متن کامل

آداب و سنن پيامبر گرامى اسلام «بخش دوم&#18

آداب و سنن پيامبر گرامى اسلام «بخش دوم»

الميزان جلد ششم صفحه 465

علامه طباطبايى رضوان الله تعالى عليه

100 ـ و در كافى به سند خود از زيد شحام از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا از روزى كه خداوند او را به نبوت مبعوث كرد و تا روزى كه از دنيا رفت در حال تكيه غذا

نخورد، بلكه مانند بردگان غذا ميل مى‏فرمود و مانند آنها مى‏نشست، پرسيدم چرا؟فرمود : براى اظهار كوچكى و تواضع در برابر خداى عز و جل. (1)

101 ـ و در آن كتاب به سند خود از ابى خديجه نقل كرده كه گفت: "بشير دهان"از ابى عبد الله(ع)پرسيد آيا رسول خدا(ص)در حالى كه به دست راست يا به دست چپ تكيه كرده غذا ميل

مى‏فرمود؟ابى خديجه مى‏گويد من هم در آن مجلس بودم امام صادق(ع)فرمود: نه، رسول خدا در حال تكيه به طرف راست و يا به طرف چپ غذا ميل نمى‏كرد و ليكن مثل بنده‏ها

مى‏نشست، من عرض كردم چرا؟فرمود: براى تواضع در برابر خداى عز و جل. (2)

102 ـ و در آن كتاب به سند خود از جابر از ابى جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)مثل بنده‏ها غذا ميخورد، و مثل آنها بر روى زمين مى‏نشست و غذا مى‏خورد، و روى زمين

مى‏خوابيد . (3)

103 ـ و در كتاب احياء العلوم مى‏گويد: رسول خدا(ص)وقتى براى خوردن مى‏نشست بين دو زانو و دو قدم خود را جمع مى‏كرد، همانطورى كه نمازگزار مى‏نشيند، الا اينكه يكى از

زانوها و قدمها را روى زانو و قدم ديگر مى‏گذاشت، و مى‏فرمود: من بنده‏اى هستم و لذا مثل بنده‏ها غذا مى‏خورم و مثل آنان مى‏نشينم. (4)

104 ـ و صفوانى در كتاب التعريف از على(ع)نقل كرده كه فرمود: 

رسول خدا(ص)وقتى بر سر سفره غذا مى‏نشست مثل بنده‏اى مى‏نشست، و بر ران چپ خود تكيه مى‏كرد . (5)

105 ـ و در كتاب مكارم از ابن عباس نقل مى‏كند كه گفت: رسول خدا (ص)روى زمين مى‏نشست و گوسفندان را بين دو پاى خود گذاشته شير آنها را مى‏دوشيد و اگر غلامى از آنحضرت

دعوت مى‏كرد مى‏پذيرفت. (6)

106 ـ و در محاسن به سند خود از حماد بن عثمان از ابى عبد الله(ع)روايت كرده كه فرمود : رسول خدا(ص)وقتى غذا ميل مى‏فرمود انگشتان خود را مى‏ليسيد. (7)

107 ـ و در احتجاج از كتاب مواليد الصادقين نقل كرده كه گفته است: رسول خدا (ص)از تمامى انواع غذاها ميل مى‏فرمود، و هر چه را كه خدا حلال كرده، با اهل بيت و خدمتگذاران

خود و هر وقت كه ايشان مى‏خوردند مى‏خورد، و هم چنين با كسى از مسلمانان كه او را دعوت مى‏كرد هم غذا مى‏شد، هر چه آنان مى‏خوردند مى‏خورد و روى هر چيزى مى‏خوردند

مى‏خورد مگر اينكه براى آنها ميهمانى مى‏رسيد كه در اين صورت با آن ميهمان غذا ميل مى‏فرمود ـ تا آنجا كه مى‏گويد ـ : و از هر غذائى، بيشتر آنرا دوست مى‏داشت كه شركت كنندگان

در آن بيشتر باشند. (8)

مؤلف: اينكه در اين روايت داشت: و روى هر چيزى مى‏خوردند مى‏خورد، مقصود سفره و خوان و امثال آن است، و اينكه گفت: "و ما أكلوا ـ و هر چه مى‏خوردند"، ممكن است

"ما"موصوله باشد، يعنى هر چيزى را كه مى‏خوردند، و ممكن است"وقتيه"باشد يعنى تا هر وقت كه مى‏خوردند، و اينكه گفت: مگر اينكه براى آنها ميهمانى مى‏رسيد، استثنائى است از اينكه

گفت: با اهل بيت و خدمتگذاران خود غذا مى‏خورد.و معنايش اين است كه مگر وقتى كه ميهمانى براى ايشان مى‏رسيد كه در اين صورت ديگر با اهل بيت خود غذا ميل نمى‏فرمود، بلكه با

ميهمان غذا مى‏خورد.

108 ـ و در كافى به سند خود از ابن قداح از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى با گروهى غذا ميل مى‏فرمود، اولين كسى بود كه دست به غذا مى‏برد و آخرين كس

بود كه دست برميداشت و چنين مى‏كرد تا همه مردم غذا بخورند و خجالت نكشند. (9)

109 ـ و نيز در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از ابى جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود: امير المؤمنين(ع)فرموده: شام انبياء بعد از نماز عشا بوده شما هم شام خوردن را ترك نكنيد كه

باعث خرابى بدن است. (10)

11 ـ و نيز در كافى به سند خود از عنبسة بن نجاد از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود : هيچ طعامى نزد رسول خدا(ص)حاضر نشد كه در آن خرما باشد مگر اينكه ابتدا از آن خرما

ميل فرمود. (11)

111 ـ و نيز در كافى و صحيفة الرضا به سند خود از آباء گرام آن حضرت نقل كرده كه آن حضرت فرمود: رسول خدا(ص)وقتى خرما مى‏خورد هسته آنرا پشت دست خود مى‏گذاشت،

آنگاه آنرا دور مى‏انداخت. (12)

112 ـ و در كتاب اقبال از جلد دوم تاريخ نيشابورى نقل كرده كه در ضمن شرح حال حسن بن بشر به سند او نقل نموده كه گفته است: رسول خدا(ص)بين هر دو لقمه، خدا را حمد مى‏كرد

. (13)

113 ـ و در كافى به سند خود از وهب بن عبد ربه نقل كرده كه گفت: امام صادق(ع)را ديدم كه خلال مى‏كرد و من به او نگاه مى‏كردم، حضرت فرمود: رسول خدا (ص)هميشه خلال

مى‏كرد، و خلال، دهن را خوشبو مى‏كند. (14)

114 ـ و در كتاب مكارم از رسول خدا(ص)نقل مى‏كند كه هر وقت آب مى‏آشاميد ابتدا"بسم الله "مى‏گفت ـ تا آنجا كه مى‏گويد ـ : و آب را به طور مخصوصى مى‏مكيد و آنرا به پرى دهان

نمى‏بلعيد و مى‏فرمود: درد كبد از همين قورت دادن است. (15)

115 ـ و در كتاب جعفريات از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع)نقل مى‏كند كه فرمود : چند بار تجربه كردم و ديدم كه رسول خدا (ص)آب يا هر آشاميدنى ديگر را به سه نفس

مى‏آشاميد و در ابتداى هر نفس "بسم الله"و در آخر آن"الحمد لله"مى‏گفت، از سبب آن پرسيدم فرمود : حمد را به منظور اداى شكر پروردگار و"بسم الله"را به منظور ايمنى از ضرر و درد

مى‏گويم . (16)

116 ـ و در كتاب مكارم مى‏گويد: رسول خدا(ص)در ظرف آشاميدنى نفس نمى‏كشيد، و اگر مى‏خواست نفس تازه كند ظرف را از دهنش دور مى‏كرد و آنگاه تنفس مى‏نمود. (17)

117 ـ و در احياء العلوم مى‏گويد: وقتى رسول خدا(ص)گوشت ميل مى‏فرمود سر خود را به طرف ظرف گوشت پائين نمى‏انداخت بلكه آنرا به طرف دهان خود مى‏برد و آنرا بطور

مخصوصى و با تمام دندانها مى‏جويد، و مخصوصا وقتى گوشت ميل مى‏فرمود هر دو دست خود را به خوبى مى‏شست آنگاه دست تر را به صورت خود مى‏كشيد. (18)

118 ـ و در كتاب مكارم الاخلاق مى‏گويد: رسول خدا(ص)همه رقم غذا ميل مى‏فرمود. (19)

مؤلف: طبرسى بعد از نقل اين روايت اصنافى از طعام را كه آن جناب ميل ميفرمود شمرده، از آن جمله نان و گوشت را بانواع مختلفش ذكر كرده و هم چنين خربزه و شكر و انگور و

انار و خرما و شير و هريسه(گندم پخته)و روغن و سركه و كاسنى و بادروج و كلم، و روايت شده كه آن جناب از عسل خوشش مى‏آمد و نيز روايت شده كه در ميان ميوه‏ها انار را

بيشتر دوست مى‏داشت.

