد، برخي از قبايل متحد با مسلمانان را مورد تعرض قرار دادند و عملا پيمان شكني نمودند و همين امر موجب شد كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با اجتماعي عظيم و با هدف فتح مكه عازم اين شهر شد. اين سفر مهمترين و تعيين كننده ترين مقطع تاريخ حيات اسلام است. مقطعي كه به دنبال آن مردم گروه گروه به اسلام گرويدند و سوره مباركه نصر به همين مناسبت نازل شد.اين سفر گرچه در موسم حج نبود و براي برگزاري موسم حج انجام نشد، اما چون برپايي فريضه واقعي حج بر فتح مكه و تطهير آن از لوث بت ها و بت پرستي ها بود، و از اين جهت كه زمينه برگزاري حج
ابراهيمي ـ محمدي (صلي الله عليه وآله) را در سال هاي بعد فراهم كرد، حائز اهميت بود. آزادي خانه خدا از شرك و بت پرستي و حاكميت اسلام بر اين سرزمين هدف همي بود كه در اين سفر تأمين شد.با آنكه حجي به جا آورده نشد، اما به لحاظ اجتماع عظيم مسلمانان بسان اجتماع بزرگ حج، فرصتي را براي پيامبر فراهم كرد تا از آن بهره برداري كافي به عمل آورد.مهمترين دستاورد اين سفر برچيده شدن بساط بت پرستي از پايگاه وحي بود. پيامبر بت پرستي را خرافه و گمراهي مي دانست نه عقيده اي كه بر پايه تحقيق و آزادگي كسب شده باشد. او همچون ابراهيم بت ها را شكست و خانه كعبه را از لوث بتها پاك كرد. وارد خانه شد و خداوند را براي تحقق وعده هايش، ياري مسلمانان و شكست دشمنانش سپاس گفت.
؟اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذِي صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ اْلأَحْزابَ وَحْدَهُ؟.پيامبر با شكستن بت ها نشان داد كه نمي تواند ؟اسارت عقل و انديشه؟ و ؟وابستگي قلب و روح؟ انسان به خرافات را تحمل كند و به رسميت بشناسد. پيامبر به وضوحمي ديد كه زورمداران و فريبكاران با بساط بت پرستي و خرافات به استحمار و استعمار توده هاي مردم پرداخته، بر گرده آنان سوار شده و رياست مي كنند. براي نجات مستضعفان چاره اي جز مبارزه با خرافات و برچيدن بساط بت پرستي و فريبكاري قدرتمندان نبود. پيامبر با شكستن بت ها در برابر ديدگان حيرت زده بت پرستان، خفتگان را بيدار كرد و براي اولين بار با خود و يكديگر گفتند: ؟بت هبل كه نتوانست از خود دفاع كند، چگونه مي تواند بر سرنوشت ما تأثير گذار باشد؟!؟.همان طور كه ابراهيم خليل (عليه السلام) با شكستن بت ها و نهادن تبر بر دوش بت بزرگ، شكستن بت هاي ديگر را متوجه بت بزرگ كرد و دل هاي خفته را متوجه اين واقعيت نمود كه: ؟بتي كه نمي تواند تبر به دست بگيرد، چگونه مي تواند سرنوشت ما را رقم بزند؟!؟.پيامبر عده اي را نيز براي تخريب بت خانه هاي مكه و حوالي آن اعزام كرد و بدين وسيله بساط بت پرستي را در سرزمين وحي برچيد.پيام رحمت و رأفت اسلامي در اوج قدرت
يكي از پيام هاي سفر فتح مكه، كه پيامبر با رفتار خود آن را به مسلمانان، بلكه
بشريت ابلاغ كرد، پيام رحمت و رأفت اسلامي در اوج قدرت بود. برخلاف پندار قدرتمنداني چون خالدبن وليد كه گمان مي كردند پيامبر با فتح مكه انتقام سال ها آزار و اذيت مسلمانان توسط مشركين مكه را خواهد گرفت، با شعار انتقام وارد مكه شد و مشركان را وعيد انتقام و هتك و حرمت مي دادند در آن حال پيامبر (صلي الله عليه وآله) علي بن ابي طالب را فرستاد تا شعار رحمت و رأفت سر دهد. آري، رسول الله (صلي الله عليه وآله) با نداي ؟اِذْهَبُوا فَأَنْتُمْ الطُّلَقاء؟ كرامت و بزرگواري خود را به نمايش گذاشت.رفتار كريمانه آن حضرت موجب شد كه بسياري از مشركان در رفتار خود با اسلام و مسلمانان تجديد نظر كنند و به اين دين پاك بگروند. در اين ميان پيامبر ده نفر از كساني را كه وي و آيين اسلام را مورد هتك قرار داده بودند، مهدورالدم خواند تا هركس به آنها دست يافت به قتل رساند. در عين حال دو تن از آنان به وسيله امّ هاني خواهر علي (عليه السلام) امان داده شدند، يك تن نيز توسط عثمان امان داده شد و پيامبر آنان را بخشيد. صفوان بن اميه نيز با وساطت عميربن وهب مورد بخشش قرار گرفت و وقتي اسلام بر او عرضه شد، دو ماه مهلت خواست و پيامبر چهار ماه به او مهلت داد تا در آيين اسلام تفكر كند و او پس از مدتي اسلام آورد.
تبيين ارزش ها و ضد ارزش ها پيامبر در اين سفر با ايراد سخناني در اجتماع عظيم مردم، به تبيين ارزشها و ضد ارزشها پرداخت كه بعضي از موارد مهم آن را مي آوريم:
1 ـ مساوات
پيامبر در اين سخنراني از فرصت استفاده كرد و تعصبات جاهلي را كه تا عمق جان اعراب نفوذ كرده بود و زدودن آنها نياز به تمرين و مجاهدت داشت، الغا كرد. هنجارهاي واقعي را جايگزين ناهنجاري هاي واقعي كه خود را به عنوان ارزش هاي پذيرفته شده به جامعه تحميل كرده بودند، نمود. به تفاخرها و تعصب هايي كه جز از جهل و ناداني ناشي نمي شد، پايان داد. مناصب دروغين را كه وسيله اي براي فريب دادن حجاج و كسب درآمد براي عده اي شده بود، باطل كرد و تنها بعضي از مناصب مفيد، مانند كليدداري، پرده داري و سقايت زائران را باقي گذاشت.حضرت در سخنراني خود
فرمود: ؟اي جماعت قريش خداوند نخوت جاهليت و فخر فروشي به پدران را از شما گرفت. مردم از آدم و آدم از خاك است.؟سپس اين آيه را تلاوت كرد: يا أَيهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَر وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ .
تقوا و پرهيزكاري و دوري از گناه را جايگزين فخرفروشي ها كرد. فخر فروشي به خاطر حسب و نسب را محكوم ساخت. فضيلتي به نام ؟عروبت؟ را پنداري بي جا شمرد; چرا كه عربيت، تنها زباني گوياست كه نمي تواند جانشين انجام وظيفه آدمي باشد.
پيامبر در اين مرحله كه مسلمانان طعم شيرين پيروزي را چشيده اند و اين پيروزي مقدمه اي بر پيروزي هاي بعدي بر اقوام و ملت هاي ديگر است، اصل ؟مساوات؟ را مطرح نمود تا ارزش هاي دروغين جايگزين ارزش هاي واقعي نشوند. رنگ پوست، زبان و قوم و قبيله جايگزين تقوا نگردد. روند حوادث پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نشان داد كهتأكيد بر اصل مساوات از مهمترين نيازهاي مسلمانان در اين مقطع بود. پيام هميشگي اسلام توسط پيامبر در زماني به مردم ابلاغ شد كه تعصبات نژادي، قومي و قبيله اي در عمق جان مردم رسوخ كرده بود. پيامبر نويد مساوات داد و اين كه ويژگي هاي طبيعي و جغرافيايي، كه خارج از اراده و اختيار انسان است، ملاك برتري و امتياز نيست، بلكه حرّيت و آزادگي در مبارزه با هواها و هوس ها و خويشتن داري در برابر گناه كه محصول تلاش و مجاهدت آدمي است، ملاك فضيلت و برتري است. امروز جهان بيش از پيش به اين پيام انساني نيازمند است; جهاني كه تبعيض هاي نژادي و قومي منشأ ظلم ها، جنايت ها و بي عدالتي هاست، جهاني كه علي رغم متمدّن بودنش، به قهقرا برگشته و تبعيض ها و بي عدالتي ها به اوج خود رسيده و كنگره حج مي تواند بهترين فرصت براي نشر و گسترش اين پيام انساني به بشريت باشد
آغاز دوره اي جديد پيامبر از اين فرصت استفاده كرد و آغاز فصل نوي را در زندگي مسلمانان به اطلاع رساند. اعراب بر اساس روابط قبيلگي زندگي مي كردند و در ميان آنان مقرراتي برخاسته از عصبيت و جاهليت حكمفرما بود; به
2-
طوري كه براي يك قتل، چه بسا دو قبيله ده ها سال با هم دشمني ورزيده، به جنگ و خونريزي مي پرداختند. پيامبر براي برچيدن اين وضعيت در بخشي از سخنان خود فرمود:؟اَلا اِنَّ كُلَّ مال وَمَأْثَرَة وَدَم فِي الْجاهِلِيةِ تَحْتَ قَدَمَي هاتَينِ؟.؟هان! هر مال و افتخارات و خوني كه در جاهليت بود، من زير دو پا نهادم و باطل ساختم.؟پيامبر بدين وسيله كينه هاي ديرينه را پايان داد و از آنان خواست گذشته ها را فراموش كنند و روابط جديدي بر پايه ايمان و عقيده به توحيد و اخوّت اسلامي بنا نهند. بسياري از مسلمانان با پيروي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) دوران جديدي را در زندگي اجتماعي خويش آغاز كردند. مكه را حرم امن اعلام كرد تا روز قيامت از حرمت و قداست برخوردار باشد.
