متن کامل
با پيامبر در ساحت عشق و محبت راهبردى در&
با پيامبر در ساحت عشق و محبت
راهبردى در بهينهسازى تربيت عاطفى و هيجانى
نويسنده: دكتر عباسعلى شاملى
مترجم: هادى حسينخانى
درآمد
اين نوشتار برگردان فارسى يكى از مقالات دوره كارشناسى ارشد نويسنده در گرايش روانشناسى فلسفى اسلامى (علمالنفس فلسفى) در دانشگاه «مك گيل» كشور كانادا است. اصل اين
مقاله به زبان انگليسى بوده و در يك نيم سال درسى دوره كارشناسى ارشد زير عنوان «موضوعات ويژه در كلام اسلامى» به پرفسور اريك ارمزبى(1) ارائه شده است.
استاد ارمزبى از من خواسته بود كه با توجه به علاقهام به موضوعات روانشناختى و تربيتى، پيرامون يك روايت نبوى مشهور، پژوهشى داشته باشم و دستاورد خود را در مقالهاى به
دانشجويان آن درس عرضه كنم. به فراخور انتظار استاد و اقتضاى محل پژوهش، مقاله در نگارش اول بيشتر رويكرد كلامى داشت، اما در بازنگرى ترجمه برخى از جنبههاى تربيتى و
روانشناختى روايت برجستهتر شد.
روش پژوهشى نگارنده، شيوه «تحليل محتوا»(2) است. واژهها و فرازهاى روايت نبوى مشهورى كه در ادامه خواهد آمد، با اين روش به تحليل كشانده شده است. گاهى رويكرد ادبى،
زمانى كلامى و در مواردى هم از منظر عرفانى به روايت نگاه شده است. هدف از اين آمد و شدها مطالعه يك روايت نبوى در فهم سيره آن حضرت و تلاش براى دستيابى به روشهاى
پالايش تربيت عاطفى بوده است. منابع و متون گوناگونى كه اين نبوى يا مشابه آن را در بر داشته است، مورد مطالعه و مشورت قرار گرفته است تا معلوم شود كه آن حضرت در پالايش
گرايشهاى عاطفى و هيجانى خود چه راهكارى پيش مىگرفتهاند. از آنجا كه هنگام گذراندن اين واحد درسى، كتاب احياء علومالدين غزّالى متن درسى بود، شروع آدرسدهىها در اين
نوشتار از كتاب المحبّه متن نامبرده بوده است.
آنچه جالب توجه است اينكه با تحليل محتوا و در دست داشتن يك رويكرد تربيتى و روانشناختى، چگونه مىتوان از سطح ترجمه يك حديث نبوى عبور كرد و به برخى از لايههاى
زيرين محتواى كلام معصومان و پيراستگان راه يافت.
بسيارى از مؤمنانى كه دوست دارند رفتار، منش و چه بسا احساسات و عواطف خود را به گونهاى نبوى پالايش و تصعيد كنند، ممكن است با اين پرسش روبهرو باشند كه پيامبراكرم
صلىاللهعليهوآله به عنوان الگوى برترى از اخلاق و شخصيت الهى چگونه بودند؟ ايشان چه چيزهايى را دوست مىداشتند؟ چگونه در زندگى روزمره رفتار مىكردند؟ و بالاخره منششان
چه بود؟ به نظر مىرسد همين سؤال، حركتدهنده مفسّر گرانقدر معاصر حضرت علامه طباطبائى بود كه طى دوازده سال كوشيدند، برخى از زواياى سيره نبوى را در كتابى با عنوان
سنن النبى گردآورى كنند. اين كتاب مجموعه جالبى است؛ زواياى زيبايى از زندگى حضرت را به هم پيوند داده است. من هم يك روز با اين سؤال رو در رو شدم كه: راستى پيامبراكرم
صلىاللهعليهوآله چه چيزهايى را در اين دنيا دوست داشتند؟ چه چيزهايى بيشتر مورد علاقه و توجهشان بود؟ حضرت عواطف و احساسات عشق و محبت خود را چگونه اولويتگذارى
مىكردند؟ تا اينكه به اين نبوى برخوردم:....
بله، حضرت هم مانند ما چيزهاى خاصى را دوست دارند و حتى بين دوست داشتنىها فرق مىگذارند؛ برخى را بيشتر و بعضى را كمتر دوست دارند. بوى خوش، همسران و نماز از
دوست داشتنىترها بود. براى جهتدهى و پالايش عواطف و احساسات خود اين گفتار نبوى را مرور مىكنيم:
قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآله : «حُبّبَ الىَّ مِن دنياكم ثلاثٌ: النساءُ و الطّيب و جُعلت قرّةُ عينى فى الصلاةِ.»(3)
رسول اكرم صلىاللهعليهوآله فرمودند: از دنياى شما سه چيز مورد علاقه من قرار داده شده است: زنان، عطر و نور چشم من در نماز است.