119 ـ و طوسى در كتاب امالى به سند خود از ابى اسامه از ابى عبد الله(ع)

نقل كرده كه فرمود: طعام رسول الله(ص) ـ اگر به دستش مى‏آمد ـ جو، و حلوايش خرما، و هيزم منزلش پوست و برگ و شاخه درخت خرما بود. (20)

120 ـ و در كتاب مكارم نقل مى‏كند كه رسول خدا(ص)غذاى داغ نمى‏خورد، و صبر مى‏كرد تا خنك شود و مى‏فرمود: خداى تعالى ما را آتش نخورانيده و غذاى داغ بركت ندارد، و وقتى

غذا ميل مى‏فرمود"بسم الله"مى‏گفت و با سه انگشت و از جلو خود غذا مى‏خورد، و از جلو كسى غذا برنمى‏داشت، و وقتى سفره پهن مى‏شد قبل از سايرين شروع مى‏كرد، و با سه انگشت

ابهام و انگشت پهلوى آن و انگشت وسط غذا مى‏خورد، گاهى هم از انگشت چهارمى كمك مى‏گرفت و با تمامى كف دست ميخورد نه با دو انگشت، و مى‏فرمود:  

غذا خوردن با دو انگشت، غذا خوردن شيطان است.روزى اصحابش فالوده آوردند و آن حضرت با ايشان تناول فرمود، پس از آن پرسيد اين فالوده از چه درست مى‏شود؟عرض كردند

روغن را با عسل مى‏گذاريم اينطور مى‏شود، فرمود: طعام خوبيست.

رسول خدا(ص)نان جو را الك نكرده مى‏خورد و هيچ وقت نان گندم نخورد، و از نان جو هم سير نشد، و هيچ وقت بر خوان طعام غذا نخورد، بلكه روى زمين مى‏خورد، خربزه و انگور

و خرما مى‏خورد و هسته آنرا به گوسفند مى‏داد، و هيچ وقت سير، پياز، تره و عسلى كه در آن مغافير بود ميل نمى‏فرمود، و"مغافير"خلطى است كه در بدن زنبور هضم نشده و در عسل

مى‏ريزد و بوى آن در دهن مى‏ماند.

رسول خدا(ص)هيچ وقت غذائى را مذمت نفرمود، اگر آنرا دوست مى‏داشت مى‏خورد و اگر از آن خوشش نمى‏آمد نمى‏خورد و آنرا مذمت نمى‏كرد كه ديگران هم نخورند، ظرف غذا را

مى‏ليسيد و مى‏فرمود: غذاى آخر ظرف بركتش از همه آن غذا بيشتر است، وقتى هم كه از غذا فارغ ميشد هر سه انگشت خود را يكى پس از ديگرى مى‏ليسيد و دست خود را از طعام

مى‏شست تا پاكيزه شود، و هيچ وقت تنها غذا ميل نمى‏فرمود. (21)

مؤلف: اينكه راوى گفت: با سه انگشت ابهام و انگشت پهلوى آن و انگشت وسط مى‏خورد، خواست تا رعايت ادب كند چون لفظ"سبابة"كه انگشت پهلوئى ابهام است مشتق از"سب ـ

ناسزا"است، و اما اينكه روايت كرد كه آن حضرت فالوده ميل مى‏فرمود، مخالف است با روايتى كه صاحب كتاب محاسن آنرا با ذكر سند از يعقوب بن شعيب از ابى عبد الله (ع)نقل كرده

كه فرمود : در وقتى كه امير المؤمنين(ع)در بين چند نفر از اصحاب خود در ميدان كوفه ايستاده بود شخصى طبقى فالوده به عنوان هديه برايش آورد، حضرت به اصحاب خود فرمود

مشغول شويد، خودش هم دست دراز كرد كه ميل كند ناگهان دست خود را كشيد و فرمود: بيادم آمد كه رسول خدا (ص)فالوده نخورد، از اين جهت از خوردنش كراهت دارم. (22)

121 ـ و در كتاب مكارم مى‏گويد: رسول خدا(ص)آشاميدنيها را هم در قدحهاى بلورى كه از شام مى‏آوردند و هم در قدح‏هاى چوبى و چرمى و سفالى مى‏آشاميد. (23)

مؤلف: در كافى (24) و محاسن نيز روايتى قريب به مضمون صدر اين روايت نقل كرده، و در آن دارد كه: رسول خدا (ص)دوست مى‏داشت از قدح شامى بياشامد و مى‏فرمود: اين ظرف

نظيف‏ترين ظرفهائى است كه در دسترس شما است. (25)


122 ـ و در كتاب مكارم از رسول خدا(ص)نقل كرده كه آن حضرت با كف دست هم آب مى‏خورد، آب را در دست ميريخت و مى‏فرمود هيچ ظرفى پاكيزه‏تر از دست نيست. (26)

123 ـ و در كافى به سند خود از عبد الله بن سنان نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص)در روزهاى عيد قربان دو قوچ ذبح مى‏كرد يكى را از طرف خود و يكى ديگر را از طرف فقراى

امتش. (27)

124 ـ و از جمله آداب آن حضرت در خلوت ـ بنا بر نقل شهيد ثانى در كتاب شرح النفليه ـ آن بود كه احدى او را در حال بول كردن نديد. (28)

125 ـ و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)هر وقت مى‏خواست رفع حصر كند سر خود را با چيزى مى‏پوشانيد

و بعد از قضاى حاجت دفن مى‏كرد، هم چنين اگر مى‏خواست آب دهان بيندازد آنرا دفن مى‏كرد، و هر وقت به مستراح مى‏رفت سر خود را مى‏پوشانيد. (29)

مؤلف: ساختن مستراح از مستحدثات بعد از اسلام است، عرب قبل از اسلام مستراح نداشت و براى قضاى حاجت به طورى كه از بعضى از روايات استفاده مى‏شود به صحرا مى‏رفته‏اند.

126 ـ و در كافى به سند خود از حسين بن خالد از ابى الحسن ثانى(ع)نقل كرده كه خدمتش عرضه داشتم: ما روايتى در دست داريم كه رسول خدا(ص)در عين اينكه انگشترش در دست

بود استنجا مى‏كرد، و امير المؤمنين نيز چنين كارى مى‏كرده، با اينكه نقش انگشتر رسول خدا (ص)"محمد رسول الله"بوده آيا اين روايات صحيح است؟فرمود: آرى، عرض كردم ما هم

اينكار را مى‏توانيم بكنيم؟فرمود: آنان انگشتر را بدست راست مى‏كرده‏اند و شما بدست چپ... (30)

مؤلف: روايتى قريب به اين مضمون در جعفريات و مكارم از كتاب لباس تاليف عياشى از امام صادق(ع)نقل شده.

