ميقات حج
سال هفتم شماره بيستم و هفتم زمستان 1378
مصاحبه با استاد محقّق داماد
در حج سال 1376هـ . ش، فرصتي دست داد تا در مكّه مكرّمه با دانشمند ارجمند جناب حجّة الاسلام و المسلمين آقاي دكتر سيد مصطفي محقّق داماد گفتگويي در زمينه حج و ابعاد گوناگون آن داشته باشيم. ضمن تشكّر از ايشان به خاطر فرصتي كه در اختيار فصلنامه ميقات حج قرار دادند، توجّه خوانندگان عزيز را به اين گفتگو جلب مي كنيم:
: لطفاً بفرماييد چند مرتبه به حج مشرّف شده ايد واوّلين سفر شما در چه تاريخي بوده است؟
استاد: بسم الله الرحمن الرحيم، به خاطر دارم اوّلين سفري كه به حج مشرّف شدم، سال 1351 و قبل از انقلاب بود. آن سال اوّلين سالي بود كه امور حج و مسافرت به ديار وحي، به اوقاف سپرده شده بود. در آن دوران كاروان ها و حمله دارها به طور سازمان يافته و مرتّب نبودند بلكه به طور دستجمعي، در نظم خاصّي مي آوردند.
سفر دوّم هم بعد از انقلاب، يعني در سال 1366 بود و اين سفر كه دارم با شما صحبت مي كنم، سفر سوّم من است. البته دو سفر هم به عمره آمدم كه هر دو در سال 1373 بود، آن هم با فاصله بسيار كم.
--[163]--
نخستين سفرم به عمره بدين صورت بود كه سازمان كنفرانس اسلامي به مناسبت اجراي پروژه تحقيقي به درخواست يونيسف; يعني سازمان صندوق جهاني كودك براي الحاق به كنوانسيون حقوق كودك كشورهاي اسلامي، از كشورهاي اسلامي دعوت كرده بود تا در جدّه گرد هم آيند و در اين باره مطالعه كنند كه آيا كشورهاي اسلامي از نظر موازين و حقوق اسلامي مي توانند به كنوانسيون حقوق كودك ملحق شوند يا نه و من در آن ايام چند روزي كه در جدّه بودم، شب ها به حرم بيت الله مي آمدم و توفيق زيارت داشتم. اين سفر براي من سفر بسيار جالبي بود; هم در جنبه هاي معنوي كه داشت و هم به كارهاي تحقيقي مي پرداختم. در اين سفر بود كه دعوت ديگري هم از ما به عمل آمد و قرار است به آنجا بروم.
سفر عمره ديگري هم نصيب ما گشت كه به اتّفاق خانواده، در ماه رجب، با كاروان عادي آمديم.
: در سفري كه براي اجراي پروژه تحقيقي مشرّف شديد، آيا در آن گردهمايي بحث يا مقاله اي هم ارائه كرديد؟
استاد: يك مقاله درباره «حقوق كودك» دادم كه در مجمع چاپ شد و يك سخنراني داشتم كه بعد از مقاله، هم به عربي و هم به انگليسي ايراد شد. و زبان جلسه هم همين دو زبان بود. جالب اين كه مقدّمه كار ديگري شد. در كنفرانس، گروهي از عالي ترين و زبده ترين حقوق دانان جهان اسلام دعوت شده بودند و من گزارش سفر را در نامه فرهنگستان علوم شماره اوّل چاپ كردم. افراد و شخصيّت هايي كه در آن كنفرانس شركت داشتند شايد از زبده ترين حقوق دانان كشورهاي اسلامي بودند. از شهرهاي مصر هم آمده بودند; از اسكندريه، قاهره، و از كشور لبنان و ... جالب بود كه آقاي حبيب بن خوگه رييس لجنه فقهي سازمان كنفرانس اسلامي هم در جلسه شركت داشت. نماينده ايران آقاي صباح زنگنه براي ما ملاقاتي ترتيب داد و در اين ملاقات آقاي حبيب بن خوگه گفت: ما تصميم داريم كه در آينده نزديك، قواعد فقهي مكتب هاي مختلف را، به حسب فقها و مكتب هاي مختلف، تأليف كنيم و براي هر يك از مكتب ها، منابعي را گردآورده ايم. ايشان در ادامه گفت: براي فقه
--[164]--
جعفري هم قائمه اي نسبت به منابعش تهيه كرده ايم كه خوب است شما هم آن را ببينيد و مطالعه كنيد كه از نظر منابع كافي است يا نه. دستور داد قائمه را آوردند و من وقتي دقّت كردم، ديدم منابعي را كه ايشان براي قواعد فقهي اماميّه تهيه كرده اند، هيچ كدامش از قواعد فقهي نيست. بلكه از كتاب هاي فقهيِ عادي; مانند مستمسك مرحوم آيت الله حكيم و قواعد علاّمه است! درست است كه اسمش قواعد است ولي قواعد فقهي نيست. و از سوي ديگر، بعضي از كتب فقهي شيعه اثني عشري مثل جامع المقاصد را كه نوشته محقّق كركي است، در ليست كتب زيديّه آورده بودند. به ايشان گفتم كه اين قائمه ناقص است. هيچ يك از اينها قواعد فقهي نيستند. فقط كتاب مرحوم آقاي ميرزا بجنوردي از كتب قواعد فقهي است