3 ـ اخوّت اسلامي پيام ديگر پيامبر در اين سخنراني ؟اخوت اسلامي؟ بود. حضرت فرمود:؟اَلْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ وَالْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ وَالْمُسْلِمُونَ يدٌ واحِدَةٌ عَلي مَنْ سِواهُمْ؟.؟مسلمان برادر مسلمان است و مسلمانان برادرند و مسلمانان در برابر ديگران يد واحدند.؟برادري اسلامي يكي از مهمترين اركان دعوت پيامبر بود. در دوران غربت و مظلوميت، احساس همدردي و برادري ميان يك جمع به سهولت ايجاد مي شود. وضعيت خاص اين دوره و احساس نياز به يكديگر، رهبران را از يادآوري ضرورت پيوند بي نياز مي كند، اما در دوران قدرت و پيروزي، حسّ استغنا و بي نيازي سراغ انسان مي آيد. پيامبر در ماجراي فتح مكه كه مسلمانان در معرض چنين آفت اخلاقي قرار داشتند، بر ضرورت ؟اخوت اسلامي؟ تأكيد ميورزد. مبادا در عصر پيروزي صاحب منصبان توده هاي مردم را، قدرتمندان ضعفا را و ثروتمندان فقيران را فراموش كنند. مسلمانان امت واحدي هستند در برابر دشمنان و بيگانگان. تأكيد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر برادري اسلامي، هم جامعه را از آفت ها حفظ مي كرد و هم مسلمانان را به عنوان يك امت در برابر دشمنان بيمه مي كرد.پيامبر يك بار هم در مدينه ميان مهاجر و انصار عقد اخوت برقرار كرد
تا هم ميان خود احساس همدردي كنند و هم قدري از آلام مهاجران كاسته شود. آن روز تأكيد پيامبر بر اخوّت اسلامي در وضعيتي متفاوت با وضعيت گذشته انجام مي شد و هدفي فراتر از همدردي ميان مسلمانان را دنبال مي كرد، هم جنبه داخلي داشت و هم جنبه بيروني و در مواجهه با دشمن.
4 ـ مبارزه با مفاسد اعتقادي و اخلاقي زنانپيامبر از فرصت اجتماع مسلمانان در مكه استفاده كرد و با توجه به مفاسد اعتقادي و اخلاقي كه در ميان زنان رواج داشت، با آنان بيعت نمود تا دست از مفاسدي كه بدان گرفتار بودند، بشويند. براي خدا شريك قرار ندهند. به شوهران خود خيانت نورزند و اموال آنان را به سرقت نبرند. گرد فساد و فحشا نگردند، فرزندان خود را نكشند، فرزنداني كه به ديگران مربوط است، به شوهران خود نسبت ندهند و در كارهاي نيك با پيامبر مخالفت نكنند.اين همه، مفاسدي بود كه زنان ازعصرجاهليت بدان مبتلا بودند وپيامبر ازاين فرصت براي مبارزه با آنان بهره برد. قرآن اين ماجرا را بازگو مي كند و خطاب به پيامبر مي فرمايد:يا أَيهَا النَّبِي إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يبَايعْنَكَ عَلَي أَنْ لاَ يشْرِكْنَ بِاللهِ شَيئاً وَلاَ يسْرِقْنَ وَلاَ يزْنِينَ وَلاَ يقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ يأْتِينَ بِبُهْتَان يفْتَرِينَهُ بَينَ أَيدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ يعْصِينَكَ فِي مَعْرُوف فَبَايعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ .
برائت از مشركان استفاده ديگري كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) از اجتماع مردم در موسم حج، در سال نهم هجري نمود، ابلاغ پيامي مهم به مشركان و نيز تعيين مقرراتي براي زائران بيت الله الحرام است. شايد ابلاغ چنين پيامي جز در اجتماع باشكوه مسلمانان در سرزمين منا كه نشاني از مجد و عظمت اسلامي است، امكان پذير نبود. تعيين مهلت براي مشركاني كه با مسلمانان پيمان داشتند و نيز اعلان برائت از مشركان و اتمام حجت با ايشان از سوي پيامبر در موقعيتي مساعد امكان پذير بود و اجتماع عظيم حج مي توانست بهترين فرصت براي ابلاغ اين پيام باشد. بهويژه كه پيامبر مأمور شد يا خود اين پيام را ابلاغ كند يا فردي منتسب به آن حضرت.اعلان اين پيام به مشركان در سرزميني كه مردم از شهرها
و بلاد مختلف اجتماع كرده اند و طبعاً اين پيام را به شهر و ديار خود مي برند، كيان مشركان را به شدت تهديد مي كرد. پيامبر براي ابلاغ اين پيام چنان كه مرسوم است، نامه به سران اقوام و قبايل ننوشت، بلكه در اجتماع گسترده مردم در سرزمين منا ابلاغ كرد تا هم مسلمانان از خط مشي ؟حكومت اسلامي؟ در مواجهه با مشركان آگاه شوند و هم مشركان را راه گريزي نباشد; چرا كه به صورت علني به اطلاع همه رسيده است. قطعاً اعلان برائت از مشركان در مراسم حج داراي آثار منحصر به فردي بود; چه اين كه در دوران معاصر آن قدر كه استكبار جهاني از اعلان برائت در حجاز و سرزمين وحي واهمه دارد، در ساير كشورها ندارد، چه اين كه موسم حج محل اجتماع ميليوني مسلمانان از اقصي نقاط جهان است و شكستن ابّهت استكبار در اجتماع ميليوني مظلومان و مستضعفاني كه قرن ها مقهور اين ابهت پوشالي بوده اند، غير قابل تحمل است.
امام خميني (قدس سره) در اين زمينه مي فرمود:؟اين مسأله بايد روشن باشد كه آن گونه راهپيمايي ها (در كشورهاي به اصطلاح آزاد غربي) هيچ گونه ضرري براي ابرقدرت ها و قدرت ها ندارد. راهپيمايي مكه و مدينه است كه بسته شدن شيرهاي نفت عربستان را به دنبال دارد. راهپيمايي هاي برائت در مكه و مدينه است كه به نابودي سرسپردگان شوروي و آمريكا ختم مي شود.؟
حجة الوداع و ترسيم خط مشي حكومت اسلامي مهم ترين پيام حَجّة الوداع حادثه غدير است. اما پيش از پرداختن به استفاده اي كه پيامبر از موسم حج براي انجام اين مأموريت مهم و خطرناك نمود، به بخش هايي از سخنراني هاي پيامبر در عرفات، مكه و منا مي پردازيم:1 ـ حرمت جان و مال مسلمانان
پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) با اشاره به اين كه عمر او رو به پايان است، فرمود:؟أَيهَا النّاسُ إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ عَلَيكُمْ حَرَامٌ اِلي اَنْ تُلْقُوا رَبَّكُم كَحُرْمَةِ يوْمِكُمْ هَذَا وَكَحُرْمَةِ شَهْرِكُمْ هَذَا وَاِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ رَبَّكُمْ فَيسْأَلُكُمْ عَنْ أَعْمَالِكُمْ؟.
؟اي مردم! خون و مال شما حرمت دارد تا آن كه خداي خود را ملاقات كنيد، مانند
حرمت امروز و حرمت اين ماه، شما به زودي پروردگارتان را ملاقات خواهيد كرد و او از شما درباره اعمالتان سؤال خواهد نمود.؟همچنين آنان را از شكستن حرمت محرمات الهي و ربا برحذر داشت و فرمود: شيطان براي هميشه از اين كه در اين سرزمين عبادت شود و بار ديگر آنان را فريب دهد مأيوس شد.
2 ـ دفاع از حقوق زنان با وضعيت دشواري كه زنان قبل از ظهور اسلام و در عهد جاهليت داشتند، در سنين كودكي زنده به گور مي شدند. داشتن دختر عار و ننگ محسوب مي شد. زنان بسان كالايي در اختيار مردان بودند. پيامبر از اين فرصت استفاده كرد و هويت جديدي را براي زن تعريف نمود. آنان را مانند مردان داراي حق و شأن و كرامت انسان دانست. و امانت هاي الهي در دست مردان شمرد و نيكي به آنان را سفارش كرد.
3 ـ خاتميت دين اسلام پيامبر (صلي الله عليه وآله) از اين كه عده اي ساده لوح فريب بازيگران و حيله گراني را بخورند كه براي رسيدن به قدرت، دعوي نبوت مي كنند، با تصريح بر خاتميت دين اسلام، راه هر گونه سوء استفاده را بست. با اين كه پيش از آن نيز هم آيات قرآن و هم در سخناني خاتيمت نبوت خود را به آگاهي مردم رسانده بود، اما اينك كه اسلام در اوج قدرت و عظمت قرار گرفته و زمينه ادعاهاي كذب دارد و ظهور مدعياني در همين مقطع، گواه بر اين مطلب است، پيامبر دراجتماع عظيم مردم بارديگر برپايان دوران نبوت تأكيد ميورزد.