127 ـ و از جمله آداب آنحضرت در برخورد به مصيبت و بلا و مرگ عزيزان و متعلقات آن، آنست كه صاحب مكارم نقل كرده و گفته كه رسول خدا(ص)هر وقت جوش كوچكى در بدن

خود مى‏ديد به خدا پناه مى‏برد و اظهار مسكنت در برابر او مى‏نمود و خود را به او مى‏سپرد، خدمتش عرضه مى‏داشتند يا رسول الله!اين جوش كوچك كه چيز قابل توجهى نيست؟ميفرمود:

آرى، و ليكن خدا وقتى بخواهد درد كوچكى را بزرگ كند مى‏تواند، چنانكه اگر بخواهد درد بزرگى را كوچك كند نيز مى‏تواند. (31)

128 ـ و در كافى به سند خود از جابر از ابى جعفر(ع)نقل مى‏كند كه فرمود: سنت اين است كه تابوت را از چهار طرفش بدوش بكشند و اگر بخواهند اطراف ديگرش را هم حمل كنند

مستحب است. (32)

129 ـ و در كتاب قرب الاسناد از حسين بن طريف از حسين بن علوان از جعفر از پدر بزرگوارش (ع)نقل كرده كه فرمود: روزى حسن بن على(ع)با اصحاب خود نشسته بودند كه ناگاه

جنازه‏اى را عبور دادند، بعضى از اصحاب آن حضرت برخاسته به مشايعت آن جنازه رفتند ولى آن حضرت برنخاست، وقتى جنازه را بردند بعضى به آن حضرت عرض كردند چرا شما

برنخاستيد، خدا شما را عاقبت دهد با اينكه رسول خدا (ص)هر وقت مى‏ديد جنازه‏اى را مى‏برند برمى‏خاست، حسن بن على (ع)فرمود: رسول خدا(ص)فقط يكبار براى جنازه برخاست آنهم

روزى بود كه جنازه مردى يهودى را مى‏بردند و راه عبور هم تنگ بود و آن حضرت نمى‏توانست از راه جنازه به كنارى برود، از روى ناچارى برخاست، براى اينكه نمى‏خواست جنازه

بالاى سرش باشد. (33)

130 ـ و در كتاب دعوات قطب راوندى است كه رسول خدا(ص)وقتى جنازه‏اى را مشايعت مى‏فرمود، اندوه بر دلش مستولى مى‏شد، و بسيار حديث نفس مى‏كرد، و خيلى كم حرف مى‏زد.

(34)

131 ـ و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى مى‏خواست بعد از دفن جنازه‏اى خاك بر آن بريزد تنها سه مشت

خاك مى‏ريخت. (35)

132 ـ و در كافى به سند خود از زراره از ابى جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود:  

رسول خدا(ص)نسبت به مرده‏هاى بنى هاشم كارهاى مخصوصى انجام مى‏داد كه نسبت به اموات ساير خانواده‏ها آن كارها را نمى‏كرد، از آن جمله وقتى به جنازه‏اى از بنى هاشم نماز

مى‏گزارد و قبرش را آب ميپاشيدند حضرت دست خود را بر قبر مى‏گذاشت به طورى كه انگشتان مباركش در گل فرو مى‏رفت، بطورى كه اگر غريب و يا مسافرى از اهل مدينه به شهر

مدينه وارد مى‏شد و از قبرستان مى‏گذشت و آن قبر تازه و اثر انگشتان را مى‏ديد، مى‏فهميد كه صاحب اين قبر از بنى هاشم است و لذا مى‏پرسيد از آل محمد(ع)چه كسى تازه از دنيا رفته؟.

(36)

133 ـ شهيد ثانى در كتاب مسكن الفؤاد از على(ع)نقل كرده كه فرمود:  

رسول خدا(ص)وقتى به صاحبان مصيبت تسليت مى‏داد مى‏فرمود: "آجركم الله و رحمكم ـ خداوند اجرتان دهد و شما را رحم كند"و وقتى كسانى را تبريك و تهنيت مى‏داد مى‏فرمود: "بارك

الله لكم و بارك الله عليكم ـ خداوند براى شما مبارك كند و آنرا برايتان مستدام بدارد ". (37)

آداب آن جناب در وضو ساختن و غسل نمودن

134 ـ و از جمله آداب آن حضرت كه آنرا در وضو و غسل رعايت مى‏كرد كه قطب در آيات الاحكام آنرا از سليمان بن بريده از پدرش نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص)براى هر

نمازى وضوئى مى‏گرفت تا آنكه سال فتح مكه فرا رسيد، از آن به بعد براى خواندن چند نماز به يك وضو اكتفا مى‏كرد، عمر پرسيد يا رسول الله (ص)مى‏بينم كارى كردى كه تاكنون نكرده

بودى؟فرمود : متوجهم و عمدا چنين مى‏كنم. (38)

135 ـ و در كافى به سند خود از زراره نقل كرده كه گفت: حضرت ابى جعفر فرمود:  

آيا نمى‏خواهيد وضوى رسول الله(ص)را برايتان حكايت كنم؟گفتيم: چرا، پس حضرت دستور داد قدح كوچك و ضخيمى كه مقدار كمى آب در آن بود آوردند، آن را جلو خود گذاشت و دو

دست خود را بالا زده، دست راست خود را در آن فرو برد و سپس فرمود: البته اين وقتى است كه دست پاك باشد، آنگاه آندست را پر از آب كرده بر پيشانى خود ريخت و گفت: "بسم

الله"و آن آب را به اطراف محاسن خود جريان داده و بعدا يك مرتبه دست را به صورت و پيشانى خود كشيد، سپس دست چپ را در آب فرو برد.و به پرى آن آب به آرنج دست راست

خود ريخت و كف دست چپ را به ساعد دست راست كشيد به طورى كه آب تا نوك انگشتان آن جريان يافت، آنگاه با دست راست كفى از آب پر كرده به آرنج چپ ريخت و آنرا با كف

دست راست به ساعد و سر انگشتان دست چپ مرور داد و جلو سر و پشت پا را با ترى دست چپ و بقيه ترى دست راست مسح كرد، زراره مى‏گويد: ابو جعفر(ع)فرمود:  

خدا تك است و تك را دوست مى‏دارد، از اين جهت در وضو هم سه مشت آب بس است يكى براى صورت و دو تا براى دو ذراع و با ترى دست راستت جلو سر و با بقيه آن پشت پاى

راستت را مسح ميكنى و با ترى دست چپ پشت پاى چپت را، زراره گفت: ابو جعفر(ع)

فرمود: مردى از امير المؤمنين(ع)پرسيد وضوى رسول خدا چطور بود؟آن حضرت همينطور كه من براى شما حكايت كردم براى آن شخص حكايت كرد. (39)

مؤلف: و اين معنا از زراره و بكير و غير ايشان و به طرق متعددى نقل شده، و همه آنها را كلينى و صدوق و شيخ و عياشى و مفيد و كراچكى و ديگران نقل كرده‏اند، و اخبار ائمه اهل

بيت(ع)در اين باره مستفيض و نزديك بتواتر است. (40)

136 ـ و مفيد الدين طوسى در امالى به سند خود از ابى هريره نقل كرده كه گفت:  

رسول خدا(ص)وقتى وضو مى‏گرفت در همه جاى وضو اول سمت راست را مى‏شست (41) .

137 ـ و در تهذيب به سند خود از ابى بصير نقل كرده كه گفت از امام صادق (ع)از وضو پرسيدم فرمود: رسول خدا(ص)با يك مد آب(تقريبا يك چارك من تبريز)وضو مى‏گرفت و با يك

صاع(يك من تبريزى تقريبا)غسل مى‏كرد. (42)

مؤلف: نظير اين روايت به طريق ديگر از حضرت ابى جعفر نقل شده.

