متن کامل

نوع اثر :  ساير عنوان :چگونه قرآن بر خات&#1

نوع اثر :

ساير

عنوان :چگونه قرآن بر خاتميّت پيامبر اسلامى گواهى مى دهد؟

صاحب اثر :

ناصر مکارم شيرازي

منبع :

پايگاه دفتر آيت العظمي مکارم شيرازي مدظله

سؤال

بسيارى از افراد سؤال مى كنند كه مسلمانان جهان به پيروى از كتاب آسمانى خود بر اين مطلب اتّفاق نظر دارند كه پيامبر اسلام خاتم پيامبران و آخرين سفير الهى است كه براى هدايت

بشر برانگيخته گرديده و آيين و كتاب و قرآن او، آخرين آيين و كتاب آسمانى است كه براى جامعه بشرى فرو فرستاده شده است; اكنون بفرماييد در كجاى قرآن به خاتميّت پيامبر اسلام

تصريح شده تا از اين طريق، هرگونه راه شكّ و ترديد به روى افراد بى غرض بسته شود.

پاسخ

نخست بايد توجّه نمود كه شرايع آسمانى اگرچه در آغاز نظر به صورت شريعت هاى مختلف جلوه مى كند و انسان تصوّر مى كند اديان متعدّد و گوناگونى براى بشر عرضه شده و رابطه

آنها از هم گسسته است و حدّ مشتركى ميان آنها وجود ندارد، ولى حقيقت برخلاف اين تصوّر است; بلكه از روز اوّل، اركان نخستين شريعتى كه به وسيله حضرت نوح براى بشر عرضه

شده(1) با حقيقت شريعتى كه براى پيامبر خاتم نازل گرديده، يكى است و جهات مشترك زيادى ميان آنها وجود دارد كه همه آنها را به صورت يك آيين واحد و به هم پيوسته كه به مرور

زمان و تكامل اجتماع تكامل يافته است، در آورده و سرانجام به شكل يك آيين جامع كه بشر را از هر نوع تشريع و قانون بى نيار ساخته، عرضه شده است.

از اين نظر، قرآن اعلام مى كند كه از روز نخست خداوند جز يك آيين كه آن هم آيين «اسلام» است، آيين ديگرى براى بشر تشريع نكرده است(2) و هرگاه بشر از غير اين آيين پيروى

كند، از او پذيرفته نخواهد شد.(3)

قرآن مجيد، افكار گروهى را كه ابراهيم قهرمان توحيد را يهودى و يا نصرانى معرّفى مى كنند، سخت تخطئه كرده و مى گويد: ابراهيم مسلمانى بيش نبوده است.(4)

بنابر اين، شرايع آسمانى در حقيقت، شريعت واحدى هستند كه بر اثر تكامل اجتماعات بشرى و پيدايش نيازمندى هاى روز افزون، تكامل يافته و سرانجام به صورت يك آيين جامع به وسيله

خاتم پيامبران براى بشر عرضه شده است و در حقيقت اين آيينها بسان كلاس هاى مختلفى هستند كه از دبستان شروع و به دوره دكترا منتهى مى گردد.

دلايل خاتميّت

مسأله خاتميّت و خاتم بودن پيامبر عاليقدر اسلام از نظر علما و دانشمندان اسلامى، از ضروريّات دين و بديهيّات آيين مقدّس اسلام به شمار مى رود و هر فرد بيگانه و اجنبى، پس از

تماس با افراد و جامعه هاى اسلامى، اين حقيقت را بخوبى درك و لمس مى كند و هرگز ممكن نيست كه فردى در يك محيط اسلامى زندگى نمايد، امّا موضوع خاتميّت به گوش او نخورد

و از آن آگاه نگردد و اين خود نشانه ضرورى بودن مسأله خاتميّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است.