فرمايش پيامبر از نگاه غزّالى
اين حديث توسط ابوحامد محمّد عزّالى (450ـ 505 ه.ق) و در كاوش جالب او در كتاب المحبة از مجموعه احياء علومالدين مطرح شده است. هدف اصلى غزّالى از مطرح ساختن اين
روايت، تبيين چيستى عشق و برشمارى مراحل و گونههاى آن به منظور برجستهسازى برترين و بلندترين گونه عشق است كه به خداوند اختصاص مىيابد. «عشق» در نگاه غزّالى يك
پديده روانى است كه ادراك و لذت را در هم آميخته است. شايد هدف او از اين توصيف آن بوده است كه در دوستى و عشق، دو ساحت شناختى و هيجانى به هم پيوند مىخورد.(4)
غزّالى بر اين باور است كه به فراخور تقسيم مجراهاى حسى گوناگون، دريافتهاى حسى و ادراكى ما در درد و خوشى متفاوت خواهد بود. هر حس با گونه ويژهاى از ادراك و بىترديد،
با نوع مشخصى از لذت يا درد سر و كار دارد.
بنابراين، او روايت نبوى بالا را به عنوان نمونه و مثال روشنى از بحث خويش در گوناگونى دريافتهاى حسى و ادراكى لذت مطرح مىكند. گمان وى بر اين است كه در كلام پيامبر هر
يك از سه واژه زنان (نساء)، بوى خوش (طيب) و نماز (صلوة) به يك يا چند حس ويژه پيوسته شده است. براى مثال، عطرها تنها به اين دليل مطلوب و مورد علاقه ما هستند كه بوى
خوش آنها را از راه بوييدن و نه ديدن و شنيدن احساس مىكنيم. از سوى ديگر، زنان از آنرو در دل مردان جاى مىگيرند كه با ديدن و تماس بدنى، از آنان لذت مىبرند. پيامد اين
مطلب آن است كه ساير حواس همچون بويايى، چشايى و شنوايى در لذت بردن از زنان نقشى ندارد. اما نماز به عنوان دلپذيرترين عملى كه از راه دل و عقل احساس مىشود، مورد
توجه يك مؤمن و دين باور قرار مىگيرد. از اينرو، غزّالى خاطرنشان مىسازد كه بر اساس پيام اين روايت، ما بايد همچون حواس بيرونى، از سلامت حسى درونى نيز برخوردار باشيم
تا بتوانيم از معانى درونى و حقايق معنوى كه ناشى از ارتباط با خدا و تعلّق به او است، لذت ببريم.
اگرچه شايد درست باشد كه از يك نگاه، ادراك (يا به تعبير دقيقتر، احساس) و لذتهاى ناشى از آن را بر اساس حواس گوناگون تقسيم كنيم، ولى مىتوان ادعا كرد كه غزّالى براى استفاده
از اين فرمايش پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله به عنوان شاهدى بر نظريه خود، با مشكلاتى روبه رو است. براى مثال، زنان تنها به اين دليل كه از راه تماس و ديدن در ارتباط عاطفى و
جنسى با ما قرار مىگيرند، دوست داشتنى نيستند. در فرمايش حضرت، خاطرنشان شده كه سه موضوع مورد علاقه آن جناب بوده است. براى فهم دليل واقعى اين بخش از كلام پيامبر،
بهتر است و بلكه بايد به قرآن و ساير روايتهاى نبوى مراجعه كنيم. مشورت با كريمههاى قرآنى و برخى ديگر از گفتارهاى پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله ما را به اين نكته رهنمون مىكند
كه علاوه بر جنبههاى جسمانى، زنان به عنوان منبع اصلى تأمين نيازهاى روانى، به ويژه در بخش خانواده و ارتباطات خانوادگى، مورد توجه قرار گرفتهاند. بر اساس آيه 21 سوره
«روم»، زنان و همسران يكى از منابع اصلى آرامش و رهايى از تنشها به شمار آمدهاند. امام على بن موسىالرضا عليهالسلام مىفرمايند: «انّ اللّهَ جَعَل الليل سكنا و جعلَ النساءَ و
سكنا»؛ خداوند همانگونه كه شب را مايه آرامش قرار داد ،زنان را نيز مايه آرامش و رهايى از تنش آفريد.(5) رهايى از تنشها و ايجاد آرامش تنها در لمس كردن و ديدن ريشه ندارد.
اين امر نيازى روانشناختى است كه از طريق ارتباطات دو سويه، اما كاملاً مهار شده بين زنان و شوهران تأمين مىشود. بر اساس آيه 33 سوره «احزاب» به زنان پيامبر
صلىاللهعليهوآله دستور داده شده است: «.. آنقدر متواضعانه و همراه با نرمش با مردان سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند...» هرچند در آيه مزبور، زنان پيامبر مورد توجه و
خطاب قرار گرفتهاند، اما مىتوان ادعا كرد كه اين امر در روابط هر مرد و زن مسلمانى مطرح است؛ چرا كه هيچ خصوصيتى در موردى كه آيه به آن اشاره كرده، وجود ندارد.
بنابراين، صداى زنان (حتى در صورتى غير از خوانندگى) مىتواند منشأ لذت انحرافآميز باشد. پيام روشن اين كريمه قرآنى آن است كه از راه شنيدن نيز مىتوان از زنان استفاده و يا
حتى سوء استفاده كرد.
علاوه بر اين، امام على بن ابىطالب عليهالسلام مىفرمايند: زنان همچون گل هستند(6) پس نبايد در فعاليتها و مشاغل سخت و دشوار به كار گرفته شوند. هرچند از اين كلام حضرت،
كه زنان را به گل تشبيه كردهاند، استفاده مىشود كه نبايد در كارهاى دشوار از آنان سوء استفاده كرد، ولى اين نتيجه نيز به دست مىآيد كه آنان همچون گل بايد استشمام شوند. از اينرو،
مىتوان از راه بوييدن نيز از زنان لذت برد. بوييدن يكى از مجراهايى است كه زن و شوهر مىتوانند در برقرارى ارتباطات عاطفى و رهايى از تنشها از آن بهره جويند.
ابن عربى براساس رويكرد عرفانى خود در تفسير اين روايت نبوى، مىگويد: عطر و بوى خوش (الطيب) به اين دليل پس از واژه زنان (النساء) چيده شده كه زنان از يك نگاه
هستىشناسانه، از رايحههاى تكوينى برخوردارند. (فلِما فى النساءِ مِن روائح التكوين) شاهد وى در اين نظر، پيام اين ضربالمثل مشهور در زبان عربى است كه مىگويد: «خوشبوترين
عطرها، بوى دلپذير گردن محبوب است.» (فانّه اطيبُ الطيبِ عناقُ الحبيب)(7)
براى درك اين كلام پيامبر صلىاللهعليهوآله مىتوان از رويكردهاى گوناگونى همچون ادبى، كلامى، روايى، عرفانى يا حتى اجتماعى ـ روانشناختى بهره گرفت.
در اين نوشتار، ابتدا روايت نبوى بالا بر اساس نقلهاى گوناگونى كه در منابع شيعه و سنّى دارد، به صورتى تطبيقى مورد بررسى قرار مىگيرد. سپس بر اساس اختلافات لفظى اين
نبوى، با رويكردى كلامى مورد كاوش قرار مىگيرد. سرانجام، با نگاهى سريع به برداشت عرفانى ابن عربى از اين حديث در آخرين فصل كتاب فصوص الحكم، نتيجهگيرى مىشود.
برداشتهاى روانشناختى و تربيتى نيز در لابهلاى نوشتار جا پيدا كردهاند.
گوناگونىهاى لفظى و ظاهرى روايت
پيش از بررسى اختلافات لفظى و ظاهرى اين فرمايش پيامبر، لازم است اهميت استفاده از صيغه مجهول فعل «حُبِّب» در كلام آن حضرت مورد توجه قرار گيرد. اين امر حاكى از آن
است كه پيامبر گرايشهاى عاطفى و مهرآميز خود به محورهاى سهگانه را چيزى خداداد و موهبتى الهى مىداند. با اين نگاه، درمىيابيم كه اين خدا است كه فضاى روانى ما را با نظامى
از گرايشها و نفرتها آفريده است. اين نگرش نه تنها در برخى از كريمههاى قرآنى،(8) كه در ساير نسخهها و قالبهاى لفظى نبوى (كه پس از اين به آنها اشاره خواهد شد) به روشنى
ظهوريافته است. كاربرد صيغه مجهول در كلام پيامبر، پيروان آن حضرت را به نوعى توحيد افعالى و نگرش خدامحور رهنمون مىشود.
يكى از اختلافات ادبى و لفظى در اين حديث نبوى، گوناگونى كاربرد واژه «دنيا» است. هرچند غزّالى اين روايت را به گونهاى نقل كرده كه مشتمل بر واژه «الدنيا» است، اما نسخههاى
اصلى، كه وى نقل خود را به آنها متكّى مىكند، به صورت ديگرى است. در ديگر نسخههاى شيعه و سنّى سه تعبير مرتبط با اين واژه وجود دارند: گاهى تعبير "من الدنيا"(9)، زمانى به
صورت "من دنياكم"(10) و به ندرت نيز بدون هيچيك از آنها ("ال") يا ("كم") به كار رفته است.(11) اگر واژه «دنيا» را در يكى از دو شكل (دنياكم، الدنيا) پىگيرى و معنايابى كنيم،
با مشكل مواجه مىشويم. ممكن است كسى چنين بگويد كه برخلاف دو واژه اول و دوم (عطر و زنان كه امورى دنيايى هستند)، بىترديد نماز را نمىتوان چيزى دنيايى به شمار آورد. پس
چگونه اين هر سه واژه در يك بافت متنى قرار گرفتهاند؟! آيا نماز هم واقعا در سطح ساير امور دنيايى قرار مىگيرد؟
براى پاسخ به اين سؤال، دو احتمال وجود دارد: يكى آنكه تعبيرى از اين حديث را برگزينيم كه فاقد واژه «دنيا» باشد. راهحل ديگر آنكه همانند پيشنهاد سيوطى، براى واژه «من» معنايى
جايگزين در نظر بگيريم. او مدعى است كه به گفته تُسترى در كتاب شرح الاربعين، «من» در اين حديث به معناى «فى» به كار رفته است.
بنابراين، همه موارد سهگانه در روايت نبوى بايد امورى دينى «من الدين» در نظر گرفته شوند، هرچند در ظرف دنيا قرار گرفته باشند.(12) در اين نگاه، دنيا ظرف و جايگاه چيزهايى
است كه مىتواند انسان را به خدا برساند. جالب اينكه تعبير «من دنياكم» حاكى از آن است كه پيامبر در ساختار شخصيتى خود، هيچ گرايشى به امور دنيايى ندارند. حضرت مىگويند: از
دنياى شما، سه چيز محبوب من است. اين بريدگى از دنيا و بىميلى به آنها به سبب آن بود كه آن حضرت كاملاً براى خدا خالص شده بود. اما او به عنوان يك الگو به گونهاى رفتار
مىكرد كه پيروانش اسوه كامل و حسنهاى برگزيده و به شيوهاى متعادل و به دور از تندروى يا كندروى عمل كنند. به خدا رسيدن هم بايد از مسير دنيا و چگونگى برخورد با پديدهها و
درون دادهاى آن صورت گيرد.
