گفتوگو بامحمد قمی، بازرس بعثه و نماینده مردم پاکدشت
گفتوگو بامحمد قمی، بازرس بعثه و نماینده مردم پاکدشت عطر پیامبر و طعم شیرین نماز حمید محمدی محمدی وقتی هواپیما روی باند فرودگاه مهرآباد سرعت میگرفت تا به سمت مدینه پرواز کند، کنارش نشستم. از پنجره کوچک پرنده آهنی بیرون را نگاه میکرد
گفتوگو بامحمد قمي، بازرس بعثه و نماينده مردم پاكدشت
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
عطر پيامبر و طعم شيرين نماز
حميد محمدي محمدي
وقتي هواپيما روي باند فرودگاه مهرآباد سرعت ميگرفت تا به سمت مدينه پرواز كند، كنارش نشستم. از پنجره كوچك پرنده آهني بيرون را نگاه ميكرد و چشمهايش پر از اشك بود. هنگامي كه مهماندار از بلندگوي هواپيما اعلام كرد كه لحظاتي ديگر از باند فرودگاه كنده ميشويم و حدود 3 ساعت ديگر در فرودگاه مدينه به زمين خواهيم نشست، بيقرارتر شد و مرا هم به گريه انداخت. گويي براي اولين بار بود كه ميخواهد طعم شيرين زيارت حرم رسولالله(ص) و بقيع بيچراغ را بچشد. انگار مثل من يك سفر اولي بود كه تا به حال مدينه را نديده است.
اما اشتباه ميكردم. وقتي هواپيما روي ابرها آرام گرفت، او هم صبورتر بود. كمكم با او گرم گرفتم و بعد از شام، اندكي صحبت كرديم. گفت كه حدود 20 سال، نماينده مردم پاكدشت و عضو كميسيون انرژي مجلس شوراي اسلامي است و سمتهاي مختلفي را در نظام مقدس جمهوري اسلامي تجربه كرده است. دانستم كه او فرزند مادري است كه در حادثه برائت از مشركين سال 67 شهيد شد در حالي كه خود سه فرزند و يك نوهاش را پيش از آن به انقلاب و اسلام هديه كرده بود.
با آنكه حالا فهميده بودم محمد قمي براي چندمين بار به حج مشرف ميشود، دلايل بيتابي او در آغاز پرواز و هنگامي كه هواپيما بر فراز مدينهالنبي دور ميزد، برايم نامكشوف مانده بود.
قمي در حج سال جاري، نماينده بعثه مقام معظم رهبري در منطقه يك شهر مدينه است و در گروه بازرسان و ناظران ويژه حج فعاليت ميكند. گفتوگوي ما با او از همان پرده اول آشنايي من و او آغاز ميشود:
در آغاز پرواز خيلي بيتاب بوديد، در حالي كه پيش از آن توفيق فراواني در سفر به مدينه داشتيد.
هر بار كه در هواپيما مينشينم، تازه باور ميكنم كه قرار است به حج مشرف شوم. از اعمال گذشتهام خجالت ميكشم و احساس ندامت ميكنم. به خدا ميگويم كه با اين بار گناه، چگونه مرا به زيارت خانهاش و حرم شريف نبوي دعوت كرده است.
اين چندمين سفرتان است و كي اين سفرها را شروع كرديد؟
فكر كنم حدود 20 بار به مكه و مدينه مشرف شدهام. 5 نوبتش عمره بوده و بقيه تمتع. اولين بار در قالب يك گروه دانشجويي به حج عمره آمديم. سال 56 بود كه دانشجويان را به اروپا ميبردند. آن وقت خيلي اصرار كرديم كه بگذارند ما به صورت گروهي از دانشگاه به مكه برويم. بالاخره قبول كردند و با پرداخت 4500 تومان به اتفاق شهيد مفتح به عنوان روحاني كاروان، راهي مدينه شديم. 15 روز به اتفاق ساير دانشجويان در اين سفر بوديم و تمام اماكن مكه و مدينه را از نزديك ديديم.