138 ـ و در عيون به سند خود از حضرت رضا و آن جناب از آباى گرامش در ضمن حديث طويلى نقل فرموده كه رسول خدا(ص)فرموده: ما اهل بيتى هستيم كه صدقه بر ما حلال

نيست و ما دستور داريم وضو را شاداب بگيريم، و ما هرگز الاغ را بر ماديان نمى‏كشيم. (43)

139 ـ و در تهذيب به سند خود از عبد الله بن سنان از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود : مضمضه(آب در دهان گرداندن)و استنشاق(آب در بينى كشيدن)از چيزهائى است كه رسول

خدا(ص)آنرا سنت قرار داده. (44)

140 ـ و در همان كتاب به سند خود از معاوية بن عمار نقل كرده كه گفت: شنيدم كه امام صادق(ع)مى‏فرمود: رسول خدا(ص)با يك صاع غسل ميكرد و اگر با او يكى از زنانش بودند با

يك صاع و يك مد غسل مى‏كردند (45) .

مؤلف: اين معنا را كلينى هم در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از آن جناب نقل كرده، با اين تفاوت كه در روايت كلينى دارد هر دو از يك ظرف غسل مى‏كردند. (46) و همچنين

شيخ هم بطريق ديگرى آن را نقل كرده.

141 ـ و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد(ع)از پدرش نقل كرده كه فرمود: حسن بن محمد از جابر بن عبد الله از چگونگى غسل رسول خدا(ص)

پرسيد.جابر گفت: رسول خدا با مشت سه مرتبه آب به سر خود مى‏ريخت، حسن بن محمد گفت: موى من همينطور كه مى‏بينى زياد و انبوه است.جابر گفت: اى آزاده!اين حرف را مزن

براى اينكه موى رسول خدا(ص)از موى تو پرپشت‏تر و پاكيزه‏تر بود. (47)

142 ـ و در كتاب الهداية صدوق است كه امام صادق(ع)فرموده: غسل جمعه سنتى است كه بر مرد و زن و در خانه و در سفر واجب است ـ تا آنجا كه مى‏گويد ـ و نيز امام

صادق(ع)فرمود: غسل روز جمعه هم مايه پاكيزگى بدن و هم كفاره گناهان بين دو جمعه است آنگاه فرمود: علت غسل جمعه اين بود كه انصار در ايام هفته به كار شتران رسيدگى به ساير

اموال خود سرگرم بودند، جمعه كه مى‏شد با همان بدن كثيف خود به مسجد مى‏آمدند و رسول خدا(ص)از بوى گند زير بغلهاى‏شان متاذى ميشد از اين رو دستور فرمودند كه روز جمعه

همگى غسل كنند و اين خود باعث شد كه غسل جمعه سنت شود. (48)

مؤلف: و روايت شده كه از جمله سنت‏هاى آن حضرت در غسل، غسل روز عيد فطر و غسل در جميع اعياد و غسلهاى ديگر بسيارى است كه چه بسا به بعضى از آنها در آينده اشاره

بكنيم ان شاء الله تعالى.


از جمله آداب حضرتش در نماز و ملحقات آن

143 ـ و از جمله آداب و سنن آن حضرت در نماز و ملحقات آن چيزى است كه آن را در كافى به سند خود از فضيل بن يسار و عبد الملك و بكير نقل كرده كه گفتند: شنيديم كه امام

صادق (ع)مى‏فرمود: رسول خدا(ص)نماز مستحبى را مثل واجب وروزه مستحبى را مثل واجب به جا مى‏آورد . (49)

مؤلف: اين مطلب را شيخ نيز روايت كرده.

144 ـ و نيز در كافى به سند خود از حنان نقل كرده كه گفت: عمرو بن حريث از امام صادق (ع) ـ در حالى كه من هم نشسته بودم ـ پرسيد: فدايت شوم مرا از نماز رسول خدا (ص)خبر

ده، حضرت فرمود: رسول خدا هشت ركعت نافله ظهر و چهار ركعت ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نماز عصر و سه ركعت مغرب و چهار ركعت نافله آن و چهار

ركعت عشا و هشت ركعت نافله شب و سه ركعت وتر و دو ركعت نافله فجر و دو ركعت نماز صبح مى‏خواند، عرض كردم، فدايت شوم اگر من بتوانم بيشتر از اين‏ها نماز بخوانم خداوند

مرا بخواندن نماز زياد عذاب مى‏كند؟فرمود نه، و ليكن تو را عذاب مى‏كند به ترك سنت رسول خدا(ص). (50)

مؤلف: از اين روايت استفاده مى‏شود كه: دو ركعت نماز نشسته بعد از عشا يعنى "عتمة"جزو پنجاه ركعت نماز يوميه نيست بلكه متمم آن و براى اين است كه با آن بنا بر اينكه دو ركعت

نشسته يك ركعت ايستاده حساب مى‏شود عدد نمازها به پنجاه و يك برسد و نيز براى اين تشريع شده كه بدل از نماز يك ركعتى وتر باشد، به اين معنا كه اگر كسى ده ركعت نافله شب را

خواند و مرگ مهلتش نداد كه يك ركعت وتر را بخواند اين دو ركعت نشسته عتمة به جاى آن حساب شود، كما اينكه كلينى هم در كافى (51) به سند خود از ابى بصير از ابى عبد الله

(ع)روايت مى‏كند كه فرمود: كسى كه ايمان به خدا و روز جزا دارد هرگز تا نماز وتر نخوانده نمى‏خوابد، ابى بصير مى‏گويد عرض كردم : مقصود شما از وتر همان دو ركعت نشسته بعد

از عشاء است؟فرمود: آرى اين دو ركعت يك ركعت حساب مى‏شود و اگر كسى آن را بخواند و در آن شب مرگ او را از خواندن وتر باز بدارد مثل كسى مى‏ماند كه وتر را خوانده باشد

اگر هم نمرد كه آخر شب برخاسته وتر را مى‏خواند، عرض كردم: آيا رسول خدا (ص)هم اين دو ركعت را خواند؟فرمود: نه، عرض كردم: چرا؟فرمود : براى اينكه به رسول

خدا(ص)وحى مى‏آمد و مى‏دانست كه آيا امشب مى‏ميرد يا نه، ديگرانند كه چنين علمى ندارند از همين جهت بود كه خودش نخواند و به ديگران دستور داد تا بخوانند ... (52)

و ممكن است مقصود امام(ع)از اينكه فرمود: رسول خدا(ص)

اين دو ركعت نماز را نخواند، اين باشد كه آنحضرت دائما اين نماز را نمى‏خواند، بلكه گاهى مى‏خواند و گاهى نمى‏خواند، كما اينكه از بعضى از احاديث ديگر هم اين معنا استفاده مى‏شود،

و با اين احتمال، روايت ابى بصير معارض و منافى با روايت ديگرى كه مى‏گويد رسول خدا(ص)اين نماز را مى‏خواند نخواهد بود.

145 ـ و در تهذيب به سند خود از زراره نقل كرده كه گفت شنيدم حضرت ابى جعفر (ع)مى‏فرمايد : رسول خدا(ص)در هيچ روزى تا ظهر نمى‏شد نمازى نمى‏خواند وقتى كه ظهر مى‏شد و

به قدر نصف انگشت سايه مى‏گشت هشت ركعت مى‏خواند و وقتى سايه به قدر يك ذراع مى‏شد نماز ظهر را مى‏خواند بعد از نماز ظهر هم دو ركعت و قبل از نماز عصر دو ركعت

مى‏خواند تا آنكه سايه بقدر دو ذراع مى‏شد آنوقت نماز عصر را بجا مى‏آورد و وقتى آفتاب غروب مى‏كرد نماز مغرب را و بعد از زوال سرخى شفق، عشا را مى‏خواند و مى‏فرمود: وقت

عشا تا ثلث شب امتداد دارد، بعد از عشا نماز ديگرى نمى‏خواند تا شب به نصف مى‏رسيد، آنگاه برمى‏خاست و سيزده ركعت نماز مى‏خواند كه سيزدهمى آن نماز وتر بود و دو ركعت از

آن نافله صبح و وقتى فجر طالع و هوا روشن مى‏شد نماز صبح را مى‏خواند. (53)

مؤلف: در اين روايت تمامى نافله عصر را ذكر نكرده و مهم هم نيست چون از ساير روايات مقدار آن بدست مى‏آيد.