كه اسم آن غلط نوشته شده و «بوجوري» آمده است. شيعه در اين زمينه مطالب گسترده اي دارد. آقاي حبيب بن خوگه گفت: شما قواعد فقهي نداريد. گفتم: خير، چنين نيست. از من خواست كه گزارشي در اين زمينه برايش بدهم و من پذيرفتم، مهلتي گرفتم تا اين كار را انجام دهم. سرانجام طي چند ماه، تحقيق جامعي انجام دادم كه بيش از 130 صفحه شد. سير تحوّل نگارش قواعد فقهي در فقه اماميّه را از آغاز تا امروز نوشتم; آنچه كه در قواعد فقه نوشته شده; چه تحت اين عنوان، چه با نامهاي ديگر كه به اين عنوان منتهي مي شود، چه يك قاعده و چه چند قاعده و چه مجموع قواعد، درباره همه اينها گزارش مبسوطي نوشتم. البته مخطوطات مطبوعات، زبان عربي و زبان فارسي، و... همه را به طور جداگانه آوردم. در ضمن تقدم و تأخر تاريخي را هم رعايت كردم و مقدمه اي بر آن افزودم و به زبان عربي برايشان فرستادم. آقاي حبيب بن خوگه به وسيله نامه اي قدردانيِ بسيار جالبي كردند كه نامه ايشان در شماره سوّم فرهنگستان علوم چاپ شد. همانگونه كه پيشتر گفتم آن سفر مقدّمه اي شد براي چنين كار تحقيقي. و به ياري خداوند توانستم اين مطب را به اثبات برسانم كه ما، نه تنها قواعد فقهي بسيار داريم بلكه بر اهل سنّت مقدّم هستيم، و البته در جلد دوّم قواعد فقهي خودم، مطالبي در تعريف نظام حقوقي آورده ام و ثابت كرده ام كه وجود قواعد فقهي در شيعه اثبات مي كند كه شيعه نظام حقوقي ويژه اي دارد.
--[165]--
: با توجّه به سفرهاي پيشين و اين سفر چه تحوّلات ظاهري و ساختاري در عربستان مي بينيد و آن را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
استاد: از اوّلين سفر (سال 1351) تا امسال، 24 سال مي گذرد. اين 24 سال، از سالهاي توسعه كشورهاست; دوره اي است كه بسياري از كشورها; مانند عربستان، ايران، عراق، تركيه، پاكستان، امارات و ... در حال توسعه هستند. همانگونه كه مي دانيد توسعه به مفهوم خاص خود، تقريباً قبل از اين دوران; يعني بعد از انقلاب كبير فرانسه آغاز شده، ليكن در عمل، همين پنجاه سال گذشته است كه ما با آن مواجه هستيم. بنابراين اوّلين سفر ما به عربستان زماني بود كه توسعه آغاز شده بود و قدرت مالي اين كشور در اثر فروش نفت بالا رفته بود و آمادگي يافته بود كه تحوّل ساختاري به جنبه عمران و آبادي خودش بدهد امّا با اين حال، در آن زمان زندگي بر حجّاج و مردم بسيار سخت مي گذشت. در آن روزها در عربستان دانشگاه نبود. مراكز تحقيقاتي به شكل امروز نداشت. فقط دارالقرآن هايي وجود داشت كه در آنجا قرآن مي خواندند و آموزش قرآن به سبك سنّتي در حوزه هاي قديمي رايج بود. اين كشور امروز نسبت به آن سالها توسعه عميقي پيدا كرده است. شتاب توسعه عربستان با توسعه در كشورهاي ديگر هماهنگ بوده است.
در اينجا لازم است به مطلبي اشاره كنم و آن اينكه: توسعه ابعاد گوناگون دارد كه يكي از آنها عمران و آبادي است بُعد ديگر توسعه رشد تحصيلات است. بعد سوّم ميزان شركت خانمها در امور اجتماعي است. نرخ جمعيّت هم بعد ديگري از توسعه است. خلاصه اين كه توسعه جنبه هايي دارد. اگر به توسعه به معناي وسيعش بنگريم در عربستان توسعه تحقّق نيافته است. در عربستان شتاب توسعه تنها در امر عمران و آبادي مشهود است امّا در محورهاي ديگر، اين امر تحقّق پيدا نكرده است; مثلا شركت زنان در مشاغل اجتماعي يا كاستن از آمار بي سوادي، به شتابِ عمران و آبادي نبوده است. كه آن هم البته فقط از نظر تحوّل شكلي و فيزيكي است. و اين راحت ترين راه است كه پيموده شده. در سفر اوّل كه آمديم، از باب جبرئيل تا بقيع خانه هاي اهل بيت(عليهم السلام) سرپا بود. ليكن الآن ديگر هيچ اثري از آنها نيست و جايشان سنگهاي ايتاليايي فرش شده است. بايد گفت كه اصلا معماري در مسجدالنبي
--[166]--
معماري ايتاليايي و رومي است. دليلش هم روشن است و آن اينكه در عهد عثماني ها، مسجدالنبي طبق معماري آنها ساختمان سازي شد كه تأثير از معماري رومي داشت. تا اينكه بعدها هم همان شيوه ادامه يافت.
