متن کامل
معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش سیری در سیره نبوی (صلّی الله علیه وآله) در حج امید علیراد 1 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدُلله الذی جعل العرش مطافاً للملائکةِ الحافّین، و البیت المعمور فی السماء مثالاً له للزائرین و جعل الکعبة فی الارض
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
سيري در سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در حج
اميد عليراد
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدُلله الذي جعل العرش مطافاً للملائكةِ الحافّين، و البيت المعمور في السماء مثالاً له للزائرين و جعل الكعبة في الارض مثالاً لهما للطائفين و العاكفين و صلي الله علي جميع الانبياء و المرسلين و الائمة الهداة المهتديين الذين هم خير الحاج و المعتمرين.
مراتب معنوي حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه، نزديك مينمايد حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادي حج، بطور صحيح و شايسته مو به مو عمل شود.
از فرمايشات گهربار امام خميني (رحمه الله)
سفر حج بعنوان سفري همراه با معنويت و تأثيرگذاري در زندگي انسان است. فرصت حج استثنايي است همه عبادات فرصت بازيابي خويشتن انسان هستند انسانها بر اثر غفلت از خداي متعال كه روح هستي و حقيق هستي است از خودشان از دلشان و از حقيقتشان غافل ميشود ( نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ( امروز درد بزرگ بشريت اين است انسانها با غفلت از خداي متعال از خودشان هم غافل شدهاند نيازهاي انسان حقيقت انسان و اهداف خلقت انسان در ميان چرخ و پر دستگاههاي مادي بكلي از ياد رفته است. آنچه انسان را به خدا و در سايه توجه به خدا به خود و حقيقت خود و نياز خود و دل خود متوجه ميكند، دعا و عبادت و تضرع است. و حج از اين جهت برترين عبادتهاست چون از لحاظ زمان و از لحاظ مكان و از لحاظ توالي حركاتي كه در حج در اختيار حاجي گذاشته شده است يك عبادت استثنايي است.
از فرمايشات مقام معظم رهبري (مد ظله العالي)
طليعه
( لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَالْيَوْمَ اْلآخِرَ وَذَكَرَ اللّهَ كَثيرًا)
(احزاب / 21)
ضرورت بحث از سيره نبوي
ميدانيم انتخاب فرستادگان خدا، از ميان انسانها بخاطر آن است كه بتوانند، سرمشق عملي براي امتها باشند. چرا كه مهمترين باشند. چرا كه مهمترين و مؤثرترين بخش تبليغ، و دعوت انبياء، دعوتهاي عملي آنهاست و بهمين دليل، دانشمندان اسلام، معصوم بودن را شرط قطعي مقام نبوت دانستهاند. و يكي از براهين آن همين است كه آنها بايد «اسوة ناس» و «قدوة خلق» باشند. خداوند در اين آيه ميفرمايد: «مسلماً براي شما در زندگي، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) سرمشق نيكويي بود. براي آنها كه اميد به رحمت خدا و در رستاخير دارند، و خدا را بسيار ياد ميكنند.»
قرآن مجيد ميفرمايد: «بهترين الگو براي شما، نه تنها در اين «ميدان» احزاب كه در تمام زندگي، شخصي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است. روحيات عالي او، استقامت و شكيبايي او، هوشياري و درايت، اخلاص و توجه به خدا، تسلط او بر حوادث و زانو زدن در برابر سختيها و مشكلات، هر كدام ميتواند الگو و سرمشقي براي همه مسلمين باشد.
خداي سبحان، رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) را ابتدا به آداب خاصي متأدب ساخت و سپس او را اسوه ديگران قرار داد و تمام جوامع بشري را، به اقتداي وي امر كرد. خداي سبحان به خلق آن حضرت، خُلق عظيم الهي هديه كرد.
( وَإِنّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ)
پس سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بهترين الگوي براي انسانهاست. سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) براي همه سرمشق خوبي است. سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) رفتار و كردار انسان را معنوي ميكند. لذا براي آموختن روش و شيوه
صحيح زندگي، بايد به سيره پيامبر اعظم (صلّي الله عليه وآله) اقتدا كنيم و حضرت را مقتداي خود قرار دهيم. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «بر هر مسلماني لازم است كه به سيره رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) عمل كند. چرا كه روش زندگي و سيره حضرت (صلّي الله عليه وآله) بعنوان كاملترين انسان براي هر انساني و در هر زمينهاي، الگوست. از جزئيترين مسائل زندگي مانند آداب غذا خوردن، آداب معاشرت، آداب نظافت، آداب سفر، آداب خوابيدن تا مسائلي كليتر و اجتماعيتر مانند آداب جهاد و ... .»
يكي از مهمترين مسائل عبادي، حج است. حج هم بعنوان يكي از واجبات دين و يكي از اعمالي كه بيشترين فروعات و مسائل را دارد، لازم است مسلمانان از بزرگترين الگوي جهان اسلام، الگوبرداري كرده و از سيره آنحضرت پيروي كند. چون او بهترين كسي است كه حج گذارده و به همه اسرار حج پاسخ داده است. با توجه به اهميت روش و سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در جزئيات مراسم و مناسك حج، در صدد برآمديم تا مجموعهاي تحت عنوان «سيري در سيره نبوي در حج» تقديم راهيان و عاشقان حريم امن الهي نمائيم.
اين نوشتار با محوريت سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در حج، نگاشته شده ليكن چون حج داراي مناسك و اماكن خاص خود است، لذا در هر مرحله از مناسك به اسرار عرفاني مكانها و اعمال حج نيز پرداخته شده است.
بعنوان مثال در موارد سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در ميقات، ابتداءً به اسرار و آداب ميقات پرداخته و بعد از آشنايي مختصر، به سيره رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) در اين زمينه پرداخته شده و همينطور در طواف، سعي و وقوفين ... .
«و آخرُ دعوانا ان الحمدلله رب العالمين»
فصل اول: ميقات
1 ـ اسرار ميقات
2 ـ وجوب احرام در ميقات
3 ـ سيره نبوي در ميقات
ميقات
يكي از امور حج عمره، شناخت ميقات و احرام است. كلمه وقت و مشتقات آن، نظير ميقات و مواقيت در قرآن، به معناي ظرف زمان نسبت به مفروض خاص، استعمال شده است.
( إِنّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتًا1( ( وَلَمّا جاءَ مُوسي لِميقاتِنا(2
ليكن در روايات، گذشته از استعمال از ظرف زمان به معناي ظرف مكان نسبت به مفروض خاص نيز استعمال شده، امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «مَنْ تمامَ الحَج و العمره عن تحرم مِن المواقيت...»( 3 )
چنانكه راغب پس از بيان معني وقت و ميقات بعنوان ظرف زمان، پس از ذكر چند آيه بصورت مثال ميگويد: «الميقاتُ للمكان، الذي يجعل وقتاً للشيء كميقات الحج.»( 4 )
اما ميقات هم، مانند همه اماكن مربوط به حج و مناسك آن، اسرار و رموزي دارد. مهمترين شيوه سلوك، ترك مخالفت الهي است و ميقات نويد ترك معصيت است. ميقات، مژده احرام واقعي است. محل تخليه است. در آنجا بايد از گناه خالي شد. به عالم نور وارد گشت، خضوع و تذلل را تجربه كرد و از لباس جرم و معصيت، خارج شد. به اين حقيقت نوراني، امام سجاد (عليه السلام) در حديث شبلّي، اشاره دارد. قالَ: فحين نزلتَ الميقاتَ، نويتَ انك خلعت ثوب المعصية و لبستَ ثوبَ الطاعةَ قال: لا.(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نباء، 17.
2. اعراف، 143.
3. وسائل الشيعه، ج 8، ص 222.
4. مفردات، ص 566.
5. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166.
همچنين، ميقات محل ديدار ياراست. زمان زيارت دوست و حاجي، در ميقات، قصد مواجهه رو در روي با خداي عظيم را دارد. امام سجاد (عليه السلام) فرمودند: «فحين دخلت الميقات، نويتَ انّك بنيةِ الزيارةَ؟ قال: لا!»( 1 )
وجوب احرام در ميقات
ميقات، مكان خاصي است كه رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) براساس وحي الهي، آنها را براي اقليمهاي خاص، تعيين كرده است. جالب اينكه هنوز اسلام به آفريقا و شام و عراق نرفته و هيچ كس در آن دريار، به اسلام مرف نشده بود كه رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله) براي مردم آن مناطق يا كساني كه از آن اقليمها وارد حرم ميشدند، ميقات معين كرد.
ميقات احرام، براي كسي كه قصد ورود به حرم دارد، قرار داده شده تا كرامت حرم كه به وسيله مسجد الحرام حاصل شده، و آن كرامت نيز بوسيله كعبه پديد آمده، محفوظ بماند. زيرا احرام در ميقات بمانند نماز تحيّت مسجد است. كه براي حفظ كرامت مسجد قرار داده شده است.
البته مواقيت، احرام، براي عمره تمتع مكان است، كه در سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و مورد تعيين پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بوده است.
ابوايوب خراز ميگويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: مرا از چگونگي مواقيت آگاه كنيد. آيا طبق توقيت و تعيين رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) ميقات شده يا براساس رسم و عادت مردم؟
حضرت فرمودند: «مَنْ تمامَ الحج و العمرةَ اَنْ تُحْرِمَ مِن المواقيت، التي وَقَّتَها رسولُ الله (صلّي الله عليه وآله) لاتجاوزها الا و انت مُحْرِم فانّه وَقَّتَ لاهل العراق و لم يكن يومئذٍ عراقٌ بطن العقيق مِنْ قَبِلِ العراق. وَوَقَّتَ لاهل اليمن، يَلَمْلَم و وقَّتَ لاهل الطائف، قرن المنازل و وَقَّتَ لاهل المغرب، الحُجْفه و وقَّتَ لاهل المدينه، ذالحليفه، و مَنْ كان منزلُه خلف هذه المواقيت مِمّا يلي مكه و وَقَّتْهُ منزله.2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان.
2. وسائل الشيعه، ج 8، ص 221.
آيا فقط مسجد شجره، ميقات است يا تمام منطقه ذوالحليفه؟
چون بحث از ميقاتها، بيش آمده، بد نيست بدانيم كه، ميقات اهل مدينه و كساني كه از آنجا عازم مكه هستند. منطقه ذوالحليفه كه شامل مسجد و حوالي آن ميشود، يا فقط مسجد شجره، ميقات است.
چون به هر حال، خيليها نميتوانند به مسجد بيايند، زنان كه عذر شرعي دارند، پيرمردان و پيرزنان كه در اثر ازدحام جمعيت، بعضاً در زحمتند، به هر حال بايد راهي شرعي درست كرد.
بر اين اساس بايد ببينيم سيره رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) چيست؟ در اين زمينه رسول الله (صلّي الله عليه وآله) پيشواي بزرگ است اسلام در كجا احرام بست؟ و به مردم آموزش داد كه از كجا محرم شوند؟
در مواقيت ديگر، ابداً ترديد و اختلافي نيست كه تمام منطقه ميقات است و خصوص مسجد نيست. اما در مورد ذوالحليفه، بين فقها اختلاف نظرهايي ديده ميشود.
ذوالحليفه منطقهاي است در جنوب مدينه، كه در زمانهاي پيشين، فاصلهاش 2 فرسخ تا شهر بوده، و در زمان ما نزديك است كه به شهر بپيوندند.
بيداء سرزميني است بدون گياه و زرع، كه پيوسته است به ذوالحليفه به سوي مكه، يعني اول بيداء آخر ذوالحليفه است.
حال روايات درباره مكان احرام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) چه ميگويند؟
روايت اول: در حديث بلند و صحيح معاويه بن عمار از امام صادق (عليه السلام) آمده: ظهر شده بود كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به ذوالحليفه رسيد. پس غسل كرد و در كنار درختي كه بعدها در آنجا مسجد شجره ساخته شد، نمازگذارد و نيبت حج كرد بدون عمره، پس بيرون آمد تا رسيد به بيداء ترد ستون اول، مردم در دو طرف او صف كشيده بودند. در آنجا لبيك گفت.(1)
در روايت عاصم بن حميد، از حضرت صادق (عليه السلام) آمده: هنگامي كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به ستون بيداء رسيد، بر مركب سوار شد و چون مركب حركت كرد، لبيكهاي چهارگانه را گفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 4، ص 245، ح 4؛ تهذيب الاحكام، ج 5، ص 454، ج 1588.
روايتي ديگر:
روايتي بلند از امام صادق (عليه السلام) از حضرت باقر (عليه السلام) از جابر بن عبدالله انصاري كه سفرنامه حج رسول الله است، از زبان صحابيي كه خود تمام سفر، به همراه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بوده در آن روايت چنين آمده است: ما با پيامبر (صلّي الله عليه وآله) از شهر بيرون شديم، تا رسيديم به ذوالحليفه، حضرت در مسجد نماز گذارد. پس سوار بر مركب شد تا رسيد به بيداء در اين هنگام لبيك سر داد.(1)
ستون بيداء را، به نشانه پايان ذوالحليفه و آغاز بيداء ساخته بود. آنچنان كه از كلام حضرت صادق (عليه السلام) استفاده ميشود، زيرا فرمود: زنان ترد ستون اول بيداء، لبيك بگويند.(2)
شيخ كليني (رحمه الله) گويد: براي هيچ كس جايز نيست از ستون بيداء عبور كند مگر آنكه تلبيه را گفته باشد همانطور كه در اين دو روايت ذكر شد، بنظر ميرسد آن دو در اصل يك روايت باشند، ملاحظه ميشود حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله) در كنار درختي كه بعدها، مسجد شجره ساخته شد، نماز گذارند وليكن لبيك را در آخر ذوالحليفه و اول بيداد گفتند. در فقه روشن شده است كه احرام به لبيك منعقد ميشود نه با نيت. شايد چيزي كه باعث اختلاف فتاوا در اين ميقات شده اين باشد كه در هر دو حديث آمده پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در مسجد نماز خوانده است.
سوال اين است كه آيا در آن زمان، مسجد شجره با عنوان مسجد شناخته ميشده و داراي احكام خاص مسجد بوده است؟
بله! يقيناً پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در آن مكان نماز خوانده ولي در آن زمان، مسجد با آن احكام خاص فقهي نبوده و بلكه فقط مصلي و مكان نماز حضرت بوده است. مثل بسياري از جاهايي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در شهر مكه و مدينه نماز گذارده و مسلمانان آن مكانها و محل نماز پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را ميشناختند. كه در دوره حاكمان و مردمان دورههاي بعد، تصميم گرفتند در مكان نماز خواندن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، مسجد بسازند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيح مسلم، ج 2، ص 725، ح 1218.
2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 382، ح 2765.
مطلب ديگر اينكه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در حجة الوداع درصدد آموزش اعمال حج به مسلمين بود تا حاضران بدان گونه عمل كنند. و همان شيوه و روش را براي غائبان باز گويند. و در درس عملي را كه آنحضرت در مقابل ديدگان هزاران نفر، انجام داد به نسلهاي آينده منتقل كنند.
بدين منظور خود با انبوه حاضران، در مقابل حاضران در آخر ذوالحليفه و بيش از رسيدن به بيداء لبيك گفت. آنگونه كه در حديث صحيح و بلند معاويه بن عمار از امام صادق (عليه السلام) نقل كرديم.
حال سوال اين است كه اين روايت كه حاكي از فعل و تعليم پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است، چگونه ميتواند به روايت حلبي، تخصيص و تقييد شود؟
مطلب آخر اينكه در روايت حلبي، عمده دليل اين فتواي است، از احرام در خارج مسجد، نهي نشده بلكه آمده: «يصَلّي فيه و يَفرضُ فيه الحج» و اين به معني آن است كه، در مسجد نماز خوانده و نيت حج كنند و معني يُفرضُ فيه الحج اين نيست كه همانجا نيّت كند و لبيك گويد.
همين معنا در حديث صحيح و بلند معاويه بن عمار از حضرت صادق (عليه السلام) بدين صورت آمده است:
فَصَلّي فيه الظهر و عزم بالحج مفرداً و خرج حتي انتهي الي البيداء عند الميل الاول. فصف له سماطان، فلبي بالحج مفرداً.
در روايت حلبي، يفرض فيه الحج آمده و در اين روايت عزم بالحج وارد شده و هر دو به معني تصميم و نيت حج است نه لبيك آن با اين توضيحات نتيجه ميگيريم كه احرام از تمام منطقه ذوالحليفه صحيح است. و احرام از درون مسجد شجره واجب نيست. چون محوريت اين نوشتار در مورد سيره نبوي در حج است، بنابراين سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در محرم شدن از ميقات ذوالحليفه مشخص شد.
* * *
فصل دوم: احرام
1 ـ اسرار احرام
2 ـ راز تلبيه
3 ـ سيره نبوي در احرام
احرام
حرم امن الهي و سرزمين حج، خصوصيتي دارد كه هيچ منطقهاي بر روي زمين، اين ويژگي را ندارد. و آن اين است كه نميتوان بدون احرام، از ميقات گذشت و وارد آن محدوده شد. اين دستور تنها ويژه موسم حج نيست. بلكه در طول سال هر كس بخواهد وارد اين سرزمين شده از ميقات احرام بسته و وارد مكه شود و اعمال مخصوصي را بجا آورد تا از احرام بيرون آيد.
زائر بايد در ميقات لباس معمولش را از تن درآورد و لباسي ندوخته كه مركب از دو جامه احرام براي مردان است؛ يكي لنگ و يكي رداء، به دوش اندازد.
اما در مورد كندن لباس معمولي، علما اخلاق ميفرمايند: سالك بايد بهنگام كنار گذاشتن لباس معمولي از گناهان خود نيز خارج شود. او با اينكار قصد ميكند كه از ثوب مخالفت بيرون رود. به تعبير واضحتر، كندن لباس معمولي، يعني كندن لباس مخالفت با خدا. اينكه در بيان نوراني امام سجاد (عليه السلام) دارد كه حج گذار بايد هنگام احرام بستن، قصد كند هرچه را خدا بر او حرام كرده او هم برخود تحريم كند.(1) همه معاصي مراد است. پس احرام در ميقات به اين معناست كه خدايا! من تعهد ميكنم كه همه محرمات را بر خود تحريم كرده و براي هميشه آنها را ترك كنم.
لذا امام سجاد (عليه السلام) بعد از سفر حج به شبلي فرمود: آيا به ميقات رفتي و لباس دوخته در آوردي؛ هنگام درآوردن قصد كردي از لباس معصيت بيرون آيي؟
و پوشيدن لباس احرام يعني پوشيدن لباس تقوي. يعني سالك با لباس پاكي، طهارت، سادگي و صداقت كه رنگ خدايي دارد، به ديدار معشوق ميشود. در اين لباس، نام، نشان، شهرت، مقام و ثروت، جايگاهي ندارد.
بعبارت سادهتر، پوشيدن لباس احرام در ميقات، يعني قصد تحول. روزي كه انسان در ميقات ميايستد، گذشته سياه خود را در نظر گرفته و اميدوار به بخشايش در آينده است. لذا، دعا و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك الوسائل، ج 1، ص 166.
استغفار بر لب جاري ميكند. اينك، هنگام تحول است. هنگام پيمان بستن با خدا، براي تحول، در آوردن پيراهن معمولي و پوشيدن لباس احرام، يعني عهد و پيمان با پروردگار عالم.
مستفاد از بيان نوراني امام سجاد (عليه السلام) اين است كه احرام بستن بدين معناست كه خدايا! ارتباطم را از غير تو گسستم. پس اين عهد و پيمان بستن يعني گسستن از غير خدا.
تلبيه
تلبيه، يكي از اجزاي لازم احرام است كه ذكر مخصوصي است كه بهنگام احرام گفته ميشود و مستحب است محرم تا رسيدن به مكه همچنان آن را تكرار كند.
لبيك، الله لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك. ان الحمد و النعمة لك و الملك لا شريك لك لبيك.
آنگاه كه مردان الهي، لباس احرام ميپوشند و قصد حضور در درگاه باري تعالي دارند، خداوند آنها را صدا ميزند و براي آنها دعوتنامه ارسال ميكند. لبيك زائر، پاسخ به دعوت خداست.
از اين رو حج گزاران راستن و زائران حقيقي كعبه هنگام تلبيه آنچنان به هراس عقلي بيمناك ميشوند كه رنگ آنان، زرد شده و صدايشان ميگرفت. چنانكه مدهوش ميشدند و گفتند: ميترسيم به ما گفته شود: بدرستي به نداي حق پاسخ نداديد! (لبيك و لا سعديك)
راز لبيك گفتن، طبق بيان امام سجاد (عليه السلام) اين است خدايا! پيمان ميبندم كه از اين پس جز به طاعت تو، زبان نگشايم و زبانم را بر همه گناهان ببندم.(1)
زبان زائر بيت الله، زبان طاهر است، يعن هرگز شهادت دروغ نميدهد، غيبت نميكند، تهمت نميزند، كسي را زبان تحقير، توهين و مسخره نميكند.
پس سر تلبيه، زبان به حق و طاعت گشودن راز گفتار باطل و معصيت، رستن است.
آنهم نه تنها در محدوده زماني حج و عمره. و محدوده مكاني حرم. بلكه براي هميشه و همه جا! پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: اين لبيكها را پس از هر نماز واجب و نافله و در وقت حركت و در فراز و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج 64، ص 347.
بلندي يا در دل صحرايي يا در وقت خواب يا دقت برخاستن در سحرها، هر قدر ميتوانيد بخوان و آنها را با صداي بلند بر زبان آور!
لبيك پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به فرموده امام صادق (عليه السلام) اينگونه بود: لبيك ... لبيك ذالمعارج لبيك.(1)
راز ديگر پوشيدن لباس احرام، اين است كه انسان روزي را در پيش دارد كه بايد با لباس ندوخته، وارد آن شود و آن روز مرگ است. پوشيدن لباس حرام، ياد آور كفن است. لباس احرام، انسان را متوجه مرگ قبر و جهان ديگر ميكند.
لباس احرام، انسان را براي سفر ابدي مهيا ميسازد. چه وقتي كه انسان وارد قبر ميشود، با كفني ساده و چه هنگامي كه از قبر برميخيزد. خود را با كفني ساده و سفيد را در حضور حق مييابد. كفن، دوخت و دوزي ندارد، لباسي است ساده كه همراه با تكلف و زينب نيست. همه اينها خصوصيات لباس احرام است. راهي پيش پاي انسان جز كوچ كردن نيست و بايد تنها سفر كرد.
( وَلَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي كَما خَلَقْناكُمْ أَوّلَ مَرّةٍ(2
اسرار آداب احرام و سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در اين زمينه
احرام، داراي آداب و مستحبات متعددي است. يكي غسل احرام و ديگري نماز احرام كه ما فقط به اين دو اشاره ميكنيم؛
سر غسل احرام دو چيز است: يكي تائب شدن و ديگري پاك شدن.
1. غسل توبه
قصد اصلي ا ز غسل، طهارت از خطا و گناهان است. سالك به هنگام احرام ميقات، بايد قصدي جز خروج از گناه و كندن ريشههاي معصيت از دل، نداشته باشد. بعبارتي ديگر، قصد واقعي غسل احرام، طهارت از گناه و رجوع به مقام ربوبي است. چنانكه در حديث شبلي، امام سجاد (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 4، ص 350، ح 7، وسائل الشيعه، ح 9، ص 54.
2. انعام، 94.
فرمودند: «فحين أغْسَلْتَ نَوَيتَ اَنّك أغَسَلْتَ مِنَ الخطايا و الذنوب؟ قال: لا. قال: فما نَزَلَتْ الميقات؟»
2. غسل طهارت
زائر به هنگام غسل احرام، قصد پاكي درون ميكند. طهارت باطني، نيت غسل كننده است. براي احرام بستن بايد طاهر بود. طهارت و پاكي، ذات انسان را فرا ميگيرد، اعمالي كه حاجي انجام ميدهد، بايد همراه با پاكي و صفاي دروني باشد. امام سجاد (عليه السلام) در باب نظافت غسل احرام فرمودند: «فحين تَنَظَّفْتَ وَاَحرَمَت وَعَقَدْتَ الحجّ نَوَيْتَ اَنّك تَنظَّفْتَ بنوره التوبةَ الخاصةَ لله تعالي؟ قالَ: لا!»
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) بعنوان اسوه و الگوي مسلمانان، در آداب و مناسك حج، بنا به فرموده امام صادق (عليه السلام) ، وقتيكه به ميقات رسيدند، ظهر شده بود. ايشان، قبل از پوشيدن پيراهن احرام، غسل كردند.(1)
اما دومين از آداب و مستحبات احرام، كه در سيره نبوي است كه در ميقات انجام ميشود، نماز احرام است. زائر در ميقات لباس ظلمت افكنده، غسل توبه كرده، لباس احرام عزت پوشيده، اينك لحظه حضور در پيشگاه الهي است. اينك زمان تقرب و توجه است. اينك گاه نماز عشق است. زبان حال نمازگذار بخدا اين است كه آغوشش را به روي او بگشايد. فصل با خدا بودن، براي زائر آغاز كند.
گفتگوي نمازگزار در ميقات با خدا، گفتگويي رو در رو و چهره به چهره است، استادنا حضرت آيت الله جوادي آملي تعبير عارفانهاي در زمينه نماز احرام دارد، كه ميفرمايد: «نمازگزار، با خواندن اين نماز ميگويد خدايا! من با ستون دين توبه به تو نزديك شدم».
امام سجاد (عليه السلام) در حديث شبلي ميفرمايد: «فعين صَلَّيتَ الرَّكعتين نَوَيتَ انّك تَقَرَّبت الي الله بخير الاعمال من الصلاة و اكبر حَسَنات العباد، قا: لا!»( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 4، ص 245، ح 2؛ تهذيب الاحكام، ج 5، ص 454، ح 1588؛ جامع الاحاديث الشيعه، ج 10، ص 451، ح 1080.
2. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 167.
احرام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بعد از نماز ظهر
اما در مورد سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در نماز احرام از روايات متعدد استفاده ميشود كه حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) پس از نماز ظهر، احرام بست، حلبي از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: رسول الله (صلّي الله عليه وآله) چه وقت احرام بست؟ فرمود: روز و به وقت ظهر.(1)
البته همين روايت حلبي، در نقل ديگري دارد كه ميگويد: پرسيدم: مناسب ميدانيد چه وقت محرم شويم؟ حضرت پاسخ داد: زمانها يكسان است (يعني در هر فرماني ميتوانيد احرام ببنديد) اگر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) ظهر احرام بست، چون آن زمان، آب براي نظافت و غسل، كم بود. اين آبها، جديداً پيدا شده است.(2)
***
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 4، ص 249؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 319، ح 2559؛ استبصار، ج 2، ص 167، ح 3.
2. كافي، ج 4، ص 232، ح 4.
فصل سوم: حرم الهي و مكه
1. حرمت و فضيلت
2. اسرار محدوده حرم
3. ويژگيها و احكام مكه
4. آداب ورود به مكه
5. سيره نبوي در ورود به مكه
1 ـ حرمت و فضيلت
مكه، ام القري و الگوي مدينه فاضله است. شهري است كه خداوند متعال براي آن عظمت و حرمت ويژهاي قرار داده. در اين شهر، مسجدي وجود دارد كه داراي شرافت و وجاهت الهي است. مكه، زادگاه آخرين پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و وصي اوست. شهري است كه خدا آن را برگزيده و محبوب و عزيز گردانيده است. ما در اين بخش به حرمت و فضيلت مكه در آيات و روايات، جداگانه ميپردازيم.
الف: حرمت و فضيلت مكه در آيات
آيات قرآن به شيوههاي مختلف، بيانگر جايگاه ويژه شهر مكهاند. در هر آيه بعدي از عظمت و شكوه آين آرمان شهر آسماني، بيان شده است.
1. قسم؛
يكي از شيوههايي كه قرآن براي نشان دادن شكوه و عظمت امري از آن استفاده ميكند. قرآن دوجا به اين شهر عظيم، قسم ياد كرده است:
( وَهذَا الْبَلَدِ اْلأَمينِ1)
( لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَأَنْتَ حِلّ بِهذَا الْبَلَدِ( 2
تمام مفسران، به اين اتفاق نظر دارند كه مراد از بلد امين يعني شهر امين و مراد از «هذا البلد» كه خداوند به عظمت آن سوگند خورده، شهر مكه است.
2. وادِ غير ذي ذرع؛
( رَبّنا إِنّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرّمِ( 3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تين، 3.
2. بلد، 1 ـ 2.
3. ابراهيم، 37.
سرزميني كه اقتضاي كشت و زرع نداشته، با دعاي ابراهيم كه خواست از ثمرات به آن روزي دهد به اذن الهي، سرشار از روزي، سبزي، خرمي و نعمت شد.
3. حرمت. اين حرمت از جانب خداست. يعني خداوند براي مكه، حرمت قائل شده است.
خداوند ميفرمايد:
( إِنّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الّذي حَرّمَها وَلَهُ كُلّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ(1
اين آيه به دو وجه، حرمت و فضيلت مكه را نشان ميدهد. يكي اينكه با صراحت از حرمتي كه خدا براي اين شهر مكه قرار داده سخن ميگويد و ديگر اينكه «رب» به اين شهر اضافه شده است. در حاليكه خدا «رب العالمين» است.
4. نخستين عبادتگاه. نخستين خانهاي كه براي عبادت بنا شده، در مكه قرار دارد. مكه اولين پرستش گاه خدا بر روي زمين است و به همين دليل بود كه توسعه زمين (دحو الارض) از شهر مكه آغاز شد.
( إِنّ أَوّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلّذي بِبَكّةَ مُبارَكًا وَهُدًي لِلْعالَمينَ( 2
ب: حرمت و فضيلت مكه در روايات
درباره عظمت و شرافت مكه احاديث فراواني با مضامين گوناگون وارد شده است.
1. عظمت حرمت مكه. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ميفرمايند: «اِنّ مكه بلد عظمه الله و عظم حرمته، خلق مكه وحفها بالملائكة قبل ان يخلق شيءً من الارض يومئذٍ كلها بالف عام و وصل المدينة ببيت المقدس شهر خلق الارض كلها بعد اَلْف عامٍ خلقاً واحداً.»( 3 )
خداوند، براي مكه، عظمت قائل شده و اين شهر را همراه و مملو از ملائكه قرار داده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نمل، 91.
2. آل عمران، 96.
3. فضائل بيت المقدس، ص 48، ح 14.
2. برگزيده خدا. خداوند از هر آنچه براي خود چيزي برگزيد و برگزيدن خدا، دليل بر تقرب و فضيلت آن است. اما از زمين چند نقطه برگزيده خداست. و يكي از آنها مكه است.
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: «انّ لله عزّ و جلّ خياراً مِنْ كلِ ما خَلَقَه ... فَامّا خيارُه من الُبقاع فمكة ...»( 1 )
3. محبوب خدا. مكه شهري است كه محبوب خداست. خاك آن، محبوبترين خاكها، سنگ آن درخت آن، كوه آن، و تمام اجزاي آن، نزد خدا محبوبترين است.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «اَحَبُّ الارض الي الله تعالي مكة و ما تربةٌ احبُّ الي الله عز و جل من تربتها و لاحَجَرٌ احب الي الله عز و جل من حَجَرها و لا شجرٌ احبُّ الي الله عز و جل من شجرها و لاجبالٌ احب الي الله عز و جل من جبالها و لاماءٌ احبُّ الي الله عز و جل من مائهِا.»( 2 )
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) هنگام خروج از مكه ميفرمودند: «و الله انك لخيرٌ ارض الله و احب ارض الله الي الله عز و جل و لولا اني اُخرجْتُ منك ما خَرَجَتُ.»( 3 )
4. شهر انبياء. يكي از امتيازات مكه اين است كه پيامبران بسياري در آن به عبادت و نماز پرداختهاند. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «صلي بمكة تسعَ مائَةَ نَبيًّ.»( 4 )
5. شهر فرشتگان. درباره حرمت مكه حديث جالبي وجود دارد. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: قريش در زماني كه كعبه مورد تعدي قرار گرفت. در پايههاي آن مكتوبي يافتند. مردي با سواد مكتوب را خواند. در آن نوشته شده بود: «انا الله ذوبَكّة حَرَّمْتُها يومَ خلقتُ السمواتِ و الارض و وَضعْتُها بين هذين الجَبلين وَحَفَفْتُها بِسَعْبَةٍ املاكٍ حَفّاً.»( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تفسير منسوب به امام حسن عسكري (عليه السلام) ، ص 661.
2. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 243، ح 2304.
3. المستدرك علي صحيحين، ج 3، ص 8.
4. مستدرك، ج 2، ص 142.
5. فروع كافي، ج 4، ص 225.
2 ـ محدوده حرم و اسرار آن
سرزمين مكه را حرم ميگويند. كه از اطراف به نقاط خاصي محدود شده و داراي حدود در ثغور معيني است. حرم مكه، عبارت از محدوده خاص مكه، كه اين شهر را احاطه كرده است و خداوند به احترام مكه، حكم حرم را با حكم مكه، يكسان قرار داده است.
حرم، داراي علائم و نشانههاي روشن و مشخص است. كه در هر طرف، نصف شده است و مرز ميان حرم و آنسوي آن را مشخص كرده است.
حدود حرم از 6 سمت معرفي شده است.
يك: از طرف طائف از راه عرفات و از ميان «نمرة» در ميان عرفات قرار دارد.
دو: از سمت عراق، در مكان ثنيه (خل المقطّع) قرار دارد.
سه: حدود حرم مكاني است به نام (جعرانه).
چهار: (تنعيم) يكي ديگر از حدود حرم است.
پنج: (حديبيه) در سمت جده.
شش: محدوده ديگر حرم در سمت يمن به نام (اضاءة لبن).
دربارة فلسفه و اسرار عرفاني حرم، احاديث فراواني ذكر شده است. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: «آدم از سمت صفا و حوا از سمت مروه نازل شد. آن دو در خيمهاي جمع شدند عمود آن خيمه، ياقوتي سرخ رنگ بود كه نور آن اطراف را روشن ميكرد. نهايت نور اين ياقوت، حرم شد. لذا تا مسافتي كه نور اين ستون نوراني رسيد، حرم قرار داده شد.»( 1 )
نكته ديگري كه درباره حرم و قداست مكه و نيز نشانههاي حرم بيان شده است، اينكه هنگامي كه آدم به زمين فرود آمد، از وسوسه شيطان بيمناك بود. از اين رو به خداوند پناه برد. خداوند فرشتگاني را فرستاد كه از هر طرف، مكه را احاطه كرده، به نگهباني و حراست آدم، پرداختند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فروع كافي، ج 4، ص 196؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 192.
محل حضور فرشتگان، محدوده حرم و مكه شد.(1)
نكته ديگر اينكه هنگامي كه ابراهيم خليل الله (عليه السلام) مشغول ساختن كعبه بود، حجر الاسود را درون آن قرار دارد. در اين حال نوري از حجر الاسود درخشيد و اطراف آن را روشن كرد. خداوند تا آنجا كه نور حجر الاسود تابيد را محدوده حرم قرار دارد.(2)
و نكته آخر اينكه، هنگامي كه خداوند به آسمانها و زمين فرمود: ... پس به آسمانها و زمين گفت: خواه يا ناخواه بيائيد. گفتند: فرمانبردار آمديم.(3) اين دستور خداوند را در زمين فقط محدوده حرم اجابت كرد. از اين جهت، خداوند آنرا حرم و سرزميني مقدس قرار داد.(4)
3 ـ ويژگيهاي و احكام مكه
1. امنيت. بطور كلي واژه امن در قرآن به گونههاي مختلف و با مشتقات فراوان بكار رفته كه در ميان آيات، حدود 900 مرتبه است. 3 آيه سوره حشر سرشار راز اسماء خداست. در اين ميان يكي از اسماء، اسم (مومن) است. كه يكي از مظاهر اسم مومن، امنيت مكه است.
قرآن فرموده: ( وَهذَا الْبَلَدِ اْلأَمينِ( 5 بدون شك مكه مكرمه است. زيرا امنيت، خصوصيتي است كه تنها براي حرم امن الهي، تشريع شده است.
در ايه ديگر خداوند ميفرمايد:
( أَ وَلَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللّهِ يَكْفُرُونَ(6
پس واژه امن، وصفي است براي حرم كه با اراده مستقيم الهي، صورت پذيرفته است. اين امنيت تكويني است. اما يك امنيت تشريعي نيز دارد. از فضيلت اين شهر اين است كه مانند بهشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شفاء الغرام، ج 1، ص 105.
2. همان.
3. فصلت، 11.
4. روض الانف، ج 1، ص 222.
5. تين، 3.
6. عنكبوت، 67.
نيست كه هيچ خلافي در آن صورت نگيرد. وليكن با اينكه احكام دنيا را دارد، با بسياري از جهات، با مكانهاي ديگر متفاوت است. مكه، امنيتي الهي و آسماني دارد كه احدي حق تعرض به ديگري را نخواهد داشت. در آنجا وحوش، پرندگان، حيوانان و گياهان هم آسودهاند.
اگر انساني جنايت كرده و به آنجا پناه برده، بايد براي او حرمت قائل شد. انسان مجرم پناه برده به مكه، بايد او را مهمان كرد و به او پناه داد. هيچكس حق ظلم و ستم و قصد سوء و اذيت و آزار را نداشته. خداوند سبحان براي تبيين و تثبيت همه جانبه حرم و ساكنان و زائران آن در سراسر حج را از شعائر الهي ميشمارد.
در آيات متعدد الهي، از اين امنيت، سخن به ميان آمده است.
( وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْنًا...( 1
( وَإِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا ...( 2
( ... وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا ...( 3
( وَإِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا ...(4
اهتمام به رعايت اين حريم، بدان حد است كه سماعة بن مهران ميگويد: شخصي به من بدهكار بود. مدت مديدي، او را نديده بودم. تا اينكه او را در مسجد الحرام، در حال طواف ديدم. در اين حال، از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: آيا اكنون تقاضاي مالم را بكنم؟ ايشان فرمودند: نه! حتي به او سلام نيز نكن. مبادا شرمنده شود. و او را نترسان تا آنگاه كه از حرم خارج گردد.
«لا، لاتُسَلّمِ عليه و لا تُرَوّعْهُ حتي يخرجَ مِنَ الحرم.»( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره، 125.
2. بقره، 126.
3. آل عمران، 97.
4. ابراهيم، 35.
5. وسائل الشيعه، ج 9، ص 365.
2. بركت. از ديگر ويژگيهاي سرزمين وحي، بركت و وفور نعمت است. اين بركت به لحاظ خانه خداست كه به حرم نيز، سرايت كرده است. اين بركت، شامل حيوانات، پرندگان و گياهان ميشود و آنان نيز هر يك به نحوي در سرزمين مبارك، از بركات و خيرات اليه، بهرهمند ميشوند. زائرين و مجاورين از هر جاي دنيا كه بيايند، بركت را چه در بعد مادي و چه معنوي، احساس ميكنند.
حتي نماز در آن محل، بركت است. كه يك ركعت نماز در آنجا، مانند هزار ركعت نماز يا حتي بالاتر در جاي ديگر است. و همينطور ساير اعمال عبادي.
3. هدايت. خداوند چنين اراده كرده كه كعبه و حرم، وسيله هدايت مردم باشد. هدايت كعبه و مكه، بمردم گونههاي مختلف دارد. اين سرزمين، سعادت آخرت انسانها را نشان ميدهد. آدميان را تقرب و بندگي خدا ميرساند. در اين وادي علائم صدق انبياء و اولياء وجود دارد.
با ورود به اين سرزمين و نگاه به خانه خدا، سراپا شور بندگي، حالت انقلاب، ابتهال و اشك و آه در انسان پيدا ميشود. كه اينها گوشهاي از هدايتگري سرزمين بي آب و علفي به نام مكه است.(1)
4 ـ آداب ورود به مكه. تشرف به حريم امن الهي، همراه با آدابي است. مكه مكان معمولي نيست كه با هر شرايطي، بتوان به آنجا وارد شد. و در آن سرزمين گام نهاد. قداست و حرمت سرزمين وحي، اقتضا دارد كه ورود به آنجا با آدابي خاص، قرين باشد كه بطور خلاصه، بيان ميكنيم:
1. با آرامش و تكبر
از جمله آداب ورود به حرم اين است كه سينه زائر مملو از سكينه باشد. اگر كسي با قلبي آرام وارد مكه شد، خداوند گناهان او را ميبخشد. لذا مغفرت از آثار سكينه است.
امام باقر (عليه السلام) ميفرمايند: «مَنْ دخل مكةَ بسكينةٍ غفر الله له ذنوب.»( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بيان السعادة، ج 1، ص 284.
2. وسائل الشيعه، ج 9، ص 320، ح 73 ـ 175؛ المحاسن، ج 1، ص 143، ح 192.
از امام صادق (عليه السلام) از حقيقت سكينه سوال شد، فرمود: «لايدخُلُ مكةَ رجلٌ بسكينةٍ الاّ غُفِرَ له. قلتُ: ما السكينةُ؟ قال: يتواضعُ.»( 1 )
2. با پاي برهنه
جايي كه مورد احترام خداوند است، انسان بايد با رعايت ادب وارد آنجا شود. خداوند خطاب به حضرت موسي (عليه السلام) ميفرمايد:
( إِنّي أَنَا رَبّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنّكَ بِالْوادِ الْمُقَدّسِ طُوًي(2
يكي از سرزمينهاي مقدس و بلكه مقدسترين سرزمين، شهر مقدس مكه است. ادب اقتصاد ميكند، انسان با پاي برهنه وارد شود. كفشها را از پاي درآورد و بدون هيچ پوششي به اين شهر درآيد تا ادب خود را نسبت به شهري كه مهبط وحي است، نشان دهد. پاي برهنه، نشانه ادب، خضوع، خشوع و تواضع است.
پيامبر عظيم الشأن (صلّي الله عليه وآله) و ائمه معصومين( بهنگام ورود به حرم چنين ميكردند و بدين امر هم دستور ميدادند. در روايت است كه ابان بن تغلب ميگويد: ميان راه مدينه و مكه همراه امام صادق (عليه السلام) بوديم. وقتي به مرز حرم رسيديم، حضرت پايين آمده، غسل كرد و نعلينهايش را درآورد و در دست گرفت، و با پاي برهنه، وارد حرم شد. من هم به تبع امام، همين كار را انجام دادم. آنگاه فرمود: اي ابان! هر كس چنين كاري را كه من انجام دادم، بخاطر تواضع خدا انجام دهد، خداوند صد هزار گناه او را محو ميكند براي او، صد هزار حسنه مينويسد و صد هزار درجه به او عطا ميكند و صد هزار حاجت او را برآورده ميكند.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فروع كافي، ج 4، ص 401، ح 10.