؟ألا فَلْيبَلِّغْ شاهِدُكُم غائِبَكُمْ لا نَبِي بَعْدِي وَلا أُمَّةَ بَعْدَكُمْ؟.
؟هان! (اي مردم)، هر كس از شما كه حاضر و شاهد است به افراد غايب برساند كه پيامبري بعد از من و امتي بعد از شما نخواهد بود.؟
4 ـ سفارش ثقلين ـ كتاب و عترت ـ در بعضي از كتب تاريخي، بخش ديگري براي سخنراني پيامبر نقل كرده اند. آن حضرت بعد از بيان هر سخني، مردم را گواه و شاهد مي گرفت، بر اين كه پيام خود را به مردم ابلاغ كرده است و اين امر گذشته از اين كه در مقام وداع با مردم انجام گرفته خود حاكي از اهميت هر يك از اين پيام
هاست. فرمود: ؟أَلا وَإنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَينِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا: كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيتِي، فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يفْتَرِقَا حَتَّي يرِدَا عَلَي الْحَوْضَ، أَلا فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِما فَقَدْ نَجا، وَمَنْ خالَفَهُما فَقَدْ هَلَكَ؟.
در بعضي از مصادر تأكيد حضرت بر ثقلين را فقط در خطبه غدير نقل كرده اند، اما در بعضي ديگر علاوه بر آن، در خطبه مسجد خيف، در ساير سخنراني هاي حضرت در حجة الوداع نيز نقل شده است.
5 ـ نصب علي (صلي الله عليه وآله) به ولايت از مهم ترين مسائل حجّة الوداع، كه در راه بازگشت در غدير خم انجام گرفت، ايفاي آخرين مأموريت الهي; يعني نصب علي بن ابي طالب (عليه السلام) به سمت ولايت بر امت از سوي پيامبر بود. مأموريتي كه با همه رسالت بيست و سه ساله آن حضرت برابري مي كرد. قرآن عدم ابلاغ آن را به معناي عدم تبليغ رسالت پيامبر مي شمارد; يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ .چنان كه ابلاغ اين پيام از سوي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را ؟مُكمل دين؟ و ؟متمم نعمت الهي؟ مي داند; الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً .
پيامبر در حضور ده ها هزار نفر، مأموريتش را انجام داد و از فرصت اجتماع حجاج بيت الله الحرام بهترين استفاده را نمود. اهميت مأموريت ايجاب مي كرد كه در حضور جمعيتي عظيم ابلاغ گردد تا اتمام حجتي بر همگان و نيز كساني باشد كه تمام تلاش خود را براي عقيم گذاشتن تحقق مسأله ولايت و جانشيني پيامبر به كار بردند. طرح اين مسأله در آن اجتماع عظيم موجب شد كه ده ها بلكه صدها نفر حديث غدير را نقل كنند و علي رغم تلاش فراوان قدرت طلبان قريش براي جلوگيري از نشر فضايل اهل بيت پيامبر و به فراموشي سپردن شخصيت والاي علي (عليه السلام) و محو حديث غدير كه دليل قاطع ولايت ايشان بر امت اسلامي بود، در تاريخ باقي بماند و به نسل هاي آينده برسد و قدرت طلبان نتوانند اصل حديث را انكار كنند و به ناچار به تحريف معنوي كلام پيامبر متوسل شده و آن
را از معناي مورد نظر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) منصرف سازند و بر ؟محبت و دوستي؟ تفسير كنند.كه خداوند به رسولش داد، وَاللهُ يعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ [1] به ابلاغ آن مبادرت ورزيد. اما زمان و مكاني را براي ابلاغ آن برگزيد كه بيشترين موفقيت ممكن را به دست آورد. چه بسا اگر موقعيت ديگري براي اين منظور انتخاب مي شد، دشمنان به انكار رسالت آن حضرت نيز اقدام كرده و آن حضرت را به انواع تهمت ها متهم مي ساختند.اما ابلاغ اين پيام در چنين موقعيت حساسي ابتكار عمل را از مخالفان سلب كرد و همگان مجبور به پذيرش سخن رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شدند. هرچند در مراحل بعدي حق مسلم امام علي (عليه السلام) را غصب كرده و مسير حكومت اسلامي را منحرف ساختند. پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) خود درباره ابلاغ اين پيام در اين مرحله مي فرمايد:
؟جبرئيل در مسجد خيف بر من نازل شد و امر كرد كه علي را به ولايت بر مردم برگزينم، خداوند مرا به رسالتي برانگيخت و ترسيدم با ابلاغ اين مأموريت مرا تكذيب كنند، چون به عهد جاهليت نزديك اند، چگونه بر آنان خبر دهم كه پسر عمويم ولي شماست تا اين كه دستور الهي رسيد كه در اين مكان حتماً بايد اين پيام را ابلاغ كني و هشدار داد كه اگر ابلاغ نكنم مرا مجازات خواهد كرد و از بيم مردم مرا ضمانت كرد. و بر من وحي نمود كه يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ... .
سپس از آنان بر ابلاغ پيام هاي مهم رسالتش; توحيد و رسالت خويش و نيز بهشت و جهنم و قيامت اقرار گرفت، آنگاه ثقلين را سفارش نمود; ثقل اكبر و ثقل اصغر و در مورد يك توضيح داد كه ثقل اكبر، قرآن و ثقل اصغر، اهل بيت من است. از آنان درباره ولايت خويش اقرار گرفت، سپس علي بن ابي طالب را به ولايت برگزيد و افزود:؟بدانيد جماعت مردم، كه خداوند او را به ولايت بر شما برگزيد و بر مهاجرين و انصار و تابعين و حاضر و غايب و عرب و عجم، آزاد و بنده و صغير و كبير پيشواي واجب الإطاعه قرار داد.؟وقتي گروهي از كيفيت ولايت علي (عليه السلام) پرسيدند، فرمود: ؟ولايت او مانند ولايت من است، من نسبت به هر
كسي كه اولويت داشتم، علي هم نسبت به او اولويت دارد.؟
سپس از مقام و منزلت علي و عترت پاكش و ائمه دوازده گانه سخن گفت.
در پايان سخنراني جبرئيل نازل شد و آيه شريفه ؟اكمال دين؟ را آورد. مردم گروه گروه جلو آمده، به آن حضرت تبريك گفتند.دورانديشي پيامبر با هدايت الهي و ابلاغ اين پيام در چنين جوّ و فضايي تلاش دشمنان را در تكذيب رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و محو نام و ياد او و اهل بيت گراميش ناكام گذاشت. با آن كه توطئه گران قريش در اجتماع مردم حضور داشتند، اما نتوانستند كمترين اعتراضي كرده و مانع ابلاغ پيام الهي شوند و اين امر از بركات ابلاغ اين پيام در اجتماع عظيم حجاج در اين سرزمين بود.آيا با چنين خط مشي روشني كه در زندگي پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در ارتباط با مسأله حج وجود دارد و استفاده اي كه آن حضرت از اين فرصت طلايي در راه پيشبرد اهداف متعالي اسلام نمود، جا ندارد كه مسلمانان همه ساله هرچه بيشتر از اجتماع عظيم حج در سرزمين وحي استفاده كنند؟ آيا امروز براي درمان دردهاي مزمن جهان اسلام همچون:
ـ تفرقه و جداييـ مسأله افغانستان ـ حاكميت قدرت طلبان و خود باختگان در شورهاي اسلامي ـ وابستگي سياسي و اقتصادي به بيگانگان ـ بي تفاوتي نسبت به خطر صهيونيزم بين الملليـ مظلوميت ملت فلسطين و افغانستان و ده ها نمونه از اين قبيل، فرصت و موقعيتي مناسبت تر از اجتماع عظيم و ميليوني مسلمانان در حج وجود دارد؟آيا امروز از تمام ظرفيت حج كه پيامبر عظيم الشأن اسلام با هدايت هاي الهي به عنوان بهترين فرصت به سهولت در اختيار مسلمانان قرار داد، استفاده كافي مي شود؟آيا وقت آن نرسيده است كه متفكران مسلمان با بيدار كردن ملت ها و در نتيجه وادار كردن دولت هاي مسلمان
زمينه هاي درمان دردهاي امت اسلامي را فراهم سازند؟
پينوشتها:
[1] حج: 27.
[2] ر.ك.: السيرة النبويه، ج 3، صص 427 ـ 424 ; بحار الأنوار، ج 2، ص 46 ; شيخ حسين بن محمدبن الحسين الديار بكري، تاريخ الخميس، ج 2، ص 63.
[3] مائده: 66
سيره امام علي در حج
بخش وسيعي از سخنان امام علي عليهالسلام در ابعاد مختلف حج و سرزمين وحي است. بعضي از آنها در مقام تبيين فلسفه و حكمتِ تشريع حج ميباشد.