سقف ها بيشتر تحت تأثير ساختمان هاي كليسايي است. خلاصه اينكه چنين توسعه اي كار آساني است پولي بدهند و پيمانكاران بزرگ را به كار گيرند و توسعه عمراني پيدا كنند. توسعه زماني محقّق مي شود كه مردم از نظر فيزيكي، ساختار زندگيشان را عوض كنند. الآن در كشور خودمان خيلي چيزها با همديگر تطابق دارد; مانند نرخ تحصيل كرده ها، پايين رفتن نرخ بي سوادي و ... امّا در عربستان به نظر مي رسد اينگونه نيست. در اينجا نكته اي هم هست كه ؟؟؟جنبه علمي و فرهنگي دارد. و مشكل توسعه همه اش مشكلات سياسي نيست، مقداري از آن اعتقادي; يعني كلامي و فقهي است. در كشوري كه اعتقادات اسلامي حاكم است بايد ديد معيارهاي توسعه قابل اجرا است يا نه؟ ما رواياتي داريم كه مي گويد: سعادتمند كسي است كه زنش ولود و بچّه اش زياد باشد. سوره يوسف را به خانمها نياموزيد و زن باايمان كسي است كه به هنگام سخن گفتن با نامحرم از پشت در، ريگ در دهان بگذارد و... اينها رواياتي است كه داريم، اينها را با تفكّر توسعه چگونه تطبيق دهيم؟
به نظر من يكي از موانع توسعه در عربستان در ابعاد ديگر، همين مباني كلامي و اعتقادي و فقهي است. با تفكّري كه امروز در ميان روحانيون اهل سنّت، به خصوص سلفي ها هست.
البته در سالهاي اخير، از سال1363 كه به حج مشرّف شده بودم تا الآن مي توانم بگويم كه توسعه در مفاهيمي كه عرض كردم، كمي بيشتر شده است. شايد مقداري از آن مربوط به مقتضيات روز باشد و مقدار ديگرش هم تأثير انقلاب اسلامي ايران است. به هر حال ايران به عنوان يك انقلاب اسلامي كار را آغاز كرده و بسياري از مفاهيم را كه امروزه درجوامع توسعه يافته وجوددارد، معنا كرده است كه اينها منافاتي با توسعه ندارد.
: توسعه در بخشهاي فرهنگي، در اين دهه اخير قابل توجه است. اين كه فرموديد شايد انقلاب اسلامي ايران تأثير گذاشته، كاملا همينطور است; مثلا زنها الآن در
--[167]--
عربستان مي توانند در رشته هاي پزشكي و دبيري تا مراحل نهايي تحصيل كنند. روز گذشته گزارشي مفصّل در يكي از روزنامه ها بود كه از ابعاد تحصيل و مدارس، آمار قابل توجّهي داشت و متذكر شده بود كه در ظرف 6 سال گذشته، آمار آموزش دختران در مقاطع مختلف از كجا تا كجا رشد پيدا كرده است. مسأله ورزش براي زنها تا حدّي جدّي گرفته شده است. در سال 62 در مدينه بيش از سه يا چهار ناشر وجود نداشت، البته كتابفروشي 5 يا 6 تا بود كه خيلي معمولي بودند و كتابهاي كشورهاي ديگر هم بسيار كم بود. امّا در سال 72 تحوّل قابل توجّهي ايجاد شده بود و امسال (1417هـ . ق.) خيلي عجيب است; يعني فقط انتشارات دار الهجره بيش از 30 عنوان كتاب قابل توجّه چاپ كرده است. در رياض و جدّه چه اندازه پيشرفت شده، اطلاعي نداريم. اين يك تحوّل قابل توجّه است.
بي گمان سفر حج مهمترين مجمع جامعه اسلامي است و جريانهاي گوناگون داخل حوزه فرهنگ اسلامي و افراد با ديدگاههاي مختلف در آن شركت مي كنند، به نگاه شما چه بهره هاي مهمّي، به ويژه به لحاظ فرهنگي، مي توان از حج گرفت؟
استاد: حج يكي از مراكز برخورد افكار انديشمندان مسلمان است و مي تواند براي حلّ مشكلات فكري از يك سوي و به روز كردن تفكّر اسلامي از سوي ديگر، نقش مؤثّري داشته باشد. اسلام جدا از اعتقادات و مباحث كلامي شريعت و قوانين، مباحث تربيتي و اخلاقي هم دارد و آن هم جاوداني و براي همه انسانها است. از طرفي دنياي امروز نيز با پيشرفت وسائل ارتباطي، هيچ وقت نمي تواند ايستا بماند و هر روز با مسائل تازه اي مواجه است. بنابراين نتيجه شتابِ دانش و علم از يك سو، اعتقاد به دوام و جاودانگي اسلام از سوي ديگر ما را با دو نقطه نظر مواجه مي كند:
1 ـ مسائل و مشكلات و پرسشهايي پيش مي آيد كه با ما بايد پاسخگوي شبهات و معضلات باشيم.
2 ـ منهاي پاسخگويي، به هر حال ما بايد اين دين را به روز برسانيم.
بديهي است كه اگر مثلا در قرن ششم و هفتم افرادي مانند خواجه طوسي كتاب كلام مي نويسند، آن كتاب پاسخگوي شبهات متكلّمين آن روز است و مي تواند معضلاتي را حل كند كه متكلّمان يا فلاسفه آن دوران مطرح كرده اند. در زمان ما،
--[168]--
شبهاتي كه دنياي اسلامي با آن مواجه است، آن شبهاتي نيست كه در قرن ششم و هفتم، فلسفه براي دين به وجود آورد. شبهات امروز شبهاتي است كه علم براي دين به وجود آورده; يعني علوم تجربي. به نظر مي رسد ميان اين شبهات و شبهات آن دوران، از جهتي بينونت و تضاد وجود دارد و حتّي «عموم من وجه» هم نيست. پس جامعه فكريِ اسلامي موظّف و مكلّف است به اينگونه شبهات پاسخ دهد. و براي پاسخگويي بديهي است بايد تبادل تجربه و انديشه شود.