2. طه، 12.
3. كافي، ج 4، ص 398.
3. غسل
از ديگر آداب ورود به اين شهر، اين است كه انسان غلس كند. اين سنت پيامبران، ابراهيم (عليه السلام) اسماعيل (عليه السلام) و رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و ائمه هدي( ميباشد. سر اين عمل را بايد در طهارت جستجو كرد. خداوند به ابراهيم (عليه السلام) دستور داد، خانه مرا طاهر كن، لذا براي ورود به سرزمين پاك، بايد پاك بود و غسل بهترين نماز و ظهور پاكي و طهارت است.
در روايتي از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمودند: وقتي خداوند به ابراهيم (عليه السلام) امر كرد كه حج انجام دهد، ابراهيم (عليه السلام) در حاليكه اسماعيل (عليه السلام) همراه او بود و جبرئيل هم با آنها بود. تا اينكه به حرم رسيدند. جبرئيل به ابراهيم (عليه السلام) گفت: اي ابراهيم! فرمود آئيد و بيش از انكه وارد حرم شويد، غسل كنيد.(1)
4. احرام
احرام يكي از آداب ورود به حرم الهي است. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «وَ حُرِّمَ المسجدُ لِعِلَّةِ الكعبه و حُرِّم الحَرَم لِعِلَّةِ المسجد و وَجَبَ الاحرامُ لعلَّةِ الحَرَم.»( 2 )
آداب ورود به مكه در سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) بطور كامل رعايت شد. در روايات است حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) چه در عمره القضا و چه در فتح مكه و چه در حجة الوداع، در حالي وارد شهر مكه شدند كه غسل كرده، متواضعانه و بدور از هرگونه تكلف و تكبر، با لباس احرام وارد شهر شدند.
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وسائل الشيعه، باب 1، ح 3؛ فروع كافي، ج 4، ص 389.
2. المحاسن، ج 2، ص 55، ح 1162؛ علل الشرائع، ص 415، ح 1.
فصل چهارم: مسجد الحرام
1. فضيلت و عظمت مسجد الحرام
2. ادب حضور
3. آداب ورود به مسجد الحرام
4. سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در ورود به مسجد الحرام
مسجد الحرام
مساجد، بعنوان خانههاي خدا در روي زمين از حرمت خاصي برخوردارند. خداي سبحانه در مورد مساجد بطور عموم فرمود:
( وَأَنّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَدًا( 1
مساجد، بازار خداست. زيرا انسان در آنجا جان و مال را بخدا ميفروشد و بهشت ميگيرد.
( يا بَني آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ( 2
از ميان مساجد، مسجد الحرام، از جايگاه ويژهاي برخوردار است.
( وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ( 3
اين مسجد از قصرهاي بهشت در روي زمين است. محبوبترين مسجد در روي زمين محل رحل اقامت انبياء و نبي اكرم (صلّي الله عليه وآله) محل نزول ملائكه محل استجابت دعا مدفن انبياء بزرگ و مسجد الحرام از اركان اصلي زمين است. حرمت مسجد الحرام وجوهي دارد به شرح زير:
1. فضيلت و عظمت مسجد الحرام
مسجد الحرام، محل معراج پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است.
( سُبْحانَ الّذي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَي ...( 4
معراج پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به مقام عظمت و حيروت و كبريايي خداوند، از مسجد الحرام آغاز شد و پايان اين عروج هم در همين مسجد صورت پذيرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جن، 18.
2. اعراف، 31.
3. بقره، 149.
4. اسراء، 1.
پيامبر رحمت (صلّي الله عليه وآله) درباره قدامت و عظمت مسجد الحرام فرمودند: «الصلاةُ في المسجد الحرام مائةُ الف صلاةٍ. و الصلاةُ في المسجد المدينة عشرةُ آلاف صلاةٍ و الصلاةَ في المسجد بيت المقدس، الف صلاةٍ.»( 1 )
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز مسجد الحرام را يكي از كاخهاي بهشت در دنيا دانسته است: «اربعةُ من قصور الجنة في الدنيا؛ مسجد الحرام ...»( 2 )
2. ادب حضور
اهل معرفت گويند: صاحب دلي با لباس ژنده و چركين، بحضور صاحب مقامي رسيد. به او گفتند با اين لباس به پيشگاه چنين مقامي رفتن عيب است. او در جواب گفت: با لباس چركين ترد بزرگي رفتن عيب نيست. بلكه همان چركين از حضور وي برگشتن ننگ است. زيرا اينگونه بازگشت نشان اين است كه آن صاحب منصب او را لايق ندانست. احدي با دست پر، از اندوختههاي علمي و عملي به پيشگاه خدا نميرود. از اين رو در زيارت بيت الله الحرام كه ضيافت و مهمانداري خداوند است، از كسي نميپرسند كه چه آوردهاي؟ بلكه همه ميگويند، چه ميخواهيد؟!
با توجه به همين نكته است كه زائر هنگام حضور در خانه حق عرضه ميكند: «السلام اِنَّ بيتَ بيتُك و حَرَمَ حرمُك و العبدَ عبدُك. هذا المقام العائذِ بك من النار.»( 3 )
3. آداب ورود به مسجد الحرام
وارد شدن به محدوده امن الهي مهبط نزول ملائكه و قطعهاي از بهشت طبعاً آداب و شرايط خاص و ويژهاي را ميطلبد. يكي از آداب ورود به اين مسجد، اين است كه انسان با طهارت و غسل وارد شود. ديگر از آداب حضور اين است كه انسان پا برهنه باشد. با حالت سكينه، وقار،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 430.
2. امالي طوسي، ص 369، ح 788.
3. بحار الانوار، ج 96، ص 342.
خضوع، خشوع، بيهيچ تكبري و تحوتي گام در اين مسجد الهي بگذارد. و در هنگام وارد شدن اين دعا را بخواند: «اللهم عليك ايها النبي و رحمة الله، بسم الله و بالله و مِنَ الله و ماشاء الله ...»( 1 )
ادب ديگر اينكه از باب بني شيبه به مسجد وارد شود. هنگامي كه حضرت علي (عليه السلام) بر دوش پيامبر (صلّي الله عليه وآله) رفت و بت هبل را از بالاي كعبه به زير انداخت، آن بت در باب بني شيبه به خاك سپرده شد و از آن پس ورود به مسجد الحرام از باب بني شيبه سنت شد.
ديگر اينكه اگر كسي خواست نزد بيت الله برود، آنگاه كه به در مسجد الحرام رسيد، ادب اقتضاء ميكند كه بايستند و دستهاي خود را بر ديوار گذارد و صورت به در مسجد الحرام بچسباند و با حالت خضوع و خشوع، از خداوند عظيم اينگونه بخواهد: «يا سابق الفوت، يا سابق الصوت، يا كاس العظام، لحماً بعد الموت.»( 2 )
ورود پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به مسجد الحرام
فراموش نكنيم كه محوريت بحث در سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در حج است. حال ببينيم اسرار و آداب حضور در مسجد الحرام توسط پيامبر عظيم الشان (صلّي الله عليه وآله) چگونه رعايت ميشود.
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) وقتي براي حجة الوداع به مراسم حج آمده بود، در روايات است كه شامگاه سوم ذي حجه، بمكه وارد شد. و دره ذي طوي به استراحت پرداخت تا خستگي راه را از تن بيرون كند و با نشاط بحضور بيت الله برسد. لذا در روز چهارم ذي حجه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) مهيا شد تا به مسجد الحرام وارد شود و طواف كعبه كند.
ابتدا غسل كرد و با تواضع فراوان براه افتاد. پس در ميان ياران از پيچاپيچ كوچههاي مكه گذشت و بسوي بيت الله سرازير شد. چون بدر بني شيبه حمد و ثناي الهي به زبان آورد و برنياي بزرگش ابراهيم (عليه السلام) دورود فرستاد. هنگاميكه نگاهش به كعبه افتاد، دستها را بالا برود. الله اكبر سر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وسائل الشيعه، ج 9، ص 323.
2. فروع كافي، ج 4، ص 212.
داد و گفت: بار خدايا با شرافت و عظمت و بزرگواري و نيكي اين خانه بيقرار هر كس به حج و عمره آمد، كرامت و شرافت و عظمت و نيكيش را افزون كن.»( 1 )
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مغازي، ج 2، ص 1097؛ سنن كبري، ج 7، ص 159، ح 9294.
فصل پنجم: كعبه
1. بناي كعبه
2. فضيلت كعبه
بناي كعبه به دست ابراهيم (عليه السلام)
چنانكه قرآن بصراحت بيان ميكند، كعبه نخستين خانهاي است كه در روي زمين، براي مردم نباشد.
( إِنّ أَوّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلّذي بِبَكّةَ مُبارَكًا وَهُدًي لِلْعالَمينَ( 1
از روايات متعدد استفاده ميشود كه حضرت آدم (عليه السلام) پس از هبوط به تأسيس اين خانه پرداخت. ابوبصر از امام صادق (عليه السلام) اينچنين نقل ميكند: «اِنَّ آدمَ هو الذي بني البيت و وضع اساسه و اول من كساه الشَعْر و اولُ من حَجَّ اليه.»( 2 )
در اين زمينه، پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: خداوند، جبرئيل را ترد آدم و حوا فرستاد و به آن دو فرمود براي من خانهاي بسازيد. جبرئيل برايشان نقشه كشيد. آدم حفر كرد و حوا خاك را منتقل ميكرد. پس چون پس از مدتي، خانه را ساختند، خداوند بر او وحي فرمود كه برگرد آن طواف كنند و به او گفته شد، تو اولين كسي و اين اولين خانه است. سپس قرنها گذشت تا آنكه حضرت نوح (عليه السلام) ، آنرا ديد و بعد از قرنها حضرت ابراهيم (عليه السلام) پايههاي آنرا برافراشت.
بگفته اين روايات، آغاز مراسم حج نيز به زمان حضرت آدم (عليه السلام) باز ميگردد. همچنانكه نامگذاري برخي از نواحي اطراف مكه و نيز مشاعر در ارتباط با اخباري است كه مربوط به حضرت آدم (عليه السلام) و همسرش حواست. اگر اين روايات را بپذيريم، بايد بگوييم كه مدت زماني پس از آدم (عليه السلام) خانه كعبه، چندان محل توجه نبوده تا آنكه حضرت ابراهيم (عليه السلام) بار ديگر آنرا تجديد بنا كرد. در اينصورت در نگاه تاريخي قرآن، تاريخ مكه و كعبه، با تاريخ قدمت انسان در كرة خاكي، برابري ميكند.
آنچه قرآن به آن تصريح كرده آن است كه كعبه به دست ابراهيم (عليه السلام) بازسازي شد. در عين حال، قرآن اين ديدگاه را نفي نميكند كه زماني دراز و بيش از آن اين خانه وجود داشته و سپس تخريب شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. آل عمران، 96.
2. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 157.
( وَإِذْ بَوّأْنا ِلإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ ...( 1
همچنين در آيه 28 سوره حج و آيات 35 تا 37 سوره ابراهيم (عليه السلام) نيز از پيوند كعبه با ابراهيم (عليه السلام) سخن به ميان آمده. ابراهيم (عليه السلام) پس از بناي كعبه، از خداوند خواست اين مكان را حرم امن خود قرار دهد. و خداوند هم دعاي وي را اجابت فرمود.
اينكه چرا ابراهيم به مكه آمد موثقترين و معروفترين مطلب اينكه؛ ابراهيم بدنبال مشكلي كه با همسرش ساره بر سر ازدواج با هاجر و تولد اسماعيل (عليه السلام) پيدا كرد همراه هاجر و فرزندش بدستور خدا به مكه آمده و باز بدستور و فرمان الهي، مادر و فرزند را در اين سرزمين تنها گذاشت و بازگشت. پس از آنكه به لطف خداوند چاه زمزم پديد آمد و اسماعيل و مادرش اميد زندگي يافتند، همانجا در كنار ساكنان كه در اطراف بودند با پديد آمدن آب، بر اين سوي آمدند، به زندگي خود ادامه دادند.
در واقع همه ماجرا، تقديري خاص بود كه ميبايست به احياي دين ابراهيمي در اين سرزمين بيانجاميد. وقتي اسماعيل (عليه السلام) 30 ساله شد، ابراهيم بار ديگر به مكه آمد و در اين زمان آنها با كمك يكديگر خانه كعبه را تجديد بنا كردند. لذا نقش بارز حضرت ابراهيم (عليه السلام) در تأسيس «ام القري» براساس مكتب توحيد و مفاهيم الهي و بناي كعبه بعنوان كانون پرستش يكتا مبعود، نقش نماد ديني را ايفا ميكند.
فضيلت كعبه
فضيلت كعبه آنقدر زياد است كه پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: كمترين پاداش كسي كه به كعبه مينگرد اين است كه در برابر هر نگاه پاداشي به او ميبخشند و بدياي را از او پاك ميكنند و او را به درجهاي بالا ميبرند. «مَنْ اَيْسَرَ ما يعطي مَنْ ينظر الي الكعبة ان يعطيه الله بكل قطرة حسنة و تمحي عنه سيئةٌ و ترفع له درجة»( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حج، 26.
2. وسائل الشيعه، ج 9، ص 365.
كعبه جايگاه مغفرت است. خانه خدا، گناهان انسان را پاك ميكند، چنانكه اين امر را نخستين باربه آدم (عليه السلام) نشان داد و توبه در جوار خانه خدا پذيرفته شد.
وقتي حضرت آدم (عليه السلام) مرتكب خطا شد و خداوند او را به زمين فرستاد، حضرت آدم (عليه السلام) بسوي خانه كعبه رفت. ديد ملائكه، دور عرش طواف ميكند. او نيز 7 مرتبه پيرامون خانه كعبه، طواف نمود. سپس نزد مستجار رفت و فرياد زد: ربِّ اغفرِلي! در پاسخ ندا آمد: يا آدمُ قد غَفَرَ اللهُ لك.
سپس ندا آمد: اي آدم! هر فردي از فرزندانت كه مانند تو، در خانه كعبه، با اعتراف به گناهش به سوي خدا برگردد، خداوند او را ميبخشد.(1)
در حديثي ديگر امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد: «الدخول فيها، دخولُ في رحمة الله و الخروج منها، خروج من الذنوب، معصومٌ فيها. بقي من عمره له ما سلف من ذُنُوبه.»( 2 )
و باز ميفرمايد: «الداخل الكعبه، يدخل و الله راضٍ منه و يخرج عطلاً من الذنوب.»( 3 )
از فضائل كعبه اينكه، نگاه به آن نيز عبادت است. راز عبادت بودن نگاه به كعبه همانند نگاه به قرآن است. اولاً كعبه نمودي از عرش خداوند مظهر طهارت و مجلي عشق و آزادي از بندگي غير خداست. و ثانياً همين نظر زمينه رويت را فراهم ميكند. يعني نظر و نگاه با چشم، مقدمه رويت و ديدن دل خواهد بود.
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك، ج 2، ص 9.
2. وسائل الشيعه، ج 9، ص 377.
3. همان.
فصل ششم: طواف
1. اسرار طواف
2. پاداش طواف كنندگان
3. سيره نبوي در طواف
طواف
يكي از اركان مهم حج، و يكي از نشانههاي تجسم توحيد در حج، طواف است. زيرا طواف بر گرد كعبه، گرچه بمنزله نماز است؛ الطواف البيت، صلاة1. ليكن آن عبادت ويژهاي است، كه (أَيْنَما تُوَلّوا فَثَمّ وَجْهُ اللّهِ( 2 در آن متجلي ميشود.
توضيح صخن اينكه، در نماز واجب، استقبال كعبه و رويكرد به آن معتبر است اما در حج، گردش به گرد كعبه و طواف بر محور آن در هر جهتي از جهات چهارگانه و به سوي هر جهتي از آنها كه باشد، مورد نظر است.
براساس برخي روايات، كعبه تنزّل عرش بوده و محاذي بيت المعمور و عرش خدا واقع است. يعني عرش بصورت بيت معمور تنزل كرده و بيت معمور هم بصورت كعبه در عالم طبيعت، جلوه كرده است. پسر اگر كسي، آنگونه كه شايسته است، كعبه را طواف به بيت معمور در عالم مثال، صعود ميكند. آنگاه اگر وظايف آن مرحله را هم ايفا كرد، به مقام عرش اله، باز مييابد.
خداي سبحان براي اينكه انسان فرشته خو شده، آثار فرشتگاه در او ظاهر شود، همانطور كه با دستور روزه گرفتن و پرهيز از لذائذ طبيعي از انسانها ميخواهد همانند فرشتگان از خوردن و نوشيدن و ديگر كارهاي حيواني، بر حذر باشند، همچنين با قرار دادن كعبه در زمين كه محاذي بيت معمور و تمثل عرش خداوند است، به انسانها امر كرد تا برگرد آن طواف كرده، نام حق را زمزمه كنند و براي خود ديگران، از خدا آمرزش بخواهند. و اينگونه به ملائكه عرش الهي، اقتدا كرده، شباهت پيدا كنند.
( وَتَرَي الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ( 3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. عوالي اللئالي، ج 1، ص 214.
2. بقره، 115.
3. زمر، 75.
آري! طواف خانه خدا يكي از زيباترين و پر جاذبه اعمال و مناسك حج است كه شكوه و عظمت حج را نشان ميدهد. عاشقان و دلباختگان حريم كبريايي از فاصله دور با پشت سر گذاشتن فرسنگها راه، خود را به حرم امن الهي رسانده و عاشقانه گرد كعبه ميچرخند. كه امام صادق (عليه السلام) از پدرانش، آنها از رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) نقل كردهاند كه فرمود: زينت ايمان، اسلام و زينت كعبه، طواف است.(1)
عبدالله بن عمر گفته است: بهترين كار نزد پيامبر (صلّي الله عليه وآله) هر گاه به مكه ميآمد، طواف خانه خدا بود.(2)
پاداش طواف كنندگان
در روايات متعدد يكي از ثمرات طواف خانه خدا، آمرزش گناهان است. حميد بن قيس ميگويد: امام باقر (عليه السلام) در مكه براي مردم سخن گفته، ميفرمود: چون هفت بار برگرد خانه خدا طواف كني به اين وسيله عهد و پيماني نزد خدا، براي تو به وجود ميآيد كه پروردگارت پس از آن شرم ميكند كه تو را عذاب نمايد.
سپس فرمود: هنگامي كه هفت شوط طواف زيارت كردي و بعد در مقام ابراهيم (عليه السلام) دو ركعت نماز خواندي، فرشتهاي دست به دو نشانه ميزند و ميگويد اما آن گنهاني كه در گذشته از تو سر زده است، همگي بخشيده شد. عمل را از نو آغاز كن.(3)
حسين بن سعيد اهوازي ميگويد امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر كس هفت مرتبه گرد اين خانه طواف نمايد، خداوند شش هزار حسنه براي او مينويسد، و شش هزار گناهانش را ميبخشد و شش هزار درجه او را بالا ميبرد.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك، ج 9، ص 375.
2. شفاء الغرام، ج 1، ص 287.
3. شرح من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 28، ح 3128.
4. مستدرك، ج 9، ص 376.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: خداوند را طواف كعبه صد و بيست رحمت قرار داده كه شصت رحمت براي طواف كنندگان و جهل رحمت براي نماز گزاران و بيست رحمت براي نگاه كنندگان به كعبه است.(1)
پس از دقت در اين روايت، معلوم ميشود كه تمام صد و بيست رحمت، از آن طواف كنندگان است. زيرا او هم طواف ميكنند و هم نماز ميخواند و هم به كعبه نگاه ميكند.
در روايت ديگري آمده: «اَنَّ مَنْ طاف بالبيت خرج من ذنوبه.»( 2 )
اما اينكه چرا هفت شوط واجب است، امام سجاد (عليه السلام) فرمود: وقتي خداوند به ملائكه فرمود: (إِنّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَليفَةً ...( ملائكه گفتند ( أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ( خداوند فرمود: ( إِنّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ( بدنبال آن خداوند هفت هزار سال نور خود را از آنان پوشانيد. ملائكه به عرش پناه بردند. پس خداوند برايشان رحمت آورد و توبه شان را پذيرفت و بيت المعمور كه در آسمان چهارم بود را براي آنان قرار داد. و بيت الحرام را براي مردم در روي زمين مقابل بيت المعمور قرار داد. پس بر طواف كنندگان هفت شوط واجب شد. براي هزار سال يك شوط.(3)
سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در طواف
هنگامي كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) وارد مسجد الحرام شدند، هفت شوط، طواف كردند. سه شوط را با حالت هروله و چهار شوط را به حالت راه رفتن.(4)
اما برهنه كردن شانه راست و هروله كردن در طواف، كه بسياري از مردان اهل سنت، شانه راستشان را برهنه و در طواف، حيد دور را لُكّه ميروند، آيا طبق سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در حجة الوداع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ج 33.
2. شفاء الغرام، ج 1، ص 283.
3. علل الشرايع، ج 1، ص 401.
4. دعائم الاسلام، ج 1، ص 312.
بوده يا نه؟ پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در عمرة القضاء در حالي وارد مكه شد كه مردم مشرك بودند و هنوز شهر، در تصرف مشركان قريش بود. گرچه طبق معاهده حديبيه، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و يارانش براي انجام عمره، سه روز اجازه داشتند در مكه بمانند، اما مشركان قريش در كوهها و جاهاي بلند مسجد الحرام نظارهگر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و مسلمانان بودند. به آنها خبر رسيده بود كه ياران محمد (صلّي الله عليه وآله) ضعيف و ناتوانند، بر اثر فقر و نداشتن غذا، رنجور و خسته و بيحالند. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كه هوشيار و بيدار است براي خنثي نمودن اين شايعه، در صدد آن برآمدند كه مسلمانان را، در چشم دشمن، مردماني قوي و نيرومند و مصمم نشان دهد. لذا فرمود: خدا رحمت كند مردي را كه صلابت و قدرت خود را به آنان نشان دهد. پس آنها را فرمان داد و آنان در حاليكه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بر ناقه خود سوار بود و عبدالله بن رواحه افسار شتر حضرت را در دست داشت، سه شوط را هروله كنان انجام داد و قدرت خويش را آشكار ساختند. در حاليكه مشركان، متعجبانه نگاه ميكردند و خلاف آنچه كه شنيده بودند، ديدند.
پس از آن، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بار ديگر كه حج گذارد، ولي در طواف هروله نكرد و مردم را به آن امر ننمود.(1) اين قضيه يعني هروله در طواف كه كفار قريش حضور داشته، معمول و منطقي مينمايد، اما در حجة الوداع در مكه، دشمني نبود كه مسلمانان بخواهند خود را به آنان قوي نشان دهند و چون فلسفه چنين كاري در حجة الوداع موجود نبود. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) هم چنان دستوري ندادند.
پس در حقيقت آن دستور در عمرة القضاء، دستور موقتي و سياسي بوده نه دستور عبادي و دائمي.(2)
سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در طواف مستحبي
طواف كردن مستحبي، حد و حدودي ندارد. انسان هرچه بيشتر طواف خدا كند، ثواب بيشتر نصيب او ميشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك، ج 2، ص 394.
2. وسائل الشيعه، ج 9، ص 428؛ جامع احاديث الشيعه، ج 11، ص 317، ح 2669.
ابن عباس نقل كرده كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود: كسي كه پنجاه مرتبه طواف كند، از گناهان پاك ميشود، همچون زمانيكه از مادر متولد شده است.(1)
ابان بن ثعلب از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: «أَ كانَ لِرسول الله طوافٌ يُعْرَفُ به؟ فقال: كان رسول الله (صلّي الله عليه وآله) يَطوفُ بالليل و النهار عَشَرةً اَسابيع ثلاثةً اولَ الليل و ثلاثةَ آخر الليل و أثْنَينِ اذا اَصْبَح و اثنين بعدالظهر و كان فيما بين ذلك، راحتُه.»( 2 )
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شفاء الغرام، ص 484.
2. كافي، ج 4، ص 228.
فصل هفتم: حجر الاسود
1. فضيلت حجر الاسود
2. سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در استلام حجر الاسود
حجر الاسود
حجر الاسود يا سنگ سياه، از اجزاي بسيار مقدس مسجد الحرام است كه در ركن اسود كعبه، در ارتفاع يك و نيم متري قرار گرفته است.
اين سنگ مقدس، پيش از اسلام و بعد از اسلام همواره مود عنايت و توجه كامل بوده است و در حقيقت در شمار عناصر اصلي كعبه بوده است. اين سنگ در سمت چپ و مقام ابراهيم (عليه السلام) در سمت راست زائري است كه در برابر كعبه ميايستد.
اما نسبت به خود كعبه اگر ديواري كه در كعبه در آن واقع است، چهره كعبه كه رو به مردم است، فرض شود، حجر الاسود در سمت راست خانه خدا و مقام ابراهيم در سمت چپ آن قرار دارد. حجر الاسود از بهشت آمده و رنگ و بوي اين جهان را ندارد. رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: «الحجر الاسودُ من الجنةَ»( 1 )
در روايات است كه حجر الاسود، از سنگهاي بهشتي است و همراه آدم (عليه السلام) به زمين آمد.(2)
با توجه به ويژگيهاي معنوي حجر الاسود، ترغيب فراواني به استلام آن شده است. از اين رو مستجب است دست طواف كننده به آن برسد.
حكيم متأله: استاد الهي قمشهاي در اين باره فرمود: حجر الاسود خال لب لعل است و اين خال را هنگام وصال و حضور در پيشگاه محبوب حقيق ببوس.
چون جان شود محرم، به تن احرام گيري
در زمزم چاه، زنخدان جام گيري
كز وعده ديدار جانان، كام گيري
بوسي حجر خال لب لعل نگاران3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سنن نسائي، ج 5، ص 226.
2. كافي، ج 4، ص 184.
3. كليات ديوان، الهي قمشهاي، بخش اسرار حج، ص 956.
همانگونه كه كعبه تنزّل بيت معمور و عرش خداست، حجر الاسود نيز به منزله دست راست پروردگار است. پس زائر هنگام استلام حجر، با دست راست خدا بيعت ميكند. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ميفرمايد: «الحجرُ يمين الله في ارضه، فمن مسحه، مَسَحُ يدُ الله.»( 1 )
در روايت ديگري دارد كه مقام رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) بمنزله دست راست عرش، و مقام ابراهيم (عليه السلام) به منزله دست چپ آن است. «لانّ ابراهيمَ مقاماً في القيامةَ و لمحمد مقاماً، فمقام محمدَ (صلّي الله عليه وآله) اَنْ يمين عرش ربنا عزّ و جلّ و مقامَ ابراهيم عن شمال عرشه.»( 2 )
پس طبق حديث صفحه قبل، استلام حجر الاسود، بيعت با دست راست خداست. از اينرو امام سجاد (عليه السلام) آنگاه كه به شبلّي فرمود: آيا حجر الاسود، مصافحه كردي؟ صحيحهاي زد كه نزديك بود مدهوش شود. سپس فرمود كسي كه به حجر الاسود دست گذارد، با خدا مصافحه كرده است.(3)
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: حجر، دست خدا در زمين است كه با آن. با بندگانش مصافحه كند.(4) در روايات، از حجر الاسود، بعنوان سنگ ميثاق ياد شده است. ميثاقي كه خداوند در عالم الست از بندگان گرفت. بني آدم اين سنگ را لمس ميكنند تا يادآوري عهد و پيماني باشند كه آنان با خدا بستند.
امام باقر (عليه السلام) فرمودند: «الحجر كالميثاق و استلامه كالبيعة و كان اذا اشْتَلَمه قال: اللهم ااَمانتي اَدّيْتُها و ميثاقي تعاهَدْتُه يشهَدُ لي عندك بالبلاغ.»( 5 )
حاصل اينكه سردست زدن به حجر الاسود اين است زائر بدين وسيله، متعهد ميشود تا ديگر دست خود را به گناه نيالايد، ربا و رشوه نگيرد و ندهد، امضاي باطل نكند و ... پس راز اصرار مشترعان بر استلام حجره امضاي اين تعهد تأكيد بر اين پيمان است كه خدايا! حال كه دستم را به نشان ميثاق تو در زمين رسيد، هرگز دست به بيگانه نميدهم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحج و العمره، في الكتاب و السنه، ص 102.
2. بحار الانوار، ج 7، ص 339.
3. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166.
4. عوالي اللئالي، ج 1، ص 51.
5. مستدرك، ج 9، ص 381.
در اولين سال دوران خلافت خليفه دوم مكه به حج آمده بوده. اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حسنين( و جمع كثيري از مهاجرين و انصار هم مشرف شده بودند. خليفه به هنگام دست ماليدن به حجر الاسود چنين گفت: «بخدا سوگند ميدانم كه تو سنگي هستي كه نفع و ضرر نميرساني. اگر رسول الله (صلّي الله عليه وآله) بر تو دست نماليده بود، من نيز به دست نميسودم.» حضرت علي (عليه السلام) كه سخن وي را شنيد، فرمود اي اباحفص! ساكت باش. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) چيزي ميدانست كه بر آن دست ميماليد. اگر تو قرآن بخواني و از تأويل آن باخبر باشي ميفهمي كه، حجر الاسود نفع و ضرري ميرساند. گويا دو چشم، دو لب، و يك زبان گشاده دارد، براي كساني كه به زيارت كعبه آمدهاند، گواهي ميدهد.
خليفه گفت: كجاي قرآن چنين مطلبي آمده؟ حضرت شااره به آيه 172 سوره اعراف كردند كه اشاره به عالم ذر و اعتراف فرزندان آدم به خدايي خداوند و بندگي خود در عالم است دارد. فرمود: خداوند از آنان پيمان گرفت كه حج بيت الله بروند و آن پيمان را به حجر الاسود منتقل كرد.
سپس حضرت رو به خليفه كرد و فرمود: اي عمر! مگر به هنگام استلام حجر الاسود نگفتي امانت و پيمان خود را ادا كردم؟ خليفه گفت: چنين گفتم! حضرت فرمود: اين سخن به نشانه همان است.(1)
در روايات ديگر، حجر الاسود را شاهد روز قيامت معرفي كردند. رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود: «فالله تعالي يُحييه يومَ القيامةَ، له عينان، يُبْصَرُ بهما و لسان ينطق. فشهد علي من اسْتَلَمه.»( 2 )
امام صادق (عليه السلام) در حديث حلبي ميفرمايد: «... و هو الشاهد لمن وافا في ذلك المكان و الشاهد علي من اَدّي اليه الميثاق و العهد الذي اخذ الله عز و جل العباد.»( 3 )
اميرالمؤمنين (عليه السلام) ميفرمايد: «فو الله ليبعثنّه اللهُ يومَ القيامةَ و له لسانٌ و الشفتان فيشهد لمن وافاه.»( 4 )
بهمين مضمون، حديثي از امام صادق (عليه السلام) است كه ميفرمايد:
«اِنّ الحجر لساناً ذاقاً يوم القيامه، يشهد لمن وافاه بالموافات.»( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك، ج 9، ص 381، ح 2؛ بحار الانوار، ج 96، ص 227، ح 29؛ جامع الاحاديث شيعه، ج 11، ص 303، ح 2632.
2. الحج و العمره في الكتاب و السنة، ص 102.
3. كافي، ج 6، ص 185.
4. وسائل الشيعه، ج 9، ص 405.
5. همان.
در مورد علت سياهي حجر الاسود براساس برخي روايات، حجر الاسود از بهشت آمده و در آغاز رنگ آن سفيد بوده و به تدريج بر اثر استلام گنه كاران، سياه شده و به حالت كنوني درآمده است.
«... هل تدري ما كان الحجر ... كان ملكاً في عظماء الملائكة عند الله ...
ان الحجر كان دُرّة بيضاء في الجنة ... و كان اشدّ بياضاً من اللبن
فاشوَدَّ من الخطايا بني آدم و لا ما مسّهُ من ارجاس الجاهلية ما مسّه ذوعاههِ الا براً.»( 1 )
در مورد حجر الاسود، در روايات دارد كه تكيه گاه حضرت مهدي( در آغاز قيام جهاني است. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «حجر الاسود تكيه گاه حضرت مهدي( بهنگام بيعت مردم با آن امام در آغاز قيام جهاني و عدالت گستر آن حضرت است.
«... و الي ذلك المقام سيند القائم ظهره و هو الحجة و الدليل علي القائم.»( 2 )
استلام حجر الاسود در سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله)
كعبه داراي چهار ركن كه سير اطراف از ركن حجر السود، سپس ركن عراقي ركن شامي و سپس ركن يماني و بارز ركن حجر الاسود ميرسد. و همين جا يك شوط پايان مييابد.
از ميان اين 4 ركن فضيلت ركن حجر الاسود و ركن يماني، از دو ركن ديگر بيشتر است. چنانكه از روايات زيادي از شيعه و سني درباره فضيلت و اهميت اين دو ركن نقل شده است.
امام باقر (عليه السلام) ميفرمايند: «كان رسولُ الله (صلّي الله عليه وآله) لا يَسْتَلِمُ اِلاّ الركنَ الاسودَ و اليمانّي، ثم يُقَبِّلُهما وَيَضَعُ خَدَّه عليهما.»( 3 )
حديث ديگري از امام باقر (عليه السلام) به همين مضمون است كه ميفرمايند: «كان رسولُ الله (صلّي الله عليه وآله) يَستَلِمُ الركنين، الركن الذي فيه الحجُر الاسودُ و الركنُ اليمانُّي كُلما مَرَّ بهما في الطواف.»( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وسائل الشيعه، ج 9، ص 403.
2. كافي، ج 4، ص 185.
3. كافي، ج 4، ص 408، ح 8؛ حيلة الاولياء، ج 8، ص 203.
4. دعائم الاسلام، ج 1، ص 312.
پس يكي از سنتهاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) استلام حجر الاسود بود. ايشان در هر طوافي چه واجب و چه مستحب اين سنگ بهشتي را مس مينمود. جابر بن عبدالله ميگويد: روز بالا آمده بود كه وارد مكه شديم. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كنار در مسجد آمد. شترش را خواباند. سپس وارد مسجد شد. از حجر الاسود آغاز كرد و دست بر آن كشيد و چشمانش پر اشك شد. سپس هفت شوط طواف كرد. و در هر شوط، حجر الاسود را استلام ميكرد تا فارغ شود. پس از فراغت حجر الاسود را بوسيد. دستانش را بر آن نهاد و آن را به چهرهاش كشيد.(1)
در روايت است كه حضرت صادق (عليه السلام) چون به اين دو ركن ميرسيد، به آن ميچسبيد و دعا ميكرد. چون سبب را پرسيدند، فرمود: رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرموده است؛ من هر گاه به ركن حجر و ركن يماني ميرسيدم، جبرئيل را ميديدم از من به آن چسبيده است.(2)
به نقل از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) كه فرمودند: «مسحُ الحجر و الركن اليماني، يَحَطُّ الخطايا، خطاً.»( 3 )
ابومريم نقل كرده كه همراه امام باقر (عليه السلام) طواف ميكردم. در هر دوري كه ميزد، علاوه بر استلام ركن حجر، ركن يماني را سم استلام ميكرد و ميفرمود: «الله تُبْ عَلَيَّ حتي اَتوبَ و اُعصمْني حتي لا اعودَ.»( 4 )
در روايتي ديگر از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «الركنُ اليمانيُّ بابٌ من ابواب الجنة، ليم يغلِقْمهُ اللهُ مُنْذُ فَتَحَهُ.»( 5 )
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك، ج 1، ص 625، ح 1671؛ سنن الكبري، ج 5، ص 120، ح 9221.
2. جامع الاحاديث الشيعه، ج 11، ص 312، ح 2654.
3. كافي، ج 4، ص 409.
4. همان.
5. همان.
فصل هشتم: مقام ابراهيم (عليه السلام)
1. فضيلت مقام ابراهيم (عليه السلام)
2. نماز طواف
3. سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در نماز طواف
مقام ابراهيم (عليه السلام)
خداوند، خانهاي براي يندگي انسانها در زمين قرار داد. اين خانه در حرم امن الهي است و بركات و هدايت الهي در آن است. در اين خانه نشانههاي روشني وجود دارد و از اين نشانهها، يكي مقام ابراهيم (عليه السلام) است.
( إِنّ أَوّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلّذي بِبَكّةَ مُبارَكًا وَهُدًي لِلْعالَمينَ * فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ( ( 1 )
مقام ابراهيم (عليه السلام) سنگي است كه در آغاز در كنار كعبه، متصل به ملتزم و روي زمين قرار داشت. اما در زمان عمر و به دست او تغيير مكان يافت و به مكان فعلي منتقل شد. اين سنگ، جايگاه ابراهيم (عليه السلام) بود. بيترديد مقام ابراهيم، از نشانههاي خدا بر روي زمين است. در اين باب قرآن تعبير به آيه آورده است. چنانكه امام صادق (عليه السلام) در پاسخ به بينات در آيه ( آياتٌ بَيناتٌ( فرمود: «مقامٌ ابراهيمَ حيث قامَ علي الحجر فَاَّثَرتْ فيه قد ماهُ و الحجرُ الاسودُ و منزِلُ اسماعيلَ»( 2 )
درباره شكل گيري آن چندين ديدگاه و چندين و چه محتمل است.
1 ـ هنگام ساختن كعبه، حضرت ابراهيم (عليه السلام) روي آن ميايستاده كه اثر پا بر روي آن مانده است.(3)
2 ـ وقتي كه براي بار دوم به مكه برگشت و همراه اسماعيل (عليه السلام) گفت: پياده شو تا من سر شما را شستشو دهم، حضرت هنگام پياده شدن يا روي سنگ گذاشت و در آن اثر كرد.(4)
3 ـ هنگام امتثال فرمان ( وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجّ( 5 بالاي آن سنگ رفته، اعلان كرد، مردم به طرف كعبه آمده و حج بجا آوردند. در اين حال اثر پا در سنگ پديد آمد.(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. آل عمران، 96 ـ 97.
2. تفسير عياشي، ج 1، ص 87.
3. روضة المتقين، ج 4، ص 114.
4. مجمع البحرين، ج 10، ص 384.
5. حج، 27.
6. بحارالانوار، ج 12، ص 18.
از آنجا كه مقام ابراهيم (عليه السلام) آيه الهي است فضائل زيادي درباره آن نقل شده است.
عبدالله بن عمر از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) نقل ميكند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود: «الركنُ و القام ياقوتان من ياقوت الجنه، طَمَسَ اللهُ نورَهما و لولا اَنَّ نَورهما طمس لاضائنا ما بين المشرق و المغرب.»( 1 )
منذر ثوري از امام باقر (عليه السلام) در مورد نشانههاي الهي در خانه خدا سوال كرد، امام (عليه السلام) در پاسخ چنين فرمود: «نَزَلتْ ثلاثةُ احجارٍ من الجنةَ، الحجر الاسود اِسْتَودَعَه ابراهيمَ و مقامُ ابراهيمَ و حجر بني اسرائيلَ ...»( 2 )
زراره از امام باقر (عليه السلام) نقل ميكند،سالي كه سيل مسجد الحرام فرا گرفت من به همراه امام حسين (عليه السلام) در مكه بودم. حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) به مردمي كه نگران از بين رفتن مقام ابراهيم بودند، فرمودند: خداوند مقام را آيت و علامت قرار داد و هرگز آن را از بين نميبرد. آرام باشيد. «اِنّ الله تعالي قد جَعَلَه عَلَماً لم يكن ليُذّهبَ به فاسْتَقَرُّوا.»( 3 )
نماز طواف
واجب است بعد از تمام شدن طواف واجب دو ركعت نماز همانند صبح بخوانيم. همچنين ضروري است اين نماز نزد مقام ابراهيم (عليه السلام) واقع شود. يعني بايد پشت مقام بجا آورد.
( وَاتّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلّي( 4
اما نماز طواف مقام ابراهيم، تأويلات و اسرار باطني زيادي دارد. اولاً به نماز نياز تعبير شده، نماز اعتراف به عبوديت است. عبوديت يعني وقوف بر صدر خويش، و مقام بندگي، مقام فقر است و مقام فقر يكي از مقامات عرفاني است.
( يا أَيّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللّهِ ...( 5
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع البيان، ج 1، ص 204.
2. نور الثقلين، ج 1، ص 122.
3. كافي، ج 4، ص 233.
4. بقره، 125.
5. فاطر، 15.
ثانياً به نماز حضور هم تعبير شده، نماز انسان را به منزلگاه ميبرد. معراج بندگان خداست. بفرموده پيامبر (صلّي الله عليه وآله) «الصلاةُ قربان كلّ تقّيٍ»( 1 ) ثالثاً به نماز ولايت هم تعبير شده. طبق آيه قبل مقام ابراهيم (عليه السلام) را بعنوان مصلي و جاي نماز انتخاب كرده است.
ظاهر نماز طواف اين است كه انسان، به آن مكاني كه ابراهيم ايستاده، واقف شده در آنجا به نماز بايستند و باطن آن اين است كه مكانت خليل حق را دريابد و در آن مكانت، مستقر شده و نمازي چون نماز حضرت ابراهيم (عليه السلام) بخواند.
نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام) نماز در جايگاه ولايت است و همانگونه كه امام سجاد (عليه السلام) ميفرمايد: اكنون كه به جايگاه ابراهيم (عليه السلام) خليل نشسته، بايد با هر طاعتي آشنايي برقرار كرده و از هر معصيتي ابراز انزجار كند. همانطور كه ابراهيم (عليه السلام) با قلبي سرشار از ايمان خدايات دروغين را شكست و بتها را فرو ريخت.
خداوند نسب و شجره همه مسلمانان را به ابراهيم خليل (عليه السلام) منتهي كرده و ميفرمايد: «ابراهيم (عليه السلام) پدر شماست و شما فرزندان اوئيد( وَمِلّةَ إِبْراهيمَ اَبيكُم( 2 از آنجا كه هر پسري بايد تراث پدر باشد، همه موحدان بويژه آنان كه در جايگاه خليل حق ايستادهاند، بايد به او اقتدا كنند.
امام سجاد (عليه السلام) از شبلي پرسيد آيا در مقام ابراهيم (عليه السلام) گونه نماز خواندي؟ و بيني شيطان را بخاك ماليدي؟ كسي كه با معرفت و اسرار عبادات به حج ميرود و قدم جاي قدم انبياء و ائمه( ميگذارد. آنگاه كه به مقام ابراهيم (عليه السلام) ميرسد، در مكانت او ايستاده و ابراهيم گونه نماز ميخواند و بيني شيطان را بخاك ميمالد. پس راز تأكيد نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام) همان تأسي به خليل الله و قدم جاي قدم او نهادن، در همه عرصههاي حيات توحيدي، در بپا خواستن براي خدا، و استقامت در راه تحقق آئين توحيد و نفي شرك و ستم و طغيان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سفينة البحار، ج 2، ص 43.
