متن کامل
1 معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش سیرة پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) در حج سخاوت جوادی 2 3 «مقدمه» خانة خدا یکی از مکانهایی است که از زمانهای گذشته و از دیرباز، زیارت آن در میان مردم عرب مرسوم بود و آنان از دور و نزدیک بدان
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
سيرة پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) در حج
سخاوت جوادي
«مقدمه»
خانة خدا يكي از مكانهايي است كه از زمانهاي گذشته و از ديرباز، زيارت آن در ميان مردم عرب مرسوم بود و آنان از دور و نزديك بدان سو بار سفر ميبستند، و در زماني خاص به زيارت كعبه ميشتافتند و در سرزمينهاي اطراف آن وقوف ميكردند. آن چه كه قرآن و روايات به صراحت بر آن دلالت دارند اين است كه زيارت كعبه از زمان حضرت ابراهيم رسميت يافت و از آن پس به صورت آييني مذهبي درآمد كه مردم به جا ميآوردند. اين مراسم عبادي در طول اعصار و سدهها، با فراز و فرودها و رونق و كساديهاي پيوسته ادامه يافت تا آن كه اسلام ظهور نمود.
در بيست سالة نخست دعوت اسلامي، حج به همان شيوة پيشين ادامه يافت، زيرا زمام كار به دست قريش بود. در سال نهم هجري، كه مكه زير فرمان پيامبر بود، تغييراتي در مقررات حج داده شد، امّا حجّي كه بتوان آن را اسلامي دانست و معيار و آييننامه براي مسلمانان نسلهاي بعد به حساب آورد همان است كه در سال دهم هجري با حضور پيامبر گرامي اسلام انجام شد، زيرا پيامبر مصمّم بود مناسك حج را خالص و ناب به مردم بياموزد و آن چه را در طول تاريخ، مشركان بر آن افزوده يا از آن كاسته بودند هويدا كنند.
گرچه هر گوشة حيات پيامبر (صلّي الله عليه وآله) براي ما داراي ارزش است، چرا كه او مشعل هدايت و پيشواي راهيان كوي خداست، ليكن يكي از نقاط برجسته و ممتاز دورة پيامبري حضرت محمد (صلّي الله عليه وآله) واپسين سفر حج آن جناب است كه در اواخر عمر شريفشان انجام شد.
شخص پيامبر به آن حج اهميت بسيار داد و مسلمانان را به حضور در آن تشويق فرمود. مسلمانان نيز بدان بهاي بسيار دادند و همديگر را به حضور در آن فرا خواندند.
سعي بنده در اين نوشته اين است كه مطالبي پيرامون سيرة رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) را در حج بيان كنم، كه مهمترين آن حجة الوداع بود تا ما بتوانيم او را در زيارت خانة خدا نيز الگوي خود قرار دهيم.
«آمادة سفر»
دستور الرّحيل
محدثان و مورّخان همگي بر آنند كه رسول خدا پس از هجرت به مدينه، تنها يك بار ـ آن هم آخرين سال زندگي ـ حج انجام داد و آن را به نامهاي حجة البلاغ، حجة الاسلام و حجة الوداع ناميدهاند. اين مطلب را بيهيچ ترديدي از مسلّمات و بديهيات در زندگينامة رسول خدا ميتوان شمرد. آري پس از هجرت چند نوبت عمره به جاي آورد.
امام صادق ميفرمايد: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، ده سال را در مدينه سپري كرد و حج نگذارد تا هنگامي كه اين آيه نازل شد: و اَذِّن في النّاسِ بالحجِّ يأتوكَ رجالاً و علي كُلّ ضامرٍ يأتينَ مِنْ كُلِّ فجٍّ عميقٍ»1 در ميان مردم نداي حج سر ده، تا آنان پياده يا بامركبهاي لاغر از هر سرزمين دوري به سوي تو آيند، با نزول اين آيه، پيامبر جارچيان و مؤذّنان را فرمان داد تا در ميان مردم با فرياد رسا، اعلام كنند كه رسول خدا امسال به حج ميرود. ساكنان مدينه و روستاهاي اطراف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حج (22) آية 27.
و باديهنشينان چون آگاه شدند، گرد آمدند تا با پيامبر حج بگذارند و هر عملي كه آن حضرت انجام، يا به آن فرمان ميدهند انجام دهند.(1)
ابن اسحاق ميگويد:هنگامي كه ماه ذوالقعده فرا رسيد، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) مقدمات سفر را فراهم كرد و مردم را به آمادگي براي آن فرمان داد.(2)
پيامبر دوست داشت مسلمانان، اين يگانه حج را با او با شكوه تمام برگزار كنند. به همين جهت با جدّيت تمام آنان را تشويق ميكرد و ميفرمود: هر كه آهنگ حج دارد شتاب كند، زيرا ممكن است بيمار شود يا چيزي از او گم شود يا مشكلي پيش آيد و او از حج باز ماند.(3)
مسلمانان از دستور الهي و تصميم پيامبر اطلاع يافتند توشه برگرفتند و بار سفر بستند و از اطراف رو به سوي مدينه نهادند تا افتخار همسفري پيامبر را از آغاز داشته باشند. جمعيتي گرد آمدند كه به يقين تا آن روز، مدينه چنان جمعي به خود نديده بود. تا آن روز 23 سال از آغاز اسلام گذشته بود و مسلمانان كه غربت و تنهايي، عسرت و سختي، جنگ و ناامني، قحطي و گراني، كشته و مجروح بسيار ديده بودند در انتظار روزي بودند تا شوكت و ترقي و رواج و رونق اسلام را بنگرند. طبيعي است كه با شور و شوق تمام، بار سفر بندند و در اين موكب فاتح وپيروز حضور يابند تا براي اولين بار حج اسلامي را از پيشواي خود بياموزند و تفاوت حج محمّدي (صلّي الله عليه وآله) را با حج دورة جاهليت بشناسند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج 4، ص 245، ح 4.
2 . سيرةابن هشام، ج 4، ص 248.
3 . مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 458، ح 1834.
چون كاروان بار سفر بست و رفتن آغاز كرد باديه نشينان كه بين مدينه و مكه منزل داشتند در بين راه به كاروان حجاج پيوستند و عازم زيات خانة خدا شدند.
«حضور در ميقات»
زمان خروج رسول خدا از مدينه:
رسول خدا براي شهر سرپرست گمارد، كارهاي مدينه را سامان داد، مسلمانان را آماده سفر كرد و چند روز از ماده ذيالقعده باقي مانده بود كه خود بار سفر بست و به سوي ميقات حركت كرد.
تعيين پنج ميقات:
براي كسي كه به عنوان حج يا عمره قصد زيارت كعبه دارد لازم است پيش از آنكه به حرم برسد، از نقطههايي كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) تعيين فرموده احرام بندند، و نميتواند بيعذر بدون بر گرفتن احرام از آن مكانها به سوي مكه روانه شود. امام ششم فرمود: براي حج و عمرة كامل بايستي از ميقاتهايي كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) معين فرمود احرام بندي و بدون احرام از آنها نگذري، آن حضرت براي كساني كه از عراق ميآيند وادي عقيق1، براي اهل يمن يلمم، براي اهل طائف قرنُ المنازل، براي اهل مغرب جُحفه، و براي اهل مدينه ذوالحليفه را به عنوان ميقات معين فرمود و هر كس خانهاش از اين ميقاتها به مكّه نزديكتر است از خانهاش احرام بندد2.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج 4، ص 319، ح 3.
2 . كافي، ج 4، ص 318، ح 1.
ناگفته نگذاريم يكي از ميقاتها وادي عقيق ميباشد، اين ميقات سرزمين وسيعي است كه راه اهل عراق و نجد و هر كس كه از آن سمت به سوي مكه آيد از آن جا ميگذرد، اول آن وادي مَسْلَخْ، وسط آن را غَمره، و آخر آن را به سوي مكه ذات عِرق ناميدهاند.(1)
«آداب احرام»
1ـ غسل احرام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) :
حج، آداب ودستورهاي ويژهاي دارد كه فراهم آورندة زمينهةاي روحي و معنوي براي حاجي است تا به هنگام حضور در حرم معبود، به واقع خود را به نزد وي حاضر ببيند و پروردگار بزرگ و مهربان را بر خود و اعمال و نيتها و آنچه به خاطر ميگذرد و ناظر و آگاه بداند، يكي از آداب حج، احرام است و خود احرام آدابي دارد، يكي غسل احرام است كه با توجه به خداوند متعال و به قصد نزديكي به او،تن را بشويد. مقتداي مسلمانان كه همگان را به روي آوردن به درگاه خداوند بزرگ خدا ميخواند خود در اين راه پيش گام بود. امام صادق ميفرمايد: ظهر شده بود كه حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله) به ميقات رسيد و غسل كرد.(2)
2ـ جامهي احرام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) :
يكي ديگر از آداب احرام، جامة احرام است كه دو تكّه پارچة سادة ندوخته است، حاجي يكي را به كمر ميبندند تا پايين تن را بپوشاند و ديگري را بر دوش ميافكند تا بالاي بدن را بپوشاند، همين و بس. و هر چيز ديگر كه جدا كنندة انسان از بقية بندگان خدا و علامت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 225 ـ 227.