ما كارهاي انفرادي زياد كرده ايم امّا امروز كارهاي انفرادي، به اتّفاق آراي صاحبنظران، كارآيي كمتري دارد. امروزه وجود همايش هاي علمي در كشورهاي مختلف براي مسائل مختلف، امري است بسيار رايج و گريز ناپذير. هيچ دانشگاهي نيست كه در هر ماه يا هر هفته همايشي ترتيب ندهد. حج اجتماعي ديني ـ عبادي است كه در كنارش مي تواند فكري اضافه شود.
گرچه در اين جا مشكلي وجود دارد كه بايد حل كرد و آن اين است كه حج براي افراد مستطيع واجب است. }وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا {وبسيارند افراد صاحبنظر و متفكّر كه قدرت مالي چنداني ندارند تا بتوانند در حج شركت كنند.
هر سال درصدي از نخبگان; يعني عالمان، فيزيكدانان، شيميدانان، متخصّصان الكترونيك و متخصّص هاي ديگر از كشورهاي اسلامي بتوانند به ديار وحي مشرّف شوند و در اينجا مسائل و مشكلات كشورهايشان را مطرح كنند و به گفتگو بگذارند تا براي راه حلّش انديشه كنند.
: بنابر اين مي توان گفت كساني كه در حج شركت مي كنند در واقع به سه بخش قابل توجّه تقسيم مي شوند:
الف: نخبگان جوامع مختلف اسلامي، ب: متوسّط ها و كساني كه خيلي عادي هستند، نه ذهن سؤال انگيزي دارند و نه سؤالي برايشان مطرح مي شود. ج: كساني كه به صورت طبيعي در ذهنشان پرسش وجود دارد; مثل دانشجو يا كساني در اين حد. اينان زمينه اي به وجود مي آورند كه با پژوهش در اين بخش، مسائل
--[169]--
جدّيِ مطرح در جهان اسلام فهميده مي شود و اين شتابي كه جامعه دارد مي گيرد و با علم پيش مي رود و براي هر طبقه از جامعه چه پرسشهايي مطرح است و... اينها را بايد نخبگان جامعه روشن كنند و به آن بپردازند. نخبگاني كه نمي توانند در حج حضور يابند، به وسيله افراد و كانال هايي، پرسشها را بگيرند و سمت و سوي آن را درك كنند و به آن بپردازند.
حال چه راه حلهايي به نظرتان مي رسد پيشنهاد فرماييد.
استاد: از وضع كتابها، آثار و مجلاتي كه در كشورهاي اسلامي منتشر مي شود به دست مي آيد كه فكر در كشورهاي اسلامي يكنواخت نيست. چه بسا كشوري كه كوچك است ولي از نظر فكري بسيار جلو رفته است و كشور ديگري كه از آن بزرگتر است ولي هنوز در عالم پنجاه سال پيش است و اينها در كنار هم زندگي مي كنند، نظر بنده اين است كه حج مي تواند اين مرزها را از بين ببرد.
در حج بايد يك فضاي باز فكري ايجاد گردد و هر كسي حرف خودش را مطرح كند و افكار جوامع پيشرفته و چگونگي رشدشان تحليل شود و... بديهي است اگر از حج چنين بهره برداري كنيم جامعه هاي عقب مانده بالا مي آيند و به حدّ فكر جامعه پيشرفته مي رسند. وقتي فرهنگ كشوري پنجاه سال جلوتر از فرهنگ كشور ديگر باشد، پي آمدش اين مي شود كه يكي ديگري را ملحد و از اسلام بيرون بداند و آن ديگري اين را.
تمامي اين مسائل ناشي از اين است كه تحليل ها و تفكر ديني از نظر سطح تحليل و سطح فكر با هم برابر نيستند. يكي مسيري را با شتاب پيش رفته و ديگري در جا زده است.
جامعه عربستان در بخشي از مسائل تفاوتي نكرده اند و هيچ گامي جلو نگذاشته اند. در كشور مصر نيز تا حدودي همينگونه است. اما ايران از نظر فلسفه اسلامي، كه يكي از دانش هاي برخاسته از دامن اسلام است و نيز كلام اسلامي، از كشورهاي بسياري جلوتر است.
خلاصه اينكه عرفان، فلسفه و رشته هاي علمي ديگر به هر حال در كشورهاي اسلامي توازن ندارند. در موسم حج بيش از يك ميليون مسلمان در اين سرزمين
--[170]--
گردهم مي آيند و با همديگر برخورد مي كنند. اين برخوردها مي تواند جوامع اسلامي را همسطح كند و توازن بين آن ها برقرار سازد.
نكته ديگر اينكه ما امروز با نسل جديد يعني جوانان مسلمان مواجه هستيم و وظيفه داريم اين نسل را با گرايش هاي اسلامي تربيت كنيم.