بعضي سخنان را از رسول گرامي اسلام صلياللهعليهوآله درباره اين فريضه بزرگ الهي نقل ميكند. بعضي مربوط به احكام و مناسك حج است. بعضي هم عهدهدار تشريح جايگاه و اهميت حج در فرهنگ اسلامي است. در بعضي نيز تصحيح احكام و مقررات نادرستي به چشم ميخورد كه از سوي خلفاي وقت مقرر شده و به اجرا در ميآمد.(1)
در اين ميان به رواياتي برخورد ميكنيم كه شخصيت امام علي عليهالسلام در ارتباط با حج و سرزمين وحي و بيتاللّهالحرام نمايانده شده است.(2)
از آنجا كه پرداختن تفصيلي به همه سخنان آن حضرت، از حوصله يك مقاله خارج است، تنها گزيدهاي از محورهاي فوق را به اختصار مطرح ميكنيم تا هم گوشهاي از «شخصيت والاي آن امام همام» نمايان شود و هم با مروري بر سخنان گهربار او، گوشهاي از «عظمت فريضه حج» تبيينگردد. از اين رو، مقاله در دو بخش تنظيم شده است:
بخش اول: گوشهاي از عظمت امام علي عليهالسلام در پيوند با فريضه حج.
بخش دوم: گوشهاي از عظمت فريضه حج از نگاه امام علي عليهالسلام .
بديهي است، چون بيان هر يك از احكام و مناسك حج با بررسي مجموعه ادله شرعي امكانپذير است، تفكيك روايات فقهي كه در اين زمينه از هر يك از معصومين
عليهمالسلام نقل شده، به تنهايي و صرف نظر از ادلّه ديگر، نميتواند مستند حكم فقهي قرار گيرد، هر چند ممكن است با عنايت به شرايط صدور آن ها، حاوي نكاتي سودمند و قابل توجه باشد؛ به همين جهت از پرداختن به روايات فقهي صرف نظر ميكنيم.
بخش اول: امام علي عليهالسلام ، بسانِ كعبه معروف است كه در جنگ صفّين، هنگامي كه افراد جاهل در سپاه حضرت، فريب معاويه و عمروعاص را خوردند و خواستار حَكَميت قرآن ميان دو لشكر شدند، امام علي عليهالسلام به آنان فرمود: قرآني كه بر نيزهها ميبينيد، فريبي بيش نيست، من بيش از آنان پاي بند احكام قرآنم؛ «وَيحَكُمْ اَنَا اَوَّلُ مَنْ دَعا اِلي كِتابِاللّهِ وَاَوَّلُ مَنْ اَجابَ اِلَيهِ وَلَيسَ يحِلُّ لِي وَلا يسَعُني فِي دِيني اَنْ اُدْعي اِلي كِتابِاللّهِ فَلا اَقْبَلُهُ اِنّي اِنَّما اُقاتِلُهُمْ لِيدِينُوا بِحُكْمِ الْقُرْآنِ... وَلكِنّي قَدْ اَعْلَمْتُكُم اَنَّهُم قَدْ كادُوكُمْ وَاَنَّهُم لَيسَ الْعَمَلَ بِالْقُرآنِ يرِيدُونَ»(3)
اينكه امام علي عليهالسلام و ساير امامان، خود را قرآن ناطق خواندهاند، بدين جهت است كه تمام معارف و دستورات قرآن در وجود آنان تجلّي يافته است. اگر قرآن هدايت انسان ها را تعقيب ميكند و برنامه آسماني تربيت انسان هاي كامل است، هر انسان كاملي قرآن مجسّم خواهد بود. قرآن وجود كتبي حقايقي است كه از مبدأ وحي به قلب مقدس رسول خدا صلياللهعليهوآله نازل گشته و همين حقايق توسط پيامبر در وجود علي عليهالسلام متجلّي شده و از او قرآن مجسّم ساخته است. امام خميني قدسسره آن عارف نامدار ميفرمود:«اگر چنانچه پيغمبر اسلام صلياللهعليهوآله ، غير از اين موجود تربيت نكرده بود، كافي بود برايش.اگر چنانچه پيغمبر اسلام مبعوث شده بود براي اينكه يك همچو موجودي را تحويل جامعه بدهد، اين كافي بود.»(4)
پس جايگاه عليبن ابي طالب عليهالسلام به عنوان انسان كامل آن است كه «وجود عيني و تجسّم يافته قرآن كريم» است و شايد به همين جهت مانند قرآن كه طاهر است و جز پاكان آن را لمس نميكنند، لاَ يمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ(5) آن حضرت نيز با
اولياي معصوم ديگر طاهرند إِنَّمَا يرِيدُاللّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا(6)
به هر تقدير از اينجا ميتوان به معناي روايات متعددي كه امام علي عليهالسلام را در ميان امت اسلامي به «كعبه» تشبيه كرده، پي برد. در هر يك از اين روايات، پس از تشبيه حضرت به كعبه، وجوه شباهتي نيز بر شمرده شده، ملاحظه مجموع اين وجوه تشبيه، نشانگر آن است كه تشبيه امام علي عليهالسلام به خانه كعبه با عنايت به چه نكات و ويژگي هايي بوده و رسول مكرّم اسلام در صدد يادآوري چه نكاتي به مردم بوده است. در اين باره روايات متعددي در منابع شيعي و سني با تفاوت هاي جزئي نقل شده كه تنها به بعضي از آنها اشاره ميكنيم. اين احاديث اگر هر كدام به تنهايي
ملاحظه شوند، چه بسا از نظر سند اعتبار لازم را نداشته باشند؛ اعتباري كه در فقه براي احاديث فقهي مورد نظر است، ولي از نظر محققان، تعدد روايات در يك موضوع كه از سوي راويان مختلفي نقل شده باشد، اين اطمينان را به وجود ميآورد كه چنين مضمون و محتوايي درباره آن موضوع از معصوم عليهالسلام صادر شده است. در اين موضوع نيز كثرت روايات با يك مضمون و محتوا نشان ميدهد كه درباره آن حضرت چنين تشبيهي توسط پيامبر انجام گرفته است. اينك چند نمونه از اين روايات:
1 ـ ابوذر از رسول خدا صلياللهعليهوآله نقل كرده كه حضرت فرمود:«مَثَلُ عَلِي فِيكُم ـ فِي هذِهِ الأُمَّةِ ـ كَمَثَلِ الْكَعْبَةِ الْمَسْتُورَةِ، النَّظَرُ اِلَيها عِبادَةٌ وَالْحَجُّ اِلَيها فَرِيضَةٌ»(7)
«مَثَل علي در ميان شما (در ميان اين امت) مانند كعبه پوشيده است، كه نگاه به آن عبادت و حج آن فريضه و تكليف است.»
در اين بيان نوراني، به دو ويژگي از ويژگيهاي كعبه اشاره شده؛ يكي نگاه به خانه خدا كه عبادت است و ديگري آهنگ آن را نمودن و در حريم كعبه اعمال و مناسك حج را بجا آوردن كه يك تكليف و فريضه الهي است. امام علي عليهالسلام مانند كعبه است و نگاه به او عبادت و موجب قرب به پروردگار است و در ميان امت اسلامي از
جايگاهي برخوردار است كه آهنگ او نمودن و بر حول محور او حركت كردن، فريضهاي الهي است.
اگر حج تمرين يك زندگي توحيدي است و اين زندگي بر مدار و محور خانه خدا انجام ميگيرد، تشبيه علي عليهالسلام به خانه خدا از اين زاويه بسيار حائز اهميت است. او نيز در زمان خويش محور و مدار اين زندگي توحيدي است.اينكه رسول خدا صلياللهعليهوآله چنين جايگاهي را براي آن حضرت ترسيم ميكند، براي جلوگيري از انحراف است. براي آنكه امت اسلام بداند پس از رسول خدا ـ كه در رهبرياش بين مسلمانان هيچ اختلافي وجود ندارد و اختلافات همگي به مسأله جانشيني آن حضرت مربوط ميشود و كيفيت ابلاغ جانشيني پيامبر نيز گواه بر اين مطلب ميباشد ـ برگرد كدام محور حركت كند، پيامبر چنين تعبيرِ بلندي را درباره آن حضرت بيان ميكند. معمولاً در هر تشبيهي ميان مثال و مثل از جهات مختلف تشابه و سنخيت وجود دارد. پيامبر از ميان همه تشابهات بين علي عليهالسلام و كعبه بر دو ويژگي تأكيد ميكند كه بسيار قابل تأمل است.
2 ـ امام كاظم عليهالسلام از پدر بزرگوارش نقل ميكند كه رسول خدا صلياللهعليهوآله هنگام وصيت خطاب به علي عليهالسلام فرمود:«فَاِنَّما مَثَلُكَ فِي الأُمَّةِ مَثَلُ الكَعْبَةِ نَصَبَهااللّهُ عَلَما وَاِنَّما تُؤْتِي مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق وَنَأي سَحِيقٍ وَلا تَأتي وَاِنَّما اَنْتَ عَلَمُ الْهُدي وَنُورُالدِّينِ وَهُوَ نُورُاللّهِ...»(8)
«فقط مَثَل تو در ميان امت، مَثل كعبه است كه خداوند به عنوان عَلَم و پرچم، آن را نصب كرد و معين نمود و از هر درّه عميق و ناحيه دور دستي به سوي او ميشتابند و او به سوي آنها نميرود؛ و تو (اي علي !) پرچم هدايتي و نور و روشنايي ديني و آن نور خدا است...»