2 . كافي، ج 4،ص 245، ح 2؛ جامع احاديث شيعه، ج 10، ص 358.
تشخّص و نشانة ثروت و قدرت و موقعيت و مقام و شغل او باشد ممنوع است.
محمّد كه به گواهي قرآن داراي اخلاق عالي انسان و فاني در رضاي دوست بود بسان ديگران با جامة همبستگي به ميقات آمد1 و هنگامي كه غسل كرد جامة احرام پوشيد. به گفتة امام صادق: دو تكّه لباس احرام پيامبر از پنبه و بافت يمن بود و پس از وفات، همان كفن او شد.(2)
3ـ پيامبر و نظافت مو:
در عصر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) امكانات امروزي نبود. روزها و شبها ميبايست به بيداري بگذرانند و مركب برانند تا به مكه برسند. طول سفر و نبود آب و وسائل بهداشتي جهت نظافت و بهداشت، سبب ميشد حشرات در بدن و در لابهلاي موها لانه كند و سبب بيماريها شود. پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) كه به نظافت و زيبايي اهميت ميداد و معمولاً موي سرش بلند بود، براي نگهداري و سلامت آن، موي سر را به مواد چسبناك آغشته كرد تا به هم چسبيده و جمع و جور باشد و حشرات نتوانند در آن نفوذ كند.(3)
4ـ احرام بعد از نماز ظهر:
از روايات متعدد استفاده ميشود كه حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله) پس از نماز ظهر، احرام بست و لبيك گفت. حلبي از حضرت صادق پرسيد: آيا رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) شب احرام بست يا روز؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 306، ح 2528؛ كافي،ج 4، ص 322.
2 . كافي، ج 4، ص 329، ح 1 و 2.
3 . صحيح مسلم، ج 2، ص 735، ح 1229.
حضرت پاسخ داد: روز. پرسيد: در چه وقت روز؟ حضرت پاسخ داد: به هنگام ظهر.(1)
5ـ لبيك پيامبر:
لبيك، پاسخ آري به دعوت خداي رحمان است؛ همو كه بشر را آفريد، و براي راهنمايي وي كتابهاي آسماني فرو فرستاد و پيامبران فراواني برانگيخت، او كه به ابراهيم و محمد (صلّي الله عليه وآله) فرمان داد كه در بين يكتاپرستان فرياد حج سر دهند تا به زيارت كعبه آيند و از رهگذر زيارت الهي دلشان متوجّه خدا شود.
حال ميخواهيم بدانيم روايات دربارة لبيك پيامبر چه ميگويد؟
حضرت صادقفرمايد: هنگامي كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) تلبيه زد چنين گفت:لبيكَ اللّهُمَّ لبّيك، لبّيكَ لا شريكَ لَكَ لّبَّيك، انّ الحمدَ و النّعمَةَ لكَ وَالمُلْك لا شريكَ لَكَ، لبيكَ ذالمعارج لبيك، حضرت بسياري ذي المعارج ميگفت و در طول راه هر گاه سوارهاي ميديد يا از تپهاي بالا ميرفت و يا به واديي سرازير ميشد و نيز در آخر شبها و بعد از نمازها نيز لبيك ميگفت.(2)
يك حديث تاريخي دربارة تلبيه:
حضرت موسي (عليه السلام) صدها سال پيشتر از پيامبر ما زندگي ميكرد، وي كه در نجواهاي خود با خدا، از فضيلت محمد (صلّي الله عليه وآله) و خاندان و امت او بسيار شنيده بود، شوق ديدن امت حضرت محمد (صلّي الله عليه وآله) را داشت.در حديثي بلند از حضرت محمد (صلّي الله عليه وآله) ، گفت و گوي بين خدا و حضرت موسي گزارش شده كه قسمتي از آن را ميخوانيم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج 4، ص 249، من لايحضرهالفقيه، ج 3، ص 319، ح 2559.
2 . كافي، ج 4، ص 250، ح 7؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 325، ح 2578.
موسي گفت: بارالها اي كاش من امت حضرت محمد (صلّي الله عليه وآله) را ميديدم. خدا به او وحي كرد: اكنون دورة زندگي آنان نيست و تو آنها را نميتواني ببيني، لكن اگر ميخواهي صداي آنها را به تو بشنوانم، دامن همّت به به كمر بزن، و بسان بندهاي ذليل در پيشگاه پادشاه بزرگ با تمام تواضع بايست، و در اين هنگام به امر الهي مسلمانان [كه در عالم ذر بودند] نداي لبيك سر دادند، حضرت موسي (عليه السلام) صداي لبيك آنان را شنيد.(1)
به سوي مكّه
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) سواره به حج رفت:
مسيري به دارازاي هزار كيلومتر، راه كوتاهي نيست تا به آساني پيموده شود ليكن شوق ديدار دوست، كارهاي صعب و سنگين را آسان ميكند. آن حضرت فاصله بين مدينه تا مكه را در رفت و برگشت سواره پيمود و هيچ يك از محدّثان و مورّخان نگفتهاند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در اين راه پياده بود.
كسي از فضيلت پياده يا سواره رفتن به حج از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد، آن حضرت پاسخ داد: سواره بهتر است، زيرا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) سواره حج رفت.(2)
مسلمانان پياده و سواره به سوي مكّه:
اينكه مسلمانان اين راه را سواره پيمودند يا پياده، چندان اهميتي ندارد بلكه مهم حركت به سوي مكّه براي زيارت دوست ميباشد. امّا در روايتي از امام صادق (عليه السلام) آمده كه ايشان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . من لا يحضرالفقيه، ج 2، ص 327 ـ 328، ح 2586.
2 . تهذيب الاحكام، ج 5، ص 12، ح 31.
فرمودند: بيشتر كساني كه با پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به حج رفتند پياده بودند.(1)
«در كنار كعبه»
ورود پيامبر به مكّه:
پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) وقتي كه در آغاز دعوت خويش با دشمني سرسختانة مكّيان روبه رو شدند تصميم گرفتند به سوي مدينه هجرت كنند و شبانه از مكّه خارج شدند امّا امروز در ميان هزاران فدايي (سرباز)، در حالي كه همه لباس احرام به تن، قربانيها در پيش، ذكر خدا بر لب داشتند با شكوه و جلال خاصّي وارد مكّه شدند، در حالي كه دو سالي است كه مكّه تسليم او شده و اظهار مسلماني كرده است.
ورود پيامبر به مسجدالحرام:
آفتاب روز چهارم ذيالحجّه بالا آمده و رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) مهيا ميشد تا به مسجدالحرام وارد شود و طواف كعبه كند. ابتدا غسل كرد2، سپس در ميان ياران از كوچههاي مكّه گذشت و به سوي بيتالحرام سرازير شد. چون به درة بني شيبه رسيد، حمد و ثناي الهي گفت و بر نياي بزرگش ابراهيم درود فرستاد. هنگامي كه نگاهش به كعبه افتاد دستها را بالا برد و الله اكبر سر داد و گفت: خدايا بر شرافت و عظمت و بزرگواري و هيبت و نيكي اين خانه بيفزا، آنگاه به سوي كعبه رفت و حجرالاسود را دست ماليد و سپس به طواف كعبه پرداخت3 و چون به ركن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تهذيب الاحكام، ج 5، ص 11، ح 27.
2 . صحيح مسلم، ج 2، ص 749، ح 1359.
3 . كافي، ج 4، ص 245، ح 4.
يماني رسيد، سرش را بالا گرفت و دعا كرد.
بوسيدن و لمس حجرالاسود:
حجرالاسود سنگي بهشتي و در آغاز سفيد بوده است كه آن را در يك گوشة كعبه نصب كردند تا نشانهاي باشد براي شروع و پايان طواف، و بوسدن و دست ماليدن بر آن از آغاز، مرسوم بوده است.
پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود: بر حجرالاسود دست بماليد چرا كه آن به نشانة دست راست خدا در مخلوقش است و با آن با مردم دست ميدهد.
براي هر كس كه آن را لمس كند گواهي ميدهد به آمدن به زيارت كعبه( 1 ).