از امام علىبن ابىطالب عليهالسلام نقل شده است: زمانى گروهى از اصحاب پيامبر خود را از تماس با همسران، خواب در شب و خوردن غذا در طول روز محروم كرده بودند. هنگامى
كه امالسلمه همسر پيامبر اين موضوع را به آگاهى حضرت رساند، پيامبر فورا به ميان آنان رفتند و فرمودند: آيا شما زنان را ترك مىكنيد؟ من با زنان در
«قرّة عين» چيزى جز مشاهده
محبوب و معشوق نيست.
وقتى عاشق دلسوختهاى
معشوق خود را مىبيند، چشم و دل
عطشناكش سيراب شده، قرار مىيابد
و هواى ديگرى در سر ندارد. به اين دليل نماز ابزار يا مجرايى است
كه به وسيله يا در نتيجه آن، چشم
خنك و شاداب شده، و جان آدمى
به آسودگى كامل مىرسد.
ارتباطم؛ روزها با آنان غذا مىخورم و در شب نيز با آنان مىخوابم. هركس از سنّت (روش و منش) من اعراض كند، از من نيست (پيرو من نيست.) بر اساس پيام اين ماجرا، رفتار
پيامبر مىتواند به عنوان اسوه حسنهاى براى جلوگيرى از تندروىها مورد توجه قرار گيرد.(13)
با مقايسه محتواى اين فرمايش پيامبر با آنچه در كريمه 14 از سوره «آل عمران» ذكر شده است، روشن مىشود كه زنان و فرزندان تنها كالا و متاع زندگى دنيا هستند.(14)
البته اين مقايسه در صورتى منطقى است كه بپذيريم پيامبر، در اين فرمايش، به خود به عنوان يك الگو اشاره داشتهاند و آنگاه قبول كنيم كه اين ويژگىهاى سهگانه گرايشى مىتوانند در
هر انسانى يافت شوند. با كمال تعجب، در آيه ديگرى (آيه 74 سوره «فرقان»)(15) زنان و فرزندان به عنوان روشنى چشم در نظر گرفته شدهاند؛ دقيقا همانگونه كه پيامبر
صلىاللهعليهوآله نماز را روشنى بخش ديده خود در نظر گرفت. اين روشنى چشم هنگامى به دست مىآيد كه در روابط خود با همسران و فرزندان، بلكه همه دروندادهاى زندگى بر اساس
تقوا عمل كنيم. بنابراين، تمامى جلوههاى زندگى دنيا مىتوانند با برخورد درست و جهتدار ما ابزارى براى كماليابى و گونهاى از الگوبردارى از منش نبوى قلمداد شوند. زن دوستى،
علاقه به بوى خوش، دوست داشتن فرزندان و حتى علاقه به ثروت دنيا اگر در چارچوبى تقوا ـ محور مورد توجه قرار گيرد، مىتواند، كمال بخشى انسان باشند.
گوناگونى لفظى ديگر اين حديث نبوى، در بود و نبود واژه «ثلاث» در ساختار لفظى آن است. بجز غزّالى (احياء علوم الدين، كتاب «المحبة»، ص 255)، فيض (المحجة البيضاء، ج 3،
ص 68) و مجلسى در يكى از نقلهايش (بحارالانوار، ج 73، ص 141) هيچيك از ديگر منابع شيعه يا سنّى فرمايش حضرت را همراه با واژه «ثلاث» نقل نكردهاند.(16) اما در اينجا
هم مشكل همانند زمانى است كه حديث شامل واژه دنيا باشد. با فرض داشتن واژه «ثلاث» هر سه مورد مزبور در يك طبقه قرار مىگيرد. با آنكه نماز با دو مورد «بوى خوش» و
«زنان» در يك رديف نيست، اين چالش لفظى را به يكى از شيوههاى زير مىتوان پاسخ داد:
1. بيشتر رواياتى كه حديثشناسان به عنوان نسخههاى اين نبوى نقل كردهاند، شامل واژه «ثلاث» نيست.
2. اگر بر اساس نظر سيوطى واژه «من» به معناى «فى» باشد، حتى اگر همه موارد سهگانه را در يك طبقه قرار دهيم، هيچ مشكلى به وجود نخواهد آمد، چرا كه دنيا ظرف اين مسائل
سهگانه است و با اختلاف سطح آنها منافاتى ندارد.
3. پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله معمولاً واژه «صلاة» را با واژه «قرة عينى» (روشنى چشم من) و گاهى با فعل «جعل» يا «جعلت» مقرون ساخته و آن را از دو مورد زنان و بوى
خوش متمايز ساختهاند.
4. در برخى از نقلهاى ديگر اين روايت، تنها زنان (نساء) و عطر (طيب) همراه باهم(17) و نماز (صلاة) در فرازى جداگانه نقل شده است.(18) با اين همه، اگر در جايى هر سه مورد
همراه هم چيده شدهاند، از نظر فعل متمايز شدهاند.(19)
بحث ادبى ديگر در مورد ترتيب چينش دو واژه «النساء» و «الطيب» است. تنها فيض كاشانى (المحجة البيضاء، ج 3، ص 68) و المتقي (كنزالعمّال، ج 6، ص 673) همچون غزالى
(احياء العلوم، كتاب «المحبة»، كتاب 36، ص 255) اين حديث را با واژه «الطيب» آغاز كردهاند. تمامى منابع ديگر واژه «النساء» را تقدّم دادهاند. به نظر نمىرسد كه اين ترتيب لفظى
كمترين اختلافى در معنا به وجود آورد و يا اولويتى را در محبوبيت ايجاد كند. با اين حال، بيشتر منابع اصلى سنّى و شيعه تقدّم لفظى را به واژه «نساء» دادهاند. چه بسا اين چينش هم
دربردارنده پيام تربيتى خاص باشد كه نيازمند كاوش بيشتر است.