146 ـ و نيز در تهذيب به سند خود از معاوية بن وهب نقل مى‏كند كه گفت: شنيدم كه امام صادق(ع)در ضمن بيان چگونگى نماز رسول خدا(ص)

مى‏فرمود: ظرف آب را رو پوشيده بالاى سرش مى‏گذاشتند و آن جناب مسواك خود را هم زير رختخواب خود مى‏گذاشت و مى‏خوابيد، تا چندى كه خدا بخواهد، و وقتى از خواب بيدار

مى‏شد مى‏نشست و نظرى به آسمان مى‏افكند و آياتى را كه در سوره آل عمران است يعنى آيات "ان فى خلق السموات و الارض..."را مى‏خواند سپس دندانها را مسواك كرده، تطهير

نموده و به مسجد مى‏رفت و چهار ركعت نماز مى‏خواند كه ركوع هر ركعتش بقدر قرائت آن و سجودش بقدر ركوع آن طول مى‏كشيد، بحدى كه مردم مى‏گفتند كى سر از ركوع برمى‏دارد

و به سجده مى‏رود؟و هم چنين سجده‏اش بحدى طولانى بود كه گفته مى‏شد چه وقت سر برمى‏دارد، آنگاه به بستر خود برمى‏گشت و تا خدا مى‏خواست مى‏خوابيد، آنگاه بيدار شده مى‏نشست

و همان آيات را تلاوت نموده، چشم را به آسمان مى‏انداخت، آنگاه مسواك زده تطهير نموده و به مسجد مى‏رفت، باز هم مثل بار اول چهار ركعت نماز مى‏گذاشت، مجددا به بستر خود

مراجعت نموده، مقدارى مى‏خوابيد، سپس بيدار شده نگاهى به آسمان انداخته و همان آيات را تلاوت مى‏نمود، باز مسواك و تطهير را انجام داده به مسجد تشريف مى‏برد و يك ركعت نماز

وتر و دو ركعت ديگر خوانده و براى نماز صبح بيرون مى‏شد. (54)

مؤلف: اين معنا در كافى هم به دو طريق روايت شده.

147 ـ و روايت شده كه آن جناب نافله صبح را در اول فجر مختصر مى‏خواند و براى نماز صبح بيرون مى‏رفت.

148 ـ و در محاسن به سند خود از عمر بن يزيد از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: هر كس در نماز وترش هفتاد مرتبه: "استغفر الله ربى و اتوب اليه"بگويد و بر اين كار تا يكسال

مداومت و مواظبت داشته باشد، خداى تعالى اسمش را در زمره كسانى مى‏نويسد كه در سحرها طلب مغفرت مى‏كرده‏اند، رسول خدا(ص)هم همينطور در نماز وترش هفتاد بار استغفار

مى‏كرد و هفت بار مى‏گفت: "هذا مقام العائذ بك من النار ـ اين موقف كسى است كه از آتش دوزخ پناهنده تو شده است..." (55)

149 ـ و در فقيه مى‏گويد: رسول خدا(ص)در قنوت وتر خود مى‏گفت:  

"اللهم اهدنى فيمن هديت، و عافنى فيمن عافيت، و تولنى فيمن توليت، و بارك لى فيما اعطيت، و قنى شر ما قضيت، انك تقضى و لا يقضى عليك، سبحانك رب البيت، استغفرك و اتوب

اليك و أؤمن بك و اتوكل عليك و لا حول و لا قوة الا بك يا رحيم ـ پروردگارا، ما را به آنان كه هدايتشان كردى هدايت كن و با آنان كه عافيتشان دادى عافيت ده، و با آنان كه امورشان

را خودت به دست گرفتى امور مرا هم عهده‏دار شو، و در آنچه مرا داده‏اى بركت قرار ده، و مرا از شر قضا و قدرى كه گذراندى نگهدار، چون توئى كه قضا بدست تو است و توئى كه

حكم مى‏كنى و كسى نيست كه عليه تو حكم كند، منزهى تو اى پروردگار خانه، از تو طلب مغفرت مى‏كنم، و به تو رجوع مى‏نمايم و به تو ايمان مى‏آورم، و بر تو توكل مى‏كنم، و حول و

قوه‏اى نيست مگر از ناحيه تو اى خداى مهربان". (56)

150 ـ و در تهذيب به سند خود از ابى خديجه از ابى عبد الله(ع)نقل مى‏كند كه فرمود: رسول خدا(ص)هر وقت ماه رمضان مى‏شد نماز خود را بيشتر مى‏كرد من نيز به آن مى‏افزايم شما

نيز بيفزائيد. (57)

مؤلف: مقصود از اين بيشتر كردن، همان خواندن نماز هزار ركعتى(تراويح)است، و اين نماز، نافله ماه رمضان و غير از پنجاه ركعت نافله‏هاى يوميه است، و در كيفيت تقسيم كردن اين

هزار ركعت نماز، بر شبهاى رمضان اخبار زيادى وارد شده.و از طريق امامان اهل بيت (ع)وارد شده كه رسول خدا اين نمازها را بدون جماعت مى‏خواند، و از خواندن آن به جماعت

نهى مى‏كرد، و مى‏فرمود: در نافله جماعت نيست، و براى آن جناب نمازهاى مخصوص ديگرى است كه در كتابهاى دعا از آن جناب نقل شده، و چون از غرض ما در اين مقام خارج بود

از ذكرش خوددارى نموديم، و هم چنين در نمازهايش مستحبات و دعاها و اورادى است كه اگر كسى بخواهد به آنها وقوف يابد بايد به همان كتابها مراجعه كند.

151 ـ و در كافى به سند خود از يزيد بن خليفه نقل كرده كه گفت: خدمت حضرت صادق(ع)عرض كردم: عمر بن حنظله در باره اوقات نمازها از شما براى ما مطالبى نقل كرده؟حضرت

فرمود، او بر ما دروغ نمى‏بندد ـ تا آنجا كه مى‏گويد ـ عرض كردم عمر بن حنظله مى‏گويد: وقت مغرب موقعى است كه جرم آفتاب پنهان شود، چيزى كه هست رسول خدا(ص)در مسافرتها

زمانى كه با شتاب راه مى‏پيمود، نماز مغرب را تاخير مى‏انداخت و آنرا با نماز عشا مى‏خواند، امام فرمود: عمر بن حنظله درست گفته. (58)

152 ـ و در تهذيب به سند خود از طلحة بن زيد از جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش (ع)نقل كرده كه فرموده: رسول خدا(ص)در شبهائى كه باران مى‏باريد نماز مغرب را مختصر

مى‏خواند و در خواندن عشا هم عجله مى‏كرد و آنرا زودتر از وقت فضيلتش ـ يعنى با مغرب ـ مى‏خواند و مى‏فرمود: كسى كه به مردم رحم نكند در حقش رحم نمى‏كنند (59) .

153 ـ و نيز در تهذيب به سند خود از ابن ابى عمير از حماد از حلبى از امام صادق(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى كه در سفر بود و هم چنين در مواقعى كه كار فورى

داشت، ظهر و عصر را با هم مى‏خواند و هم چنين بين مغرب و عشا فاصله نمى‏انداخت... (60)

مؤلف: در اين باره روايات زيادى است كه مرحوم كلينى، شيخ و فرزندش و شهيد اول(رحمهم الله)آنها را نقل كرده‏اند.