در اين بيان نبوي، كعبه پرچمي خوانده شده كه خداوند آن را به اهتزاز درآورده تا مردم از هر منطقه و ناحيهاي خود را تحت اين پرچم قرار دهند و به دنبال آن حركت كنند. اينكه خانه كعبه قبله واحد مسلمانان است و اينكه همگان براي انجام اعمال و
مناسك حج به سمت اين خانه حركت ميكنند، نشانگر آن است كه همه مسلمانان تحت يك پرچم قرار دارند. علي عليهالسلام در امّت اسلامي چنين موقعيتي را دارد. او پرچم هدايت همگان است. نور و روشنايي دين است. تشبيه در كلام پيامبر ايجاب ميكند كه امت اسلامي تحت پرچم او قرار گيرند و عَلَم ديگري را در مقابل عَلَم او
عَلَم نكنند، ولي افسوس كه از خدمت تحت اين پرچمِ هدايت سرباز زدند و پرچم هاي رنگارنگ ضلالت و گمراهي برافراشتند و امتي را متفرّق ساخته و هر گروهي را تحت پرچمي مشغول كردند. اگر همه مسلمانان، همچنانكه بر محور يك قبله به نماز ميايستند و طواف ميكنند، زير يك پرچم اجتماع ميكردند، تاريخ آنان به گونهاي ديگر رقم ميخورد و امروز نيز وضعيت ديگري داشتند، ولي افسوس و صد افسوس... !
3 ـ ابن عباس كه به نمايندگي از اميرمؤمنان با خوارج به گفتگو نشست، سخنان آنان را به حضرت منتقل نمود، يكي از اعتراضات خوارج اين بود كه او با اينكه وصي رسول خدا بود، اما وصايت را ضايع و تباه كرد، حضرت در پاسخ ميفرمايد:«شما مرا تكفير كرديد و بر من شوريديد و زمام امور را از دست من خارج كرديد و اوصياي الهي وظيفه ندارند كه مردم را به سوي خود فرا بخوانند، فقط پيامبران مبعوث شدهاند كه مردم را به سوي خود فرا بخوانند، اما وصي كسي است كه مردم به سراغ او ميروند و او نيازي ندارد كه آنان را به سوي خود دعوت كند.»سپس به آيه وجوب حج استناد جسته، ميافزايد:«اگر مردم حج را ترك كنند، خانه خدا بخاطر ترك آن از جانب مردم كافر نميشود، ولي آنان به خاطر ترك خانه خدا كافر ميشوند؛ زيرا خداوند خانهاش را عَلَم و پرچم بر آنان قرار داده، مرا نيز علم و پرچم قرار داد؛ زيرا رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: يا عَلِي اَنْتَ بِمَنْزِلَة الْكَعْبَةِ تُؤْتي وَلا تَأْتي»(9)
4 ـ شبيه به اين بيان با نكات بيشتر در روايتي ديگر نقل شده كه پيامبرگرامي صلياللهعليهوآله خطاب به علي عليهالسلام فرمود:«يا عَلِي، اَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتي وَلاتَأْتي فَاِنْ اَتاكَ هؤُلاءِ الْقَومِ فَسَلَّمُوا لَكَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُمْ، وَاِنْ لَمْ يأْتُوكَ فَلا تَأْتِهِم».(10)
حضرت در اين سخن وجه تشبيه امام علي عليهالسلام را به كعبه تشريح ميكند. حاكم جامعه بايد از چنان جايگاهي برخوردار باشد كه مردم با عشق و علاقه، او را بپذيرند و به ولايتش گردن نهند و اطاعتش را بر خود فرض بشمارند.بديهي است اگر مردم به سراغ حاكم بر حق و منصوب از جانب خدا نرفتند و ولايت او را در جامعه تحقق نبخشيدند، معصيت كرده و ضرر و زيان آن نيز متوجه ايشان است؛ زيرا حكومت براي امام معصوم يا عادل مقام و فضيلتي محسوب نميشود؛ چرا كه در اين صورت قابل غصب نيست.
5 ـ روايت ديگري كه با روايات قبلي تفاوت هايي دارد، از امام سجاد عليهالسلام نقل شده كه حضرت فرمود:«فَاِنَّ عَلِيا كَالْكَعْبَةِ الَّتي اَمَرَاللّهُ، بِاسْتِقْبالِها لِلصّلوة جَعَلَهااللّهُ لِيؤْتَمَّ بِهِ في اُمُور الدِّين وَالدُّنيا كَما لاينْقُصُ الْكَعْبَةُ وَلا يقدح في شَيءٍ مِنْ شَرَفِها وَفَضْلِها اِنْ وَلي عَنْهَا الْكافِرُونَ، فَكَذلكَ لايقْدَحُ في عَلي إنْ اَخّرَهُ عَنْ حَقِّهِ الْمُقَصِّرُونَ وَدافَعَهُ عَنْ واجِبِهِ الظّالِمُونْ»(11)
علي مانند كعبه است كه خداوند دستور داده براي نماز رو به سوي آن بايستند، آن را قرار داد تا در امور دين و دنيا از آن تبعيت كنند، همچنانكه كعبه دچار كمبود و نقصان نميشود و چيزي از شرف و فضيلت آن كاسته نميشود، اگر كافران از آن رو برگردانند؛ علي عليهالسلام هم ضرري نميبيند اگر افراد مقصر اداي حق او را به تأخير اندازند و ستمكاران او را از انجام تكليفش باز دارند.»از اين روايت نيز بر ميآيد كه روگرداني مردم از امام علي عليهالسلام كه جايگاهي بسان كعبه در فرهنگ اسلامي دارد، به ضرر و زيان مردم است و آن حضرت ضرري از اين ناحيه نميبيند. چنانكه استفاده ميشود افرادي در اينكه آن حضرت با تأخير به حق خويش ـ خلافت پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآله ـ نائل شود، مقصر بودند و ستمگراني آن حضرت را از انجام تكليفش در برابر مردم، كه همان اداره جامعه و برقراري عدالت اجتماعي بود، باز داشتند و البته زيان واقعي نيز متوجه آنان و مردم شد.نتيجه آنكه از روايات پنجگانه فوق، چند نكته استفاده ميشود:
نكته اول: جامعه براي رسيدن به سعادت دنيا و آخرت نياز به راهنما دارد، همانطور كه خانه خدا قبلهگاه امّت اسلامي است، امام علي عليهالسلام نيز پرچم هدايت امت است. (روايت 1 و 2)
نكته دوم: مردم وظيفه دارند برگرد وجود امام علي عليهالسلام به عنوان پرچم هدايت اجتماع كنند و با اطاعت از او، سعادت خود را تأمين نمايند، چنانكه موظفند آهنگ خانه خدا نموده، حج بجا آورند (روايت 1 و 2)
نكته سوم: اگر مردم وظيفه و تكليف خود را نسبت به امام علي عليهالسلام ترك كرده، به علل مختلف اطراف او را خالي كنند و تحت پرچم هاي ديگر در آيند، نه تنها ضرر و زياني متوجه آن حضرت نخواهد شد، بلكه مردم خود متضرّر خواهند گشت. (روايت 5)
نكته چهارم: «امام» نيز مانند «كعبه» منسوب به خداست. اگر كعبه عَلَمي است كه خداوند برافراشته، امام علي عليهالسلام نيز پرچم هدايتي است كه خداوند نصب نموده است. امامت در فرهنگ اسلامي با همه شؤونش كه يكي از آنها ولايت و حكومت بر مردم است، امري الهي است. تنزّل آن از اين جايگاهِ رفيع، در حد حكومتي صرفا دنيوي و امري بشري، ظلمي در حق امامت و مردم است. گرچه الهي بودن منصب امامت و رهبري در فرهنگ اسلامي به قدري روشن و آشكار است كه نيازي به استناد به تشبيهاتي از اين قبيل در روايات نيست، اما به هر حال، نكته جالب توجهي است كه از روايات فوق استفاده ميشود. (روايات 2 و 3)
نكته پنجم: در روايات پنجگانه فوق، امام علي عليهالسلام به خانه كعبه تشبيه شده و از چنين جايگاهي برخوردار گشته و وجوه شباهتي هم براي آنها بيان شده است؛ به طوري كه علي عليهالسلام به عنوان «امام» داراي چنين مقام و موقعيتي است. چون پيامبر گرامي صلياللهعليهوآله عمرش محدود بوده، بايد جانشيناني داشته باشد كه در ميان امّت اسلامي بسان كعبه باشند. پس عليبن ابيطالب عليهالسلام به عنوان «شخص حقيقي» از چنين مقام و موقعيتي برخوردار نيست، بلكه به عنوان
«شخصيت حقوقي» چنين مقامي دارد، گرچه ترديدي وجود ندارد كه منشأ قرار گرفتن آن حضرت در اين مقام و موقعيت، شخصيت والاي حقيقي اوست. فضائل و كمالات علمي و معنوي و شخصيتي او موجب شده كه در چنين جايگاه رفيعي قرار گيرد و مدال «محوريت براي امّت اسلامي» را از حق تعالي دريافت كند.نتيجه اين برداشت از روايات، آن است كه تنها امام علي عليهالسلام بسان كعبه نيست، بلكه فرزندان معصوم آن حضرت نيز كه در عصر خويش امامت و رهبري جامعه را برعهده دارند، داراي چنين موقعيتي هستند.اين برداشت با دو روايت ديگر كه «امام» را به كعبه تشبيه كرده و ويژگي «تؤتي ولاتألي» را به «امام» نسبت داده، تأييد ميشود.محمودبن لبيد ميگويد: دختر رسول خدا صلياللهعليهوآله پس از رحلت آن حضرت كنار قبور شهدا مانند حمزه ميآمد و ميگريست. روزي كه كنار قبر حمزه رفته بودم، آن حضرت را در حال گريه مشاهده كردم. صبر نمودم تا آرام شود، سپس جلو رفته و سلام كردم و گفتم: اي مولاي من! چه عاملي موجب شد كه علي عليهالسلام از حق خود در رهبري جامعه صرف نظر كرد و فرو نشست؟ فرمود: اي ابا عمر! رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود:مَثَلُ الإمامِ مَثَلُ الْكَعْبَة اِذْ يؤتي وَلايأْتي»(12)
البته ممكن است گفته شود مراد حضرت از «الامام» كسي جز علي عليهالسلام نيست و به قول او «ال» در كلمه «الامام» عهد ذكري است، به علاوه كه در بعضي از نقل ها به جاي كلمه امام، كلمه «علي» آمده است. بنابراين ويژگي ياد شده كه «او نبايد به سراغ مردم رود و مردم وظيفه دارند كه به سراغ او بيايند» از اختصاصات امام علي عليهالسلام در آن مقطع تاريخي است.
