متن کامل

عرفان در دایره فقه و فقه در جریان انقلاب و انقلاب اسلامی در گستره گیتی نویسنده: علامه محمد حسین فضل الله مترجم: رضا ناظمیان تبیین خط فکری و سیاسی امام خمینی به طور گسترده و همه جانبه در یک جلسه، دشوار است و چه بسا عملی نباشد چون زمینه هایی که او از آنها


عرفان در دايره فقه و فقه در جريان انقلاب و انقلاب اسلامي در گستره گيتي

نويسنده: علامه محمد حسين فضل الله

مترجم: رضا ناظميان

تبيين خط فكري و سياسي امام خميني به طور گسترده و همه جانبه در يك جلسه، دشوار است و چه بسا عملي نباشد چون زمينه هايي كه او از آنها سخن گفته و يا در آن وارد شده و يا به دليل آن جنگيده است در مرزهايي معين و موضوعاتي محدود، محصور نمي گردد بلكه در قالب آيين كلي اسلام همه جهان را در بر مي گيرد، چرا كه او از ژرفاي فلسفه عرفاني اش در وسيعترين افقها به سوي الله روان بود و حتي در مسير جريان اين خط فكري و سياسي از قالبهاي سنتي در گذشته و با بيداري و آگاهي اسلامي اش از مساله انسانيت در واقعيت استضعاف و استكبار، بر اين اعتقاد بود كه دردهاي مستضعفان در امتيازها و قدرتمنديهاي مستكبران نهفته است. "

او براي مصايب انسانها از هر مليتي، احساس درد و اندوه مي كرد و بر اين باور بود كه دردمند بودن براي انسان صرفا، احساس اندوه و يا برآوردن فرياد يست بلكه بايد براي از بين بردن اين دردها و ريشه كن كردن مصايب انساني حركت عملي موثري صورت گيرد.

به نظر او، مساله اسلام در بينش گروندگان به اين دين از رهبري گرفته تا رهروي، دعوتي است زنده و پويا در همه سطوح، تا خلا انديشه انساني را با تفكر اسلامي پر كند و روح عاطفه انساني را از ژرفاي روحاني عاطفه اسلامي آكنده سازد و به واقعيت زندگي انسانها با قوانين زنده و حركت بخش و شورانگيز انساني خود حركت و پويايي بخشد و موجب شود كه باب دعوت و فراخواني بر آفاق سياست گشوده شود همچنان كه بر افقهاي انديشه مي تابد و همان طور كه به ارزشهاي انساني زندگي، رنگ روحاني و ماورايي مي پاشد. و اين نشانه بارز شخصيتي است كه توانست از ويژگيهاي دروني و بروني خود، بين انديشه و عمل براساس خط واحد اسلامي، اتحاد و هماهنگي به وجود آورد به طوري كه عرفان از شريعت فاصله نگيرد، بلكه در آن نفوذ كند تا بر ژرفاي حركت و پويايي آن بيفزايد و شريعت در قلمرو فردي، فسرده و بي روح نگردد بلكه از اين دايره فراتر رود تا همه ابعاد زندگي انسان را در همه زمينه ها فرا گيرد.

پس عرفان او نمي توانست در فاني شدن در الله و فراموش كردن زندگي و واقعيت پيرامونش، كه از دردها و مصيبتها و ناله هاي مستضعفان آكنده بود، معنا پيدا كند بلكه عرفان او از آيه اي الهام مي گرفت كه از آنانكه خدا را به فراموشي سپردند، و خدا نيز چنان كرد تا خود را فرموش كنند سخن رفته است:

"ولاتكونوا كالذين نسواالله فانساهم اانفسهم اولئك هم الفاسقون. "

ترجمه: "از آن كسان مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز چنان كرد تا خود را فراموش كنند، ايشان نافرمانند. "

تا به اين مطلب اشاره كند كه ذكر قلبي خدا و حضور الله در نفس انسان، موجب مي شود كه او خود را به ياد آورد و اين تذكر نفس و يادآوري خويشتن به آن است كه آفاق مسئوليتي كه انسان بودن براي او معين مي كند بر او گشوده شود و او به عنوان كسي كه در برابر انسانيت و زندگي خود مسئول است به گونه اي برخورد كند و در راهي گام زند كه خشنودي خداوند در آن است.

او از تذكر نفس، معناي خشك و جامدي كه انسان را در مفاهيم دروني محصور كرده و از تجربه زنده اي كه او را به عرصه هاي حرام زندگي نزديك مي كند، گريزان مي گرداند و نام گوشه نشيني و كناره گيري از مردم و مسئوليتها و مشكلات بزرگ انساني كه انسان را در سرتاسر زندگي اش محاصره كرده اند به آن مي دهد، برداشت نكرد چنانكه بسياري از عرفايي كه در جانب فلسفي عرفان غرق شدند چنين كردند و در خيالاتي زيستند كه آنها را حقيقت مي انگاشتند و از واقعيتي كه نشانگر حقيقت وجودي و جدايي ناپذير مسئوليت زندگي از الله بود فاصله گرفتند و در نتيجه به موجوداتي انساني مبدل شدند كه فقط مي توانستي برخي از پاكيها و قداستهاي روحي را در آنها مشاهده كني اما هيچ گاه روح حركت آفرين و شورانگيز مسئوليت را در آنان نمي يافتي.

امام خميني توانست شخصيت عارف را با شخصيت فقيه جمع كند و با اين شخصيت جديد در خط شناخت و نهضت اجتماعي به سوي خدا حركت كند. شخصيت دعوت كننده به خدا و مجاهد في سبيل الله در او متبلور شود. و از چنين زاويه اي با امت اسلامي و همه مستضعفان ارتباط پيدا مي كند و بدينسان مي بينيم كه چگونه تمام زندگي اش در سه عنواني خلاصه مي شود كه همه عناوين كوچك ديگر را در برمي گيرد:

الله - اسلام - امت در دايره استضعاف. تا با "شيطان" در همه صورتهاي بزرگ و كوچك و متوسط در عالم غيب و حضور و "كفر" با همه معاني اش - فكري، علمي و همه نتايج واقعي اش در دايره انحراف و ستم و طاغوت و همه رموز شخصي و اجتماعي و سياسي اش در سطح فرد در جامعه و حكومت - مقابله كند. و اين رمز فراگير بودن ديدگاه كلي امام خميني در زندگي و شجاعت موضعگيري در طول حياتش و صلابت مخالفت در مواضعش و صفا و پاكي شعور در احساسش و امتداد اهداف و آرمانها در همه گامهايش و گشايش چهره انقلاب در رويارويي با همه جهانيان بود.

"الله، پروردگار جهانيان است و "شيطان" دشمن اصلي همه انسانها و "اسلام" رسالت خدا بر همه مردمان و "كفر" خط "شيطان" كه خواهان به انحراف كشيدن زندگي انسانها و لغزاندن انسان از خط "الله" است و "امت" عنواني است كه همه مسلمانان را تحت پوشش خود مي گيرد همچنان كه پيوندش با مسائل و مشكلات مستضعفان او را با همه جهان مرتبط مي سازد. و طاغوت فردي و اجتماعي و حكومتي، تبلور طغيان فكري و عملي واقعيت انساني است.

و تامل در اين عناوين و كلمات ما را بر آن مي دارد كه به تكرار اين كلمات در سخنان امام خميني دقت كنيم كه در هيچ مناسبتي از مناسبتهاي مبارزه و توفندگي او از زبانش محو نمي شود.

او بر اين باور بود كه حوزه علميه بايد در اين سو حركت كند. عالم ديني نبايد تنها يك خزانه اطلاعات فقهي و اصولي باشد و همه وجودش را صرف انباشتن چنين مطالبي كند بي آنكه رسالت را در مسير زندگي اش و روحانيت را در روحش و اخلاق را در رفتارش و جهت گيري "الي الله" را در همه هستي اش پياده كند، چون با كناره گيري از اين اصول، عالم ديني به جاي آنكه راه حلي براي مسائل و مشكلات اسلام باشد سنگ راه اسلام شده و خود به مشكلي تبديل خواهد شد زيرا هدف اين نيست كه انسان از طريق شناخت و معرفت به كتاب خشك و بي روحي تبديل شود و به هزاران نسخه موجود در كتابخانه ها افزوده گردد بلكه معرفت و شناخت بايد عامل حركت آگاهانه عقلاني به همراه انديشه و اخلاق باشد به گونه اي كه در ساختن و تربيت مسلمان جديدي كه زندگي را از ايمان و خير و عشق و حركت در آفاق الهي و خضوع در برابر الوهيت او و جانفشاني در راهش پر مي كند، سهيم باشد.

او طلاب حوزه علميه را اينچنين مخاطب قرار مي دهد:

"شما كه امروز در اين حوزه ها تحصيل مي كنيد و مي خواهيد فردا رهبري و هدايت جامعه را به عهده بگيريد خيال نكنيد تنها وظيفه شما ياد گرفتن مشتي اصطلاحات مي باشد، وظيفه هاي ديگر نيز داريد. شما بايد در اين حوزه ها خود را چنان بسازيد و تربيت كنيد كه وقتي به يك شهر يا ده رفتيد بتوانيد اهالي آنجا را هدايت كنيد و مهذب نماييد. از شما توقع است كه وقتي از مركز فقه رفتيد خود مهذب و ساخته شده باشيد تا بتوانيد مردم را بسازيد و طبق آداب و دستورهاي اخلاقي اسلام، آنان را تربيت كنيد. اما اگر خداي نخواسته در مركز علم خود را اصلاح نكرديد. معنويات كسب ننموديد به هر جا كه برويد "العياذبالله" مردم را منحرف ساخته، به اسلام و روحانيت بدبين خواهيد كرد. "

در جاي ديگر مي گويد:

"بدخواهان مي دانند كه حوزه ها از پشتيباني ملتها برخوردار است و تا روزي كه ملتها پشتيبان آن باشند كوبيدن و از هم پاشاندن آن ممكن نيست. ولي آن روز كه افراد حوزه ها، محصلين حوزه ها فاقد مباني اخلاقي و آداب اسلامي شده به جان هم افتادند اختلاف و چند دستگي درست كردند، مهذب و منزه نبودند، به كارهاي زشت و ناپسند دست زدند. قهرا ملت اسلام به حوزه ها و به روحانيت بدبين شده از حمايت و پشتيباني آنان دست مي كشد و در نتيجه راه براي اعمال قدرت و نفوذ دشمن باز مي گردد.

اگر مي بينيد دولتها از روحاني و مرجعي مي ترسند و حساب مي برند براي اين است كه از پشتيباني ملتها برخوردار است و در حقيقت از ملتها مي ترسند. "

"حوزه هاي خود را براي مقاومت در برابر حوادثي كه مي خواهد پيش بيايد آماده سازيد، ايادي استعمار مي خواهند تمام حيثيات اسلام را از بين ببرند و شما بايد در مقابل، ايستادگي كنيد و با حب نفس و حب جاه و كبرو غرور نمي توان مقاومت كرد. عالم سؤ، عالم متوجه دنيا عالمي كه در فكر حفظ مسند و رياست باشد نمي توان با دشمنان اسلام مبارزه نمايد و ضررش از ديگران بيشتر است، قدم را الهي كنيد، حب دنيا را از دل بيرون نماييد آن وقت مي توانيد مبارزه كنيد. از هم اكنون اين نكته را در قلب خود بپرورانيد و تربيت كنيد كه: من بايد يك سرباز مصلح و اسلامي باشم و براي اسلام فدا شوم، من بايد براي اسلام كار كنم تا از بين بروم. "

و بدينسان مي بينيم كه تنها اين روش در تربيت شخصيت مسلمان طلبه حوزوي و عالم ديني است كه مي تواند قدرت روحي طغيانگر و توفنده بر همه عوامل ضعف و ناتواني داخلي را به وجود آورد به طوري كه قادر باشد در حركت جهاد با همه نيروهاي كفر و استكبار روياروي شود; و اين رمز و راز شخصيتي اوست كه توانسته با آن خود را در خط اخلاقي و روحي كه از رهگذر شريعت الهي به طرف كمال انساني روانه مي گردد تربيت كند. اين همان عاملي است كه از تركيب ميان ژرفاي عرفان و عمق شريعت، راهي براي تكامل در ساختار مسلمان داعي و مبلغ براساس رسالت و جهاد، به وجود مي آورد. پس عرفان نبايد در فلسفه خشك و مجرد و شريعت در قالبهاي جامد و بي روح محصور گردد بلكه اين دو بايستي در كنار يكديگر در فضاي شناخت روحي و آفاقي اسلامي بپرواز در آيند تا شخصيت اسلامي اوج يافته در آفاق كمال را پديد آورند.

امام خميني (س) در پرتو اين شيوه براي ايجاد نوعي بسيج روحي و فراگير اسلامي و حركت جهادي در داخل حوزه علميه به وسيله تربيت اخلاقي در فضاي علمي، تلاش مي كرد تا طلاب و علماي حوزه علميه جايگاه ويژه اي در انديشه امت پيدا كنند و در نظر مردم از اطمينان كاملي برخوردار شوند و براساس ساختار روحي محوري و ارتباط با الله و قدرت و توانايي در مسير جهاد، امت را بر اين باور مي داشت كه طالبان معرفت و غواصان مرواريدهاي درياي علوم اسلامي حركت مي كنند تا طلايه داران جهاد و پيشوايان آموزش امت براي رويارويي قدرتمندانه با تهديدهاي كافران و ستمگران باشند و ريشه هاي جامعه و زندگي را به سود عدالت و حقيقت و آزادي دگرگون سازند.

و اينچنين انقلاب حوزه علميه برضد طاغوت آغاز شد و برخي از كساني كه در مشروعيت انقلاب حيران و سرگردان بودند دچار ترديد گشتند و برخي ديگر از كساني كه فكر مي كردند انقلاب باعث ريختن خونهايي مي شود كه رضايت و خشنودي الهي در آن نيست نيز عقب نشستند چون بر اين پندار بودند كه رويارويي با حكومت فاسد و ستمگر حتي در زمان غيبت امام عصر در شان امام معصوم (ع) است نه علما و دانشمنداني كه نماينده امام محسوب مي شوند و بايد در زمين باشند تا قائم آل محمد (ص) ظهور كند.

اما امام خميني (س) بر اين اعتقاد بود كه شرط رهبري در چنين موقعيتي عصمت نيست بلكه آگاهي ، صداقت، امانت، معرفت، اخلاص، شجاعت در حق و توانايي زياد در به حركت در آوردن امت است و مساله، مساله اسلام است كه خداوند اراده كرده كه آن را بر همه اديان برتري و پيروزي بخشد هرچند بر كافران ناخوشايند آيد.

چه اينكه، امام خميني هدف بزرگ مومنان را آن قرار داده بود كه دين فقط براي خدا باشد و ضعف و ناتواني به وسيله اي براي انحراف مسلمانان از دين تبديل نشود و بر اين عقيده بود كه اگر ملايمت و مسالمت، امت را به اهداف و آرمانهايش نرساند، ناگزير بايستي براي دفاع از قدرتمندي و توانايي در دعوت و تبليغ و حركت انسان براي درآويختن به حكم الهي به زور و قدرت متوسل شد. همان گونه كه سيره حضرت محمد (ص) نيز چنين بود كه ابتدا در مكه به آرامي و صلح و مسالمت مردم را دعوت به حق مي كرد و سپس در مدينه جريان دعوت را براي به دست گيري حكومت به سمت قدرت و خشونت و حركت موثر در رويارويي با حاكمان ستمگر سوق داد.

امام خميني مي ديد كه خلا در صحنه سياست اسلامي امري قطعي و مسلم است چون اگر متفكران اسلامي اين خلا را با اسلام پر نكنند ديگران آن را با كفر پر خواهند كرد، بنابراين ناگزير بايستي نيروهاي انساني با سياست اسلامي براي ساقط كردن كفر و به دست گرفتن زمان امور مردمان به حركت در مي آمدند.

او مي ديد كه اگر مسلمانان و بخصوص فقها، رهبري انقلاب برضد طاغوت را بر عهده نگيرند به زودي گروههاي كافر و منحرف ديگر كه انقلاب را پوششي براي تغيير واقعيتها در جهت منافع افكار ضداسلاميشان مي خواهند خلا رهبري را پر خواهند كرد و امت نيز به دليل مسائل اجتماعي، سياسي، امنيتي و اقتصادي با آنان پيوند برقرار مي كنند و اين پيوند به ارتباطهاي فكري و اعتقادي نيز منجر خواهد شد و اين همان عاملي بود كه او را بر آن داشت تا به حكومت اسلامي به عنوان يك خط استراتژيك نهضت فكر كند به طوري كه شورش برضد طاغوت وسيله اي از وسايل برداشتن موانع واقعي مادي بين اسلام و حكومت باشد. پس او به ايده اصلاح طلبي براي دگرگون سازي برخي از انحرافهاي حكومت نمي انديشيد تا حكومت در قالب شاهنشاهي پذيراي نظرهاي غربيها در اداره، اجرا، قانونگذاري و برنامه ريزي باقي بماند بلكه در سوداي انديشه اش دگرگوني ريشه اي با هدف تغيير دادن تفكر غرب گرايي انسانها به تفكر اسلامي موج مي زد همچنان كه بر آن بود تا با تغيير ساختار كلي نظام حكومتي، حكومت اسلامي را با همه ايده هاي زيربنايي و قوانين و شيوه هاي عملي و اجرايي آن در همه جوانب زندگي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و امنيتي پياده كند.

سخنرانيهاي او در مورد "حكومت اسلامي" در خلال اقامتش در "نجف اشرف" تلاش فكري جدي در جهت آگاه سازي حوزه علميه بود كه اصحاب آن از چنين انقلاب فراگير و جامعي و يا به طور كلي از اصل انقلاب دور بود و انزوا گزيده بودند و منشا اين انزوا و كناره گيري مفاهيم خاصي بود كه برخي از حوزويها، كوچك و بزرگ، در مورد انديشه و نهضت اسلامي به آن اعتقاد داشتند و براساس اين مفاهيم از رسيدن به نتايج مثبت در به حركت در آوردن توده هاي مردمي مايوس و نااميد بودند و همين موجب مي شد كه شورش و خروش مردم برضد حكومت امري غير واقعي جلوه كند چون ياس از رسيدن به يك هدف بزرگ مهمترين عامل شكست و عدم تحرك است.

شايد چيزي كه موجب امتياز و تاثير عملي اين سخنرانيها بر انديشه نسل جوان طلاب حوزه علميه نجف - و به خصوص طلاب ايراني - مي شد آن بود كه سخنران فقيه داراي انديشه هاي نظري و دروني نبود بلكه سخنانش از تجربه اي عملي و واقعي برمي خاست كه در مسير حوادث آن با همه خطرهايي كه زندگي اش را تهديد مي كرد مقابله كرده بود تا آنجا كه به تبعيد از وطن منتهي گشته بود و همين امر موجب مي شد كه نسل جوان طلاب اسوه و الگوي مبارزاتي خود را در وجود او بيابند.

يكي ديگر از ويژگيهاي متمايز كننده نهضت امام خميني آن بود كه امام در جايگاه مرجع ديني قرار داشت و آحاد امت به عنوان تقليد در احكام شرعي و فقهي به اطاعت از فرامين او ملزم و متعهد بودند. بنابراين بپا خاستن امت براي ايجاد حكومت اسلامي حركت در خط حكم شرعي بود، همچنان كه ولايت فقيه يكي از عنوانهاي شرعي حكومت صاحبان فقه و فتوا در انقلاب و جهاد و رويارويي سياسي در برابر تهديدهاي بزرگ به شمار مي رود. در زمان امام خميني، عرف رايج و پسنديده مراجع ديني آن بود كه با جمهور مردم روبرو نباشند تا با شيوه عادي گذران امور مناسبت نداشته باشد و يا آنان را به خطر بيندازد چون اين امر بر موقعيت و شرايط مرجعيت كه براساس اعتماد و اطمينان مردم به آنان استوار بود تاثير منفي مي گذاشت و شئونات متعارف مرجعيت يعني سخن گفتن وزين و باوقار، موضعگيري آرام و مسالمت آميز و بر مبناي سكوت يا تاييد و به دور از هرگونه درگيري و به زحمت انداختن مردم را خدشه دار مي كرد.

اما او از رهگذر آگاهي و بيداري عرفاني وافق گسترده فقهي بر زندگي مردم و صلابت در مبارزه با كفر و ستم و انحراف، از روح مبارزه طلبانه اي برخوردار بود و از ورود به ميدان نبرد با ستمگران فاسد باكي نداشت.

. . . و بدين سان مردم صداي مرجعي ديني را شنيدند كه از انقلاب و حكومت سخن مي گفت در حالي كه چنين سخناني هميشه از حزب يا گروه خاصي شنيده مي شد، چه، اين صدا، صداي احزاب و برنامه هاي آنان بود نه صداي مراجع و فتواهايشان و بدين ترتيب از رهگذر برخورداري اين نداي اسلامي از تجربه اي راهنما در متحول ساختن انسان و زندگي و اسلامي كردن آن، افق جديدي بر اسلام در سرتاسر جهان گشوده شد.

اين تجربه هرچند در محيطي كوچك صورت مي گرفت ولي تجربه كوچكي بود در امتداد يك تجربه بزرگ، در خط پيامبراني كه حضرت محمد (ص) در منتهاي آن قرار دارد، تا اسلام را از "مكه" آكنده از ستم و استبداد تا جهان گسترده برخاسته از آزادي حركت بخش در عرصه انديشه و جهاد، منتشر كند و پيامبر (ص) براي همه جهانيان و مجاهدان و پويندگان راه الله اسوه حسنه گردد.

امام خميني (س) اينچنين انديشيد و حركت كرد، دعوت كرد، انقلاب كرد و پيروز شد تا سنگ بناي اولين حكومت اسلامي عصر جديد را با ولايت فقيه، مرجع، انقلابي تلاشگر و مبارزه، طلب و آگاه نسبت به واقعيت اسلام جهاني بنيان گذارد.

و جهان در حالي كه مفتون شجاعت و صلابت و شعارهاي بلند او شده بود در كنار او ايستاد چون قهرمان را در صورت پيروزي دوست دارد . . . سپس برضد او قيام كرد و برضد او و خط او و حكومت او يعني حكومت اسلام، جنگ را آغاز كرد چون بر انديشه اي كه بر مبناي سرمايه داري و ماركسيسم بود و بر امتيازهايي كه در دايره استعمار غرب و شرق داشت و بر مراكز پنهاني قدرتي كه دستگاههاي نظام جهان مادي مخالف اسلام را به حركت و جنبش در مي آورد مي ترسيد.