آخرين فراز فرمايش حضرت اين است كه «وجعل (جعلت)(20) قرّة عينى فى الصلوة.» هرچند مطمئن نيستيم كه آيا اين فراز با فعل مستقلى جدا شده يا نه،(21) اما در زبان و ادبيات
عرب، بين دو واژه «حبِّبَ» و «قرّة عينى» تفاوت چشمگيرى وجود دارد. بودن در حالتى كه همراه با آن يا در نتيجه آن، چشم به نشاط آمده يا از آرامش و استراحتى عميق برخوردار
شده (القرار، الهدو)(22) نشان مىدهد كه فرد در حال نماز در اوج دستيابى به آرزوها و اميال عاطفى خويش است. بنابراين، در مكتب تربيت عاطفى پيامبر، بهترين گونه لذت از راه
برپادارى نماز تأمين مىشود. بر اين اساس، حتى اگر از همراهى و ارتباط با زنان و بوى خوش، كه به ما نوعى آرامش مىدهد، لذت ببريم، آرامش نهايى و دلپذيرتر در نماز حاصل
مىشود. به همين دليل، پيامبر در روايتى ديگر فرمودند: «نماز نزد من محبوبتر از آب براى تشنه، و غذا براى گرسنه است. با اين تفاوت كه آنان با خوردن و آشاميدن به زودى سير
مىشوند، اما من هرگز از نماز خسته و دلزده نمىشوم.»(23) اين چينش در تربيت عاطفى به دستدهنده اين الگو است كه به رغم بهرهگيرى از ساير كامجويىهاى هيجانى و عاطفى،
مؤمن اوج عشق و گرايش و دلبستگى خود را در ارتباط با خدا و در نماز مىبيند.
برداشت عرفانى ابن عربى از اين روايت نبوى
ابن عربى با نقل اين فرمايش پيامبر در آخرين فصل كتاب فصوص الحكم، چشمانداز عرفانى جالبى ارائه مىدهد. او هنگامى كه اين حديث را در چارچوب و زمينه لفظى واحدى كه از
پيامبر صادر شده است، در نظر مىگيرد،(24) بر كلمه «حبّب» تأكيد مىكند. او با اين ديدگاه، وارد بحث مىشود كه پيامبر به اين دليل فرمايش خود را با عشق و دوستى آغاز كردهاند كه
عشق گوهر تمام آفرينش است.(25) خداوند انسان را با صورتى الهى آفريد. از اينروى، او را دوست دارد. محبت و عشق خداوند به انسانها از اينرو است كه آنان جلوه اسما و صفات
حسناى خداوندند. هرچه آدميان در بستر تعالى و كمال پيشتر روند، جلوهگرى آنان بيشتر است و نزد خدا محبوبتر خواهند بود. چنانچه از اين سوى هم، ارتباط با خدا از راه ايمان،
خداوند را نزد انسانها دوست داشتنىتر مىكند؛ چرا كه «والذين آمنوا اشدّ حبّا لله» (بقره: 165)؛ كسانى كه ايمان مىآورند، عشق و محبتشان به خداوند بيشتر است!
ابن عربى در ادامه مىگويد: خداوند زنان را از مردان و به شكل آنان خلق كرد. پس مردان به طور تكوينى و در بافت هستى شناختى خود، زنان را دوست دارند؛(26) چرا كه زنان در
حقيقت، پارهاى از وجود مردان هستند،(27) و زنان همانگونه كه شهر زادگاه خويش را دوست دارند، به مردان نيز گرايش محبتآميز دارند. از اينرو، پيامبر زنان را دوست دارند؛ چرا
كه او واقعيت حقيقى و گوهر هستى را در آنها مشاهده مىكند. علاوه بر اين، ابن عربى عشق را با نظريه جانبدارانه خويش از حقوق زنان، كه در آن توضيحى بديع براى انسان در
جريان آفرينش ارائه كرده، در هم آميخته است. در نگاه او، هماهنگى اجزاى اين فرمايش پيامبر صلىاللهعليهوآله با آنچه واقعا در هستى اتفاق مىافتد، شباهت دارد. واژه «الطيب» به
عنوان كلمهاى مذكر بين واژه «النساء» (مؤنث حقيقى) و «الصلاة» (مؤنت مجازى) واقع شده؛ همانگونه كه آدم عليهالسلام بين ذاتى الهى (الذات الموجود عنها / مؤنت مجازى ديگر)، كه
منبع اصلى آفرينش است، و حوّا (مؤنثى حقيقى) كه از آدم عليهالسلام متجلّى شده، قرار گرفته است.(28)
پس در هر دو مورد، اين مذكر است كه از سوى مؤنثها احاطه شده است. ابن عربى سپس تبيين مىكند كه تقديم زنان و تأخير نماز در اين حديث، به اين دليل است كه ظهور هستى زن،
بخشى از شرايط همواركننده وجود مرد است. مردان بازتاب وجود خويش را در زنان مشاهده مىكنند. علاوه بر اين، در نگاه پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله خودشناسى همواره بر
خداشناسى پيشى مىگيرد. همو فرمود: «مَن عرَفَ نفسَه فَقد عرفَ ربَّه.» از اينرو، هرگاه انسان بخواهد ربّ (خالق و مالك) خويش را بشناسد، بايد اول خود را بشناسد. شناخت خويش هم
تا حدى به شناخت زنان بستگى دارد؛ چرا كه زنان به راستى تجلّى و ظهور وجود اويند.