در روش تبليغ دين به نسل جوان، بايد از تجربيات همديگر استفاده كنيم وبايد بدانيم در مسأله اي مثل خدا، وحي، دين جاودان، قانون جاودان و ... چگونه عمل كنيم و چگونه القاء كنيم و بفهمانيم. آيا جوان امروزي را اگر بخواهيم با خدا آشنا نماييم و وجود خداوند را برايش اثبات كنيم، بايد برخوردي همانند هزار سال پيش داشته باشيم؟ به يقين كسي به اين پرسش، پاسخ مثبت نمي دهد. بديهي است كه بايد درباره طرح مسائل ديني با همديگر همفكري و مشورت كنيم و از تجربه يكديگر بهره ببريم.
به خاطر دارم حدود هشت سال قبل كه براي طي كردن دوره دكتراي حقوق در دانشگاه لووَن بودم، روزي نامه اي به دستم رسيد; در آن نامه رييس كليساي پروتستان از من دعوت كرده بود كه ديداري از آن مركز داشته باشم. وقتي رفتم، متوجه شدم آنجا يك مركز دين شناسي پروتستان است. آنها اطلاع پيدا كرده بودند كه من به عنوان يك عالم اسلامي به دانشگاه لووَن آمد و شد دارم و گاهي سخنراني ايراد مي كنم و به تحقيق مي پردازم.
وي گفت ما شما را به اينجا دعوت كرديم تا از تجربيات اسلاميتان استفاده كنيم. شما مسائل ديني را براي نسل جديد چگونه مطرح مي كنيد. از نظر آمار اگر روزي تعداد جوان ها در مساجد كم بود، براي جذب آن ها چه تدبيري مي انديشيد. اگر روش و شيوه خوبي داريد ارائه كنيد تا ما هم از آن روش در كليسا استفاده كنيم!
يك مبلّغ مسيحي در پيِ آن است كه از تجربيات اديان ديگر; مانند اسلام استفاده كند تا مسائل دينش را به افراد القا كند. مطلب مهمي است. ما نيز بايد ارزيابي كنيم كه اگر در كشوري درصد حضور جوان ها در صحنه هاي ديني بيشتر است، روي چه حسابي است؟ دليل تديّن اكثريت يا ضعف ديني آن ها چيست؟ شيوه تبليغ در آنجا چگونه است؟ همه از تجربه يكديگر بايد استفاده كنيم.
--[171]--
روشن است كه اين هم جايش حج است و بايد در اين زمان و مكان مقدس، بهره گيري شود اما چيزي كه در اين ميان قابل توجه است، اين است كه متقاضيان حج امروز در بسياري از كشورها كساني هستند كه سِنّي از آنان گذشته است و طبقه جوان كمتر در حج حضور دارند و اين قابل توجه است. طبيعي است اين به خاطر عدم استطاعت مالي است و جوان ها اگر استطاعت مالي داشته باشند به يقين بسياري از آنان نيز متقاضي حج خواهند شد و اين هم مطلبي است كه بايد درباره آن به گفتگو نشست و از همفكري همديگر استفاده كرد.
: براي عملي گرديدن و پياده شدن پيشنهادتان در زمان برگزاري مراسم كنگره عظيم حج چه راه حلّي ارائه مي كنيد؟
استاد: پرسش مهمّي است و بايد چگونگي به اجرا در آمدن آن را روشن ساخت. به ذهنم مي رسد الآن در بيشتر كشورهاي اسلامي، وزارت حج يا سازمان حج تشكيل شده است؟ مثلاً در كشور خود ما يا در مالزي كه سازمان بسيار قوي و منظمي تشكيل داده اند. اندونزي در سال بيش از دويست هزار زائر به حج مي فرستد. اين كشور هم سازمان حج منظمي دارد و من خودم آنجا را از نزديك ديده ام. اگر اين سازمان ها و وزارت ها تصميم مشتركي بگيرند و به كسي كه متقاضي حج مي شود، چند ماه پيش از سفر برگه هايي بدهند تا وضعيت خود را گزارش كند و بدينوسيله روشن شود در ميان مسلمانان چه طبقه اي و چه گروه هايي، با چه انديشه و سابقه علمي و فرهنگي وجود دارد و آنگاه با برنامه ريزي بين آنان، يك هماهنگي كامل برقرار گردد. گرچه بايد ابتدا مسأله سياسي قضيه را هم حل كرد.
در هر صورت از طريق وزارت خانه ها و سازمان هاي حج مي توان خلاصه اي از شرح حال افراد را به دست آورد و مي توان فهميد كه چند نفر از آنان اهل فكر هستند و چه تعداد مردم عادي. بسياري از وقتِ حاجي ها در ايام حج تضييع مي شود; زيرا آنان در ساعت هاي مخصوصي به عبادت مي پردازند و عبادتشان هم بيشتر همين نشستن يا خوابيدن يا ذكرهاي فردي است. بديهي است اگر برنامه ريزي صحيح وجود داشته باشد مي شود وسيله آشنايي و ارتباط ميان آحاد مسلمانان را به وجود آورد.
--[172]--
: بحث هايي كه تاكنون مطرح شد، بيشتر درباره حج و چگونگي بهره گيري از اين كنگره عظيم بود، كم كم بياييم به محتواي خودِ حج و مسائل مربوط به اعمال و اندكي فراتر از آنچه كه به صورت ظاهر انجام مي شود.