154 ـ و در كتاب فقيه به سند خود از معاوية بن وهب از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود : بسيار مى‏شد كه مؤذن در گرماى ظهر مى‏آمد دنبال رسول خدا (ص)، حضرت مى‏فرمود:

"أبرد، أبرد ـ بگذار هوا خنك شود". (61)

مؤلف: صدوق(عليه الرحمه)ميگويد: معنى اينكه فرمود: "أبرد، أبرد"اين است كه بشتاب بشتاب، و گويا نامبرده كلمه مزبور را از"بريد"گرفته، و ظاهر روايت اين است كه مراد از كلمه

"أبرد، أبرد"تاخير انداختن تا خنك شدن هوا و كاسته شدن شدت گرما است، چنانكه اين ظهور را روايت كتاب علاء از محمد بن مسلم هم تاييد مى‏كند، چه در آن روايت محمد بن مسلم

مى‏گويد : حضرت ابى جعفر(ع)در مسجد رسول خدا (ص)از كنار من گذشت، در حالى كه من نماز مى‏خواندم، بعدا روزى مرا ديد و فرمود: هيچ وقت نماز واجب را در آن وقتى كه

مى‏خواندى مخوان، آيا نماز را در آن شدت گرما مى‏خوانى؟!عرض كردم نماز واجب نبود نافله بود. (62)

155 ـ در كتاب احياء العلوم آمده رسول خدا(ص)هيچ وقت در نماز كسى به خدمتش نمى‏آمد و در كنارش نمى‏نشست مگر اينكه براى خاطر او نماز را كوتاه مى‏كرد و متوجه او مى‏شد و

مى‏فرمود: آيا حاجتى دارى؟پس از آنكه حاجت او را برمى‏آورد مجددا به نماز مى‏ايستاد . (63)

156 ـ و در كتاب زهد النبى تاليف جعفر بن احمد قمى است كه: رسول خدا (ص)وقتى به نماز مى‏ايستاد از ترس خدا رنگش مى‏پريد، و از اندرون دل و قفسه سينه‏اش صدائى نظير

صداى اشخاص خائف و وحشت زده شنيده مى‏شد. (64)

مؤلف: اين معنا را ابن فهد و ديگران هم نقل كرده‏اند.

157 ـ و نيز در احياء العلوم مى‏گويد: در روايت ديگرى دارد كه رسول خدا (ص)وقتى كه نماز مى‏خواند مانند پارچه‏اى مى‏شد كه در گوشه‏اى افتاده باشد. (65)

158 ـ و در بحار مى‏گويد: عايشه گفته است: رسول خدا(ص)براى ما و ما براى او سخن مى‏گفتيم، همينكه موقع نماز مى‏شد حالتى به خود مى‏گرفت كه گوئى نه او ما را مى‏شناخته و نه


ما او را مى‏شناخته‏ايم. (66)

159 ـ و مفيد الدين طوسى در كتاب مجالس به سند خود كه آن را منتهى به على (ع)كرده، نقل نموده كه آن جناب وقتى كه ولايت مصر را به محمد بن ابى بكر داد، دستور العملى به او

مرحمت نمود، و در ضمن آن فرمود: مواظب ركوع و سجود خودت باش، زيرا رسول خدا(ص)از همه مردم نمازش كامل‏تر و در عين حال اعمالش در نماز از همه سبك‏تر و كمتر بود.

(67)

160 ـ و در كتاب جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع)نقل كرده كه فرمود: هر وقت دهن دره و خميازه رسول خدا را مى‏گرفت آن جناب آنرا با دست

راست خود رد مى‏كرد. (68)

مؤلف: در كتاب دعائم نيز روايتى نظير اين روايت نقل شده.

161 ـ و در كتاب علل به اسناد خود از هشام بن حكم از ابى الحسن موسى بن جعفر (ع)حديثى نقل كرده كه در ضمن آن گفته است: خدمت آن حضرت عرض كردم به چه علت بايد در

ركوع بگويند : "سبحان ربى العظيم و بحمده"و ليكن در سجود گفته شود:  

"سبحان ربى الاعلى و بحمده"فرمود: اى هشام وقتى كه رسول خدا(ص)را به معراج بردند و در آنجا نماز گذاشت و ذكر گفت و از عظمت خداوند ديد آنچه را كه ديد بندهاى بدنش مرتعش

شد و بدون اختيار به حالت ركوع درآمد، و در آن حال گفت: "سبحان ربى العظيم و بحمده"وقتى كه از آن حالت برخاست نظرش به عظمت خداى خود در مكان بلندترى كه از آن بلندتر

تصور نمى‏شود افتاد و بدون اختيار صورت خود را به خاك نهاد و گفت: "سبحان ربى الاعلى و بحمده"و هم چنين تكرار مى‏كرد تا پس از گفتن هفت مرتبه قدرى از آن رعبى كه دلش را

پر كرده بود كاسته گرديد، از اين جهت در امتش هم اين دو ذكر سنت شد. (69)

162 ـ و در كتاب تنبيه الخواطر تاليف شيخ و رام بن ابى فراس از نعمان نقل مى‏كند كه گفت: رسول خدا(ص)هميشه صفوف نماز ما را منظم مى‏فرمود به طورى كه اگر تيرى رها مى‏شد

فاصله نيمه از آن تير يكسان بود تا اينكه رفته رفته براى همه عادت شد، اتفاقا روزى به مسجد تشريف آورد و به نماز ايستاد، خواست تا تكبيرة الاحرام بگويد متوجه شد كه مردى سينه‏اش

جلوتر از سايرين است، فرمود: بندگان خدا صفوف خود را منظم كنيد و گرنه ميان شما اختلاف خواهد افتاد. (70)

163 ـ و نيز در همان كتاب از ابن مسعود نقل مى‏كند كه گفت: رسول خدا (ص)دست به شانه‏هاى ما مى‏گذاشت و ما را پس و پيش مى‏كرد و مى‏فرمود:  

منظم بايستيد و گرنه اگر در ايستادن اختلاف داشته باشيد دلهايتان هم مختلف خواهد شد. .. (71)

164 ـ و در فقيه به سند خود از داود بن حصين از ابى العباس از ابى عبد الله (ع)نقل مى‏كند كه فرمود: رسول خدا(ص)در ماه رمضان در دهه اول معتكف شد، سال بعد از دهه دوم

اعتكاف كرد، ولى پس از آن هميشه در دهه سوم اعتكاف مى‏كرد. (72)

165 ـ و نيز در فقيه مى‏گويد امام صادق(ع)فرموده: جنگ بدر در ماه رمضان اتفاق افتاد، در آنسال رسول الله اعتكاف نكرد، سال بعد كه شد آن جناب دو دهه اعتكاف كرد، يكى براى

همان سال يكى هم براى قضاى اعتكاف سال پيش. (73)

مؤلف: كلينى هم در كافى اين روايت را نقل فرموده. (74)

166 ـ و نيز در كافى به سند خود از حلبى از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى كه دهه آخر(ماه رمضان)مى‏شد در مسجد اعتكاف مى‏كرد، و برايش خيمه‏اى موئى

مى‏زدند، و در آن ايام لحاف و بسترش را برمى‏چيدند، بعضى از اصحابش گفته‏اند كه: از زنان هم كناره مى‏گرفت و ليكن امام صادق فرمود: اين حرف صحيح نيست و از زنان كناره‏گيرى

نمى‏كرد. (75)

مؤلف: اين معنا در روايات زياد ديگرى هم وارد شده، و مقصود از كناره‏گيرى از زنان به طورى كه مى‏گويند و روايات هم بر آن دلالت دارد آميزش و معاشرت با آنان است نه جماع .

