به مناسبت 15 آذر دومین سالگرد سقوط هواپیمای خبرنگاران - دیگر به زمین بازنگشتند

به مناسبت 15 آذر دومین سالگرد سقوط هواپیمای خبرنگاراندیگر به زمین بازنگشتند حمید محمدی محمدی مشغول گفت‌وگو با یکی از نویسندگان جانباز و آزاده برای مجله شاهد بودم که یک پیام روی صفحه تلفن همراهم ظاهر شد: «یک هواپیما در جنوب غربی تهران سقوط کرد.&#18

به مناسبت 15 آذر دومين سالگرد سقوط هواپيماي خبرنگاران
ديگر به زمين بازنگشتند

حميد محمدي محمدي

مشغول گفت‌وگو با يكي از نويسندگان جانباز و آزاده براي مجله شاهد بودم كه يك پيام روي صفحه تلفن همراهم ظاهر شد: «يك هواپيما در جنوب غربي تهران سقوط كرد.»

از آنجا نمي‌توانستم بيرون را نگاه كنم يا محدوده سقوط هواپيما را حدس بزنم. حتي موضوع را با دوست جانباز در ميان نگذاشتم تا تمركزش را از دست ندهد. با اين حال، وقتي چند بار به صفحه تلفن همراهم خيره شدم، از من پرسيد: «چيزي شده؟ اگه موبايلت زنگ مي‌زنه، خب جواب بده.»

گفتم: «نه... چيزي نيست....»

ـ اگه شما كار داريد، مي‌خواي بذاريم براي بعد.

گفتم: «نه. ظاهراً يه هواپيماي مسافربري تو جنوب تهران سقوط كرده.»

سرفه‌اش گرفت. ليوان آب را برداشت و سركشيد. ادامه نداديم. آمدم روزنامه و بقيه گپ و گفت ما ماند براي بعد.

خيلي زود همه چيز مشخص شد. هواپيماي حامل خبرنگاران براي اعزام به منطقه رزمايش نيروي دريايي، حوالي مهرآباد افتاده بود. بعضي‌ها را مي‌شناختم و حتي چند روز قبل به اتفاق عكاس كيهان به يك برنامه خبري رفته بوديم. با همسر صادق نيلي هم در جايي همكار بودم، اما بقيه را خيلي نمي‌شناختم.

تماس‌ها و پيام‌ها شروع شد: «سلام. تو توي اون هواپيما نبودي؟ خب، خدا رو شكر!»

ـ اسمت تو ليست شهدا نبود. جا موندي رفيق!

ـ خيلي نگرانت بودم، اما انگار قسمت نبود عكست بره روي حجله!

مگر اسامي تمام شهداي هواپيما اعلام شده بود؟ نشستم پاي تلويزيون. خيلي‌ها آشنا بودند؛ صادق برادران، عكاس فارس، سيديحيي مهدوي، از بچه‌هاي تلويزيون، محمد كربلايي احمد، عكاس روزنامه همشهري، كاظم‌نژاد، عكاس كيهان،مير افضلي و ساجدي از ايرنا، محمدرضا فريس‌آبادي از برنامه‌سازان سيما و ....

برادران، بعد از سال‌ها صاحب يك دوقلوي زيبا شده بود، مهدوي، همان‌ روز به استخدام صدا و سيما درآمده بود و ... اما اين آخري، يعني فريس‌آبادي را شايد خوب‌تر مي‌شناختم. بين بچه‌ها به «فريس» معروف بود. عروسي‌اش را شب نيمه شعبان در يك حسينيه گرفته بود. متن كارت دعوت عروسي‌اش هم اين بود: «به مناسبت ولادت آقا امام زمان (عج)، جشني در ... برگزار مي‌شود.»

نمي‌توانستم آرام باشم. يكي از دوستان مشتركمان كه جانباز شيميايي دفاع مقدس است، تماس گرفت و از شهداي هواپيما پرس‌وجو كرد. وقتي به او گفتم كه «فريس» هم ميان شهداست، ساكت شد. صداي از آن طرف خط نمي‌آمد، اما دختركي مي‌گفت: «بابا! چرا گريه مي‌كني؟... مامان! مامان بيا بابا از هوش رفت.»

<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 


| شناسه مطلب: 81165