او با تلاش براى تفسير آخرين فراز از فرمايش پيامبر، به اين دليل كه حقيقت و گوهر نماز «رؤيت و مشاهده» است، آن را «قرة العين» مىداند. بنابراين، اوج بهرهگيرى و لذت نماز
براى چشم باطنى انسان يا دل او است. نماز ياد (ذكر) خدا است و كسى كه حقيقت محض را ياد مىكند، خود را همنشين و همجوار با خدا قرار مىدهد.(29) در نهايت، اگر كسى از چشم
باطنى برخوردار باشد، بدون شك، كسى را كه در كنارش نشسته و با او همجوار است، مشاهده مىكند. اگر كسى نتواند در نماز مرحله مشاهده را به دست آورد، نمىتواند به حقيقت غايى
نماز دست يابد و البته «قرة عين» و روشنى چشم نخواهد داشت؛ چون طرف صحبت و گفتوگوى خود را نمىبيند.
«قرّة عين» چيزى جز مشاهده محبوب و معشوق نيست. وقتى عاشق دلسوختهاى معشوق خود را مىبيند، چشم و دل عطشناكش سيراب شده، قرار مىيابد و هواى ديگرى در سر ندارد.
به اين دليل نماز ابزار يا مجرايى است كه به وسيله يا در نتيجه آن، چشم خنك و شاداب شده، و جان آدمى به آسودگى كامل مىرسد. پيش از اين نيز گفته شد كه شادابى و آرامش و قرار
در فضاى روانى ما اتفاق مىافتد نه در چشم سر. پس قرة عين پر شدن خلأ عاطفى دنياى روان و فرود در حال و هواى آرامش و قرار روانى است!
نقد و نظر
با مقايسه دو رويكرد متفاوت غزّالى و ابن عربى، درمىيابيم كه فرمايش پيامبر نيز همچون قرآن، ابعاد گوناگونى دارد كه با چشماندازهاى متفاوتى مىتواند مورد مطالعه قرار گيرد. اما
رويكرد غزّالى داراى محدوديتهايى بود كه ارزيابى شدند. هرچند غزّالى و مرحوم فيض كاشانى هر دو اين حديث را از نسائى و احمد بن حنبل نقل كردهاند، ولى مىتوان تفاوتهايى در
جنبه لفظى نقلهاى آن دو مشاهده كرد كه موجب دگرگونى فهم ما از حديث مىگردد.
پيامبر صلىاللهعليهوآله با تلفيق عشقورزى و محبت زن و تمايل به عطر و بوى خوش با عشق به نماز، الگوى معتدلى ارائه كردهاند كه بر اساس آن امور دنيايى و الهى هر دو به هم
پيوند خوردهاند. بنابراين، نگرشها و رفتارهاى افراطى در ارتباط با اين سه محور در هر دو سوى (دنيايى و آخرتى) محكومند. اين فهم و برداشت به معناى آن است كه نه كنارهگيرى از
زنان و بوى خوش به عنوان جلوههايى از زندگى دنيا و پرداختن صرف به نماز و نه صورت وارونه آنها، هيچيك محبوب پيامبر و منش پيامبرگونه نيست. با اين همه، پيامبراكرم
صلىاللهعليهوآله با استعمال دو واژه، «حبّب» براى زنان و عطر از يك سو، و «قرّة عين» براى نماز از سوى ديگر، توجه خويش را به تقسيم متناسب و در خور محبت و جلوههاى
عاطفى خود به همه جنبههاى مادى و الهى نشان دادهاند.
از عايشه، همسر پيامبر، نقل شده است كه گفت: «كان رسول الله يحدّثنا و نحدّثه فاذا حضرت الصلاة فكأنّه لم يعرفنا و لم نعرفه.» اين نشان مىدهد كه هرچند پيامبر به همسرانشان
علاقهمند بودند، ولى عشق عميق ايشان به سخن گفتن با خدا اختصاص يافته است.(30) مشابه اين پالايش و تصعيد عاطفى و هيجانى، كه در اين حديث نشان داده شده ـ كه فقط نماز
موضوع و محور قرّة عين و نور چشم دل است ـ در يك كريمه قرآنى (فرقان: 74)، زنان و فرزندان نيز چنانچه در راه تقوا و با گرايشى خدامحور مورد عشق و محبت واقع شوند،
مىتوانند موضوع «قرّة عين» قرار گيرند.
اكنون اگر بخواهيم يافتههاى خود را از مرور اين نبوى در زمينه تربيت عاطفى جمعبندى كنيم، به نكات زير دست مىيابيم:
1. گوناگونى قالبهاى لفظى يك روايت در جمعبندى يافتهها و درجه اطمينان ما از اين يافتهها مؤثر است.
2. اين روايت روزنه كوچكى به دنياى معارف نبوى بيش نيست و بايد با گفتهها و سيره رفتارى و حتى موضعگيرىهاى همراه با سكوت آن حضرت مقايسه و تركيب شود.