مي توان گفت كه حج و اعمال آن، بسيار رمزآلود است. وقتي طواف مي كنيم فقط بايد هفت دور پيرامون كعبه بچرخيم. در مشعر مدت خاصي را بمانيم. در سعي ميان صفا و مروه قسمتي را بدويم و بقيه را به طور عادي حركت كنيم و ... حال پرسش اين است كه حضرت عالي با آگاهي هايي كه از اديان و انديشه هاي مختلف ديني داريد، فكري مي كنيد كه رمزآلود بودن، وجهي از وجوه اديان است؟ اگر پاسخ مثبت است، عمل حج كه آموزه هايي است از اسلام، در سنجش با اين بخش از اديان ديگر، چه حالتي دارد؟
استاد: اين پرسش از پرسش هاي بسيار مهمي است كه اختصاص به مسأله حج هم ندارد. در مورد اسلام و بلكه در باره دين به طور كلي بايد مطرح كرد و مسأله جديدي هم نيست، اين همان حرفي است كه از روزهاي آغازين تاريخ انديشه اسلامي، ميان فلاسفه و عرفا مطرح بوده است. به يك معنا فيلسوف مي گويد: بايد با عقل قدم برداشت و عارف مي گويد: با عشق. حكيم مي گويد: من از رمز و راز چيزي نمي فهمم، بايد عقل توجيه كند همه چيز را. و اين در حالي است كه ديگري چيز ديگر مي گويد.
در مسيحيت، بيشتر مسأله دوم را پذيرفته اند. مسيحي مي گويد: تعقّل و ايمان دو مقوله كاملاً جدا از يكديگر هستند. با يك عالم مسيحيِ تحصيل كرده در رشته هاي علمي بسيار بالا كه داراي درجات علمي بالايي بود برخورد كردم. او چندين دكتري از كشورهاي مختلف داشت; از كانادا و آمريكا. وقتي به او گفتم: فلان مسأله از نظر عقلي قابل قبول نيست. بي درنگ گفت: آن يك ايمان است و اصلاً دين رمز و راز است. او اصرار داشت كه رمز و راز بودن از مشخصه ها و مميّزهاي دين است. اين فكر در اسلام هم وجود دارد; عرفا با حربه عشق سخن مي گويند و غير عرفا هم مي گويند: «لا تَتَفَكَّروا في ذات الله»; در ذات خدا اصلاً فكر نكنيد.» از نظر آنان حتّي در امور دين و مسائل آن تفكر روا نيست! به هر حال بعضي از امور دين راز و رمز است.
در قضيه حج اين مسأله كاملاً محسوس است كه بسياري از مسائلش فلسفه اي دارد
--[173]--
روشن، مانند: اجتماعات، كنگره و ... اما اعمالش به هيچ وجه قابل توجيه عقلي نيست. حال وارد اين بحث نمي شوم، اما آنچه كه عقيده ما شيعيان است به راهنمايي هاي اهل بيت(عليهم السلام) اين است كه ما اصول را; مانند اعتقاد به خدا، بايد با تعقّل و تحليل بپذيريم و حتي تقليد در اين جا معنا ندارد. البته برهان عقلي كه ملا صدرا مي گويد، با برهان عقليِ صدوق به هم نزديك نيست. بيشتر اعمال حج در راستاي اثبات مسائل انقياد است. مثل طواف، رمي، وقوف و ... البته مسائل وقوف مي تواند يك مقدارش هم حالت هاي نفساني باشد اما رمي يقيناً جنبه انقيادش بيشتر از جنبه ارتباط نفساني آن است. به نظر مي رسد كه در اعمال حج اينگونه مي شود از راز پرده برداشت كه همه اش راز است. ولي در عمل هيچ رازي نيست جز اين كه اثبات كند بشر منقاد و مطيع حق است. در داستان حضرت ابراهيم مي بينيم كه به ايشان وحي مي شود و از جانب خدا دستور مي رسد كه فرزندت را قرباني كن، پسرت را بكش!
در اينجا مطالب بسياري است. يكي اينكه: اگر احياناً به كسي الهام شد، چقدر بايد نسبت به آن پايبند باشد. الهام هركسي در مورد خودش مي تواند حجّت باشد. اگر كسي در رؤيا بود و به او الهام شد كه بچه ات را بكش، آيا اين عمل اخلاقي است كه بر اساس يك الهام، ديگري را بكشد؟!
اگر مي بينيم كه ابراهيم(عليه السلام) چنين مي كند، او انقياد خودش را درك مي كند. و براي اسماعيل ثابت است كه اين الهام يك الهام باطل نيست و چيزي نيست كه به ذهن او آمده باشد، بلكه خواسته حق براي او ثابت است. و اين به هيچ وجه نمي تواند الگو براي ديگري باشد. كسي نمي تواند بگويد به درجه اي رسيده ام كه بر من الهام مي شود و از خواب برخيزد و بگويد: به من الهام شد كه فلان كس را بكشم! اين عمل قابل تقليد براي ديگري نيست و مختص ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) است.