هرگاه از «ضرورى» بودن آن و اين كه خاتميّت مورد اتّفاق و اجماع مسلمانان جهان است بگذريم، از ميان آيات قرآن ورشنترين آيه اى كه بر خاتم بودن پيامبر اسلام تصريح مى كند، آيه

زير است: «ما كانَ مُحَمّد اَبا اَحَد مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللهِ و خاتَمَ النَّبِيّينَ وَ كانَ اللهُ بِكُلِّ شىء عَليماً; محمّد(صلى الله عليه وآله) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست; ولى رسول

خدا و ختم كننده و آخرين پيامبر است و خداوند به همه چيز آگاه است!»(5)

براى روشن شدن مفادّ آيه، لازم است كه پيرامون لفظ «خاتم» توضيح داده شود; خاتم در لغت عرب، به چيزى گفته مى شود كه با آن آخر نامه مُهر مى گردد. در گذشته مُهر انسان به

جاى امضا او بود و هم اكنون اسناد و نامه هاى مهم را علاوه بر امضا، مهر نيز مى كنند و در دواير دولتى و مقامات رسمى، مهر اداره موقعيّت خود را هنوز حفظ كرده است. مُهرِ نامه

و يا سند، علاوه بر اين كه گواه بر صحّت انتساب آن به دارنده مهر است، خود دليل بر ختم و پايان يافتن نامه و سند، به شمار مى رود و در نتيجه محتويات نامه و يا سند، تا آن جا اعتبار

دارد كه در محدوده مهر قرار گيرد و چيزى كه خارج از محدوده مهر باشد از اعتبار ساقط بوده و ربطى به صاحب مهر ندارد.

در گذشته براى بستن در ظرف هايى كه محتوياتى مانند عسل و سركه و انواع مايعات داشت به جاى وسايل امروز، از قير و يا گل مخصوصى(6) استفاده نموده، سپس روى آن را مهر

مى كردند تا دليل بر دست نخوردگى آن باشد.(7)

خلاصه «خاتم» يعنى چيزى كه با آن نامه ها و اسناد و دفاتر و ظروف مهر مى شد(8) و اگر در زبان عرب به انگشتر «خاتم» مى گويند براى اين است كه در گذشته مهر آنان، انگشتر

آنها بود، و سلاطين و شيوخ قبايل و بزرگان مملكت، نامه و اسناد خود را با انگشتر خود كه معمولا نام شخص در آن حك مى شد، مهر مى كردند.(9)

هنگامى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تصميم گرفت دعوت خود را گسترش دهد و با پادشاهان و زمامداران وقت مكاتبه نموده و سفيرى اعزام نمايد، دستور داد تا براى او انگشترى

تهيّه نمايند كه در آن «محمّد رسول الله» حك گردد، وى تمام نامه هاى خود را با آن انگشتر مهر مى كرد.(10)

بنابر اين، معناى ابتدايى «خاتم» انگشتر نيست، بلكه مفادّ اوّلى آن همان وسيله اى است كه با آن نامه و اسناد و احياناً درهاى ظروف مُهر مى شد و اگر به انگشتر خاتم مى گفتند، براى

اين بود كه با آن دو كار انجام مى گرفت.

امروزه نيز در كشورهاى عربى به انواع مهرها - از فلزّى گرفته تا پلاستيكى - كه با آن نامه و اسناد و دفاتر دولتى مهر مى گردد و يا خانه و انبار و مؤسّسه اى لاك و مهر مى شود،

«ختم» مى گويند.

روى اين بيان، معناى «خاتم النّبيين» روشن گرديد; زيرا مفادّ آن اين است كه محمّد(صلى الله عليه وآله) شخصيّتى است كه با او درهاى نبوّت كه از زمان حضرت آدم تا زمان وى به

روى بشر باز بود، مهر و بسته شد و اين فيض الهى بر اثر بى نيازى جامعه انسانى از پيامبر و دين مجدّد، به پايان رسيد و بار ديگر پيامبرى پس از وى نخواهد آمد و همان طور كه با

مهر، پايان يافتن محتويات نامه اعلام مى گردد و مى رساند كه مقصود نويسنده از نامه به آخر رسيده است، همچنين با اعزام پيامبر اسلام، پايان يافتن اين فيض و به آخر رسيدن و ختم

جريان اين موهبت الهى، اعلام گرديد و غرض از اعزام رسل و پيامبران به آخر رسيد، گويى كه وجود او بسان مهر است كه به باب نبوّت خورده و اين در را براى ابد به روى بشر

بسته است.