گفتند كه او انقلاب را صادر مي كند.

معناي اين سخن آن است كه رژيمهاي منطقه به زودي در برابر زلزله اسلام حركت بخش انقلابي خواهند لرزيد و نفوذ غرب بتدريج از ميان خواهد رفت و منافع اقتصادي " جهان آزاد" در معرض خطر قرار خواهد گرفت و در آينده نزديك، دنيا شاهد گسترش اسلام به عنوان يك حركت فكري، تشريعي، سياسي و اقتصادي خواهد بود تا جايگزين واقعيت كنوني جهان در همه زمينه هاي فكري و خطوط اجرايي و عملي آن شود. امام خميني مي توانست انقلابي را به داخل ايران محدود كند تا اسلام شانس خود را در مورد حكومت و قانونگذاري و حركت آفريني در اين محدوده امتحان كند و با جهان استكبار پيمانهاي دوستانه و صلح آميز و همراه با احترام متقابل ببندد تا از شر استكبار جهاني در امان باشد و از رويارويي قهرآميز با آن دوري كند چنانكه شيوه استكباري درباره انقلابهاي توده اي و مردمي كه توانايي درهم كوفتن آنها را ندارد چنين است، ابتدا با چنين جنبشها و انقلابهايي در قلمرو ضوابط سياسي و امنيتي و اقتصادي معين و محدود به طور مسالمت آميز برخورد مي كند و سپس پس از يك برنامه ريزي كوتاه مدت و يا بلندمدت، به طور ناگهاني و غير مترقبه انقلاب مورد نظر را سركوب مي كند، اما امام چنين شيوه اي را رد كرد چون او انقلابي اي نبود كه براي انقلابش مرزهاي ملي و ميهني را بجويد بلكه دعوتگري بود كه همه عرصه هاي جهان را براي تبليغ و دعوت به سوي خدا جستجوي مي كرد تا آنها را به عرصه تبليغ مبدل سازد. اگر اسلام، رسالت خدا براي همه مردمان است پس دعوتگران و داعيان حق نيز بايستي آن را به همه جهانيان برسانند. و بدينسان امت اسلامي با اين انقلاب و رهبر آن آشنا شد و از رهگذر پيامهاي آتشين آن به شور و حركت در آمد تا رژيمهاي بيشتري را در منطقه به تزلزل بكشاند و ترس و هراس را در قسمتهاي بيشتري از اردوگاه كفر حاكم گرداند و بدين ترتيب، جهان پي برد كه اين انقلابي، در خط اسلام جهاني حركت مي كند و اين انقلاب به متحول ساختن دنيا مي انديشد.

اما امام انقلابي در آغاز پيروزي انقلاب چگونه به صادر كردن انقلاب فكر مي كند؟ او سفيران جمهوري اسلامي را اينگونه خطاب مي كند كه:

"ما مي توانيم جمهوري اسلامي را صادر كنيم . . . صدور با زور نيست، صدور آن وقتي است كه اسلام، حقايق اسلام، اخلاق اسلامي، اخلاق انساني در آنجاها رشد پيدا بكند . . . وقتي وارد كشوري مي شويد بايد فكر كنيد كه مي خواهيد فرزندان آن كشور را تربيت كنيد همان طور كه فرزندان خود را تربيت مي كنيد و سعي كنيد اسلام را به آنجا صادر كنيد و صدور اسلام از راه اخلاق و آداب و اعمال اسلامي درست مي شود تا مردم به شما روي آورند. "

از اين سخنان چنين به دست مي آيد كه امام (س) نمي خواست اين انقلال از رهگذر خلا فكري جهاني راه خود را باز كند و در دايره اوضاع و شرايط منفي سياسي حركت كند تا مردم از چنين زاويه اي با آن برخورد كنند بلكه خواهان آن بود كه شراره هاي اين انقلاب از اسلامي كه مردم به آن منسوب و ملتزم و پايبند هستند برخيزد تا اين دين به پايگاهي تبديل شود كه ايده ها و انديشه ها از آن مي تراود و نهضت و حركت بر محور آن تمركز مي يابد و همه آناني كه براي تحول و دگرگوني فراگير و همه جانبه به انقلاب برخاسته اند در اين نقطه اعتقادي يكديگر را بيابند. براساس اين ايده بايد به ضرورت، در همه زمينه ها اسلام را تبليغ كرد و مردم را به اين دين فراخواند. از اين روي، آنانكه در خط اسلام در راه تحول و دگرگوني جوامع بشري كار مي كنند بايستي دروازه هاي اسلام را بر روي مردم، همه مردم بگشايند، اسلام انديشه، اعتقاد، شريعت و روش و وسيله و هدف را به آنان بنمايانند تا بدانند كه اسلام براي همه جوانب زندگي برنامه هاي معيني دارد و قانع شوند كه اسلام بهترين راه حلي است كه مي تواند خلا يك انديشه ايده آل را كه براساس آن، همه عناصر زنده و پويا و مرتبط در همه زمينه هاي مادي و روحي به كمال مي رسند پر كند:

امام (س) در پرتو اين ايده از سفيران جمهوري اسلامي در همه نقاط جهان و دانشجوياني كه در دانشگاههاي سرتاسر دنيا تحصيل مي كنند خواست تا براي رشد دادن حقايق و اخلاق اسلامي در آگاهي مردم تلاش كنند چون اين تنها راه ايجاد زمينه پذيرش در آنان است.

مساله، مساله دعوت به اسلام با زبان و عمل و موضعگيري است كه انقلاب ديني و اسلامي را در خط حقيقت و عدالت به وجود مي آورد و همه ملتهاي مسلمان از رهگذر اعتقادات و جراحتها و دردهاي برخاسته از ستم و استبداد و شرايط سخت و طاقت فرساي خود متحول شده و به جهش و انقلاب مي گرايند.

پس مساله حكومتي كه انقلاب را با دستگاهها و وسايل رسمي و غيررسمي خود صادر مي كند نيست بلكه مساله رهبري اسلامي است كه آگاهي و بيداري را در نفوس مرده مردمان مي دمد و آنان را برمي انگيزد تا با اختيار و صلابت خود با تمام نيرو براي دگرگون سازي و ايجاد تحول به خروش آيند.

مساله، مساله اسلامي است كه برمي خيزد تا چرخهاي انقلاب را به حركت در آورد نه مساله انقلاب صادر شده از طريق برخي فعاليتهاي آموزشي و تعليماتي امام (س) به سفيران كشورهاي خارجي در ايران چنين مي گويد:

"ما به هيچكس ظلم نمي كنيم و زير بار ظلم هم نمي رويم و اينكه آنها در بوق مي كنند كه ما مي خواهيم به همه ملتها و كشورهاي عالم حمله كنيم كذب محض و افترا است، تهمت و افترايي است كه اين شخص مجرم (صدام حسين) و اين حزب مجرم (حزب عث حاكم در عراق) بر ما وارد مي كنند. ما بارها گفته ايم كه به حسب حكم اسلامي نه ظالم هستيم و نه مظلوم و نمي توانيم زير بار ظلم برويم و به هيچكس ظلم نمي كنيم و به وجبي از سرزمين ديگران طمع نداريم حتي اگر قدرت سيطره بر همه جهان را پيدا كنيم، تجاوز و امر به تجاوز در نظام اسلامي وجود ندارد. "

او مي خواهد به آنان بگويد كه جمهوري اسلامي نيامده است تا با كشورهايي كه با آنان روابط دوستانه و طبيعي دارد تعدي و تجاوز كند چون معاهده ها و پيمانها، جمهوري اسلامي را ملتزم مي كند كه در قلمرو شريعت اسلامي به اين عهدنامه ها پايبند باشد. اما آيا اين بدان معناست كه جمهوري اسلامي بين توده هاي مسلمان و رژيمهاي غيرقانوني حاكم بر آنها بي طرف بماند؟

آيا در برابر ظلمي كه اين حكام بر مردم مستضعف روا مي دارند ساكت بنشيند؟ آيا از ياري كردن و پشتيباني نمودن از آنان در برابر اين رژيمها امتناع ورزد؟

آيا جايز است كه جمهوري اسلامي با كشورهاي ديگر قراردادهايي ببندد كه او را از تداخل در اين كشورها به نفع ملتهاي مستضعف و بخصوص توده هاي مسلمان باز دارد؟

آيا بستن چنين پيمانها و قراردادهايي شرعي است؟ در حالي كه ما مي بينيم هر شرط يا قرارداد يا پيماني كه با كتاب خدا و سنت رسول الله (ص) مخالف باشد و حرامي را حلال و حلالي را حرام كند و يا با شيوه اسلامي در ارتباط اسلام با انسان و زندگي متفاوت باشد، قابل اجرا و التزام نيست.

اين پرسشها را گاهي بسياري از كساني كه صدور انقلاب را بر هر كسي كه قدرت و توانايي عمل و تحرك را در اين زمينه دارا مي باشد واجب شرعي مي دانند، مطرح مي كنند و اظهار مي دارند كه هر كس كه قدرت و امكاناتي دارد اعم از اينكه مرجع ديني نافذي باشد كه در جهان اسلام يا بخش بزرگي از آن، از قدرت تاثيرگذاري و نفوذ بر توده هاي مسلمان برخوردار است يا جنبش اسلامي باشد كه در كشورهاي اسلامي پايگاه مردمي قابل ملاحظه اي دارد يا كشوري اسلامي باشد كه براي پشتيباني حركت مستضعفان جهان در خط حكومت اسلامي يا در خط آزادي و عدالت، عناصر قدرت مادي و روحي و سياسي را در دست دارد، بايستي از بذل امكانات خود در اين زمينه دريغ نكند و به ياري توده هاي مستضعف و مسلمان بشتابد.

در پرتو همين مطلب، اينان معتقدند كساني كه با برخي از رژيمهاي حاكم بر كشورهاي اسلامي روابط آرام و مسالمت آميزي دارند از خط اسلام انقلابي دورند چه، اين رژيمها با ماهيت ديكتاتوري خود و يا به دليل ارتباطهايي كه با كشورهاي بيگانه دارند به مردم خود ستم روا داشته و آنان را از نظر آزادي در تنگنا قرار مي دهند. بويژه اگر اين مردم در خط اسلام انقلابي و حركت بخشي كه اسلامي كردن همه جوانب زندگي را سرلوحه كار خود قرار مي دهد و مستكبران چنين اسلامي را خطر بزرگي براي منافع و امتيازهاي خود مي دانند - قرار داشته باشند. چون معناي روابط مسالمت آميز و آرام با چنين رژيمهايي، توده ها و ملتها را به خذلان و نگون بختي كشانده و به اين رژيمهاي ظالم و ستمگر قدرت و قوت مي بخشد و فريادگران راه آزادي و اسلام را به ضعف و سستي مي رساند و در نتيجه تحت عنوان كشيده شدن به طرف ظالمان و يا ياري ستمگران و امثال آن در مي آيند. گاهي اين افراد با چنين طرز فكري، اعلان جهاد مسلحانه برضد رژيمهاي طاغوتي يا ستمگر را ضروري مي دانند حتي اگر چنين اعلاني بر مشكلات حكومت يا نهضت اسلامي در زمينه مسائل سياسي و اقتصادي و امنيتي بيفزايد چون مساله، مساله حق و باطل است و جانفشاني در راه برپايي حق و نابودسازي باطل را با مفهوم شهادتي كه بر عوامل ضعف و سستي عصيان مي كند مرتبط مي سازد.

اينان تاكيد مي ورزند كه خط امام خميني (س) كه همه را براي رويارويي با استكبار جهاني و منطقه اي و داخلي، به انقلاب اسلامي جهاني فرا خواند همين بود، چون اين تنها راه رسيدن به حكومت اسلامي و آزادي ملتهاست.

اينان چنين مي پندارند كه براي حمايت از مستضعفان بايد از آداب بين المللي و عرف ديپلماسي كشورها عدول كرد، پس هيچ اشكالي ندارد كه به يك شخصيت اروپايي ميهمان در كشور اسلامي بي احترامي كنيم و احيانا اين بي احترامي به ايجاد تيرگي در روابط دو كشور بينجامد چون سخن حق را به هر قيمتي كه شده بايد گفت و به گوش جهانيان رساند.

برخي از اينان بر اين باورند كه در نطقهاي سياسي براي ديگر كشورها بايستي خشونت به خرج داد چون سخن گفتن آرام و مسالمت آميز نشانگر ضعف و ناتواني است كه بر روحيه ملتي كه بايد در رويارويي با دشمنان، خشم آلود و غضبناك بايستد تاثير منفي خواهد گذاشت. بايد ملت را بگونه اي تربيت كنيم كه روح فريادگر و قدرتمند و مقتدر داشته باشند و اينگونه بسيج شده و در يك صف گرد آيند.

اما ما بر اين عقيده ايم كه اين مطلب به عنوان يك اصل مورد پذيرش است اما در همه جا و به يك شكل نمي توان مطابق اين اصل رفتار كرد، چه، براساس اختلاف مصالح و مفاسد در موقعيتها و شرايط متفاوت بايد شيوه ها نيز فرق كند كه طبعا نتايج و ثمرات آن نيز متفاوت خواهد بود.

ما مي بينيم كه امام (ره) در وصيتنامه سياسي و الهي خود از همه مسلمانان و مستضعفان جهان خواستند كه بپاخيزند و انقلاب كنند:

"وصيت من به همه مسلمانان و مستضعفان جهان اين است كه شماها نبايد بنشينيد و منتظر آن باشيد كه حكام و دست اندركاران كشورتان يا قدرتهاي خارجي بيايند و براي شما استقلال و آزادي را تحفه بياورند. ما و شماها لااقل در اين صدسال اخير كه بتدريج پاي قدرتهاي بزرگ جهانخوار به همه كشورهاي اسلامي و ساير كشورهاي كوچك باز شده است، مشاهده كرديم يا تاريخهاي صحيح براي ما بازگو كردند كه هيچ يك از دول حاكم بر اين كشورها در فكر آزادي و استقلال و رفاه ملتها نبوده و نيستند. بلكه اكثريت قريب به اتفاق آنان يا خود به ستمگري و اختناق ملت خود پرداخته و هرچه كرده اند براي منافع شخصي يا گروهي نموده يا براي رفاه قشر مرفه و بالانشين بوده و طبقات مظلوم كوخ نشين و كپرنشين از همه مواهب زندگي حتي مثل آب و نان و قوت لايموت محروم بوده و آن بدبختان را براي منافع قشر مرفه و عياش به كار گرفته اند و يا آنكه دست نشاندگان قدرتهاي بزرگ بوده اند كه براي وابسته كردن كشورها و ملتها هرچه در توان داشته اند به كار گرفته و با حيله هاي مختلف كشورها را بازاري براي شرق و غرب درست كرده و منافع آنان را تامين نموده اند و ملتها را عقب مانده و مصرفي بار آوردند و اكنون نيز با اين نقشه در حركتند.

و شما اي مستضعفان جهان و اي كشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان، بپا خيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوي تبليغاتي ابرقدرتها و عمال سرسپرده آنان نترسيد و حكام جنايتكار كه دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم مي كنند از كشور خود برانيد و خود و طبقات خدمتگزار متعهد زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد و به سوي يك دولت اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش رويد كه با تحقق آن همه مستكبران جهان را به جاي خود خواهيد نشاند و همه مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند.

به اميد آن روز كه خداوند تعالي وعده فرموده است. "

او از موضع مسئوليت اسلامي و مكتبي اش به عنوان انقلابي مسلماني كه تجربه انقلابي با محتواي اسلامي و جهاد توفنده و بي امان و جهت گيري سياسي و مبارزات بزرگ برضد نيروهاي كفر و استكبار را در سينه دارد سخن مي گويد تا انقلاب، اين انديشه را از پايگاه ثابت و تغييرناپذيري كه اساس فكري راه و حركت به شمار مي آيد، برگيرد و هدف بزرگ برپايي حكومت اسلامي و وراثت مستضعفان بر زمين، ايده آل و ارزشمند باقي بماند و وعده خدا به بندگانش در اينمورد محقق گردد.

ايمان به چنين هدفي در سطح جهاد فكري و فرهنگي و جهاد سياسي و جهاد نظامي، جوشش و تحرك به وجود مي آورد.

و بدينسان مي خواهد كه ملتهاي بيدار و آگاه، در رويارويي با دشمنان اسلام و دشمنان محرومان در سرتاسر جهان، زمام امور را به دست گيرند.

او در منطق انقلاب با زباني جهاني سخن مي گويد چون بر اين باور است كه دعوتگر به سوي الله و مجاهد راه خدا بايد از نقطه اي حركت را آغاز كند كه نقطه شروع حركت رسول خدا (ص) بوده است.

اگر رسول الله (ص) رسالت و حركت دگرگون ساز خود را از مكه و اطراف آن آغاز نمود تا پايگاه انتشار رسالت باشد، حركت بيدارگرانه اش را امتداد داد تا همه جهان را فرا گيرد، چون خداوند او رابر همه مردم مبعوث كرد تا با رسالت خود رحمتي براي جهانيان باشد.

و اين همان راهي است كه شايسته است دعوتگران و مبلغان اسلامي در آن گام نهند و از فضاي محدود و پايگاه معين كشور خودشان برون آيند تا نهضت و حركت خود را به همه جهان گسترش دهند.

به همين علت آنان در محدوده مرزهاي داخلي و منطقه اي و ملي نمي گنجند مگر براي آماده شدن و استعداد يافتن و گسترش دادن انقلاب به افقهاي وسيع و گسترده كشورهاي اسلامي، نيازمند از بين بردن مشكلات و مسائل محدوده و يا منطقه خاصي باشند به گونه اي كه ايده آنان حمايت از پايگاه خاصي براي جهش و حركت به سوي گسترش انقلاب به مناطق ديگر باشد و يا اينكه بخواهند پايگاه سازمان يافته و پيشرفته اي را به عنوان نشانه پيروزي اسلام در اولين مراحل جهادش ارائه دهند، درست همانند شهر مدينه در اولين حركت اسلام در عرصه نبرد.

اما جايز نيست كه اين دايره محدود به مرزهايي براي ذهنيت اسلامي تبديل شود تا نيروهاي انقلابي در آن متمركز شوند و در مسائل و گرفتاريهاي خودشان غرق شده و بر اين پندار باشند كه هر مسلمان انقلابي بايد كشور و منطقه خود را به دليل پرداختن به اين جامعه انقلابي ناديده انگارد و حتي همه امكانات را در خطر قرار دهد تا اين جامعه حفظ شود.

هر كشور اسلامي در عرصه نهضت جهاني اسلام ويژگيها و موقعيت و شرايط مختص به خود را دارا مي باشد و در تكامل و توازن نقش خاص خود را دارد و هر كشور و محدوده اي برخي از موقعيتهاي خوب و سرنوشت ساز را براساس اهميت اسلامي در اختيار كشور يا محدوده ديگري قرار ميدهد، تا قدرت و توانايي آن پايگاه و محدوده با توجه به عناصر سازنده آن، قدرت و تكيه گاهي براي ديگر كشورها باشد. همچنان كه ايران اسلامي در جهان معاصر به عنوان كشوري اسلامي و انقلابي در برابر امت اسلام و مسلمانان جهان مسئوليتهايي دارد. حمايت از اين كشور اسلامي به مثابه حمايت و پشتيباني از نتايج و ثمرهاي بزرگ و ارزشمندي است كه اسلام از رهگذر موفقيت اين انقلاب در تشكيل حكومت به آنها دست يافته است. بنابراين بر همه مسلمانان جهان است كه برحسب امكانات و تواناييهاي خود از نظر سياسي و فرهنگي و امنيتي از اين كشور حمايت كنند تا حركتشان در هر موقعيت و شرايطي اهرم فشاري بر قدرتهاي استكباري و به نفع كشور اسلامي باشد، به گونه اي كه مستكبران به برقراري روابط عادلانه با اين كشور احساس نياز كنند. البته براي چنين حمايتي بايد بين جنبشهاي اسلامي و اين كشور براساس رعايت شرايط زمان و مكاني و تواناييهاي سياسي و جهادي اين جنبشها، برنامه ريزي دقيق و هماهنگي لازم ايجاد گردد تا نيروي اين جنبشها در جبهه رويارويي با دشمن تضعيف نگردد و بين خط كشور اسلامي در اين موقعيت و خط انقلاب در موقعيتهاي ديگر توازن و هماهنگي برقرار شود، نيروهاي اسلامي بايد بدانند ايده اسلامي كه آن را اساس نهضت و حركت خود قرار داده اند، بر آنان واجب و لازم دانسته كه به يك نهضت جهاني فكر كنند، چه اسلام نيز در دعوت و انقلاب و انتهاي گسترده خود، ديني جهاني است. از اين رو مساله صدور انقلاب كه استكبار جهاني از آن به عنوان خطري براي نظام جهاني و پوششي براي حمله به كشور اسلام ساخته، براي ما مسلمانان مشكلي محسوب نمي شود بلكه افق حركت را گسترده تر مي سازد به طوري كه جنبشهاي اسلامي با يكديگر پيوند برقرار كرده و همگي براي تبلور وحدت و يكپارچگي اسلامي برنامه ريزي كنند. چنانكه در اين حديث شريف آمده است:

"مثل المومنين في توادهم و تراحمهم كمثل الجسد الواحد اذا اشتكي منه عضو تداعي له سائرالاعضاء بالسهر والحمي. "

"مومنان در مهرباني و مهرورزي به يكديگر مانند بدني هستند كه اگر عضوي از آن به درد آيد ديگر اعضا با بيخوابي و تب با او همدردي مي كنند. "

در پرتو چنين روحيه اي همه تلاشها و كوششها به دور از نگريستن به ويژگيهاي تاريخي يا منطقه اي اين نهضتها، به تلاش همه جانبه اي در همه زمينه هاي سياسي و فرهنگي و امنيتي و تبليغاتي تبديل مي شود. بويژه در زمينه تبليغات كه استكبار جهاني از آن به عنوان عاملي براي تضعيف روحيه مسلمانان سود مي برد.

و چه بسا ضروري است كه براي برانگيختن احساس اسلامي در جهان برنامه ريزي شود تا در قلمرو حس اسلامي واحد، احساسات برانگيخته شده و به مسلمانان اينگونه فهمانده شود كه مسائل و مشكلات شما يكي است. همچنان كه خطرهايي كه شما را تهديد مي كنند مبدا واحدي دارند. اين همان چيزي است كه ما در فتواي امام خميني (ره) در مورد حكم اعدام سلمان رشدي براي كتاب "آيات شيطاني" به وضوح مشاهده كرديم.

مخالفتها و اعتراضها برضد اين كتاب و نويسنده آن در آغاز به مكانهاي معيني محدود بود اما فتواي امام خميني (ره) در سطح جهان به موج فرهنگي و سياسي و تبليغي بزرگ و پر طنيني مبدل شد و اين نبود، مگر يك موضعگيري اسلامي واحدي كه از ويژگيها و خصوصيات منطقه اي و گروهي در گذشته و يك صدا با تمام قدرت در جهان طنين انداز گشت به طوري كه مراكز رسمي ديني و سياسي كه تبلور منافع استكبار بودند، نتوانستند به طور مستقيم با اين صداي متحد روياروي شوند و مبارزه كنند ولي سعي كردند با شيوه هاي ضعيف و ناتوان و نفاق آلودي، احساسات ضد اسلامي را برانگيزند و طنين اين صدا را تحت پوشش قرار دهند.

برخي در مورد اثرهاي مثبت اين فتوا سخن مي گويند و برخي ديگر عوارض منفي اين فتوا را بر مي شمارند و معتقدند كه اسلام در اين فتواي اعدام، بيش از سودي كه برده، خسارت و زيان ديده و حتي برخي بر اين عقيده اند كه چيزي جز يك زيان بزرگ نصيب اسلام نشده است چون در موضع اسلام در مورد آزادي سوالهايي را برانگيخت و اين دين به روشني با آزادي انديشه و بيان . . . به مخالفت برخاست.

اما بررسي دقيق و صحيح و آگاهانه اين فتوا، چيز ديگري را ثابت مي كند.

درگيري و اختلاف نظر بين اسلام و تفكر مادي غرب در مورد حقوق انسان و آزادي انديشه و آزاديهاي ديگر از اين فتوا نشات نگرفته بلكه از اولين رويارويي اسلام و دشمنانش تا كنون ادامه داشته است. چون ديد اسلام در مورد آزادي انسان با اعتقاد ديگر مذاهب و ايده هاي مادي سازگاري ندارد و همين مساله به عنوان يك عنصر مثبت موجب انفكاك و جدايي مرزهاي اعتقادي اين دين با مذاهب مادي مي شود چه، مسلمانان به دور از تاثيرپذيري از جو تبليغي و فرهنگي انديشه مادي غرب كه قصد دارد تا بر ذهنيت اسلامي مردم مسلمانان تاثير گذاشته و آنان را از مسير صحيح فكري خود خارج سازد. ويژگيها و نشانه هاي دين خود را در مي يابند.

از اين روي صدور اين فتوا با چنين قاطعيتي در عرصه جهان، انقلاب و خيزش فكري را در اذهان مسلمانان پديد آورد و به آنان آگاهي بخشيد به طوري كه در اين موضوع، بحثها و گفتگوهاي زيادي صورت گرفت.

و شعاع كينه صليبي و مادي اروپاييان استعمارگر و بخصوص فرانسه را برضد اسلام و مسلمانان آشكار ساخت به گونه اي كه بسياري از اوهام و خيالاتي را كه برخي از مسلمانان در مورد ايجاد روابط عادلانه كشورهاي اسلامي و كشورهاي اروپايي داشتند درهم ريخت و از برنامه ريزي دقيقي كه استكبار جهاني براي دور ساختن مسلمانان از پايگاه فكري و اسلامي خود به هر وسيله ممكن دارند، پرده برداشت.

اين فتواي تاريخي، جمهوري اسلامي ايران را در شرايط نامساعدي قرار داد، بخصوص در زمينه روابط ديپلماتيك و اقتصادي با بسياري از كشورها، بخصوص كشورهاي اروپايي كه تازه در آن شرايط وضعي عادي و طبيعي به خود گرفته بود. مشكلات بزرگي ايجاد كرد. برخي صدور اين فتوا و برهم زدن اين روابط را خط سياسي حضرت امام (ره) تعبير كردند و برخي ديگر بر اين پندار غلط بودند كه رهبري اسلامي در زمينه روابط بين المللي، رشد سياسي لازم را ندارد، اما اينان ايران را به عنوان يك كشور در نظر مي گرفتند نه به عنوان ايران اسلامي و كشوري كه پايگاه اسلام به شمار مي آيد، چگونه ممكن است كه او به طور رسمي موقعيت ايران را در نظر بگيرد و نزد او ايرانيت ايران هدف مستقلي باشد؟

حضرت امام (ره) با ديدگاه همه جانبه و فراگير به امور مي نگريست به طوري كه سلامت ايران از يك سو و ارزشمند ماندن اسلام از سوي ديگر تامين شود. او پي برده بود كه در تبليغات سياسي جهان سعي دارند اينگونه وانمود كنند كه ايران به دور از تعهدات اسلامي خود در رويارويي با قدرتهاي مستكبر و دشمنان اسلام و مسلمانان، به داخل كشور پرداخته تا منافع اقتصادي اش را حفظ كند و رهبري انقلاب اسلامي ايران جام زهر را نوشيده و به دليل ضعف و ناتواني از رويارويي با دشمن، به استراحت پرداخته و در برابر واقعيت جديد جهان، به دور از انقلاب و انقلابيها موضع مسالمت آميزي اتخاذ كرده است.

اين فتوا حركتي بود در جهت تجديد احساسات اسلامي در جهان - همان گونه كه انقلاب اسلامي در ابتداي پيروزي اش افكار عمومي اسلامي را بسيج نمود - تا به مسلمانان بگويد كه انقلاب با وسايل محدودي كه سعي در پيشرفته كردن آنها را دارد، هنوز جهاني مي انديشيد و مصلحت اسلامي دفاع از پيامبر اسلام (ص) و ارزشهاي اسلامي را بر برخي منافع اختصاصي ايران ترجيح مي دهد چون ارزش انقلاب و كشور از رهگذر اسلام است، پس ايران بدون اسلام معنايي ندارد همچنان كه اسلام بدون حركت جهادي مدافع آن، بي معناست.

حضرت امام (ره) با فتواي خود توانست احساسي اسلامي را در رويارويي با كفر و استكبار به وجود آورد به گونه اي كه مسلمانان موانع ملي و گروهي را از ميان برداشته و عنصر تفرقه و جدايي را از بين ببرند و با تاثيرات عملي اين فتوا براي دفاع از اسلام بسيج شوند.

ما بر ضرورت جهاني شدن اسلام براي تربيت مسلماني جهان بين كه ويژگيها و مسائل مربوط به خود را نبيند بلكه آنها را در قلمرو اسلام تحليل كند، تاكيد مي ورزيم اما در عين حال بر اين عقيده ايم كه صدور انقلاب به هر يك از نقاط جهان بايد طي برنامه منظم و بررسي شده اي در همه زمينه هاي فرهنگي و تبليغي و سياسي و امنيتي، براساس اولويتها صورت پذيرد، چه، ممكن است در صحنه مبارزه، يك جبهه كه اهميت بيشتري دارد بر جبهه ديگري كه اهميت زيادي ندارد، مقدم شود و يا مجبور شويم براي مبارزه با استكبار در يك جبهه پر اهميت، در جبهه ديگري كه چندان مهم نيست به نيروهاي مستكبر نزديك شويم يا به برخي از تعهدهاي معين و قراردادهاي سياسي و اقتصادي ويژه اي گردن نهيم. چون بايستي با برنامه ريزي حساب شده و دقيق و محرمانه همه مسيرها و راههاي مبارزه و جهاد، بزرگترين و ارزشمندترين منافع اسلام را ترجيح داد.