روايت دوم را جابر از امام باقر عليهالسلام نقل كرده كه حضرت فرمود: يا جابِر مَثَلُ الإِمامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ اِذْ يؤتي وَلايأْتي»(13)
در اين روايت هر چند به سيره امام علي عليهالسلام نيز استناد شده، اما امام باقر عليهالسلام در پاسخ مسائل كه چرا شما براي گرفتن حق خود اقدام نميكنيد، اين
جمله را فرمود، پس اين ويژگي اختصاص به اميرالمؤمنين عليهالسلام نداشته و امامان ديگر نيز داراي اين ويژگي بودهاند.
نكته ششم: ظاهر بعضي از روايات (روايت 3 و 4) آن است كه امام وظيفه نداشت به سراغ مردم رود، بلكه اگر مردم به سراغ حضرت آمدند، آنگاه وظيفه تصدي حكومت و اداره جامعه بر عهده امام قرار ميگيرد. چنانكه بعضي از نويسندگان با استناد به اين جملات نتيجه گرفتهاند كه هر چند ولايت بر امت و حكومت بر جامعه حق الهي امام بود، اما در صورت عدم اقبال مردم، امام نه تنها وظيفهاي نسبت به اداره جامعه و تصدي حكومت نداشت، بلكه مجاز به تصدّي امر حكومت نبود.اظهار نظر درباره اين موضوع كه «آيا امام و رهبر جامعه در صورتي كه اكثريت مردم به او اقبالي نشان ندهند، مجاز به حكومت هست يا نه؟» فعلاً از موضوع اين مقاله خارج است. اما اجمالاً اينكه شواهد متعددي وجود دارد كه چون امام در فرهنگ اسلامي از سوي خدا به اين مسؤوليت نصب ميشود، وظيفه دارد تصدي حكومت و اداره جامعه را در صورت امكان بر عهده گيرد. چنانكه روايت پنجم بر اين معنا دلالت دارد. طبق اين روايت امام
وظيفه تصدي امور جامعه را بر عهده داشت، اما ستمگران مانع انجام وظيفه حضرت شدند و به عبارت ديگر «ولايت و حكومت» حق و تكليف امام بود، اما قدرت طلبان با آگاهي و تقصير، حقّ او را به تأخير افكندند و ستمگران او را از انجام وظيفه باز داشتند. از مسلمات تاريخ آن مقطع است كه حضرت براي گرفتن حق خود تلاش فراواني نمود، اما توفيق نيافت.پس از قرار گرفتن در مسند خلافت نيز مخالفت هاي فراواني صورت گرفت، اما امام هيچگاه حاضر به ترك مسؤوليت الهي خويش نشد. به هر صورت اين موضوع از مباحثي است كه اظهار نظر صريح و روشن درباره آن، نيازمند بررسي همه
دلائل و شواهد مرتبط با آن است و فعلاً از موضوع اين مقاله خارج است.
هدف و مقصود ما در اين مقاله، بيان جايگاهِ «امام» در فرهنگ اسلامي است كه بر اساس اين روايات امام در امت اسلامي از جايگاه كعبه برخوردار است. ميلاد امام علي عليهالسلام به عنوان اوّلين امام در كعبه،(14)
معرفي فرزندان آن حضرت به عنوان وارثان كعبه «نَحْنُ اُولُوااْلأرْحامِ الَّذِينَ اَوْرَثْنا الْكَعْبَةَ»،(15) پاك كردن كعبه از لوث وجود بت ها(16)، اعلان برائت در سرزمين وحي بهوسيله علي عليهالسلام (17) به عنوان شخصي از خاندان پيغمبر و اوّلين امام ظهور امام عصر (عج) در اين سرزمين و از كنار كعبه همگي حاكي از پيوند عميق ميان امام و كعبه است و نميتواند اموري تصادفي و بدون ارتباط با يكديگر باشد. امام نيز مانند كعبه ملجأ و پناهگاه مردم و مدار و محور زندگي توحيدي است. چه زيبا سروده ميرداماد رحمهالله :
كَالدُّرِّ وُلِدْتَ يايمام الشَّرفِ وَالْكَعْبَةِ اتَّخذتَها كَالصَّدَفِ
فَاسْتَقْبَلَتِ الْوُجُوهُ شَطرَ الْكَعْبَةِ وَالْكَعْبَةُ وَجهُها تَجاهُ النَّجَفِ
بخش دوم: جايگاه حج از نگاه امام علي عليهالسلام سخنان امام علي عليهالسلام درباره حج داراي ابعاد وسيعي است كه هر كدام ميتواند بُعدي از ابعاد حج را روشن سازد، تنها اشارهاي خواهيم داشت به بعضي از بيانات ايشان:
1 ـ حج، تجلّي اخلاص بندگان
امام علي عليهالسلام در يكي از خطبههاي نهج البلاغه، هدف از تشريع حج و اعمال و مناسك آن را، با شرايط دشواري كه دارد، امتحان بندگان خدا ميشمارد. تشريع اين فريضه در سرزمين حجاز و طواف بر گرد خانهاي سنگي كه ـ ظاهرا ـ نفع و ضرري براي انسان ندارد، و چه بسا آدمي را در حكمت و فلسفه آن دچار ترديد ميكند و مردم سطحينگر اعمال و مناسك اين فريضه را لغو و بيحكمت تصور مينمايند، همگي براي «امتحان و آزمايش» انسان هاست. خداوند ميتوانست اين فريضه را در سرزميني خوش آب و هوا و داراي زرق و برق مادي مقرّر بدارد و چه بسا شك و ترديدي هم در قلوب مردم ايجاد نشود، اما خداوند بهدنبال آزمودن بندگان در سختي ها و دشواري ها و تربيت نفوس آن هاست؛ زيرا در چنين وضعيتي است كه انسان ها از يكديگر باز شناخته ميشوند. امام علي عليهالسلام ميفرمايد:«آيا نميبينيد كه خداوند سبحان گذشتگان را از زمان آدم ـ صلواتاللّه عليه ـ تا آخرين نفر از اين جهان با
سنگ هايي كه نه ضرر دارد و نه منفعت، و نه ميبيند و نه ميشنود، آزمودهاست؟! آنسنگها را بيتالحرام خود قرار داد؛ خانهاي كه براي مردم برپا داشت، آنگاه آن را در زميني سنگلاخ و كم گياهترين نقاط زمين و تنگ ترين درّهها قرار داد. در ميان كوه هاي ناهموار و ريگ هاي گرم و چشمههاي كم آب و روستاهاي دور از هم، كه نه شتري آنجا فربه ميشود و نه اسبي و نه گاوي و نه گوسفندي. سپس به آدم عليهالسلام و فرزندانش دستور داد كه به آن سو روند و بيتالحرام جايي براي اجتماع و سرمنزل مقصود و بارانداز آنان گرديد. ميوه دل در آن خانه فرود ميآيد در حالي كه بيابان هاي بيآب و گياه دور از آبادي و از درّههاي پرشيب و از جزيرههاي پراكنده درياها به آنجا روي آوردهاند. تا به هنگام سعي و طواف شانههاي خويش را حركت دهند و لا اِلهَ اِلاّ اللّه گويان طواف كنند، و با موهاي پريشان و بدن هاي غبارآلود بر روي پاي خويش هروله كنان ميشتابند، لباس هاي شخصي خويش را به كناري انداخته، با كوتاه نكردن موها قيافه خود را تغيير ميدهند و زيبايي هاي خود را فراموش ميكنند و زشت ميشوند. اين آزمايشي بزرگ، امتحاني شديد و آزموني آشكار و پاكسازي مؤثري است كه خداوند بزرگ سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داده است. و اگر خداي سبحان ميخواست بيتالحرام و عبادتگاه هاي بزرگ خويش را در ميان باغ ها و جوي ها و زمين نرم و هموار با درختان بسيار و ميوههاي در دسترس و بناهاي به هم پيوسته و روستاهاي نزديك و ميان گندم هاي سرخگونه و مرغزار سرسبز و زمين هاي پرگياه و بوستان و كشتزارهاي تازه و شاداب و جادههاي آباد قرار ميداد و از پاداش آن به تناسب كمي آزمون ميكاست. و اگر پايههاي خانه كعبه و سنگ هايي را كه با آن ها ساخته شده، از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايي بود، از شك و ترديدها كم ميكرد و تلاش شيطان را از قلب ها كنار ميزد و اضطراب را از مردم دور ميساخت. اما خداي بزرگ بندگانش را به انواع سختي ها آزمايش و با كوشش هاي متنوع از آنان بندگي ميخواهد و آنان را به انواع مكروهات ميآزمايد تا كبر و خودپسندي را از دل ها بيرون كنند و فروتني و تواضع در جان هايشان جاي گيرد.