: مطالبي كه فرموديد، غير از بخش اول، پاسخِ پرسش بعدي است كه بسياري از اعمال حج چرا بردار نيست و روح و انقياد در آن حاكم است. سؤال اصلي اين است كه واقعاً رمي، رمز نبرد با يك نيروي اهريمني است؟ يا مثلاً مشعر رمز در خود فرو رفتن و يافتن آگاهي هاي عميق و ژرفا در درون است؟ و اين اعمال
--[174]--
نشانه و سمبل است؟ و ما فقط مأمور شده ايم كه اين كارها را انجام دهيم؟
روايات بسياري وجود دارد كه سمبليك بودن اين مسائل را مي رساند و آن روايات، روايات متقني است. مقاطعي از تاريخ اسلام هم برداشت هايي از همين تفكر بوجود آمد كه تلاش مي كرد اين روايات را توجيه به رمز و سمبليك كند. اينها همه برداشت هاي شخصي است از اعمال حج. اگر آن ها را سمبليك معنا كنيم خوب است، جاذبه هم دارد اما با شريعت و فقه تطبيق نمي كند. اگر حج را عارف و صوفي انجام بدهد كه راه به حق را راه ديگري جز عمل به مُرّ شريعت مي داند، معناي درستي است اما اگر بخواهيم در چهار چوب فقاهت و شريعت معنا كنيم سمبليك معنا كردن امكان پذير نيست. چرا كه اگر كسي آمد در مشعر خوابيد و هيچگونه ارتباط معنوي نداشت و مراقب نبود، عمل او از نظر فقيه درست است و باطل نيست. پس اگر نگاه ما به حج، نگاه فقهي باشد، صحّت و بطلان معيار است و انقياد همان صحت و بطلان است. لذا بايد نيت و توجّه باشد و نيت اصل است. همينطور است نماز كه يك حالت ارتباط با حق است. از نظر فقيه اگر كسي همينكه مي گويد: «بسم الله الرحمن الرحيم» و نماز را آغاز مي كند و حواسش تا آخرِ نماز جاي ديگر مي رود، فقيه نمي گويد اين نماز باطل است. معلوم است كه ارزش عمل به باطن آن است و ظاهر اعمال همين مسأله انقياد است.
بنابراين يك تقسيم بندي داشته باشيم به اين شكل كه حج زاويه هايي دارد. زاويه هايي از آن با فرد سر و كار دارد كه سمت و سوي اصلي اش ايجاد انقياد و اطاعت عميق در جان انسان است و البته منافاتي هم ندارد كه براي اين اعمال ابعادي باطني هم تصور كنيم كه از آن تعبير به «سمبليك» مي شود.
استاد: البته آنچه كه من نفي كردم اين بود كه اگر ما همه اعمال را سمبليك و رمزآلود معنا كنيم، خطر است، خطري كه بعضي حركت هاي روشن فكري به وجود مي آورد و كيفيت فقهي حج را به طور كلّي از بين مي برد. پيشنهاد من كه عقيده شخصي خودم است، اين است كه همان راهي را برويم كه بزرگان ما پيشتر رفته اند كه راه بسيار دقيق است; يعني بگوييم عبادت هاي اسلامي ظاهري دارد و اسراري. و اسرار همان
--[175]--
رمز است.
از كتاب هاي خيلي خوبِ حضرت امام خميني(قدس سره) كه من به آن كتاب عشق ميورزم «اسرار الصلاة» است. ايشان يك فقيه است. يك صلاة در كتاب تحريرالوسيله مي نويسد و يك اسرار الصلاة به طور جداگانه. و اين دو با همديگر منافاتي ندارد. خلاصه اينكه فقيه كار به اعمالِ جوارحي دارد.
امام خميني(قدس سره) در كتاب اسرار الصلاة عنواني دارد با نام «راه حلّ هرزه گردي ]دل[» كه اشاره به شعر حافظ است:
تا دل هرزه گردِ من رفت به چين زلف او *** زين سفر دراز خود عزم وطن نمي كند
در ادامه دستوري هم مي دهد كه اين دل هرزه گرد را در نماز نبايد بگذاري اين سو و آن سو برود. بايد توجه خاص و تمركز به حق پيدا كرد و براي رسيدن به اين مرحله راه حلّي ارائه مي دهد. عقيده شخصي بنده اين است كه ما دو بعد براي اعمال عبادي; از جمله حج قائل باشيم; آنچه كه مربوط به فقه حج است جنبه هاي ظاهري قضيه است و فقط اثر انقياد بر آن مترتب است و بس. اما در اسرار حج هم كتابهايي نوشته شده; مانند اسرار الصلاة و ... و در اسرار حج است كه گفته اند اهل دل و اهل معنا در مشعر دلش را چگونه ارتباط به خدا دهد و چگونه با خدا صحبت كند. يا در طواف و رمي چه كند و ... .