روزه گرفتن آن حضرت

167 ـ و از جمله آداب و سنن آن حضرت در روزه گرفتن آنست كه صاحب فقيه به سند خود از محمد بن مروان نقل كرده كه گفت: از امام صادق(ع)شنيدم كه مى‏فرمود: رسول

خدا(ص)يك مرتبه آن قدر زياد روزه مى‏گرفت كه مى‏گفتند:  

ديگر افطار نمى‏كند و يك مرتبه آن قدر پشت سر هم افطار مى‏كرد كه مى‏گفتند ديگر روزه نمى‏گيرد، بعضى از اوقات هم يك روز روزه مى‏گرفت و يك روز افطار مى‏كرد، بعضى از

اوقات تنها روزهاى دوشنبه و پنجشنبه را روزه مى‏گرفت تا آنكه باينجا رسيد كه در هر ماه تنها سه روز يعنى پنجشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ما را روزه

مى‏گرفت.و مى‏فرمود: اگر كسى اينچنين روزه بگيرد مثل اين است كه تمام عمرش روزه بوده، آنگاه امام صادق(ع)فرمود: پدرم بارها مى‏فرمود: هيچ كسى نزد خدا دشمن‏تر و مبغوض‏تر

از كسى نيست كه وقتى به او مى‏گويند رسول خدا(ص)

چنين و چنان ميكرد و مثلا زياد روزه نمى‏گرفت و تو چرا اين قدر روزه مى‏گيرى و نماز مى‏خوانى در جواب بگويد: خدا مرا بخواندن نماز زياد و گرفتن روزه بسيار عذاب نخواهد كرد،

زيرا معنى اين حرف اين است كه رسول خدا بيش از آن نمى‏توانسته عبادت كند. (76)

168 ـ و در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)در اوائل بعثت روزه گرفتنش اينطور بود كه يك مدت آنقدر پى در پى روزه

مى‏گرفت كه مى‏گفتند هيچ روزى را بدون روزه بسر نمى‏برد، و مدتى ديگر آنقدر پى در پى روزه بود كه گفته مى‏شد: روزه نمى‏گيرد، آنگاه اين رويه را ترك كردند و مدتى يك روز در

ميان روزه مى‏گرفتند كما اينكه روزه حضرت داود هم همين طور بوده، پس از مدتى اين را نيز ترك كرد و مدتى همان ايام البيض هر ماه را روزه بود، در آخر اين را نيز ترك كرد و سه

روزى را كه در ايام البيض روزه مى‏گرفت در دهه‏هاى ماه تقسيم كرده يكى را در پنجشنبه دهه اول و يكى در چهارشنبه دهه دوم و يكى در پنجشنبه دهه سوم مى‏گرفت و تا زنده بود اين

رويه را داشت.

مؤلف: مطابق مضمون اين روايت، روايات بسيار زيادى در دست هست. (77)

169 ـ و نيز در كافى به سند خود از عنبسه عابد نقل كرده كه گفت: رسول خدا از دنيا رحلت فرمود در حالى كه رويه‏اش در روزه داشتن اين بود كه ماه شعبان و رمضان و سه روز از

هر ماه را روزه مى‏گرفت. (78)

170 ـ و در كتاب نوادر احمد بن محمد بن عيسى از على بن نعمان از زرعه از سماعه نقل شده كه گفت از امام صادق(ع)پرسيدم آيا رسول خدا(ص)ماه شعبان را هم روزه

مى‏گرفت؟فرمود: آرى و ليكن همه آن ماه روزه نمى‏گرفت.پرسيدم: چند روز از آنرا مى‏خورد؟فرمود: مى‏خورد.سه مرتبه سؤال مزبور را تكرار كردم و آن جناب جواب بيشترى به من

نداد.سپس سال بعد همان مساله را پرسيدم و امام همان جواب را تكرار نمود... (79) .

171 ـ و در كتاب مكارم از انس نقل مى‏كند كه گفت: غذاى رسول خدا (ص)شربتى بود كه در افطار مى‏آشاميد، و شربتى كه آنرا در سحر مى‏خورد، خيلى از اوقات اين شربت عبارت بود

از شير و خيلى از اوقات مقدارى آب بود كه در آن نان را حل كرده بودند، ... (80) .

172 ـ و در كافى به سند خود از ابن قداح از ابى عبد الله(ع)نقل مى‏كند كه فرمود: رسول خدا در روزهائى كه روزه مى‏گرفت اولين چيزى كه با آن افطار مى‏فرمود خرماى تازه و يا

خرماى خشك بود. (81)

173 ـ و نيز در كافى به سند خود از سكونى از جعفر از پدرش(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى روزه مى‏گرفت و براى افطار بشيرينى دست نمى‏يافت با آب افطار مى‏كرد، و

در بعضى از روايات دارد كه با كشمش افطار مى‏فرمود. (82)

174 ـ و در كتاب مقنعه از آل محمد(ع)روايت كرده كه فرموده‏اند:  

مستحب است اينكه روزه‏دار سحرى بخورد و لو به شربتى از آب، و روايت شده كه بهترين سحرى‏ها خرما و قاووت است، زيرا پيغمبر اكرم(ص)در سحر آن دو را استعمال مى‏فرمود.

(83)

مؤلف: تا اينجا سنت‏هاى جارى آن حضرت بود در باب روزه، و البته سنت‏هائى هم مخصوص به خود داشت، از آن جمله"روزه وصال"است كه عبارت است از روزه بيشتر از يك روز

به طورى كه در ميان آنها افطار نشود، رسول خدا(ص)خودش چنين روزه‏اى داشت و ليكن امت را از آن نهى مى‏كرد و مى‏فرمود: شما طاقت آن را نداريد، و اگر مى‏بينيد كه من روزه

وصال مى‏گيرم و چند روز پى‏درپى بدون افطار و سحر بسر مى‏برم براى اين است كه خداى تعالى مرا از غذاهاى آسمانى خود سير و از شرابهاى بهشتيش سيراب مى‏سازد. (84)

175 ـ و در كتاب مكارم از رسول خدا(ص)روايت كرده كه بيشتر اوقات و از هر غذا بيشتر"هريسه "را مخصوصا در سحرها ميل مى‏فرمود. (85)

176 ـ و در فقيه مى‏گويد: رسول خدا(ص)وقتى كه ماه رمضان فرا مى‏رسيد تمامى اسيرهاى جنگى را آزاد و بتمامى سائل‏ها عطيه مى‏داد. (86)

177 ـ و در كتاب دعائم از على(ع)نقل مى‏كند كه فرمود: رسول خدا (ص)در دهه آخر رمضان به كلى لحاف و تشك خود را جمع مى‏كرد و به عبادت مى‏پرداخت، و در شب بيست و سوم

اهل خانه خود را بيدار مى‏كرد و در آنشب آب به روى خوابيده‏ها مى‏پاشيد تا خواب از سرشان برود، و هم چنين فاطمه زهرا(س)احدى از اهل خانه خود را اجازه نمى‏داد كه در آنشب

بخوابند، و براى اينكه خوابشان نبرد غذاى كمترى به آنان مى‏داد، و از روز خود را براى شب زنده دارى آن شب آماده مى‏كرد، و مى‏فرمود:

محروم است كسى كه از خيرات امشب استفاده نكند. (87)

178 ـ و در كتاب المقنع گفته است: سنت در افطار عيد قربان اين است كه بعد از نماز انجام شود و در عيد فطر قبل از نماز. (88)

جمله‏اى از آداب آنجناب در قرائت قرآن و دعا

179 ـ و از جمله آداب آن حضرت در باره قرائت قرآن و دعا آنست كه شيخ در كتاب مجالس به سند خود از ابى الدنيا از امير المؤمنين(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (ص)هيچ

امرى او را از تلاوت قرآن باز نمى‏داشت مگر جنابت. (89)

180 ـ و در مجمع البيان از ام سلمه نقل مى‏كند كه گفت رسول خدا (ص)قرائت خود را آيه آيه وقف مى‏كرد. (90)


181 ـ و در تفسير ابو الفتوح مى‏گويد: رسول خدا(ص)از رختخواب بر نمى‏خواست مگر اينكه مسبحات را تلاوت مى‏كرد و مى‏فرمود: در اين چند سوره آيه‏ايست كه فضلش از هزار آيه

بيشتر است، پرسيدند مسبحات كدامند؟فرمود: سوره حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن است. (91)