همچنين بدين جهت است كه آزمايش را به عنوان درهاي گشاد، به سوي فضل و احسان خويش و وسائل آساني براي عفو خود قرار دهد.»(18)
از بيانات فوق، چند نكته حايز اهميت استفاده ميشود:
ـ خداوند براي آزمودن بندگان، حج را در وضعيت دشواري قرار داد و اجر و پاداشي متناسب با تلاش مردم در آن مقرر كرد.
ـ واجب كردن پارهاي از اعمال و مناسك حج، براي خارج كردنِ كبر و غرور از دل انسان هاست كه در زندگي بدان مبتلا ميشوند و مبدأ بسياري از گناهان است.بديهي است كه زمينه مبارزه با خودخواهي و حبّ نفس با طواف كردن، هروله نمودن در بيابان هاي خشك و بيآب و علف و در كنار اقشار ديگر جامعه و بدون كمترين امتيازي بيشتر فراهم است.
ـ هدف خداوند از تشريع اين فريضه آن است كه بندگان او از اين فرصت براي تهذيب نفس و تزكيه روحي خود بهره جسته، مشمول رحمت و غفران الهي شوند.
از بيانات حضرت كه نمايي از حكمت و فلسفه حج را تصوير كرده، بر ميآيد كه آميختن حج به تشريفات و زرق و برق ماديات و آن را از حالت ساده و بيآلايش و توأم با سختي ها خارج نمودن، با فلسفه حج ناسازگار است و اين سفر معنوي را در حد يك سفر زيارتي و سياحتي تنزل ميدهد. اگر بنابراين بود كه حج در شرايطي آسان و منطقهاي خوش آب و هوا و با فراهم بودن همه امكانات رفاهي انجام گيرد، چه ضرورتي داشت كه خداوند سبحان خانهاش را در اين سرزمين خشك قرار دهد و مردم را به زيارت آن فرا خواند؟نكتهاي كه در مطلع بيانات امام جلب توجه ميكند و توضيحي كوتاه نياز دارد، آن است كه امام خانه كعبه را بنا شده از سنگ هاي بينفع و ضرر ميشمارد و طبعا خانه نيز بينفع و ضرر تصور ميشود و اعمال و مناسك حج مانند طواف بر گرد آن و آداب مربوط به آن مانند لمس و بوسيدن خانه و حجرالأسود لغو و بيفايده تلقّي ميشود. در حالي كه در روايتي ديگر امام علي عليهالسلام به خليفه دوم كه هنگام امارتش بر حجرالأسود عبور كرد و آن را بوسيد و گفت: «تو را ميبوسم،
در حالي كه ميدانم سنگي هستي كه نفع و ضرري نداري، ولي چون رسول خدا صلياللهعليهوآله به تو بسيار ارج مينهاد و اگر نديده بودم كه رسول خدا تو را ميبوسد، من تو را نميبوسيدم»، اعتراض كرد و فرمود:«به خدا سوگند آن سنگ هم ضرر ميرساند و هم منفعت دارد.»
وقتي خليفه علت آن را از امام پرسيد، حضرت با استناد به آيه مباركه: وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ(19) پاسخ داد كه خداوند از بنيآدم پيمان گرفت كه آنها بنده خدايند و خدا ربّ و پروردگار ايشان، آنان نيز شهادت
دادند. در آن روز اين سنگ دو چشم و دو لب و زبان داشت و خداوند به او فرمود: در قيامت دهانت را بگشا و كسي را كه به وفاداري با تو پاي بند بود، گواهي ده.خليفه از توضيحات حضرت قانع شد و گفت: من در ميان امتي كه اباالحسن در آن نباشد، نميتوانم زندگي كنم.(20) در توضيح و رفع تعارضي كه ظاهرا ميان اين دو بيان وجود دارد، ميتوان گفت:
اولاً: آن سخن نسبت به بيفايده و بيضرر بودن سنگ ها، مربوط به سنگ هايي است كه خانه كعبه با آن بنا شده و آن سنگ ها قبل از اينكه به صورت خانه كعبه درآيد، نفع و ضرري براي انسان ندارد، ولي بسا كه پس از آن با تشريع اعمال و مناسك حج منافع فراواني داشته باشد. ولي بيان اخير درباره حجرالأسود است كه رسول خدا دربارهاش فرمود: «الْحَجَرُ الأَسْوَدُ يمِينُاللّهِ فِي الأَرْضِ يصافِحُ بِها خَلْقَه»(21)
حجرالأسود دست راست (دست رحمت) خدا در زمين است تا بندگان خدا با او مصافحه كنند.شيخ صدوق «يميناللّه» را «راه خدا» تفسير كرده؛ راهي كه مؤمنان از آن به سوي بهشت ميروند.
ثانيا: از بيان اول حضرت استفاده ميشود كه خداوند سنگ هايي را كه نفع و ضرري ندارد و چشم بينا و گوش شنوايي ندارد، «بيتالحرام» خود قرار داد؛ خانهاي كه براي منافع مردم برپا گشته، معلوم ميشود كه همان سنگ هاي ساده بينفع و ضرر، به
جعل و اراده و مشيت الهي منشأ خيرات و بركات و احيانا موجب ضرر و زيان آدميان ميشود. همه چيز به اراده و مشيت الهي بستگي دارد. همان سنگ هاي معمولي و جمادات بيروح وقتي به خانه كعبه تبديل ميشود، آثار و بركاتي غيرقابل توصيف پيدا ميكند.
ثالثا: حجرالأسود طبق روايات از سنگ هاي بهشتي است و هيچ بُعدي ندارد كه در عالم معنا و باطن، موجود زندهاي باشد و به صورت موجودي بينا و شنوا تجسم يابد. چنانكه درباره اعمال نيك و بد انسان و حتي نيات نيك و بد او روايت شده كه، در عالم برزخ و قيامت به صورت موجوداتي زنده ظاهر ميشوند. حجرالأسود تجسم دنيايي و ملكياش چنين است و بسا كه تجسم مثالي و ملكوتياش موجودي زنده و بينا و شنوا باشد. تنها به نقل يك روايت در اين زمينه بسنده ميكنيم.
ابوبصير از امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام نقل ميكند كه حضرت فرمود:«بنده مؤمن وقتي از دنيا رفت، شش صورت با او در درون قبر مأنوس است كه در ميان آنها يكي زيباتر، نورانيتر، خوشبوتر و تميزتر از همه است. يكي از آنها در سمت راست، ديگر سمت چپ، سومي پشت سر، چهارمي در مقابل، ديگري نزد پاها و آنكه از همه زيباتر است بالاي سر بنده مؤمن قرار ميگيرند و هر كدام در همان جهتي كه قرار دارند، او را از آسيب ها حفظ ميكنند. آنكه از همه زيباتر است ميگويد: خداوند به شما پاداش خير دهد، شما كيستيد؟ آنكه در سمت راست بنده مؤمن قرار گرفته، ميگويد: من نمازم. ديگري كه در سمت چپ قرار دارد ميگويد: من زكاتم. آنكه در مقابلش قرار دارد ميگويد: من روزهام. آنكه پشت سرش قرار دارد ميگويد: من حجّم و آنكه پيش پاي اوست ميگويد: من رفتار نيك او با برادران دينياش هستم. سپس همگي از او كه زيباتر، خوشبوتر و درخشندهتر از همه بود، ميپرسند: پس تو كيستي؟ ميگويد: من ولايت خاندان محمّدم.»(22)
2 ـ حج، نشانه عظمت پروردگار
امام علي عليهالسلام در يكي از سخنراني هاي خود، يكي از حكمتهاي تشريع حج را نشان دادن عظمت الهي و تواضع بندگان در پيشگاه خداوند و اذعان و اعتراف به عزّت و بزرگي او ميشمارد. «جَعَلَهُ (حَجّ بَيتِهِ الْحَرام) سُبْحانَهُ عَلامَة تَواضُعِهِم لِعَظَمَتِهِ وَاِذْعانِهِم لِعِزَّتِهِ»(23)
به خصوص كه بسياري از مردم از حِكَم و اسرار حج آگاه نيستند، اما به خاطر امر پروردگار اعمال و مناسك حج را انجام ميدهند و اين خود نشانهاي از عظمت الهي و اوج تسليم بندگان در برابر خواست و اراده اوست.(24) اصولاً تشريع حج را تمرين بندگي خدا دانستهاند؛ زيرا بسياري از اسرار حج بر انسان ها نامعلوم است. اگر بندهاي حكمت دستورات الهي را بداند، آنگاه به آن دستور گردن نهد، معلوم نيست چه مقدار خلوص در اين اطاعت باشد، كمال اخلاص وقتي است كه انسان حكمت امر و نهي خدا را نداند و در عين حال بدون كمترين چون و چرايي اطاعت كند و حج تجلّيگاه اخلاص آدميان در حدّ اعلي است. چنانكه ابراهيم خليل عليهالسلام دستورات الهي را بدون كمترين ترديد و سؤال و اعتراضي انجام ميداد. بردن يك كودك شيرخوار به همراه مادر و رها كردنشان در سرزمين خشك و بيآب و علف حجاز، ذبح فرزند در پيشگاه با عظمت الهي، به مجرد اطلاع از اين تكليف، در حالي كه چنين تكاليفي با منطق عادي بشري قابل هضم نيست، نشانه اوج بندگي او و فرزندش اسماعيل است. قرآن ماجراي تسليم اين پدر و پسر را زيبا ترسيم ميكند و ميفرمايد:فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَينَاهُ أَنْ يا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاَءُ الْمُبِينُ.(25)
«چون هر دو تسليم (امر حق) شدند و او را براي كشتن به رو افكند و در آن حال ندا داديم كه اي ابراهيم، تو مأموريتت را انجام دادي كه ما نيكوكاران را چنين پاداش نيكويي ميدهيم. اين همان امتحان آشكار است.»
مفسّران از لحن آيه شريفه كه ميفرمايد: «تو رؤيايت را تحقق بخشيدي و به وظيفهات عمل كردي» استفاده كردهاند كه خداوند از اين دستور هدفي جز آزمودن
ابراهيم نداشت. هدف بريده شدن سر اسماعيل نبود؛ به طوري كه وقتي خلوص ابراهيم معلوم گشت، خداوند از دستور خود صرف نظر كند و به ابراهيم بگويد: بس است و بيش از اين ادامه نده. بلكه از ابتدا، هدف آزمايش ابراهيم بود(26) و البته ابراهيم از اين امر اطلاعي نداشت و اتفاقا كمال اخلاص او در بياطلاعي او از حقيقت امر الهي و حكمت اين دستور فهميده ميشود.به هر تقدير، يكي از اسرار حج آن است كه بندگان خدا با آنكه از حكمت هاي واقعي اعمال و مناسك حج بياطلاعند، در عين حال پيشاني بندگي بر زمين ميسايند و عظمت خدا و تواضع و بندگي خود را به نمايش ميگذارند.
3 ـ حج، پرچم اسلام
تعبير جالب ديگري كه از امام علي عليهالسلام نقل شده، آن است كه حج پرچم اسلام است كه به امر پروردگار به اهتزاز درآمده؛ «جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَتَعالي لِلإِسْلامِ عَلَما»(27) معناي اين سخن آن است كه تا وقتي حج به عنوان پرچم در اهتزاز باشد، اسلام نيز زنده و پابرجاست؛ زيرا نشانه حيات هر لشكري به اين است كه پرچمش همچنان در اهتزاز باشد. از امام صادق عليهالسلام نقل شده كه فرمودند:«لايزالُ الدِّينُ قائِما ما قامَتِ الْكَعْبَة»(28)
كعبه كه محور فريضه حج است، تا هر وقت قبلهگاه مسلمانان باشد و بر محور خانه خدا، كه مركز توحيد و يكتاپرستي است، بچرخند، اسلام زنده و پابرجاست. با توجه به چنين جايگاهي براي حج است كه از امام علي عليهالسلام نقل شده كه فرمودند: «حجِّ خانه پروردگارتان را ترك نكنيد كه هلاك ميشويد»(29) و باز هم به همين جهت است كه حاكم اسلامي وظيفه دارد مردم را به انجام فريضه حج تشويق كند و در صورت لزوم، هزينه حجّ عدهاي را تأمين نمايد و يا براي جلوگيري از ترك آن، مردم را به انجام اين فريضه وادار كند؛ زيرا در صورت ترك فريضه حج، پرچم اسلام فرو افتاده كه جز به معناي شكست اسلام و هلاكت مردم نيست. حيات واقعي انسان به دين و
ايمان اوست، در صورت شكست دين خدا و از دست رفتن ايمان و اعتقاد مردم، انسان ها موجودات مردهاي خواهند بود كه در عالم ماده و طبيعت مدفون شدهاند.
4 ـ حج، معامله با خدا
امام علي عليهالسلام در فراز ديگري از سخنان خود سرزمين وحي و حج را «متجر عبادت خدا» ميخواند كه انسان با حضور خود در اين سرزمين، با خدا وارد معامله شده است؛ معاملهاي پر سود و منفعت. امام حج را توفيقي از جانب پروردگار معرفي ميكند كه نصيب بعضي از بندگانش ميشود؛ زيرا حُجّاج در موقف پيامبران وقوف ميكنند و همچون فرشتگان كه در عرش الهي طواف ميكنند، به طواف خانه خدا ميپردازند. توفيق از جانب خداست؛ زيرا خداوند گروهي از بندگان را بر ميگزيند كه گوش به فرمان او بوده و دعوتش را لبيك ميگويند و سخنانش را تصديق ميكنند «وَاخْتارَ مِنْ خَلْقِهِ سَمّاعا اَجابُوا اِلَيهِ دَعْوَتَهُ وَصَدَّقُوا كَلِمَتَه».
با حضور در ميدان تجارت بندگي خدا، سود فراواني ميبرند و براي حضور در وعدهگاه آمرزش الهي از يكديگر سبقت ميجويند؛ «يحْرِزُونَ الأرْباحَ فِي مَتْجَرِ عِبادَتِهِ وَيتَبادَرُونَ عِنْدَهُ مَوعِد مَغْفِرَتِه»(30)
از اين رو، از كسانيكه اين ميدان پرسود و منفعت با خدا را به «تجارتي دنيوي» تبديل ميكنند، اظهار شگفتي ميكرد و از رسول خدا صلياللهعليهوآله نقل مينمود كه حضرتش فرمود: گروهي بعد از شما خواهند آمد كه از طرف مردگان و زندگان حج بجا ميآورند و بيش از اجرت و حق خود درخواست و دريافت ميكنند و ميخورند؛ «قَوْمٌ يأْتُونَ مِنْ بَعْدِكُمْ يحُجُّونَ عَنِ الأَمْواتِ وَالأَحْياءِ فَيسْتَفْضِلُونَ الْفَضْلَة فَيأْكُلُونَها»(31)
اين سخن نبوي كه امام علي عليهالسلام آن را نقل كرده، هشداري جدّي به كساني است كه فريضه حج را از دريچه منافع دنيوي مشاهده ميكنند و سفر حج برايشان سفري تجاري گشته و از فلسفه اين فريضه بزرگ الهي بكلّي غافلند و اجر و عظمت معنوي و اخروي آن را با مادّيت مبادله ميكنند.از جمله عواملي كه آدمي را به چنين غفلتي دچار ميكند، تكرار زياد سفر حج است؛ به طوري كه اين سفر براي انسان
عادي شده و به صورت شغل درآيد. در اين كه ساماندهي امور حج نياز به افرادي دارد كه اين وظيفه را عهدهدار شوند و به عنوان تكليف شرعي بدان اقدام نمايند، بحثي نيست، تنها سخن در اين است كه اين امر زائر بيتاللّه الحرام را از فريضه بزرگ حج غافل نسازد و «ميدان بندگي خدا» به «بازار تجارت» تنزّل پيدا نكند.
پينوشتها:
1 . نك : سيد حسن قبانچي، مسند الإمام علي عليهالسلام ، ج3
2 . نك : محمدمحمدي ري شهري، موسوعة الامام علي بن ابي طالب عليهالسلام ، ج8، ص119 به بعد.
3 . محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج32، ص533
4 . امام خميني قدسسره ، صحيفه نور، ج10، ص174
5 . واقعه : 79
6 . احزاب : 33
7 . بحارالأنوار، ج38، ص199
8 . همان، ج23، ص483
9 . ابومنصور طبرسي، الاحتجاج، تحقيق شيخ ابراهيم بهادري و شيخ محمدهاديبه، ج1، ص 446 ـ 442
10 . بحارالأنوار، ج40، ص78، مجلسي اين روايت را از ابن شيرويه ديلمي در فردوسالأخبار نقل كرده كه ابن عباس راوي حديث است. در موسوعة الامام علي نيز شبيه آن از منابع اهل سنت مثل اسدالغابه ج4، ص106 نقل شده است.
11 . بحارالأنوار، ج36، ص111
12 . همان، ص358
13 . همان.
14 . همان، ج35، ص7
15 . همان، ج32، ص97
16 . همان، ج38، ص84 و ج39، ص65
17 . همان، ج51، ص59
18 . نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه).
19 . اعراف : 172
20 . بحراني، تفسير برهان، ج2، ص48
21 . شيخ صدوق، علل الشرايع، ص424
22 . برقي، المحاسن، ص288، ح432
23 . نهج البلاغه، خطبه 1
24 . ابن ميثم بحراني، شرح نهج البلاغه، ج1، ص233
25 . صافات : 105 ـ 103
26 . نك : سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج17، ص153
27 . نهج البلاغه، خطبه 1
28 . شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج2، ص243، ح2307
29 . شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج8، ص15
30 . نهج البلاغه، خطبه 1
31 . نوري، مستدرك الوسائل، ج8، ص6