در روايتي حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فقط دور كن حجرالاسود و يماني را دست ميكشيد ميبوسيد و صورت خود را بر آن دو ميگذاشت.(2)
نماز طواف پيامبر (صلّي الله عليه وآله) :
قبل از اسلام و بعد از آن، طواف كعبه و نماز توأمان بودهاند، يعني هميشه و هر كس طواف ميكرد. پس از آن، نماز طواف ميخوانده است. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) چون در دور هفتم به حجرالاسود رسيد و طوافش تمام شد به سوي مقام ابراهيم آمد و اين آيه را تلاوت كرد: «واتّخذوا مِنْ مقامِ ابراهيمَ مُصلّي»3 مقام ابراهيم را مكان نماز خود بگيريد و پشت مقام به گونهاي كه مقام، بين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج 4، ص 406، ح 4.
2 . سنن كبري، ج 7، ص 165، ح 9316.
3 . بقره، آيه125.
وي و كعبه قرار داشته باشد. دو ركعت نماز طواف به جاي آورد، در ركعت اول پس از حمد، سورة توحيد و در ركعت دوم پس از حمد سورة كافرون را خواند.(1) طبعاً مسلمانانِ همراه، بسان پيشواي محبوبشان در كنار مقام ابراهيم دو ركعت نماز طواف به جا آوردند.
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در زمزم:
زمزم چند هزار سال پايدار ماند تا شاهد صدق ابراهيم و اسماعيل باشد و زائران كعبه را سيراب كند. و اكنون محمد (صلّي الله عليه وآله) نوادة ابراهيم بزرگ به سوي زمزم ميرود تا يادگار نياي خود را تكريم كند.
در حديث صحيح عبدالله بن سنان از حضرت صادق (عليه السلام) آمده است: چون پيامبر (صلّي الله عليه وآله) طواف كعبه كرد و پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواند، داخل زمزم شد و از آن نوشيد و رو به كعبه چنين دعا كرد: بار خدايا از تو دانش نافع، رزق واسع و شفا از هر بيماري ميطلبم. سپس به ياران خود گفت: به هنگام جدايي از كعبه، استلام حجرالاسود كنيد و خود بر آن دست بماليد و به سوي كوه صفا رفت.(2)
به سوي صفا و مروه:
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پس از طواف كعبه از دري كه مقابل حجرالاسود است از مسجد الحرام به سوي صفا بيرون ميرود.(3) و به همراهان ميگويد: چون خدا اول از صفا اسم برده، پس سعي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج 4، ص 245.
2 . كافي، ج 4، ص 250، ح 7.
3 . كافي، ج 4، ص 431، ح 1.
را از صفا آغاز ميكنيم.(1)
چون پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بر كوه صفا مستقر شد رو به كعبه كرد و به حمد و ثناي الهي پرداخت از صفا به زير آمد به سوي مروه و مقداري از مسير را هَرْوله كرد و چون به مروه رسيد روي آن نيز چون صفا درنگ كرد و به ذكر و دعا و ثناي الهي پرداخت و سپس به سوي صفا راه افتاد و آن مسير را هفت بار پيمود و در بين راه ميفرمودند: «ربِّ اغْفِر وارْحَم انّك انت الاعزّ الاكرم».
پيوستن علي (عليه السلام) در مكّه به پيامبر (صلّي الله عليه وآله) :
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) حكايت ميكند: هنگامي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مرا به يمن ميفرستاد به من فرمود: با هيچ كس نبرد نكن مگر او را پيشتر به اسلام دعوت كرده باشي، به خدا قسم اگر حق تعالي يك نفر را به دست تو هدايت كند برايت بهتر از تمام آن چه بر كره خاكي است و خورشيد بر آن طلوع و غروب ميكند.(2)
حضرت علي (عليه السلام) مدّتي سرگرم رتق و فتق امور نو مسلمانان و هدايت و ارشاد ديگران به اسلام بود و جزية نصاراي نجران را دريافت كرده بود كه پيك پيامبر (صلّي الله عليه وآله) رسيد و از وي خواسته شده بود با ياران از همان جا مستقيم به سوي مكّه براي حج سفر كنند. اميرالمؤمنين با سربازان تحت فرمان و شايد برخي از تازهمسلمانان كه مايل بودند به حج آمدند، نزديكي مكّه يكي از ياران را به سرپرستي افراد گمارد و خود سريع به سوي مكّه حركت كرد و خود را به پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و ساير مسلمانان رساند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره، آيه 158.
2 . بحارالانوار، ج 21، ص 361، ح 4.
محل سكونت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در مكّه:
وقتي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به مكّه وارد شد در خيمهاي كه در ابطح براي آن حضرت بر پا شده بود منزل كرد. همين خيمه، منزلگاه او بود تا روز هشتم ذيالحجّه كه از راه مني به سوي عرفات حركت كرد. در حديث بلند معاويه بن عمار از امام صادق (عليه السلام) آمده است: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و همراهان در بطحاي مكه فرود آمدند و در خانههاي مكه منزل نكردند.(1)
در مواقف مشرفه
لبيك گويان به سوي عرفات:
هشتم ذيالحجه فرا رسيد و حاجيان به جنب و جوش افتادند. وقتي كه ميدانند رو به صحرا دارند بايد آذوقه و امكانات، مخصوصاً آب همراه داشته باشند. چاشتگاه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) از مكه به سوي مني حركت كرد و اكنون مني مقصد نبود، بلكه راه عرفات از آن ميگذشت.
نماز ظهر و عصر روز هشتم، نماز مغرب و عشاي شب نهم و نماز صبح روز نهم را در مني گذارد، بعد از وقوف در مني چون صبح شد و آفتاب برآمد پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و مسلمانان به سوي عرفات حركت كردند تا كه رسيدند به صحراي عرفات.
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) در كجا تلبيه را قطع كرد؟
تلبيه پاسخ مثبت به دعوت خداي متعال براي زيارت خانة اوست، و در واقع اگر حاجي قابل و لايق باشد حج، زيارت خداي خانه است.
لبيك، يعني بله اي خداي بزرگ و بيشريك. پيامبر خدا از مدينه تا مكه آن را زمزمه كرد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج 4، ص 246، ح 4.
هر گاه سوارهاي ميديد يا از سر بلندي و يا سرازيري ميگذشت، و در ساعتهاي پاياني شب و پس از نمازها لبيك را تكرار ميكرد و هنگامي كه از مكه به سوي عرفات حركت كرد تا عرفات نيز اين ذكر را به لب داشت.
روايات متعددي در كتابهاي شيعه1 از ائمه معصومين عليهمالسلام وجود دارد كه همگي دلالت بر اين مطلب دارند كه: رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) تا ظهر روز نهم كه به عرفه وقوف كرد تلبيه ميگفت،پس از آن ديگر تلبيه نگفت.
كوچ از عرفات به سوي مشعرالحرام:
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) از ظهر تا غروب آفتاب روز نهم ذيالحجّه را به دعا و عبادت و نماز و راهنمايي مردم در سرزمين عرفات سپري كرد و به مردم گفت: در دورة جاهليت مشركان به هنگامي كه آفتاب روي كوهها مينشست از عرفات به سوي مشعر الحرام حركت ميكردند ولي ما پس از غروب آفتاب به سوي مشعر حركت خواهيم كرد، زيرا روش ما به جز روش آنان است. همچنين به حجّاج سفارش كرد: اي مردم، حجّ به معناي دواندن اسب و شتر نيست، از خدا بترسيد و با آرامش مسير را طي كنيد، مبادا مسلمان ضعيفي را پايمال كنيد، بيشتاب ميانهروي كنيد.(2)
فاصلة بين عرفات تا مشعر هفت كيلومتر است.(3) پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اين مسير را سواره پيمود در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جامع احاديث شيعه، ج 11، ص 465، ح 3180.
2 . كافي، ج 4، ص 467، ح 2.
3 . جامع احاديث شيعه، ج 11، ص 515، ح 3324.
حالي كه اسامه را پشت سر خود سوار كرده بود. چون به مشعر وارد شد و در مكان مناسب فرود آمد نماز مغرب و عشا را با يك اذان و دو اقامه به جا آورد.(1) يعني بدون فاصله، يك اذان و يك اقامه براي نماز مغرب، و يك اقامه براي نماز عشا.
مردم كه ديدند پيامبر در كجا منزل كرد همه بدان سو هجوم آوردند و ازدهام بسيار شد، حضرت با دست اشاره كرد و گفت: گرچه من در اين نقطه وقوف كردم، لكن همه اين سرزمين محل وقوف است.(2)
به سوي مني:
آفتاب در حال طلوع بود و سرزمين مني در انتظار ورود ميهمانان خدا.
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) سوار بر شتر از مشعر به سوي مني به راه افتاد، و فضل بن عباس پشت حضرت سوار بر شتر وي بود.
مني سرزميني است بين دو كوه بلند كه به موازات يكديگر امتداد يافتهاند. و اين وادي يكي از ايستگاههاي حج است و حجّاج پس از پشت سر گذاشتن وقوف در عرفات و مشعر، به مني وارد ميشوند و از روز دهم تا دوازدهم يا سيزدهم ذيالحجّه را در آن جا ميمانند.
چون پيامبر به مني وارد شد و بر جمرة عقبه سنگ افكند و شيوة آن را به مسلمانان آموخت به خيف آمد. در وسط، خيمهاي براي حضرت برپا كرده بودند به راهنمايي وي، مهاجران در جلو و انصار در پشت خيمة رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) منزل گزيدند و ديگر مسلمانان در نقاط ديگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جامع احاديث شيعه، ج 11، ص 515، ح 3324.
2 . من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 466، ح 2982.
مني اَُتراق كردند. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايند: مسجد خيف منزلگه و عبادتگاه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) است و هزار پيامبر در آن نماز گذاردهاند.(1)
قربانيهاي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) :
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) و علي (عليه السلام) پس از سنگباران سمبل شيطان به قربانگاه آمدند تا شترهاي خود را قرباني كنند. مسلماناني كه قرباني به همراه داشتند براي كشتار به قربانگاه آمدند يا يك قرباني خود را در كنار خيمة خود سر بريدند. امّا مسلماناني كه از دوردست آمده و قرباني به همراه نياورده و نتوانسته بودند در مكّه خريداري كنند وظيفهشان به جاي قرباني، ده روز روزه است سه روز در سفر و هفت روز پس از بازگشت به وطن.(2)
طواف كعبه در روز عيد قربان:
در روز عيد، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كارهاي سهگانه را انجام داد، به پرسشهاي بسيار حجّاج پاسخ داد، سپس سوار بر مركب براي طواف كعبه از مني به مكّه آمد و نماز ظهر روز عيد را در مكّه گذارد.(3)
در روايات متعدد شيعه و سنّي تصريح شده: اين طواف پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در روز عيد انجام شده، و حضرت همان روز براي بيتوته و ماندن به مني بازگشته است.(4) پيامبر پس از طواف به زمزم رفت و نوادگان عبدالمطلّب را ديد كه بنابر امتياز موروثي از چاه زمزم آب ميكشند و حجّاج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج 4، ص 519، ح 4.
2 . بقره(22) آية 196.
3 . جامع احاديث شيعه، ج 12، ص 159، ح 4042.
4 . كافي، ج 4، ص 248، ح 4.
را سيراب ميكنند. به آنان فرمود: كار نيكي انجام ميدهيد، آب بكشيد اي فرزندان عبدالمطلّب، اگر سبب نميشد كه مردم به پيروي از ممن ازدحام كنند و اختيار از كفتان بربايند من خود نيز با شما از چاه آب ميكشيدم.
روزهاي دهم تا سيزدهم در مني:
توقف در مني يكي از اجزاي حج است كه پيش از اسلام نيز مرسوم بوده است. اين درنگ سه ـ چهار روزه، فرصتي در اختيار آنان قرار ميداد تا گرد هم جمع شوند و با توجه به نظام قبيلگي آن روز، هر كسي افتخارات اجداد و بزرگان طايفه و قبيلة خود را بازگو كند و به رُخ ديگران بكشد. قرآن كريم با اشاره به بازگويي عربها از مفاخر و ياد بزرگان خود ميفرمايد: «فاذا قضيتُم مناسِككُم فاذكُرُو الله كذكركم آباءكُم اَوْ اَشَدَّ ذكراً»1 ؛ هرگاه مناسك حج را به جا آورديد خداوند را ياد كنيد آن گونه كه پدران خود را ياد ميكنيد يا بيشتر. امّا حاجي چه كارهايي بايد در مني انجام دهد؟
او در روز عيد سه كار دارد: سنگ افكندن به جمرة بزرگ، قرباني، تراشيدن سر يا كوتاهكردن مو، اين سه كار گرچه در نگاه اول سخت و مشكل نيست اما ازدحام جمعيت و نبود امكانات در آن بيابان كار را مشكل ميسازد.
امّا دو ـ سه روز بعد ديگر كار حاجي در مني آسان است. ماندن شب در آن بيابان و پرتاب هفت سنگ ريزه به هر يك از سه جمره در روز، همين و بس. بعد از ظهر روز دوازدهم هر كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره (2) آية 200.
خواهد از مني بيرون ميرود و هر كه خواست روز سيزدهم راهي مكه يا وطن ميشود.
خداوند دربارة توقف چند روزة حجاج در مني ميفرمايد1: «واذكُرُوا اللهَ في ايام معدوداتٍ فمن تعجَّ في يومين فلا اثمَعليه و مَن تأخّر فلا اثم عليه»؛ خداوند را ياد كنيد در چند روز،هر كس شتاب كند و دو روز بماند گناهي براي او نيست و هر كس حركت را به تأخير اندازد گناهي نكرده است. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) از روز دهم تا روز سيزدهم در مني ماند2، و در اين روزها به هر يك از جمرات سهگانه هفت سنگ زد.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: اولين كسي كه بر جمرات سنگ زد حضرت آدم بود. جبرئيل به سراغ حضرت ابراهيم نيز آمد و گفت: اي ابراهيم سنگ باران كن، پس وي جمرة عقبه را ـ كه شيطان آن جا بر وي مجسّم شده بود ـ سنگ زد3.
طبيعي است از آن جمع بسيار، برخي بيمار شدند كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) اجازه داد تا به جاي افراد بيمار، ديگران جمرات را سنگ زنند4.
از مني به مكّه:
روز دوازدهم ذيالحجه فرا رسيد و كار حج به پايان آمد. ديگر ماندن در مني ضرورتي نداشت. از مسلمانان هر كه خواست همان روز، مني را پشت سر گذاشت و هر كه نخواست حركت را به فردا انداخت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره (2)، آية 203.
2 . كافي، ج 4، ص 531، ح 8.
3 . علل الشرائع،ص 437،ح 2.
4 . بحارالانوار، ج 96، ص 276، ح 30.
آنان كه فرصت داشتند و ميخواستند چند روزي را به تجارت، سياحت و زيارت بيشتر بگذرانند راهي مكه شدند،و هر كه صلاح كار خويش را در تعجيل در بازگشت به وطن دانست بدون درنگ بار سفر بست و رو به وطن نمود.
امّا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) چه روزي مني را ترك كرد؟ و چه روزي مكه را پشت سر گذاشت و به سوي مدينه حركت كرد؟
بيترديد حضرت پيش از ظهر روز سيزدهم ذيالحجه از مني به سوي مكه حركت كرد1 و در ابطح فرود آمد؛2 همان منطقهاي كه روزهاي چهارم تا هشتم ذيالحجه پيش از رفتن به عرفات منزل كرده بود. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را در همان جا خواند و آخرين ساعات شب چهاردهم پيش از دميدن شفق از مكه به سوي مدينه حركت كرد.
خاطرات و سخناني از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در حجة الوداع:
1ـ مردي عرب به حضور پيامبر رسيد و گفت: اي رسول خدا من به عزم حج از وطنم حركت كردم اما به حج نرسيدم،من ثروتمندم،مرا به كاري راهنمايي فرما تا ثواب حج را ببرم.
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به او فرمود: به كوه ابوقبيس بنگر؛ اگر به اندازة آن طلا داشته باشي و در راه خدا انفاق كني به ثواب حج نميرسي، زيرا هنگامي كه حاجي لوازم سفرش را مهيا ميكند هر چيزي كه بردارد و بگذارد برايش ده حسنه نويسند و ده گناه از او پاك كنند و ده درجه او را بالا برند و هنگامي كه مركبش بر دارد و بگذارد، به مانند آن برايش نويسند. وقتي كه طواف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج 4، ص 521، ج 8.
2 . كافي، ج 4، ص 248، ح 8.
كعبه كند از گناهان خارج شود، هنگامي كه بين صفا و مروه سعي كند از گناهان خارج شود، هنگامي كه به عرفات وقوف كند از گناهان خارج شود، هنگامي كه به مشعرالحرام وقوف كند از گناهان خارج شود، هنگامي كه به جمرات سنگ زند از گناهان پاك شود، سپس يكايك اعمال حج را برشمرد كه هنگامي كه حاجي به آن پردازد گناهان او آمرزيده ميشود. آنگاه به آن مرد رو كرد و فرمود: تو با كدام عمل ميتواني به ثواب حاجي برسي1 .