تصرّف ناروا در معناى خاتم

خنده آرو، تصرّف نابجا و مضحكى است كه برخى از فِرَق ضالّه درباره «خاتم النّبيين» انجام داده اند و براى اغواى مريدان خود چنين وانمود كرده اند كه مقصود از «خاتم» در آيه،

همان انگشتر است و هدف از تشبيه پيامبر به انگشتر بيان موقعيّت پيامبر در ميان پيامبران مى باشد، زيرا همان طور كه انگشتر زينت دست به شمار مى رود، همچنين وجود پيامبر اسلام

در ميان پيامبران زينت آنان مى باشد.

اين تأويل به قدرى سست است كه حتّى پايه گذار اين مسلك و حزب، در برخى از كتاب هاى خود ناچار شده است كه خاتم را به همان معناى صحيح خود تفسير كند و اين تأويل غلط را

رها سازد.(11)

تفسير خاتم به انگشتر، يك نوع خيالبافى است كه براى فريب دادن ساده لوحان صورت گرفته است و هرگز در لغت عرب معناى واقعى «خاتم»، انگشتر نيست; بلكه همان طور كه گفته شد

به معناى چيزى است كه با آن اسناد و دفاتر را مهر مى كردند و اگر به انگشتر نيز خاتم مى گفتند به اين دليل بود كه با آن نيز نامه و دفتر و سند را امضا و مهر مى كردند.

ما در تفسير قرآن هرگز حق نداريم از پيش خود براى لغتى معنايى بتراشيم، بلكه بايد از استعمالات رايج در ميان عرب زبانان پيروى كنيم; در صورتى كه هيچ گاه در لغت عرب لفظ خاتم

كنايه از زينت به كار نرفته و هرگز نمى گويند فلانى خاتم خانواده خود است و مقصود اين باشد كه او زينت آنهاست و اگر هدف از توصيف پيامبر به خاتميّت، بيان موقعيّت او در ميان

آنان بود و اين كه او زينت اين گروه است، لازم بود از استعمالات رايج در اين زمينه پيروى نموده و بگويد: پيامبر اسلام «تاج» و «اكليل» انبياست.

چهارده قرن همه مسلمانان جهان از اين لفظ همان معناى خاتميّت را فهميده اند و در احاديث اسلامى در بيان موقعيّت پيامبر نسبت به خاتميّت اين لفظ به كار برده شده است.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اِنَّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النّبِيينَ، فَلا نَبِىَّ بَعْدَهُ، وَ خَتَمَ بِكِتابِكُمُ الْكُتُبَ فَلا كِتابَ بَعْدَهُ وَ اَنْزَلَ فيهِ تِبْيانُ كُلِّ شَىء; خداوند به وسيله پيامبر شما باب نبوّت را ختم

نمود، ديگر پس از او پيامبرى نخواهد آمد و با كتاب او به نزول كتاب آسمانى پايان داده، پس از آن ديگر كتابى نازل نخواهد شد; اين كتاب روشنگر همه چيز است!»(12)

برخى از آنان تصرّف نابجاى ديگرى در لفظ «خاتم» نموده اند و مى گويند كه خاتم در آيه به معناى مُهر است، ولى هدف از توصيف پيامبر به «خاتم پيامبران» همان تصديق حقّانيّت

انبياى گذشته است; زيرا همان طور كه مهر گواهى بر صحّت مضامين يك نامه مى دهد، همچنين پيامبر اسلام نيز بر صحّت و استوارى همه پيامبران گواه است.

اين تفسير از نظر بى پايگى دست كمى از اوّلى ندارد، زيرا درست است كه مهر بر صحّت يك نامه گواهى مى دهد، ولى هرگز در لغت عرب سابقه ندارد به شاهد و گواه، خاتم بگويند

بطورى كه اگر كسى پاى نامه اى را امضا كرد و يا بر حادثه اى گواهى داد، بگويند او «خاتم» است.