2. حج، 75.
پس همانگونه از آيه كريم ( وَاتّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلّي( استفاده ميشود، نماز طواف واجب است پشت مقام ابراهيم باشد. و آيه كريمه با كاربرد من مقام ابراهيم بيش از اين بيان نميكند كه محل نماز بايد برگرفته از مقام ابراهيم (عليه السلام) باشد و بدين ترتيب مقام در نماز طواف موضوعت پيدا ميكند در هر جا كه قرار گرفته باشد خواه در جوار مكه مانند گذشته و چه با فاصله با كعبه مانند زمان حاضر.
نماز طواف پيامبر (صلّي الله عليه وآله)
باز تأكيد ميكنيم، محوريت بحث در سيره نبوي در حج است. لكن بنا به ضرورت از اسرار و آداب حج سخن به ميان ميآيد.
تقريباً در تمامي احاديث و روايات رسيبده از شيعه و سني، به اين مطلب اذعان دارند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) چون در دور هفتم به حجر الاسود رسيد طوافش را تمام كرد و به سوي مقام ابراهيم (عليه السلام) و آيه ( وَاتّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلّي( را تلاوت فرمود.
آنگاه پشت مقام گونهاي ايستاد كه مقام بين وي و كعبه قرار داشته باشد. دو ركعت نماز بجاي آورد در ركعت اول پس از حمد، سوره توحيد و در ركعت دوم پس از حمد سوره كافرون خواند.(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حديث بلند جا بر در صحيح مسلم، ج 2، ص 725، ح 1218؛ حديث بلند معاويه بن عمار در كافي، ج 4، ص 245، ح 4؛ صحيحه حلبي، كافي ج 4، ص 249، ح 6.
فصل نهم: زمزم
1. فضيلت زمزم
2. اسرار زمزم
3. سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در نوشيدن آب زمزم
فضيلت زمزم
آب زمزم به بركت دودمان ابراهيم (عليه السلام) جوشيد. زيرا هنگامي كه آن حضرت بفرمان خداي سبحان كودك نوزاد خود را به همراه مادرش هاجر، در سرزمين لم يزرع مكه گذارد و پس از آنكه كودك تشنه شده و مادرش نيايش كنان، در حاليكه زمزمه «هل بالوادي من انيس» بر لب داشت در جستجوي آب، هفت بار بين كوه صفا و مره، رفت و آمد كرد كه ناگهان ديد كه زير پاي نوزادش چشمهاي جوشيده است.
در همين زمينه، روايتي از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود: «نَظَرَتْ الي اسماعيل و قد ظهر الماء من تحت رجْلَيْه.»( 1 )
در همين زمينه روايتي است از علي بن ابراهيم قمي كه از امام صادق (عليه السلام) نقل ميكند: «ثم اَقْبَلتْ راجعة الي ابنها فاذا عقبه يفحص في ماء فجمعته فساخ و لو تركته لساح.»( 2 )
هاجر به سوي فرزندش برگشت و ناگاه ديد پاشنه پاي كودك در آب است. او اطراف آب را مسدود كرد و آب بند آمد و اگر آن را رها ميساخت، همچنان جريان مييافت.
در مورد عامل جوشش زمزم در روايات به دو امر تصريح شده بعضي روايات عامل جوشش را جبرئيل ميدانند. «و وضع جبرئيل يده في زمزم ثم طواها فاذا الماء قد نبع ...»( 3 )
رواياتي هم هست كه علت جوشيدن چشمه را، اثر پاي اسماعيل (عليه السلام) ميدانند. مانند روايت معاويه بن عمار، از امام صادق (عليه السلام) كه فرمود: «ففحص الصبّي برجله فنبعت زمزم و رجعتْ من المروة و قد نبع الماء»( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 4، ص 203.
2. بحار الانوار، ج 12، ص 114.
3. بحار الانوار، ج 12، ص 111.
4. فروع كافي، ج 4، ص 203؛ علل الشرايع، 2 432.
آن آب اكنون نيز بعد از هزاران سال همچنان ميجوشد. با انكه اولاً چاهاي ديگر افزوده شده و ثانياً مكه معظمه سرزمين برف و باران نيست تا جوشش زمزم براساس فسلكه ينابيع في الارض باشد، بنابراين شايسته است با توجه به جوشش زمزم و دوام هزاران ساله جوشش آن در چنان سرزميني همچنين شفا بخشي و صيانت آن از فساد، هريك به نوبه خود معجزهاي است كه زمزم را به تنهايي، آياتٌ بينات بدانيم.
اين چاه تقريباً در قسمت شرقي مسجد الحرام قرار دارد، كه البته در بازسازي جديد كاملاً روي آن پوشانده و توسط كانالها و لوله كشي به ديواره شرقي مسجد الحرام منتقل شده است.
رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) در مكه از آب زمزم استفاده ميكردند و پس از هجرت به مدينه از شدت علاقه به آب زمزم ميفرمود براي من آب زمزم سوغات بياوريد.
امام باقر (عليه السلام) ميفرمايند: «ان النبي كان يستهدي ماءَ زمزمَ و هو بالمدينةِ»( 1 ) از اين رو زائران مكه، آب زمزم براي او هديه ميآوردند و ايشان هم آن را بعنوان هديه ميپذيرفتند. به كرّات از پيامبر و اميرالمؤمنين( نقل شده كه فرمودند: خيرُ ماء علي وجه الارض ماءُ زمزم»( 2 )
اسرار زمزم
مستحب است حج گذار بعد از فراق از نماز طواف و پيش از سعي از آب زمزم قدري بياشامد و به سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد: «الله اجعله علماً نافعاً و رزقاً واسعاً و شفاءً مِن كلِّ داعٍ وُ سقمر.»( 3 ) در مورد اسرار زمزم فرمودند: اولاً نوشيدن آب گناهان را از بين ميبرد و آنها را ميشويد و درون انسان را پاك ميگرداند. رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: «فَطافَ بالبيتِ سَبعاً و صَلَّي خلفَ المقام ركعتينْ شرب من ماءِ زمزم غُفرتْ ذنوبُه كلُّها بالغةً ما بَلَغَت.»( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 471، ح 1657؛ محاسن، ص 574.
2. كافي، ج 3، ص 246.
3. فروع كافي، ج 4، ص 430.
4. در المنثور، ج 1، ص 293.
سر اين تأثير شگرف آن است كه نهر زمزم از نهرهاي بهشتي است كه در روي زمين جاري است. پيداست كه هرگاه آبي از بهشت به درون و بيرون آدمي ريخته شود او را از هر جهت پاك و مبري خواهد كرد و زائر هم آنرا بايد به قصد تحول و ترك معصيت بخورد.
امام سجاد (عليه السلام) از شبلي پرسيدند: آيا اشراف بر زمزم پيدا كردي و مقداري از اب زمزم نوشيدي و هنگامي كه بالاي آن چاه آمدي در اين قصد بودي كه خدايا! هرچه طاعت توست پذيرفتم و هرچه معصيت است ترك كردم؟ شبلي جواب داد: نه! آنحضرت فرمودند: پس تو اشراف به زمزم پيدا نكردي.(1) بنابراين زائر عارف به اسرار حج آنگاه كه آب را ميآشامد و به سر و سينه خود ميريزد قصد او اين است كه خدايا! من جام طاعت نوشيدم و جام معصيت را ترك كردم.
دومين سر از اسرار آب زمزم اين است كه ميگويند درمان دردهاست. كسي كه آنرا بقصد شفا بنوشد، دردهاي او درمان مييابد، آلام او از بين ميرود و امراض روحي و رواني و تني او علاج ميشود. رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: ماءُ زمزمَ شفاءٌ لِما شُرِبَ له.»( 2 ) همچنين فرمود: «ماء زمزم دواءٌ مِمّا شَرِبَ له.»( 3 ) امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «زمزمَ شفاءُ من كل داءٍ»( 4 ) و سرانجام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود: ماءُ زمزمَ شفاءٌ من كل داءٍ و سُقَمِ و امانُ من كل خوفٍ و حزن.»( 5 )
سيره نبوي در نوشيدن آب زمزم
همانطور كه از عرائض قبل فهميده شد، رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) علاقه خاصي به نوشيدن آب زمزم داشت، كه اين سنت را در مراسم حج، انجام ميداد. در حديث صحيح عبدالله بن سنان، از حضرت صادق (عليه السلام) آمده كه حجة الوداع، چون پيامبر (صلّي الله عليه وآله) طواف كعبه كرد و پشت مقام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك الوسائل، حديث معروف شبلي.
2. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 135، ح 573.
3. فروع كافي، ج 6، ص 387، ح 5.
4. المحاسن، ج 2، ص 399، ح 2396.
5. فقه الرضاء، ص 46.
ابراهيم (عليه السلام) دو ركعت نماز خواند داخل زمزم شد و از آن نوشيد و رو به كعبه، چنين دعا كرد: بار خدايا! از تو دانش نافع و رزق واسع و شفاي هر بيماري را ميطلبم.
* * *
فصل دهم: صفا و مروه
1. صفا ومروه از شعائر الهي
2. اسرار سعي
3. فضيلت سعي
4. سعي در سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله)
صفا و مروه
صفا و مروه نام دو كوه در نزديكي كعبه است، كه قرآن آن دو را، از شعائر الهي بر شمرده است.
( إِنّ الصّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ( 1
و آنچه خداي سبحان علامت عبادت قرار داد بايد گرامي داشت. چون چنين تكريمي، نشانه تقوي قلب است. راز نامگذاري آن دو به صفا و مروه چنين بيان شده كه صفا را به اين جهت صفا گفتهاند كه از وصف انبياء بويژه آدم (عليه السلام) بهره برد و آن مصطفاي پروردگارند.
( إِنّ اللّهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْراهيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمينَ( 2
از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه چون حضرت آدم (عليه السلام) روي كوه صفا فرود آمد از مصطفي بودن آدم اين كوه صفا شد و همچنين آنحضرت درباره مرده فرمود: چون حوا كه مرات بود در كوه مروه قرار گرفت آنرا مروه خواندند.(3)
البته شهرت اين دو كوه مثل بسياري از اماكن و مناسك حج به زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) برميگردد. آنگاه كه هاجر و اسماعيل( را در حجر جاي داده و خود برگشت. وقتي مشك آب هاجر تمام شد و شير پستان او هم خشك شد و كودك هم از تشنگي و گرسنگي بر خود ميپيچيد، مادر بيم كرد كه اسماعيل بميرد. جستجوي آب رفت و ابتدا به كوه صفا رفت كه به اطراف مشرف شود و به اميد آب سپس به كوه مروه رفت و هفت بار اين فاصله را پيمود كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمودند به همين جهت سعي ميان سفا و مروه هفت بار معمول شد لذا خداوند ارتباط بين هاجر و اسماعيل( صفا و مروه را در تاريخ ثبت كرد و بعنوان يادمان مادر و فرزند توحيدي سعي ميان صفا و مروه را در حج و عمره نهاد.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره، 158.
2. آل عمران، 33.
3. كافي، ج 4، ص 75.
4. اخبار مكه، ص 331.
سعي
يكي از مناسك حج كه به نظر اكثر فقهاي شيعه، ركني از اركان حج است سعي بين صفا و مروه است. اگر حاجيان عمداً آن را ترك كند، حج آنان باطل است. بيشتر فقهاي اهل سنت هم سعي را ركن حج ميدانند. فقط از 4 فرقه اهل سنت، حنفيها، سعي را ركن ندانسته بلكه واجب ميدانند.(1)
فاصله بين دو كوه صفا و مروه را مسعي مينامند. كه بايد حاجيان در آنجا به سعي بپردازند كه خداوند سعي بين آن دو را از شعائر الله ميداند.
( إِنّ الصّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطّوّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوّعَ خَيْرًا فَإِنّ اللّهَ شاكِرٌ عَليمٌ( 2
البته در سعي بين صفا و مروه، مانند ساير عبادات و مناسك حج، اسرار ظاهري و باطني فراوان وجود دارد كه به بعضي از اسرار و فلسفه سعي اشاره ميكنيم:
1 ـ به پا داشتن ذكر خدا، حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله) در تشريع سعي ميفرمايد: «اِنّما جَعَلَ الطوافَ بالبيت و السعي بين صفا و المروه و رمْيِ الجِمار لاقامتِي ذكر الله لالِغيرهِ»( 3 )
2 ـ موجب ذلت جبارين. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «جْعِلَ السعي بين الصفا و المروة مَذِلَّةً للجابرين.»( 4 ) همچنين ميفرمايند: «ما مِنْ بُقْعَةٍ احبَ الله مِنَ المسعي لانّه يُذِلُّ فيها كلُّ جبّارٍ.»( 5 )
متكبران و زورمندان را رسم بر اين است كه در روي زمين متكبرانه گام برداشته، هنگام راه رفتن به ديگران فخر فروشي ميكنند اين كسان هنگام انجام اعمال و مناسك حج آنگاه كه به مسعي گام نهاده گاه آرام و گاهي نيز هروله كنان فاصله بين صفا و مروه را طي ميكنند، حالت تحوت و غرورشان شكسته ميشود و در درون احساس حقارت و زبوني ميكنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. هداية السالك، ص 885.
2. بقره، 158.
3. در المنثور ، ج 1، ص 388.
4. نور الثقلين، ج 1، ص 148.
5. كافي، ج 4، ص 434؛ بحار الانوار، ج 96، ص 235.
معاويه بن عمار به نقل از امام صادق (عليه السلام) گفت: هيچ پرستشگاهي نزد خدا محبوبتر از مكان سعي نيست زيرا در اين مكان، هر ستمكار گردن كشي را حقير و زبون ميكند و هر سلطهگر ستيزهجويي را خوار و ذليل مينمايد.(1)
3 ـ ياد هروله ابراهيم (عليه السلام) در تعقيب شيطان، امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «صار السعيُ بين الصفا و المروة لانَّ ابراهيمَ عرض له ابليس فَاَمَرَهُ جبرئيل و فَشَدَّ عليه فهَرَبَ منه فَجَرَتْ به السنةُ.»( 2 )
4 ـ تجديد خاطره سعي هاجر در طلب آب امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «انّ ابراهيمَ لَمّا خَلَفَ اسماعيل بمكة الصبي ... فَخَرَجَتْ اُمُّه حتي قامَتْ علي الصفا فَمَضَتْ حَتّي انتهت الي المروة ... حتي صَنَعَتْ ذلك سبعاً فامَرَي اللهُ ذلك سنةً.»( 3 )
5 ـ موجب تصفيه روح. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايند: «اذا اَرَدْتَ الحج ... وَاصْفِ روحَك و سرِّكَ للقاءِ الله تعالي يوم تلقاه بوقوفك علي الصفاء و كُنْ ذا مروةٍ من الله تقياً اوصافك عند المروة...»( 4 )
هنگاميكه كه به صفا رسيدي روح خود را براي ديدار خداوند در قيامت تصفيه كن و با رسيدن به مروه مروت و جوانمردي را براي خداوند در پيش گير و صفات بد و زشت را از خود دور كن وبر شرط و عهدي را كه با خدا بستهاي تا قيامت ثابت و استوار باش.
6. ترددّ بين خوف و رجا. سعي بين صفا و مروه به معني بودن در حالت بيت خوف و رجاست. مؤمن نه آنچنان است كه هيچ اميدي نداشته باشد و فقط بترسد و نه آنچنان كه بدون هيچ واهمهاي همه هستياش اميد باشد. پس مومن همواره بين خوف و رجا به سر ميبرد و اين سر در سعي بين صفا و مروه جلوهگر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج 96، ص 234.
2. نور الثقلين، ج 1، ص 145؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 513، ح 18224.
3. علل الشرايع، ج 2، ص 138.
4. بحار الانوار، ج 96، ص 124، ح 1.
طبق سخني از استادمان حضرت آيت الله جوادي آملي كه بر اين عقيدهاند كه سعي بين صفا و مروه و هروله مخصوصش مِن الله و الي الله است. فرار از خدا به سوي خدا و هجرت از او به سوي اوست و پناه گرفتن از او بسوي او و پناهندگي به او از اوست.
چنانكه امام باقر (عليه السلام) در مورد آيه ( فَفِرّوا إِلَي اللّهِ إِنّي لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ مُبينٌ( 1 فرمود: مراد اين است كه به سوي خداي عز و جل حج كنيد.
فضيلت و ثواب سعي
سعي بني صفا و مروه در روايات اسلامي، از اهميت و فضيلت ويژهاي برخوردار است. كه به چند روايت اشاره ميكنيم:
1 ـ سعي كنندگان مورد شفاعت ملائكه. امام سجاد (عليه السلام) ميفرمايند: «الساعي بين الصفا و المروة، تشْفَعُ له الملائكه فيشْفَعُ له بالايجاب.»( 2 )
2 ـ پاداش حج پياده. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به مردي از انصار فرمودند: «اذا سَعَيْتِ بين الصفا و المروةَ، كان لك عند الله اجرُ مَنْ حجَّ ماشياً مِن بلادِه.»( 3 )
3 ـ سعي موجب بخشش گناهان. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايند: «اِنَّ الحجاجَّ اذا سَعي بين الصفا و المروةَ خرجَ مِن ذنوبه.»( 4 )
با مطالبي كه پيرامون فلسفه و فضيلت سعي بيان كرديم معلوم شد، سعي يكي از مهمترين مناسك حج و عمره به شمار ميرود كه يادگاري است از حضرت ابراهيم (عليه السلام) كه توسط پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) سنت شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ذاريات، 50.
2. وسائل الشيعه، ج 9، ص 512، ح 18232.
3. همان؛ بحار الانوار، ج 99، ص 235، ح 10.
4. وسائل، الشيعه، ج 9، ص 512، ج 18231.
در جاهليت بر فراز صفا و مروه دو بت به نامهاي اساف و نافله نصب شده بود كه هنگام سعي مردم آنها را تبركاً مسح و مورد احترام قرار ميدادند. بعد اسلام به همين دليل، بعضي از مسلمانان از سعي بين صفا و مروه پرهيز ميكردند. از اين رو خداوند فرمود اين دو (صفا و مروه) از شعائر الهي است، و وجود آن دو بت، نبايد مانع سعي شود.
( إِنّ الصّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطّوّفَ بِهِما ...( 1
پرهيز از سعي صفا و مروه بدليل آندو بت، بگونهاي بود كه رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) در عمرة القضاء شرط كرد كه اين دو بت را از بالاي دو كوه صفا و مروه بردارند. از اين رو بت پرستان هنگام مناسك و مراسم حج و عمره مسلمانان، آندو را بر ميداشتند.
سعي پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله)
كلام در سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در مراسم حج است. پيامبر اعظم (صلّي الله عليه وآله) در حجة الوداع پس از طواف و نماز و نوشيدن آب زمزم، از مسجد الحرام به سوي صفا، بيرون رفت و به همراهان فرمود چون خداوند در آيه ( إِنّ الصّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ( اول از اسم صفا نام برده پس سعي را از صفا آغاز ميكنيم چون پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بر كوه صفا مستقر شد، رو به كعبه كرد و به حمد و ثناي الهي پرداخت. پس از لحظاتي درنگ به ياد و ذكر الهي مشغول شد. جابر گويد: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پس از ذكر لا اله الا الله و الله اكبر اينچنين دعا كرد: «لا اله الا الله وحده لاشريك له و له الحمد و هو علي كل شي قدير لا اله الا الله وحده اَنْجَزَ وَعْدَه و نَصَرَ عَبْدَهَ و هَزَمَ الاحزابَ وَحْدَه.»( 2 )
و اين ذكر را سه مرتبه تكرار كرد.
همانطور كه گفتيم وقتي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بر كوه صفا و مروه مستقر شد لحظاتي درنگ كرد. اين درنگ طولاني روي صفا براي چه بود؟ شايد خاطرات بيست سال پيش بر ذهنش هجوم آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره، 158.
2. صحيح مسلم، ج 2، ص 725، ح 1218.
هنگامي كه بر همين صفا، ايستاد و با صداي بلند رو به اهل حرم كرد و گفت: «بگوئيد لا اله الا الله تا رستگار شويد.»
اما مدعيان وراثت ابراهيم و خدمت به كعبه در پاسخ به چنين دعوتي چه كارها كه با او و ياران اندكش نكردند. از تهمت و دورغ زني تا شكنجه و محاصره و نقش قتل. اگر چنين چيزهايي هم روي كوه صفا بخاطرش گذشت، به كسي ابراز نكرد، مبادا تازه مسلماني از كرده پيشين خويش شرمنده شود. لذا بعد از اندكي تأمل شروع به ذكر و ياد الهي نمود.
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بعد از اذكار و دعاهايي كه در صفا كرده از صفا به زير آمده به سوي مروه روان شد و مقداري از مسير را هروله كرد و چون به مروه رسيد، روي آن نيز چون صفا درنگ كرد و به ذكر و دعا و ثناي الهي پرداخت. سپس به سوي صفا به راه افتاد و آن مسير را هفت بار پيمود و در بين راه ميفرمود: «ربِّ اْغفِر و اَرحَمْ انّك انتَ الاعَزُّ الاكرم.»( 1 )
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روايت بند معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام) ، در كافي ج 4، ح 4.