2ـ حارث بن عمود گويد در حجة الوداع به پيامبر (صلّي الله عليه وآله) گفتم: پدرم فدايت اي رسول خدا، براي من آمرزش بخواه. حضرت در حالي كه بر شتر سوار بود فرمود: خداوند شما را بيامرزد. من از طرف ديگر آمدم و چون دوست داشتم براي شخص من آمرزش بطلبند گفتم: براي من استغفار كن. حضرت [بار ديگر به طور عموم] فرمود: خداوند شما را بيامرزد.(2)
بازگشت به مدينه و حادثة غدير خم
حج سال دهم هجري برگزار شد و حجاج آماده بازگشت به ديار خود شدند. مكّه شهر زيارتي و عبادي است و طبعاً براي مسلمانان جاذبه دارد. براي آن كه مبادا برخي مسلمانان هواي ماندن در مكه در سر داشته باشند و از كار و زندگي باز مانند پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به آنان فرمود: شما كه حجّتان را به جا آوردهايد براي بازگشت به وطن خود شتاب كنيد، زيرا پاداش آن عظيمتر است.
كاروان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و مسلمانان به حركت درآمد، مكه را پشت سر گذاشت، منزل به منزل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جامع احاديث شيعه، ج 10، ص 174، ح 505.
2 . مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 408، ح 15973.
و مرحله به مرحله پيش ميرفت و به مدينه نزديكتر ميشد. چاشتگاه روز هجدهم،كاروان در نزديكيهاي جحفه به بركهاي رسيد كه آن را «غدير خم» ميگفتند.
نزول آية قرآني، ديگر راهي جز اظهار آنچه بين خداوند و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) رفته بود باقي نگذاشت.
آيه را بنگريد: «يا ايها الرسولُ بلغ ما أنزل اليك مِن ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالتَهُ واللهُ يعصمك من الناس انّ الله لا يهدي القوم الكافرين»1 اي پيامبر برسان به مردم آن چه را از جانب پروردگارت برتو فرود آمده، اگر چنان نكني پيام او را نرساندهاي، خداوند تو را از مردم حفظ كند، به درستي كه خداوند كافران را هدايت نميكند.
لحن آيه را بنگريد، سختگيري خداوند بر پيامبر را ملاحظه كنيد، مگر از چه چيزي بين خدا و رسولش سخن رفته بود كه اگر وي را آشكار نميكرد و براي مردم بيان نميفرمود رسالت بيست و سه سالة او هيچ بود.
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) دستور دادند همة افراد جمع شدند سپس پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بر جهاز شتران كه منبري بلند بود قرار گرفت و بعد از خطبة مهمّي كه خواندند دست علي (عليه السلام) را بالا بردند و فرمودند:«من كنت مولاهُ فهذا علي مولاه و من كنتُ وليهُ فهذا وليهُ، اللّهم والِمن والاه و عادِ من عاداه»( 2 ) هر كس من آقاي او هستم اين علي مولا و آقاي اوست، بار الها دوست بدار هر كه او را دوست بدارد، و دشمن دار كسي كه او را دشمن دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مائده، آية 67.
2 . بحارالانوار، ج 38، ص 184.
به اين ترتيب پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) علي (عليه السلام) را به جانشيني بعد از خود منصوب كرد و رسالتش را كامل نموده و فرمان الهي را انجام داد.
كاروان به مدينه نزديك ميشود:
با سپري شدن روزها و شبها قافله به مدينه نزديك شد. چون كاروان به ذوالحليفه رسيد ـ همان جايي كه از آن جا احرام بسته بودند - شب فرا رسيده بود و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كه هيچ گاه دوست نميداشت سر زده از سفر به خانه وارد شود، در آن جا توقف كرد و شب را در آن جا سپري كرد.
مسلمانان آن مكان را «مُعَرَّس» ناميدهاند؛ يعني جاي استراحت و بعدها به نشانة ياد بود، در مكان استراحت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مسجدي ساختند به مسجد المُعرَّس كه تا مسجد شجره يكصدو پنجاه متر فاصله داشته و گويا تا زمان ما برقرار بوده است.
چون شب سپري شد و صبح دميد پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) از ذو الحليفه راهي مدينه شد و هنگامي كه شهر را ديد سه بار تكبير گفتند.
به اين ترتيب اين سفر معنوي مسلمانان به پايان رسيد و مسلمانان به شهر خود وارد شدند.
چند نمونه از تفاوتهاي حج جاهلي با حج پيامبر (صلّي الله عليه وآله) :
1ـ طواف برهنگان:
گروهي از مردم زمان جاهلي كه «حلّه» ناميده ميشدند و همة مردم به جز قريش و قبايل پيرو قريش را شامل مي شد، اگر با لباس خويش طواف ميكردند پس از طواف آن را از تن
بيرون ميكردند و در كنار كعبه ميانداختند تا بر اثر آفتاب و باران و لگد طواف كنندگان از بين برود، و اگر نميخواستند در لباس خويش طواف كنند پوششي از قريش به عاريه ميگرفتند و پس از انجام طواف آن را به صاحبش بر ميگرداندند. حال اگر كسي جامة احرام به او عاريه نميداد و توان تهيه لباس احرام نداشت، برهنه به طواف كعبه ميپرداخت. تا سال نهم هجري كه در آن سال آيات آغازين سورة توبه نازل شد كه در آن برائت و بيزاري خدا و رسولش از مشركان آمده بود. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) آن آيات را به علي (عليه السلام) سپرد تا به مكّه برود و در مراسم حج سال نهم هجري ـ يك سال قبل از حجة الوداع ـ بر مردم بخواند و از سوي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به مردم ابلاغ كند كه از آن تاريخ به بعد هيچ كس حق ندارد برهنه طواف كند( 1 ).
2ـ لبيك مشركان:
يكتا پرستان به هنگام تلبيه ميگفتند: لبّيك، اللهمّ لبيك، لبيك لا شريك لك لبك، ان الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك لبيك اما آنان كه از راه توحيدي انبيا فاصله گرفته و از وادي توحيد به وادي شرك افتاده بودند در لبيك خود تغييراتي ايجاد كردند. به فرمايش امام صادق (عليه السلام) ، قريش چنين تلبيه ميگفتند: لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك، الا شريك هو لك، تملكُهُ و ما ملك2.
قمي در تفسيرش، نزول آية «ضرب لكم مثلاً من انفسكم هل لكم من ما ملكت ايمانكم من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جامع الاحاديث شيعه، ج 11، ص 328 ـ 325.
2 . كافي، ج 4، ص 542، ح 11.
شركاء في ما رزقناكم» را دربارة مردود دانستن تلبية قريش ميداند( 1 ).
3ـ نرفتن قريش به عرفات:
يكي از تغييراتي كه با گذر زمان در حج پديد آمده بود اين بود كه قريش براي وقوف به سرزمين عرفات نميرفتند، بلكه اول به سرزمين مشعر ميرفتند و پس از وقوف در آن، به مني ميآمدند. دليلشان اين بود كه عرفات از محدودة حرم مكّي بيرون است و ما چون اهل حرم الهي هستيم نبايد از حرم بيرون رويم. اين روش ادامه داشت تا سال دهم هجري كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به حج آمد. قريش انتظار داشت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كه خود از همان تيره و تبار است ـ قانون آنان را به رسميت بشناسند امّا چنين نشد، زيرا آيه آمده بود: «ثمَّ افيضوا مِن حيث افاضَ النّاسُ»2: از همان جا كه عموم مردم كوچ ميكنند شما كوچ كنيد. عموم مردم بيادعا هميشه اول به عرفات ميرفتند و پس از وقوف از آن جا به مشعر كوچ ميكردند و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) حتّي در سالهاي زندگي در مكه با همگان به عرفات ميرفت با آن كه خود از قريش بود.
4ـ ياد افتخارات نياكان:
پيش از اسلام، گرچه حج يك عمل عبادي بود از ابعاد اجتماعي و سياسي هم خالي نبود، بلكه ميتوان گفت در نظام اجتماعي آن روزگار حج موسم عظيم سالانهاي به شمار ميآمد كه قبايل گوناگون عرب در آن ميتوانستند با يكديگر ديدار كنند، پيمانها ببندند، از دوستان و دشمنان قديم و جديد خود با خبر شوند و زمينة بسياري كارهاي كوچك و بزرگ را در آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير قمي، ج 2، ص 154.
2 . بقره، آية 199.
فراهم سازند.