جا دارد اين بحث را دنبال كنيم، و پاسخ پرسش را از همين بحث بگيريم. پرسش اين است كه: آيا اسلام در تربيت موفق بوده يا ناموفق؟ هزار و چهارصد سال كه از تاريخ اسلام مي گذرد، در عمل چه تعداد افراد تربيت شده اند. مسلمانان بسياري آمده اند و به اعمال اسلامي عمل كرده اند، در اين ميان، تربيت شدگان چه ميزان بوده اند. قرآن كريم مسائل اخلاقي و نفساني را در رأس امور دانسته و خداي رحمان مي خواهد بندگانش مهربان شوند. اعمال صالح انجام دهند. به همديگر فداكار و ايثارگر باشند و... . ممكن است كسي با يك حساب سرانگشتي به اين نتيجه برسد كه اسلام در تربيت افراد موفق نبوده است و جز تعداد انگشت شماري كه توانسته اند روحشان را تربيت كنند و انسان هاي نمونه باشند; مثل اهل بيت(عليهم السلام) و بعضي از افراد
--[176]--
ديگر، بقيه تربيت روحي نداشته اند. و اگر كسي در آغاز راه باشد و بخواهد ديني انتخاب كند، از خود مي پرسد كه اگر غرض دين اين است كه انسان را تربيت كند؟؟؟، ممكن است در نظر آيد كه مسيحيت موفق تر بوده است و ممكن است چنين نتيجه بگيرد كه مسيحيان واقعي در اثر رفتن به كليسا تربيت شده اند و مهربانند، اهل عشق اند، دروغ نمي گويند، خيانت نمي كنند و ... اما اسلام با اينكه اينهمه از دروغ بد مي گويد و به اين مسأله اهميت مي دهد و روايات بسياري در باره كذب دارد اما باز مي بينيم كه مسلمانان اين عمل را مرتكب مي شوند و دروغ مي گويند. قرآن در مورد عمل صالح، امانت، عهد و ... سفارش بسيار مي كند پس چگونه است كه جامعه اسلامي به اين صفات متصف نيست. روشن است كه اگر كسي اينگونه حسابگري كند و نتيجه بگيرد، به طرف اسلام نمي آيد. چون وقتي ارزيابي مي كند، نتيجه مي گيرد كه مسلمانان در عمل آنگونه كه بايد موفق نبوده اند.
جاي تأسف است كه در جامعه اي مانند جامعه ما، يعني ايران، سه عنصر در كنار هم قرار دارد، ما ايراني هستيم، مسلمان هستيم و شعيه هستيم; سه عنصر در كنار هم كه هر سه هم به مسائل اخلاقي پافشاري مي كنند: از آن جهت كه ايراني هستيم زرتشت روي مسائل اخلاقي پا فشاري دارد. مسلمانيم، محمد رسول الله، براي تكميل اخلاق و تهذيب اخلاق آمده است. شيعي هستيم، امام صادق چقدر روي گفتار و پندار نيك تأكيد دارد.
روايت صحيحي است در كافي كه امام صادق(عليه السلام) همه گناهان را در خانه اي قرار داده و كليد قفل آن را شراب دانسته است!
حال ما به عنوان يك اسلام شناس بايد چه پاسخي بدهيم؟ من فكر مي كنم كه پاسخ اين قضيه را بايد در همين مسأله كه امروز به آن رسيده ايم بيان كنيم و آن اين است كه ما اسلام را در قانون اسلام خلاصه كرده ايم و به اسرار اين دستورات و بعد باطني آن توجه نكرده ايم; يعني فقـط گفتيم نماز بگـزار، و اصرار و پافشاري به بُعد فقهي تنها، موجب شد كه بُعد باطني آن را فراموش كنيم.
بيشتر به آداب و سنن فشار آورده شد، بدون در نظر گرفتن اسرار آن. در حج هم روي مناسك حج زياد تكيه مي شود كه البته لازم هم هست و نبايد كوتاهي شود تا
--[177]--
مردم اعمالشان را صحيح انجام دهند اما آيا اين بايد موجب شود كه به جنبه تربيتي و روحي آن توجه نشود؟
امروزه مسلمان ها بايد سمينار بگذارند و گفتگو كنند كه چرا دين در جوامع اسلامي اثر تربيتي نگذاشته است.
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «لا تغتروا بصلاتهم ولا بصيامهم فإنّ الرجل ربّما لهج بالصلاة والصيام حتي لو ترك استوحش».
امروز در جامعه ديني ما اسلام شيعي بايد بداند كه چه چيزهايي مهمتر است، «حيا» مهم است، «امانت» مهم است، ولي يك چيزهايي اهميتش صد مقابل بيشتر مي شود. اسلام شيعي از روز اول روشي داشته كه اگر پيروي مي شد، جمع بين هر دو مي گشت; هم بُعد ظاهر و هم بعد باطن.
در روايات طهارت هست كه محضر امام(عليه السلام) مي رسيدند و از طهارت سؤال مي كردند كه: اين نجس است يا پاك؟ حضرت عكس العملي تقريباً شبيه به يك پرخاش از خود نشان مي داد و مي فرمود: شيعيان ما روي اين مسائل نبايد اينقدر پا فشاري كنند و وسواس به خرج دهند. چيزهايي را كه مهم است فراموش نكنيد و آن امانت مردم است، رحم و مهرباني به ديگران است و ... .
در حج هم تا حدّي اينگونه است و متأسفانه سرو كار مردم فقط با بُعد فقهي و ظاهري عبادات از جمله حج است و به اسرار حج زياد توجّهي ندارند.
: از مطالبي كه بيان شد چنين بر مي آيد كه آموزه هاي ديني ما براي ساختن جامعه، سرشار از منش هاي انساني است و چيزي كم ندارد. اما از آنجا كه بدانها يكسويه توجه شده، چنين نتيجه اي داده است. و اكنون پيشنهاد حضرت عالي اين است كه بايد در اين زمينه انديشيده شود و راه حل هايي ارائه گردد. آيا چنين است؟!
استاد: منظور من دقيقاً همين است. به نظر اينجانب جنبه ظاهري عبادات با جنبه باطني آن بايستي يكجا به مردم تعليم شود. نه اينكه مردم با انجام عبادات ظاهري، بدون هرگونه اثر تربيتي، خود را فارغ البال بدانند.
1 ـ بحار الانوار، ج12، ص104
|