فصل يازدهم: عمره و حج تمتع
1. پيوسته شدن حج و عمره
2. علت تشريع حج تمتع
پيوسته شدن حج و عمره با هم
همانطور كه ميدانيد، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در سال دهم هجرت، حجة الوداع بجا آورد. پيش از اين سفر، در بين عرب رسم نبود كه حج عمره را در يك سفر انجام دهد. همچنان كه متعارف نبود در ماههاي حج، عمره بگذارند. بلكه اهل جاهليت انجام عمره در ماههاي حج را از بزرگترين گناهان ميشمردند و ميگفتند: وقتي زخم پشت مركب سواري حج بهبود يافت و به آن كُرك روئيد و ماه صفر فرا رسيد، انجام عمره جايز است. جابر بن انصاري نيز گفته است: ما جز حج نيت ديگري نداشتيم. عمره را در ايام حج پيش از اين حلال نميشناختيم. به همين دليل در ميقات ذوالحليفه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و همه مسلمانان با نيت حج لبيك گفتند و احرام بستند. از ميان آنها جمع عظيمي و گروهي با خود قرباني همراه داشتند. كه يكي از آنها شخص رسول الله (صلّي الله عليه وآله) بود. ليكن بيشتر حجاج قرباني همراه نداشتند، با اين نيت و ذهنيت به مكه آمده و طواف و سعي گزاردند.
هنگامي كه رسول الله (صلّي الله عليه وآله) سعي صفا و مروه را به پايان برد، جبرئيل نازل شد و حكم الهي جديدي بر وي فرود آورد و وي را گرفت تا آن را به مردم ابلاغ كند.
حضرت صادق (عليه السلام) ميفرمايد: پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بعد از فراغت از سعي در مروه رو به مردم ايستاد و بعد از حمد و ثناي الهي چنين گفت: جبرئيل بر من نازل شد و به من گفت شما را دستور دهم هر كس با خود قرباني نياورده است پس از سعي از احرام خارج شود. من خود اگر در آينده به حج آمدم، اينچنين خواهم كرد. ليكن اكنون من قرباني به همراه دارم و شايسته نيست براي كسي كه قرباني آورده از احرام خارج شود، مگر آنگاه كه قرباني به قربانگاه برسد.
چون اين سخن حامل قانون براي نوعي جديد از حج بود، براي بسياري خوش نيامد و از آن ميان مردي (گفته ميشود عمر بود) به تمسخر گرفت: ما به حج آمديم. آيا عيب نيست كه آب غسل جنابت از موي با بچكد؟ پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در پاسخ گفت: تو هيچ گاه به اين حكم ايمان نخواهي آورد.
سراقة بن مالك به پا خواست و گفت: دين ما را آنگونه به ما بياموز كه گويا آفريده شديم و هيچ نميدانيم آيا اين دستوري است براي امسال يا براي آينده نيز هست؟
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پاسخ داد: اين دستوري است براي هميشه تا روز قيامت سپس انگشتان دو دستش را در يكديگر فرو برد و گفت: اينچنين عمره به حج پيوسته شد تا روز قيامت.(1)
در روايات هست كه هنوز خيليها برايشان چنين نوعي حجي مورد سوال و تعجب بود كه چرا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) خود در احرام باقي ماند و مثل ديگران از احرام خارج نشد. گرچه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به آنان تأكيد كرد كه من و هركس كه قرباني آورده، بايد در احرام بمانيم و با همان احرام اول، به عرفات و مشعر و مني برويم.
حتي خيليها وقيحانه اعتراض خود را نسبت به اين حكم به گوش پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ميرساندند. لذا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بار ديگر به پا خواست و فرمود: «شما ميدانيد كه من با تقواترين و راستگوترين و نيكوكارترين شما هستم. من اگر در آينده به حج بيايم، قرباني به همراه نميآورم و پس از سعي از احرام خارج ميشوم.»
حتي حضرت در سخنش فرمودند: «آيا مرا متهم ميكنيد؟ در حاليكه من امين آسمان و زمينم؟ به هوش باشيد اگر در آينده به حج بيايم، قرباني به همراه نميآورم، بلكه قرباني را از مكه ميخرم.»
لذا با اين تأكيد پيامبر (صلّي الله عليه وآله) سرانجام خيليها امر او را تمكين كردند. البته با بعضي نابخردان، همچنان اعتراضشان به سخن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را ادامه دادند كه باعث غضبناك شدن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) شد.
چرا حج تمتع تشريع شد؟
از سخنان پيش روشن شد كه انجام عمره و حج با هم در ايام حج مرسوم نبود حاجي وقتي به مكه ميآمد به عرفات و مشعر نرفته و در مني قرباني نكرده، در احرام بود. پيش از اسلام، مردم عرب در ذي الجقه به حج ميآمدند و در ماههاي غير حج در سفري ديگر، به عمره ميآمدند. اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علل الشرايع؛ ص 414؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 742، ح 1240؛ مرات الحرمين، ج 1، ص 313؛ صحيحه بلند معاويه بن عمار در كافي، ج 4، ص 246، ح 2.
روش كما بيش تا آخرين سال زندگاني پيامبر (صلّي الله عليه وآله) جاري بود تا سفر حجة الوداع بود كه حج تمتع تشريع شد و آيه:
( وَأَتِمّوا الْحَجّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ( 1
نازل شد حج تمتع يعني حاجي بهنگام ورود به مكه، اول اعمال عمره را انجام ميدهد و با كوتاه كردن مو و يا ناخن از احرام بيرون ميآيد و محرمات احرام بر او حلال ميشود و تا روز نهم ذي الحجه كه مجدداً احرام ميبندد، به عرفات و مشعر و مني ميرود و در مني با تراشيدن سر و يا كوتاه كردن مو يا ناخن از احرام خارج ميشود.
لازم به ذكر است با گسترش اسلام در سرزمينهاي اسلامي، ديگر بجز شبه جزيره عربي، انجام دو سفر طولاني به مكه براي مسلمانان يكي براي حج و يكي براي عمره سخت و طاقت فرسا بود و خداوند رحمان و رحيم براي راحتي است مسلمانان انجام دو وظيفه در يك سفر جايز شمرد و فرمود:
( فَمَنْ تَمَتّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرام ...( 2
و با نزول اين آيه كار مسلمانان آسان شد.
اضافه بر آن وقتي حاجي از ميقات محرم ميشود و محرمات 24 گانه بر او حرام ميشود تا روز عيد قربان كه با حلق يا تقصير از احرام بيرون ميآيد اين فاصله احرام از ميقات تا روز عيد كه پيوسته در احرام باشد، سخت و طاقت فرسا ميشد. ليكن با تشريع حج تمتع حاجي پس از ورود به مكه و انجام عمره از احرام خارج و محرمات از او برداشته ميشود. تا روز نهم كه دوباره محرم شده و به عرفات ميرود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره، 96.
2. همان.
كه اين هم تخفيف و راحتي از جانب خداوند به مسلمانان است كه احرامشان به درازا نكشد و به محرمات احرام گرفتار نشود.(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيحه بلند معاويه بن عمار، كافي، ج 4، ص 248، ح 4.
فصل دوازدهم: تقصير
1. اسرار تقصير
2. تقصير در سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله)
تقصير
بر حج گذار واجب است پس از اتمام سعي، تقصير كند يعني قدري از ناخنها يا مقداري از موي سر يا شارب يا ريش خويش را بزند. اين عمل از اركان و عبادات حج است و بايد با نيتي پاك و خالص، انجام گردد.
بعد از تقصير، تمام امور محرمي كه به واسطه احرام بر او تحريم شده بود حلال ميشوند جز تراشيدن سر در عمره تمتع آيهاي از سوره حج كه ناظر به تقصير است، اشاره به بعضي مناسك ديگر هم دارد:
( ثُمّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطّوّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ( 1
محمد بن مسلم در حديثي از امام صادق (عليه السلام) مراد از اين آيه را چنين بيان كرد: «قَصُّ الشارب و الاظفار»( 2 ) حاجي بعد از آنكه سعي خويش را انجام داد، همانند انساني است كه به ديار معشوق بازگشته و نوراني گشته و از تمامي گناهان پاك و مبري شده است. او به مهماني خدا رفته و با كوله باري از خوبيها، نيكيها و زيباييها بازگشته است. او تولدي دوباره يافته، حياتي مجدد پيدا كرده و اينك انساني ديگر شده است.
خداوند ميخواهد اين تغيير و تحول را با علامتي در بدن او نشان دهد لذا امر كرده كه بخشي از بدن خويش را جدا كند. مو نشانه زيبايي است خدا خواسته است انسان از زيبايي ظاهري بكاهد و سيرت زيبا بيابد.
تقصير؛ رهايي از آلودگي است، تقصير؛ شستن زشتيهاست. تقصير؛ تمرين بندگي است. تقصير؛ شكستن قفسهاي مادي است و تقصير؛ پالايش ظاهر و درون است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حج، 29.
2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 154.
تقصير در سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله)
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بنا به اكثريت روايات شيعه و سني بعد از سعي در عمره مفرده، سر را ميتراشيد. و تاكيد به اين مطلب ميكرد دليل رجحان حلق بر تقصير در عمره مفرد، حديثي است از حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله) كه عدهاي از مسلمانان نميخواستند موهاي سر را بتراشند و ميخواستند به تقصير اكتفا كنند. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به آنها فرمود: «الله اغفر للمُحَلّقين» باز اصحاب اصرار كردند. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) براي بار دوم هم فرمودند: «الله اغفر للمحلقين» وقتي با اصرار مجدد بعضي از اصحاب روبرو شد فرمودند: و للمقصِّرين.»( 1 )
پس يكي از اعمال واجب در حج عمره تمتع و عمره مفرده، تقصير است. با اين تفاوت كه وجوب آن در بعضي از موارد به نحو تعييني و در برخي موارد، به نحو تخييري است كه تفصيل آن بر عهده كتابهاي فقهي است.
تقصير در عمره تمتع، وجوب تعييني دارد چنانچه امام صادق (عليه السلام) فرمود: در حج عمره تمتع، جز تقصير چيزي صحيح نيست. اما در عمره مفرده انسان مخير است بين حلق و تقصير البته اين تخيير در مردان است و تقصير در زن وجوب تعييني دارد.
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وسائل الشيعه، ج 9، ص 540.
فصل سيزدهم : عرفات
1. اهميت و فضيلت عرفه
2. اسرار عرفات
3. سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) دروقوف در عرفات
اهميت عرفه
عرفات منطقهاي وسيع با 18 كيلومتر مربع خارج از محدوده حرم و نزديك مشعر الحرام كه جبل الرحمه و مسجد نمره در آن واقع است. منطقه وسيعي در شهر مكه اندكي متمايل به جنوب در ميان راه طائف و مكه قرار دارد. بر حج گذار واجب است با احرام به نيت حج تمتع، در عرفات وقوف كند و اين عمل از اركان حج به شمار ميآيد و به واقع اولين مرحله از مناسك حج تمتع، بعد از احرام آن وقوف در سرزمين عرفات است. يعني بايد بعد از زوال روز نهم، تا غروب شرعي در آنجا باشد.
در قرآن آيهاي وجود دارد كه بر عرفه منطبق شده است:
( وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَشاهِدٍ وَمَشْهُودٍ( 1
بعضي از روايات مراد از شاهد را روز جمعه و مراد از مشهور را روز عرفه دانستهاند. بعضي ديگر شاهد را روز عرفه موعود را روز قيامت معرفي كردهاند. ولي اكثر روايات شاهد را روز جمعه و مشهود را روز عرفه و روز موعود را قيامت اعلام نمودهاند.(2)
اهميت حضور در عرفات تا آنجاست كه گفتهاند: الحج عرفة يا الحجُ عرفات3 در اهميت عرفه همين بس كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: اگر ماه مبارك رمضان بر كسي گذشت و او آمرزيده نشد، اميد به آمرزش او تا ماه مبارك آينده نيست مگر آنكه عرفه را با شرايطش درك كند. «مَنْ لَمْ يغفِرْ له في شهر رمضان، لم يغْفِرَ له الي قابل الاّ اَنْ يَشْهِدَ عرفة.»( 4 )
همچنين روايت شده، بعضي از گناهان جز در عرفات و مشعر الحرام بخشيده نخواهد شد. «انّ من الذنوب ما لَمْ يغفر الاّ بعرفة وَالمشعر الحرام»( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بروج، 2 ـ 3.
2. معاني الاخبار، ص 298.
3. سنن ترمذي، ج 5، ص 214، ح 2975.
4. كافي، ج 4، ص 66.
5. بحار الانوار، ج 96، ص 261.
در روايتي ديگر كه حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد: به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) گفته شد كدام گروه در عرفات جرمشان بزرگتر است؟ حضرت فرمود: «الذي ينصرف مِنْ عرفات و هو يَظُنُّ اَنّه لَمْ يُغفَرْ لهُ.»( 1 )
كسي كه از عرفات بر ميگردد و گمان ميبرد كه مورد بخشش قرار نگرفته است. خداوند در عرفات به فاجر هم جواب ميدهد سخن او را ميشنود، حتي اگر تقاضاي دنيوي داشته باشد، آن را تأمين مينمايد. اما باقر (عليه السلام) به اين حقيقت اشاره فرمود: «برو فاجري بر دامنه كوههاي عرفات وقوف نكرد، مگر اينكه خداوند را اجابت فرمود: اجابت بر در دنيا و آخرت است اما اجابت فاجر فقط در دنياي اوست.»( 2 )
اسرار عرفات
1. موقف معرفت و بصيرت انسان حج گذار بعد از احرام به سرزمين عرفات ميآيد. وقوف در عرفات، همراه با معرفت است معرفت نسبت به سرائر حقايق و مقام قلب، آنكه به وادي معرفت و رحمت در ميآيد بايد خود را يكسره تسليم حق كند و از او مدد گيرد تا حجي واقعي بجا آورد.
امام سجاد (عليه السلام) در حديث شبلي ميفرمايد: «وقوف در عرفات براي آن است كه انسان به معارف و علوم ديني واقف شده و از اسرار الهي نظام آفرينش باخبر شود بداند كه خداوند به همه نيازهاي او واقف و به رفع همه آنها تواناست.»( 3 )
2. عرصات قيامت. حاجي در صحراي عرفات، ازدحام خلق را ميبيند كه همه يكرنگ و يك لباس به راز و نياز با خدا مشغولند. حاجيان، صدا به نجوا بلند كردهاند. در عين حال كه هر كدام زبان، رنگ و نژادي خاص دارند، در سرزمين عرفات جمع شدهاند.
صحنه عرفات، انسان را به ياد قيامت مياندازد كه همه انسانها، اجتماع ميكنند.
( لَيَجْمَعَنّكُمْ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ( 4
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 211.
2. فروع كافي، ج 4، ص 263، ح 38.
3. مستدرك، ح معروف شبلي.
4. انعام، 12.
در عرفات هم انسانها اجتماع ميكنند. در قيامت هر كسي تنها مشهور ميشود.
( وَكُلّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْدًا( 1
در عرفات هم هر انساني براي خود تنهاست.
در قيامت تمامي انسانها به يكباره معبوث ميشوند.
( إِنّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ( 2
در بيابان عرفات هم در كمتر از يكروز، ميليونها حاجي گويا مبعوث ميشوند. مشابهتها و مناسبتهاي ميان صحراي محشر و صحراي عرفات وجود دارد. از اين رو عرفات ياد آور عرصات قيامت و وقوف در اينجا يادآوري وقوف در آنجاست. پس بايد آماده شد و خود را براي رفتن آماده كرد.
3. لياقت حضور. حضرت علي (عليه السلام) درباره راز وقوف در عرفات فرمودند: عرفات خارج از مرز حرم است و مهمان خدا بايد بيرون دروازه آنقدر تضرع كند تا لايق ورود به حرم شود.(3)
4. سرزمين دعا. دعا؛ نداي اهل بعيد است. دعا؛ براي رفع علت و آسيب است. دعا؛ هشداري به انسان است كه از خدا دور است. دعا؛ اشارتي به بنده است كه زمان تقرب است و خداوند آدميان و پريان را فقط براي عبادت و عبوديت آفريد.
( وَما خَلَقْتُ الْجِنّ وَاْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ( 4
عصاره عبادت، دعاست. اوج دعا عرفات و روز عرفه روز دعا و نيايش است گرچه همه حالات زندگي براي نيايش مناسب است ولي دروان پر بار حج و حضور در مواقف آن شكوه بيشتري براي دعا و تأثير فراوانتري براي نيايش به درگاه خداوند دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مريم، 95.
2. مؤمنون، 16.
3. كافي، ج 4، ص 224.
4. ذاريات، 56.
و چون دعا از ضمير صاف مورد قبول است و احرام و آهنگ كعبه آزاد و پاك در تصفيه ضمير، تأثير بسزا دارد نيايش در حج و دعا در مواقف آن بهترين اثرها را خواهد داشت. در حديثي از امام سجاد (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: عصر روز عرفه و ظهر روز دهم كه حاجيان در عرفات و مني حضور دارند خداي سبحان بر ملائكه افتخار ميكند و ميفرمايد اينان بندگان من هستند كه از راههاي ورود با مشكلات بسيار به اينجا آمده و بسياري از لذات را بر خود حرام كرده و بر شنهاي بيابانهاي عرفات و مني خوابيدهاند و اينچنين با چهرههاي غبار آلود در پيشگاه من، اظهار عجز و ذلت ميكنند. و متواضعانه به درگاه خدا دعا و تضرع مينمايند. اينك به شما اجازه دادم تا سرائر آنها را ببينيد. آنگاه ملائكه حق به اذن خداوند بر دلها و اسرار نهان آنها آگاه ميشوند.(1)
دعا در اين سرزمين و در اين زمان قطعاً مستجاب است و گناهان آدمي به حتم مغفور. شايد يكي از اسرار اين مسئله حضور امام زمان( در عرفات ميباشد. صاحب الامر در حج در عرفات و در مني قطعاً حاضر است و براي امتش دعا ميكند. آنها را ميبيند و به آنها نظر عنايت دارد. خداوند هم به بركت حضور حجت بن الحسن( به حجاج نظر لطف كرده، آنها را مورد مرحمت خويش قرار ميدهد محمد بن عثمان ثمري از نواب خاص امام زمان( درباره حضور صاحب الامر در عرفات ميگويد: «و الله ان صاحب الامر ليَحضَر الموسم كُلَّ سَنَةٍ يري الناس و يعرفُهم و يَرَوْنَه و لا يَعرفونه.»( 2 )
دعاهاي رسول (صلّي الله عليه وآله) در عرفات
در روايات است رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در عصر روز نهم ذي الحجه، بسيار دعا كرد و مسلمانان را هم به دعا و ثناي الهي ترغيب فرمود. در حديثي از جابر بن عبدالله انصاري از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) چنين روايت شده است، كه در روز نهم ذي الحجه اين دعا را صد بار بگويد: «لا اله الا الله وحده لاشريك له له الملك و له الحمدُ بِيده الخير و هو علي كل شيٍ قدير.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج 96، ص 259.
2. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 520.
و صد بار سوره حمد بخواند و صد بار بگويد: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمداً عبدهُ و رسولهُ» و صد بار بگويد: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و اللهُ اكبر و لا حول و لا قوةَ الا بالله» و صد بار سوره توحيد بخواند و صد بار بگويد: «الله صل علي محمد و آل محمد كما صليت علي ابراهيم و آل ابراهيم انك حميدٌ مجيد»( 1 )
سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در وقوف در عرفات
گفتيم كه موقوف در عرفات يكي از اركان حج است كه در كتابهاي فقهي فقهاي محترم به آن تصريح دارند. شهيد اول (رحمه الله) و شهيد ثاني (رحمه الله) ميفرمايند: «كلُ من الموقفن ركنٌ يُبْطِلُ الحج تبركه عمداً»( 2 ) يا امام (رحمه الله) در تحريرالوسيله ميفرمايند: «الوقوف في العرفات، واجبٌ لكن الركن عنهُ مسميً الوقوف. و لو دقيقة او دقيقتين.»( 3 )
اگر ما به سيره نبوي دقت كنيم علت تاكيد شارع مقدس مبني بر ركن بودن وقوف در عرفات بخاطر تحريص قريش بر وقوف در عرفات است. زيرا آنان كه خود را طايفه برگزيده ميدانستند، و به اصطلاح اهل حُمس يا تشدد در دينداري و اهل حرم معرفي ميكردند، خود را بينياز از وقوف در عرفات ميديدند اين در حالي بود كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) اين برخورد آنها را نادرست است و خود در حجة الوداع در عرفات وقوف كرد كه تفصيل داستان آن چنين است: «پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در حجة الوداع همانطور كه قبلاً گفتيم دستور آمد كه حج و عمره در يك سفر باشد. و مسلمانان عمره تمتع كه انجام دادند، از احرام بيرون ميآيند تا براي وقوف در عرفات دوباره از خود مكه محرم ميشوند. هشتم ذي الحجه فرا رسيد. حاجيان به جنب و جوش افتادند به اندازه كافي آب و غذا برداشتند و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) چاشتگاه روز هشتم ذي الحجه از مكه به سوي مني حركت كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جامع الاحاديث الشيعه، ج 1، ص 413، ح 3230؛ كنز العمال، ج 5، ص 186، ح 12548.
2. لمعة الدمشقية.
3. تحرير الوسيله، ج 1.
اما مقصد مني نبود بلكه راه عرفات از آن ميگذشت. از بطحاء مكه راهي است مستقيم به مني بدون دور زدن و اضافه رفتن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اين مسير كوتاه را به سرعت پيمود و وارد مني شد. نماز ظهر و عصر روز هشتم و مغرب و عشاء شب نهم و نماز صبح روز نهم را در مني گذارد، تا همه همسفران كه بار حج بستهاند به كاروان حج بپيوندند و اين توقف در مني جزء اعمال حج نيست. مسلمانان غسل كرده و لبيك گفته و پياده و سواره به سوي مني رهسپار شدند. شور و شوق در چشمها، تواضع و تسليم در چهرهها، حمد و ياد خدا بر لبها و اظهار بندگي در برابر پروردگار بر سراپاي وجودشان، موج ميزد. شبي پر غلغله بر ياران بي آرام و بيقرار محمد (صلّي الله عليه وآله) در حال گذر بود. چون صبح شد، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و مسلمانان به سوي عرفات حركت كردند. صداي هماهنگ تلبيه آنها همه را به وجد آورده بود.
كاروان بر سر راه چون به مشعر الحرام رسيد، قريشيان تازه مسلمان گمان بردند پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در آنجا وقوف ميكند و سپس از آنجا به سوي مني باز خواهد گشت. زيرا در دوره جاهليت قريش ميگفتند؛ ما اهل حرم الهي هستيم و نبايد از حرم بيرون رويم. و عرفات از حرم بيرون است.
اما مردمان ديگر عرب، اول به عرفات وقوف ميكردند و سپس به مشعر ميآمدند و آنگاه به مني اكنون قريش امتياز طلب، منتظر است ببيند پيامبر (صلّي الله عليه وآله) چه ميكند؟ هرچه باشد او نيز از قريش است اما ديدند كاروان در ازاي صحراي مشعر را در نورديده و به سوي عرفات در حركت است چون كارروان به وادي «عُرنه» رسيد. جائيكه به عرفات متصل است، براي حضرت خيمهاي بر پا شد و رسول الله (صلّي الله عليه وآله) لبيك را پايان برد و غسل كرد و منتظر ظهر روز نهم كه آغاز وقوف شد، ماند.(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيحه بلند معاوية بن عمار، كافي ج 4، ص 248، ح 55؛ روايت بلند جابر بن عبدالله انصاري در صحيحه مسلم؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 319؛ جامع الاحاديث الشيعه، ج 11، ص 478، ح 3220.
فصل چهاردهم: مشعر الحرام
1. فضيلت مشعر الحرام
2. اسرار وقوف در مشعر الحرام
3. سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در كوچ به مشعر الحرام
فضيلت مشعر
مشعر الحرام و مني در محدوده حرم و در حد فاصل مكه و عرفات واقع است. بعد از وقوف به عرفات در غروب شب دهم بر حاجيان واجب است به سوي مشعر كوچ كنند.
( فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ( 1
و بايد شب دهم را تا طلوع صبح در آنجا بمانند. اين دومين وقوف واجب حج است كه با وقوف در عرفات تكميل ميشود.
به واقع اين وقوف از اركان حج است كه در اين فرصت حاجيان به عبادت و جمع كردن سنگريزه براي وحي جمرات ميگذرانند. اين منطقه، سه نام معروف دارد مزدلفه، مشعر و جمع درباره وجه نامگذاري اين سرزمين به مزدله اينگونه بيان شده يعني محل ازدحام مردم به دليل اجتماع تمامي حجاج در شب دهم ذي الحجه در آنجاست. دليل ديگري از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه جبرئيل در ادامه تعليم مناسك حج به ابراهيم (عليه السلام) به ايشان گفت: «يا ابراهيم! ازدَلِفْ الي مشعر الحرام فلذلك المزدلفة.»( 2 )
ازدلف يعني به مشعر نزديك شو! پس اين نامگذاري جبرئيل امين انجام شد. علت نامگذاري اين منطقه به مشعر براساس فرموده امام سجاد (عليه السلام) اين است كه اين سرزمين اشاره به تقوي و خوف خدا دارد. كه در اين مورد بر اسرار مشعر سخن خواهيم گفت.
به اين سرزمين جمع نيز گفتهاند، زيرا آدم (عليه السلام) ميان دو نماز مغرب و عشا جمع نمود. امام صادق (عليه السلام) فرمود: «سَميتِ المزدلفةُ جمعاً لانّه يُجمعُ فيه المغربُ و العشاء.»( 3 )
گفتيم مشعر الحرام محل عبادت حاجيان در شب دهم ذي الحجه است. كه تا طلوع صبح در آنجا ميمانند و به عبادت و جمع كردن سنگريزه ميپردازند. حاجي در مشعر الحرام كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره، 198.
2. المحاسن، ج 2، ص 65، ح 1181.
3. علل الشرايع، ح 2، ص 437؛ بحار الانوار، ج 96، ص 226.
سنگريزههايي براي رمي و جمرات جمعآوري كرده تا در روز دهم شيطان را در مني رمي كنند. از آيات روشن حق مشعر اين است كه با اينكه آنجا محل حدوث و عبور سيل نيست، تا سنگريزههايي به وسيله آن پديد آيد «جون در مسيلها و مناطق سيل خيز سنگهاي بزرگ همراه آبهاي تند، كوبيده شده و به صورت ريگ در ميآيد.» اين همه ريگ كه در طول قرنها و هر ساله انبوه زائران كه هر زائر حداقل 49 ريگ براي رمي جمرات برميدارد، فراهم بوده و هنوز تمام نشده است.
سر جمع كردن ريگ آن است كه حج گذار هنگام وقوف در آنجا با جمع كردن سنگريزهها نيرو ميگيرد و خود را مسلح ميكند تا با شيطان به نبرد برخاسته و با هر عصياني بستيزد و در پيشگاه هر طاعتي سر بسايد.
اسرار وقوف در مشعر
1. شميم رحمت. حاجي براي ورود به سرزمين مشعر از عرفات گذر كرده است. در آنجا پاك شده تمام هستي خويش را در زلال بخشش الهي، شستشو داده است. او اينك از آلودگيها رسته و به وصال حق پيوسته است. او با ورود به مشعر اذن دخول به حرم ميخواهد. او هم اينك در برابردرهاي رحمت الهي ايستاده است. و شميم رحمت و عطوفت الهي را بر گونه خويش احساس ميكند زائر بايد تمام گناهان خويش را در سرزمين عرفان بر زمين گذارد و قلب آلوده خويش را پاك كند. او در مشعر به قصد تقرب آمده است.
آسمان مشعر سرشار از باران رحمت است. ابرهاي بركات آنجا را فرا گرفته است كافي است زائر با دلي پاك و ضميري آرام بر اين سرزمين گام نهد. ابرهاي رحمت او را فرا گرفته آنچه در درون دارند به او تقديم ميكنند.
2. توشه تقوي از اسرار مزدلفه برگرفتن توشه تقوي براي فرداي تنهايي است. در آغاز ورود مجدد به حريم حرم بايد تصميم جدي گرفت تا معاصي را ترك كرد، از ناداني دور شد و به سمت علم و بصيرت رفت، قصد تقوي نمود و دل خويش را با خوف الهي آراست. به عبارتي
ديگر كسي كه در روز عرفه و سرزمين عرفات عارف به علوم و معارف الهي و متعبد به آداب ويژه ديني شد، لايق آن است وارد حرم شده، در راهرو و دالان ورودي آن شبي را بيتوته كند.
اين راز وقوف و بيتوته در مشعر، آنگونه كه از مواعظ امام سجاد (عليه السلام) به شبلي استفاده ميشود اين است كه حج گذار قلب خود را با شعار تقوي آگاه كرد تقوي و خوف از خدا را شعار دل خود قرار دهد. تا قلب او با تقوي شناخته شود.(1) كه شعار هر قومي، معرف آن قدم است.
بنابراين اگرچه تقوي در همه مناسك حج مطرح است. ليكن تجلي ويژه آن هنگام وقوف در مشعر الحرام مشهود و اقفان بر اسرار است.
سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در كوچ از عرفات به مشعر الحرام
رسول الله (صلّي الله عليه وآله) از ظهر تا غروب آفتاب روز نهم ذي الحجه را به دعا و عبادت و نماز و راهنمايي مردم در سرزمين عرفات سپري كرد و به مردم گفت: در دوره جاهليت مشركان به هنگامي كه آفتاب روي كوهها مينشست بسان عمامه بر سر مردان از عرفات به سوي مشعر الحرام حركت ميكردند. ولي ما پس از غروب آفتاب به سوي مشعر حركت خواهيم كرد. زيرا روش ما بجز روش آنان است. و لذا بعد از غروب آفتاب مركب رسول الله (صلّي الله عليه وآله) به سوي مشعر به حركت درآمد. فاصله بين عرفات تا مشعر 7 كيلومتر است. رسول الله (صلّي الله عليه وآله) اين مسير را سواره پيمود و چون به مشعر وارد شد و در مكان مناسب فرود آمد، نماز مغرب و عشاء را با يك اذان و دو اقامه به جا آورد، يعني بدون فاصله يك اذان و يك اقامه براي نماز مغرب و يك اقامه براي نماز عشاء.
بعضي از احكام وقوف اضطراري و وقوف زنان و كودكان و ضعيفان در سيره نبوي:
رسول الله (صلّي الله عليه وآله) شب دهم را در مشعر الحرام وقوف كرد و حاجيان هم با او در آنجا وقوف كردند يكي از مسلمانان به نام «عروه بن مفرّس» كه نتوانسته بود عصر روز نهم ذي الحجه در عرفات حضور بيايد، شبانه به عرفات رفت و پس از اندكي درنگ به سوي مشعر آمد. و بحضور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك، ج 10، ص 170.
رسول الله (صلّي الله عليه وآله) رسيد و گفت اي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ! خود را خسته و مركبم را ناتوان كردم. تا شبانه به عرفات رسيدم. و اكنون به مشعر رسيدم. آيا حج من صحيح است؟
حضرت پاسخ داد: هر كس نماز صبح امروز را با ما در مشعر بخواند و بماند تا وقت كوچ فرا رسد و روز گذشت تا امشب به عرفات رفته باشد، حج او كامل و وظيفهاش را انجام داده است.
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اجازه داد زنان و ضعيفان و كودكان همان شب از مشعر به سوي مني كوچ و جمره بزرگ را ريگ باران كنند. پس هر كه خواست در مني به استراحت پردازد تا فراد همسفران به سراغشان آيند و هركه خواست براي طواف به مكه رود و كسي به او وكالت كند تا در مني براي او قرباني كند، اگر وظيفه او قرباني باشد.
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) تا طلوع فجر، لحظاتي را به عبادت و لحظاتي را به سروسامان دادن به كارها و راهنمايي مسلمانان و لحظاتي هم خوابيد. چون صبح آمد نماز صبح را ادا كرد و بر مركب سوار شد و به پايين مشعر الحرام آمد آنجا رو به قبله ايستاد و ذكر لا اله الا الله و الله اكبر بر لب داشت. تا هنگامي كه هوا روشن و سرزمين افتاب نزديك شد مردمان جاهليت رسم بود كه در مشعر ميماندند تا آفتاب طلوع كرده و بالا بيايد و بر سر كوهها بتابد. اما رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و همراهان همزمان با طلوع خورشيد به سوي مني راه افتادند.(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كافي، ج 4، ص 467، ح 2 و 5؛ تهذيب الاحكام، ج 5، 186، ح 619 و ص 186، ح 624؛ جامع الاحاديث شيعه، ج 11، ص 498، ح 3268؛ استبصاري، ج 2، ص 2354، ح 894؛ سنن الكبري، ج 7، ص 252، ح 9552.
فصل پانزدهم: مني
1. آشنايي با سرزمين مني
2. اسرار مني
3. سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در كوچ به مني
مني
سرزمين مني كه پس از گذشتن از وادي «محَسّر» آغاز ميشود فاصلهاي به طول حدود سه و نيم كيلومتر و عرض تقريبي پانصد متر ميان دو كوه ممتد قرار دارد و انتهاي آن به مكه ختم ميشود.
حجاج بيت الله الحرام پس از طلوع آفتاب روز دهم ذي الحجه از مشعر به سمت مني كوچ ميكند تا در اين سرزمين اعمال خاصي را انجام دهند.
واجبات مني سه چيز است: رمي جمرات، قرباني و تقصير يا حلق. مني جايي است كه حجاج از روز دهم تا دوازدهم و برخي تا روز سيزدهم در آن ميمانند. كار اصلي حجاج در مني، چنان است كه در روز دهم، ابتدا جمره عقبه را رمي ميكنند. پس از رمي قرباني و سپس حلق يا تقصير و از احرام بيرون ميآيند. البته آنان موظفند در روز يازدهم و دوازدهم به ترتيب هر سه جمره اولي، وسطي و عقبه را رمي كنند و شبها را نيز در آنجا بيتوته كنند.
در مورد منشأ نامگذاري مني امام صادق (عليه السلام) فرمود: در اين سرزمين جبرئيل به ابراهيم (عليه السلام) گفت: از خدا خواسته و آرزويي بخواه «اِنّ جبرئيل اَتي ابراهيم (صلّي الله عليه وآله) تَمَنَّ يا ابراهيم! فكانتْ تُسَمي مني فَسَمّاها الناسُ مِني.»( 1 )
از امام رضا (عليه السلام) روايت است كه فرمودند: آرزوي ابراهيم (عليه السلام) كه خدا به او عطا كرده اين بود كه خداي سبحان امر به ذبح گوسفندي به جاي ذبح اسماعيل (عليه السلام) كند: «فَتمنّي ابراهيم في نفسه ان يجعل اللهُ مكانَ اِبنهِ اسماعيل (عليه السلام) كَبشاً يَأْمُرُهُ بذبحه فداء عمله له. فأعطي مِناه.»( 2 )
لذاست كه امام سجاد (عليه السلام) به شبلي فرمود: آنگاه كه به مني رسيدي آيا احساس كردي كه به مطلوب و خواستهات نائل آمدي و حاجاتت برآورده شد؟3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج 96، ص 271.
2. همان، ص 272.
3. مستدرك الوسايل، ج 10، ص 173.
اسرار مني
1. ياد خدا. خداوند كوچ كردن از عرفات و وقوف در مشعر را همراه با ذكر خود بيان داشته است.
( فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ( 1
سپس اضافه از مشعر به سمت مني را قرين استغفار كرده است.
( ثُمّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللّهَ إِنّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ( 2
خداوند در پايان مناسك مني هم برد كرد خود، تأكيد مجدد ميفرمايد.
( فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللّهَ ...( 3
آنچه ميان آيات مزبور مشترك است ياد خداست. مني در عصر جاهليت، مشركان در آنجا بت كدهاي براي خويش احداث كرده و بتهاي خويش را ميپرستيدند. از سوي ديگر رسم جاهليت اين بود كه پس از انجام مناسك در مني گرد هم ميآمدند و به ذكر نياكان و تبار خويش ميپرداختند. ارزشهاي قبيلهاي خودداري ميستودند و نسبت به ديگران فخر ميفروختند.
قرآن كريم اين رسم جاهلي از سرزنش كرده كه اين سرزمين، محلي براي ياد نياكان نيست. بلكه جايگاه ياد خداست. در اين بيابان بايد فقط ذكر او را گفت و از او غفران و رحمت خواست به درگاه او پناه برد.
2. رضاي حق. كسي كه به سرزمين مني گام مينهد خدا از او راضي ميشود حاجي از اين اكسير كمياب در مني بهرهمند ميشود. و ميتواند مزه ملكوتي رضايت حق را بچشد. امام صادق (عليه السلام) فرمود: چون مردم در مني در جاي خود قرار گرفتند، از سوي خداوند منادي ندا ميدهد: كه اگر ميخواستيد من راضي شوم، راضي شدم.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره، 198.
2. بقره، 199.
3. بقره، 200.
4. فروع كافي، ج 4، ص 262، ح 42.
خدا از كسي راضي ميشود كه پاك باشد. سياهي گناه از او برداشته شده باشد. درباره كسي كه به مني كوچ كرده از امام چنين نقل شده كه از گناهانش پاك ميشود. همچون روزي كه مادر او را زاده است، چنين كسي ميتواند عمل را از سر گيرد.
سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در كوچ به مني
در كتابهاي فقهي دارد كه كمي قبل از طلوع آفتاب كوچ از مشعر بنابر اقواي جايز بلكه مستحب است. به گونهاي كه قبل از طلوع آفتاب از وادي (محسّر) نگذارد و اگر گذشت گناهكار است ولي كفاره بر او واجب نيست. و احتياط آن است كه وقتي حركت كند كه قبل از طلوع آفتاب وارد وادي محسر نشود و اين مسير وادي را تندتر بپيمايد.(1)
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در حجه الوداع طبق حديث بلند جابر وقتي به وادي محسر رسيد، مركبش را اندكي راندوتندتر رفت گفته ميشود. محسر همان جايي است كه عذاب الهي به لشكر ابرهه و فيل سواران نازل شد كه براي تخريب كعبه آمده بودند. واقعهاي كه خداوند در سوره فيل به آن اشاره ميكند.
در روايتي از امام صادق (عليه السلام) است كه ميفرمايد پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در حال گذر از سرزمين محشر در حاليكه شتر خود را ميداوند، چنين دعا كرد: «الله سَلّمِ لي عهدي و اقبل توبتي و اجب دعوتي و اخلفني في من تركتُ بعديِ»( 2 )
ائمه اطهار( كه به تمام كارهاي بزرگ و كوچك رسول الله (صلّي الله عليه وآله) اهميت ميدادند دواندن مركب و هروله كردن در وادي محسر را نيز از ياد نبردهاند. امام صادق (عليه السلام) به كسي پول داد تا به نيابت از فرزندش اسماعيل كه از دنيا رفته بود، حج به جا آورد. با او شرط كرد كه هروله در وادي محسر را نيز انجام دهد.(3)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مناسك حج، امام خميني (رحمه الله) ، مسئله 981.
2. علل الشرائع، ص 444، ح 1.
3. كافي، ج 4، ص 312، ح 1.
فصل شانزدهم: رمي جمرات
1. اسرار رمي
2. سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در رمي جمره
اسرار رمي
دو مرحله جذب و دفع در گياهان حيوانات و انسانها وجود دارد. بدين معنا كه ناسازگار با خود را دفع و ملايم با خويش را جذب ميكنند.
جذب و دفع در سطح طبيعت و نيز در انسانهاي عادي گاه بصورت شهوت و غضب گاهي بصورت محبت و عداوت و زماني بصورت ارادت و كراهت و ... نمايان ميشود.
ولي در مؤمنان رقيق شده آن دو به صورت تولي و تبري تجلي ميكند. حج گذاري كه به تولي راستين و تبري صحيح رسيده جذب و تولي او هنگام بيتوته در مني در ياد خدا متجلي است و چنانچه دفع و تبري او در مناسك روز دهم در مني تجلي دارد با توجه به آيه شريفه:
( لَنْ يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَلا دِماؤُها وَلكِنْ يَنالُهُ التّقْوي مِنْكُمْ( 1
ميتوان گفت پيام قرآن درباره جلوهگاه تبري مزبور يعني رمي جمرات نيز اين است كه سنگريزهها شيطان را رحم و طرد نميكند، بلكه اين انزجار دروني شماست كه شياطين انس و جن را ميراند و شما را از هر شيطنت دروني و بيروني محافظت ميكند.
انسان همواره در معرض هجوم وسوسه شياطين دروني و بيروني و انس و جن است. از اين رو در هنگام حمله آنها بايد به خداي سبحان پناه برد.
( وَإِمّا يَنْزَغَنّكَ مِنَ الشّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنّهُ هُوَ السّميعُ الْعَليمُ( 2
در مورد رمي جمرات بايد توجه داشته باشيم كه نه آن جمره شيطان است و نه اين سنگ زدن رمي شيطان. زيرا رمي جمرات در زمان نيز مرسوم بود. چنانكه در اين زمان هم گاهي برخي از افراد كه خود شيطان انسياند اين رمي را انجام ميدهند.
بديهي است كه شيطان هرگز با يك سنگ طرد نميشود تنها راه طرد شدن و در امان ماندن از آسيبهاي او طبق آيه شريفه استفاده و به حصن الهي پناهنده شدن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حج، 37.
2. اعراف، 20.
حقيقت اين است كه تا انسان فرشته منش نشود. شيطان از حريم او بيرون نميرود و او را از گزند شيطنت مصون نيست. حج زمينه مناسبي براي فرشته خوشدن است. بويژه رمي جمرات كه تذكر به طرد هرگونه پليدي ميدهد.
خلاصه اينكه سنگ زدن به جمرهها رفرو نشانهاي از رمي ديو درون و بيرون و راندن شيطان انس و جن است. در حديثي از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه علت رمي جمرات آن است كه شيطان در محل رمي جمره بر ابراهيم (عليه السلام) ظاهر شد.
جبرئيل از ابراهيم (عليه السلام) خواست تا هفت سنگ به او بزند و با زدن هر سنگ تكبير بگويد و ابراهيم (عليه السلام) نيز چنين كرد كه سنت شد.(1) همانطور كه در كلام نوراني اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حكمت رمي چنين اشاره فرموده: «اِنّ الجِمارَ اِنّما رُميتْ لانَّ جبرئيلَ حين اَري ابراهيمَ المشاعِرَ بَرَزَ له ابليسُ فَاَمَرَهُ جبرئيلُ اَنْ يَرْميه ...»( 2 )
آري سرّ رمي به معناي مبارزه با شيطان است. رمي جمرات اعلان جنگ با ابليس است به معناي نابود كردن هواهاي نفساني و خواشهاي حيواني است. خلاصه رمي راندن اخلاق ذميمه و اوصاف پشت است.
اولين دشمن در راه وصول به قرب الهي نفس عماره است. از اين رو بايد از آنجا شروع كرد و در رمي اول اسب چموش درون را رام كرد.
و اما دومين سر از اسرار رمي ذخيره نور است. هرگاه حج گذار به جمرات سنگ زند، براي خود نوري در قيامت ذخيره نموده است. پس با هر سنگي توشهاي برداشته و با هر رمي روشنايي بيشتري براي قيامت خود، از پيش فرستاده است.
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: «رَمْي الجمارة ذَخْرٌ يومَ القيامةَ.»( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علل الشرايع، ص 437.
2. قرب الاسناد، ص 147، روايت 532.
3. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 214، حديث 2195.
و از اين طريق از تمام گناهان خارج شده پاك گرديده است. همچنين آنحضرت ميفرمايد: «الحاجُّ اذا رَمي الجِمارَ خَرَجَ مِنْ ذنوبِه.»( 1 )
سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در رمي جمره
در حجه الوداع كه پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) وارد مني شد طول آنرا پيمود از بالاي آن بسوي جمره عقبه پايينترين نقطه آن به راه افتاد.
جمره عقبه سنگ چيني است كه آن را ساختهاند به نشانه اولين جائيكه شيطان بر حضرت ابراهيم (عليه السلام) مجسم شد. و او را وسوسه كرد تا شايد وي را از قرباني كردن فرزندش اسماعيل (عليه السلام) باز دارد. اما ابراهيم (عليه السلام) او را سنگ باران كرد. اكنون محمد (صلّي الله عليه وآله) نواده ابراهيم (عليه السلام) و امت او به پاس صلابت ايمان و شدت تسليم ابراهيم (عليه السلام) در برابر خدا كار وي را تكرار و آن استوانه را سنگ باران ميكند.
مركب پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) از ميان انبوه جمعيت گذشت و به نزديك جمره آمد و پايين وادي پشت به قبله جا گرفت. فضل بن عباس كه پشت حضرت بر مركب سوار بود با پوششي بر بالاي سر وي مواظب بود كه مبادا از پشت سر ريگهاي حاجيان به سر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اصابت كند و يا تابش آفتاب او را بيازارد. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) هفت سنگريزه به جمره زد و با پرتاب هر يك الله اكبر گفت.(2)
رسول الله (صلّي الله عليه وآله) در كنار جمره مردمي را ديد كه به جاي ريگ سنگهاي درشت برگرفته و به جمره پرتاب ميكند. در آن ازدحام و فشار جمعيت اگر آن سنگها به خطا ميرفت و به جاي جمره به كسي اصابت مينمود او را زخمي ميكرد. و شايد اتفاق ناگواري ميافتاد. بنابراين لازم بود پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مردم را آموزش دهد تا چگونه سنبل شيطان را رمي و سنگباران كنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، روايت 2196.
2. سنن النسائي، ج 5 ص 275؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 323، ح 27202؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 323؛ روايت بند جابر بن انصاري در صحيح مسلم، ج 2، ص 727، ح 1218؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 67، ح 11475؛ جامع احاديث شيعه، ج 12، ص 3، ص 3429.
چون سواره بود به عبدالله بن عباس گفت چند سنگريزه از روي زمين بمن بده. آنها را بين انگشتان گرفت و رو به مردم كرد و فرمود: «اي مردم! با سنگهاي بزرگ يكديگر را نكشيد. به مانند اين سنگريزهها جمره را سنگباران كنيد. از غلو و زيادهروي در كارهاي ديني بپرهيزيد. زيرا امتهاي پيشين را غلو در امور ديني نابود كرد.
اي مردم! مناسك حجتان را از من بياموزيد شايد من پس از شما ديگر به حج نيايم.(1)
چون پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به مني وارد شد و به جمره عقبه سنگ افكند و شيوه آن را به مسلمانان آموخت، به خيف آمد پيشتر رسول الله (صلّي الله عليه وآله) فرموده بود به هنگام درنگ در مني در خيف منزل خواهيم كرد. همانجايي كه مشركان قريش اجتماع كردند، و بر ضد ما هم پيمان شدند.(2)
لذا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به خيف آمد و در وسط آن خيمهاي براي حضرت بر پا كردند و ديگر مسلمانان و مهاجرين و انصار همگي در نقاط ديگر مني اتراق كردند.(3)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مستدرك علي الصحيحين، ج 1، ص 637، ح 1711؛ طبقات الكبري، ج 2، ص 185؛ سنن ابوداود، ص 304، ح 1966؛ مسند احمد بن حنبل، ج 10، ص 323، ح 27202.
2. اخبار مكه، ج 2، ص 173.
3. طبقات الكبري، ج 2، ص 185.
فصل هفدهم: قرباني
1. فضيلت قرباني
2. اسرار قرباني
3. قرباني در سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله)
فضيلت قرباني
كسي كه حج تمتع به جا ميآورد، واجب است بعد از رمي جمره عقبي قرباني كند. يعني يك شتر يا گاو يا گوسفند ذبح كنند. آيات متعددي مسئله هدي و قرباني را مطرح كردهاند:
( وَأَتِمّوا الْحَجّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ( 1
از اين بدست ميايد كه بايد در سرزمين مني قرباني كرد از آيه ديگر تشريع هدي و اهميت آن بدست ميآيد:
( جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِيامًا لِلنّاسِ وَالشّهْرَ الْحَرامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلائِدَ( ( 2 )
ذكر قرباني در عداد و سياق كعبه دليل بر جايگاه رفيع آن در حج است. آنچنان كه قران ميفرمايد همه پيامبران و امتهاي خدا پرست مراسم قرباني داشتهاند.
( وَلِكُلِّ أُمّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكًا لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ اْلأَنْعامِ...( ( 3 )
البته در جاهليت نحر يا ذبحي كه ميكردند از پليدي شرك مبري نبود همانطور كه هنگام لبيك ميگفتند: «لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك الا شريكٌ هو لك تملكه و ما مُلك»( 4 )
و نمازشان در كنار كعبه، خبر بسوت زدن و كف زدن نبود. شيوه آنان در نحر يا ذبح آن بود كه كعبه را به خون قرباني ميآلودند و قسمتي ازگوشت آنرا بر خانه كعبه ميآويختند تا خداوند آنرا قبول كند. اما اسلام حرمت خاصي براي قرباني قرار داد كه روا شمردن آن صحيح نيست. زيرا خداوند ميفرمايد:
( ... لا تُحِلّوا شَعائِرَ اللّهِ وَلاَ الشّهْرَ الْحَرامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلائِدَ( ( 5 )
در حاليكه در سنت اسلامي، براي قرباني، قداست قائل شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره، 196.
2. مائده، 97.
3. حح، 34.
4. كافي، ج 4، ص 542.
5. مائده، 2.
اسرار و فلسفه قرباني
1. تقوا و اخلاص خداوند اشارهاي روشن به تقوي و اخلاص در هدي دارد.
(لَنْ يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَلا دِماؤُها وَلكِنْ يَنالُهُ التّقْوي مِنْكُمْ ( 1
ممكن است كسي تو هم كند كه خدا از اين قرباني چه سود ميبرد؟ و اينكار چه فايدهاي دارد اين آيه پاسخي به هر دو پندار است نه خداوند محتاج قرباني است و نه اينكار بيفايده آنچه به او ميرسد پرهيزكاري شماست. بنابراين نفي و حكمت مهمي در اين عمل وجود دارد كه فقط به حج گذار ميرسد. و آنهم جز تقوي و پرهيزكاري نيست. يكي از آثار تقوي اينكه طمع را از قلب انسان بيرون ميراند و بجاي آن ورع مينشاند.
اين مطلب در بيان نوراني امام سجاد (عليه السلام) دارد كه سر قرباني اين است كه حج گذار با تمسك به حقيقت ورع گلوي ديو طمع را بريده و او را بكشد. از اين رو ذبح قرباني از باب تشبه معقول به محسوس است و قصد از اين عمل كشتن ديو آز و طمع ميباشد.(2) همچنين امام صادق (عليه السلام) در مصباح الشريعه ميفرمود: «و اْذْبح حنجرةَ الهوي و الطمع عند الذبيحة.»( 3 )
از نكات جالب اينكه در هر دو حديث تعبير به گلوي براي طمع شده است گويا بهنگام قرباني بايد گلوي طمع را چنان فشرد تا آن را خفه كرد و آزمندي را از بيخ و بن كند.
2. ذبح نفس. حاجي همينكه قربانيانش را سر بريد و نيت خويش را در اين عمل خالص كرده از نفسانيت و حيوانات رها شده، روح خويش را به ملاء اعلي متصل كرده است. قرباني كالبد تاريك حيوانيت را از روح انسان خارج ميكند. در واقع قرباني، عمل به سنت ابراهيم (عليه السلام) است. پيامبري كه نفس خويش را در مسلخ عشق كشت و به ذبح فرزندش خويش اقدام نمود و خداوند آنگاه كه صداقت پدر و فرزند را ديد، قرباني را فديه آن قرار داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حج، 37.
2. مستدرك الوسائل، ح معروف شبلي.
3. بحار الانوار، ج 99، ص 126، ح 1.
حال كه سخن به قرباني ابراهيم (عليه السلام) رسيد، ببينيم قرآن كريم از اين قرباني ويژه چگونه ياد ميكند؟ ابراهيم (عليه السلام) پس از آنكه به كمك اسماعيل (عليه السلام) كعبه را بنيان نهاد در خواب ديد كه فرزندش اسماعيل (عليه السلام) را قرباني ميكند.
چون روياي خود را براي اسماعيل (عليه السلام) بازگو كرد، و نظر وي را جويا شد، فرزندش در پاسخ گفت: پدر جان! آنچه مامور شدي بجاي آور به ياري خداوند من هم بر آن صبر ميكنم.
پدر و پسر به راه افتادند و از مكه بيرون آمدند به سوي مني براي قرباني جاي مناسبي انتخاب و ابراهيم (عليه السلام) آماده كار شد. كارد را تيز كرد دست و پاي فرزند راست لحظهاي كارد تيز را بر گلوي نازك اسماعيل (عليه السلام) گذاشت وحي ندا داد: اي ابراهيم (عليه السلام) نجوايت عمل كردي، دست نگهدار! آنگاه گوسفندي فرستاد تا آن را بجاي اسماعيل (عليه السلام) قرباني كند و ابراهيم (عليه السلام) آن را در راه خدا قرباني كرد.(1)
لذا پيام قرباني امتثال امر الهي است. نفس خويش را بايد فدا كرد. غلبه بر هواهاي نفساني و كشتن درون از رازهاي قرباني كردن است.
3. كمك به مستمندان. هدي نقشي در قيام و قوام انسانها دارد، رزق و روزي خداست كه براي مصرف فقراء از سوي خدا واجب شده است.
(... وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ في أَيّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ اْلأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَأَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ( 2
پس طبق آيه يك قسمت از گوشت قرباني به فقرا و مستمندان ميرسد كه انسان با قرباني كردن كمك قابل توجهي به اين قشر ميكند. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ميفرمايد: «اِنّما جَعَلَ اللهُ هذا الاضحي لِتَتَّسعَ مساكينكم مِنَ اللحَمِ فَاطعِمُوهم.»( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صافات، آيات 101 تا 107.
2. حج، 28.
3. علل الشرايع، ج 2، ص 144.
4. مورد مغفرت الهي. قرباني، گناهان را ميشويد و مغفرت الهي را شامل حال ميكند. ابي بصير، وقتي علت و حكمت قرباني را از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: حضرت فرمودند: «اِنَّه يُغفَرُ لِصاحِبِها عندَ اوّلِ قطرةٍ مِن دَمهِا علي الارض...»( 1 ) اگر قرباني گناه ظاهر را محو ميكند، پس نار هم محو ميشود. و آتش دوزخ سايه خود را از سر حاجي دور ميكند. امام سجاد (عليه السلام) فرمود: «اذا ذبح الحاجُّ كانَ فدائهُ مِن النار.»( 2 )
قرباني در سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله)
امام باقر (عليه السلام) در مورد سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در قرباني فرمود: «اَنَّ رسولَ اليه كانَ يُضَحّيِ بكَبْشٍ اَقْرَنْ عظيمٍ، فحلٍ، يا كُلُ في سوادٍ و يَنْظُرُ في سوادٍ.»( 3 )
پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) و امام علي (عليه السلام) پس از سنگباران سنبل شيطان در حجة الوداع بقربانگاه آمدند. تا شترهاي خود را قرباني كنند. مسلماناني كه قرباني به همراه داشتند، براي كشتار به قربانگاه آمدند يا قرباني خود را در كنار خيمه خود سر بريدند.
اما مسلماناني كه از دور دست آمده و قرباني به همراه نياورده و نتوانسته بودند در مكه خريداري كنند. بنا به دستور پيامبر (صلّي الله عليه وآله) وظيفه شان بجاي قرباني، ده روز روزه بود. سه روز در آنجا و هفت روز پس از بازگشت به وطن.
اما تعداد قرباني پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و حضرت علي (عليه السلام) بيترديد يكصد شتر بود و خلاف اين سخني گفته نشده كه شصت و چند شتر عدد قربانيهاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و سي و چند شتر عدد قربانيهاي حضرت علي (عليه السلام) است.(4)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان.
2. المحاسن، ج 1، ص 67.
3. دعائم الاسلام، ج 1، ص 326.
4. وسائل الشيعه، ج 10، ص 101، ح 2؛ جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص 49، ح 3604.
فصل هجدهم: حلق
1. اسرار حلق
2. فضيلت حلق
3. سيره نبوي (صلّي الله عليه وآله) در حلق
4. سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در ايام تشريق
حلق يا تقصير
بعد از ذبح قرباني، لازم است حاجي سرش را بتراشد (حلق) و از ناخن و يا موي خويش، قدري بچيند (تقصير) موي سر، براي همه مردان اهميت زيادي دارد چون موي سر تأثير بسزايي در زيبايي ظاهري انسان دارد. لذا كمتر كسي حاضر است در حالت عادي، موي سر خود را بتراشد.
موقعيت شغلي، اجتماعي و سياسي مردان نيز در اهميت دادن به موي سير نقش دارد. هرچه جايگاه و موقعيت اجتماعي افراد، بالاتر باشد به آن بهاي بيشتري ميدهند.
هنگامي كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در حديبيه براي كساني كه سر خود را بتراشند سه مرتبه از خداوند طلب آمرزش كرد، در هر سه بار برخي حاضران اصرار ورزيدند تا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) براي آنانكه تقصير كردهاند نيز طلب آمرزش كند. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در مرتبه اول و دوم اعتنايي نكرد و چون اصرار ياران را ديد در نوبت سوم، براي آنان نيز آمرزش الهي را خواستار شد.
اين چانه زدن نشان دهنده سابقه چنين نگرشي است. اما حج عبادتي استثنايي است و آئين خاصي دارد از احرام تا ميقات و محرمات 24 گانه تا طواف و سعي، وقوف قرباني و سر تراشيدن در همه يك هماهنگي و هدف مشترك ملاحظه ميشود. همه نشانه تسليم و تواضع در برابر خداوند متعال است، همه براي در هم شكستن نخوت و تكبر و خودپرستي و ايجاد رو گذشت و ايثار در بين مسلمانان است. تعبيري كه از راز تراشيدن سر در احاديث آمده اين است كه تراشيدن سر در مني نشانه پاك شدن از آلودگيهاي اخلاقي و زدودن زنگارهاي روح و بيرون آمدن از سنگيني و تاريكي گناهان است.
فضيلت حلق
حلق باعث ميشود انسان در زمره كساني قرار گيرد كه از فزع اكبر ايمن هستند. جالبتر اينكه خداوند در مقابل هر تار موي حاجي نوري در بهشت براي او مقدر ميفرمايد. امام صادق (صلّي الله عليه وآله) ميفرمايند: «... فاذا حَلَقَ شَعْرَهُ يَسْقُط شعرةٌ الا جعل اللهُ له بهار نوراً يوم القيامةَ»( 1 )
همچنين امام باقر (عليه السلام) در دعاي خويش فرمودند: «الله اعطني بكل شَعْرَةٍ نوراً يومَ القيامةَ»( 2 )
سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در تراشيدن موي سر
به گفته امام صادق (عليه السلام) پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در حجة الوداع موي سرش را با تيغ تراشيد و كسي كه سر مبارك پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را تراشيد معمر بن عبدالله بن حراثه بود. انس بن مالك ميگويد: هنگامي كه آرايشگر سر مبارك پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را ميتراشيد، اصحاب ازدحام كردند. به اميد آنكه يك تار موي حضرت را بدست آورند.
همونيز گويد: آرايشگر سمت راست پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را تراشيد در اين هنگام حضرت ابوطلحه انصاري را صدا زد و موي سمت راست را بوي داد. و هنگامي كه سمت چپ او را تراشيدند، او دوباره ابوطلحه را صدا زد و موي سر خود را بوي داد و گفت: بين مردم تقسيم كن. اما اينكه ابوطلحه با موي سمت راست حضرت چه كرد؟ احتمال دارد كه حضرت بوي دستور تا آنرا در زمين دفن كند.
چرا كه دفن موي حاجي در مني از مستحبات است.(3) لذا در سيره و سنت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است كه سرزمين مني مناسبترين مكان براي دفن موي حاجي است. حتي اگر حلق در خارج از مني انجام شده، شايسته است مو را به مني بفرستد تا در آن سرزمين دفن گردد.
از حضرت صادق (عليه السلام) است كه فرمود: اگر مؤمن سر خود را در مني بتراشد و همانجا دفن كند، روز قيامت كه به محشر آمد هر تار موي او زباني گويا پيدا كرده و بنام صاحبش لبيك ميگويد.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تفسير عياشي، ج 1، ص 100، ح 284.
2. تهذيب الاحكام، ج 5، ص 244، ح 826.
3. طبقات، الكبري، ج 2، ص 181؛ سنن كبري، ج 7، ص 295؛ ح 9668.
4. وسائل الشيعه، ج 10، ص 182؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 214، ح 2198.
سيره پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بعد از خروج از احرام حج و ايام تشريق
در روز عيد قربان در حجة الوداع بعد از اينكه كارهاي سه گانه را انجام داد، سوار بر مركب براي طواف كعبه از مني به مكه آمد و نماز ظهر روز عيد را در مكه گذارد. در روايات متعدد شيعه و سني تصريح شده اين طواف پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در روز عيد انجام شده.
حضرت همان روز براي بيتوته و ماندن به مني بازگشته است. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پس از طواف به زمزم رفت و نوادگان عبدالمطلب را ديد كه بنا به امتياز موروثي از چاه آب ميكشند و حجاج را سيراب ميكنند. به آنان فرمودند: كار نيكي انجام ميدهد. اگر سبب نميشد كه مردم به پيروي از من ازدحام كنند و اختياز از كفتان بربايند من خود نيز با شما از چاه آب ميكشيدم. آنگاه دلوي آب كشيدند و به پيامبر (صلّي الله عليه وآله) دادند حضرت نوشيدند و از مكه به مني بازگشتند.
اما توقف در مني كه يكي از اجزاي حج است، در جاهليت با شرك همراه بود اما رسول الله (صلّي الله عليه وآله) در حجة الوداع بكلي اين قضيله را منسوخ و به جاي آن رمي به هر سه جمره در روز و بيتوته در شبهاي آنرا كه ايام تشريق نام دارد، آموزش داد.
حاجي بايد شب يازدهم و دوازدهم و براي بعضيها شب سيزدهم در مني بيتوته كند. و روزها به رمي جمرات بپردازد. و بعد از روز دوازدهم هر كه خواهد از مني بيرون رود و هر كه خواست روز سيزدهم راهي مكه يا وطن شود.
در رمي جمرات ايام تشريق رسول الله (صلّي الله عليه وآله) آمده پيامبر عظيم الشأن اسلام (صلّي الله عليه وآله) جمره اول را هفت سنگ زد. و با پرتاب هر سنگ تكبير گفت. سپس پشت به آن در به قبله ايستاد، دستها را به سوي آسمان بلند كرد و زماني دراز به دعا پرداخت. سپس به جمره دوم آمد. آنرا نيز هفت سنگ زد و با هر سنگي تكبير گفت و مانند جمره اول به دعا پرداخت سپس به جمره آخرين آمد و آن را نيز هفت سنگريزه زد و با پرتاب دو سنگي، تكبير گفت و پس از فراغت از آن، بدون درنگ حركت كرد و رفت و همين روش در روزهاي دوم و سوم. بيترديد رسول الله (صلّي الله عليه وآله) پيش از ظهر
روز سيزده ذي الحجه ازمني به سوي مكه حركت كرده و در ابطح فرود آمد. همان منطقهاي كه روزهاي چهارم تا هشتم ذي الحجه پيش از رفتن به عرفات منزل كرده بود.
نماز ظهر عصر و مغرب و عشاء را آنجا خواند و آخرين ساعتهاي شب چهارده به سوي مدينه حركت كرد.(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جامع احاديث شيعه، ج 12، ص 159، ح 4042؛ علل الشرايع، ص 599، ح 50؛ المصنف ابن ابي شيبه، ج 4، ص 469، ح 1؛ صحيح بخاري، ج2، ص 203، ح 16345؛ سنن الكبري، ج 2، ص 42، ح 1903؛ سنن كبري، ج 7، ص 320، ح 9745.