توقف دو ـسه روزة حجاج در مني فرصتي بود كه مجالس بزرگي در آن شكل گيرد و بازار تبليغات گرم شود. هر قبيلهاي از پيروزيها دليريها، سخاوتهاي قبيلة خود و شكست و بزدلي و بخل دشمنان خود سخن ميگفت. در احاديثي از امام باقر و صادق (عليهما السلام) آمده است: وقتي حاجيان در مني از اعمال حج فراغت مييافتند به فخر فروشي ميپرداختند. در چنين فضايي، قرآن كريم به آنان فرمود كه در آن روزهاي استثنائي و مكانهاي مقدس بيش از آن كه به چنين موضوعاتي بپردازيد به ذكر خدا اهتمام ورزيد. «فاذا قضيتُم مناسككم فاذكُرُو الله كذكركم آباءَكُم او اشدَّ ذكراً» : وقتي كه از حج فراغت يافتيد خداوند را ياد كنيد آن گونه كه نياكان خود را ياد ميكنيد و جدّيتر.
5ـ ممنوعيت عمره در موسم حج:
از ديرباز، كعبة گرامي دو نوع زائر داشت: يكي آنان كه در ماه ذي الحجه به مكه ميآمدند تا در روزهاي معين مراسم حج برگزار كنند و در آيين رسمي حج حضور يابند. نوع ديگر زائران كعبه، كساني بودند كه در ماهها و روزهاي ديگر در تمام سال ـ به جز موسم حج ـ به مكه ميآمدند و در مقايسه با اعمال حج، اعمال كمتر و راحتتري انجام ميدادند و آن را عمره ميناميدند.
پيش از اسلام، مردم اعتقاد داشتند كه در موسم حج نميتوان عمره به جا آورد و انجام عمره در زمان حج را گناهي عظيم ميدانستند، به همين جهت زماني كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در
حجة الوداع پس از طواف و سعي دستور داد كساني كه قرباني همراه ندارند با كوتاه كردن مو و ناخن خود از احرام خارج شوند و آنچه را انجام دادهاند به عنوان عمره حساب كنند و براي كار حج در روزهاي آينده اقدام كنند، اين دستور حضرت با مخالفت جدّي و سرسختي از طرف مردم روبهرو شد.
6ـ كوچ از عرفات پيش از غروب آفتاب
به جز قريش، ديگر مردمان عرب اولين ايستگاه حجشان عرفات بود. اكنون پرسش اين است كه آنان چه روزي به عرفات وقوف ميكردند؟
در روايات به اين مسئله نپرداختهاند كه آنان در كدامين روز از ماه ذيالحجه در عرفات وقوف ميكردند، اما هيچ گزارشي هم از اعتراض كسي دربارة تغيير زمان وقوف به عرفات و مشعر و مني در حجة الوداع به دست ما نرسيده است. از ياد نكردن مخالفت كسي در اين باره ميتوان نتيجه گرفت كه پيش و پس از اسلام، زمان وقوف در آن سرزمينهاي مقدس يكنواخت بوده است، زيرا هر جا تفاوتي بين آن دو دوره در كار بوده گزارش شده و چه بسا در آغاز با مخالفت يا سؤال مسلمانان مواجه شده است، اما دربارة زمان درنگ در عرفات و مشعر و مني مخالفتي از هيچكس گزارش نشده است. از اين سكوت ميتوان نتيجه گرفت كه پيش از اسلام نيز، وقوف به عرفات در نيمة دوم روز نهم ذيالحجه برگزار ميشده است.
اما دربارة وقت حركت از عرفات به مشعر، بين زمان جاهليت و دورة اسلام اختلاف افتاده است.
مسور بن مخرمه گويد: پيامبر در عرفه در سخنراني خود فرمود: مشركان و بتپرستان از
اين جا زماني كوچ ميكردند كه خورشيد بر قلة كوهها نشسته بود بسان عمامه بر سر مردان، ليكن روش ما از آنان جداست.(1)
در روايت بلند معاوية بن عمار، حضرت صادق(عليهالسلام) ميفرمايد: پيامبر(صليالله عليه و آله و سلم) در عرفه ماند تا خورشيد غروب كرد آنگاه كوچ كرد.(2)
در روايت ديگر امام صادق(عليهالسلام) فرمايد: مشركان پيش از غروب خورشيد از عرفات كوچ ميكردند اما رسولالله با آنان مخالفت كرد و پس از غروب از آن جا حركت كرد.(3)
7ـ كوچ از مشعر پس از برآمدن آفتاب
حاجيان شب دهم ذيالحجه را در مشعرالحرام ميگذرانند و با فرا رسيدن روز دهم از مشعر به مني ميروند. اكنون پرسش اين است كه حركت از مشعر به مني در چه وقت روز دهم انجام ميشد؟
از برخي روايات چنين به دست ميآيد كه پيش از اسلام، حاجيان در مشعر ميماندند تا خورشيد پس از طلوع بالا ميآمد و بر قلة كوه ثبير كه مشرف به مشعر است ديده ميشد آن گاه كوچ ميكردند.
اما پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در حجة الوداع به هنگام دميدن آفتاب به سوي مني حركت كرد، و ديگر صبر نكرد تا خورشيد بر قلة ثبير پديدار گردد.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن كبري، ج7، ص274، ح5،96، 96.
2 . كافي، ج4، ص247.
3 . جامع احاديث الشيعه، ج11، ص498، ح3268.
4 . سنن كبري، ج7، ص273، ح4، ، 96.
مسور بن مخرمه گويد: رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود: مشركان هنگامي از مشعر كوچ ميكردند كه خورشيد بر قلة كوههاي شرقي پديدار شده بود، بسان عمامه بر سر مردان، اما روش ما از آنان جداست.(1)
پس از اسلام، مسلمانان همزمان با دميدن خورشيد از مشعر به سوي مني رهسپار ميشوند.
8ـ حرمت ورود مُحْرِم به خانه از در
يكي از رسوم دورة جاهليت اين بود كه محرم نميتوانست در حال احرام از در به خانهاش وارد شود و در صورت ضرورت، ديوار يا سقف خانهاش را ميشكافت و از آن وارد ميشد و يا از روي ديوار به داخل خانه ميرفت تا كاري انجام دهد، هر چه ميخواهد بردارد و هر چه را خواست بگذارد، و عبور از درگاه خانه را حرام ميدانستند.
اين قانون ادامه داشت تا زماني كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و مسلمانان براي انجام عمرة حديبيه احرام بستند. مردي از انصار با پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بود و ديد كه حضرت وارد منزل خود شد ليكن وي پشت در ايستاد. حضرت به وي گفت: چرا داخل نميشوي؟ وي پاسخ داد: من احمسيام و برايم روا نيست با احرام از در به خانه وارد شوم. پيامبر فرمود: من نيز احمسيام يعني از قريشم، آن مرد با حضرت از در وارد خانه شد. اين داستان، زمينه را ابطال اين قانون خرافي فراهم آورد و آيه نازل شد:
«لَيسَ الْبِرُّ بِأن تَأتُو البُيوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي وأتُوا الْبُيوتَ مِنْ أبوابِها» نيكي آن نيست كه از پشت به خانهها وارد شويد، نيكي آن است كه تقوا پيشه كنيد و از در به خانهها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن كبري، ج7، ص274، ح5، 96.
وارد شويد.
با نزول اين آيه، آن رسم غلط برافتاد و از آن تاريخ چنين چيزي بر محرم حرام دانسته نشد.
9ـ پيمودن سريع فاصلة عرفات تا مشعر
حاجيان در شب دهم ذيالحجه از عرفات به مشعر ميآمدند و در آن جا وقوف ميكردند. آنان فاصلة هفت كيلومتري عرفات تا مشعر را با راندن مركب به سرعت ميپيمودند و آن را از لوازم حج ميشمردند. اما در حجة الوداع پيامبر به مردم سفارش فرمود در رفتن شتاب نكنند.
امام صادق(عليهالسلام) فرمايد: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) با آرايش و وقار كوچ كرد و مركب را آزاد گذاشت تا مسير را به طور طبيعي بپيمايد، و اين برخلاف روش جاهليت بود كه شتر و اسب را هِي ميزدند و به سرعت مسير را ميپيمودند.(1)
حتي پيامبر به مردم فرمود: اي مردم، درستي هي كردن اسب و شتر نيست بلكه تقوا پيشه كنيد و به راحتي مسير را طي كنيد.(2) در روايتي ديگر آمده: در آن مسير وقتي حضرت به ازدحام جمعيت برميخورد، براي كند كردن حركت مركبش، آنچنان افسار شتر را ميكشيد كه سر شتر تا نزديك جهاز آن ميرسيد.(3)
10ـ جابهجا كردن ماههاي حرام
عرب از ديرباز اهل غارت و قتال و چپاول و دزدي و سرقت بود و آن را نه تنها بد نميدانست بلكه اين گونه كارها را هنر و راه پيشرفت و سلطة بر ديگران تلقي كرده و بدان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . علل الشرائع، ص444، ح1.