گذشته از اين، تصديق انبيا از خصايص پيامبر اسلام نيست و هر پيامبر بعدى نه تنها مصدّق پيامبر پيشين، بلكه تمام انبياى گذشته بوده است; خداوند حضرت مسيح را چنين معرّفى مى كند:

«وَ اِذْ قالَ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ يا بَنى اِسْرائيلَ اِنِّى رَسُولُ اللهِ الَيْكُمْ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ; و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به

سوى شما هستم در حالى كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [= تورات] مى باشم».(13)

ضمناً بايد توجّه داشته باشيم كه دلايل قرآنى خاتميّت منحصر به اين آيه نيست، بلكه آيات متعدّد ديگرى بر خاتميّت رسالت جهانى پيامبر اسلام گواهى مى دهد و براى اختصار فقط به بيان

يك آيه پرداختيم.

--------------------------------------------------------------------------------

. شايد براى گروهى تصوّر اين مطلب كه نخستين شريعت آسمانى براى بشر، به وسيله حضرت نوح عرضه گرديده است مشكل باشد و با خود بگويند: چگونه مى توان گفت براى نخستين

بار شريعت آسمانى به وسيله حضرت نوع براى بشر عرضه شده است، در صورتى كه پيش از وى پيامبرانى براى هدايت بشر برانگيخته شده بودند؟ ولى با توجّه به يك مطلب اين مشكل


خود به خود برطرف مى شود و آن اين كه اعزام انبيا همراه با فرستادن شريعت نيست; زيرا مقصود از شريعت يك رشته قوانين فردى و اجتماعى است كه بشر را به سوى تكامل مادّى و

معنوى سوق دهد; فرستادن چنين شريعتى فرع استعداد و آمادگى فكرى و روحى بشر براى پذيرش آن است و تا شايستگى براى درك مفاهيم دين و نياز به جعل قوانين در بشر پيدا نشود،

انزال شريعت و جعل قوانين براى آنان لغو و بيهوده خواهد بود.

از اين نظر برنامه پيامبران پيش از نوح بسيار ساده بوده و از حدود دعوت به مسائل فطرى كه هر فرد با سرشت انسانى آن را درك مى كند تجاوز نمى كرد و بر اثر كمى استعداد و

نبودن زندگى دسته جمعى در ميان انسانها كه شارع را براى تشريع قوانين ملزم سازد، سفراى آسمانى براى بشر از طرف خداوند حامل پيامى خاص و شريعتى نبوده و فقط مأمور بودند كه

آنها را به سوى ادراكات نخستين انسانى مانند توجّه به خدا و نيكى به انسان ها و دورى از ظلم و تجاوز و... كه براى انسانها فطرى و قابل درك است هدايت نمايند.

. اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلام (سوره آل عمران، آيه 19)

. وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقَبَلَ مِنْهُ (سوره آل عمران، آيه 85)

. ما كانَ اِبْراهيمُ يَهُودِيّاً وَ لا نَصْرانيّاً وَ لكِنْ حَنيفاً مُسْلِماً و ما كانَ مِنَ المُشْرِكينَ (سوره آل عمران - آيه 67)

مقصود از اسلام در اين آيات همان تسليم در برابر اراده خداست بطورى كه جز خداوند وليّى براى خود اختيار نكند.

. سوره احزاب، آيه 40.

. در لغت عرب به آن «ختام» مى گفتند و مقصود از آيه «وَ خِتامُهُ مِسْكَ» نيز همين است، يعنى چيزى كه با آن درهاى مايعات بهشتى را لاك و مهر مى كنند، بوى مشك مى دهد.

7. مقدّمه ابن خلدون، جلد 1، صفحه 220

. در كتاب هاى لغت و تفسير، هنگامى كه لفظ خاتم را تفسير مى كنند مى گويند: «خاتم» به معناى «ما يختم به» است، يعنى چيزى كه با آن نامه و سند و غيره مهر مى شود.      

. مقدّمه ابن خلدون، جلد 1، صفحه 220.

0. طبقات كبرى، جلد 1،صفحه 258.

1. اشراقات، صفحه 292.

2. وافى، جزء 2، صفحه 144.

3. سوره الصّف، آيه 6.



| شناسه مطلب: 80786