سلام به مدینه
سلام به مدينه بالاخره كم‌كم انتظار به سر 
سلام به مدينه
بالاخره كمكم انتظار به سر ميآيد، روزها و شبهايي كه به شوق حرم پيامبر و خانه خدا به سر برده بودي، به پايان ميرسد و اينك، توفيق زيارت همچون كبوتران حرم، دور و برت پر ميزند.
چه خوش باشد كه بعد از انتظاري
به اميدي رسد، اميدواري!
آنچه سالها دل و جانت راگرم نگاهداشتهبود، «اميد» بود.
اينك اين اميد ديرين، تحقق يافته است.
آنچه را كه سالها در حسرتش بودي و با تعبير «آيا ميشود؟...» بر زبان ميآوردي، اينك «شده» و فراهم آمده است.
خوشا به سعادتت. التماس دعا كنندگان را از ياد مبر،
آنها كه هنگام خداحافظي، اشك در چشمهايشان حلقه زده بود، آنها كه با نگاه حسرتبار، آخرين ديدار را با تو داشتند، آنها كه با دسته گل به بدرقهات، تا فرودگاه آمده بودند، بستگان و خويشاوندان، افراد خانواده، همسايهها، همكاران، اهل محل و ... همه آنها كه با خبر شده بودند امسال مشرف ميشوي و با چه حالي و با چه نگاه و زباني، «التماس دعا» داشتند.
اينك، در شهر پيامبري. گر چه از وطن خويش دوري، اما به محل زندگي پيامبر و علي و زهرا عليها السلام و اهل بيت پيامبر آمدهاي. شهري كه برايت بسيار خاطرهها و قصهها دارد.
آنچه ديدارش را يك روز در خواب، آرزو ميكردي، امروز در بيداري ميبيني.
آري.... حرم حضرت رسول صلي الله عليه و آله، قبرستان بقيع و قبور ائمه چهارگانه، قبر گمشده فاطمه زهرا عليها السلام،
مثل ماهي كه به آب برسد، مثل تشنهاي كه به سايه و چشمهاي برسد، مثل كسي كه گمشدهاش را پيدا كرده باشد، مثل عاشقي كه به معشوق خويش برسد، تو هم كه دلدادهمحبت «آل محمد» و دلباخته «عترت مصطفي» هستي، اينك به «مدينه» آمدهاي، به سفر حج توفيق يافتهاي.
مبادا اين روزها و روزهاي آينده را به غفلت بگذراني. حيف است فرصتها را بازار و تماشا بگذرد.
اهل بصيرت و معرفت، همه چيز را در «حرم» جستجو ميكنند. «زيارت»، گرانبهاترين كالايي است كه در مدينه و مكه يافت ميشود. قيمتش هم «نيت» است و عشق و علاقه. پاداش آن هم بهشت و رضوان و قربِ آل محمد.
مدتها در «صف انتظار» بودهاي، اينكه در «محفل ديدار»ي، كمي با خودت خلوت كن،
حالات روحي خود را مورد بررسي قرار ده،
كجايي؟ كجا آمدهاي؟ چه ميكني؟ چه ميخواهي و چه به دست ميآوري؟ مبادا از «بازار معنويت» اين ديار كه سراسر عرفان است، دست خالي برگردي.
به يادآر چه نعمت بزرگي خداوند پس از سالها نصيب كرده است.
جا دارد سر به سجده شكر بگذاري و هزار بار «الحمدالله» بگويي چرا كه:
توفيق يار شد كه سوي اين درآمدي
شكر خدا زيارت پيغمبر آمدي
آغوش لطف حضرت رسول و معصومين خفته در بقيع، به روي جانت همواره گشوده باد.
دعا كن، همه آرزومنداني كه دلشان به عشق ديدار اين حرمها و حريمهاي نوراني ميتپد، توفيق زيارت يابند و كام جان را از زمزم «روضه نبوي» و «قبله توحيد» سيراب كنند.
در آرزوي مدينه
مرا به خانة زهراي مهربان ببريد
به خاك بوسي آن قبر بينشان ببريد
اگر نشاني شهر مدينه را بلديد.
كبوتر دل ما را به آشيان ببريد
كجاست آن در آتش گرفته تا كه مرا
براي جامه دريدن به سوي آن ببريد
كجاست آن جگر شرحه شرحه تا كه مرا
به سوي سنگ مزارش كشان كشان ببريد
مرا كه مِهر بقيع است در دلم چه شود
اگر به جانب آن چهار كهكشان ببريد
نه اشتياق به گل دارم و نه ميل به بهار
مرا به غربت آن هيجده خزان ببريد
كسي صداي مرا در زمين نميشنود
فرشتهها سخنم را به آسمان ببريد
سلام مدينه
«سلام مدينه، سلام شهر پر گوهر، سلام شهر نبوت، شهر امامت، سلام شهر شهادت، شهر بانوي اطهر»
به مدينه كه ميرسي همراه با دلت آرام و سنگين قدم بر ميداري، پاهايت از چند پيچ و خم ميگذرت و دل با تو كه نه، تو با دلت همراه ميشوي پس به بقيع ميرسي. اينجا دلت در برابر اين همه غربت و غريبي زانو ميزند، به خاك ميافتد و زار ميزند. ديدن اين همه غربت از پس پنجرهها، دلت را سخت ميفشارد. پاهايت پشت شبكههاي بقيع ميماند و دستهايت به شبكهها گره ميخورد. دلت اذن دخول ميگيرد.
«السلام عليكم يا اهل بيت النبوه»
و ديدههاي بارانيات آن سوي شبكههاي گرم جستجو ميشود. اين بار تو ماندهاي و دل ميرود. وارد بقيع كه ميشوي زمين ميخورد. ميشكند. ويران ميشود تكه تكه خود را به قبور غريب ائمه بقيع ميرساند. اين تكه سنگها گواه غربت فرزندان پاك رسول خدا هستند. حال ديگر ميداني كه چه اندازه رسول خدا در ابلاغ رسالتش تنها بوده و ميداني كه چرا خاك اين شهر اين همه داغ است و چرا خورشيد اينجا اين همه زار و زرد ميتابد.
اين مزار حسن بن علي (ع) است. زينت دوش رسول. هم او كه تابوتش طعمه تيرها كنيه شد.
اين مزار زينت عبادت كنندگان زمين و زمان ـ زين العابدين(ع) ـ است. هم او كه طوفان خطبههايش طومار حكومت شبزدگان اموي را در هم پيچيده. و اينها مزار امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است. دو پيشوا و ناشر دين نبي.
اين روزها در هر گوشهي دنيا به پاس خدمات هر هنرور و دانشمندي پس از مرگ مزارش را حرمت مينهند. اما تو اينجا نميتواني حتي قدمي به مزار غريب و بيسايبانشان نزديك شوي.
دل بيتاب، افتان و خيزان خود را به مزار ام البنين ـ مادر عباس ـ مربي مظهر ادب و وفا و خوب ميداني اينجا زيارتگاه مردي است كه سالهاست منتظر آمدنش هستي و آمدهاي تا در فاصلهاي كمتر بجويياش.
دل كه در صد رشته جـادو نميگيرد قرار
تاري از گيسوي او آريد و زنجيرش كنيد
مزار فاطمه بنت اسد: مزار زني است كه ديوار كعبه در برابرش شكافت، او وارد حريم الهي گردد و نوازدش را كه سرالاسرار طواف است متولد گرداند.
حكايتي است حكايت غريبستان بقيع.