3. تأكيد بر مهرورزى به زنان و آغشته بودن به بوى خوش از جمله راهكارهاى تثبيت روابط عاطفى زن و شوهر و آمادهسازى آنان براى پذيرش مسؤوليت سنگين تربيت فرزندان است.
4. گرايشهاى عاطفى ما بايد به گونه متناسبى بين جلوههاى دين و دنيا تقسيم شود، و يكى ديگرى را تحتالشعاع قرار ندهد. بلكه در يك نگاه عشق به جلوههاى دنيايى با پالايشهاى
شناختى و انگيزشى مىتواند خداگونه و كمالآفرين باشد و اساسا گذرا انسان از گستره دنيا به هدف بهرهگيرى از موجودى آن در جهت كماليابى است.
5. به همانگونه كه ما از بوى خوش و ارتباط با زنان لذت مىبريم، نماز هم اگر به درستى دريافت و انجام شود، بايد ما را به نوعى آرامش روانى و تيزشدن بصيرت منتهى كند؛ چرا كه
خداوند فرمود: «اقم الصلوة لذكرى» (طه: 14)؛ «و الا بذكرالله تطمئن القلوب.» (رعد: 28)
نكته مهم ديگر مربوط به حوزه روانشناسى اجتماعى در فرمايش پيامبر آن است كه حضرت در كنار زنان و نماز، بوى خوش را يكى از چيزهاى مورد علاقه خود دانستهاند. نه تنها در
لفظ، بلكه ويژگى رفتارى مهم پيامبر، استفاده فراوان ايشان از بوى خوش بود. آن حضرت بيش از مقدارى كه براى تغذيه و فراهم آوردن غذاها خرج مىكردند، براى تهيه عطر هزينه
مىنمودند.(31) ايشان نه تنها براى نماز، بلكه هنگامى كه مىخواستند به ديدار مردم بروند، نيز مىكوشيدند تا خود را معطّر نموده، با بويى خوش به ملاقات ديگران بروند. پس از هر
وضو، بىدرنگ عطر استعمال مىكردند. از اينرو، هرگاه ايشان از منزل خويش خارج مىشدند، مردم بوى پيامبر را مىشناختند. بوى گذر ايشان در كوى و برزن بوى آشنايى بود.
زمانى كه به خانه بازمىگشتند همسر و اعضاى خانواده در انتظار بوى دلرباى ايشان بودند.
نكته پايانى اينكه ـ چنانكه گفته شد ـ تنها راه شناخت درست سنّتها و منش و روش پيامبر (از جمله روايتهاى نبوى) مراجعه به قرآن و ساير سخنان ايشان است. ابن عربى با به
كارگيرى اين روش، براى كسب فهمى عرفانى از اين حديث تلاش كرد. ديدگاه او بر محور اصلى فرمايش پيامبر، يعنى عشق، متمركز شده است. چه بسا اين محور با رويكردى
روانشناختى و تربيتى، ما را به نتايج ديگرى برساند. همچنين اين كلام نبوى محورهاى ديگرى نيز دارد كه در انتظار كاوشگران مسلمان روزشمارى مىكند.
··· پىنوشتها
1. Eric Ormsby
2. Content analysis method
3ـ محمدبن محمد الغزّالى، احياء علوم الدين، قاهره، مطبعة العثمانية المصرية، 1325/ 1933، ج 4، ص 255 به نقل از نسّائى از حديث انس بن مالك / محمدباقر مجلسى، بحارالانوار،
ج 76، ص 141. روايتهاى 8 و 9، باب 19
4ـ محمدبن محمد غزّالى، احياء علوم الدين، ص 254
5ـ ر.ك: محمدحسين طباطبائى، سنن النبى صلىاللهعليهوآله ، ترجمه و ويراسته محمدهادى فقهى، تهران، اسلاميه، 1366، ص 148، به نقل از عيّاشى، تفسيرالقرآن، ج 10، ص 371 /
شيخ طوسى، التهذيب، ج 7، ص 409). اين ديدگاه به روشنى در آيه 67 سوره «يونس» و آيه 21 سوره «روم» تبيين شده است. در آيه اول آمده است: "او (خدا) كسى است كه شب را
براى شما قرار داد، تا در آن آرامش يابيد" و در آيه اخير عنوان شده: "... و از نشانههاى او آن است كه از جنس خودتان براى شما همسرانى قرار داد، تا به آنها آرامش يابيد و بين شما
مودّت و رحمت (قلبى) قرار داد..."
6ـ "المرأةُ ريحانةٌ ليست بقهرمانةٍ"؛ زن گل است، نه يك خدمتكار. (محمد الحر العاملى، وسايلالشيعه، ج 14،ص 120)
7ـ ابن عربى، فصوص الحكم، ص 220
8ـ «ولكنَّ اللّهَ حبَّب اليكم الايمانَ و زيّنهُ في قلوبِكم و كرّهَ اليكم الكفر و الفسوق و العصيان» (حجرات: 7)؛ اما خداوند ايمان را خوشايند شما قرار داد و آن را در دلهايتان آراست و كفر
و فسق و عصيان را براى شما ناخوشايند گردانيد.