مؤلف: اين معنا در مجمع البيان از عرباض بن ساريه نيز روايت شده. (92)

182 ـ و در كتاب درر اللئالى تاليف ابن ابى جمهور از جابر نقل شده كه گفت رسول خدا(ص)هيچ وقت نمى‏خوابيد مگر اينكه سوره تبارك و الم تنزيل را مى‏خواند. (93)

183 ـ و در مجمع البيان مى‏گويد: روايت شده كه على بن ابيطالب فرمود: رسول خدا (ص)سوره "سبح اسم ربك الاعلى"را دوست مى‏داشت و اولين كسى كه "سبحان ربى الاعلى"گفت،

ميكائيل بود. (94)

مؤلف: همين روايت را مجلسى در اولين حديث از بحار (95) از در المنثور (96) نقل كرده، و در اين ميان اخبار ديگرى راجع به دعاهائى كه رسول خدا(ص)در موقع خواندن قرآن و يا

در موقع تلاوت سوره‏ها و يا آيات مخصوصى مى‏خواند در دست هست كه اگر كسى بخواهد از آنها اطلاع حاصل كند بايد به كتبى كه متعرض آن است مراجعه نمايد.آن حضرت داراى

خطبه‏ها و بياناتى است كه در آن مردم را به تمسك به قرآن و تدبر در آن ترغيب و به اهتداء به هدايت و استناره از نور آن تحريص مى‏فرمايد، و خود آن جناب به طريق اولى به آنچه كه

در اين باره توصيه مى‏فرمود عمل مى‏كرد، و از همه پيش‏قدم‏تر و سريع‏تر به سوى خيرات بود، همو بود كه مى‏فرمود: سوره هود مرا پير كرد. (97) و البته مقصود آن جناب آيه"فاستقم

كما امرت"است.

كما اينكه از ابن مسعود هم قريب به اين مضمون روايت شده كه گفت: رسول خدا (ص)مرا دستور دادند كه مقدارى از قرآن را بخوانم، و من چند آيه‏اى از سوره يونس برايش تلاوت كردم

تا آنكه رسيدم به اين جمله: "و ردوا الى الله موليهم الحق..." (98) ، ديدم كه اشك در دو چشمان نازنينش حلقه زد. (99)

اين بود پاره‏اى از آداب و سنن آن حضرت كه ما آنرا از رساله‏اى كه سابقا در باره سنن آن حضرت تاليف كرده بوديم انتخاب نموده، در اينجا ذكر نموديم، و در كتب شيعه و سنى روايات

مستفيضه‏اى در اين باره نقل شده كه البته آيات الهى قرآن نيز آنرا تاييد مى‏كند و هيچيك از آنها را رد و انكار نمى‏نمايد.و خداوند راهنما است.

پى‏نوشتها:

1) كافى ج 6 ص 27 ح 1

2) كافى ج 6 ص 271 ح 7

3) كافى ج 6 ص 271 ح 1

4) احياء العلوم ج 7 ص 121

5) مستدرك الوسائل ج 3 ص 83 ح 7

6) بحار ج 16 ص 229 ح 35 از مكارم الاخلاق

7) محاسن برقى ط اسلامى ص 443 ح 313

8) مكارم الاخلاق ص 26

9) كافى ج 6 ص 285 ح 2

10) كافى ج 6 ص 288 ح 1

11) كافى ج 6 ص 345 ح 2

12) عيون الاخبار ج 2 ص 40 ح 134

13) اقبال، ص 116، سطر 16

14) كافى ج 6 ص 376 ح 3

15) مكارم الاخلاق ص 31

16) جعفريات ص 161

17) مكارم الاخلاق ص 31

18) احياء العلوم ج 7 ص 126

19) مكارم الاخلاق ص 26

20) بحار ج 16 ص 288 ح 146 از امالى شيخ طوسى

21) مكارم الاخلاق ص 28

22) محاسن برقى ص 410 ح 135

23) مكارم الاخلاق ص 31

24) كافى ج 6 ص 386 ح 8

25) محاسن برقى ص 577 ح 38

26) مكارم الاخلاق ص 31

27) كافى ج 2 ص 415 ح 1

28) شرح النفليه

29) جعفريات ص 30

30) كافى ج 6 ص 474 ح 8

31) المكارم ج 2 ص 413 به نقل از سنن النبى.

32) كافى ج 3 ص 168 ح 2

33) قرب الاسناد ص 42

34) و مستدرك الوسائل ج 1 ص 131 ح 4

35) جعفريات ص 202

36) كافى ج 3 ص 200 ح 4

37) و مستدرك الوسائل ج 1 ص 128 ح 6

38) و مستدرك الوسائل ج 1 ص 42 ح 3

39) كافى ج 3 ص 25 ح .4

40) كافى ج 3 ص 25 ح .4

41) امالى شيخ طوسى ج 1 ص .397

42) تهذيب ج 1 ص 136 ح .28

43) عيون الاخبار ج 2 ص .28

44) تهذيب ج 1 ص 79 ح .52

45) تهذيب ج 1 ص 137 ح .74

46) كافى ج 3 ص 22 ح .5

47) جعفريات ص .22

48) علل الشرايع ج 1 ص 270 و به نقل از پاورقى سنن النبى در الهداية صدوق ص .23

49) كافى ج 3 ص 443 ح .3

50) كافى ج 3 ص 443 ح .5

51) كافى و وسائل الشيعه ج 2 ص 71 ح .8

52) علل الشرايع ج 2 ص .331

53) تهذيب ج 2 ص 262 ح .82

54) تهذيب ج 2 ص 334 ح .233


55) محاسن برقى ص 53 ب 53 ح .80

56) من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 308 ح .1

57) تهذيب ج 3 ص 60 ح .7

58) كافى ج 3 ص 279 ح .6

59) تهذيب ج 2 ص 32 ح .47

60) تهذيب ج 3 ص 233 ح .118

61) من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 144 ح .26

62) مستدرك الوسائل، ج 1، ص 193، ب 33 من ابواب المواقيت ح .3

63) احياء العلوم ج 7 ص .113

64) مستدرك الوسائل ج 1 ص 263 ح .4

65) مستدرك ج 1 ص 263 و به نقل از پاورقى سنن النبى كتاب زهد النبى ص 161 و احياء العلوم .

66) مستدرك ج 1 ص 264 ح .18

67) امالى مفيد ص .156

68) كتاب جعفريات ص .36

69) علل الشرايع ج 2 ص 332 ح .4

70) تنبيه الخواطر ج 2 ص .491

71) تنبيه الخواطر تاليف امير حسين زاهد ج 2 ص 490 از ابو مسعود.

72) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 123 ح .20

73) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 120 ح .3

74) كافى ج 4 ص 175 ح .2

75) كافى ج 4 ص 175 ح .1

76) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص .48

77) كافى ج 4 ص 90 ح .2

78) كافى ج 4 ص 91 ح .7

79) وسائل ج 7 ص .368

80) مكارم الاخلاق ص .32

81) كافى ج 4 ص 153 ح .5

82) كافى ج 4 ص 152 ح .1

83) مقنعه مفيد ص .50

84) تهذيب ج 4 ص 307 با تفاوت.

85) مكارم الاخلاق ص .29

86) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 61 ح .10

87) دعائم الاسلام ج 1 ص 289 على ما فى سنته ص .296

88) مقنع ص 46 على ما فى سنته ص .297

89) بحار الانوار ج 92 ص 216 ح .21

90) تفسير مجمع البيان ج 10 ص .378

91) تفسير ابو الفتوح ج 11 ص .30

92) تفسير مجمع البيان ج 9 ص .226

93) مجمع ج 8 ص .325

94) تفسير مجمع البيان ج 10 ص .473

95) بحار الانوار ج 92 ص .322

96) در المنثور ج 6 ص .331

97) در المنثور ج 3 ص .320

98) سوره يونس آيه .30

99) احياء العلوم ج 3 ص .119



| شناسه مطلب: 80769