با اين حساب، سفر جالب و پرمحتوايي بايد شده باشد؟
شهيد مفتح، ما را با فلسفه حج و اماكن و تاريخچه و موقعيتهاي جغرافيايي بناهاي مقدس و متبرك مكه و مدينه آشنا كرد. يكي از صحبتهاي او اين بود كه وقتي به مكه آمدهايد و ميخواهيد لباس احرام بپوشيد، بايد لباس گناه را از تن بيرون كنيد. لبيك گفتن يعني پاسخ دادن به حق و دوري از باطل. يا وقتي گرد خانه خدا ميگرديد، معنياش اين است كه بايد توكلتان به خدا تقويت شود. آن سفر براي ما دانشجويان جوان، خيلي لذتبخش بود.
خيلي از جوانان به اين سفرها علاقه دارند، اما شرايط مالي و گاهي موقعيت اجتماعي آنها اين اجازه را نميدهد.
حج به جا آوردن يك فضيلت است، اما انسان شدن فقط با حج آمدن اتفاق نميافتد. شما به زندگي شيخ رجبعلي خياط نگاه كنيد. او هيچ وقت فرصت نيافت كه به حج برود، اما تمام مقاصد و اهداف حج را در زندگياش مشاهده ميكنيد. جوانان ما هم كه نامنويسي ميكنند، پيداست كه انگيزه الهي دارند. بنابراين بايد درباره حج بيشتر بخوانند و فلسفه آن را بدانند كه در مسير حج گام بردارند. هدف غايي حج، دوري جستن از طاغوت و عبادت خداست كه شهداي ما اين هدف را به خوبي پيدا كردند.
شما حتماً از سفرهايي كه در دوره جواني مشرف شديد، خاطرات فراواني داريد.
در يكي از اين سفرها با دوستان تصميم گرفتيم كه براي اقامه نماز صبح به غار حراء برويم. نيمه شب بود كه به آنجا رفتيم. آسمان مهتابي و نسبتاً روشن بود. فضاي محدودي داشت و وقتي اذان را گفتند، نماز صبح را به امامت يك روحاني جوان خوانديم. طعم شيرين آن نماز، هنوز در كام تك تك ماست. چرا كه آنجا ميشد عطر پيامبر(ص) را در جايي كه به او وحي نازل شده، حس كرد.
اين ايام براي شما كه مادرتان را در حادثه مكه از دست دادهايد، چيست؟ از آن روزها چه چيزهايي به خاطر داريد؟
ما در آن سال به صورت خانوادگي مهمان خدا بوديم. من و برادرم در مكه بوديم و مادر و پدرم در ديدار با امام (ره) اين سفر را از او هديه گرفته بودند. چون خانواده ما شهيد تقديم انقلاب كرده بود، در بيت امام از آنها پرسيده بودند كه چه تقاضايي از بنيانگذار جمهوري اسلامي داريد. آنها هم گفته بودند كه ما جز سلامت رهبر، چيزي نميخواهيم، اما امام راحل فرموده بودند كه با هزينه ايشان، پدر و مادر من به سفر حج مشرف شوند. يك بار در هتل محل اقامت آنها در مدينه، آتشسوزي رخ ميدهد، اما ختم به خير ميشود. با لباس احرام بودند كه آن قضايا اتفاق افتاد. در حالي كه مادرم سرما خورده بود و از او خواسته بودند كه در راهپيمايي برائت از مشركين شركت نكند، اما او گفته بود كه امام(ره) شركت در راهپيمايي را واجب كرده است. اتفاقاً او در صف اول راهپيمايي بود كه به شهادت رسيد. حتي ما تا 3 روز از اين ماجرا بياطلاع بوديم تا اينكه عصر روز عرفه، يكي از برادرانم وقوف اضطراري كرد و خبر را به ما داد. كسي كه فرزندان شهيد را تربيت كرده بود، خودش لياقت شهادت را داشت.
مزار ايشان در ايران است؟
بله. پيكرش را گرفتيم و به ايران برديم. اتفاقاً به تأسي از حضرت صديقه طاهره(س) هم پهلويشان شكسته بود و هم صورتشان كبود بود. وقتي هم كه ميخواستيم او را غسل بدهيم، ياد يك وصيتش افتاديم. او پيش از شهادت به پدرم گفته بود: «من در اين سفر از دنيا خواهم رفت.» بعد، قمقمه آب زمزم را به او داده بود كه هنگام غسل، روي جنازهاش بريزد. ما اين كار را كرديم و بعد از غسل، بدنش را با آب زمزم شستوشو داديم.
صحبتي اگر باقي مانده....
همه بايد قدردان لحظاتي باشيم كه ممكن است تكرار نشود.