2 . كافي، ج4، ص467، ح2.
3 . صحيح مسلم، ج2، ص724، ح1218.
اهميت ميداد. در چنين محيطي كه ناامني و وحشت دائمي بر زندگي سايه انداخته و همه چيز را تحتالشعاع قرار داده بود دست كشيدن از اين گونه كارها و آتشبس در برخي از ماهها يك ضرورت بود. بدين منظور از ميان دوازده ماه ماههاي ذيالقعده و ذيالحجه و محرم و رجب را ماه حرام ميدانستند و در آن از جنگ و خونريزي و نامردمي دست ميكشيدند.
اين قانون براي جامعه مفيد بود، زيرا در پرتو آن لااقل در بخشي از سال ميتوانستند با آسودگي خاطر به تجارت پردازند و با احساس امنيت به زيارت كعبه روند. اما كدام قانون مطلوب است كه از دستبرد زورمندان كجانديش جان سالم به در برد و زراندوزان طمعورز، براي دگرگوني ان اقدامي نكنند و تبصره و الحاقيه و پيوستي بر آن نيفزايند؟!
بدين منظور شخصي را تعيين كرده بودند تا متصدي جابهجا كردن ماههاي حرام باشد. آنان در برخي از سالها، ترتيب ماههاي قمري را به طور طبيعي رعايت ميكردند و در بعضي از سالها برخي از ماههاي حرام و بيشتر مُحرّم را به تأخير ميانداختند و آن را صفر ميناميدند، چرا كه از وجود سه ماه حرام پياپي به تنگ ميآمدند، زيرا دستشان بسته بود و نميتوانستند آزادانه به جنگ و غارت همديگر بپردازند. به همين سببب با تغيير اسم سومين ماه حرام، مشكل خود را حل ميكردند و همه چيز را حلال ميشمردند.
برخي از دانشمندان، سبب جابجا كردن ماهها را موضوع ديگري دانستهاند. آنان ميگويند چرخش ماههاي قمري به طور طبيعي و بدون جابهجايي، سبب ميشد كه موسم حج در تمام فصول چهارگانه دور زند و اين مشكلاتي را براي مردم پديد ميآورد، زيرا عربها پيش از حج در حوالي مكه در چند مكان بازار موسمي برپا و اجناس خود را در آن با يكديگر مبادله
ميكردند و به خريد و فروش دست ميزدند و در آخرين مرحله به حج ميرفتند.
چنانچه زيارت و تجارت در گرمترين يا سردترين فصل قرار ميگرفت سرما و گرما مشكلاتي را براي آنان پديد ميآورد، و راحتي و آساني كار را از آنان ميگرفت. به همين سبب درصدد برآمدند مانند يهوديان در ماهها كبيسه گيرند و ماههاي قمري را طوري تنظيم كنند كه موسم حج در يك زماني از سال شمسي ثابت بماند كه هوا معتدل باشد.
11ـ تفاوت ماههاي حج با ماههاي حرام
با توجه به آن چه گفتيم اين سؤال پديد ميآيد كه آيا ماههاي حج، همان ماههاي حرام است يا با يكديگر فرق دارند؟
در آية 36 سورة توبه چنين آمده است: «إنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَاللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللهِ يوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَالْارْضَ مِنْهَا أرْبَعَةٌ حُرُمٌ» همانا شمارة ماهها نزد خداوند دوازده ماه است در كتاب خدا روزي كه آسمانها و زمين را آفريد، چهارتا از آن حرامند.
پس به نص قرآن كريم ماههاي حرام چهارتاست، اما آن چهارماه كدام است؟ بدون كوچكترين اختلافي، روايات شيعه و سني ماههاي حرام را چنين برشمردهاند: ذيالقعده، ذيالحجه، محرم كه اين سه ماه، پياپي هستند و ماه رجب كه بين جماديالثاني و شعبان است.
در آية 197 سورة بقره چنين آمده است: «الْحَجُّ أشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ» حج ماههاي معلومي دارد. اما ماههاي حج كدام است؟ بيترديد ماههاي حج عبارت است از: شوال، ذيالقعده و دهه اول يا تمام ذيالحجه. در اين نيز اختلافي بين هيچ مذهبي از مسلمانان است. اكنون از مقايسة اين دو عنوان با يكديگر چنين نتيجه ميگيريم:
1. شوال، فقط از ماههاي حج است و ماه حرام نيست.
2. محرم و رجب، از ماههاي حرام است و از ماههاي حج نيست.
3. تمام ماه ذيالقعده و دهه اول ذيالحجه يا تمام آن - بنا به اختلاف روايات - هم ماه حرام و هم ماه حج است.
«نسيئي» و جابهجايي در هر يك از اين چند ماه، سبب جابهجايي ديگري نيز ميشد.
روشنگري دربارة دو موضوع
1ـ جايز بودن خريد و فروش در موسم حج
پيش از اسلام، عربها در حوالي مكه سه بازار موسمي برپا ميكردند: اول به عكاظ ميرفتند، جايي بين مكه و طائف، و بيست روز در آن جا ميماندند و به داد و ستد ميپرداختند. سپس به مرُّالظَّهران ميرفتند جايي كه امروز آن را وادي فاطمه نامند و در آن جا نيز بازار بزرگي تشكيل ميدادند و ده روز را در آن جا به خريد و فروش ميگذراندند. در آخرين مرحله، از آغاز ماه ذيالحجه تا روز هشتم در بيابان ذوالمجاز كه نزديك عرفه است بساط تجارت ميگستردند و با فرارسيدن روز نهم براي وقوف و انجام مناسك حج به عرفات ميرفتند.(1)
اين روش آناني بود كه از حرمت ماههاي حرام و حضور مردمان غريب در موسم حج بهره ميگرفتند و جنبة اقتصادي و تجاري حج را شكل ميدادند. اما آنان كه تجارتپيشه و سوداگر نبودند به اين بازارها نميرفتند بلكه مستقيم به مكه و مشاعر مقدس ميرفتند و در مراسم حج شركت ميجستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن كبري، ج6، ص451، ح8741-8742.
با روي كار آمدن اسلام، بعضي گمان كردند حضور در آن بازارها ممنوع است، چرا كه اسلام عمدة نظرش به آخرت است و از هر زمينهاي براي توجه دادن به آخرت و دور كردن مردم از دنيا استفاده ميكند و حج فرصتي بينظير براي چنين كاري است.
اما غلط بودن اين پندار به زودي برملا گرديد، زيرا در لابهلاي آيات حج خداوند فرمود: «لَيسَ عَلَيكُمْ جُناحٌ أنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبَّكُمْ»1: بر شما منعي نيست كه در موسم حج براي معاش تلاش كنيد و از فضل الهي روزي طلبيد.
حتي در آية ديگري خداوند دربارة علت وجوب حج فرمود: «يأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجَّ عَميقٍ لِيشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»2: مردم از هر سرزمين دوري به مكه آيند تا شاهد منافع خود باشند.
از امام صادق پرسيدند آيا مقصود خداوند در اين آيه، منافع دنيايي است يا آخرتي؟ حضرت پاسخ داد: هر دو مقصود است.(3)
2ـ سعي صفا و مروه از شعائر الهي است نه از سنن جاهلي
صفا و مروه در دامنة كوه بزرگ ابوقبيس و در كنار مسجدالحرام قرار دارد و پيمودن فاصلة بين آن دو از عهد كهن، جزء مراسم حج و عمره بوده است.
پس از مبارزة طولاني اسلام و شرك در حجاز و پيروزي مسلمانان در تصرف مكه، موجي از بازخواني و نگاه دوباره به رسمها و عادتهاي جاهليت شكل گرفت كه با ديدي انتقادي همراه بود. مسلمانان براي پالايش عقايد و سنن دورة پيش دست به كار شدند و همه آنها را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره (2) آية 198.
2 . حج (22)، آية 27 و 28.
3 . كافي، ج4، ص422، ح1.
زير سؤال بردند. يكي از چيزهايي كه مورد ترديد و پرسش واقع شد سعي بين صفا و مروه به عنوان بخشي از حج و عمره بود. به ويژه آن كه در دورة رونق بتداري و بتپرستي به جز درون و بيرون كعبه، بر آن دو كوه نيز بت مينهادند و آنها را احترام ميكردند، پس مسلمانان حق داشتند دربارة درستي سعي بين صفا و مروه ترديد كنند.
با آشكار شدن چنين ترديدي در بين مسلمانان، هدايتگر عليم و حكيم آيهاي فرو فرستاد و آنان را از سرگرداني به در آورد:
«إنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرَ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيهِ أنْ يطَّوَّفَ بِهِما»1: به درستي كه صفا و مروه از شعائر خداست، پس هر كس به حج يا عمره آيد گناهي بر او نيست كه فاصلة آن دو را بپيمايد.
با نزول اين آيه، مسلمانان دانستند كه سعي بين صفا و مروه از ابتكارات مشركان نيست بلكه ريشهاي الهي دارد و پس از اين هم در حج و عمره بايد بدان پرداخت.(2)
آيا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پيش از هجرت حج گذارد؟
مراسم حج را ابراهيم خليل بنيان نهاد و توحيديان پس از او ادامه دادند. اما به مرور زمان، اهل جاهليت به قوانين آن دست بردند و در آيين آن كم و زياد كردند. اما باز مراسمي بود كه كم و بيش بوي خداپرستي ميداد و هنوز رگههايي دست نخورده و ناب از سنن پيامبران در آن ديده ميشد و محمد (صلّي الله عليه وآله) كه زنده كنندة دين حنيف ابراهيم و ادامه دهندة راه پيامبران آسماني بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره (2) آية 158.
2 . وسائل الشيعه، ج9، ص504، ح1.
مراسم حج را مغتنم ميشمرد و در آن حضور مييافت.
همة مورخان و محدثان عقيده دارند: پس از آن كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) از مكه به مدينه هجرت كرد فقط يك بار در آخرين سال عمر خويش حج گذارد و چون در آن موسم با مردم وداع و خداحافظي كرد مسلمانان آن را حجةالوداع ناميدند. پيامبر پس از بازگشت از آن سفر دو ماه و اندي بيشتر زنده نبود و به سراي جاوداني رخت بركشيد. برخلاف اين، هيچ سخني گفته و گزارش نشده است.
پس سؤال را اين گونه مطرح ميكنيم: رسول خدا در دورهاي كه در مكه زندگي كرد چند بار در مراسم حج شركت جست؟
ترمذي از دانشمندان اهل سنت، از جابر انصاري حكايت كرده كه: پيامبر پيش از هجرت دو مرتبه حج گذارد و پس از هجرت يك بار. سپس خود ترمذي در صحت اين سخن ترديد كرده است.
به نظر نگارنده، جابر درصدد بيان تمام حجهاي رسول الله نبوده، بلكه او از دو حجي كه پيش از هجرت، اهل مدينه در آن حضور يافته و با پيامبر در مني ملاقات و گفتوگو داشتهاند و نيز از حجة الوداع گزارش كرده است. خود جابر در دومين آن دو و نيز در حجةالوداع حاضر بوده است.
ترمذي سپس گويد: قتاده از انس بن مالك پرسيد كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) چند بار به حج رفت: انس
جواب داد: يك بار. ترمذي سند اين حديث را صحيح ميداند.(1)
روشن است كه مقصود انس، حج رسول الله (صلّي الله عليه وآله) پس از هجرت به مدينه است و ميدانيم كه آن حضرت پس از هجرت، فقط يك حج به جا آورد و آن حجةالوداع است.
ابن ماجه از سفيان بن عيينه، و بيهقي از مجاهد نقل كردهاند: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) سه حج گزارد: دو حج پيش از هجرت و سومي پس از هجرت.(2)
روشن است كه اين حجهايي بوده كه اهل مدينه در آن حضور داشته و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را در آنها ديدهاند، و شامل حجهاي آن حضرت پيش از آشنايي و ديدار با اوس و خزرج در مني نميشود. پس محتواي آن همان محتواي سخن جابر و انس است. علاوه آن كه سند اين دو روايت نيز داراي اشكال است، زيرا سفيان و مجاهد پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را نديدهاند پس نميتوانند از زندگي وي گزارش بيواسطهاي داشته باشند، به ناچار ديگري براي آنان حكايت كرده و آن دو، سخن او را بازگو كردهاند در حالي كه نام واسطه را ذكر نكردهاند تا بررسي شود آيا شخص راستگويي بوده يا دروغگو، و دربارة گزارش وي داوري شود. اين در روايات اهل سنت.
اما روايات شيعه در اين باره چه ميگويد؟
امام صادق(عليهالسلام) فرمايد: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پس از سكونت در مدينه فقط يك بار حج گزارد، اما در روزگار مكه با نزديكانش حجهايي انجام داد.(3) ملاحظه ميشود در اين روايت از عدد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن كبري، ج 6، ص 468، ح 8791.
2 . سنن كبري، ج6، ص468، ح8791.
3 . كافي، ج4، ص244، ح1.
حجهاي دورة مكة پيامبر سخني گفته نشده، بلكه به آن اشاره شده است.
عمر بن يزيد از حضرت صادق پرسيد: آيا پيامبر به جز حجةالوداع حج ديگري انجام داد؟ حضرت فرمود: آري، بيست حج گزارد.(1)
عبدالله بن ابي يعفور از امام صادق روايت كرده است: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بيست حج گزارد كه در همة آنها، در گذر از عرفات به مشعر چون به مأزمين ميرسيد از مركب پياده ميشد و پنهاني ادرار ميكرد.(2)
در نقلهاي ديگر همين روايت عبدالله بن أبي يعفور از امام صادق، عشر «= ده بار» به جاي عشرين «= بيست بار» ذكر شده است.(3) با توجه به روايات ديگر ميتوان گفت «ين» در اين نقل ساقط شده، و در اصل عشرين «= بيست بار» بوده نه عشر «= ده بار».
سليمان بن مهران گويد: از حضرت صادق(عليهالسلام) پرسيدم: پيامبر چند بار در مراسم حج شركت جست؟ حضرت پاسخ داد: در بيست حج حضور يافت.(4)
بنابر اين روايات، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) خدا در دورهاي كه در مكه زندگي ميكرد بيست بار حج گزارد.
اكنون پرسش اين است كه آيا ميتوان به تفكيك گفت: از اين بيست حج، چند تا پيش از بعثت، و چند تا پس از بعثت در دوره سيزده سالة پيامبري حضرت در مكه انجام شده است؟
براي پاسخ به اين سؤال، تنها يك روايت در دست است: زراره از امام باقر و امام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . همان، ص251، ح11 و ص245؛ جامع الحاديث الشيعه، ج10، ص197، ح561.
2 . كافي، ج4، ص251، ح12.
3 . كافي، ج4، ص244، ح2.
4 . جامع أحاديث الشيعه، ج11، ص504، ح3292.
صادق(عليهمالسلام) نقل كرده است كه آن دو بزرگوار فرمودند: پيامبر بيست بار پنهاني حج گزارد كه ده يا هفت يا نه بار آن، پيش از پيامبري بود.
همانطور كه ملاحظه ميشود در اين حديث ترديد ديده ميشود، و اين ترديد در راويان پديد آمده است كه آيا امام باقر و امام صادق(عليهمالسلام) فرمودهاند پيامبر پيش از بعثت، ده بار يا نه بار يا هفت بار حج به جا آوردند. روايت ديگري در دست نيست تا به ياري آن بتوان ترديد اين روايت را برطرف كرد و سخني قاطع ارائه كرد، در عين حال بنا به اين روايت، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پيش از دوران رسالتش در مكه بين هفت تا ده بار حج به جا آورد، و بين ده تا سيزده حج ديگر را در دورة پيامبري پيش از هجرت انجام داد.
منابع و مآخذ
1ـ بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، چ دوم، بيروت، دارالوفاء، 1403 ه.
2ـ تفسير قمي، عليبن ابراهيم، چاپ دوم، بيروت، 1387 ه.
3ـ تهذيب الاحكام، محمد بن حسن طوسي، بيروت، دارالتعارف، 1401 ه.
4ـ جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزي ملايري، اشراف.
5ـ السنن الكبري، احمد بن حسين بيهقي، بيروت، دارالفكر،1419 ه.
6ـ السيرة النبوية، عبدالملكبن هشام حميري، مصر، مطبعالمصطفي البابيالحلبي،1355 ه.
7ـ صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري، چاپ اول، بيروت، دار ابن حزم، 1416 ه.
8ـ علل الشرايع، محمد بن علي بن حسين، شيخ صدوق، نجف، مكتب الحيدرية، 1385.
9ـ الكافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه.
10ـ المسند، احمد بن محمد بن حنبل، چاپ دوم، بيروت، دارالفكر، 1414ه.
11ـ من لا يحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه قمي، شيخ صدوق، چاپ دوم، قم،انتشارات اسلامي.
12ـ وسائلالشيعه، محمد بن حسن حر عاملي، چاپ ششم،بيروت، داراحياءالتراث العربي، 1412ه.