حج در ادبیات فارسی
حج در ادبیات فارسی مولوی وقتی نوجوان بود، پدرش که مهمترین عالم و واعظ شهر بلخ بود، از زادگاه جلالالدین محمد مهاجرت کرد. آنها از افغانستان امروز به راه افتادند و با عبور از ایران و عراق به حج رفتند. در بازگشت، پدر در قونیه (شهری در ترکیه امروز) ساک
حج در ادبيات فارسي
مولوي
وقتي نوجوان بود، پدرش كه مهمترين عالم و واعظ شهر بلخ بود، از زادگاه جلالالدين محمد مهاجرت كرد. آنها از افغانستان امروز به راه افتادند و با عبور از ايران و عراق به حج رفتند. در بازگشت، پدر در قونيه (شهري در تركيه امروز) ساكن شد و جلال الدين ديگر تا آخر عمر به حج نرفت.
جلال الدين كه سال 604 ق در بلخ به دنيا آمده بود و بعدها به مولانا و مولوي مشهور شد، در قونيه، حلب و دمشق (در سوريه امروز) به تحصيل علم ديني و عرفاني پرداخت و به جاي پدر به تدريس و سخنراني مشغول شد. هنگامي كه او سي و هشت ساله بود، با عارف شوريدهاي به نام شمس تبريزي آشنا شد و اين آشنايي زندگاني او را دگرگون كرد. مولوي به يكي از بزرگ ترين عارفان زمانه خود تا به امروز بدل شد. مثنوي معنوي، غزليات شمس، فيه ما فيه و ديگر آثار او همه از مهمترين آثار ادبيات عرفاني به زبان فارسياند. او هنگام مرگ، شصت و هشت ساله بود.
اي قوم به حج رفته، كجاييد كجاييد؟ معشوق همين جاست، بياييد بياييد!
معشوق تو همسايه و ديوار به ديوار در باديه سرگشته شما در چه هواييد؟
گر صورت بي صورت معشوق ببينيد هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد
ده بار از آن راه بدان خانه برفتيد يك بار از اين خانه برين بام برآييد
آن خانه لطيف است نشانهاش بگفتيد از خواجة آن خانه نشاني بنماييد
يك دستة گل كو اگر آن باغ بديديت يك گوهر جان كو اگر از بحر خداييد
با اين همه آن رنج شما، گنج شما باد افسوس كه بر گنج شما پرده شماييد