9ـ احمدبن حنبل، مسند، ج 3، ص 128 و 258 / النسّايى، كتاب السنن، ج 7، «عشرت النساء»، ص 61 / المتّقى، كنزالعمال، ج 6، ص 673، تحت عنوان «من عيش الدنيا» / شيخ
صدوق، كتاب الخصال، ج 1، ص 154 / محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 141 و ج 100، ص 218
10ـ محمدبن غزّالى، احياء علوم الدين، كتاب المحبة، ص 255 / مولى محسن فيض كاشانى، المحجة البيضاء، ج 3، ص 68 / محمد الحر العاملى، پيشين، ج 7، ص 10 / نقلقولها از:
محمدبن يعقوب كلينى، فروع الكافى، ج 2، ص 2 / محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 73، ص 141 / النسائى، پيشين، ج 7، كتاب عشرت النساد، ص 61
11ـ الحكيم، كتاب المستدرك، ج 2، ص 106 / احمد بن حنبل، پيشين، ج 3، ص 199
12ـ حواشى جلالالدين السيوطى بر سنن النسايى، ج 7، ص 62
13ـ محمدحسين طباطبائى، پيشين، ص 147
14ـ «زيّنَ للناس حبّ الشهوات من النساءِ و البنين... ذلك متاعُ الحيوة الدنيا»؛ علاقه به شهوات همچون زنان و فرزندان و... براى مردم و در دل آنان آراسته شد... اين متاع و كالاهاى
زندگى دنياست.
15ـ «ربَّنا هَب لنا مِن ازواجنا و ذُرّيّاتنا قُرّةَ اَعينٍ واجعلنا للمتُتقّين اماما»؛ پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان مايهروشنى چشم ببخش و ما را پيشواىپرهيزگارانقرارده.
16ـ احمد بن حنبل، پيشين، ج 3، ص 128، 199، 285 / النسائى، پيشين، ج 7، ص 61 و 62 / شيخ صدوق، پيشين، ج 1، ص 154. جالب اينكه حكيم در مستدرك اين حديث را
بدون واژههاى دنيا و ثلاث نقل مىكند.
17ـ المتقى، پيشين، ج 60، ص 673، (ما احببت من عيش الدنيا الاّ الطيب و النساء) / محمد الحرّ العاملى، پيشين، ج 7، ص 10 / نقلها از: محمدبن يعقوب كلينى، فروغ الكافى، ج 2،
ص 2 (ما اطيب من دنياكم الاّ الطيب و النساء)
18ـ احمد بن حنبل، پيشين، ج 1، ص 245، 255 و 296 (انّ جبرئيل قال: للنبى صلىاللهعليهوآله : انّه قد حبّب اليك الصلوة فخذ منها ما شئت» علامه طباطبائى نيز حديث مشابه ديگرى
را كه بر اهميت نماز تأكيد دارد، نقل مىكند. (سنن النبى صلىاللهعليهوآله ، ص 269) نقل قولها از: شيخ الطوسى، كتاب الأمالى، ج 2، ص 141: «عن النبى صلىاللهعليهوآله قال: يا
اباذر، انّ اللّه تعالى جعل قرّة عينى فىالصلاة و حببّها الىّ.»
19ـ اين شبيه چيزى است كه كلينى در كتاب الكافى، ج 5، ص 320 و فروغ الكافى، ج 2، ص 2 نقل كرده است: «قال رسولالله صلىاللهعليهوآله "جُعل قرّةُ عينى فى الصلوةِ و لذّتى
(فى الدنيا) فى النساءِ" (و نيز ر.ك: محمدحسين طباطبائى، پيشين، ص 147)
20ـ النسايى، پيشين، ج 7، كتاب «عشرت النساء»، ص 61ـ62
21ـ احمدبنحنبل، پيشين،ج3، ص128،199،285/ شيخصدوق، پيشين، ج 1، ص 154
22. See: E.W. Lane (فرهنگ عربى ـ انگليسى) vol.2.
و نيز ر.ك: ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 53 و 54
23ـ محمدحسين طباطبائى، پيشين، ص 269 / نقلها از: الشيخ الطوسى، پيشين، ج 2، ص 141 / همو، مجالس، ج 1، ص 174
24ـ «فصّ حكمة فرديّة فى كلمة محمديّة.»
25ـ ابن عربى، فصوص الحكم، فص 27، ص 214. او شايد به اين حديث قدسى كه مىفرمايد: «كنتُ كنزا مخفيّا فاحببتُ ان أُعرف» (من گنج پنهانى بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم،
پس انسان را آفريدم...) تكيه كرده است. امام خمينى، تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، تهران، پاسدار اسلام، 1406 / 1986، ص 56 / نقلها از: عبدالله شبّر، مصابيح
الانوار، ج 2، ص 405)
26ـ «فحبَّب اليه ربَّه النساءَ كما احبَّ اللّه من هو على صورته»؛ پس پروردگار زنان را محبوب و مورد علاقه انسان گردانيد؛ همانگونه كه خود انسان را كه به هيأت ربويى است،
دوست دارد. (همان، ص 216)
27ـ «ثمّ اشتقّ له منه شخصا على صورته سمّاه امرأة فظهرت بصورته فحنّ اليها حنين الشىء الى نفسه» (همان) و نيز «لاَنّ المرأةَ جزءٌ من الرجل في اصل ظهور عينها» (همان، ص
215)
28ـ همان، ص 220
29ـ «قال الله تعالى: انا جليسُ من ذكرَنى» (همان، ص 223)
30ـ محمدحسين طباطبائى، پيشين، ص 251، به نقل از: الشهيد الثانى، اسرار الصلاة، ص 18 و 23 / محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 84، ص 257.
31ـ محمدحسين طباطبائى، پيشين، ص 97ـ98