ما بايد در مورد انعكاس آيين اسلام در وجدان بيدار جهان، مسئولان عمل كنيم و در كارها و برنامه هاي انقلابي كه با سياست عملي مرتبط است، مراقب باشيم. گاهي اوقات براي حفظ ويژگي انساني نهضت اسلامي در جهان بايستي از استفاده از برخي راهها و وسايل پرهيز و خودداري كنيم، چون اين مساله به دعوت به اسلام و تبليغ ايده اسلامي مرتبط است، همان طور كه به انقلاب مربوط مي شود.

لذا ضرورت دارد گاهي با هجوم تبليغي استكبار كه با دستگاههاي تبليغي اروپايي و امريكايي برضد اسلام و بخصوص انقلاب اسلامي هدايت شده و بر روريست بودن به عنوان صفت متمايز كننده انقلاب اسلامي تاكيد مي شود و موجبات خراب كردن ذهنيت انسانها از اسلام و مسلمانان را فراهم مي آورد، مقابله كرد.

ما بايد اين مساله را با توجه به برخي حوادث واقعي گوشه و كنار جهان به دقت و به طور عميق تحليل و ارزيابي كنيم. براي مثال جريان گروگانگيري را مي توان نام برد كه به عنوان يك مساله انساني در ابعاد سياست جهاني، هميشه در زمينه هاي سياسي و تبليغاتي مطرح بوده و سعي مي شود از آن به عنوان پوشش بزرگي بر هجوم سياسي و امنيتي برضد مخالفان سياستهاي امريكا استفاده شود تا چنين وانمود گردد كه سياستهاي امريكا در جهت آزادسازي گروگانها، ايستادن در مقابل كساني است كه به اين اعمال غيرانساني دست مي زنند. قصد آنان اين است كه چهره مسلمانان انقلابي و برخي از نيروهاي آزاديبخش منطقه و جمهوري اسلامي را به عنوان مسئولان اين كارهاي غيرانساني مخدوش سازند.

بمب گذاريها در محله هاي مسكوني و هواپيماها كه عده اي از مردم بيگناه را كه هيچ ارتباطي با مسائل سياسي ندارند، به كشتن مي دهد از جمله بهانه هايي است كه دشمنان اسلام براي وارد كردن تهمت و افترا به نيروهاي اسلامي و آزاديبخش و مخدوش كردن چهره آنان در برابر افكار عمومي جهاني و آماده ساختن فضاي مناسب براي حمله به آنها و كوبيدن مواضع آنان به كار مي گيرند.

آنانكه اداره امور و شئون اسلام و بويژه انقلاب اسلامي را بر عهده دارند بايستي براي مقابله با اين هجوم تبليغاتي با استفاده از راهها و وسايل پيشرفته تر، اين مسائل را به طور عميق و به دقت مورد بررسي و ارزيابي قرار دهند تا طريقه اسلامي در زمينه سياسي و امنيتي - چه در قلمرو اقدام جهادي در حالتهاي عادي و طبيعي و چه در قلمرو شرايط غير عادي و اضطراري، كه حمايت از اسلام در برابر توفانهاي ويرانگر استكباري راهها و وسايل غيرعادي را مي طلبد - به خوبي واضح و روشن گردد.

سپس بايستي به روش علمي و بررسي شده، برنامه دقيقي براي كشف نقشه هاي اطلاعاتي كه دستگاههاي استكباري در موسسه هاي اطلاعاتي خود در مورد ترورها و انفجارها و توطئه برضد ملتهاي مستضعف در جهان سوم دارند، تهيه كرد. اين اقدامهاي استكباري در قلمرو سياست تروريسم دولتي در مقابله با نيروهاي آزاديبخش و به عنوان ضد حمله بر عليه نيروهاي اسلامي و آزاديخواه جهان صورت مي گيرد.

بايد براي افكار عمومي جهان اين موضوع را روشن كرد كه مستضعفان، گاهي اوقات هنگامي كه مساله، مساله جنگ آزاديخواهي برضد بردگي و جنگ بقا بر عليه فنا و نابودي است براي مقابله و رويارويي با مستكبران مجبور مي شوند از شيوه هاي غير عادي و غيرانساني استفاده كنند، تا افكار عمومي جهان ميان شرايط جنگ و صلح در موقعيتهاي سياسي و امنيتي را تميز دهند چون هر جنگي بر مبناي عنوانهاي اوليه و ثانويه احكام، شروط و حلال و حرام خود را دارد.

از اين رو، بايد ملتهاي اسلامي را نسبت به اين موضوع آگاه كرد كه برخي از علما و دانشمندان و متفكران و سياستمداران مسلمان با توجيه هاي صلح آميز و انساني كه براي خود قائل هستند با شيوه هاي خشونت سياسي و امنيتي مخالفند.

اينان از ديدگاه فردي و دور از واقعيتها و شرايط زماني و مكاني به مساله مي نگرند و بين شرايط صلح و جنگ فرق نمي گذارند و در متن درگيري و مبارزه زندگي نمي كنند تا مشكلات و فشارهاي مبارزه را احساس كنند بلكه در حاشيه قرار دارند و مردم درون گود را مي بينند و بي آنكه آثار و جنبه هاي حكم اثبات يا نفي را بررسي كنند و كوچكترين احساس نسبت به مشكلات واقعي مبارزه داشته باشند، در هاله اي از افكار و مفاهيم زندگي مي كنند.

در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه صدور انقلاب، شعار نيست تا آن را در پيشاپيش حركت انقلاب قرار دهيم چنانكه بهانه و انگيزه هم نيست تا مستكبران از آن به عنوان پوششي براي حركت برضد، انقلاب استفاده كنند بلكه ايده و موضعگيري و حركتي است براي گسترش انديشه و روش و حركت و انقلاب اسلام، تا جوامع انساني جهان در آينده دور يا نزديك دگرگون و متحول شوند.

بر مبناي چنين وظيفه اي برماست كه به شكلي كاملا دقيق براساس اجتهادهاي شرعي كه سلامت شرعي انقلاب را تامين مي كنند و براساس پژوهش و بررسي شرايط صحنه جهاني اسلام كه سلامت علمي انقلاب را به دور از هرگونه تاثيرپذيري يا حماسه پردازي و يا شعار توخالي و غيرواقعي تامين مي كند، به طور آگاهانه و عميق و حساب شده برنامه ريزي كنيم.

امام خميني (س) در ابتدا، بدون متوسل شدن به زور و قدرت و جنگ، به صدور انقلاب پرداخت تا اينكه به عيان ديد كه مستكبران سعي دارند ريشه هاي انقلاب را از بين ببرند و حق آزادي تبليغ و دعوت و حركت براساس موعظه حسنه و حكمت تام و كامل را از اسلام سلب كنند و در اين راه به طور وحشيانه و ظالمانه اي از زور و قدرت استفاده مي كنند، از اين رو به مسلمانان همان چيزي را گفت كه خداوند در قرآن فرموده است:

"واعدوا لهم مااستطعتم من قوه"

و خواست تا زور را با زور و خشونت را با خشونت پاسخ دهند چون اين منطق اسلام، منطق زندگي و منطق آزادي در همه مكانها و زمانهاست.

"و الحمد لله رب العالمين"


| شناسه مطلب: 80845