بخش 3
سخن نخست: با بال های کمیل
سخن نخست
با بال هاي كميل
امشب شهر پيامبر(ص) حال و هواي ديگري مييابد. امشب ستارهها با زمين مهربانتر ميشوند. قرار است امشب بال بگشايي و طول و عرض بهشت خدا را زير بالهايت بگيري. آري، همين امشب كه نسيم مناجات علي(ع) آسمان شهر پيامبر(ص) را بغل ميكند. اين نخستين شب جمعهاي است كه در مدينه هستي و قرار است سجاده بر بركهاي از نيلوفر بيندازي و دعاي كميل را زمزمه كني. كي به خاطرت خطور ميكرد كه در بينالحرمين مدينه چنين توفيقي پيدا كني؟! بياد بياور آن محافل ذكري را كه در پايانش از خدا زيارت مسجدالنبي(ص) و بقيع خاموش را ميخواستي. بياد بياور آن آههاي سردي را كه پس از ديدن تصوير بقيع و قبه الخضراء ميكشيدي و از فراخناي جان آرزوي ديدار آن را مينمودي.
امشب بار سنگيني از امانت بر دوش توست؛ كولهباري از اشك و آه حسرت آناني كه به تو التماس دعا گفتهاند. تو امشب ميزبان ياد و خاطره همگي آنهايي هستي كه هنگام خداحافظي با دلي سراسر حسرت تو را به وادي ستونهاي بيدار و منارههاي منتظر، بدرقه كردند.
امشب تو تنها نيستي و با بالهاي كميل، تنها به ميهماني علي(ع) نميروي. هزاران پنجره باران خورده نگاه از ميهنات تو را در بين دعا كنندگان جستجو ميكند. امشب حق چشمههاي حسرت زده را پاس دار و بگذار دل همة آنها از دريچه چشمان باراني تو سامان مهربان رسول خدا(ص) را ببينند. امشب دل از هر چه غير آه است و دعاست خالي دار و پاي مناجات علي(ع) بنشين. آنگاه خواهي ديد ترانة شب و نخلستان و غربت با دلت چه ميكند.
امشب دلت را به دست ابرهاي پر عقده اشك واسپار و خود را در نسيم اجابت يله كن و بدان تاكنون هرگز بر سر چنين سفرهاي ننشستهاي.
ابوالفضل هاديمنش
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />